پاسخ به:بانک مقالات زیست شناسی
شبدر پنجه كلاغي(Lotus corniculatus L.) از جمله لگومهاي مهم از نظر منبع علوفه اي براي دام است. در مناطق سردسير و نيمه سردسير درمورد زمان كاشت اين گونه گياهي در پاييز یا بهار مشكلاتي وجود دارد كه نياز بتاخير در زمان جوانه زني پس از كاشت در پاييز وجود دارد. در اين تحقيق سعي شد با استفاده از برخي تركيبات آللوپاتيك كه روي درصد جوانه زني و رشد گياهچه تاثير منفي ندارند، زمان شروع جوانه زني بتاخير انداخته شود. تاثير تركيبات كافئين، افدرين، وانيلين، اسيد آبسسيك، عصاره هاي 40 درصد حجمي برگ اكاليپتوس، 40 درصد حجمي برگ گرد و 30 درصد حجمي بذر اسپرس، برشاخصهاي جوانه زني بذر گياه شبدر پنجه كلاغي در شرايط خيساندن و غيرخيساندن مورد بررسي قرار گرفت. از بين بازدارنده هاي مورد بررسي، اسيد آبسسيك عليرغم اينكه در روش خيساندن در غلظت 700 و 1000 ميكرومولار درصد جوانه زني را كاهش داد ولي در قياس با ساير بازدارنده ها، زمان شروع جوانه زني را در هر دو روش بمدت طولاني تري بتاخير انداخت و از طرف ديگر روي رشد گياهچه ها تاثير منفي نداشت.
نسخه قابل چاپ
گوناگوني cpDNA در 14 جمعيت راش ايران (Fagus orientalis Lipsky) در طول گستره پراكنش اين گونه درختي در منطقه خزري بررسي گرديد. دو منطقه بين ژني cpDNA 1- منطقه OA بين ژن هاي tRNA) trnD آسپارژين) و tRNA) trnT تريونين) و 2- منطقه DT بين ژن هاي orf184 و petA بررسي گرديدند. قطعات محدود كننده منطقه DT هيچ پلي مورفيسمي در ميان افراد جمعيت هاي مورد مطالعه نشان ندادند. در حالي كه در ميان افراد درون جمعيت هاي مورد مطالعه منطقه اسالم و جمعيت نكا- 1400، شاهد وجود پلي مورفيسم در قطعات محدود كننده منطقه OA مشاهده گرديد. در مجموع سه هاپلوتايپ كلروپلاستي متفاوت شماره گذاري شد. توزيع هاپلوتايپهاي cpDNA نشان دهنده ساختار جغرافيايي در تمايز ژنتيكي با Gst=68.7% و Nst=70.3% بود. توزيع هاپلوتايپهاي cpDNA مي تواند به تاريخچه مهاجرت راش در طول توزيع تاريخي آن در دوران سوم از اسالم (منطقه بسيار پلي مورفيك) به شرق جنگل هاي هيركاني نسبت داده شود.
شواهدي وجود دارد كه استروژن بر ليپيدها و ليپوپروتيين هاي سرم و كبد تاثير مي گذارد. در اين مطالعه اثرات يك تركيب استروژني به نام اتينيل استراديول بر ليپيدها و ليپوپروتيينهاي سرم موشهاي صحرايي ماده هيپركلسترولميك بررسي شده است. موشهاي صحرايي مدت 2 ماه تحت تاثير رژيم غذايي پر كلسترول (2%) قرار گرفتند. اتينيل استراديول طي دوره دو ماهه آزمايش، روزانه به صورت زير پوستي تزريق شد. پس از پايان آزمايش و تهيه سرم از نمونه هاي خون غلظت كلسترول تام، تري گليسريد،VIDL, LDL, HDL اندازه گيري گرديد. نتايج حاصل با استفاده از جدول آناليز واريانس مورد تجزيه و تحليل آماري قرار گرفت و مقايسه بين ميانگين ها در سطح 5% بعمل آمد. طبق نتايج بدست آمده، غلظت كلسترول تام و LDL در گروههاي دريافت كننده اتينيل استراديول كاهش معني دار و قابل توجهي نشان داد(P<0.05) ، در حالي كه در غلظت تري گليسريد،VLDL و HDL تغيير معني داري مشاهده نشد. كاهش غلظت كلسترول تام و LDL از طريق افزايش گيرنده هاي LDL در كبد و ديگر بافتها مورد بحث قرارگرفته است.
يكي از عوارض جانبي مهار كننده هاي آنزيم مبدل آنژيوتانسين (ACEI) مثل كاپتوپريل كه در معالجه فشار خون و نارسايي قلبي مصرف مي شوند ايجاد سرفه هاي خشك مي باشد. مهار كننده هاي آنزيم مبدل آنژيوتانسين از تشكيل آنژيوتانسين II و توليد راديكالهاي آزاد، هيدروليز برادي كينين، انكفالينها و آندورفينها جلوگيري مي كنند و براساس برخي گزارشات افزايش غلظت برادي كينين باعث ايجاد سرفه هاي حاصل از مصرف داروهاي ACEI مي باشد. نوسكاپين يك آلكالوئيد اپيوئيدي ضد سرفه است كه در مداواي سرفه القا شده با مهار كننده هاي آنزيم مبدل آنژيوتانسين موثر مي باشد. گزارش شده كه نوسكاپين باعث كاهش اثر برادي كينين مي شود. از سوي ديگر، داروهاي ACEI داراي اثر تقويت كنندگي بر الگوهاي حافظه و يادگيري هستند و براساس تحقيقات بعمل آمده به نظر مي رسد كه برادي كينين در اين مورد نقش اساسي را بازي مي كند. در اين تحقيق اثرات مركزي نوسكاپين و نيز تداخل عمل آن با داروي كاپتوپريل بر حافظه و يادگيري در موشهاي صحرايي نر نژاد ويستار بررسي شده است. تزريق دوزهاي مختلف نوسكاپين(1, 2, 3 ?g/3?l) در مقايسه با گروه شم (كه سالين دريافت كرده بودند) در 30 دقيقه قبل از اكتساب و يا در 20 دقيقه و همچنين 24 ساعت قبل از بيادآوري مشخصا و بصورت وابسته به دوز "زمان يادآوري" را كاهش داد. همچنين تزريق درون بطني (5?g/3?l) کاپتوپريل (داروي ACEI و مهار كننده تجزيه برادي كينين) هم حافظه كوتاه مدت و هم حافظه بلند مدت و نيز يادگيري را تقويت كرد. تزريق توام دوزهاي مختلف نوسكاپين (1, 2, 3 ?g/3?l) همراه كاپتوپريل (5?g/3?l) نيز حافظه و يادگيري را كاهش داد. بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه احتمال داده مي شود نوسكاپين مي تواند با اثر آنتاگونيستي با برادي كينين حافظه و يادگيري القا شده با داروهاي ACE I را تضعيف كند.
گونه Rana ridibunda در كليه بخش هاي تالاب و آبگيرها و آب بندانها و رودخانه هاي نزديك تالاب وجود دارد و در تراكم هاي مختلف مشاهده مي گردد. تاكنون مطالعه خاصي روي اين گونه انجام نگرفته است. در اين مقاله بررسي تغذيه اي لاروها و قورباغه هاي بالغ همچنين مطالعه توليد مثل آن انجام گرفت. براي تعيين رژيم غذايي لارو محتويات 66 روده بررسي و با پلانكتونهاي محيط مقايسه شد. همچنين به منظور تعيين نوع پلانكتونهاي جذب شده ابتدا و انتهاي 49 روده لارو مقايسه گرديد. براي تغذيه بالغين موجودات خورده شده توسط 142 قورباغه شناسايي گرديد. بمنظور بررسي فعاليتهاي توليد مثلي مشاهدات صحرايي نيز ثبت گرديد. از فيتوپلانكتون ها شاخه Chrysophyta و از زئوپلانکتونها گروه Rotatoria بیشترین میانگین فراوانی را در طبیعت و روده لاروهای مورد بررسی نسبت به شاخه ها و گروه های دیگر دارا بوده اند، اما همخوانی بین نوع جنسهای مشاهده شده در طبیعت و روده لاروها اندک بوده و در بسیاری از گروه ها وجود نداشته است. نتایج بررسی تغذیه ای لاروها در گروههای مختلف طولی و وزنی نشان داد که از نظر فراوانی پلانکتونها تفاوت معنی دار وجود ندارند که حاکی از عدم ارتباط فراوانی پلانکتونها با متغیرهای طول یا وزن بدن بوده است. بررسی پلانکتونی در ابتدا و انتهاي روده لاروها نشان داد که تنها شاخه Chrysophyta در ابتدا و انتهای روده در سطح 95% تفاوت معني دار داشته و Chlorophyta نيز كاهش مشهود داشته است، از اين دو شاخه تفاوت سرده هاي (جنسهاي) Diatoma, Cyclotella, Cocconeis و Chlorella در ابتدا و انتهاي روده لارو معنی دار می باشد. سرده (جنس) Arcella، از گروه زئوپلانکتونی Rhizopoda نیز در ابتدا و انتهای روده لارو تفاوت معني دار نشان داد. ميانگين وزن غذا به وزن بدن در قورباغه ها 2.94 درصد بوده است. بيشترين فراواني موجودات خورده شده مربوط به حشرات خشكي زي مي باشد، حشرات آبزي، لارو آنها و گياه آزولا در رتبه هاي بعدي قرار مي گيرند. نتايج مشاهدات صحرايي حاكي از آن است كه آواز خواني قورباغه ها و فعاليت توليد مثلي در بخش هاي شمالي از اواخر اسفند، يا اوايل فروردين شروع شده و در بخش هاي جنوبي تا اواسط مرداد به درازا ميكشد. از بررسي هماوري 18 ماده تخمدار ميانگين تعداد تخم ها 2676 ± 5019 بوده است. نمونه هاي دگرديسي يافته در اواسط خرداد ظاهر شده و در برخي مناطق تا آبان ادامه دارد.
در اين تحقيق، تاثير مهار كنندگي PGIP استخراج شده از هيپوكتيل گياه لوبيا (Phaseolus vulgaris) واريته درخشان روز آنزيم پلي گالاكتوروناز جدايه F15 قارچ Fusarium oxysporum (با شدت بيماري زايي زياد) مورد بررسي قرارگرفت. نتايج حاصله نشان داد كه اين PGIP قادر است به ميزان 54.5 درصد فعاليت آنزيم PG جدايه فوق را مهار نمايد. با توجه به اين نتايج جهت بررسي توان ژن Pgip اين واريته اقدام به تكثير، كلون كردن، تعيين توالي و مقايسه آن با توالي ژنهاي مشابه گزارش شده، گرديد. اين مقايسه نشان داد كه طول ژن كامل Pgip در اين واريته (درخشان) برابر 1029 bp با محتواي GC برابر 15، 50 درصد بوده كه با توجه به (Open reading ORF frame) موجود در آن ميتواند يك پلي پپتيد بطول 342 اسيد آمينه راكد نمايد. براي اطمينان از صحت توالي بدست آمده علاوه بر استفاده از آنزيم pfu براي تكثير ژن مربوطه، تعيين توالي اين ژن نيز در دو جهت انجام گرفت. توالي فوق براي تعيين تطابق با توالي ژنهاي موجود در بانكهاي اطلاعاتي PDB, DDBJ, EMBL, GeneBank مورد استفاده قرارگرفت. نتايج حاصله نشان داد كه توالي DNA اين ژن با توالي ژن Pgip-1 از لوبياي واريته Saxa به ميزان صددرصد مشابهت دارد. همچنين مقايسه اين توالي با توالي Pgip-2 از لوبياي واريته Pinto نشان داد که توالي ژن Pgip واريته درخشان علاوه بر اضافه داشتن 27 نوکلئوتيد در ابتداي ژن، در تعداد 26 نوكلئوتيد در طول ژن نيز با توالي Pgip-2 اختلاف دارد.
در اين تحقيق كالوس هاي حاصل از گياه يونجه در محيط كشت (invitro) تحت تابش پرتو UV-C به مدت 0، 15، 30 و 60 دقيقه قرار گرفت و سپس به محيط هاي كشت MS حاوي 0، 2، 5، 10،20 و 30 درصد PEG منتقل و در اتاق كشت تاريك نگهداري شدند. كالوس هاي متحمل به تنش خشكي براساس وزن تر گزينش شدند. نتايج نشان داد كه تابش UV-C به مدت 60 دقيقه، تحمل به تنش اسموتيك را افزايش مي دهد و از اثرات تنش خشكي در محيط هاي كشت حاوي 10 و 20 درصد PEG مي كاهد. فعاليت آنزيم اسيد فسفاتاز نيز تحت تابش UV-C كاهش يافته، در حاليكه فعاليت اين آنزيم در كالوس هاي تابش نديده تا غلظت 20 درصد PEC در محيط كشت افزايش مي يابد. بهره حال به نظر مي رسد كه پرتو UV-C سيستم دفاعي داخلي گياه را فعال كرده و ممكن است بيان ژن هاي مشخص در مسير سنتز مشتقات فنلي راالقا نمايد.
اندونو كلئاز خاص و محدود كننده Xho1 از جدايه هاي Xanthomonas vasicola pu.holcicola توليد مي شود ترتيب نوكلئوتيدي 5'-CTCGAG-3' را شناسايي نموده و برش مي دهد و نيز انتهاي تك رشته چسبان توليد مي كند. به منظور بررسي وجود و خالص سازي اين آنزيم از جدايه هاي باكتري زانتوموناس جدا شده از علف قياق در استان كرمان اقدام گرديد (رحيميان 1373). با عصاره گيري در حضور استرپتومايسين سولفات و انجام كروماتوگرافي بر روي ستونهاي فسفو سلولز (whatmanp-11) و DEAE ي بخش هاي سلولز نمونه هاي حاوي آنزيم بر روي مولكول هاي DNAي متفاوت از جمله فاژ لامبدا، پلازميد PTEM وDNA ي كروموزومي كلي باسيل و باكتري ميزبان اثر داده شد. مقايسه نوارهاي الكتروفورزي قطعات DNAي حاصل از اثر اين آنزيم و آنزيم استاندارد Xho1 توليدي شركت سيگما، خلوص كافي و اختصاصي بودن محل هاي برش آنزيم به دست آمده را تاييد نمود.
گياه (Polygonaceae) A. suaedifolia، گونه اي بومي و داراي پراكنش محدود در استان آذربايجان شرقي ميباشد. در اين مقاله، مناطق پراكنش و ويژگيهاي اكولوژيكي از جمله تراكم، سطح پوشش، فركانس و ضريب اهميت اين گونه بررسي شده است. در ضمن، شرايط اقليمي و ارتباط خاك با پراكنش و رشد، ارايه و فنولوژي (پديده شناسي) و ديناميك (پويايي) جمعيت اين گونه نيز بررسي گرديد. نتايج نشان داد كهA. suaedifolia در هر دو منطقه مورد بررسي فاقد پايه هاي دو تا چهار ساله بوده و نسبت دانه رستهاي استقرار يافته به كل دانه هاي جوانه زده تنها 5 تا 7 درصد بوده است. بنظر ميرسد عوامل اقليمي مانند كاهش بارندگي و افزايش دماي سالانه در سالهاي اخير، در زوال جمعيت اين گونه موثربوده است. بالا بودن سديم و PH خاك و نيز عوامل داخلي از جمله بالا بودن سن گلدهي ونسبت بالاي گلدهي تلقيح نشده را ميتوان از جمله عوامل ديگري دانست كه نادر بودن اين گياه را توجيه مي كند.
گونه Papaver pseudo-orientale از بخش Oxytona جنس Papaver منبع مهمي براي آلکالوئيدها مانند ايزوتبائين است. در اين پژوهش توليد کالوس و باززايي درون شيشه اي اين گونه از ريز نمونه هاي هيپوکوتيل- کوتيلدون در محيط کشت پايه موراشيگ و اسکوگ (MS) و گامبورگ (B5) حاوي سطوح مختلف نفتالين استيک اسيد (NAA)، کينتين (Kin) و يا بنزيل آدنين (BA) در دماي 20 درجه سانتيگراد و دوره نوري 16 ساعت روشنايي بررسي شد. تجزيه واريانس داده ها نشان داد که بين محيط هاي مختلف کشت از لحاظ درصد کالوس زايي، وزن تر کالوس، درصد ساقه زايي، وزن تر ساقه، درصد ريشه زايي و وزن تر ريشه اختلاف معني داري (P<0.01) وجود دارد. محيط کشت مناسب براي توليد کالوس در گونه P. pseudo-orientale محيط کشت MS حاوي 0.5 ميلي گرم بر ليتر از هورمون هاي بنزيل آدنين (BA) و نفتالين استيک اسيد (NAA) و محيط کشت B5 حاوي 0.5 ميلي گرم بر ليتر کينتين (Kin) و 1 ميلي گرم بر ليتر نفتالين استيک اسيد (NAA) بود. محيط کشت B5 حاوي هورمون هاي کينتين (Kin) و نفتالين استيک اسيد (NAA) هر کدام به مقدار 0.5 ميلي گرم بر ليتر مناسب ترين محيط کشت براي باززايي در اين گونه بود.
برخي از فنل هاي گياهي به عنوان ترکيبات آللوشيميايي در پديده آللوپاتي شرکت نموده، جوانه زني، رشد و تکثير گياهان ديگر را تحت تاثير قرار مي دهند که نتيجه اين عمل غالبا کاهش محصولات زراعي است. از جهت ديگر مي توان از ترکيبات فنلي در کنترل آفات، بيماري ها و علف هاي هرز استفاده نمود. از آنجايي که گياه کلزا از جمله گياهان اقتصادي و استراتژيک در بسياري از کشورها، از جمله ايران است و هر ساله بر ميزان سطح زير کشت آن افزوده مي گردد، بنابراين، با بررسي آثار آللوپاتيک برخي از ترکيبات فنلي بر روي اين گياه مي توان به نتايج مفيدي دست يافت. در پژوهش حاضر، اثر غلظت هاي مختلف (صفر، 0.05، 0.5، 5 و 10 ميلي مولار) کومارين بر جوانه زني بذر و رشد گياهچه، ميزان رنگيزه ها، فعاليت آنزيم هاي کاتالاز و گاياکول پراکسيداز بررسي شده است. ميزان رنگيزه هاي کلروفيل، کاروتنوئيدها و آنتوسيانين ها به روش اسپکتروفتومتري، فعاليت آنزيم هاي کاتالاز و گاياکول پراکسيداز به ترتيب در طول موج هاي 240 و 436 نانومتر اندازه گيري گرديد. کومارين باعث کاهش جوانه زني و رشد گياهچه هاي کلزا شد. ميزان کلروفيل نيز در حضور اين ترکيب فنلي کاهش يافت، درحالي که ميزان آنتي اکسيدان هاي با وزن مولکولي کم نظير کاروتنوئيدها و آنتوسيانين ها افزايش معني داري نشان داد. کاهش فعاليت آنزيم کاتالاز در حضور غلظت هاي کومارين از نظر آماري معني دار نيست. فعاليت آنزيم گاياکول پراکسيداز به عنوان يک آنزيم آنتي اکسيدان با افزايش غلظت اين ترکيب فنلي، افزايش نشان داد. از پژوهش حاضر مي توان نتيجه گرفت که حضور ترکيبات فنلي مي تواند سبب کاهش عملکرد گياه کلزا گردد، بنابراين، حذف علف هاي هرز از جنبه آللوپاتي نيز براي گياه کلزا حايز اهميت است.
مطالعات آت اکولوژي (aut-ecologi)، اطلاعاتي بنيادي براي مديريت اکوسيستم هاي مرتعي به وجود مي آورد. در اين تحقيق، آت اکولوژي Lolium rigidumبا نام فارسي چچم بررسي شده است. ابتدا پراکنش جغرافيايي، فنولوژي، گونه هاي گياهي همراه، ضريب خشکي، ويژگي هاي فيزيکوشيميايي خاک، بررسي هاي اقليمي و ساير عوامل موثر بر پراکنش اين گونه، از جمله تغييرات ارتفاعي در 9 رويشگاه انتخابي از استان مازندران بررسي شد. سپس نتايج اين بررسي ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 14 تجزيه و تحليل آماري قرار شد و ميزان همبستگي ميان ويژگي هاي کمي پوشش گياهي و ويژگي هاي خاک و اقليم رويشگاه ها بررسي گرديد. نتايج اين پژوهش نشان داد اين گونه گياهي در دامنه ارتفاعي 22- تا 1700 متر از سطح دريا و به فراواني در محيط هاي رويشي متنوع، مانند: امتداد جاده ها، کنار کانال هاي آبياري مي رويد. مشاهدات اين پژوهش مويد آنست که اين گونه نسبت به سرما و شرايط سخت کوهسري (alpain) مقاوم است و به علت سازگاري وسيع، در نواحي متفاوت مي رويد.
صنوبر دلتوئيدس (Populus deltoides) يکي از گونه هاي مهم خانواده Salicaceae است که در آمريکاي شمالي پراکنش داشته و در دهه هاي اخير، از کشت و توسعه آن در استان هاي شمالي کشور استقبال شده است. در اين مطالعه، پاسخ هاي رشد و زنده ماني نهال هاي صنوبر دلتوئيدس در ارتباط با تنش غرقابي در سه سطح شاهد، غرقابي سطحي (3 سانتي متر) و غرقابي عمقي (16 سانتي متر) در طرحي کاملا تصادفي به مدت 120 روز در دانشکده منابع طبيعي دانشگاه تربيت مدرس (شهرستان نور) در شرايط صحرايي آزمايش شد. نتايج نشان داد که ميزان زنده ماني صنوبر دلتوئيدس در سطوح شاهد و غرقابي تفاوتي نداشته، بيش از 90 درصد نهال ها زنده ماندند. با افزايش عمق غرقابي، ميزان رويش ارتفاعي کاهش يافت، ولي تفاوت آشکاري از اين لحاظ بين سطح غرقابي سطحي (3 سانتي متر) با شاهد مشاهده نشد. غرقابي باعث ايجاد ريشه نابجا شد و با زياد شدن عمق غرقابي، بيوماس ريشه نابجا افزايش يافت. از طرف ديگر، غرقابي به کاهش رشد قطري يقه، سطح برگ، سطح ويژه برگ، طول ريشه، بيوماس ريشه و بيوماس خشک کل نهال منجر شد. با توجه به نتايج اين تحقيق، مي توان گفت، صنوبر دلتوئيدس گونه اي مقاوم به غرقابي است و همانند اراضي جلگه اي و حاشيه رودخانه ها مي تواند براي احياي دشت هايي که در معرض سيلاب هاي ادواري قرار مي گيرند، نيز استفاده شود.
تاثير غلظت هاي مختلف علف کش تريفلورالين بر روي خصوصيات فيزيولوژيک و ميزان رشد ريشه و اندام هوايي، محتواي پروتئين کل، پرولين و اسيدهاي آمينه آزاد در گياهان آفتابگردان تلقيح شده با قارچ ميکوريز (Glomus versiforme) و گياهان غيرميکوريزي در شرايط گلخانه اي مطالعه شد. در اين مطالعه، 6 غلظت متفاوت (صفر، 5، 10، 15، 20 و ppm 25) از تريفلورالين استفاده شد. نتايج به دست آمده در گياهان 5 هفته اي نشان مي دهد که در گياهان تيمار شده با علف کش، طول ريشه و ساقه، وزن تر و وزن خشک اندام هوايي و ريشه کاهش يافته است، که اين کاهش در غلظت هاي بالاي علف کش (15، 20 وppm 25 ) معني دار است. جلوگيري از رشد در گياهان ميکوريزي نيز مشاهده مي شود، ولي نسبت به گياهان غيرميکوريزي کمتر است. با افزايش غلظت علف کش محتواي پروتئين کل در ريشه و اندام هوايي کاهش يافته است. ريشه هاي گياهان ميکوريزي از محتواي پروتئين کمتري در مقايسه با گياهان غيرميکوريزي برخوردارند. با افزايش غلظت علف کش، محتواي پرولين و اسيدهاي آمينه آزاد در ريشه و اندام هوايي افزايش يافته است. طبق اين نتايج، پيشنهاد مي شود که قارچ ميکوريزاي آربوسکولار مي تواند در تحمل سميت تريفلورالين به گياه زراعي آفتابگردان کمک کند.