پاسخ به:بانک مقالات زیست شناسی
تعداد هشت گونه گياهي كه بر روي خاكهاي غني از منگنز و مس در آذربايجان رشد مي كنند، براي بررسيهاي فيزيولوژيك در محيط كشت هيدروپونيك و در شرايط اتاق رشد انتخاب شدند. اين گونه ها شامل عناصر مهم فلور مناطق غني از منگنز و مس و نيز گونه هايي است كه در اين مناطق بسامد پاييني در مقايسه با مناطق مجاور و مشابه اكولوژيك دارند، بوده است. بررسيهاي فيزيولوژيك شامل تحمل غلظتهاي مسموم كننده منگنز و مس و شدت انباشته گري اين عناصر و نيز پارامترهاي جذب است. نتايج نشان مي دهد كه دو گونه قدومه گلريز و مريم گلي تحمل بالايي به منگنز داشته و حتي تحريك رشد معني داري در غلظتهاي مسموم كننده كه براي اغلب گياهان، مي شود، نشان مي دهند. همزمان با تحريك رشد، انباشتگي مقادير بالاي منگنز در اين گياهان نشان از وجود ساز و كارهاي تحمل در اين دو گونه است. بر عكس، بومادران و كاسني بعنوان گونه هايي حساس و جذب كننده ظاهر مي شوند كه با نتايج مربوط به بسامد پايين اين گونه ها در رويشگاه طبيعي غني از فلز، همخواني دارد. حساسيت ملاحظه شده به مقادير بالاي عنصر مس در دو گونه خشخاش و كاسني دليل بر حساسيت توام با انباشتگي مقادير بالايي از اين عنصر در اندام هوايي و ريشه است، و از اين نظر اين دو گونه گياهاني جذب كننده و حساس معرفي مي شوند كه توجيه كننده نتايج اكولوژيكي مي باشد. مريم گلي و دو گونه گون بترتيب، تحمل بالايي به غلظتهاي مسموم كننده مس نشان مي دهند و اين موضوع در مورد گونه هاي گون علاوه بر تحمل سيتوپلاسمي، به انتقال كمتر اين عنصر به اندام هوايي و محبوس كردن در ريشه نسبت داده مي شود. بررسي پارامترهاي جذب مس در دو گونه متمايز كاسني و گون نشان مي دهد كه ثابت ميكائيلس- منتن در اين دو گونه برابر بوده و در نتيجه ساز و كار فيزيولوژيكي جذب مشابهي دارند، با اينحال حداكثر جذب در كاسني بيشتر از گون است. آزمايشهاي سينتيك انجام شده، بالاتر بودن انتقال با افزايش دوره تيمار، و يا پاسخ به افزايش غلظت مس در محيط گياه كاسني را نيز اثبات مي کند.
نسخه قابل چاپ
بمنظور اندازه گيري کمي مقدار املاح و ويتامينهاي ارقام مختلف کيوي ايران و مقايسه اين ويتامينها با ويتامينهاي پرتقال تامسون ناول، ابتدا ارقام آبوت، برونو، هايوارد، مونتي و ميوه پرتقال تامسون بترتيب از باغهاي تحت کنترل شوراي کيوي کاران کشور و مرکز تحقيقات مرکبات شهرستان تنکابن برداشت شد و پس از انتقال سريع به آزمايشگاه، املاح سديم، پتاسيم، منيزيم، کلسيم، آهن، روي، فسفر، بور و ويتامينهاي ,C E ,A و انواع B نمونه هاي مذکور اندازه گيري شد. نتايج به دست آمده نشان داد که ميوه کيوي يک منبع سرشار از املاح و ويتامينهاست. که در اغلب موارد تفاوت فاحشي با ميوه پرتقال و بسياري از ميوه هاي ديگر دارد. مقايسه مقدار املاح در ارقام مختلف ميوه کيوي بيانگر اين است که ميزان پتاسيم، کلسيم و منيزيم در رقم برونو، آهن و روي در رقم آبوت، فسفر و بور در رقم هايوارد و سديم در رقم مونتي بيشتر است. مقايسه ميزان ويتامين نمونه هاي مورد بررسي نشان داد که بين ارقام مختلف ميوه کيوي از اين نظر اختلاف معني داري وجود ندارد، اما در مقايسه با ميوه پرتقال تامسون ناول، مقدار ويتامين C ارقام ميوه کيوي حدود چهار برابر و ويتامينهاي B2 وB3 (PP) حدود دو برابر ميوه پرتقال تامسون ناول است. اگرچه ويتامين هاي B1 ,E ,A و B6 در ميوه پرتقال تامسون ناول بيشتر از ارقام بررسي شده ميوه کيوي است.
پسته وحشي از جمله گياهان با ارزشي است كه در مناطق مختلف ايران سطح قابل ملاحظه اي را بخود اختصاص داده است. اين گونه بلحاظ اقتصادي از نظر توليد صمغ (سقز) و استفاده از آن در توليد انواع مواد دارويي و بهداشتي، ميوه و شاخ و برگ آن در تغذيه و توليد علوفه، و همچنين از لحاظ زيست محيطي بدليل نقش آن در حفاظت و جلوگيري از فرسايش، تلطيف آب و هواي منطقه، تامين آبهاي زيرزميني و اهميت رويشگاهها بعنوان مامن و ماواي حيات وحشي و مقاومت بسيار بالاي آن در تحمل خشكي و ساير شرايط نامناسب محيطي از ارزش و اهميت خاصي برخوردار است. بنابراين شناسايي و بررسي دقيق اين گياه و مشخصات رويشگاهي و تعيين سطح پراكنش آن در مناطق مختلف كشور جهت اجراي برنامه هاي توسعه از ضرورتي خاص برخوردار است. در اين تحقيق ضمن بررسي دقيق خصوصيات رويشگاه، خصوصيات كمي و كيفي درختان از قبيل تعداد درخت در هكتار، ارتفاع درختان، قطر تاج بزرگ و كوچك، ارتفاع تنه، قطر تنه، نوع فرم رويشي، شادابي و سلامت تنه و تاج، و غيره در منطقه كوه سقز شهرستان تفرش نيز مورد بررسي قرار گرفت. نتايج حاصله از اين تحقيق نشان مي دهد كه محدوده ارتفاع پراكنش درختان بين 1845-2030 متر از سطح دريا بوده، تعداد درختان 70-100 درخت در هكتار و ميانگين ارتفاع درختان برابر 81/3 متر بوده كه حداكثر ارتفاع نيز 5 متر مي باشد. از طرفي ارتفاع تنه درختان 19/1 متر و ميانگين ارتفاع تاج نيز برابر 69/2 متر مي باشد. ميانگين قطر برابر سينه 7/16 سانتيمتر و همينطور ميانگين ارتفاع قطر تاج بزرگ و كوچك بترتيب 56/4 و 93/2 متر است كه 33 درصد آن بصورت شاخه زاد مي باشد. تعيين ميزان شيب و جهتهاي جغرافيايي محدوده پراكنش نيز از نتايج بسيار مهم اين طرح مي باشد.
براي مطالعه تنوع زيستي گياهان چوبي در خاکهاي مختلف در دو جامعه گياهي متفاوت تحت مديريت در سري نمخانه جنگل تحقيقاتي نوشهر، آمارگيري با روش تصادفي سيستماتيک و با ابعاد شبکه 200×200 متر با قطعه نمونه 1000 متر مربعي انجام و سطح انتخابي براي هر جامعه 125 هکتار، سطح کل دو جامعه 250 هکتار، و مجموعا از 60 قطعه نمونه برداري شد. براي شمارش تعداد نهالها بعلت فراواني زياد در سطح 1000 متر مربعي، در 5 ميکروپلات 45 متر مربعي برداشت صورت گرفت. براي برآورد تنوع زيستي گونه هاي چوبي شاخصهاي متداول تنوع، غنا و يکنواختي که بترتيب شامل شاخصهاي سيمپسون، شانون وينر، مارگالف، منهينيک، پيت و هيپ، مورد استفاده قرار گرفت. نتايج نشان داد که جامعه راش - ممرزستان در خاک قهوه اي جنگلي و جامعه راشستان در خاک قهوه اي مارموريزه داراي بيشترين تنوع و جامعه راش - ممرزستان در خاک قهوه اي کلسيک و قهوه اي شسته شده داراي کمترين تنوع مي باشد.
در اين پژوهش توانايي آللوپاتي برخي از ارقام گندم از نظرکنترل علفهاي هرز چچم سخت (Hordeum spontaneum) و جو وحشي(Lolium rigidum) با استفاده از عصاره آبي حاصل از اندامهاي هوايي 10 رقم گندم (اترک، استار ، دز، پيشتاز، چمران، داراب2، شيراز، شيرودي، مرودشت وتجن) در مرحله دوبرگي (27 روز پس از کشت) و مرحله برداشت بر جوانه زني، رشد طولي برگ و ريشه اين علفهاي هرز بررسي شد. نتايج حاصل نشان داد که تاثير آللوپاتي ارقام مختلف گندم بطور معني داري متفاوت بود، بطوريکه دو رقم چمران و پيشتاز جوانه زني، رشد طولي برگ و ريشه، وزن تر و خشک برگ و ريشه جو وحشي و چچم سخت را بطور معني داري کاهش دادند. دو رقم مرودشت و استار کمترين اثر آللوپاتي را بر جو وحشي و چچم سخت نشان دادند. بنابراين ارقام چمران و پيشتاز توان آللوپاتي بيشتري دارند و با بررسيهاي تکميلي مي توان آنها را براي مقابله طبيعي با اين علفهاي هرز پيشنهاد نمود.
بمنظور مطالعه درصد جوانه زني، زمان شروع جوانه زني، زمان پايان جوانه زني، دوره جوانه زني، ارزش کاشت و شاخص بنيه بذر گونه بارانک و همچنين ماندگاري بذر گونه بارانک و تعيين قطر مناسب پايه مادري جمع آوري بذر، از سه رويشگاه پاسند، سنگده و اشک به ترتيب با ارتفاع از سطح دريا 1600،1050 و 2200 متر، واقع در جنگلهاي استان مازندران انجام شد. در هر رويشگاه از 10 درخت در قطرهاي مختلف بذر جمع آوري شد، و سپس كيفيت و خصوصيت بذرها طي دو سال نگهداري در شرايط دماي معمولي يخچال (4 درجه سانتي گراد) مطالعه شد. نتايج نشان داد که اثر مبدا بذر روي زمان شروع جوانه زني و زمان پايان جوانه زني بذر معني دار است، اما ساير مشخصه ها در بين مبداهاي مورد مطالعه تفاوت معني داري با يکديگر ندارند. بررسي روند زوال بذر نشان داد كه ميزان جوانه زني در سال دوم نسبت به جوانه زني سال اول براي رويشگاههاي پاسند، سنگده و اشک به ترتيب 3/34، 8/55، 3/39 درصد کاهش مي يابد. همچنين در بين درختان با طبقات قطري مختلف، بذر درختان موجود در طبقه قطري 40 سانتيمتر (45-36) داراي بيشترين ميزان جوانه زني و بذر درختان با قطر كمتر از 35 سانتيمتر و با قطر بيشتر از 55 سانتيمتر داراي كمترين ميزان جوانه زني مي باشند. از نتايج اين تحقيق مي توان وجود تفاوت درخصوصيات بذر جمع آوري شده از رويشگاههاي مختلف را استنتاج و نتيجه گرفت که بذر درختان با دامنه قطري 36 تا 55 سانتيمتر (درختان ميانسال) از ميزان جوانه زني بيشتري در مفايسه با درختان ساير طبقات برخوردار مي باشند.
جمعيت ايران بعنوان يكي از جمعيتهاي كهن و متعلق به تمدن ايران با منشا هند و اروپايي شناخته مي شود. شواهد تاريخي نشان دهنده هم ريشه بودن جمعيت ايران با جمعيتهاي اروپا و شمال هند است. ليكن مطالعات انسان شناسي و ژنتيك در اين مورد بسيار اندك مي باشد. در مطالعه حاضر كه براي اولين بار در ايران انجام مي گيرد با استفاده از يكي از پلي مورفيسمهاي ژن سيستاتيونين بتاسنتاز (CBS) كه با ورود يك قطعه 68 بازي (Insertion) بنام bp 68 ins 844 در اين ژن ايجاد مي شود، پلي مورفيسم ژني 480 فرد سالم از جميعت جنوب ايران (از نظر جغرافيايي) بررسي شد. خونگيري از اهداكنندگان خوني بعمل آمد كه به سازمان انتقال خون استان فارس مراجعه مي كردند. با استفاده از روش PCR و پرايمرهاي اختصاصي در دو سمت ناحيه ورود قطعه 68bpقطعه فاقد قطعه ورودي(N) به طول 174bp و قطعه حاوي قطعه ورودي (I) به طول 242bpتكثير شد. نتايج حاصل از ژنوتيپ افراد بدين ترتيب است. 418 نفر (08/87 درصد) از كل 480 داراي ژنوتيپ N/N ، 59 نفر (29/12 درصد) داراي ژنو تيپ N/I و 3 نفر (063/0 درصد) داراي ژنوتيپ I/I بودند. مقايسه نتايج حاصله با نتايج بدست آمده از مطالعه اين پلي مورفيسم در ساير جمعيتهاي جهان نشان داد كه جمعيت جنوب ايران از نظر پلي مورفيسم 844ins 68bp بيشترين شباهت را به جمعيت قفقازي (Caucasian) اروپايي بويژه جمعيت جنوب ايتاليا و اسپانيا و سفيد پوستان شمال غرب آمريكا دارد و از جمعيت شرق آسيا و آفريقا بسيار دور مي باشد. اين قرابت ژنتيكي جمعيت جنوب ايران با استفاده از ساير پلي مورفيسمهاي ژنتيكي نيز اثبات شده است. از اين رو، عليرغم اختلاط متعدد ژني جمعيت ايراني با ساير جمعيتهاي مجاور در طول زمان بر طبق بررسيهاي انجام شده روي اين پلي مورفيسم و پلي مورفيسمهاي (HLA2) در جمعيت جنوب مي توان گفت كه تا حدي هنوز ساختار اصلي ژنتيكي كهن، يعني ساختار آريايي متعلق به اقوام هند و اروپايي، حفظ شده است.
در بين پروكاريوتها مجموعه اي از باكتريهاي خاكزي كه اصطلاحا ريزوبيا ناميده مي شوند به لحاظ توانايي در ايجاد سيستم همزيستي تثبيت كننده نيتروژن مولكولي با گياهان خانواده لگوم حائز اهميت فراواني هستند. توالي بين ژنهايrRNA 16S و rRNA 23S كه اصطلاحا 16S-23S IGS ناميده مي شود از نظر اندازه و توالي بسيار متفاوت بوده و ابزار مفيدي براي گروه بندي سويه هاي ريزوبيومي مي باشد. در اين مطالعه تعداد 52 سويه برتر ريزوبيومي كه بعنوان عوامل محرك رشد گياه (PGPR) شناخته شده اند، بطريق16S-23S IGS PCR-RFLP و پروفيل پلاسميدي) روش اكهارت) گروه بندي شد. نتايج حاصل نشان مي دهد كه IGS سويه هاي ريزوبيومي مورد مطالعه از نظر اندازه بسيار متنوع (bp 1486-600) است. بعلاوه تعداد نسخه هاي IGS سويه هاي مختلف نيز يكسان نبوده و از يك تا سه نسخه متفاوت مي باشد. بر اساس روش مجموع 52 سويه ريزوبيومي در 46 گروه مختلف قرار گرفت كه افراد 11 گروه داراي 70 درصد تشابه بين سويه اي هستند. با استفاده از اين روش بجز 12 سويهي 54 Bj و Bj 53 ، 28 Rlv و 27 Rlv ،24 Rlvو 23 Rlv ، 17 Rlp و 16 Rlp، 13 Sm و 12 Sm و11 Sm و 10 Sm، مابقي سويه ها (77 درصد) كاملا از يكديگر تفكيك شد. بنابراين روش مذكور بدليل سادگي و نيازهاي اندك آزمايشگاهي (نسبت به ساير روشهاي مولكولي) براحتي قابل انجام بوده و از كارآمدي و اطمينان بالايي نيز برخوردار است. گروه بندي مبتني بر پروفيل پلاسميدي سويه هاي مختلف ريزوبيومي مورد استفاده در اين تحقيق تا حدودي با نتايج حاصل از روش IGS PCR-RFLP هماهنگي دارد، بطور مثال سويه هاي54 Bj و53 Bj ، سويه هاي 24 Rlv و 23 Rlv، همچنين سويه هاي 17 Rlp و 16 Rlp و سويه هاي 13 Sm و12 Sm و 11 Smدر هر دو روش بصورت كاملا مشابه در كنار يكديگر و درون گروههاي كلاستري جداگانه قرار گرفتند.
گياهان بطور متناوب با شرايط مختلف تنش مواجه هستند. اين شرايط توسط عوامل زنده يا غير زنده فراهم شده و به رشد، تكثير و يا تمايز گياهان تاثير مي گذارد. در اين مسير مولکولهاي کليدي از جمله ساليسيليک اسيد توليد مي گردند که بررسي نقش آن در مسير پاسخ دفاعي گياه به عوامل تنش زا، سبب روشن شدن برخي مسيرهاي بيوشيميايي دفاع مي شود. از آنجائيکه گياه سيب زميني در جهان از ارزش غذايي مهمي برخوردار است و حفظ و نگهداري آن در مقابل عوامل بيماريزا از مهمترين کارهاي تحقيقاتي است، در اين تحقيق اثر ساليسيليک اسيد در سيستم انتقال پيام و آنزيم ترميم کنندهء DNA , پلي ADP–ريبوز پليمراز(PARP) و قطعه قطعه شدن DNA در سوسپانسيون سلولي برگ سيب زميني مورد بررسي قرار گرفت. نتايج حاصل از وسترن بلاتينگ نشان مي دهد که پس از شش ساعت، شکست در آنزيم PARP در غلظتهاي 5/2 و 5 ميلي مولار ساليسيليک اسيد شروع شده و در 12 و 18 ساعت پس از تيمار اين شکست بيشتر مي گردد. اين آنزيم با اينكه داراي وزن مولکولي پايينتري نسبت به همولوگ خود در جانوران مي باشد، در گياهان داراي بخشهاي اپي توپي مشترکي با همولوگ خود در جانوران است زيرا اين پروتئين گياهي قابل شناسايي توسط آنتي بادي ضد PARP جانوري است. نتايج حاصل از تعيين قطعه قطعه شدن DNA بوسيله روش دي فنيل آمين و کيت تشخيصي مونو و اوليگو نوکلئوزومي از طريق الايزا (ELISA) نشان مي دهد که در کشت 6 ساعته، DNA با تيمارهاي مختلف ساليسيليک اسيد شکستگي کمي ايجاد مي گردد، ولي با گذشت 12 و 18 ساعت، شکستگيهاي DNA بيشتر مي شود. بنابراين، نتايج نشان مي دهد که ساليسيليک اسيد مي تواند در مسير انتقال پيام در سلولهاي سوسپانسيون سيب زميني سبب شکست آنزيم PARP شود که در نتيجه به علت عدم وجود سيستم ترميمي در سلول، DNA قطعه قطعه مي شود.
در اين تحقيق ويژگيهاي سيتوژنتيک ماهيان نسل اول آميخته کپور علفخوار ماده و كپور سر گنده نر Ctenopharyngodon idella× Hypophthalmichthys nobilis توليد شده بروش تلاقي مصنوعي با استفاده از روش له کردن بافت بخش قدامي كليه و رنگ آميزي گيمسا تعيين گرديد. با شمارش کروموزومها در 75 پلاک متافازي بدست آمده از 15 قطعه بچه ماهي آميخته 18 گرمي، ويژگيهاي مختلفي چون تعداد کروموزومها، تعداد بازوهاي کروموزومي NF، طول بازوهاي کوچک و بزرگ، شاخص سانترومري، نسبت بازوها، طول نسبي کروموزومها، مجموعه طول کلي کروموزومها و دامنه تغييرات آنها تعيين، و از نمونه هاي مناسب کاريوگرام و ايديوگرام تهيه شد. بررسي نتايج نهايي نشان داد که ماهيان مورد مطالعه با عنايت به تعداد کروموزومهاي والدين، تريپلوييد مي باشند. تعداد کروموزومها 72 عدد و تعداد بازوهاي کروموزومي آن برابر NF=132 بود. کاريوتايپ کروموزومهاي ماهي آميخته تريپلوييد نشان داد كه اين ماهي داراي 27 عدد کروموزوم متاسانتريک (33 (m عدد کروموزوم ساب متاسانتريک (sm) و 12 عدد كروموزوم آکروسانتريک (a) مي باشد. همچنين ويژگيهاي کاريولوژيک مشخص نمود كه شاخص سانترومري، نسبت بازوها، طول نسبي كروموزومها و نيز دامنه تغييرات طول آنها در ماهي آميخته تريپلوييد بترتيب بين معادل 80/46 - 20/19 ،60/5 -13/1، 53/7 – 54/2 و 83/3 – 27/1 ميکرون متغير و مجموع طول کروموزومها در يک سري هاپلوييد برابر 51/50 ميکرون است. بزرگترين کروموزوم ماهي آميخته تريپلوييد يک سري کروموزوم آکروسانتريک (a) و كوچكترين آن يك سري كروموزوم ساب متاسنتريك (sm) بود.
بررسي رژيم غذايي گربه ماهي، Silurus glanis تالاب امير كلايه لاهيجان در سال 1380 و بصورت فصلي انجام گرفت. بعد از صيد ماهيان بوسيله دام گوشگير، پره، ساليك، ساچوك و الكتروشوكر، ماهيهاي صيد شده زيست سنجي، تعيين سن و كالبد گشايي شدند. نتايج حاصل از برسي رژيم غذايي 132 عدد گربه ماهي نشان داد كه اين ماهي از 16 نوع ماده غذايي تغذيه مي كند. لاي ماهي و دوجورپايان هر يك با درصد فراواني 3/36 درصد و ماهي سيم پرك، گربه ماهي، ماهي نه خاره، ماهي سوف حاجي طرخان، موش، پرنده، ساس آبي و بهاره ها هر يك با درصد فراواني 2/2 درصد به ترتيب بيشترين و كمترين فراواني را داشتند، ضمن اينكه گاو ماهي مرمري، لارو سنجاقك، ماهي قرمز، رفتگر ماهي خاردار، قورباغه و سوسك آبي در مقامهاي مياني قرار گرفته بودند .گربه ماهيان تالاب امير كلايه در گروه سني +1 تا +7 سال (از گروه سني + 6 سال گربه ماهي صيد شد)، با ميانگين طول كل 34/8± 6 /50 سانتي متر (73 ـ 5/32 سانتي متر)، ميانگين وزن 99/588 ±2/944 گرم (3000 ـ 200 گرم)، متوسط شاخص طول روده به طول بدن17/0± 71/0 (12/1 ـ 4/0)، ميانگين شاخص شدت تغذيه 24/ 202± 292 (6/707 ـ 8/58)، متوسط شاخص ضريب رشد 30/116±670 (6/936 ـ 9/399) قرار داشتند. ضمن اينكه درصد شاخص خالي بودن دستگاه گوارش صفر بود. بيشترين مواد غذايي در معده گربه ماهي وجود داشت و روده داراي مواد غذايي هضم شده يا ضايعات مواد غذايي بود كه نشان دهنده قابليت هضم بالاي مواد غذايي مذكور و داشتن قدرت انتخاب بيروني بر اساس اندازه طعمه و قدرت بينايي و بويايي اين ماهي است. طبق نتايج اين بررسي گربه ماهي تالاب امير كلايه يك گونه گوشتخوار (ماهيخوار و هم نوع خوار) است، كه رژيم غذايي آن بر اساس تغييرات فصل، سن و جنس تغيير مي يابد، ولي اختلاف معني داري بين اين پارامترها باشاخصهاي طول روده به طول بدن، شاخص شدت تغذيه و شاخص ضريب رشد به دست نيامد .
جنس Aspergillus از دسته قارچ هاي ناقص و با تنوع گونه اي فراوان است. برخي از گونه هاي اين قارچ باعث آلودگي در انسان، حيوان، گياه و خشکبار مي گردند. اكثر گونه هاي Aspergillus به واسطه توليد آنزيم پكتيناز توانايي تجزيه مواد گياهي را دارند. از گونه هاي مهم اين جنس مي توان به دو گونه Aspergillus flavus و A. niger اشاره نمود. هرچند با استفاده از روش هاي معمول ريخت شناسي تفاوت هاي بين اين دو گونه Aspergillus را مي توان تعيين نمود، ولي اين روش ها نمي تواند نمايانگر تنوع هاي درون گونه اي باشد. از آنجا كه اين دوگونه قادر به ترشح آنزيم پكتيناز مي باشند، لذا در اين مطالعه از روش پكتيك زايموگرام بعنوان روشي ساده و كارآمد براي آشكار ساختن اين تفاوت ها استفاده شد. در اين بررسي ابتدا نمونه هاي غذايي، محصولات كشاورزي و غيره جهت جداسازي قارچ به محيط هاي كشت انتقال داده شد. سپس قارچ هاي Aspergillus بدست آمده خالص سازي و بر اساس صفات ظاهري مورد شناسايي قرار گرفتند. در اين راستا 40 جدايه A. niger و 30 جدايه A. falvus شناسايي گرديد. سپس نمونه هاي خالص را تحت شرايط استريل به محيط كشت مايع انتقال داده و سيتروس پكتين بعنوان تنها منبع كربن در اين محيط باعث القاي ترشح آنزيم خارج سلولي پكتيناز توسط قارچ گرديد. پس از انكوباسيون نمونه هاي ياد شده، پكتيناز ترشح شده از آنها استخراج و تغليظ شد و در ژل پلي اكريل آميد افقي الكتروفورز گرديد. حاصل الکتروفورز به دست آمدن 18 الگوي زايموگرام براي A. niger و 8 الگو براي A. flavus بود. با بررسي الگوهاي آنزيمي حاصله از روش الكتروفورزي پكتيك زايموگرام مربوط به دوگونه مذکور علاوه بر مشاهده اختلافات بين گونه اي، تفاوت هاي درون گونه اي نيز به وضوح قابل تشخيص بود. با استفاده از اين روش علاوه بر شناسايي گونه ها و تنوع درون و بين گونه اي مي توان اپيدميولوژي اين قارچ ها را نيز مورد مطا لعه قرار داد.