بانک مقالات زیست شناسی
سلولهاي کشنده طبيعي رحمي در محل تشکيل جفت، رسپتورهاي شبه ايمونوگلبوليني سلول کشندهKIR) ) را بيان مي کنند که مي توانند به مولکولهاي HLA-C موجود بر سطح سلولهاي ترفوبلاست متصل شوند. اين سيستمهاي ژني، بسيار پلي مورف هستند و ميان کنش بين اين مولکولها منجر به آزاد شدن سيتوکينها و کموکينهاي گوناگوني مي شود که ارتباط جفتي بين مادر و جنين را تنظيم مي کنند. بنابراين تصور مي شود ميان کنش هر کدام از ترکيبات ژنوتيپي KIR مادري و HLA-C جنيني، تاثير متفاوتي برموفقيت بارداري دارند. نود و دو زوج به علاوه هشت زن که حداقل سه بارداري ناموفق منجر به سقط داشته و ضمنا هيچ علتي براي عارضه آنها يافت نشده بود، مورد بررسي ژنتيكي قرار گرفتند و يكصد زن بارور نرمال نيز به عنوان گروه كنترل انتخاب شدند. از تمامي نمونه هاي خون،DNA استخراج شده و با روش PCR-SSP براي گروههاي HLA-C و ژنهاي (KIR2DS1،KIR2DS2 KIR2DL1، KIR2DL2، KIR2DL3) KIR مورد مطالعه ژنوتيپي قرار گرفت. مطالعات آماري نتايج حاصل نشان داد که فراواني گروه HLA-C2 در زنان مبتلا نسبت به زنان كنترل از نظر آماري افزايش معني داري نشان مي دهد. ميزان فراواني KIR هاي فعال کننده در شوهران زنان مبتلا مشابه گروه كنترل بود در صورتيكه فراواني اين رسپتورها در زنان مبتلا نسبت به زنان كنترل از نظر آماري كاهش غير معني داري نشان داد. يافته هاي اين مطالعه اين عقيده را تاييد مي کند که ميان کنش بين KIR سلولهاي کشنده طبيعي مادري و HLA-C والديني بيان شده توسط سلولهاي ترفوبلاست، بر تشکيل موفقيت آميز جفت موثر مي باشد.
نسخه قابل چاپ
پاسخ به:بانک مقالات زیست شناسی
در اين پروژه ضمن جداسازي سويه بومي مناسب باسيلوس از خاک مزرعه پنبه، طي مراحل غربالگري اوليه و ثانويه، شايستگي آنزيم گزيلاناز توليد شده توسط اين سويه، به لحاظ کمي و کيفي فعاليت آنزيمي بررسي گرديد. سنجش دما و pH بهينه فعاليت آنزيمي در محدوده اي بالا از دما و pH، با اندازه گيري ميزان آزاد شدن قندهاي احيا کننده انجام گرفت. بهينه دما و اسيديته فعاليت آنزيمي گزيلاناز جداسازي شده در 9 pH و دماي 55 درجه سانتي گراد تعيين شد. نتايج مربوط به تعيين ترادف ژنتيکي 16S rRNA سويه غربال شده، 100 درصد تشابه ژنتيکي با توالي 16S rRNA باسيلوس موجاونسيس نشان داد و هويت جدايه مولد آنزيم، تحت عنوان سويه اي بومي از باسيلوس موجاونسيس مشخص گرديد. باسيلوس موجاونسيس غربال شده به عنوان جدايه برتر جهت توليد اقتصادي گزيلاناز با استفاده از ملاس، باگاس، سبوس گندم، سبوس جو و شلتوک برنج وارد مرحله بهينه سازي گرديد. با اعمال تمامي عوامل ممکن در فرآيند بهينه سازي، افزايش در ميزان توليد آنزيم از 194.68 IU/ml به ميزاني معادل IU/ml 302.466 پس از فرآيند بهينه سازي، مشاهده شد. موفقيت در توليد آنزيم گزيلاناز با استفاده از سوبستراي ارزان و مناسب و توانايي باکتري جهت استفاده از ضايعات ليگنوسلولزي (سبوس جو به عنوان منبع بهينه)، همچنين توليد گزيلاناز فعال در شرايط قليايي و دمايي بالا، اين سويه را جهت توليد اقتصادي گزيلانازهاي مناسب صنعتي نامزد مي کند.
نوروپاتي ارثي عصب بينايي لبر (LHON) بيماري ارثي با ضعف بينايي چشمها و فقدان ديد مرکزي مي باشد. علت اوليه فقدان ديد، جهش در DNA ميتوکندريايي است. اگر چه تاثير فاکتورهاي ژنتيکي و يا اپي ژنتيکي ثانويه ناشناخته اي نيز در نوروپاتي آن پيشنهاد مي شود. اين مطالعه براي اولين بار پلي مورفيسم ژنهاي فولات و ريسک فاکتور ژنتيکي ثانويه LHON را در صورت وجود مورد بررسي قرار مي دهد. پلي مورفيسمهاي معمول ژنهاي متيلن تتراهيدروفولات ردوکتاز (C677T, A1298C) (MTHFR) و متيونين سنتاز ردوکتاز (MTRR) (A66G) در 21 نمونه بيمار و 150 نمونه کنترل مورد مطالعه قرار گرفت. ارتباط معني داري بين سندروم LHON با پلي مورفيسم C677T ژن (P<0.001) MTHFR و A66G ژن (P<0.001) MTHFR و ارتباطي منفي با پلي مورفيسم A1298C ژن (P=0.69) MTHFR مشاهده شد. اين مطالعه اولين گزارشي است که نقش مهم پلي مورفيسمهاي C677T و A66G را در اتيولوژي سندروم LHON بيان مي کند. و بدين صورت مي تواند در فهم بهتر مکانيسمهاي دخيل در تخريب نوروني، فقدان بينايي LHON و درمان بيماران کمک مي کند.
تراريختي دو ژنوتيپ بومي مركبات شامل مينو (Minou, Citrus sp.) و دارابي (Citrus grandis) با واسطه آگروباكتريوم تومه فاشينس، در شرايط مناسبي که براي بسياري از گونه هاي مرکبات معرفي شده است، انجام شد. تاثير دو تيمار مختلف شامل مدت زمان هم كشتي (24، 72 و 120 ساعت) و غلظتهاي متفاوت هورمون بنزيل آمينوپورين (2، 3 و 4 ميلي گرم در ليتر)، که تاثير زيادي بر روي ميزان تراريختي و باززايي دارند، در يک مجموعه 50 تايي از جداکشتها بررسي گرديد. ناحيه ميان گره شاخه نهالهاي 8–6 ماهه رشد يافته در گلخانه، به طول حدود 1 سانتيمتر بريده شده و به عنوان ريزنمونه براي تراريختي مورد استفاده قرار گرفت. جداکشتها به همراه سويه (GV3850) C58C1 آگروباكتريوم تومه فاشينس واجد پلاسميد pBI121، واجد ژن بتا گلوكورونيداز (uid A)، در محيط هم كشتي قرار گرفتند. هفتاد و دو ساعت هم كشتي در محيط غني از هورمون BAP (5 ميلي گرم در ليتر) باعث افزايش تعداد سلولهاي مستعد براي تراريختي در دو انتهاي بريده شده و در نتيجه افزايش ميزان تراريختي و باززايي گرديد. بيان ژن بتا گالاكتورونيداز در ريزنمونه هاي تراريخت احتمالي با روش بيوشيميايي و حضور آن با روش PCR بررسي شد. با به كارگيري شرايط بهينه، 34.8 درصد از ريزنمونه هاي مينو و 30.1 درصد از ريزنمونه هاي دارابي تراريخت شده، ژن گزارشگر –bگلوكورونيداز را بيان نمودند. پس از انتقال به محيط نوساقه، ريزنمونه هاي تراريخت رشد كرده و شاخه هاي 10–5 سانتيمتري قابل پيوند شدن ايجاد کردند. اين اولين گزارش از تراريختي و باززايي ارقام بومي مركبات ايران مي باشد.
تاتوره تماشايي (Datura innoxia Mill.) از تيره سيب زميني، حاوي تروپان آلکالوئيدهاي ارزشمند دارويي است. دو تروپان آلکالوئيد اصلي در اين گياه آتروپين و اسکوپولامين مي باشند. در اين بررسي با هدف افزايش توليد تروپان آلکالوئيدها در گياهچه هاي باززايي شده تاتوره تماشايي، به مطالعه اثر پوترسين برون زا به عنوان يکي از پيش سازهاي مسير متابوليسم تروپان آلکالوئيدها پرداخته شده است. قطعات جداکشت به کار رفته شامل تک گره حاوي جوانه جانبي بود که از کشت رويانهاي جنسي اين گياه در شيشه به دست آمد. به منظور بررسي شرايط تکثير و ريزازديادي گياهچه، قطعات جداکشت در محيط کشت MS حاوي غلظتهاي 0، 0.5، 1، 1.5، و 2 ميلي گرم در ليتر ايندول استيک اسيد (IAA) و همان غلظتها از بنزيل آدنين (BA) کشت داده شدند. براي تيمار گياهچه هاي باززايي شده، قطعات جداکشت در محيط MS همراه با غلظتهاي 0، 0.01، 0.02، 0.04 ميلي مولار پوترسين انتقال يافت و فرصت کافي براي رشد گياهچه ها داده شد. نتايج حاصل، تغييرات معني داري در رشد اندام هوايي گياه را در پاسخ به حضور همزمان دو هورمون IAA و BA نشان داد. همچنين با افزايش غلظت پوترسين برون زا، محتواي تروپان آلکالوئيدهاي آتروپين و اسکوپولامين در اندام هوايي و ريشه گياهچه هاي باززايي شده نسبت به شاهد به طور معني داري افزايش يافت.
شابيزك (Atropa belladonna)، گياهي از تيره سيب زميني و جنس Atropa و يک گياه دارويي بسيار مهم است که داراي مقدار قابل توجهي از الکالوئيد هاي مهم از جمله آتروپين و اسکوپولامين در ريشه هاي خود مي باشد. توليد اين الکالوئيد ها که در تهيه برخي داروهاي مهم کاربرد دارند از طريق کشت بافت و کشت ريشه هاي موئينه مورد توجه مي باشد. در اين تحقيق اثر غلظتهاي مختلف (0، 0.01 و 0.1 ميلي مولار) ساليسيليک اسيد به عنوان يک مولکول علامت رسان بر ميزان بيان ژنهاي هيوسيامين 6-بتا هيدروکسيلاز (H6H) و پوترسين -nمتيل ترانسفراز (PMT) در ريشه هاي مويي و گياهچه هاي شابيزک مورد بررسي قرار گرفت. سطح بيان اين ژنها با روش RT-PCR نيمه کمي بررسي شد. غلظتهاي مختلف ساليسيليک اسيد اثرات متفاوتي بر ميزان بيان ژنهاي مذکور داشت. ايزوفرمهاي PMT و ژن H6H نيز در اندامهاي مختلف شابيزک و در غلظتهاي مختلف ساليسيليک اسيد به طور متفاوتي بيان شدند. بيان ژن H6H و ايزوفرم PMT2 در غلظت 0.01 ميلي مولار در ريشه هاي مويي افزايش يافت. بيان ايزوفرم PMT2 در غلظت 0.01 ميلي مولار در ريشه ها نيز افزايش يافت. در حالي که اين ژنها در اندام هوايي بيان نداشتند و بيان آنها تحت تيمار با ساليسيليک اسيد تغيير چشمگيري نکردند.
جهت دستيابي به توسعه پايدار و همچنين حفاظت از اکوسيستمهاي طبيعي و تنوع زيستي آنها لازم است نقش عوامل اکولوژيکي و تاثير آنها بر تنوع گونه هاي گياهي مورد بررسي و مطالعه قرار گيرد. در اين راستا با توجه به شرايط توپوگرافي جنگلهاي شمال ايران، عامل اکولوژيک ارتفاع از سطح دريا از اهميت خاصي برخوردار بوده و بسياري از پارامترهاي کمي و کيفي درختان تابع آن مي باشد. به همين منظور، تعداد 84 قطعه نمونه با روش سيستماتيک - تصادفي و به مساحت 400 متر مربع در جنگلهاي سردآبرود چالوس مورد بررسي قرار گرفت. در داخل هر قطعه نمونه نوع گونه هاي گياهي شناسايي و درصد پوشش آنها بر اساس معيار براون- بلانکه برآورد شد. جهت بررسي تنوع گونه اي در طبقات ارتفاعي مختلف، ارتفاع از سطح دريا به چهار طبقه (100-400، 400-700، 700-1000 و 1300-1000 متر) تقسيم و شاخصهاي ناهمگني شامل سيمسون، عکس شاخص سيمسون، شانون - وينر و شاخصهاي يکنواختي شامل کامارگو، سيمسون و اسميت - ويلسون با استفاده از نرم افزار تخصصي Ecological Methodology محاسبه گرديد. تجزيه واريانس شاخصهاي ناهمگني و يکنواختي در طبقات ارتفاعي مختلف نشان داد که مقادير اين شاخصها داراي تفاوت معني داري (p<0.01) مي باشند به طوري که بالاترين مقادير شاخصهاي ناهمگني در طبقه ارتفاعي چهارم و کمترين مقادير آن در طبقه ارتفاعي دوم مشاهده گرديد. بالاترين مقادير شاخصهاي يکنواختي نيز در طبقه ارتفاعي چهارم مشاهده گرديد و ساير طبقات ارتفاعي تفاوتهاي معني داري را نسبت به يکديگر نشان ندادند. بيشترين غناي گونه اي به طبقه ارتفاعي اول و کمترين مقدار آن به طبقه ارتفاعي چهارم تعلق داشت.
تنش خشكي بعد از بيماريها دومين عامل كاهش دهنده عملكرد گياه نخود (Cicer arietinum L.) محسوب مي شود. به منظور بررسي اثرات تنش خشكي بر كل ماده خشك توليدي، ماده خشك دانه، توانايي حفظ كلروفيل، محتواي رطوبت نسبي، تجمع پرولين و كربوهيدراتهاي محلول در شرايط تنش خشكي در شش ژنوتيپ نخود، آزمايشي در سال 1386 در گلخانه تحقيقاتي دانشكده كشاورزي دانشگاه بوعلي سينا اجرا گرديد. طرح آزمايشي به صورت فاكتوريل در قالب طرح پايه كاملا تصادفي با سه تكرار انجام گرفت كه در آن رژيم آبياري در سه سطح 100، 50 و 25 درصد رطوبت قابل استفاده خاك و شش ژنوتيپ نخود شامل آرمان، جم، هاشم، آزاد، ILC482 و ILC1799 در نظر گرفته شد. نتايج حاصل از تجزيه واريانس داده ها نشان داد ماده خشك كل، ماده خشك دانه، محتواي كلروفيل و محتواي رطوبت نسبي ژنوتيپهاي مورد آزمايش با كاهش آب قابل استفاده خاك از 100 به 50 و 25 درصد به طور معني داري كاهش يافت. تاثير كمبود رطوبت قابل استفاده خاك بر كاهش محتواي كلروفيل a بيشتر از كلروفيل b بود. با كاهش رطوبت قابل استفاده خاك از 100 به 50 و 25 درصد، به ترتيب محتواي كلروفيل a گياهان به طور متوسط حدود 31 و 43 درصد كاهش نشان داد. در محدوده فوق كاهش كلروفيل b به ترتيب در حدود 16 و 38 درصد بود. تنش كمبود آب سبب افزايش غلظت پرولين و كل كربوهيدراتهاي محلول گرديد، به گونه اي كه محتواي پرولين و كل كربوهيدراتهاي محلول در سطح 25 درصد آب قابل استفاده خاك به ترتيب تا حد 32 و 2 برابر افزايش يافت. تجمع پرولين تا حد زيادي متفاوت از روند انباشت كل كربوهيدراتهاي محلول و همچنين تغييرات كل ماده خشك توليدي و محتواي رطوبت نسبي بود.
در اين تحقيق فلور منطقه حفاظت شده قرخود مورد بررسي قرار گرفته است. منطقه مورد نظر در استان خراسان شمالي و در موقعيت جغرافيايي ´´54 ´08 °56 تا ´´59 ´39 °56 طول شرقي و ´´23 ´20 °37 تا ´´03 ´31 °37 عرض شمالي واقع شده است. با توجه به شروع فصل رويش و با مراجعات متعدد به منطقه مذكور به برداشتهاي گياهي مبادرت گرديد. سپس نمونه هاي جمع آوري شده با استفاده از فلورهاي مختلف شناسايي شدند. در اين تحقيق 31 خانواده، 118 جنس و 196 گونه شناسايي شد. بزرگترين خانواده، گرامينه با 17 جنس و 32 گونه مي باشد. شكل زيستي هر يك از عناصر گياهي منطقه با استفاده از روش رانكير مشخص شد. اشكال زيستي گياهان منطقه شامل 11.2 درصد فانروفيت، 8.2 درصد ژئوفيت، 43.9 درصد همي كريپتوفيت، 16.8 درصد كامفيت و 19.9 درصد تروفيت مي باشد. همچنين بررسيها نشان مي دهد بيشتر گونه هاي موجود در منطقه را گونه هاي دائمي تشكيل مي دهند كه نشان دهنده سازگاري گونه هاي چند ساله به شرايط آب و هوايي منطقه که نيمه خشک سرد است، مي باشد. البته در بعضي از سالها به علت تخريب زياد شرايط محيط براي استقرار گياهان يكساله مساعد شده و آنها در محيط يك رويشگاه موقتي ايجاد مي كنند.
به منظور بررسي تنوع ژنتيکي 86 نمونه Aegilops tauschii جمع آوري شده از نواحي شمالي ايران از 10 جفت تواليهاي تکراري ريزماهواره استفاده شد که 9 جفت از آنها چند شکلي مناسبي نشان دادند. در مجموع 140 آلل براي تمام لوکوسها مشخص شد که داراي دامنه بين 9 تا 25 آلل و ميانگين 15.5 آلل براي هر لوکوس بودند. محتواي اطلاعات چند شکلي (PIC) از 0.16 براي لوکوس WMS111 تا 0.38 براي لوکوس WMS114 متفاوت بود. ميانگين شباهت ژنتيکي مشاهده شده 0.101 و بيشترين ميزان شباهت ژنتيکي (0.88) بين دو نمونه از استانهاي گيلان و قزوين و کمترين ميزان (0) هم بين تعدادي از نمونه ها مشاهده شد. روشهاي گروه بندي خوشه اي و تجزيه به مختصات اصلي نتوانست نمونه ها را به طور کامل از هم تفکيک کند که نشان دهنده وجود تنوع ژنتيکي بالا در بين نمونه ها مي باشد.
يکي از پديده هاي جالب در بين برخي جانوران وجود چند ريختي رنگي در جعميتهاي مختلف يک گونه مي باشد. اين تنوع رنگي ممکن است به منظور هم رنگي با محيط براي فرار از صياد، نزديک شدن به طعمه يا تعديل تاثير عوامل محيطي در بدن جانور ايجاد شود. يکي از جمعيتهايي که در آن چند ريختي رنگي ديده مي شود قورباغه مردابي مي باشد. در اين تحقيق نمونه هاي قورباغه مردابي از زيستگاههاي متفاوت استان گلستان جمع آوري و در آزمايشگاه از نظر طرح رنگ آميزي بدني مورد بررسي قرار گرفتند و 7 ريخت مختلف در اين گونه شناسايي شد. سپس به کمک نرم افزار SPSS9 فراواني ريختهاي مختلف و رابطه چند ريختي رنگي با جنسيت در اين گونه مورد بررسي قرار گرفت. ريخت 3 نسبت به سايرين فراواني بيشتري نشان داد. همچنين چند ريختي رنگي و جنسيت در قورباغه مردابي مستقل از هم مي باشند.
بررسي فون سنجاقک شکلان (Odonata) استان فارس در بخش زيست شناسي دانشگاه شيراز در سال 1380 آغاز گرديد که بنا به دلايلي انتشار نتايج اين بررسيها تاکنون به تعويق افتاده است. توجه به منابع علمي در دسترس نشان مي دهد که تا سال 1380 هيچگونه مطالعه اي که فرم نابالغ يا پوره (larva) اين گروه از حشرات را در بر گيرد در استان فارس انجام نشده و در سطح کشور نيز انگشت شمار بوده است. در طي يک سال نمونه برداري از جويبارها و محيطهاي آبي استان تعداد 332 پوره شامل 229 پوره آسيابک (dragonfly) و 103 پوره سنجاقک (damselfly) جمع آوري و شناسايي گرديدند. پوره ها متعلق به 14 جنس (genus) بودند که 9 جنس مربوط به زير راسته آسيابکها (Anisoptera) و 5 جنس از زير راسته سنجاقکها (Zygoptera) مي باشند. توصيف پوره مرحله آخريک گونه از جنس Anax به عنوان نمونه و کليد تشخيص جنسهاي جمع آوري شده نيز ارائه شده است.
مخمر غيرمعمول ياروويا ليپوليتيكا چندين نوع ليپاز توليد مي كند. آنزيم ليپاز يكي از مهمترين آنزيمهاي صنعتي است. آنزيم ليپاز در توليد مواد شوينده، آرايشي و بهداشتي، داروسازي، افزاينده هاي طعم و بو و مواد غذايي به كار مي رود. توليد آنزيم به تركيب محيطهاي كشت و شرايط محيطي بستگي دارد. به منظور انتخاب يك منبع كربن مناسب براي افزايش سطح توليد آنزيم ليپاز، مخمر Yarrowia lipolytica DSM 3286 بر روي منابع مختلف كربن کشت شد. بيشترين توليد ليپاز در محيط حاوي روغن زيتون با 34.6 U/ml پس از 48 ساعت در مقايسه با ساير منابع كربني به كار رفته بود. نتايج اين تحقيق در راستاي توسعه توليد ليپاز Y. lipolytica است.
خاک پارکهاي جنگلي تهران براي باسيلوسهاي پروتئوليتيک مورد غربال سازي قرار گرفتند. پارکهاي جنگلي مورد آزمايش شامل چيتگر، خجير، سرخه حصار، لويزان و طالقاني بودند. در مجموع از 5 نمونه خاک مورد آزمايش، 40جدايه باسيلوس به دست آمد که پس از غربال سازي بر روي محيط Skim milk agar، 18 جدايه واجد فعاليت پروتئوليتيکي بودند. با مقايسه قطر هاله هاي شفاف، يکي از جدايه هاي پارک جنگلي لويزان -واقع در شمال شرق تهران- به منظور انجام مطالعات آزمايشگاهي بيشتر انتخاب شد. اين باکتري بر اساس خصوصيات مورفولوژيکي، رنگ آميزي گرم، تستهاي بيوشيميايي و نهايتا تعيين توالي 16S rDNA به عنوان Bacillus sp. CR-179 تشخيص داده شد. توليد پروتئاز توسط باسيلوس کشت داده شده در محيط مايع حاوي 1 درصد نشاسته به عنوان منبع کربن و 0.4 درصد عصاره خيسانده ذرت به عنوان منبع نيتروژن در مدت 72 ساعت به بيشترين ميزان خود يعني 340.908 U/mL رسيد. نشاسته و مالتوز بهترين سوبسترا براي توليد پروتئاز بودند، در حالي که برخي از قند هاي خالص از جمله فروکتوز، گلوکز و سوکروز تاثيري بر روي توليد پروتئاز نداشتند. در بين منابع متعدد نيتروژن آلي، عصاره خيسانده ذرت، که از منابع ارزان قيمت است، به عنوان بهترين منبع و به دنبال آن عصاره مخمر، آب پنير و عصاره گوشت قرار داشتند. اين گونه باسيلوس قادر به استفاده از اوره به عنوان يک منبع نيتروژن غير آلي به منظور رشد و توليد پروتئاز نبود و pH بهينه براي توليد پروتئاز نيز 8 تعيين شد. مطالعات انجام شده بر روي خصوصيات آنزيمي نشان داد که اين پروتئاز خام بيشترين فعاليت خود را در pH~9 و دماي 60 درجه سانتي گراد نشان داد که آن را براي به کارگيري در بسياري از فعاليتهاي صنعتي مناسب مي سازد.
گندم دوروم (Triticum turgidum var. durum) يکي از مهم ترين غلات دانه ريز مي باشد و از دير باز به صورت آبي و ديم در غرب ايران كشت مي شده است و عمدتا مصرف انساني دارد. اين گياه در سالهاي اخير به خاطر عملکرد قابل قبول و سازگاري با شرايط آب و هواي خشک و نيمه خشک و محصول نهايي با ارزش مورد توجه جدي اصلاح گران قرار گرفته است. براي تدوين هر گونه برنامه هاي اصلاحي نياز به کسب اطلاعات در زمينه منابع ژنتيکي مي باشد. در اين تحقيق تنوع بين جمعيتي 79 ژنوتيپ بومي گندم دوروم متعلق به مناطق غرب و شمال غرب ايران با استفاده از 10 ترکيب آغازگر SSAP و شاخصهاي I (شاخص شانون)، Na (تعداد الل مشاهده شده)، H (هتروزيگوسيتي)، Ne (تعداد الل موثر) و PPL (درصد لوکوسهاي پلي مورف) مورد مطالعه قرار گرفتند. ژنوتيپهاي بومي کرمانشاه در کليه شاخصها داراي بيشترين مقادير و ژنوتيپهاي بومي ايلام از لحاظ شاخص (1.3623) Ne و اردبيل از لحاظ شاخصهاي Na (1.5753)، H (0.2229)، (0.3270) I و PPL(57.53 درصد) داراي کمترين ميزان بودند. دندروگرام بر اساس ماتريس عدم تشابه به دست آمده به وسيله PopGen32 با استفاده از الگوريتم UPGMA در نرم افزار NTSYSpc ترسيم شد.