Out on a climb
در موقییت خطرناک قرار گرفتن
You are placing yourself out on a climb by saying those words to your chief.
با گفتن این چیزا به رئیست داری موقعیت خودتو به خطر میندازی.
Walk on air
از خوشحالی پر در آوردن، از خوشحالی روی ابرها راه رفتن
Bob was walking on air on his graduation day.
باب روز فارغ التحصیلیش از خوشحالی پر در آورده بود.
Dog - eat – dog
هرکی هرکی، ظالم، بی رحم
It's pretty tough to survive in this dog- eat- dog world.
زنده ماندن تو این دنیای بی رحم خیلی دشواره.
Go to the dogs
به گند کشیده شدن، به مخروبه تبدیل شدن
Our neighborhood has really gone to the dogs since a bunch of drug addicts moved in.
از وقتی یه گروه معتاد اومدن محله مان به گند کشیده شده.
Can't hold a candle to someone
به گرد کسی نرسیدن، انگشت کوچک کسی نشدن، حریف کسی نبودن
You can't hold a candle to me when it comes to playing the piano.
هنگام پیانو زدن انگشت کوچیکه ی منم نمیشی.