غروب خورشید هدایت
امام هادی علیه السلام:
" بهتر از نیكی، نیكوكار است، و زیباتر از زیبایی، گوینده آن است و برتر از علم ، حامل آن و بدتر از بدی، عامل آن است و وحشتناك تر از وحشت، آورنده آن است."(1)
حضرت علی بن محمد علیهما السلام ملقب به " هادی"، دهمین امام شیعیان است. ایشان در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در " صریا" متولد گشت.
آن حضرت و فرزند گرامی ایشان امام حسن علیهما السلام به عسكریین شهرت یافتند(2)، زیرا خلفای بنی عباس آنها را از سال 233 به سامرا( عسكر) برده و تا آخر عمر پربركتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادی علیه السلام به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیب شهرت داشت و كنیه مبارك ایشان ابوالحسن است. از آنجا كه كنیه امام موسی كاظم و امام رضا علیهما السلام نیز ابوالحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام كاظم علیه السلام ، ابوالحسن ثانی به امام رضا علیه السلام وابوالحسن ثالث به حضرت هادی علیه السلام اختصاص یافته است.
امامت امام هادی علیه السلام
پس از شهادت امام جواد (ع) در سال 220 ، فرزندش امام هادی(ع) كه هنوز بیش از شش سال نداشت، به امامت رسید. از آنجا كه شیعیان به استثنای معدودی مشكل بلوغ امام را درباره امام جواد(ع) را پشت سر گذاشته بودند، در زمینه امامت امام هادی(ع) تردید خاصی برای بزرگان آنها به وجود نیامد. به نوشته شیخ مفید و همچنین نوبختی، همه پیروان امام جواد(ع) به استثنای افراد معدودی، به امامت امام هادی(ع) گردن نهادند. آن عده معدود كه از قبول امامت حضرت هادی(ع) سرباز زدند، تنها برای مدت كوتاهی به امامت موسی بن محمد ( م 296) معروف به " موسی مبرقع" مدفون در قم معتقد گردیدند؛ لیكن پس از مدتی از امامت وی روی برتافتند و امامت امام هادی(ع) را پذیرفتند. (3) سعدبن عبدالله بازگشت این افراد به امام هادی(ع) را، از آن روی می داند كه خود موسی مبرقع از آنان بیزاری جست و از خود راند. (4)
احضار امام هادی (ع) به سامرا
متوكل در بحبوحه سختگیریهایی كه نسبت به علویان در مدینه داشت به یاد امام هادی(ع) افتاد و دستور داد آن حضرت را در مدینه بازداشت كنند و به سامرا بیاورند. بدین ترتیب می توانست آمد و شدهای مردم با امام هادی (ع) را از نزدیك تحت كنترل در آورد. این همان سیاست مامون بود كه پیشتر درباره امام رضا(ع) اعمال شد و البته ظاهر آن در زمان مامون آراسته تر بود.
در سال 233 عبدالله بن محمد هاشمی، ضمن نامه ای به متوكل نوشت: اگر نیازی به حرمین داری علی بن محمد را از آن طرد كن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و جمعیت زیادی به دعوت وی پاسخ مثبت داده اند. همسر متوكل نیز نامه تحریك آمیزی در همین زمینه به او نوشت. به دنبال همین گزارشها بود كه متوكل برای جلب امام به سامرا، اقدام كرد. (5)
ابن اثیر بااشاره به رفتار خشن متوكل با خاندان علوی، از برخی ناصبیان و نیز همین عبدالله بن محمد هاشمی نام می برد كه مرتب بر آتش خشم خلیفه دامن می زدند. این افراد همواره متوكل را از علویان بیم داده و او را به تبعید و رفتار خشونت آمیز با آنها تحریك می كردند. (6)
ابن جوزی پس از اشاره به سعایت برخی افراد بدبین به خاندان رسالت نزد متوكل، می نویسد: متوكل به دلیل همین گزارشهای حاكی از میل مردم به امام هادی (ع) او را به سامرا احضار كرد. (7)
شیخ مفید می نویسد: امام هادی(ع) طی نامه ای به متوكل، این گزارشها را تكذیب نمود.(8) و متوكل در پاسخ امام، نامه احترام آمیزی نوشت و ضمن عزل عبدالله بن محمد هاشمی – كه امور مربوط به نماز و جنگ در مدینه را به عهده داشت- زیركانه از امام خواست تا به سامرا( عسكر) حركت كند.
متوكل دراین نامه، با تأكید براین كه شخصیت والای امام را درك می كند و حاضر است هر نوع كمك لازم را در حق وی انجام دهد، خبرعزل عبدالله بن محمد و جانشینی محمد بن فضل به جای او را به اطلاع امام رساند و افزود كه به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعایت كند و از رأی و فرمان وی سرنتابد. در ادامه نامه متوكل آمده: او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد، بدین جهت لازم است آن حضرت خود به همراهی هر كسی كه می خواهد- در فرصت مناسب و با آرامش كامل- رهسپار سامرا شود و اگر تمایل دارد، یحیی بن هرثمه و سپاهیان همراه وی- كه از فرمان آن حضرت اطاعت خواهند كرد-(9) در این سفر او را همراهی نمایند. آنگاه یحیی را خواست و به او دستور داد با سیصد تن نظامی به كوفه رفته و در آنجا بار و بنه را نهاده و از طریق بادیه به مدینه رود و علی بن محمد الهادی (ع) را با رعایت احترام نزد او بیاورد. (10)
متوكل، برنامه كار خود را ازآن روی چنین ریخته بود كه حساسیت مردم بر انگیخته نشود و مسافرت اجباری امام، پی آمدهای ناملایمی را به دنبال نداشته باشد، ولی مردم مدینه از همان آغاز متوجه موضوع شده بودند.
ابن جوزی در این باره از یحیی بن هرثمه نقل می كند: من به مدینه رفتم و داخل شهر شدم، مردم بسیار ناراحت و برآشفته شدند و دست به یك سری عكس العملهای غیرمنتظره و درعین حال ملایم زدند. به تدریج ناراحتی مردم به حدی رسید كه به طور علنی داد و ناله راه انداختند و دراین كارچنان زیاده روی كردند كه تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود. آنها بر جان امام هادی (ع) می ترسیدند؛ زیرا او افزون براین كه به طور مرتب درحق آنها نیكی می كرد، همواره ملازم مسجد بوده و اصلاً كاری به كار دنیا نداشت. در مقابل این وضع ناچار شدم به مردم اطمینان دهم و آنها را به خویشتن داری و حفظ آرامش دعوت كنم . نزد آنها قسم خوردم كه من هیچ گونه دستوری مبنی بر رفتار خشونت آمیز با امام هادی(ع) را ندارم و هیچ خطری امنیت آن حضرت را تهدید نمی كند. (11)
روشن بود كه امام (ع) به میل خود قصد آمدن به سامرا- كه شهری نظامی و محدود بود را نداشت و فرستاده متوكل مأموریت داشت تا امام را به اجبار به آن دیار بیاورد. به همین جهت، همان طور كه در ادامه روایت بالا آمده، به تفتیش منزل امام پرداخت و جز كتبی درباره ادعیه وعلم، چیزی نیافت. گفته اند كه خود یحیی بن هرثمه، شیفته امام شد و به امامت آن حضرت گرایش قلبی پیدا كرد. (12)
اقامت امام در سامرا
امام هادی علیه السلام به هنگام ورود به سامرا، با استقبال مردم مواجه شد و در خانه خزیمة بن حازم سكنا داده شد. (13) یحیی بن هرثمه می گوید: وقتی در سر راهمان وارد بغداد شدیم، اسحاق بن ابراهیم طاطری را كه والی بغداد بود دیدم. او درباره امام به من چنین گفت: ای یحیی! این مرد فرزند رسول خداست؛ با توجه به وضعیت اخلاقی متوكل- كه خود بدان آشنایی كامل داری- اگر درباره او گزارش تحریك آمیزی به خلیفه بدهی او را می كشد؛ و اگر چنین شود، در روز قیامت كارت با رسول خداست. هنگامی كه به سامرا رسیدیم نخست وصیف تركی را دیدم و خبر ورود امام را به اطلاع وی رساندم. او گفت: اگر یك مو از سراین مرد كم شود، بازخواست خواهی شد. سپس پیش متوكل رفتم و گزارشی دادم كه حاكی از حسن سیرت و ورع و زهد امام بود و بدو گفتم كه در جریان تفتیش از منزل او، چیزی جز چند كتاب علمی و مصحف نیافتم.(14)
امام(ع) تا پایان عمر خود- بیش از بیست سال- در این شهر به سر برد. شیخ مفید با اشاره به اقامت اجباری امام در سامرا می نویسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام بود، ولی در باطن به وسیله متوكل دسیسه هایی علیه آن حضرت می شد كه هیچ یك از این نقشه ها در عمل موفق نبود. (15)
برخوردهای متوكل با امام(ع)
امام درمدت اقامت اجباری اش در سامرا، به ظاهر زندگی آرامی داشت، و متوكل می خواست ضمن نظارتهای كلی و تحت كنترل گرفتن، وی را در نقش یكی از درباریان درآورده و از ابهت و عظمت آن بزرگوار در چشم مردم بكاهد.
طبرسی می نویسد:
متوكل سخت در تلاش بود تا شخصیت امام را نزد مردم پایین آورد. (16)
مسعودی مورخ مشهور نمونه ای از برخوردهای امام(ع) با متوكل را اینگونه آورده است:
به متوكل گزارش دادند كه در منزل امام هادی(ع) ادوات جنگی و نامه هایی از شیعیانش به او و... وجود دارد. او دستور داد تا عده ای از سربازان و مأموران - نابهنگام و غافلگیرانه- به منزل امام حمله برند. دستوراجرا شد و وقتی وارد خانه شدند، او را دراطاقی كه زیرانداز آن از شن و ماسه بود تنها یافتند، درحالی كه در را بر روی خود بسته، لباسی پشمینه بر تن كرده، روپوشی بر سراندخته و آیاتی از قرآن در مورد وعد و وعید را زمزمه می كرد. حضرتش را درهمان حال پیش متوكل آوردند. وقتی امام به مجلس متوكل وارد شد، او كاسه شرابی در دست داشت، متوكل آن حضرت را دركنار خود جای داد و پیاله ای به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آنگاه متوكل خواست تا آن حضرت شعری كه او را به وجد و نشاط آورد برایش بخواند. امام فرمود: كمتر شعر می خوانم. اما متوكل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:
باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم غُلْبُ الرّجال فما تنفعهم القلل
و استُنزلوا بعد عز من معاقلهم فأودِعوا حُفَراً یا بئس ما نزلوا
ناداهُم صارخ من بعد ما قبروا أین الأساور والتّیجان و الحُلَل
أین الوجوه التی كانت منعّمة من دونها تضرب الأستار و الكلل
فاصفح القبر عنهم حین سائلهم تلك الوجوه علیها الدود تنتقل
قد طال ما أكلوا دهراً و قد شربوا و أصبحوا الیوم بعد الأكل قد أكلوا
و طالما عمرّوا دوراً لتحصنهم ففارقوا الدور و الأهلین و انتقلوا
و طالما كنزوا الاموال و ادّخروا فخلّفوها علی الأعداء و ارتحلوا
أضحَتْ منازلهم قفرا معطّلة و ساكنوها إلی الأجداث قد رحلوا
" بر بلندای كوهها شب را به سحر آوردند، در حالی كه مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می دادند، ولی آن قله ی كوهها برایشان سودی نبخشید."
"از پناهگاههایشان پایین كشیده شدند و در زیر خاك سیاه قرار گرفتند و چه بد جایی را برای رحل اقامت برگزیدند. "
" پس ازآن كه در قبرهای خود قرار گرفتند، فریادزنی بر آنها بانك زد: كجا رفت آن بازوبندها، كو آن تاجها، و كجاست آن زر و زیورها."
" كجا رفت آن چهره ها كه با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پرده های گرانبهای نازك آویخته بودند."
" هنگامی كه این سؤال ازآنها می شود، قبرهایشان از طرف آنها جواب می دهد: آن چهره ها هم اكنون محل آمد و شد كرمهای لاشخوار شده اند. "
" عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اكنون پس از آن همه عیش و نوش، خود خوراك كرمها شده اند."
" چه بسیار كاخها ساختند كه آنها را در برگیرد، ولی سرانجام آن كاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و در گذشتند."
" چه بسیار اموالی كه روی هم انباشته كردند، ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و زندگی را بدرود گفتند. "
" عاقبت نشیمن گاههای آنان به ویرانی گرایید و به حال خود رها شد و ساكنان آن كاخها به سوی قبرهایشان شتافتند. "
امام(ع) با این اشعار، تمامی حاضران را تحت تأثیر قرار داد؛ حتی شخص متوكل از كثرت گریه صورتش خیس گردید. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانه اش بازگردانند. (17)
متوكل امام را واداشت تا مانند رجال دربارش از قبیل وزیران و امیران، نیروهای نظامی و دیگر اطرافیان، لباسهای فاخر بپوشند و خود را دربهترین شكل و قیافه بیاراید و مانند دیگران در ركاب متوكل- كه سوار بر اسب حركت می كرد- پیاده راه برود . تنها كسی كه از پیاده رفتن در برابر خلیفه مستثنی بود، فتح بن خاقان وزیر كینه توز وی بود كه او نیز مانند متوكل سواره می رفت. این وضع، برای امام بسیار دشوار و غیر قابل تحمل بود. به دنبال همین ماجرا بود كه آن حضرت به خواندن " دعاء المظلوم علی الظالم" توسل جست.(18)
متوكل همچنین اصرار داشت تا امام در مجالس بزم او حضور داشته باشد و طبیعی است كه از این طریق بهتر می توانست آن حضرت را – كه امام شیعیان و پیشوای پاك مردان بود- تحقیر كرده و از دیده ها بیندازد و پیروان او را از دور و بر ایشان پراكنده سازد، چنانكه متوكل خود اعتراف داشت: مقاومت امام مانع از آن گشته كه بتواند او را در بزم شراب حاضر كند. (19)
امام در سامرا از چنان شخصیت والا و عظمت روحی برخوردار بود كه همگان در مقابل وی فروتنی نشان می دادند و ناخواسته در برابرش تواضع كرده و سخت محترمش می داشتند.(20)
متوكل در آخرین روزهای زندگی خود تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. ابن ارومه می گوید: در آن روزها به سامرا رفته بودم. دیدم متوكل امام هادی(ع) را به دست سعید حاجب سپرده و می خواهد به قتل رساند؛ اما متوكل دو روز بعد- همانگونه كه امام پیشگویی كرده بود- شبانه مورد حمله تركان قرار گرفت و در خانه اش – در حالی كه در بستر خود آرمیده بود- به قتل رسید. بدین ترتیب امام از چنگال وی رهایی یافت.(21)
سرانجام امام هادی علیه السلام پس از تحمل مرارتهای بسیار برای حفظ و ترویج اسلام ناب در سوم رجب سال 254 هجری به شهادت رسید.
مرقد مطهر این امام همام در سامراء كنار فرزندشان امام حسن عسكری علیه السلام مامن شیعیان و عاشقانشان می باشد