پاسخ به:مقالات مطالعات برنامه درسی
در دنيا در چند دهه اخير، فلسفيدن و فلسفه ورزي، به عنوان روشي براي پرورش قوه فکر، مجددا مورد توجه قرار گرفته است. در ايران نيز حدود يک دهه است که چنين مباحثي مطرح شده است. در همين راستا و در بادي امر، برنامه اي تحت عنوان «آموزش فلسفه به کودکان» در ايالات متحده پديدار گشت و سپس در سراسر دنيا گسترش يافت. با آن که مدت زيادي از عمر اين برنامه نمي گذرد و در همين مدت نيز موفقيت هاي زيادي کسب کرده، اما در عين حال با چالش هاي زيادي، به ويژه در حوزه نظري، مواجه شده است. در ميان چالش هاي عمده نظري، امکان آموزش فلسفه به کودکان با توجه به مفهوم فلسفه، از اولين چالش ها بوده است. درست يا نادرست، فلسفه موضوعي دشوار تلقي شده است که به تعمق در آراي فلاسفه مي پردازد و بسياري از بزرگ سالان تحصيل کرده و تحصيل نکرده، در فهم آن با دشواري مواجه اند، چه رسد به کودکان. از اين رو اولين سوالي که طراحان و حاميان فلسفه براي کودکان با آن مواجه مي شوند، اين است که: «آيا با چنين تصويري از فلسفه، آموزش فلسفه به کودکان ممکن است؟» اين مقاله، ضمن توصيف مختصر اين برنامه درسي در خلال مرور سوابق بنيان گذار آن – ليپمن - ابتدا سوابق چالش مفهومي در اين زمينه را مرور کرده است. سپس دو مفهوم فلسفه به عنوان شاخه اي از دانش بشري يا به عنوان يک رشته دانشگاهي را در مقابل فلسفه به عنوان فلسفه ورزي و فلسفيدن قرار داده، دلايل و شواهد دو گروه طرف داران و مخالفان اين برنامه را بررسي کرده و نشان داده است که با چه مفهومي از فلسفه، آموزش فلسفه به کودکان امکان پذير است. در پايان مقاله با توجه به اين که چنين چالشي در ايران نيز وجود دارد، پيشنهاداتي براي نحوه بررسي و برخورد با چنين مساله اي در ايران ارايه شده است.
نسخه قابل چاپ
هدف پژوهش حاضر، بررسي تاثير روش اجتماع پژوهشي در برنامه آموزش فلسفه به کودکان بر پرورش مهارت هاي استدلال در دانش آموزان دختر پايه سوم يکي از مدارس راهنمايي اهواز بود. نمونه اين پژوهش شامل 60 دانش آموز دختر بود که به روش نمونه گيري تصادفي از ميان دانش آموزان دختر پايه سوم راهنمايي انتخاب شدند. ابزار جمع آوري داده ها «آزمون مهارت هاي استدلال نيوجرسي» (NJTRS) است که توسط مرعشي و نمازکار ترجمه و مورد پايايي سنجي و اعتباريابي قرار گرفت. ضمنا براي بررسي فرضيه پژوهش از طرح پيش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل استفاده شد. فرضيه آزمايي و تحليل داده ها نشان دادند که اجراي روش اجتماع پژوهشي در کلاس درس بر پرورش مهارت هاي استدلال دانش آموزان دختر موثر واقع مي شود. يافته هاي پژوهش حاضر مويد نتايج پژوهش هاي انجام گرفته شده در داخل و خارج کشور است.
هر برنامه درسي، و از جمله برنامه درسي فلسفه براي کودکان، بر نظريه و بنيادهاي نظري استوار است. در بدو امر مي توان اين بنيادها را در ديدگاه ها و آراي فيلسوفان جست و جو کرد؛ هم به اين دليل اين که در اين برنامه درسي قصد داريم فلسفه ورزي را به کودکان بياموزيم و هم به دليل شمول و کلي بودن فلسفه در نظريه و نظريه پردازي. در اين مقاله، صرفا به بررسي انديشه هاي فيلسوفاني نظير سقراط، افلاطون، دکارت، کانت، هگل، نلسوم و ليپمن پرداخته ايم. نتايج اين بررسي نشان مي دهد که انديشه هاي سقراط، افلاطون و کانت از مفهومي از فلسفه حمايت مي کنند که برنامه درسي براي کودکان بر آن استوار است. انديشه هاي سقراط نيز در روش و در عمومي دانستن فلسفه، از اين برنامه حمايت مي کند. وابستگي همه ديدگاه هاي افلاطون به تربيت و فلسفه تربيت نيز زمينه لازم را براي رشد چنين برنامه اي تداريک ديده است. تاکيد دکارت بر فلسفه ورزي و بازگرداندن فلسفه به جايگاه واقعي خود و نزديکي قواعد و مراحل رشد دکارت به روش مورد نظر برنامه درسي فلسفه براي کودکان را مي توان جزو بنيادهاي نظري اين برنامه قلمداد کرد. بزرگ ترين سهم هگل در زمينه برنامه درسي فلسفه براي کودکان تاکيد او بر آموزش منطق است. سهم نلسون در اين برنامه نيز تدارک تجربه اي عملي از اجراي روش سقراطي است که تقريبا شبيه آن چيزي است که اين برنامه در نظر دارد. ليپمن در مقام بنيان گذار نيز سهمي جدي در اين زمينه دارد. تغيير شيوه سقراطي از گفت و گوي دو نفره به گروهي، استفاده از متون مکتوب، عقيده نداشتن افلاطون به دموکراسي و تمايل او به ورود به دوره ديالکتيک از 18 سالگي به بعد، مخالفت کانت با ورود زود هنگام دانشجويان (و کودکان) به بحث هاي فلسفي، تاکيد هگل بر اطاعات از دولت جزء ناهماهنگي نظري انديشه هاي اين فيلسوفان با اين برنامه است.
دقت و توجه کارشناسانه در انتخاب محتواي درسي و پيام هاي آشکار و مکنون آن ها مي تواند، به صحت و سلامت فرايند شکل دهي هويت ملي و هم چنين رشد آن در دانش آموزان کمک نمايد. به همين دليل مساله کلي پژوهش حاضر عبارت است از چگونگي پرداختن کتب تعليمات اجتماعي، تاريخ و فارسي دوره راهنمايي به مقوله هويت ملي و نيز شناسايي کاستي ها و آسيب پذيري هاي هر کدام از آن ها در متون درسي. براي انجام پژوهش حاضر و پاسخ گويي به سوالات آن، از روش تحليل محتوا استفاده شده است. در پژوهش حاضر، يازده مقوله شناسايي شدند. که عبارت اند از بعد ديني، بعد سياسي، ارزش هاي ملي، هنجارهاي ملي، ميراث فرهنگي، اسطوره هاي ملي، نمادهاي ملي، ويژگي هاي جغرافيايي، خرده فرهنگ هاي قومي، افتخارات ملي و تعاملات بين المللي. در مجموع، يافته هاي به دست آمده از پژوهش حاضر دلالت بر آن دارد که در کتب نام برده، به برخي از مولفه هاي مربوط به پديده هويت ملي در حد نسبتا مناسبي پرداخته شده است. که اين مولفه ها عبارت اند از: بعد ديني و بعد سياسي. اين در حالي است که برخي ديگر از ابعاد هويت ملي شديدا مورد غفلت قرار گرفته اند. ابعاد مذکور به ترتيب عبارت اند از: هنجارهاي ملي، اسطوره هاي ملي، خرده فرهنگ هاي قومي، نمادهاي ملي و تعاملات بين المللي. باتوجه به يافته هاي به دست آمده، بازنگري در هدف ها و محتواي برنامه هاي درسي دوره هاي گوناگون تحصيلي با تاکيد بر پرورش هويت ملي (اسلامي - ايراني) پيشنهاد مي شود.
هدف پژوهش حاضر، بررسي عوامل اثرگذار بر برنامه درسي دانشگاه مجازي و شناسايي ويژگي هاي عناصر نه گانه آن است. براي طراحي برنامه درسي ابتدا بايد عوامل اثرگذار بر برنامه درسي شناسايي شود و سپس نحوه اثر گذاري اين عوامل بر عناصر برنامه درسي مورد بررسي قرار گيرند. قابليت هاي فناوري اطلاعات و ارتباطات (فاوا) و نظريه هاي يادگيري يادگيرنده محور دو عامل اثرگذار بر طرح برنامه درسي دانشگاه مجازي هستند. قابليت هاي چند رسانه اي، ابر رسانه هاي، تعاملي، انعطاف زماني و مکاني فاوا به يادگيرنده امکان مي دهد، به محتواها و منابع يادگيري گوناگون دست رسي داشته باشد و با هم کلاسان، مدرسان و راهنمايان متعدد تعامل داشته باشد و متناسب با شرايط و موقيعت خود در فعاليت هاي يادگيري شرکت کند. مجموعه اين امکانات به يادگيرنده کمک مي کند، دانش خود را به طور فعال و متناسب با موقعيت شکل دهد. فرانسيس کلاين، نه عنصر: هدف ها، محتوا، فعاليت هاي يادگيري، گروه بندي يادگيرندگان، مواد و منابع يادگيري، فضا، زمان، راهبردهاي تدريس و شيوه هاي ارزش يابي را در طراحي برنامه هاي درسي شناسايي کرده است. در اين پژوهش، ويژگي هاي اين نه عنصر با توجه به قابليت هاي فاوا و دلالت هاي نظريه هاي يادگيرنده محور مورد بررسي قرار گرفته است. يافته هاي اين پژوهش نشان مي دهد، تدوين نه عنصر برنامه درسي دانشگاه مجازي با ملاحضه قابليت هاي فاوا و دلالت هاي نظريه هاي يادگيرنده محور، مهارت هاي مورد نياز عصر اطلاعات- همچون مهارت حل مساله، تفکر انتقادي، مهارت برقراري ارتباط، مشارکت و خود راهبري- را در دانشجويان تسهيل مي کند.
هدف پژوهش حاضر، بررسي تاثير نظريه سازنده گرايي اجتماعي بر برنامه درسي علوم دوره راهنمايي است. بدين منظور، نمونه اي از جامعه آماري دانش آموزان دختر و پسر پايه سوم شهر زاهدان با روش نمونه گيري مرحله اي تصادفي انتخاب شدند و عملکرد آنان در قالب «طرح نيمه آزمايشي چهار گروهي سالمون» مورد بررسي قرار گرفت. نمونه هاي مورد مطالعه، دو گروه کنترل و دو گروه آزمايش دختر و پسر بودند. ابزار پژوهش براي بررسي عملکرد مورد انتظار، آزمون جهاني تيمز بود. با استفاده از روش هاي تحليل آماري آزمون تي و تحليل واريانس، يافته ها نشان داد که بين عملکمرد دانش آموزان که با رويکرد سازنده گرايي اجتماعي آموزش ديده اند (گروه هاي آزمايش) و آن هايي که با برنامه رايج علوم آموزش ديدند (گروه هاي کنترل)، تفاوت معني داري وجود دارد. به عبارت ديگر، عملکرد فراگيران آموزش ديده با رويکرد سازنده گرايي اجتماعي، بالاتر از عملکرد فراگيران گروه کنترل بود. بين عملکرد دانش آموزان دختر و پسر در گروه هاي آزمايش و کنترل، تفاوت معني داري مشاهده گرديد. دانش آموزان دختر و پسر گروه هاي آزمايش عملکرد بالاتري از دانش آموزان گروه کنترل داشتند. عملکرد دانش آموزان پسر گروه هاي آزمايش نيز بالاتراز دختران گروه هاي آزمايش بود.
هدف اصلي اين مقاله، مطالعه تاثير کلاس هاي فلسفه براي کودکان و نوجوانان و امتحان پيش بيني هاي به عمل آمده توسط خود اين برنامه در زمينه پيشرفت و تقويت مهارت هاي فکري و عملکرد رفتاري کودکان است. در اين تحقيق از شيوه پژوهش غيرکمي و کيفي استفاده شده و رفتار و عملکرد کودکان به صورت موردي مطالعه شده است. ابزارها و منابع اصلي شامل مشاهدات ثبت شده توسط مربي و کمک مربي، والدين و معلمان و نيز نظر سنجي از کودکان شرکت کننده و والدين آن ها بود. براي انجام اين تحقيق، کلاس هايي به صورت يک کارگاه در 11 جلسه پي در پي تشکيل شدند و در اين کار بيشتر از روش کلاس داري و حلقه کندوکاو شارپ - ليپمن و داستان هاي ويراسته فليپ کم بهره گرفته شد. نتايج به دست آمده مويد ارتقا و تقويت بيشتر مهارت هاي پيش بيني شده فکري کودکان بود. کودکان به شدت به اين نوع کلاس ها علاقه نشان دادند. مهارت هاي فوق الذکر، به همراه علاقه کودکان در اين مقاله به طور مفصل مطرح شده است. مهارت هاي تقويت شده شامل استدلال، تمييز امور مشابه، داوري و قضاوت درست، تفکر انتقادي، خلاق و مسوولانه بود. اعتماد به نفس و قدرت حل مساله هم در کودکان به طور قابل توجهي بالا رفته بود.
در اين پژوهش، محتواي کتاب هاي درسي دوره راهنمايي تحليل شده است. موارد موردنظر در اين تحليل محتوا، مفاهيم و مضامين مطرح در رويکردهاي جديد برنامه هاي درسي را شامل مي شود که با توجه به اقتضائات عصر جديد، از جمله جهاني شدن، گسترش روزافزون مرزهاي دانش و ارتباط و به هم پيوستگي هرچه بيش تر مردم جهان مطرح شده است. اين موارد شامل آموزش توسعه، آموزش محيطي، آموزش حقوق بشر، آموزش صلح، آموزش برابري، آموزش سلامت، آموزش چندفرهنگي، آموزش رسانه ها و فناوري اطلاعات است. اين مفاهيم را در برنامه هاي تربيتي، سازمان هاي بين المللي مانند يونسکو و يونيسف نيز دنبال مي کنند. يکي از برنامه ها با عنوان «آموزش جهاني يا آموزش همه جانبه» در تعدادي از کشورهاي جهان، از جمله جمهوري اسلامي ايران، به صورت آزمايشي اجرا شده است. نتايج حاصل از تحليل محتوا نشان مي دهد در حالي که به آموزش محيطي و آموزش چند فرهنگي بيش از حد انتظار و آموزش هروندي و توسعه در حدانتظار توجه شده است. در درون هر مفهوم نيز مولفه هاي متعدد، به صورت متوازن مورد توجه قرار نگرفته و به برخي مولفه ها بيشتر و به برخي کمتر از حد انتظار توجه شده است.
ورود فاوا به تربيت معلم، اساسي ترين شررط براي توسعه آن در نظام آموزش و پرورش اس و اين دو، سرنوشتي درهم تنيده دارند. اين تحقيق با هدف ارايه الگويي براي تلفيق فاوا در برنامه هاي درسي تربيت معلم ايران صورت پذيرفته و براي اين كار، حاصل سه مطالعه مستقل در كنار هم قرار گرفته است: 1. مطالعه مباني فلسفي، اجتماعي و روان شناختي برنامه هاي درسي مبتني بر فاوا با بهره گيري از روش تحليلي توصيفي؛ 2. مطالعه چگونگي ورود فاوا به نظام هاي آموزش و پرورش 4 كشور از كشورهاي جهان در رده هاي متفاوت بهره مندي از آن با روش مطالعه تطبيقي؛ 3. مطالعه وضعيت ايران در رمزنيه توسعه فاوا در نظام آموزشي در قالب يك مطالعه موردي. يافته هاي تحقيق، چارچوب نظري برنامه هاي درسي مبتني بر فاوا در تربيت معلم ترسيم مي كند، مراحل عملي و نظري ورود فاوا به آموزش وپرورش كشورهاي مورد مطالعه و اهداف و اصول اين كشورها را از توسعه فاوا در تربيت معلم مشخص مي سازد، مراحل ورود فاوا به آموزش و پرورش ايران را از ابعاد عملي و نظري و امكانات و موانع نظام آموزش و پرورش ايران را از جهات فني و غيرفني براي توسعه فاوا تبيين مي كند و در نهايت، به ارايه يك الگوي راهنما براي ورود فاوا در برنامه هاي درسي تربيت معلم ايران مي پردازد.
هدف اصلي از انجام دادن اين تحقيق، ارزشيابي کيفيت دروني و بيروني برنامه هاي درسي رشته آموزش بزرگسالان بوده است. از بعد دروني، کيفيت برنامه درسي رشته آموزش بزرگسالان، با توجه به عناصر نه گانه فرانسيس کلاين مورد بررسي قرار گرفته است. از بعد بيروني نيز اين که برنامه درسي آموزش بزرگسالان بوده تا چه اندازه پاسخ گوي نيازهاي مشتريان است، مورد توجه بوده است. براي دستيابي به هدف پژوهشي، دو سوال مطرح شد: 1. ميزان مطلوبيت برنامه درسي رشته آموزش بزرگسالان، با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسي چه قدر است؟ 2. رشته آموزش بزرگسالان تا چه اندازه پاسخ گوي نيازهاي مشتريان (سازمان ها و نهادها) است؟ اين پژوهش از نوع پژوهش هاي توصيفي- پيمايشي است. براي جمع آوري اطلاعات از ابزار اندازه گيري پرسش نامه استفاده شده است. جامعه آماري پژوهش شامل موارد زير است: - دانش آموختگان و دانشجويان رشته آموزش بزرگسالان که در دانشگاه شهيد بهشتي تهران از سال 1373 تا سال 1382 به تحصيل پرداخته اند. - استاداني که دروس گوناگون را در رشته آموزش بزرگسالان تدريس کرده اند. - مديران سازمان هايي که دانش آموختگان رشته آموزش بزرگسالان در آنها مشغول فعاليت بوده اند. - دانشجويان رشته کارشناسي ارشد آموزش بزرگسالان در سال 1384 براي انتخاب نمونه آماري، از جدول مورگان استفاده شد. براي تجزيه و تحليل اطلاعات پرسش نامه اي از روش هاي آماري فراواني، درصد، درصد تراکمي، ميانه، ميانگين وزني، انحراف معيار در آمار توصيفي و آزمون هاي ناپارامتريک (آزمون t براي گروه هاي مستقل، آزمون لون براي برابري واريانس ها، آزمون هم بستگي) و آزمون ها ي ناپارامتريک (آزمون يومن ويتني، آزمون فريدمن) در آمار استنباطي بهره گيري شد. براي اجراي آزمون هاي مطرح شده، از نرم افزار آماري spss استفاده شد. يافته ها نشان داد که کيفيت برنامه درسي رشته آموزش بزرگسالان، با توجه به عناصر نه گانه برنامه درسي در سطح متوسط است. دانشجويان و مدرسان پيشنهاد حذف بعضي دروس و افزايش دروس جديد ديگر مرتبط با رشته تحصيلي آموزش بزرگسالان را دادند که در متن به تفصيل به آنها اشاره شده است. همچنين رضايت مطلوب از سوي سازمان هاي استخدام کننده فارغ التجصيلان و خود دانش آموختگان در زمينه برنامه هاي آموزش بزرگسالان وجود دارد. براساس داده هاي جمع آوري شده، فارغ التحصيلان آموزش بزگرسالان از لحاظ دانش و نگرش دروضعيت بسيار خوبي هستند؛ اما از نظر مهارت و توانايي هاي عملي، با مشکلاتي مواجه اند.
در دنياي امروز، دانشگاه ها و مراکز آموزش عالي سه ماموريت اصلي آموزش، پژوهش و ارايه خدمات را برعهده دارند. با عنايت به نقش مهم اين نهاد ها در ابعاد گوناگون اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي جامعه، اطمينان از كيفيت آنها به جهت جلوگيري از هدر رفتن سرمايه هاي انساني و مادي و نيز داشتن توانايي رقابت در دنياي آينده، كه كيفيت مهمترين مولفه براي ادامه حيات يك سازمان است، ضرورتي انكار ناپذير است. بنابراين توجه مناسب به هر يک از اين کارکردها و ماموريتها از اهميت خاصي برخوردار بوده و تاثير مهمي در اثر بخشي دانشگاهها دارد. اگرچه غالبا اعلام مي شود، تحقيق و تدريس در دانشگاهها از اهميت يکساني برخوردارند، اما در فرايند انتخاب، استخدام و ارتقا اعضاي هيات علمي دانشگاه ها، عملا بر نقش پژوهش بيش از آموزش تاکيد مي شود و اين امر منجر به اين باور شده است که شاخصهاي عملکرد آموزش عالي بيش از حد، بر بروندادهاي پژوهشي متمرکز شده و کارکرد آموزش در دانشگاه ها بطور گسترده اي مورد بي اعتنايي قرار گرفته است. عوامل مختلفي در بي توجهي به کارکرد آموزش در هنگام ارزشيابي عملکرد اعضاي هيات علمي دانشگاه ها و تاکيد بيش از حد بر پژوهش موثرند، که از مهمترين آنها مي توان به اعتماد بيش از حد به پرسشنامه هاي ارزيابي دانشجو به عنوان مهمترين منبع جمع آوري اطلاعات براي ارزيابي کيفيت تدريس، عليرغم وجود شواهد مختلف در پايين بودن روايي و اعتبار آنها، اشاره کرد. بررسي علل و عوامل بي توجهي به کيفيت کارکرد آموزش در مقايسه با کارکرد پژوهش در دانشگاه ها، ارتباط آن با شيوه رايج ارزشيابي از کيفيت تدريس، انتقادات بعمل آمده از شيوه رايج ارزشيابي مبتني بر ديدگاههاي دانشجويان از کيفت تدريس و عوامل مختلفي که موجب کاستي و ناکارآمدي اين شيوه شده و بطور غير مستقيم زمينه بي توجهي به کيفيت تدريس را فراهم ساخته است، هدفهاي اصلي اين مقاله را تشکيل مي دهند. روش پژوهش حاضر، کتابخانه اي است و جامعه مورد بررسي پژوهشهاي انجام شده در زمينه ارزشيابي تدريس مي باشد. توجه به ابعاد و جنبه هاي مختلف تدريس در ارزشيابي کيفيت آن، استفاده از منابع و ابزارهاي مناسب ديگري براي جمع آوري اطلاعات در کنار پرسشنامه ارزيابي دانشجو، از جمله راهکارهاي است که در الگوي پيشنهادي، به منظور افزايش اعتبار ارزيابيهاي کيفيت تدريس مدرسين دانشگاه ها و توجه بيشتر به اهميت کارکرد آموزش، مد نظر قرار گرفته است.
مهم ترين ويژگي عدم تمرکز، مشارکت افراد و گروههاي ذي نفع در سطوح و مراحل گوناگون است. مشارکت گسترده تر و سنجيده تر، حس تعلق به برنامه جديد را افزايش داده، مشروعيت و قابليت اجراي برنامه درسي جديد را تضمين مي کند. تشويق به عدم تلاش براي جلب حمايت و مشارکت گسترده تر مجريان برنامه هاي درسي با انديشه اجراي سازگارانه و نيمه سازگارانه برنامه درسي، مستلزم وجود نگرشهاي مثبت مجريان برنامه به خصوص معلمان است. معلمان مسوول مرحله اجرايي اصلاحات برنامه درسي هستند و آثار نهايي اصلاحات تا حد زيادي وابسته به مشارکت، فهم و دانش معلمان از تغيير بستگي دارد. با هدف فهم بيشتر اين مفاهيم و رابطه آنها، دو تحقيق جداگانه انجام شد. در تحقيق نخست، 200 نفر از دبيران فيزيک دوره متوسطه استان فارس و در تحقيق دوم 540 نفر از دبيران رياضي دوره راهنمايي استان خوزستان شرکت داشتند. در هر دو تحقيق، بين نگرش دبيران به تغيير و نگرش و تمايلات رفتاري آنان نسبت به پيشبرد برنامه درسي جديد رابطه مثبت و معناداري يافت شد. ادراک مثبت معلمان از نسبت سود – هزينه (کارآيي برنامه درسي جديد) و قابليت اجراي برنامه درسي جديد با تمايلات رفتاري آنها در پيشبرد برنامه جديد درسي با تمايلات رفتاري آنها در پيشبرد برنامه جديد درسي رابطه مثبت و معناداري دارد. هرچه ادراک معلمان نسبت به حمايتهاي مدرسه، حمايتهاي اداراه هاي آموزش و پرورش و ساير حمايتهاي اجتماعي از برنامه جديد درسي مثبت تر باشد، نگراني آنها از اجراي برنامه درسي جديد کمتر است و تمايلات رفتاري مثبت تري نسبت به پيشبرد برنامه جديد درسي از خود نشان خواهند داد.
اين مقاله، با پژوهش در مورد يكي از تازه ترين نظريه هاي مطرح شده در تربيت معلم يعني «تربيت معلم فكور» با بررسي نظريه ها و رويكردهاي متنوعي كه در اين زمينه وجود دارد، تبيين تازه اي از آن ارايه داده است. و با تاكيد بر قابليت عام معلمان فكور در ادراك موقعيت و توانايي آنان در چارچوب بندي هاي گوناگون از مسايل و ارايه راه حل هاي جديد و خلاقانه براي آنها و قضاوت و ارزيابي در مورد پيامدهاي اين راه حل ها، كه به چارچوب بندي هاي جديد و در نهايت به ادراك گسترده تر و تامل بيشتر و عميق تر منجر مي شود، رويكردي «فراگير» براي تربيت معلمان فكور پيشنهاد نموده است. اين پژوهش با تاكيد بر جايگاه ارزنده هنر و كارورزي فكورانه در پرورش اين قابليت ها، رويكردي به عنوان مبناي برنامه درسي تربيت معلم فكور ارايه نموده است كه اضلاع چارچوب نظري آن را؛ تربيت هنري؛ كارورزي فكورانه؛ روان شناسي وجودگراي ادراكي؛ و رويكرد ياددهي- يادگيري ساخت و سازگرايي تشكيل مي دهند.
نگاه «دواليستي» يا صفر و يك به موضوعات و مسايل حوزه تعليم و تربيت، كه پيچيدگي هاي خاصي دارد، وافي به مقصود نيست. تاريخ انديشه هاي تربيتي نيز از حقانيت اين گزاره حكايت مي كند. يكي از بحث هاي جدي در اكثر نظام هاي تعليم و تربيت دنيا، مساله تمركزگرايي يا تمركز زدايي در نظام هاي برنامه ريزي درسي است كه پيچيدگي مورد اشاره شامل حال اين موضوع نيز مي شود. متاسفانه اكثر پردازش هاي انجام گرفته يا راه حل هاي ارايه شده در اين زمينه، بر انگاره هاي دواليستي متكي است و شايد به همين دليل، در عمل راه گشاي نظام هاي تعليم و تربيت نبوده است. در اين مقاله، با الهام از اين كاستي مزمن، تلاش شده است ابتدا سطوح گوناگون آزادسازي تصميم گيري درباره برنامه هاي درسي شناسايي و سپس مديريت هم زمان مدارج يا سطوح تمركززدايي، در حمك راه حل جايگزين، تبيين و تشريح شود. حاصل بحث، مدلي براي مديريت نظام برنامه ريزي درسي است كه با عنوان «مدل هسته اي» يا «مدل آشوبناك» از آن نام برده شده است. در پايان، مجموعه اي از بايدها و نبايدهاي اجرايي ارايه شده كه زمينه ساز تحقق اين مدل است.
نتايج سومين مطالعه بين المللي رياضيات و علوم نشان داد که در مجموع، عملکرد دانش آموزان کشورهايي با نظام آموزشي متمرکز، بهتر از عملکرد دانش آموزان کشورهايي است که نظام آموزشي غير متمرکز دارند. اين واقعيت، از جنبه هاي مختلف داراي اهميت است. به خصوص اين که در کشورهايي مانند ايران که داراي نظام متمرکز آموزشي و به تبع آن، نظام متمرکز برنامه ريزي درسي هستند، تمايل چشمگيري به سمت عدم تمرکز وجود دارد. اين در حالي است كه در ايران، يک تصور عمومي بوجود آمده است که سهم عمده اي از ناکارآمدي نظام آموزشي و عملکرد نامطلوب دانش آموزان را، ناشي از تمرکز نظام آموزشي است. به نظر مي رسد كه چنين تصوري، در كشورهاي ديگر نيز وجود داشته باشد، زيرا به گفته تموكنگ (2004)، در حال حاضر، براي بسياري از کشورها، رفتن به سمت عدم تمرکز يک مد است و آن كشورها، فكر مي كنند كه تمركززدايي، کاري است مدرن که بايد انجام شود. اما بايد توجه کرد که عدم تمرکز، يک اکسير جادويي نيست و مشکلات و مسايل خاص خود را به همراه خواهد داشت (134-154). در اين مقاله، ابتدا به بحث راجع به اهداف تمركززدايي و سطوح عدم تمركز و انواع عدم تمرکز آموزشي مي پردازد و سپس با بيان تجربه آموزشي اخيري که در ايالات متحده در رابطه با برنامه ي درسي رياضي رخ داده است، زمينه هاي سياسي وقوع عدم تمرکز را مرور نموده و در نهايت به يک جمع بندي مي رسيم.