پاسخ به:مقالات مطالعات برنامه درسی
اين مقاله مي كوشد با بهره گيري از نظريه ها و سبكهاي گوناگون مديريت، دلالتهاي آنان را در بروز نوآوري در سازمان بررسي كند. بدين منظور، ابتدا عوامل مثبت و منفي هر يك از نظريه ها، به ترتيب از نظريه كلاسيك تا نظريه هاي سيستمي، اقتضايي، سازمان يادگيرنده و آشوب، تجزيه و تحليل مي شود. سپس دلالتها و نقش و تاثير هر يك از اين نظريه ها در توليد فكر و پرورش نبوغ كاركنان، به ويژه بروز خلاقيت و نوآوري در آنان به تفصيل بيان مي گردد. بررسيها و مطالعات نشان مي دهند كه براي نوآوري در سازمان، تنها داشتن مدير و كاركنان خلاق و نوآور كافي نيست. علاوه بر آن، ساختار، راهبرد، محيط، فناوري، اندازه و چرخه حيات سازمان و توان كنترل منابع انساني آن و نيز فرهنگ و نگرش و سبك مديريت بايد مشوق نوآوري باشند و از آن حمايت كنند. دلالتها حاكي از اين است كه نقش و سهم نظريه هاي سيستمي و مشاركتي، به ويژه نظريه سازمان ياد گيرنده و سبكهاي مشاركتي و تفويضي، در بروز خلاقيت و نوآوري در افراد و كاركنان سازمان بيش از ساير نظريه ها و سبك هاست. همه مباحث مربوط به ماهيت و مفهوم «سازمان يادگيرنده» و سبكهاي مشاركتي و تفويضي، كمك مي كنند كه افراد سازمان به فهم مشتركي از تفكر راهبردي دست يابند و در تجربه و دانش يك ديگر سهيم شوند. هم چنين افراد و كاركنان سازمان را برمي انگيزند كه براي بينش و عمل يكپارچه و منطقي گرد هم آيند و با هم فكري و هم انديشي، زيرساخت هاي لازم را براي نوآوري و تغيير در سازمان فراهم كنند.
نسخه قابل چاپ
هدف اين مقاله تهيه و تدوين الگويي براي ارايه بازخوردهاي كيفي به دانش آموزان است. اهميت و ضرورت: معاونت آموزش و پرورش عمومي وزارت آموزش و پرورش براي كاهش اثرات منفي بازخورد كمي در بهداشت رواني و يادگيري دانش آموزان، طرحي را با عنوان «ارزشيابي توصيفي» تهيه و پس از تاييد شوراي عالي، در مدت سه سال به صورت آزمايشي در برخي از مدارس ابتدايي مناطق آموزشي كشور اجرا كرد. در اين طرح، بازخوردها به صورت توصيفي و با مقياس درجه بندي (مقوله اي مرتب شده) به دانش آموزان ارايه مي شد. نتايج ارزشيابي هاي به عمل آمده توسط خوش خلق و شريفي (1382 -84) نشان داد كه طرح «ارزشيابي توصيفي» به رغم تاثير مثبت بر ارتقاي بهداشت رواني دانش آموزان، نتوانسته است در ارتقاي كيفي و حتي يادگيري آنان موثر باشد. يكي از دلايل مهم عدم موفقيت آن طرح، نبودن الگويي روشن براي ارايه بازخورد در مدارس بود. در اين مقاله از تحقيق كيفي اسنادي استفاده شده است. جامعه آماري شامل 3 كتاب و 26 مقاله پژوهشي است. در پاسخ به دو سوال پژوهشي اساسي، ابتدا جايگاه بازخورد كمي در رويكردهاي رفتاري و نيز رفتاري- شناختي بررسي شده و آن گاه بر اساس رويكرد سازنده گرايي، تعريفي روشن و جامع از مفهوم باخورد كيفي ارايه گشته است. در پايان، بر اساس عناصر تعريف بازخورد كيفي، يك الگوي مدون براي ارايه بازخورد به دانش آموزان طراحي و معرفي شده است. در الگوي بازخورد كيفي، دانش آموزان بر اساس باورهاي انگيزشي و شناخت هاي قبلي خود، تكاليف تعيين شده معلم را تفسير مي كنند و به آن معنا مي بخشند، سپس براي خود اهداف فردي و راهبردهاي يادگيري ويژه طراحي مي كنند. در اين الگو، دانش آموزان در فراهم آوردن بازخورد براي يادگيري خود مشاركت فعال دارند. با اجراي منظم مراحل پيش بيني شده در الگوي بازخورد كيفي، براي دانش آموزان شرايطي فراهم مي شود تا با انجام خودسنجي هاي مستمر، ضمن تقويت انگيزه تحصيلي دروني، خودنظم جويي يادگيري را در خود پرورش دهند و بر سطح كيفي آموخته هايشان بيفزايند .
هدف از انجام دادن پژوهش حاضر، بررسي روش هاي ايجاد علاقه و انگيزه در دانش آموزان به مطالعه و پژوهش، طراحي الگوي مناسب برنامه درسي براي آن و تعيين اثربخشي آن بود. براي اين منظور ادبيات نظري و پژوهشي موجود در اين زمينه به دقت بررسي شد و ديدگاه هاي گوناگون براي رسيدن به الگويي مناسب طبقه بندي شد و مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. پس از آن، کاربردي ترين عناصر نظريات مطرح شده در اين زمينه در يک الگو ترکيب شد. الگوي پيشنهادي در اين پژوهش بر چهار عنصر بنيادي متکي است که در يک بافت پژوهش-محور اجرا شد. اين عناصر عبارت اند از: ?. ويژگي هاي دانش آموزان که سبب ايجاد علاقه وانگيزه به مطالعه و پژوهش در آنها مي شود. ?. ويژگي هاي معلمان که علاقه و انگيزه به مطالعه و پژوهش را در دانش آموزان افزايش مي دهند. ?. متغيرهاي جو کلاس که مي توانند محيطي برانگيزاننده براي مطالعه و پژوهش ايجاد کنند. ?. متغيرهاي آموزشي که علاقه مندي نسبت به فعاليت هاي مطالعاتي و پژوهشي را افزايش مي دهند. براي تعيين اثربخشي الگوي مورد نظر، اين الگو در قالب يک طرح آزمايش پيش آزمون-پس آزمون با نمونه اي به حجم 275 دانش آموز در 12 کلاس علوم تجربي پايه سوم راهنمايي در منطقه 11 تهران اجرا شد. علاقه و انگيزه دانش آموزان به مطالعه و پژوهش با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته مورد سنجش قرار گرفت. براي تحليل داده ها از روش آماري تحليل کوواريانس استفاده شد. نتايج حاصل نشان داد به کارگيري الگوي طراحي شده در يک بافت پژوهش-محور در درس علوم سبب شد که دانش آموزان در اين درس به کارآمدي شخصي بالاتر دست يابند و ضمن تلاش بيشتر در فعاليت علمي و پژوهشي، اهميت بيشتر براي درس علوم قايل شوند و رضايت بيشتر نيز از اين درس داشته باشند. به طور کلي نتايج پژوهش حاضر حاکي از آن است که الگوي پيشنهادي در ايجاد کردن علاقه و انگيزه در دانش آموزان براي فعاليت هاي مطالعاتي و پژوهشي نقشي تعيين کننده دارد.
پژوهش حاضر با هدف پايايي سنجي و اعتباريابي مقياس خودراهبري در يادگيري فيشر و همكاران (2001) انجام شده است. جامعه آماري اين پژوهش شامل كليه دانش آموزان دختر دبيرستانهاي شهر اصفهان بود. بر اساس جدول كوهن و همكاران (2001) 200 نفر از بين آنها به عنوان نمونه انتخاب شدند و پرسشنامه خودراهبري بر روي آنها اجرا شد. پس از گردآوري داده ها، ضريب پايايي آزمون (0.82) محاسبه شد. تحليل عاملي گويه هاي خودراهبري بيانگر آن بود كه بيش از 63 درصد واريانس نمرات يادگيري خودراهبر (توسط چهارده عامل) با مقياس تحت اعتباريابي، تبيين مي شود. پس از شش بار چرخش عوامل، همبستگي ميان هر گويه با هر عامل در بهترين حالت مشخص شد و بر اساس آن سه عامل مطرح شده توسط سازندگان تست، استخراج و نامگذاري گرديد. در نهايت مي توان از اين مقياس براي سنجش ميزان خودراهبري در يادگيري دانش آموزان دختر جهت انجام پژوهش هاي گوناگون و انتخاب روش تدريس متناسب شرايط دانش آموزان استفاده كرد و دانش آموزان را به يادگيرندگاني مادام العمر تبديل نمود.
اين تحقيق به منظور ارزشيابي سطح توانايي ها و مهارت هاي حرفه اي معلمان دوره ابتدايي و نيز يافتن نقاط قوت و ضعف روشهاي تدريس و رفع نارسايي ها و بهبود كيفي آن در سطح شهر تهران انجام شد. افزون بر آن، رابطه برخي از عوامل تاثيرگذار بر مهارتهاي حرفه اي معلمان (مثل جنس، سن، سطح تحصيلات، رشته تحصيلي، سابقه تدريس، شرايط فيزيكي و تعداد دانش آموزان كلاس، گذراندن دوره هاي آموزشي قبل و حين خدمت) مورد سنجش قرار گرفت. براي بررسي رابطه بين مهارت هاي حرفه اي معلمان و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان و نيز دست يابي به تفاوت مهارت هاي حرفه اي معلمان مناطق مورد مطالعه، سوالهايي مطرح شد. جامعه آماري مورد مطالعه اين تحقيق را معلمان مدارس ابتدايي شهر تهران در سال تحصيلي 1384 -85 تشكيل مي دهند. مهارت هاي حرفه اي 457 نفر از معلمان دوره ابتدايي از 5 منطقه و 54 واحد آموزشي، كه با روش نمونه گيري تصادفي چند مرحله اي انتخاب شده بودند، مورد مطالعه قرار گرفت. 45 نفر از مديران مدارس ابتدايي به پرسشنامه هايي كه براي نظرخواهي از آنان در مورد چگونگي مهارت معلمان در تدريس تدوين شده بود، پاسخ دادند. كلاس هاي درس 45 نفر از معلمان نيز سه بار مشاهده و ارزيابي شد. يافته ها نشان مي دهد كه در فعاليت هاي آموزشي كلاس درس، به هدف هاي مهارتي، كمتر از هدف هاي دانشي و نگرشي توجه شده است. معلمان مورد مطالعه در كليات تدريس از مهارت نسبي برخوردارند؛ اما در اجزاي مهم تدريس با برخي نارسايي هاي جدي مواجهند.
تحقيق حاضر در مورد يك گروه نمونه 368 نفري از دانش آموزان مقاطع و رشته هاي تحصيلي در شهر تهران انجام گرفت كه به روش تصادفي انتخاب شده بودند. داده هاي تحقيق با اجراي پرسشنامه خود- تنظيمي و نگرش سنج در مورد دانش آموزان گروه نمونه جمع آوري شد. پس از تجزيه و تحليل داده ها نتايج زير به دست آمد: 1- پيشرفت تحصيلي دانش آموزان دختر در همه سطوح و مقاطع تحصيلي بالاتر از پسران است. 2- انگيزه دروني و نگرش دانش آموزان دختر و پسر نسبت به مسايل تحصيلي در همه سطوح و رشته هاي تحصيلي از حد متوسط پايين تر است. 3- انگيزه بيروني در دانش آموزان رشته رياضي و مقطع پيش دانشگاهي در حد متوسط، اما در ساير رشته ها و مقاطع تحصيلي پايين تر از متوسط است. 4- تجزيه و تحليلي داده ها نشان داد كه روي هم رفته، 12 درصد واريانس پيشرفت تحصيلي به كمك دو عامل انگيزه دروني و نگرش نسبت به تحصيل تبيين مي شود. در اين ميان، سهم انگيزه دروني بيشتر از نگرش است و انگيزه بيروني در تبيين واريانس پيشرفت تحصيلي سهم معني داري ايفا نمي كند. 5- اكثريت دانش آموزان نسبت به درس زبان و ادبيات فارسي اظهار علاقه مندي، نسبت به دروس رياضيات، علوم و علوم اجتماعي اظهار بي علاقگي و نسبت به دروس زبان انگليسي، علوم ديني و هنر اظهار بي تفاوتي كرده اند. 6- كمتر از 50 درصد دانش آموزان نسبت به محتواي برنامه هاي درسي ابراز علاقه مندي كردند. اكثر دانش آموزان مناسب بودن روش تدريس معلمان و روابط مطلوب بين معلم و شاگرد را مورد تاييد قرار داده اند.
اين مقاله بر سه موضوع اصلي و مرتبط با يکديگر تاکيد دارد: اول، توضيح مفاهيم اساسي جهاني شدن، جهاني سازي، جهاني نگري و مليت گرايي، هويت ملي، نظام ارزشي، شهروندي و مهارت هاي زندگي و ارتباط آن ها با يکديگر؛ دوم ارايه يافته هاي پژوهشي نگارنده درباره وضعيت نوجوانان و جوانان دانش آموز ايران، نگرش آنان به جوانب گوناگون زندگي اجتماعي و مدني، نظام ارزشي، جهاني شدن و جهاني سازي و بررسي ويژگي هاي مهم روان شناختي که مانع از رشد شهروندي است؛ سوم، توضيح معنا و حقوق و مسووليت هاي شهروندي در سطوح محلي و ملي و جهاني، ضرورت و چگونگي آموزش فلسفه و روش تفکر درست به دانش آموزان براي تصميم گيري انديشمندانه در مقوله شهروندي. نظريه بنياني ارايه شده در اين مقاله آن است که: «آموزش و پرورش ايران اگر بخواهد هويت ملي و نظام ارزشي و مهارت هاي شهروندي کودکان و نوجوانان را تحکيم و اعتلا بخشد، بايد آنان را براي زندگي در عصر جهاني شدن در قرن حاضر آماده کند». براي اين منظور، نگرش آموزش و پرورش به برنامه هاي درسي و فعاليت هاي کلاس و مدرسه در آموزش عمومي بايد تغيير يابد و افزون بر آموزش هاي درسي، تحکيم هويت و نظام ارزشي انساني و ديني و ملي، آموزش شهروندي و مهارت هاي زندگي فردي و اجتماعي و اقتصادي و علمي و فرهنگي را محور برنامه هاي آموزشي و تربيتي قرار دهد. آموزش شهروندي محلي و ملي و جهاني به دانش آموزان، بخشي مهم از اين برنامه هاست. مطالعات ارايه شده در اين مقاله نشان مي دهد که گروه هاي قابل توجهي از نوجوانان و جوانان دانش آموز ايراني دچار ضعف هاي اساسي در هويت اجتماعي و مدني و گرفتار نگرش هاي ضد اجتماعي و خلافکاري و روحيه سرکشي هستند. در چنين وضعيتي، آموزش حقوق و مسووليت هاي محلي و مدني و جهاني در جوانب گوناگون شهروندي در برنامه هاي درسي و فعاليت هاي کلاس و مدرسه و آموزش رفتار مبتني بر تفکر درست، مسووليت پذيري، و تصميم گيري انديشمندانه ضرورت دارد. چگونگي اين آموزش ها نيز، در اين مقاله مورد بحث قرار گرفته است
در اين مقاله نخست به تحليل مفهوم شهروندي و ابعاد گوناگون آن از ديدگاه برخي از انديشمندان و صاحب نظران تعليم و تربيت مي پردازيم. سپس با ديد تطبيقي به چگونگي فرايند تربيت شهروندي و سير تحولات آن در يکي از ممالک صاحب تجربه که به گواه تاريخ تحولات جهاني آموزش و پرورش، بيش از هر کشور ديگر جهان در اين خصوص اقدامات اصلاح طلبانه به عمل آورده است، يعني کشور ژاپن، خواهيم پرداخت. گفتني است که بررسي فرايند تربيت شهروندي در کشور ژاپن، که در بخش دوم اين مقاله به طور مفصل بدان اشاره خواهد شد، بر دو هدف استوار است. نخست اين که خواننده را در جريان شکل گيري تربيت شهروندان و عوامل اجتماعي، سياسي و اقتصادي، که در طول تاريخ پرفراز و نشيب کشور ژاپن بر آن تاثير گذاشته است، خواهيم گذاشت. دوم آن که دريابيم ديگران در راه ساختن و قوام بخشي نظام آموزش شهروندي خود چه اقداماتي به عمل آورده اند و امروزه چه تدابيري را در جهت حل و فصل مسايل و مشکلات ناشي از اين گونه آموزش ها در پيش گرفته اند، زيرا به اعتقاد نگارنده بينشي که از اين طريق حاصل مي شود اين امکان را براي ما فراهم خواهد کرد که با ژرف انديشي و گام هاي سنجيده نسبت به اصلاحات برنامه هاي مربوط به تربيت شهروندي کشورمان اقدام کنم. در بخش پاياني اين مقاله کوشيده ايم با تحليل نتايج حاصل از اين مطالعه و تبيين اجمالي وضع کنوني آموزش شهروندي در کشورمان، پيشنهادهايي را براي بهره گيري از انديشه هاي نو در استقرار يک نظام کارآمد تربيت شهروند ارايه کنيم.
تربيت شهروندي يکي از مهمترين و چالش زاترين وظايف نظام هاي آموزشي محسوب مي شود، به نحوي که در بسياري از کشورهاي جهان، اين فعاليت بخش عظيمي از دغدغه هاي مسوولان آموزشي را تشکيل مي دهد، اما آن چه که در اين زمينه در ايران شايان توجه است از يک سو توجه ناکافي به مسايل آموزشي شهروندي و از سوي ديگر فقدان نگرش و رويکرد مساله - محور براي تربيت شهروندي در شرايط بحران است. مقاله حاضر با تمرکزي ويژه بر روي کودکان زلزله زده بم و مصائبي که بر آنان به واسطه فقدان مهارتهاي ضروري براي مقابله با حوادث بحراني رفته است تنظيم شده که خود برخاسته از پژوهشي ويژه براي شناسايي مهارتهاي مورد نياز آنان پس از فاجعه زلزله بم است.
در تحقيق حاضر، تاثير متغيرهاي خودکارآمدي، اهداف تبحري، اهداف رويکرد- عملکرد، اهداف اجتناب- عملکرد، راهبردهاي يادگيري و پايداري بر پيشرفت تحصيلي در درس رياضي به روش تحليل مسير بررسي شده است. براي انجام دادن اين تحقيق 389 دانش آموز دختر و پسر پايه سوم رشته رياضي دبيرستانهاي دولتي شهر تهران به روش نمونه گيري تصادفي طبقه اي انتخاب شدند. آنان پرسشنامه اي را متشکل از خرده مقياسهاي اهداف تبحري، اهداف رويکرد- عملکرد، اهداف اجتناب- عملکرد، خودکارآمدي، راهبردهاي يادگيري و پايداري، برگرفته از منابع معتبر تکميل کردند. به منظور سنجش ميزان پيشرفت تحصيلي در درس رياضي افراد شرکت کننده از نمرات نهايي پايان سال تحصيلي 84-83 درس حساب آنان استفاده شده است. براساس پيشينه تحقيق، مدل اوليه اي براي بررسي روابط اين متغيرها در نظر گرفته شد. نتايج تحليل داده ها نشان داد که مدل با داده هاي اين پژوهش برازشي مناسب دارد و تاثير مستقيم اهداف رويکرد- عملکرد، اهداف اجتناب- عملکرد، خودکارآمدي، راهبردهاي يادگيري و پايداري بر پيشرفت تحصيلي در درس رياضي تاييد شد. متغير خودکارآمدي نسبت به ساير متغيرهاي بررسي شده در مدل، بيشترين اثر مستقيم را بر پيشرفت تحصيلي در درس رياضي دارد. اهداف تبحري از طريق متغيرهاي واسطه اي خودکارآمدي، راهبردهاي يادگيري و پايداري بر پيشرفت تحصيلي در درس رياضي تاثير غيرمستقيم و معنادار دارد. نقش واسطه اي پايداري ميان اهداف اجتناب- عملکرد و پيشرفت تحصيلي در درس رياضي معنادار است.
ديدگاه افراد نسبت به پژوهشها و نتايج آن ارتباط مستقيم با نحوه استفاده از نتايج پژوهشي دارد. اين ديدگاه، تعيين كننده ميزان و چگونگي بهره گيري از يافته ها است. از اين رو به منظور بررسي نگرش كاربران يافته هاي پژوهشي، شكل هاي بهره گيري از يافته ها با عنوان مدلهاي كاربست مطالعه شد و چهار مدل اصلي كاربست شامل: مدلهاي انتقال خطي، حل مساله، روشنگري و تعاملي شناسايي شدند. با توجه به پرسش پژوهش در زمينه مقايسه ميان سطوح كاربران، سه سطح معلمان، كارشناسان و مديران مورد توجه قرار گرفتند. نگرش 181 نفر از سطوح كاربران با بهره گيري از پرسشنامه محقق ساخته گرد آوري شد. اين عده به روش نمونه گيري تصادفي چند مرحله اي از ميان كاركنان سازمان و هشت منطقه از مناطق سازمان آموزش و پرورش شهرستانهاي استان تهران برگزيده شدند. داده هاي هر سطح با بهره گيري از آزمون T دوبه دو مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند. نتايج نشان داد كه مدلهاي تعاملي، انتقال خطي، حل مساله و روشنگري به ترتيب از نگرش مساعد كاربران برخوردار بودند. در مقايسه الگوهاي پاسخ دهي سطوح استفاده كننده، تفاوتي ميان ترتيب مدل ها مشاهده نشد و تنها تفاوت قابل اشاره به معنا دار بودن تفاوت ها مربوط مي شد. به اين صورت كه در ميان نمونه مديران همه تفاوت ها معنا دار بودند، ولي در ميان كارشناسان تفاوت ميان مدلهاي تعاملي و انتقال خطي و همچنين تفاوت ميان مدلهاي حل مساله و روشنگري معنا دار نبود. در ميان معلمان نيز ميان مدلهاي تعاملي و انتقال خطي، تفاوت معنا داري ملاحظه نشد. به طور كلي نتايج نشان داد كه از نظر کاربران مدلهاي تعاملي و انتقال خطي از اهميت بيشتر برخوردارند. كه اين يافته همسو با نتايج پيشين است. مدل روشنگري نيز داراي پايين ترين نگرش است كه به نظر مي رسد با توجه به اهميت آن بايد بيشتر شناسانده شود.
هدف اصلي اين پژوهش بررسي تاثير مكانيسم هاي مقابله در فرسودگي شغلي، سلامت رواني و کنترل و پيشگيري آن است. همچنين يافتن تفاوت در بهره گيري از مكانيسم هاي مقابله اي (مساله مدار و هيجان مدار) و فرسودگي شغلي معلمان در سه بعد "خستگي عاطفي"، "مسخ شخصيت" و "فقدان موفقيت فردي" در ميان دبيران ايراني و هندي و بررسي نقش فرسودگي شغلي در سلامت رواني دبيران است. روش مطالعه، توصيفي و از نوع همبستگي است و براي اندازه گيري متغيرها، از پرسشنامه فهرست فرسودگي شغلي مازلاک، جکسون (1981)، پرسشنامه راههاي مقابله اي لازاروس و فولکمن (1984) و پرسشنامه فهرست تجديد نظر شده، علايم رواني (SCL90R) در آگوتيس (1974) بهره گيري شده است. نمونه آماري شامل 600 نفر از دبيران زن و مرد شاغل در دبيرستانهاي تهران (ايران) و پونا (هند) است که با روش نمونه گيري تصادفي طبقه اي، متناسب با حجم جامعه انتخاب شده اند. براي تجزيه و تحليل داده ها و تعيين نوع رابطه ميان متغيرهاي مورد پژوهش از آزمونهاي ضريب همبستگي پيرسون براي تعيين رابطه ميان متغيرها و تحليل واريانس يک طرفه و دوطرفه بهره گيري شده است. نتايج پژوهش نشان داده است که در بهره گيري از مكانيسم مقابله اي مساله مدار در ميان دبيران زن و مرد تفاوت معنادار وجود دارد؛ اما در ميان دبيران زن و مرد ايراني تفاوت معنادار مشاهده نشد. 2) در بهره گيري از مكانيسم مقابله اي هيجان مدار در ميان دبيران مرد و زن تفاوت معنادار وجود دارد و دبيران زن ايراني در مقايسه با دبيران مرد ايراني از مكانيسم مقابله اي هيجان مدار بيشتر بهره گيري مي کنند، اما به عکس دبيران مرد هندي در مقايسه با دبيران زن هندي بيشتر از مكانيسم مقابله اي هيجان مدار بهره مي گيرند 3) تفاوت معنادار در فرسودگي (خستگي عاطفي، مسخ شخصيت) در ميان دبيران زن و مرد وجود دارد و دبيران مرد در مقايسه با دبيران زن از فرسودگي شغلي (خستگي عاطفي، مسخ شخصيت) بيشتر برخوردارند، ولي هيچ تفاوت معنادار در فرسودگي شغلي (فقدان موفقيت فردي) در ميان دبيران زن و مرد مشاهده نشد. 4) ضريب همبستگي مثبت ميان فرسودگي شغلي (خستگي عاطفي و مسخ شخصيت) و متغيرهاي سلامت روان در ميان دبيران زن و مرد وجود دارد و ضريب همبستگي منفي ميان فرسودگي شغلي (فقدان موفقيت فردي) و بعضي از متغيرهاي سلامت روان در ميان دبيران زن و مرد ايراني و هندي وجود دارد.
اين پژوهش با هدف بررسي ميزان تحقق كاربردهاي آموزشي نظريه هاي يادگيري در فيلمهاي آموزش رياضي مقطع ابتدايي ـ توليد شده در دفتر فناوري آموزشي آموزش و پرورش ـ انجام شده است. بدين منظور پس از بررسي نظريه هاي يادگيري، اصول ارايه محتواي آموزشي از اين نظريه ها استخراج و ميزان رعايت اين اصول در هر قسمت از فيلمهاي ياد شده با روش «تحليل محتواي مقوله اي» ـ بدون نمونه گيري ـ بررسي شده است. نتايج به دست آمده از بررسي 105 قسمت فيلم آموزش رياضي در پنج پايه مقطع ابتدايي نشان داده است كه برخي كاربردهاي آموزشي نظريه هاي يادگيري مورد نظر اين پژوهش در تهيه و توليد اين فيلمها، مورد توجه قرار نگرفته اند. مهمترين اين كاربردها عبارتند از: وضوح اهداف، مرور مطالب پيش نياز، ارايه پيش سازمان دهنده ها، جلب توجه، سازمان دهي مطالب، جمع بندي و پايان هر قسمت از فيلمها. يافته هاي پژوهش حاضر درباره مقوله هاي ذكر شده حاكي از آن است كه: اهداف رفتاري در هيچ يك از قسمتهاي اين فيلمها به صورت واضح و روشن مشخص نشده اند. مرور مطالب پيش نياز و ارايه پيش سازمان دهنده ها ـ به ويژه در فيلمهاي پايه هاي اول، دوم و سوم ابتدايي ـ به ندرت ديده شده است (در يك قسمت از 62 قسمت اين فيلمها؛ مرور مطالب پيش نياز و در 6 قسمت؛ ارايه پيش سازمان دهنده ها انجام شده است). جلب توجه غيركلامي، حداكثر در 12درصد قسمتهاي فيلمهاي هر پايه انجام شده و از تنوع قابليتهاي فيلم و دوربين در جلب توجه بهره گيري نشده است. سازمان دهي مطالب دربيشتر قسمتهاي مورد بررسي (77درصد آنها) انجام نشده و جمع بندي و نحوه پايان يافتن بيشتر قسمتهاي فيلمهاي پايه هاي اول، دوم و سوم ابتدايي (جمع بندي در 89 درصد قسمتها و نحوه پايان يافتن در 81 درصد قسمتها) نامشخص است.
بررسي سير تاريخي گسترش و تعميق نوآوريهاي آموزشي در غرب، حکايت از مقاومت در برابر اين گونه نوآوريها دارد. به اين معنا که مخاطبان نوآوريهاي آموزشي، از مسوولان آموزش و پرورش گرفته تا مديران، معلمان و حتي اولياي دانش آموزان و خود دانش آموزان، به دلايل ناآشنايي، آمادگي نداشتن، ضرورت پيش گرفتن برخوردهاي خلاق و مانند آن، در مواجهه با نوآوريهاي آموزشي، در نفي و انکار آنها مي کوشند. پژوهشگران غربي براي برخورد با مقاومتهاي ياد شده، بسترسازي فرهنگي و آموزشي و تخصيص سرمايه گذاري لازم و نظاير آنها را پيشنهاد کرده اند. بررسي موانع و مشکلات فراروي نوآوران آموزشي در ايران، بيانگر آن است که اين نوآوران، علاوه بر داشتن مشکلاتي مشابه مشکلات همکارانشان در ديگر نقاط جهان، به دليل شرايط خاص فرهنگي- اجتماعي ايران، با مشکلات ديگري نيز روبه رو هستند که بعضا نوآوريهاي آنها را در بن بست قرار مي دهد. در ادامه مقاله، مشکلات مزبور، در سه سطح، کلان و ميان برد جامعه و سطح خرد نظام آموزشي، مورد بررسي قرار گرفته اند.
تحولات بي وقفه علمي و فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي در جهان معاصر و وضعيت و مسايل آموزش و پرورش ايران به گونه اي است که ضرورت نوآوري آموزشي و تربيتي در کشور ما را قطعيت مي بخشد. مساله مهمي که در کشور ما تا کنون به آن پرداخته نشده، اين است که کدام گروه از متخصصان و دانشمندان تعليم و تربيت و روان شناسي، با کدام ويژگيهاي اساسي در ساختار روان شناختي خود، قادر به خلق انديشه هاي جديد براي نوآوري آموزشي و تربيتي در ايران خواهند بود؟ در اين مقاله، بر اساس فلسفه "علم مينوي" و با تکيه بر اين فرضيه اساسي که خردمندي، دانش گسترده، شخصيت رشديافته علمي پژوهشگر، زمينه ساز اصلي نوآوري علمي است، کوشيده ايم، با روش پژوهشي ترکيبي ابداعي براي شناخت عميق و همه جانبه پديده هاي مرکزي موضوع مورد مطالعه، که آن را "روش پژوهش اصيل خلاق" مي ناميم، به طرح و بررسي و تحليل ويژگيهاي روان شناختي پژوهشگران بپردازيم و دلالتهاي آن را در تحولات تعليم و تربيت توضيح دهيم. به عنوان نمونه اي در اين رويکرد، زمينه هاي نوآوري در آموزش تفکر سالم به دانش آموزان را ابا اتکا بر خرد مينوي، دانش عيني فيزيولوژي مغز، روان شناسي و آموزش تفکرو شخصيت رشديافته علمي پژوهشگر معرفي مي کنيم. مطالب مقاله در نه فصل به اضافه منابع، بدين شرح آمده است: 1- بيان مساله، 2- نوآوري در آموزش و پرورش، 3- سه بنياد فلسفي، علمي و شخصيتي در نوآوريهاي آموزشي و تربيتي پژوهشگران، 4- روش پژوهشي اصيل خلاق براي مطالعه پديده هاي پيچيده رواني- تربيتي، 5- خرد مينوي، جوهره هويت ملي و ديني ايراني براي معني بخشيدن به زندگي، 6- فلسفه علم و دانش عيني در نوآوري آموزشي و تربيتي، 7- آموزش تفکر سالم، نمونه اي از کاربرد دانش عيني در نوآوري آموزشي و تربيتي، 8- موانع به کارگيري دانش عيني در نوآوري آموزشي و تربيتي، 9- مفهوم رشديافتگي شخصيت علمي، 10- منابع.