0

زنگ خنده

 
rasekhoonm
rasekhoonm
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1389 
تعداد پست ها : 218

زنگ خنده

عنوان:زنگ خنده
مرد خسيس
مردي نزد دوست خسيس خود رفت و گفت: «به سفري دور و دراز خواهم رفت، انگشتر خود را به من بده تا هر وقت که به آن نگاه مي کنم، به ياد تو بيفتم و بدين طريق هميشه در خاطرم باشي.»
مرد خسيس گفت: «انگشتر به تو نمي دهم، هر وقت که خواستي مرا ياد کني بينديش که وقتي از فلاني انگشتر خواستم، به من نداد!»
بهاي لباس
دزدي، لباسي را از کسي ربود و آن را به بازار برد تا بفروشد، در بازار لباس را از او دزديدند و او دست خالي و نااميد نزد دوستانش بازگشت. گفتند: «خب، بگو ببينم، جامه را چند فروختي؟»
گفت: «به همان بهايي که خريده بودم!؟»
گذشتن از گناه
مردي را به جرمي نزد حاکم بردند تا او را به مجازات رسانند. حاکم فرمان داد: «بيني او را سوراخ کنيد تا تنبيه شود.» مرد که شوخ طبع و خوش زبان بود، به التماس افتاد و گفت: «قربانت شوم! بيني من دو سوراخ دارد و به سوراخ سوم نيازي نيست!» حاکم خنديد و از گناه او گذشت.
منبع:مجله خانواده سبز شماره 224.
 

سه شنبه 6 مهر 1389  10:38 AM
تشکرات از این پست
mostafavys12
mostafavys12
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 656
محل سکونت : خراسان رضوي
سه شنبه 6 مهر 1389  11:15 AM
تشکرات از این پست
alidolati
alidolati
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1389 
تعداد پست ها : 133
محل سکونت : تهران

پاسخ به:زنگ خنده

جالب بود

دستت درد نکنه

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند

سه شنبه 6 مهر 1389  11:31 AM
تشکرات از این پست
svh2005
svh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 18447
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:زنگ خنده

خوب بود ولی می تونه خیلی بهتر ازاینها باشد .در ضمن خیلی کم بود

اگر من و شما خودمان را  اصلاح کنیم ، جامعه درست می شود

سه شنبه 6 مهر 1389  11:33 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها