0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 83

تاريخ: 1/10/57

بيانات امام خمينى در مورد تعاليم مترقه اسلام براى به رشد و كمال رسانيدن انسان

تكليف ملت، تامين مكان و اعاشه اعتصابيون شركت نفت و سربازان فرارى

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

به طور استثنا امشب چند كلمه‏اى گفتند من صحبت كنم ولى وقت‏هاى ديگر، همان روز يكشنبه خدمت مى‏رسيم. ما كه اعلام كرديم كه دولت ايران غير رسمى است و مخالف با قوانين است، هم مخالف با قانون شرع است و هم مخالف با قانون اساسى است، بنابراين كليه چيزهايى كه مربوط به دولت و براى اعانت دولت است، بايد مردم از آن اجتناب كنند و ما به سربازها گفتيم كه، دستور داديم كه فرار كنند براى اينكه خدمت در اين دستگاه، خدمت به ظلم است و آنها هم بسياريشان فرار كردند لكن بعضى مشكلات پيدا شده است. اينها بسياريشان فقيرند و مكان هم ندارند از باب اينكه اگر بخواهند در مكان‏هاى خودشان بروند، مورد تجاوز دولت واقع مى‏شوند و آنها را مى‏گيرند، از اين جهت آنها نمى‏توانند در منازل خودشان بروند. مردم در هر جا كه هستند مكلفند به اينكه اينها را پناه بدهند، هم مخارجشان را بدهند و هم منزل محقر براى اينها به طورى كه معلوم نشود كه اينها كجا هستند، مردم مكلفند كه اين كار را بكنند و ما هم بابت وجوه شرعيه قبول داريم چيزى كه همراهى به اينها مى‏شود. اين يك مساله است كه مهم است و لازم است كه مردم اقدام كنند. اين بيچاره‏ها از سربازخانه‏ها بيرون رفتند و الان مكان ندارند و بايد اين كار بشود.

مطلبى ديگر راجع به كارمندهاى شركت نفت است، اينها هم از كار كنار رفتند، بسياريشان هم استعفا كرده‏اند و اينها هم محتاج به اعانت هستند و من جمله هم مشكلشان قضيه خانه است كه دولت، دولت غاصب، خانه را، خانه‏هايى كه اينها دارند يا از آنها گرفته يا تهديدشان كرده است به اينكه خانه‏هايتان را از شما مى‏گيريم براى اينكه اينها نفت را بيرون نياوردند كه به ارباب‏ها بدهند حالا اينطور تهديد كرده‏اند آنها را كه اگر نيايند سركار، خانه‏هايشان را از آنها بگيرند. بنابراين آنها هم احتياج به كمك مكانى دارند و هم براى اعاشه‏شان احتياج دارند، اين هم باز بايد مردم و متمكنين و مردم بايد اين كار را انجام بدهند، به آنها منزل بدهند و از آنها پذيرائى بكنند و مخارج آنها را هم بدهند و ما باز بابت وجوه شرعيه قبول داريم و مجاز هستند كه اين كار را بكنند و كليه كارهائى كه براى دولت، اعانت به دولت است از باب اينكه اين دولت، دولت غاصب است و ظالم است، براى مردم جائز

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 84

نيست كه كمك كنند به اين دولت، ماليات‏ها كمك است به دولت و جايز نيست كه به اينها بدهند، حتى الامكان بايد خوددارى كنند از دادن ماليات، از اعانت كردن و هر چيزى كه اعانت به اين دولت است بايد مردم از آن خوددارى بكنند.

تبليغات سوء اجانب براى حفظ شاه عليه نهضت اسلامى ملت ايران

و ما چون تبليغات زياد شده است راجع به امور متفرقه و ما در صحبت‏هايمان جواب داده‏ايم لكن باز آنها تبليغاتشان سر جاى خودش هست و در روزنامه‏ها، چه روزنامه‏هاى اينها، بعضى روزنامه‏هايى كه در اينجاها هست و چه تبليغات ديگرى در اطراف جاهاى ديگر و روزنامه‏هاى خودشان آنهائى كه روزنامه‏هاى سازمانى هستند در خود ايران هست، تبليغاتى هست من جمله راجع به اقليت‏هاى مذهبى، اينها تبليغ كرده‏اند به اينكه اگر يك حكومت اسلامى پيدا بشود، يهودى‏ها را چه خواهند كرد، نصارى را چه خواهند كرد، زرتشى‏ها را چه خواهند كرد، اينها را خواهند قتل عام كرد و چه. اين حرف بسيار غلط است و حكومت اسلامى اگر چنانچه ان شاءالله برپا بشود، ما اين يهودى‏ها هم كه از ايران رفتند و بازيشان دادند و رفتند به اسرائيل و الان گرفتارند در آنجا به دست اين يهودى‏ها و اسرائيلى‏هائى كه از آمريكا آمده‏اند يا از دولت‏هاى ديگر رفته‏اند آنجا، اين دسته يهودى كه اينها آنجا بردند و اينها هم به خيالاتى رفتند آنجا، الان آنطورى كه مى‏گويند بسيار در سختى هستند، ما اگر انشاءالله يك دولت عادلى تاسيس شد، آنها را دعوت مى‏كنيم، يهودى‏هايى كه مملكتشان ايران بوده است دعوت مى‏كنيم كه به وطن خودشان برگردند و با آنها كمال خوشرفتارى را دولت اسلامى مى‏كند. اسلام نيامده است كه بشر را تحت مضيقه قرار بدهد اسلام يك قوانينى است كه تمام اقشار بشر را براى آن احترامات قائل است، البته يك استثناهائى هست كه آنهائى كه شلوغكارند، آنهايى كه خرابكارند، براى آنها هيچ كس يك - عرض بكنم كه - تساهلى قائل نيست و اما مثل يهود كه اهل ذمه هستند، مثل تمام اهل كتاب، نصارى، زرتشتى‏ها همه اينها در مملكت اسلامى با عرض بكنم كه - رفاه و با احترام، آنجا توقف مى‏كنند و اينكه گفته شده است كه اگر يك حكومت اسلامى تاسيس بشود، چه خواهد شد و چه خواهد شد، اينها تبليغاتى است كه براى نگهدارى شاه و براى به هم زدن اين نهضت اين تبليغات مى‏شود و اين تبليغات غلط است. يا مثلاً تبليغ شده است به اينكه اگر حكومت اسلامى تاسيس بشود ديگر تمام اين موسسه‏ها كه بوى تجدد از آنها مى‏آيد، اينها همه به كنار بايد بروند. حتى در آن اوايل امر يك وقت شاه گفته بود كه اين روحانيون مى‏گويند كه ما اصلاً سوار طياره و اتومبيل نمى‏شويم، ما مى‏خواهيم سوار الاغ بشويم، مى‏خواهيم مثل زمان سابق كه سوار الاغ مى‏شدند، ما مى‏خواهيم سوار الاغ بشويم و حالا هم همين حرف‏ها را با كم و زيادش مى‏زنند كه روحانيون مى‏خواهند مملكت را برگردانند به عهده كذا. خير، مساله غلط است، روحانيون مى‏خواهند مملكت را يك مملكت مستقل، آزاد متمدنى كنند، نه آن تمدنى كه در اصطلاح شاه است و نه آن آزادى كه در كتاب شاه است و در اصطلاح شاه است كه مردم را فوج فوج مى‏كشند براى اينكه يك صدا مى‏كنند معذلك

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 85

اسمش را آزادى مى‏گذارند.

اسلام با مراكز فحشا و فساد مخالف است، نه با تمدن و شوونات آن‏

در اسلام تمام آثار تجدد و تمدن مجاز است مگر آنهايى كه فساد اخلاق بياورند، فساد عفت بياورند.اسلام آن چيزهايى را كه مخالف با مصالح ملت بوده است، آنها را نفى كرده، آنهايى كه موافق با مصالح ملت است، آنها را اثبات كرده است. ما الان اين مظاهر تمدنى كه در جاهاى ديگر، در ممالك پيشرفته از آنها استفاده‏هاى صحيح مى‏شود، وقتى كه آمده است در مملكت ما يا مملكت‏هاى شبيه به مملكت ما، استفاده‏هايى كه از اينها مى‏شود استفاده‏هاى فاسد مى‏شود. مثلاً سينما، ممكن است كه كسى در سينما نمايش‏هائى كه مى‏دهد نمايش‏هاى اخلاقى باشد، نمايشهاى آموزنده باشد كه آن را هيچ كس منع نكرده و اما سينمايى كه براى فساد اخلاق جوان‏هاى ماست و اگر چند روز جوان‏هاى ما در اين سينماهايى كه در اين عصر متعارف بود و در زمان شاه متعارف است، اگر چند وقت يك جوان برود در آنجا، فاسد بيرون مى‏آيد، ديگر به درد نمى‏خورد و اينها مى‏خواهند همين بشود يعنى تمام برنامه‏هايى كه اينها درست كرده‏اند، برنامه‏هاى فرهنگى، برنامه هنرى، هر چه درست كرده‏اند استعمارى است، مى‏خواهند اينها جوان‏هاى ما را يك جوان‏هايى بار بياورند كه به درد آنها بخورند، نه به درد مملكت خودشان بخورند، يا فاسد بشوند، يك عضو فاسد بشوند. اگر يك مدتى اين جوان‏ها در اين مراكز فسادى كه اينها درست كرده‏اند و در اختيار جوان‏ها گذاشته‏اند، آنقدرى كه مراكز فساد در تهران هست (الان بيشتر از اين كتابخانه است، بيشتر از مراكزى است كه براى تعليم و تربيت است) براى اين است كه مى‏خواهند اين جوان‏ها به طرق مختلفه يا بيكاره و بيعار بار بيايند كه ديگر در مقابل اين استفاده جوهاى خارجى نتوانند كارى بكنند يعنى بى‏تفاوت باشند نسبت به آنها و اين جوان‏هايى كه ترياكى بار آمده‏اند، هروئينى بار آمدند، شارب الخمر هستند، قمار باز شده‏اند عرض بكنم در مراكز فساد و فحشا رفتند، اينها ديگر همان عياشى‏ها را تمام مقاصد خودشان مى‏دانند و عالم هر چه بشود، آنهاتفاوتند نسبت به آنها. آنها مى‏خواهند كه اين نسل جوانى كه ممكن است يك ثروت بزرگى براى يك مملكت باشد و اين مملكت را جلو ببرد، اين نسل جوان را كارى بكنند كه به عقب برگردد يعنى چيزى بشود بى‏فايده، يك امر بيفايده‏اى، يك ثروت بيفايده‏اى براى مملكت بشود، اين يكى از كارهايشان است كه مى‏كنند.

مخالفت اسلام با مراكز تربيت و تعليم فاسد استعمارى است، نه با دانشگاه.

يا مثلاً اين مراكز تعليم و تربيتى كه اينها درست كرده‏اند، از دانشگاه گرفته تا پايين، اينها باز استعمارى است و اينها بچه‏هاى ما را كه مى‏خواهند تربيت كنند، يك تربيت صحيح نمى‏كنند يعنى اولاً يك حد معين دارد كه از اين حد معين نمى‏گذارند بالاتر اينها بروند و ثانياً وسايل متعدده درست مى‏كنند، موانع متعدده درست مى‏كنند براى اينكه اينها عقب بمانند، براى اينكه دانشگاه اگر يك

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 86

دانشگاه صحيح مستقلى كه ماها مى‏خواهيم باشد، از اين دانشگاه رجال بزرگ بيرون مى‏آيد، از اينها رجالى بيرون مى‏آيد كه بعد در مقابل آنهايى كه مى‏خواهند تعدى به مملكت ما بكنند و همه مخازن ما را ببرند در مقابل آنها مى‏ايستند و آنها چون نمى‏خواهند يك همچو چيزى بشود، اينها را آنطور بار مى‏آوردند و اگر توانستند غربزده آنها را بار مى‏آوردند يعنى طورى مى‏كنند، طورى اين مسائل غرب را براى آنها طرح مى‏كنند، طورى آنها را تحت تاثير قرار مى‏دهند كه اينها از خودشان بكلى بيخود مى‏شوند و پيوسته به آنها مى‏شوند يعنى عمال آنها مى‏شوند يعنى ما، فرض كنيد كه اگر چنانچه اين نحو تربيت باشد، بعد از چند وقت ديگر (تا حالا هم همين طورها بوده) اگر يك رجالى داشتيم كه اينها مى‏خواستند يك كارى بكنند، كارهايى مى‏كردند كه به نفع آنها بوده نه كارهايى مى‏كردند كه به نفع خودشان باشد براى اينكه اينها به طورى محو شده‏اند در آن تربيت و تعليم آمريكا، خارجى‏ها و به طورى اينها را در نظر اينها بزرگ كرده‏اند كه ديگر همه مآثر خودشان و همه چيزهايى كه مربوط به خودشان است، همه اينها را فراموش مى‏كنند و توجه‏شان به خودشان از بين مى‏رود و متوجه به غرب مى‏شوند و هر چه مربوط به آنهاست به آن توجه مى‏كنند.

اسلام مى‏خواهد كه هيچ يك از افراد اين مملكت اسلامى پيوسته به غير نباشد، تحت نفوذ غير نباشد. حكومت اسلامى اگر چنانچه تاسيس بشود، نمى‏خواهد كه آثار تمدن را از بين ببرد، با دانشگاه مخالف نيست، با علم مخالف نيست، قرآن پر اين است كه تفسير، تعبير، علم را از آن تعريف مى‏كند و عرض مى‏كنم كه احاديث ما از علم آنقدر تعريف مى‏كنند، از عالم آنقدر تعريف مى‏كنند، آنوقت ما بگوييم كه با علم مخالفند، خير با اين نحو علمى كه شما داريد ما مخالفيم، با اين نحو تربيت و تعليمى كه شماها مى‏خواهيد ما را تربيت كنيد، با اين ما مخالفيم، با آن مظاهر تمدن كه بچه‏هاى ما را فاسد مى‏كند، بچه‏هاى ما را عقب مانده نگه مى‏دارد ما با آن مخالفيم، نه اينكه ما مخالفيم با اصل تمدن و مى‏خواهيم مردم را برگردانيم به زمان كذا. اينها مى‏خواهند مردم را نگذارند ترقى بكنند، برنامه اينها اين است كه به اين نحو رفتار كنند كه بچه‏هاى ما ترقى نكنند و دليلش اين است كه بعد از 70 سال كه ما مدرسه داشتيم و بيش از 30 سال كه دانشگاه داريم حالا هم اگر چنانچه يك كسى مريض مى‏شود، مريض خودش را برمى‏دارد مى‏رود اروپا يا مى‏رود آمريكا آنجا معالجه بكند. ما اگر چنانچه يك دانشگاه مستقلى داشتيم، خوب در دانشگاه‏هاى ما بعد از 30 سال بايد طبيب‏ها و نمى‏دانم همه چيزها مجهز باشد و ما بتوانيم حتى كه مريض‏هاى خودمان را مداوا كنيم، اين دليل بر اين است كه ما نداريم يك چيزى، در زمان ايشان همه چيزها از دست ما رفته است. يك آسفالت مى‏خواهند اينها درست كنند، مى‏روند يك شركت خارجى مى‏آورند، يك سد مى‏خواهند درست كنند، يك شركت خارجى مى‏آورند: اگر چنانچه ما خودمان داشتيم، اگر چنانچه ما فرهنگمان مستقل بود كه ديگر محتاج به اين نبوديم كه يك آسفالت را حتى خودشان نتوانند درست كنند يا عرض بكنم يك سد را خودشان نتوانند درست بكنند، يك برنامه آبيارى نداشته باشند، يك برنامه برق صحيح نداشته باشند، يك برنامه، آب صحيح نداشته باشند. هيچى ندارند. اگر ايشان الان هم برود يك مملكتى تحويل ما

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 87

مى‏دهد كه اين مملكت 30 سال محتاج به اين است كه زحمت به آن بشود تا به درجه اولش برسد، تا به آنجا برسد كه زراعتش يك زراعت صحيح بشود. تمام زراعت ما را از بين برده‏اند و همه جهاتى كه ما داشتيم از بين برده‏اند و حالا محتاج به اين است كه از سر درست كنند. همه ادارت ما را فاسد كردند، اين بايد از سر درست بشود، نه اينكه از سر درست بشود ما بخواهيم بگوئيم كه اجزاء ادارات بايد بروند، خير اجزاء ادارات خوب هستند اينها نمى‏گذارند كار بكنند، اينها مانع هستند از اينكه ادارات ما درست كار بكنند و الا ادارات ما مردمش، مردم همين مملكت هستند، الا يك دسته استفاده‏جويى كه مربوط و پيوسته به دولت است يا پيوسته به خارج است، مابقيشان ملت ما هستند و با كمال خوبى با آنها رفتار مى‏شود، با كمال صفا با آنها رفتار مى‏شود، همه سركار خودشان هستند و بهتر از زمان حاضر كه همه چيزيشان به باد فنا رفته است با آنها رفتار خواهد شد.

مقصود اين است كه اين تبليغات سويى كه در روزنامه‏هاى اينجا، در روزنامه‏هاى ساير ممالك ديگرى كه در اينجا هست يا در خود ايران به وسايل مختلف تبليغ مى‏كنند، همه اينها براى اين است كه، تمام نظر خارجى‏ها اين است كه اين شاه را نگه دارند همه استفاده‏ها را ببرند، مى‏بينند بهتر از اينها، شخصى كه از اين نوكرى حسابى بكند بهتر از اين ندارند از اين جهت مى‏خواهند اين را نگهش دارند و بايد ايران و ايرانى جديت كند كه اين بساط برچيده بشود و يك بساط صحيح سالمى بيايد و خودشان مملكت خودشان را اداره كنند. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، موفق باشيد.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:39 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 89

تاريخ: 3/10/57

بيانات امام خمينى پيرامون عوامل پيروزى نهضت و تأكيد بر حفظ آن

اظهار تاسف به خاطر عدم پشتيبانى دولت‏هاى به اصطلاح اسلامى از ملت ايران‏

بسم الله الرحمن الرحيم

من از دو جهت تاسف دارم، يك جهت اين كه با اين همه خونريزى‏ها كه در ايران مى‏شود چنانچه در مشهد و بسيارى از جاهاى ديگر كشتار شده است، زخمى‏هاى زياد داريم، همين امروز باز يك برخوردهايى بوده است در بلاد و در عين حال باز اين دولت‏ها، دولت‏هاى استفاده‏چى كه پشتيبانى اظهار مى‏كنند و دولت‏هاى ديگرى مثل دولت‏هاى اسلامى، تاكنون از طرف دولت‏ها پشتيبانى نسبت به ملت ايران اظهار نشده است، از ملت‏ها شده است لكن از دولت‏ها تاكنون هيچ اظهار پشتيبانى از ملت ايران نشده است و اين بسيار موجب تاسف است كه دولت‏هائى خودشان را به اسم دولت اسلامى معرفى مى‏كنند و معذلك در طول يك سال و بيشتر كه ايران در خاك و خون كشيده شده است به دست عمال شاه، آنها اظهار پشتيبانى نكردند از ملت، بلكه بعضى آنها اظهار پشتيبانى از دولت هم كرده‏اند، پشتيبانى از شاه را هم بعضى از آنها اعلام كرده‏اند و اين موجب بسيار تاسف ماست.

استعمار، عامل ايجاد احزاب مختلف در ايران

تاسف ديگرى كه بيشتر از اين است، اين است كه در عين حال كه شاه و طرفدارهاى شاه تشبثات زياد مى‏كنند و به هر چيز مى‏توانند متوسل مى‏شوند براى نجات، مع‏الاسف در بين جناح مقابل كه جناح خلق و اسلام است مى‏بينيم كه بعضى اختلافات ايجاد مى‏شود. من حالا بايد عرض كنم كه اصل اين احزابى كه در ايران از صدر مشروطيت پيدا شده است، آنكه انسان مى‏فهمد اين است كه اين احزاب ندانسته به دست ديگران پيدا شده است و خدمت به ديگران بعضى از آنها كرده‏اند. من اين طور احتمال مى‏دهم كه در ساير ممالك كه آن وقت مهم انگلستان بوده است، آنها يك احزابى درست كردند براى به دام انداختن ممالك عقب افتاده و ممالكى كه از آنها استفاده مى‏خواستند بكنند. احزاب در آنجا اين طور نبوده است كه دو حزب مثلاً با هم، به حسب واقع يك اختلافى بكنند و يكى از آنها به نفع دولتشان يا مملكتشان، يكى آنها به خلاف او يك چيزى بگويد، لكن احزاب را به نظر مى‏رسد كه درست كرده‏اند براى اينكه ديگران هم به آنها اقتدا كنند در درست كردن احزاب.

در ممالك ما و خصوصاً در مملكت ايران، از اول كه احزاب درست شده است،اينها هر

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 90

جمعيتى يك حزبى درست كردند و دشمن با احزاب ديگر، يك صحنه مبارزه بين احزاب و اين از باب اين بوده است كه چون خارجى‏ها مى‏خواستند از اختلاف ملت‏ها، از اختلاف توده‏هاى مردم استفاده كنند يكى از راه‏هائى كه موجب اين مى‏شود كه اختلاف پيدا بشود و مردم با هم در يك مسائلى مجتمع نشوند، قضيه احزاب بوده است. حزب درست مى‏كردند، اين حزب، حزب مثلاً دموكرات، اين حزب، حزب توده، آن حزب، حزب چه، عدالت، نمى‏دانم چه (در آنوقت‏ها يك اسماء ديگر داشت، كم‏كم اسماء هم اروپايى شده) اينها در ممالك خودشان يك چيزى درست مى‏كنند، صورت است، واقعيت ندارد، به واسطه آن صورت، ممالك ديگر را به دام مى‏اندازند كه آنها وقتى كه احزاب درست مى‏كنند واقعاً با هم دشمن مى‏شوند، حزب كذا با حزب كذا اينها باهم دشمن هستند و تمام عمر خودشان را صرف مى‏كنند در دشمنى كردن با هم. وقتى بنا شد كه آن اشخاصى كه موثر هستند، آن اشخاصى كه اميد اين است كه مملكت به واسطه آنها اصلاح بشود، اينها تمام قوايشان را صرف كنند در اينكه خودشان به جان هم بيفتند، دعوا كنند خودشان با هم، تمام نوشته‏هايشان بر ضد هم، تمام چيز، هر كدام ديگرى را رد كند، هر كدام ديگرى را طرد كند و اينها با بعضى آنها دانسته اين كارها را مى‏كردند و از عمال ابتدايى خارجى‏ها بودند و بعضى آنها هم ملتفت قضيه نبودند كه دارند آنها را مى‏كشند به يك راهى كه مخالف با مصالحت كشور خودشان است.

اساساً باب احزاب از اول كه پيدا شده است و اينها با هم جنگ و نزاع كردند به نظر مى‏رسد كه با دست ديگران براى اينكه اينها با هم مجتمع نشوند و آنها از اجتماع يك توده‏اى مى‏ترسند، از اين جهت به واسطه اينكه اينها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند، اين امر را كردند و خودشان هم يك چيزى، صورتى اينجا درست كردند كه اينها ببينند كه مثلاً در مجلس انگلستان حزب كارگر داريم و حزب مثلاً كذا، خوب ما هم خوب است داشته باشيم، اما آنها يك جور ديگر فكر مى‏كنند، اينهائى كه از آنها اخذ مى‏كنند، يك جور ديگرى فكر كنند، اينها وقتى كه با هم دو حزب تشكيل دادند، دو جبهه مخالف و دو جبهه دشمن تشكيل مى‏دهند، اين دشمن اوست، او هم دشمن اوست و آنها استفاده‏اش را مى‏كنند، آنها بازى مى‏دهند اينها را كه: (البته مملكت متمدن بايد حزب داشته باشد، احزاب داشته باشد)، خوب پس ما هم بايد احزاب داشته باشيم اما احزابى كه ما درست مى‏كنيم اين طورى است كه اين حزب با آن حزب تمام عمرش را صرف مى‏كند در اينكه اين او را بكوبد و او را بكوبد.

لزوم حفظ وحدت جناح‏مختلف خارج از كشور

از اول اين طورى زائيده شد احزاب در ايران، به حسب نظر من، حالا هم كه به صورت‏هاى ديگرى در آمده است، حالا هم انسان مى‏بيند كه اينها باز با هم همين طور دشمنى مى‏كنند و مخالفت مى‏كنند و اين را هم من احتمال اين را مى‏دهم كه يك دستى از خارج در كار باشد. همين ديشب دو سه نفر، چند نفرى كه از يك جايى آمده بودند، شكايت از اين مى‏كردند كه در فلان جا كه ما هستيم‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 91

دستجات با هم مخالفند، اين از او بدگوئى مى‏كند، او از او بدگوئى مى‏كند و اين موجب تأسف است كه شمايى كه يك جمعيتى هستيد در خارج، يك ثروتى هستيد از مملكت ما در خارج و بايد اسلام، كشور شما از شما استفاده كند، فردا كه وارد در كشورتان مى‏شويد بايد استفاده بدهيد به كشور، كشور خودتان را آباد كنيد، الان با هم در اينجا به جنگ و گريز هستيد و به قول آن شخص هر فردى كه از ايران وارد شود در مثلاً فرودگاه يك دسته‏اى مى‏روند او را مى‏برند مى‏برنداو را و بر ضد ديگرى تبليغات مى‏كنند تا او را بكشند به طرف خودشان.

شما مى‏دانيد داريد چه مى‏كنيد؟ مى‏دانيد داريد چه ضررى به خودتان و به كشور خودتان مى‏رسانيد؟ شما مى‏بينيد كه الان در ايران كه يك وحدت كلمه فى‏الجمله پيدا شده است، چطور لرزانده است همه تخت‏ها و تاج‏ها را و همه ابرقدرت‏ها را، همه به دست و پا افتادند؟ اين را مى‏بينيد؟ بينيد كه الان در ايران كه جناح‏ها با هم نزديك شدند، يك قدرى دانشگاه با روحانيت نزديك شده، روحانيت با دانشگاه نزديك شده است، بازار با دانشگاه و با روحانيت يكى شده‏اند (در صورتى كه باز اختلافات فى الجمله‏اى هست و بعد عرض مى‏كنم)، شما مى‏بينيد كه الان يك وحدت فى الجمله‏اى كه در ايران پيدا شده است، امريكا را آنجا متزلزل كرده و شوروى را آنجا متزلزل كرده و اين قلدرها هم در خود شهر، در خود ايران، به دست و پا افتاده‏اند و همين آدمكشى‏ها و همين تشبثاتى كه اين مرد مى‏كند براى همين است كه مى‏بيند كه مردم باهم مجتمع شدنده‏اند و: (چه بكنيم كه‏اين اجتماع رفع بشود، چه بكنيم كه به هم بزنيم اين را).

شما بدانيد كه اين كارهائى را كه مى‏كنيد يا از دست غير داريد، اتباع از غير مى‏كنيد و ديگران شما را وادار مى‏كنند به اين طور كارها، براى اينكه اين وحدتى كه الان در ايران پيدا شده، در اين جناح‏هاى خارجى كه اينها هم اشخاص موثرى هستند، در خارج هستند، در اينها هم اگر يك وحدتى پيدا بشود، ضرر زياد مى‏شود براى خارج، دنبال اين افتادند كه جناح داخل را به يك جور با هم مخالف كنند، جناح خارج را هم به يك جور با هم مخالف كنند، اينها را هم با آنها با يك جور ديگر مخالف كنند. شما مى‏دانيد كه داريد به نفع ديگران فعاليت مى‏كنيد؟ خودتان متوجه نيستيد؟ مى‏دانيد كه اين مخالفت امروز در يك وضعى كه ايران واقع شده است، در يك وضع حساسى كه بين موت و حيات الان ايران واقع شده، اين مخالفت‏هاى شما با هم، چه ضررى به اين نهضت اسلامى ايران مى‏زند؟ اگر شما با هم اجتماع كنيد، اين جبهه‏هاى مختلفى كه داريد، هر ده‏تاى شما، صدتاى شما با هم جمع شديد، يك اسمى روى آن گذاشتيد، اين اسم‏ها را كنار بگذاريد و همه با هم بشويد و يك اسم داشته باشيد و اتفاق كلمه داشته باشيد، اين همان طورى كه مى‏بينيد، ايران متزلزل كرده است اين ابرقدرت‏ها را، اين قدرت شما هم در خارج به ايران منضم مى‏شود و بيشتر آنها متزلزل مى‏شوند لكن آنها از شما مى‏خواهند الان استفاده كنند، استفاده از شما اين است كه شما را به جان هم بيندازند، اين كى است؟ جبهه ملى، آن كى است؟ نهضت آزادى، آن كى است؟ جوانان چه، آن كى است؟ گروه كذا، آن كى است‏گروه كذا، گروه‏هاى مختلف، متعدد كه پيش هر كس كه بروى از ديگرى تكذيب مى‏كند،

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 92

هر جناحى دشمن جناج ديگر است. اين چه معنا دارد بين يك توده‏هائى كه اينها با هم در يك مقصد عالى شريكند و آن اينكه بايد ريشه اين ظلم كنده بشود، بايد دست اين ابرقدرت‏ها از اين مملكت ما كوتاه بشود، همه‏تان موافقيد با اين، اين اختلاف شما كه الان هست و هر روز هم ريشه دارتر مى‏شود و من در اين سه ماهه كه بودم نتوانستم كه اين معنا را از بين ببرم و مايوس شدم از شماها. شماها مى‏دانيد چه ضررى داريد به اسلام مى‏زنيد، چه ضررى داريد به كشور خودتان مى‏زنيد و چه خدمتى داريد به امريكا مى‏كنيد و به شوروى يا به انگلستان؟ خدمت لازم نيست كه شما بيرق آنها را به دوش بكشيد و دور بيفتيد، همين خدمت است كه شما خودتان را از ارزش مى‏اندازيد، خودتان را از فعاليت مى‏اندازيد تمام قواى شما صرف اختلافات بين خودتان مى‏شود، صبح تا عصر با هم دعوا داريد، شما با هم يك كلمه بشويد به ضد ديگرى، بعدها فرصت هست از براى اينكه شما يك مقاصد شخصى اگر خداى نخواسته داشته باشيد اعمال بكنيد. چرا مقاصد شخصى خودتان را داخل مى‏كنيد در اين امور؟ چرا در يك نهضت اسلامى اينقدر هواى نفس داريد شماها كه نمى‏گذاريد با هم مجتمع بشويد و نمى‏توانيد با هم مجتمع بشويد؟ يك قدر كنار بگذاريد اين هواهاى نفسانيه را.

اين يك تاسف است كه من از شما جوان‏هاى خارج دارم بدون اينكه نظر به شخص معينى باشد، از همه.

برچيده شدن بساط ظلم و تعدى با وحدت همه جناح‏ها

يك تاسفى هم از داخل دارم. ما چندين سال است كه زحمت كشيديم و دانشگاه را به ملاها، به مدارس علوم قديمه، به طلاب علوم قديمه نزديك كرديم، بازار را به اين هر دو، بازار با آنها نزديك بود با آن جهت، با دانشگاه نزديك كرديم، اين جبهه‏هاى مختلف را با هم نزديك كرديم و هميشه سفارش كرديم به اينكه بايد وحدت كلمه داشته باشيد تا بتوانيد يك كارى انجام بدهيد، اگر هر كدام يك جناح خاصى باشد، يك طرف خاصى بكشد و او طرف ديگر بكشد، اين اول استفاده‏اش مال اجانب است، آنها الان كه ديدند يك وحدتى در ايران پيدا شده و رو به وحدت دارد مى‏رود و ممكن است تمام جناح‏ها با هم يك بشوند و آن روزى كه تمام جناح‏ها با هم يك شدند، فاتحه هم شوروى خوانده مى‏شود و هم امريكا خوانده مى‏شود هم هر كشورى بخواهد دخالت كند در امور شما و هم اين بساط ظلم و تعدى از بين مى‏رود، وقتى كه ديدند اين طور شده است، باز افتاده‏اند توى كار براى اينكه جناح‏ها را از هم جدا كنند، جبهه‏ها را از هم جدا كنند.

با كنار گذاشتن روحانيون اصلاح مملكت ممكن نيست

باز فعاليت شروع شده از جانب دستگاه و از جانب اجانب و از جانب عمال آنها به اينكه آخوند را بگويند كه نه، ما مثلاً فلان فرد را قبول داريم، اين استثنايى است، لكن علماء ديگر را قبول نداريم، اين يك نغمه‏اى است كه گاهى مى‏كنند. من اين را از اول گفتم كه آقا اگر شما آخوند را

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 93

استثنا كنيد از جمعيت خودتان، هيچ كارى نمى‏توانيد انجام بدهيد، براى اينكه توده‏ها با اينها هستند اينها مظهر اسلامند، اينها مبين قرآنند، اينها مظهر نبى اكرمند، مردم اينها را اينجور شناخته‏اند، مردم علاقه دارند به دين خودشان، علاقه دارند به اسلام خودشان، آن علاقه‏اى كه به اسلام دارند، علاقه‏اى به علماى اسلامى دارند. اگر شما بخواهيد از اينها جدا بشويد و اينها را منها كنيد، هيچ كارى ازتان نمى‏آيد همان سيلى اول شما را مى‏زنند و بيرونتان مى‏كنند، چنانچه ديديم كه آن روزى كه اين جماعت وارد كار نبودند، شماها در انزوا خوابيده بوديد، هيچ كار هم از شما نمى‏آمد. وقتى كه اين جماعت آمدند مردم همه دنبال اين آمدند، بازارها با اينها هستند، كشاورزها با اينها هستند، صنعتگرها و كارگرها مسلمند همه اينها، وقتى مسلم شدند همه اينها، علاقه به خدا دارند، علاقه به پيغمبر خدا دارند، علاقه به اميرالمومنين دارند، اينها هم همان‏ها هستند يعنى دارند ترويج از آنها مى‏كنند، اينها تمام عمرشان را صرف كردند در اينكه كلمات ائمه اسلام را و پيغمبر اسلام را و احكام ائمه پيغمبر اسلام را و احكام خدا را به مردم برسانند. كسى كه هفتاد سال عمرش را صرف اين معنا كرده و مردم او را به اين سمت شناختند مردم دنبالشان هستند. اين معنائى كه حالا زمزمه مى‏شود كه مثلاً ما زيد را قبول داريم و ديگران را قبول نداريم، اين يك امرى است كه در دهن شما انداخته‏اند، عمال خارجى، شما را مى‏خواهند جورى بكنند كه منصرف كنند از علماى خودتان، اگر منصرف از علماى خودتان شديد شما يك تيپ عليحده، آنها يك تيپ عليحده، هر دو از بين مى‏رويد، شماها با آنها مخالفت مى‏كنيد، شما هم يك جمعيتى هستيد و شما بدانيد كه، منهاى آخوند، هيچ كارى از شما پيش نمى‏برد. شما در هر شهرى كه برويد مى‏بينيد كه آن كس كه شهر دستش هست و مى‏تواند شهر را ببندد و باز بكند، باز يك ملاست. شما تجربه كنيد در تمام اين تعطيلات تجربه كنيد، ببينيد كه يكى از جناح‏ها توانسته بازار را ببندد؟ آن كه بازار را بسته و به حكم او بازار را مى‏بندند، آن ملاها هستند كه امر مى‏كنند و آن كه ملاها را پيش مى‏برد براى اين است كه اينها براى خدا دارند حرف مى‏زنند و عمال اسلام هستند و مردم علاقه به اسلام دارند. اين مطلب را كنار بگذاريد كه منهاى آخوند، نمى‏شود آقا، شما بخواهيد مملكتتان را اصلاح كنيد، منهاى آخوند اصلاح بردار نيست.

اختلاف، عامل شكست انقلاب

از آن طرف هم، اگر آخوند بخواهد بگويد كه منهاى دانشگاه، منهاى جبهه‏هاى سياسى، آن هم صحيح نيست براى اينكه آن هم كارشناس لازم دارد. شما كارشناس اسلامى هستيد و قواعد اسلام را مى‏دانيد لكن بعضى مسائل سياسى را شماها هم نمى‏توانيد حلش كنيد، محتاج به اينها هستيد، شما نمى‏خواهيد كه خودتان برويد حكومت بكنيد، شما يك شغل ديگرى داريد. شما حكومت لازم داريد، شما اجزاى ادارات لازم داريد، ادارات شما، حكومت شما عرض مى‏كنم لشكر شما، جيش شما، همه اينها با اين جبهه‏ها تحصيل مى‏شود، با اين دانشگاه و با اين دانشجوهاى خارجى و داخلى مملكت ما بايد اداره بشود، اگر علاقه داريد شما به اسلام، علاقه دارند آن جبهه ديگر به اسلام، با علاقه

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 94

به اسلام نمى‏شود كه با هم بنشينيد دعوا كنيد امروز، امروز دعوا كردن انتحار است، خودكشى است، امروز اختلافات خودكشى است.

همه در زير پرچم توحيد مجتمع شويد

سليقه تو جور نمى‏آيد با مثلاً حرف فلان آدم نبايد الان اختلاف ايجاد بكنى، ما همه مسلم هستيم و زير بيرق اسلام همه مى‏خواهيم جنگ بكنيم، همه مى‏خواهيم مبارزه كنيم.

خدا مى‏داند كه اگر اين اجتماع درست بشود و همه شما و همه جبهه‏ها زير اين بيرق بيايند و دست از آن كارهائى كه داشتند بكشند، بعد از چند روز تمام مى‏شود اين مسائل. اينها حالا دارند استفاده از همين چيزها مى‏كنند، از همين حرف‏ها استفاده مى‏كنند، آن روزى كه مثلاً فرض كنيد كه يك تظاهراتى مى‏شود، دو تا هم از خودشان يا خير، دو تا هم آدمى كه بى‏عقل است، در مى‏آيد يك شعار ديگرى مى‏دهد، مقابل همه اين چند ميليون جمعيت مى‏شود، اين غلط است، اين انحراف است، اين انحراف فكرى است، اين نفهمى است، اين خدمت به غير است، اين خدمت به كارتر است. تو نمى‏فهمى، آنها از خدا مى‏خواهند كه شما حالا همه با هم اختلاف پيدا كنيد و آن بكشد براى حزب كذا، آن بكشد براى حزب كذا. دست برداريد از اين حرف‏ها، همه وارد بشويد زير يك بيرق، بيرق اسلام، اگر اسلام نباشد هيچ چيز نيستيم ما، همه ما را كلمه اسلام جمع كرده با هم، همه زير كلمه توحيد زير پرچم توحيد بيائيد، وقتى كه همه مجتمع شديد زير پرچم توحيد، تمام كارها اصلاح مى‏شود.

اين تاسف دارد كه بعد از سال‏هاى طولانى كه ما زحمت كشيديم و حرف زديم و خطابه خوانديم و نوشتيم، باز آدم مى‏بيند كه زمزمه‏اى، چند تا آدم بى‏اطلاع، جوان بى‏اطلاع، زمزمه اين را مى‏كند كه فلان آخوند را، فلان سيد را قبول داريم اما آخوندهاى ديگر را قبول نداريم، اين غلط است، من آنها را قبول دارم، من ارادتمند به آنها هستم، همه بايد قبول داشته باشيم. يا مثلاً يك كسى مى‏گويد كه نخير ما دانشگاه را قبول نداريم. ما دانشگاه را قبول داريم، ما دكترها را قبول داريم، ما اطبا را قبول داريم، ما جناح‏هاى سياسى را قبول داريم. همه بايد با هم باشيم آقا امروز، زير يك بيرق و آن بيرق لااله‏الاالله است. اين يك پيامى است كه من الان مى‏دهم و ان شاءالله مى‏رسد به ايران و به ساير ممالكى كه بچه‏هاى ما در آنجا هستند كه آقا دست برداريد از اين خود پرستى و از اين خودخواهى. (انما اعظمكم بواحده ان تقوموالله) قيامتان براى خدا باشد، اگر قيام براى خدا نباشد كارى از او نمى‏آيد، قيامتان براى خدا باشد، نه براى هواهاى نفسانى كه هر كسى بكشد طرف خودش. همه با هم مجتمع بشويد، براى خدا همه با هم مجتمع بشويد و اين تشتت و اختلاف و اينها، و من از حزب كدام، من از حزب كدام، من از جبهه كذا، من از جبهه كذا هستم، اينها را دست از آن برداريد، نمى‏توانيد دائماً دست برداريد، موقتاً براى خاطر خدا براى خاطر مليت، براى خاطر كشور، براى هر چه مى‏خواهيد حساب بكنيد، موقتاً دست برداريد تا اين بساط كنده بشود، اين بساط قلدرى و آدمكشى و زير پا كردن همه حقوق از بين برود، اين مرد جانى از بين برود كه دارد الان مردم را قتل عام مى‏كند،

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 95

بعد از آن آنوقت فرصت زياد است كه بنشينيد با هم دعوا كنيد. امروز نكنيد اين كار را، نمى‏گويم آن وقت بكنيد، البته هيچ وقت نبايد بكنيد لكن الان وضع حساس است، الان وضع امر داير بين موت و حيات يك ملت است، مسؤوليد شما پيش خداى تبارك و تعالى، مسؤوليد پيش ملت اسلام. من از خداى تبارك و تعالى بيدارى همه را مى‏خواهم. خداوند همه ما را هدايت كند، خداوند همه ما را به طريق مستقيم الهيت راهنمايى فرمايد. خدا همه شما را سالم بدارد.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:39 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 169

تاريخ: 26/8/57

بيانات امام خمينى در مورد نفى اصل رژيم سلطنتى و لغو كليه قراردادهاى استعمارى

اصل باطل رژيم سلطنتى بايد ملغى شود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

دنباله آن دو اصلى كه از آن سه اصل ما و ملت ايران پيشنهاد دارند كه اصل اولش اينكه اين سلسله پهلوى سلطنت‏شان قانونى نيست و بايد بروند و اصل دوم اينكه اصل سلطنت و رژيم سلطنتى يك امر باطلى است و بايد برچيده بشود و همين ماده‏اى كه در قانون اساسى هست ما بايد يك توجهى به آن بكنيم. اين ماده‏اى كه مستند است سلطنت محمدرضا شاه و ايشان استناد به آن مى‏كند كه در قانون اساسى است كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان آن را اعطاء مى‏كند، ملت يك جمعيتى هستند كه بالفعل و در حال حاضر اين جمعيت در اين مملكت ساكن هستند و از اهالى اين مملكت هستند و يك وحدت عقيده‏اى و يا وحدت جهات ديگر دارند. اين كه ملت است، اين طبقه موجود، ملت است يااين كه طبقاتى كه الان ديگر نيستند، آنها هم الان ملت ايران هستند؟ آنها ملت بودند يا ملت هستند؟ خوب، شكى نيست در اينكه آنهائى كه نيامدند حالا، مثلاً 500 سال ديگر، خوب ايران هم باز داراى يك جمعيتى از خود ملت است اما آنها الان ملت ايران هستند؟ يا بعدها كه آمدند ملت ايرانند؟ همانطور كه مثلاً علماى ايران، حزب مردم ايران، علماى ايران عبارت از آنهايى هستند كه در 500 سال بعد از اين مى‏آيند!. اگر گفتند بايد يك چيزى به راى علماى مثلاً ايران باشد يا به راى اطباى ايران باشد، آيا آنهايى كه بعدها مى‏آيند اطباى ايران هستند؟ آنها كه الان نيستند تا اسمشان طبيب باشد يا اسمشان عالم باشد. همانطورى كه نسبت به اشخاصى كه بعدها مى‏آيند معنا ندارد اين مطلب، يعنى اين قانون منطبق نيست كه اگر گفتند ملت ايران اعطا كند يك چيزى را، سلطنت را اعطا مى‏كند، عبارت از آن ملتى كه بعدها وجود پيدا مى‏كند نيست. هر ملت، آنوقت ملت است كه موجود است بالفعل. اينهايى كه الان موجودند بالفعل، اينها اطباى ايران، طبيب‏هايشان اطباى ايران هستند، علمايشان علماى ايران هستند عرض بكنم كه مهندسين‏شان مهندسين ايران هستند، طوايفشان - طايفه مثلاً كردشان طايفه ايران است و اما آنهايى كه در 500 سال بعد وجود پيدا مى‏كنند الان نه از علماى ايران هستند و نه از مهندسين ايران هستند و نه از اطباى ايران هستند و نه ملت ايران.آنهايى كه 500 سال پيش از اين موجود بوده‏اند و حالا موجود نيستند، اينها علماى ايران يك‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 170

وقتى بوده‏اند اما حالا ديگر نيستند، تمام شد. مهندس‏هايشان مهندسين ايران بوده‏اند، نه مهندس ايران هستند. در قانون آنطورى كه حالا اينها به آن تشبث كردند اين است كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت ايران به شخص سلطان مى‏دهد. خوب روى اين ميزان بايد همين ملتى كه الان ملت است، اين سلطنت را بدهد، آنهايى كه فرض كنيد در 500 سال پيش از اين دادند، ما فرض كنيم 500 سال پيش از اين آنها به علم غيب مى‏دانستند كه محمد رضاخان در سنه كذا مى‏آيد در ايران و آنها روى آن علمى كه داشتند در آنوقت گفتند كه سلطنت مال آن محمدرضا خان است كه بعد از 500 سال مى‏آيد، آنها ملت ايران نبودند، ملت ايران در زمان خودشان بودند الان بايد ملت ايران اعطا كند يك چيزى را به او، الان ملت ايران عبارت از اينهاست كه موجود هستند،اينها ملت ايرانند. اگر اين ملت ايران به حسب اين قانون اساسى كه مورد تمسك ايشان است، اگر اين ملت ايران الان به ايشان راى دادند و گفتند شما سلطان باشيد به حسب اين ماده قانون اساسى ايشان مى‏شود سلطان. اين ملتى كه الان هستند كه راى ندادند به او، كدام يك از اين ملت راى داده به ايشان؟ حالا ما آنهايى كه رايشان را پس گرفتند نمى‏گوئيم، براى اينكه مردم مى‏گويند (نه) حالا ما قبل از اينكه آن مطلب را بگوئيم، مى‏گوئيم كه شما مى‏گوئيد كه قانون اساسى مى‏گويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان مى‏دهد، ملت بايد به شخص سلطان، يعنى آنوقتى كه به سلطان مى‏خواهند بدهند، بايد اسمش ملت باشد كه بدهد. آنهائى كه 500 سال پيش از اين به جد اعلاى مثلاً يك سلطانى راى دادند، نسبت به آن سلطانى كه راى دادند ملت ايران بودند و راى دادند بر يك مصداقى كه، شخصى كه عبارت از آن سلطان بوده است، بسيار خوب، به حسب قانون اساسى آنهايى كه در آنوقت راى داده بودند به ايشان، به آن آدم، او شد سلطان، اما نسبت به آن اشخاصى كه در آنوقت بودند، نسبت به اين آدمى كه حالاست كه راى ندادند، بر فرض اينكه راى داده بودند، حالا ملت ايران نيستند، راى داده بودند، خودشان پوسيدند و راى‏هايشان هم پوسيد تمام شد رفت پى‏كارش، نه خودشان الان هستند نه راى آنها دارند. الان مى‏تواند كسى بگويد كه آراء اشخاصى كه در 500 سال پيش از اين است، آرايشان عبارت از اين است حالا؟ خوب راى ندارند حالا، همه فوت شدند، خدا رحتمشان كند.

تفويض سلطنت (اين موهبت الهى!!) به سلسله پهلوى با آراء ملت يا كودتا و سرنيزه؟!

به حسب قانون اساسى ملت راى به ايشان ندادند براى اينكه ملت اجتماع بر اين معنا (همه‏مان مى‏دانيم كه) نكردند كه راى بدهند به ايشان. ما فرض مى‏كنيم كه آنها راى داده باشند، يعنى آن طبقه جلويى كه زمان رضاخان بودند، آن طبقه‏اى كه زمان رضاخان بود الان از آنها نيست الا چهار، پنج تا، ده تا، صد تا پيرمرد كه اينها ملت ايران نيستند، الان ملت ايران را اين طبقه‏اى كه الان موجودند تشكيل كرده‏اند. خوب ما از اين طبقه‏اى كه موجودند كه اينها ملت هستند، آنها ديگر حالا ملت ايران نيستند يعنى آنهائى كه رفتند و فوت شدند ملت ايران نيستند و پدران ما ملت ايران نيستند، ملت ايران الان ماها هستيم كه موجود هستيم، ماهائى كه موجود هستيم، شما در تمام ايران بگرديد و ببينيد كه كى راى‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 171

داده است به ايشان تا اينكه اين ماده قانون منطبق باشد كه عبارت است از اينكه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت اعطا مى‏كند به شخص سلطان. پس بنابر اين، اين قانون منطبق بر ايشان نيست. باز اشكال ديگر است و آن اين است كه در قانون دارد كه (در همين قانون) سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت اعطاء مى‏كند به شخص سلطان، در 50 سال پيش از اين شخص سلطانى كه مى‏خواست اعطا كند ملت به او عبارت از پدر (فرض كنيد، اگر صحت داشت، صحت كه ندارد، حالا اگر صحت داشت) ايشان يك شخصى آنوقت بوده است، آنهائى كه راى دادند بعداً گفتند و سلسله ايشان، سلسله ايشان شحص نيست، يك عنوانى است، شخص عبارت از اين است، عالم شخص نيست، اين آقا شخص است.

قانون مى‏گويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت مى‏دهند به شخص سلطان. اينكه سابق آنها فرض مى‏كنيم حالا اين اشكال نبوده كه ملت نيستند آنها، خوب مى‏گوئيم. ملت بوده اما قانون مى‏گويد كه بايد اعطا كنند به شخص، يعنى اين آدم يك ذرع و نيمى داراى كذا و داراى و صف كذا و اسمش محمدرضاخان و داراى همچو اخلاق كريمه‏اى كه همه مردم را مى‏كشد و اينها، اين شخص موجود در خارج، اين يك سر و دو گوش كه موجود است در خارج در اول سلطنت رضا شاه كه آن هم همه جهاتش را گفتم كه همه‏اش باطل اندر باطل‏اندر باطل است آنهائى كه راى دادند نسبت به شخص رضاشاه، بسيار خوب، به شخص رضا شاه اينها اين موهبت الهى را نعوذبالله دادند، اما نسبت به ايشان كه ديگر ندادند، به شخص ندادند بعد گفتند سلسله پهلوى و اولاد او، اولاد كه شخص نيست، يك چيز كلى مى‏باشد، اين خلاف قانون است. قانون مى‏گويد بايد به شخص او بدهند، ندادند به شخص او. اينها همه‏اش روى فرض اين است كه (يك فرض‏هاى باطلى‏است كه ما مى‏كنيم) خير، در زمان رضاخان، در انوقتى كه كودتا كرد و آمد و تهران را گرفت و آن كارها و رسوايى‏ها را كرد، مردم ايران راى داده باشند به رضا شاه، مردم ايران اطلاعى از اين مسائل اصلاً نداشتند، كارى نداشتند به اين كه، اصلاً مخالف بودند ذاتاً با رضاخان، منتها سرنيزه بود همانطورى كه الان حكومت نظامى، حكومتى نيست، سرنيزه‏اى است. سرنيزه بود و با سرنيزه آمدند و مجلس درست كردند. يك عده‏اى را آوردند در مجلس بدون اينكه اصلاًملت اطلاعى از اين مطلب داشته باشد، رضايتى روى اين مطلب داشته باشد، همه آن باب، باب سرنيزه بود. با سرنيزه مجلس درست كردند، با سرنيزه حكم كردند كه بايد خلع كنيد قاجاريه را، با سرنيزه گفتند بايد نصب كنيد رضا شاه را. قضيه همه‏اش سرنيزه‏اى بود، هيچ وقت قضيه‏اى نبود كه ملت روى اين ماده قانونى تاكنون عمل نشده، يعنى از اولى كه دنيا سلطان به خودش ديده تا حالا، شما رجوع كنيد به تاريخ از اولى كه دنيا (2500 سال است كه اينها مى‏گويند، بگوئيد 000/100 سال) سلطان به خودش ديده تا حالا يك دسته دزدى بودند كه مى‏آمدند به زور يك مملكتى را مى‏گرفتند و بعدش هم حكمفرمايى مى كردند، مردم راى مى‏دادند به اينها؟ يا آنها كارى به مردم داشتند؟ قبل از مشروطه كه حرف اين قانون هم نبوده، هر كه گرفت هر جا را، گرفت. بسيار خوب، هر دزدى اول دزد بود بعد هم كه آمد رفت و مملكت را فتح كرد، و آنوقت شد اعليحضرت!

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 172

عدم دخالت اراده مردم در تفويض قدرت به مدعيان سلطنت

زمانى كه مشروطه بوده، تا حالا هم چنين چيزى نشده از اول مشروطه كه زمان مظفرالدين شاه بود تا الان كه زمان شماها هست اين چند نفر از سلاطين كه آمدند كه بعد از مظفرالدين شاه كه يك چند وقتى هم محمدعلى ميرزا بود و يك مدتى هم احمدشاه بود و بعد هم رضاشاه، شاه شد، بعد اين شد، از آنوقت تا حالا به اين ماده قانون هيچ عمل نشده. اينكه موهبتى است الهى كه ملت اعطا مى‏كنند به شخص سلطان، ايشان بيايند يك شاهدى بياورند كه يك ملتى، يك دهى را ايشان چيز بكنند، يك ده را اگر ايشان درست كردند كه، اما آزاد بگذارند مردم را / نه اينكه / خوب ممكن است همه مردم رابا سرنيزه وادار كنيد كه راى بدهند، نخير اينها آزاد بگذارند مردم را يعنى سرنيزه را بگذارند كنار و بيايند مثل يك آدم عادى در ميدان و بگويند كه آقا به كى راى مى‏دهيد. اگر يك ده به ايشان راى داد ما تصديق مى‏كنيم كه ايشان سلطان السلاطين هستند اما نيست همچو چيزى، نه راى دادند تا حالا، نه به اين ماده از قانون تاكنون عمل شده است، نه در زمان سابق، نه در زمان سلطنت ايشان، به اين ماده قانون عمل نشده است. بر فرض اينكه اين اشكالاتى كه ما راجع به اين ماده داريم اينها را غمض عين كنيم لكن عمل نشده به اين ماده. يك ماده معطلى است، مثل خيلى از مواد قانون اساسى معطل است. از اول عمل نشده تا حالا به آن. خوب روى اين زمينه كه سلطنت اين آقا قانونى نيست، اولا" ياغى است، كسى كه سلطنتش قانونى نيست و آمده به زور دارد سلطنت مى‏كند، به حسب قانون اساسى ايشان ياغى است، ايشان بايد محاكمه بشود كه چرا آمدى، چر ادعاى سلطنت تو دارى مى‏كنى؟ چرا تاجگذارى كردى؟ چرا مردم را چه كردى؟ چرا ماليات گرفتى؟ چرا حقوق سلطنت گرفتى؟ همه‏اش چرا،همه‏اش چرا. ايشان هم جواب ندارد بدهد و مهم اين است كه كليه قراردادهائى كه از زمان مشروطه تا حالا شده كليه قراردادها باطل است به حسب قانون اساسى براى اينكه قانون اساسى مى‏گويد كه بايد مجلس باشد به آراء مردم و سلطان وقت كه قسم خورده است براى مردم و وفادارى و كذا و كذا، او هم امر بكند به اينكه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخابات، آنها راى به مثلاً هر چه دادند با قواعد ديگرى كه هست از قانون اساسى و متمم قانون اساسى آنوقت قانونيت پيدا مى‏كند.

حق تعيين سرنوشت مملكت و انتخاب وكلاى مجلس به عهده سفارتخانه‏ها يا ملت؟! اين قراردادهائى كه در زمان مشروطيت، چه زمان مظفرالدين شاه و چه زمان احمدشاه و چه زمان اين دوتاى ديگر، تمام اين قراردادها كه شده است، نه سلطانش سلطان قانونى بوده به حسب قانون اساسى، نه مجلس، مجلس قانونى بوده. اما سلطان قانونى نبوده است كه عرض كردم كه مردم راى هيچ وقت ندادند بر سلطنت ايشان، ايشان بايد خودشان قبول داشته باشند منتها اينهاگويند كه اصلاً ملت زائيده كه شده است، هر بچه‏اى كه آمده است، او سلطنت را ميل دارد! دوست دارد! الان هم كه مردم دارند فرياد مى‏زنند كه مرده باد شاه، باز اگراز ايشان بپرسى، مى‏گويند مردم‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 173

شاهدوست هستند، اين علامت شاهدوستى شان است. بنابر اين، خوب، نه سلطنت، سلطنت قانونى است و مى‏آئيم سراغ مجلس، مجلس هم تا آن اندازه‏اى كه ما اطلاع داريم، به آرا مردم نبوده كه مردم بيايند راى بدهند يك چيزى را، در زمان رضاشاه در زمان محمدرضاشاه اينها جزء واضحات است، هر كس يادش است. خوب شما همه‏تان اين مجلس‏ها را يادتان است تا حالا - اين - شما كه اطلاع داريد، عقيده‏تان اين است كه در تهران، در اصفهان، در يزد، در كرمان، در هر جا خود مردم جمع شدند و يك وكيل درست كردند؟! يا اينكه به قول خود شاه ليستش را از سفارتخانه‏ها آوردند؟ خود ايشان گفتند ليست را از سفارتخانه‏ها آوردند و مى‏دادند مى‏گفتند اينها بايد وكيل بشوند، مردم چكاره‏اند، اينها بايد بشوند، دولت چه كاره است، شاه چكاره است آن كه بايد تعيين كند سرنوشت ما را سفارت آمريكا و سفارت انگلستان است و سفارت شوروى است و اينها و تا حالا همين كارها را كردند. ليست اين وكلا را آنها تعيين كردند و آنهائى كه دوستان آنها يا به تعبير ديگر نوكرهاى خودشان بوده‏اند، آنها را تعيين كردند كه اينها باشند تا راى بدهند به هر چيزى كه آنها دلشان مى‏خواهد. بنابر اين آنقدرى كه ماها يادمان است در زمان اين دو تا عرض مى‏كنم كه ديكتاتور، در زمان اينها ابداً يك مجلس قانونى، يك مجلس ملى كه ملت راى داشته و داده باشند به آنها، ابداً چنين چيزى نبوده است. ما فرض مى‏كنيم حالا چهار تا وكيل هم ملت به او راى داده اما سايرين راى ندادند. چهار تا وكيل هم، مثلاً فرض كنيد تهران يك قدرى چيزهائى بوده است، ملاحظاتى بوده است به چهار نفر وكيل هم راى داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس راى داده‏اند به او اما مجلس وقتى قانونى است كه همه اهالى مجلس كه مى‏آيند به حسب قانون توى مجلس آمده باشند، رايشان دخالت دارد در مطالب. اكثريتى كه حاصل مى‏شده در مجالس كه به اين اكثريت يك شركتى را، يك قراردادى را، يك بساطى را درست مى‏كردند، اين اكثريت اگر چهار تايشان هم فرض بكنيم كه ملى بودند و ملت تعيين كردند لكن باقيشان نبوده. اين را هيچ كس نمى تواند ادعا بكند. كه در زمان سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه اين مجلس يك مجلسى بوده است ملى و مردم آن را، اينها را تعيين كردند، هيچ كس نمى‏تواند يك چنين ادعائى بكند مردم تعيين كردند. اگر كسى هم ادعا بكند در يك دوره، دو دوره مردم به مدرس راى مى‏دادند، بله به مدرس راى دادند، بعضى اشخاص ديگر هم نظير او را راى دادند اما يكى، دو تا، چهار تا وكيل كه كار را درست نمى كند. بايد تمام اين وكلا ملى باشند يعنى ملت تعيين كرده باشد تا اينكه وقتى يك مجلسى تشكيل مى‏شود يك مجلس قانونى باشد تا اينكه وقتى راى دادند، اكثريت راى داد به حسب قانون، اكثريت رايش مثلاً صحيح باشد، درست باشد، بايد قانونى باشد لكن اينها كه نبوده در كار.

تجديد نظر در قراردادهاى غيرقانونى بعد از تشكيل حكومت اسلامى‏

تمام قراردادهائى كه در زمان مشروطه شده است و اين قراردادهائى كه در زمان رضاخان شده است، اين قراردادهائى كه در زمان محمدرضاخان شده است، تمام اين قراردادها بر خلاف قانون

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 174

اساسى است، به خلاف ميل اين ملت است.

اين ملت مخالف با همه اينهاست. يكى از آن هم قانونى نيست. بنابراين تمام اين قراردادها با هر كه قرارداد كرده باشند، خوب فرض كنيد يك قرارداد مفيدى براى ملت هم باشد قانونى نيست بله اگر چنانچه يك حكومت ملى اسلامى تشكيل شد و اين قراردادها را مطالعه كردند و ديدند يك قراردادى مفيد به حال ملت است (اگر توى آن باشد، نمى دانم هست يا نه) اگر ديدند يك قرارداد مفيدى به حال ملت است، خوب آن را امضا مى‏كنند، آن را هم قبول مى‏كنند يعنى قبول مى‏كنند كه‏از حالا قرارداد مى‏شود، قبلا" باز باطل بوده، از حالا قرارداد مى‏شود، يعنى آن دولتى كه قانونى است وقتى كه قرادادى را قبول كرد، قانوناً صحيح مى‏شود اين اما نه اينكه عطف به جلو هم بكنند، جلو هم، مستقر بشوند، نه آنها همه آن خلاف قانون بوده و اگر اينهائى كه پشتيبانى دارند مى‏كنند از محمدرضاخان، اين دولت‏هائى كه پشتيبانى مى‏كنند، اصرار بر پشتيبانى‏شان بكنند همه قراردادهايشان ولو اينكه مفيد براى ملت باشد لغو خواهد شد، بايد تجديد نظر در اين مسائل بكنند.

ايستادگى قاطع مردم

ملت ايران زير بار اين زورها نخواهد رفت. بله ممكن است كه بريزند، همين طور كه الان الوات را دارند مى‏ريزند به شهرها و مردم را كتك مى‏زنند و يا كولى‏ها را يا - عرض مى‏كنم - ارتشى‏ها را به صورت ديگرى در مى‏آورند وريزند مردم را كتك مى‏زنند و اينها، ممكن است كه يك وقتى هم فرض كنيد كه دولت شوروى و دولت آمريكا بريزد جمعيتشان را ولى شعر است اينها حالا ديگر اين حرف‏ها نخواهد شد، ممكن است، اما شعر است. الان نمى‏شود روى موازينى كه دنيا دارد، دنياى امروز غير از دنياى ديروز است، اينطور نيست كه هر كه هر كارى هر كه هر زورى دارد، آن زور را بايد اعمال بكند، اينطور نيست. بايد روى موازين باشد و يك ملتى همه ايستادند و مى‏گويند كه ما ميخواهيم مستقل باشيم يعنى ما مى‏خواهيم كه آمريكا دخالت نداشته باشد در مملكتمان، شوروى هم دخالت نداشته باشد، انگلستان هم نداشته باشد، يك مملكتى باشد مال خودمان.

اخطار به تمامى پشتيبانان رژيم شاه

حالا ما اعلام مى كنيم كه اگر چنانچه اين دول به اصرار خودشان باقى باشند در پشتيبانى كردن از محمدرضاخان، دولتى اگر تشكيل شد، ملت ايران امر مى‏كند به اينكه تمام اين قراردادهائى كه كرديد ولو به نفع ما هم باشد نمى خواهيم. اگر آمريكا زياد اصرار در اين باب بكند ديگر با او قراردادى بسته نخواهد شد. از حالا بايد مقام خودش را موضع خودش را احراز كند، درست كند. هر كدام از اين رئيس جمهورها و اين دولت‏ها از حالا بايد حسابشان را درست كنند با مملكت ايران و ميزان اين است كه پشتيبانى از اين آدمى كه اين مردم را 50 سال خانواده‏اش اختناق كرده اند و الان در اين چند سال و در اين آخر يك سال اينهمه كشتار كردند و 15 خرداد آنقدر كشتار كرده يك نفر آدم و دشمن مردم است‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 175

و مردم دشمن او هستند، اگر چنانچه اينها پشتيبانى از اين بكنند و اصرار به اين پشتيبانى بكنند، ملت ايران تمام قراردادهائى كه اينها دارند لغو مى‏كند و بعد از اين هم با اينها قرارداد نمى‏بندد، نه نفتى هست، نه چيز ديگرى، زهر مار هم به آنها نمى‏دهيم. و اگر چنانچه نه، پشتيبانى نكنند و مثل آدم زندگى كنند، موضعشان را حالا با ايران معين كنند، نفت را ما نمى خواهيم بخوريم، مى‏فروشيم نفت را، اما مى‏فروشيم و از آنها پول مى‏گيريم براى ملت، نه مى‏فروشيم و برايشان اسلحه مى‏گيريم كه به نفع خود آنها باشد.

دليل اصلى مبارزات مردم بر عليه شاه وابستگى او به اجانب است

همين ديروز، چند روز پيش از اين كه آقاى كارتر صحبت كردند جزء حرف‏هائى كه زدند اين بوده است كه الان مملكت ايران 18 ميليارد دلار از ما 18 ميليارد دلار از ما، اسلحه خريده و يك مملكت قوى ايجاد كرده است كه اين اسباب اين مى‏شود كه براى ما يك منافعى دارد، كمونيست‏ها را نمى‏گذارد چه بشود، مسلمان‏هاى چپگرا را نمى‏گذارد چه بشود، ژاندارم خليج هست براى ما و ما اين برايمان خيلى ارزش دارد.

ملت ايران روى همين حرف‏ها دارد مى‏گويد ما اين را نمى خواهيم كه 18 ميليارد از شما چيز خريده و نفت ما را داده براى اينكه ژاندارم شما باشد، پاسدار شما باشد. ملت ايران براى همين جهت است كه دارد جوان مى‏دهد، دارد مال مى‏دهد دارد همه چيز ميدهد تا اينكه نباشد يك آدمى كه اينطور خيانتكار به ملت است. همين مطلب را ايشان، يكى از مناقب ايشان حساب مى‏كند كه 18 ميليارد دلار اسلحه خريده و مملكت را يك قدرتى به آن داده كه در مقابل كمونيست كه دشمن ماست، در مقابل چپگراها از مسلمين كه دشمن ما هستند و حافظ منافع ما در خليج است و از اين حرف‏ها مى‏زنند همين حرف‏هائى كه ملت ايران به واسطه همين حرف‏ها دادش بلند شده است كه آقا ما نمى‏خواهيم بسته به غير باشيم، ما نمى‏خواهيم همه منافع مملكت ما به شما داده بشود، ما مى‏خواهيم منافع مملكت ما صرف اين فقرا و بيچاره‏ها بشود، صرف اينهائى كه آب ندارند بخورند و هيچ چيز ندارند. مناطقى درايران هيچ چيز ندارند. شما خيال مى‏كنيد، اينها مى‏آيند بعضى‏ها را نشان مى‏دهند، آنوقت بنابراين بوده وقتى خواست مثلاً شاه عبور كند از يك جائى با يك نفر رئيس كذا، مردم را الزام كردند به اينكه بايد سر جاده همه كت و شلوار خوب از جائى پيدا بكنيد بپوشيد بايستيد اينجا، اينها ببينند تا خيال كنند همه مملكت ما داراى لباس فاخر و چه هستند. بيچاره‏ها گرسنگى اينجا مى‏خوردند لكن آنوقت بايد از خارج يك عده‏اى بيايند با كت و شلوار بايستند آنجا، يا خود اينها بروند لباس نو از يك جائى تعيين كنند بايستند آنجا و زنده باد بگويند تا اينكه آن آدمى كه آمده خيال كند كه واقعاً اينها يك مملكت مرفه هستند. چهار تا خيابان تهران را ملاحظه نكنيد، برويد خوزستان را ببينيد و اطراف خوزستان كه آب همين طور هدر مى‏رود و زمين همين طور هدر مى‏رود و مردم همين طور گرسنگى مى‏خورند. برويد آنجاها را ببينيد كه بر حسب روزنامه اطلاعات كه در چند وقت پيش از اين نوشته بود يا كيهان نوشته‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 176

بود به اينكه از بى‏آبى صبح كه مى‏شود بچه كه چشمش به هم به واسطه تراخم چيز شده، با بول چشم او را باز مى‏كنند. شما تهران را نگاه نكنيد چهار تا خيابان را درست كردند و چه مى‏كنند، به رخ ديگران مى‏كشند كه خير، مرفه و مرفه، مملكت را بايد، همه مملكت را بايد نگاه كرد. آن دور افتاده‏ها را نگاه كن. شما در خود تهران اين زاغه‏نشين‏ها را ملاحظه كنيد اينها چه مى‏كنند، چه زندگى‏اى دارند. داد مملكت، ملت ايران كه بلند شده است براى يك همچو وضعى است كه الان پيش آوردند اينها از آن طرف در بلندگوهايشان و در تبليغاتشان هى تا راديو را باز مى‏كردند (اعليحضرت آريامهر) شما شايد پيدا نمى‏كرديد كه يك جائى كه تا باز مى‏كنند (اعليحضرت چه كرد، و الا حضرت چه كرد) از آن طرف آنهمه حرف‏ها بود، از اين طرف مردم را اينطور ضعيف و ذليل و بيچاره نگه داشته بودند و همه گرسنه و بيچاره، يك عده هم البته مرفه داشتند از باب اينكه از خودشان بود يا اينكه روابطى با خودشان داشت يا خير، فرض كنيد يك دسته هم اينطور بود.

ايستادگى و مقاومت مردم در برابر حكومت نظامى و كودتاى آمريكائى‏

در هر صورت الان مردم ديگر گوش به اين حرف‏ها نمى‏دهند، حكومت را نظامى كنيد، همين است كه هست، دولت را هم نظامى كنيد، خوب همين است كه هست نظامى هست الان ديگر، حالا تو تغييرش بده اسمش را دولت بگذار. الان مدت‏هاست كه ايران با حكومت نظامى دارد مى‏گذراند، چند تا شهرش رسماً نظامى است، بقيه‏اش هم غير رسمى نظامى است. خوب غير نظامى در كار نيست. مگر تو مى‏توانى بدون سرنيزه زندگى كنى؟ تو يك روز سرنيزه را بردارند به باد فنا خواهى رفت. نمى‏توانى زندگى كنى.

حالا فرض كنيد كه آمريكا نفشه‏اش هم اين باشد كه بعد از اين يك دولت ديگرى در كار بياورد و شاه را ببرد و يك كودتاى نظامى بكند، همين نظامى است و همين بساط و همين كشتار و همين كردار، مردم هم همانند كه هستند. دست برنمى‏دارند مردم، مردم مى‏خواهند از زير اين بار بيرون بيايند. بايد فكر بكنند، بايد رها كنند ايران را، بايد بروند سراغ كارشان رها كنند ايران را. انشاءالله خداوند همه‏تان را توفيق بدهد. موفق باشيد انشاءالله.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:39 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 264

تاريخ: 4/11/57

بيانات امام خمينى در مورد لزوم نظارت مردمى بر امور جارى كشور و حفظ وحدت كلمه

اصلاح ويرانى‏هاى كشور در گرو وحدت اقشار ملت

بسم الله الرحمن الرحيم

من از همه آقايان متشكرم كه در اين موقعى كه ما گرفتار اين مسائل هستيم كمك كردند و كارها را انجام دادند و بايد بگويم كه كار، كار خودشان بوده و منزل، منزل خودشان بوده و اين معنا را تنبه بدهم كه در يك منزل محقرى كار محقرى ما بايد با اجتماع كار بكنيم يعنى دسته جمعى هر كسى يك كارش را بكند و ميسور نيست براى يك نفر يا دو نفر همه كارها را انجام بدهد. آنوقت راجع به كار يك كشورى كه الان تقريباً بايد گفت مصائب هست و تا حالا خرابكارى بوده، كار يك كشورى نمى‏شود انجام بگيرد الا اينكه همه اجزاء كشور، همه افراد كشور در آن همكارى كنند. اگر چنانچه همه ملت ايران، هر كس در هر جا هست اقدام به ساختمان اين مملكت نكند مملكت به حال خرابه يا نيمه‏خرابه باقى خواهد ماند و مسوول خواهيم بود همه. هر كس هر كارى را مى‏تواند بايد به طور مقتضى، با صبر و تحمل و تحمل مزاحمات، تحمل زحمات اقدام بكند. اگر همچو چيزى شد يك مملكت آباد و صحيح و خوب محقق خواهد شد.

ضرورت دقت و نظارت مردم در كليه امور و شوونات مملكت

و باز همه اجزاى مملكت بايد نظارت در امور بكنند كه نتوانند شياطين باز رخنه بكنند. در ادارات دولتى اشخاصى كه رفت و آمد مى‏كنند، اينها بايد نظارت بركارهاى آنها بكنند يعنى مثل سمت بازرسى و تفتيش و اينطور چيزها كه اگر خطائى آنها مى‏كنند، تعمدى مى‏كنند عرض مى‏كنم كه خيانتى مى‏كنند، به دستگاه قضائى اطلاع بدهند تا اينكه آنها تعقيب بكنند.

همه مصيبت‏هائى كه در اين سال‏ها واقع شده است براى اين بوده است كه دستگاه‏ها سرخود بوده‏اند. از آن دستگاه اول گرفته، آن شخصى كه به اسم شاه در مملكت حكومت كرده سر خود حكومت كرده، مقيد به قوانين نبوده. وقتى كه اين سر خود حركت كرده كسانى هم كه دنبال او هستند از او ياد مى‏گيرند، اينها هم سر خود مى‏شوند. وقتى يك مجلسى را به طور سر خودى و بدون رعايت قوانين بوجود آوردند، نمايندگان اين مجلس هم سر خود خواهند شد، پايبند قوانين نخواهند شد. بايد خاتمه پيدا بكند اين مسائل، بايد ايران يك مملكتى بشود كه مترقى به معناى واقعى باشد نه اينكه لفظى و

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 265

همين گفتن ترقى. معنويات يك مملكتى را بايد در صدد بود كه اصلاحش كرد يعنى بايد دست خيانت را كوتاه كرد، دست جنايات را كوتاه كرد. همه جاهائى كه يك عضوى از اعضاى ادارات دولتى يا دولت، عضوى از اعضاى دولت تكفل مى‏كنند، مردم موظفند كه نظارت كنند كه نظارت كنند در آن. آنهائى كه مى‏روند آنجا براى گرفتاريهائى كه مثلا دارند، محاكماتى كه دارند، مى‏روند در كلانترى‏ها، مى‏روند در نظميه، مى‏روند در عرض مى‏كنم دادگسترى و امثال اينها، خودشان بايد ناظر باشند كه چه مى‏گذرد و خودشان مكلفند (اگر بخواهند مملكت اصلاح بشود مكلفند) كه چيزهائى كه گذشته است اگر چنانچه خلاف بوده است، به جاهائى كه براى اين امر تاسيس مى‏شود اطلاع بدهند تا تعقيب بشوند. اگر يك ملتى يك همچو جهتى پيش بيايد كه يك محاكم صالحه‏اى تصرف بكند در همه امور، يعنى برسد به داد مردم، همچو نباشد كه مثل حالا باشد كه دادگسترى‏ها كارى به اين حرف‏ها ندارند يا نمى‏توانند داشته باشند - عرض مى‏كنم كه كلانترى‏ها كه بخواهند مردم را چه بكنند، لخت بكنند، امثال اينها، اگر اينطورها باز ادامه پيدا بكند فرض كنيد كه اين دزد بزرگ رفت، كوچك‏ها جاى او مى‏نشينند و كارها را انجام مى‏دهند. بايد همه‏تان، همه‏مان در اين امور دقت كنيم و دنبال كنيم و فداكارى بكنيم تا اينكه انشاءالله يك مملكت صحيحى بار بيايد.

من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را مى‏خواهم و من از اينكه اين مدت شما زحمت كشيديد عذر مى‏خواهم. خداوند شما همه را حفظ بكند و سلامت بدارد و ما حالا مى‏رويم به اين مملكت ببينيم كه آيا چه مى‏شود. هر چه كه بشود همين است. ما بنا داريم كه برويم، حالا چه از بين راه برگرديم و باز هم خدمت شما باشيم و چه برويم و پياده بشويم و آنجا چه بشود. و من اين (را) هم بايد بگويم به شما آقايان كه به آقاى يزدى و بعضى از آقايان گفتم كه من بيعتم را از شماها برداشتم عرض مى‏كنم كه ممكن است كه آنطورى كه اينها تهيه ديدند در اين سفر خطر در كار باشد و من ميل ندارم كه به خاطر من شماها خداى نخواسته در خطر بيفتيد. من سنم ديگر گذشته، شما حالا جوانيد.

يكى از حضار: من به خانم‏ها عرض كردم كه آقا فرمودند احياناً خانم‏ها در هواپيما نباشند. آنها گفتند كه من خدمتتان عرض كنم مگر امام حسين حضرت زينب و خواهران خويش را همراه نبردند.

امام: خوب، حالا امام حسين، امام حسين بود. ما يك جور ديگر است وضعمان. نخير من ميل دارم زحمت خانم‏ها نباشم، آقايان هم همين طور. گمان مى‏كنم كه اگر اينطور بشود كه من بروم عليحده و بعد آقايان بيايند بهتر است.

خداوند عمر شما را زياد كند، موفق باشيد انشاءالله. در هر صورت براى من ناگوار است كه براى خاطر من كسى به زحمت بيفتد. من براى خودم مانعى ندارد اما ناگوار است برايم كه ببينم يكى از برادرهاى من براى خاطر من گرفتار شده است. انشاالله خداوند همه‏تان را حفظ كند و موفق باشيد.

والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 147

تاريخ: 17/10/57

بيانات امام خمينى در مورد تبليغات شيطنت‏آميز شاه‏

سقوط رژيم شاهنشاهى و استقرار حكومت عدل اسلامى خواست صريح و بى‏ابهام ملت.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

مسائلى كه ملت ايران در اين مدت طرح كرده‏اند يك مسائلى است كه هيچ ابهامى در آن نيست. ما هم كه از اول همان مسائلى كه در نهاد ملت است طرح كرديم هيچ ابهامى در مطالب ما نيست، مطلب ما اين نيست كه شاه برود بيرون مملكت، مطلب ما سقوط شاه است از سلطنت و اينكه مى‏گوئيم (شاه برود) يعنى سلطنت نداشته باشد، نه برود تفريح. و مطلب دوم اين است كه رژيم شاهنشاهى يك رژيمى است كه مقبول ملت نيست و از اول هم يك مطلب غلطى بوده است. و مطلب ثالث اين است كه ما مى‏خواهيم يك حكومت عدل، بر قوانين اسلام در ايران حكمفرما باشد. اينها هيچ كدامش در آن ابهامى نيست كه كسى بخواهد تحليلش كند، كسى بخواهد بگويد مطلب ملت باز معلوم نيست، چه مى‏گويد، معلوم نيست اينها كسى مگر خودش را به كرى بزند و الا ملت حالا چندين وقت است، از يك سال بيشتر است كه در خيابان‏ها دارد فرياد ميزند كه ما رژيم شاهنشاهى را نمى‏خواهيم، رژيم پهلوى را نمى‏خواهيم و ما حكومت اسلامى مى‏خواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد. خيال نشود كه حالا كه شاه رفته يا بنا دارد برود يك مطلبى حاصل شده است، تا حالا هيچ مطلبى از آن مطالبى كه ما و ملت ايران مى‏خواهيم حاصل نشده است.

تبليغات كذب رژيم شاه

بله، ايشان (آنطورى كه از ايشان نقل شده است) گفته‏اند كه اگر من بروم (من يك سه ماهى مى‏خواهم بروم براى اينكه يك ناراحتى‏هايى دارم، سه ماه مى‏خواهم بروم) ديگر به غرب نفت نخواهد رسيد. اين براى اين است كه غرب را بر ضد نهضت تجهيز كند (و اگر من بروم بيرق سرخ به بالاى پشت بام‏هاى مثلاً ايران به بالاى ايران، به بالاى بلندى‏هاى ايران بيرق سرخ زده مى‏شود يعنى همه ديگر از اول تا آخر ايران كمونيست مى‏شوند و به شوروى گرايش پيدا مى‏كنند) بعد هم گفتند كه اينها كه مخالف من هستند يك عده معدودى هستند، چيزى نيستند اينها و اينها هم من را درك نكردند،

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 148

اگر چنانچه من را درك كرده بودند، اينها هم مخالف نبودند، حالا ما اين سه تا مطلبى كه ايشان گفتند، خوب بايد ببينيم چى هست، صحيح ايشان مى‏فرمايند يا خير، باز هم دست برنداشتند از اين تبليغات شيطنت آميز.

چپاول و غارت نفت ايران درازاى ارسال سلاح‏هاى بلا استفاده و تاسيس پايگاه‏هاى تسليحاتى

اما اينكه مى‏گويند اگر چنانچه من بروم ديگر براى غرب نفت نيست، اگر مقصود اين است كه آنطورى كه شما نفت مى‏داديد به خارج ما مى‏دهيم، صحيح است اين براى اينكه شما نفت ما را داديد به خارج و آنى كه از امريكا به خيال خودتان گرفتيد و براى تعميه گرفتيد يك اسلحه‏هاى بسيار پيشرفته كه در ايران هيچ كارشناسى ندارد و هيچ كس نمى‏تواند استعمالش بكند گرفتيد براى پايگاه درست كردن براى آمريكا در ايران، يعنى هم نفت را برديد و هم پايگاه درست كرديد. اگر مى‏خواست يك مملكتى در مملكت ديگرى پايگاه درست كند محتاج به اين بود كه ميلياردها مثلاً دلار بدهد تا پايگاه اجازه بدهند درست كند. ايران اجازه داده كه پايگاه درست كن در ازاى نفتى كه ما به تو مى‏دهيم. نفت را داده‏اند اگر در ازايش اسلحه براى ايران هم خريده بودند خوب، يك غلطى بود اما غلط كمى بود. اما اسلحه براى ايران نخريدند، اينها همان چيزى كه امريكائى‏ها مى‏خواستند و آمالشان بود كه در مقابل شوروى يك پايگاهى داشته باشند در ايران، با اين صورت درست كردند كه پايگاه را درست كردند به اسم اينكه ما پول نفت را مى‏خواهيم بدهيم، خوب ديگر پول نفت دادن كه جرم نيست، ما نفت خريديم و پولش را مى‏خواهيم بدهيم منتها حالا مبلغ خيلى زياد است از باب اينكه ايران مى‏خواهد يك مملكت پيش افتاده‏اى باشد، اينكه هيجده ميليارد دلار يا بيست و دو ميليارد دلار پول اين اسلحه‏اى است كه شاه خريده است نه اين است كه ما مى‏خواهيم پايگاه درست كنيم، نخير اين مال خود ايران است. خوب، اينقدر زياد براى چه؟ ايران كه اينقدر لازم ندارد. اين براى اين است كه ايران هم يكى از ابرقدرت‏ها مى‏خواهد باشد و مى‏خواهد در مقابل شوروى بايستد؟ در مقابل آمريكا بايستد و در دروازه تمدن مى‏خواهد وارد بشود؟ از اين جهت است كه اينقدر زياد اسلحه خريده؟! لكن ما كه مطلب را مى‏دانيم، اينطور مى‏گوئيم كه خير، براى ايران نيست، براى آمريكاست. آمريكا، هم عوض را گرفته هم معوض را، هم نفت را گرفته و هم عوضش را خودش گرفته. پول نفت را به صورت اسلحه به ايران داده و جاهاى زيادى پايگاه آمريكائى است. اگر مقصود اين است كه، اينكه مى‏گويد ديگر غرب نفت ندارد. مقصود اين است كه اين ترتيبى نفت ندارد، اگر غرب از ما بخواهد كه نفت به او بدهيم و عوض آن هم پايگاه درست كند، يا يك چيزى كه به درد ما نمى‏خورد در ايران درست كند، يا مضر براى ايران

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 149

است در ايران درست كند، ما نفت را اگر به بيابان‏ها ريختيم، اگر آتش زديم به آنها نمى‏دهيم. و اگر مقصود اين است كه نفت را نمى‏دهند، غرب به نفت نمى‏رسد، يعنى اگر بخواهند يك معامله صحيحى، عقلائى، روى انصافى، روى تبادل نظرى بين متعاملين، بگويد نفت را نمى‏دهم، نخير دروغ مى‏گويد. نخير، ما و ايران هر حكومتى باشد احتياج دارد به پول براى اينكه اداره مملكت بايد بكند و عمده اش پول نفت است. نفت را هر مشترى‏اى كه پيدا بشود كه خوب بخرد به او مى‏دهند، پول مى‏گيرند. به آمريكا مى‏دهد به جاى اينكه ايشان پايگاه درست كرده، نه ما پايگاه نمى‏خواهيم درست كنيم براى آمريكا، ما پول مى‏گيريم براى اينكه اين ملت ضعيف را، اين ملت بى‏چيز را نجات بدهيم از اين وضعى كه دارد. اين زراعتى كه از دست داده، اين كشاورزى كه از دستش رفته است، اين صنعت مونتاژى كه براى خاطر مصلحت ديگران درست كرده اند. اگر يك حكومت صحيح پيش بيايد نفت را مى‏فروشد و پول مى‏گيرد خرج مى كند از براى منافع خود ملت، اين فقرا را نجات مى‏دهد، اين اشخاصى كه ضعفا هستند، اينهائى كه الان به واسطه شكست كشاورزى هجوم آوردند در اين سرماهاى زمستان به شهرها و مسكن ندارند، زير چادرها(نه مثل اين چادر كه حالا اينجا درست كرديد، خير آن چادرهاى بيچارگى كه آنها درست كرده اند) در آن سرماى زمستان زير چادرها زندگى مى‏كنند، در يك اتاق‏هاى گلى كه آنهائى كه رفتنددانند چه خبر است، درآنجا دارند زندگى مى‏كنند، هيچ ندارند، آب ندارند، برق ندارند، اسفالت ندارند، در يك گودال هايى هستند كه از اين گودال ها زن‏هاى بيچاره بايد كوزه را بردارند(از قرارى كه نوشته‏اند)پله‏هاى زيادى، حالا يادم نيست كه صد تا پله نوشته بودند يا يك خرده كمتر، از اينها بايد بيايند بالا و بروند به آن شيرى كه وصل كرده‏اند كه آب هست توى خيابان، از آنجا كوزه شان را آب بكنند باز از اين پله‏ها برگردند بروند به آن محلى كه دارند. در اين سرماى زمستان و اين پله‏هاى لغزنده شما ببينيد چه مصيبتى براى اين ملت هست. اين مصيبت‏ها راخواهند رفع بكنند، مى‏خواهند مملكت يك مملكتى باشد كه هر جورى هست فقرا به حالشان رسيدگى بشود. پس اينكه مى‏گويد كه ديگر نفت در غرب نمى‏رود، روى يك فرض نادرست است،روى يك فرض دروغ است.

طرح خطر كمونيست و حمله شوروى به ايران از ادعاهاى باطل شاه براى حفظ سلطنتش

مطلب ديگرى كه ايشان گفته‏اند اين است كه اگر من بروم بيرق سرخ زده مى‏شود. اين مطلب هم صحيح نيست، اين را هم مكرر ما گفته ايم و گفته‏اند كه يك مطلب صحيحى نيست اين مطلب. اگر بنا بود كه يك ملتى بود كه اگر ايشان مى‏رفت (حالا ايشان جلويشان را گرفته است كه بيرق سرخ بالاى سرشان زده نشود!!) بيرق سرخ بالاى سرشان مى‏زدند، اگر ملت ما يك همچو ملتى بود چطور در تمام

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 150

سرتاسر ايران با مشت گره كرده مقابل آمريكا و شوروى ايستاده و آمريكا را شكست داد؟ آمريكا از آن اول گفت كه ما شاه را نگه مى‏داريم، نخير شاه بايد باشد. حالا هم مى‏گويد اما حالا يك قدرى يواشتر. پيشتر با طمطراق مى‏گفت كه (ما خير، اين را نگه مى‏داريم بايد باشد ايشان، ثبات منطقه به واسطه اوست، اگر اين نباشد ثبات ندارد منطقه). بعد فهميدند كه اصلاً ايشان كه هست ثبات ندارد براى اينكه الان شما ملاحظه مى‏كنيد كه در ايران اينهمه اختلافات و اينهمه هياهو براى اين است كه اين هست. اگر اين برود، يعنى برود به طورى كه سقوط بكند سلطنتش، آنوقت است كه خواهند ديد كه مملكت ثبات دارد چرا مملكت ثبات ندارد؟ اگر مى‏گويند كه شوروى مثلاً مستقيماً دخالت مى‏كند در ايران و لشكر سرخ مى‏ريزد ايران را مى‏گيرد، اين دورغ است براى اينكه همچو كارى نمى‏تواند بكند از باب اينكه آن طرفش هم يك قلدرى مثل خودش ايستاده است اگر او اين كار را بخواهد بكند جنگ مى‏شود و الان همه ابرقدرت‏ها مى‏دانند كه اگر يك جنگ عمومى بشود تمام بشر از بين مى‏رود براى اينكه با اين سلاح‏هائى كه الان هست ديگر اينطور نيست كه جنگ، جنگ منطقه‏اى باشد، در يك قطرى جنگ بكنند در يك قطر ديگرى نباشد، همه منطقه‏هاى دنيا، همه بلاد دنيا از بين خواهد رفت و هيچ عاقلى اقدام به همچو جنگى نخواهد كرد. ما اگر فرض هم بكنيم كه يك لشكر اجنبى وارد بشود به مملكت‏مان، اين هم باز همه تجربه كردند در تاريخ كه اجنبى اگر بيايد ممكن است وارد بشود و زورش غلبه كند بر يك ملتى لكن نمى‏تواند بماند هميشه، وقتى كه آمد و وارد شد، هر فردى از آن را اين ملت از بين مى‏برد، تمامش مى‏كند و اجنبى هم نمى‏تواند مقابل هر فردى دو تا فرد بياورد اينجا براى نگهدارى، او مى‏خواهد نفع ببرد، براى نگهداريش نمى‏شود اينطورى كند. بنابراين از اين هيچ خوفى نيست كه شوروى بى‏عقلى كند و حمله كند، اينها حرف مفت است كه مى زنند، اين براى اين است كه آمريكا را تحريك كند، با آنكه امريكا مى‏داند اين حرف‏ها را، او اگر مى‏توانست كارى بكند بدون تحريك مى‏كرد براى اينكه تو به نفع او بودى. بنابراين اين حرف ايشان هم كه اگر من بروم چه مى‏شود، معلوم مى‏شود كه شوروى از ترس ايشان است كه وارد ايران نمى‏شود!! اگر ايشان نباشد ديگر چه خواهد شد! اين حرف‏ها را همه ما مى‏دانيم كه صحيح نيست.

اگر ملت با شما موافق است ديگر چرا تعهد و توبه ؟!!

اما مطلب سومش را كه مى‏گويد كه اينها يك چند نفرى هستند، عده معدودى هستند كه با من مخالف هستند. اين دو تا كلام در اينجا گفته است: يكى اينكه مخالفين ايشان عده معدودى است لكن (ملت من را مى‏خواهد، ملت، همه من را مى‏خواهند لكن يك چند نفر، يك عده كمى هستند.) اين مطلب ايشان است. مطلب ديگر اين است كه اينها هم كه با من مخالفند من را درك نكرده‏اند و الا مخالف نمى‏شوند. حالا ما هر دو مطلب را ببينيم كه صحيح هست يا نه. اگر ملت عده معدودى بودند چطور آمدى توبه كردى، خوب ملت كه با شما هستند، همه با شما هستند، يك عده معدودى، چند نفرى مخالفند، خوب اين چند نفر را از بين مى‏بردى ديگر اين توبه نداشت. چطور گفتى من در مقابل ملت

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 151

ايستاده‏ام و تعهد مى‏كنم. ملتى كه با شما موافق است معلوم مى‏شود كه شما كارهايت به قدرى خوب بوده است كه همه ملت با شما موافقند، اين ديگر تعهد نمى‏خواهد، شما تعهدات را عمل كردى، كار خوب كردى براى مردم. اين كه مى‏گويد كه من تعهد مى‏كنم، من اشتباهاتى كرده بودم و اين اشتباهات را ديگر نمى‏كنم، من اين اشتباهات را ديگر تكرار نمى‏كنم. اگر ملت همراه تو هست و يك عده معدودى مخالف هستند، خوب بيا بگو كه اى ملت! بيائيد اين عده معدودى كه آمده‏اند با من دارند مخالفت مى‏كنند خودتان از بين ببريد. اگر ملت با شما موافق بودند، خوب همين كافى بود كه شما پشت راديو بگوئيد كه (اى ملت ايران! كه با من موافقيد اى ملت ايران! كه من به شما خدمت كردم و من به شما عرض مى‏كنم كه نفع رساندم، شما را مى‏خواهم برسانم به مرتبه تمدن و به دروازه تمدن، اين عده معدودى كه آمدند، اينها از اشرار هستند شما بيائيد اينها را از بين ببريد.) اگر شما يك همچو چيزى بوديد، خوب ملت قيام مى‏كرد و اين عده معدودى كه شما مى‏گوئيد از بين مى‏برد. خوب، حالا ما سؤال مى‏كنيم كه اين بازارهائى كه در ايران بسته شده، براى چى بسته شده؟ از ايشان سؤال مى‏كنيم، براى اينكه مبادا شما از بين برويد بسته شده؟! براى اين است كه مخالفت كنند با مخالفين شما؟ از اين جهت بسته شده است؟ اين تظاهراتى كه مردم مى‏كنند و مى‏گويند مرگ بر شاه، مرادشان اين است كه مرگ بر مثلاً يك كس ديگرى مرادشان از شاه شما نيستيد؟! اين هياهوئى كه در ايران راه افتاده، الان اعتصاب سرتاسر ايران است، اين سرتاسر ايران كه اعتصاب است، بسيارش هم از دستگاه‏هاى خود دولت است و اعتصاب كرده‏اند، اينها با شما موافقند و چون موافقند اعتصاب كرده‏اند؟! چون با دولت شما موافقند اعتصاب كرده‏اند؟! صحيح است اين حرف شما كه عده معدودى هستند؟! خوب، سابقاً هم مى‏گفت كه يك عده‏اى هستند كه از آن طرف مرز آمده‏اند، با شناسنامه‏هاى جعلى از آن طرف مرز آمده‏اند در ايران و اينطور شلوغى‏ها را مى‏كنند. اين معنايش اين است كه تمام اين بازار ايران، بازارهاى ايران اشخاصى هستند كه از آن طرف مرز آمده‏اند و عده معدودى هم هستند. تمام ايران الان قيام كرده است بر ضد تو، باز هم مى‏گويى كه عده معدودى هستند؟! حالا هم كه پايت را برداشته‏اى كه يك قدرى بروى جلوتر مى‏گويى كه عده‏ى معدودى هستند اينها؟! همان حرف‏هاى اول را مى‏زنى؟! اين حرف ايشان هم كه تمام.

دنيا حجابى براى ملكات انسان است

اما اينكه مى‏گويد كه اين عده من را درك نكرده‏اند، اين از يك جهت صحيح است و از يك جهاتى هم نه.

اما از اين جهت كه صحيح است اين است كه بشر تا در اين دنياست نمى‏تواند انسان ملكاتش را درك كند براى اينكه ملكات ظاهر نيست الا بعضى از آن. ماها تا در اين دنيا هستيم همه صورت‏ها صورت انسانى و كارها هم يك كارهائى است كه متعارف است لكن وقتى كه اين ورق برگشت و آن صفحه باطن انسانى ظاهر شد (يوم تبلى السرائر) آن سرائر آدم، آن ملكاتى كه انسان دارد، در يك

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 152

محيطى كه جاى ظهور آن ملكات و سرائر است و آن محيط ملكوت است، محيط عالم غيب است. وقتى وارد شد به آنجا آن وقت معلوم مى‏شود چى هست. ما الان نمى‏توانيم ايشان را بشناسيم، آن ملكاتى كه در باطن اين هست، نه او، هيچ كس را نمى‏توانيم بشناسيم، چه آنهائى كه در طرف خوبى ملكات فاضله دارند و چه آنهائى كه در طرف بدى ملكات غير فاضله و خبيثه دارند، اينها را در اين عالم نمى‏شود شناخت همه دارند توى اين محيط را مى‏روند و همه دارند (ياكلون و يمشون) همه در اين محيط دارند زندگى مى‏كنند، همه مثل هم دو تا گوش دارند و يك سر دارند. در اينجا هيچ كس نمى‏تواند تمام حقيقت يك آدم را بشناسد و از اين جهت كه ايشان مى‏گويد من را درك نكرده‏اند، صحيح مى‏گويد، ما نمى‏توانيم شما را و پدر شما را بشناسيم و درك كنيم براى اينكه حالا سرائر ظاهر نشده است. آنهائى كه اهل باطن هستند و مطالب زائد بر آن اداركات صوريه ما را مى‏گويند و از محيط وحى هم مطالبى ادارك كرده‏اند، آنها اينطور مى‏گويند كه ملكاتى كه انسان دارد و در اينجا ظاهر نيست در آن صفحه بعدى كه صفحه ظهور سرائر است به شكل مناسب در مى‏آيد، يعنى يك آدمى كه حالا به صورت انسان هست ممكن است كه باطن اين آدم، ملكات اين آدم يك ملكاتى باشد كه مثلاً ملكات بسيار بدى داشته باشد كه اين يك حيوان درنده است نه يك انسان، به حسب باطن ذات يك حيوان درنده است، وقتى كه از اين عالم رفت آن صورت پيدا مى‏شود. حالا اين صورت هست وقتى كه جا را عوض كرد و ظاهر رفت عقب و باطن پيدا شد اين يك جانور درنده است يعنى صورتش هم جانور درنده مى‏شود، حالا تا ببينيم به اين جانورهاى درنده كدام شبيه‏تر است. آيا پلنگ است اين، به صورت پلنگ در مى‏آيد. آيا گرگ است اين، به صورت گرگ در مى‏آيد. آيا بدتر از اينهاست، به صورت آن بدتر در مى‏آيد و ممكن است كه چون انسان با ساير حيوانات فرق دارد، حيوانات يك حدودى دارد درندگى‏شان، تا يك حدودى، گرگ هم اينطور است گرگ حمله مى‏كند يك حيوانى را مى‏گيرد مى‏خورد بعد استراحت مى‏كند، ديگر همچو نيست كه (الا بعضى از گرگ‏ها) يك همچو ملكه‏اى داشته باشد كه هر جانورى را بدرد، محدود است. ساير حيوانات هم در جانب درندگى و سبعيت محدود هستند. انسان محدود نيست يعنى انسان در طرف سعادت و در طرف فضيلت غير محدود است، مى‏رسد تا آنجائى كه تمام صفاتش الهى است يعنى نظر مى‏كند، نظر الهى دستش را دراز مى‏كند دست الهى. (و مارميت اذرميت و لكن الله رمى) دست، دست خداست، تو انداختى (رميت) لكن (ما رميت، ان الله رمى) آنهائى كه با تو بيعت كردند (انما يبايعون الله) انسان در طرف كمال به آنجا مى‏رسد كه يدالله مى‏شود، عين الله مى‏شود، اذن الله ميشود، در طرف كمال اينطورى است غيرمحدود است. در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غير محدود است. (الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات). الى الظلمات، همه مراتب ظلمت، نه الى ظلمت، همه مراتب ظلمات. در طرف آنجا كه نور مى‏گويد، براى اينكه نور وحدت دارد و كامل‏ترين نور، نور واحد است، در اين طرف اقسام مختلفه است از ظلمت. اينها از طرف نور به طرف ظلمت مى‏روند، آنها تمام ظلمت‏ها را پشت سر مى‏گذارند و طرف نور مى‏روند. تا اينجايش معلوم

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 153

نيست، تا اينجا نه نورانيت آنها و مقام نورانيت آنها معلوم است نه ظلمت اينها و مقام ظلمات اينها معلوم است. وقتى اين ورق برگشت و آن طرف صفحه پيدا شد آنوقت معلوم مى‏شود. يك نفر آدم مى‏بينى كه ده تا ملكه داشته باشد به ده صورت پيدا مى‏شود. يكى است اما هم جهت، حيوانيت شهوى او اينقدر غلبه دارد كه يك صورت حيوان شهوى مثل خنزير، هم صورت سبعيت او خيلى غلبه دارد (آنطورى كه در حيوانات هست مثل پلنگ مثلاً) و هم صورت شيطنتش زياد است خدعه و فريبش زياد است، اين در آنجا وقتى كه صفحه برگشت شيطان است و در عين حال كه صورت شيطانى دارد صورت سبعيت هم دارد، آخر مرتبه سبعيت، صورت حيوان شهوى هم دارد، آخر مرتبه شهوانيت. اين به اين صورت‏هاى مختلف در مى‏آيد. از اين جهت ماها، نه او را درك نكرديم، ما خودمان هيچ كدام خودمان را هم درك نكرديم، ديگران (را) هم درك نكرديم، به اين معنا كه درك نكرديم شما را. آنوقتى كه سرائر معلوم بشود و ورق برگردد، آنوقت، هم خودت خودت را درك مى‏كنى و هم مردم تو را. و ما هم همين طور هستيم، ما هم خودمان را باز درك نكرديم كه چه هستيم تا ببينيم ملكاتمان چه باشد و به خدا پناه مى‏بريم از ملكات فاسده‏اى كه در ماها هست. و اينكه مى‏گوئى كه درك نكردى، يعنى به آن معنائى كه خودت مى‏فهمى (اينكه من گفتم، تو اهل فهمش نيستى) ما يك مقدار از كارهاى شما را درك كرديم، يك مقدار هم از كارهاى پدر شما را درك كرديم.

حدود خيانت‏ها و جنايت‏هاى انجام شده توسط رژيم غير قابل درك و فهم است.

امروز هفده دى است. من يادم هست (شايد اين آقا هم يادشان باشد، هر كس سنش به سن ماهاست يادش هست) كه هفده دى چه شرارتى كرد اين آدم، چقدر به اين ملت فشار آورد، چه اختناقى ايجاد كرد، چه محترماتى را هتك كرد، چقدر سقط جنين شد در هفده دى و اين اطراف هفده دى، چقدر ماموران اين و دژخيمان اين به مردم تعدى كردند و به زن‏ها تعدى كردند و زن‏ها را از توى خانه‏ها بيرون كشيدند. اين مال پدر شما كه من نمى‏توانم شرحش را بدهم، آن كارهائى كه كرده است نمى‏شود شرحش را داد. اين در آن عالم معلوم مى‏شود، اين عالم نمى‏توانيم ما بفهميم، نمى‏توانيم بفهميم چه جانورى بود. و اما شما كارهائى كرده‏ايد، بيائيد حساب بكنيد ببينيد كه ما كه شما را درك نكرديم شما چه كارهائى كرده‏ايد كه ملت نفهميده آن كارها را. البته خيلى كارها زير پرده دارند اينها، اينقدر از پول‏هائى كه خارج شده است كه صورت‏هايش را الان فرستاده بودند (قبلاً هم داده بودند) صورت شركت‏هائى كه با زور شركت درست كردند، صورت پول‏هائى كه در خارج فرستادند. اينهائى كه شما مى‏بينيد يك مقدارى است كه واضح است. آن پول‏هائى كه آنها در سر بردند و مااطلاع نداريم، آن خيانت‏هائى كه به ما كردند و ما مطلع نيستيم، بعدها اگر مطلع شده باشند اهل تاريخ، در تاريخ ضبط مى‏شود. بعدها گفته خواهد شد مقدار خيانتى كه ايشان به ملت ما كرده است و جناياتى كه كرده است. آن مقدارى كه كرده است ما نمى‏دانيم، شما نمى‏دانيد در باطن اين حبس‏ها چه گذشته است بر مومنين، به جوان‏هاى ما در اين حبس‏ها و كميته‏ها چه گذشته. نمى‏شود، اينها قابل شرح نيست، قابل

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 154

بيان نيست. يكى، دو تايش را مى‏توانند بگويند. پاى فلان را اره كردند يا توى روغن گذاشتند داغ كردند يا يكى را گذاشتند روى يك بخارى برقى و سرخش كردند، اينها بعضى از آنهاست كه به ماها رسيده و به شماها رسيده، آنهائى كه به ماها نرسيده اينها را بايد از نصيرى‏ها استفسار كرد، بايد از خود ايشان استفسار كرد. ايشان مى‏فرمايند كه (ديگر در حبس‏ها چيزى نيست (ايشان اينطور مى‏فرمايند) اصلاً آن حرف‏هائى كه گفته مى‏شود كه در حبس‏ها زجر هست، اينها نيست ديگر، اين چيزهائى كه پيشتر بود كه دستش را يك قدرى اينطور مى‏كردند نيست ديگر (ايشان اينجور مى‏گويد) حالا بله، يك قدرى چيزهاى روانى هست و الا خير، ديگر زجر و اينها نيست) اينها را از خودش بايد پرسيد، يعنى يك كسى سريره اين را بتواند حالا بخواند، بخواند ببيند چى ثبت است در مغز اين. آنهائى كه مطلع شده است (اطلاع به او مى‏دهند) ثبت است الان در مغز او، در روح او ثبت است، ملائكه الله نوشته‏اند اينها را. اگر كسى سواد آن عالم را داشته باشد، آنوقت مى‏خواند كه چه كارهائى اين كرده، چه دستورهائى داده و آنهائى كه عمل كردند، به او اطلاع دادند كه ما چه كرديم. مى‏داند اينها را، بروز نمى‏دهد. شما خيانت‏هائى كه به اين ملت كرديد، شما يك ملتى را (كه در لفظ مى‏گوئى كه من مى‏خواهم به دروازه تمدن برسانم، دروازه بزرگ تمدن!) نيروى جوانى‏اش را هدر داديد، شما بيائيد از اين جوان‏هاى ما كه در خارج هستند و فرستاديد در خارج براى نمى‏دانم نيروى اتمى و بساط، بپرسيد از اينها كه چه مى‏كنند اينجا، خودشان هستند، حالا مى‏آيند پيش من. شما جوان‏هاى ما را نمى‏گذاريد كه يك درجه بالا بروند، دانشگاه ما را نگه داشته‏ايد در سطح پائين نمى‏گذاريد دانشگاه استقلال پيدا كند، نمى‏گذاريد اساتيد توى دانشگاه به كار خودشان ادامه بدهند، فرهنگ ما را شما عقب افتاده قرار داديد، فرهنگ استعمارى، يعنى فرهنگ دستورى، اين فرهنگ ما كه الان ما فاقد هستيم. الان اگر چنانچه ايشان هم بروند و اين حكومت هم از بين برود يك مملكت آشفته به هم ريخته فاسد، اقتصادش از دست رفته، فرهنگش از بين رفته، نظامش فاسد است، يك همچو مملكتى را به ارث مى‏گذارند اينها. ما وارث يك مملكت آشفته هستيم. سال‏هاى طولانى لازم است تا به بركت جوان‏هاى ما، تحصيلكرده‏هاى ما، قشرهاى بيدار مملكت ما و ملت ما كه در انزوا هستند يا در حبس‏ها هستند، يك چندين سال ما لازم داريم تا اين ايران را برسانيم به آن حدى كه قبل از سى و چند سال پيش از اين كه ايشان سلطنت كرده. چقدر وقت لازم است تا اين كشاورزى را به حال اول برگردانند، چقدر وقت لازم است كه اين فرهنگ ما يك فرهنگ بشود، اقتصاد ما يك اقتصاد بشود. (شما را درك نكرديم) بله، خوب ما اينطورى از شما درك كرديم، اگر شما جور ديگر هستيد بفرمائيد. پس چرا مى‏گوئيد اشتباه كردم، اگر جور ديگر عمل كردى چرا مى‏گوئى اشتباه كردم، بگوئيد من كارم صحيح بوده است شما اشتباه كرديد، اين چند نفر اشتباه كردند، ملت هم كه با من هست كارهاى من هم كه درست بوده، همه‏اش صحيح بوده، اين چند نفرى كه از آن طرف مرز آمدند اينجا اينها اشتباه كردند. خوب بود اينها را بگوئى، چرا اينها را نمى‏گوئيد؟ چرا مى‏گوئيد كه اگر من بروم چه خواهد شد، چه خواهد شد، چه خواهد شد، اينها مرا ادراك نكردند، چند نفرى هستند كه اگر ادارك كرده بودند با من موافق بودند!! اگر اينها شما را

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 155

درك كرده بودند آنوقت مى‏ديدى چطور مى‏شد، حالا كه ادارك نكرده‏اند و نكرديم، اينطور با شما مخالفيم. اگر ما باطن ذات شما را ادارك بكنيم، هر انسانى اگر ادارك بكند باطن ذات تو را، با تو مخالفت خواهد كرد.

اين حكومت تا سلطنت هست باطل است

حالا هم كه راه افتاده است بيرون، از قرارى كه گفته مى‏شود چند تا (به اصطلاح آن آقائى كه مى‏گفت) قصاب را گذاشته كه مردم را بكشد، خودش مى‏خواهد فرار كند برود كنار و يك عده‏اى را گمارده به اينكه باز قتل عام كنند مردم را، باز اين گرفتارى را ما داريم. ما كراراً گفتيم اين حكومت تا سلطنت هست حكومت باطل است براى اينكه مردم راى دادند به اينكه سلطنت، سلطنت غير قانونى است. مردم گفتند نمى‏خواهيم سلطنت را، همه مردم گفتند.اگر مى‏گويند همه نگفتند، يكى را پيدا كنند، غير آنهائى كه در دستگاه خودش هستند و پول مى‏گيرند، بروند بازار، دور بازار بگردند بگويند آقا شما كدام يكى‏تان اين رژيم را مى‏خواهد. اگر يكى را پيدا كردى، همه بازارهاى ايران به اختيار شما، همه دهقان‏ها به اختيار شما. هر چه رفتيد به دهقان‏ها گفتيد اين آخوندها اگر بيايند روى كار شما ديگر كارتان زار است، از شما گوش نكردند براى اينكه آخوندها كار اينها را زار نمى‏خواهند بكنند، آخوندها مى‏خواهند اينها را از اين نكبت بيرون بياورند، از اينكه گول خوردند بيچاره‏ها، از اين نكبت بيرون بياورند ومن كراراً گفته‏ام اين معنا را كه اگر چنانچه اختيار دست ما بيايد اينطور نيست كه ما اينهائى كه ده تا ده، صد تا ده داشته‏اند ده‏هايشان را برگردانيم. اينها حساب دارند، اينها سال‏هاى طولانى حساب بايد پس بدهند. اينها مى‏آيند به كشاورزها، دهقان‏ها به اصطلاح خودشان مى‏روند تبليغات مى‏كنند كه (اگر چنانچه چه بشود، چه بشود.) اينها شما را شناخته‏اند، تا حالا چه كرديد، براى آنها؟ تا حالا اينها را به بدبختى انداختيد. چرا آمدند اطراف تهران توى اين زاغه‏ها زندگى مى‏كنند؟ ما مى‏خواهيم اينها را دستشان را از اين زاغه‏ها بگيريم بيرون بياوريم، ما مى‏خواهيم اين انگلى كه ايران دارد كه انگل غير است، بسته به غير است، از اين بستگى بيرونش بياوريم. ما حرفمان ابهامى ندارد.

حكومت اسلامى با مفسدين و غارتگران ارتش مخالف است، نه با صاحب منصبان محترم آن

تبليغات حالا هم مى‏كنند كه اگر يك حكومت اسلامى پيش بيايد چه خواهد شد، اگر پيش بيايد چه خواهد شد. يا پيش نظامى‏ها مى‏روند تبليغ مى‏كنند كه (همه نظام را به هم مى‏زنند) ما نظام لازم داريم، چطور همه نظام را به هم مى‏زنند؟! چطور ارتش را به هم مى‏زنند؟! ما چند دزدش را كنار مى‏گذاريم باقى‏اش را قبول داريم، صاحب منصب‏ها اين را بدانند، ما صاحب منصب پاك را قبول داريم، نجس‏ها بروند، آنهائى كه مال ملت را خورده‏اند، آنهائى كه در بانك‏هاى خارجى مال ملت را انباشته‏اند، اينها بروند سراغ كارشان، بروند يعنى گم شوند، نه اينكه بروند يعنى بردارند و بروند، بايد

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 156

ازشان گرفت اينها را، من اگر دستم مى‏رسيد نمى‏گذاشتم اين مرديكه برود، بايد باشد حساب پس بدهد. دارى كجا مى‏روى؟ پول‏ها را برداشتى رفتى؟

ما ارتش لازم داريم، احترام به ارتش مى‏گذاريم، ما طبقه جوان ارتش را، صاحب منصبان جوان ارتش را برايشان احترام قائل هستيم، در طبقه بالاتر هم اگر چنانچه يك صاحب منصب يا چند صاحب منصب صحيح پيدا شد آنها هم محترمند. ما با آنهائى كه دزدى كردند مخالفيم. در قشرهاى دولتى ما به همه قشرهاى دولتى احترام قائل هستيم، اگر در بين آنها يكى، دو تا پيدا شد كه فاسدند، فاسدها بايد بروند، تصفيه بايد بشوند و الا مملكت نظام لازم دارد، مملكت اداره لازم دارد، وزارتخانه لازم دارد، همه اينها را لازم دارد اما نه اينطورى كه حالا دارند درست مى‏كنند.

دولت معرفى شده از طرف شاه خائن و مجلس آمريكائى غير قانونى است

الان ما با اين دولت مخالفيم براى اينكه اين دولت غير قانونى است چون شاه معرفى كرده و غير قانونى است و مجلسين معرفى كرده‏اند يا مى‏كنند و هر دو تايشان غير قانونى هستند. مجلس، مجلس ملت نيست. مجلس، مجلس شاه است يا مجلس آمريكاست. ما اين دولت را دولت خائن مى‏دانيم براى اينكه بالاتر خيانت اين است كه مجلس را فاسد بداند و معذلك از آن راى اعتماد بگيرد، اين خيانت به ملت است راى اعتماد ايشان مى‏گيرد از كسى كه ملت هيچ اطلاع ندارد از وكالت اينها (اين را ديگر هيچ كس نمى‏تواند انكار كند) و امر به تشكيل كابينه را از كسى مى‏گيرد كه ملت يك سال است كه داد مى‏زند (مرگ بر اين آدم) و دارد با قلدرى با مردم رفتار مى‏كند. يك همچو دولتى، دولت باطل است و هر كس و هر مقام موافقت با اين دولت بكند خائن است بر ملت ما و به حسب حكم الهى هم فاسق و كار حرام كرده، هر كس مى‏خواهد باشد. و شما آقايان كه در خارج هستيد اين مطلب را بايد برسانيد به همه جا كه (ملت ايران همه دارند اين را مى‏گويند، من نمى‏گويم اين را، شما هم جزء ملت هستيد، شما هم همه اين معنا را قبول داريد) يك همچو حكومت تحميلى كه شاه آورده و اين هم مى‏خواهد شاه را نگه دارد و تصريح مى‏كند كه شاه بايد برگردد به ايران، همچو حكومت خائن به ملت ماست و بايد برود. انشاءالله همه موفق باشيد.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 239

تاريخ: 3/9/57

بيانات امام خمينى در نقد احساسات كذائى بشر دوستانه كارتر و افشاى ماهيت واقعى ابرقدرت

دلسوزى و بشر دوستى كارتر مبنى بر هراس از عدم ثبات در منطقه!!

بسم الله الرحمن الرحيم

راجع به رفتن شاه كه يكى از خواست‏هاى ملت است، از چيزهايى كه گفته شده است كه شاه نبايد برود اين است كه ثبات ايران، ثبات منطقه از بين مى‏رود و متزلزل مى‏شود. كارتر در اين نطق آخرش اينطور كه نقل كرده‏اند گفته است كه يك ايران مقتدر و مستقل، اين ثبات بخش است، ثبات آخرين است، بعد هم فرموده‏اند كه ما نمى‏توانيم ببينيم كه يك مشت اراذل پست، شاه را كذا و كذا است مى‏خواهند ساقط كنند.حالا ما يك بررسى مى‏كنيم از اين دو تا مطلبى كه ايشان فرموده‏اند كه ببينيم اولا"با رفتن شاه ثبات ايران، ثبات منطقه به هم مى‏خورد؟! و آنوقت يك مشت اراذل و پست هستند كه شاه را نمى‏خواهند؟! و ايشان نمى‏توانند ببينند كه يك مشت اراذل پست اين شاه را ساقط كنند؟! مساله اينطور نيست كه ايشان فكر مى‏كنند، خودشان هم دانند كه اينطور نيست. اما قضيه ثبات ايران، مقصود ايشان از اينكه ايران بايد ثابت باشد و اينكه ايشان دلسوزى براى ايران مى‏كنند كه ايران بايد ثابت باشد يا منطقه كه خليج و اينها هم داخلش است بايد ثابت باشد و ايشان عدم ثبات ايران را، عدم ثبات منطقه را نمى‏توانند تحمل كنند و ببينند، نكته‏اش چيست؟ چطور ايشان چنين براى بشر دلسوز شدند؟ اين، از اين است كه يك حس آدمخواهى، يك حس حقوق بشر آقاى كارتر را وادار كرده است كه اينجا اگر شاه برود ثبات منطقه يا ثبات ايران به هم مى خورد؟! اين از حس اين است كه حقوق بشر را ايشان مى‏خواهند حفظ كنند و دلشان براى اين ايرانيان مى‏سوزد كه مبادا يكوقتى آنجا يك تزلزلى پيدا بشود مردم ناراحت بشوند و با تزلزل، خوب ممكن است كه اموال مردم از بين برود، نفوس مردم از بين برود، از اين جهت ايشان چون خيلى بشر دوستند و خيلى به حقوق بشر اعتنا دارند نمى‏توانند ببينند؟! اين الان شب‏ها شايد خوابش نبرد براى اينكه اين ايرانى‏ها در زحمت واقع شده‏اند. اين طور است؟! يا از اعمال اينها ما مطلب ديگرى مى‏فهميم. خوب اگر چنانچه حس بشر دوستى، حس حقوق بشر ايشان را وادار كرده است كه يك همچو فرمايشاتى مى‏فرمايند، چطور پس از اين كشتارى كه الان در ايران يك سال است دارد مى‏شود و از آن كشتارهايى كه 15 خرداد به اين طرف شده است و اينها همه، خود ايشان هم مى‏دانند، هر عاقلى مى‏داند كه اين كشتارها به امر شاه بوده است كه مركز امر است و هيچ صاحب منصبى قدرت اينكه امر به قتل عام مردم بكند، همچو

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 240

چيزى امكان ندارد تا اينكه خود ايشان امر بكنند. چطور جمع مى‏شود ما بين اين دو تا؟! بشر دوستيش اسباب اين مى‏شود كه راضى نشود كه اين ثبات منطقه به هم بخورد و در عين حال اين بشر كه 30 ميليون جمعيت است، 35 ميليون جمعيت است و الان در خاك و خون دارد جوان‏هايشان كشيده مى‏شود، مدارسشان، دانشگاه‏هايشان، معابدشان - ايشان - چطور جمع مى‏شود ما بين اين دو تا مطلب؟! ايشان كه دلشان براى آدم‏ها سوخته - اين ايرانى‏ها - براى ايرانى‏ها دلشان سوخته كه مبادا ثبات ايران به هم بخورد كه ثبات به هم بخورد اسباب اين مى‏شود كه يك هرج و مرجى بشود، اسباب اين مى‏شود كه اموال مردم از بين برود، اسباب اين مى‏شود كه نفوس مردم مثلاً تلف بشود، معذالك از يك شخصى كه نفوس مردم را اين قدر تلف كرده و اموال يك ملتى را اينقدر به غارت داده و غارت كرده، ايشان پشتيبانى مى‏كنند و نمى‏توانند ببينند كه ايشان برود. ما چطور جمع كنيم ما بين دو تا كلامى كه ايشان مى‏گويد؟! جز اين است كه مطلب اين نيست و خودش هم مى‏داند كه مطلب اين نيست.

حفظ ثبات منطقه در گرو قدرتمندى و استقلال ايران است

ايشان كه همچو دست و پايش را گم كرده كه مبادا ثبات ايران يا ثبات منطقه به هم بخورد، براى اين است كه مبادا يك وقتى ثبات اينجا به هم بخورد و نفت را ديگر به ما ندهند، مبادا ثبات منطقه به هم بخورد و كشتيرانى براى بردن نفت‏ها و براى ساير منافع به هم بخورد. مساله آن است، چرا درست نمى‏گويى؟ خوب درست مثل يك آدم صحيحى، خوب بگو به اين كه ما مى‏ترسيم كه اين منافعى كه در ايران داريم، همانطورى كه وزير خارجه انگلستان گفت، او تشريح كرد كه ايشان بسته به ماست، ما منافع داريم در آنجا، ايشان حافظ منافع ماست و ما پشتيبانى از ايشان مى‏كنيم، خوب شما هم صاف مساله را بگو كه ما منافعى از ايران داريم مى‏بريم، يك نفت را مى‏خواهيم ببريم، مى‏خواهيم پايگاه در ايران داشته باشيم كه اگر يك جنگ عمومى پيش بيايد ما سنگر داشته باشيم، مى‏خواهيم ساير ذخاير ايران را ببريم و شاه هست كه مى‏تواند براى ما تامين كند اين امور را، از اين جهت ما پشتيبانى از شاه مى‏كنيم، خوب اين يك مطلبى است كه آن مطلب را بايد، خوب يك مطلبى است كه صحيح است، راست است، يعنى يك مطلبى است كه اگر گفته بود اين را و راست مطلب را مى‏گفت اين بود لكن ايشان اينطور نمى‏فرمايند، ايشان مى‏فرمايند كه ثبات منطقه بايد محفوظ باشد و از آن طرف هم مى‏گويند كه ما دخالتى در امر داخلى مملكت ايران نداريم و همه مى‏دانند كه ايشان (آمريكا) هيچ دخالتى در ايران به هيچ وجه ندارد!! مثل يك آدم اجنبى مى‏ماند كه آن طرف كوهستان‏ها زندگى مى‏كند و هيچ كارى به ايران ندارد!! اين ادعا را ايشان مى‏كند. شوروى هم همين ادعا را مى‏كند لكن كى از او بايد قبول كند اين حرف را؟ پس اين مطلب كه ايشان گفتند كه يك ايران مستقل و يك ايران قدرتمند حافظ ثبات ايران است صحيح است اينكه يك ايران قدرتمند و يك ايران مستقل ثبات مى‏آورد يعنى اگر چنانچه ايران مستقل بود و تحت نظر ديگران اداره نمى‏شد، ديگران در آن دخالت نداشتند و قدرتمند بود و نظامى پيوسته به نظام ديگران نداشت، ثبات از براى ايران حاصل مى‏شد. ايران هم دنبال

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 241

همين مى‏گردد، ايران هم مى‏خواهد كه، ايرانى‏ها هم مى‏خواهند كه ايران ثابت باشد، متزلزل نباشد، هر روز يك كسى در آن دخالت نكند، هر كارى مى‏خواهند به دست نوكرانشان اجرا نكنند، دخالت در مقدرات مملكت نكنند - ايران مى‏خواهد كه - ايرانيان، ملت شريف ايران مى‏خواهد كه ايران را مستقل كند و يك ايران قدرتمند ايجاد كند. الان قدرت ندارد ايران، مستقل هم نيست. قدرت ندارد براى اين كه تحت قدرت‏هاى ديگر دارد اداره مى‏شود، 45 هزار و يا 60 هزار يا در يك نوشته‏اى هم بود كه 80 هزار آمريكايى كه مستشارهاى زياد در آنها هست، اينها دارند نظام ما را اداره مى‏كنند. پس - قدرتمندى - الان آنها قدرت دارند، در ايران آنها قدرت دارند، نه شاه قدرت داشته باشد. ما مى خواهيم يك ايران مستقل باشد، يك ايران قدرتمند باشد و الان ايران قدرتمند نيست از باب اينكه نظامش كه نقطه اتكاى قدرت است مثلاً در دولت‏ها، نظامش وابسته به ديگران است، هر كارى آنها خواهند انجام مى‏دهند و لهذا اينطور تصرفاتى كه در ايران مى‏كنند، ايران الان مثل يك مملكتى است كه در قبضه اين قدرت‏هاست. پايگاه دارند كوهستان‏هاى اطراف كردستان و آن سرحدات، اينها پايگاه‏ها دارند، پايگاه‏هاى زيرزمينى عظيم دارند و يك چنين مملكتى يك مملكتى است كه از آن طرف ذخايرش را دارند مى‏برند از آن طرف پايگاه درست مى‏كنند براى خودشان. اين ايران اگر يك ايران قدرتمند بود نمى‏گذاشت كه اين كار بشود، پس ايران الان قدرتمند نيست - نه اينكه - نمى‏توانيد شما بگوئيد كه ايران بايد قدرتمند باشد و حالا قدرتمند است و اگر شاه برود قدرت از بين مى‏رود. ما مى‏خواهيم كه اين كسى كه اين ضعف را از براى ايران آورده، قدرت را به هدر داده است، آن برود و ملت خودش قدرتمند است به جاى او باشد. ايرانى‏ها اين را خواهند، ايرانى‏ها استقلال مى‏خواهند، مى‏خواهند كه قدرت‏ها ى ديگر را دستشان را قطع بكنند. صحيح است اين مطلب كه ايران قدرتمند و مستقل، ايران مى‏تواند كه ثبات منطقه را حفظ كند، اين يك مطلبى صحيح است لكن الان منطقه، يا ايران ثبات ندارد الان، اگر ايران ثبات داشت كه نمى‏گذاشت شما دخالت در آن بكنيد. ايران متزلزل و هرج و مرجى است. حالا 35 سال است، بلكه 50 سال است كه اين هرج و مرج در ايران هست، پس اين مطلبى كه شما مى‏گوئيد اين نيست كه شما ثبات ايران را مى‏خواهيد، شما مى‏خواهيد كه ايران ثبات نداشته باشد تا استفاده كنيد. اگر ايران قدرتمند باشد و ثبات داشته باشد، اگر چنانچه - قدرت - مثلاً دولت ايران قدرتى داشته باشد براى خود ملت باشد، براى خود ايران باشد، اگر دولت‏ها، دولت‏هاى ناشى از اراده ملت باشند، اينها نمى‏گذارند كه شما اينطور در ايران تصرف كنيد و اينطور هرج و مرج به بار بياوريد. ايران ثبات ندارد كه اين بساط شده است. ايران الان ثبات ندارد از باب اينكه قدرت ندارد، از باب اينكه استقلال ندارد. ايرانى مى‏گويد كه بايد ثبات داشته باشد - تااينكه و ثبات تابع قدرتمندى و استقلال است و ما قدرتمندى مى‏خواهيم و استقلال. قدرتمندى به اين است كه نظاممان را از گرفتارى كه آمريكا برايش پيش آورده نجات بدهيم و يك نظام متكى بر ملت ما ايجاد بكنيم، نه يك نظامى متكى بر مستشارهاى آمريكا و استقلالمان را هم حفظ بكنيم و يك مملكت مستقل باشيم، نه يك مملكتى كه همه چيز آن در دست ديگران است، تا به واسطه اين ثبات پيدا بكند

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 242

مملكت ما. وقتى ثبات پيدا كرد نه شما حق داريد كه نفت اينجا را مجان و بلكه بدتر از مجان ببريد، بدتر از مجان براى اينكه نفت را مى‏برند پايگاه براى خودشان درست مى‏كنند، اين مصيبت است خدا مى‏داند براى يك مملكتى كه نفت را ببرند آنوقت با اسم اينكه ما مى‏خواهيم يك مملكت قدرتمند باشيم. در ازايش اسلحه 18 بيليون دلارى را بخرند و بياورند در ايران پايگاه براى آقاى كارتر يا آمريكا درست بكنند، خوب ملت ايران مى‏خواهد اين نباشد، مى‏خواهد پيوسته به ديگران نباشد، مستقل باشد، يك مملكت مستقل نمى‏گذارد يك همچو چيزى بشود.

پايمال شدن استقلال مملكت با دخالت و تصرف اجانب در همه شوون

اگر يك ملت پنجاه هزار نفرى باشند و مستقل باشند، يك ملت پنجاه هزارى نفرى باشند و خودشان اداره بكنند مملكتشان را، هيچ قدرتى نمى‏تواند بر آنها تحميل كند اين را، اما اشكال سر اين است كه اينها از باطن خود مملكت، فساد را ايجاد كنند. او خارج نشسته مى‏گويند كه ما دخالت نمى‏كنيم در مملكت. دخالت نكردن به اين معنا كه مستقيماً شما بفرستيد نظاميان را بدون اينكه چيز باشد و با توپ و تفنگ بفرستيد ايران را بگيرند، خوب اين حالا نيست اما مستشارها را به عنوان اين كه اينها خدمتگزار به ملت هستند، اينها مى‏خواهند تربيت كنند مثلاً ارتش را، مى‏خواهند چه بكنند، فرستاديد، از آن طرف هم در تمام شوون اين مملكت شما دخالت داريد و تصرف داريد. يك ايران آزاد ما مى‏خواهيم و يك ايران مستقل ما مى‏خواهيم، يك ايران قدرتمند مى‏خواهيم، يك ايرانى ميخواهيم كه خود ملت بايستد و خود ملت اداره كند مملكت را. ما پنجاه سال است كه اصلا "نه مجلس داشتيم، نه دولت داشتيم، نه شاه داشتيم، هيچ يك، هيچ نداشتيم، همه‏اش تحت اداره ديگران بوده و ديگران اداره‏اش مى‏كردند، الان مملكت ما قيام كرده است كه نگذارد اين هرج و مرجى كه دولت‏هاى خارجى مى‏خواهند، اينها باشد، مى‏خواهد نگذارد اين بشود.

ثبات ايران از ديدگاه كارتر!!

خوب حالا جمله ثانى ايشان را، خوب اين هم از ايشان مى‏پرسيم كه الان ثبات است در ايران؟ الان شاه هست، الان كه شاه نرفته، الان كه شاه نرفته است سرتاسر ايران اين اختلافات هست، مردم‏ايستاده‏اند و مى‏گويند ما نمى‏خواهيم اين مرديكه را، اينهمه با توپ و تفنگ و چماق اراذل و اوباش به جان مردم ريخته و مردم را دارد قتل و غارت مى‏كند، الان ثبات است؟! در دو سه روز پيش از اين در مشهد، مشهد مقدس، در معبد مسلمين در حرم حضرت رضا سلام الله عليه با تانك رفتند تا توى (اينطور كه چيز شده گفته‏اند) با تانك رفتند تا توى صحن و به ديوارهاى صحن و به ديوارهاى ايوان مى‏گويند كه آثار گلوله هست. اين چندمين بار است كه اين سلسله پهلوى به معابد ما اين طور مى‏كند به همان معبد حضرت رضا، اين ثبات، الان مملكت ما ثبات دارد؟! خوب شاه هست الان، الان يك مملكت ثابتى است!؟ الان مملكتى است كه هيچ تزلزلى در آن نيست يا مى‏خواهى يك چيزى‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 243

براى خودت بگوئى همين طورى؟ يكى نيست آنجا كه جلويش بايستد بگويد آقا اينها چيست كه تو دارى مى‏گويى، خوب اين مردم دارند كشته مى‏شوند، اين مردم دارند چه مى‏شوند، سر تا ته ايران الان مثل زلزله آمده به هم ريخته، يك دسته مى‏گويند ما نمى‏خواهيم شاه را، يك دسته اراذل و اوباش هم به جان مردم ريختند كه نخير حتماً بايد ملت بخواهد شاه را، با زور بايد مردم دوست داشته باشند شاه را. اين ثباتى است كه دارد كه ايشان مى‏فرمايند ثبات دارد ايران و اين ثبات را ما نمى‏توانيم ببينيم كه متزلزل بشود!

اراذل و اوباش كيستند؟ فريادگران استقلال و آزادى يا ضايع كنندگان حقوق بشر

خوب جمله بعدش آنكه ديگر خيلى مرحمت فرموده‏اند كه ما نمى‏توانيم ببينم كه يك مشت اراذل و اراذل پست، شاه را كه كذا و كذاست ساقط كنند! ملت ايران كه مى‏گويند ما آزادى مى‏خواهيم استقلال مى‏خواهيم، اراذل و پستند؟! يا آنهايى كه مى‏خواهند مال مردم را ببرند اراذل و پستند؟ ملت ايران دارد فرياد ميكند كه ما آزادى مى‏خواهيم. آن كسى كه آزادى را سلب از مردم مى‏كند اراذل و پست است در نظر دنيا؟ يا آن كه مى‏گويد آزادى من خواهم؟ آن كسى كه مى‏گويد من استقلال مى‏خواهم پست است و اراذل؟ يا آن كسى كه استقلال يك ملتى را به هم مى‏زند؟ يك ملت 35 ميليونى كه ايستاده است و - ميگويد - جانش را دارد مى‏دهد جوانش را دارد مى‏دهد و مى‏خواهد مملكتش را نجات بدهد از دست شما، آنها اراذل و پستند و شما آقا و با شرف؟! يك كسى كه از يك طرف گويد حقوق بشر، از يك طرف حقوق ميليون‏ها بشر را به زمين مى‏زند كه ايرانش را ما شاهد هستيم و جاهاى ديگرش را هم ديگران شاهد هستند، از آن طرف قضيه حقوق بشر را ذكر مى‏كند وآن طرف بشر را اينطور مى‏كند، اين خيلى شريف است، اما ملت ايران كه مى‏خواهد از زير يوغ اينها بيرون برود اراذل و پست است در نظر شما؟! نظرت صحيح نيست، برگردان اين نظر را تو بعدها مى‏خواهى با اين ملت زندگى كنى، نمى‏گذارند زندگى كنى. ملتى كه ببيند اينطور تو دارى با آنها صحبت مى‏كنى نمى‏گذارد ديگر شما حيات پيدا كنى، نمى‏گذارد كه آمريكايى در ايران باقى بماند.

قيام براى خدا كنيد كه آن قيام پيروز است

يك قدرى فكر بكند اين آدم (ما نمى‏توانيم ببينيم كه يك مشت اراذل و اراذل پست، شاه ايران را كه كذا و كذاست ساقط كنند) خوب شما نتوانيد ببينيد چشم‏هايتان را هم بگذاريد ملت ايران اين كار را كند، انشاءالله ميكند، البته با شرط اينكه لله باشد (قل انما اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) براى خدا يكى هم باشيد، براى خدا وقتى كه باشيد پيروزى هست، جمعيت هم باشيد، وقتى براى خداست پيروزى هست شما براى خدا قيام كنيد، ملت ايران براى خدا انشاءالله قيام كرده است كه دست ظلم را كوتاه كند و مملكت اسلامى را نجات بدهد و ما همه وظيفه داريم كه كمك كنيم به اين نهضت. آقايان اگر اين نهضت خداى نخواسته به نتيجه نرسد و خاموش بشود تا آخر الابد گرفتار

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 244

هستيم، يعنى نسل‏هاى آتيه شما هم گرفتار هست زير يوغ استعمار و يك قلدرى كه بيايد و نوكرى كند به آنها. نگذاريد اين نهضت خاموش بشود بدون رسيدن به نتيجه، بيائيد دنبال اين باشيد به حق با تمام قدرت همراهى كنيد تا اين كه اين نهضت نتيجه بدهد و دست ديگران كوتاه بشود و اين سلسله ساقط بشود و برود در پرتگاه انشاءالله خداوند همه‏تان را حفظ كند، موفق باشيد انشاءالله سلامت باشيد انشاءالله.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 248

تاريخ: 1/11/57

بيانات امام خمينى پيرامون افشاى جنايات شاه و ترسيم رؤوس كلى حكومت عدل اسلامى

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

سقوط ديكتاتورى شاه با همت و وحدت كلمه اقشار مردم

من قبل از اينكه چند كلمه با آقايان صحبت كنم بايد از عموم اين جوان‏ها و برادران و خواهرانى كه در خارج كشور هستند و در اين مدت من موجب زحمت آنها شدم، هم تشكر كنم و هم عذر بخواهم، من از خداى تعالى سلامت همه شما را و عزت و سعادت همه را خواهانم و اميدوارم كه (در) ايران يك محيط صحيحى كه تحقق پيدا كند، شما همه برگرديد و به ملت خودتان و به كشور خودتان خدمت كنيد.

شما ديديد كه در اثر وحدت كلمه در جامعه ايرانى يك قدرتى كه خودش را ابرقدرت حساب مى‏خواست بكند و دنبال او ابرقدرت‏ها بودند، همه ابرقدرتها از او تاييد كردند بلكه مع الاسف دول اسلامى هم قاطبتاً تقريباً با او همراهى كردند، ديديد كه با وحدت كلمه ملت، تمام كنگره هاى قصرش فرو ريخت يكى بعد از ديگرى. آن حزب رستاخيزى كه آنقدر براى آن مديحه سرائى كردند، هم خود او و هم عمال خبيث او آنقدر درباره آن مبالغه‏ها كردند، مدح‏ها خواندند و خود ايشان گفت كه اگر كسى داخل اين حزب نشود او را ما تذكره مى‏دهيم و مى‏گوئيم برود بيرون، آنقدر پافشارى راجع به اين حزب كرد لكن ملت ايران مقابل حزب و مقابل حزب‏ها و مقابل تانك و توپ و مسلسل ايستاد و مجبور كرد اين آدم ديكتاتور را به اينكه از حزبش صرفنظر بكند و حزب را كان لم يكن طرح كند. و اين خيانتى كه كرده بود راجع به تغيير تاريخ اسلام، با شرف ترين تاريخ ها، سازنده ترين تاريخ ها، اين تاريخى كه انسان را، مستضعفين را بيدار كرد و تمام قلدرهايى كه در آنوقت بودند خاضع كرد و انسان به تمام معنا، با همه ابعاد، هم ابعاد معنوى و هم ابعاد مادى ساخت و اين شخص مى‏خواست اين شرافت را از ايران سلب كند و اصل اسلام را پايكوب كند و تاريخ جاهليت شاهنشاهى را به جاى آن بگذارد و ديديد كه به واسطه همت مردم ايران همه قشرها قيام كردند و اين مطلب را هم ملزم شد كه از دست بدهد و ديديد كه به واسطه اتفاق كلمه‏اى كه شما ايرانى‏ها داشتيد اين آدم با اينهمه مداحى‏هايى كه خودش از خودش مى‏كرد و ديگران از او و آنهمه حرف‏ها كه درباره او مديحه سراها مى‏گفتند، ملزم شد كه بيايد در مقابل ملت و توبه كند و عذر بخواهد (براى اينكه مردم را فريب بدهد البته، لكن ملزم‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 249

شد به اينكه عذر بخواهد) و ديديد كه اتفاق كلمه شما ملت ايران موجب شد كه تمام ابرقدرت‏ها عقب زدند و اول كه از او حمايت‏ها كردند، هر كدام حرف‏ها زدند (دخالت نظامى مى‏كنيم، تجزيه مى‏شود ايران) از اين حرف‏ها و شعرهائى كه هميشه مى‏خوانند خواندند و شما ديديد كه با اينكه همه ابرقدرت‏ها دنبال سر او بودند و مى‏خواستند از او حمايت كنند ملزم شد كه از ايران بيرون برود و حالا هم بيرون ايران است و مع الاسف فرار كرد از چنگ مسلمين و از چنگ جوان‏هاى ما و ليكن در آتيه نزديكى او را به ايران خواهند خواست انشاءالله و او ذخايرى كه از ملت ما برده است و در اين آخر هم حمل كردند به خارج از ايران، اين ذخاير را و اين مال‏هائى كه از ايران برد انشاءالله از او گرفته خواهد شد و به سزاى اعمالى كه كرده است و ظلم‏هائى كه كرده است انشاءالله مى‏رسد.

خيانت‏ها و جنايت‏هاى شاه تنها در ماوراء عالم قابل جبران است

گرچه قبلاً هم عرض كردم كه ما قدرت اين را، يعنى اصلاً از بشر همچو قدرتى ساقط است كه بتواند سزاى اعمال اينطور جنايتكارها را بدهد. آنقدرى كه در قدرت انسان است همين مقدار است كه اگر مثلاً يكى را كشت، به جاى او يكى را بكشند اما اگر يك كسى يك ملتى را به اين وضعى كه الان ملاحظه مى‏كنيد كشاند، قتل عام‏ها كرد، حبس‏هاى طولانى، جوان‏هاى ما را در حبس برد و به پيرى به ما برگرداند، در بين اينهائى كه در حبس بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضى وقت‏ها كه با من مصافحه مى‏كردند، آنوقت دست يك پهلوان بود و حالا كه مصافحه مى‏كند دست آدم عادى شده. آن زجرها و ناراحتى‏هايى كه به جوان‏هاى ما، به روشنفكرما، به علماى ما، به دانشگاهى‏هاى ما، به بازرگان‏هاى ما، آن زجرها و تبعيدها و آنقدر زحماتى كه به آنها دادند و آنها متحمل شدند، اينها را نمى‏توانيم جبران كنيم. يك جان بيشتر ندارد، شما همه تان هم جمع بشويد همان يك جان را از او مى‏گيريد. اين صدها جان از بهترين فرزندان اسلام گرفته است، حالا كه ما يك جان از يك نفر آدمى كه ارتباطش به اجانب بيشتر از ارتباطش به ملت ماست بگيريم، اين مى‏شود جبران؟ شما فرض بكنيد كه يك وقت دست شما بيايد، دست و پاى او را ببريد، چشم‏هايش را بيرون بياوريد، از اين كارها بكنيد (فرض كنيد) باز هم جبران نمى‏شود. اين دليل بر اين است كه يك عالم ديگرى است كه جبران اينطور چيزها در آنجا مى‏شود، براى هر كشتنى، كشتن و زنده كردن، كشتن و زنده كردن ممكن است. براى زجرهائى كه به جوان ما داده، زجرهاى طولانى و تا ابد ممكن است باشد. نمى‏شود آقا كه يك كسى بيايد و سى وچند سال به اين مردم آنجور حكومت جائرانه بكند و مامورينش در همه اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پير ما، عالم و غير عالم ما آنطور رفتار بكنند و ما هم نتوانيم جبران بكنيم (اصلاً اگر دست ما هم برسد نتوانيم جبران بكنيم) نمى‏شود خداى تبارك و تعالى يك همچو كارى را اجازه بدهد كه يك نفر آدم اين كارها را بكند و بعد هم جزايش همين باشد كه او را بكشند، جزايش همين باشد كه مالش را بگيرند. در بين جوان‏هاى ما اشخاصى بودند كه در جوانى رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر دادند، او مى‏توانست در بيرون اگر از علما هست كتاب‏ها بنويسد، هدايت‏ها بكند، اگر

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 250

از روشنفكران هست كتاب‏ها بنويسد و روشنفكرى‏ها بكند، روشنگرى‏ها بكند، اگر از اطبا هست جمعيت زيادى را از مرگ نجات بدهد. تمام اين قشرهايى كه از ما آنها در زندان كردند، اينها حياتشان را از دست دادند، اينها زندگى‏شان را، بيشتر زندگى‏شان را از دست دادند يعنى يك زندگى توى محبسى كه هيچ كارى نمى‏تواند بكند، از همه كارها او را باز داشتند. (آنها مى‏دانند چيست) اينها با كشتن محمدرضا درست مى‏شود؟! جبران مى‏شود؟! او تمام عياشى‏ها و ظلم‏هايش را كرده و حالا هم تقريباً اواخر عمرش هست. يك كسى كه تمام آن جنايات را كرده، حالا مى‏شود كه من و شما بگوئيم كه خوب، حالا پولهايش را از او بگيريم (اگر دست ما برسد، دست ما كه به همه ذخاير او نخواهد رسيد) اين جواهراتى كه پدرش برد نمى‏دانم الان در خزينه كدام كشور هست (انگلستان گمان مى‏كنم) اين جواهراتى هم كه ايشان حمل كردند حمل كردند چمدان‏هاى پر از جواهر اين ملت و حمل كردند و بردند، علاوه بر پول‏هاى بسيار گزافى كه صورت‏ها دارد، حالا يك مقدارى از آن را فاش كردند، شما فرض كنيد كه بتوانيد كه همه اينها را از او بگيريد لكن مى‏توانيد اين هدرى كه داده است او، نيروى ملت را كه به هدر داده جبران كنيد؟ اين دانشگاه‏هاى ما را به صورتى در آورد كه نيروى انسانى ما را هدر داد، كارش هدر بود، نيروهاى انسانى ما را منهدم كرد به نيروهاى غير انسانى. اين سينماهائى كه در زمان ايشان مشغول فعاليت بودند، اين مراكز فحشائى كه اينها درست كردند، مراكز فحشائى كه موجود كردند براى اينكه جوان‏هاى ما را بكشند به اين مراكز و غافل كنند از مسائل حياتى خودشان، از مسائل زندگى بخش خودشان. اين مراكز اسباب اين شد كه اين نيروى انسانى كه بايد در خدمت كشور ما باشد علاوه بر اينكه معطل شد، منقلب شد به يك نيروى غير انسانى. چطور ما مى‏توانيم جبران كنيم اين جنايات را؟ قابل جبران به دست بشر نيست. اين به دست ماوراى اين عالم جبران مى‏شود و بدانيد كه جبران مى‏شود. اين قرآن است كه هر كس هر ذره كارى كه بكند مى‏شمرند. آنجا يك همچو عالمى است، (و من يعمل مثقال ذره خيراًيره و من يعمل مثقال ذره شراً يره.) خودش را مى‏بيند. قرآن اينطور مى‏فرمايد و مطالب هم همين است، صورت اين عمل در آنجا منعكس است و در آنجا خودش را مى‏بيند و اينها جبران خواهد شد و شما دلتان محكم باشد كه اگر دستتان نرسد به او و اگر هم برسد نمى‏توانى جبران كنى اما اين جنايات جبران خواهد شد در آنجا.

اصل رژيم سلطنتى مغاير با عقل، حقوق بشر و قانون اساسى است

اينها همه تا اينجا كه رسيده است باز نصف راه يا كمتر از آن را پيموديم. اتفاق كلمه، اجتماع يك امت در يك امر موجب اين شد كه اين كنگره‏هائى كه تا (به قول خودشان) عرش كشيده شده بود، اينها يكى يكى ريختند، وارفتند مثل يخى كه آب بشود لكن باز ما راه زياد داريم، اين اولش است، مقصد ما تنها رفتن او نيست، اين يكى از مطالب است. ما رژيم سلطنتى را اصلاً غلط مى‏دانيم، از اول اين غلط بوده، خلاف قوانين انسانى بوده، رژيم سلطنتى ازاول خلاف قوانين عقلى انسان‏است. يك كسى حالا در مجلس به او راى بدهند(حالا فرض بفرمائيد صحيح راى بدهند. فرض باطل را من

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 251

نمى‏گويم) شما فرض كنيد كه يك مجلس موسسان ملى، صد در صد ملى تاسيس بشود و اين يك كسى را با اعقابش به حكومت برساند، خودش و سلسله بعد، ما به اين مجلس موسسان كه از جانب ملت است و به اين ملت مى‏گوئيم بسيار خوب، شما زمانى كه خودتان تشريف داشتيد حق داشتيد كه سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشت‏مائى كه دويست سال بعد از شما به اين دنيا مى‏آمديم به چه مناسبت شما تعيين كرديد آقاى پدربزرگ؟ شما با چه قانون، با چه حق سرنوشت ماهائى كه در اين زمان هستيم تعيين مى‏كنيد؟ شما حق داريد كه، اين حرفى است كه همه عقول با آن موافقند منتها آنقدر تعميه مى‏كنند بين مردم و تبليغات سوء مى‏كنند كه مردم باور مى‏كنند، گاهى وقت‏ها آنقدر شور است كه خان هم مى‏فهمد.

عقل اين است، حقوق بشر اين است كه سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد، اين صحيح. ملت ايران حالا سرنوشتش بايد به دست خودش باشد، الان اگر بخواهد يك كسى را تعيين كند براى وكالت، تعيين كند براى رياست جمهور، حق دارد كه خودش قرار بدهد. ما حالا فرض كنيد اجتماع كرديم و يك نفر را رئيس جمهور كرديم، اين صحيح، حالا اگر ما همه‏مان مجتمع شديم و يك مجلس موسسان درست كرديم، مجلس موسسان از ناحيه ما حق دارد كه سرنوشت اين ملتى كه الان موجود هست تعيين كند، نه آنى كه الان نيست و بعدها موجود خواهد شد، براى اينكه الان ملت ايران نيست. اين گروه‏هائى كه در صد سال ديگر در اعقاب شماها مى‏آيند، اينها ملت ايران الان نيستند، من نمى‏توانم سرنوشت آنها را تعيين كنم. ما چه حقى داريم كه سرنوشت ديگران (را) تعيين كنيم؟ آنها ديگرانند. به مجرد اينكه ما همه در ايران هستيم، به مجرد اينكه ما همه مسلمان هستيم نمى‏توانيم سرنوشت يك جمعيتى كه الان موجود نيستند تعيين كنيم كه بعدها ملزم باشند اين اعقاب ما به اينكه اين آقا را به اعليحضرتى بشناسند.آخر به چه مناسبت تو همچو كارى مى‏كنى؟ به من و شما چه ربط دارد اين؟ پس سلطنت اصلاً، اصلاً قضيه سلطنت يك مطلب خلاف عقلى است، خلاف شعور انسان است. اين در صورتى كه يك موسسان صحيح صد در صد ملى باشد، اين است كه براى اعقاب هيچ خطرى نبايد داشته باشد. اما ما رجوع كنيم به تاريخ، ما كه شاهد خود قضيه بوديم، شما جوان‏ها آنوقت نبوديد، ما شاهد قضيه بوديم كه قضيه چه جور بود و چه جور تحقق پيدا كرد. با سرنيزه مجلس درست كردند، با سرنيزه راى درست كردند. مگر كسى جرات مى‏كرد راى ندهد، جرات مى‏كرد نفس بكشد. درست كردند، البته يك عده‏اى آنوقت از جان گذشتند و مخالفت كردند لكن مابقى همه سرنيزه بالاى سرشان بود، يك مجلس سرنيزه‏اى درست كردند و بعد با سرنيزه به ما تحميل كردند يك همچو موجوداتى را. اگر هم صحيح بود، غلط بود. اگر صحيح بود نسبت به آن كسى كه در آن زمان بود صحيح، اما نسبت به كسى در آن زمان نبود غلط. ماهائى كه، شماهائى كه در آنوقت نبوديد، رفراندم آنوقت نمى‏دانم مجلس موسسان آنوقت هيچ دخالت نمى‏تواند داشته باشد در سرنوشت شما.

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 252

رمز پيروزى ملت، حفظ وحدت كلمه و اتكال به خدا

ما يك قدم جلو رفتيم تا اينكه اين شخص را از مملكت بيرون كرديم، او مى‏خواست كه ماها را بيرون كند و مى‏گفت كه هر كه وارد حزب رستاخيز نشده است بايد از اين مملكت بيرون برود. شما بحمدالله با هم متحد شديد و اتفاق كلمه شما باعث شد كه آن كارى كه مى‏خواست سر شما بياورد شما سر او آورديد، بيرونش كرديد. بعدها هم كسى نمى‏تواند او را بياورد. اگر مى‏توانستند نگهش مى‏داشتند. نگه داشتن آسان‏تر از بيرون رفتن و برگشتن است، البته آنها به فكر هستند. گفته مى‏شود كه در طياره كه داشته مى‏رفته اين خبيث امر مى‏كرده كه كودتا كنيد. طياره در هوا بوده و باز از هواى نفسش دست بر نداشته. از آنجا (اينجور گفته مى‏شود) امر كرده كه كودتا كنيد. در همين چند روز هم مى‏گويند در يكى از پادگان‏ها (امروز هم باز براى من نوشته‏اند) دستور داده بودند به اينكه برويد شهر همدان را - كودتا كنيد و بمباران كنيد و بساط درست كنيد. گوش ندادند، اعتصاب غذا كردند و گوش ندادند و الان هم اين پادگان در بست مال ملت است. اينها براى چى بود؟ براى دو مطلب: يك مطلب اين اتفاق كلمه‏اى كه در ايران پيدا شد. يك مطلب ديگر، اين پشتوانه‏اى كه عبارت از حق و حقيقت خدا بود. براى خدا و اسلام داد زديد گفتيد ما اسلام را مى‏خواهيم، آزادى مى‏خواهيم، استقلال مى‏خواهيم. حكومت اسلام، حكومت اسلامى همين آزادى و استقلال را به شما مى‏دهد منتها شما تشريح كرديد مطلب را والا حكومت اسلامى يعنى آزادى، يعنى استقلال. اين پشتوانه داشتن اجتماع شما به اراده الله تعالى موجب پيروزى شما تا اينجاست و اگر اين دو جهت محفوظ بماند كه قيامتان بحق باشد. (اعظكم بواحده ان تقوموالله) براى خدا قيام كنيد، نه براى شهوات نفسانيه. اگر انسان براى شهوات نفسانيه قيام بكند و براى خدا نباشد اين به جائى نمى‏رسد كارش، اين بالاخره فشل مى‏شود كارش چيزى كه براى خدا نيست دوام نمى‏تواند داشته باشد.

فقط براى خدا قيام كنيد.

كوشش كنيد كه قيام شما، اين نهضتى كه داريد نهضت الهى باشد، لله باشد. من نمى‏توانم باور كنم كه كسى مبادى معنوى نداشته باشد و براى مردم كوشش كند. من اصلاً باورم نمى‏آيد. اينهائى كه مبادى معنوى دارند، اينهائى كه خدا قائلند، آنهائى كه جزا قائلند، آنهائى كه عطا قائلند، اينها تعقل دارد كه يك كسى جان خودش را بدهد يك جان بالاتر بگيرد، همه چيزش را بدهد و از خدا زيادتر، آنقدرى كه هيچ چشمى نمى‏تواند ببيند و هيچ گوشى نمى‏تواند بشنود بگيرد. اين معقول است كه ما يكى بدهيم صد تا بگيريم. يك جانى كه توى اين كالبد محبوس است بدهيم، آزاد بشويم به جانى كه الهى است، آزاد است، محيط است، همه چيز است، اراده‏اش فعال است، مى‏گويد بشو، مى‏شود، هر چه و هر كه بخواهد مى‏شود، يك همچو چيزى بگيرد، اين معقول است كه انسان در اينجا فداكارى كند و جانش را بدهد اما آن كسى كه اين مبادى را ندارد، يا بسيار احمق است يا دروغ است مطلب. من مى‏گويم دروغ است مطلب، تعميه است. اينكه (من براى مردم، براى توده دارم زحمت مى‏كشم)، از او مى‏پرسيم

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 253

خوب، حالا خودت را كشتند چه؟ تو همچو آدمى هستى كه براى توده؟

انسان هر چه مى‏خواهد براى خودش مى‏خواهد، انسانى كه براى خودش نخواهد، در تمام بشر چند تا دانه نمى‏تواند پيدا بشود. تا مبادى روحى و الهى در كار نباشد نمى‏شود كه دوام داشته باشد. عليهذا خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد من يك موعظه به شما مى‏كنم. (در تمام موعظه‏هائى كه همه مى‏كنند مى‏فرمايد كه من فقط يك موعظه به شما مى‏كنم. موعظه كن خداى تبارك و تعالى است، آن كه موعظه را رسانده رسول خدا (ص) است، اين كتابى كه در آن اين موعظه ثبت شده است قرآن است) مى‏فرمايد من فقط يك موعظه مى‏كنم و آن اين است كه براى خدا قيام كنيد، هم قيام كنيد، هم قيامتان براى خدا باشد. اگر بخواهى قيام شما يك قيام مثمر باشد، نتيجه داشته باشد قيامتان، منتهى به تفكيك و تجزيه و امثال ذالك نشود. تمام هم شما يك نقطه باشد و آن هم يك نقطه ماوراى عالم طبيعت، يك نقطه غير متناهى، در همه چيز همه توجه به او داشته باشيد. اگر يك همچو مطلبى شد آنوقت قيام شما و نهضت شما يك نهضت اسلامى سالم، دوام‏دار (مى‏شود) براى اينكه پشتوانه‏اش دائم است، چيزى كه پشتوانه‏اش دائم است، دائم است.

من اين موعظه خداى تبارك و تعالى به لسان قرآن را دارم به شما مى‏رسانم. اين موعظه به ما مى‏فهماند به اينكه بايد وحدت كلمه داشته باشيم، وجهه ما يكى باشد: الله. (ان تقوموالله) قيام لله، ديگر نمى‏تواند كه يك كسى يك طرف برود يك كسى يك طرف ديگر. اگر ديديد كه در يك قيامى دسته دسته و حزب حزب و جبهه جبهه شد بدانيد كه خدا در كار نيست. اگر همه با هم متوجه به يك نقطه باشند دعوت به وحدت كلمه است، به وحدت عقيده است. وحدت عقيده وحدت كلمه مى‏آورد، وحدت عمل مى‏آورد. (انما اعظكم بواحده) يك موعظه، فقط يك موعظه. توى اين موعظه همه چيز است. شما اين يك موعظه را گوش كنيد، عمل كنيد، همه چيز شما در اين يك موعظه هست موعظه خداست، آنهم فقط يك موعظه. همه چيزهائى كه شما تصور بكنيد توى اين يك كلمه هست. اينكه قرآن معجزه هست براى اين چيزهاست كه سه تا چهار تا كلمه تمام حيثيات بشر را اداره مى‏كند. (اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) قيام اگر قيام لله شد همه چيز متمركز مى‏شود در همان الوهيت و اين قيام شما چون يك بوئى از الوهيت مى‏داد تا اينجا رسيده است كه قدرت‏هاى بشرى را زير پا گذاشت، يعنى مشت غلبه كرد بر تانك، مشت غلبه كرد بر توپ، توپ‏ها و تانك‏هائى كه در ايران آورده بودند و متمركز كرده بودند و اينها، مشت‏هاى جوانها و پيرها و زن‏هاى ما در مقابلش ايستاد و گفت كه ديگر اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ براى اينكه لله است. مگر با خدا مى‏شود معارضه كرد؟ مگر مقابله مى‏شود با خدا كرد؟ اين كار خدائى است، لله است، براى خداست. همه اين دعوى‏هائى كه اينها داشتند پيچيد و كنار گذاشت.

تاكيد بر جديت اقشار ملت در رفع نقائص و خرابى‏هاى مملكت

اما حالا باز اول كار است. شما خيال نكنيد كه ما رسيديم به مقصدمان، برويم بخوابيم

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 254

سر جايمان. خير قيام لله الان اول كار است به حسب آن چيزى كه اهل معرفت مى‏گويند منزل اول است نهضت. ما خيلى راه داريم الان. آقا ما وارث يك مملكت هستيم كه همه چيزش را اين مرد به باد فنا داد، همه چيزش را. شما روى هر مطلبى كه دست بگذارى، روى هر مظهرى از مظاهر تمدن كه دست بگذارى اين به باد داده است. به باد داد و فرياد زد كه من تمدن بزرگ آوردم. دانشگاه ما را به باد فنا داد، زراعت ما را به باد فنا داد، نفت ما را همه‏اش تقريباً داد (مى‏گويد بيست سال ديگر مانده تمام بشود، اينطور كه شما مى‏دهيد بله) همه چيز ما را به باد فنا داد. جوان‏هاى ما را فانى كرد و به باد فنا داد. از همه جنايت‏ها بالاتر از دست دادن نيروهاى انسانى است. انسان است كه مى‏تواند كار بكند و ارزش دارد و الا آب و خاك و اينها ارزش ندارد. انسان ارزش دارد، اين انسانيت را سلب كردند اينها، جوان‏ها و نيروهاى جوان‏هاى ما را به باد فنا داد. اين جوان‏هائى كه الان در آلمان آمدند براى نيروى اتمى، از آنها بپرسيد (آمدند به من گفتند، شما هم از آنها بپرسيد، خودشان هم مى‏دانند) مى‏گويند ما را پائين نگه داشتند، نمى‏گذارند و هيچ اثر هم ندارد كار ما. كار بى‏اثر و نگه داشتن نيرويى كه استعداد دارد و بايد ترقى بكند، در يك حدى خفه‏اش مى‏كنند و نگهش مى‏دارند. همه چيز اين مملكت را به باد داده است. ما اگر موفق هم بشويم و اين تتمه لاشه را بيرون بريزيم باز ده، بيست سال لازم است كه همه اقشار ملت فعاليت كنند تا بتوانند اين نقيصه‏ها را رفع بكنند. شما بخواهيد زراعت ما را برگردانيد به حالى كه قبل از اين افسادات ارضيه بود ده بيست سال زحمت لازم دارد، همه مردم بايد دست به هم بدهند، بايد زارعين و دهقان‏ها و كشاورزها مشغول كار بشوند و ديگران كمك كنند به آنها. تنها با يك قشر، با يك دولت اصلاح نمى‏شود.

ملت خواهان برقرارى حكومت عدل اسلامى است

ما امروز مى‏خواهيم همه ملت را وارد در دولت كنيم، جدا نباشد، همه با هم اعانت كنند، معاون هم باشند نه اينكه يك اجنبى باشد كه مردم از آن بترسند، او را نگاه كنند نتوانند با او حرف بزنند. ما يك كسى را مى‏خواهيم كه (البته نمى‏شود، اينكه من مى‏گويم مى‏خواهيم، شبيه است آنهم نه شبيه نزديك، شبيه بسيار دور) مثل حضرت على سلام الله عليه باشد كه زمان سلطنتش (استغفرالله كه سلطنت مى‏گويم) امارت او، امارت شرعيه‏اش، خلافتش كه آنقدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و ايران و نمى‏دانم همه اينها را داشت، آنوقت پا مى‏شد، خودش راه مى‏افتاد در خانه اين زن و آن زن و آن زن. بعد از اينكه خانه يك زنى رفت (به حسب اينطورى كه تاريخ نقل مى‏كند، آقايان نقل مى‏كنند) و دلجوئى كرد و بچه‏هايش را چه كرد، بعد كارى مى‏كند كه اين بچه كوچك‏ها بخندند، يك كارى كه آدم‏هاى متعارف عادى نمى‏توانند، يك ماوراءالطبيعت اين كار را مى‏تواند بكند. يك صدائى در مى‏آورد كه اين بچه مى‏خندد، مى‏گويد اينها داشتند گريه مى‏كردند مى‏خواستم با خنده اينها از خانه بيرون بيايم. ما يك همچو آدمى مى‏خواهيم، نه يك كسى كه از سايه‏اش بترسيم. ما يك حاكمى مى‏خواهيم كه توى مسجد وقتى آمد نشست، بيايند دور او بنشينند صحبت كنند، با او حرف بزنند،

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 255

اشكال دارند، اشكالشان را بگويند. ما يك اميرى مى‏خواهيم كه وقتى يهودى آمده ادعا كرده، قاضى مى‏فرستد سراغ امير كه بيا، مى‏آيد مى‏نشيند در مجلس قضا (همان قاضى كه خودش نصب كرده) در مجلس قضاوت مى‏نشيند، طرح دعوا مى‏شود و راى برخلاف حضرت امير سلام الله عليه مى‏دهد. شما مى‏توانيد كه اينهمه چيزى كه از بنياد پهلوى برده، حكومت‏ها مى‏توانند ادعا كنند؟ (حتى حالا) مى‏توانند اين مرديكه را بياورند اينجا كه آقا بنياد پهلوى را بيا حسابش پس بده پانزده ميليون دلار فلان، ده ميليون دلار فلان، پنج ميليون دلار فلان، سى ميليون دلار فلان، همه از اجرا و بستگان و پسر و دختر شاه.

ما يك حكومت عادل مى‏خواهيم، عادل يعنى دزد نباشد لااقل، نمى‏خواهيم اقتدا به حاكمان بكنيم. (البته بايد اينطور باشد) ما مى‏خواهيم اينطور باشد كه اين مال ملت را ندزدد، بر ندارد برود.

تبليغات رژيم شاه عليه روحانيت براى جداسازى مردم از اسلام و قرآن‏

خوب، شما مطالعه كنيد اين صورتى كه مال يكى دو ماه است (مطالعه هم كرده‏ايد لابد) ببينيد بين اينها يك نفر آدم متدين پيدا مى‏شود؟ اين آخوندهاى مفتخور به اصطلاح اينها، توى اين قائمه‏ها يك آخوند را پيدا مى‏كنيد؟ يك ملا را پيدا مى‏كنيد؟ اينها تبليغات است (آخوند مفتخور) تبليغات است اينها براى اينكه مى‏خواهند آخوند را زمين بزنند. آن كه مى‏تواند تو دهنى بزند آخوند است. آن كه با منبر و محرابش جلوى توپ و تانك مى‏ايستد آخوند است. اينها مى‏خواهند اين قوه را از شما بگيرند، اسلام هم كه مى‏خواهند بگيرند، قرآن هم كه مى‏خواهند بگيرند، همه را مى خواهند بگيرند تا شما بشويد يك افراد مخلوع از خدا، خلع سلاح شده، نه خدا داشته باشيد و نه امام داشته باشيد و نه قرآن داشته باشيد و نه موعظه‏چى داشته باشيد و نه منبرى داشته باشيد و نه محرابى و نه آخوند، هيچى، پس چه بكنند؟ همين كارهائى كه تا حالا كردند، ادامه بدهند همين كارهائى كه تا حالا كردند. تبليغات كردند، زمان آن مرد خدا نشناس، چه تبليغاتى بر ضد روحانيت كردند كه روحانيت را به هيچ جا راه نمى‏دادند. مردى كه گفته بود كه من دو طايفه را سوار اتومبيل نمى‏كنم، قرار با خدا گذاشتم، يكى آخوند، يكى فاحشه. اينطور درست كرده بودند. چرا؟ براى اينكه از آخوند مى‏ترسيدند. يك آخوند توى مجلس بود پدرش را در مى‏آورد، يك مدرس كه در مجلس بود مكرر شكست داد، آخر گرفتند او را كشتند. از اختلافات دست برداشته و در زير پرچم اسلام بياييد. وحدت كلمه، لله بودن اين پيروزى را به شما داده تا حالا. اين وحدت كلمه را حفظ كنيد، اين حزب بازى را كنار بگذاريد، اين جبهه بازى را كنار بگذاريد، اين آخوند و دانشگاهى را كنار بگذاريد، خدا مى‏داند ضرر به شما مى‏زند، ضربه مى‏زند به شماها. در خارج آدم مى‏آيد مى‏بيند كه جبهه‏هاى مختلف است. كنار بگذاريد آقا. اگر چنانچه مسلمانيد، مسلمانى اقتضا مى‏كندكه كنار

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 256

بگذاريد. اگر ملى هستيد، ملى بودن اقتضا مى‏كند، اگر عاقليد، عقل اقتضاى اين را مى‏كند. اينها را ديگران درست كردند به اعتقاد من، ديگران درست كردند كه ما را متفرق از هم بكنند. كنار بگذاريد اين مسائل را، با هم بشويد (يدالله مع الجماعه) همه با هم بشويد. تا اينجا آورديد تا آخر ببريد. آخر يعنى آنوقتى كه دست اجانب از مملكت شما كوتاه بشود، مملكت بشود مال خودتان، خودتان اداره‏اش بكنيد، خودتان هر چه داريد دلتان خواست بفروشيد، نفت را خواستيد بفروشيد، خواستيد نفروشيد. البته مى‏خواهيم بفروشيم اما نه اين فروشى كه اين مرد كرد كه هم نفت را داد و هم پايگاه درست كرد، به جاى نفت پايگاه براى آنها درست كرد. اينطور البته نمى‏شود، ادامه ندارد اين. اتفاق كلمه داشته باشيد كه اگر اين پايگاه اتفاق كلمه را از شما گرفتند بدانيد كه شكست مى‏خوريد. اگر اين جمعيت‏ها توى ايران كه همه داد مى‏كنند آزادى، همه داد مى‏كنند خدا، اگر اين تفرقه در آن پيدا شد و يك قشرى در آن پيدا شد كه يك شعار ديگر غير الهى داد و لله نبود بدانيد كه شما را شكست مى‏دهند. آنها درست مى‏كنند اين مطالب را. الان وقتى است كه اينها شكست خورده‏اند ديگر هر چه دستشان برسد درست مى‏كنند يك گروه درست مى‏كنند به اسم كذا، يك گروه درست مى كنند به اسم كذا براى اينكه تعميه كنند و اين ملت روحيه‏اش را از دست بدهد. من عرض مى‏كنم كه محكم باشيد، روحيه‏تان را نگه داريد. وقتى ابرقدرت‏ها نتوانستند غلط بكنند اين چهار تا بچه نمى‏توانند كارى بكنند. محكم باشيد سر جاى خودتان. قدرت ملت يك قدرتى است كه هيچ قدرتى با او نمى‏تواند مقابله كند. شما ديديد و داريد مى‏بينيد آن كه همه قدرت‏ها دنبالش بود شما بيرونش كرديد. ما تا آن جائى كه دست همه اجانب، (چه اجانب چپ و چه اجانب راست) دست اينها در مملكت ما يك چيزى دارد، نهضتمان ادامه دارد و تا جان داريم فرياد مى‏كنيم. از اين تفرقه و اين اختلاف كلمه دست برداريد آقايان و من از شماها و هم از قشرهائى كه در ايران هستند اين تقاضا را دارم، ملتمسانه اين تقاضا را از همه‏تان دارم كه همه شما دنبال يك مطلب برويد كه بخواهيد مملكت خودتان را از چنگ ديگران آزاد كنيد. (من دارم سينه مى‏زنم براى آمريكا، من دارم سينه مى‏زنم براى روسيه، من دارم سينه مى‏زنم براى چين) همه‏اش غلط است. بدتر از بدتر هم. براى خودت چرا سينه نمى‏زنى بدبخت؟ مملكت از من است و به يكى ديگر مى‏خواهم تحويل بدهم؟! و بعد هم ملى هستم باز هم توده‏اى هستم؟! توده‏اى اين است كه براى ملت خودش باشد، نه براى چين و ديگران باشد. دست برداريد از اختلافات، همه زير پرچم اسلام بيائيد اگر بخواهيد كه همه قدرت‏ها را كنار بگذاريد و خودتان باشيد، خودتان با يك اخلاق فاضله، يك مملكت نمونه‏اى كه اخلاق فاضله باشد، يك مملكت نمونه‏اى كه ظلم به ديگران نكند، طمع به مال ديگران نداشته باشد، ظلم هم تحمل نكند، مالش هم به ديگران ندهد. برنامه ما اين است كه نه ظلم بكنيم و نه ظلم بشنويم، نه مى‏خواهيم به مردم تحمل كنيم، نه تحمل مى‏كنيم تحميل ديگران را. همه با هم باشيد ولله باشد، قصدهايتان را خالص بكنيد لله و صفوف‏تان را فشرده‏تر بكنيد و من اميدوارم كه خداوند به شماها نصرت بدهد و نصرت مى‏دهد انشاءالله. والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 270

تاريخ: 8/11/57

بيانات امام خمينى در مورد نقش شوم اجانب در ايجاد وابستگى و چگونگى رهائى از سلطه ابرقدرتها

تاثر و تاسف از مصيبت‏هاى وارده بر ملت ايران

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

من هر چه مصيبت بر برادرهاى ايرانى وارد بشود، يا تحمل زحمت‏ها بكنند، اين به منزله يك بار سنگينى است كه بر دوش من واقع مى‏شود و من از عهده جواب اين نمى‏توانم برآيم. همين دو سه روز باز كشتارهائى در ايران واقع شده است كه موجب تاثر ماست و اهالى ايران از شهرهاى مختلفه ايران به تهران آمدند و تحمل زحمات كردند و در اين سرماى زمستان رجوع كردند به طرف تهران و اين هم موجب تاثر من است و تمام آنها يك بارى است به دوش ما كه سنگينى مى‏كند. من از خداى تبارك و تعالى توفيق ملت ايران را و مردم ايران را خواستارم و من سلامتى همه آنها را از خداوند تعالى خواستارم. من بنا داشتم كه بروم پيش رفقاى ايرانى و در صف آنها خدمت بكنم و ميل داشتم كه اگر چنانچه آنها برايشان غمى وارد بشود من هم شريك باشم، اگر چنانچه خداى نخواسته خون آنها بريزد من هم با آنها شريك باشم لكن دست خيانتكارها باز از آستين در آمد و به توهم اينكه اگر ما برويم به ايران، براى آنها مثلاً بد مى‏شود يا براى ارباب ها... از رفتن من ممانعت كردند و راه‏ها را بستند و من انشاءالله در فرصت اول همان برنامه‏اى را كه براى رفتن داشتم دارم.

رهايى از وابستگى و نيل به سعادت و استقلال سرلوحه قيام ملت ايران‏

در نقلى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم ديدند كه عده‏اى از آن كفار را دارند مى‏آورند، دستگير كردند مى‏آورند و عبور مى‏دهند، فرمودند كه آنها را ما (قريب به اين معنا) مى‏خواهيم به بهشت ببريم و آنها را با زنجير مى‏كشند به طرف بهشت. انبيا عليهم السلام كه براى سعادت بشر مبعوث شدند يعنى سعادت همه جانبه بشر، سعادت دنياى بشر، سعادت حيات ديگر بشر، آنها مى‏خواستند كه انسانها را به كمال لايق به انسانيت برسانند. بشر زير اين بار (بسياريشان) نمى‏روند و نرفتند. ما هم به تبع نبى اكرم صلى الله عليه و آله وسلم قيام كرديم براى اينكه اين ملت محروم را به كمال لايق خودش برسانيم. اين ملتى كه در طول رژيم سلطنتى از اول و در طول اين پنجاه سالى كه ما يادمان هست از جهت ظلم اينها، از همه جهت محروم و گرفتار بودند، همه چيزشان به باد مى‏رفت

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 271

و همه ثروتشان را دشمن مى‏بردندو مى‏برند و همه نيروهاى ما را به باد دارند مى‏دهند، ايران نهضت كرد و ما هم به تبع ايران، دنباله ايرانى‏ها، ماهم يك چند كلمه‏اى، چند قدمى مى‏رويم براى اينكه اين ملت را نجات بدهيم.

ما مى‏خواهيم دولت‏هائى (را) كه حكومت بر ايران مى‏كنند، نجات بدهيم. ما مى‏خواهيم ارتش را از اين انگل بودن نجات بدهيم. ما از اول كه مستشارهاى امريكا آمدند و ارتش ما را در دست گرفتند، با اين مخالف بوديم. ما از مصونيت دادن به اتباع امريكا تنفر داشتيم و اظهار تنفر كرديم. ما مى‏خواهيم اين دولت‏ها را مستقل كنيم و راضى‏شوند. ما مى‏گوئيم شما خودتان مستقلاً در مملكت خودتان، در مقدرات مملكت خودتان بايد دخالت داشته باشيد، اينها مى‏گويند ما مى‏خواهيم نوكر باشيم، (لفظاً نمى‏گويند، عملاً اينطور است) ما مى‏خواهيم ارتش را از اين مستشارهاى امريكائى، آقا بالا سرها نجات بدهيم، اين گردن كلفت‏هاى ارتش راضى نمى‏شوند به اين، مى‏خواهند زير بار باشند. اين همان آن چيزى است كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود كه: با زنجير ما اينها را داريم مى‏كشيم به طرف بهشت، طرف سعادت. ما بايد اين گردن كلفت‏ها را با زنجير بكشيم طرف سعادت.

ما مى‏خواهيم شما آقا باشيد، شما مى‏گوئيد مى‏خواهيم نوكر باشيم!! ما مى‏گوئيم شما بايد خودتان كشور خودتان را اداره بكنيد، خودتان كشور خودتان را اداره بكنيد، منافع مملكت مال خودتان باشد، ذخائر مملكت براى آن بيچاره باشد كه در زاغه‏ها نشسته‏اند، شماها راضى نمى‏شويد، راضى نمى‏شويد كه خودتان هم آدم بشويد!! ما مى‏خواهيم شما را آدم كنيم، شما آدم نمى‏خواهيد بشويد!!

نقطه اصلى جنايات را فراموش نكنيد

شما با ادعاى از اول ما مبتلاى به ادعاها بوديم، زمانى كه محمدرضا خان بود اينجا ادعاها پشت سرهم، راديو فرياد مى‏كرد و تلويزيون اعلاميه‏اش را مى‏داد و مطبوعات هم دنبالش و هر وقت آدم روزنامه را باز مى‏كرد، اولش اعليحضرت آريامهر چه فرمودند، عليا حضرت چه فرمودند، ملكه چه، شهبانو چه فرموده. هر وقت راديو را باز مى‏كرديد همين حرف‏ها بود، هر كس صحبت مى‏خواست بكند مى‏بايست همين حرف‏ها را بزند، خودشان هم دائما از اين حرف مى‏زدند كه (مملكت را ما چه وضعى كرديم، ما به تمدن بزرگ مى‏خواهيم برسانيم، ما چه مى‏خواهيم بكنيم، ما چه مى‏خواهيم بكنيم) وقتى ردش كردند و رفت فهميديم كه هيچ كارى نكرده، هيچ غلطى نكرده. شما دست روى هر يك از مظاهر تمدن بگذاريد مى‏بينيد خراب است و اين خرابش كرد. يادتان نرود محمدرضا را، همه بدبختى‏هايش مال اين خبيث بود، اين را يادتان نرود، ذكرش كنيد. اينطور نيست كه حالائى كه از ايران خارج شده حالا شما بگوئيد كه ديگر گذشت، او رفت ديگر حرفش را نزنيد. خير، اين بايد ذكرش زنده بماند تا آنوقتى كه خودش و اربابش و ديگران رفتند، آنوقتى كه مدفون شدند، ديگر بعد از دفنش ما كارى نداريم.

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 272

مردم فريبى و غارتگرى تحت لواى مليت

تا حالا صحبت از شاهنشاهى و (مردم ايران، ملت ايران شاه دوستند، از اول اصلاً شاهدوستند، بدون شاه زندگى نمى‏توانند بكنند). حالا ما بدون شاه چرا زنده نشستيم؟ آنها هم همه دارند زندگى مى‏كنند. همين آقا گفت كه اگر شاه نباشد كمونيست مى‏شود. خوب حالا شاه نيست، كمونيست شد؟ الان شاه هست؟ كسى نيست. رژيم شاهنشاهى، كمونيستى را از بين برده است؟ رژيمى هم دركار نيست، نه رژيم شاهنشاهى الان در كار است، نه شاهنشاهى در كار است، نه شاهى در كار است. شما مى‏گوئيد كه اگر من نباشم (محمدرضاخان اينجور مى‏گفت كه اگر من نباشم) تجزيه مى‏شود مملكت، يك تكه‏اش را انگليس‏ها مى‏برند، يك تكه‏اش را هم روس‏ها مى‏برند، يك تكه‏اش هم امريكا مى‏برد. ما آنوقت هم مى‏گفتيم كه آقا تو كه هستى اينطورى است، تو برو اين حرف‏ها نمى‏شود. الان هم رفته، الان مملكت ما تجزيه شده است؟! يكى از اين طرف رفته، يكى از آن طرف رفته؟! خوب رفت او تمام شد. تا حالا ما گرفتار لاف‏ها و گزاف‏هاى محمدرضاخان بوديم به صورت شاهنشاهى، اعليحضرتى، آريامهرى، حالا گرفتار مليت و آزادى و اين حرفها هستيم، سرقبر دكتر مصدق برويم و عرض كنم از اين حرف ها. ما نه آنها را باور كرديم، نه اينها را باور مى‏كنيم. ما خوش باور نيستيم، چه كنيم. ما مى‏بينيم همان بساطى كه در زمان محمدرضا خان، شاه سابق بود حالا همان دارد اجرا مى‏شود، همان‏ها آنوقت آدم مى‏كشتند، حالا هم آدم مى‏كشند، آنوقت غارت مى‏كردند، حالا هم غارت مى‏كنند، آنوقت از اجتماعات جلوگيرى مى‏كردند، حالا هم جلوگيرى مى‏كنند. زورشان نمى‏رسد حالا والا دو نفر آدم نمى‏گذاشتند با هم جمع بشوند، شاه كه مى‏گويد بيش از دو نفر نبايد باشد، يك نفر هم شايد نمى‏گذاشتند. زورشان نمى‏رسد حالا، ديگر مردم اعتنا به آنها نمى‏كنند. همان برنامه است، همان بساط است. تحميلى است منتهى آن يكى اسمش شاهنشاهى ميشود، اين مليت و جمهورى دموكراتيك و اين حرف ها. اينها با اسلام بد هستند، با جمهوريش خوبند، آن تكه دومش كه جمهورى اسلامى است با اين بد هستند، آنها دشمن اسلامند. اگر نيستيد، چرا وقتى برنامه‏تان را مى‏دهيد مى‏گوئيد جمهورى دموكراتيك؟ اسلام چه گناهى كرده، اسلام به شما چه كرده؟ شما خوب نيستيد با اسلام براى اينكه اسلام است كه جلو منافع شخصى راگير، اسلام است كه نمى‏گذارد اين گردن كلفت‏ها زندگى اشرافى بكنند، يك زندگى آنجور كه دلشان مى‏خواهد بكنند، اسلام تعديل مى‏كند، اسلام است كه نمى‏گذارد اجانب بر مسلمين حكومت بكنند، اسلام است كه جلو زور را مى‏گيرد، جلو ديكتاتورى را مى‏گيرد. آن اسلامى كه جلو ديكتاتورى را مى‏گيرد، حالا آنها مى‏گويند كه ما از ديكتاتورى محمدرضاخان فارغ شديم به ديكتاتورى آخوندى رسيديم! آخر كدام ديكتاتورى آخوندها دارند؟ چه كردند اينها؟ ما مى‏گوئيم ديكتاتورى نكنيد، ما مى‏گوئيم ديكتاتورى بكنيد؟ ما مى‏گوئيم ديكتاتورى نكنيد. ما جز از فساد، جلوگيرى از هيچ چيز نمى‏كنيم. آزادند مردم، شماها نمى‏گذاريد آزاد باشند.

هر روزى در يك اسمى، همان‏هائى كه از محمدرضاخان تقويت مى‏كردند، حالا از اينها دارند تقويت مى‏كنند. (اسم تغيير كرده، محمدرضا رفته يكى بدتر آمده، والا مطلب همان است) ملت بايد

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 273

ملتفت باشند، توجه داشته باشند، خيال نكنند كه ما غلبه كرديم تمام شد. محمدرضا را بيرونش كرديم، بسيار خوب، اين صحنه عوض شد، حالا صحنه دوم پيش آمده، يك وقتى با اسلحه زور و قلدرى، ديكتاتورى، يك وقتى با اسلحه آشتى و با روى خوش و ملايمت، يك وقتى، هم آشتى و هم قلدرى، حالا (دموكراتيك اسلامى) دموكراتيك، از آن طرف (دين مبين اسلام). همان است و همان بساط كه آن مردك داشت، او هم مى‏گفت دين اسلام، آن كه اصلاً نمى‏داند كه دين اسلام چه چيز هست، مى‏گويد دين مبين اسلام. از آن طرف مى‏گويند دين مبين اسلام، از آن طرف اساسش را دارد از بين مى‏برد، از بين برده. اسلام مى گويد كه تو برو كنار، اسلام حكومت جائر را قبول ندارد، شما جائريد. اسلام با ظلم مخالف است. پيغمبر اسلام بيست و سه سال جنگيده با ظلم، يك وقت با موعظه يا خطابه و اينها در مكه، يك وقت با شمشير در مدينه. شما داريد ظلم را ترويج مى‏كنيد، شما پريروز جوان‏هاى ما را كشتيد، شما خونريزيد، شما خونخواريد.

ما مى‏خواهيم شما را از زير بار استعمار بيرون كنيم، شما مى‏گوئيد كه ما مى‏خواهيم زير بار استعمار باشيم!! عقلتان نمى‏رسد، ما بايد تو سرتان بزنيم تا بيرون بيائيد، ما زنجيرتان بايد بكنيم تا از ذلت بيرونتان بكشيم، دستتان را بگيريم با زور بيرونتان بكشيم، شما عقلتان نمى‏رسد. ارتشى‏هاى ما بدانند ما مى‏خواهيم آنها را مستقل شان كنيم، اين دوسه نفرى كه در راس واقع شدند نمى‏گذارند، اين دو سه نفر را بگيريد، آنها را بيرونشان كنيد. دولتى‏ما بدانند ما مى‏خواهيم دولت مستقل ايجاد كنيم، اين نوكرها نمى‏گذارند، بيرونشان كنيد، الزمشان كنيد كه كنار بروند.

تاسيس دولت مبتنى بر احكام اسلام و راى ملت

من در اول فرصتى كه پيدا كنم به خواست خدا مى‏روم ايران و اول قدمى كه برمى دارم تاسيس مى‏كنم يك دولت اسلامى مبتنى بر احكام اسلام، مبتنى بر راى مردم، پيشنهاد مى كنيم به مردم و راى از اينها مى‏گيريم و يك حكومت اسلامى تاسيس مى‏كنيم.

همه ايران مسلمند و من گمان ندارم جز چند نفرى كه خيال مى‏كنند كه اسلام مخالف با ظلم آنها هست و تشخيص اين را داده‏اند، مردم ايران مخالف باشند. ما مى‏بينيم كه مردم ايران، ديروز در تهران چه اجتماعى بوده است، تبريز هم بوده. ملت اين را مى‏خواهد، آنها نمى‏خواهند كه زير بار حكومت‏هاى جائر باشند، آنها مى‏خواهند يك حكومت عادل داشته باشند. شما خيال نكنيد كه (جمهورى اسلامى يك چيزى است كه ما نمى‏فهميم) اينها خودشان را به نفهمى مى زنند. چرا نمى‏فهميد؟ جمهوريش را كه همه مى‏دانيد، اگر نمى‏توانيد، ياد بگيريد، اسلاميش هم محتواى اسلام. با اسلام مخالفيد؟ با احكام اسلام مخالفيد؟ اسلام احكام دارد، در سياست احكام دارد، در اجتماعات احكام دارد، در همه چيز احكام دارد. قانون اساسى نه، قانون اسلام. با جمهوريش مخالف نيستيد، با اسلامش مخالفيد؟ اگر اينطور است، باطن ذاتتان ايمان ندارد، اسلام ندارد، مسلم نيستيد.

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 274

ارتشيان جوان،ارتش و مملكت را از دست سران وابسته نجات بدهند

ما مى‏خواهيم كه اين ارتش ما يك ارتش مستقلى باشد كه يك سرهنگى از امريكا نيايد اينجا ارتشبد را بكوبد. ارتشبد! ما مى‏خواهيم تو را نجاتت بدهيم، تو اينجور نمى‏خواهى؟ عقلت نمى‏رسد، به زور بايد نجاتت بدهيم.

جوان‏هاى ما در نظام حيثيت شان باقى مانده، مثل بعضى از اين بزرگ‏هايشان نيست كه فطرت را از دست دادند از بس آدم كشتند، از بس ظلم كردند ديگر به صورت سبع درآمدند، جوان‏ها اينجور نيستند. جوان‏ها! به داد مملكت تان برسيد، به داد ارتش تان برسيد، نگذاريد اين چهار تا پيرمردى كه پول ما را جمع كردند و فرستادند به خارج، اينها باز بگذارند اين وضع باقى باشد، اين وضع را بزنيد به هم.

مصلحت شما در توبه و اعلام استعفاست.

من گفتم كه اگر دولت بيايد اينجا، يعنى رئيس دولت به قول خودشان بيايد اينجا، تا استعفايش را قبلاً ننويسد و اعلام نكند، با من ملاقات نمى‏تواند بكند. اين هم كه من مى‏گويم استعفا، نه اينكه اين معناى قانونى استعفا را دارد، اين نيست، اين نخست وزير نيست، نه اينكه نخست وزير است و استعفا كند، لكن براى حفظ ظاهرى است كه حالا كلمه استعفا را ما هم ذكر مى‏كنيم، و الا استعفا يعنى چه، اصلاً نخست وزير كه تو نيستى. اعلام بكند من نخست وزير نيستم. اگر اين را كرد و چون مثل بعضى از اينها كه بودند كه خيلى جنايت شان فوق العاده بود و نمى‏توانستم من حتى با استعفا يا با چيز هم قبولشان بكنم، خوب به آن اندازه هنوز نرسيده، اگر عاقل باشد استعفا مى‏كند و مى‏آيد اينجا توبه مى‏كند، شود مثل ساير مردم. اگر صفتش را آن هم از دست داده، آن ديگر با خودش است. ما اگر چنانچه بيايد توبه كند، ما مى‏پذيريم از او و اگر سرسختى كند همين است كه بود و پشيمان خواهد شد. من به او الان مى‏گويم كه پشيمان مى‏شوى، ديدى چطور اربابت پشيمان شد آمد التماس كرد و مردم نپذيرفتند. نرسى به اينجا كه التماس كنى و نپذيرند. شرافت... را، آبروى خودت را از دست نده، خراب نكن خودت را...تو خراب خواهى شد.

ما صلاح جامعه را مى‏خواهيم، ما تبع پيغمبرهائى هستيم كه آمده‏اند براى اصلاح جامعه، آمده‏اند براى اينكه جامعه را به سعادت برسانند، آنهائى كه كورند و نمى‏فهمند، آنها را با زور مى‏خواهد به سلامتى و سعادت برساند، آنها كه بينا هستند مى‏روند دنبالش. ما به تبع اينها مى‏خواهيم جامعه خودمان را سعادتمند كنيم، ما از اين گرفتارهائى كه ايران دارد و جامعه ما دارد متاثريم، متاسفيم. جامعه روحانيت مى‏خواهد نجات بدهد شما را، شما را با موعظه مى‏گويد كه تبعيت كنيد از اسلام و قواعد اسلام. اگر چنانچه پذيرفتيد، آنهائى كه جنايت تان زياد نيست، از ما هستيد توبه اگر كرديد و اگر چنانچه نپذيرفتيد، با زور به شما تحميل مى‏كنيم كه بپذيريد، يعنى حق را بپذيريد، يعنى از جنايت دست برداريد. به زور، به فشار ملت، به فشار فرياد ملت، همانطورى كه فرياد ملت اين انگل را بيرونش كرد،

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 275

فرياد ملت شما (ريشه او) را(كه چيزى هم نيستيد) بيرونتان مى‏كند. آدم بشويد، زودتر توبه كنيد، مصلحت‏تان اين است، من مصلحت شما را مى‏خواهم. بر ملت ايران است، بر ملت ايران در اين زمان كه حساس است لازم است كه پافشارى كنند و دست از نهضت‏شان برندارند كه پيروزى آنها انشاءالله نزديك است.

من از خداى تبارك و تعالى سلامتى همه شما را خواستارم، خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد. ايدكم الله انشاء الله.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 280

تاريخ 12/11/57

بيانات امام خمينى در فرودگاه مهرآباد

من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مى‏كنم. عواطف ملت ايران به دوش من بارگرانى است كه نمى‏توانم جبران كنم. من از طبقه روحانيون كه در اين قضاياى گذشته جانفشانى كردند، تحمل زحمات كردند، از طبقه دانشجويان كه در اين مسائل مصائب ديدند، از طبقه بازرگانان و كسبه كه در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمى كه در اين مسائل خون دادند، از اساتيد دانشگاه، از دادگسترى، قضات دادگسترى، وكلاى دادگسترى از همه طبقات، از كارمندان، از كارگران، از دهقانان،از همه طبقات ملت تشكر مى‏كنم. آن زحمت‏هاى فوق‏العاده شماست كه با وحدت كلمه پيروز شديد، البته در قدم اول. پيروزى شما يك قدم است الان و آن اينكه خائن اصلى را كه محمدرضا نام دارد، از صحنه كنار زده‏ايد. گرچه گفته مى‏شود كه در خارج از كشور به دست و پا افتاده است و حالا كه ارباب‏ها هم دست رد بر سينه او زده‏اند و او را راه نمى‏دهند حالا متوسل شده به بعضى هم جنس‏هاى خودش شايد بتواند باز راهى پيدا كند و اين يك خيال خامى است كه بعد از پنجاه سال خيانتهاى اين سلسله و بعد از سى و چند سال جنايات و خيانات اين شخص خائن به اين مملكت كه مملكت ما را به عقب راند، مملكت ما را فرهنگش را فرهنگ استثمارى كرد، زراعتش را به باد فنا داد، خزائنش را به باد فنا داد، مملكت را ويران كرد، جندى او و ارتش او را تابع ارتش غير كرد، تابع مستشاران غير كرد و اينها تاسفاتى است كه ما داريم و ملت ما دارند. ما پيروزى‏مان وقتى است كه دست اين اجانب از مملكت مان كوتاه شود و تمام ريشه‏هاى رژيم سلطنتى از اين مرز و بوم بيرون برود و همه رانده بشوند و اين كارها و چيزهايى كه اخيراً واقع مى‏شود و دست و پا مى‏زنند عمال اجانب كه يا شاه را برگردانند يعنى شاه سابق و يا رژيم ديگرى و يا رژيم سلطنتى را حفظ كنند، اين مطلب را بايد بدانند كه گذشته است مطلب و اينطور مسائل را كه شما پيش مى‏آوريد دست و پايى بيش نيست و اگر چنانچه تسليم ملت نشويد، ملت، شما را به جاى خودش مى‏نشاند. ما بايد از همه طبقات ملت تشكر كنيم كه اين پيروزى تا اينجا به واسطه وحدت كلمه بوده است، وحدت كلمه مسلمين، همه، وحدت كلمه اقليت مذهبى با مسلمين، وحدت دانشگاه و مدرسه علمى، وحدت طبقه روحانى و جناح سياسى. بايد ما همه اين رمز را بفهميم كه وحدت كلمه رمز پيروزى است و اين رمز پيروزى را از دست ندهيم و خداى نخواسته شياطين بين صفوف شما تفرقه نيندازند. من از همه شما تشكر مى كنم و از خداى تبارك و تعالى سلامت و عزت همه شما را طالب و از خداى تبارك و تعالى قطع دست اجانب و ايادى بسته به آنها را خواهان هستم.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 209

تاريخ: 29/8/57

بيانات امام خمينى درباره دلائل اعتصابات سراسرى و اهداف قيام ملت ايران

براندازى سلطنت پهلوى خواست صريح و بى ابهام ملت‏

بسم الله الرحمن الرحيم

اين چند مطلبى كه مردم ايران همه خواستار هستند و ما هم كه يكى از اين افراد هستيم ما هم خواستار هستيم، اشكالاتى بر هر يك از اين امور گاهى مى‏شود، يك امرى كه همه مردم مى‏گويند اين است كه ما اين سلسله پهلوى را نمى‏خواهيم، همه مردم. الان شما در دهستان‏هاى ايران هم برويد و در شهرستان‏ها همين مطلب هست كه ما اين را نمى‏خواهيم. گاهى تعبير از شاه مى‏كنند، گاهى تعبير به سلسله مى‏كنند كه ما اين سلسله را نمى‏خواهيم. اين يك خواست ملت ايران است البته به استثناى آنهائى كه نوكر هستند و نوكر آمريكا هستند يا نوكر شاه هستند و از او ارتزاق مى‏كنند كه اينها حسابشان از حساب ملت جداست. ملت ايران، آن كه ملت است و بازارهاى ايران را پر كرده و مزارع ايران را پر كرده و صنعت‏هاى ايران را دست دارد، آنها گفته‏شان اين است كه ما نمى‏خواهيم. اين يك اصلى كه ما هم هميشه صحبتش را داشتيم و در اين اصل هيچ ابهامى نيست كه كسى بگويد كه مراد مثلاً مردم چيست؟ يا مراد فلانى چيست؟ هيچ ابهامى ندارد، صريح در اين است كه ما سلسله پهلوى را كه اولش رضاشاه بوده و حالا نوبت محمدرضاشاه است و اگر چنانچه خداى نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوى است، ما اينها را نمى‏خواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد تا محتاج به شرح باشد و اگر كسى غير از اين بگويد، غير خواست ملت ايران است، غير خواست من هم كه يكى از افراد ملت ايران هستم هست و كسى بگويد كه ما قانون اساسى را مى‏خواهيم، ما انتخابات آزاد مى‏خواهيم، ما حكومت مردم بر مردم مى‏خواهيم، حرف اين را بزند غير از اين مطلبى است كه ما مى‏گوئيم. اين يك مساله ابهام دارى است يا خير مقصود اين است كه بايد اين سلسله باشد، قانون اساسى بايد باشد و قانون اساسى معنايش اين است كه اين سلسله بايد باشند و انتخابات آزاد معنايش اين است كه امر انتخابات با شاه است كه امر به اجراى انتخابات بكند و اين برخلاف آن چيزى است كه ما مى‏گوئيم، ما مى‏گوئيم اينها را نمى‏خواهيم، هيچ ابهامى ندارد. آن كه مى‏گويد كه ما قانون اساسى را مى‏خواهيم، آن لابد مى‏گويد كه ما آنها را مى‏خواهيم پس ما بين اين دو تا قول هيچ سازشى نيست كه كسى بگويد كه اين دو تا قول يك مطلب است، نه خير اين دو تا مطلب است. مطلب ملت ايران هم، ما از

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 210

مردم بايد بفهميم كه ملت چه مى‏گويد و همه ديديد كه ملت در آن تظاهراتى كه كردند در شهرها، الان هم تظاهراتى كه ميكنند در همه شهرها، آن كه فرياد مى‏زند همين فرياد است كه ما اين سلسله را نمى‏خواهيم، گاهى هم مى‏گويند ما اين شاه را نمى‏خواهيم. بنابراين ابهام در اين اصل هيچ نيست.

طرح خطر تجزيه مملكت، توطئه‏اى براى حفظ دستگاه شاه

بله يك اشكالاتى شاه كرده است به اين طرح و به تبع او هم مرتب اين اشكالات را گاهى اشخاص ميكنند و گاهى هم كاغذ از ايران بعضى از كسانى كه با همين دستگاه مربوطند و ميل دارند كه اين دستگاه محفوظ بماند و ميل هم دارند كه بعضى‏هايشان خودشان بيايند در دستگاه و وزارتى و نخست وزيرى و چيزى بگيرند، گاهى اينها هم يك كاغذهائى نوشته‏اند و همين حرفى كه شاه مكرر مى‏زند همين را تكرار كرده‏اند. در عبارت بعضى از اشخاص محترم هم همين اشكال اشعار ميشود و آن اين است كه شاه مى‏گويد كه اگر من بروم، استقلال مملكت به هم مى‏خورد!! آن كه استقلال مملكت را حفظ كرده است آن عبارت از من هستم كه حفظ كرده‏ام!! گاهى تعبير به اينطور ميشود، گاهى تعبير مى‏شود به اينكه اگر من بروم اين مملكت تجزيه مى‏شود يك مقداريش را روس‏ها مى‏برند، يك مقداريش را انگليس‏ها مى‏برند و ايران مى‏شود ايرانستان! نظير مثلاً ازبكستان! كه يك چيزى مى‏شود از، يك تكه‏اى مى‏شود از يك مملكت ديگرى و بنابراين بايد من باشم تا استقلال ايران محفوظ بماند و ايران تكه تكه نشود! گاهى هم مى‏گويد چهار قسمت، خود ايشان مى‏فرمايند چهار قسمت مى‏شود ايران، خوب يك قسمتش را لابد شوروى و يك قسمتش هم آمريكا و يك قسمتش هم انگلستان و يك قسمت هم مثلاً براى خود ايران باقى مى‏ماند!! تهرانش مال خود ايران، ديگر از اين طرف آن طرف هر كدام مال يك طايفه‏اى مى‏شود!! اين اشكالاتى است به اصل اول كه ما مى‏گوئيم كه نبايد اين سلسله باشد آنها مى‏گويند كه بسيار خوب همه اين حرف‏ها درست كه خلاصه چيزهاى ديگر هم گفته‏اند كه من مكرر در صحبت‏هايم گفته‏ام.

ارتش شاهنشاهى حربه‏اى براى تامين مقاصد اجانب

اين مطلب كه اگر ايشان نباشد استقلال مملكت به هم مى‏خورد، اين مردم دارند همين مطلب را مى‏گويند، مى‏گويند كه با بودن شما استقلال نيست. بايد ما حساب بكنيم كه ببينيم استقلال يك مملكت عبارت از چيست، بعد ببينيم كه آيا با بودن ايشان استقلال هست و اگر نباشد به هم مى‏خورد؟! يا با بودن ايشان استقلال نيست و اگر برود استقلال پيدا مى‏شود؟ الان كدام دستگاه اساسى دولت ايران استقلال دارد؟ خوب مهمتر از همه كه ايشان خيلى به آن مثلاً مى‏نازند قضيه ارتش است كه يك ارتشى است كه گاهى ايشان تعبير مى‏كند كه ديگر ما در مقابل همه ممالك و ابرقدرت‏ها، خودمان قدرت كذا هستيم و اينكه يكى از چيزهائى كه در يك مملكتى اصلاً بايد مستقل باشد و دنباله غير نباشد و دست غير در آن نباشد عبارت از ارتش است. استقلال ارتش به اين است كه ارتش در تحت نظام خود مملكت باشد

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 211

و اجانب و كسانى كه خارج از مملكت هستند در آن دخالت نداشته باشند، پيوند به آنها نباشد. مستقل مقابل اين است كه پيوند به يك جاى ديگرى باشد، تحت نفوذ يك قدرت ديگرى باشد. ارتش ما مستقل است؟ يعنى تحت نفوذ نيست؟! يا ارتش ما را الان به قولى چهل و پنج هزار مستشار آمريكائى در ايران دارد اداره مى‏كند.

الان ما يك ارتشى داريم كه همه تحت فرمان حكومت ايران باشند؟! ما حالا يك حكومت مستقلى، فرض بكنيم خود حكومت يك حكومتى است كه اراده‏اش مستقل است مى‏خواهيم حالا ارتشش را حساب بكنيم ارتش ايران جورى است كه مال خود ايران است و براى خود ايران است و براى اين ملت است و خدمتگزار اين ملت است؟! (ارتش اصولاً مال ملت است، ارتشى است براى حفاظت مملكت و براى خدمت به ملت، چنانچه هر حكومتى در هر مملكتى باشد، خدمتگزار ملت است و از ملت) خوب ما اين ارتش ايران را حساب مى‏كنيم ببينيم كه يك ارتش مستقلى است و ارتش ملى است و براى ملت است و به نفع ملت است يا يك ارتش بسته به غير است و در خدمت غير است و برخلاف مصلحت مملكت و ملت است.

اين نفتى كه از ما دارد مى‏رود و هدر دارد مى‏رود و ديگر اين را همه كس مى‏داند كه اين نفت زيادتر از اين اندازه‏اى كه احتياج خود مملكت است خارج مى‏شود و ميرود به جيب آمريكا و ساير كسانى كه مى‏برند و در مقابلش هم آمريكا آنچه به ما مى‏دهد عبارت از اسلحه است. به قول خودشان هيجده بيليون دلار اسلحه، اين اسلحه‏هايى كه ما اصلاً نمى‏توانيم استعمال كنيم و نمى‏فهمند در ايران كه اين چيست، بايد چه جور كرد تا كار بكند و حتما بايد مستشارهاى آمريكائى باشند تا بتوانند اين كار را انجام بدهند، اين اسلحه آمده است به ايران، نه براى مصلحت ايران بلكه براى پايگاه درست كردن براى آمريكا منتهى آن عوضى كه آمريكا به ما مى‏دهد در مقابل اين پايگاه، اين است كه نفت‏مان را ببرد. هم نفت ما را مى‏برد و هم آن چيزى كه در مقابلش به ما مى‏دهد اين است كه پايگاه براى خودش درست مى‏كند يعنى اگر چنانچه ابتدا آمريكا مى‏گفت كه من خيال دارم پايگاهى در ايران درست كنم در مقابل شوروى، آن ايستاده بود در مقابلش و مى‏گفت غلط نكن. اينها با اين صورت كه نفت مى‏برد و مى‏خواهد مملكتش يك مملكت قدرتمند باشد، از اين جهت هيجده بيليون دلار تاكنون در مقابل نفت، ايشان اسلحه خريده است به حسب آنطورى كه كارتر گفته است و اين هيجده بيليون دلارى كه اسلحه خريده‏اند و اسلحه‏هائى كه ما نمى‏توانيم، ايران نمى‏توانند استعمال كنند، جز براى اين است كه اينها مى‏خواستند يك پايگاه‏هائى درست كنند، با اين صورت درست كردند؟ الان هم در كوهستان‏هاى ايران، پايگاه‏هاى اينها، پايگاه‏هاى زير زمينى‏شان موجود است. اين نفت ما را كه كارگرهايش دست از كار برداشتند و گفتند نمى‏خواهيم نفت‏مان را بدهيم، كى فشار آورد به اين كارگر كه بايد سر كار باشيد و چرا فشار آورد؟ چرا با سرنيزه مى‏خواهند و ادار كنند، (يعنى ارتش) چرا اين ارتش با سرنيزه مى‏خواهد وادار كند به اينكه اين كارگرها سر كار بروند؟ اين كارگرها سر كار بروند و اين نفت را و اين طلاى سياه را جريان بدهند براى ممالك ديگر، براى آمريكا؟ براى اينكه ارتش، ارتش ما نيست،

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 212

ارتش استقلال ندارد. اگر ارتش استقلال داشت نمى‏شد ما بگوئيم كه ارتش مستقل خودش پيش خودى مى‏خواهد به آمريكا نفت برساند. ارتش يك ارتش وابسته به آمريكا هست و تحت فرمان مستشارهاى آمريكائى هست، از اين جهت همين ارتش را استعمال مى‏كنند برخلاف چيزى كه ملت مى‏خواهد. ملت مى‏گويد نفت مال خودمان، ارتش مى‏گويد نفت مال آمريكاست.

عمل ارتش اين است كه با سرنيزه، الان در آبادان و آنجا با سرنيزه مردم را مى‏خواهند وادار كنند و كارگرهاى شركت نفت را مى‏خواهند وادار كنند به اينكه برويد مشغول بشويد براى نفت، نفت را صادر بكنيد. اين كارهايى است كه ارتش دارد به ملت ايران، خيانتى است كه دارد به ملت ايران به دست ارتش، يعنى بزرگ‏هاى ارتش اين خيانت را به مملكت ايران دارند مى‏كنند اينها هم تحت نظارت كس ديگرى هستند و خود آمريكاست كه در اينجا اين كار را دارد انجام مى‏دهد. پس ما كه ادعا مى‏كنيم كه اگر تو بروى مستقل مى‏شويم، يعنى اگر تو بروى ديگر ارتش همچنين نيست كه تحت فرمان آمريكا باشد و مردم را وادار كند كه، يعنى كارگرها را وادار كند كه نفت را بدهيد. حالا وادار مى كنند كارگرها را كه نفت را به آمريكا بايد جارى بكنيد و از جيب ملت ايران در هر روز چقدر نفت بيرون بكنيد بدون اينكه به اين ملت ايران يك نفعى برسد. اين همين طورى اين اموال ايران دارد از بين مى‏رود و يك مقدارى از آن توى جيب شاه و اين شصت هزار نفرى كه مى‏گويند كه اتباع خورنده اين قضيه هست، يك مقدار زيادترش هم توى جيب آمريكا و انگلستان و گازش را هم شوروى مى‏برد و حالا مردم مى‏خواهند ندهند اين را، ارتش مى‏گويد بدهيد. ارتش اگر مستقل بود نمى‏گفت بدهيد، چون وابسته است مى‏گويد. پس ما ارتشمان كه يكى از امورى است كه ايشان مى‏گويد هميشه كه ما استقلال داريم، استقلال داريم و ارتش داريم و ارتش داريم، ارتش ما به اين صورت است، الان وضع ارتش ما اين است،
اين ارتش ما در خدمت خلق است؟! در خدمت مردم است و ملت است؟! يا اينكه بر ضد ملت است؟ ملت كى هستند؟ ملت همين بازارى و همين - عرض مى‏كنم كه - زارع و همين كشاورز و همين صنعتكار و همين ادارى و همين چيز است، اينها كه همه ايستاده‏اند و مى‏گويند ما نمى‏خواهيم. ادارات دولتى يكى پس از ديگرى اعتصاب مى‏كنند و فرياد مى‏زنند كه نمى‏خواهيم سر اين كارها برويم كه نفعش به ديگران برسد، ما كارها را رها مى‏كنيم. دانشگاه ما الان تعطيل است دانشگاه‏هاى ما تعطيل است، مدارس علمى ما الان همه تعطيل است، همه بساط الان معطل است، تمام قشرهاى ايران، هر جا بروى، دست روى هر كدام بگذارى تعطيل است الان. اين تعطيلات، اينها روى چه مقصد تعطيل كردند و اينها روى چه مقصدى مى‏شكنند اين تعطيلات را؟ مردم كه تعطيلات را و اعتصابات را مى‏كنند، به چه مقصد اعتصاب مى‏كنند؟ بايد ديد كه چه مى‏گويند، خواسته‏هايشان چيست. خواسته‏هايشان يكى اين است كه ما نمى‏خواهيم اين سلسله را. اين يكى از خواسته‏هاست كه حتى در شركت نفت همين يكى از خواسته‏هايشان بود كه ما شاه نمى‏خواهيم، اين شاهى كه به ما اينقدر دارد خيانت مى‏كند و ما، وجدانى اين است كه ما داريم چقدر نفت خارج مى‏كنيم به ممالك ديگر.

ملت قيام كرده است كه استقلال و آزادى بگيرد، ارتش قيام كرده است كه نگذارد استقلال،

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 213

نگذارد آزادى، ارتش اگر يك ارتش در خدمت مردم بود، يك ارتش مستقل بود كه ارتش بود براى ايران و تحت فرمان يك ملت، يك ملتى بود، و ملتى كه همه چيز بايد در دست او باشد، ارتش هم تحت فرمان او بود، استقلال داشت اين ارتش، در مقابل ملت نمى‏ايستاد كه يك ملت اعتصاب مى‏كند ارتش اعتصاب را مى‏خواهد بشكند، روساى ارتش فرمان مى‏دهند و - عرض مى‏كنم كه - نخست وزير ارتشى فرمان مى‏دهد و اينها هم ميريزند و مى‏زنند مى‏كشند، چه مى‏كنند كه اعتصابات را بشكنند. اعتصابات مردم روى اين است كه ما استقلال مى‏خواهيم، ما آزادى مى‏خواهيم و ما حكومت اسلام مى‏خواهيم كسى كه اعتصاب را مى‏شكند اين در مقابل اين خواست ملت است كه او مى‏گويد آزادى مى‏خواهم اين مى‏گويد نه نبايد آزادى بشود، مقابلش است ديگر، اگر او هم با ملت همصدا بود كه ديگر نمى‏آمد بشكند اين اعتصاب را اين اعتصابات را كه مى‏شكنند براى اين است كه مخالفند با اين خواست ملت. خواست ملت استقلال است، اينها با آن مخالفند، ارتش خود مملكت با استقلال مخالف است، ارتش خود مملكت هم فرمانده اولش عبارت از شاه است به حسب قواعد ارتشى و به حسب واقع فرماندهش عبارت از كارتر است، واقع مطلب اين است، با مستشارهائى كه حالا آمده‏اند. ما استقلال داريم؟ مگر استقلال با يك لفظ درست مى‏شود؟ عرض كردم كه الفاظ در زمان ما معانى خودش را از دست داده است، اصلاً الفاظ خيلى الفاظ خوشگل است، خيلى بزك كرده است لكن محتوى ندارد الفاظ، (استقلال )، محتوى ندارد، (ما استقلال داريم، اگر من بروم استقلال مملكت از دست مى‏رود! مملكت تجزيه مى‏شود!) آن مردك هم مى‏گويد كه از باب اينكه آزادى تندى به مردم داده، سريع آزادى داده است، از اين جهت صداى مردم درآمده است!! اصلاً الفاظ معناى خودش را از دست داده است. لفظ يك لفظى است، معنا معلوم نيست اين باشد، يك چيز ديگر معنايش است. ما استقلال داريم؟! هر جا كه دست بگذارى استقلال نداريم، وابسته‏ايم. اين ارتش كه در راس همه چيزهاست نسبت به مقاصد شاه كه هميشه به ارتش، اين مى‏نازد، اين ارتشش كه اينطور است، نه در خدمت مردم است و ملت است و در خدمت آمريكاست براى اينكه - منافع او را - مى‏كشد ملت خودش را كه منافع او چيز بشود تحقق پيدا بكند.

دانشگاه استعمارى، تامين كننده منافع اجانب

خوب مى‏آئيم سراغ فرهنگ، يك فرهنگ مستقل ما داريم؟ يك فرهنگى كه دخالت غير در او نباشد؟ يك دانشگاه‏هائى كه مستقل باشد و خودش فكر كند، تحت فرمان خود رئيس‏هاى دانشگاه باشد، ما همچو چيزى داريم؟ ما همچو فرهنگى خواب ديديم؟ از آنوقتى كه فرهنگ، از اول مشروطه تا حالا، از اول مشروطه تا حالا ما يك فرهنگى كه فرهنگ صحيحى باشد داشتيم؟ يا يك فرهنگ وابسته بوده يعنى يك فرهنگى بوده است كه ديگران براى ما درست كردند، دليل اين است كه اگر لوزه شاهزاده زهر مارى - چيز بشود - ورم بكند و مرض لوزه پيدا بكند از آمريكا و اروپا برايش طبيب مى‏آورند يا مى‏برند آنجا. اگر ما يك فرهنگ صحيحى داشتيم، خوب آنوقت ما دانشگاه مستقل صحيح

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 214

داشتيم، اگر دانشگاه مستقل صحيح داشتيم، طبيب صحيح مستقل داشتيم، ما يك اسفالت وقتى كه مى‏خواهيم درست بكنيم دستمان را دراز مى‏كنيم كه از يك جاى ديگر بيايند براى ما اسفالت كنند زمين‏هايمان را، آنهم با آن فضاحت‏ها. محير العقول است قضيه اسفالت‏هاى ايران، قضيه آن افراط كارى‏هائى كه در آنجا مى‏شود و از بين بردن مال ملت به اسم اسفالت كردن يك جاده‏اى - ما اسفالتمان را هم - ما يك بنا مى‏خواهيم و يك مريضخانه مى‏خواهيم درست كنيم بايد حتماً از خارج بياوريم يك كسى نقشه بدهد برايش كه چه جورى درست كنيم. اگر ما يك فرهنگى داشتيم، الان بيشتر از هفتاد سال است كه ما مدارس جديد داريم، از آنوقتى كه دارالفنون درست شده است، چقدر سالهاست كه ما دانشگاه داريم، اگر اين دانشگاه‏ها يك دانشگاه‏هائى بود كه به نفع اين ملت بود يعنى اين جوان‏هاى ما را گذاشته بودند تحصيل كرده بودند درست، برنامه، برنامه استعمارى اگر نبود، آدم درست شده بود حالا، حالا جوان‏هاى ما جوان‏هائى بودند كه در مقابل دولت مى‏ايستادند. اگر ما يك دانشگاه مستقل داشتيم كار مملكت ما نمى‏رسيد به اينجائى كه هر جايش دست بگذارى خراب است. اين نيروى مهم مملكت ما كه عبارت از نيروى جوان است، اين را از بين بردند، ديگر اين نيروها را همه را به هدر داده‏اند. اين جوان‏هائى كه در خارج آمدند در همين قضيه نيروى اتمى و انرژى نمى‏دانم كذا، اينجا كار مى‏كنند در خارج، اينها پيش من آمدند دو تا دسته‏شان آمد، يك دسته‏شان هم زياد بود، جمعيت‏شان آمدند، يك دسته‏شان مى‏گفتند (كه همه در آن متفق بودند) كه اين كار، كار لغوى است كه دارند مى‏كنند كار بيخودى است براى اينكه اين معنا را مى‏گويند درست مى‏كنيم براى اينكه اگر نفت باشد كذا، بعد از آن نفت تا بيست سال ديگر فرض كنيد هست بعد از بيست سال ديگر نياز ديگر نيست، اصلاً اين كار، كار غلطى است و مهم اين است كه اينها مى‏گفتند به اينكه ما را نمى‏گذارند تحصيل كنيم، ما را در يك حد پائين نگه داشته‏اند نمى‏گذارند بالا برويم، تحصيلات ما در ايران زيادتر از اين مقدارى است كه حالا به ما اينجا چيز مى‏كنند، ما را آورده‏اند اينجا در يك سطح پائينى نگه داشته‏اند براى اينكه ترقى نكنيم، نمى‏گذارند جوان‏هاى ما تحصيل بكنند. در داخل ايران و دانشگاه‏هاى ايران نمى‏گذارند كه، يعنى برنامه يك جور برنامه‏اى است كه اينها را در يك حد معين نگه دارند، برنامه استعمارى است. يك فرهنگ وابسته ما داريم، ما يك فرهنگ مستقل نداريم. آن فرهنگ - مستقله - وابسته به دولت‏هاى استعمارى مى‏خواهند كه اينها را همين طور عقب مانده نگه دارند آن آقا كه مى‏گويد كه من دروازه تمدن بزرگ!! به دست اين آقا اين جوان‏هاى ما در مرتبه پائين قرار گرفته‏اند و هيچ نمى‏گذارند اينها ترقى بكنند. اين هم فرهنگ ما كه فرهنگ استعمارى است و عقب نگه داشته شده كه نگذارند جلو برود، نه طبيب يك طبيب تام و تمامى باشد نه يك مهندس درستى از كار در آيد يا نمى‏دانم نه يك چيز ديگرى، تمام اينها را. اصلاً مملكت را از حيث قوه نيروى جوان فلج كرده‏اند، الان ما نيروى جوان نداريم. اين فرهنگ ما، جزء فرهنگ ما كه الان خيلى رواج دارد، اين فسادهايى كه در ايران هست، اينها را جزء فرهنگ حساب مى‏كنند! سينماها جزء فرهنگ است!! اينها از ثبات فرهنگ است! كدام سينماها؟ همين‏هايى كه همه جوان‏ها، نيروى جوان ما را از بين برده است يعنى‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 215

جوريش كرده، همچو فلجش كرده كه هر چه، هر چه واقع بشود به نظر او چيزى نيست، او مشغول عيش و عشرتش باشد كافى است، اينطور دارند درست مى‏كنند. ريشه اين مملكت را اينها از بين بردند و دارند مى‏برند.

هر مملكتى به نيروى انسانيش مملكت است. اگر نيروى انسانى در كار نباشد مملكت ديگر مملكت نيست. اينها نيروى انسانى دارند از بين مى‏برند. همه جا نيروى انسانى از بين رفته است و خشكيده است تقريباً، پس ايشان اگر بروند استقلال فرهنگى از بين مى‏رود! كدام استقلال داريم كه از بين برود؟ حالا شما برويد، استقلال مى‏رود! اين چه جور مى‏شود ديگر، مملكت ما چه مى‏شود، استقلالش از بين مى‏رود و ما استقلال مى‏خواهيم.

اصلاحات ارضى و صنايع مونتاژ حربه‏اى براى استعمار اقتصادى

درد مملكت ما اين است كه استقلال ندارد، نه استقلال فرهنگ دارد، نه استقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش وابسته است، يك كار صحيح نمى‏كنند اينها، يك اقتصاد وابسته‏اى كه مونتاژ است به اصطلاح خودشان، بايد از خارج بياورند، بخرند، ما مصرف هستيم، بياوريم مصرف كنيم، يك مملكت مصرفى هستيم. يك زراعتى اين ايران داشت، يك زراعت و كشاورزى ايران داشت كه محتاج نبود به خارج يعنى صادر مى‏كرد صادر كننده بود يعنى يك ناحيه آذربايجانش ممكن بود ايران را اداره بكند، يك ناحيه خراسانش يا فارسش ممكن بود كه ايران را اداره بكند، حالا رسيده به آنجائى كه خود اينها در حساب مى‏گويند كه 30 روز يا 33 روز ما براى مملكت مان چيز داريم بقيه‏اش را بايد دستمان را دراز كنيم به غير.

تمام اين جهاتى كه اين مملكت ما ممكن الاستفاده بوده است، تمامش را به غير داده‏اند، ملى كرده‏اند مراتع را. اينهائى كه من عرض مى‏كنم، به من اشخاص با سند نوشته‏اند، من الان پيشم نيست مع الاسف آن را به نجف فرستاده بودند، آنجاها هست (حالا گم شده يا چيز شده، نمى‏دانم) كه بهترين مراتع (مرتع يك طرفى بود كه نوشته بود مراتع كجا)، بهترين مراتع كه وقتى كارشناس‏هاى انگلستان آمدند آنجا گفته بودند بهترين مراتع، مرتع فلان جاى ايران است كه در آن همه چيز دامدارى مى‏شود كرد و اين را به ملكه انگلستان و يك دسته ديگرى دادند. اين مراتع. جنگل‏هاى ما ملى شده است. جنگل را هم دادند به يك دسته ديگر. اصلاً دارند، همين طور ريخته‏اند سر اين سفره و همه دارند مى‏چاپند، يك قدرى از آن هم به جيب ايشان مى‏رود و براى حفظ ايشان است. اينكه مى‏بينيد كه از هر گوشه صدا در مى‏آيد به اينكه ما طرفدار هستيم، عاشق چشم و ابروى كسى نيستند آنها آنها نفت ما را مى‏خواهند، بهتر از اين كسى نيست كه نفت ما را به آنها بدهد. اينها مى‏خواهند كه يك مملكتى به اسم اصلاحات ارضى يك بازار بشود براى آمريكا. آمريكا گندم‏هايش را مى‏ريخت دور، توى دريا مى‏ريخت، حالا بهتر از اين چى كه بدهد به ايران و از آن نفت بگيرد، از آن پول بگيرد. يك مملكتى را دامداريش را بكلى از بين بردند، زراعتش را بكلى از بين بردند، مراتعش را به غير دادند، همه چيز آن را از بين بردند و الان شما براى همه چيز محتاجيد كه اگر يك وقت جلويش را بگيرند، مملكت ايران‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 216

بعد از 33 روز ديگر بايد همه گرسنه بمانند. اين مملكتى است كه اگر ايشان نباشد دنيا به هم مى‏خورد!! مملكت، ديگر مملكت نيست!! (ما مملكت كه مى‏خواهيم، پس بگذاريد من باشم كه اين مملكت باشد!!) در نطق چند روز پيش از اين گفت كه: (بيائيد همه فكر كنيم براى مملكت) ما هم همين را مى‏گوئيم، همه ملت روى همين فكر است كه دادشان بلند است. مردم به فكر مملكتشان نبوده‏اند، حالا افتاده‏اند به فكر مملكتشان، حالا دارند فكر مى‏كنند براى مملكتشان كه دادشان بلند شده است كه آقا چه خبر است اينقدر مى‏خوريد؟ ورم كرده‏اند و خدا مى‏داند، نمى‏دانيد اينها چه جورى مى‏چاپند، ما هم نمى‏دانيم، شما هم نمى‏دانيد بعدها اينها كشف مى‏شود كه چه كردند به روزگار اين ملت و اين مملكت. ما چه چيز داريم؟ چه استقلالى داريم كه اگر شما نباشيد استقلالمان مى‏رود؟ استقلال فرهنگى داريم كه برود از دستمان؟ استقلال نمى‏دانم اقتصادى داريم كه از دستمان برود؟ استقلال ارتشى داريم كه از دستمان برود؟ چه استقلالى داريم كه شما اگر نباشيد آن استقلال از دست ما مى‏رود؟ حالا شما برو ما امتحان كنيم ببينيم كه (خنده‏حضار) اين منطق اينهاست براى همان حرف اولى كه ما عرض كرديم كه ملت ايران خواهانش هستند، كه رفتن ايشان است، خواهان اين هستيم، اين هم اشكالش به اينكه اگر من نروم چيست، حالا خود اينكه هميشه از اين حرف‏ها مى‏زند.

قيام مردم ايران، قيامى بى‏نظير در طول تاريخ

حالا يك دسته ديگرى هم هستند كه مى‏خواهند او را نگه دارند، ديگر حالا چه مقاصدى آنها دارند، خوب بعضى از آنها معلوم است، دلشان مى‏خواهد وزيرى بشوند و چه بشوند و مى‏بينند كه ملت اگر روى كار بيايند آنها ديگر بايد بروند سراغ كارشان، از اين جهت آنها هم دست و پا مى‏زنند به اينكه بلكه او را نگه دارند و اين ملت ديگر زير بار اينها انشاءالله نمى‏رود و اين را بدانيد كه سرنيزه نمى‏تواند حكومت كند. يك وقت اين است كه مردم بيدار نشده‏اند و هر كس مشغول كار خودش است، آنوقت بله، اين سرنيزه هم لازم ندارد، همان بدون سرنيزه، همان با ارعاب، همان با ترساندن چند تا ستاره كه اينجا باشد، مردم مى‏ترسند. يك وقت تحول پيدا شده و حالا شده، حالا يك نمونه است يعنى شما در طول تاريخ در هر جانگاه كنيد مثل اين نمونه ايران پيدا نمى‏كنيد، در تاريخ ايران كه نيست در تاريخ‏هاى ديگر هم معلوم نيست پيدا بكنيد كه يك مملكتى ملتش يك جور بودند، در يك مدت كوتاهى شدند يك جور ديگرى، اصلاً عكس آن شده‏اند. يك روز بود كه چهارم آبان را ابداً ممكن نبود كه تخلف كنند از اينكه بيرق بزنند، ميل باطنى نبود، نه اينكه براى خاطر مثلاً ميل باطنى‏شان اين كار را كردند لكن پاسبان مى‏گفت، ديگر با پاسبان كه نمى‏شود در افتاد. اينطور بود مساله. در ظرف مدتى اين ملت تبديل شد به يك ملت ديگرى، حالا يك ملت ديگرى شده كه بچه كوچك و پيرمردش هر دو فرياد مى‏كنند، توى خيابانها داد مى‏زنند به اينكه مرگ بر اين كذا و شاه و بر اين سلطنت پهلوى. آن تبديل الان شده است يعنى يك مملكتى سر تا پايش عوض شده است، يك وقت يك جورى بوده حالا شده يك جور ديگر، اين را نمى‏شود با سرنيزه خاموشش كرد، سرنيزه هم

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 217

چنين قدرتى ندارد و لهذا ما ديديم حكومت نظامى كردند - بايد دو نفر بيشتر - بر حسب حكومت نظامى، اعلام حكومت نظامى از دو نفر بيشتر نبايد با هم باشند، مردم هم گوش كردند به اين حرف!! 50 هزار، 100 هزار، 200 هزار، 300 هزار هر گوشه مملكت تظاهرات كردند، همان جايى كه حكومت نظامى بود بعد از آن حكومت نظامى را بالاترش كردند (اگر بالاترى داشت) و نخست وزير نظامى آوردند و دولت شد دولت نظامى، باز همان مساله است. ديگر نظامى را مردم ديدند و سنجيدند و شكستند نظامى را، قدرت ملت يعنى قدرت مشت بر تانك غلبه كرد. قدرت دين، قدرت ايمان غلبه كرد بر تانك و توپ. اين قدرت، قدرت الهى است. قدرت الهى با همين مشت‏ها غلبه كرد بر تانك‏ها و بر توپ‏ها و بر مسلسل‏ها و اينها و لهذا نظامى‏اش، حكومت نظامى‏اش شكست و دولت نظامى آمد. دولت نظامى‏اش هم همين حرف است، چيز تازه‏اى نيست، آن وقت نخست وزيرش يك نفر آدم چه بود، حالا نخست وزيرش يك نفر آدم نظامى است، هر دو، دو تا پيرمردند كه به درد نمى‏خورند (خنده حضار) و ما فرض مى‏كنيم كه اينهم كه بگذرد، خوب پله بعدش اگر عقلشان باز به همين قدر باشد، اين هم كه بگذرد يك كودتاى نظامى كه شاه برود و يك نظامى روى كار بيايد، باز همان نظامى است و يك چيز تازه‏اى نيست، همان نظامى كه آن روز حكومت نظامى بود و مردم شكستند، او را و الان شكسته است. فردا همين است، يك چيز تازه‏اى نيست، مردم همه چيز را ديده‏اند، يك چيز غريبه‏اى نمى‏بينند كه بترسند از آن، همين نظامى است، اسمش را مى‏گذارد كودتاى نظامى، اين هم شكسته مى‏شود. نمى‏شود يك مملكتى كه همه ايستاده‏اند و مشت‏ها را گره كرده‏اند و مى‏گويند بزنيد و ما استقلال مى‏خواهيم، ما رد نمى‏شويم، مرد و زنش يك مطلب دارند آن زنى كه چهار تا بچه‏اش را كشتند، در بهشت زهرا آنطور فرياد مى‏زند و داد مى‏زند و مردم را دعوت مى‏كند به اينكه دست بزنيد، بچه‏هاى مرا زدند گريه نكنيد، دست بزنيد كه آن شخص مى‏گفت كه مردم گريه كردند و دست زدند. اين چيز تازه‏اى است كه مردم براى خاطر آن كه كشته شده است گريه مى‏كردند و آن زن مى‏گفت كه نه گريه نكنيد دست بزنيد، مردم، هم دست مى‏زدند براى خاطر اين و هم گريه مى‏كردند براى مصيبتى كه وارد شده، يك همچنين مملكتى را نمى‏شود با سرنيزه عقبش زد.

زنده نگه داشتن نهضت، تكليفى بر تمام اقشار ملت

اين نهضت را نگه داريد آقايان، تكليف همه است، تكليف من آخوند است، تكليف آن آقاست، تكليف شماى بازارى يا كارگر يا دانشمند است، همه، همه تكليف داريم كه اين نهضتى كه در ايران پيدا شده دامن به آن بزنيم. با اين نهضت شما مى‏توانيد استقلال خودتان را بگيرد و مى‏توانيد آزادى براى خودتان تهيه كنيد و شما و ما الان مسؤول خداى تبارك و تعالى هستيم و مسؤول نسل‏هاى آتيه هستيم كه يك چنين نهضتى پيدا شده و نتوانستيد و عرضه‏اش را نداشتيد كه از آن استفاده بكنيد. عرضه داشته باشيد كه استفاده كنيد از اين نهضت. اين نهضت را نگذاريد بخوابد، نگذارند آنهائى كه روساى امور هستند، احزاب هستند، علما هستند طلاب هستند، بازارى هست، دانشگاهى هست،-

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 218

عرض مى‏كنم كه - دادگسترى هست، وكلاى دادگسترى هست، اين قشرهائى كه در مملكت هستند نگذارند كه بخوابد اين اعتصابات و نگذارند بخوابد اين نهضت زنده‏اى كه الان در ايران هست. اگر خداى نخواسته اين نهضت بخوابد تا آخر الابد زير بار ظلم هستيم و اين دفعه اگر اين شمشير اين مرد كشيده بشود تمام نسل‏هايتان را قطع خواهد كرد.

سياست قدم به قدم، عاملى براى خاموشى نهضت

من به اين بعضى از اين آقايان كه آمده بودند و مى‏گفتند كه سياست قدم به قدم، خوب حالا يك قدم برداريد و بعدش صبر كنيد يك مدتى بگذرد بعد قدم دوم را برداريد، گفتم آقا اگر شما اين قدم را سست كنيد، قدم دوم قدم‏هاى شما را مى‏شكنند، اينطور نيست كه اينقدر صبر كنيد كه شما قدم اول برداشتيد حالا ايشان سلطنت كنند، نه حكومت. (بعد از اينهمه جنايات حالا ديگر بيايند آقا سلطنت كنند نه حكومت!) اين اگر پايش مستقر بشود، دنبال اين هستند كه اين نهضت را بخوابانند به هر شكل كه مى‏توانند اينها دنبال اين هستند و اگر اين نهضت بخوابد، اين آتشى كه در دل مردم روشن شده است اگر اين بخوابد و اين آتش خاموش بشود ديگر امكان ندارد كه اين نهضت پيدا بشود يا شبيه آن پيدا بشود و من از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم كه انشاءالله كمك كند به اين نهضت و كمك مى‏كند انشاءالله به شرط اينكه شماها همه براى خدا، براى اقامه دين خدا قيامتان باشد. خداوند تاييد مى‏كند شما را انشاءالله.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 281

تاريخ 12/11/57

بيانات امام خمينى در بهشت زهرا

بسم الله الرحمن الرحيم

تسليت و تشكر از ملت مصيبت ديده

ما در اين مدت مصيبت‏ها ديده‏ايم، مصيبت‏هاى بسيار بزرگ و بعضى پيروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصيبت‏هاى زن‏هاى جوان مرده، مردهاى اولاد از دست داده، طفل‏هاى پدر از دست داده.

من وقتى چشمم به بعضى از اينها كه اولاد خودشان را از دست داده‏اند مى‏افتد، سنگينى در دوشم پيدا مى‏شود كه نمى‏توانم تاب بياورم. من نمى‏توانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم، من نمى‏توانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خدا داد، خداى تبارك و تعالى بايد به آنها اجر عنايت فرمايد.

من به مادرهاى فرزند از دست داده تسليت عرض مى‏كنم و در غم آنها شريك هستم. من به پدرهاى جوان داده، من به آنها تسليت عرض مى‏كنم. من به جوان‏هائى كه پدرانشان را در اين مدت از دست داده‏اند تسليت عرض مى‏كنم.

اصل رژيم سلطنتى، خلاف قانون، قواعد عقلى و حقوق بشر

خوب، ما حساب بكنيم كه اين مصيبت‏ها براى چه به اين ملت وارد شد، مگر اين ملت چه مى‏گفت و چه مى‏گويد كه از آنوقتى كه صداى ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد؟ ملت ما چه مى‏گفتند كه مستحق اين عقوبات شدند؟ ملت ما يك مطلبش اين بود كه اين سلطنت پهلوى از اول كه پايه گذارى شد برخلاف قوانين بود. آنهائى كه در سن من هستند، مى‏دانند و ديده‏اند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاى آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه راى سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلى بود، بلكه اصل رژيم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است. براى اينكه ما فرض مى‏كنيم كه يك ملتى تمامشان راى داند. كه يك نفرى سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، راى آنها براى آنها قابل عمل

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 282

است لكن اگر چنانچه يك ملتى راى دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقى ملت پنجاه سال از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مى‏كند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائيد كه زمان اول قاجاريه نبوديم، اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمى تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه راى مثبت دادند، اما راى مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطينى كه بعدها مى‏آيند. در زمانى كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه راى دادند براى سلطنت قاجاريه، به چه حقى راى دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صدوپنجاه سال پيش از اين، يك ملتى بوده، يك سرنوشتى داشته است و اختيارى داشته ولى او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطانى را بر ما مسلط كند. ما فرض مى‏كنيم كه اين سلطنت پهلوى، اول كه تاسيس شد به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين مى‏شود كه بر فرض اينكه اين امر باطل صحيح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم بر آن اشخاصى كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتى كه الان بيشتر شان، بلكه الا بعض قليلى از آنها ادارك آنوقت را نكرده‏اند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؟ بنابر اين سلطنت محمدرضا اولاً كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غير قانونى است، پس سلطنت محمدرضا هم غير قانونى است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند كه براى ما سرنوشت معين كنند؟ هر كسى سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاى ما ولى ما هستند؟ مگر آن اشخاصى كه درصد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مى‏توانند سرنوشت يك ملتى را كه بعدها وجود پيداكنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونى نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتى كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتى كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مى‏گويد كه ما نمى‏خواهيم اين سلطان را. وقتى كه اينها راى دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژيم سلطنتى را نمى‏خواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براى اينكه سلطنت او باطل است.

غير قانونى بودن شاه، مجلس و دولت منبعث از آن

حالا مى‏آئيم سراغ دولت‏هائى كه ناشى شده از سلطنت محمدرضا و مجلس‏هائى كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضى از زمان‏ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسى كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتى هستيد كه در تهران سكنى داريد، من از شما مردم تهران سؤال مى‏كنم كه آيا اين وكلائى كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 283

در مجلس شورا شما اطلاع داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد؟ اكثر اين مردم مى‏شناسند اين افرادى را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند؟ يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسى كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانونى است. بنابر اين اينهائى كه در مجلس نشسته‏اند و مال ملت را گرفته‏اند به عنوان اينكه حقوق هر فرض كنيد كه وكيلى اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهائى هم كه در مجلس سنا هستند، آن‏ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتى كه ناشى مى‏شود از يك شاهى كه خودش و پدرش غير قانونى است، خودش علاوه بر او غيرقانونى است، وكلائى كه تعيين كرده است غيرقانونى است، دولتى كه از همچو مجلسى و همچو سلطانى انشاء بشود، اين دولت غيرقانونى است. اين ملت حرفى را كه داشتند در زمان محمدرضاخان مى‏گفتند كه اين سلطنت را ما نمى‏خواهيم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم مى‏گويند كه ما اين وكلا را غيرقانونى مى‏دانيم، اين مجلس سنا را غيرقانونى مى‏دانيم، اين دولت را غيرقانونى مى‏دانيم. آيا كسى كه خودش از ناحيه مجلس،از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غير قانونى هستند، مى‏شود كه قانونى باشد؟ ما مى‏گوئيم كه شما غير قانونى هستيد بايد برويد. ما اعلام مى‏كنيم كه الان دولتى كه به اسم دولت قانونى خودش را معرفى مى‏كند، حتى خودش قبول ندارد كه قانونى است، خودش تا چند سال پيش از اين، تا آنوقتى كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانونى است، حالا چه شده است كه مى‏گويد من قانونى هستم؟ اين مجلس غيرقانونى است، از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است؟ هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را مى‏دهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيه‏اش، در حوزه انتخابيه‏اش از مردم سؤال مى‏كنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست، شما او را تعيين كرديد؟ حتماً بدانيد كه جواب آنها نفى است. بنابر اين آيا يك ملتى كه فرياد مى‏كند كه ما اين دولت مان، اين شاه مان، اين مجلس مان برخلاف قوانين است و حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما اين است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد براى ما درست بكنند، در تهران، يك قبرستان هم در جاهاى ديگر؟

اصلاحات شاه، افساد مملكت

من بايد عرض كنم كه محمد رضاى پهلوى، اين خائن خبيث براى ما رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان‏هاى ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سال‏هاى طولانى با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را مى‏تواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را مى‏توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمى‏توانند اين به هم ريختگى اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه كنيد، به اسم اينكه ما مى خواهيم زراعت را، دهقان‏ها را دهقان كنيم، تا حالا رعيت بودند و ما مى‏خواهيم حالا دهقانشان‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 284

كنيم،اصلاحات ارضى درست كردند، اصلاحات ارضى شان بعد از اين مدت طولانى به اينجا منتهى شد كه بكلى دهقانى از بين رفت، بكلى زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج يعنى محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از براى امريكا و ما محتاج به او باشيم در اينكه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را، تخم مرغ از او بياوريم يا از اسرائيل كه دست نشانده امريكاست بياوريم.

بنابراين كارهائى كه اين آدم كرده به عنوان اصلاح، اين كارها خودش افساد بوده است. قضيه اصلاحات ارضى يك لطمه‏اى بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شايد بيست سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود اين معنا. فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را اين عقب نگه داشته به طورى كه الان جوان‏هاى ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام و تمام نيست و بايد بعد از اينكه يك مدتى در اينجا يك نيمه تحصيلى كردند آن هم با اين مصيبت ها، آن هم با اين چيزها، بايد بروند در خارج تحصيل بكنند. ما پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است دانشگاه داريم و قريب سى و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده، رشد انسانى ندارد، تمام انسان‏ها و نيروى انسانى ما را از بين برده است اين آدم.

ما با مراكز فحشاو فساد مخالفيم، نه با تمدن و مظاهر آن

اين آدم به واسطه نوكرى كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلويزيونش مركز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست، مراكزى كه اجازه دادند براى اينكه باز باشد، مراكز فحشاست، اينها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشى بيشتر از كتابفروشى است، مراكز فساد ديگر الى ماشاءالله است . براى چه؟ سينماى ما مركز فحشاست. ما با سينما مخالف نيستيم ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم ما با آن چيزى كه در خدمت اجانب براى عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروى انسانى ماست، با آن مخالف هستيم. ما كى مخالفت كرديم با تجدد، با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتى كه از اروپا پايش را در شرق گذاشت خصوصاً در ايران، مركز چيزى كه بايد از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سينما يكى از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما مى‏دانيد كه جوان‏هاى ما را اينها به تباهى كشيده‏اند و همين طور ساير اين جاها. ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم. اينها به همه معنا خيانت كرده‏اند به مملكت ما.

و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غير دادند، به آمريكا و غير از امريكا دادند، آنى كه به امريكا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، اسلحه براى پايگاه درست كردن براى آقاى امريكا. ما، هم نفت داديم و هم پايگاه براى آنها درست كرديم. امريكا با اين حيله كه اين مرد هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما برد و براى خودش در عوض پايگاه درست كرد يعنى اسلحه آورده اينجا كه‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 285

ارتش ما نمى‏تواند اين اسلحه را استعمال بكند، بايد مستشارهاى آنها باشند، بايد كارشناس‏هاى آنها باشند. اين هم از ناحيه نفت كه اين نفت ما را اگر چند سال ديگر خداى نخواسته اين عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتى پيدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، اين ملت بكلى ساقط شده بود و بايد عملگى كند براى اغيار. ما كه فرياد مى‏كنيم از دست اين، براى اين است. خون‏هاى جوان‏هاى ما براى اين جهات ريخته شده، براى اينكه آزادى مى‏خواهيم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر برديم. نه مطبوعات داشتيم، نه راديوى صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم، نه خطيب توانست حرف بزند، نه اهل منبر مى‏توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مى‏توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هيچ يك از اقشار ملت كارشان را مى‏توانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالاتر باقى است و باقى بود و الا هم باز نيمه حشاشه او كه باقى است، نيمه حشاشه اين اختناقى هم باقى است. ما مى گوئيم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اينها غير قانونى است واگر ادامه به اين بدهند اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه مى‏كنيم.

اجانب و اشرار، تنها حاميان دولت غير قانونى شاه

من دولت تعيين مى‏كنم، من تو دهن اين دولت مى‏زنم، من دولت تعيين ميكنم، من به پشتيبانى اين ملت دولت تعيين مى‏كنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارد، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط امريكا از اين پشتيبانى كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيبانى بكنيد، انگليس هم از اين پشتيبانى كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيبانى بكنيد. يك نفر آدمى كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوئيد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مى‏آورند توى خيابان ها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مى‏كنند، از اين حرف‏ها هم مى‏زنند لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). مى‏گويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمى‏شود. خوب واضح است اين، يك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غيرقانونى بايد برود، تو غيرقانونى هستى، دولتى كه ما مى‏گوئيم، دولتى است كه متكى به آراء ملت است، متكى به حكم خداست، تو بايد يا خدا را انكار كنى يا ملت را. بايد سرجايش بنشيند اين آدم و يا اينكه به امر امريكا و اينها وادار كند يك دسته‏اى از اشرار را اين ملت را قتل عام كند.

در برابر نقشه هاى اجانب بيدار باشيد

ما تا هستيم نمى‏گذاريم اينها سلطه پيدا كنند، ما نمى‏گذاريم

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 286

دوباره اعاده بشود آن حيثيت سابق و آن ظلم‏هاى سابق، ما نخواهيم گذشت كه محمدرضا برگردد، اينها مى‏خواهند او را برگردانند، بيدار باشيد. اى مردم! بيدار باشيد، نقشه دارند مى‏كشند، ستاد درست كرده مرديكه در آن جائى كه هست، روابط دارند درست مى‏كنند، مى‏خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدى كه همه چيزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستى ما به كام امريكا برود. ما نخواهيم گذاشت، تا جان داريم نخواهيم گذاشت و من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض مى‏كنم بر همه ما واجب است كه اين نهضت را ادامه بدهيم تاآنوقتى كه اينها ساقط بشوند و ما به واسطه آراء مردم، مجلس سنا درست بكنيم و دولت اول را، دولت دائمى را تعيين بكنيم.

نصحيت و تشكرى به ارتش

و من بايد يك نصحيت به ارتش بكنم و يك تشكر از يكى از اركان ارتش، يك قشرهائى از ارتش. اما آن نصحيتى كه مى‏كنم اين است كه ما مى‏خواهيم كه شما مستقل باشيد، ماها داريم زحمت مى‏كشيم، ماها خون داديم، ماها جوان داديم، ماها حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر كشيدند، مى‏خواهيم كه ارتش ما مستقل باشد. آقاى ارتشبد! شما نمى‏خواهيد؟ شما نمى‏خواهيد مستقل باشيد؟ آقاى سرلشكر! شما نمى‏خواهيد مستقل باشيد، شما مى‏خواهيد نوكر باشيد؟

من به شما نصحيت مى‏كنم كه بيائيد در آغوش ملت، همان كه ملت مى‏گويد بگوئيد، ما بايد مستقل باشيم، ملت مى‏گويد ارتش بايد مستقل باشد، ارتش نبايد زير فرمان مستشارهاى آمريكا و اجنبى باشد، شما هم بيائيد، ما براى خاطر شما اين حرف را مى‏زنيم، شما هم بيائيد براى خاطر خودتان اين حرف را بزنيد، بگوئيد (ما مى‏خواهيم مستقل باشيم، ما نمى‏خواهيم اين مستشارها باشند.) ما كه اين حرف را مى‏زنيم كه ارتش بايد مستقل باشد، جزاى ما اين است كه بريزيد توى خيابان خون جوان‏هاى ما را بريزيد كه چرا مى‏گوئيد من بايد مستقل باشم ما مى‏خواهيم تو آقا باشى.

و اما تشكر مى‏كنم از اين قشرهائى كه متصل شدند به ملت، اينها آبروى خودشان را، آبروى كشورشان را، آبروى ملت شان را اينها حفظ كردند. اين درجه دارها، همافرها، افسرهاى نيروى هوائى، اينها همه مورد تشكر و تمجيد ما هستند و همين طور آنهائى كه در اصفهان و در همدان و در ساير جاها، اينها تكليف شرعى، ملى، كشورى خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتيبانى از نهضت اسلامى ملت را كردند ما از آنها تشكر مى‏كنيم و به اينهائى كه متصل نشدند مى‏گوئيم كه متصل بشويد به اينها، اسلام براى شما بهتر از كفر است، ملت براى شما بهتر از اجنبى است. ما براى شما مى‏گوئيم اين مطلب را، شما هم براى خودتان اين كار را بكنيد، رها بكنيد اين را، خيال نكنيد كه اگر رها

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 287

كرديد ما مى‏آئيم شما را به دار مى‏زنيم. اين چيزهائى است كه شماها يا كسان ديگر درست كرده‏اند والا اين همافرها و اين درجه‏دارها و اين افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ مى كنيم و ما مى‏خواهيم كه مملكت، مملكت قوى باشد، ما مى‏خواهيم كه مملكت داراى يك نظام قدرتمند باشد، ما نمى‏خواهيم نظام را به هم بزنيم، ما مى‏خواهيم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشى از ملت در خدمت ملت، نه نظامى كه ديگران سرپرستى‏اش را بكنند و ديگران فرمان به آن بدهند.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 5 صفحه 19

تاريخ: 14/11/57

بيانات امام خمينى در جمع عده‏اى از روحانيون

قدرت سازنده ديانت، عامل خصومت زورمداران

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من از آقايان علما و افاضل بايد تشكر كنم. پيروزى ملت مرهون اقدامات علما اولا و ساير طبقات ثانياً بوده است. شما علما همانطور كه وظيفه شرعى‏تان هست كه امام امت باشيد، پيشقدم باشيد در مسائل امت، دفع كنيد مفاسد را از ملت‏ها، بحمدالله قيام به امر فرموديد و من از قبل ملت شريف ايران از شماها تشكر كنم. خداند انشاءالله روحانيت را كه ذخيره ملت است، پشتوانه ملت است حفظ كند و قوت به او بدهد. دشمن‏هاى اسلام - و شماها - هم اسلام را بد معرفى كرده‏اند و هم شما را. دشمن‏هاى بشريت، اديان را مطلقا مى‏گويند كه براى اين است كه افيون باشد براى مردم، براى ملت ها. اينها چون ديده‏اند كه آن چيزى كه در مقابلشان مى‏ايستد ديانت است، و آن جمعيتى كه در مقابلشان مى‏ايستد جمعيت روحانى است، از اين جهت با اين دو نيرو به مخالفت برخاستند واز زمانهاى بسيار سابق اين دو نيرو را كوبيده‏اند. نيروى اسلام را كه بزرگترين نيروست، كوبيدند از جهت اينكه كوشش كردند تا اسلام را بد معرفى كنند، كوشش كردند تا اينكه اسلام را بگويند اگر چيزى هم باشد، يك دعا و يك وردى است، يك آدابى است بين بشر و خدا، آنطورى كه در مسيحيت هست. مسيحيت هم، اين مسيحيت منسوخ اينجور است مسيحيتى كه نسخ شده است، مسيحيت حضرت عيسى نمى‏تواند اينطور باشد. مسيحيتى كه نسخ شده است، مسيحيت حضرت عيسى نمى‏تواند اينطور باشد. اينها با اسلام و با ساير اديان مخالفت كردند و اديان را افيون بشر حساب كردند. يعنى گفته‏اند كه اديان يك چيزى است كه ثروتمندها و قلدرها درست كرده‏اند كه مردم را ساكت كنند، توده‏ها را ساكت كنند به وعده دادن و اين تبليغات تا آنجا رسيده است كه بعد به صورت ديگر به ما هم تزريق كرده‏اند.

مسئله جدا بودن دين از سياست، مسئله‏اى كه با كمال تزوير و خدعه طرح كردند حتى ما را هم مشتبه كردند. حتى كلمه آخوند سياسى يك كلمه فحش است در محيط ما، فلان آخوند سياسى است در صورتى كه آقايان خواندند در دعاهاى معتبر ساسه لعباد معذلك از بس تزريق شده است، از بس اشتباه كارى شده است، ما خودمان هم باورمان است كه دين از سياست جداست. آخوند در محراب برود و شاه هم مشغول دزديش باشد!! هر كس اسلام را مطالعه كرده باشد، قرآن كريم را مطالعه كرده باشد كافى است كه بفهمد اسلام و قرآن كريم تربيت مى‏كند يك جامعه را در همه چيز. فرق ما

صحيفه نور ج 5 صفحه 20

بين اسلام و ساير قوانينى كه در دنيا هست، (قوانين الهى را نمى‏گويم آنها الان منسوخ است، آن‏ها هم همانطور بوده كه اسلام بوده) فرق ما بين اسلام و آن چيزهاى كه از جانب خدا براى تربيت بشر آمده است با آن چيزهايى كه به دست بشر درست شده است، يك فرق اساسى اين است كه آنچه بشر درست كرده است يك جنبه ضعيف را ملاحظه كرده است. مثلاً قوانينى وضع كرده‏اند از براى اينكه حفظ نظم بكنند، حفظ انتظامات بكنند، قوانينى وضع كرده‏اند كه مال همين معاشرت دنياست و كيفيت سياست دنيوى. ابعاد ديگرى كه بشر دارد هيچ مورد توجه قواعدى كه يا قوانينى كه بشر درست كرده است هيچ متوجه او نيست.

تنها قوانين انبياء در برگيرنده تمامى جنبه‏هاست

شما وقتى اسلام را ملاحظه مى‏كنيد به حسب ابعاد انسانيت او، طرح دارد، قانون دارد، از قبل از اينكه انسان به اين دنيا بيايد قبل از اينكه پدر و مادر انسان ازدواج كند، طرح دارد براى اينكه اين بذر را خوب تربيت كند، طرح دارد اسلام زن را چه جور انتخاب كنيد، شوهر را چه جور انتخاب كنيد، در وقتى كه ازدواج مى‏كنيد چه وضع باشد، با چه آداب باشد، در وقت لقاح چه آداب باشد، در وقت حمل چه آداب باشد، مثل يك زارعى كه يك تخم زراعت را مى‏كارد و مواظبت مى‏كند كه زمين خوب باشد، آب، آب سالم باشد، به موقع برسد، ساير تربيت‏ها تربيت‏هاى نباتى باشد كه درست تربيت بشود. اسلام براى تربيت انسان از قبل ازدواج پدر و مادر شروع كرده است، زمين را يك زمين سالم مطهر مى‏خواهد باشد، زوج را يك زوج سالم صحيح انسان صفت انتخاب بكند. بعد هم آداب ديگر تا وقتى كه متولد مى‏شود و آداب رضاع و آداب حمل و رضاع و تربيت در دامان مادر و تربيت در پيش پدر و تربيت‏هاى بعدى كه دنبال اين مى‏آيد. هيچ يك از قوانين بشر تكفل اين امر را ندارد، اين امر مختص به قوانين انبياست. ابعاد ديگرى كه بشر دارد و اصلاً قواعد ديگر دنبالش نبوده است، آن قواعدى است كه براى تهذيب نفس است، براى اينكه انسان يك موجود انسانى - الهى بشود. قرآن كتاب انسانسازى است، مكتب اسلام، مكتب انسانسازى است، انسان بله همه ابعاد، نه فقط يك انسان مادى مى‏خواهد درست بكند يك انسان الهى مى‏خواهد درست بكند، همه ابعاد انسان مورد نظرش هست. در اين امور اصلاً ساير قواعد و قوانين كه در دنياى ما هست آنطور مسائل طرح نيست، هر كس هر جور مى‏خواهد تربيت بشود، توى بازار نرود عربده بكشد، اين را جلويش را مى‏گيرند، توى منزلش هر غلطى مى‏خواهد بكند، خلوت را كار ندارند كه در خلوت چه كرد، به شما چه اسلام خلوت و جلوت ندارد. خودت تنها باشى تحت مراقبت هستى، يك نفر همراهت باشد باز همين طور تا آخر.

تامين مسائل دنياى مادى انسان از ابعاد مهم اسلام است

يكى از ابعاد انسان، بعدى است كه در اين دنياى مادى مى‏خواهد معاشرت بكند، در اين دنياى مادى مى‏خواهد تاسيس دولت بكند، در اين دنياى مادى مى‏خواهد تاسيس مثلاً ساير چيزهايى كه‏

صحيفه نور ج 5 صفحه 21

مربوط به ماديتش هست بكند. اسلام اين را هم دارد. آنقدر آيه و روايت كه در سياست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند كتاب فقه را ملاحظه مى‏كنيد، هفت، هشت‏تايش كتابى است كه مربوط به عبادات است، باقيش مربوط به سياسات و اجتماعيات و معاشرات و اينطور چيزهاست. ما همه آنها را گذاشتيم كنار و يك بعد را، بعد ضعيفش را گرفتيم. اسلام را همچو بد معرفى كرده‏اند به ما كه ما هم باورمان آمده است كه اسلام به سياست چه. سياست مال قيصر و محراب مال آخوند!! محراب هم نمى‏گذارند براى ما باشد. اسلام دين سياست است، حكومت دارد. شما بخشنامه حضرت امير - كتاب حضرت امير - به مالك اشتر را بخوانيد ببينيد چيست. دستورات پيغمبر و دستورهاى امام (ع) در جنگ‏ها و در سياسات ببينيد چى دارد. اين ذخاير را ما داريم، عرضه استفاده‏اش را نداريم. ذخيره موجود است، همه چيز داريم عرضه استفاده نداريم. مثل اينكه ايران همه چيز دارد اما مى‏دهند به غير. ما كتاب و سنتمان غنى است، همه چيز در آن هست لكن بد معرفى كردند به ما، يعنى كارشناس‏ها از آنوقتى كه راه اروپا باز شد به آسيا و به شرق، كارشناس‏ها دور افتادند و مطالعه كردند آنها بيدار بودند و من و شما توى مدرسه‏ها خواب بوديم. آنها مطالعه كردند، وجب به وجب زمين‏هاى ايران تحت مطالعه قرار گرفته، هر جا نفت بوده نقشه دارند از آن، هر جا مس بوده نقشه دارند از آن، در اين بيابان‏هاى بى آب و علف با شتر آمدند اين كارشناس‏ها، رفتند گرديدند مخازن را، جاهايى را هر چه دارد پيدا كردند و ثبت كردند، مطالعاتشان راجع به ماها هم همين بوده است كه ديده‏اند آن چيزى كه بتواند جلوى اينها را بگيرد عبارت از اسلام است و خدمتگزار به اسلام. اسلام را از آن راه كوبيدند، جدا كردند اسلام را حتى از خود ملت اسلام، حتى از خود خدمتگزاران به قرآن. خود خدمتگزاران به قرآن هم اين مطلب را نمى‏شود حاليشان كرد بعضى از آنها را كه اسلام دين سياست است، اين را شايد عيب مى‏دانند براى اسلام، اسلام سلطنت دارد، نه سلطنت اينطورى، حكومت دارد، اسلام امامت دارد، خلافت دارد، پيغمبر اسلام حكومت تشكيل كرده بود، حضرت امير سلام‏الله عليه حكومت داشت، استاندار داشت، فرماندار داشت، همه اينها را داشت، اينها ارتش داشتند، قواعد ارتش داشتند، همه چيز داشتند. ما مطالعه آنها را كرديم لكن از بس به ما تزريق شده است از آن طرف كه آقا برو سراغ كارت، آقا برو تو نمازت را بخوان چه كار دارى به اينكه اينها چه مى‏كنند، هى چه كار دارى، چه كار دارى، كار ما را به اينجا رساند كه حالا ما اينجا بايد مجتمع بشويم عزا بگيريم. از آن طرف كارشناس‏ها ديدند كه از مردم، روحيات مردم را ملاحظه كردند، ديدند كه روحيات مشرق خصوصاً مسلمين و خصوصاً در مسلمين شيعه خصوصياتشان اين است كه به روحانيتشان ارج قائل مى‏شوند، تبع روحانيت هستند. چه بكنند كه روحانيت را از مردم جدا كنند؟ نقشه كشيدند كه روحانيت را مبتذل كنند پيش ملت.

شما در زمان رضاشاه نبوديد اكثرتان، من ادراك كرده‏ام، كسانى كه به سن من بودند و پيرمرد هستند الان، ادراك كرده‏اند زمان او را. آقا اينها به واسطه نقشه‏اى كه خارج ريخته بود، آخوند را همچو كرده بودند كه آخوند نمى‏توانست نفس بكشد. آخوند در نظر مردم همچو شده بود كه سوار

صحيفه نور ج 5 صفحه 22

اتومبيلش نمى‏كردند. جدا كردند از مردم روحانيت را، منتها نقشه‏شان نگرفت. خواستند بكنند هر چه كردند خداوند والله خير الماكرين لكن يك جائى نقشه‏شان گرفت و آن جدا كردن روحانيت از دانشگاه‏ها، يك روحانى حق نداشت، پيش خودمان حق نداشت كه از يك دانشگاهى يك صحبتى بكند دانشگاهى هم آخوند را به نظرش مى‏آمد كه يك موجود مضرى است كه انگليس‏ها آوردند گذاشتند اينجا. من خودم اين را شاهد بودم، با دو نفر از آقا زاده‏هاى محترم قم ما سوار اتوبوس بوديم در چندين سال پيش از اين مى‏رفتيم چند نفر ديگر هم سوار همان اتوبوس بودند يكى‏شان به ديگرى گفت كه من حالا سال‏هاست كه از اين هيكل‏ها ديگر نديدم (اشاره به ماها) بعد گفت اينها را انگليس‏ها آورده‏اند در نجف و آنجاها گذاشتند براى اينكه مردم را چه بكنند. در نظر دانشگاهى آخوند يا دربارى است يا برگزيده انگليس. در نظر شما هم اين آدم دانشگاهى، نمى‏دانم چه. جدا كردند ملت را بعضى‏اش را از بعضى، استفاده بردند از اين جدايى.

ائتلاف علماء اسلام با طبقات ديگر مايه غلبه بر ابر قدرت هاست

شما ملاحظه فرموديد كه در اين مقدار كم از زمان كه طبقات مختلف با هم ائتلاف كردند و خدا اين ائتلاف را درست كرد، شما ملاحظه كرديد كه اين ائتلاف و اين وحدت كلمه بين جناح معنوى و جناح مادى، بين علماء اسلام و آن طبقات ديگر از هر طايفه‏اى باشند، اين وحدت كلمه باعث شد كه يك ملتى قيام كرد و در اين وحدت كلمه‏اى كه اين ملت دنبال كرد و قيام كرد تمام ابرقدرت عالم را زمين زد، تمام توپ و تانك‏ها را زمين زد. محمدرضا را همه‏تان مى‏شناسيد كه قبل از چند سال چه چيزها برايش مى‏گفتند و خودش چه مداحى‏ها مى‏كرد و قدرت هم داشت، يك مرد قدرتمندى، روسيه با او موافق، آمريكا با او موافق، انگلستان با او موافق، دول اسلامى همه با او موافق، چين با او موافق، همه موافق، ابرقدرت‏ها و بعد از آنها هر چه قدرت بود موافق با او بود. اين قدرت به اين بزرگى را شما ملت، شما ملت سر و پا برهنه‏اى كه همه چيزتان را خوردند قيام كرديد چون وحدت كلمه در كار بود، با مشت‏تان تانك را خرد كرديد، خون بر شمشير غلبه كرد، از تخت فرو كشيد، فرار كرد و رفت منتها مال را هم برد هر چى داشتيم. سه بيليون دلار ظاهرا، سه بيليون و چند صد ميليون (آنكه حالا يك قلمش را نوشتند) خودش برد و عائله‏اش برده. ماها نمى‏توانيم بفهميم كه دزدى اينها در اين مملكت چى بوده است. در يكى از چيزهايى كه به من نوشته بودند راجع به يكى از خواهرهاى اين مرد، نوشته بودند كه يك ويلا در كجا دارد كه چقدر خريده شده است، آنش من يادم نيست اما آنى كه يادم مانده اين است نوشته بود كه پنج ميليون دلار يعنى 35 ميليون تومان خرج گلكارى آنجا شده. من و شما خوابش را هم نمى‏توانيم ببينيم، باور نمى‏توانيم بكنيم. شما نمى‏دانيد كه اينها با اين مملكت چه كردند، نمى‏دانيد معنويت اين مملكت را چطور عقب زدند. مى‏گويم نمى‏دانيد يعنى مى‏دانيد، حالا مى‏دانيد، درست الان همه‏مان مى‏دانيم، الان بدبختى‏ها را همه‏مان مى‏دانيم كه هر چه ما بدبختى داشتيم از اين عائله بود. تا دولت صالح نباشد مملكت صلاحيت پيدا نمى‏كند. يك فرد غير صالح يك مملكت را

صحيفه نور ج 5 صفحه 23

خراب كرد. همه ديديم يك فرد غير صالح، اسمش محمدرضا پهلوى، وزير وقتى مى‏خواهد تعيين كند غير صالح است بايد به جنس خودش باشد (دزدها با دزدها رفيقند دزدها كه با مقدسين رفيق نيستند) وكيل مى‏خواهد تعيين كند به جنس خودش بايد باشد وكيل هم كه دست مردم نبود، مردم در اين پنجاه سال آزادى نداشتند كه، نه يك وكيل و نه يك مجلس و نه يك دولت، هيچى مربوط به ملت نبود همه چيز متكى به خارج بود. يك آدم فاسد را وقتى آوردند گذاشتند سر يك مملكتى، تحميل كردند بر يك مملكتى به آنجا رسيد كه همه چيز مملكت را از دست داد و هى ثناخوانى خودش كرد و وادار كرد كه راديوها هم بگويند و وادار كرد كه مطبوعات هم بگويند، همه را الزام كرد كه بايد بگويند، همه ثناخوانى بايد بكنند.

غارت كليه ذخائر و منابع ملت محروم ايران و ايجاد پايگاه نظامى براى ابرقدرت‏ها

اصلاحات ارضى‏اش را شما ملاحظه كنيد، آقا آنكه اينقدر برايش گفتند و خواندند و نوحه‏خوانى كردند و ثناخوانى كردند، اصلاحات ارضى عبارت از اين شد كه تمام كشاورزهاى ما گدا شدند، كشاورزى از مملكت ما پريد. الان اگر چنانچه همه ملت دست به هم بدهد، بعد از چند سال ممكن است كشاورزى ما به حال اولش برگردد. بازار درست كردند براى آمريكا. گندم‏هايش را او بايد يا بسوزاند يا، به دريا بريزد، مى‏دهد و پول مى‏گيرد، مى‏دهد ارز مى‏گيرد. بازار درست كردند. شما الان هيچ نداريد. تمام زراعت ايران را مى‏گويند براى سى روز يا سى و يك روز كافى است. ايرانى كه يك استانش مثل آذربايجان، مثل خراسان مى‏توانست تمام قوت ايران را متكفل بشود باقى آن مى‏بايست صادر بشود حالا ما براى سى روز يا سى و سه روز، باقى‏اش از كجا؟ از اسرائيل، از آمريكا، از جاهاى ديگر. اين خرابى كه به مملكت ما وارد شد به دست اين آدم ظالم كه نوشت من آمده‏ام خدمت به وطنم بكنم كتاب خدمت به وطنم، ماموريت براى خدمت به وطنم من گفتم صحيح مى‏گويد مامور است كه خدمت به وطنش بكند يعنى وطنش را از همه چيز ساقط كند. اين ماموريت داشت كه ساقط كند اين وطن را از همه چيز، نيروى معنوى را از بين برد. نيروى جوان ما كه بالاترين چيز و صدمه‏اى است كه بر اين خورده، نيروى جوان‏هاست كه فاسد شد، يا طرف مشروبخانه‏ها اينها را كشاندند، يا طرف سينماها اينها را كشاندند، يا تو اين بيابان بردند و مراكز فساد برايشان درست كردند و ترويج كردند. يك جوان سالم براى ما نگذاشتند آقا. بالاترين ضررى كه به اين مملكت خورد اين بود كه نيروى انسانيش رفت. حالا بايد از سر اين نيرو پيدا بشود. خدمت به وطن كرد، خدمت به وطن، زراعتش را بكلى از بين برد، فرهنگ را بكلى از بين برد و ساقط كرد. اگر ما فرهنگ داشتيم كه اين بازى‏سرمان در نمى‏آمد. اگر ما رجال فرهنگى داشتيم، رجال مستقل است، رجال فرهنگى، فرهنگ مستقل بايد باشد. مگر مى‏گذارند اينها؟ مگر سازمان امنيت مى‏گذاشت كه اين كارها درست بشود؟

اقتصادمان را از بين بردند. اگر مهلت بهش داده بود اين ملت، نفت شما را بعد از 10 ، 15 سال تمام كرده بود.... عوض نفت چى دادند؟ اسلحه دادند. چه اسلحه‏اى؟ اسلحه‏هاى مدرنى كه

صحيفه نور ج 5 صفحه 24

كارشناس‏هاى ايرانى نمى‏توانند بفهمند چه هست، چه جور بايد اينها را استعمال كنند. براى چى آوردند اينجا آنها را؟ براى اينكه پايگاه باشد براى آمريكا كه اگر يك وقت با شوروى دعوايش شد اين پايگاه را داشته باشد. نفت را از ما گرفتند به جاى او پايگاه درست كردند، پايگاهى كه اگر بنا بود درست كنند حاضر بودند ميليون‏ها، ميليون‏ها دلار بدهند به يك مملكتى تا بگذارند يك پايگاهى برايشان درست بشود. آنها نفت ما را مى‏گيرند پايگاه درست مى‏كنند. اين مصيبت‏هاى ماست. آخوند دخالت در سياست نكند؟! اين حرف را نزند آخوند؟! اگر آخوند يك همچو حرفى زد آخوند سياسى است. همه چيز ما را بردند، روحانيت ما را پيش مردم ساقط كردند، از بين بردند، جدا كردند قشر روحانى را از از قشر روشنفكر متجدد و همه چيز، هم آنها را بردند، هم شما را بردند. اگر اين نهضت غير از اين يك خاصيت نداشت كه بين طلاب علوم دينيه و قشر دانشگاهى يك رابطه پيدا شد، اگر غير از اين ما هيچى نداشتيم اين بالاترين چيزى بود كه، نتيجه‏اى بود كه حاصل شد از اين نهضت، اگر بگذاريد بماند، اگر بگذارند كه باز اين نتيجه باقى بماند. جديت كنيد. آقا رمز تقدم شما، امروز و رمز پيروزى شما وحدت كلمه است. اگر وحدت كلمه را از دست شما گرفتند باز همان اسارت است و باز همان غارتگرى‏ها اعاده مى‏شود. مثل سابق نيست سابق عذر داشتند نمى‏توانستند. فهميديد كه مى‏توانيد، شما نيرو داريد، ملت با شماست، شما در هر شهر و در هر دهى نيرو داريد، هر روزى كه مى‏خواهيد يك كارى بكنيد نيروهاى شما مردم را راه مى‏اندازند. با هم باشيد، مجتمع باشيد، مهذب باشيد، وحدت كلمه‏تان را حفظ كنيد. الان درصدند كه شماها همه را به جان هم بياندازند و استفاده بكنند، آن موقع آن مرد خدعه مى‏كرد، حالا اين مرد. من توفيق شما را از خداوند مى‏خواهم. من خادم شما و مملكت هستم. آمده‏ام كه بزرگوارى شما را حفظ كنم و آمده‏ام كه دشمن شما را از بين ببرم. من آمده‏ام تا دولت يك دولت مستقل باشد. من آمده‏ام كه دست اجانب را از اين مملكت جدا كنم. من آمده‏ام كه رسوا كنم اينهايى كه به اسم مليت، به اسم - نمى‏دانم - قانون اساسى، به اسم كذا مى‏خواهند مسائل سابق را عود بدهند. خداوند انشاءالله همه شما را توفيق بدهد و ما را آشنا كند به وظايف خودمان.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 5 صفحه 32

تاريخ: 16/11/1357

بيانات امام خمينى در ديدار با گروهى از اهالى خوزستان

رمز پيروزى، وحدت كلمه بود

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من بوسيله حضرات علماى اعلام و حجج اسلام به همه اهالى آن طرف، اهواز و خرمشهر و - ساير - آبادان، ساير جاها سلام مى‏فرستم و از همه آنها مى‏خواهم كه به تبع علماى اعلامشان در اين مسائل، در اين نهضت شركت كنند و پافشارى كنند و تاييد كنند از اين كارهائى كه در مركز مى‏شود براى به اتمام رساندن اين نهضت.

من از همه آنها خواهانم كه دست از اين نهضت بر ندارند، وحدت كلمه را حفظ كنند. رمز موفقيت شماها تا اين حد كه يك سلطنت 2500 ساله قلدرى را شكستيد و منهدم كرديد و رمز اين پيروزى، وحدت كلمه ملت ايران بود يعنى اين وحدت كلمه باعث شد كه نه شاه با تمام قوائى كه داشت و نه آنهايى كه پشتيبانى از او مى‏كردند مثل قدرت آمريكا، شوروى، چين، انگلستان، همه اينها پشتيبانى مى‏كردند لكن بواسطه همين قدرت ملت، همه آنها هم پشتيبانى‏شان را از او - دست - برداشتند، خودش هم فرار كرد و مع‏الاسف كه فرار كرد و نتوانست ملت او را گير بياورد و كارهايى را كه كرده بود، لااقل يك مقداريش را بتواند جبران بكند، براى اينكه او اينقدر جنايات كرده است كه هيچ بشر نمى‏تواند جبران آنها را بكند، جزاى آنها را بدهد. آن، هزاران شخص را بى‏خانمان كرده است، هزاران شخص را در بدر كرده است، هزاران جنايات كرده است. آنقدرى كه از براى يك آدم است، مقابل يك آدم مى‏شود كشتش، مقابل صدها هزار آدم كه نمى‏شود، او جزايش بايد در آن عالم باشد كه ابدى است و عالم جزاست و انشاءالله جزاى خودش خواهد رسيد. (انشاءالله) ما تكليفمان الان اين است كه دنباله اين نهضت را بگيريم و همه با هم در صف واحد بدون اينكه اصلاً امتيازى در كار باشد، الافى مقام الهدايت و اين راه را طى بكنيم و به آخر برسانيم كه اين سعادت اين ملت را، سعادت اين ملت كه اجراى احكام اسلام و اجراى عدل اسلامى است، بلكه انشاءالله تهيه بكنيم. (انشاءالله، انشاءالله به رهبرى حضرتعالى)

والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 229

تاريخ: 2/9/57

بيانات امام خمينى در مورد توبه مفتضح شاه پس از مشاهده قهر و انتقام الهى

توبه شاه و استمداد او از علماء اعلام و مراجع عظام بعد از نزول عذاب الهى‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

صحبت در اين اصل اول بود كه ملت ايران مى‏خواهد، ملت ايران چند تا مطلب خواست كه اوليش اين بود كه اين شخص نباشد بلكه اين سلسله نباشد. اينها تشبثاتى كردند كه بسياريش را من ذكر كردم، من جمله از تشبثاتى كه كرد شبيه آن تشبثى بود كه فرعون كرد. فرعون بعد از اينكه عذاب نازل شد و غرق را ديد كه الان دارد غرق مى‏شود، آنوقت گفت كه من هم آنطورى كه بنى اسرائيل مى‏گويند من هم به همان ايمان آوردم. جواب بود كه حالا ديگر ايمان آوردى؟ تو قبلاً معصيت كردى (الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين).

ايشان هم بعد از اينكه بيست و چند سال، بيست و هفت سال خيانت‏ها را كرد و جنايت‏ها را كرد، آنوقت كه عذاب نازل شد، عذاب عبارت از همين مشت‏هاى گره كرده ملت ايران و فريادهاى ملت ايران كه من عرض كردم كه اين يك مساله الهى بود، نه يك مساله بشرى، اينكه همه ايران در مقابل اين قدرتى كه اينها دارند بلكه در مقابل همه قدرت‏ها ايستاد و با دست خالى مشت‏ها را گره كردند و نه به حكومت نظامى و نه به دولت نظامى و نه به پشتيبانى‏هاى آمريكا و شوروى اعتنا نكردند و همه با هم در همه ابعاد كشور فرياد زدند كه ما نمى‏خواهيم، مرگ بر اين شاه، مرگ بر اين سلسله، حالا كه غرق را ديده، الان اين موج كه در ايران پيدا شده است، موج استنكار، موج اينكه ما نمى‏خواهيم، موج نفى سلطنت محمدرضا خان و سلسله او، حالا كه خودش را در اين موج ديده و غرق ديده است، حالا - مى گويد كه - در مقابل ملت مى‏ايستد و اظهار ندامت مى‏كند و مى‏گويد كه من تا حالا اشتباه كردم، خطاب به مراجع عظام و علماى اعلام كه (بياييد من ديگر توبه كردم و شما بيائيد نجات بدهيد. حاصل حرفش اين است كه (نجات بدهيد من را، نجات بدهيد وطن را)، مقصودش خودش هست در مقابل ملت هم باز همين امر را تكرار كرده است، به طبقات مختلف، به جوان‏ها، به اينها و آخرش هم مى‏گويد كه بيائيد يك فكرى بكنيم براى وطن، ما خوب است به وطنمان فكر بكنيم.

اين شبيه همان مساله فرعون است با يك اختلاف، فرعون بعد از اينكه ديد كه حالا ديگر دارد غرق مى‏شود گفت كه: امنت به بنو اسرائيل. جوابش هم اين بود كه نه، ديگر گذشت - ديگر - مطلب، تو

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 230

تا حالا معصيت كردى تا حالا طغيان كردى، بنى اسرائيل را به بند كشيدى ظلم كردى، حالا كه مى‏بينى عذاب نازل شده و غرق توى كار است، حالا مى‏گويى كه من معصيت كردم. حالا كه عذاب نازل شده مى‏گوئى من معصيت كردم، من توبه كردم، اين مثل توبه‏اى مى‏ماند كه بعد از اينكه مرد و عذاب جهنم را دارد مى‏بيند بگويد من توبه كردم اين توبه نيست، اصلش توبه نيست.

ايشان هم بعد از اينكه عذاب را نازل ديد و آن چيزى كه خداوند به دست اين ملت اجرا فرمود و آن استنكار و مقابله با مشت در مقابل مسلسل‏ها، حالا ديگر مى‏بيند كه غرق شده است و عذاب نازل شده است حالا مى‏گويد كه من اشتباه كردم و از اين به بعد ديگر اشتباه نمى‏كنم. يك فرق هم با توبه، اظهار توبه فرعون دارد و آن اينكه از اين ور اظهار توبه، از آن ور دولت نظامى اين دو تا را با هم به ميدان آورده، ديگر فرعون اين كار را نكرده بود، همان مى‏گفت توبه كردم، ديگر اينطور نبود كه از آن ور چماق دستش بگيرد، از آن ور توبه بكند. اين از توبه گرگ هم بدتر است براى اينكه گرگ هم مى‏گويد توبه كردم مثلاً، اما اينطور، اينطور نيست كه در همان حالى كه اظهار توبه مى كند، اظهار ندامت مى‏كند، توسل به علماى اعلام و مراجع عظام به اصطلاح خودش پيدا مى‏كند، توسل به قشرهاى ديگر ملت پيدا مى‏كند، در همان حال يك كسى هم مامور مى‏كند كه بكش.

نظارت مستقيم شاه در كشتار و سركوبى مردم توسط مامورينش

همه اين كشتارهائى كه واقع مى‏شود با امر ايشان است. هيچ وقت باور نكنيد اينهائى كه مى‏گويند مامورين چه كردند، اينهائى كه مى‏گويند نخست وزير چه كرده، اينهائى كه مى‏گويند سازمان امنيت چه كرده، اينها همه براى حفظ شاه است، اينها همه از عمال شاهند، گاهى وقت‏ها فهميده و گاهى نفهميده. در كشتن و قتل و مقابله با ملت با آتش - هيچ اقدامى - هيچ كس اقدام نمى‏كند مگر اينكه به امر خود ايشان باشد، خود ايشان مستقيماً امر مى‏كند. حالا بعضى هم كه مى‏گويند كه شاهد قضيه بودند كه در جمعه سياه از اشخاصى كه شليك كردند به طرف ملت، خود ايشان مستقيماً بودند با هليكوپتر. حالا من اين را نمى‏دانم اما بعضى از اجزاى خودش، از اعضاى خودش كه رفتند به انگلستان مى‏گويند كه او اينطور گفته است كه ايشان خودش مباشر بود، نه عامل ولى آنكه مسلم است اين است كه بدون امر ايشان هيچ يك از اين وقايع واقع نشده است يعنى تبريز اگر قتل عام شده است، اصفهان اگر قتل عام شده است، شيراز اگر قتل عام شده است (آدم هر شهرى را كه اسمش را مى‏برد قتل عام هم بايد دنبالش باشد) شما در تمام طول تاريخ، يك قضايايى كه الان در ايران در جريان است و بوده است كه در تمام طول تاريخ نبوده است اينطور وحشيگرى كه ايشان دارد مى‏كند، در تمام طول تاريخ نبوده است كه هر روز در نقاط مختلف يك مملكت اسلامى، با آلات مختلفه، با ارتش يك طرف، با كولى‏ها به اصطلاح خودشان يك طرف، با رها كردن يك دزد آدمكشى كه از سرهاى بعضى از عشاير بوده است، او را مى‏گويند رها كرده است و يك پول فراوانى هم به اختيارش گذاشته است كه برود جمعيت جمع كند و حمله كند به مردم، اينها هم از يك طرف، همچو چيزى در طول تاريخ نبوده

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 231

كه يك كسى كه مدعى سلطنت هست و ديروز آنطور فرياد مى‏زد و براى خودش مديحه خوانى مى‏كرد و روزنامه‏ها را واداشته بودند و راديو و هر چه هر كس مى‏گفت جزشان ايشان نبود، حالا متوسل بشود به كولى‏ها كه در زير پناه چماق كولى‏ها خودش را نجات بدهد، متوسل بشود به مثلاً كسانى كه از اشرار بودند و آنها را اجير كند كه نجاتش بدهند از دست اين ملت و نجات هم نمى‏دهند آنها، نه نجات آنها مى‏دهند، نه ملت ديگر به اين حرف‏ها اعتنا مى‏كند.

اداى حق الناس و جبران خيانت‏هاى گذشته شرط پذيرش توبه شاه‏

فرق ايشان با فرعون اين است كه فرعون مى‏گفت توبه كردم، ديگر در آن حالى كه مى‏گفت توبه كردم شمشير را نكشيده بود به جان مردم. ايشان مى‏گويد، خودش وقتى خطابه مى‏خواند، خطابه مى‏خواند كه: اى علما! اى مردم! من اشتباه كردم، حالا ديگر از اين اشتباه گذشتم و برگشتم. از آن طرف هم اينطور تشبثات را، حكومت نظامى مى‏گذارد همه‏اش برخلاف قواعد، برخلاف قوانين همه‏اش برخلاف. از آن طرف هم مامور مى‏كند، چيزهارا، ارتش را به اينكه بريزند به جان مردم و ديگران را، عشاير را مثلاً، بعضى از عشاير را البته عشاير خيلى گوش نمى‏دهند به حرف اينها، عده‏اى‏شان هم رفتند پيش علما و گفتند ما حاضريم براى موافقت كردن با شما. حالا ديگر مست آمدى و توبه مى‏كنى آنهم اينجور توبه؟! بعد از بيست و چند سال جنايت، بعد از بيست و چند سال خيانت به يك ملتى - به يك - به اسلام، حالا هم جبران نكرده، خيانت‏ها سر جايش باقى، جنايت‏ها سر جايش باقى، حالا آمدى در مقابل علما ايستادى مى‏گوئى كه من توبه كردم! از توبه فرعون اين بدتر است. جبران بايد بكنى اين چيزها را. اگر توانستى همه اين جنايات بيست و چند سال را جبران بكنى، آنقدرى كه به جيب آمريكا ريختى برگردانى اين پايگاه‏هايى كه براى آمريكا در مملكت ما درست كردى، اينها را خراب كنى و برگردانى، آنهمه كه آدم كشتى، اينها را زنده بكنى، آنوقت بگوئى كه من توبه كردم. اما با اينكه جنايات را تو كردى و اين جنايات ثبت هست در تاريخ، همه ماها ديديم كه تو چه كردى و با اين ملت دارى چه مى‏كنى و چه كردى. آن مرديكه مى‏گويند در راديو و تلويزيون گفته است كه من خواهم همه را كشت، مى‏گويند همچنين كلمه‏اى هم گفته. اينطور آدم است ولى موفق نخواهند شد انشاءالله.

يك آدمى كه يك روز مى‏گويد به علما كه اينها را مثل حيوانات نجس ازشان اجتناب كنيد، به روحانيون اينطور گفت: مثل حيوان نجس از اينها اجتناب كنيد. يك روز گفت كه اينها مثل يك كرم‏هائى مى‏مانند كه در نجاست مى‏لولند، يك روز هم مى‏آيد مى‏ايستد مى‏گويد مراجع عظام و آيات عظام و مراجع كذا، علماى اعلام، آن دستش هم چماق! چطور باور كند كسى از تو اين حرف‏ها را؟ كه لااقل اگر در پيشگاه ملت، در پيشگاه علماى ملت، تو توبه مى‏خواهى بكنى لااقل يك توبه ظاهر الصلاحى بكن. تو عقلت اينقدر نمى‏رسد كه اين توبه را هيچ بچه‏اى قبول نمى‏تواند بكند! خوب لااقل توبه مى‏خواهى بكنى خوب بگو كه من توبه كردم، برو كنار يا فرض كن لااقل بدنت را نجات بده‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 232

(فاليوم ننجيك ببدنك) تو نمى‏توانى بدنت را هم نجات بدهى. تو ديگر نتوانى، نمى‏توانى نجات بدهى خودت را. لااقل اگر چنانچه اظهار ندامت مى‏كنى و راست مى‏گويى كه نادم هستى لااقل ديگر شمشير نكش، در همان حالى كه دارى ميگويى كه من نادم هستم، لااقل حكومت نظامى را بردار، دولت نظامى نياور روى كار، بگو - دولت - مردم بياييد، خودتان بياييد يك كسى را تعيين كنيد، دولت، تا مردم احتمال بدهند كه تو توبه كردى. آنوقت هم قبول نيست، نه آنكه - توبه - هر كه هر غلطى كرد و آخرش هم بگويد كه توبه كردم، خوب اين چه منطقى است؟ توبه شرايط دارد. مگر خدا توبه هر كس را قبول مى‏كند. يك كسى كه بيست و چند سال به مردم ظلم كرده است حالا بگويد توبه كردم، عفو كردم اين چيزهاى سياسى را، زندانى‏هاى سياسى را! زندانى سياسى كه ده سال عمرش را اينجا گذرانده و آن وقت جوان بوده حالا پير شده است و بيرون آمده است آن وقت ريشش سياه بود و حالا ريش سفيد بيرون آمده است، آن وقت بدن سالم رفته و حالا بدن مريض از اين چال‏هاى سياه بيرون آمده، ده سال، پانزده سال كمتر، بيشتر. من يكى از همين جوان‏هايى كه الان در اينجا هست و سابقاً من سابقه دارم با او، آن وقت وقتى دست من را مى‏گرفت دست من توى دست او غرق مى‏شد، يك قوه‏اى داشت من دستم كه تو دستش مى‏رفت مى‏فهميدم كه چه جور قوه ايست و حالا وقتى با من مصافحه مى‏كند يك آدم ضعيفى است ده سال يك كسى را تو مى‏برى حبس مى‏كنى، پانزده سال مى‏برى حبس مى‏كنى، جوان‏ها را پير مى‏كنى، سالم‏ها را مريض مى‏كنى، اينها ديگر جبران ندارد؟ همين عفو كردم؟! غلط كردى عفو كردى، عفو چيه؟ چه حقى داشتى كه بگيرى كه حالا عفو كردى؟ عفو مال اين است كه يك كسى گناهى داشته باشد، چه گناهى اينها كرده بودند كه تو اينها را حبس كردى، پانزده سال عمر اينها را تلف كردى؟ حالا مى‏گويى كه عفو كردم، عفو كردم، اين چه غلطى است كه تو مى‏كنى؟ عفو كردم چيه؟ از اول چرا كردى؟ نه اينكه عفو كردم، اول كار غلط كردى، نه اينكه يك كار صحيحى بود حالا عفو كردند، گناهكار بودند، گناهشان چى بوده؟ گناهشان اين بوده است كه مى‏ديدند تو خطرناكى، يك كلمه‏اى گفتند. بعضى از اين آقايان كه چندين سال حبس بودند گناهشان اين بوده است كه به اين، از قرارى كه مى‏گويند گناهشان اين بوده است كه به عائله بعضى از اين حبس‏ها رسيدگى كرده و نگذاشته اين عائله زحمت ببيند، بعضى‏شان را. گناه آنها، گناه اين اشخاصى كه به قول شما مجرم سياسى هستند اين است كه در مقابل ظلم تو، در مقابل اختناق همه جانبه تو گفتند كه آقا چرا، چرا مردم را اينطور اسير مى‏كنى؟ در مقابل خيانت‏هاى تو ميگويند چرا - به چيز- به آمريكا تو همه چيزها را دادى؟ كسى كه اين چرا را دارد مى‏گويد، ميگويد آزادى به ما بدهيد، مى‏گويد استقلال ما مى‏خواهيم، مملكت مى‏خواهيم مال خودمان باشد، نمى‏خواهيم مملكت مال ديگران باشد، مى‏خواهيم آزاد باشيم، خواهيم مطبوعاتمان آزاد باشد، مى‏خواهيم راديو و چيزهاى آلات تبليغى‏مان آزاد باشد، اين جرم است كه اينها را گرفتيد و حبس كرديد و از زندگى اينها را انداختيد، حالا جوانى‏شان را از بين برديد، سلامتى‏شان را از بين برديد، حالا اسمش را عفو مى‏گذاريد؟! توبه هم بكنيد ديگر فايده ندارد. توبه بايد با موازين باشد، مگر خداى تبارك و تعالى همين طورى توبه قبول مى‏كند؟! حق الناس را خدا

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 233

قبول نمى‏كند تا ادا نشود تا اينكه ادا نكنيد. تو حق الناست را تو قدرت دارى كه ادا بكنى؟! قدرت اين را دارى كه يك دانه حبسى را كه ده سال در حبس بوده و جوانيش از بين رفته در حبس، تو قدرت اين را دارى كه جبران اين را بكنى تا توبه بكنى؟! توبه يعنى چه؟ نمى‏توانى توبه كنى. قابل اين نيست قبول بكند خداى تبارك و تعالى توبه تو را، توبه حق الناس است ديگر، حق ناس را خدا نمى‏بخشد به مردم. اگر شما توانستى كه يكى از اينهائى كه آنطور زجر كردى، آنطور اره كردى پايشان را، سوزاندى پايشان را، پايشان را توى روغن داغ كردى، روى صفحه نمى‏دانم فلزى خواباندى و برق را متصل كردى، كباب كردى مردم را، اگر تو توانستى جبران بكنى، يكى از اينها را جبران بكنى، آنوقت بگويى كه اشتباه كردم بيائيد ديگر ببخشيد. تو بعدها ديگر از اين اشتباه‏ها نمى‏كنى؟ راست مى‏گوئى اين را حالا؟ ما قطع نظر از اين هم كرديم، تو درست مى‏گوئى؟ صحيح مى‏گوئى؟ ديگر از اين اشتباهات نمى‏كنى؟ يا حرف است، صحبت است. (الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين) تو از مفسدين هستى، تو آدم مفسدى هستى، تو فاسدى، تو مفسدى، يك مملكت را به هم زدى، يك ملت را از بين بردى.

مگر شوخى است اينطور جنايات، تو همه قواى اين مملكت، اين جوان‏هاى ما كه يكى از ذخائر اين مملكت هست، اينها را به هدر دادى همه را، حالا آمده مى‏گويد كه من اشتباه كردم، بله، حالا ديگر ما به منطق بعضى از اشخاص، اينكه عجيب است اين حرف‏ها، عجيب آدم به نظرش مى‏آيد، يك مردى كه من نمى‏دانم كيست روى كاغذ هفت، هشت، ده ورقى نوشته است، اول خودش را معرفى كرده‏است كه من كى بودم و پسركى بودم و كى، آخرش هم نوشته خوب ما شاه از اين بهتر از كجا پيدا كنيم؟! (خنده‏حضار) انسان يك همچو حرفى مى‏نويسد؟ شما بيائيد رها كنيد و بيائيد شما هم با فلان آقا همصدا بشويد و اين را حفظش كنيد و ما بهتر ازاين از كجا پيدا بكنيم!! چقدر انسان بايد نفهم باشد. در هر صورت اين توبه‏ها يكى از تشبثاتشان است و اينهم پذيرفته نيست، ملت ديگر اين حرف‏ها را نمى‏پذيرد. آن كه جوانش، آن پيرزنى كه جوانش از دستش رفته، پيرزن‏هائى هستند كه چهار تا بچه‏شان يعنى يك پدر بوده، يك مادر بوده، چهار تا جوان، امشب اينها سر سفره نشسته بودند پنج نفرى، شش نفرى، فردا شب سر سفره نشستند دو نفرى، چهار تا جوانش از بين رفته، حالا از ما مى‏پذيرد اينكه عذر بخواهى؟! فقط به عذرخواهى، آنهم بايستيد و عذر بخواهيد، آنوقت ما هم بيائيم، آخوند هم بيايد يا غير آخوند و مثلاً روشنفكر يا تاريك فكر هم بيايد بگويد كه خوب ايشان سلطنت بكنند، حكومت نكنند، سلطنت كنند، درست شد همين؟! همين تمام شد؟! جواب اين پيرزن چى؟ جواب اين پدرى كه چند روز پيش از اين اينجا بود، پدرى كه چند تا جوانش كشته شده بود، ما جواب اينها را چى بدهيم؟ - بگوئيم شماها- بگويند شماها ساختيد با يك آدمى كه جوان‏هاى ما را كشت، از بين برد، حالا سلطنت بكنند، حالا بالا بنشينند و در ايام عيد هم بروند سلام بدهند و تعريف بكنند و كه تو آنى كه چه كردى، تو آنى كه حفظ كردى همه چيز را، اسلام پناهى تو، نمى‏دانم ظل اللهى تو!! اين حرفهاى نامربوط چيه؟ اينها خيانت به يك ملت، به يك مملكت، به اسلام است. كسى كه تاريخ اسلام را تغيير داد و هيچ حيا نكرد، مگر اين يك چيز آسانى بود و چيز كمى بود كه تو يك چنين اهانتى به پيامبر

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 234

اسلام كردى بعد به مجرد اينكه بگوئى نخير ديگر غلط كردم، چيزى، مگر فايده دارد اين حرف‏ها؟

قيام براى خدا شكست و انحراف ندارد

بحمدالله الان ملت ايستاده است و ما اميدواريم كه اين ايستادگيش باقى باشد و عمده اين است كه توجه به خدا باشد. بايد همه شما، همه ما، همه ملت وجهه نفسشان خداى تبارك و تعالى باشد، انحراف پيدا نشود، از قيام الهى باشد. (ان تقومو الله مثنى و فرادى، قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثنى و فرادى) براى خدا قيام كنيد، اين نهضت الهى باشد انشاءالله، انحراف از آن نباشد كه خداى نخواسته با انحراف شكست بيايد، الهى باشد و اگر الهى باشد پيروزى است انشاءالله. همه توجه به اين معنا داشته باشيد كه مقصد، مقصد الهى، براى خاطر خدا و براى خاطر نجات يك ملتى كه بندگان خدا هستند، قيام كنيد و مطمئن باشيد كه انشاءالله با اين وضع پيش خواهيد برد.

كمك و اداى تكليف به نهضت، با تبليغ و انعكاس خواسته‏هاى ملت‏

و شما هم كه در خارج ايران به سر مى‏بريد مكلفيد، همه‏مان مكلفيم كه كمك كنيم به ايران به هر طور كه مى‏توانيم. اينجا هر كه مى‏تواند تبليغات بكند به مردم اينجاها بفهماند كه اين ملت ايران چى مى‏خواهند، چى مى‏گفتند. گوش نكنند به تبليغاتى كه بعضى روزنامه‏نويس‏ها پول گرفتند و يك حرف‏هايى مى‏زنند، بعضى عرض ميكنم كه - تبليغ‏چى‏ها تبليغ مى‏كنند برخلاف. ملت ايران داد دارد مى‏زند كه آزادى من مى‏خواهم، داد دارد مى‏زند كه من استقلال مى‏خواهم، او داد مى‏زند آزادى مى‏خواهم آن مرديكه مى‏گويد كه آزادى داده، چون آزادى داده مردم صدايشان در آمده! يك ملتى كه قيام كرده و همه قيام كردند، نه اينكه يك كسى باشد قيام كرده باشد، يكى نه، در باطن ارتش هم اين مطلب هست. شما مطمئن باشيد آن روزى كه ايشان بروند، باطن ارتش هم همراه با ملت است، نمى‏شود نباشد، به ما پيغام مى‏دهند هر شب.

ما از خداى تبارك و تعالى پيروزى اين ملت را و اينكه ما بتوانيم خدمت كنيم بر اين جامعه، ما همه مكلفيم و بتوانيم تكليفمان را ادا كنيم در مقابل خداى تبارك و تعالى و در مقابل ملت مسلمان و بتوانيم اين مقدار از قدرتى كه داريم صرف كنيم در راه خداى تبارك و تعالى براى نجات بندگان خداى تبارك و تعالى، نجات مستضعفين. از خداى تبارك و تعالى توفيق همه‏تان را مى‏خواهم.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 5 صفحه 33

تاريخ: 16/11/57

بيانات امام خمينى در جمع روحانيون و ارتشيان و وكلاى مستعفى مجلس شوراى ملى رژيم طاغوت

نصيحت به دولت غير قانون در ترك مناصب غاصبانه و حركت در مسير ملت

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من با اينكه حال ندارم، معذلك چند جمله را بايد عرض بكنم. ما هميشه گفته‏ايم كه ملت سعادتمند باشد و با آرامش زندگى خودش را بگذراند و اين انقلاباتى كه تا حالا پيش آورده‏اند، اين انقلاباتى كه براى ما مصيبت بار مى‏آورد و براى آنها نكبت، ما هرگز ميل نداشتيم كه بشود لكن بى‏عقلى كردند و شد. اگر نصيحت‏هاى اولى ما را پذيرفته بودند مطلب به اينجاها نمى‏رسيد. حالا هم ما باز نصيحت مى‏كنيم آنهائى را كه غاصب هستند، نصيحت مى‏كنيم دولت غيرقانونى را، نصيحت مى‏كنيم ارتش را به اينكه اگر شما مايليد كه اين مملكت آرام بشود و ثابت باشد، دست برداريد. آن كسى كه غير قانونى است برود سراغ كارش، برود سراغ كسب و كارش، ارتش هم برگردد به دامن ملت، ملت او را مى‏پذيرد. اگر به اين نصيحت عمل بكنند، مسائل حل است، آرامش در مملكت پيدا خواهد شد و اوضاع فرهنگى و اقتصادى و ساير چيزها، با تدريج البته، اينها يك وضع خاصى، يك وضع صحيحى پيدا مى‏كند.

به اسم ترقى و تمدن، فرهنگ و اقتصاد مملكت را عقب راندند

گرچه اين مرد كه محمدرضا پهلوى اسمش است، اين رفت و همه اوضاع مملكت را خراب كرد، يك مملكت خرابى براى ما گذاشت و هر جايش را دست بگذاريد خرابى است، اقتصاد از هم ريخته است، زراعت ما را به كلى از بين بردند، به اسم اصلاحات ارضى، فاسد كردند كشاورزى ما را، و بازار درست كردند براى خودشان، به اسم تمدن و ترقى ما را عقب بردند، فرهنگ ما را عقب راندند، تمام اوضاع ايران را خراب كردند جز قبرستان‏ها را كه آباد شد، يعنى قبرستانهاى ما كه عددش چند بود، عدد زيادتر پيدا كرد، آباد شد اما اوضاع مملكتمان همه خراب شد. اينها اگر چنانچه به نصيحت روحانيون گوش بدهند و آنچه كه صلاح ملت است ما به آنها مى‏گوييم آنها هم انقياد كنند، ديگر اين اوضاع پيش نمى‏آيد. نه ديگر قبرستانهاى ما دوباره آبادتر مى‏شود و نه مملكت خراب‏تر، نه خون عزيزهاى ما مى‏ريزد، نه مادرهاى جوان مرده به عزا مى‏نشينند. من نصيحت مى‏كنم اين دولت و

صحيفه نور ج 5 صفحه 34

ارتش را به اينكه شما دست برداريد از اين لجاجت، شما خاضع بشويد به راى ملت، راى ملت اين است كه مى‏بينيد. ملت عبارت از مركز تا آخر و هر جا كه اسمش ايران است، شما در يك ده برويد و ببينيد كه يك دهى داريد كه اين صداها در آن نباشد؟ يك شهرى پيدا مى‏كنيد كه فريادشان بلند نباشد كه ما استقلال و آزادى و حكومت اسلامى مى‏خواهيم و ما اين رژيم را نمى‏خواهيم.

اطاعت از دولت موقت به حسب ولايت شرعى واجب است

احترام به راى ملت بگذاريد، احترام به آراء علماء اسلام بگذاريد، احترام به آراء اقشار مختلفه ملت بگذاريد. زيادتر از اين مردم را به خاك و خون نكشيد. ما دولت را تعيين كرديم به حسب آنكه هم به حسب قانون ما حق داريم و هم به حسب شرع حق داريم. ما به حسب ولايت شرعى كه داريم و به حسب آراء ملت كه ما را قبول كرده است، آقاى مهندس بازرگان را مامور كرديم كه دولت تشكيل بدهد، دولت موقت. براى اينكه آراء ملت را با رفراندم راجع به رژيم استفسار كند ولو اينكه من احتياج به اين نمى‏ديدم براى اينكه آراء ملت اينهمه گفته شده است و فرياد كرده‏اند، اينقدر فرياد اينكه ما حكومت اسلامى مى‏خواهيم و ما رژيم شاهنشاهى را نمى‏خواهيم، كه ديگر احتياج نيست. لكن براى اينكه بهانه‏ها تمام بشود و ثابت بشود به اينكه مطلب اينطور است، ملت ايران مسلم است، ملت ايران يك رژيمى كه بر خلاف اسلام است نمى‏خواهد، ملت اسلام حكم اسلام را مى‏خواهد، حكومت اسلامى را مى‏خواهد، حكومت عدل را مى‏خواهد، براى اثبات اين، ايشان را مامور كرديم به اينكه رفراندم بكند و مقدماتش را فراهم كند كه آراء عمومى را - عرض مى‏كنم - ما استفسار كنيم و مردم هم حالا، من عرض مى‏كنم به آنها كه مردم هم اگر نظرى راجع به اين حكومت دارند، اعلام كنند. فردا مردم همه جا در ايران، در همه شهرهاى ايران، در تهران، در همه محلات تهران نظر خودشان را راجع به اين دولتى كه ما تعيين كرديم اعلام كنند و تظاهرات كنند، نظر خودشان را بگويند. يا نظرشان اين است كه ما دولت اسلامى نمى‏خواهم، خوب، داد كنند كه نمى‏خواهيم. يا نظرشان اين است كه اين دولتى كه تعيين شده است و به ولايت شرعى تعيين شده است و يك حكومت شرعى است، نه، فقط حكومت قانونى باشد يعنى حكومت شرعى لازم‏الاتباع، همه كس واجب است بر او كه از اين حكومت اتباع كند، نظير اينكه مالك اشتر را كه حضرت امير سلام‏الله عليه مى‏فرستاد يك جائى و منصوبش مى‏كرد، حاكم واجب الاتباع بود يعنى حاكم الهى بود، حاكم شرعى بود. ما هم ايشان را حكومت شرعيه داديم به او و حكومت قانونى هم كه هست، بنابراين واجب الاتباع است.

قيام بر عليه حكومت عدل اسلامى جزاى سختى دارد

قيام بر خلاف حكومت اسلامى، قيام بر خلاف حق است و مجازات دارد اما مخالفت با اين رژيم و يا هر رژيمى، مخالفتش معصيت الهى است، لكن مجازات به آن معنا كه يك جزاء عرفى هم داشته باشد ندارد، به خلاف قيام بر ضد حكومت، قيام بر ضد حكومت جزاء دارد در شرع ما و خيلى هم

صحيفه نور ج 5 صفحه 35

سخت است آن جزا. از اين جهت ما سفارش مى‏كنيم به حكومتها به حكومت‏هاى جائر، به استاندارهاى همه جا، به ژاندارمرى‏هاى همه جا، به ارتش، هر جا كه هست، به اجزاء ادارات، به نخست وزيرى‏ها، به كذا، به همه اينها ما اعلام مى‏كنيم كه آقاى مهندس بازرگان حكومت شرعيه دارد از قبل من، و بر همه واجب است كه اطاعتش را بكنند و شما آقايان هم كه از اهل علم و از علما هستيد، مردم را ارشاد كنيد و اگر بناست كه به جاهاى ديگر هم برويد، برويد به همه جا و مردم را ارشاد كنيد و به آنها بفهمانيد كه مساله مساله حكومت عدل است. مساله، مساله حكومت اسلامى است و ما اميدواريم كه بعد اختيار به دست خود شما بيفتد و مجلس را خود شما تعيين كنيد. ما 50 سال است كه مجلسمان مجلس شاهنشاهى بوده، نه مجلس ملى بوده و حالا ما مى‏خواهيم مجلس ملى درست كنيم و اختيار دست خود مردم، وكلا را خود مردم تعيين بكنند، سرنوشت خودشان - رابه - به دست خودشان باشد. انشاءالله خداوند به همه شما سلامت بدهد، به همه شما نصرت بدهد و همه‏تان انشاءالله سالم و شريف باشيد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

روح الله الموسوى الخمينى


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:40 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها