صحيفه نور ج 18 صفحه 30
تاريخ: 21/4/62
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت دولت، شوراى نگهبان، شورايعالى قضائى، جامعه روحانيت مبارز تهران، جامعه مدرسين حوزه علميه قم؛ فرماندهان نيروهاى سه گانه ارتش، ژاندارمرى و سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و گروهى از مسؤولين لشكرى و كشورى به مناسبت عيد سعيد فطر
انسان عاجز از تمجيد و تحميد خداست لكن ملزم به اين امر است
بسم الله الرحمن الرحيم
متقابلا اين عيد سعيد را به همه آقايانى كه حاضر هستند و به همه ملتهاى مظلوم جهان تبريك عرض مىكنم. من بعيد نمىدانم كه بعد از ماه مبارك كه مسلمين به ضيافت الله دعوت شدهاند و دوره ضيافت را گذراندند، عيد براى همين مساله باشد، براى ضيافت الله باشد.
از سيد ابن طاووس رضوان الله عليه نقل شده است كه ايشان روز بلوغشان كه اجازه يافتند به محضر خداى تبارك و تعالى عبادت كنند، جشن گرفتند. و ما اگر نبود امر خداى تبارك و تعالى نمىدانم كه چطور به خودمان جرات مىداديم كه مدح كنيم خدا را، ستايش كنيم.
شما ملاحظه بفرمائيد كه نماز كه در راس همه عبادات واقع است، وضع نماز چطور است، با تكبير شروع مىشود و بعد هم با سه دفعه تكبير به آخر مىرسد و محتواى نماز هم تكبير است و تسبيح است و تحميد. اين براى اين است كه شايد به ما بفهماند، به همه بشر بفهماند كه در همان اولى كه مىخواهيد در بزرگترين عبادات خدا واقع بشويد، وارد بشويد، توجه كنيد كه خداى تبارك و تعالى، اكبر از اين است كه شما عبادتش بكنيد. در هر بندى از بندها يا تسبيح شده يا تكبير. تسبيح براى اين است كه خدا منزهتر است از اينكه شما او را عبادت كنيد، در عين حالى كه تحميد مىكنيد و اجازه تحميد داده است معذلك تسبيح مىكند او را و تكبير مىكند او را. وارد نماز مىشويد تكبير مىگوئيد، وارد حمد مىشويد، حمد را مختص به خدا مىدانيد و ادراك اين مطلب و ذوق اين مطلب كه حمد مختص به خداست، گمان نكنم براى كسى جز اينكه خدا مقرر فرموده است، واضح شده باشد كه اصل تحميد براى غير خدا واقع نمىشود. حتى شما كه از يك گل تعريف مىكنيد، از يك سيب تمجيد مىكنيد، اين تمجيد خداست. سيب خودش چيزى نيست و شما كه از يك انسان كامل تعريف مىكنيد اين حمد خداست.
انسان چيزى نيست حتى انبيا. غايت كمال انسانها بر اين بوده است كه بفهمند عاجزند، ادراك كنند كه عاجزند كه عبادت خدا بكنند. آن كه در راس سلسله انبيا و اوليا بوده است اقرار
صحيفه نور ج 18 صفحه 31
مىكند كه ما نشناختيم تو را (و صحيح هم هست) و عبادت هم نكرديم (آن هم صحيح است) براى اينكه عبادت فرع معرفت است اين معرفت به حد انسانى است، آنقدرى كه حد انسانيت است اينها معرفت دارند و بزرگترينشان هم پيغمبر اكرم است. اما معرفت الله زايد بر اين مقدار است كه حد انسانى باشد، او خودش فقط مىتواند بفهمد، بشناسد خود را و خود تحميد كند خود را. و اگر اجازه نبود كه انسان وارد بشود بر عبادات، همه عبادات، انسان خجالت مىكشيد كه بايستد در مقابل خدا و بخواهد در مقابل خدا او را تمجيد كند. انسان كوچكتر از اين است كه بايستد در مقابل خدا و خدا را تحميد كند، تمجيد كند. اين ادعاست. تحميد و تمجيد، ادعاى اين است كه من شناختم و انسان عاجز است از اينكه بشناسد، لكن چاره نيست چون خود گفته است، خود او امر فرموده است و چون او امر فرموده است، همه بايد اطاعت كنند ولو اينكه قاصر هستند از اينكه تحميد كنند خدا را، تنزيه كنند خدا را. هر جا تكبير آمده، دنبالش تنزيه هم در نماز اينطور است، سبحان الله مىگويد بعد الله اكبر. اول تنزيه مىكند خدا را بعد تحميد مىكند بعد تكبير مىكند كه حمد خدا در بين يك تنزيه و يك تكبير واقع مىشود. مىخواهيد ركوع برويد تكبير مىكنيد، تكبير مىگوئيد. از ركوع بر مىخيزيد تكبير مىگوئيد، در ركوع تنزيه مىكنيد. وقتى وارد به سجود مىخواهيد بشويد باز تكبير مىگوئيد، در سجود تنزيه مىكنيد، بعد از سجود تكبير مىگوئيد، باز تكبير مىگوئيد و وارد سجود مىشويد و تنزيه مىكنيد همهاش براى اين است كه بفهماند كه مساله بالاتر از اين مسائل است. منزه است از اينكه تو تكبير كنى، تكبير مىگوئيد، تنزيه مىكند او را از اينكه تكبير بگوئيد برايش. تنزيه مىكنيد، تكبير مىكند او را كه تنزيهاش كنيد. نماز وضعش اينطورى است و عبادات ديگر و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، بايد بگويم انسان آن كه حظ ضعيفى از معرفت دارد جرات به اينكه بايستد و عبادت كند خدا را نداشت. لكن او جرات داده است، همانطورى كه متنزل كرده است همه معارف را تا رسانده است به اينجا. قرآن را نازلش كرده، پشت ستارههائى، استارى پشت سر هم هى وارد كرده، نازل كرده، نازل كرده تا رساندهاش به يك الفاظى كه موافق با فهم بشر باشد و آن هم اين الفاظ باز موافق با فهم بشر نيست. همان اولى كه شروع مىكند قرآن به فاتحه الكتاب، همان اول كه حمد را مختصر به او مىكند، همان اول به انسان مى فهماند كه عاجزى از اينكه بفهمى همه محامد مال اوست. كسى لايق حمد نيست، كسى تحميد نمىشود. اصلش بعضى عقيده دارند كه وقضى ربك الا تعبدوا الا اياه قضاى تكوينى است، قضاى خداست بر اينكه غير خدا عبادت نشود. گمان مىكنند بت را سجده مىكنند، گمان مىكنند انسان را مدح مىكنند، گمان مىكنند كه خورشيد را مدح مىكنند. همه مدحها از اوست، تمام مدح او مىكنند و خود نمىفهمند. و گرفتارىهاى انسان در آن عالم هم براى همين نفهمى است، براى همين ستارى است كه بين انسان و حقايق هست و اگر انسان يك قدرى نظر كند ولو به همين عالم مادى، به همين دستگاهى كه در عالم ماده هست، تا آن اندازهاى كه انسان دستش به آن رسيده است و آنقدرى كه دست نرسيده است، ميلياردها اندازه هست كه دستش به او نرسيده.
لسان قرآن را ببينيد كه زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب بعكس هيأت بطلميوس، سماء دنيا،
صحيفه نور ج 18 صفحه 32
يعنى همين كهكشانى هم كه شما مىدانيد، همه اينها آسمان پائين است، سماء دنيا است. آن پائينترها، آسمانها و اين كهكشانها آنقدرى است كه پيدا شده است يعنى زينت شده است. آنها داراى ميليونها شمس و بالاتر است و فوق اينها ميلياردها كهكشان، ميلياردها چيز و ماوراء آنها هم خدا مىداند. اين عالم ماده است كه تاكنون بشر دستش به آن نرسيده نه در طرف اوجش، نه در طرف حضيضش، راجع به ذرات، آن مقدار كمى كه دستش رسيده اين است كه با اين آلات مىتواند ذرات كوچك را ببيند. اما آن كوچكترها را ديگر باز نفهميده است و انسان چقدر ضعيف است كه خيال مىكند در اين دنيا كه هست و در اين شهر كه هست و در اين كشور كه هست حالا بايد خودنمائى كند. چقدر انسان بايد جاهل باشد كه اين چيزها را مقام بداند و چقدر ضعيفالنفس باشد كه اين حكومت را، حكومتها را يك مقام بداند و اين مقامات، چه مقامات روحانى، چه مقامات غير روحانى، آنهايى كه داراى مقامها بودند، آنها وقتى كه ما ادعيهشان را ملاحظه مىكنيم مىبينيم كه بيشتر از ما عجز دارند، براى اينكه آنها فهميدهاند. شما وقتى دعاى كميل را بخوانيد، مناجات شعبانيه را بخوانيد و ادعيه ديگرى كه وارد شده است از معصومين عليهم السلام مطالعه كنيد، مىبينيد كه لسان آنها غير لسان معمولى ماهاست كه اگر چنانچه يك مساله فقهى را بدانيم خيال مىكنيم كارى شده است، اگر يك كشورى را در تحت سلطه بياوريم خيال كنيم يك مطلبى شده است، اگر يك مقام معنوى را به دست بياوريم خيال كنيم به مقامى رسيدهايم. آنهائى كه به آن مقامهايى كه دست ديگران از آن كوتاه است رسيدهاند، وقتى انسان گفتارشان را ملاحظه مىكند مىبيند كه از سر تا تهاش عجز مىريزد، عاجزند و بايد هم باشند. نرسيدهاند و هرگز نخواهند رسيد لكن ملزم اينكه دعا بكنيم، امر كرده است دعا بكنيم، امر كرده است تحميد بكنيم، امر كرده است تسبيح بكنيد، امر كرده است نماز بخوانيد.
انبيا براى اين مبعوث شدند كه معنويات مردم را شكوفا كنند و ضعفا را از تحت سلطه استكبار بيرون بياورند
انبيا هم كه مبعوث شدند، براى اين مبعوث شدند كه معنويات مردم را و آن استعدادها را شكوفا كنند كه در آن استعدادها بفهمند به اينكه چيزى نيستيم و علاوه بر آن مردم را، ضعفا را از تحت سلطه استكبار بيرون بياورند. از اول انبيا اين دو شغل را داشتهاند، شغل معنوى كه مردم را از اسارت نفس خارج كنند، از اسارت خودش خارج كنند (كه شيطان بزرگ است) و مردم و ضعفا را از گير ستمگران نجات بدهند. اين دو شغل، شغل انبياست. وقتى انسان حضرت موسى را، حضرت ابراهيم را ملاحظه مىكند و چيزهايى كه از اينها در قرآن نقل شده است، مىبيند كه اينها همين دو سمت را داشتند، يكى دعوت مردم به توحيد و يكى نجات بيچارهها از تحت ستم. اگر در تعليمات حضرت عيسى سلام الله عليه در اين امر كم است حضرت عيسى كم عمر كرد و كم تماس پيدا كرد با مردم، والا شيوه او هم همان شيوه حضرت موسى است و همه انبيا. و بالاترين آنها كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است اين دو شيوه را به عيان در قرآن و سنت در عمل خود رسول الله مىبينيم. قرآن دعوت به
صحيفه نور ج 18 صفحه 33
معنويات الى حدى كه بشر مىتواند به او برسد وفوق او و بعد هم اقامه عدل. پيغمبر هم و ساير كسانى كه لسان وحى بودند، آنها هم اين دو رويه را داشتند. خود پيغمبر هم عملش اينطور بود، تا آن روزى كه حكومت تشكيل نداده بود، معنويات را تقويت مىكرد. به مجرد اينكه توانست حكومت تشكيل بدهد علاوه بر معنويات اقامه عدل كرد، حكومت تشكيل داد و اين مستمندان را از زير بار ستمگران تا آنقدر كه اقتضا داشت وقت، نجات داد. و اين سيره مستمره انبيا بايد كسانى كه خودشان را تابع انبيا مىدانند اين سيره مستمره باقى باشد. هم جهات معنوى كه اشخاصى كه با معنويات آشنا هستند، آنها بايد تقويت بكنند و همه مردم را، خود مردم هم همين طور، جهات معنويات را تقويت بكنند و هم آن مساله دوم كه اقامه عدل است. حكومت اسلام بايد اقامه عدل بكند در عين حالى كه معنويات را تصحيح مىكند و ترويج مىكند. و ما اگر تابع اسلام هستيم و تابع انبيا هستيم اين سيره مستمره انبيا بوده است و اگر تا ابد هم فرض كنيد انبيا بيايند باز همين است، باز جهات معنوى بشر تا آن اندازهاى كه بشر لايق است، ادامه اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دست ستمكاران. و ما بايد اين دو امر را تقويت كنيم.
همه مردم بايد دولت اسلامى را تقويت كنند تا بتواند اقامه عدل بكند
ما بايد دولت اسلامى را، همه مردم، همه انسانها دولت اسلامى را تقويت كنند تا بتواند اقامه عدل بكند و دولت بايد جهات معنوى را هم در نظر بگيرد، يعنى چون تابع اسلام است بايد روى رو يه اسلام باشد. روى رويه اسلام به همان دو معنا، به همان دو راهى كه اسلام دارد، حفظ معنويات و تقويت معنويات مردم و اقامه عدل بينشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان حالا اين فرق نمىكند چه مظلومانى باشند كه از دولتها ظلم مىكشند يا مظلومانى باشند كه از اربابها ظلم مىكشند. اسلام براى اين دو جهت آمده است و ما تابع اسلاميم و بايد اين دو جهت را حفظ كنيم مقررات اسلامى را به حد اعلاى خودش كه اگر مقررات اسلامى به حد اعلاى خودش حفظ بشود، اين دو مقصد كه مقصد همه انبيا است تحقق پيدا مىكند، مقصد روحانيت مردم و مقصد اقامه عدل در بين جامعه. و بايد از آن كسى كه در راس واقع هست تا آن اشخاصى كه قواى ثلاثه را تشكيل مىدهند و چه آن اشخاصى كه در خارج از اينها هستند لكن تعهد به اسلام دارند، بايد اينها همه با هم اين بار را بردارند، اختلاف بينشان نبايد باشد. مقصد واحد است و همه بايد در اين مقصد واحد شركت كنند. ملت بايد در اين مقصد شركت كند، دولت بايد در اين مقصد شركت كند، مجلس و قوه قضائيه در اين مقصد بايد همه شركت كنند، علماى بلاد هر جا هستند در اين مقصد بايد شركت كنند.
باطن ذات انسان تهذيب شده كه عدل را براى عدل بخواهد، نه براى خود
مقصد اين است كه اسلام جريان پيدا بكند، مقصد اين نيست كه من اجرايش كنم. از چيزهائى كه انسان مبتلاء به آن هست اين شيطنتهاى باطنىاى كه انسان به آن مبتلا هست اين است كه دلش
صحيفه نور ج 18 صفحه 34
مىخواهد خودش متصدى امر باشد. جريان امر اگر به دست ديگرى بهتر واقع بشود. اين ناراحت است مىگويد من خوب است باشم. اين از شيطنتهاى باطنى انسان است. انسان به صورت مقدس مابى طرحش مىكند، من مىخواهم به اين ثواب برسم. اگر حساب كند پيش خودش كه همان ثواب را، بالاترش را به شما مىدهند و شما كمك كنيد به اين كسى كه متصدى است و از شما بهتر مىتواند، راضى نمىشود. مساله اين نيست كه ثواب مىخواهم، مساله اين است كه دنيا مىخواهم. اختلاف اگر بين افراد پيدا مىشود، جستجو كنند در باطن ذات خودشان ببينند كه مساله، مساله مصلحت اسلام و مصلحت مسلمين است يا مساله، مساله مصلحت خودش هست؟ پاى نفس در كار است يا خدا در كار است؟ اگر يك كسى يك مطلبى را بهتر از من مىتواند انجام بدهد آيا من خوشحالم به اينكه او متصدى امر بشود يا من ناراحتم؟ اگر يك وزير بتواند بهتر كار وزير ديگرى را انجام بدهد و كمك كند به او آيا نفس او اجازه به او مىدهد؟ اگر براى خداست اجازه بايد بدهد. اگر براى خداست نبايد بين قشرهاى مختلف اختلافى واقع بشود و بحمدالله نيست اختلاف، انشاءالله. ما بايد يد واحده باشيم، همان كه تعبير اسلام است، يد واحده باشيم على من سوى. يد واحده دو تا هم نه، يك دست، يك كار بكنيم، باز اگر دو دست گفته بود، اين دست، گاهى يك كارى موافق بود نمىكند. ما بايد يد واحده باشيم، يد واحده اين است كه سركوب كنيد نفس خودتان را، سركوب كنيد آمالى كه خيال مىكنيد يك چيزى است. حساب كنيد كه ما چى هستيم و اين منظومه شمسى چى هست و اين كهكشانها چى هستند در مقابل عظمت خدا تا بفهميد كه ما درگير يك شيطنت كثيف هستيم، نه يك شيطنتى كه باز يك چيزى هست. ما گرفتار شيطنتهايى در خودمان هستيم كه كثافتكارى است و پستى است، و خودتان را نجات بدهيد و خودمان را نجات بدهيم. اگر از اين بند نجات پيدا بكنيد، آن بعدش آسان مىشود، وحدت آسان مىشود، اما از اين بند بايد نجات پيدا بكنيم، از اين بند خودخواهى، هر چه هست براى خودم. خود محورى، من، نه غير. اين در همه نفوس هست مگر اينكه تهذيب بشود، همه نفوس در آنها اين مساله هست كه براى اينكه فطرت الله هست، فطرت الله توجه به كمال مطلق است و كمال مطلق را تا ناقص است براى خودش مىخواهد. قدرت را براى خودش مىخواهد چون ناقص است لكن دنبال قدرت الله است و نمىداند فطرتش توجه به خدا دارد. فطرت توحيد است كه تمام مردم بر اين فطرت هستند، بر اين فطرت توحيد تمام مردم. و شايد يكى از بزرگترين ادله بر توحيد همين فطرت باشد. انسان محال است كه برسد به يك جايى از قدرت و بالايش را نخواهد، هميشه دنبال آنى است كه ندارد.
سرمايهدار هر چه زيادتر سرمايه تهيه كند دنبال اين است كه اضافه كند و حكومت هر چه سعه داشته باشد حكومتش دنبال اين است كه توسعه بدهد. و شما مىبينيد كه اين قدرتهاى بزرگ همين طور هستند، همه اينطورند. منتها آنها يك دامنه وسيعى دارد، ديگران يك دامنه كوچكترى دارد. والا در همه اين فطرت هست كه تمام اين عالم را اگر تحت سلطه شما بياورند يعنى تمام قواى عالم خاضع شما بشوند و بعد به شما گفته بشود كه يك قواى ديگر هم در ماوراى اينجا هست آيا مىخواهى
صحيفه نور ج 18 صفحه 35
آن هم داشته باشى؟ محال است بگوئيد نه، مىگوييد بله. مگر آن كه رسيده باشد به معدن كمال، حجابها را دريده باشد و رسيده باشد به معدن كمال و او بسيار كم است. بايد ما كوشش كنيم كه اين معنويت را تقويت كنيم و اين نفسانيت را هر چه مىتوانيم سركوب كنيم. اگر اين حل بشود همه چيز حل است. اختلافات روى همين معنا است. هيچ اختلافى در عالم واقع نمىشود الا اينكه مبنايش اين است. شيطان هم روز اول گفت خلقتنى من نار و خلقته من طين من از او بهترم، تخلف خدا را كرد گفت، حاصل، به خدا گفت من بهترم - چرا من - و اين ارث شيطانى، ارث است براى همه ما. همه آن چيزى را كه در خود مىبينند، آن را بالاتر از ديگران مىبينند. اگر همان مطلب در ديگرى باشد كوچك مىبينند وقتى در خودشان هست بزرگ مىبينند، عيب خودشان را ناديده مىگيرند، عيب كوچك ديگران را بزرگ مىشمارند. اينها همان فطرتى است، فطرت الهى است كه ما به راه كج كشيدهايم او را كل مولود يولد على الفطرة مگر اينكه الا ان ابواه ، شايد هم ابويه باشد لكن حديث اينطورى است يهودانه او ينصرانه او يمجسانه و همين طور همه چيز، فطرت بر توحيد است، لكن وقتى كه دست شيطان به انسان مىرسد منحرفش مىكند.
اگر اين حكومت اسلامى دست مثلاً يك دسته ديگرى بود مىگفتند خيلى خوب است، حالا كه نيست دست آنها مىگويند خيلى بد است. اگر اين قوه قضائى كه اينقدر خدمت كرده است، دست يك دسته ديگرى بود مىگفتند خيلى ما خدمت كرديم، حالا كه دست آنها نيست مىگويند اين قوه قضائى نيست، اين ظلم است، نه عدل. اين براى همان است كه باطن ذات انسان تهذيب نشده كه عدل را براى عدل بخواهد، نه براى خود. و ما اگر عدل هم بخواهيم، براى خودمان مىخواهيم خودمان را نبايد بازى بدهيم. ما هر چى مىخواهيم براى خودمان مىخواهيم. ما عدل را براى عدلش دوست نداريم، اگر اين عدل براى ما جارى بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستيم. اگر يك ظلمى به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستيم. همه اينها ريشه در خود انسان است، اگر اين ريشه كنده بشود و لااقل تضعيف بشود، كارها حل مىشود، همه با هم دوست مىشوند، ايراد به هم نمىگيرند، كمك هم مىكنند. اگر يك كسى قيام به يك امرى كرد، ديگران زير بغلش را مىگيرند، وقتى مىبينند مىخواهد يك كارى بكند. اگر يك ارگانى يك تصميم مثبتى بگيرد، ديگران كه مىبينند اين خوب است مىروند دنبالش. و اگر آن ريشه فاسد در قلب انسان باشد صد در صد هم عدل بداند مىگويد اين درست نيست. آن ريشه فاسد منحرف مىكند انسان را.
آن كه خير همه را مىخواهد اسلام است
ملت ايران بايد توجه كند به اينكه واقع شده است در يك عصرى كه انحراف در همه عالم هست. انحراف هميشه هم بوده است لكن اينطورى كه الان انحراف افزايش پيدا كرده است، در ساير عصرها به اين افزايش نبوده، براى اينكه آلات اينقدر نبوده، ابزار كار اينقدر نبوده. الان ابزار كار به اندازهاى رسيده است كه قدرتها مىتوانند اگر از ترس ديگرى نباشد دنيا را به آتش بزنند و اين آتشى است كه
صحيفه نور ج 18 صفحه 36
افروخته شده است و بايد به بركت ملتها اين آتش فرو بنشيند. بايد توجه بكنند به اينكه قدرتهاى بزرگ آنها را براى خودشان مىخواهند. قدرتهاى بزرگ اين كسانى كه همه چيزشان را تقديم به آنها مىكنند به نظر سنگ استنجاء نگاه مىكنند كه بعد كه مطلب تمام شد دورش مىاندازند. اينها نمىفهمند به اينكه خير آنها را آنها نمىخواهند، آنها خير خودشان مىخواهند. آن كه خير همه را مىخواهد اسلام است. آن كه مىخواهد خير در دنيا تحقق پيدا كند آن اسلام است و آن مكتب صحيح انبيا، مكتبى كه منحرف نشده باشد. از اين جهت بازى مىخورند يا براى هواى نفسى كه دارند، براى اين چند روزى كه مىخواهند سلطنت كنند، اين چند روزى كه مىخواهند امارت كنند، براى اين چند روز همه چيز خودشان را از دست مىدهند. نوكرى بىشرافت يك كسى مىكنند تا به ملتهاى خودشان تحميل كنند و زورگويى كنند و اين اشتباهى است كه اينها دارند. اگر همه اينها به آغوش اسلام برگردند، اسلام براى همهشان خوب است. و اسلام، هم تربيت باطنى مىكند و هم حفظ مصالح دنيوى را مىكند. اگر اينها همه با ملتهايشان آشتى كنند، اين دشمنىاى كه اينها با ملتها دارند هيچ كس با كسى ندارد. بالاتر دشمنى اين است كه ذخاير آنها را به دشمنهاى آنها مىدهند و ابزار كوبنده مخرب را با نفت آنها به اختيار دشمنها قرار مىدهند. اين بالاترين دشمنى است كه الان بشر مبتلا به آن هست و ملتهاى مظلوم مبتلاى به اين هستند و تا ملتها بيدار نشوند و هشيار نشوند كار انجام نمىگيرد.
برخلاف اين موج حركت نكنيد كه دست و پايتان خواهد شكست
لكن ما بايد از خودمان شروع كنيم، اگر ما خودمان را اصلاح كنيم قهرا آن مقصدى كه ما داريم، در دنيا هم صدور پيدا مىكند، چنانچه پيدا كرده است. اگر خداى نخواسته ما هواهاى نفسانىمان اسباب اين بشود كه گلهها به شكايتها، شكايتها به مخالفتها برسد، آن روزى است كه عزاى همه كشور را بايد بگيريم و گناهش گردن ماست كه نفسانيت خودمان را زير پا نگذاشتيم. همه با هم باشيد، همه دنيا بر خلاف شما هستند الا بسيار كم. اگر همه شما با هم نباشيد و از باطن بپوسيد، شك نكنيد كه بعد از چندى همان مسائل سابق به يك صورت بدترى پيش خواهد آمد. همان اسلام شاهنشاهى دوباره بر مىگردد. آنها مىدانند كه بايد بگويند اسلام، امريكا هم براى اسلام دلش مىسوزد، اما اسلام امريكايى در زمان شاه هم بود، اسلام امريكايى بود، كسى حق نداشت دخالت در هيچ امرى بكند. اسلام امريكايى اين بود كه ملاها بايد بروند درسشان را بخوانند چكار دارند به سياست. با صراحت لهجه مىگفتند. از بس تزريق شده بود در اين مغزها باورشان آمده بود كه بايد برويم توى مدرسه درس بخوانيم چكار داريم به اينكه به ملت چه مىگذرد. آن امر مردم، امر حكومت با قيصر است به ما چه ربطى دارد. و يك دسته ديگر هم كه تزشان اين است كه بگذاريد كه معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد. حضرت صاحب مگر براى چى مىآيد؟ حضرت صاحب مىآيد معصيت را بردارد، ما معصيت كنيم كه او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دستهبندىها را براى خاطر خدا
صحيفه نور ج 18 صفحه 37
اگر مسلميد و براى خاطر كشورتان اگر ملى هستيد، اين دستهبندىها را برداريد و در اين موجى كه الان اين ملت را به پيش دارد مىبرد، در اين موج خودتان را وارد كنيد و برخلاف اين موج حركت نكنيد كه دست و پايتان خواهد شكست.
بحمدالله كشور ايران در عين حالى كه آنهمه مواجه با مخالفت است، چه در سطح خارج و چه گاهى در داخل، دارد راه خودش را قويا طى مىكند. دولت با تمام قدرت دارد كارى كه براى خداست طى مىكند. قوه قضايى با تمام قدرت دارد دستگاه قضايى را اصلاح مىكند. مجلس با تمام قدرت دارد كارهائى كه به عهده اوست انجام مىدهد. ملت هم بايد همه اينها را تقويت كند.
كمك كنيد به اين كشور و به اين اسلامى كه پاى مباركش را در كشور شما گذاشت
پشتيبان مجلس، پشتيبان قوه قضائى، پشتيبان دولت يعنى پشتيبان اسلام، اينها براى اسلام دارند خدمت مىكنند. در زمان حضرت امير سلام الله عليه هم انحرافات بوده است، انحرافات جزئى بوده است. زمان خود پيغمبر اكرم هم انحرافات بوده است، شما اگر قرآن را توجه بكنيد مىبينيد كه چقدر از همان مردم شكايت شده است. اختلافات، يعنى انحرافات يك چيزى نيست كه مال حالا باشد لكن مقايسه بايد كرد بين انحرافات قبل از اين جمهورى اسلامى و انحرافات حالا. مىگويند خوب است كه به اسم اسلام نباشد. به اسم اسلام نباشد كه وقتى اسلام نباشد با يك اردنگى همه را بيرون مىكنند. چرا به اسم اسلام نباشد؟ مگر اسلام جز اين مىخواهد كه قوه قضايىاش خوب باشد، قوانين اسلامىاش هم عمل بشود. اينها دارند زحمت مىكشند براى اين. حالا يك جايى هم خلاف واقع مىشود كجاست كه، زمان پيغمبر مگر واقع نمىشد؟ زمان حضرت امير واقع نمىشد؟ مگر مردم با حضرت امام حسن چه كردند؟ همان اصحاب چه كردند با او؟ ملت ايران بهترند يا آنها؟ اسلام در حالا بهتر است يا آنوقتى كه آنها با اسم اسلام پيغمبر را آنطور اذيت مىكردند و اولاد پيغمبر را آنطور كشتند با اسم اسلام؟ چرا بايد عقدههاى قلبى انسان را منحرف كند و هواهاى نفسانى همه چيز را كنار بگذارد و فقط عيوب را نگاه كند؟ آن هم يك عيب را كه ببيند بگويد اصلاً عالم به هم خورد، تمام شد اسلام تمام شد. اگر يك قاضى يك جايى انحراف پيدا كرد بگويند نخير ديگر اصل اسلام تمام شد، اين اسلام به درد نمىخورد. آن اسلامى به درد مىخورد كه سرتاسر خيابانهايش فحشا بود، فحشاى علنى؟! به او راضى هستند، به اين راضى نيستند. اگر مهلت داده بود خدا به اينها، خدا مىداند كه با اسلام مىخواستند چه بكنند. اسم اسلام، اما اسلام را چه جورى معرفى كنند. اسلامى كه با مشروبات مخالف نيست، اسلامى كه با حدود شرعيه هم سر و كار ندارد، نبايد جارى بشود، اسلامى كه با مراكز فحشا هم نبايد دخالت بكند، اسلام شاهنشاهى اين بود ديگر. اسلام بود اما مراكز فحشا سرتاسر ايران پر بود، اسلام بود اما مراكز فساد سرتاسر ايران پر بود، اسلام بود اما فحش به اسلام مىدادند، فحش به پيغمبر اسلام دادند و كسى آنوقت نگفت چرا، زمان رضاشاه ملعون و اين زمان بدتر از او شده بود. اينها شيطانتر بودند از او و اگر چنانچه مهلت پيدا كرده بودند اينها، خدا مىداند كه اين ملت را به كجا
صحيفه نور ج 18 صفحه 38
مىرساندند و اين جوانهاى ما را به كجا مىرساندند.
امروز بحمدالله همه چيز صحيح است. دولت دارد زحمت مىكشد، كمبود هست اما كمبودى كه اينجا هست همه جاى دنيا هست. با اينهمه فشارى كه به اين ملت هست و به اين دولت هست و با اينهمه كارشكنىهايى كه از همه جا نسبت به ايران هست معذلك ايران سر پاى خودش ايستاده است و دارد با قدرت پيش مىبرد و مسائل را حل مىكند و ملت بدانند كه بايد صبر بكنند در مسائل مشكل و كمك كنند. بخواهيد عزيز باشيد، بخواهيد زيردست نباشيد، بخواهيد يك امريكايى نيايد به شما حكومت كند و بخواهيد عزت خودتان را و اسلام را حفظ كنيد، بايد يك مقدار از آن زحمتهايى كه پيغمبر اسلام تحمل كرد شما هم تحمل كنيد. يك مقدار از آن زحمتهايى كه على بن ابيطالب سلام الله عليه تحمل كرد شما هم تحمل كنيد. شما هم شيعه او و امت او هستيد. كمك كنيد به اين دولت و كمك كنيد به اين كشور و به اين اسلامى كه در كشور شما پاى مباركش را گذاشت.
خداوند به همه شما توفيق عنايت كند و همه ما به خواستهاى خداى تبارك و تعالى خاضع باشيم و عمل به دستوراتشان بكنيم.
والسلام عليكم و رحمة الله