صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 13
تاريخ 11/9/57
بيانات امام خمينى در مورد اهميت و نتايج قيام لله در پاريس
شاه، بر باد دهنده نيروهاى مادى و معنوى ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
ما كه سالهاى طولانى با حكومت شاه مخالفيم و باز بعضىها خودشان را به نفهمى مىزنند و در گوش خودشان را مىگيرند، ما يك چنين عنصرى را شناخته بوديم، يك همچو موجودى كه هر روز براى ملت ايران مصيبت درست مىكند و جوانهاى ما را به خاك و خون مىكشد. از اول كه مخالفت شد، البته مخالفت اينطور درجه به درجه بالا آمد، هى هر چه ظلمش زيادتر شد مخالفت زيادتر شد تا اينكه رسيد به جايى كه ديديم همه چيز ما را به باد داد، همه مخازن ملى ما را به ديگران داد، همه نيروهاى فعال ما را نگذاشت ترقى بكند، فرهنگ ما را عقب راند، همه چيز ما را به باد داد. حالا كه اوج گرفته است مخالفت ملت و همه برخلاف او قيام كردهاند، حالا يك ديوانهاى شدهاست كه هيچ انسان نمىتواند تصور كند كه چه وضعى از براى حكومت او، از براى خود او يك دسته سرباز را آورده است و دولت تشكيل داده، يك عده اشخاص جانى دولت تشكيل دادهاند كه همهشان شبيه به خودش هستند و اينها را مسلط كرده است بر مملكت ما و در اين بيست و چهار ساعت كه از ماه محرم مىگذرد اعداد كشتهها را بعضىها قلمهاى درشت مىگويند. (من كه حالا نمىتوانم بفهمم).
از دو مبدا تاكنون خبر رسيده است كه حدود بيست هزار نفر كشتههاى اين بيست و چهار ساعت بوده است كه حالا بعدش چه خواهد شد. من نمىدانم. من نمىتوانم باور بكنم كه يك چنين عددى باشد لكن از دو مبدا تا حالا يك همچو اطلاع رسيده است، البته كمتر هم گفته شده است.
چه جرمى بوده؟ چه كرده است اين ملت ؟ جز اينكه خوب، يك حرف صحيح مىزنند و آن اينكه ما يك حكومت عادل مىخواهيم، يك حكومتى مىخواهيم كه منافع مملكت مان خرج خود مملكت بشود. ما مرتب مىگوئيم حكومت اسلامى، آقايان خيال مىكنند حكومت اسلامى از آن طرف دنيا مىآيد، يك چيزى است كه هيچ كس نمىتواند تصورش را بكند، ما مىگوييم كه يك دزدى را برداريد يك صحيحالعملى را جاى او بگذاريد اين خيلى مهم است؟!
اسلام براى حكومت شرط قرار داده، بايد عادل باشد، بايد امين باشد، يك حكومت امينى سركار بيايد، احكام اسلام باقيش را همه مىدانند. ما كه مىگوييم حكومت اسلامى، براى اينكه يك همچو چيزى در كار نباشد، يك همچو موجودى تمام سرنوشت يك ملت را در دست نگيرد. اينها قريب
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 14
پنجاه سال است كه اين مملكت را همه چيزش را از بين بردند، اينها را آمريكايىها آوردند سركار و الان ديگر در مشت آنهاست براى اينكه همه جهاتى كه در ايران هست، چه از نيروهاى فعاله آدمى و چه از مخازن زيرزمينى و چه آن اموال روى زمينى، همه اينها به باد فنا مىرود يا در جيب آنها مىرود يا در جيب همين طايفه مىرود. حالا كه چندين بيليون پول را از ايران خارج كردهاند كه صورتهايش را آوردند و ما ديديم (لابد شماها هم ديديد) حالا تازه به فكر اين افتادند كه بعد از اينكه بردند و خوردند و از بين بردند به فكر اينكه: (نه ديگر نبايد بيرون ببريم) كدام را نبايد بيرون ببريد؟ بردند تمام شد. آنكه مربوط به شاه و مربوط به كسانى كه از دارودسته شاه بود اين خائنها بردند. هشتصد ميليون هر كدامشان، دويست ميليون، سيصد ميليون دلار، دويست ميليون دلار، پانصد ميليون دلار، چقدر دلار بردند. يك صورت خيلى بلندى آوردند ما هم ديديم كه چه اشخاصى بردند، از نظامى گرفته، از دربارى گرفته، از وزرا گرفته تا اجزاء سازمان امنيت گرفته، همين كه همه حول و حوش خودش بودند و اين ملت را غارت كردند، پولهايشان را در بانكها گذاشتند، حالايى كه مىبينند احتمال اين است كه يك وقتى جلويشان را بگيرند پولهايشان را نقل كردند به خارج.
استمداد و توبه شاه حربهاى براى حفظ سلطنت
ملت ايران نبايد بگذارند كه خود اينها بروند، خود اينها را بايد بيخ گلويشان را بگيرند پولها را از آنها درآورند. اينها همهاش از ملك ملت ماست كه به جيب اينها رفته. شاه اگر كنار هم برود بايد بيخ گلويش را بگيرند، آنكه خوردهاست بگيرند از او، اين جناياتى كه كرده بايد عوضش را از او بگيرند و تلافى كنند. اينهمه آدم كشتهاند، حالا اعلى حضرت ديگر توبه كردهاند! اين توبه آقاست! اين توبهاى كه چند روز پيش از اين براى بازى دادن مردم، يك دسته هم خودشان را به بازى خوردن مىزنند نه اينكه نمىفهمند از باب اينكه يا مسامحه كارند يا منافعى دارند آنها، خودشان را به بازى خوردن مىزنند يك وقتى و لهذا پيشنهاد مىكنند كه خوب، آخر ايشان مىگويد من توبه كردم خوب ديگر چه مىگوييد شماها؟ اين توبه كرده، آمد به پيشگاه ملت و از علماء اعلام عذر خواست و گفت: (ما اشتباهات ديگر بعد از اين نمىكنيم) اين آقايى كه مىگويد ما ديگر اشتباهات نمىكنيم و ما ديگر تكرار نمىكنيم اعمال سابق را، اين است كه الان مىبينيم كه در اين بيست و چهار ساعت اينها چه كردند با ملت ما و الان چه مىكنند را، من ديگر نمىدانم. بدانيد كه حتماً كه الان مشغولند، هر روز تلفن از خارج مىآيد و آقايان كه تلفن را مىگيرند اين است كه جاهاى مختلف گفتهاند كشتار هست در آنها، در شهرستانها و همه خيابانهاى تهران الان پر است از اينها و بسيارى از شهرهاى ايران الان همه منقلب هستند. اين كماندوها و اين كولىها را كه همين سازمان امنيت بپا مىكرد و امثال اينها را آوردند در شهرها و ريختند و اين همان كلمهاى است كه خود او هم گفته كه من اگر بخواهم بروم، ايران را به يك تل خاك در مىآورم مىروم.اين الان فهميده كه بايد برود، الان دارد همان مطلب را عمل مىكند.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 15
مطالعه و تحقق در تاريخ اسلام راهگشاى ملت در پيشبرد انقلاب
در هر صورت ماها كه الان اينجا هستيم بايد خودمان را بسازيم. اگر يك ملتى بخواهد مقاومت كند براى يك حرف حقى، بايد از تاريخ استفاده كند، از تاريخ اسلام استفاده كند ببيند كه در تاريخ اسلام چه گذشته و اينكه گذشته سرمشق است از براى ما. حضرت سيدالشهدا با يك عدد كمى حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مىكرد و از قوم و خويشهاى خود اينها هم بود، در عين حالى كه اظهار اسلام مىكرد و حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامى بوده، خليفه رسول الله به خيال خودش بود لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است. اينكه حضرت ابى عبدالله عليه السلام نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براى اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهى از منكر كنم. اگر يك حاكم ظالمى بر مردم مسلط شد، علماء ملت، دانشمندان ملت بايد استنكار كنند، بايد نهى از منكر كنند. در عين حالى كه دانست، يعنى به حسب قواعد هم معلوم بود، به حسب قواعد هم يك عده كمى كه آنوقتى كه همراه ايشان همه با هم بودند، مىگويند چهار هزار نفر بودند لكن شب هم آنها رفتند، يك عدد بسيار كم هفتاد، هشتاد نفرى، هفتاد و دو نفرى ماندند، در عين حال او تكليف مىديد براى خودش كه بايد او با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود تا به هم بخورد اين اوضاع، تا رسوا بكند اين قدرت را با فداكارى خودش و اين عدهاى كه همراه خودش بود. او ديد كه يك حكومت جائرى است كه بر مقدرات مملكت او سلطه پيدا كرده است، تكليف خودش را، تكليف الهى خودش را تشخيص داد كه بايد نهضت كند و راه بيفتد برود و مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار بكند، هر چه خواهد شد. در عين حالى كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدرى نمىتواند با آن عدهاى كه آنها دارند مقابله كند لكن تكليف بود.اين يك سرمشقى است كه از براى شما و ما، كه اگر عددمان هم كم بود بايد باز استنكار كنيم براى اينكه يك كسى آمده است و سلطنت اسلامى ايران را گرفته است. جايى كه بايد امير المومنين بنشيند اين نشسته، جايى كه بايد امام حسين بنشيند اين نشسته، سلطنت دارد مىكند به خيال خودش و اظهار اسلام هم مىكند، يزيد هم مىكرد، معاويه هم مىكرد، آنوقت جماعت هم خواندند، امام جماعت هم بودند. در مقابل يك كسى كه مسند اسلام را غصب كرده است، حكومت اسلامى را غصب كرده، بر مقدرات مسلمين حكومت مىخواهد بكند. اگر اين خيانتكار هم نبود غاصب بود، غصب كرده بود مقام را، اين مقام براى اشخاصى است كه شرائطى دارد، اسلام شرائط معين كرده براى آن كسى كه بايد تكفل امور مسلمين را بكند. اگر اين نفتهاى ما را به باد نداده بود و مراتع ما هم از بين نبرده بود و زراعت ايران را هم از بين نبرده بود و فرهنگ ايران را هم از بين نبرده بود و ارتش ايران را هم ضايع نكرده بود و اقتصاد ايران را هم به هم نزده بود و همه جهات ايران را هم به هم نزده بود باز هم يك آدم يك غاصبى بود كه استنكار لازم داشت كه شما نبايد به او حكومت بدهيد حالا كه همه اين صفات را دارد و همه اين كارها را هم كرده، همه جهات ايران را به هم زده است.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 16
همانطورى كه سيدالشهدا سلام الله عليه تكليف شرعى الهى مىخواست عمل بكند، غلبه بكند تكليف شرعيش را عمل كرده، مغلوب هم بشود تكليف شرعيش را عمل كرده، قضيه تكليف است، قضيه اين است كه مقابل يك نفرى كه دارد همه حيثيات اسلام و مسلمين را مىبرد و سلطه پيدا كرده است بر مقدرات مسلمين و سلطه مىدهد كفار را بر بلاد مسلمين، ارتش ايران را به دست مستشارهاى امريكا مىسپارد، مخازن ايران را به جيب اين و آن مىكند، فرهنگ ايران را ضايع كرده، ايران به يك شكل نمونه درآمده يك همچو آدمى كه بر مسندى نشسته است كه بايد مثل امام حسين سلام الله عليه بنشيند، اين استنكار لازم دارد، يعنى بر همه مردم لازم است كه اين را به او بگويند كه بيا پايين از اين مسند، همه مكلف هستند.
سستى در نهضت، خيانت به اسلام و مسلمين است
الان كه ملت ايران قيام كرده است و در مقابلش ايستاده، بر همه علما، بر همه مراجع، بر همه كسبه و تجار، بر همه روشنفكران، بر همه احزاب لازم است كه همراه اين سيل حركت بكنند تا اينكه اين آشغالها را از بين ببرند. اگر يكى تباهى بكند در اين امر، سستى بكند، هركس مىخواهد باشد، سستى بكند، اين خيانتكار است، اين به مسلمانها خيانت كرده، به اسلام خيانت كرده. اگر يكى يك كلمه همراهى با اين آدم بكند، اين خائن است، به اسلام خيانت كرده است. براى اينكه يك آدمى است كه به اسلام دارد خيانت مىكند، يك آدمى كه دارد همه حيثيات اسلام را مىبرد، يك آدمى كه همه مخازن ما را و اين ملت را فقير كرده است.
مخازن و اموال مسلمين در اختيار اسرائيل غاصب.
اين را شما بدانيد كه اگر اين چند سال ديگر باشد، نفت شما را كه دارد مىدهد به امريكا همين طورى، در مقابلش چى مىگيرد؟ در مقابلش هيچ چيز، چيزى كه به درد مملكت ما بخورد نمىگيرد، بلكه چيزى است كه مضر است به حال مملكت ما، پايگاه درست مىكند براى امريكا، اين مخزن را كه از بين برد، مخازن ديگر را هم يكى بعد از ديگرى از بين مىبرد، مراتع را به يك دستهاى داده، جنگلها را به يك دستهاى داده به اسم مليت، آبها را خشك كرده يك جاهايى، ماهى را به دست كسى ديگر داده، همه چيزى كه داشتيم ما، ايشان تحويل ديگران داده. يك زراعت داشت ايران، آن زراعتش را هم از بين برد، ايشان به اسم اصلاحات ارضى زراعتش را هم از بين برد. الان كشاورزى ما نداريم در ايران. آن كه كشاورزى صحيح مىكند در ايران، در بعضى از نقاط عبارت از اسرائيلىها هستند كه زمينهاى خوب را به دست آنها داده است و حالا هم از قرارى كه گفتند اسرائيلىها هستند كه آمدند ايران و دارند اين كشتار را مىكنند. اينها از اسرائيلىها هستند، در ازاء خدمتهايى كه شاه به آنها كرده است، يعنى نفت را شاه به آنها داده است در مقابل مسلمين كه در جنگ اسلام هستند با يهودىها، ايشان نفتش را كمك مىكند، حالا در ازاء كمكى كه ايشان كرده، آنها هم درازايش، كماندوهاى
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 17
اسرائيل، آنهايى كه فنون آدمكشى را خوب مىدانند الان در ايران مىگويند آنها آمدند، اين آدمهايى كه مىكشند جرات نمىكنند به سربازهاى خودشان بگويند، از آنها آدم گذاشتند براى كشتن. الان يك آدمى است كه هر چه را دست بگذارى خيانت است يا جنايت.
مخالفت با شاه، يك تكليف شرعى است.
همه ما، همه مسلمين، همه علما، همه روشنفكرها، همه سياسيون، هر كس هست تكليف شرعى الهيش اين است كه با اين مخالفت كند. هر كس مخالفت نكند، برخلاف تكليف شرعى الهى عمل كرده، برخلاف شرافت عمل كرده، آدم شريف ديگر نمىتوانيم بگوئيم او را، آدم پست و رذل است. هر كس كمك كند به اين، مثل كارتر و امثال اينها، اينها هم خيانتكار هستند، به يك ملت خيانت دارند مىكنند. يك ملت است الان كه ايستاده و مىگويد كه ما آزادى مىخواهيم، ما چه مىخواهيم، در مقابلش اينطور كشتار مىكنند. يك آدم جانى را نمىخواهند، مىگويند نمىخواهيم، باز با مسلسل مىگويند نه حتماً بايد بخواهيد. سلطنتى كه بايد اگر صحيحش هم باشد (صحيح كه نيست، اگر صحيحش هم باشد) به حسب قانون بايد ملت اعطاء كند، ملت مىگويد نه، حالا با سرنيزه مىگويند بايد بگويى آرى.
قيام براى خدا پشتوانهاى الهى دارد
ماها بايد خودمان را بسازيم يعنى توجه كنيم به اينكه بزرگهاى ما، پيشواهاى ما چه كردهاند، براى اسلام چه كردهاند، براى مسلمين چه كردهاند، چه مىخواستند بكنند. پيغمبر اكرم كه سيزده سال در مكه رنج كشيد، حبس بود، زجر كشيد، توهين شد، هزار جور فشار بود، در آنجا صبر كرد، صبر كرد و دعوت كرد اشخاصى را، بعد هم كه ملاحظه فرمود كه نمىشود در آن جا كار را پيش برد هجرت كردند به مدينه. در آنجا خوب، افرادشان يكسرى آمدند جمع شدند، ده سال هم كه در آنجا بودند تمام همشان بر اين بود كه با اين قلدرها جنگ بكنند و اينهايى كه ظالم بودند، اينهائى كه منافع ملتها را مىخواستند بخورند، با اينها جنگ كرد تا اينها را آن مقدارى كه شد ساقط كرد ولى صبر مىكرد. اين مسلمين كه در آنوقت جنگ مىكردند، جنگهايشان جنگهايى بود كه وقتى انسان تاريخ را مىبيند تعجب مىكند چطور اينها با اين عدد كم آنطور شهامت داشتند.
در يكى از جنگها يكى از صاحب منصبها گفت كه در آن طلايه جنگ كه پيشقدمهايشان بودند، پيشقراولها بودند، شصت هزار نفر بودند، گفت كه ما سى نفر مىشويم، يكى من، بيست و نه نفر ديگر با من همراهى كنيد تا برويم سراغ اينها، ما سى نفرى اين شصت هزار را بزنيم تا بفهمند. هشتصد هزار نفر هم اصل اردوى روم بود، گفتند: آخر با سى نفر نمىشود. بالاخره باز چك و چاك كردند تا حاضرش كردند كه شصت نفر باشند، براى هر هزار نفر يك نفر رفتند و شكستند، شبيخون زدند و شكستند براى اينكه قوه داشتند، يك قوهاى بود در آنها، قوه اعتقاد به خدا. اعتقاد به خدا پيدا
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 18
بكنيد قوه پيدا مىكنيد. اگر چنانچه ما پشتوانهمان عبارت از خدا باشد ديگر ترس ندارد، اگر براى دنيا باشد بايد خيلى هم بترسيم. خوب، براى دنيا مىخواهم دست بياورم، چرا دنيايم را بدهم براى دنيا؟ آن كسى كه جوانش را مىدهد، اگر پشتوانهاش خدا باشد چيزى از جيبش نرفته براى اينكه رضاى خدا را به دست آورده، زندگى بالاتر پيدا كرده. آن كسى كه جانش را مىدهد، اگر براى خدا باشد، پشتوانهاش خدا باشد از جيبش چيزى نرفته اما اگر دنيا باشد اين حياتش داده است، تمام شد، تمام شد نه اينكه تمام شد، نخير اگر چنانچه براى دنيا باشد، آنجا برايش چيزهاى ديگر هم هست.
جديت كنيد كه كارهايتان براى خدا باشد، قيامتان لله باشد (اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) موعظه يك موعظه است، يك موعظه، مىفرمايد كه به آنها بگو كه يك موعظه من دارم يعنى خدا يك موعظه دارد به شما، اين است كه قيام كنيد براى خدا، قيامتان براى خدا باشد، نه قيامتان براى پيدا كردن يك عنوانى - نمىدانم يك جاهى، يك مقامى يا يك پولى، يك چه، نه اينطور نباشد. اگر قيام براى خدا باشد، پشتوانه خدا باشد يك طمانينهاى در نفس پيدا مىشود كه ديگر شكست توى آن نيست، يك حالت نفسانى در انسان پيدا مىشود براى اينكه به يك قدرت لايزال متصل شده است. آن كسى كه براى تبعيت از ذات مقدس حق تعالى حركت مىكند، اين مثل يك قطرهاى كه پشتوانهاش دريا، درياى غيرمتناهى، ماها چيزى نيستيم خودمان، قطره، از قطره هم كوچكتر هستيم اما اگر چنانچه متصل بشويم به آن دريا، درياى غير متناهى، حكم همان دريا را پيدا مىكنيم.(و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى) خدا به پيغمبر مىفرمايد كه تو آن وقتى تير انداختى، تير تو انداختى لكن تو نينداختى خدا انداخت يعنى دست تو دست خداست، البته تيرانداختن تو تير انداخنن خداست براى اينكه تو خودت را متصل كردى به او تو ديگر خودت چيزى نيستى، هر چه هست اوست، وقتى هر چه هست او باشد ديگر (ماريت اذرميت). (رميت) لكن (مارميت) تو انداختى و تو نينداختى. تو انداختى، خوب به حسب صورت من انداختم اما اين دست، دست خدا بوده است. آنهايى كه با تو بيعت كردند (انما يبايعون الله) بيعت با او بيعت با خداست براى اينكه متصل شده به يك قدرت لايزال، متصل شده به خدا، حالا كه اينطور شده است كه دست او را با آن بيعت مىكنند، خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه: آنهايى كه با تو بيعت كردند با خدا بيعت كردند، با همين دست با خدا بيعت مىشود براى اينكه اين دست ديگر دست خود نيست اين دست، دست اوست. خوب البته اين يك مقامى است كه براى من و شما ميسور نيست اما براى خدا كاركردن كه ميسور است و يك وقت همه چيز نمىبيند مگر خدا، حركت نمىكند مگر لله، اراده نمىكند مگر آن اراده خدا باشد، سير نمىكند مگر سير الله باشد، راه، راه اوست نه خودش، خودش هيچ، خودش هيچ، همه او، خودش را از بين مىبرد، جاى او يك قدرت لايزال مىنشيند. يك وقت اينطور است اين (مارميت اذرميت ولكن الله رمى) يا يك مرتبهاى بالاتر از اين هم هست. يك وقت نه، اينطور نيست لكن باز براى خداست. شما براى خدا قيام مىكنيد. شما نهضتتان براى خداست، براى اين است كه احكام خدا جريان پيدا بكند. مقصد نداريد كه حالا به يك نوايى برسيد و در اينجا يك مثلاً فرصت طلبى باشد حالا به يك نوايى
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 19
برسيد، اين نيست لكن مىبينيد كه دين خدا در معرض خطر است، بندگان خدا كه خدا عنايت به آنها دارد، بندگان خدا در معرض خطر هستند، بندگان خدا در عذاب هستند از دست يك ظالم، شما براى نجات بندگان خدا، نه نجات عمو و پسر عمو، نجات بندگان خدا، بندگان خدا الان در عذاب هستند، الان در معرض خطر هستند، شما كمك كنيد به آنها، به كمك تبليغاتى در اينجا، الان مىتوانيد تبليغات بكنيد، مصاحبه بكنيد، اگر هر كدام مىتوانيد، مصاحبه مطبوعاتى بكنيد، مسايل ايران را بگوييد اما نظرتان، پشتوانهتان خدا باشد، براى خدا قيام كنيد. يك نفرى هم كه باشيد قيامتان قياملله وقتى باشد، قيام براى خدا باشد، آنوقت ارزش دارد يعنى ارزش الهى دارد، فرادى باشد يا مثنى (انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادى) خودتان را متصل كنيد به آن درياى لايزال و كارهايتان را كارهاى الهى كنيد، توجه به احكام خداى تبارك و تعالى داشته باشيد. اين نهضتها براى اين است كه احكام خدا جارى بشود. اينهمه نهضتى كه هست كه حالا سال است كه نهضت شده است، اين براى اين است كه حكم خدا در دنيا جارى بشود، حكم شيطان از اين دنيا بيرون برود. در ايران حكم شيطان جارى است، مىخواهند حكم خدا جارى باشد. شما كوشش كنيد كه در خودتان احكام خدا را جارى كنيد، تعبد داشته باشيد، اعمالى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است انجام بدهيد، خودتان را الهى كنيد. يعنى تابع، چون و چرا ندارد، فرموده است بكن، مىكنيم. خداست، فرموده است بكن، مىكنم. چرا؟ به من ربطى ندارد، (چرا) مال اين است كه يك كسى عادى باشد آدم نداند كه صحيح است يا نه، (چرا) مىگويد. شما وقتى پيش يك طبيبى كه تشخيص داديد طبيب است، وقتى مىگويد فلان كار را بكن، نمىگويى (چرا) نسخه كه مىدهد نمىگويى (چرا) با اينكه طبيب است و يك بشر است.
خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد
بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد. خود ساختن به اينكه تبعيت از احكام خدا كنيد، هر چه فرموده است اطاعت كن، هر چه فرمود نه، نه. هر چه فرمود آره، آره. وقتى اينطور شد، يك مرتبه، يك مرتبتى دارد.يك مرتبهاى كه از براى انسان بايد باشد.اگر اين فرد اينطور بشود كه هر چه فرمود نه، نه و هر چه فرمود آره، آره شد و اين تابع اراده حق تعالى شد كه هر چه فرموده است مىكنم، هر چه فرمودهاست نكن، نمىكنم، اين از انسانيت يك مرتبه پيدا شده است، مراتب ديگر هم زياد هست و اگر اين مرتبه از انسانيت هم پيدا شد كه من كارم كارى شد كه براى خدا اين كار را مىكنم، شكست ديگر در آن نيست، كارهائى كه براى خداست شكست در آن نيست.
ايرانىها اگر غير مسلح براى خدا قيام كردند شكست در آن نيست يعنى اگر چنانچه اين مرد ادامه ظلم خودش را هم تا آخر بدهد و ما موفق نشويم به اينكه او را خلعش كنيم از اين سلاح باطل، باز هم ما غم نداريم براى اينكه ما اطاعت خدا كرديم، چون اطاعت، اطاعت خدا بوده است شكست بخوريم اطاعت الله است. پيغمبر(ص) در بعضى جنگ شكست خورد، شكست خورد در بعضى جنگها. حضرت امير در جنگ با معاويه شكست خورد، حضرت سيدالشهدا را كشتند، اما
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 20
اطاعت خدا بود، براى خدا بود، تمام حيثيت براى او بود از اين جهت، هيچ شكستى در كار نبود، اطاعت كرد، تمام شد با اينكه خوب شكست هم داد همه را، همه سلطنت معاويه و اينها را، به هم زد همه اوضاع را، تا حالا هم الان هست.
ان شاءالله همهتان موفق باشيد و همهتان به اين نهضت كمك بكنيد لله تعالى.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته