0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 182

تاريخ: 27/8/57

سخنرانى امام خمينى در مورد ضرورت قيام بر عليه ظلم به عنوان يك فرضيه و عمل بى چون و چرا به تكاليف مقدس الهى

تكاليف ما، نتايج و احتمالات پيروزى

بسم الله الرحمن الرحيم

در اين مسائلى كه ما و شما وارد هستيم، در آن كه اصولش سه تا مساله است: يكى نبودن محمدرضا خان و اين سلسله، سلسله پهلوى و يكى نبودن اصل رژيم سلطنتى و يكى هم استقرار حكومت عدل اسلامى، جمهورى اسلامى. در همه مسائلى كه انسان اقدام مى‏كند يك جورش اينطور است كه، يك قسم از مسائل اينطور است كه انسان بايد ملاحظه كند كه در اين عملى كه مى‏كند نتيجه حاصل مى‏شود؟ نمى‏شود؟ آيا مى‏رسد به اين مقصدى كه دارد؟ نمى‏رسد؟ اگر مطمئن شد كه به آن مقصد مى‏رسد، اقدام مى‏كند، اگر مطمئن نشد، اقدام نمى‏كند. يك قسم از مسائل اينطورى است. يك قسم از مسائل هم هست انسان تكليف دارد از طرف خدا كه اصل مطلب يك تكليفى هست و نتايجى هم احتمال رود حاصل بشود و احتمال هم مى‏رود حاصل نشود. در اين مسائل كه آدم تكليف دارد كه اقدام بكند، ديگر نبايد ما در آن مسائل علم به اينكه يك نتيجه‏اى، يك مطلبى را كه ما مى‏خواهيم حاصل مى‏شود، اين لازم نيست علم پيدا كند، انسان دنبال اين است كه آن تكليفى كه به انسان شده است، به آن تكليف عمل بكند.

جلوگيرى از ظلم يك تكليف شرعى است

حضرت امير (سلام الله عليه) كه قيام كردند بر ضد معاويه البته مى‏خواستند به اينكه معاويه را از مقام خودش كنار بزنند و يك حكومت آدم عادلى را، آدمى كه فاسق است و مال مردم خور است آن را بزنند كنار و يك آدم صحيحى را به جاى او بگذارند در شامات و سوريه و آنجاها. لكن جلوگيرى از ظلم معاويه يك تكليف شرعى بود كه بايد قيام كنند به اين امر و به مردم بفهمانند كه اين ظالم است و بايد اينطور اشخاص دفع بشوند و ايشان قيام كردند و منتهى به اين شد كه موفق نشدند به اينكه او را از آن مقامى كه داشت منحطش كنند. حضرت سيدالشهدا قيام كردند بر ضد يزيد و شايد (همانطور هم بود كه) خوب، اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند، اين اخبارش هم اينطور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب، در عين حال براى همين معنا كه بر ضد يك رژيم‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 183

ظالم قيام كنند ولو اينكه كشته بشوند، قيام كردند و كشته دادند و كشتند و خودشان هم كشته شدند. الان وضع حاضر دولت ايران و شاه اين وضع است كه همانطورى كه، يعنى همانطور هم نه، معاويه، هم امام جماعت بوده است هم امام جمعه، آنطور نبوده است كه معاويه اصلاً نه نماز بخواند و نه روزه بگيرد، خير هم نماز مى‏خواند و هم روزه مى‏گرفته و هم امام جماعت بوده، مى‏رفته مسجد و عقبش نماز مى‏خواندند مسلمان‏ها، هم روز جمعه مى‏رفته نماز جمعه مى‏خوانده، همه اين مسائل شرعيه‏اى كه بوده است، به حسب صورت عمل مى‏كرده است لكن از باب اينكه يك آدم قاچاقى بوده و يك آدم ظالمى بوده و مال مردم را مى‏گرفته و اگر چنانچه هر جور دستش مى‏رسيده ظلم و آدم كشى و همه اينها را داشته، حضرت امير نه اينكه اين چون نماز نمى‏خوانده، چون كافر بود قيام كردند بر ضد او؟ نخير، كافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم مى‏كرد و لكن بر خلاف موازين اين مسند را گرفته بود. يك حكومت جائر بود كه برخلاف موازين الهى مسندى را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل مى‏كرد، از اين جهت حضرت امير قيام كرد و ولو نرسيد به نتيجه لكن تكليف را ادا كرد، تكليف اين بود كه بايد با يك چنين آدمى معارضه و مبارزه بكند.

سلطنت غاصب پهلوى، مخالف قانون اساسى و حكم شرع است

الان وضع اين حكومت اين است براى اينكه غاصبانه مسندى را گرفته است و يك سلطنت غاصبانه دارد كند. همانطورى كه معاويه سلطنت غاصبانه مى‏كرد، اين هم سلطنت غاصبانه است، بلكه تذكر دادم مكرر كه ما اگر چنانچه ملتزم به قانون اساسى هم باشيم، روى اين فرض هم سلطنت ايشان برخلاف قانون اساسى است و اين قانون اساسى آن چيزى را كه گفته است،اين است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مى‏دهند به شخص سلطان و ما مى‏دانيم كه اين مردم اصلاً يك همچنين سلطنتى را نه به ايشان دادند و نه به پدر ايشان دادند لكن اين يك سلطنتى نبوده است كه مردم داده باشند به ايشان. بنابراين روى فرض قانون اساسى هم اين مقام را غصب كرده است اين، يعنى الان ياغى است به حسب قانون. به حسب قانون اساسى اين آدم يك آدم ياغى است كه مثل ساير دزدها كه يك وقت بيايند يك جائى را بگيرند و يك حكومتى را غصب كنند، اين هم همان است بر حسب حكم شرع هم كه اصلاً لياقت اينها ندارند براى حكومت شرع. آن كه لايق است براى اينكه حاكم بر مسلمين باشد، آن شرايطى دارد كه در اينها اصلاً آن شرايط موجود نيست. بنابراين، هم به حسب قانون اساسى، اين سلسله غاصب اين مقام هستند، پدرش و خودش و بعداز آن هم اگر بچه‏اش و هم بر حسب حكم شرعى اينها لايق از براى اين مقام نيستند و غاصب اين مقام هستند، حالا هر چه هم مى‏خواهد زيارت برود و هر چه هم مى‏خواهد عذر بخواهد و هر چه هم مى‏خواهد قرآن طبع بكند و هر چه از اين حقه بازى‏ها مى‏خواهد بكند لكن اصل مقام غصب است. يك آدم غاصب هر چه هم عذر بخواهد، اين مقام را تا دست از آن برندارد غاصب است.

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 184

ما مكلفيم به اداى شرع مقدس‏

وقتى كه يك شخصى غاصب يك مقامى شد و همانطورى كه ائمه جور اينطور بودند، مثل معاويه و امثال اينها و تكليف مسلمين بود بر اينكه اين را از آن مقامى كه دارد كنار بزنند و حكومت را دست آن كسى كه بايد و شرع مقدس تعيين كرده است تسليم بكنند، الان هم بر مسلمين اين مطلب واجب است، لازم است. ما هم يكى از افراد مسلمين هستيم كه بر ما هم واجب است كه جديت كنيم و اين را از اين مقام پائين بياوريم، احتمالش را هم مى‏دهيم كه موفق بشويم، لازم نيست يقين بكنيم، ما احتمال اين معنى را مى‏دهيم بلكه بيشتر از احتمال الان هست در كار كه با اين نهضتى كه مسلمين كرده‏اند و همه با هم فرياد مى‏زنند كه ما نمى‏خواهيم اين را، اين مطلب درست بشود و سقوط پيدا بكند ان‏شاءالله و بر فرض اينكه حالا ما نتوانيم، زورمان به او نرسد همان است كه حضرت امير هم نتوانست، يعنى جنگ كرد و 18 ماه هم جنگ خونين كه از طرفين عده زيادى، همه اينها مسلم بودند، از طرفين، هم آنها مسلم بودند و هم اينها مسلم بودند، آنها مسلم فاسق بودند، اينها مسلم عدالتخواه بودند، اينها با هم جنگ كردند و عرض مى‏كنم كه موفق نشدند به اينكه معاويه را از حكومت كنار بزنند. ما از اينكه يك عده‏اى از ما كشته بشود يا ما يك عده‏اى از آنها را بكشيم باكى نداريم براى اينكه ما روى تكليف داريم عمل مى‏كنيم. خداى تبارك و تعالى ما را مكلف كرده كه با اينطور اشخاص، با اينطور ظلمه، با اينهايى كه اساس اسلام را دارند متزلزل مى‏كنند و همه مصالح مسلمين را دارند به باد مى‏دهند، ما مكلفيم كه با اينها معارضه و مبارزه بكنيم، اگر يك وقتى هم دستمان برسد، دست به تفنگ مى‏كنيم و معارضه مى‏كنيم خودمان تفنگ به دوشمان مى‏كنيم و معارضه مى‏كنيم. هر وقت متقضى بشود و دستمان هم به مقتضياتش موفق بشود ما باك از اين نداريم كه ده نفر، بيست نفر، صدنفر، البته هم بيشتر از ده هزار نفر، بيشتر از بيست هزار نفر تقريباً در اين جنگ‏ها در اين 18 ماه كشته شد لكن زمان پيغمبر هم اين طور بود. پيغمبر هم وقتى كه يك حكومتى را مى‏خواست كنار بزند، اين كفار قريش را مى‏خواست كنار بزند، خوب جنگ‏ها را كرد و در يك جنگ‏هائى موفق شد و در يك جنگ‏هائى هم شكست خورد و آدم كشته شد و اشخاص بزرگ مثل عموى پيغمبر مثلاً كشته شد،، در جنگ چيز عمار ياسر كشته شد، آن مرد بزرگوار، آنقدر كشته دادند. در اين اصل هيچ اشكالى براى ما نيست كه ما كشته‏دهيم.

ملت، متحول شده است

بعضى‏ها نق مى‏زنند كه خوب كشته داديد چرا؟ ما تكليفمان اين است. چه شد؟ اولا" شد خيلى از چيزها. يك ملتى كه يك پاسبان اگر توى بازارش مى‏آمد و مى‏گفت ببنديد، بستند، با يك امر پاسبان توى بازار تهران، بزرگترين بازارهاى ايران، يك پاسبان، چند تا پاسبان مى‏رفت به آنها مى‏گفت كه ببنديد، امروز روز چهارم آبان است، مثلاً چه شده، بايد ببنديد، بايد بيرق بزنيد، تخلف نمى‏كردند، اصلاً توى ذهنشان نمى‏آمد كه مى‏شود تخلف از پاسبان كرد. اگر يك صاحب منصبى با

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 185

چهار تا ستاره، با سه تا ستاره مى‏آمد تو بازار و هر غلط كارى مى‏خواست بكند كسى (چرا) به او نمى‏گفت.

اين نهضت مقدس اسلامى باعث اين شد كه بچه‏هاى كوچك هم فرياد بزنند توى خيابان‏ها كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. اين يك تحولى حاصل شد بين مردم كه الان پاسبان را مردم هيچ چيزى بارش نمى‏كنند، صاحب منصبش هم نمى‏كنند، حكومت نظاميش هم نمى‏كنند. آنوقت‏ها كه حكومت نظامى مى‏شد، به مجرد اينكه مى‏گفتند اين حكومت نظامى است، ديگر مردم مى‏رفتند سراغ كارشان اصلاً ديگر دنبال اينكه يك معارضه‏اى، مبارزه‏اى بشود توى ذهنشان هم ضنمى آمد امروز حكومت نظامى است، قانون حكومت نظامى خودشان مى‏گويند كه، اعلامشان اين است به اينكه بيشتر از دو نفر نبايد با هم باشند، هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، پانصد هزار نفر مردم مى‏آيند بيرون و فرياد مى‏زنند و همه فريادشان هم ضد شاه است. اين يك تحولى است در يك ملت حاصل شده است، اين يك چيز كمى نيست.

اثرات مقاومت مردم در پيشروى نهضت‏

از آنطرف هم ملاحظه مى‏كنيد كه اينها پله پله (ما بايد اين را به مرگ بگيريم) پله پله دارند پايين مى‏آيند ديگر. اين حزب رستاخير، يك چيز آسانى بود كه اينها دست از آن بردارند؟ شما ديديد كه چقدر مداحى اينها كردند. خود اين مرديكه چقدر حرف‏ها راجع به، حرف نامربوط راجع به حزب رستاخيز زد (همه مردم اين بايد همه بايد وارد بشوند، هر كس وارد اين حزب نشود بايد از اين مملكت برود، اين اصلاً اينجائى نيست) و از اين حرف‏هائى كه زدند. يك دفعه با همين نهضت مردم، با همين مشت خالى، آنها توپ و تانك دارند، اينها مشت دارند، همين مشت غلبه كرد بر آن كه يك وقتى حزب رستاخيز معلوم شد خبرى نيست اعلام كردند (نه اين چيزى نيست بيخود است اصلاً، اصلاً دولت هم قبولش ندارد) (خنده حضار) مطلب اين بود كه بله، دولت هم قبولش نكرد با اينكه دولت از خودشان بود. تاريخ را تغيير داده بودند برگشتند از آن.

يك آدمى كه حاضر نبود كه به اين ملت يك كلمه تعارف بكند، آمد ايستاد و همه طبقات ملت را خطاب كرد و عذرخواهى كرد كه ما اشتباهاتى كرديم اشتباهات و غلطهائى بوده است و واقع شده است و حالا هم ديگر از اين به بعد ما از اين كارها ديگر نمى‏كنيم. اين يك آدمى كه شما در 15 سال پيش از اين، بيست سال پيش از اين ديده بوديد وضعش چه جورى است، در چند سال پيش از اين هم همين طور بود، در اين ايام فترت بين 15 خرداد تا حالا كه اصلاً كسى را به حساب نمى‏آورد، يك آدمى بود كه هر چه بود خودش كرد، هر كارى بود خودش مى‏كرد و اينكه مى‏گويد اشتباه، دروغ مى‏گويد، همه كارها را خودش ملتفت بود و عالم و عامد بود و نوكر مردم بود. عالم و عامد بود كه كرد كارها را، اشتباه توكار نبوده- همه‏اش كارهاى غلط بوده است و عمداً هم كرده است و بعد از اين هم اگر مهلتش بدهيد، اين اشتباهات زياد خواهد كرد.

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 186

مقصد اعلى، تشكيل حكومت اسلامى

در هر صورت اينها يك كارهائى است كه شده است تا حالا كه پله پله است البته، ما نبايد جلوى آن را بگيريم بگوييم مثلاً ما همين قدر راضى هستيم، نه. ما آن معنائى را كه دنبالش آمديم اين است كه آن مطلب آخرى حاصل بشود يعنى اين مقدمات را طى بكنيم، اين نباشد و سلسله پهلوى نباشد و رژيم شاهنشاهى نباشد و دست آمريكا و انگلستان و روسيه قطع بشود از اين مملكت و مملكت براى خودمان باشد و حكومت اسلامى هم ان‏شاءالله برقرار بشود.

ما دنبال اين مطلب هستيم و آنقدر هم كه از قوه‏مان مى‏آيد ما دنبال اين مى‏دويم. اگر توانستيم كه كار را انجام بدهيم كه الحمدالله توانستيم و يك خدمتى به اين ملت كرديم، اگر نتوانستيم، تكليفمان را ادا كرديم يعنى پيش خدا ديگر چيزى نيست كه ما بگوئيم ما نكرديم اين كار را، عذر تراشى نكرديم، واقعاً يك مطلبى را عمل كرديم و دستمان نرسيده نتوانستيم اين كار را بكنيم، پيش خدا آبرومنديم. بنابراين ما اين مراتبى كه اصلش كه عبارت از رفتن اين آدم و به هم خوردن اين سلسله و عرض مى‏كنم كوتاه كردن دست اينها، اينها همه‏شان جزء مقاصد است منتهى مقصد اعلى عبارت از اين است كه يك حكومت عدلى، يك حكومت اسلامى عدلى، مبتنى بر قواعد اسلامى حاصل بشود، آن مقصد اعلاى ماست و الا اينها همه‏اش جزو مقاصد شده حالا ديگر، ولو اين هم مقدمه آن است و ليكن خود اينها الان جز و مقاصد هستند و ما همانطورى كه حكومت اسلامى را خواهيم حكومت اين را هم نمى‏خواهيم، البته توى حكومت اسلامى همه اينها هست. ما اگر مى‏گفتيم ما حكومت اسلامى خواهيم معنايش اين بود كه اين سلسله نبايد باشد و اين رژيم نبايد باشد و آنها هم دستشان كوتاه بايد باشد چون اسلام حكومتش اينجورى است كه نبايد كسى در مملكت اسلامى تصرفى داشته باشد، كفار، هيچ كس نبايد تصرفى داشته باشد.

بنابراين ولو اينكه اين اجمال اين مطلب را داشت لكن ما تفصيل مطلب را گفتيم كه ما اين سه تا اصل را عرض مى‏كنم كه آمال و آرزويمان است.

مساله، يك مساله‏اى شرعى است‏

و حالا اينكه مى‏خواستم عرض بكنم اين است كه شما خيال نكنيد كه اگر يك وقت ما نرسيديم به مقصد، گفته بشود كه، خوب چه شد؟ خون‏ها ريخت و از بين رفت و چه شد؟ اولا" شده است خيلى چيزها، اينها الان از آن خر شيطان پايين آمده‏اند يك قدرى و ثانياً (چه شد) نيست، تكليف را ادا كرديم. اين همان است كه خوارج ممكن بود به حضرت امير بگويند، خوب چه شد؟ شما 18 ماه جنگ كرديد. چه شد؟ (چه شد) يعنى چه؟ خوب - من - تكليف ماست. ما حالا نماز داريم مى‏خوانيم، يك كسى بگويد خوب شما بيست سى سال نماز خوانديد چه شد؟ خوب من بيست سال نماز، اطاعت خدا را كردم. (چه شد) كدام است؟ من اطاعت خدا را كردم. خدا گفت: بكن، من هم كردم. (چه شد) مال اين است كه يك مساله‏اى باشد كه تكليف شرعى نباشد و يك مساله خودمانى باشد، آدم بخواهد روى

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 187

مقصد يك كارى بكند وقتى نشدميگوئيم چه شد اما وقتى‏كه جلوگيرى از يك بنگاه ظلمى، يك بنگاهى كه مى‏خواهد اصلاًاساس اسلام را از بين ببرد، اساس روحانيت را از بين ببرد، اساس مليت را از بين ببرد، مصالح مردم و مسلمين را به خطرانداخته است و از بين برده است، تكليف مسلمين اين است كه قيام كنند و اين را برش گردانند از اين حرف‏هائى كه ميزند يعنى اين را بيرونش كنند از اين مملكت و اگر دست هم رسيد بگيرندش و محاكمه‏اش كنند و پول‏هاى مردم را كه برده از او بگيرند اگر هم ندارد و چيز كرده است، ظلمى را كه كرده آن را مجازاتش بكنند. اين يك چيزى است كه لازم است بر ما، بر مسلمين است كه اين كار را بكنند منتهى توانستيم اين كار را انجام بدهيم كه الحمدالله هم تكليفمان را ادا كرديم هم به مقصد رسيديم. نتوانستيم عمل كنيم، به تكليفمان عمل كرديم، نماز خوانديم. حالا (چه شد) يعنى چه؟ خوب، نماز خوانديم، مبارزه و معارضه‏اى با ظلم كرديم، با ظالم كرديم، با كسى كه مى‏خواسته يك مملكتى را خراب كند و خراب كرده است و همه مصالح مسلمين را زير پا گذاشته و به كفار داده است، با اين جنگ و نزاع كرديم، خون داديم، خون گرفتيم همه اين كارها را كرديم اما تكليف بوده است كه كرديم، رسيديم به مقصد الحمدالله، نرسيديم به مقصد، تكليفمان را ادا كرديم. هيچ باكى از اين مطلب نداريم و ان‏شاءالله مى‏رسيم. انشاءالله.

عكس العمل ما در مقابله با تبليغات

من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را خواهم و اين مطلب را من هر شب تقريباً تكرار مى‏كنم كه همه ما مكلف هستيم، اين قضيه تكليف، مال يك نفر، يكى باشد، يكى ديگر نباشد، نيست، من مكلفم، آقا مكلف است، همه، همه كه اين نهضتى كه در ايران شده است و الان همه جوان‏هايشان را توى دست گرفتند و دارند مى‏دهند، پير زن چند تا جوانش از بين رفته و ايستاده و گفته است كه من حاضرم همه چيز از بين برود. ما به اين نهضت بايد كمك بكنيم، اينجا مى‏توانيد كمك بكنيد، بايد كمك بكنيد يعنى كمك شما در اينجا تبليغات است مقابل تبليغاتى كه شاه و دستگاه شاه و روزنامه نويس‏هايى كه از شاه چيز مى‏گيرند و اجير او هستند و تبليغات كردند به اينكه اين مردم هرج و مرج طلب هستند، اينها - عرض مى‏كنم كه - يك مردم وحشى هستند، اينها چه هستند، از اين حرف‏ها زياد زدند. وقتى تماس مى گيريد با رفقايتان، با اشخاصى كه هستند تماس مى‏گيريد، تظاهرات مى‏توانيد بكنيد، تظاهر بايد بكنيد، تماس با اشخاصى كه غفلت كرده‏اند از اين امور داريد مى‏گيريد، هر جا يك عده‏اى را از همين اروپائى‏ها ديديد يا از آمريكائى ديديد، چند نفر بلند شويد فوراً بگوئيد با مسأله ايران اينطورى است، مردم ايران اين را مى‏گويند، مردم ايران وحشى نيستند، مردم ايران مردم مترقى هستند كه مى‏گويند ما آزادى مى‏خواهيم، ما نمى خواهيم كه آمريكا مالمان را ببرد. كسى كه مى‏گوييد آمريكا مالمان را نبرد، اين آدم وحشى است؟ يا آدم عرض كنم كه بر خلاف موازين عمل كرده است؟! مى‏گويد كه ما آزادى مى‏خواهيم و استقلال مى‏خواهيم؟ اين يك مساله‏اى است كه همه

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 188

مردم از او مى‏پذيرند و به هر كس بگويند مى‏پذيرند از او كه اينها يك ملتى هستند قيام كردند براى استقلال خودشان، براى آزادى خودشان، نمى‏خواهند كه ساير ممالك سلطنت بر اينها داشته باشند، تا حالا اينها خيانت كردند، اين خائنين را مى‏خواهند رد كنند بروند سراغ كارشان و مملكت را بسپارند دست يك دسته از اشخاصى كه امين باشند، لااقل جيب‏هاشان را پر نكنند اينقدر.

ويژگى‏هاى حاكم اسلامى

ما البته نمى‏توانيم يك حاكمى مثل حضرت امير پيدا كنيم كه حكومت كند، كه وضع زندگيش آنطور باشد اما خوب ما توقع نداريم كه برسيم به يك حاكمى كه زندگيش آنطور باشد كه وقتى شب آخرى كه شبى است كه (خوب سلطنت دارد بر، حالا من جسارت مى‏كنم بگويم سلطنت، خلافت دارد بر يك همچو ممالك طويل و عريضى) مى‏خواهد كه شهيد بشود حضرت، يعنى ضربت خورد، مهمان بود به منزل يكى از دخترها، دخترهاى خودشان، وقتى كه برايش به حسب تاريخ نمك آوردند و شير آورند رو كرد كه تو چه وقت ديده بودى كه من دو تا چيز داشته باشم، مى‏آيد نمك را بردارد، مى‏فرمايد كه نه شير را بردار، من همان نمك را مى‏خورم. البته ما نمى‏توانيم يك همچنين حكومتى پيدا بكنيم اما مى‏توانيم كه يك حكومتى كه دزد نباشد پيدا كنيم، يك حكومتى كه مال مردم را اينقدر نخورد، اينقدر نچاپد، اينقدر ندهد به مردم. ما دنبال اين هستيم كه حالا يك حكومتى پيدا كنيم كه اينطور نباشد كه اموال مسلمين را خرج خودش و عائله‏اش بكند و يك مقداريش را، زيادترش را هم بدهد به آمريكا بدهد به شوروى و بدهد به ساير ممالك ديگر تا آنكه تخت و تاجش محفوظ بماند.

ميزان و تخمين خيانت‏ها بعدها معلوم مى‏شود

اينهمه خيانت، ما اصلاً - ما - مطلع نيستيم، بعدها شما خواهيد فهميد كه اينها چه خيانت‏هائى كرده‏اند، نه من مطلع هستم نه شماها، لكن اشخاصى هستند كه مطلع‏اند، نوشته‏اند اين مسائل را، محفوظ است پيششان و بعدها انشاءالله خواهيد ديد كه اينها چه كارهائى كرده‏اند، چه خيانت‏هائى به اين اسلام و به مسلمين و به ممالك اسلامى و به ايران و اينها كرده‏اند، اينها بعدها انشاءالله معلوم ميشود. خوب ما مى‏خواهيم كه اين حكومت خائن برود، يك حكومتى كه خائن نباشد - نه آنطور باشد، ما نمى توانيم آنطور پيدا بكنيم يك حاكمى كه خائن نباشد، مال ملت را اينطور تفريط نكند، اينطور نفت ما را ندهد همين طورى به آمريكا و عوضش آن پايگاه براى آمريكا در اينجا درست كند به صورت اينكه ما مى‏خواهيم اسلحه بگيريم، اين اسلحه، پايگاه درست كردن از براى آمريكا در ايران، عوض نفت پايگاه برايشان درست مى‏كنند، مى‏خواهيم اينطورى نباشد، يك همچو حكومتى خيلى زياد هم پيدا مى‏شود. يك همچو اشخاص شريفى در ايران زياد است، در اروپا ايرانيانى كه آمده‏اند اينجا، زيادند اينطور اشخاص و ما اينها را براى حكومت انشاءالله انتخاب مى‏كنيم، درست مى‏كنيم مسائل را. و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:36 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 197

تاريخ: 28/8/57

بيانات امام خمينى در تشريح كيفيت خلافت از ديدگاه اسلام

كيفيت ولايت و برنامه حضرت امير سلام الله عليه نمونه‏اى براى تشكيل حكومت اسلامى‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

روز عيد غدير روزى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وظيفه حكومت را معين فرمود و الگوى حكومت اسلامى را تا آخر تعيين فرمود و حكومت اسلام نمونه‏اش عبارت است از يك همچو شخصيتى كه در همه جهات مهذب، بر همه جهات معجزه است و البته پيغمبر اكرم اين را مى‏دانستند كه به تمام معنا كسى مثل حضرت امير سلام الله عليه نمى‏تواند باشد لكن نمونه را كه بايد نزديك به يك همچو وضعى باشد از حكومت‏ها تا آخر تعيين فرمودند، چنانچه حضرت امير خودش هم برنامه‏اش را در آن عهدنامه مالك اشتر بيان فرموده است كه حكومت و آن اشخاصى كه از طرف ايشان حاكم بر بلاد بودند تكليفشان در اين جهات چه هست.

به حسب آن تعيين رسول اكرم الگوى خلافت را و برنامه حضرت، كيفيت ولايت ولات بر افراد را آنطور كه بيان فرموده‏اند، تمام اين حكومت‏ها كه سركار آمده‏اند تا حالا، از بعد از حضرت امير و يك چند روزى هم امام حسن سلام الله عليه، تمام حكومت‏هايى كه تا حالا سركار آمده‏اند چه حكومت‏هايى باشد كه تا حدودى مثلاً اگر هم كه چيزى پيدا بشود تا حدودى مودب به آداب حكومت‏ها بوده است و آن الگوى رسول الله بوده است و چه اينهائى كه اصلاً نبوده‏اند، هيچ كدام اين حكومت‏ها لياقت حكومت نداشته‏اند و خود حضرت امير سلام الله عليه قيام كردند بر ضد معاويه، در صورتى كه معاويه هم تشرف به اسلام داشت و كارهاى اسلامى را مى‏كرد و شايد اعتقادات اسلامى هم داشته است، شايد، شايد هم نه.

معذالك حتى آنهايى كه حضرت امير را به خيال خودشان نصيحت مى‏كردند كه شما يك مدتى معاويه را بگذاريد در حكومت شما باشد و بعد كه پايه حكومت شما قوى شد، آنوقت او را رد مى‏كنيد به هيچ يك از آن حرف‏ها اعتنا نكردند و حجتشان هم اين بود كه يك نفر آدمى كه برخلاف موازين الهى رفتار مى‏كند و ظلم را در بلاد راه مى‏اندازد، من حتى براى يك آن هم نمى‏توانم كه او را حاكمش قرار بدهم، بلكه اگر حاكمش قرار مى‏دادند اين حجت مى‏شد بر اينكه شود يك فاسقى هم از طرف

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 198

ولى امر حاكم باشد و حضرت امير مضايقه كردند از اينكه حتى اگر مصالحى هم آنوقت مثلاً بود كه اگر پايشان محكم مى‏شد ممكن بود مثلاً معاويه مى‏شد ممكن بود مثلاً معاويه را كنار بزنند، معذلك براى خودشان اجازه نمى‏ديدند كه معاويه را حتى يك روز در سلطنت خودش باقى بگذارند و اين حجتى است بر ماها كه اگر بتوانيم، بايد اين حكومت‏هايى كه حكومت جور است كنار بزنيم و اگر چنانچه خداى نخواسته نتوانيم، رضايت بر حكومت آنها ولو يك روز، ولو يك ساعت اين رضايت بر ظلم است، رضايت بر تعدى است، رضايت بر غارتگرى مال مردم است و هيچ مسلمى حق ندارد كه رضايت بدهد به حكومت ظالمى ولو يك ساعت و همه ما مكلفيم كه اين حكومت‏هايى كه روى كار آمده‏اند و برخلاف موازين الهى و موازين قانونى (حتى قانونى خودشان) هستند، همه ما مكلفيم كه با آنها مبارزه بكنيم، هركس به هر مقدار كه مى‏تواند بايد با اينها معارضه و مبارزه بكند و هيچ عذرى پذيرفته نيست.

بيدارى و فرياد حكومت اسلامى ملت ايران، لبيكى به فرمايش رسول اكرم‏

امروز كه ملت ايران قيام كرده‏اند و به طور آشنايى بر مسائل و بيدارى قيام كرده‏اند و از شهرستان‏ها گرفته تا دهات، تا كوره دهات يك مساله را عنوان كنند و آن اينكه اين حكومت جبار را نمى‏خواهند و حكومت اسلامى خواهند، مى‏خواهند كه آزاد باشند، مى‏خواهند كه مستقل باشند، مى‏خواهند كه حكومتشان حكومت اسلامى باشد، اين همان لبيكى است كه مردم به فرمايش رسول الله (ص) گفته‏اند. آن صفاتى كه در حكومت، آن حكومتى كه پيغمبر اكرم قرار دادند، آن صفاتى كه در كليات حكومت، كليات صفاتى كه در حكومت معتبر است، ما بايد از كيفيت حكومت حضرت امير سلام الله عليه اقتباس بكنيم و ياد بگيريم منتهى ما نمى‏توانيم تمام آن جهات را، كسى نمى‏تواند همه آن جهات را مراعات بكند يعنى يك مقدار زيادش زايد بر اصل قضيه حكومت بوده است، يك كارهاى نمونه‏اى مخصوص به خود آن بزرگوار بوده است لكن اصل مساله‏اى كه حكومت بايد يك حكومت عادل باشد و بين مردم هم ظلم نكند، در حكومت اسلامى اگر يك نفر مثلاً يك شخصى را كشت، اين را مى‏گيرند و قصاص مى‏كنند لكن يك سيلى اگر به او بزند كسى، آن يك سيلى را بايد انتقامش را بدهد براى اينكه آن زائد بر آن مقدار است. يك روز حبس، اگر كسى را حبس بكنند برخلاف نظام اسلام است، موارد خاصى دارد، گاهى حبس مى‏شود، اينطور نيست كه هر كسى آوردند از اول (مثل اين حكومت‏هائى كه روى كار هستند) هر كس را گرفتند، اول يك مدتى كتكش بزنند و مدت‏هايى كتك بزنند و حبس بكنند و زجر بكنند و اينها بعدها كه تفتيش كردند، فهميدند كه اشتباه كردند، آنوقت بگويند ما اشتباه كرديم.

توبه بدون جبران شاه، حربه‏اى براى تحكيم حكومت جور

مردك كه سى و چند سال بر مردم حكومت كرده است و مردم را زجر داده، سلب آسايش از همه كرده، سلب آزادى از همه كرده، مطبوعات را سلب آزادى كرده، فرهنگ را عقب زده، مصالح مسلمين

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 199

را به كفار داده است، به اجانب داده است، اموال مسلمين را تاراج كرده و كسانى كه همراه او بودند و رفقايش بودند تاراج كردند، حالا تازه آمده است به مردم رو مى‏كند كه، به علما رو مى‏كند كه (مراجع عظام و علماى اعلام، من معذرت مى‏خواهم و من اشتباه كردم، بيائيد بسازيد و اين اسلام را همراهى كنيد) يا به سوى ساير مردم دست دراز كرده معنا ندارد يك همچنين مطلبى، اصلاً غلط است اين. معذرت خواستن حتى در درگاه خداى تبارك و تعالى كه ارحم الراحمين است، شرائط دارد. اگر يك كسى به مردم تعدى كرد و مال مردم را برد يا خورد يا ظلم به مردم كرد، مردم را زجر كرد، حبس كرد، از اين كارهائى كه اينها كرده‏اند و مى‏كنند، حالا بيايد بگويد خدايا من توبه كردم!! غلط كردى توبه كردى، توبه وقتى است كه تمام آن كارهائى كه تا حالا انجام دادى جبران بكنى، بعد از اينكه جبران كردى آن كارها را آنوقت بگو توبه كردم. خوب اين مساله‏اى است. اما اينهمه كارها كه كرد، هيچ!! ده سال اشخاص محترم را در حبس نگه داشت، كمتر، بيشتر، هزاران نفر را در حبس‏ها آنطور زجر كردند، پاها را اره كردند، سوزاندند، آنهمه فضاحت رابارآوردند، حالا بيايد بگويد كه من توبه كردم و ما هم بگوئيم كه خوب،بسيار خوب، گوش بدهيد، آقا توبه كردند و توبه هم مقبول است!! كجا توبه مقبول است؟ بايد اينها را جبران بكند تا توبه را خدا بپذيرد و توبه باشد.

ما فرض مى‏كنيم كه ايشان صادق هم باشند در اين حرف و نخواهند كه مردم را بازى بدهند و حال آنكه مطلب اينها نيست، اين حرف‏هايى كه اين آدم زده است، همان وقتى كه زده شاهد برخلافش هست براى اينكه همان وقتى كه آمده است و ايستاده است و گفته است كه من معذرت مى‏خواهم، من اشتباه كردم و از اين وقت اشتباه نمى‏شود همان وقت مشغول شده حكومت نظامى را، دولت نظامى را روى كار آورد و مردم را آنطور زجر كردند و آنطور كشتند. پريروز بود باز در مشهد كشتار بوده است كه نمى‏دانم حالا چقدر هم كشتار بوده است. كشتار ديگر يك امر عادى الان شده است در ايران. حكومت‏ها امر عادى‏شان اين است كه مردم را بكشند و جوان‏هاى ما را از بين ببرند، آنوقت يك نفر كه بيايد بگويد كه من توبه كردم، حالا كسى هم بيايد بگويد كه خوب ايشان توبه كردند، بس است! بس است! ديگر كارها بس شد!! تمام شد كارها!! خير،ايشان براى اين است كه مردم را بازى بدهد و پايش محكم بشود و اگر محكم شد، اين دفعه بدتر از اول، صد درجه بدتر از اول چيز بكنند، براى اينكه حالا دشمن‏هايش را شناخته و بعد، بعد از شناختن دشمن وقتى پايش محكم شد بسيار بدتر عمل خواهد كرد.

اسلام، تدوين كننده برنامه حكومتى

على ايحال اسلام كيفيت حكومت را و برنامه حكومت را تعيين كرده، اينطور نيست كه برنامه‏اى در كار نباشد، اين حرف‏هاى مفتى كه زده مى‏شود، خير، هم اوصاف حاكم معلوم است در اسلام و مدون است و هم برنامه حكومت را حضرت امير معين كرده است كه -بايد- چه جور حكومت بايد باشد، بايد عدليه‏اش چه باشد، بايد عرض مى‏كنم كه قضاتش چه وضعى داشته باشند، بايد

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 200

ديگران و جناح حكومت -بايد - چه جور باشند. يك مساله معلوم واضحى است كه معين كرده است و اين آقا كه مى‏گويد اگر من نباشم، يا رفقاى او مى‏گويند اگر او نباشد خلا پيدا مى‏شود، يك حرف نامربوطى است كه الان خلا هست، بودن ايشان موجب خلا هست براى اينكه همه چيز از واقعيتش تهى شده است، هيچ واقعيتى الان ما نداريم، هر چه هست صورت است و حرف است و خالى است و تو خالى است همه حرف‏ها.

مفهوم استقلال و آزادى مملكت در تمدن وابسته!

آنهمه داد و قال راجع به اينكه ما در دروازه تمدن وارد شديم و مى‏خواهيم وارد بشويم در دروازه تمدن، خوب دروازه تمدن كه همه مى‏دانند كه هيچ خبرى در كار نيست، از تمدن هيچ خبرى نيست. اول مرتبه تمدن، آزادى ملت است -تمدن - يك مملكتى كه آزادى ندارد تمدن ندارد. يك مملكتى كه استقلال ندارد و وابسته به غير است و همه‏اش با عمل ايشان وابسته به غير شده، اين نمى‏شود گفت يك مملكت متمدن. مملكت متمدن آن است كه آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقائد و رأيشان و هيچ كس آزادى ندارد كه تو مى‏گويى خير، ما به دروازه تمدن رسيديم، فلان يا هر چيزى كه هر روز مى‏آمد و فرياد مى‏زد و چه مى‏كرد و يك حزب بازى و خير حزب فراگير و اين حرف‏ها همه معلوم شد كه الفاظ است و معنى ندارد. الان همه چيزهائى كه ما داريم ميانش تهى است، خالى است، يك صورتى بيشتر نيست.

افراد صالح متخصص، عهده‏دار اجراى برنامه‏هاى مدون اسلام

و الان است كه خلا در كار هست، اگر اين آدم برود هيچ خلايى نيست در كار براى اينكه كارمندهاى صحيح هستند، اشخاصى كه درس خوانده هستند، هم در خارج كشور هستند كه نمى‏توانند وارد بشوند در كشور و هم در خود كشور در انزوا هستند. به مجرد اينكه ايشان برود، برنامه اسلام يك برنامه مدون معلوم است كه حاكم بايد چه جور وضعى داشته باشد، چه جور آدمى باشد و عرض بكنم كه ما به مردم‏

مى‏گوئيم كه يك همچو حاكمى را بايد تعيين بكنيد و تعيين بكنيد و مردم هم به اختيار خودشان تعيين مى‏كنند و عرض مى‏كنم كه وكلائى هم كه مى‏خواهند، با اختيار خودشان است، همه چيز به اختيار خودشان و هيچ خلايى در كار نيست. ايشان بروند، خلاها از بين مى‏رود، نه كه ايشان اگر بروند يك خلايى پيدا مى‏شود، اينها حرف شعر است كه مى‏گويند، مى‏خواهند بگويند.

برقرارى حكومت اسلامى در ايران، عامل شناسايى اسلام به جهانيان‏

در هر صورت ما اميدواريم كه خداوند در اين روز به ما رحمت نازل بفرمايد و ما را توفيق بدهد بر اين مبارزه‏اى كه داريم و مسلمين را پيروز كند در اين مبارزه‏اى كه دارند و اسلام را تقويت كند و حكومت اسلامى را برقرار كند تا دنيا ببيند وضع حكومت چه هست، معناى حكومت چه هست، حاكم‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 201

چه جور رفتار مى‏كند، حاكم با رعيت چه جور رفتار مى‏كند، با عرض مى‏كنم كه ساير مردم چه جور رفتار مى‏كند، معلوم بشود چه جورى است، يا كارمندان دولت چه جور اشخاصى بايد باشند، قضات چه جور اشخاصى بايد باشند، فرهنگى‏ها چه جور اشخاصى بايد باشند، اينها همه تعيين شده است و انشاءالله اگر حكومتى اسلامى بپا بشود همه امور بر طبق دلخواه ملت انشاءالله حاصل مى‏شود.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:36 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 191

تاريخ: 27/8/57

بيانات امام خمينى در مورد مغايرت رژيم پهلوى با اصول انسانى و اهميت تبليغات گسترده جهت معرفى نهضت

كشتار و حكومت نظامى تاثيرى در قيام استقلال طلبانه ملت ندارد

بسم الله الرحمن الرحيم

مطلبى كه ما مكرر گفته بوديم، وزير خارجه انگلستان فاش كرد. ما از اول گفته بوديم كه آن شاه سابق به دستور انگليس‏ها كودتا كردند و آمدند و منافع آنها را مى‏خواستند حفظ بكنند و وقتى كه او يك خطائى كرد، يك تخلفى كرد بيرونش كردند و بردنش به جزيره موريس و رفت سراغ كارش و شاه فعلى هم براى منافع متفقين، در ايران هستند و براى منفعت متفقين (شوروى - و اتحاد جماهير - آمريكا و بريتانيا) مشغول كارند و وزير خارجه بريتانيا همين مطلب را در چند روز پيش از اين گفت كه ما نمى‏توانيم كه ساكت باشيم و كسى كه براى منفعت ما در ايران هست و حافظ منافع ماست اينطور باشد. ملت ايران هم كه الان قيام كرده است روى همين معناست كه وزير خارجه انگلستان گفته است. ملت ايران كه الان اينقدر در خاك و خون كشيده شده است، جوانانشان را آنقدر كشته‏اند، تمام شهرهاى ايران، شهرهاى مهم ايران، قصبات ايران الان انقلاب است، زنجان را نوشته است تمام زنجان در آتش دارد مى سوزد، تهران هر گوش‏

ه‏اش انقلاب است، قم، ساير شهرها، همه جا اين مسائل هست و يك قيام همه جانبه و منتهى به يك انقلابى من ترسم بشود كه ديگر نشود جلويش را بگيرند و عقل وزير خارجه انگلستان و همين طور وزراى خارجه اين ممالك استفاده جو سرجاى خودش نيامده (عقلشان ) كه بفهمند با يك ملت نمى‏شود اينطور رفتار كرد. سران كشورهاى ابرقدرت خيال مى‏كنند كه به واسطه همين كه ابرقدرت شدند بايد همه عالم را بخورند. اگر يك ملتى همگى قيام كردند و همه چيزشان را دارند مى‏دهند براى اينكه آزادى و استقلال خودشان را به دست بياورند، نمى شود اين را با سرنيزه و حكومت نظامى و دولت نظامى اين آتش را خواباند. اين جزء اشتباهاتى است كه اينها مى‏كنند. اگر چنانچه بخواهند اينها فرض كنيد كه يك حكومت نظامى پيش كار بياورند، خوب الان دوازده تا شهر رسماً نظامى است، همه ايران هم به غير رسم نظامى است. الان حكومت ايران حكومت نظامى است لكن معذلك مردم زير بار حكومت نظامى نمى‏روند، كسى كه گذشته از همه چيزش، ديگر اعتناء به حكومت نظامى نمى‏كند. فرضاً كه يك كودتاى نظامى بشود يك نظامى سركار مى‏آيد مثل اين آدم، اين آدم با نظامى سر كار آمدن فرقى ندارد. الان هم حكومت ايران حكومت نظامى است. مردم ايستادند و حق خودشان را مى‏خواهند، يك چيزى نمى‏خواهند كه غيرمشروع‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 192

باشد، مردم حق مشروع خودشان را مى‏خواهند، مردم مى‏گويند كه ما پنجاه سال با اختناق زندگى كرديم و خسته شديم. پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است اين جوانهاى چهل، پنجاه ساله ما، چهل ساله ما، چشم كه باز كردند در حال اختناق بودند. اصل رژيم پهلوى و سلطنت شاه مغاير با قانون اساسى است مردم دو حرف دارند يكى اينكه اين شاه، شاه مشروطه نيست، استبداد است و جناياتى كه كرده است قابل عفو نيست. بر فرض اينكه ايشان آنطورى كه حالا دارد توبه مى‏كند و قول مى‏دهد به اينكه من ديگر از اين به بعد از اين كارها نمى‏كنم و ديگر مطابق قانون اساسى رفتار كنم، فرضاً كه راست بگويد (راست كه نمى‏گويد لكن فرضاً كه راست بگويد) يك كسى كه اينهمه جنايت كرده و اينهمه كشتار از مردم كرده حالا مى‏گويد توبه كردم، مگر مى‏پذيرند از تو؟ كسى كه امر مى‏كند به كشتن غير، ولو خودش نكشد، امر مى‏كند به كشتن غير/يك نفر/ به كشتن يك نفر، اين در اسلام محكوم به حبس ابد است. كسى كه امر كرده است يك ملتى را فوج فوج كشته‏اند، حالا مى‏گويد كه من همين سلطنت مى‏كنم و حكومت نمى كنم!! تو غلط مى‏كنى سلطنت مى‏كنى، سلطنت مال آن است كه قانونى باشد سلطنتش، آنوقت مطابق قانون اساسى سلطنت بكند و حكومت نكند. ما همه اطلاع داريم كه اصلاً روى قوانين نيست سلطنت پهلوى و سلسله پهلوى اولى كه رضاشاه آمد به ايران و كودتا كرد، اولش به شكل يك صاحب منصب بود و بعد وزير جنگ شد و بعدش حكومت موقت شد و با سرنيزه تمام اينها شد. ملت ايران ابتدائاً ملتفت نبودند كه اين چه آدمى است، صحبتى نمى كردند لكن بعد كم كم آن روى واقعيش را نشان داد كه يك آدمى است كه از هيچ چيز نمى‏گذرد. تمام حيثيات ايران را از دست داد اين آدم و با زور، با سرنيزه مجلسى درست كرده آن مجلسى كه او درست كرد براى اينكه خلع قاجاريه را بكند و خودش به سلطنت برسد، يك مجلسى نبود كه به مردم ارتباط داشته باشد، مردم اطلاعى از آن نداشتند، كارى به آن نداشتند ولكن خود آنها، خود سرنيزه مجلس درست كرد، خود سرنيزه اينهايى كه در مجلس بودند براى او راى دادند، همه‏اش قضيه راى بود. اين موادى كه از قانون اساسى برداشتند و جايش يك مواد ديگر گذاشتند يعنى سلطنت قاجاريه را گفتند نه و سلطنت اينها را گفتند آره، آن همه‏اش روى سرنيزه بود، قانونى نبود اينها. اصلاً اين موادى كه الان هست از مواد قانون اساسى نيست، قانون اساسى اين مواد را نداشت، اين با سرنيزه آمد، مردم هم هيچ اطلاع نداشتند. بر خلاف ميل يك ملت، با سرنيزه ايشان، رضاشاه آمد سر كار، بر خلاف قانون اساسى، سلطنت بعد از او منتقل شد به پسرش و خود پسرش هم گفت كه من را متفقين گفتند كه بايد باشى سر سلطنت يك سلطنت غير قانونى، از اول يك سلطنت غير قانونى ياغى است اين شاه، نه اينكه شاه است. پدرش ياغى بود، خودش هم ياغى است منتها مردم نمى توانستند حرف بزنند، حالا بحمدالله مى‏توانند حرف بزنند، حالا كشته مى‏دهند و حرف مى‏زنند. همه حرف ملت ما اين است كه اين آدم يك آدمى است كه خيانت كرده بر فرض اينكه يك سلطنت قانونى، فرض كنيد، فرض كنيد كه خير

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 193

سلطنت قانونى و به قانون صحيح هم كه همه‏اش باطل است، لكن ما حالا فرض مى‏كنيم يك نفر آدمى كه سلطنت قانونى داشته باشد به حسب قانون اساسى اگر به يك ملتى خيانت كرد، اگر تخلف از قوانين اساسى كرد، اين عزل است، اين ديگر سلطان نيست. اين آدم در تمام دوره سلطنتش - مردم را از آزادى - آزادى را از مردم سلب كرده، اين را خودش هم قبول دارد، اينكه مى‏گويد من آزادى مى‏دهم دليل بر اين است كه آزادى را گرفته بوده، تو جبيشان بود حالا مى‏خواهد بدهد!! اين اقرار جرم است و اگر در محاكم اين محاكمه بشود كه انشاءالله بشود، اينكه مى‏گويد (من آزادى به ملت دادم، آزادى به ملت دادم ) اين ملت آزاد هست به حسب قانون اساسى، به حسب شرع ملت آزاد است، قانون اساسى ملت را آزاد كرده، حالا شما آزادى داديد!! معلوم مى‏شود كه آزادى را گرفته بوديد حالا مى‏خواهيد بدهيد، اين اقرار به جرم است . يك صداى مردم و فرياد مردم اين است كه ما آزادى نداشتيم در زمان سلطنت اين و پدرش. از اول تا حالا آزادى را به چشم خودشان جوان هاى مانديدند، نمى دانند مزه آزادى چيست هر جا چشمشان را باز كردند يك پاسبان بالاى سرشان بوده يك نظامى بالا سرشان بوده، يك مامور دولت بالا سرشان بوده يك چپاولگر بالا سرشان بوده، نديدند اينها، يك روز آزاد نديدند، ما هم نديديم براى اينكه ما هم از زمان رضاشاه تا حالا هيچ مساله آزادى در كار نبوده، يك داد (فرياد) مردم اين است كه ما آزادى مى‏خواهيم، بچه‏هاى كوچولو داد مى‏زنند آزادى، مردهاى بزرگ هم داد مى‏زنند آزادى، دانشگاهى هم داد، فرياد مى‏زند، غير دانشگاهى هم فرياد مى‏زند، همه آزادى مى‏خواهند. ايشان سلب آزادى يك ملت را كرده، كسى كه سلب آزادى ملت را كرده صالح نيست از براى سلطنت و بر فرض اينكه سلطنت اين قانونى بوده، الان ديگر سلطان نيست ايشان.

دلايل محكم بر اثبات عدم صلاحيت شاه‏

علاوه بر اين ما همه اينها را فرض مى‏كنيم كه واقعيتى داشته و ايشان هم سلطان بوده و ايشان هم چه، الان تمام ملت مى‏گويند ما نمى خواهيم، الان گويند ما نمى‏خواهيم، الان مى‏گويند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى، اين رفراندومى است كه همه مردم، همه مردم در همه بلاد ايران دارند فرياد مى‏زنند كه ما نمى‏خواهيم، بازارها را مى‏بندند عرض كنم كه موسسه‏هاى دولتى را تعرضى به آن مى‏كنند، نمى‏خواهند او را. شاه به حسب قانون اساسى به حسب راى ملت شاه هست، اگر ملت راى بر شاه ندهد، شاه نيست. الان ملت ما مى‏گويد كه ما نمى‏خواهيم اين را و يك جهتش هم اين است كه سلب آزادى ما را كرده، پنجاه سال پدرش و خودش سلب آزادى كرده وما او را نمى‏خواهيم.يك جهت ديگر اين است كه منافع ما را فروخته به غير، ما هر چه داشتيم اينها دادند به غير. خدا نكند كه دوام پيدا كند سلطنت اين چند سال ديگر. اگر يك چند ديگر سلطنتش دوام پيدا كند تمام اين نفت ما را مى‏دهد به آمريكا و انگلستان و ساير ممالك ديگر. تمام نفت ما را دارد همين طورى‏دهد بدون اينكه معلوم باشد كه اين براى چه - اين - خرج مى‏شود، چه جور هست. خوب، بله مى‏دانيم اين را كه از آمريكا اسلحه مى‏خرند، اسلحه‏هايى كه فقط براى اين است كه پايگاه‏آمريكائى درست بشود نفت ما

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 194

را مى‏گيرند مى‏دهند به آمريكا آمريكا مى‏خواهد يك پايگاه نظامى درست كند در ايران در مقابل شوروى، نفت ما را مى‏گيرد پايگاه براى خودش اينجا درست مى‏كند، هم خود نفت را مى‏برد هم عوضش را مى‏برد، عوضش هم به نفع خود او هست. مگر، چه احتياجى ايران دارد به اينطور اسلحه‏هاى بزرگى كه بى‏اطلاع است اصلش لشكر ايران، ارتش ايران بى‏اطلاع هست از اينكه اينها چه جورى اصلاً براى چى، به چه درد مى‏خورد، اين را خود كارشناس‏هاى آنها مى‏دانند. يك آدمى است كه اقتصاد مملكت ما را به هم زده است، از آن طرف نفت ما را دارد مى‏دهد به غير و ما بعد از چند سال ديگر نه نفت داريم و نه مخازن ديگر اگر اين بماند. از آن طرف زراعت ايران را به اسم اصلاحات ارضى از بين برده است و بازار درست كرده است براى آمريكا كه ما همه چيزمان احتياج به خارج دارد كه اگر يكدفعه جلوى اين را گرفتند، بگيرند، ايران مى‏ماند بدون آذوقه، اگر از خارج نياورند. اين اگر چند سال ديگر بماند، نفت تمامش برود، زراعت هم كه از بين برده، از اين بين برده‏تر بشود، اين نسل آتيه به چه زندگى بايد بكنند؟ چه چيزدارند كه زندگى بكنند؟ هيچ چيز ندارند. اين راجع به اقتصاد مملكت ما. راجع به فرهنگ ما، يك فرهنگى كه نمى‏گذارند، دست غير نمى گذارد كه اين اولاد، اين اولادهاى ما تحصيل بكنند و خوب تحصيل بكنند، مانع هستند از اينكه تحصيل بكنند. الان داد همه معلم‏ها و شاگردها و همه در آمده كه ما مى‏خواهيم مستقل باشيم، ما خواهيم خودمان اداره بكنيم كار خودمان را، نمى‏گذاريد شما كه ما زندگى بكنيم. فرهنگ هم مامورند كه عقب نگه دارند، نگذارند انسان پيدا بشود، نگذارند يك آدم‏هاى تحصيل كرده صحيح مستقل پيدا شود كه مستقل فكر كند، مى‏خواهند نگذارند كه يك نسلى پيدا بشود كه مستقل فكر بكند و زمام مملكت را آنها بخواهند دست بگيرند، بايد حتماً يك اشخاصى باشند انگل، مربوط به سياست آمريكا و انگلستان و شوروى تا اينكه اينها بتوانند استفاده‏هاى خودشان را بكنند. پس ما فرهنگ هم الان نداريم، هم فرهنگ ما را از بين برده، هم اقتصاد ما را از بين برده، ما چه داريم ديگر؟ وقتى كه به ارتش نگاه مى‏كنيم يك ارتشى است تحت فرمان مستشارهاى آمريكا. ما ارتش داريم؟ ارتشى كه استقلال ندارد خودش نمى‏تواند يك كارى را انجام بدهد، مستقل نيست در كارش، شصت هزار مفتخوار آمريكائى آمده به اسم مستشار، حالا ديگر چه مى‏كنند من نمى‏دانم اما ارتش ما تحت نظر آنهاست پس ما ارتش هم نداريم. چه چيزما داريم ديگر؟ ايران چه چيزدارد؟ اين ايرانى كه ايشان مى‏فرمايند كه به تمدن بزرگ، دروازه تمدن بزرگ، اين تمدنش، اين تمدن بزرگش است؟!

مفهوم آزادى در قاموس كارتر

آن آزادى كه كارتر مى‏گويد كه چون شاه يك آزادى خيلى صريح و خيلى تندى به مردم داده، از اين جهت با او اختلاف مى‏كنند. به منطق كارتر اينهمه فريادى كه دارند مردم مى‏زنند از اين است كه تخمه كردند براى آزادى، آزادى اينقدر به آنها دادند كه آنها ديگر نمى‏توانند هضمش بكنند فرياد

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 195

مى‏زنند. اين حرف‏ها، حرف‏هاى آنهاست ديگر. كارتر در چند روز پيش از اين همين را گفت، در روزنامه هم اينها نقل كردند، مى‏گويد يك آزادى تندى به مردم داده است و از اين جهت - از اين جهت - منشا اختلاف مردم با او اين است، اينهمه داد كنند آزادى، براى اين است. الان كه شما اينجا نشستيد من نمى‏دانم دقيقاً، مى‏دانم كه خبرهاست اما حالا كدام نقطه است، كشتارچى است، امشب چند نفر را كشته‏اند، امروز چقدر كشتار شده است، اينها را ما الان اطلاع نداريم اما هر روزنامه‏اى كه از ايران مى‏آيد با اينكه روزنامه‏ها معلوم نيست بتوانند تمامش را بنويسند، هى چند تا كشته كجا بوده، چند تا كشته كجا. در كبوتر آهنگ، يك دهى است در اطراف همدان، يك دهى است در اطراف كبوتر آهنگ، نوشته است كه 5 نفر كشته آنجا داشته، در يك ده! اين آتشى كه الان در ايران روشن شده، زبانه كشيده و دهات ايران را عرض مى‏كنم كه قصبات ايران را، شهرهاى بزرگ و كوچك ايران را فرا گرفته و اين مژده‏اى است براى ما كه همه ناراضى‏ها صدا در آورده‏اند، كشته دادند، بيخود كه نيست، براى فريادى است كه مى‏زنند كه ما مى‏خواهيم. تا فرياد مرگ بر شاه نكنند، نمى زنند آنها را. امرشان اين است كه هر وقت اسم شاه آمد و نگفتند كه اعليحضرت آريا مهر!! يالله بزنيد. الان همه ايران از آن بچه‏هاى كوچك تا آن پيرمردهاى بزرگ با يك كلام، يك كلام حرفشان است كه ما نمى‏خواهيم اين را، اين برود و يك همچو ملتى نمى‏شود كه پيروز نشود شما بدانيد كه پيروز است اين ملت (انشاءالله)

خروج شاه از ايران كليد حل بن‏بست و ايجاد آرامش در مملكت

با يك ملت نمى‏شود بازى كرد. شما نترسيد از اينكه كارتر از آن طرف مى‏گويد ما پشتيبانى مى‏كنيم و وزير خارجه انگلستان از آن طرف مى‏گويد كه ما پشتيبانى مى‏كنيم و نمى‏دانم كرملين از آن طرف مى‏گويد ما پشتيبانى مى‏كنيم، اينها همه حرف است كه مى‏زنند، هيچ از اين معنا نترسيد، يك ملت هر چه هم كه ضعيف باشد، وقتى همه گفتند نه، اين نه است، نمى‏شود آره بشود. نه مى‏تواند نظامى اين كار را بكند نه مى تواند ارتش آمريكا و روسيه اين كارها بكند، اين يك چيزى است (نشد). چاره حل آن بن بستى كه الان هست نه وزير مى‏تواند اين را حلش كند نه وكيل مى‏تواند حلش كند، حلش دست شاه هست و آن اين است كه بگذارد و برود، بگذارد و برود، بگذارد مردم را به حال خودشان، بن بستش اين است كه الان دولت‏ها بن بست آوردند شاه اين بن‏بست را پيدا كرده است و بن‏بست به دست شاه واقع شده است هى مى‏گويند بن بست است بياييد بنشينيم حلش كنيم حل چى و حل كى هيچ كس نمى‏تواند حلش كند اين آتش را هيچ كس نمى‏تواند خاموش كند، فقط كليدش دست خود ايشان است كه گورش را گم كند و برود. وقتيكه رفت يك آرامشى هست، وقتى دنباله‏هايش هم رفتند يعنى آنهايى كه پشتوانه او بودند، آنها هم قدرت‏هايشان را جمع كردند و رفتند مملكت آرام مى‏شود. مملكت ايران چرا آرام نباشد؟ مردم ايران، مردم آرامى هستند لكن وقتى اينقدر فشار به آنها مى‏آيد آنوقت صدايشان در مى‏آيد و الا مردم نجيب آرامى هستند، الان از نجابتشان هست كه اين داد را دارند مى‏زنند، از اصالت ايران

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 196

است كه دارند اين داد را مى‏زنند.

تكليف ايرانيان مقيم خارج، تبليغ نهضت و مقابله با تبليغات سوء رژيم شاه

انشاءالله خداوند تاييد كند همه شما را، همه اهالى مملكت ما را و اين را هر شب من دارم عرض مى‏كنم كه ماها تكليف داريم آقا. شما الان كه اينجا ايستاديد يا نشستيد تكليف داريد يعنى ملت ايران الان يك دينى به عهده ما دارد. اينهائى كه در ايران هستند بچه‏هايشان كشته شده است، مادرها داغ پسر ديدند، پدرها داغ جوان‏ها را ديدند، آنها الان به ما يك دينى پيدا كردند يعنى ما مديون آنها هستيم. آنها براى نفع همه ملت است كه قيام كردند، خودشان تنها نيستند، براى ملت قيام كردند، ما هم از ملت ايران هستيم پس براى ما هم قيام كردند، ما بايد در اينجا كه هستيم يا در هر جا، آمريكا هستيد، اروپا هستيد، انگلستان، هر جا هستيد، شماها بايد خدمت كنيد به اين مملكت، خدمتتان به اين است كه تبليغ كنيد. شما مى‏توانيد، هر كدام مى‏توانيد با چند نفر تماس كه پيدا مى‏كنيد مسائل ايران را طرح كنيد، مسائل ايران را به واسطه تبليغات سويى كه شده اشتباه به مردم مى‏گويند، خلاف به مردم گفتند، گفتند به اينكه، نه، اينها مى‏خواهند -ارتجاع است - برگردانند مملكت را به حال نمى‏دانم هزار و چند صدسال پيش از اين. نخير ارتجاع نيست، شما -ارتجاع - مرتجع هستيد كه تاريخ فعلى ما را برگردانديد به تاريخ دو هزار و پانصد سال قبل و تاريخ گبرها، اين ارتجاع است، نه ارتجاعى كه ما مى‏گوئيم ما تاريخ‏مان را مى‏خواهيم، تاريخ زنده اسلام خودمان را مى‏خواهيم. گويند اينها مرتجع هستند، نخير مرتجع نيستند و مترقى هم هستند و مى‏خواهند كه آزادى داشته باشند و استقلال. كسى كه آزادى و استقلال مى‏خواهد مرتجع است؟!. مرتجع آن است كه آزادى را سلب مى‏كند، برگشته به حال سلاطين قلدر و مرتجع آن است كه آزادى را سلب مى‏كند. مرتجع آن است كه خيانت مى‏كند به يك مملكتى و به يك ملتى، نه مرتجع مردمى هستند كه مى‏گويند چرا خيانت مى‏كنى، چرا آزادى را به ما نمى‏دهى. انشاءالله اميداوارم كه همه‏تان خدمت كنيد و همه‏تان مسائل را، در دانشگاه هستيد دانشگاهى‏ها را وقتى چند نفرشان جمع شدند به آنها بگوئيد ايران اينطور است، اينطور است، اينطور و مسائل ايران اين است، به ما اينطور ظلم كرده اين مرد. وقتى ده هزار نفر ايرانى كه فرض كنيد كه (اينجاها بيشتر از اينها هست) هر كدام به ده نفر بگويند، يك جمعيت زيادى مطلع مى‏شوند، اطلاع هم دارند اما مطلع‏تر مى‏شوند، مطالب روشن مى‏شود پيششان كه اين ملت، يك همچو گرفتارى دارد و مى‏خواهد آزاد باشد. انشاءالله موج در اينجا هم پيدا بشود و بلكه نتيجه‏اش زود حاصل شود، نتيجه حاصل مى‏شود لكن انشاءالله زود حاصل بشود، انشاءالله خدا همه‏تان را حفظ كند.




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:36 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 219

تاريخ: 30/8/57

بيانات امام خمينى در مورد اقدامات خلاف قانون اساسى و خائنانه رژيم رسواى پهلوى

اصل اول اين است كه ملت رژيم پهلوى را نمى‏خواهد

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

راجع به اين مطلبى كه ما مى‏خواهيم و ملت خواست، كه آن اصل اول كه ملت مى‏گويند كه ما رژيم پهلوى را نمى‏خواهيم ما شاه را نمى‏خواهيم، اين سلسله پهلوى را نفى مى‏كنند، اينها تشبثاتى كردند و دست و پاهائى هم دارند مى‏كنند. در زمان آن نخست وزير جلوترى تعبيرش اين بود كه مردم چون شعار برخلاف قانون اساسى مى‏دادند از اين جهت مردم را كشتند. مقصودش اين بود كه مردم مى‏گفتند كه مرگ بر شاه، ما شاه را نمى‏خواهيم و اين خلاف قانون اساسى بود!

خوب، اول يك جهت را بايد بگوئيم بعد هم يك بررسى بكنيم و ببينيم خلاف قانون بوده يا نه. يك جهت اينكه خوب حالا اگر يك كسى شعار برخلاف قانون اساسى داد او بايد به مسلسل بسته بشود و كشته بشود؟ يا خوب قوانين دارد، يك كسى برخلاف قانون اساسى فرض كنيد كه مخالفتى كرد، روى قوانين بايد چه بشود و ثانياً ببينيم كه، بررسى در اين موضوع كه ملت برخلاف قانون اساسى شعار مى‏داده يا شاه برخلاف قانون اساسى شاه بوده‏است ؟ اگر يك شاهى بود كه (حالا روى قوانين اساسى مابحث مى‏كنيم) اگر يك شاهى بود، يك سلسله‏اى بود كه به حسب قانون اساسى اين سلسله روى كار آمده بود كه قانون اساسى اين است كه ملت بايد يك كسى را راى بدهند تا اينكه شاه بشود، خود همين آقاى شاه هم گفتند كه در قانون اينطور است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مى‏دهند به شخص سلطان، خوب بايد ببينيم كه آيا مردم اين را اعطاء كردند به ايشان تا اينكه اگر شعارى برخلاف داده شد، شعار برخلاف قانون اساسى باشد؟ يا مردم اصلاً اطلاعى از اين مسائل نداشتند؟

حكومت رضاخان نيز بر اساس سرنيزه و كودتا بود

اول كه رضاخان آمد روى كار با كودتا آمد و تهران را گرفت و همه كارهائى كه رضاخان كرد، كارهاى سرنيزه‏اى بود اصلاً به ملت كسى اعتنا نداشت چنانچه حالا هم به ملت اينها اعتنا ندارند. از اول كه او آمد روى كار، آن را من يادم هست از وقتى كه او آمد، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد،

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 220

(اكثراً البته) لكن خوب، من شاهد قضايا بودم، من يادم است همه را، ايشان كودتا كرد و آمد تهران و ابتداى امر خيلى اظهار ديانت و اظهار اسلاميت و در ماه محرم، در شبهاى ماه محرم گاهى مى‏گفتند پابرهنه اين طرف آن طرف مى‏رود براى عزادارى و همه اين تكيه‏هائى كه در تهران برپا بود ايشان مى‏رفت اين تكيه‏ها و پيش صاحب تكيه‏ها اظهار اسلاميت و اظهار ايمان مى‏كرد تا وقتى كه پايش يك قدرى مستقر شد (ابتدائش اينطور بود) تا وقتى كه حكومتش يك حكومت مستقرى شد، آنوقت كه حكومت، حكومت مستقر شد، دست به نيزه برد و سرنيزه برد و كوبيد همه اقشار ملت را، آنوقت هم مثل حالا نبود كه، يعنى مثل اين يك سال كه ملت يك تحولى درش پيدا شده باشد كه مطالب را (چرا) بگويد و قيام برخلاف بكند، هيچ ابداً صحبت از اينكه يك مطلبى برخلاف راى رضاخان بگويند هيچ اين مسائل نبود، با سرنيزه آمد و با سرنيزه مجلس درست كرد بدون اينكه ملت اصلاً اطلاعى از وكلايش داشته باشد و اطلاعى از مسائل اصلاً داشته باشد. رضاخان هم معلوم نبود كه خودش يك همچو كارى كرده باشد، ليست‏هائى از طرف (به طورى كه شاه مى‏گويد) سفارتخانه‏ها آوردند و مى‏دادند و همين ليست تعيين مى‏كرد كه كى وكيل كجا، كى وكيل كجا، اينها را هم مامورها مى‏رفتند و وكيل مى‏كردند يك عده‏اى از وكلايى كه انتصاب ابتدايى از سفارتخانه‏ها بود (زمان رضاخان سفارت انگلستان مهم بود و زمان ايشان هم سفارت آمريكا حالا مهم است) ليست‏ها را آنها مى‏دادند، افراد را آنها تعيين مى‏كردند، منصوب از قبل آنها به حسب واقع بود و منصوب از قبل رضاخان و محمدرضاخان در آن زمان در دست دوم و به حسب ظاهر بود، اما مردم چه دخالتى داشتند؟

وكلاى مجلس فرمايشى شاه يا انتصاب دولت بودن يا سفارت آمريكا

اصلاً در تمام دوره مشروطيت يك مجلس قانونى ما نداشتيم، يك مجلسى كه همان قانون اساسى اين مجلس را قبول بكند، حالا دوره اول مشروطيت همان دوره اولش چى بود آن را من نمى‏دانم اما آنقدرى كه ما در نظرمان هست، نبوده است يك مجلس قانونى. خوب يكى از چيزهائى كه در متمم قانون اساسى است اين است كه بايد پنج نفر از مجتهدين به تعيين مراجع تقليد، پنج نفر مجتهد در مجلس نظارت كند، اگر نباشد قانونى نيست مجلس، و در طول تاريخ مشروطيت شايد همان اول يك همچو چيزى شده است (حالا تمام يا نيمه تمام نمى‏دانم) لكن در اين مدتى كه ما خاطر داريم كه تقريباً حدود شصت سالش را من يادم است اين مسائل نبوده است، نه اين پنج نفر اصلاً در مجلس رفتند و نه مردم اطلاع داشتند از اينكه كسى را وكيل بكنند و اگر هم چنانچه در بعضى از جاها مثلاً تهران گاهى وقت‏ها يك نفر را وكيل مى‏كردند، مردم وكيل مى‏كردند، اما در ساير جاها و تهران هم خوب بيشترش شايد وكلايش هيچ ارتباطى به مردم نداشتند، همه تعيينش از طرف خود دستگاه بود و در اين زمان هم كه همه ما مى‏دانيم همه شما هم مى‏دانيد كه هيچ ابداً وكيل ملى ما نداشتيم كه يك نفر، يك نفر از اينهائى كه الان در مجلس هستند يا بودند اينها از طرف ملت نبودند، هيچ كدامشان از طرف ملت نبودند، اينها همه - را - از طرف دولت بود و نصب دولت بود و حالا يا ليستش را از سفارت

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 221

آمريكا مى‏آوردند و مى‏دادند كه اينها وارد كنند يا به قول شاه، زمان پدرش ليست را آنها مى‏دادند لكن زمان ايشان ديگر خير، ايشان ديگر همچو چيزها نيست! على ايحال يك مجلس رسمى ما نداشتيم كه اگر قانونى در آن مجلس تمام بشود و به راى اكثريت واقع بشود قانون باشد. پس بنابراين آن مجلسى كه در زمان رضاشاه تاسيس شد، مجلس فرمايشى بود كه يا ليستش را سفارت انگلستان داده بود يا خود رضاشاه با سرنيزه مردم را، يك عده‏اى را وكيل كرده بود و مردم هم هيچ ابداً دخالتى در مساله نداشتند. پس آن مجلسى كه او درست كرد يك مجلس غير قانونى، غير ملى، برخلاف قانون اساسى بود، آن مجلس برخلاف قانون اساسى آمد رضاشاه را نصب كرد به سلطنت و خلع كرد، يعنى مجلس موسسان درست كردند آنهم با سرنيزه نصب كرد او را به سلطنت و سلسله پهلوى را و خلع كرد سلطنت سابق را.

اين طرز آمدن سلسله پهلوى روى كار و اصل اساس سلطنت پهلوى‏

شعار (مرگ برشاه) ملت موافق قانون اساسى است

بنابراين شعار به اينكه (من سلطان هستم) خلاف قانون است، نه شعار به اينكه تو سلطان نيستى. اينكه آن مرد سابق، مردك سابق مى‏گفت اينكه مردم را كشتم براى اينكه شعار خلاف ملى مى‏دادند، شعار خلاف قانون اساسى مى‏دادند! و مقصودش اين معنا بود كه شعار خلاف ملى، شعار خلاف قانون اساسى يعنى مى‏گفتند مرگ بر شاه، ديگر مسائل ديگرى را آنها ذكر نمى‏كردند، آنها داد مى‏كردند مرگ بر شاه، ما شاه را نمى‏خواهيم، ما سلسله پهلوى را نمى‏خواهيم. اين شعار برخلاف ملت، خلاف ملى بود، يعنى اين ملت، ملت ايران چون همه شاهدوستند از اين جهت كسى بگويد كه ما شاه را نمى‏خواهيم شعار خلاف ملى است! با اين كه همه ملت گفتند، كدام ملت بوده است كه اين برخلاف او بوده است؟ خوب ملت، اكثريت ملت بلااشكال الان و سابق در دوماه پيش از اين و در بعد از ماه رمضان و روز عيد، اين مردم، اكثر مردم بودند كه مى‏گفتند كه ما نمى‏خواهيم شاه را و مرگ بر شاه، اين شعار ملى است، ملى بوده است شعار ملت، نه شعار خلاف ملى بود، و شعارشان مخالف قانون اساسى نبوده است بلكه موافق قانون اساسى بوده براى اينكه قانون اساسى ايشان را به سلطنت نمى‏شناسد، ايشان سلطان نيستند به حسب قانون اساسى، مردم هم همين معنائى را كه ايشان قانون اساسى گفته، گفتند. پس شعارهاى مردم شعار موافق قانون اساسى بوده است كه شاه، نيست شاه، ما نمى‏خواهيم اين شاه را و اين شعارى كه بگويد من سلطنت دارم و من سلطان هستم، من كذا هستم و اين اعمالى كه ايشان مى‏كنند به عنوان سلطنت، علاوه بر اينكه اعمالش برخلاف قوانين اساسى است، قانون اساسى است حالا علاوه بر اين اصل اين نشستنش به سلام به عنوان سلطنت، تاجگذارى به عنوان سلطنت، همه اينها برخلاف قانون اساسى است قانون اساسى ايشان را به سلطنت نشناخته، وقتى نشناخت تمام اين و تمام فروعى كه متفرع بر اوست برخلاف قانون اساسى است.

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 222

اگر سرنيزه و حكومت نظامى را برداريد، با انجام يك رفراندم حقيقت آشكار مى‏شود

در اين دولت بعد از آن دولت هم اين صحبت را هى پيش مى‏آوردند كه هر كس قانون اساسى را قبول دارد اين اشخاصى كه در خارج مملكت هستند و زندگى مى‏كنند، آنهائى كه در اروپا هستند، اينهائى كه در جاهاى ديگر هستند، اينهائى كه قانون اساسى را قبول دارند بيايند، هر كه قانون اساسى را قبول ندارد نيايد و مقصودشان همين بود، يعنى هر كه قبول دارد كه اين شاه، شاه است بيايد و هر كس قبول ندارد نيايد. اين هم روى اين ترتيبى كه من عرض كردم اين هم صحيح نبوده حرف اينها براى اينكه آن كسى كه شاه را قبول ندارد او موافق قانون اساسى هست حرفش، نه آن كسى كه مى‏گويد شاه بايد باشد. اين يكى از تشبثاتشان بوده است كه از اول (حالا هم باز همين مسائل را مى‏گويند، همين مطلب را مى‏گويند) از اول هم اينها مى‏گفتند كه اينكه گفته بشود و ملت بگويد كه ما شاه را نمى‏خواهيم اين خلاف قانون اساسى است، خوب حالا ما فرض مى‏كنيم كه اين قانون اساسى بوده و همه اين اشكالات رفع و ايشان موافق با قانون اساسى آمده است و به اريكه سلطنت نشسته است، از چند جهت باز اشكال است. يك جهت اينكه خوب همين مردمى كه شما را راى دادند و قانون اساسى شده است براى خاطر راى مردم و ماده قانون اساسى كه اين يك موهبت الهى است كه مردم مى‏دهند به شخص سلطان، همين مردم حالا مى‏گويند (نه )، اگر مى‏گوييد درست نيست اين حرف رفراندم كن، رفراندم كن، يعنى سرنيزه را برداريد، حكومت نظامى و دولت نظامى را برداريد و مردم را آزاد بگذاريد بعد بگوييد كه آقا هر كس كه اين سلنت را قبول دارد بيايد در شمال شهر، هر كس قبول ندارد برود در جنوب شهر، ببينيد شمال شهر بيشتر جمعيت پيدا مى‏شود يا جنوب شهر. اينها امتحان كنند، اگر راست مى‏گويند كه مى‏خواهند اينها مطابق قانون اساسى عمل كنند و عمل به قانون اساسى يك اصلى است پيش اينها، ما ادعاى اين را داريم كه الان - ملت قانون اساسى - قبول مى‏كنيم اين ماده قانون اساسى را كه قانون اساسى گفته است كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه مردم به شخص شاه مى‏دهند (حالا اشكالات ديگرى كه بعضى شب‏هاى ديگر كردم، آنها را ما همه را كنار مى‏گذاريم قبول مى‏كنيم اين مطلب را از ايشان) لكن ملت بايد اين را هبه كنند و بدهند به شخص سلطان، حالا اگر ملت آمدند گفتند كه بابا نمى‏خواهيم اين شاه را، همان ملتى كه اعطا كرده بودند حالا بگويند (نه)، به حسب قانون اساسى (نه) صحيح است، آن (آره) درست است يعنى آره تا حالا، از حالا به بعدش ديگر سلطنت نه. بنابراين به حسب قانون اساسى روى فرض ما قبول كردن اينكه از اول سلسله پهلوى صحيح بوده است سلطنتشان، موافق قانون اساسى هم بوده است، همه جهات را قبول كنيم، الان كه مردم مى‏گويند (نه )، الان ديگر ايشان سلطنت ندارند. پس الان ادعاى سلطنت، قرار دادن نخست وزير براى يك مملكت نمى‏دانم هر كارى كه انجام مى‏دهد كه از شوون سلطنت است، ايشان حق ندارد قرار بدهد، حق ندارد كه نخست وزير قرار بدهد. پس نخست وزير هم برخلاف قانون است، برخلاف قانون اساسى است.

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 223

سلطانى كه به سوگند خود وفا نكند خائن و متخلف است

علاوه بر اشكالاتى كه در خود اينها هست، علاوه اگر چنانچه ما يك سلطانى را، مردم يك سلطانى را قرار دادند و همه‏شان راى به او دادند، اين سلطان (چنانچه خود ايشان هم اين كار را كرده) آمده است و قسم خورده است به اينكه من خيانت نمى‏كنم و مذهب را حفظ مى‏كنم، خدمت مى‏كنم، وفادارم به مذهب و به ملت خيانت نمى‏كنم، اين چيزى است كه قسم خورده است، ايشان به اين قسمش وفا كرده است؟! اگر يك سلطان قسم خورد كه من خيانت نمى‏كنم و بعد خيانت كرد، اين ديگر سلطان نيست اين تخلف كرده پس سلطان نيست.

ايشان خيانت نكرده است به اين مملكت؟! ايشان نفت ما را همين طورى نداده است به آمريكا؟! ايشان نظام ما را تحت نظر مستشارهاى آمريكائى قرار نداده است؟! ايشان در خدمت آمريكا نيست؟! در خدمت شوروى نيست؟! اگر نيست چرا تاييدش مى‏كنند؟ چطور شد كه اينقدر يقه درانى مى‏كند كارتر براى ايشان؟ قوم و خويشش كه نيست. فرض هم اين است كه ايشان خدمتى براى آنها نمى‏كند، اگر ايشان خدمتگزار نيست، خوب فرق ما بين اين و ديگرى نيست. چطور شد كه الان از هر گوشه‏اى اينهائى كه منافع در ايران دارند و دارند مال مفت اين مملكت را مفت مى‏خورند، نفتش را مى‏برند و پايگاه براى خودشان درست مى‏كنند عوض پول نفت، نفت ما را مى‏خورند و مى‏برند و به اسرائيل كه دشمن سر سخت مسلمين و اسلام است مى‏دهند، اگر بنا باشد كه اينها خدمتگزار به خارجى نباشند و خائن به مملكت نباشند، تسلط ندهند آنها را بر مملكت، چطور شد صدا در آمده حالا؟ چرا، چرا نخست وزير انگلستان مى‏گويد (ما آنجا منافع داريم، ايشان به ما خدمت كرده است، حالا بايد ما عوضش كمك بكنيم به او) پس چرا تكذيب نكرد اين حرف را؟

چطور كارتر مى‏گويد كه (ما هيجده ميليارد اسلحه داديم به اينجا و خطر است براى ما، ما چطور هستيم، اينجا براى ما منافع دارد). شما هيجده ميليارد اسلحه‏اى كه به درد ما نخورد به ايشان تحميل كرديد و ايشان به شما خدمتگزارى كرده است اين خيانت نيست به يك مملكتى؟! خوب ايشان خيانت كرده، بعد از اينكه خيانت كرده است بر فرض اينكه مردم هم نگويند نه، اينكه خودش ساقط است.

تمام قراردادها در زمان رضاشاه و محمدرضا برخلاف قانون و باطل است

تمام قراردادهائى كه تا حالا بسته شده است در ايران، اگر از صدر مشروطه نگوييم، در زمان اين دو تا سلطان كه عبارت از رضاشاه و محمدرضا شاه باشد، تمام قراردادها برخلاف قانون است و قراردادها همه باطل است براى اينكه مجلس، مجلس قانونى نيست تا تصويب كند، سلطان، سلطان قانونى نيست تا مثلاً عرضه بدارد به مجلس تا نخست وزير تعيين كند، تا امر به فتح مجلس بكند. اينها همه روى قوانين، بايد روى قواعد باشد، نه، هيچ كدام روى قواعد نبوده، روى قوانين نبوده. همه اين قراردادهائى كه كردند، قرارداد اسلحه كردند باطل بوده اين قرارداد، بيايند پول ما را بدهند و آهن‏هايشان راببرند. نفت ما را برديد پولش را بدهيد آهن‏هايتان را ببريد مال خودتان.

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 224

اصلاحات ارضى شاه يكى از بزرگترين خيانت‏ها

هر قراردادى كه اينها كردند، مراتع سر سبز بسيار غنى ايران را دادند (آنطور كه به من نوشته بودند) به يك هيئتى كه يكى از آنها ملكه انگلستان است، مراتعى كه متخصصين، آنهائى كه آمدند ديدند، گفتند بهترين مراتع در دنياست از حيث دامدارى، اينها دادند به او و خود مملكت ايران مانده حالا گوشتش را بايد گوشت يخ كرده‏هاى، كثافت كارى‏هاى آنها را بياورند و اينجا خودش ندارد. اينها خيانت نيست بر يك مملكتى؟! اين اصلاحات ارضى از بزرگترين خيانت‏ها نيست بر اين مملكت كه زراعت مملكت را بكلى از بين برديد و دهقان‏هاى بيچاره را همچو كرديد كه هجوم آوردند به شهرستان‏ها! تهران الان پر است از اين بيچاره‏هايى كه، دهقان‏هاى بيچاره‏اى كه از اطراف آمدند توى اين زاغه‏ها و توى اين چادرها و توى اين كثافت كارى‏ها بيچاره‏ها دارند زندگى‏كنند با عائله در زمستان سخت، اينها خيانت به يك ملتى نيست؟! خيانت كردى، وقتى خيانت كردى ديگر سلطان نيستى، سلطان اگر خائن باشد سلطان نيست.

پس اين اتخاذ اين تخت و تاج را امروز، قرار دادن نخست وزير را امروز امر به فتح نمى‏دانم مجلس و بستن مجلس، همه اينها چيزهايى برخلاف قانون اساسى است و اين فرياد ملت كه مى‏گويند (كه شاه را نمى‏خواهيم) موافق قانون اساسى است، اين شعار برخلاف قانون اساسى نيست نخير، شعار بر وفق قانون اساسى است، شعار شما، شماى نخست وزير كه مى‏گوييد (اعليحضرت همايونى)، اين شعار خلاف قانون اساسى است، ايشان اعليحضرت نيستند، ايشان سلطان مملكت نيستند. اين يكى از مسائلى است كه اينها هى گفتند و دنبال كردند و اينها. يكى از مسائل هم قضيه اين است كه (اگر ما نباشيم ثبات منطقه از بين مى‏رود) اين هم بايد بعد ببينيم چه مى‏شود. اگر ايشان نباشند چه ثباتى از بين مى‏رود و حالا چه ثباتى ما داريم؟! انشاءالله خداوند همه‏تان را توفيق بدهد، موفق باشيد.

بايد با مصاحبه و تبليغات نهضت را معرفى كنيد

شما هم خدمت كنيد به اين نهضتى كه ايران هست، هر جور خدمتى مى‏توانيد بكنيد، در داخل هستيد خدمت‏هاى داخلى، در خارج هستيد خدمت‏هائى كه در خارج امكان دارد مثل تبليغات، مثل مصاحبه با مطبوعات، نوشتن مقاله در مطبوعات. اينها بد معرفى كردند ايران را و اهالى ايران را و شما موظفيد، همه ما موظفيم به اينكه مسائل را براى اينجاها هم روشن كنيم.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:37 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 245

تاريخ: 3/9/57

بيانات امام خمينى در مورد تبليغات سوء ابر قدرت‏ها جهت لوث نمودن مبارزات مشروع ملت ايران

بسيج و گسترش نيروهاى تبليغاتى در داخل و خارج بر عليه مبارزات ملت ايران‏

بسم الله الرحمن الرحيم

دامنه اين مبارزات هر چه گسترده‏تر مى‏شود دامنه تبليغات هم بر ضد آن گسترده‏تر مى‏شود، اول كه مبارزات كمتر بود و آرامتر بود، تبليغات هم به همان حجم كمتر بود در داخل و خارج و حالا كه مبارزات بالا گرفته است دست و پا مى‏كنند آنهائى كه مى‏خواهند شاه را نگه دارند، چه قشرهائى كه در داخل دارد از عمال و چه قشرهائى كه در خارج هستند، چه آنهائى كه طمع به كيسه شاه دارند و چه آنهائى كه طمع به مخازن ايران دارند، اينها همه دسته جمعى به دست و پا افتادند و دامنه تبليغات را هر چه بيشتر گسترده‏تر كردند و مى‏كنند.

سلطه شاه عامل موثر بر هم زننده ثبات منطقه‏

از جمله چيزهائى كه اخيراً گفتند و تذكرش هم دادم و كلمه‏اى كه صادر شده است از كارتر و من را بسيار متاسف كرده است و متاثر، اينكه ايشان ابتدائاً مى‏گويد كه يك ايران قدرتمند و يك ايران مستقل براى ثبات منطقه لازم است (با اين تعبير تقريبا) و دنبالش مى‏گويد كه ما نمى‏توانيم ببينيم كه اراذل پست شاه را كنار بزنند و اين رژيم را از بين ببرند. اين يك تبليغات است و يك تهديد، اين كه تبليغ است آن است كه خود شاه هم هميشه در حرف‏هايش هست و بوده است و عمالى هم كه در خارج دارد و ارتزاق از او مى‏كنند همين حرف را مى‏زدند و مى‏زنند و آنهائى هم كه منافعشان را خواهند تامين بكنند به دست شاه، آنها هم اين حرف را مى‏زنند كه ايران اگر شاه برود ثباتش از بين مى‏رود. الان كه شاه هست، الان ثبات دارد ايران؟! اينهااصلاً فكر اين كه اين حرفى كه مى‏زنند، نمى‏كنند خوب منعكس مى‏شود اين يك آدمى است كه قدرتمند است، از ابرقدرت‏هاست، حرفش را منعكس مى‏كنند، در ايران منعكس مى‏شود، در ساير ممالك منعكس مى‏شود كه الان كه شاه هست الان ايران در ثبات و آرامش دارد زندگى مى‏كند، همه آرام، مردم همه راحت منزل‏هايشان مى‏خوابند اينجا هم به راحتى مشغول كسب و كارشان هستند و مدارس هم همه آرام، دانشگاه‏ها هم همه مشغول به تحصيلشان هستند با آرامش، با خوشى براى اين كه شاه هستند در ايران!! خوب اين منعكس مى‏شود در دنيا كه يك همچو انقلابى كه الان در ايران هست، در غياب شاه هست يا در حضور شاه هست؟ شاه نيستند و اين

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 246

ناآرامى‏هاى سرتاسرى هست؟ يا شاه هم تشريف دارند، در حضور مبارك اعليحضرت!! همه مردم ايستاده‏اند و مى‏گويند مرگ بر اين شخص، مرگ بر اين سلسله؟

اين كشتارهائى كه در سرتاسر ايران ما هر روز شنويم، هر روز تقريباً از تلفن‏هائى كه از ايران مى‏شود اطلاع دهند كه فلان جا چند نفر كشته داشت، فلان جا چند نفر كشته داشت، فلان اعتصاب واقع شد، فلان جا اعتصاب شد، فلان اداره اعتصاب شد، فلان دستگاه اعتصاب شد، اينها همه آرامش است؟! با وجود شاه الان يك مهد آرامى است ايران و ثبات دارد؟! يا اگر شاه باشد آرامش نيست؟ ما مى‏گوئيم كه اگر شاه الان باشد و بخواهد ادامه بدهد اين سلطنت غيرقانونى و اين سلطه جهنمى را، ثبات ايران از بين مى‏رود و رفته است و ايران در معرض سقوط است. آن شخص مى‏گويد كه اگر چنانچه شاه نرود يك ايران مستقل، يك ايران برومند، يك ايران قدرتمند، ثبات منطقه را، ثبات ايران را حفظ مى‏كند! و دنبالش هم آن انگشت مى‏گذارد روى آن قدرتمند و آن كسى كه استقلال را در ايران ايجاد كرده است و يك دولت برومندى است كه آن عبارت از دولت شاه است كه آرامش را حفظ كرده و استقلال را حفظ كرده است و اگر چنانچه او برود، اين استقلال و آرامش، اين آرامش از بين مى‏رود، استقلال از بين مى‏رود، آزادى از بين مى‏رود، همه چيز ما بسته به اين وجود ذيجود است!! آخر اين چه حرفى است كه يك كسى كه مى‏گويد من رئيس جمهورم و ابرقدرت و از آن حرف‏ها و لاف و گزاف‏ها مى‏گويد، اين چه حرفى است كه مى‏زند؟ آخر چرا آدم يك حرفى بزند كه ما در اين گوشه دنيا هم انتقاد از او بكنيم و هر كه بشنود و سرعقل باشد انتقاد از او مى‏كند كه آقا كدام ثبات را شما الان داريد حرف مى‏زنيد؟ الان ثبات در ايران هست؟ شما از كدام استقلال ايران حرف ميزنيد؟ ايران نظامش مستقل است؟ ايران فرهنگش مستقل است؟ ايران صنعتش مستقل است؟ اقتصادش مستقل است؟ آخر چه چيز ايران استقلال دارد تا اين كه به وجود شاه اين استقلال مى‏گويند هست و وقتى استقلال باشد ثبات پيدا مى‏كند منطقه و الان استقلال هست و ثبات هم دارد منطقه! اگر برود ثباتش به هم مى‏خورد! آخر چه استقلالى ما داريم؟ تو كه مى‏دانى، ما هم كه دانيم كه چه مى‏گويى، تو هم مى‏دانى كه ما مى‏دانيم دروغ مى‏گويى، (خنده حضار) استقلال دارد ايران؟! تو خودت مى‏دانى كه ايران را پايگاه‏هاى آمريكا درست كرديد، پايگاه براى آمريكا درست كرديد. اگر يك مملكتى مستقل باشد تو دهن تو مى‏زند كه پايگاه در ايران بخواهى درست كنى. تو كه مى‏دانى كه در كوهستان‏هاى ايران پايگاه براى شما درست شده است. يك مملكت مستقل، يك حكومت مستقل كه نمى‏گذارد كه در مملكتش پايگاه درست بشود و در كوهستان‏هايش چه بشود. تو مى‏دانى كه به سر اقتصاد ايران چه آوردى و خزائن ايران و مخازن ايران را چطور غارت كرديد و برديد. اگر يك حكومت با شرف ما داشتيم، يك سلطان با شرف ما داشتيم امكان داشت كه اين طور مخازن ما را به خورد شما بدهد؟ براى اين كه چند روز ديگر مى‏خواهد، يك آدم قريب شصت سال مى‏خواهد زندگى كند و زندگى پست و رذلش را مى‏خواهد ادامه بدهد، منافع يك ملت بزرگ را همه را از دست مى‏دهد و هيچ فكر آتيه اين مملكت نيست و فكر حال اين مملكت هم نيست، خوب، تو چرا اين حرف را مى‏زنى كه‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 247

مى‏دانى؟ جز اين است كه مى‏خواهى اغفال كنى؟ خوب كى را اغفال كنى؟ اهل مملكت خود ما را اغفال كنى؟ خوب، مملكت ما مى‏دانند كه الان آرامشى در كار نيست، مى‏دانند كه استقلالى ما نداريم.

كارتر فريادهاى آزاديخواهى رابه اراذل و اوباش نسبت مى‏دهد

يك روز مى‏گويد كه يك آزادى تندى!! به مردم دادند و از اين جهت كه آزادى تند است، مردم به هياهو در آمدند. من نمى‏دانم آدم چطور جواب اين حرف‏ها را بدهد، خوب اگر يك آدم عادى بود، آدم مى‏گفت خوب نامربوط گفته ولش كن، اما يك كسى است كه خواهد با اين حرف‏ها تبليغ كند، مى‏خواهد بااين حرف‏ها حكومت شاه را حفظ بكند - اگر ايشان هم - بعد دنبالش آن حرفى كه هر انسانى را، هر انسانى را ناراحت مى‏كند كه يك آدم يك سر و دوگوشى كه هوشش سرجايش است، باز ديوانه نشده است، مى‏گويد كه ما نمى‏توانيم ببينيم كه اراذل پست اين سلطنت را ساقط بكنند!! سى و پنج ميليون جمعيت مسلم كه ايستاده‏اند و ميگويند كه ما مى‏خواهيم آزاد باشيم، ما خواهيم مستقل باشيم. آزادى و استقلال طلبى، اراذلى و پستى است؟! شما كه مى‏گوئيد كه آزاد كردند شما را و شما به واسطه آزادى! يك همچو حرفى ميزنيد، مردم ايران آزاد هستند؟! مطبوعات ايران الان آزاد است؟! پس چرا تعطيل است مطبوعات؟ اگر اينها آزادند چرا براى اين كه سانسور نباشد، الان همه مطبوعات ايران تعطيل است؟ مخابرات ايران چرا تعطيل است؟ همه چيز ايران الان تعطيل است، هر اداره‏اى كه برويد تعطيل است، خوب چرا؟ چرا مطبوعات ايران الان تعطيل است؟ خوب اين را از آقاى كارتر بپرسيم كه چرا مطبوعات ايران الان تعطيل است. مطبوعات ايران هم به واسطه اينكه يك مردم اراذل پستى هستند تعطيل كردند؟! و چاپخانه‏ها هم هيچ روزنامه‏اى را طبع نمى‏كنند تا سانسور هست؟ يا سانسور و اختناق و كارهائى كه خلاف انسانيت است در آنجا دارد انجام مى‏شود و مردم بر خلاف اين قيام كرده‏اند. مردم مى‏خواهند كه انسان باشند، مردم ايران مى‏خواهند آدم باشند، انسان باشند نه اينكه تحت نظارت يك اشخاصى كه هيچ چيز ندارند. آن وقت يك مردمى كه قيام كرده‏اند و بچه‏هايشان را و جوان‏هايشان را دارند فدا مى‏كنند براى آزادى، براى استقلال، براى اسلام، براى حكومت عدل، اينها اراذل و پست هستند در منطق شما؟!

در منطق كارتر قتل و غارت حقوق بشر، امرى ضرورى براى نجات ايران است!!

اصلاً يك وقت عرض كردم كه الفاظ از معانى خودش تهى است. اين عصر ما يك عصرى است كه الفاظ گفته مى‏شود، لكن معنا آن معنا را نمى‏دهد.ايشان مى‏گويد كه ايران آزاد است، زياد آزاد است! در همين حرفش هم گفته است من خوشحاليم از اينكه شاه آزادى به مردم داده است! شماخوشحاليد كه، اين آزادى است كه به ما داده؟! الفاظ را گويند، اما معنا ندارد اين الفاظ، الفاظ بى‏معنى مى‏گويند. آزادى يا معنايش به معناى اختناق است (ايشان آزادى را مى‏گويد و مرادش اختناق‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 248

است) يا مى‏گويد و سرش نمى‏شود كه چه مى‏گويد. نمى‏توانيم ما بگوييم كه يك آدمى الفاظى را مى‏گويد و نمى‏فهمد چه دارد مى‏گويد. تو ملتفت هستى كه دارى چه مى‏گويى كه (ايران آزاد است، من خوشحالم كه ايران آزاد است، بله، من متاسفم كه بعضى مثلاً كشته شده‏اند لكن اين لازم بوده) دنبال اين كه مى‏گويد من متاسفم، مى‏گويد لكن يك مطلب لازمى بوده!، (مطلب لازمى بوده) مى‏دانيد يعنى چه؟ يعنى اگر اين آدمها را نكشند نفت ما نجات پيدا نمى‏كند. اگر اينها را نكشند پايگاه‏هاى ما ممكن است از بين برود. اين لازم بوده است كه براى استفاده خارجى‏ها، براى غارتگرى اينها، براى اين كه نفت ما را ببرند و خودشان پايگاه درست كنند، عوض پول نفت پايگاه براى خودشان درست كنند مى‏گويند لازم بوده است اين، البته تاسف دارد، البته كاشكى كه اين مردم هيچ حرف نميزدند تا ما نفت‏هايمان را مى‏برديم! چون مردم حالا حرف زده‏اند اين يك خرده تاسف دارد! آدمكشى هم تاسف دارد لكن اين آدمكشى لازم بوده است! يك انسانى كه مى‏گويد كه حقوق بشر، اسم از حقوق بشر مى‏برد آنوقت يك همچو حرفى مى‏زند كه يك مردمى كه ايستادند و يك حق اوليه بشر را دارند مطالبه مى‏كنند، اينها اراذل پست هستند و كشتن ايشان هم لازم است! اينها كه مى‏گويند كه ما مى‏خواهيم آزاد باشيم و مى‏خواهيم مستقل باشيم، اينها كشتن‏شان لازم است، يك امر لازمى بوده ولو تاسف دارد كه چرا اينها يك چنين حرفى مى‏زنند، خوب بود اين حرف‏ها را نزنند! - باشد - مردم باشند تحت همين مهميز اعليحضرت باشند تا ما هم نفت‏ها را ببريم و راه باز باشد براى ما. با سرنيزه ريختند آبادان و آن جاهاى ديگر، باز مى‏خواهند نفت‏ها را ببرند، مردم تا حالا هم حاضر نشده‏اند نمى‏دانم الان وضع امروز چه جورى است.

در هر صورت ما در يك محيطهائى واقع شديم، در يك عصرى واقع شديم كه عجائب و غرائب ما مى‏بينيم، از آن طرف مردك دم از آزادى بشر مى‏زند و حفظ حقوق بشر، از آن طرف مى‏گويد كه در مثل ايران ديگر حفظ حقوق بشر مطرح نيست. در يكى از فرمايشاتشان آقاى كارتر اين طور مى‏گويند كه: در مثل ايران كه ما يك منافعى داريم و قضيه سوق الجيشى است، اينجا ديگر حقوق بشر مطرح نيست، حقوق بشر در جاهاى ديگر مطرح است، در مثل ايران و امثال ايران نه ديگر لازم نيست كه حقوق بشر را ما حفظ بكنيم! از آن طرف هم اين حرف‏ها را مى‏زند كه يك مشت اراذل و عرض مى‏كنم پست، اينها هستند! آيا آن كسى كه سلب آسايش مردم را مى‏خواهد بكند اراذل است يا آن كسى كه گويد مى‏خواهم آزاد باشم؟! آن كسى كه منافع مردم را مى‏خواهد بچاپد از اراذل و اوباش است يا آن كه مى‏گويد منافعمان را ما براى خودمان خواهيم؟! خوب اين را حساب بكنيد، بى‏حساب حرف نزنيد، حساب بكنيد كه اين مردم چه مى‏خواهند. ببينيم خواست مردم اراذلى است و پستى است يا آن كه جلو اين خواسته را مى‏خواهد بگيرد اراذل و پست است؟

فرياد استقلال طلبانه و آزاديخواهى اقشار مردم بر عليه غارتگران‏

مردم ايران حرفشان واضح است، دارند داد ميزنند، از بچه دبستانى و تا دبيرستانى، تا

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 249

عرض مى‏كنم كه همه جا تا برسد به پيرمردها، تمام مدارس ايران، جوان‏هاى ايران در مدرسه در دانشگاه، در هر جا فريادشان اين است كه ما آزادى مى‏خواهيم ما استقلال مى‏خواهيم، ما يك حكومتى كه استقلال را از ما سلب كرده است اين را نمى‏خواهيم. اين آيا اسمش اين است كه مردم اراذلى هستند، مردم پستى هستند كه مى‏گويند ما آزاد مى‏خواهيم باشيم، ما مستقل مى‏خواهيم باشيم، ما مى‏خواهيم تحت حكومت غير نباشيم؟! اين از پستى آنهاست كه مى‏خواهند نباشيم؟! كه اگر تحت اراده شما باشند آن وقت خيلى مردم شريفى هستند؟! اگر نفت‏ها را توى مشتشان بگيرند و بيايند تقديم كنند، كليدهاى مخازن را تقديم شما كنند آن وقت يك مردم شرافتمندى و بزرگوارى هستند؟! حالا كه مى‏گويند كه غارتمان نكنيد حالا پستند؟! اراذلند؟! اين منطق است كه شما داريد؟! يا منطق اوباش است اينها، منطق اراذل است اين حرف‏ها، نه منطق يك انسان. انسان نمى‏تواند اين طور حرف بزند. تو اگر اين جور تعبير نكرده بودى من هم اين جور تعبير نمى‏كردم، من عار دارم كه با تو حرف بزنم.

با تبليغ و انعكاس اهداف قيام ملت، به نهضت كمك كنيم‏

در هر صورت حالا وضع ايران ما به اين جا رسيده و من اميدوارم كه با خواست خداى تعالى پيش ببرد ايران و اميدوارم كه پيروز بشود ايران و شمايى كه اينجا هستيد و از هر جائى كه آمديد، همه‏تان مكلفيد كه به ايران خدمت بكنيد و به اين نهضت كمك بكنيد. كمك تبليغاتى اين جا كه هستيد مى‏توانيد بكنيد و تبليغات مى‏توانيد بكنيد تا اين كه اين قشر تبليغاتى كه مرتزق از شاه هستند در دهنشان را ببندند. در خارج البته دارند اينها يك اشخاصى كه تبليغات مى‏كنند براى حفظ شاه، شما هم تبليغ بكنيد، مردم را آشنا كنيد به اين كه مردم ايران چه مى‏خواهند. اين ملتى كه الان پانزده سال است (بيشتر) قيام كرده است و يك سال است كه دائماً دارد خون مى‏دهد، دائماً دارد جوان‏هايش را فدا مى‏كند، اينها چه مى‏خواهند؟ اينها چه ارزشى قائلند براى اين آزادى و استقلال كه جوانشان را مى‏دهند و معذالك باك ندارند؟ بايد كمك كنيد به اينها، بايد به مردم بگوئيد، به مردم اين حدود بگوئيد كه ايران يك همچو چيزى ميخواهد. گوش نكنيد به اين حرف‏ها كه، تبليغاتى كه از اطراف مى شود كه خير، اينها يك مردم اراذلى هستند و يك مردم پستى هستند، اينها وحشى هستند آن مرديكه آمريكائى گفته بود كه يك مردم وحشى هستند؟ كه آن خبرنگار (باز آن هم اروپائى بود) گفت كه آقا اينها كه آزادى مى‏خواهند، چطور وحشى هستند يك ملتى كه اينطور ايستاده‏اند و دارند (در آن روزى كه آرام هم مردم داشتند مى‏رفتند) مردمى كه اين طور يك ميليون جمعيت آرام دارد مى‏رود و لكن براى يك خواست انسانى است، چطور تو مى‏گوئى وحشى است؟! آنها غير وحشى را عبارت از اين مى‏گويند كه منافع آنها را تامين بكند، هر كه منافع آمريكا را تامين كرد، اين آدمى است كه خير، آدم شريفى است! اراذل نيست! از اوباش نيست! پست نيست؟! شريف است! و هر كس كه بخواهد منافعش را، در جيبش را ببندد كه قاچاقكى نبرند مالش را، اين آدم پستى است! آدم اراذلى است!

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 250

انشاءالله خداوند همه‏تان را توفيق بدهد و همه را پيروز كند، يك روزى به وطن خودتان بيائيد با سرفرازى، الان هم سرفراز هستيد. يك ملتى را شما زنده كرديد، شما ملت ايران زنده كرديد ايران را، آن مرده‏ها را زنده كرديد شماها، جوان‏ها، خداوند انشاءالله همه‏تان را حفظ كند، موفق باشيد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:37 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 18

تاريخ: 15/8/57

بيانات امام خمينى در مورد توبه و تعهدات فريبكارانه شاه

تعهد بر جبران اشتباهات گذشته و استمداد از روحانيون، از تشبثات شاه براى حفظ سلطنت

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

باز شاه به دو وسيله براى نجات خودش متوسل شد، يكى به وسيله فريب، يكى به وسيله سرنيزه. به وسيله فريب اين بود كه نطقى كه كرد التزام داد، تعهد داد به ملت كه اين اشتباهاتى كه كرده است ديگر همچو اشتباهى نمى‏شود و از اين به بعد ديگر به قانون اساسى به همه معنا عمل مى‏شود و جبران آن اشتباهاتى كه كرده بوده ميكند و از عموم ملت خواستار شد كه دست از اين مخالفت بردارند و از آيات عظما و علماى اعلام خواستار شد كه مردم را هدايت كنند كه آنها آرام باشند و از ساير اقشار ملت از قبيل كارگرها و محصلين و جوان‏ها و همه اينها خواستار اين شد كه از اين مخالفت‏ها دست بردارند و به ايران فكر كنند.

در حرف‏هاى ايشان خيلى مسائل هست، يكى اينكه بررسى بشود كه آيا اين كارهائى كه تا حالا انجام داده است، اشتباهات بوده يا تعمدات بوده. اين مخالفت‏هائى كه از قانون كرده، از اسلام كرده، اين خيانت‏هائى كه به ملت كرده، اين جنايت‏هائى كه كرده است، آيا آنطور كه ادعا ميكند اين اشتباهى اين كار را كرده است؟ مثلاً اين نفتى كه به آمريكا داده خيال كرده است كه اينها يك طايفه‏اى از، يك محله‏اى از ايران است؟ يك شهرى از شهرهاى ايران است و نفت را دارد به ايرانى‏ها مى دهد؟! اين اسلحه‏هايى كه به درد ما نمى‏خورد و به جاى نفت پايگاه براى آمريكا درست كرده است خيال كرده است كه اين اسلحه‏ها ارز است؟! پول است؟! اشتباه كرده اين؟! به خيال اينكه دارد پول مى‏گيرد ليره مى‏گيرد اين چيزها را گرفته است؟! اين جنايت‏هائى كه در ايران تا حالا كرده است، حبس‏هائى كه كرده است، زجرهائى كه كرده است شكنجه‏هائى كه داده است، قتل‏هاى عامى كه كرده است اينها اشتباهى بوده است؟! مثلاً به مدرسه فيضيه كه ايشان كماندوها را فرستادند و ريختند در مدرسه فيضيه و قرآن‏ها را آتش زدند، عمامه‏ها را آتش زدند، جوان‏ها را دست و پا شكستند، حجره‏ها را خراب كردند، شكستند، خيال مى‏كرده است كه اين يك جائى از روسيه است و حمله به روسيه است و اشتباهى، اشتباه از كار درآمده؟! عقيده ايشان اين بوده است كه مدرسه فيضيه يك جائى است كه از محل‏هاى‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 19

اجانب است؟! يا اين اشخاصى كه ايشان حبس كرده اشتباه كرده است و اين اعتقادش اين بوده است كه در باغستان اينها را برده است؟! و حالا معلوم شده نه، اين حبس بوده نه باغ!! اين اشخاصى را كه از علما در حبس رفتند يا كشته شدند يا پاى آنها را در روغن داغ گذاشتند يا آنطور كه مى‏گويند اره كردند پاى بعضى‏ها را و همين طور از رجال سياسى، اشتباهات بوده؟! اينها تخيلات بوده است؟ حالا ازاين اشتباهات ديگر ايشان نمى‏كنند و حالا تعهد دارند مى‏دهند؟! مگر همين ايشان نبودند كه اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند (خوب كسى كه بخواهد سلطنت پيدا بكند اين تعهدات رابايد بدهد) ايشان تعهد داده است و همين التزامات كه حالا دارد مى‏گويد آنوقت هم داده است و بعد از آن تعهدات و التزامات اين كارها را كرده است، حالا يك تعهد ديگرى كه مى‏دهد يعنى حالا فرق كرده است اين تعهد با آن تعهد؟! يعنى حالا مى‏گويد تعهدى است كه ديگر قابل برگشت نيست؟!اين تعهد آنوقت برگشت داشته اما حالا اين تعهد ديگر قابل برگشت نيست؟! حالا اين اشتباهاتى كه كرده است. چطور جبران شده است؟ بيش از ده سال عمر يك انسان را، نه يك انسان، آنقدر انسان را ده سال در حبس، در يك محفظه با آن وضع، با آن شكنجه‏ها، با آن اذيت‏ها، با آن اهانت‏ها، ده سال، پانزده سال يك قدرى كمتر، يك قدرى بيشتر عمر اينها را تلف كرده، اينها جبرانش چيست؟ همين تعهد آقا جبران كرد اينها را كه من تعهد كرده‏ام؟! يكى كسى كه اينقدر جنايت كرده، حالا به مجرد اينكه آمد تعهد كرد حالا مى‏خواهد تمام بشود قضيه؟ حالا ما فرض مى‏كنيم كه خير تعهد ايشان صادقانه است، فرض است بر او (مطلب معلوم است) رضا شاه به مرحوم فيروز آبادى وقتى آمده بود به نجف، مرحوم فيروز آبادى در حرم ملاقات كرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقامرحوم فيروز آبادى گفته بود (مطلب معلوم است).

قضاوت ايشان من را ياد كتاب موش و گربه انداخت امروز. كتاب ارزنده‏اى است كتاب موش و گربه، كتاب آموزنده‏اى است. اين همان وضع حال سلاطين و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت كمى قدرت، وضع حيله بازى آنها را مجسم كرده است به اسم كتاب موش و گربه كه سجاده را يك وقت انداخته و نماز خوانده و توبه كرده و پيش خدا استغفار كرده كه من ديگر كارى نمى‏كنم، تا اين موش‏هاى بيچاره بازى خوردند و برايش چيز بردند و امثال ذالك و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را يكدفعه گرفت . آنوقت يكى يكى مى‏گرفت حالا پنج تا پنج تا. ما مى‏دانيم كه شما توبه‏تان همان توبه گرگ است، همان توبه گربه است، اين را ملت ديگر مى‏داند، لازم نيست اينقدر شما زحمت بكشيد و هى حرف بزنيد. اين آيات عظام و علماء اعلام كه حالا ايشان مى‏گويند كه (هدايت كنيد مردم را، چه بكنيد) اينها آنها بودند كه تا ديروز هر وقتى كه اين صحبت مى كرد (ارتجاع سياه) اسم اينها بود. در لغت شاه اينها مرتجعين بودند آن هم مرتجعين سياه.

در يكى از نطق‏هايشان (آنوقت كه ما قم بوديم) ايشان در يك جايى، يكى از شهرهاى ايران گفت كه از اينها، از اين مرتجعين مثل حيوان نجس احتراز كنيد. آن حيوان نجس كه آنوقت گفت، حالا آيات عظام شد و علماى اعلام! اگر مهلتش بدهند اين آيات عظام و علماى اعلام كه نفس بكشد، نفس

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 20

دوم باز حيوان نجس است. اين اشتباهات كه همه آن تعمدات بوده است و همه آن كارهاى عمدى بوده است و خيانت‏ها همه عمدى بوده است و ايشان مى‏گويد اشتباهات شده است، اينها اگر چنانچه اين ملت به اين مهلت بدهند تمام اين اشتباهات دوباره از سرگرفته مى‏شود الان اين يك حيله‏اى است كه ايشان مرتكب شده‏اند. از آن طرف با نطقش كه (من متعهدم ديگر از اين كارها نكنم، بيائيد به حال ايران فكر بكنيد، بياييد همه‏تان به فكر ايران باشيد!) ما به ايشان مى‏گوئيم كه ما چون فكر ايرانيم اين حرف‏ها را داريم مى‏زنيم. اين ملت كه مى‏بينند ايران را شما از دست اينها داريد خارج مى‏كنيد، همه قلدرها را بر ما مسلط كرديد، همه مخازن ما را برديد، از اين جهت است كه اين ملت اين قيام را كرده و اين نهضت را كرده. ما هم براى اين است كه به فكر ايران هستيم و داريم فكر ايران را مى‏كنيم، با شما كه مبدا اشتباهات به قول خودتان و تعمدات به قول ما هستيد مبارزه و معارضه مى‏كنيم. فكر اسلام، فكر يك كشور مسلمان، فكر يك مستضعفين ما را وادار كرده كه با شما اينطور معارضه و مخالفت بكنيم. (پس بيائيد فكر ايران بكنيد) ما فكر ايران مى‏خواهيم بكنيم، فكر ايران هستيم، نه اينكه ما چون شما را با شما معارضه كرديم پس از فكر ايران رفته‏ايم. اين باز اين حرف را رها نميكند اين آدم. چه جور، چه عنصرى است اين آدم؟ چه جور فكر مى‏كند يا اينكه كى را بازى مى‏خواهد بدهد؟ اين الان به نظرش كى رسيده؟ كى بازى مى‏خورد از اين حرف كه اگر ايشان نباشند ايران نيست ديگر. همين كه ايشان سرشان را زمين بگذارند (بالاخره ايشان يك وقتى خواهند مرد، انشاءالله زودتر) آن روز به فرمايش ايشان ديگر ايرانى در كار نيست! بالاخره پس ايران از دست ما رفته است، يا حالا كه بعد از ده روز ديگر، يا بعد از مثلاً چند ماه ديگر به فرمايش ايشان ايران ديگر رفتنى است براى اينكه آن كه ايران را نگهداشته ايشان است و وقتى ايشان نباشد ديگر تن ما مبادا!

اين يك راه است كه ايشان تشبث كرده و همان راه خدعه است كه ديروز وزير ايشان آمد و وزير ايشان هم كه ايشان گفته است (يا كه از بالا سر، ارباب‏ها ديكته مى‏كنند اين حرف‏ها را) آن روز هم خودشان آمدند و (اشتباه كرديم و چه كرديم، بيايند همه با هم چه بكنيم، جوان‏ها بيايند با هم مصالحه بكنيم) به اين حرف مردم گوش نداد. همين امروز در جاهاى مختلف ايران در تهران و جاهاى ديگر همان حرف‏هايى بود كه بود.

چماق و سرنيزه دو پناهگاه شاه‏

تشبث دومشان هم اين بود، پناه به سرنيزه برده. الان دو پناهگاه ايشان دارند يكى چماق است، چماق اشرار يا آنهائى كه اجير كردند، پول مى‏دهند يك اشرارى را اجير مى‏كنند و با چماق به جان مردم مى‏اندازند، يكى هم سرنيزه اين اشخاصى كه در خيابان‏ها دارند چه مى‏كنند، اين سرنيزه تازگى ندارد حالا مدتى است كه با سرنيزه ما زندگى مى‏كنيم، ملت ايران مدتى است كه، ايشان ديگر پناهگاهى ندارد جز سرنيزه و چماق. آقائى كه تا ديروز، حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند باز مى‏گويد اين حرف را، حالا عجب است كه امروز نگفته كه ملت شاهدوست؟! اصفهان داشت فرياد مردم بلند

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 21

مى‏شد و داد و قال مى‏كردند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. ايشان در نطقش مى‏گفت مردم اصفهان شاهدوست!! آن كس كه پهلويش بوده از عمالش (مردم ايران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتى اين مردم به اين تخت و تاج دارند!) اين منطق ايشان است كه مردم رژيم سلطنتى را مى‏خواهند، چه بكنند بيچاره‏ها، الان اين همه فريادها براى اين است كه احتمال مى‏دهند خداى نخواسته مثلاً يك رژيم سلطنتى به هم بخورد از اين جهت به خيابان‏ها مى‏ريزند و فرياد مى‏زنند!!

ايستادگى ملت در برابر حكومت‏هاى نظامى رسمى و غير رسمى شاه‏

اين هم يك تشبث ايشان كردند كه به سر نيزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. اينهم يك چيزى است كه تا حالا مدتى است كه اين مساله هست و فايده نكرده يعنى آن حكومت نظامى كه از قوانينش مثلاً اين است كه يا اعلام كردند به اينكه بيش از دو نفر نبايد اجتماع بكنند، اگر اجتماع بكنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلاميه و پشت سراين حرفها هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، سيصد هزار نفر مردم حركت مى‏كردند و از اين طرف و آن طرف مى‏رفتند و حرف‏هايشان را مى‏زدند. اين حكومت نظامى نتوانست در مردم تاثير بكند. يك مردمى كه از جان خودشان گذشتند ديگر اين را نمى‏شود با حكومت نظامى اينها را جلوگيرى كرد. يك مردمى كه جوانشان را مى‏دهند و بعد هم افتخار مى‏كنند، يك زنى كه اولادش را، جوانش را فدا مى‏كند و بعد هم مى‏گويد كه من مفتخرم به اينكه يك همچنين خدمتى به اسلام كردم، اين نمى‏شود ديگر با سرنيزه، مگر سرنيزه غير از اين است كه مى‏كشد آدم را آن هم مى‏گويد من مى‏خواهم بكشند مرا اين را نمى‏شود با سرنيزه، اين راه‏حل‏هاى احمقانه است كه يك وقت حكومت نمى‏دانم آشتى مى‏آورند و آن بساط را درست مى‏كنند حالا هم حكومت نظامى آوردند، حكومت نظامى! مگر شما تا حالا حكومت‏مان نظامى نبوده؟ بله حاكمش نظامى نبوده است يعنى يك نفر وكيل بوده حالا حاكم شده اما حكومت، آنكه طرز حكومت بود طرز حكومت نظامى بود يعنى همه ايران حكومت نظامى بود، بعضى‏هاى آن رسمى بود، بعضى‏هاى آن غير رسمى بود. مردم حكومت نظامى را ديده‏اند ديگر چيز عجيبى نيست كه حالا به چشم مردم عجب بيايد و بترسند از آن، چيز عادى مردم است. كسى خيال كند كه اين راه حل است، حكومت نظامى راه حل است يا دنبال اين مثلاً آمريكا خيال بكند به اينكه كودتاى نظامى مى‏شود، كودتاى نظامى ميشود اين رژيم را مى‏برد و نظاميان مى‏آيند، مگر مى‏شود؟ يعنى در مردم مگر تاثير دارد اين؟ مردم عادت كردند به اين حكومت نظامى‏ها. يك چيز تازه‏اى يك وقت بود، سابق بله، سابق ايام كه مردم باز آشنا به اين مسائل نبودند و نشده بودند، اگر يك نظامى مى‏آمد توى بازار و هر غلطى مى‏خواست بكند كسى نبود بگويد نه. اگر دو تا ستاره اينجاى يك كسى بود ديگر وامصيبتا بود، هر جا مى‏رفت و هر كارى مى‏خواست بكند و هر شرارتى مى‏خواست بكند، كسى نبود كه بگويد نه، اما حالا اگر خودش هم بيايد وسط ميدان مى‏ريزند تكه تكه‏اش مى‏كنند. حالا غير آنوقت است، اين ملت غير آن ملت است. اين تحول كه حاصل شده است براى اين ملت، مردم را عوض كرده، يك چيز ديگرند اينها، يك موجودات ديگرى شده‏اند

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 22

اينها. اينها ديگر خوف اينكه حكومت نظامى بشود يا مثلاً يك رژيم نظامى روى كار بيايد، اينها خوف اين را ديگر ندارند براى اينكه نظامى هم اين است كه اينها ديده‏اند و همراهش مبارزه و معارضه كردند و ازش كتك هم خورده‏اند و آدم هم ازشان كشته‏اند، همه اينها را مردم ديده‏اند. وقتى بنا شد كه آدم را بخواهند بكشند، چه رژيم نظامى باشد، چه حكومت نظامى باشد، چه عادى باشد. مردم تن داده‏اند به كشته شدن. بنابراين اينها راه حل نيست كه كسى بخواهد حل كند يك قضيه‏اى را يعنى درد مردم را دوا بكند.

مخالفت روحانيون با شاه بر سر اغراض و منافع شخصيه نيست‏

در روزنامه شوروى هم يك چيزى نوشته بود (يكى از اتباع آمريكا هم، از دوستان شاه و اتباع آمريكا هم همان را تكرار كرده بود كه اين، آن به تعبير ديگر آمده، اين به تعبير ديگر) به تعبير اينكه اين روحانيون كه در اين قضيايا مخالفند با شاه اين اصلاحات ارضى ضرر به آنها زده است، چون ضرر به آنها زده است ازاين جهت منافعشان در خطر شده است، اينها مخالفت مى‏كنند. آن هم گفته است كه فلان آدم، فلانى، اين غرض شخصى دارد با شاه. ما ديروز عرض كرديم كه غرض شخصى نيست و قضيه اين حرف‏ها نيست. اما اين كه او نوشته است، آن هم اشتباه است براى اينكه روحانيون حالا زندگى‏شان خيلى بهتر از آنوقتى است كه اصلاحات ارضى نشده بود، هر كه مى‏خواهد برود ببيند. اگر مساله، مساله چيز است كه زندگى‏شان چطور است، زندگى روحانيون حالا صد درجه بهتر از آنوقت است، چيزى از آنها بهم نخورده است كه، اگر نفوذ كلمه ندارند، كه نفوذ كلمه هم دارند لكن داريد مى‏بينيد ديگر. اگر ندارند چطور ايشان تشبث كرده كه (اى مراجع عظام، اى علماى اعلام بيائيد اين مردم را هدايت كنيد، بيائيد چه بكنيد) يك دفعه اينها آن مى‏شوند! يك دفعه وقتى جواب كاغذ مراجع را مى‏دهد در همان اوايل امر مى‏گويد كه مى‏نويسد كه، شما برويد ارشاد عوام را بكنيد يعنى شما حق دخالت در امور مملكت نداريد، برويد ارشاد عوام بكنيد. به ايشان بايد گفت كه ما ارشاد عوام را كرديم، عوام الان هدايت شدند و ارشاد شدند و شما خواب بوديد اينها ارشاد كردند، حالا كه ارشاد كردند تشبث پيدا كرديد كه (حالا برويد ديگر، مرا حفظ بكنيد الان و چه بكنيد، به ايران فكر بكنيد!)

مظاهر تمدن بزرگ!!

اينها تشبثات است، فايده ندارد هيچى غير از يك كلمه و آن اين است كه اين رژيم برود و اين آمريكا و شوروى و نمى‏دانم انگلستان و همه اينهايى كه در اين سفره ايران كه افتاده مجانى دارند استفاده مى‏كنند، اينها هم دست مجانشان را بردارند. ما كه نمى‏خواهيم بهشان نفت ندهيم تا دست و پا بزنند كه يك ملتهائى را از سرما خواهيد شكست، نخير، ما مى‏خواهيم نفتمان در اختيار خودمان باشد، هر مقدار دلمان مى‏خواهد بفروشيم و مى‏فروشيم. هر رژيم پيش بيايد نفتش را مى‏خواهد بفروشد اما نه اينطور. غارت گرى را ما با آن مخالفيم، نه فروش را به قيمت صحيح خودش به قيمت‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 23

صحيح خودش مى‏فروشيم و ارز مى‏گيريم. پول مى‏خواهيم ما، مى‏خواهيم مردم براى -مردم- صرف بشود. اينجا نفت ما را زيادتر از آن اندازه‏اى كه بايد استخراج كنند استخراج مى‏كنند، پول هم كه نمى‏گيرند يا آهنپاره مى‏گيرند يا طياره‏هاى به آن قيمت‏هاى گزاف مى‏گيرند. آن مقدارى هم كه مى‏گيرند صرف اين ملت نمى‏شود. الان اين ملت چى دارد بيچاره؟ شما چهار تا بازارى مثلاً چيزدار تهران را يا چهار تا از ارباب‏هائى كه از همين طعمه ارتزاق مى‏كنند نگاه نكنيد، شما پايتان را توى زاغه‏ها بگذاريد، شما پايتان را تو دهات بگذاريد برويد خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه كنيد، تاسف دارد خدا مى‏داند. آب، شط آب دارد در خوزستان. من يك وقتى كه شايد سى سال پيش از اين، چقدر سال پيش از اين بود كه عبور كردم از، به خوزستان رفتم، مى‏خواستم عتبات بروم، خوب اين آب يك شط آب است، يك رود و دو رود نيست، يك شطى كه كشتيرانى توى آن مى‏شود، زمين، تا چشم مى‏كنى زمين افتاده و هيچ زراعت ندارد، من توى ذهنم آمد كه شايد، شايد خاك اين لياقت زراعت ندارد. يك جايى پياده شديم من رفتم خاك را برداشتم خاك خوب، لكن دست خيانت نمى‏گذارد. آب از آنجا دارد هرز ميرود زمين هم آنجا افتاده است و مردم خوزستان براى اينكه بچه‏هايشان را كه مريض مى‏شوند پيش يك طبيب بروند طبيب نيست، هيچى ندارند، در ده تا ده، بيست تا ده يك وقت مى‏بينى يك درمانگاه نيست، تمدن بزرگ اين است؟! يك درمانگاه در بيست تا ده! بعضى جاها درمانگاه اصلش نيست، طبيب نمى‏دانند چى است. در روزنامه‏هاى خودشان نوشتند كه آب اينقدر نيست كه -اين- صبح كه اين بچه را از خواب بلند مى‏شود و چشمش را به واسطه تراخمى كه براى خاطر حكومت فاسد اين تراخم‏ها هست، چشمش را نوشته آب ندارند تاتر كند چشمش باز بشود، با بول اين كار را مى كند. در روزنامه بود اين با بول اين چشم بچه را كه -تراخم- به واسطه تراخم به هم چسبيده‏تر مى‏كنند كه نوشته‏اند براى نداشتن آب (توى روزنامه اينطور بود) يك همچو زندگى ما داريم در اثر اشتباهات آقا!! آقا اشتباه كرده‏اند تا حالا، حالا بعد از اين اشتباهات بيرون مى‏روند يعنى ايران مى‏شود تمدن بزرگ! اشتباه شما يكى و دو تا و ده تا نيست، تعمدات شما يكى و دو تا و ده تا نيست. مرتب از مااين روزنامه نگارها مى‏پرسند به اينكه خوب، شما چرا با شاه بدى؟ اين چرا دارد؟! خوب شما بپرسيد، اين ملت، اين فرياد بچه‏ها و آن فرياد بزرگ‏ها ببينيد چه كرده اين آدم كه با او بد هستند. با او بد هستند از باب اينكه يك دشمنى شخصى با هم دارند؟! سى ميليون دشمن شخصى است؟!

آشتى و سازش با شاه خيانت به اسلام و ملت است.

اين شاه اينقدر خيانت كرده است و اينقدر جنايت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتى نيست. راهى نيست كه كسى بگويد كه شما اشتباهاتتان تا حالا هيچ، حالا از اين به بعد انشاءالله كه اشتباه نمى‏كنى. راه نگذاشتى براى اين كار. امكان ندارد يك همچو مطلبى. اگر يك روحانى، يك سياسى، يك بازارى، يك دانشگاهى بخواهد بگويد كه بيائيد، به مردم بخواهد اين را بگويد بيائيد با هم خوب سازش كنيد، شاه امروز آمده توبه كرده و عرض كنم كه استغفار كرده، خوب، بيائيد

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 24

ببخشيد، اين را مردم خائن مى‏دانند چه چيز را ببخشيم؟ مگر يك مطلبى است قابل بخشش؟ آقا بچه‏ها و جوان‏هاى ما را به خون كشيده، چه چيز را ببخشيم ما؟ مملكت ما را به باد داده اين آدم، كجايش ببخشيم؟ از حالا به بعد چى؟ خاندان‏هاى مردم را به عزا نشانده، حالا بسم الله الرحمن الرحيم تمام شد قضيه؟! (ببخشيد من اشتباه كرده بودم) اين حرف شد در عالم؟! براى كى اين حرف‏ها را اين مى‏زند. در هر صورت مسير همين است. غير از اين، هر كس غير از اين فكر كند خائن به ملت است، خائن به مملكت است. هر كس غير از اين فكر كند خائن به اسلام است. اگر اين رامهلت بدهيد فردا نه اسلام براى شما مى‏ماند، نه مملكت براى شما مى‏ماند، نه خاندان براى شما مى‏ماند. مهلت ندهيد اين را، فشار بدهيد اين گلو را تا خفه بشود.

انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد، خونسرد باشيد و خداوند شر اين ارباب‏ها را از سرما كم كند....

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:37 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 251

تاريخ: 4/9/57

بيانات امام خمينى پيرامون عمق جنايات و خيانت‏هاى شاه در ابعاد مختلف

مقصد نجات امت است‏

بسم الله الرحمن الرحيم

مقصد هر چه بزرگتر باشد، رنج در راه آن هر چه زياد باشد، بايد انسان تحمل كند و آسان‏تر است. اگر مقصد شما آقايان همين امور دنيائى باشد، رنج‏هايتان به هدر مى‏رود و اگر مقصد خدا باشد، نجات بندگان خدا باشد، نجات يك ملت ضعيف مظلوم باشد، رنج‏ها هر چه زيادتر باشد هدر نميرود، يك چيزى كه براى خداست هدر نمى‏رود. اين قوه‏هائى كه صرف در راه اين ملت مظلوم مى شود، براى نجات خلق خدا هست، براى رفع ظلم هست، براى قطع يد اجانب از بلاد مسلمين هست. اين قوايى كه در اين راه صرف مى‏شود يا صرف شده است خيال نشود كه هدر رفته است، اينها محفوظ هستند. الان شما مواجهيد، ملت ايران، ملت اسلام مواجهند با يك قواى شيطانى كه بر مقدرات آنها سال‏هاى طولانى است كه تسلط پيدا كردند و بلاد مسلمين كم كم به فكر افتاده‏اند كه خودشان را نجات بدهند و من جمله ايران است كه حالا مدتى است در فكر اين است كه نجات بدهد خودش را از دست اجانب، از دست قواى شيطانى و در اين راه رنج‏ها برده است و چون مقصد بسيار بزرگ است، مقصد نجات يك امت است، مقصد آن است كه اين بيچاره‏ها كه زير بار ستم و ظلم اجانب با توسط حكومت‏هاى جائرانه، با وساطت سلسله پهلوى جائر در رنج بودند و در عذاب بودند، مقصود اين است كه نجات اينها حاصل بشود و مملكت از دست كفار نجات پيدا بكند، از دست اجانب نجات پيدا بكند و مملكت بشود از خود شما و ذخائر مملكت از خود شما.

ايجاد پايگاه تسليحاتى براى آمريكا در ازاى ذخائر ملت

اينكه مى‏بينيد هى فرياد مى‏زنند از اينكه بودجه كم است، كسر آمد، نه اين است كه درآمد ايران كم است، درآمد ايران زياداست لكن دست‏هايى در كار است كه نمى‏گذارد تامين بشود، خورنده‏هايش زيادند. نفت الان يك بودجه بسيار زيادى است و يكى از خيانت‏هايى كه الان شاه بر ملت ما مى‏كند اين است كه اين ذخيره‏اى كه بايد براى سال‏هاى بسيار طولانى براى نسل‏هاى آتيه محفوظ بماند و زندگى بكنند با همين ذخائر، اين آدم خواهد كه در ظرف 20 سال، 30 سال، همه‏اش را به حلقوم آمريكا بكند و در ازايش هم چيزى دريافت براى منفعت ملت نكند. اينكه كسر مى‏آيد بودجه، يكى‏اش

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 252

براى همين معناست كه اين بودجه خورده شود. شما ملاحظه مى‏كنيد كه 18 ميليارد دلار پول نفت را اسلحه خريدند 18 ميليارد دلار اينها اسلحه خريدند و باز هم خرند، اگر مهلتشان بدهند باز هم خواهند خريد، و اين اسلحه‏ها چى هستند؟ خيال مى‏كنيد كه ما محتاج به 18 ميليارد اسلحه هستيم براى تنظيم امورمان؟ خير مساله اينها نيست، چون رقيب آمريكا كه شوروى است توجه دارد به مسائل، اينها به عنوان اينكه ما پول نفت را داريم تحويل مى‏دهيم، به اين عنوان همين اسلحه‏هايى كه هيچ به درد ايران نمى‏خورد مى‏آورند در ايران و پايگاه براى خود آمريكا درست مى‏كنند يعنى نفت ما را مى‏خورند و به جاى آن براى خودشان پايگاه درست مى‏كنند، به اسم دادن پول نفت براى خودشان پايگاه درست مى‏كنند. اگر پول نفت را به ما ارز مى‏دادند و پولش را مى‏دادند، زيادتر بود از اداره دولت و اداره ملت. اين پول‏ها براى ملت ما كافى است منتها آنقدر خورده مى‏شود، آنقدرش كه آمريكا مى‏آورد و عوضش آهن به ما مى‏دهد، آهنى براى خودش، نه براى ما، يك مقدارى هم كه داده شود به حلقوم آقاى محمدرضا خان و عائله و آن كسانى كه به او مربوط هستند و آنهايى كه مى‏خواهند خدمت به او بكنند و مردم را مى‏كشند براى حفظ او، كه مى‏گويند 60 هزار نفر (اينطور نوشته بودند) 60 هزار نفر اينهائى‏اند كه مربوط به عائله سلطنتى هستند، مربوط به عائله سلطنتى يعنى آنهايى كه بايد از اين سفره بخورند، بخورند و كار نكنند، بخورند و بيعارى كنند. خورنده خيلى زياد است نه اينكه عائدات كم است.

شاه، مجرى طرح آمريكايى اصلاحات ارضى

اين عائدات نفت كه بايد صرف خود مملكت بشود، صرف اين فقرايى كه در مملكت هستند بشود، اينها براى اصلاً برق و اسفالت و اينها در خود تهران تمام نشده، برق و آسفالت و آب كه يك چيزهاى اولى است حالا، باز خود تهران ندارد. خود تهران بعضى محله‏هايش چيزى ندارد، آب ندارند، بايد بيايند سر اين شيرهايى كه هست. اين زاغه‏نشين‏هايى كه الان در تهران هستند يا چادرنشين‏هايى كه در تهران هستند و حدود بيست، سى محله هستند كه صورتشان را براى من داده بودند و الان پيش من نيست، اينها زندگيشان عجيب است، آنطورى كه نوشته بودند براى من، اينها همان‏ها هستند كه آقا گفتند: (مادهقان‏ها را از زير بار نمى‏دانم آزاد مى‏كنيم، ارباب و رعيتى به هم خورد و ديگر دهقان شدند همه و همه چه شدند). اين زاغه‏نشين‏هايى كه در اطراف تهران و در خود تهران و محلات تهران الان ساكن هستند و يا آن كه حالش خيلى خوب است يك خانه گلى درست كرده است خودش با 10 نفر، 15، 5 نفر، 6 نفر عائله، باقى ديگر با چوب و با نمى‏دانم از نى و با اينطور چيزهايى كه تا حالا براى ما تفصيلش را نوشته بودند، حدود 20، 30 تا محل را اسم برده بودند، فلان جا، فلان جا، فلان جا، اينها زاغه‏نشين هستند و يا چادرنشين هستند يا يك خانه‏هايى اينطورى درست كرده‏اند. نوشته بود كه در اين اينها در اينطور شرايط هستند كه بعضى‏شان منزل‏هايشان در يك گودالى واقع هست كه بايد تا لب خيابان كه خواهد بيايد، نمى‏دانم پنجاه تا، صدتا (خيلى زياد

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 253

نوشته بود من يادم نيست الان) بايد پله طى بكنند تا بيايند به لب خيابان، آنجا يك جايى كه شير آب است بيايند آب بردارند. اين زن بيچاره‏اى كه مى‏خواهد براى بچه‏هايش آب ببرد بايد كوزه را بردارد از اين گودال در اين زمستان، در اين برف، در اين سرما از اين پله‏ها برود بالا برسد به خيابان به آن شير آب و يك كوزه آب را پر كند و ببرد براى بچه‏هايش. زندگى، خيال نكنيد كه حالا زندگى ايرانى‏ها مرفه است آنطورى كه در بوق‏هايشان مى‏گويند، يك دسته خاصى هستند كه يا نور چشمى‏ها هستند يااشخاصى هستند كه وابسته‏اند، اينها هستند كه يك قدرى مرفه هستند، باقى مردم اينطور نيست كه خود تهران اينطور است كه 20، 30 محله دارد اينطور اشخاص ضعفا، همين‏هايى كه در دهات مشغول زراعت بودند، زراعتشان را به اسم اصلاحات ارضى به هم زدند، ديدند كه نمى‏توانند زندگى كنند آنجا، كوچ كردند بيچاره‏ها آمدند به اطراف تهران براى اينكه با كارى، با نمى‏دانم كسبى، يك كارى، يك حمالى بكنند، يك چيزى پيدا كنند كه بچه‏هايشان نميرند، اصلاحات ارضى كه ايشان كردند اين بود يعنى آمريكايى كه مى‏خواست، اين نقشه آمريكايى بود براى ملت‏هاى اين طرف كه يكى آن هم ايران بود، يك نقشه‏اى بود براى اينكه بازار درست كند براى آمريكا. آمريكا گندمش زياد بود، گاهى وقت‏ها آتش مى‏زدند، گاهى وقت‏ها به دريا مى‏ريختند، بهتر از اين چى بود كه زندگى ايرانى‏ها را به هم بزنند و زراعت ايران را به هم بزنند و كشاورزى بكلى از بين برود. حالا يك مملكتى كه يك استانش كافى بود براى تمامش و باقيش بايست به فروش برود، يك آذربايجان اگر چنانچه سابقاً بوده زراعت مى‏شد كافى بود براى همه ايران، مابقيش بايد به فروش برود، به خارج برود، صادر بشود، حالا اينطور كه ملاحظه مى‏كنيد همه چيزش وارد مى‏شود از خارج. دامداريش را به هم زدند، كشاورزيش را به هم زدند، همه زندگى را به هم زدند. مراتع ما را، مراتع سرسبز خوب ما كه بعضى مراتعش را اشخاص كارشناس كه آمدند ديدند، گفتند بهترين مراتع براى دامدارى است، در دنيا از اين مرتع بهتر نيست، اين را به يك دسته‏اى دادند كه يكى‏اش ملكه انگلستان است از قرارى كه به من نوشته بودند و يك عده ديگرى از آن مفتخورها، به آنها داده‏اند، اجاره دادند به اصطلاح خودشان. دامدارى را از بين بردند، حالا ملت ايران با گوشت‏هاى عرض مى‏كنم كه يخ زده نجس دارند زندگى مى‏كنند كه از بلاد ديگرى مى‏آورند برايشان، يخ زده، خراب، فاسد و حرام ميت است در صورتى كه ايران يك ناحيه‏اش وقتى كه دامدارى حسابى بود كافى بود براى همه ايران و مابقى‏اش بايد صادر بشود.

همكارى شاه با اسرائيل دشمن اسلام و مسلمين

حالا شما همه چيز را از خارج وارد مى‏كنيد، هر چه هست يا از اسرائيل مى‏آيد (دشمن اسلام) خدا مى‏داند كه اين مرد نسبت به اسلام چه خيانت‏ها كرده است، اسرائيل كه دشمن اسلام است، با مسلمين الان در جنگ است، اين از همان اول اين را شناختند، از اول، از بيست و چند سال پيش از اين، حدود سى سال، بيست و پنج سال پيش از اين اسرائيل را كه در جنگ بود با مسلمين، اينها به رسميت شناختند

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 254

مى‏زند براى محمدرضا خان، براى بقايش، اسرائيل است كه مى‏گويد نفت ما را از بين مى‏رود، براى اينكه نفت او را اينها دارند مى‏دهند، يعنى نفت بلاد مسلمين را مى‏دهند به دشمن مسلمين كه جنگ كند با مسلمين. يك همچو خائنى است اين مردك، نفت ما را با تانكرهاى خودشان، با وضع خودشان مى‏رسانند به آنها، آنهايى كه با همين نفت جنگ مى‏كنند با مسلمين و غصب كردند زمين‏هاى مسلمين را عرض بكنم همه چيز مسلمين را از بين بردند، فلسطين را چه كردند، بيت المقدس را غصب كردند. اين يكى از خيانت‏هايى است كه اين مرد به اسلام و مسلمين كرده است كه در ايران هم همين طور اينطورى كه به من اطلاع داده‏اند، بهترين زمين ايران دست اسرائيلى‏هاست. بهترين زمين دست اين يهودى‏هاى اسرائيلى است كه آنها كار مى‏كنند لكن منافعشان را آنها دارند مى‏برند.

شاه، كهنه نوكرى براى حفظ منافع اجانب

دهقان‏هاى ما بايد بيايند در تهران، زندگيشان آنطور باشد كه گفته‏اند و انسان تا نبيند، هر كه را نبيند، مطلب را نرود بررسى كند نمى‏فهمد چه خبر است اينها چه كرده‏اند. اين مال خود تهران كه پايتخت است، از اينجا وقتى بيرون برويد و در شهرهاى ديگر و در دهات ديگر برويد، آنجا چه خبر است خدا مى‏داند چه خبر است، آب ندارند، بهدارى نيست، در خود رزونامه‏ها نوشتند بيست تا ده هست كه يك بهدارى در آن نيست، يك طبيب ندارد، آب ندارند. در روزنامه اطلاعات يك كيهان يك وقت ديدم در چند سال پيش از اين كه اينها از بى‏آبى اينقدر بى‏آب هستند كه صبح وقتى اين بچه از خواب بيدار مى‏شود تراخم دارد، چشمش بسته است و چشمش را كه به هم بسته است مى‏خواهند چشمش را باز كنند، مادرش را با بول آن را، اين چيزش مى‏كند تا چشمش باز بشود. يك همچو زندگى ملت ما در دست اين آدم دارد. پول‏ها رامى‏برند و در خارج براى خودشان ويلا درست مى‏كنند و اين كلمه را مكرر گفتم ولى باز هم عرض مى‏كنم كه (نوشته بود به من، حالا در يك مجله‏اى بوده است كه يادم نيست اينها نوشته بود كه من خواندم اين را يا در يك چيزى بود كه براى من خواندند آن را) يك ويلايى براى خواهر اين شاه، يك كدام ازاين خواهرانش يك ويلايى خريده‏اند (به چه قيمت، آن را من يادم نيست اما نوشته بود) كه 6 ميليون دلار يعنى 35 ميليون تومان خرج، 6 ميليون دلار خرج گلكارى آنجا شده است، يك همچو ويلايى از پول كى؟ ما كه رضاخان را مى‏شناختيم وقتى كه آمد اينجا يك آدم لختى بود، يك سرهنگى بود كه آمد اينجا. يك نفر از آقايان كه نوارهايش را براى من فرستاده بود و من گوش كردم كه چه كردند در اين اسفالت كه قرارداد كردند، نوشته بود كه هر مترى نميدانم چقدر، چند صد دلار خرجش كردند يعنى خوردند و درست نكردند. ما الان هيچ نداريم، ما لختيم، بيچاره اگر اين هم برود تا مدت‏هاى زياد بايد زحمت بكشند كه اين خرابى‏هايى كه اين كرده جبران بكنند، اگر بتوانند. (اگر ايشان برود زمين و زمان به هم مى‏خورد! زمين و آسمان به هم مى‏خورد! اگر ايشان برود ثبات ناحيه به هم مى‏خورد!) كدام ثبات ناحيه به هم مى‏خورد؟ بله اگر ايشان بروند ژاندارم نيستند براى خليج و اينها، چون با پول ملت ما براى حفظ منافع آمريكا لشكر مى‏فرستد حفظ

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 255

كنند آن خليج و امثال ذالك را. اگر ايشان برود مملكت ما درست مى‏شود، اداره مى‏شود، صحيح اداره مى‏شود، هر كس بيايد صحيح‏تر از آن اداره مى‏كند. اگر ايشان برود خلاء مى‏شود؟! چه خلايى مى‏شود؟ خوب يك دزدى برود، يك نفرآدم صحيح‏تر بيايد سر جايش، اين خلاءاست؟! يك آدم صحيح‏تر مى‏آيد جايش، ما نداريم آدم صحيح؟! ايران اصلاً ديگر ندارد كسى را كه جاى آقاى محمدرضا خان را بگيرد؟! ايشان چه مى‏كند كه ديگران نمى‏كنند؟ ايشان دزدى مى‏كند، ديگرى نمى‏كند. خلاء چيست؟ اينها همه تبليغاتى است كه اينها مى‏كنند. با هر زبانى كه بتوانند تبليغ مى‏كنند كه اين را نگهش دارند و نگه داشتنش براى اين است كه يك دسته داخلى مى خواهند از قبل او بخورند، يك دسته بيشترش هم خارجى‏ها خواهند به توسط او منافع مملكت ما را ببرند و غارت كنند. ما را بهتر از او كسى نيست كه غارت كند زيرا اين نوكرى است كه از همه نوكرها بهتر است، اگر يك نوكر بهتر پيدا كنند فوراً اين را كنارش مى‏زنند لكن بهتر از اين كسى نيست، نوكرى كرده و كهنه نوكر است اين.

تكليف ما، تبليغ و روشنگرى بر عليه دستگاه‏هاى تبليغاتى اجانب

البته كار بزرگ است، مشكل است لكن اهميتش زياد است يعنى يك ملتى با يك قدرت‏هايى مى‏خواهد مقابله كند كار بزرگ است، مشكل هم است لكن براى اين است كه اسير است در دست ديگران، مى‏خواهد كه اين اسارت، قيد اسارت را بشكند. كار مهم است، وقتى مهم است ولو طولانى باشد، ولو مشكل باشد بايد درست بشود. تو باران شما هستيد، خوب با شديد، ديگر بالاخره بايد يك كار بشود. شما اگر يك تظاهرى هم ميكنيد، يك روشنگرى مى‏كنيد، خداوند توفيق‏تان بدهد، حالا باران هم مى‏خوريد، خوب بالاخره براى خداست، براى نجات ملت ايران است و همه‏تان مكلفيد مكلفيم به اينكه اين تبليغاتى كه در خارج شده و دارد مى‏شود و بعضى از اين روزنامه‏هاى خارجى از آنها ارتزاق مى‏كنند و بر ضد ملت ايران و بر وفق آقاى محمدرضا خان چيز مى‏نويسند، روشنگرى كنيد شماها در مقابل آنها، شما هم روشنگرى كنيد، شما هم به هر كسى رسيديد بگوئيد مسائل را كه ايران وضعش اينطورى است، صداى ايران نه از باب اينكه خيلى آزادى دارند بلند است صدايشان بلند است كه ما آزادى مى‏خواهيم، از باب اينكه آزادى ندارند. كى آزادى دارد؟ مطبوعات ما الان تعطيل است چندين وقت است كه تعطيل است، چرا تعطيل است؟ براى اينكه سانسور است، آنها مى‏گويند سانسور نبايد باشد. هر جا را مى‏روى الان تعطيل است، هر جا را مى‏روى اعتصاب است براى اينكه مردم مى‏بينند كه دارد از بين مى‏رود يك مملكتى در دست اينها. ادارات مطلعند كه چه مى‏گذرد منتها بيچاره‏ها نمى‏توانستند صحبت كنند، حالا، حالا اعتصاب كنند. هر جا بروى اعتصاب است، مريضخانه اعتصاب است، طبيب اعتصاب است، در دادگسترى نمى‏دانم وكيل اعتصاب مى‏كند، قاضى اعتصاب مى‏كند، هر جا بروى اعتصاب است، برق اعتصاب است، همه چيز اعتصاب است، چرا؟ خيلى در رفاه هستند كه اعتصاب كنند؟! خيلى كارشان خوب است و آزاد هستند؟! آزادى زياد به ايشان دادند به قول كارتر كه اينها همه در اعتصاب هستند و در زحمت هستند؟! يا نه مى بينند كه‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 256

اعتصاب بكنند يك مدتى، يك مدتى فلج كنند اين كارها را بهتر از اين است كه اعتصاب نكنند و هميشه گرفتار باشند. بايد اعتصاب بكنند تا اينكه رفع بشود اين گرفتارى‏ها. ما مكلف هستيم مثل همه يعنى بايد همه ما دنبال مطلب باشيم و اگر بتوانيم با روزنامه‏نگارها مصاحبه كنيم ، مسائل ايران را بگوئيم، نتوانيم مصاحبه كنيم، رفقا داريم در آمريكا، در اينجا، در انگلستان، در هر جا رفقا داريم، آشنايان داريم، در بين آشنايان به ايشان بگوئيم، چند نفر ايستاده‏اند توى مدرسه دارند با هم صحبت مى‏كنند، شما هم بگوييد آقا مساله ايران اين است درد ايرانى‏هائى كه الان قيام كرده‏اند اين است، خيانت‏هايى كه اين مردمك كرده است به مردم، اين است، نه آن روزنامه‏ها يا مجلاتى كه در خارج بعضى وقت‏ها منتشر مى‏شود و بر ضد ايران صحبت مى‏كند، اين مسائل نيست مسائل نيست، مسائل اين است كه اين دارد همه حيثيت ايران را به باد داده است.

استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى، خواسته همه ملت‏

- ايران آزادى - همه مردم دارند داد مى‏كنند ما آزادى مى‏خواهيم، ما استقلال مى‏خواهيم، ما حكومت عدل مى‏خواهيم حكومت اسلامى مى‏خواهيم. حكومت اسلامى حكومت عدل است، ديگر اين دزدى‏ها تويش نيست، اگر يك حكومت عادل صحيح پيدا بشود، همه چيز ما اداره مى‏شود. ان شاءالله خداوند همه‏تان را توفيق بدهد، موفق باشيد، سلامت باشيد. من باز تكرار مى كنم از اينكه آقايان مى‏آيند اينجا از راه‏هاى دور و ما جايى كه آنها را پذيرايى كنيم نداريم معذرت مى‏خواهم. خدا همه‏تان را حفظ كند، موفق باشيد انشاءالله.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:37 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 260

تاريخ: 5/9/57

بيانات امام خمينى در مورد نتايج سلطه دست‏هاى جنايتكار بر ذخائر ملت

مقدرات مملكت ما همه به دست ديگران (اجانب) است

بسم الله الرحمن الرحيم

عذر مى‏خواهم كه منزل ما كوچك است و شما بحمدالله جمعيت زياد هستيد و ما نمى‏توانيم كه از شما پذيرايى كنيم. من از خداى تعالى توفيق شما راخواهم و اميدوارم كه شما جوان‏ها يك روزى به ايران برگرديد پيروز و سلامت كه ذخائر شما از خود شما باشد و حكومت به دست خود ما باشد. ما اميدواريم اين سلسه به زودى منقطع بشود و دست جنايتكار اجانب از ذخائر ما قطع بشود و شما آقايان با سلامت و سعادت مقدرات مملكت خودتان را خودتان دست بگيريد. الان چنانچه ملاحظه مى‏كنيد مقدرات مملكت ما همه به دست ديگران است. ديگران با دست‏هاى جنايتكار خودشان اين سلسله را آوردند و با دست‏هاى جنايتكار خودشان بر ما مسلط كردند و اين سلسله در تمام طول تاريخ، از پنجاه و چند سال پيش از اين تا حالا بر ما ظلم كرده‏اند، بر ملت ما خيانت كرده‏اند، ذخائر ما را به ديگران دادند، مملكت ما را پايگاه ظلم قرار دادند، پايگاه از براى آمريكا قرار دادند. من از خداى تبارك و تعالى خواهم كه شما را حفظ كند، موفق باشيد و اهالى مملكت ايران را موفق و پيروز كند. انشاءالله خداوند به همه شما سعادت و سلامت عنايت كند.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:37 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 202

تاريخ: 28/8/57

بيانات امام خمينى در مورد تأثير سازنده اعتقاد به خدا و بررسى حقيقت اصيل نهضت استقلال طلبانه ايران

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

قيام لله كنيد كه هيچ خسرانى ندارد

قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثنى و فرادى خداى تبارك و تعالى در اين آيه مى‏فرمايد كه يك موعظه، فقط من يك موعظه به شما مى‏كنم، يك موعظه‏اى كه واعظش خداست و آورنده موعظه پيغمبر اكرم است و مى‏فرمايد، فقط يك موعظه است، اين موعظه بايد اهميتش خيلى زياد باشد كه در اين تعبير مى‏فرمايد و آن موعظه اين است كه (ان تقوموالله مثنى و فرادى). اينكه قيام كنيد براى خدا، براى اقامه حق قيام كنيد. لازم نيست كه اول يك اجتماعاتى باشد كه من مى‏خواهم بعد از اجتماعات قيام كنم. يكى يكى هم اين تكليف هست (مثنى و فرادى) فرادى هم هست، دو تا دو تا هم هست. اين ديگر اقل جمعش است، يعنى تنهائى تكليف به قيام لله هست و اجتماعى هم كه اقلش دوتاست، از دو تا شروع مى‏شود به بالا، هر چه بالا رفت، ميزان اين است كه انسان تشخيص بدهد كه لله هست اين قيام، براى خدا هست اين قيام، ديگر اگر لله شد و براى خدا شد، از اينكه تنها هستيم، از اينكه جمعيتمان كم هست، ديگر وحشتى نيست قيام اگر لله هست، براى خداست، قيام لله هيچ خسران ندارد، هيچ ضرر توى آن نيست. قيام‏هاى براى دنيا دو رو دارد، يك رويش ضرر است، يك رويش نفع است. تجارت انسان مى‏كند، ساير كسب‏ها را مى‏كند، اين يك طرفش ضرر است، يك طرفش نفع است، گاهى انسان ضرر برد از اين تجارت، گاهى نفع مى‏برد و هر كارى كه انسان براى دنيا بكند، خدا در كار نباشد و همان جهت دنيوى باشد، اينها صد درصد نفع نيست، گاهى نفع است، نفع مادى دارد، گاهى ضرر مادى دارد. اما اگر چنانچه قيام براى خدا باشد، انسان كارى را براى خدا بكند، اين هيچ توى آن ضرر نيست. ممكن است كه انسان تخيل بكند كه ما رفتيم به جنگ با كفار مثلاً و كشته شديم، خيال بكند كه اين ضرر است، لكن‏

اين ضرر نيست، كشته‏ها پيش خدا زنده‏اند، اجرهائى كه آنجا هست ربطى به اين عالم ندارد. اينكه براى خداست، هميشه نفع دارد، هميشه از خسارت محفوظ است. مردهاى تاريخ بسيارشان تنها ايستادند در مقابل قدرت‏ها، حضرت ابراهيم تنهائى ايستاد و بت‏ها را شكست كه وقتى آمدند گفتند كه چه كسى بود، ابراهيم را مى‏گفتند اين كارها را كرده، تنهائى قيام كرد در مقابل بت پرستها و در مقابل شيطان وقت و از تنهائى نترسيد براى اينكه اين قيام، قيام لله

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 203

بود، براى خدا بود و چون قيام‏براى خدا بود، هر دو طرفش نفع است، چه پيش ببرد، نفع برده است و چه پيش نبرد، باز هم نفع برده است، يكى از دو خوبى‏ها را دارد يا خوبى دنيائى دارد يا اگر دنيائى گيريش نيامد، خوبى آخرتى بلااشكال است و هست. حضرت موسى يك شبانى بود، شبان حضرت شعيب بود مدت‏ها و تنهائى مامور شد كه برود و قيام كند منتهى ايشان يك توقعى از خداى تبارك و تعالى كرد كه برادرم هم باشد، آنوقت شد مثنى، اول خودش بود قيام كرد، بعد برادرش هم همراهش شد، شدند دو نفر، اما در مقابل چه دستگاهى؟ در مقابل دستگاه فراعنه كه الان هم آثارشان در مصر و آنجاها، در قاهره و مصر و آنجاها هست، آن آثار عجيب و غربيشان، ايستاد در مقابلشان تنهائى، بعد هم كه اضافه شد، يك نفر ديگر اضافه شد و آن عبارت از برادرش بود، بنى اسرائيل هم كارى از آنها نمى آمد جز شلوغكارى، چنانچه حالا هم همين، جز شلوغكارى كارى از آنها نمى‏آيد. پيغمبر اكرم (ص ) از اول كه قيام كرد، تنها، تنها قيام كرد و دعوت كرد مردم را، قومش را دعوت كرد به حق تعالى و به توحيد و هيچ كس همراهش نبود، تنهائى قيام كرد اول، مثلاً زنش كه در خانه شوهرش منزل بود، حضرت خديجه به او ايمان آورد و حضرت امير كه بچه‏اى بود آنوقت، ايمان آورد و بعد كم كم در مكه هم كه بودند در 13 سال، نشد يك كارى انجام بدهند، براى اينكه مكى‏ها همه مقتدر و پولدار بودند و مى‏ديدند كه اگر اين رشد بكند، با منافعشان مخالف است، از اين جهت با او مخالفت مى‏كردند از خوف اينكه اين رشد پيدا بكند و با منافعشان چه بشود، اين بت‏ها هم آلت بود پيش آنها، همچو نبود كه بت پرست‏ها خيلى به بت هم پابند باشند، منافع ماديشان بود كه آنهادر مقابلش مى‏ديدند كه پيغمبر اكرم است و منافع مادى شان در ضرر است. تا در مكه بودند تقريباً مى‏شود گفت تنها بودند، يكى دوتا، چند نفر مختصرى به ايشان گرويدند و اينها، فعاليت هم در مكه، جز اينكه دعوت مى‏كردند و دعوت زيرزمينى به اصطلاح مى‏كردند، چيزى نبود تا وقتى كه مقتضيات جور شد و رفتند به مدينه، آنوقت از مدينه شروع كردند و در مقابل قدرت‏هاى بزرگ.

خوف از قدرت‏ها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خدا ندارند

وقتى كه مطالب الهى شد ديگر خوف از قدرت‏ها، هيچ قدرتى مثل قدرت خدا نيست. خوف از قدرت‏ها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خداى تبارك و تعالى ندارند، مسلمين، مؤمنين كه اعتقاد دارند به مبدا قدرت، اينها از قدرت‏ها نبايد بترسند. پيغمبر اكرم كه ايمان به قدرت مطلق خداى تبارك و تعالى داشت، در صورتى كه عددشان كم بود و چيزى نبود و فقير هم بودند و از همين فقيرهاى بيچاره بودند لكن قدرت ايمان داشتند و قيام كردند و قدرت‏ها را يكى بعد از ديگرى شكستند و همه را دعوت به توحيد كردند، توحيد را در جامعه رشد دادند و در يك زمان كمى، مسلمين كه در جنگ وقتى كه مى‏رفتند، چند نفرشان يك شتر داشتند، در يك جنگ مثلاً مهمى شايد ده تا اسب داشتند، نداشتند چيزى، ده تا شمشير داشتند، چند نفرشان يك شتر داشتند معذلك چون قوت ايمان داشتند، دو تا امپراطورى را در يك صف كمى، يكى امپراطورى روم را كه آنوقت مهم بود و يكى هم‏

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 204

ايران كه مهم بود (اين دوتا امپراطورى آنوقت در دنيا مقدم بر همه بودند) آنها را شكستند و غلبه بر آنها كردند و اسلام را بردند تا روم و تا عرض بكنم كه اروپا هم رساندند. عمده همان روح ايمان است كه بر انسان بايد چه باشد. اين قدرت‏هائى كه الان ما مواجه با آنها هستيم، هى مى‏ترسانند آدم را از اينكه ابرقدرت‏ها هستند، شوروى هست، آمريكا هست، انگلستان هست. صحيح است، اينها قدرت‏هايشان زياد است لكن قدرت يك ملتى كه حق مى‏گويد، كه براى خدا قيام كرده است، مى‏خواهد كه مملكتش، مملكت اسلامى باشد نه اينكه مملكت، مملكتى باشد كه صورتش، صورت اسلام و واقعيتش بر خلاف. (بيشتر از آنهاست )

قيام ملت ايران، يك قيام الهى است

اين قيامى كه الان ملت ايران كرده‏اند در مقابل همه اين ابرقدرت‏هاست و اين ابرقدرت‏ها را شما اطمينان داشته باشيد كه نمى‏توانند كارى انجام بدهند يعنى خداى تبارك و تعالى اينها را مقابل هم قرار داده است كه اگر او بخواهد حركت كند آن يكى تشرش مى‏زند. تازگى شوروى تشر زد به آمريكا كه اگر بخواهى دخالت كنى در امر ايران، ما چه خواهيم كرد. نمى‏توانند بكنند. و باز از شوروى گفته‏اند كه گفته است سران شوروى كه ايران بايد سرنوشتش را خود ملتش تعيين بكند. البته اينها هم حالا حرف مى‏زنند اما مساله همين هست. مساله اين است كه هر ملتى بايد سرنوشت خودش را خودش معين كند و اگر يك ملتى قيام كند اينطورى كه الان ملت ايران قيام كرده است، اين قيام يك قيام الهى است يعنى اينكه من اعتقاد دارم و همين طور هم هست، اين است كه يك همچو قيامى را نمى شود با تبليغات بشرى، با اين حرف‏هاى ماها، نمى شود يك همچو قيامى درست كرد. ماها يك حوزه كوچكى را، يك فرض كنيد موج كوچكى ما مى‏توانيم تهيه كنيم، آن كه اين قيام را درست كرده است و در سرتاسر ايران، ايلاتى كه اصلاً كارى به اين كارها نداشتند، نه آنها كار نداشتند، بازار تهران هم كار نداشت، بازار تهران هم كه اصل بازارهاست، در اين امور دخالت نداشت، كار نداشت به اين كارها، ساير بازارها هم كار به اين كارها نداشتند، خير دانشگاه‏ها هم كارى نداشتند. ما مى‏ديديم كه اين جناح‏هاى سياسى، چندين سال است الان هيچ ابداً از اين حرف‏ها ديگر نمى‏زنند، هيچ كارى به اين كارها ندارند، جناح روحانى هم دستش بسته بود و دهنش بسته بود و جرات حرف زدن نداشت، اين جناح‏هايى كه از آنها يك كارى مى‏آمد، در اين 50 سال سلطنت سياه، همه اينهارا خفه كرده بودند. در زمان رضاشاه، جناح روحانى را همچو به آن صدمه زده بودند كه خود ملت در مقابل روحانيت ايستاده بود، خود ملت روحانيت را سوار اتومبيل، روحانى را سوار اتومبيل نمى‏كرد و مى‏گفت كه ما اين طايفه را نمى‏خواهيم، من خودم سوار اتومبيل بودم و اتومبيل ظاهراً بنزينش تمام شده بود يا آب آن تمام شد، يك شيخى هم همراه من بود، مى‏گفت كه چون اين شيخ سوار اتومبيل است از اين جهت اتومبيل ايستاد، بااينكه ايستاندنش، نشكسته بود (خنده حضار) يا آبش تمام شده بود يا بنزينش، حالا يادم نيست اما يكى از اينها تمام شده بود، معذالك تبليغات زمان رضاخان و

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 205

مامورين رضاخان، دژخيمان رضاخان همچو كرده بود كه اين طبقه شوفرى كه الان شما ملاحظه مى‏كنيد يكى از طبقاتى است كه در ايران فعاليت مى‏كند و فلج مى‏كند گاهى وقت‏ها كارهاى دولتى را، آنوقت اينطور بود كه اگر چنانچه بنزينش تمام مى‏شد، مى‏گفت شيخ، تازه تفال به او مى‏زد، مى‏گفت شيخ چون اينجا بوده، و همين طور ساير طبقات اينطور شده بود. در تمام ايران يك مجلس خطابه علنى نبود، اگر بود، بين نصف شب كه يك مجلسى بود آن هم قاچاق، تمام تبليغات، تبليغات از هر طبقه باشد، درش بسته شده بود. سياسيون هم همه در انزوا بودند و هيچ كارى از آنها بر نمى‏آمد و نمى‏توانستند كارى بكنند، صدائى از كسى در نمى‏آمد، چند دفعه روحانيون قيام كردند لكن شكسته شد. از آذربايجان قيام كردند شكسته شد، گرفتند همه را بردند به سنقر ظاهراً. از اصفهان قيام شد باز هم شكستند قيام را و متفرقشان كردند. قيام‏هائى شد اما قيام‏هائى بود كه نتيجه‏اى نتوانست بدهد و ملت آنوقت بيدار نبود، درست توجه نداشت به مسائل خودش. مى‏خواهم عرض بكنم كه نه جناح سياسى الان‏تواند بگويد كه من كردم اين كار را، تمام ايران را من به جنبش درآوردم، نه جناح روحانى، جنود خداست كه اين كار را كرده، امر خداست اين كار ولهذا اميد به آن است، مال بشر نيست كه انسان بگويد پشتوانه ندارد. اين كار، كار خداست كه يك ملتى كه در چند سال پيش از اين، اگر چنانچه بازارش را مى‏خواستند ببندند، يك پاسبان كافى بود، حالا ايستاده در مقابل همه قدرت‏ها، مشتش را گره كرده در مقابل همه قدرت‏ها ايستاده و نه مى‏گويد، مى‏گويد كه ما نمى‏خواهيم اين را. اين حكومت نظامى كه در سابق، همچو كه اسم حكومت نظامى مى‏آمد، ديگر نفس‏ها قطع مى‏شد و هيچ كس حرفى نمى‏زد و نمى‏شكست، اصلاً معقول نبود كه حكومت نظامى را كسى بتواند بشكند، الان حكومت نظامى يك امر توخالى است كه مردم به آن اعتناء نمى كنند. هى، بله هى هياهو مى‏كنند و هى اعلاميه مى‏دهند لكن دنبال سراعلاميه (آنها مى‏گويند 2 نفر بيشتر حق ندارند كه اجتماع كند) دنبال سر اين، صدهزار نفر جمعيت، دويست هزار نفر جمعيت قيام مى‏كنند، مى شكنند. در همان اصفهانى كه حكومت نظامى است، در همان تهرانى كه حكومت نظامى است و قمى كه حكومت نظامى است، هر روز دارند مى‏شكنند اين حكومت نظامى‏ها را، هيچ اعتنائى بدان نمى كنند، بعد دولت نظامى را آوردند، دولت نظامى هم همان حكومت نظامى است ديگر، فرقى ندارد هر دو نظامى‏اند و هر دو از اين پيرمردهاى مفتخورند كه مدتى ملت را دوشيدند و هيچ كارى هم از آنها برنمى‏آيد، قابل آدم نيستند، جز اينكه بگويند بكشيد. اين تمام شد، تمام مى‏شود اين حرف‏ها، دولت نظامى هم ديگر كارى از آن نمى‏آيد و ميان تهى است، حالا ما فرض مى‏كنيم كه بعد از اين هم كه اين تير آخرى كودتاى نظامى باشد كه دولت شوروى هم گفته كه (يك همچون خيالى را دارند اينها و اگر بكنند،من چه خواهم كرد). ما احتياج نداريم شما كارى بكنيد، ما خودمان خواهيم كرد، بعد از اين ممكن است كه باز اين قضيه كودتاى نظامى در كار بيايد ولى آخرش همين نظامى است و همين پيرمردهايند و همين تفنگ‏ها، بيشتر از اينها چيزى نيست كه اين ملت از آن رقمى كه الان چند ماه هست كه حكومت نظامى‏اش را ديده است و شكسته است حكومت نظامى را، دولت نظامى‏اش هم كه حالا هست و مى‏بيند كارى از آن برنمى‏آيد، شكسته او را، بعد هم كودتاى

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 206

نظامى با يك نظام ديگر مى‏آيد، چيز تازه‏اى نيست، مردم ديگر آشنا شدند، يعنى يك قدرت الهى در ايران دارد حكومت مى‏كند. اين را بيدار باشيد يك قدرت بشرى نيست، بشر نمى‏تواند كه همه مملكتى كه سى و چند ميليون جمعيت دارد و بزرگى‏اش هم چند مقابل فرانسه هست، يك مملكتى را نمى‏تواند بشر چيز بكند كه اين بچه كوچولوى هفت هشت ساله‏اش، اين بچه‏اى كه در دبستان مى رود بلكه قبل از اينكه در دبستان هم برود، تازه زبان باز كرده است، تا آن پيرمردهائى كه خوابيدند در توى خانه و نمى‏توانند بيرون بيايند، همه با هم بگويند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى، اين زبان خداست، اين القاى الهى است، اين يك چيزى نيست كه بشود بشر اين را درستش كند، يكدفعه مثلاً متحول كند يك مملكتى، تمام يك مملكت سى و چند ميليونى را كه ديروز از يك پاسبان مى‏ترسيدند، مى‏آمد توى بازار مى‏گفت، بيرق بزنيد، روز چندم آبان است بايد بيرق بزنيد، هيچ تخلفى نبود در كار، حالا اگر خود اعليحضرت هم تشريف بياورند توى بازار، مردم با مشت خردش مى‏كنند، جرات هم نمى‏كند كه بيايد بيرون، (خنده حضار) الان وضع، اين چيز چين آمد در ايران، جرات نكردند اين رئيس چين را - عرض مى‏كنم كه - بياورند از توى خيابان‏ها ببرند، براى اينكه مردم ايستاده بودند و نمى‏شد همچنين چيزى عبور بكند و از بالاى سرشان با هليكوپتر بردند به فرودگاه و از آنجا رفت سراغ كارش. الان يك همچو تحولى در ايران پيدا شده است كه تمام قشرهايش، شما خيال مى‏كنيد كه اين نظامى‏ها همه‏شان نظامى‏اى هستند كه شاه را مى‏خواهند، اين نظامى‏ها پيش من تا حالا چندين افراد آمدند و پيغام آوردند كه ما حاضريم، هم نيروى هوائى‏شان و هم نيروى زمينى‏شان، منتهى الان آمريكا هست و مستشارهاى آمريكا هست و نظامى‏هاى اسرائيل هست و از اين مسائل الان در كار است و ما هم نمى‏ترسيم از اينها ما همين نظامى‏هاى آمريكا را بيرون مى‏كنيم از ايران مستشارها را بيرون مى‏كنيم از ايران و همان نظامى‏هاى اسرائيل و اينها كه دارند زمين‏هاى مردم را مى‏بلعند و از بين مى‏برند منافع مسلمين را، اينها را ما بيرونشان مى‏كنيم انشاءالله و اين دست خداست كه اين كار را دارد مى‏كند، دست بشر نيست كه ما بترسيم كه بشر از او نمى‏آيد و بشرى كه سى ميليون فرض كنيد هست - و چيز هم - و اسلحه هم خيلى ندارد در مقابل آن قدرت‏هايى كه مثلاً يك ميليارد جمعيت چين و يك ميليون، چندين ميليون جمعيت كذا و چند صد ميليون جمعيت نمى‏توانند، البته ما به اينكه يك بشرى هستيم، قدرتمان ناقص است، اما وقتى كه قيام لله شد، موعظه مى‏كند خدا كه (اعظكم بواحده) يكى، يك مطلبى را من موعظه ميكنم، اين است كه (ان تقوموالله) براى خدا قيام كنيد، اگر براى خدا قيام كرديد، ديگر ترس از بشر نيست، تمام بشر چى هست؟ تمام بشر را شما در مقابل قدرت خدا، تمام اين منظومه شمسى شما، اگر گم بشود توى اين منظومه‏هاى شمسى، بايد جبرئيل بگردد تا پيدايش بكند از بس كه بزرگ است اينجا، آنقدرى كه تا حالا كشف كرده‏اند، محير العقول است نسبت به عقل‏هاى كوچك ما، آنقدرى كه كشف كرده‏اند، بعضى ستاره‏ها از زمين آنقدر دور است كه در شش بيليون سال نورش مى‏رسد به اينجا، نور با آن قدرت حركت در 6 بيليون سال - نور - مى‏رسد از آنجا به ما، يك همچو وسعت دايره‏اى هست، اين قدرت قدرت الهى است، قدرت خداست، با اين قدرت خدا ديگر بشر و

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 207

اينها چيزى نيستند تا بتوانند چه بكنند. كارتر نمى‏تواند يك ملتى را كه براى خدا قيام كرده و براى حق قيام كرده، نمى‏تواند اين ملت را خفه كند و بگويد كه ما پشتيبانش هستيم. پشتيبانش باش، شما پشتيبانش باشيد، آن يكى هم پشتيبانش باشد نمى‏توانيد، قدرت خداست، با قدرت خدا نمى‏شود بازى كرد. مردم مردم الهى هستند، مسلم هستند. قيام لله كردند، براى خاطر حق قيام كردند، بچه كوچك و بزرگ دارد مى‏گويد ما حكومت اسلام را مى‏خواهيم، ما اسلام را مى‏خواهيم، يك همچو قدرتى را نمى‏توانند بكشنند با مسلسل و با اينطور چيزها، بالاخره اينها خاضع خواهند شد و بالاخره اين مرد خواهد رفت انشاءالله (انشاءالله) منتهى زود و ديرش چيز است والا رفتنى، مسلم هم رفتنى است، يك هل ديگر مى‏خواهد ايشان (خنده حضار) انشاءالله خداوند شماها را توفيق بدهد كه اين هل آخر را هم بدهيد انشاءالله (انشاءالله) و همه شماها، شماها و ما موظف هستيم وظيفه خدائى داريم، وظيفه خدائى ما اين است كه به اين قيامى كه الان ايران كرده و نهضتى كه كرده است ايران و هر روز دارد كشته مى‏دهد، همين امروز در اين چيزى كه براى ما آوردند كه تلفن كرده بودند، در يكى از شهرها را 100 نفر كشتند، 100 نفر در يكى از شهرهاى ايران بر حسب آنطورى كه براى ما آورده‏اند، گفتند 100 نفر كشته شده‏اند، در يكى 30 نفر كشته، در يكى 16 نفر كشته، همين مال ديروز و امروز و پريروز است. اينها الان افتادند به جان مردم به كشتن لكن اطمينان بر اين معنا هست كه انشاءالله اين قدرت، اين قدرت‏ها در مقابل قدرت ملت كه قدرت الهى است، هيچ نخواهند كارى كرد.

وظيفه ايرانيان مقيم خارج، كمك تبليغاتى به نهضت ايران

ما الان موظفيم كه برادرهاى ما الان در خون دارند مى‏غلطند، ما بايد به آنها كمك بكنيم. الان كمكى كه شما كه در اروپا هستيد و هر كدامتان در ممالك ديگرى هستند، كمكتان اين است كه تبليغ كنيد، يعنى اين جنايت‏هائى را كه اين سلسله كرده‏اند و خصوصاً اين شخص كرده است، اين شاه كرده است، اين جنايات را به مردم بگوئيد، به رفقايتان كه در دانشگاه‏ها هستند، در كارخانه‏ها هستند، هر جا كه هستيد به اين رفقائى كه داريد - اروپائى - بگوئيد به اينها كه مساله اين است، او اين خيانت‏ها را كرده است و مردم كه قيام كرده‏اند، آزادى مى‏خواهند، فريادشان اين است كه ما آزادى مى‏خواهيم و استقلال مى‏خواهيم، اين مردمى كه آزادى و استقلال مى‏خواهند، اينها وحشى نيستند، اينها متمدنند كه آزادى و استقلال مى‏خواهند، وحشى‏ها آنها هستند كه استقلال و آزادى را از آنها گرفته‏اند، نه اينها كه آزادى و استقلال را ميخواهند. استقلال و آزادى دو تا چيزى است كه همه بشر، از حقوق اوليه بشر است و همه بشر اين را مطلع هستند، آن كه سلب مى‏كند اين را از مردم، او وحشى است، آن كسى كه اين حق را مى‏خواهد، او متمدن است. ملت ايران، ملت متمدن است، گرفتار دولت‏هاى وحشى شده است. بنابراين بر ما همه است كه به اندازه قدرتمان، هر كس هر مقدار قدرت دارد همراهى كند با ملت ايران. تبليغ بكنيد شما اينجا هستيد، هر طورى كه مى‏توانيد، جوان‏ها، هر جا كه هستيد، در دانشگاه‏ها كه هستيد، جاهاى ديگر كه هستيد، مسائل را براى اينها روشن كنيد، اينها از بس تبليغات سوء شده

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 208

است نمى‏توانند باور كنند كه اين ملت يك ملتى است كه براى حق ايستاده است و ملت متمدنى است كه در مقابل وحشى‏ها ايستاده است، آنها مى‏گويند كه اينها وحشى هستند لكن اينها متمدن‏هائى هستند كه در مقابل وحشى‏ها ايستاده‏اند. خداوند انشاءالله همه را سلامت بدارد و حفظ كند. موفق باشيد. انشاءالله

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 13

تاريخ 11/9/57

بيانات امام خمينى در مورد اهميت و نتايج قيام لله در پاريس

شاه، بر باد دهنده نيروهاى مادى و معنوى ملت

بسم الله الرحمن الرحيم

ما كه سال‏هاى طولانى با حكومت شاه مخالفيم و باز بعضى‏ها خودشان را به نفهمى مى‏زنند و در گوش خودشان را مى‏گيرند، ما يك چنين عنصرى را شناخته بوديم، يك همچو موجودى كه هر روز براى ملت ايران مصيبت درست مى‏كند و جوان‏هاى ما را به خاك و خون مى‏كشد. از اول كه مخالفت شد، البته مخالفت اينطور درجه به درجه بالا آمد، هى هر چه ظلمش زيادتر شد مخالفت زيادتر شد تا اينكه رسيد به جايى كه ديديم همه چيز ما را به باد داد، همه مخازن ملى ما را به ديگران داد، همه نيروهاى فعال ما را نگذاشت ترقى بكند، فرهنگ ما را عقب راند، همه چيز ما را به باد داد. حالا كه اوج گرفته است مخالفت ملت و همه برخلاف او قيام كرده‏اند، حالا يك ديوانه‏اى شده‏است كه هيچ انسان نمى‏تواند تصور كند كه چه وضعى از براى حكومت او، از براى خود او يك دسته سرباز را آورده است و دولت تشكيل داده، يك عده اشخاص جانى دولت تشكيل داده‏اند كه همه‏شان شبيه به خودش هستند و اينها را مسلط كرده است بر مملكت ما و در اين بيست و چهار ساعت كه از ماه محرم مى‏گذرد اعداد كشته‏ها را بعضى‏ها قلم‏هاى درشت مى‏گويند. (من كه حالا نمى‏توانم بفهمم).

از دو مبدا تاكنون خبر رسيده است كه حدود بيست هزار نفر كشته‏هاى اين بيست و چهار ساعت بوده است كه حالا بعدش چه خواهد شد. من نمى‏دانم. من نمى‏توانم باور بكنم كه يك چنين عددى باشد لكن از دو مبدا تا حالا يك همچو اطلاع رسيده است، البته كمتر هم گفته شده است.

چه جرمى بوده؟ چه كرده است اين ملت ؟ جز اينكه خوب، يك حرف صحيح مى‏زنند و آن اينكه ما يك حكومت عادل مى‏خواهيم، يك حكومتى مى‏خواهيم كه منافع مملكت مان خرج خود مملكت بشود. ما مرتب مى‏گوئيم حكومت اسلامى، آقايان خيال مى‏كنند حكومت اسلامى از آن طرف دنيا مى‏آيد، يك چيزى است كه هيچ كس نمى‏تواند تصورش را بكند، ما مى‏گوييم كه يك دزدى را برداريد يك صحيح‏العملى را جاى او بگذاريد اين خيلى مهم است؟!

اسلام براى حكومت شرط قرار داده، بايد عادل باشد، بايد امين باشد، يك حكومت امينى سركار بيايد، احكام اسلام باقيش را همه مى‏دانند. ما كه مى‏گوييم حكومت اسلامى، براى اينكه يك همچو چيزى در كار نباشد، يك همچو موجودى تمام سرنوشت يك ملت را در دست نگيرد. اينها قريب

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 14

پنجاه سال است كه اين مملكت را همه چيزش را از بين بردند، اينها را آمريكايى‏ها آوردند سركار و الان ديگر در مشت آنهاست براى اينكه همه جهاتى كه در ايران هست، چه از نيروهاى فعاله آدمى و چه از مخازن زيرزمينى و چه آن اموال روى زمينى، همه اينها به باد فنا مى‏رود يا در جيب آنها مى‏رود يا در جيب همين طايفه مى‏رود. حالا كه چندين بيليون پول را از ايران خارج كرده‏اند كه صورت‏هايش را آوردند و ما ديديم (لابد شماها هم ديديد) حالا تازه به فكر اين افتادند كه بعد از اينكه بردند و خوردند و از بين بردند به فكر اينكه: (نه ديگر نبايد بيرون ببريم) كدام را نبايد بيرون ببريد؟ بردند تمام شد. آنكه مربوط به شاه و مربوط به كسانى كه از دارودسته شاه بود اين خائن‏ها بردند. هشتصد ميليون هر كدامشان، دويست ميليون، سيصد ميليون دلار، دويست ميليون دلار، پانصد ميليون دلار، چقدر دلار بردند. يك صورت خيلى بلندى آوردند ما هم ديديم كه چه اشخاصى بردند، از نظامى گرفته، از دربارى گرفته، از وزرا گرفته تا اجزاء سازمان امنيت گرفته، همين كه همه حول و حوش خودش بودند و اين ملت را غارت كردند، پول‏هايشان را در بانك‏ها گذاشتند، حالايى كه مى‏بينند احتمال اين است كه يك وقتى جلويشان را بگيرند پول‏هايشان را نقل كردند به خارج.

استمداد و توبه شاه حربه‏اى براى حفظ سلطنت

ملت ايران نبايد بگذارند كه خود اينها بروند، خود اينها را بايد بيخ گلويشان را بگيرند پول‏ها را از آن‏ها درآورند. اينها همه‏اش از ملك ملت ماست كه به جيب اينها رفته. شاه اگر كنار هم برود بايد بيخ گلويش را بگيرند، آنكه خورده‏است بگيرند از او، اين جناياتى كه كرده بايد عوضش را از او بگيرند و تلافى كنند. اينهمه آدم كشته‏اند، حالا اعلى حضرت ديگر توبه كرده‏اند! اين توبه آقاست! اين توبه‏اى كه چند روز پيش از اين براى بازى دادن مردم، يك دسته هم خودشان را به بازى خوردن مى‏زنند نه اينكه نمى‏فهمند از باب اينكه يا مسامحه كارند يا منافعى دارند آنها، خودشان را به بازى خوردن مى‏زنند يك وقتى و لهذا پيشنهاد مى‏كنند كه خوب، آخر ايشان مى‏گويد من توبه كردم خوب ديگر چه مى‏گوييد شماها؟ اين توبه كرده، آمد به پيشگاه ملت و از علماء اعلام عذر خواست و گفت: (ما اشتباهات ديگر بعد از اين نمى‏كنيم) اين آقايى كه مى‏گويد ما ديگر اشتباهات نمى‏كنيم و ما ديگر تكرار نمى‏كنيم اعمال سابق را، اين است كه الان مى‏بينيم كه در اين بيست و چهار ساعت اينها چه كردند با ملت ما و الان چه مى‏كنند را، من ديگر نمى‏دانم. بدانيد كه حتماً كه الان مشغولند، هر روز تلفن از خارج مى‏آيد و آقايان كه تلفن را مى‏گيرند اين است كه جاهاى مختلف گفته‏اند كشتار هست در آنها، در شهرستان‏ها و همه خيابان‏هاى تهران الان پر است از اينها و بسيارى از شهرهاى ايران الان همه منقلب هستند. اين كماندوها و اين كولى‏ها را كه همين سازمان امنيت بپا مى‏كرد و امثال اينها را آوردند در شهرها و ريختند و اين همان كلمه‏اى است كه خود او هم گفته كه من اگر بخواهم بروم، ايران را به يك تل خاك در مى‏آورم مى‏روم.اين الان فهميده كه بايد برود، الان دارد همان مطلب را عمل مى‏كند.

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 15

مطالعه و تحقق در تاريخ اسلام راهگشاى ملت در پيشبرد انقلاب

در هر صورت ماها كه الان اينجا هستيم بايد خودمان را بسازيم. اگر يك ملتى بخواهد مقاومت كند براى يك حرف حقى، بايد از تاريخ استفاده كند، از تاريخ اسلام استفاده كند ببيند كه در تاريخ اسلام چه گذشته و اينكه گذشته سرمشق است از براى ما. حضرت سيدالشهدا با يك عدد كمى حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مى‏كرد و از قوم و خويشهاى خود اينها هم بود، در عين حالى كه اظهار اسلام مى‏كرد و حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامى بوده، خليفه رسول الله به خيال خودش بود لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است. اينكه حضرت ابى عبدالله عليه السلام نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براى اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهى از منكر كنم. اگر يك حاكم ظالمى بر مردم مسلط شد، علماء ملت، دانشمندان ملت بايد استنكار كنند، بايد نهى از منكر كنند. در عين حالى كه دانست، يعنى به حسب قواعد هم معلوم بود، به حسب قواعد هم يك عده كمى كه آنوقتى كه همراه ايشان همه با هم بودند، مى‏گويند چهار هزار نفر بودند لكن شب هم آنها رفتند، يك عدد بسيار كم هفتاد، هشتاد نفرى، هفتاد و دو نفرى ماندند، در عين حال او تكليف مى‏ديد براى خودش كه بايد او با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود تا به هم بخورد اين اوضاع، تا رسوا بكند اين قدرت را با فداكارى خودش و اين عده‏اى كه همراه خودش بود. او ديد كه يك حكومت جائرى است كه بر مقدرات مملكت او سلطه پيدا كرده است، تكليف خودش را، تكليف الهى خودش را تشخيص داد كه بايد نهضت كند و راه بيفتد برود و مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار بكند، هر چه خواهد شد. در عين حالى كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدرى نمى‏تواند با آن عده‏اى كه آنها دارند مقابله كند لكن تكليف بود.اين يك سرمشقى است كه از براى شما و ما، كه اگر عددمان هم كم بود بايد باز استنكار كنيم براى اينكه يك كسى آمده است و سلطنت اسلامى ايران را گرفته است. جايى كه بايد امير المومنين بنشيند اين نشسته، جايى كه بايد امام حسين بنشيند اين نشسته، سلطنت دارد مى‏كند به خيال خودش و اظهار اسلام هم مى‏كند، يزيد هم مى‏كرد، معاويه هم مى‏كرد، آنوقت جماعت هم خواندند، امام جماعت هم بودند. در مقابل يك كسى كه مسند اسلام را غصب كرده است، حكومت اسلامى را غصب كرده، بر مقدرات مسلمين حكومت مى‏خواهد بكند. اگر اين خيانتكار هم نبود غاصب بود، غصب كرده بود مقام را، اين مقام براى اشخاصى است كه شرائطى دارد، اسلام شرائط معين كرده براى آن كسى كه بايد تكفل امور مسلمين را بكند. اگر اين نفت‏هاى ما را به باد نداده بود و مراتع ما هم از بين نبرده بود و زراعت ايران را هم از بين نبرده بود و فرهنگ ايران را هم از بين نبرده بود و ارتش ايران را هم ضايع نكرده بود و اقتصاد ايران را هم به هم نزده بود و همه جهات ايران را هم به هم نزده بود باز هم يك آدم يك غاصبى بود كه استنكار لازم داشت كه شما نبايد به او حكومت بدهيد حالا كه همه اين صفات را دارد و همه اين كارها را هم كرده، همه جهات ايران را به هم زده است.

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 16

همانطورى كه سيدالشهدا سلام الله عليه تكليف شرعى الهى مى‏خواست عمل بكند، غلبه بكند تكليف شرعيش را عمل كرده، مغلوب هم بشود تكليف شرعيش را عمل كرده، قضيه تكليف است، قضيه اين است كه مقابل يك نفرى كه دارد همه حيثيات اسلام و مسلمين را مى‏برد و سلطه پيدا كرده است بر مقدرات مسلمين و سلطه مى‏دهد كفار را بر بلاد مسلمين، ارتش ايران را به دست مستشارهاى امريكا مى‏سپارد، مخازن ايران را به جيب اين و آن مى‏كند، فرهنگ ايران را ضايع كرده، ايران به يك شكل نمونه درآمده يك همچو آدمى كه بر مسندى نشسته است كه بايد مثل امام حسين سلام الله عليه بنشيند، اين استنكار لازم دارد، يعنى بر همه مردم لازم است كه اين را به او بگويند كه بيا پايين از اين مسند، همه مكلف هستند.

سستى در نهضت، خيانت به اسلام و مسلمين است

الان كه ملت ايران قيام كرده است و در مقابلش ايستاده، بر همه علما، بر همه مراجع، بر همه كسبه و تجار، بر همه روشنفكران، بر همه احزاب لازم است كه همراه اين سيل حركت بكنند تا اينكه اين آشغال‏ها را از بين ببرند. اگر يكى تباهى بكند در اين امر، سستى بكند، هركس مى‏خواهد باشد، سستى بكند، اين خيانتكار است، اين به مسلمان‏ها خيانت كرده، به اسلام خيانت كرده. اگر يكى يك كلمه همراهى با اين آدم بكند، اين خائن است، به اسلام خيانت كرده است. براى اينكه يك آدمى است كه به اسلام دارد خيانت مى‏كند، يك آدمى كه دارد همه حيثيات اسلام را مى‏برد، يك آدمى كه همه مخازن ما را و اين ملت را فقير كرده است.

مخازن و اموال مسلمين در اختيار اسرائيل غاصب.

اين را شما بدانيد كه اگر اين چند سال ديگر باشد، نفت شما را كه دارد مى‏دهد به امريكا همين طورى، در مقابلش چى مى‏گيرد؟ در مقابلش هيچ چيز، چيزى كه به درد مملكت ما بخورد نمى‏گيرد، بلكه چيزى است كه مضر است به حال مملكت ما، پايگاه درست مى‏كند براى امريكا، اين مخزن را كه از بين برد، مخازن ديگر را هم يكى بعد از ديگرى از بين مى‏برد، مراتع را به يك دسته‏اى داده، جنگل‏ها را به يك دسته‏اى داده به اسم مليت، آب‏ها را خشك كرده يك جاهايى، ماهى را به دست كسى ديگر داده، همه چيزى كه داشتيم ما، ايشان تحويل ديگران داده. يك زراعت داشت ايران، آن زراعتش را هم از بين برد، ايشان به اسم اصلاحات ارضى زراعتش را هم از بين برد. الان كشاورزى ما نداريم در ايران. آن كه كشاورزى صحيح مى‏كند در ايران، در بعضى از نقاط عبارت از اسرائيلى‏ها هستند كه زمين‏هاى خوب را به دست آنها داده است و حالا هم از قرارى كه گفتند اسرائيلى‏ها هستند كه آمدند ايران و دارند اين كشتار را مى‏كنند. اينها از اسرائيلى‏ها هستند، در ازاء خدمت‏هايى كه شاه به آنها كرده است، يعنى نفت را شاه به آنها داده است در مقابل مسلمين كه در جنگ اسلام هستند با يهودى‏ها، ايشان نفتش را كمك مى‏كند، حالا در ازاء كمكى كه ايشان كرده، آنها هم درازايش، كماندوهاى

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 17

اسرائيل، آنهايى كه فنون آدمكشى را خوب مى‏دانند الان در ايران مى‏گويند آنها آمدند، اين آدم‏هايى كه مى‏كشند جرات نمى‏كنند به سربازهاى خودشان بگويند، از آنها آدم گذاشتند براى كشتن. الان يك آدمى است كه هر چه را دست بگذارى خيانت است يا جنايت.

مخالفت با شاه، يك تكليف شرعى است.

همه ما، همه مسلمين، همه علما، همه روشنفكرها، همه سياسيون، هر كس هست تكليف شرعى الهيش اين است كه با اين مخالفت كند. هر كس مخالفت نكند، برخلاف تكليف شرعى الهى عمل كرده، برخلاف شرافت عمل كرده، آدم شريف ديگر نمى‏توانيم بگوئيم او را، آدم پست و رذل است. هر كس كمك كند به اين، مثل كارتر و امثال اينها، اينها هم خيانتكار هستند، به يك ملت خيانت دارند مى‏كنند. يك ملت است الان كه ايستاده و مى‏گويد كه ما آزادى مى‏خواهيم، ما چه مى‏خواهيم، در مقابلش اينطور كشتار مى‏كنند. يك آدم جانى را نمى‏خواهند، مى‏گويند نمى‏خواهيم، باز با مسلسل مى‏گويند نه حتماً بايد بخواهيد. سلطنتى كه بايد اگر صحيحش هم باشد (صحيح كه نيست، اگر صحيحش هم باشد) به حسب قانون بايد ملت اعطاء كند، ملت مى‏گويد نه، حالا با سرنيزه مى‏گويند بايد بگويى آرى.

قيام براى خدا پشتوانه‏اى الهى دارد

ماها بايد خودمان را بسازيم يعنى توجه كنيم به اينكه بزرگ‏هاى ما، پيشواهاى ما چه كرده‏اند، براى اسلام چه كرده‏اند، براى مسلمين چه كرده‏اند، چه مى‏خواستند بكنند. پيغمبر اكرم كه سيزده سال در مكه رنج كشيد، حبس بود، زجر كشيد، توهين شد، هزار جور فشار بود، در آنجا صبر كرد، صبر كرد و دعوت كرد اشخاصى را، بعد هم كه ملاحظه فرمود كه نمى‏شود در آن جا كار را پيش برد هجرت كردند به مدينه. در آنجا خوب، افرادشان يكسرى آمدند جمع شدند، ده سال هم كه در آنجا بودند تمام همشان بر اين بود كه با اين قلدرها جنگ بكنند و اينهايى كه ظالم بودند، اينهائى كه منافع ملتها را مى‏خواستند بخورند، با اينها جنگ كرد تا اينها را آن مقدارى كه شد ساقط كرد ولى صبر مى‏كرد. اين مسلمين كه در آنوقت جنگ مى‏كردند، جنگ‏هايشان جنگ‏هايى بود كه وقتى انسان تاريخ را مى‏بيند تعجب مى‏كند چطور اينها با اين عدد كم آنطور شهامت داشتند.

در يكى از جنگها يكى از صاحب منصب‏ها گفت كه در آن طلايه جنگ كه پيشقدم‏هايشان بودند، پيشقراول‏ها بودند، شصت هزار نفر بودند، گفت كه ما سى نفر مى‏شويم، يكى من، بيست و نه نفر ديگر با من همراهى كنيد تا برويم سراغ اينها، ما سى نفرى اين شصت هزار را بزنيم تا بفهمند. هشتصد هزار نفر هم اصل اردوى روم بود، گفتند: آخر با سى نفر نمى‏شود. بالاخره باز چك و چاك كردند تا حاضرش كردند كه شصت نفر باشند، براى هر هزار نفر يك نفر رفتند و شكستند، شبيخون زدند و شكستند براى اينكه قوه داشتند، يك قوه‏اى بود در آنها، قوه اعتقاد به خدا. اعتقاد به خدا پيدا

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 18

بكنيد قوه پيدا مى‏كنيد. اگر چنانچه ما پشتوانه‏مان عبارت از خدا باشد ديگر ترس ندارد، اگر براى دنيا باشد بايد خيلى هم بترسيم. خوب، براى دنيا مى‏خواهم دست بياورم، چرا دنيايم را بدهم براى دنيا؟ آن كسى كه جوانش را مى‏دهد، اگر پشتوانه‏اش خدا باشد چيزى از جيبش نرفته براى اينكه رضاى خدا را به دست آورده، زندگى بالاتر پيدا كرده. آن كسى كه جانش را مى‏دهد، اگر براى خدا باشد، پشتوانه‏اش خدا باشد از جيبش چيزى نرفته اما اگر دنيا باشد اين حياتش داده است، تمام شد، تمام شد نه اينكه تمام شد، نخير اگر چنانچه براى دنيا باشد، آنجا برايش چيزهاى ديگر هم هست.

جديت كنيد كه كارهايتان براى خدا باشد، قيامتان لله باشد (اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) موعظه يك موعظه است، يك موعظه، مى‏فرمايد كه به آنها بگو كه يك موعظه من دارم يعنى خدا يك موعظه دارد به شما، اين است كه قيام كنيد براى خدا، قيامتان براى خدا باشد، نه قيامتان براى پيدا كردن يك عنوانى - نمى‏دانم يك جاهى، يك مقامى يا يك پولى، يك چه، نه اينطور نباشد. اگر قيام براى خدا باشد، پشتوانه خدا باشد يك طمانينه‏اى در نفس پيدا مى‏شود كه ديگر شكست توى آن نيست، يك حالت نفسانى در انسان پيدا مى‏شود براى اينكه به يك قدرت لايزال متصل شده است. آن كسى كه براى تبعيت از ذات مقدس حق تعالى حركت مى‏كند، اين مثل يك قطره‏اى كه پشتوانه‏اش دريا، درياى غيرمتناهى، ماها چيزى نيستيم خودمان، قطره، از قطره هم كوچكتر هستيم اما اگر چنانچه متصل بشويم به آن دريا، درياى غير متناهى، حكم همان دريا را پيدا مى‏كنيم.(و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى) خدا به پيغمبر مى‏فرمايد كه تو آن وقتى تير انداختى، تير تو انداختى لكن تو نينداختى خدا انداخت يعنى دست تو دست خداست، البته تيرانداختن تو تير انداخنن خداست براى اينكه تو خودت را متصل كردى به او تو ديگر خودت چيزى نيستى، هر چه هست اوست، وقتى هر چه هست او باشد ديگر (ماريت اذرميت). (رميت) لكن (مارميت) تو انداختى و تو نينداختى. تو انداختى، خوب به حسب صورت من انداختم اما اين دست، دست خدا بوده است. آنهايى كه با تو بيعت كردند (انما يبايعون الله) بيعت با او بيعت با خداست براى اينكه متصل شده به يك قدرت لايزال، متصل شده به خدا، حالا كه اينطور شده است كه دست او را با آن بيعت مى‏كنند، خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد كه: آنهايى كه با تو بيعت كردند با خدا بيعت كردند، با همين دست با خدا بيعت مى‏شود براى اينكه اين دست ديگر دست خود نيست اين دست، دست اوست. خوب البته اين يك مقامى است كه براى من و شما ميسور نيست اما براى خدا كاركردن كه ميسور است و يك وقت همه چيز نمى‏بيند مگر خدا، حركت نمى‏كند مگر لله، اراده نمى‏كند مگر آن اراده خدا باشد، سير نمى‏كند مگر سير الله باشد، راه، راه اوست نه خودش، خودش هيچ، خودش هيچ، همه او، خودش را از بين مى‏برد، جاى او يك قدرت لايزال مى‏نشيند. يك وقت اينطور است اين (مارميت اذرميت ولكن الله رمى) يا يك مرتبه‏اى بالاتر از اين هم هست. يك وقت نه، اينطور نيست لكن باز براى خداست. شما براى خدا قيام مى‏كنيد. شما نهضت‏تان براى خداست، براى اين است كه احكام خدا جريان پيدا بكند. مقصد نداريد كه حالا به يك نوايى برسيد و در اينجا يك مثلاً فرصت طلبى باشد حالا به يك نوايى

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 19

برسيد، اين نيست لكن مى‏بينيد كه دين خدا در معرض خطر است، بندگان خدا كه خدا عنايت به آنها دارد، بندگان خدا در معرض خطر هستند، بندگان خدا در عذاب هستند از دست يك ظالم، شما براى نجات بندگان خدا، نه نجات عمو و پسر عمو، نجات بندگان خدا، بندگان خدا الان در عذاب هستند، الان در معرض خطر هستند، شما كمك كنيد به آنها، به كمك تبليغاتى در اينجا، الان مى‏توانيد تبليغات بكنيد، مصاحبه بكنيد، اگر هر كدام مى‏توانيد، مصاحبه مطبوعاتى بكنيد، مسايل ايران را بگوييد اما نظرتان، پشتوانه‏تان خدا باشد، براى خدا قيام كنيد. يك نفرى هم كه باشيد قيامتان قيام‏لله وقتى باشد، قيام براى خدا باشد، آنوقت ارزش دارد يعنى ارزش الهى دارد، فرادى باشد يا مثنى (انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادى) خودتان را متصل كنيد به آن درياى لايزال و كارهايتان را كارهاى الهى كنيد، توجه به احكام خداى تبارك و تعالى داشته باشيد. اين نهضت‏ها براى اين است كه احكام خدا جارى بشود. اينهمه نهضتى كه هست كه حالا سال است كه نهضت شده است، اين براى اين است كه حكم خدا در دنيا جارى بشود، حكم شيطان از اين دنيا بيرون برود. در ايران حكم شيطان جارى است، مى‏خواهند حكم خدا جارى باشد. شما كوشش كنيد كه در خودتان احكام خدا را جارى كنيد، تعبد داشته باشيد، اعمالى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است انجام بدهيد، خودتان را الهى كنيد. يعنى تابع، چون و چرا ندارد، فرموده است بكن، مى‏كنيم. خداست، فرموده است بكن، مى‏كنم. چرا؟ به من ربطى ندارد، (چرا) مال اين است كه يك كسى عادى باشد آدم نداند كه صحيح است يا نه، (چرا) مى‏گويد. شما وقتى پيش يك طبيبى كه تشخيص داديد طبيب است، وقتى مى‏گويد فلان كار را بكن، نمى‏گويى (چرا) نسخه كه مى‏دهد نمى‏گويى (چرا) با اينكه طبيب است و يك بشر است.

خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد

بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد. خود ساختن به اينكه تبعيت از احكام خدا كنيد، هر چه فرموده است اطاعت كن، هر چه فرمود نه، نه. هر چه فرمود آره، آره. وقتى اينطور شد، يك مرتبه، يك مرتبتى دارد.يك مرتبه‏اى كه از براى انسان بايد باشد.اگر اين فرد اينطور بشود كه هر چه فرمود نه، نه و هر چه فرمود آره، آره شد و اين تابع اراده حق تعالى شد كه هر چه فرموده است مى‏كنم، هر چه فرموده‏است نكن، نمى‏كنم، اين از انسانيت يك مرتبه پيدا شده است، مراتب ديگر هم زياد هست و اگر اين مرتبه از انسانيت هم پيدا شد كه من كارم كارى شد كه براى خدا اين كار را مى‏كنم، شكست ديگر در آن نيست، كارهائى كه براى خداست شكست در آن نيست.

ايرانى‏ها اگر غير مسلح براى خدا قيام كردند شكست در آن نيست يعنى اگر چنانچه اين مرد ادامه ظلم خودش را هم تا آخر بدهد و ما موفق نشويم به اينكه او را خلعش كنيم از اين سلاح باطل، باز هم ما غم نداريم براى اينكه ما اطاعت خدا كرديم، چون اطاعت، اطاعت خدا بوده است شكست بخوريم اطاعت الله است. پيغمبر(ص) در بعضى جنگ شكست خورد، شكست خورد در بعضى جنگ‏ها. حضرت امير در جنگ با معاويه شكست خورد، حضرت سيدالشهدا را كشتند، اما

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 20

اطاعت خدا بود، براى خدا بود، تمام حيثيت براى او بود از اين جهت، هيچ شكستى در كار نبود، اطاعت كرد، تمام شد با اينكه خوب شكست هم داد همه را، همه سلطنت معاويه و اينها را، به هم زد همه اوضاع را، تا حالا هم الان هست.

ان شاءالله همه‏تان موفق باشيد و همه‏تان به اين نهضت كمك بكنيد لله تعالى.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 261

تاريخ: 5/9/57

بيانات امام خمينى در مورد پوچى ادعاى بر هم خوردن ثبات منطقه در صورت نبودن شاه

خطر تجزيه ايران و كمونيسم داخلى، از تشبثات شاه براى دوام سلطنت‏

بسم الله الرحمن الرحيم

از جمله تشبثاتى كه كردند براى حفظ شاه، اين است كه ايران هم مرز با شوروى است، چند صد كيلومتر هم مرزى دارند و شاه است كه ايران را حفظ كرده از تجاوز شوروى، اگر چنانچه شاه برود، به واسطه اين هم مرزى كه هست ايران در دامن شوروى مى‏افتد و در كلمات خود ايشان هم مكرر هست كه (اگر چنانچه من نباشم ايران مى‏شود ايرانستان) و ما بايد حساب كنيم ببينيم كه آيا صحيح است اين مطلب كه الان شاه، مملكت ايران را از شر شوروى نگه داشته و اگر ايشان بروند مملكت ايران به دامن شوروى مى‏افتد، يا صحيح نيست اين؟ يك صحبت اين است كه، يك فرض اين است كه اگر شاه برود شوروى مستقيماً حمله مى‏كند به بلاد و ايران را مى‏گيرد يا لااقل آذربايجان را مى‏گيرد. يك فرض اين است (كه ما اين فرض را بايد حساب كنيم) يك فرض ديگر اين است كه اگر چنانچه شاه برود، به واسطه تحريكاتى كه مى‏كند شوروى، كمونيسم داخلى آنجا را به دامن شوروى مى‏اندازد. اين هم بايد ما حسابش را بكنيم ببينيم صحيح است يا نه.

قدرت شاه اتكال به ملت ندارد

اما فرض اول كه شوروى حالا كه حمله نكرده به ايران، قدرت شاه جلوگيرى كرده، اين شاه اتكال به ملت دارد؟ يا نه بى‏اتكال به ملت همچو قدرتى دارد؟ اگر ادعا بكند كه من اتكال به ملت دارم و اين ملت است كه مى‏تواند، قدرت اين را دارد كه نگذارد كسى تعدى بكند، خوب اين را بايد مطالعه كرد در احوال ايران و بالفعل كه ببينيم كه ايران يكسره پشتيبان اعليحضرت است؟ اين پايه‏اى، الان پايگاهى دارد درايران؟ يا اين هم به همان شكل پدر درآمده است؟ كه خوب، اين را من يادم است، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد كه وقتى كه جنگ عمومى شروع شد و متفقين ايران را خواستند قبضه كنند براى اينكه پلى باشد - براى - بين آنها و جاهاى ديگرى كه دعوا داشتند، سه تا لشكر از سه جنبه به ايران حمله كردند، مال انگلستان بود و مال آمريكا بود و مال شوروى و آن حرف‏هائى كه رضاشاه مى‏گفت مثل همين حرف‏هائى است كه اين مى زند كه (قدرت ما ديگر به آنجا رسيده كه كسى نمى‏تواند تعدى كند، به آنجا رسيده است و كذا) يكدفعه معلوم شد كه يك ادعايى بوده است كه تويش

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 262

خالى بوده است، فقط اين يك حرفى بوده. آنوقت مى‏گفتند كه اعلاميه‏اى كه دوم نداشت اعلاميه لشكر ايران بود كه اعلاميه اول را كه اعلاميه جنگشان بود، دومى نداشتند كه ظاهراً سه ساعت طول كشيد، وقتى كه رضاشاه به سردارهايش گفته بود كه آخر چرا سه ساعت، گفته بودند سه ساعت هم زيادى بود براى اينكه ما هيچى نداشتيم، آنها همه چيز، راه مى‏آمدند، سه ساعت راه مى‏آمدند و الا چيزى در كار نبود. حالا ايشان همچو قدرتى دارد كه ملت را استثناء كنيم و - خود قدرت ايشان را - كه قدرت ايشان جلوگيرى كرده است از اين ابرقدرت كه شوروى باشد؟ يا يك مسائل ديگرى در كار هست؟ قدرت ايشان همين است. وقتى هم كه يك قدرتى اتكال به ملت نداشته باشد نظير همان رضاشاه مى‏شود كه اين سه تا مملكت، اين سه تا لشكر ريختند به ايران و ايران را گرفتند و همه چيز ايران در معرض خطر بود، خطرى بود از همه چيز ايران، در عين حال يك مطلب وجدانى براى ماها بود و مشهود بود كه مردم شادى كردند كه اينها آمدند شر رضاخان را كندند براى اينكه آنها كه آمدند رضاخان را فرستادند رفت. يك همچو وضعى پيش آورده بود كه در عين حال كه اجنبى، دشمن، سه تا دشمن بزرگ همه چيز ايران را در معرض خطر داشت معذالك از آمدن اين دشمن‏ها مردم شادى كردند و به هم عرض كنم شايد مبارك باد مى‏گفتند كه خوب شد آمدند كه اين مرديكه رفت، شرش را كند و رفت. اينطور با مردم عمل كرده بود كه از دشمن، سه تا دشمنى كه به حسب ديانت با اينها مخالف بود و همه چيزشان مخالف بود، اينها آمدن آنها را براى رفتن او ترجيح مى‏دادند آنها بيايند و او برود. الان هم وضع اين آقا اينطور است كه همچو در نظر مردم اين مبغوض است كه اگر خداى نخواسته يك قدرتى بيايد و اين برود، آن را مردم ترجيح مى‏دهند براى اينكه آنها باز ممكن است يك حسابى داشته باشند. لهذا آنها كه آمدند بى‏حساب نبود كه به مردم تعدى بكنند، البته بود يك تعدياتى اما نه آنطور تعدى كه رضاخان كرد، شوروى هم نكرد، انگلستان هم نكرد، آمريكا هم نكرد، دشمنان ما نكردند آنطور با ايران، آنطور كه‏اين سختگيرى كرد و مردم را آزار داد، آنها همچو كارى نكردند، اينها آمدند البته قبضه كردند، بسيار بد بود، بسيار زشت بود لكن معذالك اينطور بود. الان هم وضع ايشان اينطور شده كه بودن ايشان در ايران به طورى در نظر مردم يك امر ناگوارى است كه اگر چنانچه يك قدرتى بيايد و اين برود معلوم نيست كه همان شادى‏ها را نكنند، همانطور كه آنوقت بود حالا هم شادى نكنند. حالا در هر صورت الان قدرت ايشان كه اتكال به ملت هم ندارد و ملت همه اصلاً با او موافق نيست.

هراس دو ابرقدرت از يكديگر مانع تعدى آنان به ايران است، نه قدرت پوسيده شاه

باز ما فرض مى‏كنيم كه ارتش تمامش هم با اين موافق است و حال اينكه فرض است، الان ارتش تو خالى شده، الان پوسيده تويش و با ايشان موافق خيلى نيستند، خوب يك دسته‏اى كه خورد و بردشان زياد بوده و هست، آنها هستند و اما همچو نيست كه همه موافق باشند، حالا ما فرض مى‏كنيم كه تمام ارتش هم با ايشان موافق باشند لكن در قبال يك قدرتى مثل قدرت شوروى اينطور نيست كه

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 263

اينها بتوانند يك كارى بكنند. پس مساله اين نيست كه الان قدرت اعليحضرت مانع شده است از اينكه شوروى حمله كند به ايران، خير مقابلش قدرت‏هاى ديگر است، جهات ديگرى است كه نمى‏شود، نه آن يكى مى‏تواند تعدى كند، نه آن يكى مى‏تواند تعدى كند. همچو كه آمريكا مى‏خواهد يك كلمه بگويد، از شوروى اعلام مى‏شود اين مخالف با مصالح ماست، ما آرام نمى‏نشينيم، اگر اين هم بخواهد چيز بكند آن يكى مى‏گويد كه مخالف مصالح ماست. اين بين اين دو تا قدرت بزرگ اينجا حفظ شده است، نه اينكه ايشان حفظ كردند. پس بنابراين قدرت منهاى ملت، يك قدرت پوسيده‏اى است كه ايشان دارند و اين همچو قدرتى را ندارد و اگر چنانچه ايشان بروند، ما فرض كنيم كه ايشان بروند و ديگر جهات ديگرى نباشد كه آمريكا در مقابل شوروى، انگلستان در مقابل شوروى كه اگر اين بخواهد تعدى كند اينها نمى‏گذارند، اگر اينها بخواهند تعدى كنند آنها نمى‏گذارند، اين هم نباشد در كار، بخواهد شوروى حمله كند به ايران، ملت ايران كه الان با هم هستند، با اين ملت نمى‏تواند حمله كند، ما فرض مى‏كنيم خير، ارتشش را زد و وارد كرد، زندگى نمى‏تواند بكند ارتشش، يعنى هر ده كوره‏اى كه برود پدرشان را در مى‏آورند، چنانچه ديديم بيرونش كردند از آذربايجان. آذربايجانى‏ها بودند كه بيرون كردند، شوروى را در جنگ عمومى كه بنا گذاشتند بماند اينجا، بعد كه آذربايجانى‏ها بيرون كردند آقا راه افتادند به رجز خوانى كه اين من بودم كه آذربايجان را نجات دادم. اين را همه مردم مى‏دانند كه ايشان نبودند كه آذربايجان را نجات دادند، آن كسى كه نجات داد آذربايجان را، ملت آذربايجان بود كه نجات داد. حالا هم اگر بنا باشد شوروى حمله بكند و ايشان نباشد، ملت است، اگر ايشان باشد ملت نيست براى اينكه ملت پشتيبان، او نيست و اگر شوورى بخواهد حمله بكند شايد يك تاييدى هم از آنها بكنند، اين اشخاصى كه رنج ديدند از اين خانواده، يك تاييدى هم شايد بكنند چنانچه آنوقت خيلى هم خوشحال بودند و اگر ايشان نباشد بهتر ايران حفظ مى‏شود از شوروى و حال آنكه اصل مطلب اينطور است كه قضيه اينكه شوروى تعدى نمى‏كند به ايران و آمريكا تعدى نمى‏كند و انگلستان تعدى نمى‏كند اين است كه خود اينها قدرت‏هايى در مقابل هم هستند و اگر اينها بخواهند هر كدامشان چى بشوند، يك جنگ عمومى پيدا مى‏شود و اينها الان مى‏دانند كه جنگ عمومى مطابق است با قطع نسل بشر. اينطور نيست كه جنگ عمومى بكند و آن يكى غلبه كند بر او، او را از بين ببرد و خودش زندگى كند، براى اينكه قضيه جنگ‏هاى ذره‏اى است، اتمى است و تمام بشر از بين مى‏رود و هيچ عقلى اقتضاى اين را هم نمى‏كند كه يك جنگ عمومى را. اين جنگ عمومى غير آن جنگ عمومى اول و دوم بوده. جنگ عمومى اول و دوم جنگ عمومى بود كه اين ابزارى را كه الان پيدا شده، نبود اين ابزار. جنگ اول كه خيلى كم بود، جنگ دوم هم بود اما اينطور نبود. الان وضع جورى شده است كه اگر يك جنگ عمومى بخواهد در دنيا پيدا بشود، عقلاى دنيا مى‏دانند، همين ابرقدرت‏ها مى‏دانند كه اين جنگ مثل آن جنگ‏ها نيست. اين جنگ، بشر را به نابودى كشيدن است يعنى هم شوروى نابود خواهد شد، هم آمريكا نابود خواهد شد هم ساير ممالك نابود خواهد شد. يك همچو جنگ عمومى نخواهد پيدا شد، اگر هم پيدا شد ما هم مثل همه مردم، ما عاقبتمان به خير است آنها

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 264

عاقبتشان نمى‏دانند چى است.

ادعاى باطل شاه مبنى برقدرتمندى او در جلوگيرى از تعدى ابرقدرت‏ها

در هر صورت اين حرف، اين منطق، يك منطق فاسدى است كه اگر اعليحضرت نباشند آمريكا از آن طرف شروع مى‏كند به تعدى كردن و انگلستان از آن طرف آمريكا از آن طرف، و اين قدرت است كه در مقابل همه قدرت‏هاى عالم، ادعا اين است كه قدرت ايشان در مقابل اين سه تا ابرقدرت كه انگلستان و آمريكا و شوروى باشد ايستاده است، نه فقط در مقابل شوروى، در مقابل اين سه قوه ايستاده است و الان كارتر وقتى فكر مى‏كند كه يك همچو قدرتى در ايران هست به خودش مى‏لرزد يا فرض كنيم در كرملين اگر يك همچو صحبت بشود مردم به خودشان مى‏لرزند يا در انگلستان. ايشان اينطور ادعا را دارد كه من هستم كه تجزيه نشده است ايران، اگر من نباشم ايران تجزيه خواهد شد. اين حرفى است كه مى‏زند.از بچگيش تاحالا عادت كرده است از اين حرف‏ها بزند و حالا هم از اين حرف‏ها مى‏زند.

ادعاى باطل شاه مبنى بر حفظ ثبات كشور و ممانعت از فعاليت كمونيست‏هاى داخلى

خوب حالا فرض دوم را پيش مى‏آوريم كه رفت، ادعا اين است كه اگر ايشان نباشد اينها حمله مى‏كنند لكن حالا كه ايشان هست يك ثباتى هست و اين داخلى‏ها، كمونيست‏هاى داخلى نمى‏توانند كه الان كارى انجام بدهند لكن ايشان به مجردى كه رفت اينها شروع مى‏كنند به چيز كردن و شلوغ كردن و آذربايجان را مى‏دهند به شوروى يا ايران را مى‏دهند به شوروى و اين حرف‏ها را مى‏زنند يا خير نمى‏دهند به شوروى لكن ايران مى‏شود كمونيست. اين هم همچو ادعايى دارد. گاهى آنطور مى‏گويند، گاهى اينطور مى‏گويند كه خير ايران مى‏شود كمونيست. اين را وقتى حسابش را بكنيم يك حرف نامربوطى است براى اينكه الان اين كمونيست‏هايى كه در ايران هستند از قدرت ايشان مى‏ترسند كه اگر قدرت ايشان نباشد ديگر مردم ديگر را هيچ حساب نمى‏كنند؟! سى و چند ميليون جمعيت ايرانى يك عده كمى‏شان كمونيست هستند آن هم نه آن كمونيستى كه بخواهند شوروى را بياورند در ايران، كمونيست‏اند، اينهم من خيلى باورم نيست كه كمونيست اصيل باشند به اصطلاح خودشان، اينها هم بسيارشان، سرانشان حالا شايد جوان‏هايشان اينطور نباشند اما آن سرانشان آنهائى هستند كه از دربار سر در آوردند و در آنجا كارهايى انجام مى‏دهند و الان بعضى‏شان نوكر دربار هستند، اينها از آنجا سر در مى‏آورند، اينها به اصطلاح من كمونيست آمريكايى هستند نه كمونيست واقعى.

حالا ما فرض مى‏كنيم كه يك عده‏اى هم كمونيست باشند، خوب ما در اين چيز ايران ديديم اين را، همين الان، همين الان كه ايران اين انقلابات است ما مى‏بينيم كه شعار چه است. در ايران شعار كمونيستى است يا شعار اسلامى؟ همه هم مى‏دانند اين معنا را كه اگر يك شعار كوچكى هم يك جائى داده بشود و ما فرض هم بكنيم كه از كمونيست‏ها هست يك قطره‏اى است در مقابل يك دريا.همه

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 265

اقشار ايران، سرتاسر اقشار ايران تمامش فرياد حكومت اسلامى دارند مى‏زنند، يك عده مختصرى هم هستند فرض كنيم كه به قول اينها، كه اينها شعار كمونيستى مى‏دهند. اين عده مختصر در مقابل اين سيل و اين دريايى كه الان راه افتاده و همه دارند ادعا مى‏كنند كه ما حكومت اسلامى مى‏خواهيم، اينها منحلند. اينها يك حرف نامربوطى است كه ايشان خيال مى‏كند، خيال نمى‏كند ايشان مى‏خواهند اغوا كنند والا خودش هم مى‏داند اين مسائل نيست، نمى‏تواند اغوا كنند اين را، خوب تجزيه چيست؟ كمونيست شدن چيست؟ يك جا مى‏گويد تجزيه مى‏شود يعنى يك طرف ايران را شوروى اخذ مى‏كند، يك طرف ايران را انگلستان مى‏گيرد يك طرف ايران را مثلاً آمريكا مى‏گيرد. يك وقت هم مى‏گويد ايران كمونيستى مى‏شود، يعنى همان تيكه‏اش مى‏شود؟ ديگر باقى جاهايش نمى‏شود؟ كمونيست‏ها فقط آذربايجان را مى‏گيرند يا خير، شوروى مى‏آيد آذربايجان را مى‏گيرد؟ اين حرف‏ها يك حرف‏هايى است كه اينها مى‏زنند و مى‏گويند كه اگر شاه نباشد كذا و همه‏اش براى حفظ اين است. آمريكا هم همين حرف‏ها را اگر بزند براى حفظ اين است، شوروى هم پشتيبانى از اين مى‏كند و از اين حرف‏ها ممكن است القاء بكند كه ايشان را نگه دارد، انگلستان هم ممكن است همين حرف‏ها را بزند براى نگه داشتن ايشان، البته همه اينها موافقند با اينكه ايشان باشد براى اينكه بهتر از ايشان براى اينكه منافعشان را تامين كند ندارند الان. اگر يك نوكر بهتر پيدا مى‏شد خيلى پشتيبانى نمى‏كردند لكن حالا اين يك كهنه كارى است كه بلد است راه‏ها را، فهميده چه جورى كار بكند ولو الان از كار افتاده است و اينها ميل دارند كه اين باشد بلكه منافع اينها باز يك مدتى ادامه پيدا كند.

وظيفه ايرانيان مقيم خارج، تبليغ و انعكاس خواسته ملت در رسانه‏هاى گروهى

و ملت ايران الان در مقابل همه اينها ايستاده است و مى‏گويد كه نه، ما منافعمان براى خودمان مى‏خواهيم باشد و ما مى‏خواهيم آزاد باشيم، خواهيم مستقل باشيم، ما يك حكومت عدل اسلامى مى‏خواهيم نه يك حكومت جائرى كه همه چيزما را به باد بدهد، ما يك حكومت امينى مى‏خواهيم كه امين باشد براى مردم و ما داريم در ايران، در خارج ايران مردم امينى كه مى‏توانند جانشين بشوند از براى اين آدم و اين دستگاه.

و اين مطلب را باز هم تكرار مى‏كنم كه ماها همه‏مان مكلفيم به اينكه در خارج اينجا كه هستيم، در خارج ايران كه هستيم به ايرانى‏ها كمك كنيم. به ملت ايران كه همه چيزش را الان در طبق اخلاص گذاشته و دارد براى نفع همه ماها، همه ملت دارد قيام كرده است و همه چيز را دارد مى‏دهد، ما هم آنقدرى كه قدرت داريم به آنها كمك كنيم و الان ما در اينجا اين قدرت را داريم كه با مصاحباتمان با مطبوعات، اگر مى‏توانيم چيزى در مطبوعات بدهيم بنويسند، با مردم وقتى كه صحبت مى‏كنيد حرف‏هايتان را بزنيد و روشن كنيد كه اين مردم ايران اينطور نيست كه به قول آقاى كارتر (اراذل پست باشند) و بخواهند يك آدم شريفى را از مملكت بيرون بكنند، خير اينها يك مردمى هستند كه حقوقشان را مى‏خواهند، حق اول بشرى است كه عبارت از آزادى و استقلال است مى‏خواهند و مى‏خواهند يك

صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 266

كسى كه تعدى به اين حق كرده است از ايران بيرون برود و كسانى هم كه تعدى به اين حق كردند، به حق آنها كردند دستشان را قطع بكند و اين را به كسانى كه با آنها روابط داريد، اين مطلب را گوشزد كنيد، مكرر كنيد تا اينكه يك موجى هم در خارج پيدا بشود و انشاءالله زودتر به نتيجه، به نتيجه مى‏رسيد من ميل دارم زود برسيد. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 53

تاريخ: 20/9/57

بيانات امام خمينى در مورد ابعاد گسترده مكتب اسلام

رشد فرد و جامعه ازرئوس برنامه‏ها و تعاليم اسلام

بسم الله الرحمن الرحيم

انشاءالله كه موفق باشند همه. من از آقايان توقع دارم كه در هر جا كه هستند جهاتى را ملاحظه كنند. يكى اينكه اسلام فقط همان طورى كه مى‏دانيد، اسلام همان طورى كه فقط احكام ظاهرى راجع به افراد باشد نيست، همين طور همه اسلام عبارت از قيام و نهضت و اينها هم نيست.اسلام اينجور جهات دارد و كسى كه بخواهد اسلام را بشناسد، همه جهات در اسلام هست يعنى آن چيزى كه مربوط به رشد فرد است، آنكه مربوط به رشد جامعه است، آن كه مربوط به سياستى است كه بين آن و ساير ملل هست، آنكه مربوط به اقتصاد است، آن كه مربوط به فرهنگ است، تمام اينها در اسلام هست. مع الاسف بعضى از اشخاص را گفته مى‏شود (همين جوان‏هائى كه در اروپا هستند و زندگى مى‏كنند يا در آمريكا و اينها) همان يك جهت را در نظر مى‏گيرند و آن جهت مبارزه عرض مى‏كنم كه تظاهرات و امثال ذلك. البته مبارزه با دشمن، مبارزه با فساد، مبارزه با اين حكومت‏هاى فاسد جزء برنامه‏هاى دولت اسلامى است و جزء احكام است لكن انحصار به اين ندارد. آقايان همان طورى كه در اين جهت اقدامات مى‏كنند و فعاليت‏ها مى‏كنند، راجع به آن تكاليف شخصيه خودشان، راجع به تكاليفى كه خداى تبارك و تعالى از افراد خواسته است و همه اينها به نفع خود انسان است، راجع به اين هم بايد خيلى كوشش داشته باشند و خودشان را به واسطه همين امور بسازند.

تكليف ايرانيان مقيم خارج، رعايت اخلاق اسلامى و افشاى جنايات شاه

از امورى كه باعث تاسف من است كه بسيار در اينجاها صحبت آن هست و سؤال مى‏شود كه جوان‏هائى كه در اين جاها هستند گاهى در دكان‏ها، در موسسات دولتى، در موسسات مثلاً بانكى يا قطار يا اتومبيل ها، اينها گاهى وقت‏ها يك تخلفاتى مى‏كنند به حجت اينكه خوب، اينها مال ما را خوردند پس ما هم مال آنها را.اين صحيح نيست، شماهائى كه در اينجا الان هستيد، شما اشخاصى هستيد كه اگر از شماها يك مطلب خيانتى ببينند، عموميت به ملت ايران مى‏دهند ملت مى‏گويند ملت ايران اينطورى هستند، دزدند ملت ايران يا مسلمان‏ها اين جورى هستند از اين جهت بايد خيلى اين جهات را ملاحظه كنيد كه، ولو اينكه جايز هم بدانيد، حالا جايز هم نيست اما جايز هم بدانيد كه مال اين موسسه را

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 54

برداريد، برنداريد، تعرض كنيد از اين معنى براى اينكه حفظ آبروى خودتان و حفظ آبروى اسلام و حفظ آبروى ملت لازم است. اگر در يك جائى كه مثلاً مى‏روند جوان‏ها، در آنجا سوار چيزى مى‏خواهند بشوند يا سوار طياره بشوند يا قطار بشوند، بليطها را مثلاً تخلف بكنند و تقلب در آن بكنند، اين با حيثيت انسانى يك ملت دارند بازى مى‏كنند. اينها را شما به رفقايتان سفارش كنيد كه احتراز كنند از اين مسائل و اين حجت كه آنها مال ما را مى‏خورند پس ما مال آنها را بخوريم، اين حجت درست نيست، صحيح نيست. شما بايد حفظ حيثيت ملت خودتان را، حفظ حيثيت اسلام را بكنيد براى اين كه شما اگر فرض كنيد كه پاسبانى دست شما را بگيرد در يك جائى كه تخلفى كرديد، نمى‏گويند اين آقا، مى‏گويند ملت ايران اين طورى است، گويند اسلام اين طورى است. بنابراين اين تكليف بسيار مهمى است كه بر گردن شماها هست و تمام افرادى كه از ايران و از بلاد مسلمين در اروپا يا در آمريكا زندگى مى‏كنند بايد خيلى اين جهات را، جهات حيثيت خودتان را، معنويت خودتان را، آبروى خودتان را، اينها را بايد در اين بلادى كه هستيد حفظ بكنيد و تخلفاتى كه موجب هتك يك ملتى است هرگز نكنيد، ولو جايز هم بدانيد نكنيد، ولو يك كسى هم به شما ظلم بكند شما چيزى كه اسمش تقلب مى‏گذارند، اگر كشف بشود پليس آن را تقلب مى‏داند، يك همچو كارى هرگز نكنيد. به رفقايتان سفارش كنيد كه اين مطلب را كه از من كراراً اينجا كه آمده‏اند پرسيدند و پرسيده‏اند و من هم هميشه گفتم نكنيد اين را شما سفارش كنيد كه همچو كارهائى را نكنند اينها. اينها مضر است به حيثيت ما و از آن طرف هم راجع به اين مسائل ايران، شما در هر جا كه هستيد به دوستانتان، به دوستان آمريكائى‏تان، دوستان اروپائى‏تان كه آشنائى پيدا كرديد، اين مسائل ايران را بگوئيد كه اين شخص اين طور با مردم رفتار كرده، مردم تماماً مى‏گويند ما اين را نمى‏خواهيم و از اين مسائل ايران در آنجا افشا كنيد تا اينكه ابهامى نباشد بين خارجى‏ها و خيال كنند كه مملكت ايران، مردم ايران يك مردم وحشى هستند، دارند... خير قضيه اين حرف نيست بلكه مى‏خواهند يك حكومت وحشى را از بين بردارند، اين مسائلى است كه بايد شما بگوئيد و انشاءالله كه موفق باشيد هميشه و مويد باشيد و سلامت باشيد.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 41

تاريخ:18/9/57

بيانات امام خمينى در مورد تكليف شرعى مسلمين در برابر سلاطين جائر از ديد پيشوايان معصوم‏

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

قيام مسلمين در مقابل نقض عهد خدا و سنت پيغمبر واجب است

از حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه خطبه‏اى نقل شده است كه در آن خطبه علت قيام خودشان را برضد حكومت وقت ذكر فرموده‏اند و آن اين است كه فرموده‏اند خطاب به مردم كه پيغمبراكرم فرموده است كه كسى كه ببيند يك سلطان جائرى حلال مى‏شمرد حرمات الله را، چيزهائى را كه خداوند حرام كرده است اين آزاد مى‏گذارد و مخالف سنت رسول الله عمل مى‏كند و عهد خدا را مى‏شكند، اگر كسى ديد يك سلطان جائرى اين كارها را مى‏كند و معذلك ساكت شد و تغيير نداد با قول خودش، با عمل خودش اين انحرافى كه سلطان جائر پيدا كرده است تغيير نداد، خداى تبارك و تعالى حتم كرده است، حتم است بر او كه اين آدمى كه ساكت شد در مقابل اين سلطانى كه حرمت احكام خدا را نگه نمى‏دارد، مخالف سنت رسول‏الله عمل مى‏كند و عهد خدا را مى‏شكند، اين ساكت بشود در مقابل يك همچون سلطانى و قولاً و عملاً تغيير ندهد مسير اين سلطان جائر را، حتم است بر خداى تبارك و تعالى كه جاى او را هم جاى همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد. يعنى اين سلطان جائر كه اينطور اوصاف را دارد، سنت پيغمبر اكرم را تغيير مى‏دهد و عهد خدا را مى‏شكند و حرمات الله را سزاوار و رها مى‏كند يعنى مستحل است، ولو اين آدم كه اين چيزها را از اين آدم مى‏بيند و ساكت است، همه كارهاى واجب و مستحب هم به جا بياورد، آدمى باشد كه سه وقت نماز مى‏خواند، در مساجد مى‏رود، آدمى باشد كه احكام خدا را همه را ترويج مى‏كند، موافق رضاى خدا عمل مى‏كند همه كارهاى خوب را مى‏كند، از همه كارهاى بد هم اجتناب مى‏كند لكن ساكت است در مقابل سلطان جائر، حسب اين روايتى كه نقل شده است از سيدالشهدا سلام‏الله عليه كه به منزله علت قيام ايشان است بر ضد حكومت وقت، اينست كه مى‏خواهند عمل به قول رسول الله بكنند كه مبادا يك وقت تخلف بكنند و كسى كه تخلف بكند جاى او جاى همان سلطان جائر است يعنى در هر طبقه‏اى از جهنم كه سلطان جائر، يك همچو سلطان جائرى جا دارد، اين آدمى هم كه ساكت است كه اين سلطان جائر هر كارى مى‏خواهد بكند، ساكت است او، جايش جاى همين سلطان جائر قرار دارد.

حالا ما حساب بكنيم ببينيم كه آيا حكومت وقت ما، سلطان وقت ما اين اوصافى كه ذكر

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 42

فرموده اند، دارد؟ اگر اين اوصاف را دارد و ما ساكتيم، بايد همين معنائى كه فرموده‏اند، بر ما منطبق بشود و ايشان در يك وقتى اين مطلب را فرموده‏اند كه وقتى قيام كرده‏اند و نهضت كرده‏اند در مقابل يزيد، اين سلطان جائر، با يك عدد كمى در مقابل يك عده كثيرى و در مقابل ابرقدرت كه در آنوقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، كه عذر را از ما ساقط كند كه ما بگوئيم كه مثلاً ما عددمان كم بود، ما زورمان كم بود. اين را در وقتى ايشان فرموده‏اند كه مى‏خواستند قيام كنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب كردند به مردم و خطبه خواندند و علت قيام است اينكه چرا من در مقابل اين آدم قيام كردم براى اينكه اين عهد خدا را شكسته است و سنت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات الله تعالى را نكث كرده است و نقض كرده است و پيغمبر فرموده است هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش جاى همان يزيد است در جهنم، جائى كه يزيد دارد، كسى كه سكوت كند جايش جاى اوست.

حالا ما ببينيم يزيد چه كرده است كه حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه در مقابلش قيام كردند و همچو مطلبى را فرموده‏اند و برنامه داده‏اند. حضرت سيدالشهدا مطلبى را كه فرموده‏اند، اين مال همه است، يك مطلبى است عمومى، (من راى) هر كه ببيند، هركسى ببيند يك سلطان جائرى اينطور اتصاف به اين امور دارد و در مقابلش ساكت بنشيند، نه حرف بزند و نه عملى انجام بدهد، اين آدم جايش جاى همان سلطان جائر است.

يزيد يك آدمى بود كه به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خليفه پيغمبر حساب‏كرد و نماز هم مى‏خواند، همه اين كارهائى كه ماها مى‏كنيم آن هم مى‏كرد، اما چه مى‏كرد؟ اما از آن طرف معصيت كار بود، مخالف سنت رسول‏الله مى‏كرد. رسول‏الله سنتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مى‏كرد، بايد حفظ دماء مسلمين بشود، دماء مسلمين را مى‏ريخت، بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مى داد مال مسلمين را. همان شيوه‏اى كه پدرش معاويه هم داشت و اميرالمومنين هم قيام كرد در مقابل او منتهى حضرت امير لشگر هم داشت ولى سيدالشهدا عدد خيلى كمى در مقابل يك ابرقدرت بود.

ما ببينيم كه اين كارهائى كه او (يزيد) كرده است، به اين حكام وقت ما و به سلطان وقت ما تطبيق مى‏شود؟ اين مسائلى كه رسول‏الله فرموده است، اينها تطبيق مى‏شود بر اين؟ سلطان است؟ جائر است؟ اين معلوم است كه الان سلطه دارد، (سلطان) يعنى سلطه دارد، الان سلطه دارد و جائر هم هست، خودش هم شايد قبول داشته باشد كه جائر است، همه كس هم ميداند كه اين آدم جائر است. خوب مخالفت سنت رسول الله را نكرده؟! هر چه رسول الله فرموده است، ايشان عمل كرده؟! يا اقوال رسول الله را به حساب نمى‏آورند اينها؟ اينها سنت رسول الله را به حساب نمى‏آورند. بله در ايام عمرش براى اينكه من و شما را بازى بدهد يك دفعه هم مى‏رود به حرم حضرت رضا و آنجا يك، دو ركعت نماز هم مى‏خواند، من هم نمى‏دانم با چه حالى مى‏خواند، يك دو ركعت نماز هم آنجا مى‏خواند و يك حرفهائى هم آنجا ميزند. اين چيزها، اين براى اغفال من و شماست، آيا به سنت رسول الله عامل‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 43

است؟! ايشان عامل سنت رسول الله هست؟! سنت رسول الله اين است كه دماء مسلمين محفوظ باشد، ايشان حفظ كرده است دماء مسلمين را؟! الان اطلاعى كه رسيده است در همين چند روز، در همين دو، سه روز در اصفهان پنجاه نفر، در كجا، در كجا چقدر كشته شده‏اند. بى اطلاع ايشان است؟! با اطلاع است. بى‏اطلاع دولت است؟! با اطلاع دولت است. بى‏اطلاع شاه است؟! اينها بى‏اطلاع شاه كارى نمى‏كنند و من نگرانم از فردا و پس فردا براى اينكه يك خبرى به ما رسيده است كه ان شاءالله دروغ است و من هم حمل كردم كه اين يك تبليغاتى باشد ولى خوب محتمل است و آن اينكه اينها اعلام كردند به اينكه فردا و پس فردا آزادند مردم در شعائر خودشان و در شعائر مذهبى و در عزادارى آزادند. از آن طرف اطلاع دادند كه يك نقشه‏اى در كار است و آن نقشه اين است كه يك عددى از اشرار را بين مردم به همان صورت مردم وارد معركه كنند، اين راهپيمائى كه علما و ساير طبقات بنا دارند كه فردا در همه شهرهاى ايران و قصبات انجام بدهند، اينها يك عده‏اى از اشرار را كه مربوط به خودشان است، در بين اينها وارد كنند و آنها شلوغكارى كنند آنها كه شلوغكارى كردند، اينها بگويند كه خوب -آزاد اين يك تظاهرات آرام نبوده و شلوغ كردند و با رگبار مسلسل مردم را از پا درآورند. خوب من احتمال اين معنا را مى‏دهم كه اين يك اشتهارى است كه اينها داده‏اند براى اينكه مردم را از اين كارى كه فردا بنا دارند بكنند، مردم را از آن كار وا دارند و نگذارند بشود يعنى خود مردم نكنند و آنها به مقصد خودشان رسيده باشند كه هم گفته باشند كه خوب ما كه آزاد گذاشتيم مردم را و خود مردم بيرون نيامدند لكن خوب يك احتمالش هم اينست كه يك نقشه شيطانى در كار باشد و اين البته موجب نگرانى است كه فردا اينها چه خواهند كرد.

حمايت شاه از ارتش سركوبگر اسرائيل با چپاول بيت المال مسلمين‏

لكن مساله اين است كه الان اين يك سلطان جائرى است يعنى يك سلطه‏اى دارد بر مردم، قشون دارد، لشگر دارد و قدرت‏هاى بزرگ هم دنبال سرش هستند و سلطان جائر است و همه اين اوصافى كه فرموده‏اند، در ايشان هم هست. نفوس مسلمين را خداى تبارك و تعالى محرم كرده است كه كسى تصرف در آن بكند و مردم را بكشد اين يكى از حرمات الله است و ايشان اجازه مى‏دهد، امر مى‏كند، به آن. اموال مسلمين بايد محفوظ باشد، اموال ملت ايران بايد محفوظ باشد براى خود ملت ايران، نفت ايران مال خود ايران است مراتع ايران مال خود ايران است، بايد به درد خود ايران بخورد، شيلات ايران بايد به درد خود ايران بخورد مال خود ايران است، جنگل‏ها مال خود ايران است، مخازن زيرزمينى هر چه هست مال خود ايران است، بايد خود ايرانى‏ها بيرون بياورند، استخراج بكنند و استفاده كنند و براى همين مصالح خودشان، براى ملت، ايشان همه اينهائى را كه ذكر كردم به باد دادند.

بر همه حرام است كه اموال مسلمين را، آن اموالى كه مال يك ملت است به باد بدهد و به دشمن‏هاى اسلام مثل اسرائيل بفروشد، اسرائيلى كه الان در حال جنگ است با مسلمين، نفت او را، بيشترش را مى‏گويند كه از ايران اداره مى‏شود، در ازائش آن هم از قرارى كه مى‏گويند بسيارى از اين كشته هائى

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 44

كه ما داديم با سربازهاى اسرائيل شده است. پس اين مستحل حرمات‏الله است. هم نفوس مسلمين را به باد دارد مى‏دهد و هم اموال مسلمين را. مراتع ما را به غير داده است، جنگل‏هاى ما را به شركت‏هاى خارجى داده است، شيلات را با كشتن چندين هزار، آنطور كه مى‏گويند چندين هزار نفر را كشتند تا شيلات را از مردم بيچاره گرفتند و به غير واگذار كردند، نفتمان هم كه همه مى‏دانيد كه دارند چه مى‏كنند كه بعد از چند وقت ديگر ايران هيچ چيز ندارد، هر چه هست غارت كردند و بردند.

خيانت‏ها و جنايات جبران ناپذير شاه مانعى براى قبول توبه وى

اين صورتى هم كه ديديد، لابد اينجاها هم مثل اينكه آوردند، اين صورتى هم كه ديديد كه اين چپاولگرها خارج كردند از ايران و اموال ايران را به خارج بردند و بعد از اينكه همه اينها را به خارج بردند، آنوقت به فكر اين افتادند كه نه، ديگر كسى نبرد، ديگر كى نبرد؟ خوب بردند تمام شد. سه هزار ميليون و بيشتر، سه هزار و چند صدميليون از خود ايشان يا، اين چيزى بوده است كه حالا بردند، آنهائى كه قبلاً بردند خدا مى‏داند چقدر است. از اول اينها شروع كردند به بردن، رضا شاه جواهرات ايران را آنوقتى كه مى‏خواستند بيرونش كنند آنطورى كه براى من نقل كردند از يك صاحب منصبى (يكى از آقايان نقل كرد از يك صاحب منصبى كه همراه بوده است) وقتى رضا شاه را متفقين آمدند و بيرونش كردند، در اين خلالى كه مى‏خواست برود، چمدان‏هاى جواهر را پركرد، چمدان‏هارا پر كردند از جواهرات ايران و راه افتادند كه ببرند منتها بين دريا (همان صاحب منصب نقل كرده بود) كه با كشتى اين آدم را مى‏بردند، يك جايى نگه داشتند و يك چيز ديگرى، يك بلمى يا يك كشتى كه آن شخص گفته بود مخصوص حمل دواب بوده است، آنها آوردند متصل كردند به اين كشتى و به او گفتند كه تو برو توى آن كشتى لكن همانجا چمدان‏ها را برداشتند و انگليس‏ها بردند، تمام شد. آن زمان او اين كار را كردند غير از آنهايى كه دزديده بود و برده بود.

يك وقتى در يك سفر رفته بود، يك سفرى كه مورد خطر شايد بود، مرحوم مدرس رحمه‏الله كه آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود كه من دعا كردم به شما در اين سفر كه سالم برگرديد، خيلى خوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده، گفت دعا كرديد؟ خوب، ايشان گفته بود آخر نكته دارد، اينست كه اگر تو در اين سفر مرده بودى همه اموال ما از بين رفته بود، من مى‏خواهم زنده باشى تا اموالمان را پيدا كنيم.

در زمان او آن كارها را او مى‏كرد، در اين زمان هم از اولى كه ايشان وارد سلطنت شده (ديگر جلوتر خيلى تجربه كرده است، تجربه‏هاى پدر را داشته است) از اول بنا گذاشته به اينكه اموال را ببرد بانك‏هاى خارجى، بانك‏هاى آمريكا، هر جاى ديگر، در آنجاها انبار كردند اموال اين ملت را كه وقتى كه اگر يك اتفاقى افتاد برود سراغ آن اموال و ملت نبايد بگذارند اين فرار كند، اين الان در صدد است. گفتند رفته به جزيره كيش و من اولش كه يك خوفى كردم كه اين گاهى وقت‏ها كه از ايران، از تهران خارج مى‏شد آنوقت يك مفسده‏اى مى‏خواست واقع بشود، امر مى‏كرد كه بكشند و خودش

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 45

مى‏رفت بيرون، من در ذهنم آمد كه مبادا براى فردا و پس فردا هم يك همچو تهيه‏اى ديده‏اند لكن محتمل است كه نباشد ان شاءالله، بعضى هم گفتند رفته آنجا كه ديگر كار آخرى را انجام بدهد. اين البته در صدد است كه فرار كند، ملت ايران بايد نگذارند اين فرار كند، آنقدرى كه مى‏شود. امكان ندارد البته كه يك كسى بتواند سزاى عمل اين آدم را به او بدهد، يك آدمى كه سى و چند سال است مسلط شده است بر اين ملت و همه چيز ملت را به باد داده است، يك آدمى كه مادرها را به عزاى اولادشان نشانده است و همين امروز كسى گفت كه يك زن بوده است كه سه تا بچه داشته هر سه بچه‏اش كشته شدند، يك پدر و مادرى كه حالا وقتى كه مى‏آيند توى خانه مى‏بينند ديروز پنج نفر سر سفره بودند حالا دو نفر شدند، مگر مى‏شود كه اين را ما در اين دنيا بتوانيم جزايش را به او بدهيم؟ يك آدم كه مى‏كشد يك كسى را، همان مقدار مى‏شود خودش را بكشند و همين، بس، خون اين هم خون يك آدم است (اگر آدم باشد). كسى كه سى و چند سال است بر اين ملت تسلط پيدا كرده و كشتار كرده و آنطور كشتار كرده و دزدى كرده و آنطور دزدى كرده و خيانت كرده و آنطور خيانت كرده و جنايت كرده و آنطور جنايت كرده، مگر بشر مى‏تواند كه اين را به سزاى اعمالش برساند؟ يك جان بيشتر ندارد مقابل يك نفر و حالا عجب، من گاهى وقت‏ها از فهم بعضى از اشخاص تعجب مى‏كنم كه مى‏گويند خوب حالا آمده، حالا آمده عذر خواسته ديگر، حالا بپذيرد، آمده گفته است كه من اشتباه كردم، خوب بپذيرد ديگر از او. چى بپذيريم؟ مگر خدا مى‏پذيرد از او اين عذر را؟ خدا حق الناس را نمى‏گذرد، خود ناس بايد بگذرند، خود مردم بايد بگذرند تا خدا بگذرد. مگر خدا مى‏گذرد از حق الناس ؟(بيائيد حالا مصالحه بكنيد، بيائيد حالا خوب، عفو بكنيد، نمى‏دانم چه) يك آقاى ريش سفيدى يك كاغذ مفصلى نوشته بود، البته خودش آدم دانشمندى است لكن ادراكش، يك خرده عقلش ناقص است، به من نوشته بود كه پيغمبر اكرم در فلان جا فلان آدم را بخشيد، در فلان جا فلان كافر را بخشيد، در فلان جا فلان كسى را بخشيد. تاريخ براى من نوشته بود، مثل اينكه من حق دارم كه ببخشم ايشان را، به من چه ربط دارد؟ بچه‏هاى آن پيرزن را كشته، من ببخشم چطور من ببخشم كشته‏هائى كه از اين ملت، جوان‏هائى كه از اين ملت به باد رفته؟! همين امشب شما احتمال بدهيد كه عده‏اى را كشته باشند، همين امروز اطلاع رسيد كه اشخاصى را كشتند، مردم را كشتند، ما بنشينيم بگوييم كه شما اعليحضرت حالا ديگر باشيد؟! ديگر ازاين به بعد حكومت نكنيد، اعليحضرت باشيد؟! آخر اين چه منطقى است چطور انسان همچو حرفى را مى‏تواند بزند؟

(بيائيم به قانون اساسى حالا عمل بكنيم)! معنى به قانون اساسى عمل كردن اين است كه آقا (يعنى همين قانون اساسى‏اى كه الان دست است) كه ايشان سلطان باشند و عرض مى‏كنم كه حاكم نباشند. آخر مى‏شود يك همچو چيزى؟ امكان دارد براى يك آدم، يك كسى كه اول ادراك آدمى داشته باشد؟ حيوان هم نمى‏تواند يك همچو حرفى بزند كه ما ديگر اين را بيائيم و عفوش كنيم. يكى عفوش بكند؟ كى حق دارد كه اين را عفوش بكند؟ مگر با من يك كارى كرده كه حق من است كه عفوش بكنم؟ حق يك ملت را خورده است اين، خون يك ملت را ريخته اين آدم، اين ناكث عهدالله

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 46

است. خدا از همه مردم عهد گرفته است به اينكه بايد اطاعتش بكنند، اين ناكث عهدالله است. خودش هم تعهد كرده است، در مجلس اولى كه به اين سلطنت غاصب رسيده، آمده است در مجلس و قسم خورده است به اينكه به مذهب شيعه وفادار باشد، مروج باشد، به ملت خيانت نكند. آن قسم‏هائى كه مى‏خورد اين، نقض اين عهدش هم كرده است، قرآن را گذاشته و قسم خورده و خدا را شاهد گرفته است، عهد كرده است به اينكه به ملت خيانت نكند، مذهب شيعه را ترويج كند. ترويجش همين است كه مى‏بينيد و امانتش هم همين است كه شما داريد مى‏بينيد. مخالف سنت رسول‏الله هم كه الى ماشاءالله هر چه بخواهيد مخالف سنت رسول است.

مخالفت با شاه يك تكليف شرعى است

اگر كسى ببيند محمدرضاخان را كه اين اوصاف را دارد، سكوت كند، جايش جاى محمدرضاخان است در جهنم، ولو نماز شب بخواند، ولو يك عالم باشد، ولو تمام عمرش را در اطاعت الله صرف كرده باشد، اگر در مقابل اين آدم ساكت بنشيند (به حسب اين نقلى كه از رسول الله كرده‏اند و نقلى كه از سيدالشهدا كرده‏اند كه مى‏فرمايد رسول خدا چنين فرموده است) چطور مى‏شود يك ملت ساكت بنشيند؟ عذر همه منقطع است، همه‏ها منقطع است، اگر ما چهار نفر هم بوديم قاعده‏اش بود كه قيام كرده باشيم. هيچ كس نمى‏تواند بگويد ما تنهائيم. حالا ملت است، تمام ملت است، الان جميع ملت ايران ايستاده‏اند در مقابل اين سلطان جائر، اين حاكم جائر، تمام ملت اسلام، تمام ملت ايران قيام كرده‏اند، از دهات گرفته، پريروز يك نفر پيش من آمده بود كه رفته بود يك دهات دور افتاده‏اى را ديده بود، گفت كه در اين دهات هم راهروى هر روز هست، صبح و عصر. مى‏گفت. صبح و عصر در همه اين دهات، اهل علم آن ده جلو مى‏افتد و رعيت‏ها و مردم ديگر دنبالش پياده روى مى‏كنند. در يك همچو موقعيتى كه همه مردم قيام كرده‏اند من ديگر نمى‏توانم بگويم كه من نمى‏توانستم. نخير، مى‏توانى، چنانچه مى‏بينيد كه مى‏توانيد، چنانچه مى‏بينيد كه نه حكومت نظامى توانست كارى بكند نه دولت نظامى. همين دولت نظامى كه آنقدر هياهو براى خودش بجا آورده بود، حالا ديد كه وقتى همه مردم مى‏خواهند پياده‏روى كنند، هر كس از يك گوشه‏اى مى‏خواهد پياده روى كند سران قوم، ديد كه نمى‏شود، رها كرد گفت مجازند مردم. خيال كرد اگر اين اجازه را ندهد نمى‏روند. (مجازند) چيست؟ مگر ديوانه اينها(مجازند مردم كه بروند، اجازه دادند) در يك جاى ديگر هم گفتند اعليحضرت اجازه داده‏اند. آخر اينها مضحك است ديگر، اينها ديگر مضحك است كه يك كسى چنين حرفى بزند و بگويد من اجازه دادم يا دولت بگويد من اجازه دادم. تو كى هستى؟ شما سرنيزه‏ها را گذاشتيد طرف مردم ولى مردم آمده‏اند سينه‏هايشان را سپر كردند در مقابل سرنيزه‏هاى شما، بچه‏ها هم آمدند، زن‏ها هم آمدند، زن‏ها اين بچه‏هاى كوچكشان را بغل كردن و آمدند در صف مردم. اين يك امر الهى است، خدا يك چنين كارى كرده، اين آتش را خدا روشن كرده و اين روشنى‏اش هست، مثل خورشيد مى‏ماند، تا آخر نتيجه اين مساله هست ان شاءالله. كسى الان عذر ندارد كه بگويد كه ما

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 47

نمى‏توانستيم، ما نمى‏دانستيم. كسى مى‏تواند در همه ايران بگويد من نمى‏دانستم كه اين سلطان جائر است؟ كسى مى‏تواند بگويد من‏دانستم مخالفت با سنت رسول الله مى‏كند؟ كسى نمى‏داند كه اين آدم عهد خدا را شكسته، معصيت كار است، به مردم جور دارد مى‏كند؟ مال مردم را همه را هدر داده‏است هيچ كس نمى‏تواند بگويد من نمى‏دانستم. حالا كسى مى‏تواند بگويد كه ما ديگر نمى‏توانستيم؟ تمام قدرت همراه ماست، چطور نمى‏توانستيم؟ همه بايد استنكار كنند يعنى بالفظ بگويند شاه اينطور است، چطور بعضى از علماء بعضى ازبلاد صريحاً مى‏نويسند كه شاه اينطور است، هيچ كاريشان هم نكردند، همه بايد بگويند كه شاه اينطور است (دولت نمى‏دانم چطور، رژيم چطور است) اينها غلط است، بايد اسم ببرند بگويند كه شاه اينطور است، استنكار كنند، عذر نمى‏شود بگويد من نمى‏توانستم، نخير مى‏توانستى. اگر كسى يك كلمه بگويد كه در اين يك كلمه ترويج از اين ظالم است، تاييد اين ظالم است، با اين كلمه حفظ بشود، اين ظالم اين خيانتكار به اسلام و مسلمين است، نبايد اين كار بشود. اسم قانون اساسى را نبايد كسى بياورد كه با قانون اساسى، مگر بگويد كه قانون اساسى، اين موادى كه رضاخان با سرنيزه گذاشت توى قانون اساسى، اين مواد كنار برود مابقى قانون اساسى، خوب آن غلط است لكن ديگر اينقدر جنايت ندارد كه بخواهد اين را نگهش دارد.

ايرانيان مقيم خارج مكلفند به تبليغ و انعكاس خواسته‏هاى ملت

امروز عذر نيست براى ما، هيچ كدام ما عذر نداريم، لكن ما هم كه اينجا هستيم، شما آقايان هم كه در اين بلاد هستيد بى‏تكليف نيستيد. آنها در صف مردم، در صف قتال هستند، الان هم شايد صداى تفنگ، صداى مسلسل در تهران و قم و اهواز و نمى‏دانم كجا، الان هم شايد باشد براى اينكه مردم كه آرام نمى‏نشينند، آنها هم كه ايستاده‏اند در مقابل آنها، در صف مقاتله هستند و محاربه هستند، تكليفشان را دارند عمل مى‏كنند، به قول رسول‏الله دارند عمل مى‏كنند، اقتدا به سيدالشهدا سلام الله عليه كردند و دارند عمل مى‏كنند. شما هم كه در اينجا هستيد، هر مقدار مى‏توانيد، توانيد كه مصاحبه مطبوعاتى بكنيد، مصاحبه مطبوعاتى كنيد و جرم و جرايمى كه اين آدم كرده است اين جرايم را افشا كنيد، مى‏توانيد كه اجتماع كنيد در يك جائى و بگوئيد يكى برود مطالب را بگويد، برود بگويد. با اين رفقائى كه در خارج از كشور شما داريد از فرق ديگر، از اهل مثلاً اينجا يا ساير ممالك كه آشنا هستيد با آنها، هر جا اتفاق افتاد بايستيد و مطالبتان را بگوييد تا مردم بدانند كه يك دسته اشخاص شلوغكار نيستند دارند اينكار را مى‏كنند. آنها كه قيام كردند بر ضد اين، نه اينكه يك مردمى هستند كه مى‏خواهند شلوغكارى بكنند اين كارها راكنند، اين مردمى هستند كه حق مى‏گويند، حق خودشان را طلب‏كنند. آزادى حق مردم است، استقلال يك مملكت حق اهل يك مملكت است كه طلب استقلال بكنند در مملكت. مردم شريفى هم كه قيام كرده‏اند و خون خودشان را دارند مى‏دهند در مقابل اينكه احكام اسلام را و اين ثروت خودشان را يعنى ثروت ملتشان را نگذارند هدر برود، احكام اسلام را نگذارند از بين برود و زير پا برود، بايد به مردم، به اهالى اينجا شما حالى كنيد اين مطلب را. هر كسى‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 48

به هر زبانى، به هر جورى كه مى‏تواند بگويد به اينها كه مردم ايران كه قيام كردند بر ضد اين مرد و اين حكومت، براى اينكه اين حكومت، اين مرد پنجاه سال است خودش و پدرش به ما خيانت كرده‏اند، خودش و پدرش پنجاه سال است جنايت كرده، قتل عام كرده اند. خوب، پدرش مسجد گوهرشاد را قتل عام كرد، خودش ديگر هر جا بگرديد. (ولد صدق) .

بگوييد به مردم كه مساله اين است، نه مساله اين است كه يك دسته‏اى هستند و اراذل و اوباش هستند و چند نفر، اخيراً هم آن مردك مى‏گويد كه (يك عده معدودى مردم را ناراحت كرده‏اند والا مردم همه شاه را مى‏خواهند!!) من نمى‏دانم آخر اينها چه جور فكر مى‏كنند؟ براى كى مى‏گويند اينهابگوئيد به مردم اينجا كه مردم ايران كه قيام كرده‏اند،براى يك مطلب واضحى است كه همه بشر قبولش دارد كه آزاد بايد باشد، نبايد هى در حبسش كنند، نبايد جلويش بگيرند كه حرف نزن، بيخ گلويش را فشار بدهند كه نبايد يك كلمه حرف بزنى، قلمش را بشكنند كه نبايد بنويسى. قلم‏ها را اينها شكستند، قدم‏ها را شكستند در اين پنجاه سال. حبس‏پر بود ازاشخاصى كه آزادى مى‏خواستند در اين پنجاه سال. حالا قيام كرده‏اند و حقوق واضح ملى خودشان را، آنكه از حقوق بشر است و از اولين حقوق بشراست،(آزادى،استقلال ،حكومت عدل) اين راخواهند مردم. اين تبليغاتى كه از قرارى كه مى‏گويند در هر سال صد ميليون دلار ايشان خرج تبليغات خودش مى‏كند كه بگويد چشم و ابرويش كذا و نمى‏دانم قد وقامتش چه و مخالفين‏شان را به هرچى خواهند نسبت بدهند، اينها را شما فشل كنيد بگوييد به اشخاصى كه با آنها ملاقات مى‏كنيد كه مسأله اين نيست اين آدم مال ملت را بر مى‏دارد بر ضد ملت خرج مى‏كند، اموال ملت را به ضد مصالح ملت دارد خرج مى‏كند. ان شاءالله خداوند همه تان را تاييد كند، موفق باشيد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 56

تاريخ: 20/9/57

بيانات امام خمينى در مورد قطع رابطه با دولت‏هاى پشتيبان شاه و دعوت ارتشيان جوان بر پيوستن به صفوف ملت

رفراندم و تظاهرات آرام ملت سقوط شاه را به همه دنيا اعلام كرد

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

تظاهرات ديروز و امروز در ايران راه عذر را از همه كس و همه دولت سلب كرد، ديگر دولت‏ها نمى‏توانند ادعا كنند كه شاه قانونى است و در مملكت به طور رضايت مردمى، به طور قانونى توقف كرده است. رفراندمى كه در ديروز و امروز شد و قطعنامه‏هائى كه صادر شد، به همه دنيا ثابت كرد كه شاه ساقط است. ما مى‏گفتيم از اول ساقط بوده است، داشتند، ديروز و امروز ثابت كرد كه هيچ قانونيت ندارد براى اينكه به حسب نص قانون اساسى ما شاه بايد به راى ملت، شاه باشد و اين امر طبيعى است كه بايد اين طور باشد و الان تمام ملت در تهران، مشهد، قم ، تبريز، همه جاى ايران اعلام كردند با آرامش (كه عذرى در كار نباشد كه يك طوائف ديگرى داخل بودند و ازآن طرف مرزها آدم‏آمده‏اند) با كمال آرامش، تمام ايران گفتند كه ما شاه را نمى‏خواهيم.

اخطار به سران دولت‏هاى حامى رژيم شاه‏

بنابراين من يك پيامى به دولت‏هاى دنيا دارم و يك پيامى هم به داخل كشور و ارتشى‏ها. آن كه به همه دولت هاست اين است كه ما اعلام مى‏كنيم از امروز كه رفراندم‏مان به طور تماميت انجام گرفت و همه مى‏دانيد كه شاه قانونى نيست. هر دولتى كه پشتيبانى از ايران بكند، ما تمام قراردادهائى كه با ايران كرده‏اند لغو مى‏كنيم و يك قطره نفت به آنها نخواهيم داد و لااقل تا وقتى كه دولتشان هست. مجلس امريكا بايد از كارتر مواخذه كند، استيضاح كند او را كه چرا پشتيبانى مى‏كنى از يك حكومتى كه پايه ملى ندارد و هيچ كس با او در ايران موافقت ندارد. بايد اين دولت، كارتر را استيضاح كنند و شخص كارتر را استيضاح كنند كه تو بر خلاف مصلحت مملكت آمريكا دارى عمل مى‏كنى، اگر چنانچه پشتيبانى بكنى از شاه كه برخلاف قانون در ايران سلطه پيدا كرده است و رفراندم ديروز و امروز ايران او را ساقط كرده ( اگرتا حالا ساقط نبوده است) اين خلاف مصلحت مملكت امريكاست

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 57

براى اين كه اگر چنانچه تو پشتيبانى بكنى، مادامى كه تو و دولت تو هست، نفت براى امريكا هيچ نيست و همين طور اين اعلام به ساير كشورهاست، چه كشور امريكا و چه انگلستان و چه شوروى و چه ساير ممالك كه مى‏خواهند از ايران نفت بخرند، ما حتى به طور فروش عادلانه هم به اين ممالكى كه پشتيبانى از امروز بكنند از شاه، نفت نخواهيم داد يعنى تا آنوقتى كه دولت‏هاى اينها سركارند و شاه را پشتيبانى مى‏كنند تا آن وقت نخواهيم نفت به آنها داد. بله، با ملت هايشان دشمنى نداريم و دولت هايشان را اگر ملت‏ها يا مجلس وادارند كه پشتيبانى شان را از شاه قطع كنند و اعلام كنند كه ما پشتيبان شاه نيستيم، ما نفت خواهيم داد و اگر دولت‏ها اين كار را نكنند، تا آن دولت هست، نفت براى اين ملت‏ها هم نيست، حالا مجلس‏خودشان مى‏دانند با دولت هايشان.

اين يك پيامى است به خارج و سران دولت‏ها كه چشم خودشان را باز كنند و راه صحيح بروند، پشتيبانى از يك ملتى كه ايستاده است و مى‏گويد من حق خودم راخواهم، من آزادى مى‏خواهم، حق سرنوشت من با خود من است، من شاه را نمى‏خواهم، بايد پشتيبانى بكنند از يك همچو ملتى و اگر پشتيبانى نكنند و از شاه پشتيبانى بكنند، ديگر نفتى در كار نيست براى آنها مادامى كه آن دولت هست.

صاحب منصبان جوان ارتش، خدمت شاه را رها و به صفوف ملت بپيوندند

ويك مطلبى كه به ارتش خواهم بگويم، به ارتش ايران مى‏خواهم بگويم و اميد است كه برسد به آنها، اين است كه اين جوان‏ها، از صاحب منصبانى كه (من مى‏دانم كه اينها محروم هستند) اين صاحب منصب‏هاى پيرى كه از سابق بودند، خصوصاً از آنهائى كه از زمان رضا شاه بودند (اگر باشند) آن پيرها را شاه اسير كرده است آنها البته موافقند و اين كشت و كشتار هم به دست آنها واقع شده است، چه در حكومت نظامى چه در دولت نظامى، ما از آن پيرها ديگر مايوس هستيم، اينها را بعد يكى يكى اسمائشان را ثبت كنند و در دولت اسلامى آنها به مجازات خودشان ان شاءالله مى‏رسند و اما صاحب منصب‏هاى جوان كه آن رتبه‏ها را ندارند يعنى به آنها ندادند يعنى آنها را در يك رتبه پائين نگه داشتند كه زير دست آن بزرگ ها باشند كه آن بزرگ‏ها نوكر رسمى آمريكا يا شوروى هستند و براى آنها خدمت مى‏كنند و براى شاه هم به دست دوم خدمت مى‏كنند و آنها را از پول نفت ما سير كردند، آنها چون سير شدند و از نعمت اين ملت به دست شاه سير شدند، اينها ولى نعمت خودشان را شاه و آمريكا دانند، ما از آنها مايوس هستيم و اما طبقه جوان كه مهم در ارتش، اين طبقه هستند، اينها را من تنبه به آنها ميد هم كه شما جوانيد، شما باز وقت زندگى تان مانده است، وقت كارتان مانده است، وقت خدمتتان به ملت مانده است، شما برگرديد به اين ملت و خدمت به ملت بكنيد و رها كنيد اين دستگاهى كه الان شما مى‏دانيد كه برخلاف قانون است، برخلاف اسلام است، دست از اين دستگاه برداريد و به ملت بپيونديد و حكومت اسلامى شما را با آغوش باز پذيرائى مى‏كند و بهتر از زمان شاه براى شما خواهد بود براى اين كه ديگر درحكومت اسلامى كه يك پولى بدهند كه از حاكم تقويت كنند، اين ديگر

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 58

نيست در آنجا. آنجا حكومت عدل است، حكومت ملى است،حكومت مستند به قانون الهى و به آراء ملت هست.اين طور نيست كه با قلدرى آمده باشد كه بخواهد حفظ كند خودش را، با آراى ملت مى‏آيد و ملت او را حفظ مى‏كند و هر روزى هم كه برخلاف آراء ملت عمل بكند يا برخلاف قانون، قانونى كه موظف است عمل بكند، قهراً ساقط است و ملت ايران هم او را كنارش مى‏گذارند.

مملكت هميشه محتاج ارتش است

شماها جوان‏هاى صاحب منصبان ارتش كه مثل آن پيرها نيست كه ديگر آن فطرتتان را از دست داده باشيد در مقابل دلار، شما برگرديد به آغوش ملت و ملت شما را مى‏پذيرد و حكومت اسلام هم شما را نگهدارى مى‏كند. گمان نكنيد كه اگر حكومت اسلامى آمد، ديگر صاحب منصب نمى‏خواهد. اينها تبليغاتى است كه كنند. حكومت اسلامى هم همه اين ابزارى كه ساير حكومت‏ها دارند دارد، منهاى دزدى. دزدى را ما مى‏خواهيم جلويش را بگيريم، دزدها راخواهيم بگيريم.آنهائى كه خدمت به وطن مى‏كنند، ارجمندند پيش همه ما، پيش خدا هم ارجمندند، آنها همه چيز برايشان مهيا خواهد شد. آنهائى كه دزدند و اموال اين ملت را دزديدند و در خارج بردند و خوردند، آنها البته مواخذ خواهند شد و گمان نكنند كه از ايران رفتند بيرون تمام شد قضيه، اگر اينجا بيايند، اين جوان‏ها هستند كه اينجا به حسابشان مى‏رسند. اگر امريكا بروند، باز هم هستند، انگلستان بروند، باز هم هستند.اينها گمان نكنند كه پول‏ها را بردند و خود شاه هم همين طور، خيال اين معنا را بكند كه حالا ما پول‏ها را مى‏خوريم حالا هم همينطورى مى‏مانيم و بعد هم با طياره سوار مى‏شويم و فرار مى‏كنيم مى رويم به آمريكا، هرجا برويد، هستند جوان هاى غيور ايرانى درآنجا و به حساب شما خواهند آنجا رسيد.

در هر صورت من از اين جوان هائى كه در ارتش هستند و من مى‏دانم كه آنها فطرت اسلامى خودشان، فطرت انسانى خودشان را از دست نداده‏اند و اينها قلباً با ملت هستند منتها حالا، تحت (به خيال خودشان) فرمان اين بزرگترها، ارتشبدها يا امثال اينها هستند و اينها را ترسانده‏اند از اينكه اگر يك وقتى حكومت اسلامى پيش بيايد ديگر صاحب منصبى تو كار نيست، خير، زمان حضرت امير هم صاحب منصبى تو كار بوده‏است منتها با يك فرم ديگرى بوده‏است. صاحب منصب، آن وقت هم مالك‏اشتر يكى از صاحب منصب‏هاى بزرگ حضرت امير بوده‏است، محمدبن ابى بكر يكى از صاحب منصب‏هاى بزرگ حضرت امير بوده است. هميشه محتاج است مملكت به ارتش و هميشه محتاج است به صاحب منصب و هميشه محتاج به همه اين قشرهائى كه در ادارات است. آنى كه احتياج به او ندارد، آنهائى هستند كه سربار هستند، آنهائى كه خواهند مال ملت را بخورند و كار هم نكنند، مال ملت را بخورند و نفعى هم نداشته باشند براى ملت، آنها البته حساب خودشان را بايد بكنند و هر چه كمتر بخورند به نفع خودشان است، هر چه هم كمتر ببرند به نفع خودشان براى اين كه در هر جا بروند، اينها پيدا خواهند شد.

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 59

تبليغات سوءاجانب عليه حكومت اسلامى

در هر صورت اين تبليغاتى كه مى‏شود، چه در بين ارتشى ها، سربازها و چه در بين دهقان عرض ميكنم كه كشاورزها كه اگر حكومت اسلامى بشود اين دهقان‏ها دوباره بايد به حال فلاكت بيفتند،خود دهقان‏ها مى‏دانند اين را كه اين اصلاحات ارضى‏اى كه اين آقا كرد، اين بيچاره‏ها را به روزگار سياه نشاند.اينها الان زندگى شان بسيار زندگى پستى است واين بانك تعاونى و اين هيات‏هائى كه درست كردند، اين بيچاره‏ها را به كلى از هستى ساقط كردند و يك حكومت اسلامى كه بشود، اين حرف‏ها نيست تو كار.

خيال نكنيد كه اين املاكى كه حالا از اين گردن كلفت‏ها گرفته شده است، حكومت اسلامى مى‏آيد و مى‏گويد زمين‏ها را بدهيد به خودشان. يكى يكى را مى‏آيد مى‏نشاند حساب از آنها مى‏كشد، شماها ماليات دولت اسلام را بايد بدهيد، شصت هفتاد سال، صدسال، خودتان، پدرتان، جدتان نداده، اگر حساب بكنيم، زائد بر اين املاكى كه شما داريد، جواهراتتان را هم از شما مى‏گيريم، پول‏هاى بانكى تان را هم از شما مى‏گيريم براى اينكه شما بدهكار هستيد به دولت. وقتى املاك ملى شد يعنى مال دولت اسلام شد، آن وقت البته دهقان لازم دارد، رعيت لازم دارد، كشاورز لازم دارد. نمى‏خواهد كشاورزى را مثل حالا بكند كه دستش پيش اسرائيل و امريكا دراز باشد كه تخم‏مرغ بدهد نمى‏دانم جوجه بدهد، - نمى‏دانم گندم بدهد، جو بدهد. خواهد يك مملكتى باشد كه همه چيز از خودش باشد. همه چيز دارد مملكت ما، نه اين است كه ندارد، همه چيز دارد. مملكت ما كشاورزيش، يك ناحيه اش براى يك مملكت كافى است. از بين برد اين آدم كشاورزى ما را، دامدارى ما را ازبين برد براى اين كه مراتع ما را به غير داد عرض ميكنم كه همه چيز ما را به باد فنا دادند. ما مى‏خواهيم يك مملكتى باشد، مال خودمان باشد.

اسلام برخاسته از ضعفا و حامى و طرفدار آنان

اسلام نيامده كه ظلم به ضعفا بكند، اسلام آمده است كه ضعفا را پرستارى بكند، خدمت به ضعفا بكند. اسلام از توى ضعفا پيدا شده است، از اغنيا كه پيدا نشده است، از اين گداهاى مدينه و مكه اسلام پيدا شد، از اين بيچاره‏ها و ضعيف‏ها پيدا شده است و انبياى ديگر هم همين طور بودند چون اشراف نبودند كه طرفدار اشراف باشند، اينها از همين ضعفا هستند، از بين همين توده‏ها پيدا شدند و طرفدار همين توده‏ها هم هستند و نمى‏گذارند ظلم به اينها بشود، البته به بزرگ‏ها هم نمى‏گذارند ظلم بشود، به هيچ كس نبايد ظلمى بشود.

ارزش زن از ديدگاه اسلام

اين تبليغات كه (اگر اسلام پيدا شد مثلاً ديگر زن‏ها بايد بروند توى خانه‏ها بنشينند و قفلى هم درش بزنند كه بيرون نيايند) اين چه حرف غلطى است كه به‏اسلام نسبت مى‏دهند. صدر اسلام زن‏ها

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 60

توى لشكرها هم بودند، توى ميدان‏هاى جنگ هم مى‏رفتند. اسلام - با دانشگاه‏ها مخالفيم با فساد دانشگاه‏ها مخالف است، با عقب نگه داشتن دانشگاه‏ها مخالف است، با دانشگاه استعمارى مخالف است اسلام، نه با دانشگاه مخالف است، اسلام با هيچ چيز از اين مظاهر عرض مى‏كنم تمدن مخالفت ندارد و با هيچ قشرى از شماها مخالفت ندارد. اسلام زن‏ها را دستشان گرفته آورده در قبال مردها نگه داشته در صورتى كه در زمانى كه پيغمبر اسلام آمد، زن‏ها را هيچ حساب مى‏كردند. اسلام زن‏ها را قدرت داده است. اسلام زن‏ها را در مقابل مردها قرار داده، نسبت با آنها تساوى دارند. البته يك احكام خاص به مرد است كه مناسب با مرد است، يك احكام خاص به زن است، مناسب با زن است. اين، نه اين است كه اسلام نسبت به زن و مرد فرقى گذاشته است، زن و مرد، همه آزادند در اين كه دانشگاه بروند، آزادند در اين كه عرض مى‏كنم راى بدهند، راى بگيرند. اين كه مخالفند، اين است كه اينطورى كه اينها زن را مى‏خواهند بار بياورند كه يك ملعبه‏اى در دست مردها باشد و به قول شاه (زن خوب است فريبا باشد) ما مى‏خواهيم اين كلام را بگيريم، اين غلط را بگيريم. ما مى‏خواهيم زن آدم باشد مثل ساير آدم‏ها، انسان باشد مثل ساير انسان‏ها، آزاد باشد مثل ساير آزادها.

شاه بايد بساطش را جمع كند و برود.

اين تبليغاتى كه شاه، سالى صد ميليون دلار مى‏گويند داده براى تبليغات، اينها را گوش نكنيد به آنها، ديگر هم به گوش كسى نمى‏رود اين حرفها، ايشان هم ديگر بايد جمع كند بساطش را، برود سراغ كارش. من اميدوارم كه، انشاءالله شماها موفق باشيد و اسلام انشاءالله با كمال توفيق در ايران حكومتش را قائم مقام حكومت‏هاى ظلم قرار بدهد. خداوند آنهائى كه در ايران هستند و كمك به اسلام مى‏كنند، همه را مويد و موفق قرار بدهد و شما جوان‏هائى كه در خارج ايران هستيد، همه را موفق كند كه بتوانيم ما دست اجانب را از مملكت خودمان قطع كنيم.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

  

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 73

تاريخ: 25/9/57

بيانات امام خمينى در مورد حقوق بشر ادعايى شاه و كارتر

حقوق بشر در قاموس كارتر لفظى براى غارتگرى و كشتار

اعوذبالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

در جنگ صفين وقتى كه عمار ياسر براى خاطرجنگ با معاويه در ركاب اميرالمومنين كشته شد، بين لشكر معاويه حرف واقع شد كه پيغمبر به عمار فرمودند كه تو را فرقه ياغى و باغى شهيد مى‏كنند و حالا لشكر معاويه شهيد كرده است عمار ياسر را. پس بايد فرقه باغى و طاغى همين معاويه و لشكر او باشند. معاويه گفت كه نه اين را اميرالمومنين كشته‏براى اينكه او فرستاده او را به جنگ و وقتى كه او فرستاد به جنگ پس اميرالمومنين او را كشته است. پس فرقه باغيه عبارت از آن دسته هست. منطق كارتر همين منطق معاويه است كه گفته است به اينكه اينها مردم را به كشتن مى‏دهند يعنى علماى اسلام مردم را به كشتن مى‏دهند. حالا بايد ما حساب اين را با ايشان بكنيم ببينيم كه آيا اين منطق ايشان همان منطق معاويه است يا يك قدرى هم بدتر، يا يك منطق صحيحى است.

در ايران از اول محرم مردم شروع كردند به (ضمن عزادارى‏هائى كه كردند) اظهار انزجار از حكومت شاه و در تاسوعا و عاشورا با كمال آرامش مردم پياده روى كردند و سلطنت محمدرضاشاه را نفى كردند. ايشان مى‏گويد كه (مردم همچو اختيارى نداشتند، اين اسباب اين شده است كه شاه امر كرده است كه روز بعدش مردم را بكشند) اين تظاهرات آرام كه مردم كردند و سرنوشت خودشان را در اين روز تعيين كردند، اين آيا مطابق منطق آقاى كارتر نيست؟ و اين را يك امر انحرافى ايشان تلقى مى كنند كه مردم يك مملكتى، تمام مردم يك مملكتى نسبت به سرنوشت خودشان حق دارند؟! آن اعلاميه حقوق بشر در منطق آقاى كارتر اين است كه بشر همچو حقى ندارد كه سرنوشت خودش را تعيين كند؟ ايشان از اعلاميه حقوق بشر كه خودشان هم امضا كردند كه آزادند مردم، اول چيزى كه براى انسان هست آزادى در بيان است، آزادى در تعيين سرنوشت خودش است، آيا ايشان از اعلاميه حقوق بشر اين را فهميده‏اند كه نه هيچ كس آزاد نيست در اين معنا؟ يا در خصوص ايران ايشان اين نظر را دارند كه هر كس هم كه آزاد باشد لكن ايران ديگر آزاد نيست؟ چنانچه در بعضى از حرف‏ها مى‏گويد كه، گفته است كه آنجا كه پاى منافع ماها در كار است، ديگر صحبت از آزادى و حقوق بشر نيست، ديگر آنجا نبايد ما از حقوق بشر بحث كنيم. ايران يك جائى است كه سوق الجيشى است و

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 74

وضع سوق الجيشى نسبت به مملكت ما دارد، ديگر اينجا جاى اين نيست كه ما صحبت آزادى بشر را بكنيم و حقوق بشر را بكنيم. اين منطق صحيح هست در نظر دنيا، در نظر عقلاى دنيا كه يك مملكتى چون منفعت به ايشان مى‏رساند، چون مملكت آمريكا از اين منفعت مى‏برد، پس اينها ديگر آزاد نيستند، اينها بايد دستشان را روى هم بگذارند تا هر چه منافع دارند، هر چه ذخاير دارند آمريكا و امثال آمريكا ببرند؟! آيا اينكه ايشان مى‏گويد كه اينها مردم را به كشتن دادند، آيا اين تظاهر آرامى كه مردم در اين دو روز كردند يعنى هيچ شلوغى نكردند و به دنيا ثابت كردند كه ايران مى‏تواند كنترل خودش را در اشياء بگيرد و سرنوشت خودش را به طور عقلائى، به طور صحيح تعيين كند، خوب اين موجب اين شد كه فردا از شب يازدهم شروع شد، شروع شد به كشتار مردم، اينجا چه باعث شده است كه مردم كشتار شدند؟ خوب، باز در جنگ صفين اين مطلب پيش مى‏آيد كه خوب او آمده به جنگ و اينها هم رفتند به جنگ و آنها اينها را كشتند. حالا معاويه مى تواند يك همچو مغلطه‏اى بكند كه آن كسى كه اين رافرستاده به جنگ و اين كشته است، خوب اين منطق معاويه است، اين يك مغلطه اى است كه كرده است معاويه. اينجا از او هم بدتر است براى اينكه اينجا به جنگى نرفته بودند، اينها در خيابان‏هاى تهران و در خيابان ساير شهرها راه افتاده بودند و مى‏گفتند كه ما شاه را نمى‏خواهيم، اين جنگ است؟ آيا كسى بگويد كه سرنوشت مملكت من به دست خود من هست، حقوق بشر براى ما و همه عالم اين مطلب را قائل هستند كه هر بشرى نسبت به سرنوشت خودش آزاد است، مى‏تواند راى آزاد بدهد هر مملكتى مى‏تواند سلطان اگر داشته باشد، تعيين كند، رئيس جمهور اگر بخواهد داشته باشد، تعيين كند، حكومت بخواهد، تعيين كند براى مملكتش، هر شكلى كه اين افراد مملكت بخواهند اداره بشوند، به حسب حقوق بشرآن شكل بايد ممضى باشد، همه دولت‏ها هم بايد او را تصديقش بكنند. خوب /مردم / همين مطلب بود، ديگر بيشتر از اينكه چيزى نبود. روز دهم و نهم، روز تاسوعا و عاشورا غير از اين مطلب چيزى نبود كه همه روزنامه نويس ها، همه مجله نويس‏ها اين را ديدند،اينهائى كه رفتند در ايران و تماشا كردند اين مسائلى كه در ايران واقع شد، همه ديدند كه يك مملكتى است كه اهالى‏اش با آرامش، چندين ميليون جمعيت در سرتاسر مملكت با آرامش راه افتادند، مرد وزن بزرگ و كوچك توى خيابان‏ها و حرفشان اين بوده است كه ما اين شاه را نمى‏خواهيم ما فرض مى‏كنيم كه شاه خيلى هم مرد صالحى فرض كنيد باشد، خيلى هم آدم صحيحى باشد، خيلى هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتى مردم يك خدمتگزارى را نخواستند بايد كنار برود. ما فرض مى‏كنيم اينطور كه، خير، ايشان مصالح مملكت را ملاحظه كرده است، ايشان مى‏خواهد آزادى بدهد. ايشان مى‏خواهد مملكت را مستقل كند، ايشان مى‏خواهد مملكت را به تمدن نو برساند، همه اينها را ما فرض مى‏كنيم صحيح، مى‏خواهد يك همچو كارهائى را بكند لكن اهالى مملكت مى‏گويند ما اين را نمى‏خواهيم كه سلطان ما باشد، سرنوشت اهالى مملكت با خودشان است، ما همچو خدمتگزارى را نمى‏خواهيم، ايشان بروند كنار، ما خودمان يك خدمتگزار ديگر جايش مى‏گذاريم. ما فرض مى‏كنيم اگر ايشان آن هم بود، آنطور هم بود، مثل ساير مثلاً انسان‏ها يك انسانيتى داشت، باز هم اهالى يك مملكت حق داشتند به اينكه‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 75

بگويند ما اين خدمتگزار را، اين آدم بسيار صالح خوب را كه مى‏خواهد مملكت ما را بهشت برين بكند نمى‏خواهيم، ايشان بهشت برين كند مملكت مان را. حق ندارند اين را بگويند؟ حقوق بشر اين نيست كه هر كسى، هر بشرى حق دارد كه سرنوشت خودش را خودش تعيين كند؟ اينها مى‏خواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعيين كنند و اين آقاى خدمتگزار را نمى‏خواهند. اين در صورتى بود كه ايشان خدمتگزار بود و اما اگر چنانچه يك شخصى باشد كه خدمتگزار ديگران است، براى خاطر ديگران اين مملكت خودش را به باد فنا داده، به تباهى كشيده، يك ادمى است كه همه چيز ما را از دست داده و برده است از بين، همه منافعى كه در اين مملكت قابل اين است كه برده بشود و مردم از آن استفاده بكنند، خود ملت از آن استفاده بكند، ايشان يا خورده است يا داده است به ديگران خورده‏اند. يا خودش در بانك‏هاى خارج جمع كرده مثل پدرش كه جواهرات ايران رابرداشت و رفت منتها انگليس‏از او گرفتند بين راه وبردند يا خودش برده است و پول‏هاى ايران را اين شصت هزار نفرى كه مى‏گويند كه جزء اشخاصى است كه به او مربوط هستند و از رفقايش هستند و از فاميلش هستند و از اينها هستند، به اينها داده خورده‏اند و يا به ارباب‏ها داده خوردنده‏اند، به كارتر و امثال كارتر و به آمريكا و به ديگران داده.

نياز به تلاش و كوشش دراز مدت به منظور بازسازى ويرانگرى‏هاى رژيم‏

همه منافع ايران را ايشان از بين برده است، الان شما، اگر حالا هم برود، ده پانزده سال لازم است تا اين مملكت با زحمت اشخاص صالح به پايه آنوقت برسد كه ايشان نيامده بودند، كه رضاشاه هم نيامده بود. اين، مدتى زحمت لازم دارد، خيال نكنيد كه حالا يك مملكتى را كه اين تهى كرده تا رفت بهشت برين بشود. اين خراب كرده همه را، مملكت را خراب كرده و به شكل يك ويرانه درآورده الان نه زراعتى اين مملكت ما دارد، نه مراتعش دست مردم است و خودش دارد، نه جنگل‏هايش دست اينهاست. آبها را از بين بردند، اين سدهائى كه اينها درست كردند، همه اش به منافع ديگران بوده تا اين مملكت دوباره برگردد به حال قبل از آمدن اين آقا، مدت زحمت دارد، مدت‏ها بايد مردم خون دل بخورند، جوان‏هاى ما بايد زحمت بكشند، متخصصين ما بايد زحمت بكشند تا اين را از اين آشفتگى بيرون بياورند تا بعد بشود يك مملكتى كه اين آشفتگى هارا دارد نداشته باشد آنوقت نوسازى بخواهند بكنند.

منطق كارتر جنايت پيشه، سكوت دربرابر كشتار و غارت شاه يا قبول مرگ است.

ايشان مى‏فرمايند كه اين تظاهرات آرامى كه كردند كه ما شاه را نمى‏خواهيم، اين است كه اينها را به كشتن داده؟! اينها حتماً بايد بگويند شاه راخواهيم تانكشندشان؟! ايشان مى‏گويد كه حرف‏هائى كه ميزنند ميزانى ندارد و كنترل ندارد. خوب، حرف ما اين است، ما در مجمع عمومى دنيا حرف خودمان را مى‏گذاريم حرف ايشان هم مى‏گذاريم، ببينيم كدام اينها ميزان ندارد. حرف ما اين

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 76

است كه اين آدم خودش و پدرش، اين سلسله به ما خيانت كرده جنايت كرده، هر روز دارد جنايت مى‏كند. الان كه ما اينجا نشستيم اينها مشغول جنايت هستند، همين الان، همين الان مشغولند، همين ديشب و ديروز قم را به آتش كشيدند، همين دو روز خراسان را، تبريز را، يزد را، هر شهرى را كه شما اسم ببريد اينها يك دسته‏اى آوردند خرابكارى كردند. اين آدمى كه اينطورى هست، اين آدمى كه مى‏آيد توبه مى‏كند و توبه اش اين است، آدمى كه مى‏آيد به مردم مى‏گويد كه نه كار نداشته باشيد، من ديگر اشتباه كردم، اشتباه هايم را برمى گردانم ديگر اشتباهى نمى‏كنم، اين كارش اين است كه داريد مى‏بينيد. ايشان نمى‏داند، آقاى كارتر نمى‏داند كارهاى اينها را يا مى‏داند و خودش را به نادانى مى‏زند؟ خوب ايشان اين كارها را دارد مى‏كند ماها كه اهل يك مملكت هستيم، ما هم با ساير مردم اين مملكت مى‏گوييم كه ما ايشان را نمى‏خواهيم، ايشان به ما خيانت كرده، ايشان جنايت كرده، ايشان ذخائر ما را به شما و امثال شما داده و ما مى‏خواهيم كه خودمان آزاد باشيم، خودمان مستقل باشيم، خودمان مملكتمان را اداره كنيم.اين ابهامى در آن هست كه ما مى خواهيم خودمان اداره كنيم، نمى‏خواهيم به دست شماها اداره بشود. به دست نوكرهاى شما اداره بشود؟! ابهامى در اين نيست. آيا حق ندارند اهالى يك مملكتى، آرام اين حرف را بزنند كه ما نمى‏خواهيم ايشان را؟! اگر دنبال اين معنا كه مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما اين را نمى‏خواهيم و همه عالم ديدند كه اكثريت قاطع قريب به اتفاق است كه ايشان را نمى‏خواهند، همه بازارهاى ايران، همه مملكت ايران و شهرستان‏هاى ايران، همه دهات ايران فرياد كردند ما نمى‏خواهيم شما را، اگر ايشان بعد از اين كارى كه مردم كردند واين رفراندمى كه مردم كردند، گفته بود كه بسيار خوب نمى‏خواهيد من مى‏روم يك كس ديگر بيايد، جنگ و نزاع مى‏شد ديگر؟ دعوا داشت ديگر؟ ايشان بر خلاف قوانين بين المللى دنيا عمل كرده، دنبال اين معنا كه مردم آرام گفتند ما شما را نمى‏خواهيم، چماقدار كشيده، ارتشش را و نمى‏دانم قواى انتظامى‏اش و همه را وادار كرده به اينكه مردم را بزنند و به اسم مثلاً چماق به دست‏ها بيايند توى راه، توى شهرها بگويند جاويد شاه. خوب اين معنا واقع شده است كه مردم آرام گفتند نه و ايشان كتك زده مردم را، ايشان كشته از مردم، ايشان خانه‏هاى مردم ريخته، با مسلسل تو خانه‏ها هم حمله كردند، مساجد را آتش زدند، اين همه وحشيگرى را كردند، شما بعد از همه اين وحشيگرى‏ها ايشان را باز پشتيبانى كرديد و مى‏گوئيد: (آنهائى كه مى‏گويند كه چرا اين كارها مى‏شود، آنهايى كه تظاهر آرام كردند، اينها خلاف مى‏گويند، اينها ميزان ندارد حرف هايشان) .حرف ما اين است، حرف شما آن است، كدام ميزان ندارد؟ هر عاقلى بشنود اين دوتا را، كدام را مى‏گويد بى‏ميزان است؟ ميزان حقوق بشرى كه حقوق بشر مى‏گويد كه همه افراد يك ملتى آزادند در اينكه عقائد خودشان را بگويند، در اين كه سرنوشت خودشان را خودشان تعيين بكنند، مردم ايران اين را مى‏گويند، شما خلاف اين را مى گوئيد، كدام يكى مطابق ميزان است؟ كدام؟ ما بى‏ميزان صحبت مى كنيم؟! شما مى‏گوئيد كه شماها مردم را به كشتن داديد، معاويه هم همين حرف را مى‏زد منتها او حرفش منطقى تر از شما بود. معاويه هم مى‏گفت كه حضرت امير او را فرستاده جنگ، وقتى فرستاد جنگ ما كشتيمش، پس او كشته است. مثل اينكه يك مظلومى توى

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 77

راه بيايد و داد بزند از ظلم يك كسى، او بكشدش بعد بگويد نه اين مظلوم خودش خودكشى كرده براى اينكه خوب چرا داد كرد؟! (مردم ايران چرا چرا فرياد مى‏زنند؟! بگذار هر چه تو سرى دارند بخورند و فرياد نكنند!!) . آقاى كارتر اين را مى‏فرمايند كه هر چه توى سرتان زدند، هر كارى كردند اينها، شما حرف نزنيد براى اينكه اگر حرف بزنيد كشته مى‏شويد، پس خودتان خودتان را به كشتن داديد، اين صحيح است كه يك ملتى سى ميليونى، سى و چند ميليونى كتك بخورد، خيانت ببيند، جنايت ببيند، سلب آزادى‏ها را ببيند،اختناق‏ها را ببيند، اگر صدايش درآمد كه آقا چرا توى سر من مى‏زنى، بكشند او را؟!(پس اين تقصير خودش است كه مى‏گويد كه چرا) منطق اين منطق آقا.

حمايت از اعتصابيون شركت نفت يك تكليف شرعى است

اگر ما گفتيم اين نفت‏ها اين نفت‏هائى كه اينها دارند بيرون مى‏دهند از اين مملكت، اينها منفعتش به خود ملت نمى‏رسد پس اعتصاب كنيد، نگذاريد اين نفت‏ها برود، اگر ما گفتيم نفت‏ها را نگذاريد يعنى تاييد كرديم اعتصاب آنها را، خودشان اعتصاب كردند ماهم تاييد كرديم، حالا هم تائيد مى‏كنيم، اگر ما شركت نفت را و كارمندان نفت را تائيد كرديم به اينكه اين نفتى را كه ذخيره است براى نسل‏هاى آتيه و دخيره‏اى است و مالى است براى اين مملكت، براى حالش، براى آينده‏اش، نگذاريد اين بيخود از دست برود و هيچى دستتان نيايد خوب چند سال مى‏خواهيد نفت ايران را بخوريد و هيچى ندهيد، بس نشده؟ اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه مردم اعتصاب كنند، كه شركت نفت اعتصاب كند، كارمندان شركت نفت اعتصاب كنند، به اعتصابشان ادامه بدهند كه اين ثروت خداداد ملت از دست ملت نرود و هيچى گيرش نيايد، اين يك حرف غير منطقى است؟! چون به شما مى‏رسد از اين جهت ديگر حقوق بشر معنا ندارد؟! چون نفت به شماها مى‏رسد و عوضش هم نمى‏دهيد، به جاى اينكه بدهيد عوضش را، در مملكت ما پايگاه درست مى‏كنيد در مقابل شوروى، اگر ما بگوئيم اين اعتصاب صحيح است، مقدس است اين اعتصاب، واجب است اين اعتصاب، اين حرف غير منطقى است؟ يا شمائى كه مى‏گوييد (نگوئيد اين حرف‏ها را، مبادا يك حرفى بزنيد كه نفت‏ها نيايد تو جيب ما؟!) شما ميزان دارد حرفتان يا ما ميزان دارد حرفمان؟ يك حرف صحيحى كه همه عقلا قبول مى‏كنند كه يك ثروتى است مال خودمان و شما داريد مجان مى‏بريد، پول شما نمى‏دهيد به ما، شما مى‏بريد اين را، اسلحه مى‏دهيد كه براى خودتان پايگاه درست كنيد اينجا، يك نوكر اينجا گذاشتيد براى اين،اين بى‏ميزان است اين حرف؟! از قرارى كه بعضى از علماء قم رفتند به آبادان و آنجا بررسى كردند، اين ششصد هزار بشكه‏اى كه خارج مى‏شود، آنطور گفته شده است كه اينها به اسرائيل فرستاده مى‏شود. يك مقدار از اينها اعتصاب نكردند و ششصد هزار بشكه در مقابل ده ميليونى كه پيشتر مى‏گويند يا نه ميليونى كه خارج مى‏شده، اين خارج مى‏شود. آنها را بازى دادند به اينكه اين براى اداره خود مملكت است، اين براى خودمان است، آن بيچاره‏ها هم مشغول شده‏اند، حالا معلوم شده است از قرارى كه گويند كه اين به اسرائيل مى‏رود. اگر ما بگوئيم كه جايز نيست / براينكه / براين مردمى كه اعتصاب ديگران را

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 78

به آن اعتنا نكردند و گول خوردند از دولت به اينكه نفت را براى داخله خواهيم و اگر اينها فهميدند كه اين نفت را براى اسرائيل دشمن قران و اسلام مى‏خواهند، حرام است اعتصاب نكنند، پيش خدا مواخذند، پيش ملت مواخدند اينها، تمامشان بايد اعتصاب كنند تا يك قطره نفت بيرون نيايد. ملت ايران حاضر است كه سرما بخورد و نفتش را اسرائيل نبرد كه دارد اسلام را به هم مى‏زند، دارد مسلمين را اينقدر مى كشد، امريكا نبرد كه همه جناياتى كه ما داريم از دست امريكا هست، ديگران هم نبرند.من حالا الان دارم پيام مى‏دهم به كار كن‏هاى شركت نفت كه بر شما واجب شرعى است، واجب الهى است به اينكه اعتصابتان را عام كنيد، عمومى كنيد و نگذاريد نفت خارج بشود و به شما مى‏گويم كه اگر چنانچه شما را ترساندند چنانچه ديروز اينها را ترساندند و اعليحضرت فرمودند كه اينها رابايد محاكمه كرد، مردى كه تو چه كاره‏اى كه اينها را مى‏گويى بايد محاكمه كرد؟ تو كه حالا ديگر شاه نيستى، تو يك آدم ياغى هستى، براى چه محاكمه كنند اينهارا؟ تو كه شاه نيستى كه دستور بدهى، شاه هم بودى معنا نداشت كه تو دستور بدهى، و اگر شاه هم باشى، شاه مشروطه هستى نبايد دستور بدهى. (اينها را بايد محاكمه كرد وبعد به جزاى خودشان). نترسيد از اين مرد، يك مردى كه به خوابنامه توسل پيدا كرده، يك وقت هم به عرض مى‏كنم چيز، از اين نترسيد، اين رفتنى است آقا. اين شركت نفت، اين عمال شركت نفت نترسند از اين، از اين هياهوئى كه اينها مى‏كنند، نه اعتنايى به التماسشان بكنند و نه ترس از اين حرفهايشان بكنند.هيچ ترس نداشته باشيد، به اعتصاب خودتان ادامه بدهيد. بر ملت ايران هم لازم است كه اين كسانى كه در شركت نفت اعتصاب كردند و فقير هستند، آنها را همانطورى كه آنها به ايشان چيز مى‏دهند، اينها به ايشان بدهند، واجب است اين، من سهم امام را اجازه دادم كه بدهند، سهم سادات هم من سيدم اجازه مى‏دهم، هم سادات راضى‏اند هم غير سادات و فقرا راضى‏اند كه اينها را سير كنند كه دارند خدمت به اسلام مى‏كنند، خدمت به وطن خودشان مى‏كنند، بدهند سهم امام را به اينها، خود مردم هم مكلفند كه اينها را اداره كنند. نترسيد از اين حرف‏ها كه ماشما را چه مى‏كنيم، فلان . فردا اين مى‏رود و شما سروكارتان با يك حكومت عادل است كه به شما همه چيز همراهى خواهد كرد، حالا هم ما به شما همراهى كنيم، دست برداريد از حرف‏هاى اينها. اگر ما يك همچو حرفى بزنيم كه اعتصاب كنيد، الزام كنيم اينها را، يك الزام شرعى بكنيم به اعتصاب، حكم به اعتصاب بكنيم، اين براى مصلحت يك مملكتى است، براى مصلحت يك ملتى است. ما بى‏ميزان مى‏گوئيم؟! شما مى‏گوئيد كه اعتصاب نكنيد، خوب اعتصاب نكنيم چه كنيم؟ نفت‏ها را بدهيم ؟(اعتصاب نكنيد) ايشان اين است كه نفت‏ها هر چه هست درآوريد از اين مخازنتان و بدهيد به ما، نسل بعد هر چه شد جهنم، شما هم هر چه فقير هستيد جهنم.

طرح آوردن متخصصين خارجى تهديدى بيجا عليه اعتصاب كاركنان شركت نفت

كدام ميزان دارد؟ حرف شماميزان دارد يا حرف ما ميزان دارد؟ اينها ترسانند باز اينها را كه ما از اسرائيل، گاهى‏گويند از حجاز مى‏آوريم متخصص، امير حجاز گفته است كه ما متخصص

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 79

مى‏فرستيم، امير حجاز همچو به آن حرفى چطورمى‏زند؟ مگرمسلمان نيست امير حجاز؟ امير حجاز گويد من مسلمانم. مگر مسلمان نيست كه مى‏خواهد مال مردم را غارت كند به غير بدهد؟ نمى‏كند همچو كارى را، غلط مى‏كند. گاهى هم مى‏گويند از اسرائيل ما مى‏آوريم. اگر از اسرائيل آوردند، ما تكليفمان را با آنها دانيم چيست. يك نفر اسرائيلى (نه يهودى، به اين يهودى‏ها كه در ايران هستند كسى حق ندارد تعرض بكند، اينها در پناه اسلام و مسلمين هستند، نه به يهودى‏ها و نه به نصارى، اينهايى كه مذهب رسمى دارند، حق ندارند تعرضى بكنند و خيراً به بهائى‏ها تعرض كردند و دولت تعرض كرده. اينها يك نظر شيطنت دارند، به اين نظر شيطنت اينهااعتنا نكنند مسلمين، اينها مى‏خواهند ساير طبقات را به مسلمين بشورانند، شما اعتنا نكنيد. از هر راه ديديد كه سازمان دولتى دخالت مى‏كند در يك امرى، شما مخالفت كنيد براى اينكه نظر سوء دارند به شما) اسرائيلى اگر آمد در ايران و خواست نفت را چيز كند، بر همه مسلمان واجب است كه اينها را بيرون كنند و بكشند همه شان را. اينها با اسلام در جنگند، با مسلمين در جنگند، ما اگر دستمان برسد تا آخرشان را قطع ميكنيم. اگر در ايران پايشان را بگذارند، يك اسرائيلى پايش‏را بگذارد ايران، بر مردم ايران واجب است كه اينها را از بين ببرند. اسرائيلى آيد ! غلط مى‏كند اسرائيلى كه مى‏آيد. اينها مى‏ترسانند شما را، به اعتصابتان ادامه بدهيد و مردم هم با اينها همراهى بكنند، لازم است همراهى بكنند و من هم از سهم امام اجازه دادم كه همراهى بكنند با اينها و اداره بكنند اينها را. اگر ما بگوييم كه اعتصاب را ادامه بدهيد و نفت يك ملت را به طور هرج و مرج ندهيد به خارج، ما حرف خلاف زده‏ايم؟! و شما كه مى‏گوئيد كه كتك را بخوريد و منافعتان را هم بدهيد و صدايتان هم در نيايد.حرفتان صحيح‏است؟!

قتل چماق به دستان، اين عاملين كشتار مردم واجب است‏

شما حرفتان اين است كه اينهمه كشتار كه مى‏شود، صحبت نكنيد اصلش.اگر الان كه در مشهد و در ساير جاها اعتصاب كردند و در مريضخانه رفتند وآنها هم آنقدر شرارت كردند و علما هم رفتند در مريضخانه، در يكى از بيمارستان‏ها تحصن كردند و از قرارى كه گفتند حدود صدهزار نفر مردم هم رفتند اطراف آنجا تحصن كردند براى اين شرارت‏هائى كه اينها كردند، اگر اينها فرياد مى‏زنند كه چرازنى ما را، چرا مى‏كشى اولاد ما را، چرا به خانه‏هاى ما حمله مى‏كنيد، چرا بازارها را غارت مى‏كنيد قواى انتظاميه بازار غارت مى‏كند؟! قواى امنيت مردم مى‏كشد؟! خوب اين قواى شماست كه اسمش را انتظامى گذاشتيد و اسمش را امنى گذاشتيد. همين امنيت و همين انتظامى دارد مردم را مى‏كشد، دارد مردم را همه جهاتشان را به باد مى‏دهد، بازارها را دارد، اگر آقايان مذهبى‏ها يا ساير جاها اعتصاب كردن و رفتند آنجا نشستند و گفتند تا اين بساط از بين نرود ما از اينجا پا نمى‏شويم، اين حرف غير منطقى است؟! شما مى‏گوئيد كه نخير شما برويد همه سر جاى خودتان بنشينيد و تماشا كنيد و چماق به دستان بيايند و بزنند و بكشند و چه و شما هيچ حرف نزنيد اينها هم كه رفتند اعتصاب كردند اين چماق به دستان واجب القتلند، همه شان را بايد كشت. هر كس پيدا كند اين‏

صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 80

چماق به دست‏هائى كه مفسد فى الارض هستند و در زمين دارند فساد مى‏كنند، هر كه يكى از اينها را پيدا كرد بكشد او را. ما كه مى‏گوئيم دفاع از مملكتمان مى‏خواهيم بكنيم، دفاع از خودمان مى‏خواهيم بكنيم، ما ميزان ندارد حرفمان؟! اما شما كه مى‏گوئيد كه چماق به دست‏ها هر كارى كردند به شما حرف نزنيد، ميزان دارد حرف تو؟!

تشديد سركوبى و كشتار به دنبال پشتيبانى كارتر از شاه‏

بعضى از آقايان بررسى كرده بود، براى من هم نوشته بود، همين جا بررسى كرده بود كه هر دفعه كه كارتر پشتيبانى اعلام كرده، فردا كتك بوده، فردايش كشتار بوده. نوشته است در تاريخ كذا پشتيبانى اعلام كرد، قتل كذا واقع شد. در همين تاريخ هم بعد از عاشورا پشتيبانى اعلام كرد، قتل عام محمدرضا برپاشد. شمائى كه با كشتار، با پشتيبانى خودت قتل عام‏ها را فراهم مى‏كنى، دلگرمى به يك قاتل جانى با لذات مى‏دهى، پشتيبانى از يك آدم جانى مى كنى،تو بى‏ميزان نيست كارهايت؟! اما ما كه بگوئيم، م گوئيم چرا، بى‏ميزان است؟! عوض كنيد خودتان را. در هر صورت گرفتارى ما يكى و دو تا نيست، خوب، الان مملكت ما گرفتار به دست اين آدم است و گرفتار به پشتيبانى اين دولت‏ها لكن اطمينان داشته باشيد كه ديگر تمام شده اين حرف ها، گسيخته شده همه اين حرف ها. اميد است خداى تبارك و تعالى به همه تان توفيق عنايت كند و به ملت ايران سلامت و توفيق عنايت كند، به اسلام و مسلمين نصرت عنايت كند.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:39 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها