0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 140

تاريخ: 12/8/59

بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان مسلمان پيرو خط امام

اگر يك ملتى بخواهد پيش ببرد، بايد بت‏ها را بشكند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

از جمله چيزهائى كه دولت‏هاى بزرگ، ابر قدرت‏ها و به تبع آنها دولت‏هاى كوچك عمل مى‏كنند و از چيزهائى كه آنها براى پيشرفت مقاصد خودشان اجرا مى‏كنند اين است كه ايجاد خوف بكنند در ملت‏ها، دولت‏هاى كوچك در بين ملت خودشان ايجاد خوف بكنند. شما ديديد كه در اين مدتى كه محمد رضا غصب كرده بود حكومت ايران را، ساواك آنطور تبليغات مى‏كرد كه هر خانواده‏اى شايد گمان مى‏كرد كه اگر يك كلمه راجع به دولت يا راجع به شاه مخلوع بگويد اين كلمه را آنها مى‏شنوند و اين را به جزا مى‏رسانند. در همه قشر ملت، اين خوف را اينها ايجاد كرده بودند با تبليغات دامنه دار خودشان كه ساواك همچو هست كه در هر چند نفر آدم يكى از آنها ساواكى است و حرف‏ها را اگر در داخل خانه‏ها هم بر ضد رژيم گفته بشود به ساواك مى‏رسانند و ساواك هم خواهد چه كرد و چه كرد. اينها در خود كشور خودشان، هر كشورى كه زير دست آن كشورها بود، در كشور خودشان اين معنا را دامن مى‏زدند به طورى كه در زمان شاه مخلوع آنطور در بين مردم خوف بود كه شايد برادر از برادرش مى‏ترسيد، پدر از پسر، پسر از پدر، هر دو از زن مى‏ترسيدند كه مبادا يك وقت ما يك حرفى بزنيم و موجب گرفتارى و آزار و اذيت بشود و اعدام و حبس و كذا. دولت‏هاى بزرگتر كه شياطينى هستند معلم اين شيطان‏ها، آنها از باب اينكه دايره سلطه‏شان زياد بود به همه كشورها، اينطور مسائل را با حكومت‏هاى آنها و با ملت‏هاى ديگر باز تبليغ مى‏كردند و ايجاد خوف و رعب مى‏كردند در همه كشورها و اينطور وانمود مى‏كردند كه اگر يك كشورى يك كلمه بر خلاف اين قدرت بزرگ، آن قدرت بزرگ، بر خلاف آمريكا، برخلاف شوروى و قبلاً بر خلاف انگلستان يك كلمه اگر بگويد، دولت را چه خواهند كرد و مملكت را خواهند گرفت و خواهند چه و چه كرد. اين يك حيله‏اى بود كه از سال‏هاى طولانى اينها براى پيشرفت مقاصد خودشان اين حيله را به كار برده بودند و ملت‏ها هم باورشان آمده بود و دولت‏هاى كوچك هم نسبت به آن بزرگ‏ها باورشان آمده بود كه اگر يك كلمه بر خلاف فلان دولت بگويند اينها ساقط خواهند شد و از بين خواهند رفت و آنها هجوم خواهند كرد و لهذا در بعضى از اوقات كه در چندين سال پيش از اين يك اولتيماتومى آنها مى‏دادند به ايران مثلاً، با همان لفظى كه آنها، تشرى كه آنها مى‏زدند هر امرى را كه مى‏خواستند، به مجلس تحميل مى‏كردند و به

صحيفه نور ج 13 صفحه 141

دولت تحميل مى‏كردند، اينها هم نسبت به ملت خودشان همين طور بود. همچو كه صحبت حكومت نظامى مى‏شد ديگر مردم بكلى به واسطه خوفى كه از اينها داشتند، بكلى خودشان را مى‏باختند. اين معنا را ما را از اول به نظرمان آمد كه بايد اين خوف را شكست، اين يك رعبى است و ارعابى است كه واقعيت ندارد زياد، آنقدر كه واقعيتش است صد چندان تبليغات است و دامن مى‏زنند به آن و همه مردم را يا همه دولت‏ها را مى‏ترسانند. به نظر مى‏رسيد كه بايد اگر بخواهد يك ملتى پيش ببرد يا مقابله بكند با دولت يا مقابله بكند با دولت‏هاى بزرگ، به نظر مى‏رسيد كه اگر ما بخواهيم يك عملى انجام بدهيم بايد اين بت‏ها را شكست و او به اين است كه بايد خود آنهائى كه در رأس واقع شدند، هدف قرار داد و ابتدا با صحبت، با حرف اينها را همچو كرد كه از دل مردم اين مسأله خارج بشود كه نمى‏شود بر خلاف فلان قدرت حرف زد. كم كم مردم اين معنا را حس كردند كه نه، آنطورها نيست كه تصور مى‏شد كه اگر يك كلمه راجع به آن درجه اولى‏ها صحبت بشود عالم به هم مى‏خورد و لهذا ديديد كه وقتى كه صحبت از خود آن مردك هم شد هيچ اشكالى پيش نيامد. اگر هم اشكالى پيش آمد اشكالى بود كه رفع مى‏شد و ديديد كه وقتى كه اعلام حكومت نظامى در روز هم كردند مردم ريختند بيرون و شكستند حكومت نظامى را و هيچ چيز نشد.

عمده اين است كه اين خوف‏هائى كه اينها ايجاد كردند در دل ملت‏ها، اين شكسته بشود. از جمله چيزهائى كه خيلى به آن دامن زده بودند و مى‏ترساندند همه را اين معنا بود كه اين دو تا قدرت بزرگى كه الان در عالم هست، از اين دو قدرت نمى‏شود اصلاً كسى احتمال بدهد كه كنار برود و خودش مستقل باشد، حتماً يا بايد در بلوك شرق باشد يا در بلوك غرب، از اين دو حال هيچ نمى‏شود خارج شد. اگر يك وقتى كسى بخواهد خيال اين معنا را بكند كه خودش هم يك آدمى است، خودش هم مستقل است، اين يك خيال غلطى است كه همان تصورات است واقعيت نمى‏تواند داشته باشد. لكن وقتى كه كم كم ملت‏ها به خود آمدند و فهميدند كه نه، آنطورها نيست، ما ديديم كه مداخله نظامى شوروى در افغانستان كه يك ملت ضعيفى ولى زنده‏اى هست و با قدرت ايمان مقابله كرد، در عين حالى كه حكومت افغانستان، حكومت غاصب افغانستان با شوروى و حزب‏ها، بعضى از حزب‏چپى همه با هم هستند معذلك جوان‏هاى برومند افغانستان در مقابل آنها ايستادند و الان مدت‏هاى زيادى است كه از براى شوروى ايجاد اشكالات كردند به طورى كه بايد بگوييم شوروى را شكست سياسى دادند. اين براى اين بود كه فهميده شد كه اينطور نيست كه اگر شوروى به يك جائى حمله بكند، ديگر مى‏شود حرفى زد، اين صد در صد بايد تسليم شد، يا اگر آمريكا يك وقت دست به آن زده بشود، ديگر مملكت مثلاً ايران بكلى منهدم مى‏شود و از بين خواهد رفت. كم كم اين مسأله، اين رعب شكسته شد نسبت به رژيم منحوس پهلوى كه همه ديديد كه با همان فريادهاى شما جوان‏ها، مردها و قيام ملت نتوانستند آنها ديگر نگه دارند او را. با همه قوائى كه داشتند بالفعل و دنبال او هم بودند، معذلك فريادهاى شما و وحدت كلمه شما آنها را شكست داد.

پس اين معنا كه اگر ما بر خلاف اين دستگاه يك كلمه‏اى بگوييم نابود خواهيم شد، معلوم شد نه، مسأله

صحيفه نور ج 13 صفحه 142

درست نبوده. اينها به واسطه تبليغاتشان ايجاد خوف كرده بودند كه با همين خوف كارهاى خودشان را انجام مى‏دادند. بيشتر مردم به واسطه اين خوف كنار مى‏گرفتند و بى تفاوت مى‏شدند و مى‏ترسيدند، آنها هم با اينكه قدرتشان به آن بزرگى نبود كه يك ملت را از بين ببرند، استفاده مى‏كردند لكن ملت ايران اين مطلب را شكست در هم و اين رژيم را از بين برد. نسبت به قدرت‏هاى بزرگ هم همين طور است قضيه و همين طور بود قضيه كه ارعابش بيشتر از واقعيتش بود. اگر يك مطلبى فرض كنيد در يك دولت كوچكى واقع مى‏شد بر خلاف ميل شوروى مثلاً يا بر خلاف ميل آمريكا، كافى بود كه آمريكا يا شوروى يك تشر بزنند، با همان يك تشر مسأله ختم مى‏شد، يا مثلاً در آنوقتى كه انگلستان قدرتش زيادتر بود از ديگران، يك كشتى را بياورند در اين آب‏هاى نزديك ايران، يك كشتى را كه آوردند اينجا، ديگر نه مجلسش مى‏توانست حرفى بزند و نه دولتش و هر چه آنها مى‏خواستند، تحميل مى‏كردند. اين مطلب هم در ايران شكسته شد، اين معنا كه يكى برود در سفارت آمريكا و يك تعرضى بكند به سفارت آمريكا، در سابق و در زمان رژيم سابق، جزء تخيلات و شعرها به نظر مى‏آمد، چطور امكان دارد كه ملتى كه هيچى ندارد، جوان‏هائى كه دستشان چيزى نيست بروند و سفارت آمريكا را يك تعرضى به آن بكنند، يك سنگى حتى بيندازند، اگر يك همچو چيزى بشود اصلاً ملت و دولت ايران به باد فنا خواهد رفت. اينها چيزهائى بود كه با شيطنت و تبليغات تو مغز مردم كرده بودند و مردم را از آن قدرت ملى و انسانى و اسلامى كه داشتند غافل كرده بودند. ما ديديم كه جوان ما به واسطه آنهمه ناراحتى‏هائى كه ملت ما از اين قدرت فاسد كشيده بود عكس العمل نشان دادند و رفتند و ريختند و آن اعضاى آنجا را گرفتند و اينها و هيچ آسمان به زمين نيامد. ويژگى اين عمل، اين بود كه اين قدرت آمريكا و اين ارعابى كه كرده بودند اينها كه اگر چنانچه يك تعرضى بشود، به ديوار سفارت آمريكا كسى يك خطى بكشد چه‏ها خواهد شد اين از بين رفت. شما جوان‏ها كه رفتيد و آنجا را گرفتيد و بعد هم به همه معلوم شد كه اينها اصلش يك افرادى نبودند كه راجع به يك سفارتخانه متعارف باشند، اينها مركز يك توطئه‏اى بودند كه در همه شوون كشور ما بلكه منطقه دخالت مى‏كردند و دولت‏هاى سابق دانسته يا ندانسته از آنها بايد تبعيت بكند و هر كارى كه مى‏خواهد انجام بدهد بايد با مشورت اينها باشد چنانچه خود محمد رضا گفت كه ما ليست وكلا از سفارت مى‏آمد و ما بايد اين ليست را همانطورى كه آنها نوشتند عمل بكنيم. اين خدمتى كه اين جوان‏ها كردند و رفتند و شكستند و گرفتند آنجا را و آن افراد فاسد را نگه داشتند، اين يك مطلبى بود كه آن واهمه‏هائى كه در ذهن مردم بود، در ذهن ملت‏ها بود، در ذهن دولت‏ها بود و آن هيولائى كه نشان داده بودند آنها از قدرت‏هاى بزرگ، آن را شكستند. اين يك مطلبى است كه اگر چنانچه ملت ما هم دنبال او هر جور زحمتى به خودش راه بدهد، هر جور گرفتارى و تنگنائى كه برايش پيش بيايد ارزش دارد. ارزش اين عمل به اين نيست كه ما شكم‏مان يك وقتى گرسنه مى‏ماند يا مثلاً راه وقتى بخواهيم برويم با اتومبيل مى‏توانيم برويم از باب اينكه نداريم چيزى ارزش اين به اينها نيست. ارزش اين در عالم به اين است كه شما يك بتى كه درست كرده بودند اينها كه، بت بزرگى كه همه ممالك را گرفته بود، شكستيد، و اين يك

صحيفه نور ج 13 صفحه 143

جنبه سياسى داشت كه، و يك ارزش سياسى داشت كه همه ارزش‏ها پيش او كوچكند. اينهائى كه خيال مى‏كنند كه به واسطه اعمال اينها ما در تنگنا واقع شديم، اشتباه مى‏كنند، در عين حالى كه سوء نيت ندارند، البته يك دسته‏هائى هستند كه شما را هم آمريكائى مى‏دانند، پاسدارهاى ما را هم مى‏گويند مرتجعند، آمريكائى‏اند. اينها، اين دسته‏ها بيچاره‏اند، بدبختند اينها. و اما بعض از اشخاصى كه خوب، دلسوز هم هستند براى كشور ما و براى كشور خودشان و مخالف هم هستند با هم ارگان‏هاى خارجى و اجانب، لكن آنها هم تحت تاثير همان تبليغات واقع شده‏اند و گمان مى‏كردند كه اگر چنانچه به زودى و فوراً ما تقديم نكنيم اين جاسوس‏ها را به آمريكا و يك عذر خواهى هم نكنيم، چه‏ها و چه‏ها خواهد شد. ارزش اين عمل اين است كه اين اشتباهات را رفع كرد. شما الان يك سال است كه اين جاسوس‏ها را، اين توطئه گرها را، اين مجرم‏ها را در آنجا حبس كرديد و خبرى هم نشد، نه بازارمان خوابيد و نه اقتصادمان به هم خورد، و اينها، بعد هم هر كارى آنها خواستند هى كردند و هى ترساندند و هى عمل مذبوحانه كردند و ما ديديم كه يك سال از اين امر گذشت و نه، هم بازارهاى ما سر جاى خودش هست و هم كشاورزى ما سر جاى خودش هست و هم چيزهاى ديگرمان، هيچ چيز نخوابيد، هيچ مطلبى نشد. ارزش اين است، ارزش اين عمل اين است كه شكسته شد آن بت بزرگى كه براى ملت‏ها تراشيده بودند. ارزش اين چريك‏هاى افغانى اين است كه شكستند آن بت‏هاى بزرگى را كه تراشيده بودند كه اگر چنانچه كسى با شوروى يك كلمه بگويد، بايد به فنا برسد. اينها شكستند اين را.آنها هم چندين ماه است كه الان با همه قوائى كه آن قدرت بزرگ پيش آورده براى آنها و حكومت خودشان هم با آنها مخالف است، باملتش مخالف است، چريك‏هاى افغانستانى شكستند آن هيولا و چيزى كه براى ملت‏ها پيش آورده بودند. اين عمل شما در اينجا و آن عمل آنها در آنجا ارزشش يك ارزشى نيست كه ما بتوانيم به ميزان در آوريم. اينها ارزش دارد به اينكه، مانصف ملت‏مان هم اگر كشته مى‏شد ارزش داشت اين، براى اينكه قضيه، قضيه شكم نيست تا ما عزا بگيريم كه مبادا يك وقت گندم ما نداشته باشيم. مادر پنجاه و شصت سال پيش از اين كه من يادم هست، با اسب و الاغ از اين راه به آن راه مى‏رفتيم و با عرض مى‏كنم كه نه برقى بود و نه بساطى بود و آنطور همه مردم زندگى‏شان را مى‏كردند.

ما براى شكم قيام نكرديم، ما براى اسلام قيام كرديم‏

آن چيزى كه براى ما ارزش دارد اولاً اسلام است كه در آن همه چيز هست. ما براى شكم‏مان قيام نكرديم كه اگر شكم‏مان را يك فرد جلويش را بگيرند مابنشينيم سر جايمان. ما براى اسلام قيام كرديم، همانطورى كه درصدر اسلام پيغمبر اكرم براى اسلام قيام كرد و آنقدرى كه او در زحمت و رنج واقع شد، ما نشديم. ما الان بازارهايمان سر جاى خودش هست و امسال كه مى‏گويند ميوه‏ها هم بيشتر از هميشه هست، ارزاقمان هم سر جاى خودش هست و گرفتارى اين چيزها ابداً نداريم عمده اين است كه ما يك ملتى داريم كه اين ملت همه بيدار شدند، آن خوف را شكستند، آن

صحيفه نور ج 13 صفحه 144

خوفى كه اگر يك پاسبان مى‏آمد يك بازار را مى‏بست هيچ كس حرف نمى‏زد او را شكستند، فرياد زدند، با فرياد خودشان قدرتى را كه در اينجا بود شكستند و قدرتها را شكستند. ما وقتى يك ملت داريم كه سى و چند ميليون است و بيست ميليون جوان داريم كه آرزوى شهادت بسياريشان مى كنند، ديروز يك پيرمرد نزديك به هشتاد، تقريباً بين هفتاد و هشتاد بود، طورى كه چيز بود، آمد با من مصافحه كرد و رفت آن كنار و دوباره من ديدم ايستاد و دوباره دارد مى‏آيد، دفعه دوم كه آمد اينجا گريه مى‏كرد اشكهايش رامن ديدم كه آنجا جارى بود مى‏گفت من مى‏خواهم بروم جنگ بكنم. من گفتم به او كه من و تو بايد دعا بكنيم، جوان‏ها بايد جنگ بكنند. الحمدلله ما كه جوان‏هايمان، پيرهايمان، زن‏ها، دخترها، همه، بچه‏ها همه‏مان يك تحولى در ما پيدا شده است كه نمى‏خواهيم ديگر زير بار ابرقدرت‏ها برويم، بايد البته ملتى كه اينطور باشد خودش را مهيا كند براى همه چيز. قدرت‏هاى بزرگ عالم هست، شما هم ايستاديد در مقابل قدرتهاى بزرگ عالم، از ارعاب‏هايشان نترسيد خيلى، اما مهيا بشويد براى اين شلوغ كارى‏ها، براى اين كارهايى كه دارد انجام مى‏گيرد بايد ما مهيا بشويم. يك كار ارزشمندى شما كرديد، يك كار بزرگى كرديد كه تمام دنيا به صورت اعجاب دارند به شما نگاه مى‏كنند. كسى كه يك همچو كار بزرگى را به عهده گرفته است نبايد خيال كند كه امروز كه ما اين را بيرونش كرديم فردا كس ديگر مى‏آيد، نخواهد آمد، خير، شما و ما مهيا هستيم و مهيا بايد باشيم كه آنقدرى كه ارزش دارد عملمان، بايد برايش فداكارى بكنيم. ما باز با آن تنگناى اقتصادى كه پيغمبر اكرم در آن چند سال كه در آن غار بود واقع شده بود، واقع نشديم. آنها نان خوردن هم نداشتند، آنها با زحمت براى خودشان به طور قاچاق يك چيزى مى‏آوردند مى‏خوردند، زندگى مى‏كردند، لكن ارزش عمل يك ارزشى بود كه مى‏ارزيد به اينها، تحمل مى‏كرد ايشان اينها را. ما الان چيزى برايمان واقع نشده، خوب، يك گوشه كشور ما يك جنگى واقع شده و آن هم دارند سركوبشان مى‏كنند. ما بايد مهيا باشيم كه فردا اگر از يك گوشه ديگرى هم يك شيطان ديگرى سر در آورد، آن هم سركوبش بكنيم. ما مى‏خواهيم زنده باشيم و ما مى‏خواهيم شرافت خودمان را حفظ كنيم و ما مى‏خواهيم اسلام عزيز را كه همه چيز درش هست، استقلال درش هست، آزادى درش هست، شرافت درش هست، مى‏خواهيم اين را حفظش بكنيم و قرآن كريم را حفظ بكنيم و اين ارزش دارد به اينكه ما همه‏مان هم از بين برويم، رفتيم. مگر ما از پيغمبر بالاتريم، مگر ما از حسين بن على بالاتر هستيم. آنها هم همه چيزشان را دادند در راه هدفشان، لكن ما قدرت داريم الان، آنها آنوقت نداشتند همچو قدرتى. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در آن غارى كه پناه برده بودند كسى را نداشتند، يك چند نفرى آنجا بودند و همه در خوف زندگى مى‏كردند ما به آنجا نرسيده است حالا. زمانى هم كه در مدينه تشريف آوردند، آنقدر رنج ايشان كشيدند، اينقدر زحمت كشيدند كه هيچ يك از آنها را تا حالا ما نكشيديم.

ما ملتى هستيم كه با وحدت كلمه و اتكال به خدا همه چيز را مى‏توانيم پيش ببريم‏

ما از جنگ نبايد بترسيم. پيغمبر اكرم جنگ كرده است براى اسلام حضرت امير جنگ كرده

صحيفه نور ج 13 صفحه 145

است براى اسلام. صدر اسلام در يك چند سال چندين جنگ، هشتاد تا، چقدر جنگ واقع شد. ما بايد مهيا باشيم براى جنگ‏ها و ما قدرت داريم، ما جوان‏ها را داريم. يك ملتى هستيم كه با وحدت كلمه و با اتكال به خداى تبارك و تعالى همه چيز را ما مى‏توانيم پيش ببريم، هيچ خوف از اين مسائل نداريم. اينها كه ايجاد خوف مى‏خواهند بكنند در شما، همان‏هائى هستند كه در زمان شاه مخلوع هم ايجاد خوف كرده بودند و آن به واسطه همان ايجاد خوف سرجاى خودش نشسته بود و به خيال خودش سلطنت مى‏كرد. وقتى اين خوف شكسته شد ديديم كه تو خالى، بود واقعيت آنطورى كه مى‏گفتند نداشت. قدرت‏هاى ديگر هم همين طور است، خيال نكنيد كه اينها شاخ و دم خيلى بزرگى دارند، اينها هم همين طورهاست. مهم اين است كه ما با هم منسجم باشيم، مهم اين است كه قواى مسلح ما كه خداوند انشاء الله نصرت به آنها بدهد منسجم باشند با هم. سپاه پاسداران و قواى انتظامى ديگرى خودشان را يك بدانند. همه‏تان براى يك مقصد داريد عمل مى‏كنيد و آن مقصد اين است كه كشور خودتان را آزاد نگه داريد و مستقل، نوكر نباشيد، شرافت خودتان را حفظ بكنيد. همه قواى مسلحه، هر كس هست، از ملت هم هر كس متصل شد به آن جبهه، همه همدم باشيد و هماهنگ. اگر هماهنگ باشيد و همه روى يك رويه كار بكنيد و يك فرماندار از براى فرمانده براى شما باشد كه روى نقشه عمل بكند مطمئن باشيد كه پيروز هستيد و هيچ قدرتى هم نمى‏تواند با شما مقابله كند براى اينكه قدرت، قدرت ملت است. ارتش وقتى اتكالش به اين ديوار بزرگ شد، به اين سد عظيم ملت شد قدرتى پيدا مى‏كند كه هيچ چيز نمى‏تواند مقابل او بايستد. ارتش ما وقواى مسلح ما و پاسدارهاى ما و همه اينها پشتوانه‏شان همه ملت هست. الان شمابينيد سرتاسر مملكت ما در حال جنگند، دخترهاى توى خانه‏هايشان هم در حال جنگند، براى جنگى‏ها دارند كار مى‏كنند يك همچو مملكتى كه ارتشش با ملتش يك است، رؤسايش با ديگران برادرند، اينها همه خدمتگزار هستند نسبت به ملت‏شان، ملت‏شان از آنها پشتيبانى مى‏كند، يك همچو ملتى از چى مى‏ترسد، و شما مطمئن باشيد. چند وقت است كه الان ما را حصر اقتصادى كردند، چه شد مثلاً؟ ما كجايمان گير كرده است كه حصر اقتصادى، حصر اقتصادى خيال مى‏كنند اشخاص كه ما اگر چنانچه از آمريكا مثلاً فرض كنيد كه فلان چيز را نخريم، خير، ديگر نمى‏توانيم. نخير ما داريم زياد، آمريكا اينجا برايمان ذخيره كرده اينها را. بدانيد كارهاى خدائى است اينها، كارهاى خدائى است كه پنجاه سال آن يا كمتر يك قدرى، اين مرد بيست و چند سال، اين دومى زحمت كشيد و آمريكا هم به خيال اينكه خوب، مملكت خودش است ديگر، هر چه هست مال خودش است، نفت‏هاى ما را البته گرفتند و خوردند و بردند و اسلحه‏هاى زياد آوردند براى ما. اين كوه‏هائى كه در ايران هست بسياريش زيرش اسلحه و مهمات هست و اينها همان‏هائى بود كه دشمن ما، دشمن فعلى و هميشگى ما براى خودش تهيه كرده بود و حالا مال ماست. عمده اين است كه ما خودمان، خودمان را بشناسيم و قواى مسلح ما و ملت ما يكپارچه بشود. اگر اينها همه با هم يكپارچه باشند، پشت به پشت هم بدهند، هيچ قدرتى نمى‏تواند اينها را بشكند. اين قدرت‏هاى بزرگ آنقدر گرفتارى دارند كه به اين مسائل خيلى نمى‏توانند برسند، هر

صحيفه نور ج 13 صفحه 146

كدامشان مقابل هم ايستادند. اين گرگ‏ها را مى‏گويند كه وقتى شب هم ميخواهند بخوابند دور هم، همه رويشان را به هم مى‏كنند از خوف اينكه اگر يكى‏شان غفلت كند باقى‏شان او را مى‏خورد. حالا اينطوريست كه شما خيال نكنيد كه آمريكا اگر بخواهد يك چيزى بكند، آمريكا مقابلش يك گرگ ديگرى ايستاده درست دارد نگاهش مى‏كند، آن هم همين طور مقابلش يك گرگ ديگرى ايستاده مقابلش اللهم اشغل الظالمين بالظالمين مسائل اينطور نيست كه به گوش ما مى‏خوانند كه اى، اگر آمريكا چه بشود، چه. خوب، يك سال تمام است كه اين جوان‏هاى عزيز ما رفتند و البته رنج كشيدند، زحمت كشيدند و ماجورند در اين امر پيش خداى تبارك و تعالى. من نبايد تشكر كنم از آنها، عمل آنها پيش خدا ارزش دارد. يك سال است كه اينها رفتند و آنجا را گرفتند. آنها جز، هى حرف آنها زدند، آن ور ايستادند و حرف زدند و چه كردند، خوب، حصر اقتصادى كردند و چه كردند، لكن ملت سر جاى خودش ايستاده و هيچ نقصى در خودش نمى‏بيند. ده سال ديگر هم كه بشود همين است. عمده ارزش اين عمل‏ها اين است كه از ذهن توده‏هاى ضعيف مردم در سرتاسر دنيا، مستضعفين جهان در سرتاسر دنيا، از ذهن اينها اين رعب‏ها را خارج مى‏كند به خود مى‏آيند، الان هم آمده‏اند. هى مى‏گويند كه ماها در انزوا هستيم، آنوقت كه در انزوا نبوديم چه بوديم؟ يك ملت زير دست ضعيف بيچاره، يك پاسبان در بازار بزرگ تهران حكومت مى‏كرد بر بازار. اين آنوقت بود كه ما منزوى نبوديم، منزوى نبوديم يعنى روابطمان با آمريكا و با شوروى و با كذا و كذا سر جايش بود.

تا منزوى نشويد، نمى‏توانيد مستقل شويد

حالا كه منزوى هستيم چه هستيم؟ حالا كه منزوى هستيم جوان‏هاى ما ايستاده‏اند و سفارت آمريكا را گرفتند و پنجاه و چند نفر جاسوس‏ها را گرفتند و نگه داشتند البته انسانى هم با آنها رفتار كردند. آنطورى كه به من دائماً رسيده اين است كه خيلى خوب با اينها رفتار كردند و اخلاق اسلامى هم همين است.

حالا كه منزوى هستيم اينكه بازارمان سر جايش هست با عزت و احترام، هيچ كس به ما نمى‏تواند ظلم كند، هيچ كس نمى‏تواند بگويد بازارتان را ببنديد، يا با الزام بازار را ببندند، هيچ كس نمى‏تواند بيايد بگويد چهارم آبان است بيرق‏ها را همه جا بزنيد و بايد همچو بشويد، هيچ. حالا كه منزوى نيستيم خود مانيم، مستقليم. انزوا اگر پيدا شد، انسان خودش را بهتر پيدا مى‏كند. ديروز چند تا، دو سه تا جوان آمدند و يك تفنگى را كه من خوب نمى‏شناسم تفنگ چه هست آوردند نشان دادند، گفتند اين را ما خودمان درست كرديم، وقتى هم به ارتش نشان داديم گفتند صحيح است و خوب است و وسائل را فراهم مى‏كنيم. اين براى اين است اگر چنانچه ما منزوى نبوديم هيچ وقت به فكر اين كار نمى‏افتادند. شما كه حالا به خيال اينها منزوى هستيد شما الان در فكر اين هستيد كه خودتان كارهاى خودتان را انجام بدهيد. منزوى نبودن يعنى متكل بودن به غير، يعنى اسير بودن منزوى هستيم يعنى ارتباطمان با ديگران قطع است و ما نوكر ديگران نيستيم. آنها هى مى‏آيند به ما مى‏گويند كه بيا

صحيفه نور ج 13 صفحه 147

روابطمان را درست كنيم، ما همه جور حاضريم، چطور. و ما مى‏دانيم شيطنت است اين. البته اگر چنانچه همه احترام به همه بگذارند، همه دنيا با هم بايد برادر باشند اما مسأله اين نيست مااز اين انزوا نمى‏ترسيم، ما استقبال مى‏كنيم يك همچو انزوائى را كه ما را وادار مى‏كند كه خودمان به فكر خودمان بيفتيم. وقتى اين انزوا نباشد ما متكل به غيريم، هر چى مى‏خواهيم دستمان پيش غير دراز هست. گندم هم مى‏خواهيم از آنها بگيريم و ارزاقمان را از آنها بگيريم و صنايع‏مان را آنها برايمان بيايند درست بكنند، همه چيزمان دست آنها باشد. ملت تا اينطور باشد مى‏تواند خودش داراى يك چيزى باشد، در اقتصاد مستقل باشد، در جنگ مستقل باشد، در اجتماع مستقل باشد وقتى شما منزوى باشيد مى‏توانيد اين كارها را بكنيد. شماى منزوى مى‏توانيد كه فكر بكنيد كه بايد كشاورزى‏مان را خودمان اداره كنيم محتاج نشويم به ديگران، براى اينكه منزوى هستيم ديگران نمى‏دهند به ما. وقتى يك ملتى احساس كرد كه ارزاقش را ديگران نمى‏دهند به او، خودش به فكر مى‏افتد كه براى خودش درست كند. مادامى كه در نظرش اين است كه نه، ما مى‏آورند برايمان، مى‏دهند به ما، نمى‏تواند كار بكند. اينهائى كه وقتى در اطرافشان ده تا پانزده تا نوكر هست، مى‏افتند و تنبل مى‏شوند و هيچ كار از آنها نمى‏آيد، وقتى مى‏بريشان حبس، خودش تو حبس كارهاى خودش را مى‏كند براى اينكه منزوى شده. ملتى كه منزوى بشود مى‏تواند ترقى كند، مترقى مى‏شود. ملتى كه منزوى نيست نمى‏تواند به ترقى راه خودش را برود. ملت غير منزوى يعنى ملتى كه اتكالش به ديگران هست، خوراكش را از ديگران مى‏گيرد، اتومبيلش هم از ديگران مى‏گيرد، برقش هم از ديگران مى‏گيرد. اين ملت تا آخر بايد اسير باشد. تا منزوى نشويد نمى‏توانيد مستقل بشويد. از انزوا ما چه ترسى داريم، ما آن روزى كه منزوى نبوديم همه گرفتارى‏ها را داشتيم، حالائى كه منزوى هستيم مستقل هم هستيم. الان هر كسى آقاى خودش هست، هى زير بار ديگرى نيست. الان مى‏تواند يك سفارتخانه‏اى (هر سفارتخانه‏اى‏خواهد باشد) مى‏تواند كه به حكومت ما، به دولت ما يك چيز را تحميل كند؟ پس ما منزوى نيستيم شما خيال مى‏كنيد منزوى هستيم. منزوى به آن معنائى كه شما مى‏خواهيد نباشيم، اين معنايش اين است كه ما وابسته باشيم و تا آخر غلام حلقه بگوش باشيم. خدا مى‏داند آن روزى كه من عكس اين محمد رضا را ديدم در روز نامه‏هاى اينجا، در مجله‏اى بود، چيزى كه در آمريكا مقابل يكى از رياست جمهورى‏هاى آنها ايستاده بود مثل يك بچه‏اى و او عينكش را برداشته بود و به روى او نگاه هم نمى‏كرد، اينطور نگاه مى‏كرد و اينطورى ايستاده بود، خدا مى‏داند تلخى اين در ذائقه من شايد حالا هم باشد كه ما اينطور هستيم كه يك نفر آدمى كه مى‏گويد من همه كاره هستم و كشورم را مى‏خواهم برسانم به كذا و از ژاپن بايد جلو بيفتيم و فلان، يك همچو آدم ضعيف زبونى است كه مى‏رود در آمريكا بعد از همه تشريفات كه اجازه بدهند و چه بكنند و برود آنجا، مى‏ايستد آنجا پهلوى آن جانسون (ظاهراً بود) ايستاده آنجا و آن مردك تو صورتش نگاه نمى‏كند، عينكش را برداشته و آنطور نگاه نمى‏كند و اين اينطورى ايستاده. خدا مى‏داند كه اين غير انزوا براى يك ملتى از هر انزوائى بدتر است. بله، او منزوى نبود، آقايان مى‏خواهند ما هم اينطور بشويم. ما انزوائى را كه اين آقايان خيال

صحيفه نور ج 13 صفحه 148

مى‏كنند، با آغوش باز اين انزوا را مى‏پذيريم. تا انزوا نباشد افكار شما به راه نمى‏افتد. مغزهاى شما از مغز آمريكائى كوچكتر نيست لكن شما رااز انزوا بيرون آوردند و مرتبط كردند، تا آخر قيامت شما بايد منزوى آنوقت باشيد، وابسته، افكارتان اصلاً به راه نيفتد، مغزهايتان بخشكد آنجا و هيچ راه عمل نكنيد. اگر مغزهاى ما عمل مى‏كرد، حالا وضع كشور ما غير از اين بود، لكن نگذاشتند مغزهاى ما عمل بكند. همه چيز را آوردند، اموال زيرزمينى ما را دادند و همه چيز را آوردند، فراهم كردند كه مبادا شما به فكر اين بيفتيد يك صنعتى ايجاد كنيد تا ارتباطتان را از دنيا قطع نكنيد، اين ارتباطى كه شما را به انزواى حقيقى مى‏كشد، نمى‏توانيد خودتان اهل صنعيت بشويد و نمى‏توانيد مملكت‏تان صنعتى بشود، نمى‏توانيد مستقل باشيد و نمى‏توانيد آزاد باشيد. اين انزوا از نعمت‏هاى بزرگ خداست. شما مقايسه كنيد بين كشور خودتان امروز كه منزوى هستيد با كشور خودتان در ده سال پيش از اين كه نبوديد، مقايسه كنيد، فكر كنيد. هى فكر اينكه اى ما چيزى نداريم، اى ما چيز. ما انسان داريم، ما آدم داريم، ما جوان داريم، ما جوان‏هائى داريم كه با همه قوا دارند در مقابل همه قدرت‏ها ايستاده‏اند. چى هيچ چيز نداريم. ما همه چيز داريم. ما اين زمين‏هاى وسيع داريم، ما آنقدر چيزهاى زيرزمينى داريم، چطور ما نداريم. ما همه چيز داريم، فقط اين انزوا نبودن، منزوى نبودن، ما را به اين حال رسانده است كه ما براى هر چيز بايد دستمان را پيش ديگرى دراز كنيم. يك چند سال بايد سختى را تحمل كنيم (سختى هم خيلى نيست تحمل كنيم تا بتوانيم خودمان سر پاى خودمان بايستيم و آدم باشيم.

با تمام قدرت بيست سال هم اين جنگ اگر طول بكشد، ما ايستاده‏ايم

اين قدرت‏ها ديگر شكسته شدند و علامتش هم همين است كه يك سال است اين جوان‏هاى ما اين كار را كردند و ارزش كارشان هم بسيار زياد است و هيچ عالم به هم نخورد. حالا فرض كنيد كه اين نوكر بدبخت، اين صدام بدبخت كه ملت خودش را به تباهى دارد مى‏كشد و آنقدر به ملت خودش دارد تحميل مى‏كند، اين هم يك حمله مذبوحانه كرده است، ما هم صبر داريم و حوصله داريم. ملت ما پنجاه شصت سال، جوان‏هاى ما تا چشم‏شان را باز كردند زير يوغ اين مسائل و اين مصائب بودند. عادت داريم ما به زحمت كشيدن، جوان‏هاى ما عادت دارند به اين زحمت‏ها. حالا كه خودشان را يافتند و مستقل مى‏دانند، با تمام قدرت بيست سال هم اين جنگ طول بكشد ما ايستاده‏ايم، در صورتى كه اين پوسيده است ديگر. شما خيال نكنيد كه اين يك كاريست. اينكه مى‏بينند موشك مى‏اندازند، اين براى اين است كه نمى‏تواند بيايد با اينها مقابله كند، از دور ايستاده است و موشك مى‏اندازد. اينكه اين جنايات را مى‏كند و مى‏خواهد ملت ما را بترساند به خيال خودش، اين براى اين است كه قدرت آنكه مقابله كند با اين جوان ما را ندارد، در همه جا هم دارد هى كشته مى‏دهد و هى دارد ضايعات مى‏دهد ولى آن خوى غلطش و آن تخيل باطلش و اينكه اعصابش بكلى خرد شده است و حالا خردتر، نمى‏گذارد كه به خودش بيايد و بفهمد بايد چه بكند. اين در آنجا، در خود عراق هم پوسيده

صحيفه نور ج 13 صفحه 149

شده است و در همه ممالك دنيا هم آبرويش را از دست داده است. البته راديوى بغداد و نمى‏دانم روزنامه‏هاى بغداد هى هياهو مى‏كنند، هياهو زياد است، اما در دنيا ببينيد چه جورى است وضع. در همه كشورهاى دنيا اينها حيثيت سياسى اگر داشتند هم از دست رفت و در خود عراق هم ملت با او مخالفند و كم كم صدايشان در مى‏آيد و پيدا هم شد آثارش. و فرق ما بين دولت ما و بين قواى انتظامى ما با آنها اين است كه اينها از ملتند و با ملتند و ملت هم با آنهاست، دليلش هم همين است كه آن دسته دارند جنگ مى‏كنند، خداوند همه را حفظ كند و سرتاسر ايران دارند كمك مى‏كنند. اگر پيدا كرديد يك دهى در عراق اينجورى كمك كرده باشد به اينها، اينها به زور البته مى‏گيرند، غارت مى‏كنند، به زور مى‏گيرند، اما اگر پيدا كرديد يك ده را در تمام كشور عراق كه جوان‏هايش، زن‏هايش دارند آنها نان بپزند و نمى‏دانم دسته بندى كنند، ندارند اينها. يك همچو ملتى از كى مى‏ترسد، چرا بايد بترسد. ما خدا را داريم، ما اسلام را داريم، ما براى خدا داريم عمل مى‏كنيم. كسى كه براى خدا عمل مى‏كند چرا بترسد، از كى بترسد. آنها بايد بترسند كه اگر از اينجا رفتند، جهنم هست آمالشان. جوان‏هاى مائى كه براى خدا دارند جنگ مى‏كنند اجرشان با خداست. امكان دارد كه يك كسى براى خدا كار بكند و خداى تبارك و تعالى به او عنايت نداشته باشد شهيدشان با همان شهداى صدر اسلام انشاء الله محشورند و قدرتمند هستند. خداوند همه‏تان را حفظ بكند و همانطورى كه اين آقا گفتند، اولاً من تشكر مى‏كنم از زحمات شما و من نبايد تشكر بكنم، براى اينكه كشور خودتان هست و خودتان براى خودتان عمل كرديد و ارزش عمل شما بسيار زياد است و حالا كه بنا داريد كه مجلس كار خودش را انجام داده است و محول مى‏خواهيد بكنيد به دولت، امر صحيحى است و انشاء الله شما هر جا باشيد، در جبهه‏ها هم كه مى‏رويد سلامت باشيد و اميدوارم كه با قدرتمندى غلبه كنيد بر همه شيطان‏ها.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:42 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 150

تاريخ: 14/8/59

بيانات امام خمينى در جمع وعاظ و خطباى مذهبى‏

اهداف شوم كارشناسان خارجى از شناسائى ذخائر فرهنگى و اقتصادى كشور

بسم الله الرحمن الرحيم‏

از آقايان كه تشريف آورده‏اند در اين هواى سرد و در اين محل حقير تشكر مى‏كنم. سلامت و سعادت همه را از خداى تبارك و تعالى خواستارم. من يك نكته‏اى بايد عرضى كنم. ما بايد از اين كارشناس‏هاى قدرت‏هاى بزرگ بعض مطالب را ياد بگيريم، اينها از طول مدتى كه شايد قريب بيش از سيصد سال است در اين ممالك راه پيدا كردند، همه چيز اين ممالك را، خصوصاً آنهائى كه مورد اهميت است خيلى براى آنها مثل ايران، مطالعه كردند، هر چه ما داريم از دارائى‏هاى زير زمينى و از دارائى‏هاى روى زمينى و از چيزهائى كه در رفاه يك كشور دخالت دارد مثل فرهنگ، اقتصاد، امثال ذلك، اينها مطالعه كردند و مطالعاتشان بيشتر از ماست. اينها در آنوقتى كه اين وسايل نقليه فعلى نبوده است مى‏آمدند در ايران و با كاروان‏ها راه مى‏افتادند، سوار شتر مى‏شدند و گردش مى‏كردند اطراف ايران و تمام بيابان‏هائى كه در ايران بود مطالعه مى‏كردند و جاهائى كه احتمال ذخائر بود، عكسبردارى مى‏كردند، كشف مى‏كردند و همه اين چيزهائى كه ما در زير زمين داريم آنها از ما بهتر مطلعند و در مسائل فرهنگى و سياسى هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ايلات و عشاير اطراف ايران، همه جا آنقدرى كه آنها مطالعه كردند در روحيات عشاير و مسائلى به دست آوردند، ماها آنقدر مطالعه نكرديم و در مطالعاتى كه اينها از شهرهاى ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقائد ما و گرايش‏هاى ما، آنها مطالعه كردند بسيار است. ما بايد ببينيم كه اينها بعد از مطالعات زيادى كه كردند كه مى‏خواهند براى خودشان، مى‏خواستند و مى‏خواهند بهره‏بردارى كنند، آنها چه چيز را موافق با مصلحت خودشان و بهره بردارى خودشان مى‏دانستند و چه چيز را و چه گروه را مخالف مى‏دانستند آنها كدام دستجات را مخالف سلطه خودشان بر شرق و خصوصاً ايران كه يك ويژگى خاصى دارد، كدام گروه را مخالف با اين سلطه مى‏دانستند و كدام گروه يا گروه‏ها را مخالف نمى‏دانستند يا موافق مى‏دانستند. ما از وقتى كه رضاخان كودتا كرد و آمد ايران كه من يادم هست، مطالعه كنيم اين مسائلى كه در ايران واقع شد و انگليس اول او را آوردند و به قدرت رساندند تا وقتى كه محمد رضا به جاى او آمد و نمى‏توانيم بگوئيم كدام خبيث‏تر بودند، لكن خباثت دومى اثراتش براى ما زيادتر بود كه دومى را متفقين تحميل كردند و خود محمد رضا هم در كتابش نوشت، حالا شايد نباشد در آن كتاب، اگر كسى آن چاپ اولش

صحيفه نور ج 13 صفحه 151

را داشته باشد، نوشت كه اينها صلاح ديدند كه ما باشيم، من باشم در اينجا حكومت كنم. ما مطالعه كنيم از آنوقت تا زمانى كه اين آدم رفت ببينيم كه اينها با چه گروه‏هائى مبارزه كردند و با چه گروه‏هائى مصالحه و سازش. رضاخان اول كه آمد ما شك نداريم كه يك آدم عامى بود و آنها فهميده بودند كه يك آدم قدرتمندى است و جسورى است و كار از او مى‏آيد. آنها اين را آوردند اين هم در راديو دهلى اگر شماها كه يادتان نيست، شايد آنهائى كه سن‏شان بلا باشد، يادشان هست كه در راديو دهلى گفتند (كه راديو دهلى از چيز انگليس‏ها بود آنوقت) كه رضاخان را ما آورديم روى كار و بعد از اينكه مخالفت كرد و با آلمان‏ها مثلاً يك رفت و آمدى داشت ما او را بيرون برديم. اين يك آدمى بود كه با مطالعات آنها، ادراك كردند كه يك آدم قلدرى است و شعور سياسى هم ندارد آنقدرها، اين را خوب مى‏شود آلت دست قرار داد، آوردند و كودتا كردند و آنوقت اشخاص زيادى را از همه طوايف گرفتند و ابتداى امر و وجب به وجب به نظر مى‏رسد كه روى يك نقشه‏اى كه آنها برايش مى‏دادند عمل مى‏كرد، ابتدائاً شروع كرد به رياكارى و مجالس روضه مى‏رفت و خودشان مجلس روضه بپا مى‏كردند و از قرارى كه آنوقت مى‏گفتند در همه تكيه‏هاى تهران هم آنوقت مى‏گفتند پا برهنه مى‏رود، همه جارفت و با مردم خوش وبش مى‏كرد و اين كارها را مى‏كرد تا آنوقتى كه قدرت دستش آمد و محكم شد پايش. ببينيم كه در آنوقتى كه قدرت دستش آمد با كى و با چه گروهى مخالفتش زياد بود و با چه طرح‏هائى مخالفتش زياد. اين را بسيارى البته يادشان است كه شروع كرد مخالفت با روحانيون با اسم اينكه مى‏خواهيم اصلاح بكنيم، چه بكنيم، مجلسى در جاهاى ديگر و در مدرسه فيضيه كه ما شاهدش بوديم مجلس امتحان درست كردند و اشخاصى كه مال خودشان بود مى‏آمد آنجا براى امتحان و اينها به خيال اينكه به، تبليغاتشان اين بود كه ما مى‏خواهيم اين اشخاصى كه صحيح‏اند و اهل علم صحيح هستند، از آنهائى كه نه، لياقت اين لباس را ندارند، مى‏خواهيم تميز بدهيم. حتى بعضى از آقايان محترم قم هم اين معنا را باور كرده بودند. خدا رحمت كند مرحوم آقاى فيض را، به من فرمودند كه، در مدرسه فيضيه، كه خوب، اين كه بدكارى نيست كه اينها بيايند خوب‏ها را از بدها جدا كنند. من به ايشان عرض كردم كه بله، اينها مى‏خواهند خوب‏ها را از بدها جدا كنند كه خوب‏ها را از بين ببرند، نه بدها را. و همين طور هم شد. ابتدا براى اين معنا آمدند و چه تلخى‏ها بر ماها گذشت از اين امتحان و از اين بساط، بعد هم با يك بهانه ديگر شروع كردند به اينكه بايد ملت لباس واحد داشته باشد و عمامه‏ها را از سرها برداشتند و آنقدر خرابكارى كه كردند كه روى تاريخ را سياه كردند. و البته اينها يك مسائل طولانى است كه شايد در تاريخ، حالا كه مى‏توانند بنويسند اشخاصى كه اطلاع دارند، بعد هم يا در همان وقت‏ها هم مجالس روضه را با كمال جديت منع كردند كه شايد در شهرها يك مجلس علنى كه مثل مجالس متعارف، آنوقت‏ها بپا نبود.

من در قم يادم هست كه يكى از آقايان، بين الطلوعين (قبل از طلوع فجر) يك مجلس چند نفرى داشت و قبل از طلوع آفتاب هم متفرق مى‏شدند و گمانم اين است كه همين مجلس را هم آمدند جلويش را گرفتند. اين دو جناح جناح كه هر دوش از جناح روحانى است، جناح روحانيت و جناح خطبا،

صحيفه نور ج 13 صفحه 152

اين دو جهت وجه نظر آنها بود و به هر دو حمله كردند، عمامه‏ها را از سر آنها برداشتند. يكى از كسانى كه در قم مشغول اين خرابكارى بود يك روز گفت كه در تمام ايران شش نفر بايد عمامه‏اى باشد و حال آنكه آن هم دروغ مى‏گفت، اگر مى‏توانستند يك نفر هم نمى‏گذاشتند باشد. اين حمله‏اى كه اينها كردند به روحانيت و حمله‏اى كه كردند به مجالس تعزيه، ما از آن مى‏فهميم كه اين دو جناح در نظر آنها، مخالفتشان با ابر قدرت‏ها و اين معنا كه اينها مانع از آن مقاصدى كه آنها دارند، بيشتر هستند اينها، اين دو جناح بيشتر بوده و لهذا بيشتر مورد آزار واقع شدند. بعد هم كه قضيه كشف حجاب به آن فضاحت و به آن رسوائى را درست كردند، آن هم روى همين بود كه اينهائى كه علاقه به اسلام داشتند و علاقه به ديانت و احكام ديانت داشتند، اينها را سركوب كنند و خدا مى‏داند كه در كشف حجاب چه جنايت‏هائى اينها كردند. حتى به علماى بزرگ هم پيشنهاد مى‏كردند كه شما مجلس بگيريد با خانم‏هايتان، با زن‏هايتان بيائيد در مجلس براى اينكه فرمودند. نقل كردند كه يكى رفته بود پيش مرحوم آقاى كاشانى گفته بود كه فرمودند كه شما بايد در آن مجلسى كه چيز است شركت كنيد. ايشان فرموده بودند فلان خوردند. او گفته بود كه آن بالائى‏ها گفتند. گفته بود من هم همان بالائى ها را مى‏گويم. بله، اينها مى‏خواستند با ارعاب و هو و جنجال كار را انجام بدهند، لهذا به ايشان هيچ تعرضى نكردند و پيش علماى شهرها مى‏رفتند مى‏گفتند، هر كدام ضعيف بودند و ضعيف القلب بودند، شركت مى‏كردند و هر كدام قوى بودند، نمى‏كردند.

ما بايد از اينها عبرت بگيريم از اين مسائل، با تبليغات مختلف، نه همان بازور، با تبليغات مختلف، اين مسائلى كه داشتند و آن مطالبى را كه خودشان مطالعه كرده بودند و موانع را پيدا كرده بودند با تبليغات دامنه‏دار از هر نحو، قلم‏ها و نطق‏ها و روز نامه‏ها و همه چيز به كار افتاد براى اينكه اين مسائل را به ثمر برسانند و موفق هم ابتدا شدند به طورى كه اين را من كراراً گفتم، مرحوم آقاى آشيخ عباس تهرانى رحمه الله گفتند كه من اراك بودم و مى‏خواستم بيايم به قم يا به تهران مى‏خواستم بروم، از اراك مى‏خواستم بيايم، خواستم اتومبيل بگيرم، آن شوفر اتومبيل گفت كه ما عهد كرديم، قرار داديم با خودمان كه دو طايفه را سوار اتومبيل نكنيم يكى فواحش را، يكى هم آخوندها را. در اثر تبليغاتى كه كرده بودند، شعرهاى شاعرشان را كه لابد بعضى شنيدند كه تا آخوند و قجر در اين مملكت است، اين ننگ را كشور دارا به كجا ببرد، اين را آن خبيث خدا نشناس در شعرش گفت، شعرا هم شعر گفتند، مجالس درست كردند، محافل درست كردند، تبليغات كردند، هر طور توانستند با هر شيوه اين روحانيون را و اين متدينين را كوبيدند و مقصود اصلى اين بود كه اسلام را از بين ببرند. آنها مى‏فهميدند كه تا اسلام قدرت دارد در يك كشورى نمى‏توانند آنها آنطور كه مى‏خواهند سلطه پيدا كنند، بايد اسلام را و مظاهر اسلام را و احكام اسلام را اينها از بين ببرند و موفق بشوند به آن مقاصدى كه دارند و لهذا مطالعه مى‏كردند چه چيز براى اسلام بيشتر مى‏تواند خدمت بكند، قدرت اسلام را بهتر مى‏تواند حفظ بكند آن را بيشتر مى‏كوبيدند و كدام احكام اسلام بيشتر پيش مردم مثلاً رايج است و بيشتر علاقه به آن دارند آن را بيشتر مى‏خواستند از بين ببرند.

صحيفه نور ج 13 صفحه 153

در مقابله با نقشه‏هاى غارتگران هوشيار باشيد

ما بايد توجه به اين معنا داشته باشيم، ما بايد گمان نكنيم كه مسائل ايران ختم شده است، تمام شده است، هم مسائل فرهنگى‏اش تمام نشده است و هم ساير مسائل. شما هيچ وقت خوف از اين نداشته باشيد كه مثلاً دولت غاصب عراق حمله كرده است و دارد مثلاً كارهاى خلاف مى‏كند، از اينها هيچ وقت خوف نداشته باشيد، اينها نمى‏توانند كارى انجام بدهند، شما از اين خوف داشته باشيد كه همان نقشه‏هايى كه قبل از انقلاب اينها داشتند، در زمان رضاخان و محمد رضاخان داشتند، حالا بيشتر داشته باشند. آنها قبلاً از باب اينكه به طور ذهنى و علمى يافته بودند كه اسلام اگر چنانچه رواج داشته باشد و مظاهر اسلام رواج داشته باشد، نمى‏گذارند كه مااستفاده‏هايمان را بكنيم، حالا كه عيناً سيلى را خوردند و مشاهده كردند قدرت اسلام را در يك ملت سى و چند ميليونى و اسلامى كه داراى يك ميليارد جمعيت است، اينها ملاحظه مى‏كنند كه بعد از اينكه سى و چند ميليونشان به ما اينطور كردند، پس وقتى كه يك ميليارد جمعيت دنيا كه قريب به يك ميليارد مسلم دارد اگر اينها همه مثل ايران بشوند، ما چه خواهيم كرد؟ امروز نقشه دقيقتر از آن وقت است، امروز طرح‏هائى كه اينها مى‏خواهند پياده كنند از آن وقت شديدتر است و ما بايد بيشتر چشم و گوشمان را باز كنيم. شما امروز هم مى‏بينيد كه چهار نفر، ده نفر روحانى كه با كمال صداقت دارد خدمت به اين انقلاب مى‏كند، از هر گوشه صدا مى‏شود كه حكومت آخوندى، اين زمزمه تازه كم كم‏هان نقشه‏هاى سابق است، آنوقت هم يكدفعه نشد، ابتدا كم كم، يكى يكى، دو تا دو تا اهل علم بلاد را، اهل منبر بلاد را انتقاد كردند، گفتند، گفتند، روزنامه‏ها بعد شروع كردند و نطق‏ها و مجالس و اينها درست كردند و بعد هم كار خودشان را انجام دادند، حالا هم اين نقشه هست در كار.

نقش مجالس روضه خوانى و عزادارى سيدالشهدا در حركت مردم‏

در آنوقت يكى از حرف‏ها كه هى رايج بود مى‏گفتند: ملت گريه، براى اينكه مجالس روضه را از دستشان بگيرند. اينكه همه مجالس روضه را آنوقت تعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مى‏رفت و آن بازى‏ها را در مى‏آورد، قضيه مجلس روضه بود يا از مجلس روضه آنها يك چيز ديگر مى‏فهميدند و آن را مى‏خواستند از بين ببرند؟ قضيه عمامه و كلاه بود يا از عمامه يك چيز ديگرى آنها مى‏فهميدند و روى آن ميزان عمامه را با آن مخالفت مى‏كردند آنها فهميده بودند كه از اين عمامه يك كارى مى‏آيد كه نمى‏گذارد اينها آنى را كه مى‏خواهند عمل كنند و از اين مجالس عزادارى يك كارى مى‏آيد كه نمى‏گذارد اينها كارهايشان را انجام بدهند. وقتى يك ملتى در ماه محرم، سرتاسر يك مملكت، يك مطلب را مى‏گويند، شما انگيزه اين گريه و اين اجتماع در مجالس روضه را خيال نكنيد كه فقط اين است كه ما گريه كنيم براى سيدالشهدا، نه سيدالشهدا احتياج به اين گريه‏ها دارد و نه اين گريه خودش فى‏النفسه يك كارى از آن مى‏آيد، لكن اين مجلس‏ها مردم را همچو مجتمع مى‏كنند و يك وجهه مى‏دهند، سى ميليون، سى و پنج ميليون جمعيت در دو ماه محرم و خصوصاً دهه عاشورا يك

صحيفه نور ج 13 صفحه 154

وجهه، طرف يك راه مى‏روند، اينها را در اين ماه محرم، خطبا و علما در سرتاسر كشور مى‏تواند بسيج كند براى يك مسأله. اين جنبه سياسى اين مجالس بالاتر از همه جنبه ديگرى است كه هست، بيخود بعضى از ائمه ما نمى‏فرمايند كه براى من در منابر روضه بخوانند، بيخود نمى‏گويند ائمه ما به اينكه هر كس كه بگريد، بگرياند يا صورت گريه، گريه كردن به خودش بگيرد اجرش فلان و فلان است. مسأله، مسأله گريه نيست، مسأله، مسأله تباكى نيست، مسأله، مسأله سياسى است كه ائمه ما با همان ديد الهى كه داشتند، مى‏خواستند كه اين ملت‏ها را با هم بسيج كنند و يكپارچه كنند، از راه‏هاى مختلف، اينها را يكپارچه كنند تا آسيب پذير نباشند. مسائل اسلام، مسائل سياسى است و سياستش غلبه دارد بر چيزهاى ديگرش. اجتماعاتى كه اسلام بعضى‏اش را فرض كرده است، واجب كرده است و بعضى‏اش را به طور استحباب و مبالغه در استحبابش كرده است اينها يك مسائل سياسى است. قضيه مكه يك مسأله، اجتماع در مكه در اين محافل مختلف با اين يكپارچگى مردم كه از همه بلاد مسلمين واجب شده است كه بيايند در آنجا، بروند چه بكنند، خدا كه احتياج به عبادت من و تو ندارد. خداى تبارك و تعالى مى‏خواهد كه مردم را مجتمع كند، واجب كرده است كه اينها را، جمع بشوند در آنجا و مسائل اسلام را طرح كنند و حل كنند.

مع الاسف در اثر بى اطلاعى ماها، در مكه مجتمع مى‏شوند لكن به مسائل خودشان درست‏رسند. حالا اخيراً يك قدرى بهتر شده است، لكن اگر مسلمين در يك همچو مجلس بزرگى كه از تمام دنيا مجتمع شده است و هيچ قدرتى نمى‏تواند اينطور مجلس را درست بكند، دولت‏ها هر چه زحمت بكشند يك عده‏اى از مملكت خودشان را مى‏توانند يك جايى جمع كنند يا از چند تا مملكت. خداى تبارك و تعالى مردم را، موثرها را برايشان فرض كرده است كه مجتمع بشوند در آن مجالسى كه در مكه هست و همه با هم آنجا جمع بشوند و نكته سياسى اين اجتماع اين است كه اولاً خودشان مطلع بشوند از حالات هم، تفاهم كنند با هم، برادر باشند با هم برادرى كنند با هم و مسائل بلاد خودشان، ممالك خودشان را طرح كنند در آنجا و چاره جويى كنند براى مسائل خودشان. ما اگر همين حج را به آن معنايى كه روح حج اقتضا مى‏كند عمل مى‏كرديم، اين گرفتارى‏هاى زيادى كه براى مسلمان‏ها پيش آمده است، پيش نمى‏آمد. اگر دولت‏هاى اسلامى واقعاً به خود مى‏آمدند، توجه مى‏كردند كه يك همچو محفل بزرگى كه خداى تبارك و تعالى بر ما لازم كرده است، بر عددى از ما الزام كرده است و بر همه مستحب كرده است كه آنجا برويم، اين دولت‏ها، وسائلش را فراهم مى‏كردند و ملت‏هائى كه مى‏رفتند آنجا با دست باز با هم ملاقات مى‏كردند، با هم دردهاى بلاد خودشان را ميان مى‏گذاشتند، گرفتارى‏هائى كه از قدرت بزرگ براى آنها پيش مى‏آمد و پيش مى‏آيد، طرح مى‏كردند، گفتگو مى‏كردند و بر مى‏گشتند به محال خودشان و تبليغ مى‏كردند مسائل را، اگر دولت‏ها، دولت‏هائى بودند كه توجه داشتند به اين مسائل و نمى‏خواستند كه زير بار قدرت‏هاى بزرگ باشند و مى‏فهميدند لذت اينكه يك حكومت بر يك جامعه بيدار بشود از يك حكومت بر يك جامعه‏اى كه هيچ خبر از هيچ چيز ندارد، بهتر است. از زير بار بيرون آمدن از ابر قدرت‏ها ولو هر جور مصيبت هم براى ملتهاى ما

صحيفه نور ج 13 صفحه 155

داشته باشد بهتر است از اينكه ما در كاخ‏هاى بزرگ و در خانه‏هاى چه و كذا و اتومبيل‏هاى كذا باشم و نوكر باشيم اگر اينها اين را مى‏فهميدند، دست از اين كارها بر مى‏داشتند و با ملت‏ها همصدا مى‏شدند و وسائل را فراهم مى‏كردند و اين محفل بزرگ حج را نه اينطورى كه حالا هست، درست بجا مى‏آوردند و خودشان هم مى‏آمدند در آن محافل و مى‏نشستند و مسائلشان را حل مى‏كردند، آنوقت اسلام يك قدرتى مى‏شد كه هيچ قدرتى مقابل او نبود. اين يك راه هست كه مردم را، همه مردم را سالى يك دفعه همه بلاد را دعوت كردند و لله على الناس حج البيت هر كس بتواند بايد برود. يك راه ديگر اين نماز عيد و اجتماعات در عيد است در سالى دو مرتبه، اين هم يك مسأله‏اى است كه در بلاد بايد مجتمع مى‏شدند، مى‏شوند و باز مسائل، مسائل سياسى است. نماز جمعه در هر هفته يك دفعه آن اجتماعات بزرگ بشود و بررسى بشود در هر جا راجع به مسائل روز، كه بحمدالله اين مسأله در اين سال‏ها شده است و اميد است كه بيشتر بشود و آقايان هم بايد تبليغ كنند كه اين مجالس بهتر بشود و مجالس جماعت است كه مردم در هر روز مجتمع بشوند در مساجد، نه همان مجتمع بشوند بگذارند اين پيرمردها و از كار افتاده‏ها بروند، نه، مساجد بايد مجتمع بشود از جوان‏ها، اگر ما بفهميم كه اين اجتماعات چه فوائدى دارد و اگر بفهميم كه اجتماعاتى كه اسلام براى ما دستور داده و فراهم كرده است، چه مسائل سياسى را حل مى‏كند، چه گرفتارى‏ها را حل مى‏كند، اينطور بيحال نبوديم كه مساجدمان مركز بشود براى چند نفر پيرزن و پيرمرد. وقتى جماعت برود و اشخاص موثر بروند، مردم بروند، همه بروند آنجا مجتمع بشوند و در آنجا خطيب برايشان مسائل روز را بگويد و مسائلى كه، مشكلاتى كه دارند بگويد، اين حل مى‏كند مطالب را. همين ماه محرم و ماه رمضان، محرم و صفر و ماه رمضان آنقدر بركاتى كه بر اين سه ماه مرتب است نمى‏شود انسان احصاء كند. اين اجتماع عاشورا و اين برگزارى عزاى شهيد، بزرگتر شهيد عالم، اين آنقدر بركات دارد. همان وقتى هم كه اين مسائل سياسى در آن مطرح نمى‏شد آنقدر بركات داشت براى ملت‏ها كه قابل احصاء نبود.

تبليغات منحرفين و روشنفكرنمايان در جهت تضعيف شعائر و مظاهر اسلامى‏

الان بيشتر ما احتياج داريم به اين مجالس، تو گوش شما نخوانند به اينكه اين مجلس‏ها بگذاريم حالا و مجالس روضه را، خرج‏هائى كه مى‏كنيم حالا نكنيم و خرج مثلاً اين جنگزده‏ها بكنيم، نه، مسأله اينطور نيست، خرج جنگزده‏ها را بايد بكنيم، ملت ما بايد كسانى كه در جنگ آنطور لطمه‏ها را ديدند، جوان‏هائى كه در جنگ، آنطور فداكارى مى‏كنند، قدردانى كنيم و كسانى كه از منزل خودشان دور شدند، بايد پذيرائى از آنها بكنيم، يك وظيفه انسانى، وظيفه الهى است نه به معناى اينكه ما حالا كارهاى ديگرمان را رها كنيم به اين كار فقط بچسبيم، همه را بايد ما بگيريم. امروز ما به مجالس تعزيه و روضه بيشتر احتياج داريم از سابق. اين اجتماع سرتاسرى كشور، اين دستجات سرتاسرى كشور، امروز ديگر يك رنگ سياسى پيدا كرده است و حق هم همين است. اگر ما سى و چند ميليون جمعيت در اين دهه محرم كه وسيله‏شان را خدا براى ما فراهم كرده است و آنقدر ائمه

صحيفه نور ج 13 صفحه 156

اطهار راجع به اينطور امور سفارش فرموده‏اند و آنطور ثواب‏ها را خداى تبارك و تعالى برايش مرتب فرموده است، اگر سى و پنج ميليون جمعيت در اين ماه محرم، در اين دهه محرم اجتماعات داشته باشند، خطبا هم بروند مسائل روز را برايشان بگويند و تعزيه بگويند و گريه كنند براى سيدالشهدا، اين يك شعارى است، يك شعار الهى است. امروز ديگر ما انقلاب كرديم، روضه ديگر لازم نيست، از غلطهائى است كه تودهن‏ها انداختند، مثل اين است كه بگوئيم امروز ما انقلاب كرديم، ديگر لازم نيست كه نماز بخوانيم، انقلاب براى اين است، انقلاب كرديم كه شعائر اسلام را زنده كنيم، نه انقلاب كرديم كه شعائر اسلام را بميرانيم. زنده نگه داشتن عاشورا يك مسأله بسيار مهم سياسى عبادى است. عزادارى كردن براى شهيدى كه همه چيز را در راه اسلام داد، يك مسأله سياسى است، يك مسأله‏اى است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد، ما از اين اجتماعات استفاده مى‏كنيم، ما از آن الله اكبرها، ملت ما از آن الله اكبرها استفاده كرد، آن الله اكبرها را بايد حفظ بكنيم. اين مظاهر و مشائر و امورى كه در اسلام در آن سفارش شده بايد فكر كنيد كه اينها يك مسأله سطحى نبوده است كه مى‏خواستند جمع بشوند و گريه كنند، خير، ما ملت گريه سياسى هستيم، ما ملتى هستيم كه با همين اشك‏ها سيل جريان مى‏دهيم و خرد مى‏كنيم سدهايى را كه در مقابل اسلام ايستاده است. چطور شد كه اينها در زمان رضاخان يك محفلى جمع شدند و براى شكست ايران از اسلام گريه كردند؟ اگر گريه اشكال داشت، چطور اينها گريه كردند؟ اينها مى‏خواستند كه مجوس را و آن ملت و مليتى كه خودشان در نظر است احيا كنند، لهذا، در آن محفل حرف‏ها زده شد و گريه‏ها شد براى اينكه چرا مجوس از اسلام شكست خورده است. آن افكار پوسيده الان هم در مغزهاى بعضى‏ها هست. اينها نمى‏خواهند كه شما براى يك شهيد اسلام گريه كنيد. اگر چنانچه براى شكست اسلام گريه كنيد آنها مى‏گويند نه، گريه چيز خوبى است، اينها نمى‏خواهند كه شما براى كسى كه همه چيزش را براى اسلام داد، اينها نمى‏خواهند شما زنده نگه داريد يك واقعه‏اى را كه قدرت‏هاى بزرگ را آن واقعه كوبيد و در اثر او، شما هم اگر بشويد مى‏كوبيد، اينها نمى‏خواهند اين مسائل واقع بشود، مع الاسف تبليغ مى‏كنند اين منحرفين، اينهائى كه مامورند كه اينجور تبليغات را بكنند و جوان ما بعضى‏شان باورشان مى‏آيد. بايد جوان‏هاى ما بدانند كه هر نحو تبليغى كه بر ضد يكى از مظاهر اسلامى واقع شد اين تبليغى است كه از جانب بزرگترها و چپاولگرها به دست عمالشان واقع مى‏شود براى اينكه اسلام را بكوبد. اين جوان‏هاى ما كه بحمدالله مسلمند و فعال، بايد توجه بكنند به اينكه هر يك از اين شعائر اسلامى چه چيزى دارد كه اينها با آن مخالفند، چى زير سر عمامه است كه اينها مخالفند و چى زير سر مجالس عزاست كه اينها با آن مخالفند، از اين چه، چه چيزى مى‏آيد، از مجالس عزا هماهنگ كردن همه ملت همه ملت در يك روزى از منزل‏ها بيرون مى‏ريزند و فرياد مى‏زنند و اگر يك وقتى اينها فكر اين را بدهند كه در اين روز اينها را منسجم بر ضد يك قدرتى بكنند، چه خواهد شد؟ اينها از اين مى‏ترسند با گريه شما ما هى بنشينيد گريه كنيد اما نفت را به ما بدهيد، ما اشكال نداريم. هى مجلس بگيريد،

صحيفه نور ج 13 صفحه 157

با ما مخالفت نكنيد، اشكال ندارد. اينها از اين مجالس از آن جنبه سياسى‏اش مى‏ترسند. امروز هم مجالس ما تحول در آن پيدا شده است، مثل سابق نيست، متحول شده است، همه افراد ملت ما، مجالس ما متحول شده است. لكن گمان نكنند آنهائى كه جنبه‏هاى سياسى به نظرشان دارند و مثلاً روشنفكر هستند به نظرشان كه مجالس گريه ديگر چيزى نيست. همين گريه‏هاست كه كارها را پيش برده است، همين اجتماعات است كه مردم را بيدار مى‏كند. ما از اين مخالفت‏هائى كه شد در زمان رضاخان و شك نداريم كه به دستور بوده، خود او خيلى معلوم نبود كه اگر دستور ندهند، اين حرف‏ها را بزند، از اين مخالفت‏هائى كه شد بايد عبرت بگيريم، ببينيم با مجالس روضه مخالف بودند، معلوم مى‏شود كه مجالس روضه با آنها مخالف است. با روحانيت مخالف بودند، ببينيم كه روحانيت براى آنها مضر است. با دانشگاه مخالف بودند ببينيم كه دانشگاه با آنها مخالف است. بودن يك دانشگاه صحيح با آنها مخالف است، بله، آنها دانشگاهى كه به دست خودشان درست بشود و همه چيزش را هم خودشان درست بكنند و جوان‏هائى كه از دانشگاه بيرون بيايد همه براى خودشان عمل بكنند، با آن مخالف نيستند، اما امروز با دانشگاه مخالفند. در انقلاب اسلامى با دانشگاهش مخالفند، با مجالس روضه‏اش مخالفند، با روحانى‏اش مخالفند، با جوان متدين بازاريش مخالفند، با همه مخالفند.

امروز مخالف همه جانبه ابر قدرت‏هاست با اين ملت در همه مظاهر اسلامى‏اش و ما بايد بيدار باشيم و توجه داشته باشيم. تبليعات اينها براى ما ضررش بيشتر از جنگ‏هاست، ساده نبايد برخورد كرد به اين تبليغات. ما از جنگ چه ترسى داريم؟ يك ملتى كه حاضر است براى شهادت و شهادت را فوز عظيم مى‏داند، چه باكى از اين مسائل دارد؟ از اين، از اينكه باكى نيست، تازه وقتى كه يك جنگى شروع مى‏شود، ملت ما بيدار مى‏شود، بيشتر متحرك مى‏شود. شما ببينيد كه در اين جنگى كه به ايران تحميل كردند و اشخاص خائن به اسلام، مخالف سر سخت با اسلام، اين جنگ را بپا كردند، ايران چه جور باز زنده شد، يكپارچه ايران دوباره انقلاب كرد و توجه كرد به يك مقصد، سرتاسر ايران كدام كار ممكن بود كه اينطور مردم را بسيج كند؟ اين جنگ بود كه بسيج كرد. پس جنگ چيزهائى است كه ما خيال مى‏كنيم بد است، بعد خوب از كار در مى‏آيد. التبه جوان‏هائى ما از دست داديم اين اسلام از اين جوان‏ها خيلى از دست داده و ما در اين جنگ بيشتر از جنگ صفين تا حالا از دست نداديم، خيلى هم كمتر از اوست، لكن براى اسلام است، وقتى براى اسلام است ما چه باكى داريم. جنگ براى ما، ما را بيدار كرد، آن رخوه و سستى اگر پيدا مى‏شد، دوباره برگشت به يك قرصى و محكمى، آنى كه انسان را مى‏ترساند اين تبليغاتى است كه بيخ گوش اينها، يكى، يكى گفته مى‏شود و بعد يك جمعيتى مى‏شوند و بعد زيادتر. از اين شيطنت‏ها بايد يك قدرى ترسيد و توجه به آن كرد، از اينكه مجالس اسلامى را، مجالس عزا را در نظر شما سست مى‏كنند و مى‏روند تو دهات، اين ور آن ور مى‏افتند كه فلانى گفته است كه مجالس عزا لازم نيست و شما خدمت كنيد به اينها، فلانى چطور همچو حرفى مى‏زند؟ كسى كه مى‏داند كه مجالس عزا چه جهت سياسى دارد، چه جهت اسلامى دارد، البته بايد آنها را هم بررسى كرد و تكليف است براى دولت و براى ملت، براى همه، از خود ما هستند آنها، برادرهاى

صحيفه نور ج 13 صفحه 158

ما هستند، آنها را خانه هايشان را خراب كردند و عده‏شان، زيادى را كشتند و از بين بردند و اينها هم بى خانمان شدند آمدند، هر جا آمدند بايد مهماندارى كرد از آنها.

لزوم طرح مسائل سياسى - اجتماعى روز از سوى وعاظ در مجالس عزادارى‏

لكن اين به اين معنا نيست كه ما در آن مسأله‏اى كه همه با هم بايد مجتمع بشويم براى كوبيدن ابرقدرت‏ها، از آن مسأله دست برداريم و برويم اين كار را بكنيم، نخير، هر دو را بايد بكنيم، مجالس سر جاى خودش بايد باشد و مجالس عزا بايد باشد و اهل منبر بايد اين شهادت امام حسين سلام الله عليه را زنده نگه دارند و ملت بايد با هم قدرت اين شعائر اسلامى را، خصوصاً اين را زنده نگه دارند، با زنده نگه داشتن او، اسلام زنده مى‏شود انا من حسين كه روايت شده است كه پيغمبر فرموده است، اين معنايش، معنا اين است كه حسين مال من است و من هم از او زنده مى‏شوم، از او شده است. اينهمه بركات از شهادت ايشان است، با اينكه دشمن مى‏خواست آثار را از بين ببرد، آنها در صدد بودند كه اصل بنى‏هاشمى در كار نباشد لعبت هاشم بالكذا اين حرف بود، آنها مى‏خواستند اصل اسلام را ببرند و يك مملكت عربى درست كنند و اين كارشان اسباب اين شد كه عرب و عجم و همه، همه مسلمين توجه پيدا كردند كه نه، قضيه، قضيه عربيت و عجميت و فارسيت و اينها نيست، قضيه خدا و اسلام است. اين مجالس را حفظ كنيد، همه مجالسى كه اجتماعات دينى هست، اجتماعات اسلامى هست، اينها اسلام را در قلوب ما زنده نگه مى‏دارد. جماعات را حفظ كنيد، جمعه را حفظ كنيد، اعياد اسلامى را، شعائرى كه در آن هست حفظ كنيد و مجالس عزارا با همان شكوهى كه پيشتر انجام مى‏گرفت و بيشتر از او حفظ كنيد و اهل منبر ايدهم الله تعالى كوشش كنند در اينكه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سياسى اسلامى، مسائل اجتماعى اسلامى و روضه را دست از آن برنداريد كه ما با روضه زنده هستيم. خوب، بعضى از امور هست كه بايد به وسيله آقايان، آقايانى كه خطبا هستند و اهل منبر هستند، در سرتاسر كشور تذكر داده بشود به مردم. يكى همين كه گفتم كه انشاء الله تذكر داده مى‏شود و انشاء الله مسلمين هم توجه مى‏كنند به آن، يكى اينكه از جنگ خسته نشوند مردم، جنگ يك چيز خوبى است، البته ما پيشقدم نيستيم، براى جنگ ما پيشقدم نيستم لكن حالائى كه به ما تحميل شده است اين يك آثار بزرگى دارد براى نهضت ما. يكى از آثارش اين است كه دشمن ما را روسياه كرد در دنيا، اين مى‏خواست كه براى خودش يك حيثيتى پيدا بكند و اينكه دشمن اسلام بود و قبل از اين هم كه هجوم كند به ايران، با عراق آنطور معامله كرد و با علماى عراق آنطور معاملات كرد و با ملت عراق آنطور و با دستجات براى عاشورا آنطور و با زائرين كربلا كه براى اربعين مى‏رفتند آنطور جنايتكارانه عمل كرد، اين در دنيا رسوا شد و حالا هم هر چه مى‏خواهد سالوسى كند و نماز بخواند و اظهار اسلاميت بكند و امثال ذلك، ديگر فايده ندارد، اين ديگر نمى‏تواند با سالوسى خودش را جا بيندازد، نمى‏توانست لكن شايد بعضى‏ها آنهائى كه خارج بودند از عراق باورشان مى‏آمد كه اين يك آدمى است كه مى‏خواهد خدمتى

صحيفه نور ج 13 صفحه 159

بكند و كذا و اين حرف‏ها، حالا معلوم شد كه نه، همه فهميدند كه اين آدم اينطورى است، وضعش اينطورى است و معلوم شد كه يك آدمى است كه براى عرب مى‏خواهد كار بكند، اين خوزستان عرب‏ها را غالباً كشتند. اگر ايشان با عرب موافق است، چطور عرب كشى مى‏كند؟ براى اين هم نبوده است كه چند كيلومتر از مملكت ايران را او ادعا دارد چقدر ضرر كرده در اين، ملت عراق بيچاره چقدر ضرر كرد در اين جنگ و ملت اسلام چقدر ضرر برد، ضرر جانى، ضرر مالى، ضرر حيثيتى او برد. يكى از مسائلى كه باز مرتب شد بر اين، اينكه شياطين فهميدند قدرت اسلام در ايران چيست و قدرت ارتش ما و پاسدارهاى ما كه خداوند همه را حفظ كند، آنطور نيست كه آنها خيال مى‏كردند. خليجى‏ها هم فهميدند كه نه، مسائل آنطورها نيست و اگر خداى نخواسته يك وقت شيطنت كنند، ممكن است عكس العمل داشته باشد، ديگران هم فهميدند كه نه، قدرت اسلام بيش از اين مسائل است كه اينها خيال مى‏كنند، قدرت اسلام است كه يك مملكت را يكپارچه بر ضد آنها به راه مى‏اندازند، بسيج مى‏كند، اين قدرت اسلام است. اين هم يكى از بركاتى بود كه از اين جنگ تحميلى براى آنها ننگ بار آورد و براى ملت ما سلحشورى و قدرتمندى و بيدارى اين جنگى كه حالا به ما تحميل شده است براى ما البته يك ضررهايى هم داشته است و برادرهاى ما در آنجا و اشخاصى كه در آنجا تلف شدند و در خرمشهر و در آبادان و در دزفول و اينها تلف شدند، خساراتى برايشان بار آمده و عده‏اى از زن و بچه‏هايشان هم كه سرپرست‏هاى خودشان را از دست مثلاً دادند، آنها هم كوچ كردند براى بلاد ديگر. بايد آقايان به مردم سفارش كنند كه اينها برادر ما هستند، اينها در راه اسلام و جنگ در اسلام اينطور آواره شدند، اينها را بايد مثل خودتان و مثل اولاد خودتان بدانيد، اگر بچه‏هاى بى‏سرپرستى هستند و مى‏توانيد سرپرستى يكى از اينها را براى خودش نگه دارد و حفظ كند، حفظ كند. دولت بايد اينها را با يك ترتيبى، مرتبى، منظمى، محترمانه براى اينها جا تهيه كند براى اينها غذا تهيه كند، اينها آواره شدند. نبايد فكر اين باشيم كه ما خودمان هر چه مى‏خواهيم داشته باشيم، ديگران هيچى نخير، بايد كمك كنند به اينها، ثروتمندها كمك كنند به اينها برادرهاى مؤمن، خواهرها به اينها كمك كنند و اينهائى كه در جنگ آسيب ديده‏اند اينقدر نگذارند مصيبت بيشتر برايشان بشود و آنها را مثل مهمان عزيز مهماندارى كنند و دولت هم بايد جاهايى را براى اينها معين كند و آنها را حفاظت كند.

با مسائل و مشكلات كشور از راه اسلامى برخورد كنيد

يكى هم اينكه بايد دولت ما، ملت ما توجه به اين معنا داشته باشد كه در يك مملكتى كه جنگ در آن هست ممكن است كه يك چيزهائى هم كمبود توى آن باشد، در ايران الحمدلله كم است اين اما اينطور نباشد كه خودشان كمك كنند، مردمى كمك كنند بر اينكه كمبودى حاصل بشود، هجوم كنند مثلاً به خريد يك چيزى و نگهدارى بخواهند بكنند، گمان نكنند كه با اين جنگى كه آنجا واقع شده است، ايران در مضيقه واقع مى‏شود، نه، ايران در مضيقه واقع نمى‏شود. شما توجه كنيد كه مسائل را از راه اسلامى با آن برخورد كنيد، از راه انسانى با آن برخورد كنيد، اگر مسائل را از راه اسلامى‏اش ما با

صحيفه نور ج 13 صفحه 160

آن برخورد كنيم، نمى‏رسد به اينكه ما بخواهيم يك چيزى را احتكار كنيم يا مثلاً گرانفروشى كنيم يا زياد در رفتار خلاف انسانى بكنيم. وقتى يك جنگى پيش آمد بايد مردم بيشتر به فكر اين باشند كه ايران را آرام نگه دارند، الحمدلله آرام هم هست. اينهائى كه جمع بشوند در يك جايى براى خريد يك چيزى كه نمى‏دانم حالا هم هست يانه، كه مى‏شدند قبلاً اينها يك اشخاصى هستند مفسده جو و مى‏خواهند تضعيف كنند روحيه شما را. ما هيچ واقعه‏اى برايمان واقع نشده يك دسته‏اى آمدند در يك گوشه مملكت ما خرابكارى مى‏كنند، از اين دزدها در ايران هميشه بوده، اين دزدها خيلى بوده، زمان‏هاى سابق زياد بود كه يك شهرى را شلوغ مى‏كردند، يك جايى را مى‏بريدند، يك، از بين مى‏بردند. نبايد با اينكه يك شلوغكارى در يك جايى شده است كه الان هم انشاء الله از بين مى‏رود.

هشدارى بر لزوم شكست حصر آبادان توسط قواى مسلحه‏

و من منتظرم كه اين حصر آبادان از بين برود و هشيار مى‏دهم به پاسداران، قواى انتظامى و فرماندهان قواى انتظامى كه بايد اين حصر شكسته بشود، مسامحه نشود در آن، حتماً بايد شكسته بشود و فكر اين نباشند كه ما اگر اينها هم آمدند، بيرونشان مى‏كنيم، اگر اينها آمدند خسارات بر ما وارد مى‏كنند، نگذارند اينها بيايند در آبادان وارد بشوند، از خرمشهر اينها را بيرون بكنند، حال تهاجمى بگيرند.

تقويت روحيه قواى مسلحه با تقدير و پشتيبانى ملت‏

و باز توجه داشته باشند به اينكه اينهائى كه از فرماندهان و از پاسداران و از سربازان و از ژاندارمرى و همه اينها در آنجا مشغول هستند، اينها دارند جانفشانى و فداكارى كنند، اينها همچو نيست كه توى خانه‏اى نشسته باشند و راحت باشند، اينها هر كدام كه رفتند در اين جبهه‏ها فداكارى دارند مى‏كنند در هر حال به نظرشان ممكن است كه يك وقت مثلاً يك موشك فلان بيايد و اينها را از بين ببرد، بايد از اينها قدردانى كنند تقويت كنند روحيه اينها را، ملت بايد تقويت كند روحيه اينها را، اينها مشغولند، مشغول بررسى هستند، مشغول برنامه‏ريزى هستند، از يك طرف مسامحه نبايد بشود، از يك طرف هم مشغول به كار هستند اينها، كسانى كه اطلاع نظامى ندارند نبايد دخالت كنند در كار نظامى. اين مثل اين است كه ما بگوئيم كه فلان سرهنگ يك وقت بيايد به ما بخواهد بگويد كه فقه اسلام اينطورى است، همين طورى كه مى‏بينيد بعضى‏ها از قرآن يك آيه‏اى را بردارند مى‏خوانند و دنبال او يك مسائلى را مى‏گويند در صورتى كه از قرآن هيچ اطلاعى ندارند و از اسلام هم هيچ اطلاعى ندارند. مائى كه از نظام اطلاع نداريم و از جنگ اطلاع نداريم نبايد اظهار نظر بكنيم كه خوب است اينجورى بكنند، آخر شما چه مى‏دانيد كه خوب است اينجورى بكنند، من و شما اطلاع از اين نداريم. هى برنامه ندهد كسى كه ندارد يك چيز را، نمى‏فهمد يك چيزى را، تضعيف نكنند روحيه سربازهاى ما را كه با تمام قدرت، همه جناح‏هايشان دارند جانفشانى مى‏كنند و ضربت‏هاى زياد به آنها

صحيفه نور ج 13 صفحه 161

زدند شما كنار نشستيد ومى گوئيد خوب است اينجورى بكنند. آدمى كه كنار گود نشسته خيلى حرف‏ها مى‏تواند بزند، بگذاريد كه آنها روى نقشه‏هائى كه دارند روى طورى كه مى‏توانند عمل بكنند و بحمدالله مى‏توانند وانشاء الله عمل مى‏كنند و ما هم صبر داريم، اينقدرها بى صبرى نكنيد. جنگ صفين هيجده ماه طول كشيد با آن زحمات، هيجده ماه طول كشيد با آنهمه رنج‏هائى كه بردند و با آنهمه تلفاتى كه دادند، ما تازه دو ماه است كه كمتر از دو ماه است الان كه يك همچو چيزى هست شمائى كه با همه ابر قدرت‏ها مى‏گوئيد ما ايستاديم و مقابله مى‏كنيم و مشتتان را گره مى‏كنيد كه ما آمريكا و شوروى و كذا را، شما بايد همچو قدرتمند باشيد كه اگر پشت اين خانه‏هايتان هم خداى نخواسته سرباز اجانب آمد باز هم همان مشت گره كرده برويد و با هم در بيفتيد و جنگ تن به تن بكنيد. شما كه يك همچو كار بزرگى را كرديد و حالا انگور را خورديد نمى‏خواهيد تبش را بكنيد؟ يك همچو كار بزرگى كه اعجاب دنيا را براى شما جلب كرده است، زحمت دارد، حفظ اسلام زحمت دارد. شما براى اسلام از اول قيام كرديد و فرياد زديد ما جمهورى اسلامى مى‏خواهيم، آنها هم همه‏شان مخالف با جمهورى اسلامى اند، همه قدرت‏ها مخالف با جمهورى اسلامى‏اند، كسى كه با همه قدرت‏ها در افتاده است و بحمدالله پيش بده تا حالا، حالا نبايد به واسطه اينكه يك چيزى واقع مى‏شود، يك شلوغى در يك جايى واقع مى‏شود اين خيال كند كه نه، به هم خورد وضع. شما در جنگى كه جنگى داخلى كه با محمدرضا و ساواكش داشتيد، چقدر شهيد داديد، از پانزده خرداد به اين ور شايد صد هزار شهيد ما داده باشيم يا بيشتر، چقدر هم معلول داريم. حالا ما همه اين بساطى كه تا حالا واقع شده است اينقدرها نيست خيلى چيز كمى است و آنقدرى كه به آنها ضايعه واقع كرديم، لشكر ما ضايعه واقع كردند، چندين برابر است. محكم باشيد آقا، جوان‏هاى ما محكم بايستيد (يكى از حضار: ما همه سرباز توايم خمينى، گوش به فرمان توايم خمينى) ما همه سرباز خدا هستيم انشاء الله، نه تو سرباز منى، نه من سرباز تو. همه ما با هم قيام كرديم كه اسلام را در اينجا زنده كنيم و انشاء الله به ساير جاها هم صادر كنيم. و ما همه برادر با هم هستيم، دوست با هم هستيم و اميدوارم كه همه ما دوش به دوش هم، هر كس هر مقدار كه مى‏تواند، منى كه يك پيرمرد هستم، صحبت بكنم براى شما، آقاى فلسفى كه پيرمرد قوى انشاء الله ايشان هم براى شما صحبت بكنند، آقايان اهل منبر هم براى مردم صحبت بكنند، اين يك خدمتى است كه از ماها برمى‏آيد، ما انشاء الله انجام بدهيم و اميدوارم كه براى خدا باشد. شما هم هر كدام هر كارى ازتان بر مى‏آيد انجام بدهيد.

دولت و ملت براى خودكفائى كشاورزى و صنعتى كوشش كنند

جهاد كشاورزها اين است كه كشاورزى‏شان را تقويت كنند. امسال شنيدم بعضى‏ها سستى كنند و اين برخلاف مسير اسلام است. شما پارسال با آن گرفتارى‏ها زياد كرديد كشت‏تان را، و امسال الحمدلله آن گرفتارى‏ها كم است و به شما كمك‏هائى هم از طرف دولت مى‏شود و بايد خودتان به فكر باشيد كه اگر ابرقدرت‏ها فردا منع كردند همه كشورها را كه به ما گندم ندهند، خودمان داشته

صحيفه نور ج 13 صفحه 162

باشيم. خوب، كشاورزها بايد به اين فكر باشند و كشاورزى خودشان را تقويت كنند و بيشتر كنند و كارها را جورى كنند كه ما ديگر محتاج نباشيم در خوردنمان هم به مردم. و من اميدوارم كه اشخاصى كه تفكر دارند، مغز صنعتى دارند اينها هم كارها را راه بيندازند و صنعت درست كنند خودشان. شما بدانيد كه اگر خودتان به فكر بيفتيد كه براى خودتان انجام بدهيد، كارهاى خودتان را مى‏توانيد انجام بدهيد، گمان نكنيد كه ما حتماً بايد همه چيزمان را از ديگران بگيريم، نه، شما به فكر اين باشيد كه همه چيزتان را خودتان درست كنيد. اين ژاپن بود كه در سال‏هاى قبل محتاج بود و خودش به فكر افتاد و خودش كارهاى خودش را درست كرد و الان صادر مى‏كند به آمريكا هم. و آن هندوستان بود كه در آن زمان آنقدر احتياج داشت، حالا الان دارد خودش احتياجات خودش را رفع مى‏كند. مغزهاى شما كوچكتر از مغزهاى ديگران نيست شما خودتان به فكر باشيد، توجه كنيد كه كار خودتان را خودتان انجام بدهيد و الان مهم اين است كه كشاورزى بايد چندين برابر سابق باشد، دولت بايد كمك بكند و مردم بايد جديت بكنند و من اميدوارم كه در اين سالى كه مى‏آيد به كوشش شماها، به كوشش جوان‏هاى ما، كشاورزى‏هاى ما، كارهاى كشاورزى ما همچو بشود كه مامحتاج نباشيم به ديگران در خوراكمان و همين طور كارخانه‏ها كارها را انجام بدهند، خودشان راه بيندازند كارخانه را، شما خودتان بايد انجام بدهيد كار خودتان، هى منتظر اين نباشيد كه يكى ديگر بيايد شما را اداره كند، خودتان اداره كنيد خودتان را و من اميدوارم كه همه اين كارها به دست خودتان بشود و هيچ به خودتان خوفى راه ندهيد، ما آن قدرت‏هاى بزرگ را هل داديم و بيرونشان كرديم و كسى نمى‏تواند شما را انشاء الله ديگر هل بدهد از مملكت خودتان.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:42 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 272

تاريخ: 20/10/59

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از مسؤولين بنياد شهيد انقلاب اسلامى

شهيد نظر مى‏كند به وجه الله‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

ارزش هر خدمتى موافق ارزش آن كسى است كه برايش خدمت مى‏كنيم. هر كس هر خدمتى در راه خدا براى خلق خدا بكند اين ارزش دارد لكن ارزش‏ها مختلف هستند به ارزش آنهايى كه براى آنها خدمت مى‏كنيم. همه بنيادهايى كه براى خدا در راه اسلام به كشور خودشان خدمت مى‏كنند و همه اشخاصى كه براى اعتلاء كلمه اسلام خدمت مى‏كنند همه آنها پيش خداى تبارك و تعالى ارزش دارد و مورد عنايت حق تعالى انشاء الله خواهند شد لكن ارزش بنياد شهيد، خدمت به شهيد و خدمت به بازماندگان شهيد و خدمت به آنهايى كه در راه اسلام براى فداكارى حاضر شدند لكن معلول شدند و عضوى از اعضاى خودشان را از دست دادند يا جراحاتى بر آنها وارد شده است ارزش اين خدمت كه براى شهداء اسلام و براى فداكاران اسلام انجام مى‏گيرد شايد از ساير ارزش‏هابيشتر باشد درباره شهيد آنقدر از اسلام و از اولياء اسلام روايات وارد شده است در فضل شهادت كه انسان متحير مى‏شود. من بعضى از يك روايت را براى شما ترجمه مى‏كنم تا بدانيد كه شما در خدمت چه اشخاصى هستيد و بنياد شما چه ارزشى دارد. در روايتى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه براى شهيد هفت خصلت است كه اولى آن عبارت است از اينكه اول قطره‏اى كه از خون او به زمين بريزد تمام گناهانى كه كرده است آمرزيده مى‏شود و مهم آن آخرين خصلتى است كه مى‏فرمايد، مى‏فرمايند كه به حسب اين روايت) كه شهيد نظر مى‏كند به وجه الله و اين نظر به وجه الله راحت است براى هر نبى هر شهيد. شايد نكته اين باشد كه حجاب‏هائى كه بين ما و حق تعالى هست و وجه الله است و تجليات حق تعالى هست، تمام اين حجاب‏ها منتهى مى‏شود به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگى است كه همه حجاب‏هائى كه هست، چه آن حجاب‏هائى كه از ظلمت باشند و آن حجاب‏هائى كه از نور باشند منتهى مى‏شوند به اينكه حجابى كه خود انسان است. ما خودمان حجاب هستيم بين خودمان و وجه الله و اگر چنانچه كسى فى سبيل الله و در راه خدا اين حجاب راداد، اين حجاب را شكست و آنچه كه داشت كه عبارت از حيات خودش بود تقديم كرد، اين مبدا همه حجاب‏ها را شكسته است، خود را شكسته است، خود بينى و شخصيت خودش را شكسته است و تقديم كرده است و چون براى خدا جهاد كرده است و براى خدا دفاع كرده است از كشور خدا و از آئين الهى و

صحيفه نور ج 13 صفحه 273

هر چه داشته است در طبق اخلاص گذاشته و تقديم كرده است، خود را داده است، اين حجاب شكسته مى‏شود. شهدا، شهدائى كه براى خداى تبارك و تعالى و در سبيل خداى تبارك و تعالى و راه خداى تبارك و تعالى جان خودشان را تقديم مى‏كنند و آنچه كه در دستشان است و بالاترين چيزى است كه آنها دارند تقديم خداى مى‏كنند، در عوض خداى تبارك و تعالى اين حجاب كه برداشته شد جلوه مى‏كند براى آنها، تجلى مى‏كند براى آنها چنانچه براى انبيا هم چون همه چيز را در راه خدا مى‏خواهند و آنها خودى را نمى‏بينند و خود را از خدا مى‏بينند و براى خودشان شخصيتى قائل نيستند، حيثيتى قائل نيستند در مقابل حق تعالى، آنها هم حجاب را بر مى‏دارند فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا تجلى مى‏كند خداى تبارك و تعالى در كوه طور و يا در جبل انيت خود موسى و موسى صعق . آنها در حال حيات، انبيا و اوليا نظير انيبا و تالى تلو انبيا در زمان حيات‏شان آن چيزهايى كه حجاب بوده است بين آنها و بين حق تعالى مى‏شكنند و صعق براى آنها حاصل مى‏شود و موت اختيارى براى آنها حاصل مى‏شود، خداى تبارك و تعالى بر آنها تجلى مى‏كند و نگاه مى‏كند به حسب آن نگاه عقلى، باطنى و روحى و عرفانى و ادراك مى‏كنند و مشاهده مى‏كنند جلوه حق تعالى را و شهيد هم حسب اين روايتى كه وارد شده است، نظير انبيا وقتى كه شهيد شد چون همه چيز را در راه خدا داده است خداى تبارك و تعالى جلوه مى‏كند به او و آن هم ينظر الى جلوه خدا، الى وجه الله اين آخر چيزى است كه براى انسان، آخر كمالى است كه براى انسان هست. در اين روايتى كه در كافى نقل شده است در اين روايت انبيا را مقارن شهدا قرار داده است كه در جلوه‏اى كه حق تعالى مى‏كند بر انبيا همان جلوه را هم بر شهدا مى‏كند. شهيد هم ينظر الى و جه الله و حجاب را شكسته است همانطورى كه انبيا حجاب‏ها را شكسته بودند و آخر منزلى است كه براى انسان ممكن است باشد، مژده داده‏اند كه براى شهدا اين آخر منزلى كه براى انبيا هم هست شهدا هم به حسب حدود وجودى خودشان اين آخر منزل به اين آخر منزل مى‏رسند.

خدمت در بنياد شهيد در رأس خدمت‏هاست‏

بنياد شهيد از همه بنيادها افضل است براى اينكه شهيد از همه افراد افضل است. خدمت در بنياد شهيد در رأس خدمت‏ها هست، همه خدمت مى‏كنند و همه براى خدا و براى همه فضل است و براى همه ارزش هست در بارگاه الهى. همه خدمتگزارهايى كه خدمت مى‏كنند، آنهايى كه خدمت مى‏كنند براى جنگزده‏ها آنها هم خدمتشان براى فداكاران است. اين جنگزده‏ها كه الان در ايران هستند و در خارج از وطنشان هستند اينها هم راجع به اينها هم هر كس خدمت بكند خدمت به فداكاران است لكن خدمت به شهيد ارزشش بيشتر از همه خدمت‏هاست. معلولى كه جان خودش را در دست گرفته و تقديم كرده است لكن موفق نشده است به شهادت آن هم فداكارى خودش را كرده است. شما كه خدمت به شهيد مى‏كنيد و بنياد شما كه بنياد شهيد است قدر اين بنياد را بدانيد و قدر اين خدمت را بدانيد. براى كم كسى اينطور مطلبى كه براى شهيد گفته شده است براى كم كسى هست، آنها را قرين

صحيفه نور ج 13 صفحه 274

انبيا قرار داده‏اند. خدمت شما به آنها خدمت به نبى اكرم است، خدمت به انبياست. بدانيد كه شما در راه شهيد داريد خدمت مى‏كنيد و بنياد شما بنياد شهيد است و شهيد افضل است شهادت از همه چيزها و باز در روايتى است كه هر خوبى بالاتر از او هم خوبى هست تا برسد به قتل در راه خدا، شهادت در راه خدا، بالاتر از او ديگر خوبى در كار نيست و معلوم نكته‏اش براى اينكه كسى كه همه چيزش را براى خدا تقديم كرده است و حيات كه بالاترين سرمايه است براى او در اين عالم تقديم كرده است، ديگر اين بر و از اين خوبى بالاتر نمى‏شود باشد. شما خدمت مى‏كنيد به انسان‏هايى و به كسانى كه وابسته هستند به اين شهدا و شهدا به آنها علاقه دارند و الان هم شهيد هستند نسبت به آنها و خدمت شما ارزشمندترين خدمت‏هاست كه تصور مى‏شود و به حسب اينطور روايات من اميدوارم كه همه ملت ما و همه افرادى كه در سرتاسر كشور ما هستند خدمتگزار باشند به اين كشور و خدمتگزار باشند به جمهورى اسلام به و خدمتگزارى آنها همان مجاهده در راه خداست و من اميدوارم كه همه آنها با مجاهدين در راه خدا شريك و سهيم باشند براى اينكه آنها هم مجاهده مى‏كنند ولو آن پيرزنى كه در اقصى بلاد دارد يك خدمتى مى‏كند براى اين مجاهدين و يا يك پيرمردى كه در اقصى بلاد دارد خدمت مى‏كند براى اين شهدا و مجاهدين و بازماندگان شهدا. من اميدوارم كه خداوند به همه آنها ثواب مجاهدين را عنايت بفرمايد و عمده چيزى كه هست اين است كه صادقانه خدمت كنيد، خدمت بكنيد، گمان نكنيد كه شما يك كارى كه (براى آنجا) براى آنها انجام مى‏دهيد يك منتى بر آنها داريد. منت آنها را بكشيد، منت آنها را بكشيد خدمت بكنيد، احترام بكنيد از آنها. اينها خانواده شهدا هستند و معلولين و خانواده‏هاى معلولين كه ارزششان آنقدر است و ما بايد خدمتگزار به آنها باشيم. هر عملى كه انجام مى‏دهيم، هر خدمتى كه به آنها انجام مى‏دهيم عملى است كه در پيشگاه خدا مقبول است و ما بايد با كمال خرسندى منت آنها را بكشيم و خدمت به آنها بكنيم. مبادا يك وقتى يك كلمه درشتى گفته بشود به اين بازماندگان شهدا يا به اين معلولين و باز كسانى كه عائله معلولين‏اند. توجه داشته باشيد كه عملى را كه مى‏كنيد خالص براى خدا باشد و براى آن كسى كه فداكار براى خدا بوده است و جانش را در راه خدا اهداء كرده است شما خدمت به او مى‏كنيد و اين خدمت به خداست همانطورى كه ما منت از خداى تبارك و تعالى مى‏كشيم و عبادت او را كه مى‏كنيم منت اوست بر ما خداى تبارك و تعالى ما را منت بر ما گذاشته است و ما را هدايت كرده است و هر عملى كه بكنيم منت بر او نداريم و او منت بر ما دارد اين خدمت هم خدمت به خداى تبارك و تعالى و مجاهدين در راه او و شهداء در راه اوست و ما بايد با سر و جان خدمت بكنيم و ابدا در نظرمان نيايد كه ما يك كارى انجام داديم، آنها جان خودشان را دادند و شما قدرتى كه داريد، داريد خر ج مى‏كنيد براى آنها و من اميدوارم كه در راه خدا كه شد ثواب مجاهدين را به شما عنايت بفرمايد خداى تبارك و تعالى.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:42 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 123

تاريخ: 28/7/59

بيانات امام خمينى در جمع سفراى كشورهاى اسلامى

اسلام يك دين عبادى سياسى است

بسم الله الرحمن الرحيم‏

ما در روزى مجتمع هستيم در اين محل حقير كه انبوه مسلمين از سراسر كشورهاى اسلامى در مكه معظمه مجتمع هستند اين اجتماع دينى سياسى. اسلام يك دين عبادى سياسى است كه در امور سياسى‏اش عبادت منضم است و در امور عبادى‏اش سياست. اين مجتمعاتى كه اسلام براى مسلمين به طور سهولت تهيه فرموده است، در سال يك دفعه فريضه فرموده است بر كسانى كه استطاعت دارند كه مجتمع بشوند درمكه معظمه و در مواقف شريفه و براى همه مسلمين مستحب است كه مستطيع هم كه نباشند اين عبادت الهى را بجا بياورند و نكته مهم اين اجتماعات اين است كه مسلمين با هم در يك محيط دور از تشريفات، يك محيطى كه همه آن جهات شخصيات‏ها را ريخته و با يك كفن و با دو ثوبه مختصر در اين مواقف حاضر شوند و مهم اين است كه آن چيزهائى كه در بلاد مسلمين در طول سال گذشته است به اطلاع هم برسانند و براى رفع اشكالات مسلمين فكر بكنند و اجتماع بزرگ ميليونى اسلامى در حجاز براى همين نكته است در عين حالى كه عبادت است. و مع الاسف ما مسلمان‏ها كه از اسلام دور افتاده‏ايم و از حقايق اسلامى منزوى شده‏ايم در اين فكر ابداً نيستيم كه اولاً كسانى كه مى‏توانند بروند، بروند مشرف شوند در خانه خدا و كسانى كه اصحاب تفكر هستند، نويسنده هستند، روشنفكر هستند و عالم هستند، در آن محيط مجتمع بشوند و مشكلات مسلمين را در تمام جهان بررسى كنند و آنچه كه مى‏توانند حل كنند. ما الان از تشرف مكه و حج بيت الله جز اينكه يك دسته اشخاص عامى مردم، عامه مردم در آنجا مجتمع بشوند و اشخاص مؤثرى كه مى‏توانند، از حكومت‏ها، از بزرگان قوم در آنجا مى‏توانند مجتمع بشوند و مسائل اسلام را و مسائل مسلمين را و مسائل سياسى و اجتماعى مسلمين را بررسى كنند، مع الاسف اين امر مغفول عنه است و در عين حال كه بايد در آنجا بررسى مشكلات را بكنند بر مشكلات افزوده مى‏شود. مشكلات مسلمين زياد است، لكن مشكل بزرگ مسلمين اين است كه قرآن كريم را كنار گذاشته‏اند و تحت لواى ديگران در آمده‏اند. قرآن كريم كه مى‏فرمايد كه واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقواً ما اگر همين يك آيه را، مسلمين اگر همين يك آيه را عمل به آن بكنند تمام اشكالات اجتماعى و سياسى و اقتصادى و همه چيزشان بدون تشبث به غير رفع مى‏شود. اسلام براى مردم در هر ناحيه يك امور سياسى عبادى قرار داده‏

صحيفه نور ج 13 صفحه 124

است. اين اجتماعات در تمام كشورهاى مسلمين و در هر شهر و ده و روستا، اينها يك امور اجتماعى - سياسى است كه اهل بلد در مساجد مجتمع بشوند و مشكلات خودشان را نسبت به آن بلد حل بكنند و نماز جمعه يك عبادت سياسى و اجتماعى است كه در هر هفته مردم اجتماعات زياد بكنند و مسائلشان را حل بكنند در آنجا و اجتماع كعبه بزرگترين اجتماعى است كه هيچ دولتى نمى‏تواند خودش اين اجتماع را ايجاد كند و خداى تبارك و تعالى همچو كرده است كه مسلمين بدون يك مزاحمت‏ها و زحمت‏هائى و بدون يك خرج‏هائى كه بر دولت باشد، مجتمع مى‏شوند در آنجا و مع الاسف استفاده از آن نمى‏شود.

بر دولت‏هاى اسلامى واجب است كه با دولت عراق مقاتله كنند

ما الان در يك روزى مجتمع هستيم كه دولت صدام، دولت غاصب صدام بدون يك عذر موجهى در بين تمام دول عالم، بدون اطلاع و بدون سابقه با دريا و هوا وزمين هجوم كرد بر ايران و به خيال خودش خواست كه كشورگيرى كند و خلافت مسلمين را يك آدمى كه به اسلام اعتقاد ندارد، رياست مسلمين را به دست بگيرد. و مع‏الاسف در عين حالى كه در قرآن كريم است كه اگر دو طايفه‏اى از مسلمين با هم اختلاف كردند شما مصالحه بدهيد بين آنها را و اگر چنانچه يكى از آنها باغى باشند و طاغى باشند، با او قتال كنيد تا اينكه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاى اسلامى بررسى كردند در اينكه طاغى و باغى كيست و آن كسى كه هجوم كرده است كيست تا اينكه همه به امر خدا با او مقاتله كنند؟ بر كدام مملكت اسلامى پوشيده است اين معنا كه صدام به مابغى كرده است و طغيان كرده است و ظلم كرده است و هجوم كرده است چرا ممالك اسلامى به آيه شريفه‏اى كه مى‏فرمايد كه ففاتلوا التى تبغى حتى تفى الى امر الله چرا عمل نمى‏كنند؟ مع الاسف بعضى ازممالك اسلامى يعنى ممالكى كه دولت‏هايشان به اسم اسلام بر آنها حكومت مى‏كنند در عين حالى كه مى‏بينند كه او طغيان كرده است و هجوم كرده است بر يك مملكت اسلامى بدون جهت، بدون يك حجت، با او اعلام موافقت مى‏كنند يا بعضى پشتيبانى مى‏كنند. ما بايد مشكلات اسلامى را در كدام نقطه عالم طرح كنيم و حل كنيم؟ مسلمين عالم بايد مشكلاتشان را در چه محفلى حل بكنند؟ در محافل بين المللى كه دستاورد دولت‏هاى بزرگ است؟ در آن محافلى كه به اسم اسلام است لكن اثرى از اسلام در آن نيست؟ بايد مملكت ايران شكواى خودش را به چه مقامى عرضه كند؟ ملتى كه مورد هجوم واقع شده است بدون جهت، بدون عذر، بايد با كى طرح كند اين مطالب را؟ با كدام يك از دولت‏ها اين مسأله را طرح كند؟ بر همه دولت اسلامى به نص قرآن واجب است كه مقابله كنند با دولت عراق تا بر گردد به ذكر خدا و امر خدا.

بله صدام گمان مى‏كرد كه با يك مملكت آشفته كه منزوى شده است و همه دولت‏ها پشت به او كرده‏اند يا او را در فشار اقتصادى گذاشته‏اند طرف شده است و ما نه قواى نظامى داريم و نه انتظامى داريم و نه ساز و برگ جهاد و جنگ. او همچو گمان كرد و گمان مى‏كرد با چند ساعت تهران را هم فتح خواهد كرد. او غافل از خدا بود، او فكر نكرده بود كه ما يك ملتى داريم كه منسجم با هم است و

صحيفه نور ج 13 صفحه 125

همه ايمان دارند و ايمان است كه آنها را بر مسائل و بر مشكلات غلبه مى‏دهد. آنها تفكر نكردند كه، تأمل نكردند كه شاه خائن سابق كه داراى همه قوا بود و همه قدرت‏ها با او بودند و پشتيبانى مى‏كردند، همين ملت غيور ايران با قدرت ايمانى او را به جهنم فرستادند. او تصور اين را نكرد كه ملت ايران همه قدرت‏هائى كه پشتيبان محمد رضاى مخلوع بودند كنار زد و دست همه را از منابع خودش و سلطه همه را قطع كرد. او از اين معانى غفلت كرد از باب اينكه اعصابش ضعيف است من از اولى كه اين شخص روى كار آمد گفتم به اشخاص كه آدم خطرناكى است براى اينكه اين در حال جنون است، اعصاب اين آدم كار نمى‏كند و حالا ثابت شد اين معنا.

مع الاسف گمان مى‏كنند بعضى كه ما منزوى شده‏ايم به واسطه مخالفت با آمريكا. خير، آمريكا منزوى شد. ميزان ملت‏هاست. شما سرنيزه را از روى ملت برداريد و مردم را آزاد بگذاريد ببينيد كى منزوى است. الان هم كه سرنيزه‏ها هست در داخل عراق، ملت عراق با ما هستند و عنقريب انشاء الله انفجارى در عراق پيدا خواهد شد نظير انفجارى كه در ايران بود ما منزوى نيستيم، آنهائى كه ظالم هستند و به ما ظلم كرده‏اند منزوى هستند براى اينكه ميزان ملت‏ها هستند. ما قبل از اين انقلاب منزوى بوديم براى اينكه ملت‏ها با ما توجهى نداشتند، بعد از انقلاب، هم ملت ما منسجم شد و يك شد، يداً واحده على من سواهم شد و هم همه ملت‏هاى ضعيف حتى ملت‏هاى غير اسلامى كه جزء مستضعفين شدند با ما هستند، چطور ما منزوى هستيم؟ بله دولت‏هائى كه هستند، دولت‏هائى كه ملت‏هايشان هم با آنها موافق نيستند، آنها با ما مخالفند و ما با كى نداريم از اين معنا. ما اين انزوا را با آغوش باز استقبال مى‏كنيم براى اينكه ما تا منزوى نشويم و تا دست‏مان از پيش ابرقدرت‏ها قدرت‏هاى ديگر كوتاه نشود، خودمان نمى‏توانيم كار خودمان را انجام بدهيم و سر پاى خودمان بايستيم. ما بايد منزوى بشويم تا مستقل بشويم، بايد منزوى بشويم تا آزاد بشويم انزوا براى ما هيچ طرح نيست و ما از انزواى اقتصادى و سياسى و اجتماعى ابداً باك نداريم، براى اينكه ميزان ملت ها هستند و ملت‏ها با ما هستند. شما اگر راديوها را ملاحظه كنيد، در سطح جهان، تمام جهان با ما اظهار موافقت كردند و با ما خواسته‏اند كه در جبهه جنگ حاضر بشوند و ما را از اين غائله به اصطلاح خودشان نجات بدهند و ما احتياج به اين نداريم. ما همچو سيلى خواهيم زد به صدام و حزب بعث عراق كه ديگر بلند نشود از جاى خودش. ما بايد اين اشتباه را رفع كنيم هم از دولت غاصب عراق و هم از ساير دولت‏هاى اسلامى كه گمان مى‏كنند اگر چنانچه هجومى به ايران بشود ايران صدمه به آن وارد مى‏شود. ايران يك موجود، يك موجود الهى است كه هيچ چيز او را صدمه نخواهد زد. ايران واحد است و با دست واحد، 35 ميليون جمعيت با صداى واحد در مقابل قدرت‏ها ايستاده است و هيچ قدرتى نمى‏تواند يك ملت را منزوى كند و هيچ ملتى نمى‏تواند بر يك ملتى كه بپاخاسته‏اند حكومت كند. شما ملاحظه كنيد افغانستان را، افغانستان در عين حال كه احزاب چپى دارد كه قدرتمندند و حكومتش هم با ملت مخالف است و ملت هم با حكومت، و آن قواى ابرقدرت هم وارد در آنجا شده است آنچنان صدمه سياسى به شوروى وارد شد در اين كار كه پيش همه ممالك مفتضح شد، آنچنان سيلى زدند چريك‏هاى قدرتمند

صحيفه نور ج 13 صفحه 126

افغانستان به روى شوروى كه بايد سرش را بلند نكند و ايران از افغانستان قويتر است براى اينكه ايران دستجات مختلف ندارد. اگر چهار تا فرض كنيد كه ساواكى يا كمونيست در اينجا هست، اينها چيزى نيستند و در قبال ملت ما ناچيزند و در قبال ملت ما ناچيزند اما ملت ما با دولت، ملت، دولت، قواى انتظامى همه با هم هستند و بحمد الله، هم قواى انتظامى ما الان قوى است و هم ساز و برگ ما قوى است و اين ساز و برگى است كه دشمن ما براى ما تهيه كرد. اين ساز و برگ بسيار زيادى است كه آمريكا براى ما تهيه كرد. او تهيه كرد كه در مقابل شوروى بايستد و به دست ما افتاد و ما در مقابل خودش و هر دولت ديگرى ايستادگى داريم. قدرت ما را اينها نمى‏دانند، آن قدرت معنوى كه در ايران هست، آن قدرت اسلامى كه در ايران هست باز ادراك نكرده‏اند.

مسلمين بايد توجه به قدرت اسلام داشته باشند

مسلمين بايد توجه به قدرت اسلام داشته باشند. اين قدرت اسلام بود كه با دست خالى يك ملتى را بر يك دولت غاصب بزرگ و ابرقدرت‏هاى بزرگ عالم غلبه داد، اين قدرت اسلام بود. چرا مسلمين از اين قدرت غافلند؟ چرا دولت‏هاى اسلامى از اين قدرت اسلام غافل هستند؟ چرا بايد در طول سال‏هاى متمادى دولت‏هاى عربى سيلى بخورند از صهيونيسم؟ چرا بايد در تحت سلطه قدرت‏هاى خارجى باشند؟ چرا خودشان با هم مجتمع نمى‏شوند؟ چرا به آيات شريفه قرآن عمل نمى‏كنند؟ چرا با هم مجتمع نيستند؟ چرا به احاديث نبى اكرم اعتنا نمى‏كنند كه فرموده است مسلمين يد واحده على من سواهم؟ مع الاسف بين خودشان اختلافات است. مشكل مسلمين همين است كه اختلاف انداخته‏اند بين‏شان و بعد از جنگ عمومى اين نقشه كشيده شد و قدرت اسلام را ديدند و نقشه كشيده شد و دولت اسلامى را از هم جدا كردند و مسلمين را با هم مخالف كردند و دولت اسلامى با هم دشمن شدند. اين مشكلى است كه حل بايد بشود. اين مشكلى است كه در روز عيد و در روز عرفه در پناه خانه خدا بايد حل بشود. اين مشكلى است كه سران قوم مجتمع بشوند در مكه معظمه امر خداى تبارك و تعالى را اطاعت كنند و با هم در آنجا اجتماع كنند و با هم مشكلات خودشان را در ميان بگذارند و غلبه كنند بر مشكلات خودشان. اگر يك همچو امرى واقع بشود احدى از قدرت‏ها نمى‏تواند با شما مقابله كند. شما مسلمين همه چيز داريد، شما مسلمين قدرت اسلام داريد كه بالاترين از چيزها است، بالاترين سلاح‏هاست و شما مسلمين صحراها و درياهاى وسيع و كشورهاى بسيار وسيع داريد و غنى هستيد. در عين حالى كه شما از حيث همه چيز غنى هستيد معذالك بيشتر مستمندان شما به حال فقر دارند زندگى مى‏كنند اين براى اين است كه شما به اسلام عمل نمى‏كنيد. شما اموال مسلمين را، آن چيزهائى كه بايد به نفع مسلمين باشد به غير مسلمين مى‏دهيد آن هم به يك ثمن بخس، همان ثمن هم در زمان شاه مخلوع همان ثمن بخس هم دوباره برمى‏گشت به جيب خود آمريكا و بعد هم سلاح‏ها را درست مى‏كردند براى خودشان كه مقابله كنند با شوروى و بحمد الله اين سلاح‏ها را خدا خواست كه به دست ما بيفتد و امروز در مقابل همه كشورهائى كه بخواهند به ما تعدى

صحيفه نور ج 13 صفحه 127

كنند قيام خواهيم كرد و ملت ما با قدرت اسلامى با قواى نظامى و انتظامى با مجاهدين اسلام و با همه قدرت‏هاى مسلح و غيرمسلح با هم هستند و كسى نمى‏تواند به اين مملكت تعدى كند و ما نمى‏دانيم كه چرا مسلمين (يعنى ممالك اسلامى، والاً خود مسلمين با ما هستند) چرا ممالك اسلامى پا ميان نمى‏گذارند و اين آدم را به پاى ميز محاكمه نمى‏كشانند از چه مى‏ترسند صدام بايد محاكمه بشود همانطورى كه كارتر بايد محاكمه بشود. او براى نفع خودش عمل مى‏كرد و اين ملعون براى نفع آمريكا عمل‏كند. او براى اينكه چند كيلومتر زمين خشك، براى اين لشكر كشى نمى‏كند و اينهمه جمعيت اسلام را چه از آن طرف و چه از اين طرف به قتال وادارد و به كشتن بدهد و آنهمه ميلياردها دينار عراقى و تومان ايرانى را به اين دو تا كشور ضرر بزند و آن سلاح‏هائى كه بايد ما در مقابل دشمن و در مقابل صهيونيسم و امپرياليسم بايد به كار بيندازيم به روى هم بكشيم و اين يك جنايتى است كه صدام كرده. ما مدافع هستيم از منافع خودمان، ما مدافع از اسلام هستيم، ما مى‏شناسيم اين آدم را، من در عراق هم شناختم اين آدم را كه اين آدم اگر چنانچه خداى نخواسته دستش باز بشود از عفلق بدتر است و عفلق اسلام را مخالف همه چيز خودش داند.

ما مدافع اسلام هستيم و مدافع اسلام با جان و مال و عزيزان خودش دفاع مى‏كند و هرگز نخواهد نشست. ما چه پيروز بشويم در عالم ماده و چه غلبه بكنيم، غلبه با ماست. پيغمبر اسلام هم در بعضى از جنگ‏ها شكست خورد لكن غلبه با او بود. اولياء اسلام هم در بعضى از جنگ‏ها دشمنان بر آنها غلبه كردند، لكن غلبه با آنها بود. غلبه با حق است، باطل زهوق است ان الباطل كان زهوقاً ما در اين روز به همه مسلمين دعا مى‏كنيم و دست تضرع پيش خداى تبارك و تعالى بلند مى‏كنيم كه مسلمين بيدار بشوند، حكومت‏هاى اسلامى بيدار بشوند، حكومت اسلامى توجه كنند به اينكه مشكلاتشان را رفع كنند، اين وابستگى خودشان را به ابرقدرت‏ها بردارند از ميان، مستقل بشوند، خودشان باشند، خودشان اداره كنند ممالك خودشان را. ما اينكه گوئيم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معنى غلط را از او برداشت نكنند كه ما مى‏خواهيم كشور گشائى كنيم. ما همه كشورهاى مسلمين را از خودمان مى‏دانيم. همه كشورها بايد در محل خودشان باشند. ما مى‏خواهيم اين چيزى كه در ايران واقع شد و اين بيدارى كه در ايران واقع شد و خودشان را از ابر قدرت‏ها فاصله گرفتند و دادند و دست آنها را از مخازن خودشان كوتاه كردند، اين در همه ملت‏ها و در همه دولت‏ها بشود. آرزوى ما اين است. معنى صدور انقلاب مااين است كه همه ملت‏ها بيدار بشوند و همه دولت‏ها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتارى كه دارند و از اين تحت سلطه بودنى كه هستند و از اينكه همه مخازن آنها دارد به باد مى‏رود و خودشان به نحو فقر زندگى مى‏كنند نجات بدهد.

خداى تبارك و تعالى اين عيد را بر همه مسلمين مبارك كند و اين عيد مبارك است بر ملت ايران كه در جنگ است و مبارك است بر آنهائى كه شهيد شدند و مبارك است بر آنهائى كه شهيد دادند. خداى تبارك و تعالى به ما هم اين فرصت را بدهد كه درراه او شهيد بشويم.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:42 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 283

تاريخ: 29/10/59

بيانات امام خمينى در جمع كارگران و كارمندان چاپخانه هفده شهريور، گروهى از اعضاى صنايع دفاع ملى، پرسنل انبارهاى نيروى هوايى، پاسداران اصفهان و اعضاى كميته انقلاب اسلامى برازجان‏

بايد براى استقلال، از خواب غفلتى كه اجانب در ما بوجود آورده بيدار شويم‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

توجه به يك نكته و تذكر او لازم است ملتى كه بخواهد سر پاى خود بايستد و اداره كشور خودش را خودش بكند، لازم است كه اول بيدار بشود، در سير الى الله هم اهل معرفت گفته‏اند كه يقظه، بيدارى اول منزل است. در طول تاريخ، در اين سده‏هاى آخر، كوشش شده است كه ملت‏هاى جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجهشان به شخصيت خودشان نباشند و شخصيت خودشان را اصلا وابسته به غير بدانند. اين قضيه از سال‏هاى بسيار طولانى بوده است و هى دائما رشد كرده است تا اين اواخر به رشد تمام رسيده بود. من يك قصه شنيدم كه مال شايد صد سال پيش از اين باشد، صد و بيشتر از صد سال از شيخ ما مرحوم آيت الله حائرى رحمه الله نقل شد كه من بچه بودم، فرموده بودند من بچه بودم در يزد و تازه اين لامپا را، لامپاهائى كه آنوقت‏ها بود آورده بودند و يك جلسه‏اى درست كرده بودند، مردم جمع شده بودند آنجا و اين لامپا را گذاشته بودند، يك پله‏هائى درست كرده بودند و آن لامپا را گذاشته بودند آنجا، آن بالا، مردم تازه مى‏ديدند او را، چراغشان قبلاً چراغ‏هاى غير از آن ترتيب بوده و يك نفر فرنگى هم آنجا بود، اين هر چند دقيقه يا چند وقت يك دفعه از اين پله‏هارفت بالا و آن ماشه لامپا را حركت مى‏داد اين يك قدرى نورش مى‏رفت بالا، مردم صلوات مى‏فرستادند بعد مى‏آمد پائين يك قدرى مى‏ماند و مردم مشغول تماشا بودند دوباره مى‏رفت بالا آن را مى‏كشيد پائين، مردم باز تظاهر مى‏كردند. اين از آنوقت‏ها مطرح بوده است كه ما حتى نمى‏توانيم پيچ يك چراغ را بالا ببريم، اين بايد فرنگى اين كار را بكند، بايد از خارج فرنگى‏ها بيايند و دست‏شان را اينطور كنند تا اين ماشه چراغ، فتيله را بالا ببرد و بعد هم اينطور كنند تا پائين بياورد. كم كم اين در همه طبقات اين انگيزه رشد كرد. من عكس مجسمه آتاتورك را در تركيه آنوقت كه تبعيد بودم به آنجا، ديدم كه مجسمه او رو به غرب بود و دستش را بالا كرده بود و آنجا به من گفتند كه اين علامت اين است كه ما هر چه بايد انجام بدهيم بايد از غرب باشد. به اصطلاح، آتاتورك يك مرد مثلاً روشنى، يك مرد كذائى بوده و در كشور ما هم بعضى از روشنفكرها به اصطلاح گفته بودند كه ما بايد از سر تا قدم اروپائى و انگليسى باشيم تا بتوانيم ادامه حيات بدهيم. ما تا نفهميم كه خودمان هم يك شخصيتى داريم، مسلمان‏ها هم يك گروهى هستند و شخصيتى دارند و مى‏توانند خودشان هم كار انجام بدهند، تا نخواهيم يك كارى را،

صحيفه نور ج 13 صفحه 284

نمى‏توانيم و تا بيدار نشويم، نمى‏خواهيم. ما را در غفلت و در خواب نگه داشتند كه ما هيچ يك از امور صنعتى را قادر بر تحققش نيستيم، ملت ما فقط لولهنگ مى‏تواند بسازد، كار ديگر از او نمى‏آيد. باور كرده بود اين ملت بيچاره روى تبليغاتى كه قدرت‏هاى پيشرفته و بزرگ كرده بودند و تبليغات داخلى كه وابستگان به آن قدرت‏ها كرده بودند به اينكه ما بايد همه چيزمان از خارج باشد و ما باورمان آمده بود يا بسيارى از ما، كه غرب يك نژاد برتر است، همانطور كه هيتلر اين معنا را از قرارى كه شنيدم مى‏گفته است كه آلمان يك نژاد برتر است و بعضى از نويسنده‏هاى ما نوشته بودند كه آن عمله‏اى كه در آلمان هست و بيلش را دستش گرفته ولب خيابان ايستاده كه برود كار بكند، آن آدم چشم آبى را عقيده بسيارى هست به اينكه براى اداره ممكلت مثلا" امثال ما از اشخاصى كه در اين مملكت هستند بهتر و بالاتر مى‏تواند عمل بكند اين طرز فكر، ما را آنطور عقب نشانده بود كه اعتقادمان اين بود كه اصلا"از ما كارى ساخته نيست. ارتش ما اگر بخواهد ارتش بشود، مستشار لازم دارد، از آمريكا يا از اروپا بايد مستشارانى بيايند تا ارتش ما رابتوانند سروسامان بدهند. ما راجع به صنايع اصلا" نبايد صحبتش را بكنيم، ما يك ملت لولهنگ ساز هستيم، ما نسبت به صنايع اصلا" نبايد صحبت بكنيم، اين صنايع دربست به عهده اروپائى‏ها و آمريكائى‏هاست. ماتابيدار نشويم از اين خواب و تا توجه به اين نكنيم كه ما هم انسان هستيم، ما هم شخصيت داريم، ما هم ملت‏هاى بزرگ هستيم، ما هم، مسلمين هم يك ميليارد تقريبا" جمعيت با همه وسائل دارند تا اين معنا را ما باورمان نيايد، نمى‏رويم دنبال كار. يك جمعيتى اگر نشستند و دست‏شان را دراز كردند پيش يك جمعيت‏هاى ديگر كه بده به ما، تمام همشان اين بود كه هر چه‏خواهند از خارج بيايند و بدهند به شما و ذخائر شما را از اينجا ببرند در ازاى آن چيزى كه مى‏دهند، اين ملت اگر يك ميليون سال هم زندگى بكند، همان حال اول است، تنبل بار مى‏آيد، بى اراده بار مى‏آيد.اين تبليغات دامنه دارى كه كردند و حالا هم باز مى‏كنند، به گوش شما نبايد برود، شما بايد بيدار بشويد از اين خوابى كه بيشتر از چندصد سال به ما تزريق كردند و ما را خواب كردند، اول قدم اين است كه ما بيدار بشويم، بفهميم كه ما هم از جنس بشر هستيم و ممالك ديگر و رژيم‏هاى ديگر و نژادهاى ديگر برتر نيستند از ما، منتها آنها با تبليغاتشان مارا جورى كردند كه هميشه دستمان طرف غرب يا طرف شرق دراز باشد و هر چه مى خواهيم از آنجا براى ما بيايد. اگر ما بيدار بشويم كه ما هم موجودى هستيم مثل ساير موجودات و ما هم انسانى هستيم مثل ساير انسان‏ها و نژاد ما هم نژادى هست مثل ساير نژادها، اگر اين معنا را ما توجه به آن بكنيم و بفهميم كه ما بايد خودمان براى خودمان وسائل زندگى را فراهم كنيم، خودمان براى خودمان كار بكنيم، اگر دستمان را از شرق و غرب كوتاه كنيم و خودمان مشغول فعاليت بشويم، ياد بگيريم لكن بعد از ياد گرفتن خودمان كار بكنيم، نرويم سراغ اينكه بنشينيم تا حتى يك گليمى هم كه مى‏خواهيم، يك پتوئى هم كه مى‏خواهيم از آنجا بياورند، يك تفنگى هم كه مى‏خواهيم از آنجا بياورند. اگر ما به اين معنا توجه كنيم و بيدار بشويم، دنبال بيدارى، اراده پيش مى‏آيد كه ما بخواهيم كه خودمان وسائل زندگى اجتماعى خودمان را فراهم كنيم با كوشش خودمان، بايد كارهاى خودمان را انجام بدهيم، مدتى مى‏گذرد و ما خودمان صنعتگر

صحيفه نور ج 13 صفحه 285

خواهيم شد. آنهائى كه اين صنعت‏هاى بزرگ را درست كردند، آنها هم انسان‏هائى يك سر و دو گوشى هستند كه مثل ساير انسان‏ها، منتها قبل از ما بيدار شدند و ما را خواب كردند، قبل از اينكه ما بيدار بشويم آنها بيدار شدند وهم خودشان را صرف اين كردند كه با ايادى خودشان مستقيما" يا به غير مستقيم مارا غافل كنند، ما را خواب كنند و به ما تزريق كنند به اينكه شما نمى‏توانيد، حتى تزريق كنند كه شما نمى‏توانيد حكومت كنيد، شما نمى‏توانيد يك حكومت صحيح داشته باشيد، شما نمى‏توانيد يك نظام صحيح داشته باشيد شما نمى‏توانيد يك صنعتى داشته باشيد. اگر ما از اين خواب بيدار نشويم، هر چه فرياد هم بزنيم فايده ندارد، شعارها فايده ندارد، آن شعارى فايده دارد كه از روى علم باشد و توجه البته در يك انقلابى و در يك نهضتى اولش شعارهاست كه اين نهضت را به پيش مى برد و اگر اين شعارها نباشد، انقلاب نمى‏تواند پيش ببرد، لكن بعد از اينكه انقلاب پيروز شد بايد عمل كرد، بايد توجه كرد به اينكه ما نبايد هميشه دستمان دراز باشد، يك دستمان طرف غرب دراز باشد، يك دستمان طرف شرق دراز باشد، تا اين دو دست ما طرف شرق و غرب دراز است، ما وابسته هستيم، ما كه مى‏خواهيم وابسته نباشيم بايد اول بيدار بشويم به اينكه ما خودمان هم شخصيت داريم، ما مى‏توانيم كار انجام بدهيم.

شما ديديد كه قبل از اينكه اين نهضت حاصل بشود و انقلاب، كم شخصى بود، كم كسى بود كه احتمال اين را حتى بدهد كه مى‏شود بر اين قدرت‏هاى بزرگ غلبه كرد، آن هم يك ملتى كه همه چيزش وابسته بوده و همه چيزش از آنجا آمده و چيزى ندارد، اين يك مسأله‏اى بود كه باور كسى نمى‏آمد لكن شما مى‏ديديد كه وقتى اراده كرديد، ملت اراده كرد، دنبالش شد. وقتى ملت بيدار شد كه نبايد اين ابر قدرت‏ها در اينجا حكومت كنند و نبايد وابستگان آنهادر اينجا حكومت كنند، با اينكه كمال قدرت را آنها آنوقت داشتند در عين حال همين سر و پا برهنه‏هاى بازار و كوچه و دانشگاه و جاهاى ديگر قيام كردند و با وحدت كلمه و با بيدارى، دشمن را از صحنه بيرون كردند. اگر ملت ما در اين طول مدت اين بيست، سى سال، از بيست سال به اين طرف باز همان بودند كه از پاسبان مى‏ترسيدند، اگر يك وقتى مى‏خواستند به كلانترى بروند خوفشان بود كه بروند، از اسم شاه كذا مى‏ترسيدند، اگر اينها همان‏ها بودند، نمى‏توانستند قيام كنند و اين واقعه را، اين واقعه اعجاز آميز را بوجود بياورند. اول بيدار شدند، با نطق ناطقين نويسندگان، بيدار شدند يعنى نويسندگان متعهد، بعد كه بيدار شدند اراده كردند، خواستند، دنبال اراده و خواست قيام حاصل شد و ديديد كه چيزى كه ملت خواست متحقق مى‏شود، ملت ما خواست كه نظام جائر سلطنتى نباشد و به جاى او يك نظام انسانى اسلامى باشد، اين را خواست و اين شد. البته نمى‏گويم كه الان ما يك نظام اسلامى تمام عيار داريم، لكن اين را مى‏گويم كه آن نظام جائر كه همه چيز ما را به ديگران فروخت و از بين برد آن رفت از بين و دست آن ابر قدرت كوتاه شد از مملكت و ما الان در اول قدم هستيم و بايد كوشش كنيم، همه ما كوشش كنيم، همه ملت كوشش كنند، هر كسى در هر جا كه هست كوشش كند و كوشش‏اش اين باشد كه ما بايد وابسته نباشيم. اگر دهقان‏هاى ما در صحراها و در هر جا كه هستند اين معنا را بفهمند كه كوشش بايد كرد تا وابسته

صحيفه نور ج 13 صفحه 286

نبود و هر كس وابسته است اسير است و ممكن است كه اسارتش زيادتر بشود، اگر آنها در بيابان‏ها اين معنا را احساس كنند، اراده مى‏كنند كه وابسته نباشند و اراده مى‏كنند كه ارزاق خود مملكت را خودشان تهيه كنند و اگر در كارخانه‏هاى ما اين معنا را متنبه بشوند كه ما بايد وابسته نباشيم و ما بايد خودمان براى خودمان كار انجام بدهيم، آنها كوشش مى‏كنند كه كارخانه‏ها را بهتر راه ببرند و اشخاصى كه مغز تفكر صنعتى دارند اين مغزها را به كار مى‏اندازند و بعد از اينكه فهميدند كه بايد براى خودمان كار بكنيم و بايد صنعت را هم، چه صنعت بزرگ، چه صنعت كوچك را خودمان بايد درست بكنيم، اين مبداء عمل مى‏شود كه بعد از آن بيدارى و اين اراده راه بيفتند و مشغول بشوند و تفكر كنند و مغزها را به كار بيندازند و كار خودشان را خودشان انجام بدهند.

اميد را كه جنود الله است در خود زنده و ياس را نابود كنيد

شما متوقع نباشيد كه همين امروز بتوانيد طياره درست كنيد، ميگ درست كنيد، البته الان نمى‏شود اما مايوس نباشيد از اينكه مى‏توانيم درست كنيم، بايد بيدار بشويد برويد دنبال اينكه آن صنايع پيشرفته را خودتان درست بكنيد وقتى اين فكر در يك ملتى پيدا شد و اين اراده در يك ملتى پيدا شد، كوشش مى‏كند و دنبال كوشش اين مطلب حاصل مى‏شود، ياس از جنود ابليس است يعنى شيطان‏ها انسان را به ياس وا مى‏دارند همين ابليس‏هائى كه مى‏بينيد در طول تاريخ ملت ضعيف را مايوس كرده‏اند، همين‏هائى كه به ملت‏هاى ضعيف تزريق كردند كه ما هيچ نمى‏دانيم و هيچ نمى‏توانيم، همين‏هائى كه به ملت‏هاى ضعيف به واسطه وابستگى‏شان به خارج گفتند كه ما بايد غربى باشيم، ما ارتشمان هم بايد از غرب برايش يك كسى بيايد، كارخانه‏هايمان هم بايد از غرب بيايد، راهش بيندازد، ما بايد اين جنود ابليس را كنار بزنيم و اميد كه از جنود الله است در خودمان زنده بكنيم، به خودمان اميدوار باشيم، تكيه به اراده خودمان بكنيم، تبع اراده ديگران نباشيم لكن همه با هم مجتمعا اين اراده را بكنيم تا كار انجام بگيرد. آنهائى كه در ارتش هستند، در قواى مسلح هستند، با هم هماهنگ باشند و با هم بخواهند كه ارتش‏شان قوى باشد و ارتش‏شان و قواى مسلحه‏شان را خودشان اداره كنند دنبال و مى‏توانند و مى‏بينيد كه توانستند و مى‏توانند و آنهائى كه كارخانه‏ها هستند و در كارگاه‏ها هستند و در امور صنعتى هستند خودشان بگويند ما خودمان مى‏كنيم و مى‏توانيم.

نويسندگان و گويندگان بايد به جاى اشكالتراشى به مردم اميد و اطمينان بدهند

اميد در خودتان ايجاد كنيد، نويسنده‏هاى ما، گويندگان ما همه‏شان دنبال اين باشند كه به اين ملت اميد بدهند، مايوس نكنند ملت را، بگويند توانا هستيم، نگويند ناتوان هستيم، بگويند خودمان مى‏توانيم و واقع هم همين طور است، مى‏توانيم اراده بايد بكنيم. نويسنده‏هاى ما بهترين خدمتشان امروز اين است كه اين ملتى كه ايستاده در مقابل شرق و غرب و نمى‏خواهد تحت نظام شرق يا نظام غرب باشد، اميد به آنها بدهند كه مى‏توانيد تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشيد. اگر اين نويسنده‏ها،

صحيفه نور ج 13 صفحه 287

اين گوينده‏ها به جاى اينكه به هم اشكالتراشى بكنند، به جاى اينكه به جان هم بريزند، با هم اميد در ملت ايجاد كنند، اطمينان در ملت ايجاد كنند، استقلال روحى در ملت ايجاد كنند، اگر اين خدمت را اين رسانه‏هاى گروهى، اين مطبوعات، اين نويسندگان، اين گويندگان، اين اطمينان را در ملت ايجاد كنند، ما تا آخر پيروز هستيم و حيف است كه يك ملتى كه ايستاده و خون جوانان خودش را داده و همه چيزش را فداى اسلام و استقلال كشورش كرده، ماها كه گوينده هستيم، نويسنده هستيم، آنهائى كه در مطبوعات چيز مى‏نويسند، در راديو و تلويزيون صحبت مى‏كنند، حيف است كه اينها توجه به اين معنا نداشته باشند كه بايد اين ملت را اميدوار كرد و بايد مطمئن كرد ملت را.

اطمينان داشته باشيد كه اگر بخواهيد، مى‏شود و اگر بيدار بشويد، مى‏خواهيد. شما بيدار بشويد و بفهميد اين معنا را كه نژاد ژرمن از نژاد آريا بالاتر نيست و غربى‏ها از ما بالاتر نيستند، زودتر كار راه انداختند، مشغول بشويد و كار را انجام بدهيد. ژاپن همين معنا را مبتلا بود و بعد بيدار شد و اراده كرد و شد يك مملكت صنعتى كه الان صنعت او مقابله مى‏كند با آمريكا، هندوستان بيدار شد يا اينكه از همين نژادهائى بود كه غير عربى بودند و غير آلمانى و غير ژرمنى بودند كه آنها مى‏گفتند اينها ابر هستند و اينها نمى‏توانند وقتى ملتشان خواست، شد، شما هم بخواهيد، مى‏شود. خواستيد كه سلطنت جائر پهلوى نباشد و از بين رفت، خواستيد كه قدرت‏هاى ديگر بر شما و بر ذخائر شما سلطه نداشته باشند، همين طور شد و الان سلطه ندارند.

گروهگ‏ها مى‏خواهند شخصيت‏هائى را كه در رأس كارند، از نظر مردم بيندازند

بخواهيد كه خودتان اداره كنيد مملكت خودتان را، بخواهيد كه كمك كنيد به دولت، تضعيف نكنيد دولت را، تضعيف نكنيد اشخاصى كه خدمتگزار هستند، تمام اين اشخاصى كه الان مشغول كار هستند اينها خدمت به شما و ملت ما شما مى‏كنند، در صدد نباشيد كه اين گروه را عقب بزند و آن گروه، اين گروه را، همه در صدد اين معنا باشيد كه با هم اين كشور را اداره كنيد و اين مردم را بيدار كنيد. من طرفدار تمام قشرهائى هستم كه به اين كشور خدمت دارند مى‏كنند و متاثرم از اينكه اشخاصى كه دارند به اين مملكت خدمت مى‏كنند، دست‏هائى كه مى‏خواهد اين كشور را باز به عقب بزند، اينها را روبروى هم قرار داده است و هر كدام به ديگرى اشكال مى‏كنند، به جاى اشكال هر دو با هم عزمتان را جزم كنيد كه اين ملت را به جلو ببريد، اين ملت را بيدار كنيد، ارتش را تقويت بكنيد، دادگاه‏ها را تقويت بكنيد البته اصلاح هم بايد بشود، اشخاصى كه در رأس دادگاه هستند تقويت كنيد تا آنها بتوانند كارهاى خودشان را انجام بدهند، اشخاصى كه در رأس ارتش و قواى مسلحه ديگر هستند تاييد كنيد تا آنها بتوانند ارتش را اداره كنند تا بتوانند قواى مسلحه كارهائى كه بر آنها محول است به خوبى انجام بدهند، مجلس را كه در رأس همه امور است تقويت كنيد و دنبال اين باشيد كه يك مجلس قوى قانونگذارى داشته باشيم تا بتوانند مملكت را به راه راست ببرند.

من با همه اين گروه‏ها، با هيچ يك از اينها قوم و خويشى ندارم ولى با همه اين گروه‏ها

صحيفه نور ج 13 صفحه 288

موافقم مادامى كه در پست‏هاى خودشان رفتار خوب دارند. شما بدانيد كه در بين اين ملت ما الان اشخاصى هستند، گروهك‏هائى هستند كه مى‏خواهند يكى يكى اينهائى كه مشغول خدمت به اين مملكت هستند، از نظر مردم بيندازند و آنها را از ملت جدا كنند. بايد توجه داشته باشيد كه اينها كه آمدند و مطلبى را گفتند مچشان را بگيريد كه اين آقائى كه تو مى‏گوئى فلان است، دليلت چه است؟ ببينيد چه خواهد گفت. آن كسى كه مثلاً در ارتش است، فرمانده ارتش است اگر گفتند فلان كار را كرده مچش را بگيريد كه دليل شما بر اين مطلب چه است؟ آن كه در رأس دادگاه هست اگر به او اشكال كردند مچشان را بگيريد بگوئيد دليلت بر اين مطلب چه است؟ آنوقت خواهيد فهميد كه دليلى در كار نيست فقط اين است كه تبليغات است كه مى‏خواهند شخصيت‏ها را بشكنند و مى‏خواهند نتيجه از آن بگيرند و مع الاسف ملت ما توجه به اين مسأله بسياريشان كم دارند، به اين تبليغات سوئى كه نسبت به بعضى از اين روحانيون كه مشغول خدمت به اين ملت هستند، نسبت به اينها مى‏كنند باور مى‏كنند، اشخاصى را كه من بيش از بيست سال است مى‏شناسم و مى‏دانم چه اشخاصى هستند لكه‏دار مى‏كنند. اينها از عيوبى است كه در كشور ما هست، اشخاصى كه در ارتش الان دارند خدمت مى‏كنند، در ژاندامرى خدمت مى‏كنند، در سپاه پاسداران دارند خدمت مى‏كنند، در بسيج دارند خدمت مى‏كنند، كميته‏هائى كه دارند خدمت مى‏كنند، همه اينها الان خدمتگزار هستند البته در هر قشرى و جمعيتى پيدا مى‏شوند بعض اشخاص غير صالح، نبايد ما اگر در يك جمعيتى يك آدم غير صالح پيدا شد، تمام آن گروه‏ها را بكوبيم و نبايد ما بدون دليل و بدون شاهد يك مطلبى را قبول بكنيم. بعضى از فلاسفه مى‏گويند كه كسى كه بى‏دليل يك مطلبى را قبول بكند از فطرت انسانى خارج شده است و صحيح است اين. انسان نمى‏تواند به حسب فطرتش يك مطلبى را كه مى‏شنود همين طورى خود بخود قبول كند. اشخاصى كه مى‏خواهند الان شخصيت‏هائى كه در اين مملك مشغول خدمت و در رأس كار هستند از نظر مردم بيندازند، اينها نظرشان به اين است كه اين كشور را تهى كنند از شخصيات و از اشخاص مؤثر و آن كنند كه سابق بود ملت ما بايد هوشيار باشد و هيچ مطلبى را بى‏دليل قبول نكند، همين كه يك كسى گفت فلان چه جور است بايد بگويند به چه دليل مى‏گوئى دليلش را از او بپرسند، اگر بى‏دليل يك مطلبى را قبول بكنند از فطرت انسانى خارجند. انسان بايد هر مطلبى كه مى‏شنود دليل براى آن اقامه بشود، ما خدا را با دليل قبول كرديم بى‏دليل قبول نكرديم و ما انبيا را با دليل قبول كرديم بى‏دليل قبول نمى‏كنيم، ما كسانى كه خيانتكارند با شواهد آنها را خائن مى‏دانيم، كسانى كه به اين ملت اذيت كردند و اين ملت را جور كردند شاهدش همان بود كه مى‏ديديد، ولى يك نفر آدم، هر كس مى‏خواهد باشد، يك زارع باشد، يك كاسب باشد يك بازارى باشد، يك ادارى باشد، اگر به ما گفتند اين فلان است بايد دليل اقامه كند، بايد توجه داشت كه مبادا خداى نخواسته بخواهند حكومت اينجا را و مملكت ما را بگويند: نه عرضه حكومت كردن دارند و نه عرضه اينكه دادگسترى را اصلاح كنند دارند و نه عرضه اينكه مجلس را اداره كنند دارند، اين مسائل مصيبت بار است و اشخاص توجه ندارند و غالبا هم آن اشخاصى كه اين حرف‏ها را مى‏زنند غرضمندند يا گول خورده‏اند.

صحيفه نور ج 13 صفحه 289

اسلام پيش ما امانت است، با قلم‏ها و قدم‏ها به آن خيانت نكنيم

برادرهاى من! خواهرهاى من! توجه بكنيد كه مسؤوليت داريم امروز، مسؤوليت‏هاى بزرگ داريم ما، اگر اين نهضتى كه تا اينجا رسيده و اين انقلابى كه تا اينجا رسيده است و يك جمهورى اسلامى در مملكت ما تحقق پيدا كرده است اگر اين از دست ما برود همه ما مسؤوليم، اگر قلم‏هائى كه در روزنامه‏ها به ضد هم چيز مى‏نويسند كمك كنند بر اين از بين رفتن جمهورى، همه مسؤولند، ما مسؤوليم و ما اسلام امانت است پيشمان، احكام اسلام امانت است پيشمان و نبايد با سر قلم‏ها خيانت كنيم بر اين امانت و نبايد با زبان‏ها خيانت كنيم به اين امانت و نبايد با قلم‏ها و قدم‏ها به اين امانت خيانت كنيم. اگر بخواهيد كشورتان مستقل باشد، اگر بخواهيد كشورتان روى پاى خودش بايستد و بخواهيد آزاد باشيد، بايد از اينطور مناقشات دست برداريد و همه نظر حسن بكنيد و برادروار همه با هم كمك بكنيد تا اين كشور به مقصد خودش برسد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:42 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 11

تاريخ: 2/11/59

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانش‏آموزان مدارس تهران و اقشار مختلف مردم

شما جوان‏ها بايد راه را ادامه دهيد تا پيروان شايسته حضرت رسول باشيد

بسم الله الرحمن الرحيم‏

ما در آستانه روز مقدسى هستيم و عيد مباركى كه در آن روز بزرگترين شخصيت عالم براى اصلاح بشر و تحول، بزرگتر تحولات، و نيز ولادت با سعادت فرزند او حضرت صادق سلام الله عليه كه مذهب را ترويج و اسلام را ارائه داد به مردم. تحول از شرك‏ها، الحادها، آتش پرستى‏ها و همه انحراف‏ها، به استقامت و توحيد و توحيدپرستى. در مركزى كه به جاى توحيد و به جاى حكومت الله بت‏هانشسته بودند و در عصرى كه به جاى ستايش حق تعالى آتش‏ها پرستيده مى‏شدند. امروز روز مباركى است كه ما نزديك به او مى‏شويم و روز نويدى است كه بشر را نويد داد به استقامت و راهنمائى به صراط مستقيم انسانيت و پيروان آن حضرت كسانى هستند كه همان راه را و همان خط را تعقيب مى‏كنند و از خود شروع مى‏كنند و به ديگران سرايت مى‏دهند. شما جوانان دانشجو و جوانان عزيزى كه از هر جا آمده‏ايد، اميد اين ملت هستيد كه بايد اين راهى را كه فرا راه شماگذاشته شده‏است به آخر برسانيد و اين نهضتى را كه در راه او آنهمه جانفشانى شده است، ادامه بدهيد و اين صراط مستقيمى را كه انبياء جلو راه بشر گذاشتند و نبى اكرم آخرين انبياء و اشرف همه، آن راه را جلو مردم گذاشتند و مردم را دعوت به اين صراط مستقيم كردند و هدايت كردند به راه انسانيت و خروج از همه انحاء كفر و الحاد و خروج از همه ظلمات به نور مطلق، بايد شما جوان‏ها همان راه را ادامه دهيد تا اينكه پيرو رسول اكرم و در مكتب حضرت صادق پيروانى شايسته باشيد.

از كودكستان تا دانشگاه مركز جولان دست‏هاى خبيث استعمار است‏

عزيزان من! منحرفين و كسانى كه مى‏خواهند اين مكتب به آخر نرسد و آنهائى كه از مكتب اسلام سيلى خورده‏اند و آنهائى كه مكتب اسلام را بر خلاف مصالح خودشان مى‏دانند و برخلاف مصالح اربابانشان مى‏دانند، اول نظرشان به اين است كه از مدرسه‏هائى كه كودكان ما، جوانان ما، جوانان نورس ما در آنجا براى تحصيل كمال رفته‏اند، از آنجا انحرافات را شروع كنند. آنها درصدد اين هستند كه مدارس كه منشاء همه بركات هست و جوان‏هاى نورسى كه بايد اين كشور را به رشد خودش برسانند و از دست اجانب نجات دهند، آنهارا منحرف كنند و لهذا مى‏بينيد كه از آن دبستان تا

صحيفه نور ج 14 صفحه‏12

دانشگاه، مركز توطئه است و شماها هدف آنها هستيد و مى‏خواهند شمارا از اسلام عزيز منحرف كنند و دانشگاه‏ها و دبيرستانها و دبستان‏ها و تمام مراكز علم و تهذيب را مبدل كنند به مراكزى كه اگر در آنجا علم تحصيل بشود، به نفع قدرت‏هاى بزرگ باشد و هر چه در آنجاها و در آن مكان‏هاى مقدس، هر چه فرآورد باشد، فرآورد به نفع ابر قدرت‏ها. قدم اول آنها از همان كودكستان شروع مى‏شود و هر چه جوان‏ها و كودك‏هايمان بالاتر بروند، قدم‏هاى بعدى آنها هم به دنبال آنهاست. از كودكستان تا دانشگاه، مركز جولان دست‏هاى خبيث استعمار است و آنها خوب مى‏دانند كه اگر اين نوباوگان را از راه مستقيم و صراط الله خارج كنند، به مقاصد شوم خودشان خواهند رسيد و لهذا كوشش آنها و هدف آنها از كودكستان شروع مى‏شود و تا دانشگاه‏ها جريان دارد و مراكزى كه بايد براى اصلاح جامعه، اصلاح جامعه در معنويات و اصلاح جامعه در ماديات، ذخائرى باشند براى كشور عزيز ما، آنجا را به فساد بكشند و بعد كنار بنشينند و به اين جوان‏هاى ما نگاه كنند كه اين منحرفين كارهاى خودشان را انجام داده‏اند و فساد را به دست شما مى‏خواهند اجرا كنند.

مراكز علم، مراكزى است كه با اصلاح آنها كشور اصلاح مى‏شود

شما جوان‏ها در سرتاسر كشور از كودكستان كه محل اطفال است تا دانشگاه كه محل علم و محل دانش و تهذيب بايد باشد، بايد بيدار باشيد و خودتان اين مراكز را از فساد حفظ كنيد. كسانى كه مى‏آيند در اين مراكز و مشغول تبليغات هستند، شما بايد، جوان‏هاى ما بايد، معلمين اين جوان‏ها بايد كه ببينند اينها سابقه‏شان چه بوده و چه وضعيتى، فعلى دارند و چه وضعيتى در سابق داشتند و دعوت آنها چيست. امروز مملكت شما، كشور شما مركز توطئه‏هاست براى اينكه كشور شما آنچنان صدمه‏اى وارد كرده است برابر قدرت‏ها و آنچنان سيلى‏اى به صورت قدرت‏هاى بزرگ و ريشه‏هاى فساد آنها زده است كه آنها از جا نمى‏نشينند مگر آنكه اين كشور را به خيال خودشان به حال اول و به فساد بكشند و آنها مى‏دانند كه اگر كودكان ما را از نورسى، منحرف بار بياورند، اين انحراف تا آخر خواهد رفت و اگر نوباوگان ما را به انحراف بكشند، اين كشور به انحراف كشيده خواهد شد و اگر دبيرستانهاى ما را و دانشگاه‏هاى ما را به انحراف بكشند. اين كشور به انحراف خواهد كشيد. بزرگتر سنگر، براى اسلام اين مراكزى است كه شما در آنها زندگى مى‏كنيد و تحصيل مى‏كنيد. اين مراكز، مراكزى است كه بااصلاح آنها، كشور اصلاح مى‏شود و با تباهى آنها، كشور به تباهى كشيده مى‏شود. بايد جوان‏هاى ما، كودكان ما درست چشم و گوش خودشان را باز كنند كه شياطين اغوا نكند آنها را و هر روز آنها را وادار نكنند به جنجال كردن و راهپيمائى كردن شما بايد در هر جا كه تحصيل مى‏كنيد و جوان‏ها و كودكان ما در سرتاسر كشور، در هر مركزى كه اشتغال به تحصيل دارند بايد توجه به اين داشته باشند كه تحصيل همراه تهذيب و همراه تعهد و همراه اخلاق فاضله انسانى است كه مى‏تواند ما را به حيات انسانى برساند و مى‏تواند كشور ما را از وابستگى‏ها نجات بدهد. اگر شما جوان‏ها دنبال تحصيل كه مى‏رويد دنبال اين معنا باشيد كه يك تصديقى بگيريد، يك ديپلمى بگيريد و

صحيفه نور ج 14 صفحه 13

برويد آن را آلت قرار بدهيد براى استفاده مادى خودتان، اين همان انحرافى است كه آنها مى‏خواهند. و اگر شما در مراكزى كه هستيد يك ايده صحيح داشته باشيد و يك غايت صحيح داشته باشيد كه براى رسيدن به آن غايت مشغول تحصيل باشيد و براى رسيدن به آن امرى كه خداى تبارك و تعالى مى‏خواهد و آن تهذيب نفس و پرستيدن الله و دور كردن همه شرك‏ها و همه انحراف‏ها و همه الحادها از خودتان و از مراكزتان، اگر اينطور باشد شما پيروز خواهيد شد. و همه انحراف‏ها و همه گرفتارى‏هائى كه براى يك كشور پيش مى‏آيد براى اين است كه مراكز تعليم و تعلم شان، مراكز تهذيب نيست. اين فرقى نيست مابين مدارس علمى قديم با مدارس علمى جديد، تا تهذيب نباشد و تعهد نباشد و از اول انسان راه خودش را، صراط مستقيم خودش را نيافته باشد و تحصيل او دنبال همان ايده صحيح اسلامى نباشد، همين انحراف‏آور است و همين است كه ما را و كشورهاى اسلامى را يا به طرف چپ مى‏برد و يا به طرف راست، يا بايد كشور، كشور كمونيستى باشد يا كشور، كشور تابع آمريكا. از مدرسه شروع مى‏شود اين مسائل، از مدارس و دانشگاه‏ها اين مسائل شروع مى‏شود. آنها مى‏خواهند كه آن چيزى كه در دانشگاه‏ها و در مدارس ما، در دبيرستانها و در همه جا حاصل مى‏شود اين باشد كه آن چيزى كه نتيجه زحمات طولانى ملت است و زحمات طولانى جوان‏هاى ماست، براى آنها باشد.

شما نمى‏دانم آن شب در راديو، اين حميد را كه راديو، در تلويزيون نشان دادند و حرف‏هائى را كه او زد، شنيديد؟ اگر نشنيديد از آنها كه شنيدند بپرسيد كه چه دستهاى جنايتكارى جوان‏هاى تحصيلكرده ما را با چه دام‏هائى به دام مى‏كشند و آنهائى كه بايد سرمايه باشند براى كشور خودشان و بايد زحمت بكشند براى پيشرفت كشور خودشان، چطور به دام مى‏كشند و آنها را وادار مى‏كنند كه بر مصالح آنها زحمت بكشند. اين الان يك پرده است كه شماملاحظه كرديد. بسيار هستند افرادى كه از اين قبيل هستند، براى اينكه در رژيم سابق اين مطلب مطرح بود، منتها اسمش را نمى‏آوردند. مطرح بود اين مطلب كه بايد دانشگاه‏هاى ما اينطور باشد، تربيت فاسد از آن اولى كه بچه‏هاى نورس ما در كودكستان مى‏رفت تاآن آخركه جوان‏هاى برومندما كه سرمايه‏هاى اين كشور هستند، در دانشگاه‏ها بودند، برنامه سابق همين بود كه اينها از آنجا تا آخر طورى بار بيايند و طورى تربيت بشوند كه تربيت مسكو باشد يا تربيت واشنگتن. مسأله اين بود و الان كه شما جوان‏هاى عزيز و همه دبيرستانى‏ها و همه دانشگاه‏ها مى‏خواهيد كشور خودتان، دست خودتان باشد، استقلالش محفوظ باشد، آزادى داشته باشيد، طريق انسانيت را طى بكنيد و به كمال انسانى برسيد و آن چيزى كه انسان براى آن خلق شده است به او برسيد، شياطين به دست و پا افتادند كه شماها را منحرف كنند.

آنها كه در مدارس و دانشگاه‏ها جنگ به راه مى‏اندازند عمال اجانبند

اينهائى كه در مدارس مى‏آيند و با تبليغات سوءشان جوان‏هاى نورس ما را وادار مى‏كنند به يك مسائلى كه با تحصيل آنها مخالف است و نمى‏خواهند اينها تحصيل بكنند اينها و نمى‏خواهند اينها يك

صحيفه نور ج 14 صفحه 14

جوان‏هائى كه براى كشور خودشان مفيد باشند به بار بياورند، با بهانه‏هاى مختلف اينها را به تظاهرات و راهپيمائى‏ها و اختلافات مى‏كشند و كنار مى‏نشينند و به شماها و به ما مى‏خندند. آن كوششى كه اينها مى‏كردند كه دانشگاه‏ها باز بشود، قبل از اينكه برنامه صحيح ريخته بشود، همين بود كه مى‏خواستند اين دانشگاه‏ها به همان وضع سابق كه امثال اين اشخاصى كه روى كار آنوقت بودند، به جامعه تحويل بدهد، مى‏خواستند همان معنا باشد و اينكه در كودكستان‏ها، دبيرستانها مى‏روند و مشغول مى‏شوند با تبليغات خودشان و تحريكات خودشان جوان‏هاى ما را و كودك‏هاى ما را وادار كنند كه به جاى اينكه تحصيل بكنند، جنگ و دعوا به راه بيندازند و به جاى اينكه تهذيب نفس بكنند و اخلاق اسلامى را بياموزند، با فحش و فضيحت روبرو مى‏كنند، اين همان برنامه سابق است. كودك‏هاى ما، جوان‏هاى ما، همه آنها، چه دختر و چه پسر، بايد تمام همشان را صرف اين بكنند كه بشناسند اينها را، بفهمند كه اينها چه مقصدى دارند، بفهمند كه اينها قبلاً چه بودند، بفهمند كه اينها در حالى كه جوان‏هاى ما از ارتشى و پاسدار و ژاندارمرى و ساير قشرهاى مردمى، عشاير و سايرين در مركز جنگ و در جبهه‏ها مشغول فداكارى هستند، اينها در پشت جبهه‏ها مشغول افساد هستند، مشغول كمك به اربابان خودشان هستند. بدانند كه در راديوهاى خارجى و در راديوهاى منحرف از اينها پشتيبانى مى‏شود و از جمهورى اسلامى‏تكذيب مى‏شود و مى‏خواهند جمهورى اسلامى نباشد. همانطورى كه صدام و ساير منحرفين به كشور ما حمله كردند و جنگ راه‏انداختند، اينها هم همان جنگ را با صورت ديگرى در مدرسه‏ها و در دانشسراها و در دانشگاه‏ها به راه مى‏اندازند. همه عمال خارجى هستند و شما بايد هر جا كه هستيد توجه‏تان، توجه شما زياد بر اين مسائل باشد كه مبادا يك وقت چشم باز كنيد ببينيد گول خورده‏ايد، همانطورى كه ديشب حميد گفت، از آن راه‏ها، از همه راه‏ها. خداوند شماها را ذخيره اين مملكت قرار بدهد. جوان‏هاى ما را به راه راست هدايت كند و همه ما را خدمتگذار به اسلام و به كشور اسلامى قرار دهد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:37 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 15

تاريخ: 4/11/59

بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان مجلس شوراى اسلامى و اعضاى هيأت دولت

كوشش انبيا و ايده بعثت در تمام قرن‏ها تربيت انسان است

بسم الله الرحمن الرحيم‏

امروز روز بسيار بزرگى است كه هم پيشواى امت بزرگ اسلامى دنيا را به نور مباركشان منور كردند و هم پيشواى بزرگ مذهب، و شايد در ايام ديگر ما مثل امروز كم داشته باشيم يا نداشته باشيم و من تبريك عرض مى‏كنم به همه ملت‏هاى اسلام و همه كشورهاى اسلامى‏و به شما آقايان وكلاى محترم مجلس و هيات دولت و ساير برادرانى كه در اينجا حضور دارند و من سلامت و توفيق و پيروزى همه شما را از خداوند تعالى خواستارم.

بركت وجود رسول اكرم بركتى است كه در سرتاسر عالم از اول خلق تا آخر يك همچو موجود با بركت نيامده است و نخواهد آمد. اشرف موجودات و اكمل انسان‏ها و بزرگتر مربى بشر اين وجود مبارك است و مبين احكام اسلام و ايده‏هاى رسول اكرم ذريه مطهر ايشان و خصوص حضرت جعفرابن محمد صادق هستند.

كوشش انبيا و ايده بعثت در تمام قرن‏ها تربيت اين موجود است، اين موجودى كه عصاره همه مخلوقات است و با اصلاح او اصلاح مى‏شود عالم و با فساد او به فساد كشيده مى‏شود. كوشش انبياء از اول تا آخر اين بوده است كه اين موجود را به صراط مستقيم دعوت كنند و راه ببرند، نه همان هدايت و گفتن تنها، بلكه راهنمايى و الگو بودن خودشان در اعمال و در افعال و در اقوال، براى اينكه اين موجود را به آن كمالى كه لايق است، برساند. و مع الاسف اين ايده به آنطورى كه آنها مى‏خواستند حاصل نشد و بعدها هم به آنطورى كه انبيا در نظر داشتند حاصل نخواهد شد، براى اينكه اينها مواجه هستند با يك موجودى كه اين موجود شناخته نشده است الا براى خدا و كسانى كه علم را از خداى تبارك و تعالى اتخاذ كردند و يك موجود پيچيده‏اى است كه حتى خودش از خودش اطلاع ندارد و شايد اين كلمه‏اى كه وارد شده است كه من عرف نفسه فقد عرف ربه تعليق به يك امر محالى باشد براى نوع بشر. شناخت انسان خودش را، و شناخت اوصافى كه در انسان هست و غرايزى كه در انسان هست اين از امورى است كه يا محال است يا نظير محال، الا هر كسى كه عصمت الله تعالى. انسان خودش از باب اينكه حب نفس دارد و هر چه را مى‏خواهد، براى خودش مى‏خواهد. براى خاطر اين حب نفس شديد از بسيارى از امور غافل است يعنى با اين حب نفس نمى‏تواند خودش را آزاد بشناسد.

صحيفه نور ج 14 صفحه 16

بالاترين گرفتارى حب نفس است

سه نظر در عالم هست يك نظرى كه از روى حب مطالعه مى‏كند موجودات را يا بعض موجودات را، و يك نظرى كه از راه بغض نظر مى‏كند به همه چيز، و يك نظر ثالثى كه حب و بغض در آن نيست و آزاد است. آن دو نظر، نظر اشخاصى است كه آزاد نيستند. بزرگترين گرفتارى بشر و ماها اين گرفتارى است كه خودمان داريم و از ناحيه خود ما هست. كسى كه از روى حب نفس به مردم و اشياء نظر مى‏كند و به اشيائى كه نظر مى‏كند از راه دشمنى و بغض نظر مى‏كند اين نمى‏تواند آزاد باشد، در نظر دادن گرفتار است و كسى كه از راه دشمنى و بغض نظر مى‏كند به موجودات يا به اشخاص يا به گروه‏ها اين آزاد نيست، نمى‏تواند حكم صحيح بكند. انسان گمان مى‏كند كه من خودم هر چه مى‏گويم از روى آزادى است و بى‏نظرى، لكن اگر كسى يك همچو ادعائى كرد اين را نپذيريد. نمى‏تواند اين انسان موجود آزاد از هواهاى نفسانى و از حب نفس كه منشاء همه گرفتارى‏هاست آزاد بشود، مدعى آزادى از اينطور امور زياد است لكن واقعيت كم است. ممكن است كه بسيارى از اشخاص حتى خودشان هم توجه نداشته باشند به اينكه بنده خودشان هستند، نه بنده خدا، خودشان هم خودشان را مبرا و منزه مى‏دانند و اين براى همان حب نفسى است كه انسان دارد، اين حب نفس تمام عيوب انسان را به خود انسان مى‏پوشاند، هر عيبى كه داشته باشد براى خاطر اين حب نفس آن عيب را نمى‏بيند و گاهى هم آن عيب را حسن مى‏داند، و تا انسان با مجاهدت‏ها و تبعيت از تعليمات انبيا از اين گرفتارى و عبوديت نفس خارج نشود، نه خودش اصلاح مى‏شود و نه مى‏تواند احكامى كه مى‏كند و رأى‏هايى كه مى‏دهد صحيح باشد، مطابق واقع باشد. اتفاق مى‏افتد، لكن نمى‏تواند مطلقاً اينطور باشد انسان. يك عملى از يك شخص در يك محيط در يك ساعت از يك شخص صادر مى‏شود، دو نفر كه اين عمل را مى‏بينند يكى از اينها با اين دشمن است، اين عمل را بد مى‏بيند و يكى از آنها كه با اين دوست است اين عمل را خوب مى‏بيند. عمل از يك آدم است، در يك وقت است، در يك محيط است، در يك شرايط است، همه چيزهايش با هم مجتمع است، لكن براى آن گرفتارى كه بيننده دارد، آن عدم آزادى كه بيننده دارد و اسير هواى نفس است اين عمل را عيناً خوب مى‏بيند، اگر با آن آدم خوب باشد و اين عمل را عيناً بد مى‏بيند، اگر چنانچه با آن آدم بد باشد، و انسان خودش هم متوجه نيست، بله هستند اشخاصى كه بى‏جهت مى‏دانند و تكذيب مى‏كنند يا مى‏دانند و تعريف مى‏كنند. اينطور هستند اما شايد بسيارى اينطور باشند كه به واسطه آن اسارتى كه دارند و آن گرفتارى كه در باطن خودشان مبتلاى به آن هستند و آن شيطانى كه در نفس انسان فعال است، اين گرفتارى نمى‏گذارد كه انسان آزادانه حكم بكند، نمى‏گذارد كه انسان آنطورى كه واقعيت است ادراك كند و آنطوريكه واقعيت است او را بگويد، يا واقعيت را به واسطه همين عبوديتى كه دارد، بندگى كه دارد و آنطوريكه سلطنت بر او دارد شيطان و قواى شيطانى خودش، يا ادراك نمى‏كند مطلب را و يا اگر ادراك هم كرد، نمى‏خواهد او را اظهار كند. از آن طرف هم همين طور، تعريف‏ها و تكذيب‏هايى كه ماها مى‏كنيم، انسان عادى مى‏كند، اين تعريف و تكذيب‏ها به واسطه همين علاقه‏اى كه انسان به خودش و وابستگان خودش

صحيفه نور ج 14 صفحه 17

كه آن هم علاقه به خود است، علاقه به وابستگان، علاقه به خود است اين چون پسر من است و اين چون برادر من است، و اين چون هم سلك من است، اين همه من است و تمام اين اشياء در انسان‏هاى عادى تمام بر مى‏گردد به خود من، اگر از كس ديگرى هم تعريف كند، اين از باب اينكه به او متعلق است تعريف مى‏كند. اگر انسان بخواهد خودش را تجربه كند، يك وقت كه خلوت مى‏شود خودش بنشيند پيش خودش، دو نفر را كه يكى شان از رفقاى اوست، از اقرباى اوست، بسته به اوست و يكى شان با او مخالفند و با او دشمنند مثلاً اين بنشيند و فكر كند كه اين عملى را كه از اين دشمن من و دوست من صادر شده است چه شده است كه من اين عمل خصوصى را وقتى كه نسبتش مى‏دهم به دوستم، شروع مى‏كنم از آن تعريف كردن، يا لااقل عيب‏پوشى كردن به حيل و آن عمل اگر چنانچه از دشمن من صادر بشود يكى را چند مى‏كنم و هياهو مى‏كنم. اگر انسان بنشيند و واقعاً بخواهد بفهمد كه خودش چكاره است، بايد اين موازين را ملاحظه كند، اگر يك عمل خوبى صادر شد از يك دشمنى، اين عمل خوب را ستايش كند، ببيند كه همچو هنرى دارد. اگر يك عمل بدى از دسته‏اى صادر شد اين را بد بداند و بگويد بد است. نمى‏گويم كه اسرار مردم را فاش كند، من مى‏گويم پيش خودش، البته اسرار مردم هر چه باشد فاش كردن بر خلاف اسلام است و غيبت و تهمت و همه اينها از مكائرى است كه انسان به آن مبتلا هست، لكن ابتلاى انسان به خودش از همه ابتلاها بالاتر است. شاهد همين است كه من اگر يك امر خيلى برجسته‏اى از يكى صادر شد، من بناى به مناقشه مى‏گذارم كه اين امر شايسته را هر چه بتوانم اين را از ارزش بيندازم و اگر اين امر شايسته از يك دوستى، يك متعلق به خود من صادر شد، بناى بر اين مى‏گذارم كه اين امر شايسته را بيشتر از آن مقدارى كه هست اين را نمايش بدهم. همه اينها زير سر خود من است به خارج هيچ مربوط نيست، دنيا من هستم، اين عالم ملك، اين عالم طبيعت يكى از مخلوقات خداست و اين عالم طبيعت هم جلوه‏اى از جلوه‏هاى خداست. تعلق به اين عالم طبيعت، تعلق به اين دنيا، اين اسباب اين مى‏شود كه انسان را منحط مى‏كند. ممكن است يك كسى به يك تسبيحى آنقدر تعلق داشته باشد كه يك كس ديگرى به يك سلطنت اين تعلق را نداشته باشد، اين اولى بيشتر به دنيا چسبيده است و آن دومى كمتر. سليمان ابن داود هم سلطان بود، سلطانى كه بر همه چيز حكم مى‏كرد، لكن آن سلطنت يك سلطنتى نبود كه دل سلطان را، دل سليمان ابن داود را به خودش جذب كند. رسول اكرم هم رئيس يك ملت بود و فرمانفرماى ملت بود، لكن اين فرمانفرمايى اينطور نبود كه او را جذب كند به خودش. فرمانفرمايى در تحت سيطره او بود، نه او در تحت سيطره فرمانفرمايى. اگر انسان سيطره پيدا بكند به حسب نفس بر خودش و بر همه چيز، اين اهل دنيا ديگر نيست ولو اينكه همه دنيا هم داشته باشد مثل حضرت سليمان و امثال او و اگر اين سيطره نباشد و انسان در اين غفلت كه ما داريم باشد، اين آدم اهل دنيا هست و دنياى دنى پست. دنيا و آخرت، خدا و دنيا، اينها دو چيزى است كه ما وقتى تعلق به او داشتيم عالم ملك مى‏شود دنيا، اين دنياى من است. من وقتى تعلق به اين داشتم و تحت نفوذ او بودم، تحت نفوذ سيطره بودم، تحت نفوذ رياست‏ها، تحت نفوذ مقامات بودم، همه اينها دنياست و من خودم اسير است، هر چه سعه سلطنت زيادتر

صحيفه نور ج 14 صفحه 18

بشود، اسارت زيادتر مى‏شود، من اسير او هستم و خودم ملتفت نيستم و اگر چنانچه انسان موفق بشود به آنكه انبيا مى‏خواستند كه از تحت اين سيطره نفس بيرون برود، اين اعداء عدو بيرون برود، اين اسارت را، قيد اسارت را از گردن خودش بردارد، اين آدم مى‏شود يك آدمى كه بر همه چيز سيطره دارد و چيزى بر او سيطره ندارد و سيطره‏اى كه بر همه چيز دارد هم در حساب نمى‏آورد، نمى‏بيند او را چيزى و همانطورى كه براى دوستان خودش خير و صلاح مى‏خواهد براى دشمنان خودش هم خير و صلاح مى‏خواهد. انبيا اينطور بودند، انبيا غصه مى‏خوردند براى كفار، غصه مى‏خوردند براى منافقين كه چرا بايد اينها اينطور باشند. انبيا زحمت‏شان اين بود كه اين كفار و منافقين را و اين اشخاص معوج را و اين انسان‏هاى دربند اسارت خود و علائق دنيا هستند و همه مفاسد هم زير سر همين است، اينها را مى‏خواهند آزادشان كنند و اين مأموريت بسيار مشكل بوده است، و اين مأموريت هم عمومى نشد كه بشود، و از اين به بعد هم اين معنا نخواهد شد، اين انسان آدم نمى‏شود تا آخر هم. يك مثل معروفى بود كه مى‏گفتند ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل. شيخ مارحمه‏الله مى‏فرمود كه: ملا شدن چه مشكل، آدم شدن محال است.

انسان اگر بخواهد حكم بكند به يك مطلبى، تصديق كند در باطن يك مطلبى را، اول برود سراغ خودش، خودش ببيند چكاره است. انسان آن كنار بنشيند و نظرش را به عيوب مردم بيندازد يا محسنات ديگران را عيبجوئى بكند يا بدى‏هاى ديگران را تحسين بكند، خوب اين يك امرى آسان است، انسان وارد هيچ معركه‏اى نمى‏شود، آنهائى كه در سرحدات دارند جنگ مى‏كنند هى اشكال مى‏كند به آنها، وارد هيچ اداره‏اى نمى‏شود، آنهايى كه وارد هستند اشكال مى‏كند، وارد هيچ مركزى كه بايد اصلاح بكند امور را نمى‏شود، اين كنار مى‏نشيند و شروع مى‏كند هى مناقشه كردن و عيب تراشيدن. اين كار آسان هست و خيلى هم رايج شايد باشد اما اگر انسان اول نشست و پيش دل خودش نشست، پيش افكار خودش نشست، ببيند خودش چكاره هست، امتحان كند خودش را، اگر يك پيروزى از دشمن حاصل شد، براى اسلام و به صلاح اسلام بود، ببيند اين خوشحال مى‏شود از اين و تبريك به حسب قلبش مى‏گويد به اين دشمن يا نه بدش مى‏آيد از پيروزى اسلام كه به دست اين واقع شده است، مى‏خواهد اسلام پيروز نباشد كه مبادا اين آدم پيروز بشود. اگر انسان پيش دل خودش بنشيند و فكر اين را بكند كه اگر اين پيروزى كه به دست او حاصل شده بود براى اسلام، به دست من حاصل شده بود، فرقى مى‏كند در قلب من بين اين و او؟ اين اسلامخواه است؟! اين اسلام را مى‏خواهد؟! آن كه اسلام را مى‏خواهد، اگر به دست كافر هم حاصل بشود خوشش مى‏آيد. اگر پيروزى به دست يك كافر براى اسلام حاصل بشود، اين از كافر به ما اينكه كافر است خوشش نمى‏آيد، از آن عملش خوشش مى‏آيد، و از اين به اعتبار اين كه پيروز شده است و اسلام را پيروز كرده خوشش مى‏آيد، و اگر چنانچه كارشكنى از يك نفر آدمى كه دوست او هست، محبت به او دارد اين حاصل بشود يا از خودش حاصل بشود، ببيند در قلبش اين اثرى مى‏گذارد يانه اثر نمى‏گذارد. يك كار خارجى كه در خارج واقع مى‏شود (هركارى مى‏خواهد باشد) انسان وقتى مى‏خواهد قلم دستش بگيرد

صحيفه نور ج 14 صفحه 19

و راجع به اين كار يك چيزى بنويسد يا مى‏خواهد برود در مرجع مردم، در محضر ملت راجع به اين مسأله يك مطلبى بگويد قبل از اينكه مى‏رود و اين مسأله را مى‏گويد، ببيند كه آيا اين حب نفس كه تابع او حب به علائق خودش هست، حب به دوستان خودش هست او را همچو كور كرده است كه نمى‏تواند واقعيت را بگويد و واقعيت را فداى خودش مى‏كند يا نه اينطور نيست و فداى خودش نمى‏خواهد بكند چيزى را. آنوقت اگر ديد آنطورى است، بداند كه قلم مال شيطان است و به دست اوست و زبان مال شيطان است و در قدرت اوست، و اگر ديد كه نه، كار خوب را هر كس بكند اين خوب است، چون خوب است، هر كس بكند اين كار را، تحسين مى‏كند. كار، خود كار را ببيند، صدور كار از فلان، اين است كه انسان را مبتلا مى‏كند. خود كار را وقتى مى‏بيند، نگاه بكند بدون صدورش از اين و آن، انسان مى‏تواند حكم بكند، مى‏تواند حكم بكند كه مجلس شوراى اسلامى ما، اين مجلس چطور است، مى‏تواند حكم بكند اگر خود مجلس را نگاه كند، نه افراد را در نظر بگيرد، يك چيزى كه از مجلس مى‏گذرد خود او را نگاه كند كه اين چيزى كه از مجلس گذشته است اين چطور است، اينجا مى‏تواند قضاوت كند، براى اينكه اين بسته به افراد نيست اما اگر پاى افراد پيش آمد به مجردى كه پاى افراد پيش مى‏آيد همين معنائى كه قبلاً وقتى كه بدون افراد، بدون توجه به افراد حكم به خوبيش يا بديش كرده بود حالا وقتى كه توجه به افراد كرد عوض مى‏شود، حكم عوض مى‏شود در باطن انسان. اكثراً هم خودشان غفلت دارند يعنى بينش از روى دوستى و بينش از روى عداوت اين يك چيزى است كه در انسان تأثير مى‏گذارد، ممكن است كه اين آدم هم مطلب را خيال كند به اينكه خيلى هم خوب است، اين نفهميده خود مطلب را اين بينشش از باب اينكه از كانال محبت به اين آدم رفته سراغ او، اين بينش، بينش خطاست. از كانال بغض براينكه اين عمل را مى‏كند برود طرف او، اين بينش، بينش خطاست. ما بايد خودمان را اول امتحان كنيم و بعد كه امتحان كنيم، آنوقت برويم سراغ اينكه فلان عمل چطور بوده، فلان عمل خوب بوده فلان عمل بد بوده. آنهائى كه در يك عملى با هم دشمنى دارند، يك عملى كه صادر مى‏شود، مى‏روند سراغ آن جهات ضعفش، جهات قوتش را اصلاً نمى‏گويند، ساكت مى‏شوند، وقتى هم خيلى خوب آدمى باشد جهات قوتش را ساكت مى‏شود، و اگر اعوجاج داشته باشد و آدم شيطانى باشد جهات خوبش هم بد مى‏كند، مى‏رود سراغ اينكه اين جهت خوبش است اين هم بد بود، و اگر چنانچه نظر، نظر ساده باشد يعنى نظر آزاد باشد بالاترين آزادى‏ها اين آزادى از خود است، از حب و بغض است و بالاترين گرفتارى ما همين گرفتارى است گرفتارى حب نفس است، گرفتارى حب جاه است، گرفتارى حب شهرت است، من مى‏خواهم اين عمل از من صادر بشود تا مردم براى من دست بزنند. عمل خوب از يكى صادر شده اين بدش مى‏آيد كه از او صادر شده، اين مى‏خواهد از خودش صادر بشود كه مردم بايستند و براى او هورا بكشند. اگر يك عمل بدى مثلاً صادر شد از او به نظرش مى‏آيد كه نه اين عمل هم بايد برايش چه باشد، براى اينكه خودش كور است از اينكه ببيند حب الشى يعمى و يصم هم آدم را كر مى‏كند هم آدم را كور مى‏كند خوب‏ها را نمى‏بيند، بدها را مى‏بيند، يك جا هم بدها را نمى‏بيند، خوبها را مى‏بيند، اگر آدم فضولى هم باشد كه خوبها را مى‏كشد طرف بدى،

صحيفه نور ج 14 صفحه 20

بدى‏ها را هم مى‏كشد طرف خوبى. با آن كه خوب است هر كار بدى بكند اين دنبال اين است كه اين كار بد را خوبش بكند، با يك كسى كه خوب است هر كار بدى بكند دنبال اين است كه اين كار بد هم بكشد طرف خوبى. اين بر خلاف انسانيت است و برخلاف صراط مستقيمى‏است كه نبى اكرم و همه انبياء بشر براى همين آمده‏اند. اگر موفق بشوند كه اين اسارت را، اين اسارتى كه من در خودم دارم، و هواهاى نفس بر من مسلطند، اگر اين را از بين ببرند موفق شده اند و اگر قدرت بر اين نباشد از باب اينكه هيچ موعظه‏اى تأثير نمى‏كند، هيچ گفته‏اى تأثير نمى‏كند، هيچ نوشته‏اى تأثير نمى‏كند، هيچ استدلالى تأثير نمى‏كند، ادله فلسفى هم در يك همچو موجوداتى كه دلشان بسته است به يك طرف، برهان‏هاى فلسفى هم تأثير نمى‏كند. آنى كه دشمن دارد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را، هر چه برهان هم اقامه بشود كه اين روى اين مبادى - و چيز درست مى‏گويد، آن اين مبادى را همه‏اش اشكال مى‏كند. در يك حديثى است كه اهل جهنم مى‏بينند كه يك خنكى حاصل شد، مى‏پرسند قريب به اين، حالا من نزد يكى نديدم اين را كه چه شد؟ مى‏گويند كه پيغمبر اسلام از اينجا دارد عبور مى‏كند، مى‏گويد ببنديد درها را، ببنديد كه ما عذاب را مى‏خواهيم و اين را نمى‏خواهيم. اين نفسانيت اينطور است و از چيزهائى كه براى انسان به واسطه اين نفسيت پيش مى‏آيد اگر انسان علائقش شديد باشد به دنيا و علائقش شديد باشد به زن و فرزند و مال و حيثيت و رياست و امثال ذلك، از مصيب‏هائى كه هست در اينكه احتمالش هم انسان را ناراحت مى‏كند و كمر انسان را مى‏شكند، اين است كه در آن نزديكى كه مى‏خواهند او را منتقلش كنند به يك عالم ديگرى، برايش كشف مى‏شود كه اين به دست خداى تبارك و تعالى است و اين آدم براى اينكه خدا او را از اين چيزهائى كه حب به او دارد، دارد جدا مى‏كند، دشمن خدا مى‏شود. يكى از محترمين قزوين، ملاهاى خيلى عابد قزوين خداوند رحمتش كند ايشان ظاهراً گفت كه ما رفتيم عيادت يك نفر آدم كه نزديك‏هاى فوتش بود، اين آدم گفت كه آن ظلمى‏را نعوذبالله آن ظلمى را كه خدا به من كرده است به هيچ كس نكرده، من اين بچه‏هايم را چطور تربيت كردم چطور حالا مى‏خواهد مرا ببرد. مسأله اين است آنكه كمر انسان را مى‏شكند اين است كه حب انسان به خودش و حب انسان به رياستش و حب انسان به همه چيزهايى كه موجب حب است، انسان را برساند به آنجائى كه اگر نبى اكرم هم از او بگيرد دشمن او مى‏شود، و آنوقت هم كه مى‏فهمد خدا دارد مى‏گيرد دشمن او مى‏شود. و ما تا اصلاح نكنيم خودمان را، نمى‏توانيم كشور خودمان را اصلاح كنيم. من نمى‏گويم كه اينطور باشيد كه خير، از همه هواهاى نفس بيرون برويد، اين نه براى من و. نه براى شما و نه براى الا من عصمه الله ميسور نيست، لكن ما قدرت داريم كه جلوى زبانمان را بگيريم، نمى‏توانيم بگوئيم زبانمان اختيار ندارد. ما قدرت داريم كه جلوى قلم مان را بگيريم، نمى‏توانيم بگوئيم قلم من اختيار ندارد. ما جلوى زبانمان را، جلوى بيانمان را، جلوى قلم مان را، جلوى عملمان را همه را مى‏توانيم بگيريم، قدرت داريم. اين معنائى كه مى‏توانيم و قدرت داريم و به واسطه او همه مواخذه‏ها و همه گرفتارى‏ها هست هر چه هم انسان حب به يك كسى داشته باشد، يا بغض به يك كسى داشته باشد، قلمش را نگه دارد، لااقل

صحيفه نور ج 14 صفحه 21

اينقدر قدرت داشته باشد كه در نوشته‏هايش دنبال اين نباشد كه بد از هر جا هست پيدا بشود و او بنويسد، ضعف از هر جا هست پيدا شود و او بنويسد.

ما هر چه داريم از اين ملت است، نبايد مردم را سست بكنيم

ما امروز احتياج به اين داريم كه اين ملت را اميدوار كنيم و دلگرم. ما هر چه داريم از اين ملت هست، ما هر چه داريم از اين ملت است، از اين توده‏هاى عظيم انسان است و ما الان مى‏بينيم كه اينقدر از ما كشته شده است از 15 خرداد بگيريد تا بعد از جنگ، اينها همه را در نظر بياوريد، آنقدر از ما كشته شده است، آنقدر از ما معلول شده است، آنقدر از ما بى‏خانمان شده است، آنقدر از ما آواره شده است براى اينكه اين كشور استقلال پيدا كند، آزادى پيدا بشود در آن، براى اينكه ما ديگر آن گرفتارى‏هاى سابق را نداشته باشيم، يك كشور اسلامى داشته باشيم، يك كشور كه تبع خدا و احكام خدا باشد، داشته باشيم.

ما نبايد حالا كه گرفتار هستيم باز به پيروزى هم نرسيده‏ايم، نبايد اين مردم را سست‏شان بكنيم بيايند مجلس را از اين طرف هى اشكال بكنيم، آنقدر خوبى كه در اين مجلس هست از اولى كه مجلس در اين مملكت پيدا شده تا حالا، يك همچو مجلسى با اين افرادى كه در آن هست، من نمى‏گويم توى مجلس هم فرد غير صالح نيست، ممكن است باشد اما صلحا هستند اينها، اين مجلس را بايد حفظش كرد، و مردم را از اين دلسرد نكرد، هى هر روز راجع به مجلس يك چيزى نوشت و هر روز راجع به عرض مى‏كنم ندانستن مجلس، چى مجلس، چى مجلس. ما امروز احتايج داريم كه اگر چنانچه يك نفر آدمى هم كه جزء كسبه هستند و بسيار هم محترمند، جزء كارگرها هستند و آنها هم بسيار محترمند همه محترمند انشاء الله، نبايد ما يك كارگر را دلسرد بكنيم كه دستش وقتى كه مى‏خواهد به كار برود بلرزد، يك كشاورز را دلسرد كنيم كه وقتى دستش مى‏خواهد براى كشاورزى عمل كند بلرزد و يك وكيل را دلسرد كنيم كه وقتى بخواهد صحبت كند بلرزد يا در سرحدات اشخاصى كه مشغول هستند به خدمت دلسردشان كنيم كه آنها هم دستشان بلرزد، ما بايد همه كوشش كنيم كه اميد ايجاد كنيم در اين ملت كه با اميد است كه مى‏توانند اينها پيروز بشوند، با اميد است كه كشاورز مى‏تواند قدرت كشاورزى را زياد كند و با اميد است كه ارتش و پاسدار مى‏تواند در سرحدات جلوى دشمن را بگيرد. ما كه همه به حسب قولمان دشمن با اسلام نيستيم، ما كه با كشور خودمان دشمن نيستيم، ما كه با مصالح كشور خودمان مخالفت نداريم، ما مى‏خواهيم كه اين كشور و اين اسلام و همه اينها انشاء الله به خواست خدا درست بشوند همه ما اين آرزو را داريم، خوب اگر چنانچه همه ما اين آرزو را داريم، چرا بايد دولت اسلامى را تضعيف كنيم؟ چرا بايد مجلس را تضعيف كنيم؟ چرا بايد ارتش را تضعيف كنيم؟ چرا بايد پاسدار را تضعيف كنيم؟ مگر اينها همه اشخاصى نيستند كه دارند براى اين ملت خدمت مى‏كنند؟ خوب همه اينها خدمتگزارند، از آن رئيس جمهور گرفته است تا من طلبه، و همه ارگان‏هائى كه بعد هستند، الان مشغول خدمت هستند. نظرها را نظرهاى بدبينى نكنيد و

صحيفه نور ج 14 صفحه 22

حب و بغض در دل شما آنجور نباشد كه به خلاف واقع حكم كنيد و بنويسيد و بگوئيد. آنچه كه هست بگوئيد، البته نه، من نمى‏گويم تأييد كنيد و فحشا را چيز بكنيد، اين خلاف شرع هست و از گناهان كبيره هست اين، لكن براى موعظه، براى بيدار كردن، نقاط ضعف را بگوئيد، لكن به آرامى، نه اينكه آن كسى كه مى‏شنود كه از قلم شما چه بيرون آمده بدتر كند مطلب را. اگر شما يك مطلبى را بگوئيد كه غرض آلود باشد و به كسى بر بخورد، آن آدم هم آنطور مهذب نيست كه اين را غمض عين بكند، آن هم مطلبى را مى‏گويد غرض‏آلود، يك مقدار بالاتر، آن يك مقدار بالاتر مى‏رود اينكه مقابلش ايستاده است فردا يك مقدار از او بالاتر مى‏رود. ما اگر بخواهيم كه واقعاً كشور خودمان يك كشورى باشد كه براى خودمان باشد، ديگران نتوانند به او تسلط پيدا كنند حالا بايد همه قشرهائى كه هستند، با هم دست به دست هم بدهند، دست بردارند از اين حب و بغض‏هائى كه اساسش هم همان حب نفس است، يك مقدار حب نفس را كنترلش كنند، نمى‏توانند خارجش كنند كمش كنند، موقتاً كمش كنند تا اين پيروزى حاصل بشود، موقتاً جلوى قلم‏ها را بگيرند، و اگر مى‏خواهند نصيحت كنند، نصيحت باشد، نصيحت را آدم ممكن است قبول كند، اما تندگوئى را همان آدمى هم كه هر چه باشد تندگوئى را نمى‏تواند تحمل كند. ما بايد از اين بزرگان چيز ياد بگيريم، خوب مالك اشتر را كه قصه‏اش را شنيده‏ايد كه فحش به او دادند و بعد كه آن مر فهميد كه اين مالك اشتر بود رفت دنبالش، ايشان مسجد رفته بود و مشغول نماز بود و رفت عذرخواهى كرد، كفت من نيامدم اينطور نقل مى‏كنند در مسجد الا اينكه براى توطلب مغفرت كنم. ببينيد چطور تربيت مى‏كند. يك همچو امرى چطور تربيت مى‏كند. يك كسى به خواجه، خواجه نصيرالدين رضوان الله عليه، خواجه كاغذى مى‏گويند نوشته بود، و مسائلى و در ضمن او جسارت كرده بود به ايشان و اسم كلب روى ايشان گذاشته بود، ايشان جواب وقتى كه نوشتند از قرارى كه نقل مى‏شود مسائلى كه او اشكال داشت يكى يكى به طور حكيمانه رفع كرده بودند تا رسيده بود به اينجائى كه به ايشان گفته بود تو سگ هستى، ايشان گفته بود كه نه، من اوصاف و خواص و آثار من با اوصاف و خواص و آثار كلب دو تاست، كلب فلان صفت را دارد من آن صفت را ندارم، من فلان صفت را دارم او ندارد.

حكيمانه اينطورى حل كرده بود قضيه را، خوب اگر خواجه هم يك كاغذ نوشته بود به اينكه نه، تو سگى و پدرت هم سگ است فردا يك كاغذى دريافت مى‏كرد او سه تا چيز رويش گذاشته بود. وقتى ما بتوانيم با زبان نرم، با نصيحت، با قول سالم بدون نيش، بدن اظهار غرض مردم را اصلاح كنيم، دوستان خودمان را زياد كنيم، براى خدا همين معنا باشد خوب چه ادعائى هست كه آدم با قلم خودش به ضد خودش عمل كند. خيلى‏ها خيال مى‏كنند كه اين حرفى كه من مى‏زنم ضد فلان است و سركوب مى‏شود فلان، لكن اول خودش سركوب مى‏شود. اينها توجهى به اين معنا ندارند اول وقتى كه يك همچو شد كه ديدند قلم، قلم آلوده است، اين مورد نفرت واقع مى‏شود. چه ادعائى دارد انسان كه مى‏تواند يك انسانى را دعوت به خير بكند با زبان ملايم، با قلم ملايم، با نصيحت، با دوستى او را به راه راست ببرد آنطور كه انبيا مى‏كردند انبيا بنايشان بر اين بود كه دست به شمشير نبرند الا براى آنها

صحيفه نور ج 14 صفحه 23

كه علاجى ندارند جز شمشيرو فاسد مى‏كنند جامعه را، آن كه فاسد مى‏كند جامعه را و دست از فسادش برنخواهد داشت او را بايد از جامعه جدا كرد و يك غده سرطانى است كه جامعه را فاسد مى‏كند جنگ انبيا مثل يك طبيبى بودند، آنها كه مى‏خواستند اصلاح كنند جامعه را. اگر يك طبيبى آمد و غده سرطانى را، چاقو را در آورد و شكم را پاره كرد و غده سرطانى را در آورد، شما فرياد مى‏زنيد كه شكم مردم را پاره كردى، جانى هستى؟ نه، احترامش مى‏كنيد و اجر هم به او مى‏دهيد و دستش را هم فرض كنيد مى‏بوسيد و خيلى هم خوشحال مى‏شويد براى اينكه اين شكم را پاره كرده، اما براى در آوردن غده سرطانى كه اين را به هلاكت مى‏رساند. انبيا اينطور بودند. انبيا در عين حالى كه خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد: كه چرا اينقدر خودت را به زحمت مى‏اندازى، چرا اينقدر خودت را مى‏خواهى بكشى كه اينها ايمان نمى‏آورند، آنقدر عاطفه داشته است و آنقدر دلش مى‏خواسته است كه مردم صالح بشوند، خوب بشوند، لكن وقتى كه مى‏ديد كه فلان جمعيت اگر باشند مردم را به فساد مى‏كشند شمشير او همان چاقوى طبيب است، او طبيب عالم است و طبيب جامعه است و جامعه را بايد با حسن نيتى كه دارد اصلاح بكند. شمشير على ابن ابيطالب ضربه‏اش مى‏فرمايد كه از عبادت جن و انس هم بالاتر است، براى اينكه اصلاح است، ضربه اصلاحى است، ضربه افسادى نيست. اگر قلم‏هاى ما و زبان‏هاى ما هم اينطورى بشود كه واقعاً بخواهيم اين جامعه پيش ببرد، اين مملكت اصلاح بشود و در حالى كه ما همه گرفتار هستيم، لااقل از اين گرفتارى قلم ما، مردم بيرون بيايند، آخر اين گرفتارى گرفتارى زيادى است. اگر بخواهيم جامعه را اصلاح بكنيم بايد يك قدرى فكر بكنيم كه حالا خوب است كه ما قلم‏ها را يك قدرى غلاف كنيم و يك قدرى مردم را نصيحت كنيم، اگر قلم مى‏گويم قلم‏مان اصلاحى باشد، دنبال اين نرويم هى عيب پيدا كنيم و هى بنويسيم، شما كه اين عيب را پيدا كرديد و نوشتيد حريف شما هم همين يك عيب ديگرى براى شما مى‏تراشد فردا زياد ترش مى‏كند. آن يكى هم همين طور، همين طور تا آخر. اگر يك كسى بايستد سر اين كوچه فحش بدهد به يك نفر آدم اگر آن آدم رد شد و رفت، يا خير، آمد و گفت نه شما اين مطلبى كه گفتيد آنطور نبوده من نكردم اين كار را، فلان، تمام مى‏شود، اصلاح مى‏شود آن و اما اگر او هم بخواهد شايد يك فحش ديگرى داد اين فحش دوم دوباره زيادترش مى‏شود. بايد يك فكرى همه بكنند آنهائى كه اهل فكرند، اهل قلمند، آنهائى كه صالحند، اين صلحا بايد بنشينند و در صدد اين باشند كه اميد بدهند به اين جامعه، اين مردم احتياج به اميد دارند، ديگران دارند اينها را نااميد مى‏كنند، ديگران مى‏گويند كه همه به هم ريختند اصلاً مملكتى نيست اينجا، مائى كه بايد همه كوشش كنيم به اينكه نخير نظامى هست اينجا و اين نظامى است كه بهتر از نظام‏هاى ديگرى است. كجا سراغ داريد شما يك نظامى را كه يك نفر بقال هم آزاد بشود به اينكه به يك رئيس جمهور هر چه مى‏خواهد بگويد، به نخست وزير هر مى‏خواهد بگويد، به رئيس مجلس هر چه مى‏خواهد بگويد، كجا شما همچو چيزى را داريد؟ خوب شما سران ممالك ديگر را هم ببينيد، كارهاى آنها را هم ببينيد، معامله آنها را با ملت ببينيد، معامله اينها را با ملت. وقتى اينطور باشد، چرا ما با قلم‏هايمان اينها را به هم بيندازيم؟ چرا زياد كينم؟ اگر فرض كنيد

صحيفه نور ج 14 صفحه 24

يك كدورتى - فرض كنيد - بين دو طايفه باشد خوب ما بايد دنبال اين برويم كه اصلاح كنيم اين را با قلم مان، با گفتارمان، اجتماع كنيم، با هم باشيم، برادريم، همه مى‏خواهند كه اين مملكت اصلاح بشود. اگر با قلم ما، با قدم ما، گفتار ما، خداى نخواسته يك آسيبى به اين مملكت برسد، يك آسيبى به اين جمهورى اسلامى برسد، در خارج بگويند اينها نمى‏توانند اداره بكنند، خودمان هم دامن بزنيم به اين. چرا بايد ما به واسطه يك بغضى كه با يك شخصى يا با يك جمعى داريم، در دنيا يك طورى بگوئيم كه دنيا به جمهورى اسلامى بدبين بشود؟ جمهورى اسلامى را خودتان كه مى‏خواهيد آن را، يك كارى بكنيد كه دنيا لااقل اينطور كه دارند خودشان تبليغ مى‏كنند، ديگر دست ما هم دنبال تبليغ نباشد، به حرف‏هاى ما هم استشهاد نكنند آنها. بايد توجه به اين مسائل داشت، انسان خيلى گرفتار است انسان خداوند ما را از اين گرفتارى‏ها نجات بدهد و خداوند ما را از شر خودمان نجات بدهد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 27

تاريخ: 10/11/59

بيانات امام خمينى در جمع معلمان علوم دينى سراسر كشور

معلم امانتدارى است كه انسان امانت اوست

بسم الله الرحمن الرحيم‏

از آقايان تشكر مى‏كنم كه در اين هواى سرد و در اين جاى كوچك زحمت كشيدند و تشريف آوردند. انشاء الله خداوند همه را موفق كند به خدمت به اسلام و كشورشان.

شما مى‏دانيد كه اين بچه‏هاى كوچك كه در دبستان هستند و بعد از آن در جاهاى ديگرى مثل دبيرستان و بعد هم منتهى مى‏شوند به دانشگاه‏ها، همين‏ها سرمايه اين كشور هستند، يعنى سرمايه علمى و سازندگى علمى اين كشور هستند و مى‏دانيد كه اين كودكان از اولى كه وارد مى‏شوند در محيط تعليم، يك نفوس سالم ساده و بى آلايش و قابل قبول هر تربيتى و هر چيزى كه به آنها القاء مى‏شود، هستند، و اينها از اول كه وارد در كودكستان مى‏شوند اماناتى هستند الهى به دست آنهائى كه در كودكستان آنها را تعليم مى‏دهند و همين امانات از آنجا منتقل مى‏شوند به جاهاى ديگر و به دست معلمين ديگر تا برسد به آنجائى كه رشد كردند و بزرگ شدند و وارد شدند در مراتب عاليه و دانشگاه‏ها. اگر چنانچه اين اطفال را از اول يك نحو تربيت بكنند كه در آن انحراف نباشد، تربيت‏هاى مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاك انسان ها باشد، از آن اول وقتى كه آن معلمين دبستان و كودكستان، بعد بالاتر تحت تربيت واقع مى‏شوند، با همان ترتيب وارد مى‏شوند به دبيرستان مثلاً و اگر اينجا هم همان تربيت به صراط مستقيم باشد و آنها را به آن راهى كه فطرتشان اقتضاء دارد هدايت كنند معلمين، از باب اينكه اينها جوان هستند و اول بچه بودند و الان جوان ديگرى شدند و در آنجا اگر باز تعليم و تربيت يك تربيت انسانى باشد، با همان حال كه پذيرش هر تربيتى در نوسال‏ها و ميانسال‏ها خيلى زود انجام مى‏گيرد، وارد مى‏شوند به مراتب بعد، آنجا هم اگر چنانچه تربيت يك تربيت انسانى باشد و موافق با فطرت انسان كه همان فطرت وديعه گذاشته از خداست، فطرت الله التى فطرالناس عليها آنطور باشد، در دانشگاه هم همانجور تربيت باشد، اينها بعد كه تحويل به جامعه داده مى‏شوند و مقدرات جامعه قهراً به دست اينها سپرده مى‏شود بالمال، يك كشور را كشور نورانى، كشور انسانى، كشور به فطرت الله تربيت مى‏كنند و كشور را به جلو مى‏برند. اگر شما بخواهيد تعليم كنيد فقط اطفال را و كارى به اين نداشته باشيد كه در پهلوى تعليم و تربيت انسانى، تربيت اخلاقى باشد، اينها با همان علم بدون تربيت مراحل را طى مى‏كنند و علم بدون تربيت آنها را يا اكثر آنها را رو به فساد مى‏كشد.

صحيفه نور ج 14 صفحه 28

انسان از اول اينطور نيست كه فاسد به دنيا آمده باشد از اول با فطرت خوب به دنيا آمده، با فطرت الهى به دنيا آمده، كل مولود يولد على الفطره كه همان فطرت انسانيت، فطرت صراط المستقيم فطرت اسلام، فطرت توحيد است، اين تربيت‏هاست كه يا همين فطرت را شكوفا مى‏كنند و يا جلوى شكوفائى فطرت را مى‏گيرند، اين تربيت‏هاست كه يك كشور را ممكن است به كمال مطلوبى كه از هر جامعه انسانى است برسانند و يك كشور، كشور انسانى باشد، كشور مطلوب اسلام باشد و همين تربيت‏ها يا تعليم‏هاى بدون تربيت ممكن است كه اينها را در آنوقتى كه مقدرات يك كشورى دست آنهاست و همه چيز كشور به دست آنهاست، كشور را به تباهى بكشند، و شما آقايان معلمين و همه معلم‏هائى كه در سرتاسر كشور هستند و همه اساتيدى كه در دانشگاه‏ها هستند مسؤولند نسبت به اين امانتى كه خداى تبارك و تعالى و اولياء اطفال و اولياى اينها به شما سپرده‏اند، همه مسؤول هستيد. گمان نكنيد شما يك، ده نفر، پنجاه نفر پيش شما هست و شما آن پنج نفر يا ده نفر، يا پنجاه نفر را تعليم مى‏دهيد و ممكن است كه خيال كنيد كه اين عده چيزى نيستند، ديگران كارها را انجام بدهند. ممكن است در بين همين ده نفر، همين پنجاه نفر كه شما تعليم مى‏دهيد، يك شخصى پيدا بشود كه بعدها بشود، يك مقام عالى داشته باشد، رئيس جمهور يك مملكت بشود، نخست وزيرش بشود، مراتب عاليه كشور دست او بيايد. اگر چنانچه همين يك نفرى كه پيش شما بوده و بعد هم رفته پيش كسان ديگر تا رسيده به آن آخر يك تربيت فاسدى بشود، يعنى يا تعليمى باشد و هيچ كارى به اين نداشته باشند كه اين بايد تربيت انسانى هم بشود، يا خداى نخواسته معلم منحرفى باشد و اين كودك از اول و بعد هم در مراتب ديگر تحت يك تربيت انحرافى واقع بشود، ممكن است همين يك نفر يك كشور را به باد فنا بدهد.

رضاخان هم يك نفر بود وقتى هم كه آمد به تهران يك نفر آدمى بود كه در يك فوجى، در يك چيزى يك منصب كوتاهى داشت، لكن دريافته بودند آنهائى كه مى‏خواستند با قلدرى اين مملكت را چپاول كنند كه اين اهل اين كار است، از اين جهت او را فرستادند. ممكن است كه از زير دست شما اگر تربيت يك تربيت صحيح نشود يك رضاخان بيرون بيايد، يك محمد رضا بيرون بيايد شما كه نمى‏دانيد كه اين آدمى كه پيش شما ولو حالا فرض كنيد كه از اين كشاورزى است، بچه كشاورزى است يا بچه كاسبى است آمده، شما كه اطلاع نداريد كه اين بچه كشاورز و كاسب بعدها چه خواهد شد.

رضاخان هم يك آدمى بود كه بچه يك نفر آدم پائينى بود، لكن چون تربيت، تربيت انسانى نبوده است و اسلامى نبوده است، يك نفر آدم كه فاسد از كار در آيد يك كشور را به سال‏هاى طولانى به فساد مى‏كشد، چنانچه شما ديديد كه اين پدر و پسر از باب اينكه تربيت انسانى و اسلامى نداشتند، با اينكه يك نفر بودند، لكن يك مهره‏اى كه خارجى ها او را تقويت مى‏كردند. پس شما گمان نكنيد كه من يك بچه كاسبى پيش من هست و اين چيزى نيست، مى‏رود كاسب مى‏شود، يا يك بچه فرض كنيد كشاورزى پيش من هست، اين هم گمان نكنيد، شما فكر اين را بكنيد كه اين بچه ممكن است يك

صحيفه نور ج 14 صفحه 29

وقتى رئيس يك كشور بشود، رئيس يك ارتش بشود، آنوقت كه اين رئيس كشور شد، رئيس ارتش شد، كشور را به تباهى مى‏كشد و ارتش را به تباهى مى‏كشد. هميشه اكثراً افراد، نادر هستند كه وارد مى‏شوند و يك كشور را يا ترقى مى‏دهند و يا تنزل مى‏دهند و شما بايد توجه به اين معنا داشته باشيد كه اگر تربيت‏تان، تربيت خدا نخواسته خلاف انسانى و اسلامى باشد، هر كارى كه او بعدها بكند شما هم شريك جرميد و اگر تربيت يك تربيت انسانى و روى فطرت انسان باشد بعدها هم كه هر كار خوبى بكند شما شريك هستيد در آن كار خوب. معلم امانتدارى است كه غير همه امانت‏ها، انسان امانت اوست امانت‏هاى ديگر را اگر كسى خيانت به آن بكند خلاف كرده است، لكن يك قالى را كه به آن امانت داده بودند از بين برده است، در جامعه يك چيزى درست نمى‏شود، يك شخصى ضررى كرده است و اين هم بايد ضرر او را جبران كند اما امانت اگر انسان شد، اگر يك طفل قابل تربيت شد، اگر خداى نخواسته اين امانت به آن خيانت شد، يك وقت مى‏بينيد خيانت به يك ملت است، خيانت به يك جامعه است، خيانت به اسلام است. بنابراين شغل در عين حالى كه بسيار شريف است و بسيار ارزنده است، از باب اينكه همان شغل انبياست كه براى انسان سازى آمده بودند لكن مسؤوليت بسيار بزرگ است، چنانچه مسؤوليت انبيا هم بسيار بزرگ بود.

اهميت تربيت از تعليم بيشتر است

بايد خيلى شما توجه كنيد به اينكه يك فرد عادى نيستيد شماها. اگر فرض كنيد در يك اداره‏اى يك نفر آدم يك خلاف كرد، در يك وزارتخانه يك نفر آدم يك خلاف كرد، آن خلافى كه در يك وزارتخانه مى‏شود يا يك اداره مى‏شود، با اين خلافى كه در جاهائى كه تربيت و تعليم بايد واقع بشود و در آموزش و پرورش مى‏شود، بسيار فرق دارد. آنطور نيست كه در يك وزارتخانه اگر يك كسى خلاف كرد، خلافش همچو باشد كه يك كشور را به هم بزند، مگر نادراً يك همچو اتفاقى بيفتد، اما اگر چنانچه در آموزش و پرورش يك بچه‏اى فاسد از كار درآمد، يك بچه‏اى با اخلاق شيطانى تربيت شد، با اخلاق استكبارى تربيت شد، اين بچه با اخلاق شيطانى، با اخلاق استكبارى امكان اين را دارد كه يك كشور را تباه كند و يك انسان‏هاى زياد را تباه كند و تمامش، ما، شما كه مشغول اين شغل عظيم هستيد، در تمام آنها، هم در خوبى‏هايشان و هم در بدى‏هايشان شريك هستيد، گاهى شريك جرميد و گاهى شريك يك نورانيتى كه شما ايجاد كرديد. بايد خيلى توجه شما داشته باشيد كه شماها يك مردم عادى نيستيد، شماها معلم نسلى هستيد كه در آتيه همه مقدرات كشور به آن نسل سپرده مى‏شود. شما امانتدار يك همچو نسلى هستيد و تربيت شما و تعليم شما بايد همراه هم باشد. فقط اين هم وظيفه نيست براى معلم علوم دينى، اين وظيفه است براى تمام معلمين در هر رشته هستند و تمام اساتيد دانشگاه در هر رشته‏اى هستند. همانطورى كه معلم علوم دينى فقط اگر بخواهد علوم دينى را ياد بدهد و توجه به اخلاق دينى نداشته باشد، توجه به سازندگى اين طفل يا اين جوان نداشته باشد ممكن است غائله بار بياورد و كشور را به تباهى بكشد، معلم غير علوم دينى هم همين طور است، در هر

صحيفه نور ج 14 صفحه 30

رشته‏اى كه تعليم واقع مى‏شود، اگر چنانچه در آن رشته خداى نخواسته انحراف ايجاد بشود، معلمين يا اساتيدى باشند كه انحراف ايجاد بكنند، هم خودشان شريكند در اين جرم‏هائى كه از آنها صادر مى‏شود و هم كشورشان به تباهى كشيده مى‏شود به حسب امكان، اين همچو نيست كه وظيفه شما آقايان كه معلم دينى هستيد، اين باشد كه تربيت كنيد، شما بايد اين عده‏اى كه در دست شماست، تعليم كنيد و اهميت تربيت را از تعليم بيشتر بدانيد.

اگر انسان فقط بندگى خدا را بپذيرد هر كارى انجام بدهد عبادت است‏

تربيت كنيد آنها را به اخلاق انسانى، اخلاق اسلامى و به توجهات آنها را به خدا بدهيد و آنها را از اين فسادهايى كه در جامعه‏هاى منحط واقع مى‏شود، بپرهيزانيد و به آنها تذكر بدهيد كه اگر چنانچه شماها يك تربيت اسلامى انسانى داشته باشيد، هم براى خودتان سعادت است، هم براى كشورتان سعادت است بايد شما اينها را از آن طبيعت منحطى كه انسان را به انحطاط مى‏كشد، آن حب جاه و حب مال و حب منصب احتراز بدهيد، اينها را از آن چيزهايى كه خار راه انسان هستند، مانع ترقى انسان هستند احتراز بدهيد، به آنها بفهمانيد كه انسان تا سرش توى اين آخور طبيعت است انسان نيست. اينهائى كه همه توجهشان به اين است كه چيزى به دست بياوريم و يك زندگى رفاه درست كنيم، اينها توى آخور طبيعت سرشان هست و در آخر هم مثل يك حيوانى كه در آخور سرش هست محسوب مى‏شود. شماها بايد به اينها بفهمانيد كه زندگى شرافتمند زندگى است، زندگى انسانى، زندگى شرافتمند است، بايد شما آنها را از عبوديت غير خدا باز داريد و به عبوديت خدا، به بندگى خدا آنها را تربيت كنيد اگر چنانچه از راه عبوديت خدا انسان وارد شد در جامعه يا نظر انداخت به امور، اين از اين راه و از اين كانال وقتى واقع شد، وارد شد، كارهايش همه الهى مى‏شود انسان اگر عبوديت خدا را فقط، بندگى خدا را فقط بپذيرد و از عبوديت ساير چيزها يا ساير اشخاص احتراز كند، از كانال عبوديت خدا در دنيا وارد بشود، در طبيعت وارد بشود، از كانال عبوديت خدا مدرسه برود، در وزارتخانه وارد بشود، در جامعه وارد بشود، هر كارى كه انجام بدهد عبادت است، براى اينكه مبداء عبوديت خداست. شما ملاحظه كرديد كه در قرآن شريف و همين طور در نماز وقتى كه مى‏خوانيد نماز را، نسبت به رسول اكرم عبده و رسوله عبد را بر رسالت مقدم داشتند و ممكن است كه اصل اين اشاره به اين باشد كه از كانال عبوديت به رسالت رسيده است، از همه چيز آزاد شده است و عبد شده است، عبد خدا نه عبد چيزهاى ديگر، دو راه بيشتر نيست يا عبوديت خدا يا عبوديت نفس اماره، اين دو راه است، اگر انسان از عبوديت ديگران آزاد بشود و عبوديت خدا را بپذيرد كه لايق اين است كه انسان عبد او باشد كارهايى كه انجام مى‏دهد، انحراف ندارد. يعنى انحراف عمدى نخواهد كرد. تمام اينهائى كه انحرافى هستند چه عقايد انحرافى و چه اعمال انحرافى و چه قلم‏هاى انحرافى، چه نطق‏هاى انحرافى است، اينها براى اين است كه از كانال عبوديت الله عبور نكرده‏اند اينها بنده هواهاى نفسانى هستند. اين بچه‏هاى كوچك كه در دست معلمين درجه پائين به اصطلاح در درجه‏اى

صحيفه نور ج 14 صفحه 31

كه از حيث كلاس جلوتر است، اين بچه‏ها لايق اين هستند كه يك انسان بشوند، لايق اين هستند كه يك انسان به تمام معنا بشوند و لايق اين هستند، قابل اين هستند كه يك شيطان بشوند، يك حيوان بشوند. تربيت است كه اين طفل را يا به راه انسانيت وامى‏دارد يا به راه حيوانيت. اگر چنانچه مقامات دنيا راهى انسان به رخ اينها بكشد و هى از مقامات و از درجات و از شغل‏ها دل اين كودك را انباشته كند، اين همين طورى بار مى‏آيد، غير از آن چيزى كه در آن مرتبه ياد گرفته است و در قلبش واقع شده است و چون قلب، قلب صاف نورانى است زود قبول كرده است، در مرتبه بعد هم كه برود دنبال اين مى‏رود كه يك سندى به دست بياورد كه يا به طور مشروع - فرض كنيد - حقوق بگير بشود، يا چپاولگر بشود. اگر در ذهن اين بچه‏ها شما، هى انباشته كنيد شغلتان چطور مى‏شود، مقامتان چه مى‏شود، مرتبه‏تان چه مى‏شود، مرتبه‏تان چه مى‏شود، به باغ مى‏رسيد، به دنيا مى‏رسيد، اينها همه توجهشان به همان مى‏شود، كانه چيز ديگرى غير از اين نيست و اگر چنانچه به آنها اين معنا را تزريق كنيد كه ما با شرافت انسانيت بايد در اين كشور زندگى كنيم، همان معنائى كه حاصل مى‏شود از براى آن چپاولگرى كه مال مردم را مى‏برد يا آن منحرفى كه حقوق مى‏گيرد، براى اين هم اگر چنانچه براى خدا كار كند آن مطالب حاصل مى‏شود، لكن بين دوتايش فرق است. او از كانال خيانت رسيده است به يك خانه و اين از كانال عبوديت خدا رسيده است به آن خانه، اين اعتنا به آن خانه نداشته است لكن احتياج طبيعى بوده است رسيده به آن، آن همه توجهش رسيدن به اين است، ديگر كارى به چيز ديگرى ندارد. اگر چنانچه انسان هدايت نشود به آن طريق مستقيمى كه خداى تبارك و تعالى جلوى پاى انسان گذاشته است، اگر اين راه را نرود راه‏ها همه‏اش ديگر اعوجاج و انحراف است. اگر منحرفين و معوجين در يك كشورى سرنوشت آن كشور را به دست بگيرند، آن كشور رو به انحطاط مى‏رود، رو به انحراف مى‏رود، و اگر افاضل و دانشمندانى كه با فضيلت هستند، با فضيلت انسانى هستند اينها سررشته‏دار يك كشور بشوند، فضيلت در آن كشور زياد مى‏شود، براى اينكه در آن مقامى كه هستند، مردم به حسب عادت توجه به آنها دارند و حرف‏هاى آنها در ذهن‏هاى عمومى مردم كارگر است و تأثير مى‏كند. و چه بسا كه حرف يك نفر آدمى كه در جامعه مورد توجه است يك جامعه را رو به فساد ببرد و همين طور از آن طرف، يك حرف آدمى‏كه در جامعه رو به، توجه به آن دارند، ممكن است يك جامعه را رو به صلاح ببرد و شما آقايان مى‏خواهيد كه يك همچو افرادى را به جامعه تحويل بدهيد، خيال نكنيد كه يك فرد عادى است. اين فرد عادى محتمل است كه بعدها بشود يك رئيس مملكتى، بعدها يك مقامى پيدا بكند. وقتى آن مقام را پيدا كرد آنوقت ميزان است. اگر منحرف است، در پيش شما به انحراف كشيده شده باشد و از پيش شما هم وقتى رفته بالاتر، آنجا هم به انحراف كشيده شده باشد و هكذا. اين ممكن است يك فرد باشد و يك جامعه را فاسد كند. انبيا يك نفر بودند، يك نفر آدم بودند، لكن از باب اينكه يك آدمى بود كه از كانال عبوديت رسيده بود به مقام رسالت، همه چيزش انسانى بود يك جامعه بزرگ را از زمان خودشان تا بعدها اصلاح كردند، يك نفر بودند ولى يك نفرى كه جامعه‏ها را اصلاح مى‏كردند، اگر انبيا از بشر مستثنى بودند، يعنى

صحيفه نور ج 14 صفحه 32

بشرى بودند به استثناى انبيا، الان حكايت‏هايى در دنيا بود و فضاحت‏هايى در دنيا بود كه نظيرش را كسى نمى‏توانست بفهمد. حالا هم كه انبيا زحمت كشيدند و افتخار دادند بشر را به تعليمات و تربيت‏شان، از باب اينكه منحرفين باز زياد بودند و آنها هم در مقابل انبيا ايستادند و - انحرافى - اين مردم را دعوت به انحرافات كردند، حالا هم آنچه كه بركات هست در دنيا، از انبياست. شما اگر چنانچه در آن پرونده‏هائى كه در دادگسترى سراسر دنيا هست، ملاحظه بكنيد، پرونده جنايت از آن اشخاصى كه به انبيا اعتقاد پيدا كردند - تربيت انبيا واقع شدند - تحت تربيت انبيا واقع شدند، پرونده جنايت كم مى‏بينيد يا نمى‏بينيد، همه پرونده‏هاى جنايات و همه پرونده‏هاى مالى و جانى و امثال اينها مال آنهاست كه از تربيت انبيا كنار بودند ولو نماز مى‏خواندند اما نمازى بوده است كه از كانال عبوديت نبوده، ولو اعمالى كه بجا مى‏آوردند اعمال صالحه هم فرض كنيد بوده لكن از راه مستقيم عبوديت نبوده است آن هم كه بجا مى‏آورده است همه توجهش باز به خودش بوده است.

شما اگر بتوانيد اين بچه‏ها را تربيت كنيد به طورى كه از اول بار بيايند به اينكه خداخواه باشند، توجه به خدا داشته باشند، شما اگر عبوديت الله را و پيوند با خدا را به اين بچه‏ها تزريق كنيد، و اين بچه‏ها زود قبول مى‏كنند امر را، اگر عبوديت خدا را به اينها و تربيت الهى را و آنكه هر چه هست از اوست به اينها القاء كنيد و آنها بپذيرند، خدمت كرديد به اين جامعه. بعدها دسترنج‏هاى شما ارزشمند خواهند شد. و اگر خداى نخواسته بر خلاف اين باشد، به اين امانت خداى نخواسته هر كس كرده باشد خيانت كرده است و اين غير از همه خيانت‏هاست، خيانت به انسان است خيانت به اسلام است، خيانت به عبوديت الله است.

خيلى بايد چشم‏ها را باز كنيد و شغل خودتان را كه انتخاب كرده‏ايد، بسيار شغل عالى است لكن به مسؤوليتش هم بايد توجه بكنيد. تربيت كنيد، مهم تربيت است. علم تنها فايده ندارد علم تنها مضر است. گاهى اين باران كه رحمت الهى است وقتى كه به گلها مى‏خورد بوى عطر بلند مى‏شود، وقتى كه به جاهاى كثيف مى‏خورد بوى كثافت بلند مى‏شود، علم هم همين طور است. اگر در يك قلب تربيت شده علم وارد بشود عطرش عالم را مى‏گيرد و اگر در يك قلب تربيت نشده يا فاسد بريزد اين علم و وارد بشود، اين فاسد مى‏كند عالم را اذا فسد العالم فسدالعالم و اگر صالح بشود صالح مى‏كند، يك شعاع‏هاى زيادى دارد كه به صلح، به اصلاح و به خوبى مى‏رساند مردم را و شما متصدى يك همچو امرى هستيد، شماها متصدى هستيد كه اين عالم را به نور برسانيد، از ظلمات اين بچه‏هائى كه نورانى هستند آن نورانيت آنها را شكوفا كنيد. شما متصدى يك امر بزرگ هستيد، آنها را تربيت اسلامى و صحيح بكنيد تا انشاءالله كشور شما سعادت خودش را پيدا بكند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 36

تاريخ: 15/11/59

بيانات امام خمينى در جمع كارگران معادن ذوب آهن، اعضاى جهاد سازندگى شهرستانهاى زرند، ماهان و كرمان، مسؤولان بنياد مستضعفان سراسر كشور و كارمندان سازمان بنادر و كشتيرانى‏

همه بيدار باشند و دعوت‏هاى به اعتصاب، جنجال و امور خلاف نظم را نپذيرند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

دستجات مختلفى كه امروز اينجا تشريف دارند و در بين آنها بعض معلولين هم مشاهده مى‏شوند، اينها چون جمعيت‏هاى، دستجات زيادى هستند، من نمى‏توانم به اسم هر يك صحبت كنم، من چون مزاج كم دارم از اين جهت چند كلمه‏اى به طور كلى با شما آقايان در ميان مى‏گذارم. يك مطلب مهمى كه بايد كارگران كارخانه‏ها، كارگران معادن و همه كارگران در هر جا كه هستند و كارمندان در هر جاى كشور هستند، توجه به آن بكنند و آن اين است كه نظم را در هر جا كه هست مراعات كنند. اگر در يك كارخانه‏اى كه در يك معدنى در يك اداره‏اى بنا باشد كه با بى‏نظمى بخواهند انجام عمل كنند، اين بى‏نظمى موجب اين مى‏شود كه آنها نتوانند به وظايف اسلامى خودشان، به وظايف ملى خودشان عمل كنند. پس لازم است كه همه كارگرها و كارمندان به يك نظم خاصى و با گوش كردن به آنهائى كه در رأس هستند عمل كنند كه به نتيجه مطلوب انشاءالله برسند. شما مى‏دانيد كه ما در ظرف قريب به پنجاه سال، تمام اين كارخانجاتى كه ما داشتيم و تمام اين معادنى كه ما داشتيم در خدمت ملت نبوده است بلكه زحمت را ملت ما كشيدند و عملگى را آنها كردند و منافع را دشمنان آنها بردند. شماها در معادن، با آن سختى‏ها و با آن زحمت‏ها كار كرديد و كارگران معدن نفت با آن رنج‏ها و زحمت‏ها كار كردند، نتيجه كارهاى همه را دشمن‏هاى همين ملت بردند. امروز كه كشور شما مال خود شماست و منافع كشور شما براى خود شما و ملت شماست نبايد با آن روز مقايسه كنيد. امروز وظيفه است براى همه ما كه براى اين كشور خدمت كنيم و اقتصاد اين كشور را به پيش ببريم تا محتاج به ديگران نباشيم. اين اختصاص به كارگرها يا كارخانه‏هاى خاصى ندارد، تمام سراسر كشور، آنهايى كه مشغول يك كار توليدى هستند، اينها تمام، امروز هر كارى بكنند براى كشور خودشان و براى ملت خودشان است و بايد با كمال فداكارى كارها را انجام بدهند و حفظ نظم را در همه جا بكنند و اگر خداى نخواسته كسانى كه مى‏خواهند در اين كارخانه‏ها يك جنجالى بپاكنند، آنها را نپذيرند و از تبليغات سوء آنها بر حذر باشند. امروز هر دعوت به بيكارى و كم‏كارى و هر دعوت به اعتصاب، خيانت به اين كشور است و خيانت به جمهورى اسلامى. امروز مثل ديروز نيست كه دعوت مى‏شديد

صحيفه نور ج 14 صفحه 37

شما به اعتصاب. آن اعتصاب سرنوشت‏ساز بود و آن كم كارى سرنوشت‏ساز بود، شما را مى‏گفتند كه اعتصاب كنيد تا چپاولگران را از كشور خودتان دور كنيد و بحمدالله عمل كرديد و به نتيجه رسيديد. امروز عكس آن روز است، دعوت به اعتصاب، دعوت به كم كارى، دعوت به جنجال، دعوت به كارهاى مخالف اسلام، به ضرر خود شما و به ضرر كشور شما هست. پس شما بايد بيدار باشيد و همه كاركنان و كارمندان در هر جاى از كشور هستند بايد بيدار باشند كه دعوت‏هاى به اعتصاب را، دعوت‏هاى به كم كارى و بيكارى را، دعوت‏هاى به جنجال و امور خلاف نظم را نپذيرند، كنار بزنند آن اشخاصى را كه مى‏خواهند شما براى ملتتان كار نكنيد. اين يك امر كلى است براى همه شما.

اگر چنانچه از اين اختلاف اندازها پيروى كنيد مملكت شما به دامن آمريكا مى‏افتد

و اما مطلب ديگرى كه مهم است و من كراراً تذكر داده‏ام و امروز هم تذكر مى‏دهم اين است كه ما امروز در حال جنگ هستيم، در حال جنگ با ابرقدرت‏ها هستيم و اگر چنانچه ما كه در حال جنگ هستيم و دشمن‏هاى ما مى‏خواهند ملت ما را به اسارت بكشند و تمام سران را از بين ببرند، بايد اين ملت با هم اجتماع كنند و همان وحدتى كه در اول انقلاب بود و نتيجه بزرگ آن را ديديد، باز هم حفظ كنند. اينطور نباشد كه گروه‏هاى مختلف، احزاب مختلف و اشخاص مختلف در يك موقعى كه ما همه احتياج به وحدت كلمه داريم، اختلاف ايجاد كنند، تشنج ايجاد كنند. البته آنهائى كه مى‏خواهند اين نهضت را و اين انقلاب را از بين ببرند و كشور ما را مى‏خواهند به حال زمان طاغوت برگردانند، آن كنار نشستند و اشخاص كه در داخل هستند، آنها را وادار به عمل‏هايى مى‏كنند و نوشته‏هائى مى‏كنند و گفتارى مى‏كنند كه در اين انقلاب اختلاف واقع بشود و ملت‏هاى ما و ملت بزرگ ما طايفه‏هاى مختلف بشوند، يك طايفه به اسم يك گروه تظاهر كنند و يك طايفه به اسم يك گروه ديگر. اين از امورى است كه القاء شده است به اشخاص يا گروه‏ها و شايد خودشان هم مطلع نيستند. شياطينى كه در خارج نشستند و نقشه كشيدند براى نابودى همه ما خود ما را وادار مى‏كنند كه تيشه به ريشه خودمان بزنيم. اگر كسانى توجه به اين معنا داشته باشند كه در صدر مشروطيت كه احزاب مختلف پيدا شد، دنبال آن پيروزى كه ملت پيدا كرده بود، اين احزاب مختلف به جان هم افتادند و اين كشور را تباه كردند، شما گمان نكنيد كه احزابى كه در ممالك ديگرى هست، در صدر مشروطيت در انگلستان بود آن احزاب و با همان كارى كه آنها مى‏كردند و حزب بازى مى‏كردند ماها را به اختلاف مى‏كشيدند و خود آنها با هم دشمنى نداشتند. هيچ حزبى بر ضد مصالح كشور خودش عمل نمى‏كرد، اگر با هم، هم اختلاف سليقه يا اختلاف رويه داشتند، عاقلانه بود، با حساب بود، اينطور نبود كه يك دسته، دسته ديگر را آنچنان تضعيف كنند كه كشورشان آسيب ببيند. مع الاسف همان احزابى كه در آنجا بودند به ما نمايش مى‏دادند كه كشور بايد احزاب داشته باشد و احزاب هم بايد مخالف با هم باشند و ما را و احزاب ما را روبروى يكديگر قرار مى‏دادند و به ضرر هم صحبت مى‏كردند و به ضرر هم قلمفرسايى مى‏كردند و نتيجه اين شد كه به ضرر كشور بود. طرز احزاب در ساير كشورهاى بزرگ و از قبيل شوروى (اگر باشد

صحيفه نور ج 14 صفحه 38

احزابى در آن) و در، از قبيل انگلستان، فرانسه، آمريكا، با وضع احزاب در مملكت امثال ما مختلف است. هيچ وقت نخواهيد ديد كه دو حزب در آمريكا باشد كه يكيشان يا هر دويشان بر خلاف مصلحت آمريكا عمل كنند. شما ديديد كه در همين چند وقت، چند روز اين مخالفتى كه بين دو حزب در آمريكا بود و مى‏خواستند يك دسته‏اى را يك نفر براى خودشان رئيس جمهور كنند آن دسته هم يكى ديگر را، بعد از آنكه آن يكى برد قضيه را و رئيس جمهور شد، آن حزب ديگر نيفتادند به جان او و كارشكنى كنند، تبريك گفتند و بلا اشكال مشغول خدمت هستند براى كشور خودشان و با وحدت كلمه كشور خودشان را پيش مى‏برند، اما در ممالكى كه توجه به مسائل ندارند و ديدهاى سياسى ندارند، اينها اگر چنانچه گروه‏هائى درست كنند يا احزابى درست كنند، اينطور نيست كه بعد از آنكه كانديد يك حزبى در يك امرى پيش برد ديگران بيايند تبريك بگويند و كمك كنند او را، ديگران مخالفت مى‏كنند و كارشكنى مى‏كنند. بايد اين ملت بيدار بشود، بايد اين سران و دولتمردان شم سياسى پيدا كنند، اينها شم سياسى ندارند، توجه به مسائل و مسائلى كه براى حفظ اين كشور است ندارند، اينها را اشخاصى كه تعهد به اسلام ندارند، تحريك مى‏كنند چه از خارج و چه از داخل و به جان هم مى‏اندازند و برخلاف مصالح كشور خودشان عمل مى‏كنند. من نمى‏خواهم يك مثلى كه معروف است بگويم لكن مثل ما، نظير همان مثل معروف است كه ما را، كشور ما را، ملت ما را به اسارت مى‏خواهند ببرند و خود ما كمك مى‏كنيم به اين اسارت خود ما به روى هم پنجه مى‏اندازيم، خود ما جديت مى‏كنيم كه مملكت خودمان را ضعيف كنيم، خود ما در جبهه‏بندى‏هايمان تضعيف روحيه‏هاى ارتش و روحيه‏هاى كاركنان و روحيه‏هاى كارمندان هست و اين بزرگترين خطائى است كه ما داريم ما اگر اختلاف سليقه داريم، اختلاف بينش داريم، بايد بنشينيم و با هم در محيط آرام صحبت كنيم و مسائل خودمان را به ميان بگذاريم و حل كنيم، با تفاهم مسائل را حل كنيم، نه اينكه جبهه‏گيرى كنيم، يكى يك طرف بايستد با دارو دسته خودش و يكى يك طرف بايستد با دارو دسته خودش و كوشش كنند در تضعيف يكديگر و كوشش كنند در تضعيف كشور اسلامى. اينها براى اين است كه تعهد اسلامى نيست و ديد سياسى هم نيست. شماها اگر مسلم هستيد، با احكام اسلام عمل كنيد و اگر خداى نخواسته تعهد اسلامى را قبول نداريد، با ديد سياسى مسائل را حل كنيد و اين كارها كه انجام مى‏گيرد و اين قلم‏ها و اين قدم‏ها و اين گفتارها از سياست به دور است و با يك ديد غير سياسى و غير اسلامى است. من به سراسر كشور، به سراسر ملت هشدار مى‏دهم كه اگر چنانچه از اين اختلاف اندازها پيروى كنيد، هر كس باشد، مملكت شما به دامن آمريكا مى‏افتد.

اگر چنانچه ملت اشخاصى را ديد، گروه‏هائى را ديد كه بر خلاف مصالح كشور دارند جبهه‏گيرى مى‏كنند و اين طايفه، آن طايفه را مى‏كوبند و آن طايفه، آن طايفه را، تكليف شرعى ملت اين است كه از آنها اعراض كنند و آنها را پذيرا نباشند. شماها توجه بايد داشته باشيد كه آن ناطق يا آن قلمزن كه دارد صحبت مى‏كند، چه مى‏گويد، كى را تضعيف مى‏كند، جز ملت خودش را؟ و جز ارگان‏هاى ديگر را؟ شما روزنامه‏هائى را كه مى‏بينيد، مى‏بينيد كه ميدان جنگ شده است با قلم‏هاى غير

صحيفه نور ج 14 صفحه 39

اسلامى. معلولين ما الان در اينجا نشسته‏اند و هزاران معلول ديگرى ما در اطراف كشور داريم و هزاران شهيد از ما داده شده است، فداكارى كردند و ما نشستيم در منازل خودمان و با نيش قلم و نيش زبان به هم طنز مى‏گوئيم، با هم جنگ مى‏كنيم. بزرگان يك كشور (اگر بزرگى باشد) بايد تعليم بگيرند از اين پيرزن‏هاى اطراف كشور و از اين جوان‏ها و بچه‏هاى اطراف كشور. بدانيد كه آنها متعهد به اسلامند و آنها پشتيبانى اين ملت را مى‏كنند. شما در تلويزيون ملاحظه كنيد كه اين قشرهائى كه خدمت مى‏كنند الان براى جنگ و براى جنگزدگان و اينها از كدام قشر كشور هستند، جز اينكه از همان مستمندان، از همان درجه‏هائى كه شماها آنها را تضعيف مى‏دانيد و در نظر شما مستضعف هستند، اينها هستند كه از اول پيروزى را به دست آوردند و شما را به مسند حكمفرمائى نشاندند و اينها هستند كه امروز دنبال اين هستند كه كشور شما را پيروز كنند و شماها دانسته يا ندانسته دنبال اين هستيد كه كشور خودتان را تباه كنيد. تضعيف هر قشر از اقشار و هر شخص از اشخاص كه در امروز مشغول به كار هستند و يك خدمتى هستند، كمك كردن به دشمن‏هاى اسلام است. ملت بايد خودش توجه كند و به تحريكات گوش ندهد و به چيزهائى كه اشخاص برخلاف هم مى‏گويند، گوش ندهد و محكوم كند اشخاص يا گروه‏هائى را كه برخلاف مصلحت اسلام يكديگر را تضعيف مى‏كنند و برخلاف مصلحت كشور به هم پنجه مى‏زنند. بزرگ‏ها (اگر بزرگ باشند) توجه كنند و تعليم بگيرند از اين توده جمعيت، از اين قشرهاى بزرگ جمعيت كه آنها الهى هستند و براى خدا كار مى‏كنند. تعليم بگيرند از اين جوان‏هائى كه گريه مى‏كنند كه من دعا كنم شهيد بشوند، تعليم بگيرند از اين سربازانى كه در مرزها فداكارى مى‏كنند و خون خودشان را فداى اسلام و كشور اسلامى مى‏كنند. فردا همه شما در پيشگاه خدا و در پيشگاه ملت‏ها مسؤول هستيد، مسؤول كشته‏هاى ما، مسؤول خون‏هاى به ناحق ريخته ما. ما از صدام توقع نداريم كه، در كنفرانس طائف آن لاطائل‏ها را بگويد. ما از بعض سران كشورهاى به دست آنها افتاده و آن سرانى كه در زمان شاه طرفدار شاه بودند و در جنايات شاه شريك بودند و امروز در جنايات صدام شريك هستند، از آنها توقعى نداريم. آنها روى فطرت غيرانسانى خودشان عمل مى‏كنند، آنها به جاى اينكه دور هم كه نشسته‏اند براى اسلام فكر كنند و براى كشورهاى اسلامى فكر كنند و براى فلسطين فكر كنند و براى نهضت اسلامى ما فكر كنند دنبال اينند كه يك كشور اسلامى كه مى‏خواهد تمام مسائلش اسلامى باشد و مى‏خواهد احكام اسلام را جارى كند در اين مملكت، نقشه بكشند و طوائف مختلف را به جان هم بريزند، نقشه بكشند و برادران سنى و شيعه را به روى هم وادار كنند. ما از آنها توقع نداريم، فطرت شيطانى آنها اين عمل را اقتضا دارد. اما، ما از دوستان خودمان، از اولادهاى اين ملت، از اشخاصى كه گوشت و پوستشان در اين ملت و در اين كشور پرورش يافته، از آنهائى كه مصالح اين كشور مصلحت خودشان است و مفاسد اين كشور مفسده خودشان هست، ما از آنها رنج مى‏بريم، ما از آنها توقع داريم. ما توقعمان اين است كه شما همه به فكر اين خون‏هاى به ناحق ريخته باشيد، به فكر اين معلولين عزيز ما باشيد، به فكر اين آوارگان جنگ باشيد و به فكر پيشرفت اسلام، نه به فكر اينكه من بايد و تو نبايد، من هستم و تو نيستى.

صحيفه نور ج 14 صفحه 40

اختلاف سليقه‏ها را در يك محيط خوب، برادرانه حل كنيد

شما بايد توجه داشته باشيد كه هر قشرى از اين كشور تضعيف بشود، هر شخصى كه در اين كشور مسؤول كارى است تضعيف بشود، هر ارگانى كه در اين كشور مشغول خدمت هست تضعيف بشود، اين تضعيف، تضعيف همه هست و اين انتحار است، بدون اينكه گوينده و نويسنده توجه داشته باشد. اين روزنامه‏هائى كه هر كدام به جان هم افتاده‏اند و يك راهى را دارند باز مى‏كنند براى انتقاد از كشور، براى انتقاد از جمهورى اسلامى، براى انتقاد از گروه‏ها يا اشخاص، اينها شياطينى هستند و قلم‏ها در دست شياطين است و خودشان توجه ندارند، روزنامه‏ها و مطبوعاتى كه بايد در خدمت اين ملت و در خدمت اسلام باشند، بايد همه با هم به طور برادرى رفتار كنند و اگر انتقاد دارند. انتقاد برادرى داشته باشند مصلحت‏گوئى باشد. اگر روزنامه‏ها، تبليغات، همه اينها در اين معنا با هم متحد بشوند كه قلم‏هايشان را و گفتارشان گزنده نباشد، مثل عقرب نباشد، شما بدانيد كه زبان‏هاى انسان اگر گزنده شد و از عقرب گزنده‏تر شد، در آن عالم به صورت يك عقرب گزنده بيرون مى‏آيد و آنهائى كه ديگران را تضعيف مى‏كنند و غيبت ديگران را مى‏كنند، زبانهايشان در روز قيامت به قدرى بلند مى‏شود كه مردم از روى آن زبان‏ها مى‏گذرند.

امروز هم مطلب اين است كه مثل مار و عقرب هم را مى‏گزند و خودشان نمى‏فهمند يا مى‏فهمند و مى‏خواهند بگزند. خدا نكند كه بفهمند، خدا نكند كه دانسته اينها تضعيف كنند اين كشور را، خدا نكند كه روزى پيش بيايد كه من احساس وظيفه بكنم. من به آنها نصيحت مى‏كنم كه آرام باشيد، به آنها نصيحت مى‏كنم كه يكديگر را نگزند، پنجه به روى هم نزنيد، همه با هم اين كشور را به پيش ببريد، اختلاف سليقه‏ها را در يك محيط خوب، برادرانه حل كنيد. نگذاريد كه احساس وظيفه بشود، اگر احساس وظيفه بشود، من به هر كس هر چه دادم پس مى‏گيرم.

من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه برادران و خواهران اين كشور را، همه خدمتگزاران به اين كشور را مى‏خواهم و از خداوند تعالى مى‏خواهم كه با عنايت خودش و با رحمت خودش به همه ما توجه كند و اين اختلافات را خود او حل كند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 52

تاريخ:19/11/59

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پرسنل نيروى هوائى جمهورى اسلامى ايران

جدال و سختى محكى است براى شناخت ارزش‏ها

بسم الله الرحمن الرحيم‏

ارزش‏هاى انسانى در اوقات عادى معلوم نمى‏شود. در اوقاتى كه آرام است يك كشور و به طور عادى زندگى را مى‏گذرانند، ارزش اشخاص و ارزش گروه‏ها معلوم نمى‏شود، در آن اوقات شايد همه كس مدعى باشد، مدعى ارزش، مدعى انقلابى بودن و نيز ارزش اشخاص و ارزش گروه‏ها بعد از انقلاب و پيروزى نمى‏تواند تحقق پيدا بكند و عرضه شود، براى اينكه بعد از پيروزى هم گروه‏هاى مختلف مى‏آيند و همه اظهار بستگى كنند و همه اظهار انقلابى بودن. گروه‏هائى كه از اطراف براى استفاده و براى چيدن ميوه از باغ حاضر انقلاب جمع مى‏شوند و گاهى هم يا بسيارى از اوقات هم، اين گروه‏ها، اين اشخاص كه براى ميوه چيدن آمده‏اند، حاضر نيستند كه صاحب باغ هم با آنها شركت كند، دربست همه چيز را براى خودشان مى‏خواهند. شما بعد از انقلاب شاهد بوديد كه گروه‏هائى عرض وجود كردند و اشخاصى و همه به صورت انقلابى وارد شدند و خواستند كه در اين انقلاب بهره‏بردارى كنند و مع‏الاسف خود صاحب باغ‏ها را هم به عنوان شريك نشناختند. آن روز ارزش اشخاص، مردان و گروه‏ها ثابت مى‏شود و نمايش پيدا مى‏كند كه روز سختى است و روز مرگ است. آن روزى كه شما آقايان، نيروى هوائى آمديد در صحنه و مخالفت كرديد با رژيم طاغوتى، آن روز ارزش شما در تاريخ ثبت شد و پيش خداى متعال هم محفوظ است. كارى كه شما آن روز كرديد با كارهائى كه امروز مى‏كنيد، بسيار تفاوت دارد. آن روز، روزى بود كه شما و هر كس كه به ملت مى‏خواست پيوند كند و به آغوش اسلام بيايد، مواجه با مرگ بود، مواجه با گرفتارى بود، مواجه با قدرت شيطانى بود و شما آن روز امتحان داديد و كسانى كه نظير شما در صحنه آمدند و بر ضد طاغوت يا اعتصاب كردند و يا تظاهر كردند، آنها هم ارزش خودشان را به نمايش گذاشتند، لكن شما كه از نظامى‏ها بوديد و از نيروى هوائى طاغوت آنوقت بوديد، اين ارزش را بيشتر از ديگران عرضه كرديد كه از طاغوت بريديد و به اسلام پيوند كرديد و پيروزى انقلاب رهين همه ملت است و رهين اقدامات شما و ساير قوائى كه بعد از شما به اسلام پيوستند و نمايش ارزش خودشان را دادند. آن روز هم بايد از يوم‏الله ما حساب كنيم. روزى كه خداى تبارك و تعالى، شما برادران را و شما نيروى عظيم انسانى را در آن روز بسيج كرد و شما اطاعت كرديد از خداى تبارك و تعالى و به صف انسانى - اسلامى

صحيفه نور ج 14 صفحه 53

ملت پيوستيد و به آغوش اسلام آمديد. قدر آن روز را همه مى‏دانيم و آن روز، روزى است كه در تاريخ و در تاريخ نيروى هوائى ضبط است و من از همه نيروها، چه نيروى هوائى و چه نيروى دريائى و چه زمينى و از همه كسانى كه قواى مسلح بودند آنوقت و در آنوقت در خدمت طاغوت بودند و بعد به خدمت اسلام آمدند، تشكر مى‏كنم و ملت اسلام از همه آنها قدردانى مى‏كند.

هيچ رژيمى به اندازه اسلام، پايبند اخلاق و ارزش‏هاى انسانى نيست‏

مطلبى كه من بايد به شما و تمام قواى مسلحه و خصوصاً ارتش و ژاندارمرى و ساير كسانى كه مربوط به قواى نظامى هستند، تذكر بدهم كه شما آقايان توجه داشته باشيد كه يك گرايش‏هاى سياسى، يك تبليغات سياسى در ايران هست و شايد گروه‏هائى با اشخاصى بيايند در بين شما، نفوذ كنند در بين شما و با آن ديدهاى سياسى كه انطباق با ديد اسلام ندارد، سياست‏هاى شرقى يا غربى است، به شما مسائلى را القاء كنند. شما در اين گرايش‏هاى سياسى و در اين مسائل سياسى وارد نشويد، ديدهاى سياسى را داشته باشيد، مطالعات سياسى مانع ندارد، اما گرايش‏هاى سياسى كه ممكن است آنهائى كه بيايند و با شماها صحبت كنند و نفوذ كنند در صف‏هاى شما، ممكن است شما را بدون اينكه توجه داشته باشيد از اين راهى كه تاكنون آمده‏ايد و از طاغوت به اسلام پيوسته‏ايد، جدا كنند و شما توجه نداشته باشيد. سياستمداران يك مطالعات سياسى دارند كه امثال اشخاص عادى از آنها اطلاعاتى ندارند و ممكن است كه افرادى بيايند از همان اشخاصى كه ديدهاى سياسى دارند، لكن اين ديدهاى سياسى با مصالح كشور تطبيق نمى‏كند، شماها را در اثر تبليغات خودشان خداى نخواسته منحرف كنند و اين ارزشى كه شما در دنيا داريد و پيش اسلام داريد و در كشور خودتان داريد، اين ارزش را از شما سلب كنند. خيلى بايد توجه داشته باشيد كه به شياطينى كه بخواهند شما را منحرف كنند يا به طرف راست يا به طرف چپ ولو با اسم اسلام و اسم ايران و اسم كشور ايرانى خيلى توجه داشته باشيد كه مبادا خداى نخواسته منحرف بشويد و از اسلام عزيز شما را جدا كنند.

اسلام براى شما و براى همه بشر و همه توده‏هاى عالم تحفه آورده است، تحفه همگانى و براى همه و در رأس برنامه‏هاى اسلامى هدايت است كه شما را هدايت كند به راهى كه هم دنياى شما تعمير بشود و معمور باشد و هم آخرت شما. در هيچ رژيمى و در هيچ دولتى آنطورى كه در دولت اسلام و در رژيم اسلامى، پايبند اخلاق و پايبند ارزش‏هاى انسانى است، نخواهد بود. ادعاها زياد است. هر جا برويد سران كشورها، در هر جا برويد خصوصاً كشورهاى ابرقدرت ادعاهايشان زياد است. ادعاى اينكه ما خلق را مى‏خواهيم و مصالح خلق و توده‏ها را مى‏خواهيم و مصالح كارگران را. اين ادعا زياد است و از قديم هم زياد بوده ادعاى اينكه ما به حقوق بشر احترام قائل مى‏شويم و ما نسبت به حقوق بشر وفادار هستيم، اين ادعاها زياد است، پيشتر هم بوده و حالا هم هست. لكن شما بايد به اعمال اين مدعيان نگاه كنيد نه به گفتار آنها. گفتارشان شيرين است، اعمالشان از زهر تلخ‏تر است. همان‏هايى كه مدعى حقوق بشر هستند و همان‏هائى كه مدعى اين هستند كه بايد به قراردادهاى بين‏المللى وفادار

صحيفه نور ج 14 صفحه 54

بود، اولين اشخاصى هستند و اولين دولت‏هايى هستند كه نه به حقوق بشر اعتنا دارند و نه به اين سازمان‏هايى كه به دست خودشان بوجود آوردند. آنهائى كه ادعا مى‏كنند كه ما انقلاب كرديم براى خلق‏ها و براى مردم مستضعف، وقتى اعمال آنها را شما نگاه كنيد، اولين اشخاصى هستند كه به ضد بشر هستند و به ضد ملت خودشان هستند و تمام تبليغات براى به دست آوردن قدرت است. تبليغات شرق و تبليغات غرب تمامش آلوده به آن هواهاى نفسانى است كه انسان هرگز سير نمى‏شود از آن هواها. با الفاظ خوب، با گفتار خيلى شيرين مردم را اغفال مى‏كنند و با خود مردم استفاده مى‏كنند و مردم را به قيادت خودشان در مى‏آورند و از مردم استفاده قدرت براى خودشان مى‏كنند. همان‏هائى كه ادعاى توده‏اى بودن و براى توده بودن را مى‏كنند، بعد از اينكه انقلابشان پيروز شد، ميليون‏ها نفر از اين توده‏هاى مردم را و از اين مستضعفين را به زندان انداختند و به هلاكت رسانده‏اند، و همان‏هائى كه ادعاى حقوق بشر را مى‏كنند، در طول حكومت خودشان بشر را به هلاكت رسانده‏اند و تمام مستضعفين دنيا را از حقوق اوليه بشر محروم كردند. نه به تبليغات غربى گوش بكنيد و نه به تبليغات شرقى و نه به تبليغات گروه‏هاى سياسى كه مى‏خواهد ملت را و شما را به يك راهى ببرد كه آن راه، راه اسلام نيست. چشم و گوش خودتان را باز كنيد. اشخاصى كه با شما تماس مى‏گيرند و ممكن است در بين شما نفوذ بكنند، حرف‏هاى آنها را درست توجه كنيد، ببينيد كه آيا همان حرفى است كه ملت در ابتداى انقلاب مى‏زند كه عبارت است از وحدت كلمه و توجه به خدا و با همين وحدت كلمه شما را با اينكه اندك بوديد در مقابل ابرقدرت‏ها بر آنها پيروز كرد و كشور شما كه در طول ساليان دراز در تحت سلطه اجانب بود يا در تحت سلطه سلاطين جور بود، نجات دادند شما را و شما را مستقل كردند و دست‏هاى ديگران را از كشور شما كوتاه كردند و سلطه آنها را از سر شما كوتاه كردند. شما بايد توجه كنيد از گويندگانى كه پيش شما مى‏آيند يا كسانى كه در داخل شما وارد مى‏شوند و بيخ گوش شما مسائلى را طرح كنند. توجه كنيد كه طرح اينطور مسائل، طرح تفرقه است، طرح جدا كردن يك قشر از قشر ديگراست، يا دعوت به وحدت، دعوت به انسجام است؟ اگر ديديد كه گويندگان دعوت به اتحاد همه قشرهاى ملت كنند، نمى‏خواهند شما را از سپاهيان جدا كنند و نمى‏خواهند سپاهيان را از شما، نمى‏خواهند شما را از روحانيين جدا كنند و نمى‏خواهند آنها را از شما، نمى‏خواهند بين خود شما، سران شما با خود شما، تفرقه ايجاد كنند و دعوت به همان امرى كه خداى تبارك و تعالى دعوت فرموده است و همه را به وحدت دعوت فرموده است و به تمسك به اسلام و حبل الله دعوت فرموده است و از تفرقه تحذير فرموده است. اگر گويندگان همان معنا را مى‏گويند، شما بدانيد كه اين گويندگان، اسلامى هستند و اين حرف‏ها، حرف‏هاى اسلامى و قابل قبول، و اگر ديديد كه گويندگان يا گروهى يا اشخاصى گفتارشان بر خلاف آن چيزى است كه خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد كه: واعتصموا بحبل الله جميعاً تمام شما اعتصام به ريسمان خدا بكنيد، تمام شما مأموريد كه تفرقه نداشته باشيد. اگر ديديد اشخاصى مى‏خواهند بين شما و گروهى از ملت يا ملت تفرقه بيندازند و دعوت بكنند به مقابله با گروهى از ملت يا ملت، بدانيد كه اين دعوت بر خلاف دعوت اسلام است و

صحيفه نور ج 14 صفحه 55

برخلاف دعوت انبياء خداست و برخلاف دعوت خداست كه شما را دعوت به اتحاد همگانه مى‏كند. گروه‏هائى كه در ايران الان هم اظهار موجوديت مى‏كنند و در يكى، دو روز سابق هم اظهار موجوديت كردند، اينها همان‏ها هستند كه ادعا مى‏كنند ما فدائى خلقيم و ما براى خلق مى‏خواهيم فعاليت كنيم و تبليغ كنيم، مى‏بينيد كه اينها در جبهه‏ها هرگز حاضر نيستند و در داخل جبهه‏ها هرگز نيامده‏اند، و در پشت جبهه‏ها به كارشكنى براى عزيزان ما كه در جبهه‏ها مشغول نبرد هستند، مشغول فعاليتند. اينها از اسلام جدا هستند و از انسانيت هم جدا هستند و از خلق هم جدا هستند و دشمنان خلقند كه به اسم فدائى خلق خودشان را محسوب كردند و همان حيله‏اى است كه ابر قدرت‏ها براى تحت ستم قرار دادن ملت‏ها حتى ملت‏هاى خودشان به كار مى‏برند، كه ما با توده‏هاى مردم رفيق هستيم و با اسم رفيق به توده‏هاى مردم اسم‏گذارى مى‏كنند و خودشان را رفيق مى‏دانند، لكن دشمن آنها هستند. طرفين شرق و غرب با انسان‏ها مخالفند و جز به آن چيزى كه مربوط به خودشان هست و مربوط به قدرت خودشان هست، به چيز ديگر فكر نمى‏كنند.

شما مقايسه كنيد بين سران كشورهاى قدرتمند با سرانى كه در اسلام بودند و در صدر اسلام قدرتشان از اينها هم بيشتر بود، ببينيد فرق از كجا تا كجاست، ببينيد حكومت اسلام چه حكومتى است و حكومت غير اسلام چه حكومتى مع‏الاسف نگذاشتند قدرت‏هاى شيطانى كه اسلام پياده بشود، نگذاشتند كه چهره اسلام آنطورى كه هست نمايش پيدا كند. اسلام از ابتدا غريب بود و حالا هم غريب است. الان هم كه شما ملت ايران و شما سربازان عزيز ايران مى‏خواهيد اسلام را در ايران زنده كنيد و جاويد كنيد، مى‏بينيد كه تمام قدرت‏ها تقريباً، اكثر قريب اتفاق قدرت‏ها با شما مخالفت مى‏كنند، در هر اجتماعى كه باشند شما را محكوم مى‏كنند. الان كه شما با اين جنگى كه ابتلا به آن پيدا كرديد و آنها به شما حمله كردند و صدام هجوم كرد به مملكت ما، الان هم كه مى‏بينيد كه اين امر واضحى است كه دولت فاسد صدام به اين ملت ما تهاجم كرد و اينقدر از جوان‏هاى ما را كشت و اينقدر از اطفال و جوان‏ها و پيرها و زن‏هاى ما را قتل عام كرد، باز هم وقتى كه در كنفرانس طائف مى‏نشيند، تمامش اظهار مظلوميت است و يكى نيست به او در آن جمع بگويد كه تو هجوم كردى نه ايران. كنفرانسى كه از كشورهاى مختلف جمع شدند و با هم نشستند و عقد پيمان بستند كه به ضد اسلام و ضد مصالح اسلامى با اسم اسلام قيام كنند. بسيارى از آنها را همه شما و ما مى‏شناسيم كه در طول مدت سلطنت‏شان يا رياست جمهوريشان با ملت‏هاى خودشان چه كردند و با اسلام چه كردند و با صهيونيسم چقدر همراه بودند، در عين حال در يك مجمعى جمع شوند و در آن مجمع آن شخص براى آنها صحبت مى‏كند و مورد تأييد بسيارى از آنها مى‏شود. ادعاها زياد است، لكن واقعيت‏ها برخلاف ادعاهاست. زيادند اشخاصى كه از اسلام دم مى‏زنند، لكن وقتى كه به عملشان رسيدگى مى‏شود صدرصد مخالف اسلام است. زيادند اشخاصى كه از ملت و از مليت دم مى‏زنند، لكن وقتى كه به قدرت مى‏رسند برخلاف ملت و برخلاف مليت عمل مى‏كنند. اين بختيار بود كه همه ديديد، از جبهه ملى بود و جزء ملى گرايان و ديديد كه با ملت چه كرد و اگر چنانچه قدرت‏هاى شما جلوى او را نگرفته بود، چه مى‏كرد. از

صحيفه نور ج 14 صفحه 56

حرف‏ها گول نخوريد، از ادعاها گول نخوريد و خودتان تفكر كنيد و خودتان چشم خودتان را باز كنيد و بدانيد كه اسلام است كه پشتيبان ملت‏هاست. حكومت‏هاى اسلامى بود در صدر اسلام كه پشتيبان ملت‏ها بود و غمخوار توده‏ها. كسان ديگر صحبت مى‏كنند و اسلام عمل كند. اينها از حقوق بشر صحبت مى‏كنند و بر خلاف حقوق بشر عمل مى‏كنند. اسلام، هم حقوق بشر را محترم مى‏شمارد و هم عمل مى‏كند. حقى را از هيچ كس نمى‏گيرد، حق آزادى را از هيچ كس نمى‏گيرد. اجازه نمى‏دهد كه كسانى بر او سلطه پيدا كنند كه حق آزادى را به اسم آزادى از آنها سلب كند و حق استقلال را به اسم استقلال از آنها سلب كند. به اسلام پيوسته باشيد و پيوند خودتان را هر روز محكم كنيد و از شياطينى كه خواهند پيوند شما را از اسلام جدا كنند و شما را از ملت و ملت را از شما و شما را از روحانيت كه غمخوار شماست و روحانيت را از شما جدا كنند، آنها را توجه داشته باشيد كه مبادا خداى نخواسته موفق بشوند. خداوند انشاءالله اين پيروزى را تا آن نقطه نهائى برساند و شما برادران عزيز ما را از همه قشرها كه هستيد، موفق كند كه همين راه مستقيمى كه راه انسانيت است و راه خداست تا آخر در پيش گيريد، و منتهى‏اليه او خداست و منتهى‏اليه او نعمت‏هاى بزرگ خداست. انشاء الله جاويد باشيد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 66

تاريخ: 22/11/59

بيانات امام خمينى در جمع سفرا، ديپلمات و وابستگان نظامى كشورهاى خارجى مقيم ايران

ما نه ظلم خواهيم كرد و نه مظلوم واقع خواهيم شد

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من تشكر مى‏كنم از آقايانى كه، سفراى محترمى كه امروز براى سالروز پيروزى ملت اسلام و انقلاب شكوهمند ايران اينجا تشريف آوردند و من به همه ملت‏هاى مظلوم و همه مستضعفين جهان اين روز را كه طليعه بيرون آمدن از زير يوغ ابر قدرت‏هاست و خارج شدن از تحت سلطه سلطه جويان است تبريك عرض مى‏كنم.

ملت اسلام پيرو مكتبى است كه برنامه آن مكتب خلاصه مى‏شود در دو كلمه لاتظلمون و لاتظلمون. ما در طول تاريخ تحت ظلم و ستم قدرت‏هاى داخلى و خارجى بوديم و خصوصاً در اين نيم قرن آخر كه با دست دولت‏هاى بزرگ اين رژيم را به روى كار آوردند، رضاخان را انگليس‏ها و محمدرضا را متفقين و در طول اين پنجاه سال ما از همه ابعاد تحت فشار و ظلم بوديم، ظلم و تجاوز فرهنگى، ظلم و تجاوز نظامى و ظلم و تجاوز اقتصادى و اجتماعى. و ما در طول اين پنجاه سال حاضر بوديم در يك كشورى كه در تحت سلطه خارجى به دست عمال آنها كه از خود افراد داخلى بودند شاهد ظلم‏هائى بوديم كه اگر در تاريخ ثبت بشود كتابى بايد در آن باب نوشته بشود. آن ظلم‏هائى كه به مذهب كردند و آن ظلم‏هائى كه به ملت، به بانوان، به جوانان، به روشنفكران و به علماى اسلام كردند، چيزهايى نيست كه بشود در يك روز و چند روز تفسير آن را بيان كرد. ملت ما بعد از اينكه اين فشار آنها را به جان كشيد و جان آنها را به لب رسيد قيام كردند و در اين قيام كه تقريباً بيش از پانزده سال طول كشيد قربانيان فراوان دادند و با قيمت خون‏هاى جوان‏ها و كشتارهاى دستجمعى كه از آنها شد و معلولينى كه براى ما به ارث رسيد، شاهد آنقدر ظلم بودند تا جانشان به لب رسيد و قيام كردند و دست آن قدرت ظالم را و آن قدرت وابسته را از كشور خودشان دور كردند و همين طور دست كسانى كه اين مملكت را به غارت مى‏بردند و به اسم خريدار و فروش، همه چيزهاى ما را به رايگان مى‏بردند. ما تحت رهبرى پيغمبر اسلام اين دو كلمه را مى‏خواهيم اجرا كنيم نه ظالم باشيم و نه مظلوم. ما در طول تاريخ مظلوم بوديم، از همه جهات مظلوم بوديم. و ما امروز مى‏خواهيم كه مظلوم نباشيم و ظالم هم نباشيم. ما تعدى به هيچ كشورى، به واسطه دستورى كه به ما رسيده است از اسلام نخواهيم كرد و تجاوز به هيچ فردى نخواهيم كرد و نبايد بكنيم و تجاوز به هيچ كشورى نخواهيم كرد و نبايد بكنيم لكن

صحيفه نور ج 14 صفحه 67

از تجاوز ديگران هم بايد جلوگيرى كنيم و مردم ما امروز از زن و مرد، صغير و كبير عازم اين هستند كه در مقابل تجاوزهائى كه تاكنون به آنها شده است و امروز جلوگيرى شده است بايستند و جان خودشان را فداى آزادى و استقلال و فداى بيرون رفتن از زير بار ظلم كنند و ما از همه ملت‏ها و از همه دولت‏ها اين توقع انسانى را داريم. اگر دولت‏هاى اسلامى هستند و تبع اسلام هستند دستور اسلام است كه نبايد ظلم بكنيد و نبايد تحت بار ظلم برويد و اگر تابع عيساى مسيح هستند عيساى مسيح ظلم را به هيچ وجه روا نمى‏داشت و اگر تابع موساى كليم هستند موساى كليم هم ظلم را روا نمى‏داشت و زير بار ظلم هم نمى‏رفت. اين برنامه انبياست، برنامه الهى است كه به وسيله انبيا به بشر ابلاغ شده است كه مردم نبايد ظالم باشند، حتى دو درهم، حتى يك تومان، و نبايد قبول ظلم بكنند همين طور ما كه تلخى ظلم را چشيديم و من كه از زمان رژيم اسبق شاهد ظلم‏هائى بودم كه به اين ملت شد و در رژيم دوم و ما قبل اين رژيم، رژيم منحوس پهلوى ما شاهد بوديم كه با اين ملت رفتار انسان با حيوانات هم نمى‏شد، حيواناتى بر ما مسلط شدند كه به هيچ چيز ما و به هيچ جهت شرفى كه انسان بايد داشته باشد احترام نمى‏گذاشتند، سبع‏هايى بر ما سلطه پيدا كردند كه جوانان ما را در تحت ظلم و سبعيت خودشان و ستم خودشان در زندان‏ها از بين مى‏بردند و آنها را با فجيع‏ترين صورت آنها را مى‏كشتند و شكنجه مى‏دادند و حتى شكنجه‏گر از اسرائيل مى‏آوردند تعليم بكنند شكنجه را. ما امروز غلبه كرديم بر آن ظلم‏ها و ملت ما غلبه كرد بر آن رژيم و غلبه كرد بر آن كسانى كه در داخل اين مملكت مى‏خواستند اين مملكت را از دست ما همه چيزش را بگيرند و تمام ثروت اين مملكت را، چه ثروت انسانى و چه ثروت‏هاى طبيعى و زير زمينى و روى زمينى را از ما مى‏خواستند به رايگان بگيرند و از ما نعمت را سلب كنند، ملت ما قيام كرد و دست آنها را كوتاه كرد و ما با هيچ قيمتى اين متاعى را كه به دست آورديم از دست نخواهيم داد. ما، اگر سوابق امور را ملاحظه كنيد و اگر چنانچه اين صدامى كه ادعاى پوچى دارد اگر سوابق امور را ملاحظه كند و اگر چنانچه توجه به تاريخ داشته باشد عراق جزء ايران است، مدائن از ماست و از ايران است و شواهد موجود است در خود مدائن و در طاق كسرى آن بناى عظيم كسرى الان در بغداد موجود است لكن ما از باب اينكه تابع اسلام هستيم و قراردادهايى كه شده است محترم مى‏شماريم هرگز بناى اين مطلب را نداريم كه حتى يك وجب از مملكت عراق كه به حسب حالا مال عراق است تعدى كنيم و حتى يك وجب از زمين خودمان را نخواهيم به ديگران داد. نه ظلم مى‏كنيم به آنها و نه تحت ظلم واقع مى‏شويم.

صدام، متجاوزى كه خودش را مظلوم و ما را تجاوزگر معرفى مى‏كند

آقايان سفرا كه اينجا هستند و مشاهد اين ظلم‏هائى هستند كه از طرف رژيم صدام بر ما واقع شده است و هجوم او را در راديوها و در مطبوعات شنيده‏اند و ديده‏اند بايد توجه داشته باشند كه اين رژيم بر ما تعدى كرده است، تجاوز كرده است و بايد اين تعدى و تجاوز جبران بشود، بايد برگردد به محل خودشان تا ما ببينيم با او بايد چه بكنيم و در اين تجاوزات كه كرده است دنيا چه حكم مى‏كند.

صحيفه نور ج 14 صفحه 68

بر خلاف همه قراردادهاى بين‏المللى، بر خلاف همه اخلاق‏هاى انسانى اين شخص تجاوز كرد بر ما و بر مملكت ما و به كشتار داد جمعيت‏هاى كثيرى از انسان‏ها را، انسان‏هاى عزيزى كه ما داشتيم، جوان‏هاى ما را، پيرمردهاى ما را، اطفال ما را، پيرزن‏هاى ما را از خانمان خودشان دور كردند و همين طور مدت كثيرى است كه دسته دسته و فوج فوج كسانى كه در مملكت عراق بودند و اهل آن مملكت بودند براى اينكه در سابق اجداد آنها از ايران رفته آنجا و بعد هم آنجائى شده است، از آنجا بيرون كردند و آواره كردند و ماآنها را به واسطه انسانيت و به واسطه اسلاميتى كه داريم، آنها را پذيرفتيم و با آنها با آغوش باز به طورى كه با كشور خودمان و افراد كشور خودمان عمل مى‏كنيم عمل كرديم. ما در اين جنگى كه آنها هجوم آوردند و تحميل به ما كردند، اسراى بسيار از آنها داريم، پناهندگان بسيار از آنها داريم لكن با اسرا عملى كرديم كه هيچ كس با اسراى خودش آن عمل را نمى‏كند. ما مثل برادرهاى خودمان با آنها عمل كرديم در صورتى كه اسرائى كه از ما آنها گرفتند در تحت شكنجه هستند، حتى وزير نفت ما الان در تحت شكنجه است و آنطورى كه حتى در روزنامه‏هاى اين دو روز نوشته بودند به واسطه شكنجه در خطر است و شايد خداى نخواسته از شكنجه‏هايى كه مى‏كنند و كردند جان سالم بدر نبرد اين، آن رژيمى است و آن شخصى است كه در طائف آن لاطائل‏ها را مى‏گويد و اظهار مظلوميت مى‏كند و نيست كسى كه بنشاند او را در يك محكمه‏اى و از او بازجوئى كند كه آيا اين مظلوميت‏هائى كه اظهار مى‏كنيد، ظالمى هستيد كه به صورت مظلوم خودتان را جلوه مى‏دهيد و خائنى هستيد كه خودتان را امين ملت عرب مى‏دانيد و آيا ملت عراق شما را قبول دارند؟ پذيرا هستند؟ شما دور روز - به ملت عراق - اختناق را از ملت عراق برداريد تا معلوم بشود كه كى با شما موافق است همانطورى كه ملت ايران، شاه سابق معدوم ايران هم ادعا مى‏كرد كه ملت با من است و ديديد كه ملت چطور با او بود، ملت عراق هم همين طور است كه اگر چنانچه سرنيزه از روى آنها برداشته بشود خواهند ديد كه چطور موافقند با اين آدم و طرز اين مطلب كه عروبت را من مى‏خواهم تقويت كنم، اين برخلاف اسلام است. ما هم عربيت را و عجميت را و تركيت را و همه نژادها را پذيرا هستيم لكن نه به آن معنائى كه حزب بعث عراق قائلند كه بايد عرب باشد و نه عجم و نه ترك و نه ديگران. همان مطلبى است كه هيتلر مى‏گفت و آن مملكت خودش را و نژاد خودش را نژاد برتر مى‏دانست و بر مردم و بر جهان آن كرد كه همه شنيديد يا ديديد. ما نه ظلم خواهيم كرد و نه مظلوم خواهيم واقع شد. اين مطلبى كه اينها در بوق كردند كه ما خيال تجاوز داريم به همه ملت‏ها و همه دولت‏هاى دنيا، يك مسأله فاسدى است و يك تهمتى است و يك افترائى است كه اين مرد جنايتكار و اين حزب جنايتكار به ما زده است و ما كراراً گفته‏ايم كه به حسب دستور اسلام نه ظالم هستيم و نه مظلوم، نه‏توانيم زير بار ظلم برويم و نه خود ظلم مى‏كنيم، نه يك وجب از خاك ديگران را طمع به آن داريم اگر قدرت هم داشته باشيم، اگر قدرت گرفتن همه دنيا هم داشته باشيم بناى بر اين نيست، دستور اين نيست و برنامه اسلام اين نيست كه تجاوز كنيم، لكن يك وجب از مملكت خودمان هم نخواهيم به ديگران داد و صدام را به جاى خود نشانديم و بعد هم بيشتر مى‏نشانيم.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 69

تاريخ: 24/11/59

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از فارغ التحصيلان دانشكده افسرى و پرسنل اداره دوم ارتش جمهورى اسلامى

22 بهمن روزى بود كه ارتش از طاغوت به الله برگشت

بسم الله الرحمن الرحيم‏

روز 22 بهمن روزى بود كه ارتش و ملت به هم پيوستند و روزى بود كه ارتش از طاغوت به الله برگشت و با تكبير پشتيبانى امت بر طاغوت غلبه كرد و اين معنا بايد سرمشق ما باشد در تمام زندگى، كه اگر يك ملتى همه قشرهايش با هم بودند و يكپارچه بودند هيچ قدرتى نمى‏تواند در مقابل آنها ايستادگى كند و آسيبى به آنها برساند. كسانى كه از ابرقدرت‏ها خواهند از كشورى غلبه به كشورى بكنند و از كشورى بهره بردارى كنند، اينها محتاجند به اينكه يا اين كشور با تمام افرادش طرفدار آنها باشد كه از دسته جمعى آنها بهره‏بردارى كند و يا اينكه بازى بدهند گروه‏هايى را كه تفرقه بيندازند بين افراد اين كشور، گروه‏هاى اين كشور. آنها مى‏دانند كه اگر بخواهند بهره‏كشى كنند از يك كشورى، بايد آن كشور و آن ملت سر جاى خودش باشد تا بتوانند بهره‏كشى كنند. آنها مى‏خواهند كه اين كشور را و يا هر كشور ديگرى را كه از آن مى‏خواهند بهره بر دارند خود ملت را به يك طورى تسليم كنند نه اينكه ملت از بين بكلى برود و اگر چنانچه ملت با هم قيام كنند در مقابل تمام قدرت‏هاى عالم، قدرت‏هاى عالم به خودشان اجازه نمى‏دهند كه با يك همچو ملتى مقابله كنند براى اينكه آنها براى بهره‏بردارى است، وقتى ملت همه در مقابلشان ايستادند براى آنها بهره بردارى امكان ندارد. و لهذا كوشش اصيل آنها در اين است كه در خود ملت، بين قشرهاى ملت اختلاف ايجاد كنند كه با اختلاف خود ملت يك طايفه‏اى از آن طرف، يك طايفه‏اى از آن طرف، آنها بتوانند سلطه پيدا كنند وقتى سلطه پيدا كردند و يك نفر قلدر را حكومت كردند و مسلط كردند بر كشور، مى‏توانند بهره‏بردارى خودشان را و نتايجى كه از سلطه بر يك كشورى است توانند آنها آن را به ثمر برسانند و لهذا ملت ما كه تجربه كرد اين معنا را، اين واقعيت را كه با وحدت كلمه و وحدت مقصد همانطورى كه غلبه كرد بر همه قدرت‏هائى كه پشتيبانى مى‏كردند از شاه مخلوع ايران و بعدش از جانشين منحوس او و بعدش هم از آن كسى كه به نخست وزيرى غير قانونى منتخب شد فهميدند كه هيچ يك از اين قدرت‏ها نمى‏توانند در مقابل ملت كه يكپارچه است، در 22 بهمن ثابت شد كه ملتى يكپارچه، ملتى كه مقصدشان يك مقصد الهى است نه مقصدشان يك مقصد مادى صرفاً و همه‏شان با هم يكصدا هستند، يك مقصد هستند، نمى‏توانند كه بر اين ملت غلبه كنند و ديدند كه ملت غلبه كرد بر همه آنها و آن كسى

صحيفه نور ج 14 صفحه 70

را كه آنها مى‏خواستند همه قدرت‏هاى خارجى، چه ابر قدرت‏ها، چه وابستگان به ابر قدرت‏ها مى‏خواستند او را نگاه دارند، نتوانستند نگاه دارند وقتى ديدند ملت همه مى‏گويند كه ما رژيم فاسد طاغوتى را نمى‏خواهيم آنها تسليم شدند و آن آدم را از اينجا بردند و شما بيرونش كرديد از اينجا، اين يك درسى است براى ما در طول تاريخ كه اگر ما بخواهيم مقاصد خودمان را، كشور خودمان را به آن طورى كه هست و آنطورى كه مى‏خواهيم برسانيم، يعنى به ثمر برسانيم نتيجه اينهمه خون و اينهمه عليل و اينهمه رزمنده و اينها بايد همه با هم باشيم. اين يك درسى است كه ما از 22 بهمن فرا گرفتيم و بايد اين درس را - در - با تمام قوا دريابيم و با تمام قوا حفظ كنيم اين را.22 بهمن بايد سرمشق ما باشد در طول زندگى و براى نسل‏هاى آينده كه همه آنها 22 بهمن را كه غلبه ايمان بر كفروالله بر طاغوت و اسلام بر كفر بود، بايد حفظ كنند و بزرگ بشمارند، بزرگ بشمارند روزى را كه خداى تبارك و تعالى به ملت ما منت گذاشت كه اين ملت را يكپارچه كرد و ملت را غلبه داد. ما از تمام نيروهاى مسلح چه نيروهاى نظامى و انتظامى و چه ژاندارمرى و سپاه پاسداران يعنى كليه قوايى كه الان در خدمت هستند و آنها همه‏شان در خدمت اسلام هستند و اگر استثنايى باشد، يك استثناء قليل است كه در اين درياى بى پايان، موجهاى بزرگى كه الان در ايران ايجاد شده است، آنها مضمحل هستند، من از تمام اينها متشكرم و ملت ايران هم به تمام قدرت، از قواى مسلح چه آنهائى كه سابق بودند و بعد ملحق شدند به اسلام و از طايفه توابين هستند كه خداى تبارك براى آنها اجر قائل است و چه آنهائى كه از خود ملت جوشيدند قواى مسلحى كه از خود ملت جوشيدند، من از تمام آنها تشكر مى‏كنم، و ملت ما نسبت به همه آنها وفادار است و مى‏دانم كه ارتش هم و همه قواى مسلح هم نسبت به ملت و نسبت به اسلام و نسبت به كشور خودشان و ملت خودشان وفادار هستند.

رسيدن به پيروزى آسانتر از حفظ پيروزى است

فتح يك كشورى يا شكست يك قدرت بزرگ خيلى عظمت دارد، لكن اشكال بعد الفتح و بعد از پيروزى بيشتر از اشكال خود پيروزى است. در خود پيروزى دستجات مختلفى كه در يك كشور هستند ولو مخالف با آن مقصدى باشد كه ملت و عموم ملت خواهند ولو مخالف او باشد، يا اظهار مخالفت نمى‏كند، يا اگر عاقل باشد موافقت هم مى‏كند، چنانچه ديديد كه در اين موج عظيمى كه در ايران برخاست، مخالف در آنوقت‏ها، مخالف ظاهر نداشتيم، البته مخالف واقعى داشتيم لكن آن مخالفت‏هاى واقعى در آنوقت متوقف شده بود از اين جهت پيروزى آسانتر بود از حفظ پيروزى. بعد از اينكه شما پيروز شديد و ملت پيروز شد دستجات مختلفى كه مى‏خواستند بهره‏بردارى بكنند و با شماها يك راه را نداشتند، شروع كردند به اظهار وجود كردن و گاهى هم پيروزى را به خودشان نسبت دادند. اينكه گفته شده است بعضى از اشخاص و بعضى از علماى جامعه‏شناسى گفته‏اند كه اگر پيروز شدند يك ملتى، متحد مى‏شوند و اگر شكست خوردند مختلف مى‏شوند، اين مخالف آن چيزهائى است كه ما در عين مى‏بينيم بلكه علم اقتضاى اين را مى‏كند كه بعد از اينكه يك ملتى پيروز

صحيفه نور ج 14 صفحه 71

هم شدند به واسطه اينكه قشرهاى مختلف مقاصد مختلف دارند بعد از پيروزى شروع به مخالفت مى‏كنند. ما ديديم اين معنا را كه بعد از اينكه ملت ايران پيروز شد آن جبهه‏ها و آن گروه‏هائى كه در آنوقت مخالفتى نمى‏كردند بعد از پيروزى براى بهره‏بردارى، بهره‏بردارى و براى اينكه اين مسأله معجزه‏آميز را هر كدام به خودشان نسبت بدهند آنها به مخالفت برخاستند. در كردستان دمكراتها حساب مى‏كردند كه ما دخالت داشتيم در پيروزى و ما بايد الان چه بكنيم و در جاهاى ديگر گروه‏هاى مختلف چه گروه‏هائى كه در تهران بودند و چه گروه‏هائى كه پخش بودند در همه ايران، آنها هم بپاخاستند و مخالفت كردند و آن وحدت كلمه را شكستند. به اميد اينكه ما عمل كرديم و ما پيروز شديم و ما بهره‏بردارى بايد بكنيم، هر كدام به خيال اين افتادند كه بايد ما از بين ببريم ديگران را و ما باشيم، و اين براى اين است كه اشخاصى كه در آنوقت يا گروه‏هائى كه در آنوقت اظهار وجود نمى‏توانستند بكنند براى آن موج بزرگ، يا نمى خواستند بكنند براى اينكه آن رژيم ساقط بشود، بعد از اينكه پيروز شدند ملت، هر طايفه‏اى سر بلند كرد و پيروزى را به اسم خودش خواست ثبت بكند. يك دسته‏اى مى‏گفتند كه ما بوديم كه قيام كرديم. در همين دو روزه، در روزنامه‏اى بود كه يا در خبرگزارى‏هاى خارجى بود كه اين پيروزى را كمونيست‏ها به دست آوردند. اين براى اين است كه بهره‏بردارها و ميوه‏چين‏ها در بين ملت پخش هستند و خودشان كنار مى‏نشينند و نظر مى‏كنند ببينند كى پيروز شد، اگر چنانچه جمهورى اسلامى پيروز شد اينها بيايند بگويند ما بوديم كه اين جمهورى اسلامى را درست كرديم، اگر چنانچه اجانب پيروز شدند بگويند كه ما بوديم كه اين پيروزى را براى شما تحصيل كرديم، اگر شرق پيروز شد بگويند ما كمونيست حقيقى هستيم، اگر غرب پيروز شد بگويند كه ما شبيه كمونيست بوديم و با شما موافق بوديم. وقتى كه پيروزى حاصل مى‏شود هم براى اينكه اين نقش بزرگى پيروزى را هر طايفه‏اى براى خودشان ثبت كنند و هم براى اينكه اين بهره‏هائى كه پيروزى پيدا مى‏كند و آن پيامدهائى كه دنبال پيروزى است براى خودشان ثبت كنند و بهره‏گيرى كنند به مخالفت مى‏ايستند، چنانچه اگر اين پيروزى نبود و شكست بود آنوقت هم يك مخالفت‏هائى بود و آن اينكه مى‏خواستند ننگ شكست را به ديگرى نسبت بدهند، لكن اين مخالفت دوم طولانى نمى‏شد براى اينكه آن ننگ را يك دفعه كه هياهو مى‏كردند كه اين ننگ به عهده مثلاً فلان طايفه است يا به عهده فلام طايفه است، ريشه‏دار نبود و تمام مى‏شد. لكن در پيروزى طمع‏ها زياد است، در پيروزى آمال و آرزوها زياد است، براى بهره‏بردارى و براى ثبت پيروزى در تاريخ به اسم خودشان، دمكرات مى‏گويد كه ما بوديم، كمونيست مى‏گويد كه ما بوديم و اشخاص هم ممكن است كه هر كدام ادعا كنند كه نخير، ما پيروزى را تحصيل كرديم در صورتى كه كسانى كه چشم‏شان را باز كنند مى‏دانند كه ماها هيچ دخالت نداشتيم، اين ملت و ارتش و سپاه و ساير قوايى بودند كه با هم متحد شدند و اين پيروزى را به دست آوردند.

و يك نكته‏اى را كه بايد به شما آقايان و همه ارتشى‏ها و همه قواى مسلح و همه كسانى كه دست‏اندر كار هستند در اين كشور، تذكر بدهم و او اين است كه هيچ چيز، هيچ صفتى در انسان از

صحيفه نور ج 14 صفحه 72

آنوقتى كه متولد شده است اين صفاتى كه بعدها بروز مى‏كند آنوقت نبوده است، هيچ فردى از افراد انسان، آنوقت كه (مگر آنهائى كه خداى تبارك و تعالى برايشان مثل انبيا) اول كه متولد شدند عالم نبودند بعد براى مجاهدت خودشان كم كم تحصيل كردند و هر كس يك علمى را انتخاب كرد، ديكتاتورى هم از آن امورى است كه بچه وقتى متولد شد ديكتاتور نيست، وقتى هم كه بزرگ مى‏شود كم كم، آنطور نيست كه آن ديكتاتورى‏هاى بزرگ را داشته باشد، لكن با تربيت‏هاى اعوجاجى كم كم، در همان محيط كوچكى كه خودش دارد كم كم ديكتاتورى در آن ظهور كند. اگر تربيت صحيح باشد براى اين بچه، آن ديكتاتوريش رو به ضعف مى‏رود اگر تربيت فاسد باشد، آن ديكتاتورى كه كم بود رشد كند. آنهائى هم كه در قواى مسلح و دست در كارهائى كه در مملكت ما يا ساير ممالك هستند، اينطور نيست كه ابتدائاً اينها ديكتاتور بودند، ديكتاتورى كم كم بروز مى‏كند در انسان، از اول خيال مى‏كند كه خودش يك آدمى است كه با ديكتاتورى مخالف است، لكن بعضى وقت‏ها كه اتفاق مى‏افتد در آراء و در اقوال شروع مى‏كند تحميل كردن، رأى خودش را مى‏خواهد تحميل كند بر ديگرى، نه اينكه با برهان ثابت كند تحميل مى‏خواهد بكند بر ديگران. اين يك ديكتاتورى است كه انسان بخواهد آن چيزى را كه خودش فكر كرده است ديگران از او بى‏جهت قبول بكنند. يك وقت يك آدم منصفى است كه مى‏گويد بياييد بنشينيم با هم صحبت كنيم ببينيم حرف شما درست است يا حرف من درست است، يكوقت اينطور است كه در روحش چون يك ديكتاتورى هست و خودش آگاه نيست، خودش مى‏خواهد كه آن مطلبى را كه مى‏فهمد به همه تحميل كند و ديگران را وادار كند به اينكه قبول بكند. از اينجا شروع مى‏شود، بعد كم كم يك قدرت وقتى برايش پيدا شد از اينجا يك قدمى بالاتر مى‏گذارد و نسبت به مثلاً آن محيطى كه دارد، نسبت به آن مقدار از قدرتى كه دارد كم كم شروع مى‏كند ديكتاتورى كردن. كم كم وقتى كه انسان وارد جامعه شد، كم كم وقتى وارد جامعه شد، وارد نظام شد، يك نظامى شد، يك سر كرده نظامى شد، يك فرمانده نظامى شد، كم كم آن خوئى كه در باطنش بوده است رو به رشد مى‏رود، اول هم خودش ناآگاه است از مطلب، نمى‏داند كه اين رويه، رويه ديكتاتورى است، خيال مى‏كند كه رويه، رويه انسانى و اسلامى است، لكن هى جلو مى‏رود، هر چه جلو مى‏رود اين خود در او زياد مى‏شود. شما خيال نكنيد كه اول رضاخان يك ديكتاتورى بود يا هيتلر يك ديكتاتور كسى بود، آنوقتى كه رضاخان در آن محلى كه متولد شد و چه بوده است، ديكتاتور هم نبوده است، هيتلر هم نبوده ديكتاتور، كم كم كه وارد جامعه شدند و قدرت پيدا كردند هر چه قدرت زيادتر شد آن ملكه‏اى كه در باطنش بود هى زيادتر شد و همين طور به تدريج قوت پيدا كرد تا يك وقت يك ديكتاتورى شد مثل هيتلر يا در مملكت ما يك ديكتاتورى شد مثل رضاخان، محمدرضا ديكتاتور بود منتها به يك صورتى غير صورتى كه پدرش عمل مى‏كرد.

اين ديكتاتور بود و مردم را با ديكتاتورى زير بار ذلت خودش آورد، و آنها هم كه اين را وادار كردند به اينكه اين كشور را به تباهى بكشد آنها هم راجع به پدرش خوب مى‏دانستند كه ديكتاتور است، راجع به پسر هم تعهداتى لابد داده است كه قبولش كردند و اينها اينطور نبوده كه از اول ديكتاتور زائيده

صحيفه نور ج 14 صفحه 73

شده باشند يا از اول آزاديخواه كسى زائيده شده باشد، اول اينها همه بالقوه است، كم كم كه انسان وارد مى‏شود مى‏بيند كه يك وقت به دام خودش افتاد يعنى اين دام ديكتاتورى. شما كه از الان مى‏خواهيد انشاء الله در نظام رو به توانائى برويد و رو به قدرت برويد اين جهت را بايد خيلى توجه كنيد كه آيا داريد وقتى كه قدرت پيدا مى‏كنيد وقتى رئيس يك فوج مى‏شويد، يك پادگان مى‏شويد در خودتان توجه كنيد كه مى‏خواهيد هدايت كنيد پرسنل خودتان را، يا مى‏خواهيد تحميل كنيد ولو باطل باشد. يك مطلبى را كه مى‏گوئيد اگر چنانچه خطايش را فهميديد حاضريد به اينكه بگوئيد من خطا كردم، اشتباه كردم يا همان خطا را مى‏خواهيد تا آخر به پيش ببريد، از مفاسدى كه ديكتاتورى دارد و ديكتاتور مبتلا به آن هست اين است كه يك مطلبى را كه القا مى‏كند بعدش نمى‏تواند، قدرت ندارد بر خودش كه اين مطلبى كه القاء كرده است اگر خلاف مصلحت است، اگر خلاف مصالح فرض كنيد كشور خودش هم هست، خلاف مصلحت ارتش هم هست نمى‏تواند كه از قولش برگردد،گويد گفتم و بايد بشود اين بزرگترين ديكتاتورى‏هاست كه انسان به آن مبتلا هست كه چيزى كه گفتم بايد بشود ولو اينكه يك كشور به تباهى كشيده بشود. اين ديكتاتورى هيتلر و امثال اينها از اين قماش ديكتاتورى بود كه وقتى مثلاً مشاهده اين معنا را مى‏كند كه خطا كرده است و نبايد اينطور حمله را به مثلاً شوروى بكند اين را اظهار نمى‏كند لكن عقيده‏اش اين است كه بايد اين كار بشود، گفتم و بايد بكنم، و ديديد كه اين شخص كه گفت و گفت بايد بشود، آنطور به مذلت كشيده شد. شماها كه انشاء الله بعدها يك چهره‏هاى فعالى براى اين مملكت مى‏شويد و يك چهره‏هاى اسلامى براى اين مملكت مى‏شويد، بدانيد كه اين چيزهائى كه در نفس خودتان هست اين اوصافى كه در نفس خودتان هست، اگر مهار نكنيد، يك وقت از كار در مى‏آئيد يك ديكتاتور، اينطور نباشد كه آنقدر خودتان را ببينيد كه هر چه مى‏گوئيد همان درست است و آنقدر خودبين باشيد كه اگر نادرستى را فهميديد هم حاضر به تسليم نباشيد. انسان كامل آن است كه اگر فهميد كه حرفش حق است با برهان اظهار كند و مطالبش را برهانى بفهماند. اينكه در قرآن كريم دارد كه لااكراه فى الدين براى اينكه تحميل عقايد نمى‏شود كرد، امكان ندارد كه همين طورى يك كسى تحميل عقايد بكند اين بايد با يك توطئه‏هائى كه، بد را به خورد ديگران به عنوان خوب جلوه بدهد، يا اينكه اگر انسان باشد و اگر چنانچه تربيت شده باشد با برهان آن مطلبى را كه دارد به مردم بفهماند، تحميل نباشد، آگاه كند مردم را بر اينكه راه اين است، نه اينكه تحميل كند به مردم كه بايد از اين راه برويد. شما توجه به اين معنا داشته باشيد كه اگر چنانچه انشاء الله رئيس و فرماندار شديد، اين خوى را كه در انسان هست و اين خوى را از خودتان زائل كنيد و از الان توجه به اين معنا داشته باشيد كه مبادا مبتلاى به اين خودخواهى عظيم باشيد كه منشأ ديكتاتورى و منشأ همه مفاسد است و اگر يك چيزى را ديديد كه واقعاً خلاف كرديد، اعتراف كنيد و اين اعتراف شما را در نظر ملت‏ها بزرگ مى‏كند نه اينكه اعتراف به خطا شما را كوچك مى‏كند. پايبند بودن به خطا انسان را خيلى منحط مى‏كند، انسان يك حرفى زده است و خطا گفته است بعد كه ديد خطا گفته است اگر پايبند به اين خطا باشد و دنبال اين باشد كه اين خطاى خودش را به كرسى

صحيفه نور ج 14 صفحه 74

بنشاند اين همان ديكتاتورى بسيار فاسد است كه ولو در صورت غير ديكتاتورى باشد، لكن ديكتاتورى است و اين مى‏رسد به آنجائى كه انسان را هيتلر از كار در مى‏آورد، رضاخان از كار در مى‏آورد. شما كه در مدارس نظام تحصيل مى‏كنيد بايد اين مسائل را، اين مطلب را توجه داشته باشيد كه نبادا تصيلات شما همه‏اش براى اين باشد كه خودتان را يك برسانيد به‏مقامى، براى اين باشد كه آن مقام را وسيله براى رشد ملت، براى استقلال ملت، براى آزادى ملت، براى حفظ حدود و ثغور ملت باشد نه اينكه مقصد اين باشد كه من برسم به فرماندهى و ملت هر چه مى‏خواهد بشود. ديكتاتورها اين صفت را دارند كه مى‏خواهند خودشان برسند به يك قدرت بزرگ، ولو اينكه يك ملت تباه بشود، ولو اينكه يك ارتش از بين برود. شما بايد توجه كنيد كه اين صفت ديكتاتورى در شما رشد نكند. انشاء الله از اول هم نباشد لكن اگر خداى نخواسته يك وقتى بود، رشد نكند كه ديكتاتورى بدترين صفاتى است كه انسان را منحط مى‏كند از انسانيت و كشور را به تباهى مى‏كشد.

خداوند انشاء الله همه شما قواى مسلح را با هم منسجم كند بيشتر از حالا و شما را با ملت منسجم كند بيشتر از حالا، كه با انسجام و با وحدت كلمه و با وحدت مقصد كه همان مقصد الهى است و در مقصد الهى هم استقلال كشور است و هم آزادى افراد است و هم همه آمالى است كه انسان‏ها دارند.

انشاء الله شما همه با هم و ملت ما زن و مرد، بزرگ و كوچك با هم منسجم باشند تا اينكه اين كشور را به آنجائى كه خداى تبارك و تعالى مى‏خواهد برسانند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:39 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 90

تاريخ: 29/11/59

بيانات امام خمينى در جمع اعضاى خانواده‏هاى شهداى كشورهاى اسللامى و سرپرست بنياد شهيد

ما مايوسيم از اكثر سران مسلمين، لكن ملت‏ها خودشان بايد در فكر اسلام باشند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من امروز مواجهم با چهره‏هاى معصومى كه در تحت ستمكارى‏هاى ابرقدرت‏ها به دست عمالشان يتيم شده‏اند، آواره شده‏اند، ادعاها زياد است، ادعاى اسلام همه سران كشورها دارند و ادعاى بشر دوستى و حقوق بشر همه سران كشورهاى عالم دارند. اين ادعاها تازگى ندارد، در صدر اسلام هم ادعاها زياد بود، لكن در مقام امتحان، عمل‏ها موافق با ادعاها نبود. خوارج هم ادعاى اسلام داشتند و امثال عمروعاص‏ها هم ادعاى اسلام داشتند و امروز هم صدام ادعاى اسلام و ادعاى عرب دوستى دارد و برادرهاى خائنشان هم همين ادعا را دارند از قبيل سادات و امثال او، لكن وقتى اعمالشان را مشاهده مى‏كنيد و مشاهده مى‏كنيم، بين اعمال آنها و گفتارشان فرسنگ‏ها فاصله است. اين اسلامدوست‏ها و طرفداران اسلام در طائف جمع شدند و به اسم اسلام در مركزى كه از آن مركز اسلام بروز كرد و آن حجاز بود، لكن چه گفتند و چه كردند. آيا اسمى از اين اطفال معصومى كه به دست صهيونيسم بى‏پدر شده‏اند، بردند و آيا از جنوب لبنان نامى بردند؟ و آيا از ساير كشورهاى اسلامى كه در تحت فشار ابرقدرت‏ها و بستگان آنها هستند نامى برده‏اند؟ اين اسلام خواه‏ها نمى‏بينند كه اسلام در تمام كشورهاى اسلامى زير چكمه ابرقدرت‏ها و وابستگان آنها پايمال مى‏شود؟ آيا نمى‏دانستند كه در جنوب لبنان، در فلسطين و در ايران و در عراق و در ساير كشورهاى اسلامى چه مى‏گذرد و با مردم آنجا چه كرده‏اند و چه اطفال بيگناه صغير را بى‏پدر كرده‏اند و از منازل خودشان آواره كرده‏اند؟ آيا كنفرانس طائف اين امور را نمى‏دانست؟ به اسم اسلام مجتمع شدند در آن كنفرانس و از اسلام بويى در آنجا نبود و آنچه بود خرج‏هاى گزاف و زندگى‏هاى اشرافى، بدون توجه به اسلام و اهتمام به امور مسلمين. آيا نشنيده‏اند اينها حديث رسول خدا را كه كسى كه صبح كند و اهتمام به امور مسلمين نداشته باشد مسلم نيست؟ ان اصبح ولم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم آيا اينها اهتمام داشتند به امور مسلمين جهان؟ اين سرانى كه در كنفرانس طائف در محلى كه، در كشورى كه رسول خدا و پيغمبر اسلام در آن كشور بود و تبليغات او در آن كشور بود، مجتمع شدند، آيا درباره اسلام چه گفتند؟ درباره مسلمين و در امور مسلمين چه اهتمامى كردند، انجام دادند؟ آيا به نص حديث شريف اينها را ما مى‏توانيم جزء مسلمين محسوب داريم؟ اينها اطلاع بر كشورهاى اسلامى كه زير بار

صحيفه نور ج 14 صفحه 91

ابر قدرت‏ها و با دست آنها و بستگان آنها آواره شده‏اند، به قتل رسيده‏اند و بچه‏هاى معصوم را به جا گذاشته‏اند، هيچ صحبتى كردند؟ آيا به تجاوز اسرائيل به لبنان و به فلسطين اهتمامى كردند؟ آيا به تجاوز عراق به كشور اسلامى ايران كه جرمى ندارد جز آنكه طاغوت را برداشته است و اسلام را به جاى او مى‏خواهد پياده كند و به جاى رژيم طاغوت، رژيم اسلامى بر پا كند، جرمى نداشتند جز اين، آيا در كنفرانس طائف از اين مسائل بحثى شد؟ يا همه ادعاست، اسلامى بودن هم ادعاست و اين ادعاى رايج بين همه سران كشورهاست. توجه به حقوق بشر هم يك ادعايى است و اين رايج بين تمام سران كشورهاى دنياست، لكن در مقام عمل چه؟ كارتر هم ادعا مى‏كرد كه ما حقوق بشر را احترام مى‏گذاريم، لكن به حقوق بشر احترام گذاشت؟ آيا شاه مخلوع در ايران به حقوق بشر احترام مى‏گذاشت كه آنها پشتيبانى از او كردند؟ آيا كشورهايى كه دودمان پهلوى را بر ما مسلط كردند، اين حقوق بشرى‏ها و احترام به حقوق بشر، نمى‏ديدند كه اينها چه كردند با اسلام و مسلمين؟ و آيا نمى‏دانستند كه صهيونيسم با لبنان و با فلسطين چه كرد؟ يا خودشان شريك بودند؟ همه ادعا مى‏كنند، و كسانى كه مسلمان باشند و اهتمام به امور مسلمين داشته باشند، كمند. ملت‏ها خودشان بايد در فكر اسلام باشند. مأيوسيم ما از سران اكثر به اتفاق مسلمين، لكن ملت‏ها، خودشان بايد به فكر باشند و از آنها مأيوس نيستيم. در قضيه هجوم عراق به ايران ملت‏ها بودند كه پشتيبانى خودشان را اعلام كردند، از دولت‏ها كم يك همچو امرى واقع شد و يا تأييد كردند از مقابله كفر با اسلام، تأييد كردند كفار بعثى را، بعث عراقى را و يا بى‏صدا و بى‏تفاوت كنار نشستند و هجوم كفر بر اسلام را نظاره كردند. اينهايند كه ادعاى اسلاميت مى‏كنند، نظاره كردند، بى تفاوت بودند نسبت به تجاوز اسرائيل به لبنان، به فلسطين و جنايت بسيارى كه كردند. آيا اينها اهتمام به امور مسلمين دارند و مسلمين در همه بلاد زير چكمه طرفداران دولت‏هاى بزرگ در فشار هستند و اينها بى‏تفاوت هستند؟ چطور اين ادعاها را قبول كنيم؟ آنهايى هم كه حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام را در محراب عبادت كشتند مدعى اسلام بودند. آنهايى هم كه لشكركشى كردند و هجوم آوردند به لشكر اسلام در صدر اسلام و هجوم آوردند به لشكر على بن ابى طالب، آنها هم ادعاى اسلام داشتند و با اسم اسلام با اسلام جنگيدند. اينها هم ادعاى اسلام دارند و با اسم اسلام به اسلام خيانت مى‏كنند. صدام هم مدعى اسلام است و با اسم اسلام به كشور اسلامى هجوم آورده است و با اسم اسلام هزاران جوان ما را شهيد كرده است و قريب دو ميليون آواره و با اسم اسلام در مملكت خودش با اسلام و علماى اسلام آن مى‏كند كه مغول كرد با ايران. ادعاها هميشه زياد بوده است و حالا هم هست، من از همه شما اطفالى كه به واسطه جور مجرمين بى‏پدر شده‏ايد، به همه شما تسليت عرض مى‏كنم و ما هم شريك غم شما هستيم. ما شريك غم شما هستيم در اينكه از آقاى موسى صدر بى‏اطلاعيم و ما شريك غم شما ملت عراق هستيم كه آقاى صدر و خواهر عزيز ايشان را به آنطور فضاحت كشتند و شكنجه كردند و ما شريك غم همه مظلومين جهان هستيم و پشتيبان همه مظلومان جهان و بايد مظلومان جهان كه هستند، خودشان قيام كنند بر ضد مستكبرين. مستضعفين نبايد بنشينند كه دولت‏هايشان اين كار را بكنند، خودشان انجام بدهند.

صحيفه نور ج 14 صفحه 92

خداوند انشاءالله اسلام و مسلمين را قدرت بدهد و شما برادران و خواهرانى كه از منزل‏هاى خودتان آواره شده‏ايد نصرت بدهد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:39 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 94

تاريخ: 4/12/59

بيانات امام خمينى در جمع مسؤولين اداره سياسى - ايدئولوژيك شهربانى‏هاى سراسر كشور و نمايندگان كلانترى‏هاى تهران

همه متعهد براى اسلام هستيد و كلمه افتراق بين شماها طرح شيطانى قدرت‏هاى بزرگ است

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من امروز يك كلمه با شما آقايان و عزيزان كه از قرار مذكور از اطراف كشور آمده‏ايد و رؤساى كلانترى و رئيس شهربانى يك كلمه عرض مى‏كنم و بعد براى مسائلى كه بايد همه در آن شركت داشته باشند بعض مطالب عرض مى‏كنم. شما مى‏دانيد كه وضع شما و تمام عزيزانى كه در سرتاسر كشور براى نظم شهرها مشغول فعاليت هستند، با زمان طاغوت فرق دارد. آن روز ملت به شهربانى نظر ديگر داشت و امروز نظر مساعد، نظر برادرى، نظر دوستى و پشتيبانى از شما ملت مى‏كند. شما امروز قواى انتظامى مملكت اسلامى هستيد و رهبر همه شما و همه ما وجود مبارك بقيةالله است و بايد ماها و شماها طورى رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست به دست بياوريم. شما در سرتاسر كشور، با تعهد بايد از داخل شهرها، را حفظ كنيد و امروز با شما ملت هم موافق هستند و پشتيبان شما هستند و شما بايد با پشتيبانى ملت مى‏توانيد كه اين شرارت‏هائى كه گاهى در سطح شهرها مى‏شود، جلويش را بگيريد با نصيحت والا با قدرت. كسانى كه بخواهند اختلال كنند در هر امرى از امور، چه در سخنرانى‏هائى كه از طرف شخصيت‏ها مى‏شود و چه در اجتماعات مطابق قانونى كه با اجازه وزير كشور اجتماعات حاصل مى‏شود، بايد شماها مواظب باشيد و سپاه پاسداران هم كه در شهرها هستند با شما هماهنگ باشند براى جلوگيرى از اينكه در اين اجتماعات يك دسته اشرار بخواهند وارد نشوند و بخواهند درگيرى ايجاد كنند و همينطور در خيابان‏ها يك دسته‏اى از اشرار بخواهند درگيرى ايجاد كنند و ناراحتى براى مردم. به حسب قاعده و قانون شما وظيفه داريد و سپاه پاسدارها هم كه در شهرها هستند وظيفه دارند كه با شما كمك كنند و مردم هم از شما پشتيبانى كنند كه اينطور شرارت‏ها و اينطور درگيرى‏هائى كه موجب تشتت قوا مى‏شود، موجب ضعف قوا مى‏شود و با يك برنامه‏اى مشغول هستند براى شرارت، انجام نگيرد. با قدرت، قوه و با پشتيبانى همه مردم از اينطور امور بايد جلوگيرى بشود تا در يك سطح آرامى مردم مشغول به كارهايشان باشند. و بعضى از اين اشرار كه مشغول ترور هستند يا مشغول انفجار بعضى جاها هستند بايد اطلاعات حاصل بشود و

صحيفه نور ج 14 صفحه 95

پيگيرى بشود و اينها معرفى بشوند به دادگاه‏ها و دادگاه‏ها آنها را مجازات كند به آن مجازاتى كه اسلام براى آنها تعيين كرده است و آن مجازات سختى است. برادران من! شما امروز برادر هستيد با اهالى مملكت و كشور شما در معرض اين است كه كفار و اشرار بخواهند كه اين جمهورى اسلامى را به هم بزنند با اينكه انشاءالله نمى‏توانند، لكن بايد شماها در داخل شهرها و ژاندارمرى، در بين شهرها و ارتش، در سراسر مرزها با كمال توجه مراقب باشند، مراقب اشرار داخلى و مراقب اشرار خارجى. كشور مال همه شماها هست و امروز روزى نيست كه هر طايفه‏اى مثلاً شهربانى براى خودش مستقلاً در مقابل ژاندارمرى بايستد، ژاندارمرى در مقابل شهربانى، ارتش در مقابل هر دو و هر دو در مقابل اينها و پاسداران و ساير قشرهاى مسلح در برابر اينها. امروز روزى است كه يك مقصد در كار است و اين مقصد همه شماست، يك مطلوب در كار است و آن مطلوب همه شماها هست و او حفظ جمهورى اسلامى كه، حفظ اسلام است و حفظ كشور اسلامى و در يك همچو موقعيتى مقابله بعض گروه‏ها با بعض گروه‏ها خصوصاً گروه‏هاى مسلح، نظامى و انتظامى موجب فساد بزرگ مى‏شود و موجب اين مى‏شود كه خداى نخواسته انسجام از بين برود و با رفتن انسجام حتماً آسيب خواهد واقع شد. شما همه موظفيد كه با هم و با ساير قواى مسلح همدم باشيد، هم نفس باشيد خصوصاً در اين موقع استثنايى كه همه ماها و همه شماها و همه افراد كشور موظفند كه با هماهنگى جلو اجانب را و آنهائى كه مى‏خواهند باز آن مسائل سابق را پيش بياورند و كشور ما را برسانند به آن حال اول خداى نخواسته و همه چيز ما را از بين ببرند و شما بايد بدانيد كه اگر خداى نخواسته اين جمهورى اسلامى شكست بخورد، شكست براى همه مسلمين در همه اعصار است. اگر امروز جمهورى اسلامى مقاصد خودش را پيش برد، دست قدرت‏هاى بزرگ را از كشور خودش تا ابد قطع كرد و اين تفاله‏هائى كه مانده است از رژيم سابق آنها را به قبرستان فرستاد و جمهورى اسلامى را آنطورى كه خداى تبارك و تعالى امر و مقرر فرموده است مستقر كرد، اين معنا موجب اين مى‏شود كه كشورهاى اسلامى و خصوصاً كشور شما بيمه بشود و هيچ كسى نتواند آسيب برساند و اين امر در سايه اتحاد همه قواست. همه قواى مسلح بايد با هم متحد باشند، نبايد هر قوه‏اى گمان كند كه من خودم عليحده هستم. امروز همه ما در اين موقع استثنايى بايد يگ گروه را به حسب واقع تشكيل بدهيم و آن گروه ضربت در مقابل ابرقدرت‏ها. و من اميدوارم كه شماها موفق باشيد به اينكه هر مقدارى تان كه در داخل شهرها هست، در داخل شهرها نظام را و انتظام را به طور كامل ايجاد كنيد، با قدرت كامل جلوگيرى كنيد از نابسامانى‏ها و از شرارت‏ها و هر كدام شما كه در جبهه‏ها هستند كه در اين موقع استثنائى بايد هم، همه قوا در جبهه‏ها باشند، آن مقدارى كه مى‏شود باشند، آنها هم در آنجا هماهنگ باشند تا اينكه انشاءالله به پيروزى برسيم، به پيروزى نهائى كه سعادت همه ملت است در دنيا و در آخرت و آن چيزى كه من براى همه قواى مسلحه بايد عرض كنم همين معناست منتها نسبت به همه است. ما نبايد در مرزها كه مشغول هستيم و دوستان ما، عزيزان ما در آنجا دارند فداكارى‏كنند اين مسأله اصلش طرح بشود كه من سپاهى هستم و آن ژاندارمرى هست و آن ارتشى هست و آن پاسبان هست، طرح اين مسأله اصلا در

صحيفه نور ج 14 صفحه 96

يك همچو موقع استثنايى يك طرح باطل است و از قرارى كه من شنيده‏ام، از همين ستون پنجم اشخاصى هستند كه وارد مى‏شوند در مرزها و در بين افرادى كه در آنجا هستند، گروه‏هايى كه در آنجا هستند هر طايفه‏اى را از طايفه ديگر مى‏خواهند جدا كنند، سپاه پاسداران را مى‏خواهند از ساير قوا جدا كنند، در بين آنها مى‏روند يك حرف‏هائى مى‏زنند از ارتش و ارتش را مى‏خواهند از اينها جدا كنند، در بين ارتش مى‏روند يك صحبت‏هايى مى‏كنند به ضد سپاه پاسداران، در صورتى كه سپاه پاسداران و ارتش و ژاندارمرى و شهربانى و همه با هم هستند و بايد اعتنا نكنند به اين دسيسه‏هائى كه مشغول هستند براى به هم زدن اوضاع. اگر امروز در مرزهايى كه عزيزان ما مشغول فداكارى بشوند يك همچو مسائلى در آنجا طرح بشود كه مثلاً پاسدارها چه مى‏كنند و اين مخالف با نظم ارتش است و به اينها بگويند ارتش چه خيالى دارد، و اينها را بخواهند مقابل هم قرار بدهند، بدانيد كه اين ضربه‏اى است كه اجانب به ما مى‏خواهند بزنند با دست‏هائى كه در داخل دارند و دست‏هائى كه در خارج دارند. جوان‏هاى عزيز ما كه مشغول فداكارى هستيد و همه متعهد و فداكار براى اسلام هستيد! بدانيد كه كلمه افتراق بين شماها، بين قواى مسلحه و مقابل قرار دادن اين قوه با آن قوه، اين همان طرح شيطانى قدرت‏هاى بزرگ است كه در داخل به دست اشخاص فاسد كه مع الاسف نفوذ دارند در بسيارى از جاها، دارد انجام مى‏گيرد و اين طرح اگر انجام بگيرد، نه شما خداى نخواسته باقى خواهيد ماند و نه پاسدار و نه كشور. توجه بكنيد به اينكه اعتنا نكنيد به مسائل و از امورى كه من براى همه قواى مسلح لازم مى‏دانم عدم دخالت در امور سياسى است. شماها يك مردم صحيح، يك مردم صادق و صاف دل هستيد و بعضى از سياسيونى كه نفوذ پيدا كردند از طرف اجانب در بعضى از جاها، اينها يك مردم شيطانى هستند و مى‏خواهند با همان مسائل شما را وارد كنند در سياست‏هاى شيطانى و افتراق بين شما بيندازند. شما خودتان را از اين امور كنار بكشيد و ابداً گروه گرايى نكنيد، شما همه لشكر امام زمان هستيد و همه گروه واحد و اين گروه واحد جند خدا، لشكر امام زمان، ابداً اعتنا به مسائلى كه طرح مى‏شود در آنجا نكنيد. اگر چنانچه شماها همه با هم متحد بشويد و هماهنگ و همه قوا با هم هماهنگ بشود و همين طور اسلحه‏ها در اختيار همه قواها قرار داده بشود و همه با هم جنگ بكنيد، در ارتش و ساير قوا اختلاف نباشد، پيروزى شما نزديك است.

چماق زبان و چماق قلم بالاترين چماق هاست

و يك كلمه هم با كسانى كه قلم دست‏شان است و زبان در اختيارشان و آن اين است كه شما همه و همه ملت مى‏دانند كه همه ما بايد كوشش كنيم در اينكه وحدت ايجاد كنيم، در اينكه هماهنگى بين جناح‏ها و گروه‏ها ايجاد كنيم و من بايد عرض كنم كه بعضى از زبان‏ها از چماق بدتر است. چماق‏كشى و چماق بازى از بدترين چيزهائى است كه در آخر سلطنت محمدرضا درست شد از باب اينكه ضعيف شده بود مى‏خواست با چماق خودش را تقويت كند و بعد از انقلاب و در بين انقلاب باز همين چماق‏ها حتى در حوزه علميه قم هم به كار رفت و خيابان‏ها را، شيشه‏ها را شكستند و خيال كردند با چماق

صحيفه نور ج 14 صفحه 97

مى‏شود يك چيزى پيدا كرد. و حالا هم همين مسأله هست، لكن آن چماق زبان و چماق قلم بالاترين چماق‏هاست كه فسادش صدها برابر چماق‏هاى ديگر است. آنهائى كه مى‏خواهند صحبت بكنند و خصوصاً در اين چند روز زياد هم هستند، بايد توجه بكنند به اينكه قبل از اينكه مى‏خواهند صحبت بكنند بنشينند و با خودشان فكر بكنند ببينند كه اين زبان چماق است و مى‏خواهد به سر يك دسته ديگر كوبيده بشود يا اينكه اين زبان، زبان رحمت است و براى وحدت؟ اگر چنانچه مالك نفس خودشان هستند و اين امر مهم را كه مالكيت شخص بر نفس خودش است و حضرت موسى سلام‏الله عليه يك همچو ادعائى كرد و او بحق بود كه به خداى تبارك و تعالى عرض كرد كه من مالك هيچ كس نيستم الامالك خودم و برادرم. اين يك ادعاى بزرگ است كه شايسته پيغمبران است. ماها مالك خودمان نيستيم، مالك برادرهايمان هم نيستيم، مالك فرزندانمان هم نيستيم، مالك دوستانمان هم نيستيم، عمده مالكيت خودش است از خودش كه انسان وقتى كه مى‏خواهد صحبت بكند زبان مملوك او باشد و او سلطنت بر زبان خودش داشته باشد نه اينكه شيطان بر نفس او و بر زبان او تسلط پيدا بكند و حرف‏ها و چماق‏ها و اسلحه‏هائى باشد كه از اسلحه صدام برنده‏تر است.

كمال بزرگ انسان اين است كه حق را براى حق بخواهد

بايد اشخاصى كه مى‏خواهند صحبت كنند، ببينند كه آيا حق را مى‏خواهند براى حق؟ بزرگتر چيزى كه انسان اگر آن را داشته باشد كمال بزرگ دارد اين است كه حق را براى حق بخواهد، از حق خوشش بيايد براى اينكه حق است و از باطل متنفر باشد براى اينكه باطل است. اگر حق از دست دشمنش هم اجرا شد، اين مالكيت داشته باشد براى نفس خودش كه آن حق را تعريف كند و اگر باطل از فرزندش يا دوستانش وجود پيدا كرد، اين مالكيت را داشته باشد كه از او تنفر داشته باشد و اظهار تنفر كند. كسانى كه حق را براى حق مى‏خواهند، اندكند و بسيار اندك، كسانى كه باطل را براى باطل بودنش بغض بر آن دارند و تنفر از آن دارند، اندكند و بسيار اندك. انسان خودش هم مى‏تواند بفهمد كه چكاره است. انسان بايد يك كسى كه دشمن او هست پيش او برود ببيند قضاوت او نسبت به اين چه هست تا عيب خودش را بتواند بفهمد. انسان نمى‏تواند از دوستان خودش تعليم بگيرد، انسان بايد از دشمنان خودش تعليم بگيرد، وقتى كه يك صحبتى مى‏كند ببيند دشمن‏ها چه مى‏گويند و تفكر كند كه عيب‏ها را دشمن‏ها مى‏فهمند. دوست‏ها هر چه هم شما عيب داشته باشيد و ما عيب داشته باشيم براى اينكه حق را براى حق نمى‏خواهند و باطل را براى اينكه باطل است دشمن ندارند، به ما مى‏آيند و به شما مى‏آيند و مى‏گويند كه چقدر خوب صحبت كردى و چه مقاله خوبى نوشتى، چه مقاله كوبنده‏اى بود اين، چطور حريف خودت را منزوى كردى، چطور حرف‏هاى حريف خودت را ولو هم صحيح بود باطل كردى. دوستان انسان دشمنان واقعى انسانند و دشمنان انسان دوستان واقعى انسانند. انسان بايد از كسانى كه به او خرده مى‏گيرند، از آنها ياد بگيرد، كسانى كه از او تعريف مى‏كنند، بداند كه اين زبان، زبان تعريف خصوصاً در يك امورى كه جاى انتقاد است تعريف مى‏كنند، اين همان زبان

صحيفه نور ج 14 صفحه 98

شيطانى است و آن هم تأييدش تأييد شيطانى است. گويندگان ما، نويسندگان ما، كسانى كه در اين موقع مى‏خواهند صحبت‏ها بكنند توجه داشته باشند كه آيا مالك خودشان هستند؟ مى‏توانند ادعائى را كه حضرت موسى پيغمبر بزرگ كرد آنها هم بكنند كه لا املك الا نفسى و اخى ؟ برادر او هم يك برادرى بود كه پيغمبر بود و چون پيغمبر بود كلام حضرت موسى براى او كلامى بود كه اجرا مى‏شد اما كسى كه به اين مقام نرسيده است بايد بگويد انى لا املك نفسى و لا اخى نگويد لا املك الا نفسى واخى . برادرهاى ما توجه داشته باشيد در گفتار شما، در نوشته‏هاى شما اگر چنانچه‏داى نخواسته يك تفرقه‏اى ايجاد بشود، يك سركوبى بخواهيد از دشمنان به خيال خودتان، از رقيب خودتان بكنيد و اين موجب بشود كه دلسردى براى ارتش حاصل بشود، دلسردى براى سپاه پاسداران، دلسردى براى پاسبانان و شهربانى حاصل بشود و يك قتل‏هائى واقع بشود به واسطه همين دلسردى، شماها شريك هستيد در آن قتل، راضى هستيد به آن قتل و در روايات هست كه اگر كسى در مشرق كشته بشود و مظلوم كشته بشود و يكى در مغرب به او راضى باشد اين هم شريك قتل او است. توجه كنيد كه قلم‏هاى شما شريك خنجرهائى كه از پشت به ما مى‏زنند نباشد، توجه كنيد كه زبان‏هاى شما، قلم‏هاى شما چماق نباشد و با همان قلم بنويسيد كه چماق بد است، توجه كنيد كه قلم‏هاى شما و زبان‏هاى شما مسلسل نباشد و به سينه اين جوان‏هاى ما وارد بشود و آنوقت بگوئيد كه به ما حمله شده است. شما هم حمله كرديد، فقط صدام نيست شما هم شريك خواهيد بود. قبل از اينكه به نطق‏ها برويد و قبل از اينكه مقاله بخواهيد بنويسيد و قبل از اينكه تيترها را بخواهيد درشت بنويسيد با خودتان خلوت كنيد و ببينيد كه براى چه اين كار را مى‏كنيد؟ مقصد شما چه است؟ شما حق را براى حق مى‏خواهيد يا حق را از رقباى خودتان هم نمى‏پذيريد؟ باطل را براى باطل از آن متنفر هستيد يا باطل را از دوستان خودتان مى‏پذيريد؟ شما خودتان را امتحان كنيد، انسان يك موجود عجيب و غريبى است كه تا آخر عمر خودش نمى‏تواند خودش را بشناسد. انسان آن آخر عمر هم اگر بخواهد كشته بشود، به يك طور طاغوتى دلش مى‏خواهد كشته بشود. بعضى از اين كفار كه در صدر اسلام بودند وقتى آن قاتل مى‏خواسته است سرش را ببرد، گفته است به او از قرارى كه تاريخ مى‏گويد كه گردن من را بلند ببر كه جزء سر باشد براى اينكه مى‏خواهم سر من در نيزه كه مى‏رود از ساير سرها بلندتر باشد. اين مرض را انسان تا آخر عمرش دارد، شما گمان نكنيد كه تصفيه شدن و انسان شدن يك امرى است آسان. اگر آنطورى كه شيخ ما مى‏فرمود كه محال است، كه محال، و اگر به آن شدت هم نباشد مشكل است و از بزرگترين مشكل‏هاست براى انسان. چه بسا انسان كه خيال مى‏كند كه دارد كار خوب مى‏كند و كار بد مى‏كند براى آنكه آن خصيصه‏اى كه در او هست، حجاب است از اينكه بتواند تشخيص بدهد خوب را از بد. يك قضيه واقع مى‏شود اين يك قضيه وقتى كه انسان در گفتارها و نوشته‏ها و روزنامه‏ها ملاحظه مى‏كند، همين يك امر را يك دسته‏اى مى‏كوبند و يك دسته‏اى ترويج مى‏كنند. يك مسأله در كشور واقع مى‏شود، اين يك مسأله را يك جمعيتى تأييد مى‏كنند و توصيف مى‏كنند و قلم به كار مى‏افتد كه اين كار خوبى است و يك دسته ديگر مقابل آنها مى‏ايستند و اين امر را محكوم مى‏كنند

صحيفه نور ج 14 صفحه 99

و قلم‏ها و گفتارها به راه مى‏افتد براى محكوم كردن او، چرا؟ براى اينكه اين كار به نفع فلان دسته بوده است و به ضرر فلان دسته، از دوستان حاصل شده است يا از رقيبان؟ اگر از دوستان حاصل شده است خوب است، هر چه مى‏خواهد باشد. خوبى را براى دوستان مى‏خواهيم، نه خوبى را براى خوبى، عدالت را براى عدالت نمى‏خواهيم عدالت را براى دوستان مى‏خواهيم. ديگرانى كه در مقابل ما ايستاده‏اند و ما آنها را رقيب حساب مى‏كنيم هر چه كار خوب از آنها صادر بشود بد نمايش مى‏دهيم، قلم‏ها به كارافتد و انتقادها پيش مى‏آيد، وقتى همين كار از دوستان ما پيدا مى‏شود، هر چه مى‏خواهد باشد، قلم‏هايتان به كار مى‏افتد و از او تأييد مى‏كنيد. پس عدل را براى عدل نمى‏خواهيد، حق را براى حق نمى‏خواهيد. حق را اگر كسى براى حق بخواهد اگر چنانچه حق بر ضد خودش هم هست آن را بايد بخواهد و دوست داشته باشد و اظهار كند و باطل را اگر از خودش هم صادر شده باشد بايد مبغوض او باشد و اقرار كند. آيا اينهائى كه بنا دارند صحبت بكنند، حق را براى حق مى‏خواهند و باطل را براى باطل نمى‏خواهند؟ يا حق را براى خودشان مى‏خواهند و باطل هم اگر از خودشان يا دوستان خودشان صادر بشود حق جلوه مى‏دهند؟ و حق اگر چنانچه از رقباى خيالى خودشان حاصل بشود، آن را باطل اگر هم باشد، حق هم اگر باشد، باطل جلوه مى‏دهند. انسان نمى‏تواند به اين زودى از شر خودش كه از شر شيطان بالاتر است فارغ بشود، لكن مى‏تواند قلم خودش را كنار بگذارد، مى‏تواند زبان خودش را كنار بگذارد، مى‏تواند قبل از اينكه مى‏خواهد صحبت بكند ببيند كه روى چه مبادى صحبت مى‏كند، چه مبادى او را وادار كرده است به اينكه صحبت بكند. اين مسأله‏اى است كه عمومى است، در همه جاست. هر كارى صادر بشود از خودم، اين خوب است، ميزان من هستم - من هر كار خوبى است - هر كارى از خود من صادر بشود چون ميزان من هستم خوب است و هر كارى از رقيب من حاصل بشود بد است براى اينكه رقيب من است، هر چه هم خوب باشد، كار خوب رقيب، بد است و كار بد من، خوب است اين يك مسأله و يك بيمارى است در انسان كه معالجه او را با زحمت مى‏شود كرد و بايد انسان پيش اشخاصى كه مى‏توانند معالجه كنند، خودش را معالجه كند، پيش اطباء روح برود و خودش را معالجه كند، قبل از اينكه دست به قلم بزند و قبل از اينكه زبان باز كند توجه به حال خودش بكند و توجه به مسائل سياسى، اجتماعى، امورى كه الان ما مبتلا به آن هستيم، ببيند كه آيا اين صحبت در سطح كشور يك تشنجى ايجاد مى‏كند؟ چماق‏ها را ايجاد مى‏كند يا آرامش را ايجاد مى‏كند؟ ببيند كه اين روزنامه، اين قلم، آرامش در اين كشور كه الان لازم است ايجاد مى‏كند يا تشنج ايجاد مى‏كند؟ اگر چنانچه ايجاد كرد، اين روزنامه چماق است و آن گفتار چماق است و اگر آرامش در مردم ايجاد كرد اين رحمت است و اين مشكور است پيش خداى تبارك و تعالى.

بزرگترين معصيت امروز در كشور ما ايجاد اختلاف است

خدا را در نظر بگيريد، اى گويندگان! اى نويسندگان! اى كاركنان مملكت! اى كارمندان ادارى

صحيفه نور ج 14 صفحه 100

و غير ادارى و كشاورز و همه! خدا را در نظر بگيريد، خدا حاضر است همه جا، زبان شما در محضر خداست، چشم شما در محضر خداست و همه قواى شما در محضر خداست، در محضر خدا، خدا را معصيت نكنيد. بزرگتر معصيت امروز در كشور ما ايجاد اختلاف است، ايجاد نفاق است. بزرگترين رحمت براى ما و تكليف براى ما ايجاد آرامش است و ايجاد رفاه است. گويندگان ما، نويسندگان ما هر چند هم بسيار خوب باشند و بسيار متعهد باشند، لكن گمان نكنند كه از آن شرور باطنى پاك شدند، از آن شيطان باطن پاك شدند. توجه كنند كه شيطان باطنى انسان تا آخرهم همراه انسان هست و گاهى اين شيطان كارى مى‏كند كه انسان خودش را به هلاكت برساند، كه رفيقش را به هلاكت برساند. شما آن قصه را شنيده‏ايد كه يك نفر يك عبدى را، يك بنده‏اى را داشت و او را محبت كرد و بسيار محبت كرد و بسيار تربيت كرد و بعد گفت به او: من در مقابل اينهمه محبت كه به تو دارم فقط يك خواهش از تو دارم و آن اين است كه بيا بالاى پشت بام اين همسايه من كه رقيب من است، سر من را ببر. انسان يك همچو موجودى است كه حاضر است سرش را ببرد كه رقيبش از بين برود و به اصطلاح ديرينه ما اين است كه خر ديزه كه يك قسم از خرهاى فضول است خودش را به چاه مى‏اندازد كه به صاحبش ضرر بزند. انسان يك همچو موجودى است، انسان يك همچو موجود پيچيده‏اى است، يك همچو موجودى است كه انبيا نتوانسته‏اند اين انسان را انسان كنند الا بعض اشخاص، در هر جايى كه انبيا بودند، يك عده معدودى، بسيار معدودى به تربيت انبيا آن تربيت والا را كه بايد حق انسان باشد قبول كردند و تربيت شدند و الا نتوانستند آنكه مى‏خواستند انجام بدهند، لكن مى‏توانيم ما كمتر بكنيم اين شيطنت‏ها را، مى‏توانيم، اينطور نيست كه ما مجبور باشيم و معاقب نباشيم از باب اينكه مجبور هستيم. نه، ما مختاريم، لكن با اختيار خودمان فساد ايجاد مى‏كنيم، با اختيار خودمان قلم‏هايمان را به كار مى‏اندازيم براى اينكه ديگران را بى‏آبرو كنيم، قلم‏هاى خودمان را و زبان‏هاى خودمان را به كار مى‏اندازيم براى اينكه حريف‏ها را از ميدان بيرون كنيم، اينها همه مسائلى است كه در خود انسان هست و خود انسان خيال مى‏كند كار خوب مى‏كند و حال آنكه كار بد دارد مى‏كند، خيال مى‏كند براى خداست و حال آنكه براى شيطان است. انشاءالله خداوند تبارك و تعالى به همه ملت اسلامى توفيق بدهد و آنها را تأييد كند براى اينكه از شر اجانب و از شر شياطين و خصوصاً شيطان خودشان نجات پيدا كنند و خداوند تعالى كشور ما را از شر شياطين و اجانب و از شر قلم‏ها و قدم‏ها و زبان‏ها نگه دارد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:39 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 102

تاريخ: 7/12/59

بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن اسلامى وزارت دفاع و نمايندگان پرسنل اداره سياسى - ايدئولوژيك نيروى زمينى ارتش و نمايندگان سازمان جوانان جمعيت هلال احمر جمهورى اسلامى‏

بايد اجتماعات بدنى در راه يك اجتماع روحانى و عقلانى باشد

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من اميدوارم كه اين اجتماعات ابدان منتهى بشود به اجتماع ارواح و مهم آن است. تشكيل سمينارها بسيار خوب است و دعوت به وحدت بسيار مهم است، لكن بايد اين سمينارها و اجتماعات بدنى در راه يك اجتماع روحانى و يك اجتماع عقلانى و يك اجتماع روحى و يك اجتماع مقصد باشد. كافى نيست كه ما و شما در يك محفلى جمع بشويم و در جاهاى ديگر هم همين طور، لكن آن مقصدى كه مقصد اسلام است و مورد امر خداى تبارك و تعالى است و همه انبيا براى آن مقصد آمده‏اند، آن مقصد غفلت بشود. بايد گفتارها، انسان را برساند به معنويات و برساند به توحيد كلمه و كلمه توحيد. آسان است كه ما سمينار و مجامع درست كنيم و در آن مجمع‏ها همه قشر اشخاص باشند، از روحانى، از نظامى و از انجمن‏هاى اسلامى، اين امرى است كه آسان است، لكن اين امر براى رسيدن به مقصود كافى نيست، بايد اين اجتماعاتى كه مى‏شود، دنبال او و در خود او كوشش بشود به اينكه آن وحدت حقيقى كه لازمه يك امت مسلمان است و مورد توجه پيغمبران عالم است و مورد امر خداى تبارك و تعالى است، آن امر را دنبال كنيم كه حاصل بشود و در طبقات متعارف ملت و ملت‏ها اين وحدت آسانتر است تا طبقات بالا، به اصطلاح بالا. براى اينكه انسان يك موجود است كه اگر چنانچه مهار نشود و سر خود بار بيايد و يك علف هرزه‏اى باشد و تحت تربيت واقع نشود، هر چه بزرگتر بشود به حسب سال و بلند پايه‏تر بشود به حسب مقام، آن جهات روحى تنزل مى‏كند و آن معنويات تحت سلطه شيطان، شيطان بزرگ كه همان شيطان نفس است واقع مى‏شود. جوان‏ها جديدالعهد هستند به ملكوت عالم و نفوسشان پاكتر است و هر چه بالاتر بروند اگر چنانچه مجاهده نكنند و تحت تربيت واقع نشوند، هر قدمى كه به بالا بردارند و هر مقدارى كه از سنشان بگذرد، بعيدتر مى‏شوند از ملكوت اعلى و اذهانشان كدورتش بيشتر مى‏شود و لهذا تربيت‏ها بايد از اول باشد. از همان كودكى تحت تربيت انسان قرار بگيرد و بعد هم در هر جا كه هست يك مربى‏هائى باشند كه تربيت كنند انسان را و تا آخر عمر هم انسان محتاج به اين است كه تربيت بشود.

صحيفه نور ج 14 صفحه 103

اگر انسان‏ها در كلمه مبارك الله مجتمع بشوند، به همه مقصدهاى عالى مى‏رسند

انبيا هم كه آمده‏اند از طرف خداى تبارك و تعالى، براى همين تربيت بشر و براى انسان سازى است. تمام كتب انبيا خصوصاً كتاب مقدس قرآن كريم كوشش دارند به اينكه اين انسان را تربيت كنند براى اينكه با تربيت انسان، عالم اصلاح مى‏شود، آنقدر كه انسان غير تربيت شده مضر است به جوامع، هيچ شيطانى و هيچ حيوانى و هيچ موجودى آنقدر مضر نيست و آنقدر كه انسان تربيت شده مفيد است براى جوامع، هيچ ملائكه‏اى و هيچ موجودى آنقدر مفيد نيست. اساس عالم بر تربيت انسان است، انسان عصاره همه موجودات است و فشرده تمام عالم است و انبيا آمده‏اند براى اينكه اين عصاره بالقوه را بالفعل كنند و انسان يك موجودى الهى بشود كه اين موجود الهى تمام صفات حق تعالى در اوست و جلوه‏گاه نور مقدس حق تعالى است.

كوشش كنيد كه اجتماعاتى كه مى‏كنيد و سمينارهائى كه درست مى‏كنيد معنويت در آن باشد، در همه جا توجه به تربيت انبيا داشته باشيد. شما در قرآن كريم در اول سوره قرآن كريم مى‏خوانيد كه الحمدلله رب العالمين كلمه ربوبيت را و مبداء تربيت را در اول قرآن طرح مى‏كند و ما را مكلف فرموده‏اند كه در هر شبانه روز چندين مرتبه اين را در ركعات نماز بخوانيم و توجه داشته باشيم به اينكه مسأله تربيت و ربوبيت كه درجه اعلاى آن مخصوص به خداى تبارك و تعالى است و دنبال آن منعكس مى‏شود در انبياء عظام و به وسيله آنها به ساير انسان‏ها، اين در آن پايه از اهميت بوده است كه دنبال لله ، رب العالمين مربى عالمين آمده است و باز در همين سوره مى‏خوانيد كه غايت تربيت، حركت در صراط مستقيم و منتهى اليه اين صراط مستقيم، كمال مطلق است، الله است. دعوت شده است كه ما تحت تربيت انبيا برويم و تحت تربيت بزرگان از اوليا واقع بشويم تا آنها ما را هدايت كنند به راه مستقيم و هر روز چندين مرتبه از خداى تبارك و تعالى بخواهيم كه ما را هدايت كند به صراط مستقيم، نه راه چپ و نه راه راست. غيرالمغضوب عليهم ولا الضالين ما بايد توجه به اين معنا داشته باشيم كه موجودى هستيم كه اگر خودرو بار بيائيم بدترين موجودات و منحطترين موجودات هستيم و اگر چنانچه تحت تربيت واقع بشويم و صراط مستقيم را طى بكنيم، مى‏رسيم به آنجا كه نمى‏توانيم فكرش را بكنيم، آنجائى كه بحر عظمت است، بحر كبريايى است. اين سمينارها بايد دنبالش تفكر باشد، دنبالش تدبر باشد، دنبالش اين باشد كه توجه بكنيم به وحدت كلمه و آن وحدت كلمه، الله است، در الله مجتمع بشويم. اگر انسان‏ها در كلمه مباركه الله مجتمع شدند و همه بت‏ها را شكستند، به همه مقصدهاى عالى مى‏رسند، چه مقاصدى كه در اين دنيا هست براى بشر و اجتماعات بشر و چه مقاصدى كه مقاصد بالاتر است و در عالم ديگر هست.

آنچه ما را با دست تهى پيروز كرد اين اجتماع ابدان و ارواح بود

ما تجربه كرديم در اين دو سه سال كه آنوقت كه توجه به خداى تبارك و تعالى مجتمعاً نداشته‏ايم و لو يكى يكى هم داشتيم نتوانستيم كارى انجام بدهيم. زير بار ظلم‏ها و ستم‏ها و فشارها بوديم و

صحيفه نور ج 14 صفحه 104

چپاولگران عالم به ما از هر طرف حمله كرده بودند و ما در قبضه آنها و كسانى كه وابسته به آنها بودند گذرانديم روزگار بزرگى را و با فاجعه‏اى را، و ديديم كه اين قيامى كه ملت ايران كرد و نهضتى كه ملت ايران كرد و كم كم از تفرقه به وحدت رو آورد و مقصد واحد و ابدان مجتمع و ارواح مجتمع ابدان در خيابان‏ها، در همه بلاد كشور از روستاها گرفته تا مركز، ابدان مجتمع و ارواح مجتمع، ابدان در خيابان‏ها ريختند و خواست آنها اسلام و خدا بود و دست رد به سينه ظلم زدند و ظالم را و ستمكار را و همه اشخاصى كه مى‏خواستند اين كشور را چپاول كنند و چپاول كردند در سال‏هاى طولانى و داشتند ادامه مى‏دادند به اين چپاولگرى. خداى تبارك و تعالى عنايت فرمود و ما و شما و همه ملت، هم در ابدان مجتمع شديم و هم در ارواح، هم اجتماعاً از زن و مرد و بزرگ و كوچك به خيابان‏ها ريختند، ملت ما و هم مقصد يكى بود و فرياد همه الله اكبر بود و فرياد همه اين بود كه مرگ بر اشخاصى كه ستمگرند و اشخاصى كه چپاولگرند و ما اسلام را مى‏خواهيم، جمهورى اسلامى را مى‏خواهيم كه جمهورى اسلامى در آن، هم آزادى هست و هم استقلال. ما بايد از اين اجتماعى كه در ايران حاصل شد و اين تحول بزرگى كه حاصل شد اين را سرمشق خودمان قرار بدهيم و از ياد نبريم. توجه داشته باشيم كه آنچه ما را پيروز كرد، آنچه ما را با دست تهى پيروز كرد، اين اجتماع ابدان و اجتماع ارواح و وحدت كلمه و وحدت مقصد بود. و همين مردم در بيست سال پيش از اين، همين‏ها بودند و لكن مورد تعدى اجانب و مورد تعدى آنهائى كه نوكرهاى اجانب بودند، بودند و كارى نمى‏توانستند بكنند، همين مى‏بودند كه به عنايت خداى تبارك و تعالى متحول شدند به يك موجود آسيب‏ناپذير با وحدت همه جانبه در روح و در جسم همين‏ها بودند كه از آن حالت به حالت ديگر متحول شدند و پيروزى را با اين حال به دست آوردند آن هم پيروزى كه معجزه‏آسا بود، پيروزى كه احتمالش را داده نمى‏شد كه بتوانند در اين مدت كم با اين زحمت هائى كه در مقابل آن چيزى كه به دست آورده‏اند، باز ناچيز شما بجا آورديد، آن چيزى را كه در دنيا اسمش بايد معجزه باشد. بنابراين ما همه بايد توجه كنيم و همين تابلو بزرگى كه سرتاسر ايران هست و منعكس است در آن الله اكبر و آزادى و استقلال و جمهورى اسلامى، همان در نظر ما باشد و سرمشق ما باشد و تا آخر و در نسل‏هاى آتيه ايضاً منتقل بشود همين مطالب از شما به نسل‏هاى آتيه تا انشاءالله در هيچ وقت از تاريخ نتوانند ديگر بر ما سلطه پيدا بكنند و اين مطلب در شما مهم است و در كسانى كه دولتمردان هستند مهم است بيشتر، اهميتش بيشتر است آنها بايد توجه داشته باشند كه سند پيروزى ما همين وحدت كلمه و همين توحيد كلمه بوده است و آنها بايد بدانند كه رسيدن هر يك از آنها به هر مقامى براى خاطر همين ملتى است كه بپا خاستند و وحدت كلمه را ايجاد كردند و با هم يك كلمه گفتند و آن آزادى، استقلال، جمهورى اسلامى و همه همين مقصد را داشتند. در آنوقت اشخاص خودشان منسى بودند، هيچ يك به فكر خودشان نبوده‏اند، همه آنها به فكر مقصد بوده‏اند. اگر چنانچه در طول روز نهار هم گيرشان نمى‏آمد توجه نداشتند، اصلاً گرسنگى را نمى‏توانستند بفهمند و بى لباسى را فهميدند، شايد بسيارى از آنها كفش‏هايشان، كلاه‏هايشان و اينها از بين مى‏رفت يا بچه‏هايشان گم مى‏شد هيچ توجه به

صحيفه نور ج 14 صفحه 105

اين معنا نداشتند. از خود فانى شدن و در مقصد باقى ماندن، همين معناست، همين بود كه در ايران شد و شما از خود هجرت كرديد و به خدا پيوستيد و خود را فراموش كرديد و اين فراموشى از خود، اين مقدمه براى كمال انسان است، بايد همه بدانند و دولتمردان بيشتر بدانند كه تا در خود فرو مى‏روند انسان نيستند، وقتى كه خود را فراموش كردند و در مقصد عالى انسانى فرو رفتند، انسان بزرگند و همه موجودات اينطور هستند و همه انسان‏ها اينطور هستند و اين غايت خلقت است و غايت مقصد انبيا هست.

امسال از تشريفات نوروز كم كنيد

برادران من! عزيزان من! توجه كنيد و همه ملت، سرتاسر كشور توجه كنند كه ما امروز در يك موضع حساس واقع هستيم. ما امروز تمام قدرت‏هاى دنيا به ضد ما قيام كرده‏اند و توطئه‏ها از هر طرف متوجه به ما شده است، در داخل و در خارج. و شما اگر چنانچه توجه به اين معنا بكنيد و همه ملت ما توجه به اين معنا بكنند، مى‏دانند كه اگر بخواهند آزاد باشند و اگر بخواهند مستقل باشند و اسير نباشند، بايد همه آنها از آن مقاصد شخصى كه دارند ولو با يك مدت كمى بگذرند تا اينكه اين توطئه‏ها از بين برود و همه مقصد واحد داشته باشند. و آنهائى كه در رأس هستند بيشتر مكلفند و ماهائى كه در اينجا هستيم هم مكلف هستيم و من يك جهتى هم مى‏خواهم تذكر بدهم و آن اينكه شما مى‏دانيد كه الان ما جوان‏هايمان در مرزها آنقدر فداكارى دارند مى‏كنند و ما چقدر جوان داديم از دست و چقدر معلول داريم و چقدر مبتلا داريم و چه خانواده‏هائى از منزل‏هاى خودشان بيرونشان كردند و الان در اطراف كشور هستند و هر شهرى، نمى‏شود گفت كه در يك شهرى چندين جوان از آن شهيد نشده است يا معلول نشده است. در يك همچو مصيبتى كه بر ما وارد شده است و البته مصيبتى است كه دنبال آن انشاءالله همه بزرگى‏ها و همه بزرگوارى‏ها براى ملت ما خواهد بود، لكن من مى‏خواهم تقاضا كنم از تمام كسانى كه در ايام عيد - به اصطلاح خودشان - نوروز مى‏خواهند تشريفات داشته باشند امسال اين تشريفات را كم كنند، يا نكنند. انصاف نيست كه خانواده‏هاى زيادى مصيبت برايشان وارد شده است، جوان‏ها را دادند و معذلك با آن قدرت ايستاده‏اند، انصاف نيست كه آنها، خانواده‏ها در مصيبت باشند و ديگران در عشرت. انسانيت اقتضاى اين را مى‏كند، اسلاميت اقتضاى اين را مى‏كند، انصاف اقتضاى اين را مى‏كند كه ما كارى نكنيم كه در قلب اين مادرها، در قلب اين خواهرها، در قلب اين پدرهائى كه جوان‏هاى خودشان را از دست داده‏اند يك آزردگى ايجاد كنيم. اگر بنا باشد كه ما و كسانى كه مى‏خواهند در ايام عيد خداى نخواسته يك تشريفاتى زيادى و يك كارهاى زيادى كه مناسب بوده است پيشتر با عيد، حالا انجام بدهند، يك قدرى توجه بكنند ببينند كه اگر خود آنها مبتلا بوده اند به داغ يك جوانى و همسايه آنها در عشرت بود به آنها چه مى‏گذشت. شما بدانيد كه برادرهاى شما، فرزندان اين ملت، برادرهاى افراد اين ملت، داغديده هستند، جوان داده هستند و مصيبت كشيده، هر چه هم شجاع باشند و هستند، معذلك مصيبت جوان است. شما توجه كنيد كه در نزديكى شما، در شهر شما پنجاه نفر جوان مرده و عائله‏هاى زياد، مصيبت ديده هستند و شما در بازار برويد و چيزهائى

صحيفه نور ج 14 صفحه 106

تهيه كنيد و عيش و عشرت را به راه بيندازيد، اين مناسب با مقام انسانيت شما نيست، مناسب با مقام اسلاميت شما و برادرى شما نيست. من تقاضا مى‏كنم كه امسال يك قدرى سبك بگيريد اين چيزها را، امسال به جاى اينكه براى فرزندان خودتان چيزهائى غير ضرورى تهيه كنيد به جاى اين، براى اين معلولينى كه در بيمارستان‏ها الان هستند و براى آوارگانى كه در سرتاسر كشور جا و منزل ندارند و محتاج به اين هستند كه به آنها سركشى بشود، به آنها سركشى كنيد، برادرى خودتان را اثبات كنيد و هم مذهبى خود و هم دينى خودتان را اثبات كنيد. شما فرض كنيد كه چند روزى هم سفر كرديد و به عيش و عشرت برگزار كرديد، بالاخره اين سفر چند روز است و تمام مى‏شود اما آن اثرى كه اين سفرها و اين عشرت‏ها و اين عيش‏ها و اين عيد گرفتن‏ها در قلب خسته مادرها و خواهرها مى‏گذارد، آن اثر باقى است و آن خداى تبارك و تعالى اين قلوب را كه در حضور او اثر بر آن واقع شده است توجه به آن دارد. من از خداى تبارك و تعالى خواهانم كه ما را به تكاليف خودمان، به وظائف خودمان آشنا كند.

ما بايد همه سرباز اسلام باشيم و همه با هم هماهنگ

از خداى تبارك و تعالى وحدت كلمه را خواهان هستم و باز تذكرى به ارتش و ژاندارمرى و ساير قواى مسلحه، پاسدارها، عشائر كه همه اينها فرزندان اسلام هستند و همه اينها فداكارى دارند مى‏كنند در راه اسلام، سفارش مى‏كنم، تقاضا مى‏كنم كه همه با هم يك آهنگ باشند اگر بنا باشد كه هر دسته عليحده خودشان بخواهند در جنگ يك كار مستقل انجام بدهند بدانند كه پيروزى دير خواهد بود و اما اگر همه هماهنگ باشند و تحت فرماندهى واحد باشند و همه خودشان را سرباز اسلام بدانند، جدائى امروز بين ملت ما و ارتش نيست و ملت ما و پاسدار نيست و بايد جدائى بين آنها هم نباشد. اصلاً طرح اينكه من سپاهى هستم و آن ژاندارمرى و آن ارتشى، طرح اين مطلب الان در مملكت ما صحيح نيست ما بايد همه سرباز اسلام باشيم و همه ما با هم هماهنگ و همانطور كه مى‏بينيد كه سرتاسر كشور ما جوان‏ها و زن‏ها، پيرزن‏ها، پيرمردها با هم دارند به شما خدمت مى‏كنند و به ارتش و قواى مسلحه دارند خدمت مى‏كنند و همه با هم هستند. همه مقصدشان اين است كه اين ارتش و اين سپاه و ساير قواى مسلح در آنجا آرامش داشته باشند، از حيث چيزهائى كه بايد به آنها برسد تا اشتغال داشته باشند به خدمت، همانطورى كه در پشت جبهه اين جوان‏ها و پيرها و زن‏ها و مردها با هم مجتمع هستند و با وحدت كلمه دارند كار انجام مى‏دهند و همه هماهنگ هستند در اين مسأله، شما هم كه در جبهه‏ها هستيد و جانفشانى مى‏كنيد و در حضور خدا براى خدا داريد كار مى‏كنيد، براى خدا با هم باشيد و هماهنگ باشيد و همه، همه را از خود بدانيد و جداى از خود ندانيد.

از خداوند تعالى سلامت و سعادت همه ملت را، همه ملت‏هاى اسلامى را و همه كسانى كه براى اسلام مشغول خدمت هستند خواهانم و انشاءالله همه شما در اين جنگى كه همه هستيد پيروز باشيد خداى تبارك و تعالى پشتيبان همه باشد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:39 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها