صحيفه نور ج 13 صفحه 130
تاريخ: 6/8/59
بيانات امام خمينى در جمع نخست وزير، اعضاى هيأت دولت، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، مديران مراكز راديوئى شهرستانها و اقشار مختلف مردم
انسان يك موجود عجيبى است در جميع مخلوقات باريتعالى
بسم الله الرحمن الرحيم
مبارك باشد اين عيد سعيد بزرگ بر ملتهاى مستضعف جهان و بر توده زير بار استكبار و بر ملت شريف رزمنده اسلامى ايران.
انسان يك موجود عجيبى است، در جميع طبقات موجودات و مخلوقات باريتعالى، هيچ موجودى مثل انسان نيست، اعجوبهاى است كه از او يك موجود الهى ملكوتى ساخته مىشود و يك موجود جهنمى شيطانى هم ساخته مىشود. موجودات ديگر اينطور نيستند، اينطور نيست كه اين فاصله باشد بين فرد كامل و ما بين فرد جهنمى ناقص. اين از مختصات انسان است كه حق تعالى او را با جميع اوصاف و صفات مقدس خودش ايجاد كرده است و همه چيز در او هست. از اين موجود، پيغمبر اكرم و ساير پيغمبرها محقق شده است و ابوجهل و ساير ابوجهلها هم هست و واسطه مابين اين دو تا هم الى مالا يعلم هست و كارهائى كه از اين انسان صادر مىشود حسن و قبح و صلاح و فسادش بستگى دارد به آن جهات روحى انسان. اعمال به حسب صورت با هم خيلى فرق ندارند، آن چيزى كه فارق بين اعمال است، آن نيات است انما الا عمال بالنيات ملاحظه مىكنيد كه شمشير دست دو نفر باشد و مثل هم فرود بيايد و مثل هم دو نفر را هلاك كند، يكى از آنها مثل عبادت ثقلين باشد ارزشش و يكى از آنها طورى باشد كه در فساد و در تباهى قابل ذكر نباشد، اما عمل يك عمل است دست بالا مىرود و فرود مىآيد و يك نفر را مىكشد. اين اختلاف، مال اختلاف خود انسان است، اختلاف روحيات انسان است و اختلاف قصدهائى است كه روى آن قصدها و اغراضى كه روى آن اغراض، اعمال موجود مىشوند انگيزه اعمال به غايات است. آن چيزى كه اعمال را با هم مختلف مىكند، آن غاياتى است كه انسان را وادار مىكند به اينكه عملى را انجام بدهد و مراتب حسن و قبح و مراتب فضيلت و رذيلت هم روى همين معناست و انگيزههائى هم كه در اعمال بشرى است اختلافش روى همين معنويات است و اراده و تصميم و غايات. يك فعلى مىبينيد كه غايتش الهى است و غير غايت الهى هيچ چيز در آن دخالت ندارد. آن عملى كه الهى باشد و انگيزهاى جز الوهيت نداشته باشد، مثل اعمالى كه انبيا عليهم السلام در تبليغات خودشان انجام مىدادند، اين اعمال طورى است كه هيچ انگيزهاى ندارد الا خداى تبارك و تعالى و لهذا انبياء بزرگ در عين حالى كه دراين تبليغشان و در
صحيفه نور ج 13 صفحه 131
اين ارشادشان آنقدر زحمات را متحمل مىشدند، هيچ يك از اين زحمات آنها را از آن عملى كه داشتند سست نمىكرد و بايد گفت كه هيچ يك از آن زحماتى كه ما و به حسب انگيزههاى بشرى به نظر مىآيد كه زحمت است، براى آنها اينطور نبود براى اينكه روى آن مقصدى كه آنها حركت مىكردند و عمل مىكردند، آن مقصد به قدرى بزرگ بود و به قدرى عالى بود كه تمام زحماتى كه براى آن مقصد متحمل مىشدند، به نظرشان زحمت نبود. مقصد نظر بود و لهذا مىبينيد كه تمام عمرشان را انبيا صرف مىكردند در همان مقصدى كه داشتند و يك قدم عقب نمىگذاشتند و هيچ تزلزلى در روح آنها حاصل نمىشد.
وقتى كه مقاصد عالى شد، زحمتهاى در راه آن بايد در نظر انسان نباشد
من گمان ندارم كه هيچ كس به قدر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در آن سيزده سالى كه مكه تشريف داشتند و در آن ده سالى كه در مدينه، اگر كسى درست توجه بكند به زندگى حضرت مولا رسول الله، مىبيند كه شايد آدم بتواند بگويد يك روز ايشان، يك حالى كه به حسب نظر ما استراحت است، ايشان نداشتهاند. آنوقتى كه در مكه بودند، آنقدر فشار داشتند و آنقدر اذيت به ايشان مىكردند و آنقدر ايشان را در تنگناى همه طور و همه جانبه مىگذاشتند كه بالاخره مجبور شدند كه بروند در يك غارى و در آنجا هم تحت نظر اينها بودند و زندگى ايشان آنطور گذشت. يك روز براى ايشان استراحت نبود و بعد از اينكه ديدند نمىشود در مكه ماند و تبليغاتشان در مكه آنقدر تاثير ندارد و يك عده معدودى، چند نفرى به ايشان ايمان آوردند، ايشان هجرت كردند و اگر چنانچه وضع ايشان را در مدينه هم ببينيم، مىبينيم كه در اين ده سال مدينه، جز زحمت و اشتغال به جنگهائى كه بيش آمد و غزوههائى كه پيش آمد، نداشتند و در آن غزوات هم سنگينىاش به دوش خود ايشان بود، لكن مقصد يك مقصدى بود كه اينها پيش او هيچ نبودند. در مكه وقتى كه به ايشان پيام دادند كه تو بيا دست از اين دعوتت بردار و تو هر چه مىخواهى ما در اختيارات مثلاً مىگذاريم، ايشان فرمودند كه اگر همه عالم (تعبيرشان تقريباً اين است كه) همه زمين و آسمان را به من بدهيد، من اين دعوت را دست از آن بر نمىدارم براى اينكه اين دعوت الهى است، اين ماموريت الهى است. ماموريت الهى را براى اينكه يك منصبى، يك مقامى، يك ماليتى، يك چيزى پيدا كنم معنا ندارد. مقاصد وقتى كه عالى شد، زحمتهاى در راه آن مقصد بايد در نظر انسان نباشد. از آن طرف آن افرادى كه از فطرت انسانى خارج شدند و حيوانى هستند به صورت انسان، سبعى هستند به صورت انسان، شيطانى هستند به صورت انسان، آنها هم در راه مقصد خودشان كوشش مىكنند، مقصدى كه دارند آنها هم كوشش مىكنند، لكن فرق ما بين اين دو راه و اين دو مقصد اين است كه آنها كوشش مىكنند براى به دست آوردن يك مارب حيوانى، شيطانى و اينها كوشش مىكنند براى يك مقصد الهى، اينها مىخواهند كه جامعه را، تمام جامعه را انسان كنند. انبيا مامورند از جانب خداى تبارك و تعالى كه بيايند و جامعهها را كه در سر دو راهى واقع شدند، يك راه، راه انسانيت است و يك راه، راه شيطانى و طاغوتى و
صحيفه نور ج 13 صفحه 132
غير انسانى و خود مردم نمىتوانند درست تشخيص بدهند راه را، انبيا موظفند كه ملتها راو گروهها و جمعيتها را با دعوتهاى خودشان، با تعليمات و ارشادات خودشان انسان كنند. از اول خلقت تا آخر، همين معنا طرح است كه اين جمعيتها انسان بشوند
معيارها را بايد معيارهاى الهى قرار بدهيم
همه زحمتهاى انبيا و همه كتب آسمانى و همه دعوتهاى اوليا و انبيا براى اين بوده است كه اين موجودى كه اگر به خودش واگذاشته بشود، از تمام حيوانات بدتر است و از تمام شياطين شيطانتر است، اين را هدايت كنند و به صراط مستقيم دعوت كنند و الهى كنند، انسانى الهى كنند. البته توفيق نبوده است كه همه را انسان كنند، سركشها زياد بودند، كسانى كه از فطرت انسانى خارج بودند، زياد بودند و زياد هستند، لكن آنها كوشش خودشان را كردند و آن مقدار از بركاتى كه در دنيا هست، همه از بركات انبياء بزرگ الهى است و اوليا. ما نبايد معيارها را معيارهاى مادى قرار بدهيم و پيروزى و شكست را هم روى معيارهاى طبيعى و مادى مطالعه كنيم. ما معيارها را بايد معيارهاى الهى قرار بدهيم و پيروزى و شكست هم در همان ميدان الهى تشخيص بدهيم. ما اگر در آن ميدان الهى و در آن صراط مستقيم انسانى پيروز باشيم، اگر تمام عالم هم به ضد ما قيام كنند و ما را هم نابود كنند، ما پيروزيم براى اينكه معيار، معيار طبيعى نبود. عالم هم همين عالم طبيعى نيست. اين عالم طبيعى، اخيره موجودات است، تفاله موجودات است. عوالمى كه الى ما شاء الله هست و ما از آنجا آمده و به آنجا خواهيم رفت. ميزان، آن ميدان است و ميزان، آن راه است. انسان به ماهو، انسان شكست و پيروزيش، معيارش آن راه است، نه طبيعت. اگر ما در آن راهى كه داريم، همان راهى كه انبيا داشتند ما هم موفق بشويم كه همان راه را برويم همانطور كه انبيا عليهم السلام پيروز بودند، در آن راهى كه راه مستقيم انسانيت است پيروز بودند، ولو اينكه كشته شدهاند، ولو اينكه آتش زدند بعضىشان را، ولو اينكه به زحمت انداختند آنها را، لكن در آن راهى كه راه انسان بود همه آنها پيروز بودند در مقابل آنهايى كه طاغوت بودند. فرعونها و امثال آنها در اين راه شكست خوردند، در راهى كه راه انسان است، آنها شكست خوردند، اصلش در اين راه نيامدند. دشمنهاى انسانيت و اسلام اصلش شم اين معنا را نكردند كه يك چيز ديگر غير از اين حيوانيت و غير از اين طبيعت هم هست. آنهايى كه فهميدند كه مقصد، مقصد الهى بايد باشد و ما از خدائيم و به او رجوع مىكنيم انالله و انا اليه راجعون ما از خدائيم، ما كارى انجام مىدهيم، ما همان چيزهائى كه خدا به ما داده است در راه خودش، اگر چنانچه مثل انبيا هم فرض كنيد، يا در طريق انبيا هم باشيم، اين كوردلى است كه انسان خيال كند من يك كارى كردم. تو غرق نعمتهاى خدا هستى، چشمت از خداست، گوشت از خداست، قدرتت از خداست، دستت از خداست، پايت از خداست، همه از اوست. من نمىتوانم اسمش را هم امانت بگذارم، باز يك نفسانيتى هست در كار، وقتى همه از او هست، در راه او اگر داديد كارى نيست اين، چيزى كه از خود اوست در راه خود او. اگر بنا باشد كه ما اين ارزش انسانى را ادراك بكنيم و اين ارزش الهى را ادراك بكنيم،
صحيفه نور ج 13 صفحه 133
نبايد متاثر بشويم از اينكه ما را در تنگناى اقتصادى قرار دادند. تنگناى اقتصادى، هر كارى بكنند راجع به دنياست، راجع به طبيعت است. ما را در هجوم نظامى قرار بدهند، يك وقت خودشان مستقيماً، يك وقت با اباديشان، ما نبايد از اين معنا اصلاً آزرده بشويم، چرا آزرده بشويم؟ ما مامور خدا هستيم و خداى تبارك و تعالى همه نعمتها را به ما عطا فرموده است و آن چيزهائى كه عطا كرده، در راه او بايد صرف بكنيم.
آنچه كه انسان را مطمئن مىكند، ذكر خداست
اگر موفق شديم كه صرف كرديم آن چيزهائى كه خدا به ما داده در راه او، ما پيروز هستيم. يك مسلمان و مومنى كه به آن وظيفه شرعيهاى كه دارد، به آن وظيفه فطرى كه دارد، اگر عمل بكند، آن پيروز است ولو در جامعه حيوانى انسانها هم مفروز باشد و مطرود باشد. و آن صورت انسانى كه بر خلاف آن مسير انسانى رفتار مىكند، هر چه هم كه پيش برود، هى حيوانيتش زياد مىشود، سبعيتش زياد مىشود. انسان يك اعجوبهاى است كه از هر دو طرف غير متناهى است، از طرف سعادت غير متناهى و از طرف شقاوت غير متناهى. ما بايد ميزان فصل ما بين انسان و حيوان را انسان و شيطان را به دست بياوريم تا بتوانيم بفهميم كى پيروز است و كى شكست خورده. اين ابر قدرتها كه ما اسمش را ابر قدرت مىگذاريم، اينها تمام قدرتشان صرف حيوانيت مىشود، تمام قدرتشان را روى هم مىگذارند و صرف آمال حيوانى و شيطانى مىكنند و به آن هم درست نمىرسند. اگر بنا بود كه به آن چيزى كه مىخواهند برسند كه بايد وقوف كنند. اينكه مىبينيد كه اين قدرتها هى جلو مىروند و هر چه داشته باشند باز يك قدم جلوتر مىروند و اگر تمام اين عالم را هم داشته باشند باز كافى برايشان نيست، اين براى اين است كه در طرف آن طرف هم غير متناهى هست انسان. آن چيزى كه انسان را مطمئن مىكند آن خداست. آن ذكر خداست بذكر الله تطمئن القلوب آن موجودات الهى از باب اينكه پناهگاهشان خداى تبارك و تعالى است، آنها اطمينان دارند. اين موحودهاى ديگرى كه طاغوتى هستند، پناهى ندارند. اينها هر چه دستشان بيايد و هر چه ظلم بكنند و هر چه كشور گشايى كنند، يك كشور ديگرى هم مىخواهند باز بگشايند و گمان نكنيد كه به اين سنخ افراد اگر همه اين كره ارض را بدهند، اين سير بشود. تمام اين سياره را اگر به يك نفر بدهند، اين سير نمىشود، دنبال اين مىرود كه خوب، ما برويم در اين سيارات ديگر، ببينيم آنجا چه خبر است، برويم آنجا هم بيرق خودمان را بزنيم، چنانكه رفتند در كره ماه هم بيرق زدند. اين براى اين است كه در طرف آمال حيوانى هم انسان غير از ساير حيوانات است. حيوانات وقتى كه آن كار خودشان را، مثلاً خوردند، سير شدند، ديگر مىنشيند و كارى ندارد تا وقتى گرسنه بشود، انسان اينطور نيست. كارى بكنيم كه اين راه را، راه مستقيم را انتخاب كنيم، تا مطمئن بشويم، تا خوف از ما زدايه بشود، از بين برود. انبيا هر كس به آنها هم جسارتكرد هيچ ابداً چيزى به نظرشان نبود، چون كه مقصد يك مقصد ديگرى بود، مطلب يك مطلب ديگرى بود، نه مايوس مىشدند و نه دلسرد مىشدند و نه گلايهمند مىشدند. بله، انبيا دنبال اين
صحيفه نور ج 13 صفحه 134
بودند كه چرا بايد اين بشرى كه فطرتاً بايد فطرت سالم داشته باشد، چرا بايد اينطور باشد. رسول اكرم براى اين غصه مىخورد در وحى هم به او گفته است كه مثل اينكه تو خودت را دارى به كشتن مىدهى كه اينها ايمان نمىآورند. اين نظر اين بود كه اينها را آدم كند. هر كس كه آدم مىشد، يك بشارتى براى رسول اكرم يا انبيا بود و اما اينكه بخواهند يك كشورى را بگشايند و بخواهند يك فرض كنيد كه بلوكى داشته باشند و اين حرفهاى نامربوطى كه بين اصحاب طاغوت هست، اينها در بين انبيا مطرح اصلاً نبوده، اصلاً مطرح نيست. عالم طبيعت پيش انبيا مطرح نيست. آمدند اين طبيعىها را، اين موجودات طبيعى را از اينجا بكشندشان ببرندشان طرف يك ممالك ديگر، يك عالم ديگر و آنچه درو هم من و شما نمىآيد.
اين تحولى كه در جامعه ما پيدا شده است، اين تحول معجزه آسا، اين تحولى كه راه صد ساله را در يك شب كانه پيمودند، اين را چه كسى كرده است؟ اين تحول، يك تحولى است كه اگر يك استادى، عارفى، يك شخص الهى بخواهد با موعظه و نصيحت و اينها بكند، بعد از سى سال، چهل سال زحمت، ده تا پانزده تا را تربيت مىكند. يك كشور سى و چند ميليونى يكدفعه از آن ظلمتهائى كه بعضها فوق بعض ، يكدفعه جهش كرد و در نور واقع شد، نورهاى غير متناهى. اين تحولى كه الان در كشور ما هست، همه روى اين مقصد است كه از اول فريادشان بلند بود كه ما اسلام را مىخواهيم، طاغوت را نمىخواهيم. اين عنايت خدا را به اينها جلب كرد. خداى تبارك و تعالى كه مشاهده مىفرمايد كه يك ملتى از كوچك و بزرگشان مىگويند ما اسلام را مىخواهيم، عنايتش را به اينها متوجه كرد. اين عنايت الهى است كه جوان كذايى كه بايد در (به حسب طبع خودش) بايد در فرض كنيد كه كجا باشد، اين را كشاند به جنگهاى بين اسلام و غير اسلام و با چه روى گشاده، مثل سربازهاى ديگران نيست كه بايد با فشار و زور و وعده و و عيد آنها را وادار كردهاند، اينها همچو به طبع خودشان. من وقتى كه در تلويزيون مىبينم كه يك گروههائى، زن يك بلدى (خوب، همه بلاد اينطورند) نشستند و دارند براى اين جوانهائى كه در جبههها مشغول هستند با كمال جديت دارند بسته بندى مىكنند، دارند نان مىپزند، دارند بستهها را درست مىكنند، من خجالت مىكشم كه ما چرا، ما چه هستيم و اينها چه هستند. يك ملت اينطورى شده است. يك ملت، ملتى شده است كه براى اسلام و براى وطن اسلامى خودش تمام قشرها قيام كردند، هر كه هر چه مىتواند. خوب، ديديد كه بعضى اين پير مردها، يكى از آنها هم آمده بود اينجا، از اين پيرمردها مىروند التماس مىكنند كه ما جبهه جنگ برويم. با اينكه نمىتواند برود مىگويد نه، من قدرتش را هم دارم بفرستيد مرا، مىتوانم. بچههاى كوچك هم همين فكر را دارند همين كار را كه بزرگ مىكنند، بچهها هم همان كارها را انجام مىدهند و تعليمات نظامى كانه مىخواهند بگيرند. يك مملكتى اينطورى شده است، اين عنايت خداست كه به ما توجه پيدا كرده است. ما تا اين عنايت را داريم شكست نداريم. تا اين سايه عنايت حق تعالى به سر ملت ماست خوف از هيچ چيز نداريم. اگر ما يك موجود مادى بوديم، يك موجودى بوديم كه نمىديديم، چشمهايمان را از آن عالم بسته بوديم و هر چه مىديديم اينجا را
صحيفه نور ج 13 صفحه 135
مىديديم، بايد اگر يك نفر ازما كشته مىشود بنشينيم عزايش را بگيريم، لكن وقتى يك موجود، موجود اسلامى و براى مقصد اسلامى دارد كوشش مىكند، تمام كوششها را مىكند و در عين حال در خودش اصلاً شكست نمىبيند. ميدانهاى جنگى كه شما الان ملاحظه مىكنيد و همه رفتند و اشخاصى رفتند و ملاحظه كردند، اين جوانهائى كه در آن ميدان دارند جنگ مىروند و برادرهايشان مىبينند كشته شد و افتاد، هيچ فترت و فتورى در آنها دست نمىدهد، به همانطورى كه از اينجا با شوق رفتند، با همانطور در جنگ هم با اشتياق و با دلاورى و با جرات، با آغوش باز شهادت را استقبال مىكنند. اين يك مسألهاى است، ايران يك وضعى پيدا كرده است كه ما نمىتوانيم اين وضع را تعبيرى از آن بكنيم جز اينكه بگوئيم يك مملكت الهى است، يك مملكتى است كه فهميدند افرادش و اشخاصش كه براى اسلام بايد جانفشانى كرد. شما مقايسهاى بكنيد بين ملت ما و ساير ملتها (نه، ملتها همه خوبند، آنها باز يك قدرى به واسطه آن فشارهائى كه بر آنها مىآيد نمىتوانند درست قيام كند و انشاء الله مىكنند) يك مقايسهاى بكنيد بين سردمدارهاى ممالك ديگر با رؤساى اين مملكت. آقاى كارتر در كدام جنگها رفته است توى جبهه جنگ؟ ايشان در همان كاخ سفيد و آن كاخ ييلاقىاش نشسته و وا مىدارد اشخاص را جنگ بكنند، كشته هم بشوند به جهنم، شما براى من كار بكن، بمير و بدم. و آقاى صدام در كدام جبههها آمده است و سركشى كرده؟ اين از سربازهاى خودش هم مىترسد، از ملت خودش هم مىترسد. در كجا شما سراغ داريد كه رئيس جمهورش در جبهه دائماً در جبهه از اين شهر به آن شهر باشد؟ و رؤساى ديگرش، اين آقاى رئيس مجلسش هم جبهه برود؟ كجا اين مسائل هست؟ امام جمعهها را در كجا شما ديديد كه مثل جندىها لباس بپوشند و در جبهه بروند؟ كجا هست اينها؟ در كجا شما ديديد كه سربازهايش و ارتشىهايش و رؤساى ارتشش اينطور فداكارى بكنند از آنها كشته مىشود، باز جلو بروند. در كجا هست اين مسائل؟ يك مسائلى است كه جز در راه صراط مستقيم انسانى حل نمىشود. براى اين است كه ملت ما با دولتش، با ارتشش، با اين چيزهايش دو تا نيستند، همه از هم هستند، از هم نمىترسند. كى ما الان گرفتارى اين را داريم كه تهرانمان يا اصفهانمان يا شيرازمان يا كجا حكومت نظامى بشود؟ كى ما همچو نگرانى داريم كه نبادا فلان قشر، فلان عشيره، فلان - عرض كنم كه - جمعيت در اطراف ايران به ضد ما قيام كنند؟ ما همچو نگرانى نداريم. يك چهار نفر بچه و جوان گول خوردهاى كه هستند، اينها هم حالا ديگر فهميدند نبايد اين كارها را بكنند، انشاء الله درست بفهمند. اين يك مملكت نمونه است الان و ما دلمان مىخواهد كه اين مملكت نمونه آن نمونه عالى بشود و الگو بشود براى همه مملكتها. اين يك مملكت، شما در تاريخ نگاه كنيد از صدر تاريخ تا آخر اگر پيدا كرديد يك جايى را كه زنها و زنهاى جوانى كه حالا بايد فرض كنيد كه بروند سراغ جوانى شان، و پيرزنش، و پيرمردش، پيرزنش اينطور كوشش كند در اينكه پشتيبانى از ارتشش بكند، پشتيبانى از پاسدارهايش بكند. شما كجا، اگر داريد سراغ بگوئيد ما هم بفهميم. كجا شما همچو چيزى داريد كه دوش به دوش مردها و پاسدارها و ژاندارمرى و ارتش و همه قواى مسلح، دوش به دوش اينها زنها هم همراهى بكنند؟ هر كه هر قدرى مىتواند. عراق اينطورى است؟ همه مردم
صحيفه نور ج 13 صفحه 136
عراق ؟! خيلى مضحك است اين مطلب، ايشان گفته بودند كه، آقاى صدام، كه فرق ما بين اينهائى كه داوطلب شدند براى ما كه چهار صد هزار نفرند با آنهائى كه در ايران هستند، اينها به ما احترام مىگذارند و به ما توجه دارند، آنها اصلاً پشتشان را كردند به پاسدارها و نظامىها. خوب، انسان دهنش باز است، هر چه دلش بخواهد مىگويد. اما خوب وقتى مطالعه كنيد، وقتى، ايشان خيال مىكند كه عراق را توى محفظهاى گذاشتند هيچ كس نمىبيندش يك محفظهاى هست كه جمعيت عراق توى آن محفظه است فقط، هر چه به آنها نسبت بدهند هم چيزى خوب، اگر اينطورى هست، كه اين حكومت نظامىها چيست؟ اگر مطلب اين است كه همه همراه شما هستند، خوب، شما يك وقتى صاف و پاك برو تو اين جمعيتها ببين مىتوانى قبل از اين، همانطورى كه زمان محمد رضا بود، شما ديديد كه اينها اگر يك، اگر محمدرضا مىخواست از يك خيابانى عبور كند، در عين حالى كه اتومبيلى كه نشسته بود، مسلح به همه جور چيزى بود و شيشههايش هم ضد گلوله و همه بساط بود، معذلك از يك هفته قبل مىرفتند همه خانهها را تخليه مىكردند و جايش نظامىها و ساواكىها را مىنشاندند تا ايشان بيايند از اينجا عبور كنند بروند آن طرف. حالا ما مىبينيم كه همه اين اشخاص، اين نخست وزير ما مىرود توى جمعيت با آنها صحبت مىكند، رئيس جمهور ما هم همين طور مىرود آنجا و همه اركان ما. اين، اگر ايشان درست مىگويد، خوب، برود توى جمعيتها، چرا خودش را قنداق كرده آن كنار؟
ما سر اسلام دعوا داريم، اسلام و ضد اسلام نمىشود با هم تفاهم كنند
خوب، چه داعى داشت ايشان كه بى مطالعه، بدون اينكه بفهمد قصه چه است، بدون اينكه ملتها را در حساب بياورد، همين كه بعضى از شياطين مثل خودش، به گوشش خواندند كه الان وقت اين است كه حمله بكنيم و ايران را، يك شخصيتى براى خودمان درست كنيم (اينها راهش انداختند براى همچو جنايتى) چه داعى داشت اين كار را بكند كه حالا افتاده به اين طرف و آن طرف كه بيائيد ما را صلح بدهيد؟ چه جورى صلح بكنيم ما؟ با كى صلح بكنيم؟ اين همانى است كه يك كسى بگويد كه فرض كنيد كه پيغمبر اسلام با ابوجهل صلح بكنند، آخر اين قابل صلح نيست. توئى كه اينهمه جنايات وارد كردى به كشور خودت و كشور ما، توئى كه اينهمه مسلمانها را به كشتن دادى، توئى كه اين جنايات را كه گمان ندارم در تاريخ نظيرش زياد باشد، اينهمه جنايات را كردى، توئى كه در دزفول آنطور جنايات را كردى، حالا ما فرض كنيد رئيس جمهور ما و مجلس ما و نخست وزير ما بنشينند در يك جلسهاى با شما جلسه كنند و دست بدهند و احوالپرسى كنند و بگويند بيائيد، بسم الله! شط العرب مال شما، ديگر ما را رها كنيد مسأله اين است ؟! ما جواب ملت عراق را چه بدهيم؟ حالا ملت خودمان هيچ، جواب ملت عراق را چه بدهيم كه يك رژيمى كه چندين سال بر او حكومت كرده است غاصبانه و آنقدر از جوانهاى آنها را كشته و آنقدر از جوانهاى آن را معيوب كرده و آنقدر از علماى آنجا را شهيد كرده و حالا ما بنشينيم، ما كه ادعا مىكنيم مسلمانيم، بنشينيم سر يك ميز و با ايشان صحبت كنيم كه بيائيد با هم مصالحه كنيم؟ جواب ما، حالا جواب خدا هيچ كه جواب بايد بدهيم، جواب انبيا هيچ كه جواب بايد بدهيم، جواب ملائكه الله هيچ كه
صحيفه نور ج 13 صفحه 137
جواب بايد بدهيم، جواب مستضعفين جهان هيچ كه بايد جواب بدهيم، جواب اين ملت عراق را ما چه بدهيم اگر از كربلا يك طومارى براى ما برسد كه شما چرا با يك آدمى كه علماى ما را شهيد كرده، روشنفكرهاى ما را در حبس كرده (حبسهايشان الان جا نمىشود، يك جاهايى را تخليه كردند براى حبس از براى اينكه، از طورى كه نقل كردند براى ما) شما نشستيد با اينها صلح مىكنيد؟! چه صلحى ما داريم؟ ما با اين شهدائى كه داريم چه جواب بدهيم؟ ما اينقدر شهيد داديم حالا بنشينيم سر يك ميز و با ايشان صحبت كنيم؟! مسأله ما، مسأله مكتبى است، مسأله دلخواهى نيست، ما سر اسلام دعوا داريم، ما مىگوئيم كه يك نفر آدمى كه اسلام را اصلش مخالف با حزب خودش مىداند، اسلامش اسلام عفلقى است كه از اسلام كارترى هم بدتر است، يك نفر آدم و حزبى كه اسلام را مخالف همه چيز خودش مىداند و با تمام قوا اگر دستش برسد مىكوبد اسلام را، ما با او مىتوانيم مصالحه كنيم؟ يعنى اسلام را ما فدا كنيم؟ مگر اسلام زمين است؟ مگر اسلام آسمان است؟ همانطورى كه در زمان شاه مخلوع اگر به ما گفتند بيائيد با هم مصالحه (گفتند هم )، با ما بيائيد مصالحه بكنيد، خوب، ما حق داشتيم مصالحه كنيم، يك كسى كه با اسلام مخالف است؟! باز مخالفت او كمتر از اين است، منتها همان حقه بازىهايى كه آن مردك مىكرد و در ايران او مىرفت به چيز حضرت رضا مىآمدند عكسش هم مىانداختند، همان كارها را اين مىكند، حالا مىرود، در راديو بود، كجا بود، نوشته بود كه بى ركوع نماز خوانده، حال اين اشكال به او نيست، ما با اينها هيچ راه مصالحهاى نداريم براى اينكه مقصد ما يك مقصدى است و آن اسلام است، همه ملت ما اسلام را مىخواهند، مقصد آنها هم يك مقصد ضد اسلامى است، و آن اسلام است، همه ملت ما اسلام را مىخواهند، مقصد آنها هم يك مقصد ضد اسلامى است، اسلام و ضد اسلام نمىشود با هم تفاهم كنند. بله، اسلام اجازه داده به اينكه يك كسى اگر مسلمان شد و به آداب اسلامىاش رفتار كرد و فهميديد كه مسلمان است و اينها، او را قبول كنيد. ايشان خودش را دست بردارد از اين كارها و از مملكت عراق هم دست بردارد و بشود يك نفر مثل افراد عادى و توبه كند و بگويد من مسلمان شدم حالا الاسلام يجب ماقبل و اما خدا همچو قلبهاى اينها را در آن مهر زده است و سياه كرده است به واسطه اعمال خودشان كه اينها ديگر قابل اصلاح نيستند، هيچ قابل نيستند، اينها ديگر نمىتوانند اصلاً توبه كنند، اينها كارهاى خودشان را، اينها آدمكشى را، آنطور جنايت را به اينها تبريك گفته، به اينهائى كه جنايتها را كردند، اين اصلاً قابل اصلاح نيست و ما هم حق نداريم اصلاح كنيم، فرضاً من بخواهم، فرض كنيد شهوت نفسانيم اقتضا كند، اما تكليف الهى را چه بكنيم؟ ما مكلف هستيم،ما همانطورى كه با محمد رضا نمىتوانستيم اصلاح بكنيم، جواب نداشتيم از اينهايى كه شصت هزار جمعيت از آنها مرده است و كشته شده و شهيد شده، اگر آن پيرمرد، من بعضى وقتها با كسانى كه خير خواهى مىكردند، مىگفتم خوب، من جواب اين پيرزنى كه جوانش را از دست داده، چه بگويم؟ ما بيائيم آقاى محمدرضا را با او مصالحه كنيم به اينكه او حكومت نكند، سلطنت بكند!! معنى سلطنت اين است كه ايشان آن بالاها بنشينند و ما اعليحضرت آريامهرش را بگوئيم و عرض مىكنم همه تشريفات و همه تجليلات را از او بكنيم، منتها او ديگر تو سر ما نزند. من مىگفتم من جواب اين
صحيفه نور ج 13 صفحه 138
پيرزنى كه آمده مىپرسد از من كه تو چكاره بودى كه جوان من از دستم رفت تو او را اعليحضرت همايونى مىخوانى؟ الان هم همان حرف است، ماها چكاره هستيم كه برويم بنشينيم با اينها صلح كنيم. اين دنيايى كه هى فرياد مىزنند به اينكه بيائيد با هم مصالحه كنيد و به اسلام برگرديد، اينها اسلام را مثل اينكه نشناختند، بعضى از اين آخوندهاى دربارى كه ما را نصيحت مىكنند كه بيائيد به اسلام برگرديد، اينها اسلام را نمىدانند چه است، اينها اسلام را جز خوردن چيزى نمىدانند، همان مسائل حيوانى اگر اينها اسلام را مىدانستند، اينها كه مىدانند كه اين مردك، اين حزب عفلقى مسلمان نيست و هجوم كرده به يك مملكت اسلامى، تكليف آن كسى كه هجوم مىكند به مملكت اسلامى، تكليف همه مسلمين است كه به او هجوم كنند، تازه آن آخوند دربارى مىگويد كه بيائيد با هم به اسلام برگرديد !! آخر تو بيا به اسلام برگرد، تو بيا بفهم اسلام چه است. اگر اسلام خلاصه مىشد در اكل و شرب و مارب حيوانى، آنوقت بله بايد بيائيم با هم بنشينيم به آن اسلامى كه شما مىگوئيد برگرديم، اما اسلام آن است كه آن شهدا را داده است، اسلام آن است كه براى رسيدن به مقصد آنهمه زحمت را نبى اكرمش و اوليائش متحمل شدند، حالا ما براى اينكه چند نفر جوان از دستمان رفته است (با اينكه خيلى عزيزند) از اسلام دست برداريم و برويم بنشينيم مصالحه كنيم؟ ما و ملت ما همانى است كه در اين خيابانهاى تهران و در شهرستانهاى ديگر آنهمه جوانها را از دست داد و مصالحه نكرد، در صورتى كه همه قدرتها دست آن شخص خبيث بود و دنبال كرد مقصد خودش را تا به مقصد رسيد. جوانهاى ما، مردمما، زن و مرد مااينها هستند كه دنبال مقصد و مكتبشان هستند و مصالحه نخواهند كرد با هيچ قدرتى و با هيچ ابر قدرتى. فرق ارتش ما و ارتش آنها اين است كه ارتش ما دستش بسته است، ارتش ما اسلام برايش تكليف معين كرده، ارتش آنها دستشان باز است، توپ، موشك زمين به زمين به اصطلاح خودشان مىاندازند، نه مترى، ده مترى، يك شهر هم همهاش را خراب كنند، آنوقت تبريك مىشنوند. ارتش ما نمىكند اين كار را، نمىتواند اين كار را بكند و نخواهد كرد، ارتش ما فقط موارد جنگى آنها و اشخاصى كه مخالف اسلام و قيام بر ضد اسلام كردند، مىكوبد و خواهد كوبيد. من بايد يك تسليت به سرتاسر ايران و تبريك عرض كنم و خصوصاً به خوزستان و اخص، بالاخص به دزفول تبريك عرض كنم براى اينكه آنطور روح مقاومت دارند و آنطور مردانه قيام كردند و مشغول به مقابله با دشمن هستند و تسليت به كسانى كه جوانهايشان را از دست دادند و ما همه هستيم، همه شريك هستيم، جوانها مال همان تنها پدر و مادرها نبود، جوانها مال اسلام بود. پيغمبر اسلام تسليت به شما مىگويد، مصيبت بر اسلام وارد شده به آنها از آنها تشكر كنم به اينكه براى اسلام خوب قيام كرديد و اجر شما با اسلام است، با خداى اسلام است و تشكر كنم از همه قواى مسلحهاى كه در اين جنگ بين اسلام و كفر، قيام به وظيفه كردند و خوب هم قيام كردند، شهيد دادند و خرابى براى مملكتمان وارد شد، اينها هم شهيد دادند و كوشش كردند و مردانه قيام كردند، از آنها هم همه و از همه ردههاى بالائى كه (بالا و پائين ما نداريم انشاء الله) برادرهايى كه در اين مسائل وكيل بودند رفتند آنجا، نخست وزير است نمىدانم رئيس جمهور است، امام جمعه
صحيفه نور ج 13 صفحه 139
است، همه اينها كه مشغولند به اين خدمت و صادقانه هم مشغولند، از آنها تشكر كنم و ملت ما بايد قدردانى بكنند از آنها. اينها برادرهاى شما و ما هستند كه در جبههها رفتند و شهيد مىدهند و جديت مىكنند و انشاء الله پيروز مىشوند، كسانى كه بر ضد اسلام هستند، به جاى خودشان مىنشانند. و از مملكت عراق و از ملت عراق تشكر كنم كه در اين وقت آنها هم به آنقدرى كه ميسورشان هست پشتيبانى مىكنند از مملكت ايران كه پشتيبانى از اسلام است، از آنها هم تشكر كنم و از همه جوانهايى كه، و غير جوانهايى كه از همه بلاد عالم، از اقصى بلاد، از آمريكا، از اروپا و از پاكستان، از هندوستان، از همه جا پشتيبانى كردند از ما، اظهار پشتيبانى كردند، مهيا بودن خودشان را براى دفاع از اسلام اعلام كردند، از همه آنها هم تشكر كنم و از خداى تبارك و تعالى توفيق سعادت براى همه بخواهم و انشاء الله به آنجا نمىرسد كه محتاج بشود كه همه جوانها از همه اطراف و همه مردم دنيا و متعهدين از همه جا هجوم كنند و يك همچو آدمى را از بين ببرند، ما جوانهاى خودمان و ارتش خودمان كافى است براى اين امر و عمده اين است كه خداى تبارك و تعالى با ماست و ما اتكال به خداى تبارك و تعالى داريم و اميدواريم كه اين اتكال را تا آخر داشته باشيم تا عنايات حق تعالى را حفظ كنيم. از خداوند تعالى سلامت و سعادت همه ملتها را، مستضعفين را خواستارم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته