0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 100

تاريخ: 5/7/59

بيانات امام خمينى خطاب به ملت و ارتش جمهورى اسلامى ايران و ارتش و ملت عراق

بسم الله الرحمن الرحيم‏

وحدت كلمه و اتكال به ذات مقدس حق تعالى رمز پيروزى ارتش اسلام

من يك كلمه با ارتش خودمان صحبت دارم و يك كلمه با ملت و يك كلمه با ارتش عراق و يك كلمه با ملت عراق. جوانمردى ارتش و ساير قواى مسلحه مثل سپاه پاسداران و ديگران ما را به ياد جوانمردى‏هاى صدر اسلام انداخت. در صدر اسلام با اينكه قوا قواى دشمن با قواى اسلام قابل مقايسه نبوديد، در جنگ روم، هفتصد يا هشتصد هزار آنها بودند و سى هزار هم لشكراسلام و آن طليعه لشكر كه پيشروها هستند، شصت هزار نفر بودند، دو مقابل تمام لشكر اسلام، خالدبن وليد كه يكى از سردارهاى اسلام بود گفت: ما بايد يك ضربه‏اى به اينها بزنيم تا اينكه روحيه‏شان را از دست بدهند حالا به اين تعبير كه من‏گويم و ما سى نفر مى‏رويم با اين طليعه كه شصت هزار نفرند، سى نفرمان‏رويم با آنها جنگ مى‏كنيم. بالاخره عده‏اى قبول نمى‏كردند چه بالاخره بنا شد شصت نفرشان بروند و جنگ كنند، شبيخون بزنند. شصت نفر رفتند و شب شبيخون زدند و آن شصت هزار نفر را تار كردند تارو مار كردند، از بين بردند. ما در تمام طول مدتى كه در اين قضاياى ايران بوديم هميشه به حسب قوا و به حسب آن چيزهائى كه در جنگ مثلاً بايد به كار برد، ما در مقابل ارتشى كه آنوقت شاه مخلوع داشت يك چيز ناچيزى بوديم و دنبالش بگذاريد كه او قواى بزرگ دنيا ابرقدرت‏ها را همراه داشت و ما از اين اسباب طبيعى كسى را نداشتيم كه همراه باشد، آخر هم كه سى ميليون جمعيت ايران بود باز در مقابل چند صد ميليون جمعيتى كه با ما مخالف بودند. اين چيزى كه مطرح است در جنگ عدد نيست، آن چيزى كه مطرح هست آن قدرت فكرى انسان هست، همان قدرتى كه با اتكال به خدا در صدر اسلام يك عده كمشان لشكرهاى زياد را به هم مى‏زد و اوضاعشان را به هم مى‏زد. بحمدالله در مملكت ما هم با اينكه عدد كم است و آنها، دشمن‏هاى ابرقدرت زياد، لكن امتحان داد ملت ما به اينكه با اين وحدت كلمه و با اين اتكال به ذات مقدس حق تعالى مى‏تواند كه آن لشكرهاى زياد را و آن جمعيت‏هاى زياد را شكست بدهد. پس آنكه مطرح هست، آن قدرتى است كه براى اشخاص از غيب پيدا مى‏شود و آن قدرت بحمدالله الان هست و آنطورى كه براى ما ذكر مى‏كنند الان در بسيج، ارتش و در سپاه پاسداران و در ساير قواى انتظامى نظامى ما آن قدرت هست، همچو هست كه اگر چنانچه دم مرگ هم باشند، معذلك فريادشان به الله اكبر بلند است و حمله مى‏كنند. چند

صحيفه نور ج 13 صفحه 101

نفر معدود در يك پايگاهى هستند و بودند آنوقت و از آن طرف آن جمعيت زيادى كه در كردستان بود و حمله مى‏كرد، اينها با جمعيت كمى جواب آنها را مى‏دادند براى اينكه اينها اتكال به خدا داشتند و آنها اتكال بر خدا نداشتند پس ارتش ما نبايد بگوئيم كه يك ارتشى است كه مثل ارتش‏هاى ديگر است، ژاندارمرى ما هم مثل ژاندارمرى ديگر هست، سپاه پاسداران ماهم مثل قواى مسلح ديگران هست. اين صحيح نيست، براى اينكه سپاه ديگران، ارتش ديگرى براى چى جنگ مى‏كند؟ ارتش عراق براى صدام حسين. كدام عاقل است كه براى صدام حسين جان خودش را بدهد؟ كه چه بشود؟ ارتش ما حجت دارد، مى‏گويند كه ما اگر بميريم پيش خدا رويم. اين روحيه است كه مقدم مى‏دارد. اين روحيه‏اى كه عقيده ايمانيش اين است كه من اگر كشته بشوم، يك توفيقى است براى من و من مى‏روم در جوار رحمت الهى. اين روحيه است كه ما را پيروز كرده و ارتش ما هم اين روحيه را بحمدالله دارند و ساير قواى مسلحه ماهم از قبيل پاسدارها و ژاندارمرى و شهربانى و همين‏هائى كه در حال نظم و انتظام هستند. پيام من به ارتش اين است كه اولاً تقدير مى‏كنم از شماها، از همه قواى مسلحه تقدير مى‏كنم به اينكه شماها مردانه و مثل سربازهاى صدر اسلام الان داريد عمل مى‏كنيد و به آنها بشارت مى‏دهم كه شما اگر بكشيد آنها را، شما به بهشت مى‏رويد و اگر آنها هم شما را بكشند، شما به بهشت مى‏رويد. اين هم بشارت است. پس اين قدرت، يك قدرت الهى است و قواى انتظامى نظامى و سپاه پاسداران ما مجهز به قوه الهى هستند، سلاحشان الله اكبر است و هيچ سلاحى در عالم مقابل همچو سلاحى نيست و ملت ما هم همين طور است.

تجلى نصرت و قدرت الهى در تحول روحى ملت براى مقابله با دشمن‏

اين تحولى كه پيدا شد در ملت، يك تحولى بودكه الهى بود، امكان نداشت كسى تصور اين را بكند كه سى ميليون جمعيت يا بيشتر كه اكثراً كار نداشتند به اين كارها، زمان طاغوت مردم كارشكنى مى‏كردند يا اكثرشان كارى هم نداشتند، هر كارى مى‏كردند، كرده بودند و همچو خوف در آنها پيدا شده بود كه يك پاسبان اگر مى‏رفت در بازار و هر حكمى مى‏كرد، تخلف كردند. يك وقت يك دست غيبى پيدا شد كه اين دست غيبى متحول كرد اين مردمى كه ضعيف بودند، به يك اشخاص پولادين و با عده‏اى كه البته زياد بودند لكن مجهز نبودند، همه سلاح‏ها دست آنها بود، بدون خوف از اينكه اين چيزى كه دارد مى‏آيد تانك است، اين چيزى كه دارد مى‏آيد مسلسل است، بدون خوف اين وارد مى‏شدند، بعضى‏شان رفتند روى آن چيزهائى كه مى‏آوردند، آن آلاتى را كه مى‏آوردند، روى آن سوار مى‏شدند، و مى‏رفتند. اين يك قدرت الهى بود كه ملت ما داشت و الان هم بحمد الله دارد. و اين تو هم است كه انسان خيال كند كه حالا ديگر كارى ندارند، حالا ديگر چه. اينها دلخوشى است كه بعضى طايفه‏ها و بعضى گروه‏ها به خودشان مى‏دهند كه حالا ديگر مثلاً آنطور نيست. ولى ما مى‏بينيم كه در مشكلات يكدفعه همه اينها دارند قيام كنند. الان در خرمشهر و در جاهاى ديگرى كه هست، آبادان و اهواز و اينها سنگر بندى كردند و آقاى رئيس جمهور الان آنجا بودند، گفتند ما رفتيم ديديم

صحيفه نور ج 13 صفحه 102

سنگربندى كردند و مجهز هستند و اين مطالبى كه براى ما و براى ملت ما از خارج نقل مى‏شود اينها شايعات هست، شايعه كردند كه خرمشهر را آنها گرفتند، اصلاً نزديك، خوب آقاى بنى صدر رفته در خرمشهر، در آبادان، در جاهاى ديگر رفته، خودش رفته. اين شايعات را درست مى‏كنند براى دلخوشى خودشان. شنيدم كه امروز هم يك شايعه مرگ فلانى شده است و عراق دلخوش كرده خودش را به اينكه فلانى مرد. من بميرم كه، شما بايد دعا كنيد خدا بميرد! خدا هست من كى هستم. ملت ما خدا دارد. ملت ما از اول تا حالا هميشه ملت پشتيبانش خداى تبارك و تعالى بوده، منتها گاهى ملموس بوده است و گاهى غير ملموس. حالا الان ملموس است كه كارها بر خلاف آن چيزى كه آنها خيال مى‏كنند انجام مى‏گيرد. پس ملت ما يك ملتى است كه از ضعف به قدرت متحول شده است و آرزوى شهادت مى‏كند. يك همچو ملتى كه آرزوى شهادت مى‏كند، اين ملت ديگر خوف ندارد، خوب پيروز است انشاءالله.

نصيحت به قواى مسلح عراق براى بازگشت به آغوش اسلام

و آنكه مى‏خواهم به ارتش عراق بگويم، من متأسفم كه ارتش عراق كه مسلم هستند حالا آنهائى كه از اسرائيل آوردند من اطلاعى ندارم و ما با آنها كارى نداريم ارتش عراق كه مسلمان هستند، كعبه قبله آنهاست و قرآن كتاب آنهاست و پيغمبر اكرم رسول آنهاست، آنها براى چه جنگ مى‏كنند؟ با كى جنگ مى‏كنند روى چه انگيزه‏اى جنگ مى‏كنند؟ مقابل آنها مسلمان‏ها هستند. البته صدام حسين منطقش در اسلام غير ماهاست او البته ما را مى‏گويد مجوسند اينها، اهل مجوسى هستند. اين يك چيزى كه كهنه شده است و سابقاً يك كسى مى‏گفت يك چيزى. اين ارتش عراق براى چى دارند خون خودشان را مى‏دهند؟ اينها نمى‏دانند كه اگر به جنگ ايران بيايند اينطور كشته مى‏شوند؟ الان نفهميدند كه در جنگ ايران نمى‏توانند هيچ اعمال قدرتى بكنند؟ اينها براى چى خون خودشان را مى‏دهند؟ روى چه انگيزه‏اى خونشان را مى‏دهند؟ اينها مى‏توانند بگويند ما براى خدا داريم كار مى‏كنيم؟! صدام حسين به خدا چكار دارد؟ ميشل عفلق به خدا چكار دارد؟ حزب بعث، حزبى است كه به خدا كارى ندارد، مانوس به خدا نيست اين. پس شما داريد در غير راه خدا خون خودتان را مى‏دهيد. انگيزه شما چى است؟ انگيزه قدرت‏هائى كه ما داريم، انگيزه اين است كه ما براى خدا جنگ مى‏كنيم، خدا به ما همه چيز داده، ما از او هستيم و به او هم تحويل مى‏دهيم. اين انگيزه لشگر اسلام است، در صد راسلام هم همين انگيزه بوده، الان هم همين انگيزه است. شما انگيزه‏تان چيست؟ شما براى خدا با اسلام مخالفت مى‏كنيد؟! براى خدا با قرآن مخالفت مى‏كنيد يا براى صدام حسين؟! اگر براى خداست كه راهى نداريد شما، راهى نداريد كه بگوئيد براى خداست. پس براى صدام حسين است. انگيزه‏تان هم اين است كه اسلام قدرت پيدا بكند؟! خوب اينجا اسلام است قدرت هم دارد. عراق، خود ملت عراق كه با صدام حسين موافق نيست، او مخالف است، تمام توده‏هاى اسلامى مخالفند براى اينكه صدام حسين، هم مسلكش الحادى است و هم خودش ملحد است. پس انگيزه، آن انگيزه‏اى كه در ارتش و در قواى مسلحه ما و پاسدارها و همه نيروهائى كه هست، نيروى دريائى، نيروى زمينى،

صحيفه نور ج 13 صفحه 103

نيروى هوائى و ساير نيروهائى كه در ايران هستند انگيزه آنها يكى است و اينكه ما براى خدا داريم كار كنيم. مملكت، مملكت اسلامى است. طاغوت را از بين بردند و اسلام به جاى طاغوت نشسته است و ما براى اينكه اسلام را پياده كنيم و طاغوت را هم همه ريشه‏هايش را بكنيم، براى اين انگيزه داريم جنگ مى‏كنيم اما شما، ارتش عراق براى چه انگيزه‏اى خون خودشان را مى‏دهند؟ خون خودشان را هم كه دادند چه تحويلشان مى‏دهند آنها، آنها چه دهند به شما وقتى خون خودتان را داديد؟ اينجا مى‏گويند كه ما وقتى خون خودمان را داديم خدا در بهشت ما را مقامات عاليه از اينجا بهتر دهد. شما براى چى؟ برگرديد به اسلام اى ارتش عراق، اين قواى مسلح عراق برگرديد به اسلام تا وقت نگذشته، آن روزى كه وقت گذشت ديگر نمى‏توانيد برگرديد، الان كه وقت باقى است توبه كنيد، همانطورى كه از برادران شما بسيارى توبه كردند و آمدند اينجا و جزء لشكر اسلام شدند، شما هم برگرديد و ملحق بشويد به كشور اسلامى و به لشكر اسلامى، هم براى دنيا و هم براى آخرتتان، اين صلاحتان هست. دنبال يك كافر، يك ملحد كه هم مسلكش الحادى است و هم خودش ملحد است، دنبال اين نرويد، دنبال يك مسلكى برويد كه مى‏گويد من اسلام مسلكم است. دنبال رسول خدا شما باشيد، نه دنبال صدام، رها كنيد اينها را. اگر شما رها كنيد اينها را، اگر شما رها كنيد اينها را، آنها ديگر چيزى نيستند. شما رها كنيد اينها را، اگر مى‏توانيد بكشيد اينها را، سلاح‏ها را در مقابلشان قرار بدهيد و بكشيد اينها را و اگر دستتان هم نمى‏رسد به اينها رها كنيد، اعراض كنيد ازشان، بيائيد در ايران، جاى شما در ايران باز است و كشور ايران خانه خود شماست، بيائيد در اينجا ما از شما هم پذيرائى مى‏كنيم هم خدمت به شما مى‏كنيم.

ملت عراق بپاخيزيد و از اسلام و حيثيت خودتان دفاع كنيد

ملت عراق هم با اينكه من سابقاً اين معنا را به نظرم بود كه اين عشايرى كه در عراق هستند مسلمند و ملت عراق هم يك ملت زنده‏اى است، حالا هم همين طور است لكن نمى‏دانم چه، چه شده است الان كه آنطورى كه بايد حركت كنند و نهضت بكنند، آنطور نيست. من مى‏دانم كه همه دل خون دارند از اين حكومت و هيچ مسلمى نمى‏تواند موافق باشد با او لكن حالا كه سرگرم جنگ با ايران هستند و قبل از اينكه ما آنها را اعدام كنيم، از بين ببريم، ملت قيام كند و نهضت كند مثل قيامى كه ملت ايران كرد ملت ايران قيام كرد و يك قدرت صد چندانى قدرت صدام حسين را از بين برد، شماها هم قيام كنيد. الان اين آدم مشغول است به ايران، شما از پشت خنجر به او بزنيد، قيام كنيد، اعتصاب كنيد، راهپيمائى كنيد بر خلافش، مگر مى‏تواند قتل عام بكند وقتى همه شهرهاى عراق راهپيمائى كردند بر ضد او و منطقشان هم اين بود كه تو دارى بااسلام مخالفت مى‏كنى. براى خدا، براى اسلام راهپيمائى كنيد اقتصادش را فلج كنيد، ندهيد ماليات به او، حرام است دادن ماليات به اين، از گناهان كبيره است براى اينكه اعانت بر يك كسى است كه بر خلاف اسلام است. و پول آب و برق را ندهيد، چيزهاى ديگر را كه مى‏خواهند، ندهيد، زير بار نرويد و تظاهرات بكنيد و راهپيمائى بكنيد، محكوم كنيد او را،

صحيفه نور ج 13 صفحه 104

نمى‏تواند با يك ملت طرف بشود او. حالا هى در راديوشان گويند كه ملت عراق چطور، ملت عراق چطور. اين را شما مى‏دانيد ملت عراق مى‏دانند كه اين با ملت عراق دارد چه مى‏كند و چه كرده است تا حالا و اگر اين دستش برسد، اگر اين خبيث دستش برسد، تمام آثار اسلام را در عراق از بين خواهد برد، تمام مساجدتان را از بين خواهد برد. الان اين فرصت نيست برايش اگر فرصت پيدا بشود برايش تمام آثار اسلام را به آنطورى كه راى اينها اينطور است، مسلك اينطور است، تمام آثار اسلام را اينها خواهند از بين برد. قبل از اينكه اينها فارغ بشوند از جنگ با ايران، شما از پشت مشغول بشويد، راهپيمائى كنيد، منفجر كنيد جاهائى را كه مال دولت است، آنطورى كه در ايران عمل مى‏كردند و حالا هم عمل مى‏كنند. پس شما بايد در مقابل جمعيتى كه بر ضد اسلام است، قيام كرده است بر ضد اسلام بايد دفاع از اسلام بكنيد. دفاع از اسلام يك چيز واجبى است، چيز لازمى است، بعلاوه اين دفاع از حيثيت خودتان است. اين آدم با تشبثات مختلف كه همه‏اش دروغ است، تشبث به اينكه ما عربى هستيم، دروغ مى‏گويد، خير شما امريكائى هستيد، شما عرب نيستيد، عرب مسلم است، شما عرب نيستيد، شما امريكائى هستيد، آمدى و حالا در اينجا ادعاى اسلام كنيد. اين مطلب را بايد ملت عراق بدانند كه امروز جنگ بين اسلام و كفر است و بر همه مسلمين واجب است كه دفاع كنند از اسلام. اگر اين آدم به فرض محال غلبه پيدا كند بر ايران و جمهورى اسلامى را از بين ببرد، اين عكس العملش در همه كشورهاى اسلامى مى‏شود. اينها مايلند كه اصلاً كشور اسلامى نباشد، اينها تابع ميشل عفلق هستند. ميشل عفلق به اسلام كار دارد؟! ميشل عفلق اسلام را منافى با مقاصد خودش داند. اين حزب بعث، اسلام را منافى مى‏دانند با مقاصدى كه دارند. ملت عراق بايد بيدار بشوند، بايد قيام كنند، بايد نهضت كنند، بايد انقلاب كنند. انقلاب كنيد تا اين را از بين ببريد و بدانيد اين را كه اگر براى خدا انقلاب كنيد، شما پيروز خواهيد بود چنانچه ما براى خدا، ملت ما براى خدا قيام كرد و پيروز شد حالا هم پيروز خواهد شد و انشاء الله اين مرد را از بين هم شما و ما با هم دست به هم بدهيم و اين حزب را منحلش كنيم و اشخاص حزبى كه بر نگردند به اسلام اعدامشان بكنيم تا اينكه اين مملكت از شر اينها و از شر ميشل عفلق و صدام حسين‏ها و سادات‏ها، از شر اينها فارغ بشود و ديانت خودشان را پياده كنند و بشود يك مملكت اسلامى. همه جا حكومت خودش سر جاى خودش، حكومت اسلامى سر جاى خودش، ايران حكومت خاص دارد، عراق حكومت خاص دارد، مصر حكومت خاص دارد، اينها سر جاى خودشان لكن همه باهم اسلام، در تحت لواى اسلام و همه با هم در تحت لواى اسلام باشيد و انشاء الله اينها را از بين ببريم.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 28

تاريخ: 27/5/59

بيانات امام خمينى در جمع مردم شهرستان اردبيل و دشت مغان‏

قيامى كه براى خدا و اسلام باشد پايدار است

از خداوند تعالى عظمت اسلام و سلامت مسلمين و خصوصا برادران آذربايجانى و شما عزيزان شهرستان اردبيل و اطراف اردبيل را خواستارم. بعضى از كسانى كه مى‏خواهند اين نهضت اسلامى و اين انقلاب الهى به ثمر نرسد، گاهى مى‏گويند كه شور مردم كم شده است، مردم در اول انقلاب شور زياد داشتند ولى حالا اينطور نيست و اين سمپاشى است در بين ملت. مگر اول انقلاب براى خدا بود و حالا براى خدا نيست كه در اول انقلاب، شور زياد باشد و حالا چون براى خدا نيست، كم باشد؟ از اول انقلاب تا حالا هر چه بوده است براى خداى تبارك و تعالى بوده است. يك مملكتى كه مى‏رفت به طرف جاهليت، مى‏رفت كه احكام قرآن و اسلام فراموش بشود و مى‏رفت به اينكه مصالح اين مملكت پايمال بشود، خزائن مملكت به جيب اجانب برود، ملت قيام كرد براى خدا و براى احياى احكام الهى و با شور و شعف به ميدان رفت و با دادن فدائيان بسيار و شهداى بيشمار غلبه كرد بر كفر و نفاق و دست ابر قدرت‏ها را از اين كشور كوتاه كرد و اين براى اسلام بود و براى خدا. يك كشورى كه براى خدا قيام كرده است، براى خدا هم پايدار مى‏ماند و براى خدا هم ادامه مى‏دهند و لهذا اين اشخاصى كه پيش خودشان مى‏نشينند حساب مى‏كنند و يا بى حساب مى‏خواهند اين كشور را به خيال خودشان نگذارند به پيش برود و اين انقلاب را نگذارند كه گرم بماند و پرشور، اينها يك مطالبى را عنوان مى‏كنند و منتشر مى‏كنند. اين چه شده است كه شما جوانان عزيز را از راه دور به اين منزل حقير كشانده است؟

امروز همه امور دست خود ملت است

اين چه احساسى است كه بانوان محترم و جوان‏هاى عزيز را از آن طرف كشور آورده است و در يك همچو جائى تا مواجه بشوند با آنها و آنها هم مواجه با ما بشوند و درد دل‏هائى كه آنها دارند و ما داريم در ميان بگذاريم؟ غير از شور اسلامى است؟ غير اسلام اصلا مطرح است پيش شما؟ شما براى يك تخت و تاجى اينجا آمده‏ايد؟ براى يك استفاده مادى اينجا آمديد؟ مى‏دانيد كه اين حرف‏ها در اينجا نيست. شما براى خدا و براى رضاى خدا و پيشرفت اسلام مى‏خواهيد به بدخواهان ارائه بدهيد كه همان شورى كه در اول انقلاب بود و ما را به ميدان‏ها كشاند و دشمنان اسلام را از ايران بيرون

صحيفه نور ج 13 صفحه 29

راند، حالا هم هست، براى اينكه اسلام همان اسلام است، انقلاب اسلامى هم همان انقلاب اسلامى است.

بحمدالله تاكنون هم با بهترين وجه اين مطالب اسلامى يعنى اساس حكومت اسلامى با بهترين وجه تحقق پيدا كرده است و ملت خودش است كه سرنوشت خودش را به دست دارد. اينطور نيست كه ملت ما از همه چيز بى خبر باشد و سرنوشتش را در كاخ سفيد برايش طرح بكنند يا در كرملين. خود ملت است كه با راى خودش رئيس جمهورى تعيين مى كند، جمهورى اسلامى را راى مى‏دهد و با راى خودش كه متمركز است در مجلس، دولت را تعيين خواهد كرد و همه امور دست خود ملت است. امروز مثل زمان رژيم طاغوتى نيست كه ملت هيچكاره باشد و همه امور دست يك نفر يا يك عده باشد. ملت همه كاره است و همه هم با راى خود ملت است و همه چيزها هم به نفع ملت است انشاء الله.

مردم براى اسلام قيام كردند و دلسرد نمى‏شوند

اينها كه تقاله آن رژيم سابق يا طرفداران آمريكا يا شوروى هستند و يك ريشه گنديده‏اى از آنها باقى مانده است، كوشش مى‏كنند كه مسائل را يك جورى طرح بكنند كه ملت ما را از اين انقلاب دلسر بكنند. مگر اين انقلاب براى اين بوده است كه يك خانه‏اى به مردم بدهد؟ يك كسب و كارى براى مردم ايجاد بكند؟ اين انقلاب براى خدا بوده است و براى اسلام.

ملت ما ديد كه اسلام دارد به دست طوائف مختلفى كه طمع دارند براين كشور و طمع دارند بر خزاين اين كشور، دارد اسلام از بين مى‏رود، آنها با اهداء خون جوانان خودشان و با زيان‏هاى زيادى كه ديدند، قيام كردند براى اسلام. اگر قيام كرده بودند براى اينكه به نوائى برسند و حالا مثلاً" نرسيده‏اند البته دلسرد مى‏شوند، اما كسى كه براى خدا قيام كرده است، خدا هميشه هست و احكام اسلام هميشه هست و شما جوان‏ها و شما عزيزانى كه در اطراف مملكت هستيد، هميشه براى اسلام هستيد و آذربايجان هميشه سنگر اين كشور بوده است و حالا هم سنگر است، اين سنگر تا آخر هم هست.

ملتى كه براى خدا قيام كند از هيچ چيز نمى‏ترسد

من از خداى تبارك و تعالى خواستارم كه شما عزيزان را كه از راه دور آمديد حفظ كند و شما را براى ما نگه دارد و شما هم توجه داشته باشيد به اينكه كشور از خود شماست و هر چه زحمت بكشيد در اين كشور، براى برادران خودتان و براى خودتان زحمت كشيديد. اينطور نيست كه شما زحمت بكشيد و ديگران چيزهائى را كه شما زحمت كشيده‏ايد به جيب خودشان بكشند. امروز بحمد الله اسلام در اينجا قوه پيدا كرده است و انشاء الله احكام اسلام هم پياده خواهد شد و دولت اسلامى هم قدرت خودش را با پشتيبانى شما دارد و از هيچ يك از اين قدرت‏هائى كه در عالم هستند و ارعاب مى‏كنند ملت ما را، ما نمى‏ترسيم براى اينكه ما براى خدا قيام كرديم، ملت ما براى خدا قيام كرده است و ملتى

صحيفه نور ج 13 صفحه 30

كه براى خدا قيام كند از هيچ چيز نمى‏ترسد و آسيب نمى‏بيند و خدا با شماست و نگهدار شما.

والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 106

تاريخ: 8/7/59

بيانات امام خمينى در جمع مردم مرزنشين كشورمان

در جنگ، واقعيت فعال و متحرك انسان بروز مى‏كند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

بعضى قضاياست كه انسان گمان مى‏كند كه اين شر است، لكن به حسب واقع خير است. در اين قضاياى اخير كه دولت جابر عراق تحميل كرد بر ايران بايد بگويم الخير فى ما وقع براى اينكه چند مطلب را ثابت كرد. يكى اينكه ضد انقلاب در ايران شايع مى‏كردند كه ارتش ايران ارتشى است كه از بين رفته است و ديگر نمى‏تواند در مقابل دشمن‏ها مقاومت كند و شايعه افكنى مى‏كردند بلكه ابتدائاً مى‏گفتند كه اصلاً ارتش لازم نيست، ارتش بايد به هم بخورد و بعد از سر يك مسائلى شروع بشود. در اين جنگ تحميلى ثابت شد كه ارتش نيرومند است و ارتش با ساير قواى مسلحه با هم هستند، تفاهم دارند، با هم مى‏جنگند و همه كسانى كه در ارتش هستند، در رأس ارتش هستند، وفا دارند و اين خود يك خيرى بود كه جلوى اين شايعات را گرفت. و يك جهت ديگر اينكه اين اشخاصى كه ادعا مى‏كنند و ادعا مى‏كردند كه ما طرفدار مظلومين هستيم، طرفدار خلق هستيم، فدائى خلق هستيم مجاهده براى مردم مى‏كنيم، ثابت شد به اينكه همه اين حرف‏ها صحبت‏هاى خلاف واقع بوده است و الان كه كشور ايران با حزب بعث منحط در جنگ هستند الان از آنها هيچ خبرى نيست و آنها باز به فسادهائى كه انديشه مى‏كردند ادامه دارند مى‏دهند، لكن بر آنها هم ثابت شد كه اگر يك روزى دولت ايران بخواهد شر آنها را بكند با يك يورش همه آنها را از بين مى‏برد. اين هم يكى از خيراتى بود كه براى ما در اين جنگ، در اين جنگ تحميلى حاصل شد

يكى ديگر اينكه منتشر مى‏كردند و دائماً مى‏گفتند كه انقلاب در اول يك چيزى داشت مردم با هم بودند و حالا ديگر نيستند با هم، با هم مختلف هستند. و از اين حرف‏هاى نامربوط كه هى دائماً مى‏گفتند. باز در اين جنگ ثابت شد كه سرتاسر كشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابى باز باقى هستند و الان از همه جاهائى كه جوان‏هاى ما هستند، از همه اقطار كشور پيشنهاد مى‏كنند كه به جنگ بروند، لكن احتياجى نيست الان به جنگ آنها و اگر خداى نخواسته يك وقت احتياج شد آنوقت معلوم مى‏شود كه چه خواهد شد. اينها از امورى بود كه خير بود براى ما، و علاوه اصل جنگ كه واقع مى‏شود و لو تحميلى است اين جنگ، لكن جنگ وقتى كه واقع مى‏شود انسان از آن خستگى و از آن چيزهائى كه سست مى‏كند انسان را، از آن سستى‏ها و خستگى‏ها بيرون مى‏آيد و فعاليت مى‏كند و

صحيفه نور ج 13 صفحه 107

جوهره انسان كه بايد هميشه متحرك و فعال باشد بروز مى‏كند و در استراحت و در راحت و در اين امور انسان هميشه كسل مى‏شود، هميشه خمود مى‏شود، قواى انسان خمود مى‏شود و خصوصاً آنهائى كه به عياشى عادت دارند يا به رفاه عادت دارند آنها ديگر بدتر خواهند شد لكن وقتى كه جنگى در كار مى‏آيد و حماسه وجود پيدا مى‏كند و تاريك مى‏شود شب و روشن مى‏شود روز و توپ انداخته مى‏شود و اينها، انسان را از آن حال خمودى و از آن حال سستى بيرون مى‏كند و انسان آن واقع خودش را كه فعال است و متحرك آن واقع را بروز مى‏دهد. و يكى از امور كه با زخير بود براى ما اينكه دولت عراق فهميد كه با كى طرف است. اينها دائماً هى پيش خودشان گفتند كه ما اگر همچو خيالات مى‏بافتند كه اگر ما حمله به ايران بكنيم، در همان حمله اول ديگر كار تمام است و ما مى‏رويم براى مركز ايران و همه جا. حالا فهميدند كه نه، مسأله اينطور نيست. در عين حالى كه ما باز به مردم اجازه نداديم و آن بسيج عمومى را اجازه نداديم، الان معذلك فهميدند اينها كه خير، كارى از آنها بر نمى‏آيد و اگر چنانچه دولت ايران بخواهد، آنها را انشاء الله بزودى از بين مى‏برد. عمده حرف اين است كه فرق است ما بين قواى مسلح ايران با قواى مسلح عراق، فرق است ما بين فرماندهان قواى مسلح ايران با فرماندهان قواى مسلح عراق، و آن اين است كه اينها به اسلام فكر مى‏كنند و روى قواعد اسلام مى‏خواهند عمل بكنند و لهذا به شهرهائى كه دفاع ندارند، به مردم بازار و به مردم و فقراى جاهاى ديگر كارى ندارند و فقط اگر چنانچه الزام پيدا كردند كه يك مثلاً توپى بيندازند، يك بمبى بيندازند، به همان مراكزى كه مراكز قدرت شيطانى است اينها هجوم مى‏كنند، لكن فرماندهان عراق از خدا بى خبرند، اعتقادى به اين مسائل ندارند و لهذا توى شهرها مى‏اندازند بمب‏هايشان را، در خرمشهر، در اهواز، در اين جاها شهرها را چيز قرار مى‏دادند هدف قرار مى‏دهند و ما دستمان بسته است از اين جهت كه نمى‏خواهيم مردم عادى و مردم بى‏گناه تلف بشوند و آنها دستشان باز است از باب اينكه اعتقاد به آن چيزهائى كه در اسلام مطرح است، آن چيزهائى كه انسان بما انه انسان مى‏فهمد، آن چيزهائى كه شرف انسان اقتضا مى‏كند، آنها اين مسائل پيش شان مطرح نيست، آنها همان پيش بردن و رفتن و زدن و اينطور چيزها لكن اينطور نيست كه مملكت ايران نتواند اينها را از بين ببرد لكن مى‏خواهد قدم به قدم پيش برود كه مبادا بى‏گناه‏ها خداى ناخواسته زير پا بروند. پس ما بايد روى قواعد اسلامى عمل بكنيم. قدم قدم پيش رفتيم، تكه تكه جلو رفتيم و آنها خيال كردند قدرتى در كار نيست، حالا فهميدند آنها كه نه، قدرت هست لكن قدرتمندان اينجا روى يك قواعد عمل مى‏كنند و قدرتمندان اشرار روى يك قواعد ديگر عمل مى‏كنند و لهذا آنها مراكز جمعيت را هر جا پر جمعيت است آنها به توپ مى‏بندند يا نارنجك مى‏اندازند، اينها مى‏خواهند همان هدف‏هائى كه مربوط به قواى مسلحه آنهاست چيز بكند. بنابراين در اين جنگ يك، خيلى از امور، كه بعضى ديگرش هم هست البته خيلى از امور معلوم شد و باز خوب شد كه صدام حسين را به ظواهر اسلام كشاندند، براى اينكه اين روزها گويند نماز هم مى‏خواند، توى مسجد هم مى‏رود. اين همان كارهائى بود كه محمد رضا مى‏كرد، عيناً همان اينها از يك آخور ارتزاق مى‏كنند. آن هم يك وقتى كه پيش مى‏آمد

صحيفه نور ج 13 صفحه 108

بدترين فحش‏ها را به علماى اسلام مى‏داد و به اسلام هيچ كار نداشت، ضربه مى‏زد، يك وقت كه ضعيف و بيچاره مى‏شد مى‏رفت نماز خواند و در حرم حضرت رضا مى‏رفت و نماز مى‏خواند و از اين بساط در آورد. حالا ايشان هم كه همه ملت عراق مى‏شناسند او را كى هست، نمى‏دانند كه ايشان كه حالا هم مى‏خواهد نماز بخواند و در مسجد برود كى را خواهد بازى بدهد، ملت عراق را مى‏خواهد بازى بدهد كه ملت عراق ايشان را ماهيتش را مى‏شناسد، ماها را هم مى‏خواهد بازى بدهد، ماها هم ماهيتش را مى‏شناسيم. كسانى كه آن طرف دنيا هستند، در آمريكا و اروپا هستند، اگر بعضى اشخاص پيدا بشوند نشناسند اين را، ممكن است اما آنجاهائى كه ايشان هستند مثل بغداد و عرض بكنم كه عراق، مردم ايشان را مى‏شناسند. مردم سال‏هاى دراز با اين حزب بعث زندگى كردند و از اين حزب بعث اينها صدمه‏ها ديدند. اين آدمى كه حالا دارد مى‏گويد من مسلمان هستم و ما در مقابل كفار داريم جنگ مى‏كنيم، اين آدم همان آدمى است كه براى اربعين وقتى كه زوار حضرت سيدالشهدا حركت كردند، آنها را به توپ و تفنگ بستند و آنقدر جنايت كردند. ديگر ملت عراق با اينكه اين جنايات را از شما ديده باور مى‏كند كه شما يك آدم دينى باشيد؟ در هر صورت جنگ خيلى خوب است از يك جهت و آن اين است كه انسان را، شجاعتى كه در باطن انسان است بروز مى‏دهد و تحرك براى انسان حاصل مى‏شود، انسان از آن خمودى بيرون مى‏آيد و ملت ايران بايد توجه داشته باشد كه براى اسلام دارند خدمت مى‏كنند. فرق ما بين ما و آنها اين است كه ما انگيزه‏مان اسلام است و ما اشخاصى كه در اسلام خدمت كردند و جنگ كردند و فداكارى كردند از صدر اسلام تا حالا تاريخشان محفوظ است. پيغمبر اكرم از همه اين گرفتارى‏هائى كه ما داشتيم بيشتر گرفتارى داشت، چندين ماه يا چند سال در حبس بود ايشان، در شعب ابوطالب محصور بود و معذلك مقاومت كرد و بايد مقاومت كند و ملت ايران مقاومت مى‏كند و بايد مقاومت كند و ارتش ايران و پاسدارها و ساير قواى مسلحه بايد قدرتمندى خودشان را نشان بدهند و بايد اينها سركوب كنند اين قدرت پوشالى امثال صدام حسين و اينها. و باز معلوم شد به اينكه اين عروسك چه عروسكى است كه هر جورى كه خواهند حركتش مى‏دهند، هر روزى حركتش مى‏دهند، به يك جور حركت دهند، اين هم باز معلوم شد و بسيارى از چيزهاى ديگر در اين جنگ معلوم شد. حالا آنچه من به ملت خودمان مى‏خواهم بگويم اين است كه ملت ما بايد متوجه باشد كه اسلام است و قضاياى اسلام در كار است و ما تبع اسلام داريم جنگ مى‏كنيم، دفاع مى‏كنيم و به واسطه اسلام داريم دفاع مى‏كنيم. ملت ما بايد مجهز باشند، جوان‏هاى ما بايد تدريب كنند، مجهز باشند، براى اينكه ما ممكن است در آتيه يك جنگ‏هاى طولانى‏ترى داشته باشيم و براى اسلام بايد جنگ بكنيم، براى اسلام بايد فداكارى بكنيم. ما باز هم در اين مواردى كه كشته داديم به قدرى كه در صدر اسلام كشته دادند ما باز كشته نداديم. ما بايد فداكارى بكنيم، ما بايد همه عزيزانمان را فداى اسلام بكنيم و بايد اين كار انجام بگيرد و بلااشكال بايد همه افرادى كه قدرتمند هستند، چه آنهائى كه در سر حدات هستند، آنهائى كه در مثل خرمشهر و مثل اهواز و مثل آبادان و اينها هستند پافشارى كنند، نگذارند از شهر خودشان بيرون بروند. اين ضعف است، اسلام گفته است شما

صحيفه نور ج 13 صفحه 109

بايد پايدارى بكنيد. در هر صورت من به آنها هم سفارش مى‏كنم كه با قدرتمندى و با شجاعت و با عزت نفس داشته باشند پايدارى كنند و هيچ‏گاه از مسائلى كه گفته مى‏شود و آن ضد انقلابى‏ها منتشر مى‏كنند، نترسند. ما پيروز هستيم. صدام حسين دستش را دراز كرده براى اينكه با ما مصالحه كند، ما با او مصالحه نداريم. يك آدمى است كه كافر است، يك آدمى است كه فاسد است، مفسد است و مفسد را ما نمى‏توانيم با او مصالحه كنيم، ما تا آخر با آنها جنگ خواهيم كرد و انشاء الله تعالى پيروز خواهيم شد و هر يك ازدول هم كه با او همراهى بكند، ما هيچ ابداً اعتنائى نداريم به اين، براى اينكه ما هدفمان اين است كه تكليف‏مان را عمل بكنيم، تكليف ما اين است كه از اسلام صيانت كنيم و حفظ كنيم اسلام را. كشته بشويم تكليف را عمل كرديم، بكشيم هم تكليف را عمل كرديم. اين همان منطقى است كه در اول هم كه با اين رژيم فاسد پهلوى مخالفت مى‏كرديم منطق ما همين بود منطق اين نبود كه ما حتماً بايد پيش ببريم، منطق اين بود كه براى اسلام مشكلات پيدا شده است، احكام اسلام دارد از بين مى‏رود، مظاهر اسلام دارد از بين مى‏رود و ما مكلفيم كه به واسطه قدرتى كه هر چه قدرت داريم مكلفيم كه با آنها مقابله كنيم، كشته هم بشويم اهميتى ندارد، بكشيم هم كه انشاء الله موفق خواهيم شد به جنت و به بهشت انشاء الله. شما هيچ وقت از هيچ چيز هراس نداشته باشيد. شما براى حفظ اسلام داريد جنگ مى‏كنيد و او براى نابودى اسلام. الان اسلام به تمامه در مقابل كفر واقع شده است و شما بايد از اسلام پايدارى كنيد و حمايت كنيد و دفاع كنيد. دفاع يك امر واجبى است بر همه كس، بر هر كس كه هر مقدار قدرت دارد بايد دفاع بكند از اسلام، و الان اينها هجوم كردند بر اسلام و ما بايد دفاع بكنيم و ابداً قضيه صلح و قضيه‏سازش در كار نيست و ما اصلاً مذاكرات كنيم با اينها، اينها براى اينكه فاسد و مفسد هستند و ما با اين اشخاص مذاكره نمى‏كنيم. بله اگر اينها بروند كنار و از همه جا بروند و بيرون بروند از همه جا و تسليم بشوند، ما آنوقت ممكن است به واسطه اينكه بين مسلمين خيلى چيز نشود ما هم يك سكوتى بكنيم والا و مادامى كه اينها دست‏شان، اسلحه دست‏شان است ما هم اسلحه‏مان ايمان است سلاحمان اسلام است و ما با آن سلاح ايمان و اسلام پيش مى‏بريم و خواهيم پيش برد و همه اينها را سركوب خواهيم كرد چنانچه تاكنون ما با همان اسلحه ابرقدرت‏ها را از بين برديم و دست‏شان را از اين مملكت قطع كرديم و حالا آنها مى‏خواهند باز با اينطور مسائل دست باز يك دست درازى به كشور اسلامى بكنند و ما مكلفيم كه جلوى آنها را بگيريم. چه پيروز بشويم و چه نشويم دفاع بايد بكنيم و بايد حتماً دفاع بكنيم و همه ملت در وقتى كه اجازه داده شد، همه بايد بروند و دفاع بكنند. انشاء الله اميدوارم كه با آنجاها نرسد و مسائل آنقدر ريشه‏دار نباشد و اينها بفهمند كه با چه مملكتى و با چه ملتى طرف هستند و دست از شيطنت و فضولى‏هاى خود بردارند.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 118

تاريخ: 21/7/59

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از طلاب و روحانيون مبارز عراق

بسم الله الرحمن الرحيم‏

اين مسائل كه براى اسلام و مسلمين پيش مى‏آيد و آمده است، اينها سابقه‏دار است، اينطور نيست كه حالا براى ما پيش آمده باشد. شما دانيد كه تاريخ اسلام مشحون بوده است از اين مجاهدت و شهادت‏ها، از اين خون دادن‏ها و از اين خرابكارى‏ها به دست فجار. ائمه ما عليهم السلام هم مبتلا بودند به همين طور ليكن استقامت و خوددارى و صبر بايد كرد كه خدا با صابران است و ما با دست خالى بر اين قدرت فوق‏العاده شيطانى كه همه قدرت‏ها دنبال او بودند، غلبه كرديم و اين نبود جز اينكه ملت ما همراه باهم بودند و صبور بودند و بر مشكلات صبر مى‏كردند و مشكلات را با صبر و با اتكال به خداى تبارك و تعالى حل كردند. اين مشكلى كه حالا هست مشكل خيلى مهمى نيست و اين حل مى‏شود انشاء الله، چنانچه مشكل عراق هم حل مى‏شود. همان نمونه‏هائى كه در زمان محمدرضا در ايران بود الان در عراق است و همان كارهائى كه مبدأ شد از براى اينكه اين حيثيت خودش را از دست داد و تاج و تخت غصبى را از دست بدهد، همين معنا الان در عراق است. اينها گمان مى‏كنند كه با سرنيزه مى‏شود حكومت كرد و اين يك اشتباهى است كه از براى اين قلدرها سرنيزه نمى‏تواند يك ملتى را خاضع كند، مى‏تواند يك مدتى باشد، ليكن نمى‏تواند هميشه بر يك ملتى حكومت كند. ملت‏ها وقتى با هم شدند، هيچ حكومتى و هيچ قدرتى بر آنها نمى‏تواند غلبه كند و الان بحمدالله هم ملت ايران و هم ملت عراق قيام كرده‏اند و نهضت كرده‏اند. اميدوارم انشاء الله موفق و مؤيد باشيد.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:38 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 123

تاريخ: 28/7/59

بيانات امام خمينى در جمع سفراى كشورهاى اسلامى

اسلام يك دين عبادى سياسى است

بسم الله الرحمن الرحيم‏

ما در روزى مجتمع هستيم در اين محل حقير كه انبوه مسلمين از سراسر كشورهاى اسلامى در مكه معظمه مجتمع هستند اين اجتماع دينى سياسى. اسلام يك دين عبادى سياسى است كه در امور سياسى‏اش عبادت منضم است و در امور عبادى‏اش سياست. اين مجتمعاتى كه اسلام براى مسلمين به طور سهولت تهيه فرموده است، در سال يك دفعه فريضه فرموده است بر كسانى كه استطاعت دارند كه مجتمع بشوند درمكه معظمه و در مواقف شريفه و براى همه مسلمين مستحب است كه مستطيع هم كه نباشند اين عبادت الهى را بجا بياورند و نكته مهم اين اجتماعات اين است كه مسلمين با هم در يك محيط دور از تشريفات، يك محيطى كه همه آن جهات شخصيات‏ها را ريخته و با يك كفن و با دو ثوبه مختصر در اين مواقف حاضر شوند و مهم اين است كه آن چيزهائى كه در بلاد مسلمين در طول سال گذشته است به اطلاع هم برسانند و براى رفع اشكالات مسلمين فكر بكنند و اجتماع بزرگ ميليونى اسلامى در حجاز براى همين نكته است در عين حالى كه عبادت است. و مع الاسف ما مسلمان‏ها كه از اسلام دور افتاده‏ايم و از حقايق اسلامى منزوى شده‏ايم در اين فكر ابداً نيستيم كه اولاً كسانى كه مى‏توانند بروند، بروند مشرف شوند در خانه خدا و كسانى كه اصحاب تفكر هستند، نويسنده هستند، روشنفكر هستند و عالم هستند، در آن محيط مجتمع بشوند و مشكلات مسلمين را در تمام جهان بررسى كنند و آنچه كه مى‏توانند حل كنند. ما الان از تشرف مكه و حج بيت الله جز اينكه يك دسته اشخاص عامى مردم، عامه مردم در آنجا مجتمع بشوند و اشخاص مؤثرى كه مى‏توانند، از حكومت‏ها، از بزرگان قوم در آنجا مى‏توانند مجتمع بشوند و مسائل اسلام را و مسائل مسلمين را و مسائل سياسى و اجتماعى مسلمين را بررسى كنند، مع الاسف اين امر مغفول عنه است و در عين حال كه بايد در آنجا بررسى مشكلات را بكنند بر مشكلات افزوده مى‏شود. مشكلات مسلمين زياد است، لكن مشكل بزرگ مسلمين اين است كه قرآن كريم را كنار گذاشته‏اند و تحت لواى ديگران در آمده‏اند. قرآن كريم كه مى‏فرمايد كه واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقواً ما اگر همين يك آيه را، مسلمين اگر همين يك آيه را عمل به آن بكنند تمام اشكالات اجتماعى و سياسى و اقتصادى و همه چيزشان بدون تشبث به غير رفع مى‏شود. اسلام براى مردم در هر ناحيه يك امور سياسى عبادى قرار داده‏

صحيفه نور ج 13 صفحه 124

است. اين اجتماعات در تمام كشورهاى مسلمين و در هر شهر و ده و روستا، اينها يك امور اجتماعى - سياسى است كه اهل بلد در مساجد مجتمع بشوند و مشكلات خودشان را نسبت به آن بلد حل بكنند و نماز جمعه يك عبادت سياسى و اجتماعى است كه در هر هفته مردم اجتماعات زياد بكنند و مسائلشان را حل بكنند در آنجا و اجتماع كعبه بزرگترين اجتماعى است كه هيچ دولتى نمى‏تواند خودش اين اجتماع را ايجاد كند و خداى تبارك و تعالى همچو كرده است كه مسلمين بدون يك مزاحمت‏ها و زحمت‏هائى و بدون يك خرج‏هائى كه بر دولت باشد، مجتمع مى‏شوند در آنجا و مع الاسف استفاده از آن نمى‏شود.

بر دولت‏هاى اسلامى واجب است كه با دولت عراق مقاتله كنند

ما الان در يك روزى مجتمع هستيم كه دولت صدام، دولت غاصب صدام بدون يك عذر موجهى در بين تمام دول عالم، بدون اطلاع و بدون سابقه با دريا و هوا وزمين هجوم كرد بر ايران و به خيال خودش خواست كه كشورگيرى كند و خلافت مسلمين را يك آدمى كه به اسلام اعتقاد ندارد، رياست مسلمين را به دست بگيرد. و مع‏الاسف در عين حالى كه در قرآن كريم است كه اگر دو طايفه‏اى از مسلمين با هم اختلاف كردند شما مصالحه بدهيد بين آنها را و اگر چنانچه يكى از آنها باغى باشند و طاغى باشند، با او قتال كنيد تا اينكه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاى اسلامى بررسى كردند در اينكه طاغى و باغى كيست و آن كسى كه هجوم كرده است كيست تا اينكه همه به امر خدا با او مقاتله كنند؟ بر كدام مملكت اسلامى پوشيده است اين معنا كه صدام به مابغى كرده است و طغيان كرده است و ظلم كرده است و هجوم كرده است چرا ممالك اسلامى به آيه شريفه‏اى كه مى‏فرمايد كه ففاتلوا التى تبغى حتى تفى الى امر الله چرا عمل نمى‏كنند؟ مع الاسف بعضى ازممالك اسلامى يعنى ممالكى كه دولت‏هايشان به اسم اسلام بر آنها حكومت مى‏كنند در عين حالى كه مى‏بينند كه او طغيان كرده است و هجوم كرده است بر يك مملكت اسلامى بدون جهت، بدون يك حجت، با او اعلام موافقت مى‏كنند يا بعضى پشتيبانى مى‏كنند. ما بايد مشكلات اسلامى را در كدام نقطه عالم طرح كنيم و حل كنيم؟ مسلمين عالم بايد مشكلاتشان را در چه محفلى حل بكنند؟ در محافل بين المللى كه دستاورد دولت‏هاى بزرگ است؟ در آن محافلى كه به اسم اسلام است لكن اثرى از اسلام در آن نيست؟ بايد مملكت ايران شكواى خودش را به چه مقامى عرضه كند؟ ملتى كه مورد هجوم واقع شده است بدون جهت، بدون عذر، بايد با كى طرح كند اين مطالب را؟ با كدام يك از دولت‏ها اين مسأله را طرح كند؟ بر همه دولت اسلامى به نص قرآن واجب است كه مقابله كنند با دولت عراق تا بر گردد به ذكر خدا و امر خدا.

بله صدام گمان مى‏كرد كه با يك مملكت آشفته كه منزوى شده است و همه دولت‏ها پشت به او كرده‏اند يا او را در فشار اقتصادى گذاشته‏اند طرف شده است و ما نه قواى نظامى داريم و نه انتظامى داريم و نه ساز و برگ جهاد و جنگ. او همچو گمان كرد و گمان مى‏كرد با چند ساعت تهران را هم فتح خواهد كرد. او غافل از خدا بود، او فكر نكرده بود كه ما يك ملتى داريم كه منسجم با هم است و

صحيفه نور ج 13 صفحه 125

همه ايمان دارند و ايمان است كه آنها را بر مسائل و بر مشكلات غلبه مى‏دهد. آنها تفكر نكردند كه، تأمل نكردند كه شاه خائن سابق كه داراى همه قوا بود و همه قدرت‏ها با او بودند و پشتيبانى مى‏كردند، همين ملت غيور ايران با قدرت ايمانى او را به جهنم فرستادند. او تصور اين را نكرد كه ملت ايران همه قدرت‏هائى كه پشتيبان محمد رضاى مخلوع بودند كنار زد و دست همه را از منابع خودش و سلطه همه را قطع كرد. او از اين معانى غفلت كرد از باب اينكه اعصابش ضعيف است من از اولى كه اين شخص روى كار آمد گفتم به اشخاص كه آدم خطرناكى است براى اينكه اين در حال جنون است، اعصاب اين آدم كار نمى‏كند و حالا ثابت شد اين معنا.

مع الاسف گمان مى‏كنند بعضى كه ما منزوى شده‏ايم به واسطه مخالفت با آمريكا. خير، آمريكا منزوى شد. ميزان ملت‏هاست. شما سرنيزه را از روى ملت برداريد و مردم را آزاد بگذاريد ببينيد كى منزوى است. الان هم كه سرنيزه‏ها هست در داخل عراق، ملت عراق با ما هستند و عنقريب انشاء الله انفجارى در عراق پيدا خواهد شد نظير انفجارى كه در ايران بود ما منزوى نيستيم، آنهائى كه ظالم هستند و به ما ظلم كرده‏اند منزوى هستند براى اينكه ميزان ملت‏ها هستند. ما قبل از اين انقلاب منزوى بوديم براى اينكه ملت‏ها با ما توجهى نداشتند، بعد از انقلاب، هم ملت ما منسجم شد و يك شد، يداً واحده على من سواهم شد و هم همه ملت‏هاى ضعيف حتى ملت‏هاى غير اسلامى كه جزء مستضعفين شدند با ما هستند، چطور ما منزوى هستيم؟ بله دولت‏هائى كه هستند، دولت‏هائى كه ملت‏هايشان هم با آنها موافق نيستند، آنها با ما مخالفند و ما با كى نداريم از اين معنا. ما اين انزوا را با آغوش باز استقبال مى‏كنيم براى اينكه ما تا منزوى نشويم و تا دست‏مان از پيش ابرقدرت‏ها قدرت‏هاى ديگر كوتاه نشود، خودمان نمى‏توانيم كار خودمان را انجام بدهيم و سر پاى خودمان بايستيم. ما بايد منزوى بشويم تا مستقل بشويم، بايد منزوى بشويم تا آزاد بشويم انزوا براى ما هيچ طرح نيست و ما از انزواى اقتصادى و سياسى و اجتماعى ابداً باك نداريم، براى اينكه ميزان ملت ها هستند و ملت‏ها با ما هستند. شما اگر راديوها را ملاحظه كنيد، در سطح جهان، تمام جهان با ما اظهار موافقت كردند و با ما خواسته‏اند كه در جبهه جنگ حاضر بشوند و ما را از اين غائله به اصطلاح خودشان نجات بدهند و ما احتياج به اين نداريم. ما همچو سيلى خواهيم زد به صدام و حزب بعث عراق كه ديگر بلند نشود از جاى خودش. ما بايد اين اشتباه را رفع كنيم هم از دولت غاصب عراق و هم از ساير دولت‏هاى اسلامى كه گمان مى‏كنند اگر چنانچه هجومى به ايران بشود ايران صدمه به آن وارد مى‏شود. ايران يك موجود، يك موجود الهى است كه هيچ چيز او را صدمه نخواهد زد. ايران واحد است و با دست واحد، 35 ميليون جمعيت با صداى واحد در مقابل قدرت‏ها ايستاده است و هيچ قدرتى نمى‏تواند يك ملت را منزوى كند و هيچ ملتى نمى‏تواند بر يك ملتى كه بپاخاسته‏اند حكومت كند. شما ملاحظه كنيد افغانستان را، افغانستان در عين حال كه احزاب چپى دارد كه قدرتمندند و حكومتش هم با ملت مخالف است و ملت هم با حكومت، و آن قواى ابرقدرت هم وارد در آنجا شده است آنچنان صدمه سياسى به شوروى وارد شد در اين كار كه پيش همه ممالك مفتضح شد، آنچنان سيلى زدند چريك‏هاى قدرتمند

صحيفه نور ج 13 صفحه 126

افغانستان به روى شوروى كه بايد سرش را بلند نكند و ايران از افغانستان قويتر است براى اينكه ايران دستجات مختلف ندارد. اگر چهار تا فرض كنيد كه ساواكى يا كمونيست در اينجا هست، اينها چيزى نيستند و در قبال ملت ما ناچيزند و در قبال ملت ما ناچيزند اما ملت ما با دولت، ملت، دولت، قواى انتظامى همه با هم هستند و بحمد الله، هم قواى انتظامى ما الان قوى است و هم ساز و برگ ما قوى است و اين ساز و برگى است كه دشمن ما براى ما تهيه كرد. اين ساز و برگ بسيار زيادى است كه آمريكا براى ما تهيه كرد. او تهيه كرد كه در مقابل شوروى بايستد و به دست ما افتاد و ما در مقابل خودش و هر دولت ديگرى ايستادگى داريم. قدرت ما را اينها نمى‏دانند، آن قدرت معنوى كه در ايران هست، آن قدرت اسلامى كه در ايران هست باز ادراك نكرده‏اند.

مسلمين بايد توجه به قدرت اسلام داشته باشند

مسلمين بايد توجه به قدرت اسلام داشته باشند. اين قدرت اسلام بود كه با دست خالى يك ملتى را بر يك دولت غاصب بزرگ و ابرقدرت‏هاى بزرگ عالم غلبه داد، اين قدرت اسلام بود. چرا مسلمين از اين قدرت غافلند؟ چرا دولت‏هاى اسلامى از اين قدرت اسلام غافل هستند؟ چرا بايد در طول سال‏هاى متمادى دولت‏هاى عربى سيلى بخورند از صهيونيسم؟ چرا بايد در تحت سلطه قدرت‏هاى خارجى باشند؟ چرا خودشان با هم مجتمع نمى‏شوند؟ چرا به آيات شريفه قرآن عمل نمى‏كنند؟ چرا با هم مجتمع نيستند؟ چرا به احاديث نبى اكرم اعتنا نمى‏كنند كه فرموده است مسلمين يد واحده على من سواهم؟ مع الاسف بين خودشان اختلافات است. مشكل مسلمين همين است كه اختلاف انداخته‏اند بين‏شان و بعد از جنگ عمومى اين نقشه كشيده شد و قدرت اسلام را ديدند و نقشه كشيده شد و دولت اسلامى را از هم جدا كردند و مسلمين را با هم مخالف كردند و دولت اسلامى با هم دشمن شدند. اين مشكلى است كه حل بايد بشود. اين مشكلى است كه در روز عيد و در روز عرفه در پناه خانه خدا بايد حل بشود. اين مشكلى است كه سران قوم مجتمع بشوند در مكه معظمه امر خداى تبارك و تعالى را اطاعت كنند و با هم در آنجا اجتماع كنند و با هم مشكلات خودشان را در ميان بگذارند و غلبه كنند بر مشكلات خودشان. اگر يك همچو امرى واقع بشود احدى از قدرت‏ها نمى‏تواند با شما مقابله كند. شما مسلمين همه چيز داريد، شما مسلمين قدرت اسلام داريد كه بالاترين از چيزها است، بالاترين سلاح‏هاست و شما مسلمين صحراها و درياهاى وسيع و كشورهاى بسيار وسيع داريد و غنى هستيد. در عين حالى كه شما از حيث همه چيز غنى هستيد معذالك بيشتر مستمندان شما به حال فقر دارند زندگى مى‏كنند اين براى اين است كه شما به اسلام عمل نمى‏كنيد. شما اموال مسلمين را، آن چيزهائى كه بايد به نفع مسلمين باشد به غير مسلمين مى‏دهيد آن هم به يك ثمن بخس، همان ثمن هم در زمان شاه مخلوع همان ثمن بخس هم دوباره برمى‏گشت به جيب خود آمريكا و بعد هم سلاح‏ها را درست مى‏كردند براى خودشان كه مقابله كنند با شوروى و بحمد الله اين سلاح‏ها را خدا خواست كه به دست ما بيفتد و امروز در مقابل همه كشورهائى كه بخواهند به ما تعدى

صحيفه نور ج 13 صفحه 127

كنند قيام خواهيم كرد و ملت ما با قدرت اسلامى با قواى نظامى و انتظامى با مجاهدين اسلام و با همه قدرت‏هاى مسلح و غيرمسلح با هم هستند و كسى نمى‏تواند به اين مملكت تعدى كند و ما نمى‏دانيم كه چرا مسلمين (يعنى ممالك اسلامى، والاً خود مسلمين با ما هستند) چرا ممالك اسلامى پا ميان نمى‏گذارند و اين آدم را به پاى ميز محاكمه نمى‏كشانند از چه مى‏ترسند صدام بايد محاكمه بشود همانطورى كه كارتر بايد محاكمه بشود. او براى نفع خودش عمل مى‏كرد و اين ملعون براى نفع آمريكا عمل‏كند. او براى اينكه چند كيلومتر زمين خشك، براى اين لشكر كشى نمى‏كند و اينهمه جمعيت اسلام را چه از آن طرف و چه از اين طرف به قتال وادارد و به كشتن بدهد و آنهمه ميلياردها دينار عراقى و تومان ايرانى را به اين دو تا كشور ضرر بزند و آن سلاح‏هائى كه بايد ما در مقابل دشمن و در مقابل صهيونيسم و امپرياليسم بايد به كار بيندازيم به روى هم بكشيم و اين يك جنايتى است كه صدام كرده. ما مدافع هستيم از منافع خودمان، ما مدافع از اسلام هستيم، ما مى‏شناسيم اين آدم را، من در عراق هم شناختم اين آدم را كه اين آدم اگر چنانچه خداى نخواسته دستش باز بشود از عفلق بدتر است و عفلق اسلام را مخالف همه چيز خودش داند.

ما مدافع اسلام هستيم و مدافع اسلام با جان و مال و عزيزان خودش دفاع مى‏كند و هرگز نخواهد نشست. ما چه پيروز بشويم در عالم ماده و چه غلبه بكنيم، غلبه با ماست. پيغمبر اسلام هم در بعضى از جنگ‏ها شكست خورد لكن غلبه با او بود. اولياء اسلام هم در بعضى از جنگ‏ها دشمنان بر آنها غلبه كردند، لكن غلبه با آنها بود. غلبه با حق است، باطل زهوق است ان الباطل كان زهوقاً ما در اين روز به همه مسلمين دعا مى‏كنيم و دست تضرع پيش خداى تبارك و تعالى بلند مى‏كنيم كه مسلمين بيدار بشوند، حكومت‏هاى اسلامى بيدار بشوند، حكومت اسلامى توجه كنند به اينكه مشكلاتشان را رفع كنند، اين وابستگى خودشان را به ابرقدرت‏ها بردارند از ميان، مستقل بشوند، خودشان باشند، خودشان اداره كنند ممالك خودشان را. ما اينكه گوئيم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معنى غلط را از او برداشت نكنند كه ما مى‏خواهيم كشور گشائى كنيم. ما همه كشورهاى مسلمين را از خودمان مى‏دانيم. همه كشورها بايد در محل خودشان باشند. ما مى‏خواهيم اين چيزى كه در ايران واقع شد و اين بيدارى كه در ايران واقع شد و خودشان را از ابر قدرت‏ها فاصله گرفتند و دادند و دست آنها را از مخازن خودشان كوتاه كردند، اين در همه ملت‏ها و در همه دولت‏ها بشود. آرزوى ما اين است. معنى صدور انقلاب مااين است كه همه ملت‏ها بيدار بشوند و همه دولت‏ها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتارى كه دارند و از اين تحت سلطه بودنى كه هستند و از اينكه همه مخازن آنها دارد به باد مى‏رود و خودشان به نحو فقر زندگى مى‏كنند نجات بدهد.

خداى تبارك و تعالى اين عيد را بر همه مسلمين مبارك كند و اين عيد مبارك است بر ملت ايران كه در جنگ است و مبارك است بر آنهائى كه شهيد شدند و مبارك است بر آنهائى كه شهيد دادند. خداى تبارك و تعالى به ما هم اين فرصت را بدهد كه درراه او شهيد بشويم.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:39 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 130

تاريخ: 6/8/59

بيانات امام خمينى در جمع نخست وزير، اعضاى هيأت دولت، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، مديران مراكز راديوئى شهرستان‏ها و اقشار مختلف مردم

انسان يك موجود عجيبى است در جميع مخلوقات باريتعالى‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

مبارك باشد اين عيد سعيد بزرگ بر ملت‏هاى مستضعف جهان و بر توده زير بار استكبار و بر ملت شريف رزمنده اسلامى ايران.

انسان يك موجود عجيبى است، در جميع طبقات موجودات و مخلوقات باريتعالى، هيچ موجودى مثل انسان نيست، اعجوبه‏اى است كه از او يك موجود الهى ملكوتى ساخته مى‏شود و يك موجود جهنمى شيطانى هم ساخته مى‏شود. موجودات ديگر اينطور نيستند، اينطور نيست كه اين فاصله باشد بين فرد كامل و ما بين فرد جهنمى ناقص. اين از مختصات انسان است كه حق تعالى او را با جميع اوصاف و صفات مقدس خودش ايجاد كرده است و همه چيز در او هست. از اين موجود، پيغمبر اكرم و ساير پيغمبرها محقق شده است و ابوجهل و ساير ابوجهل‏ها هم هست و واسطه مابين اين دو تا هم الى مالا يعلم هست و كارهائى كه از اين انسان صادر مى‏شود حسن و قبح و صلاح و فسادش بستگى دارد به آن جهات روحى انسان. اعمال به حسب صورت با هم خيلى فرق ندارند، آن چيزى كه فارق بين اعمال است، آن نيات است انما الا عمال بالنيات ملاحظه مى‏كنيد كه شمشير دست دو نفر باشد و مثل هم فرود بيايد و مثل هم دو نفر را هلاك كند، يكى از آنها مثل عبادت ثقلين باشد ارزشش و يكى از آنها طورى باشد كه در فساد و در تباهى قابل ذكر نباشد، اما عمل يك عمل است دست بالا مى‏رود و فرود مى‏آيد و يك نفر را مى‏كشد. اين اختلاف، مال اختلاف خود انسان است، اختلاف روحيات انسان است و اختلاف قصدهائى است كه روى آن قصدها و اغراضى كه روى آن اغراض، اعمال موجود مى‏شوند انگيزه اعمال به غايات است. آن چيزى كه اعمال را با هم مختلف مى‏كند، آن غاياتى است كه انسان را وادار مى‏كند به اينكه عملى را انجام بدهد و مراتب حسن و قبح و مراتب فضيلت و رذيلت هم روى همين معناست و انگيزه‏هائى هم كه در اعمال بشرى است اختلافش روى همين معنويات است و اراده و تصميم و غايات. يك فعلى مى‏بينيد كه غايتش الهى است و غير غايت الهى هيچ چيز در آن دخالت ندارد. آن عملى كه الهى باشد و انگيزه‏اى جز الوهيت نداشته باشد، مثل اعمالى كه انبيا عليهم السلام در تبليغات خودشان انجام مى‏دادند، اين اعمال طورى است كه هيچ انگيزه‏اى ندارد الا خداى تبارك و تعالى و لهذا انبياء بزرگ در عين حالى كه دراين تبليغ‏شان و در

صحيفه نور ج 13 صفحه 131

اين ارشادشان آنقدر زحمات را متحمل مى‏شدند، هيچ يك از اين زحمات آنها را از آن عملى كه داشتند سست نمى‏كرد و بايد گفت كه هيچ يك از آن زحماتى كه ما و به حسب انگيزه‏هاى بشرى به نظر مى‏آيد كه زحمت است، براى آنها اينطور نبود براى اينكه روى آن مقصدى كه آنها حركت مى‏كردند و عمل مى‏كردند، آن مقصد به قدرى بزرگ بود و به قدرى عالى بود كه تمام زحماتى كه براى آن مقصد متحمل مى‏شدند، به نظرشان زحمت نبود. مقصد نظر بود و لهذا مى‏بينيد كه تمام عمرشان را انبيا صرف مى‏كردند در همان مقصدى كه داشتند و يك قدم عقب نمى‏گذاشتند و هيچ تزلزلى در روح آنها حاصل نمى‏شد.

وقتى كه مقاصد عالى شد، زحمت‏هاى در راه آن بايد در نظر انسان نباشد

من گمان ندارم كه هيچ كس به قدر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در آن سيزده سالى كه مكه تشريف داشتند و در آن ده سالى كه در مدينه، اگر كسى درست توجه بكند به زندگى حضرت مولا رسول الله، مى‏بيند كه شايد آدم بتواند بگويد يك روز ايشان، يك حالى كه به حسب نظر ما استراحت است، ايشان نداشته‏اند. آنوقتى كه در مكه بودند، آنقدر فشار داشتند و آنقدر اذيت به ايشان مى‏كردند و آنقدر ايشان را در تنگناى همه طور و همه جانبه مى‏گذاشتند كه بالاخره مجبور شدند كه بروند در يك غارى و در آنجا هم تحت نظر اينها بودند و زندگى ايشان آنطور گذشت. يك روز براى ايشان استراحت نبود و بعد از اينكه ديدند نمى‏شود در مكه ماند و تبليغاتشان در مكه آنقدر تاثير ندارد و يك عده معدودى، چند نفرى به ايشان ايمان آوردند، ايشان هجرت كردند و اگر چنانچه وضع ايشان را در مدينه هم ببينيم، مى‏بينيم كه در اين ده سال مدينه، جز زحمت و اشتغال به جنگ‏هائى كه بيش آمد و غزوه‏هائى كه پيش آمد، نداشتند و در آن غزوات هم سنگينى‏اش به دوش خود ايشان بود، لكن مقصد يك مقصدى بود كه اينها پيش او هيچ نبودند. در مكه وقتى كه به ايشان پيام دادند كه تو بيا دست از اين دعوتت بردار و تو هر چه مى‏خواهى ما در اختيارات مثلاً مى‏گذاريم، ايشان فرمودند كه اگر همه عالم (تعبيرشان تقريباً اين است كه) همه زمين و آسمان را به من بدهيد، من اين دعوت را دست از آن بر نمى‏دارم براى اينكه اين دعوت الهى است، اين ماموريت الهى است. ماموريت الهى را براى اينكه يك منصبى، يك مقامى، يك ماليتى، يك چيزى پيدا كنم معنا ندارد. مقاصد وقتى كه عالى شد، زحمت‏هاى در راه آن مقصد بايد در نظر انسان نباشد. از آن طرف آن افرادى كه از فطرت انسانى خارج شدند و حيوانى هستند به صورت انسان، سبعى هستند به صورت انسان، شيطانى هستند به صورت انسان، آنها هم در راه مقصد خودشان كوشش مى‏كنند، مقصدى كه دارند آنها هم كوشش مى‏كنند، لكن فرق ما بين اين دو راه و اين دو مقصد اين است كه آنها كوشش مى‏كنند براى به دست آوردن يك مارب حيوانى، شيطانى و اينها كوشش مى‏كنند براى يك مقصد الهى، اينها مى‏خواهند كه جامعه را، تمام جامعه را انسان كنند. انبيا مامورند از جانب خداى تبارك و تعالى كه بيايند و جامعه‏ها را كه در سر دو راهى واقع شدند، يك راه، راه انسانيت است و يك راه، راه شيطانى و طاغوتى و

صحيفه نور ج 13 صفحه 132

غير انسانى و خود مردم نمى‏توانند درست تشخيص بدهند راه را، انبيا موظفند كه ملت‏ها راو گروه‏ها و جمعيت‏ها را با دعوت‏هاى خودشان، با تعليمات و ارشادات خودشان انسان كنند. از اول خلقت تا آخر، همين معنا طرح است كه اين جمعيت‏ها انسان بشوند

معيارها را بايد معيارهاى الهى قرار بدهيم‏

همه زحمت‏هاى انبيا و همه كتب آسمانى و همه دعوت‏هاى اوليا و انبيا براى اين بوده است كه اين موجودى كه اگر به خودش واگذاشته بشود، از تمام حيوانات بدتر است و از تمام شياطين شيطانتر است، اين را هدايت كنند و به صراط مستقيم دعوت كنند و الهى كنند، انسانى الهى كنند. البته توفيق نبوده است كه همه را انسان كنند، سركش‏ها زياد بودند، كسانى كه از فطرت انسانى خارج بودند، زياد بودند و زياد هستند، لكن آنها كوشش خودشان را كردند و آن مقدار از بركاتى كه در دنيا هست، همه از بركات انبياء بزرگ الهى است و اوليا. ما نبايد معيارها را معيارهاى مادى قرار بدهيم و پيروزى و شكست را هم روى معيارهاى طبيعى و مادى مطالعه كنيم. ما معيارها را بايد معيارهاى الهى قرار بدهيم و پيروزى و شكست هم در همان ميدان الهى تشخيص بدهيم. ما اگر در آن ميدان الهى و در آن صراط مستقيم انسانى پيروز باشيم، اگر تمام عالم هم به ضد ما قيام كنند و ما را هم نابود كنند، ما پيروزيم براى اينكه معيار، معيار طبيعى نبود. عالم هم همين عالم طبيعى نيست. اين عالم طبيعى، اخيره موجودات است، تفاله موجودات است. عوالمى كه الى ما شاء الله هست و ما از آنجا آمده و به آنجا خواهيم رفت. ميزان، آن ميدان است و ميزان، آن راه است. انسان به ماهو، انسان شكست و پيروزيش، معيارش آن راه است، نه طبيعت. اگر ما در آن راهى كه داريم، همان راهى كه انبيا داشتند ما هم موفق بشويم كه همان راه را برويم همانطور كه انبيا عليهم السلام پيروز بودند، در آن راهى كه راه مستقيم انسانيت است پيروز بودند، ولو اينكه كشته شده‏اند، ولو اينكه آتش زدند بعضى‏شان را، ولو اينكه به زحمت انداختند آنها را، لكن در آن راهى كه راه انسان بود همه آنها پيروز بودند در مقابل آنهايى كه طاغوت بودند. فرعون‏ها و امثال آنها در اين راه شكست خوردند، در راهى كه راه انسان است، آنها شكست خوردند، اصلش در اين راه نيامدند. دشمن‏هاى انسانيت و اسلام اصلش شم اين معنا را نكردند كه يك چيز ديگر غير از اين حيوانيت و غير از اين طبيعت هم هست. آنهايى كه فهميدند كه مقصد، مقصد الهى بايد باشد و ما از خدائيم و به او رجوع مى‏كنيم انالله و انا اليه راجعون ما از خدائيم، ما كارى انجام مى‏دهيم، ما همان چيزهائى كه خدا به ما داده است در راه خودش، اگر چنانچه مثل انبيا هم فرض كنيد، يا در طريق انبيا هم باشيم، اين كوردلى است كه انسان خيال كند من يك كارى كردم. تو غرق نعمت‏هاى خدا هستى، چشمت از خداست، گوشت از خداست، قدرتت از خداست، دستت از خداست، پايت از خداست، همه از اوست. من نمى‏توانم اسمش را هم امانت بگذارم، باز يك نفسانيتى هست در كار، وقتى همه از او هست، در راه او اگر داديد كارى نيست اين، چيزى كه از خود اوست در راه خود او. اگر بنا باشد كه ما اين ارزش انسانى را ادراك بكنيم و اين ارزش الهى را ادراك بكنيم،

صحيفه نور ج 13 صفحه 133

نبايد متاثر بشويم از اينكه ما را در تنگناى اقتصادى قرار دادند. تنگناى اقتصادى، هر كارى بكنند راجع به دنياست، راجع به طبيعت است. ما را در هجوم نظامى قرار بدهند، يك وقت خودشان مستقيماً، يك وقت با اباديشان، ما نبايد از اين معنا اصلاً آزرده بشويم، چرا آزرده بشويم؟ ما مامور خدا هستيم و خداى تبارك و تعالى همه نعمت‏ها را به ما عطا فرموده است و آن چيزهائى كه عطا كرده، در راه او بايد صرف بكنيم.

آنچه كه انسان را مطمئن مى‏كند، ذكر خداست

اگر موفق شديم كه صرف كرديم آن چيزهائى كه خدا به ما داده در راه او، ما پيروز هستيم. يك مسلمان و مومنى كه به آن وظيفه شرعيه‏اى كه دارد، به آن وظيفه فطرى كه دارد، اگر عمل بكند، آن پيروز است ولو در جامعه حيوانى انسان‏ها هم مفروز باشد و مطرود باشد. و آن صورت انسانى كه بر خلاف آن مسير انسانى رفتار مى‏كند، هر چه هم كه پيش برود، هى حيوانيتش زياد مى‏شود، سبعيتش زياد مى‏شود. انسان يك اعجوبه‏اى است كه از هر دو طرف غير متناهى است، از طرف سعادت غير متناهى و از طرف شقاوت غير متناهى. ما بايد ميزان فصل ما بين انسان و حيوان را انسان و شيطان را به دست بياوريم تا بتوانيم بفهميم كى پيروز است و كى شكست خورده. اين ابر قدرت‏ها كه ما اسمش را ابر قدرت مى‏گذاريم، اينها تمام قدرتشان صرف حيوانيت مى‏شود، تمام قدرتشان را روى هم مى‏گذارند و صرف آمال حيوانى و شيطانى مى‏كنند و به آن هم درست نمى‏رسند. اگر بنا بود كه به آن چيزى كه مى‏خواهند برسند كه بايد وقوف كنند. اينكه مى‏بينيد كه اين قدرت‏ها هى جلو مى‏روند و هر چه داشته باشند باز يك قدم جلوتر مى‏روند و اگر تمام اين عالم را هم داشته باشند باز كافى برايشان نيست، اين براى اين است كه در طرف آن طرف هم غير متناهى هست انسان. آن چيزى كه انسان را مطمئن مى‏كند آن خداست. آن ذكر خداست بذكر الله تطمئن القلوب آن موجودات الهى از باب اينكه پناهگاهشان خداى تبارك و تعالى است، آنها اطمينان دارند. اين موحودهاى ديگرى كه طاغوتى هستند، پناهى ندارند. اينها هر چه دستشان بيايد و هر چه ظلم بكنند و هر چه كشور گشايى كنند، يك كشور ديگرى هم مى‏خواهند باز بگشايند و گمان نكنيد كه به اين سنخ افراد اگر همه اين كره ارض را بدهند، اين سير بشود. تمام اين سياره را اگر به يك نفر بدهند، اين سير نمى‏شود، دنبال اين مى‏رود كه خوب، ما برويم در اين سيارات ديگر، ببينيم آنجا چه خبر است، برويم آنجا هم بيرق خودمان را بزنيم، چنانكه رفتند در كره ماه هم بيرق زدند. اين براى اين است كه در طرف آمال حيوانى هم انسان غير از ساير حيوانات است. حيوانات وقتى كه آن كار خودشان را، مثلاً خوردند، سير شدند، ديگر مى‏نشيند و كارى ندارد تا وقتى گرسنه بشود، انسان اينطور نيست. كارى بكنيم كه اين راه را، راه مستقيم را انتخاب كنيم، تا مطمئن بشويم، تا خوف از ما زدايه بشود، از بين برود. انبيا هر كس به آنها هم جسارت‏كرد هيچ ابداً چيزى به نظرشان نبود، چون كه مقصد يك مقصد ديگرى بود، مطلب يك مطلب ديگرى بود، نه مايوس مى‏شدند و نه دلسرد مى‏شدند و نه گلايه‏مند مى‏شدند. بله، انبيا دنبال اين‏

صحيفه نور ج 13 صفحه 134

بودند كه چرا بايد اين بشرى كه فطرتاً بايد فطرت سالم داشته باشد، چرا بايد اينطور باشد. رسول اكرم براى اين غصه مى‏خورد در وحى هم به او گفته است كه مثل اينكه تو خودت را دارى به كشتن مى‏دهى كه اينها ايمان نمى‏آورند. اين نظر اين بود كه اينها را آدم كند. هر كس كه آدم مى‏شد، يك بشارتى براى رسول اكرم يا انبيا بود و اما اينكه بخواهند يك كشورى را بگشايند و بخواهند يك فرض كنيد كه بلوكى داشته باشند و اين حرف‏هاى نامربوطى كه بين اصحاب طاغوت هست، اينها در بين انبيا مطرح اصلاً نبوده، اصلاً مطرح نيست. عالم طبيعت پيش انبيا مطرح نيست. آمدند اين طبيعى‏ها را، اين موجودات طبيعى را از اينجا بكشندشان ببرندشان طرف يك ممالك ديگر، يك عالم ديگر و آنچه درو هم من و شما نمى‏آيد.

اين تحولى كه در جامعه ما پيدا شده است، اين تحول معجزه آسا، اين تحولى كه راه صد ساله را در يك شب كانه پيمودند، اين را چه كسى كرده است؟ اين تحول، يك تحولى است كه اگر يك استادى، عارفى، يك شخص الهى بخواهد با موعظه و نصيحت و اينها بكند، بعد از سى سال، چهل سال زحمت، ده تا پانزده تا را تربيت مى‏كند. يك كشور سى و چند ميليونى يكدفعه از آن ظلمت‏هائى كه بعضها فوق بعض ، يكدفعه جهش كرد و در نور واقع شد، نورهاى غير متناهى. اين تحولى كه الان در كشور ما هست، همه روى اين مقصد است كه از اول فريادشان بلند بود كه ما اسلام را مى‏خواهيم، طاغوت را نمى‏خواهيم. اين عنايت خدا را به اينها جلب كرد. خداى تبارك و تعالى كه مشاهده مى‏فرمايد كه يك ملتى از كوچك و بزرگشان مى‏گويند ما اسلام را مى‏خواهيم، عنايتش را به اينها متوجه كرد. اين عنايت الهى است كه جوان كذايى كه بايد در (به حسب طبع خودش) بايد در فرض كنيد كه كجا باشد، اين را كشاند به جنگ‏هاى بين اسلام و غير اسلام و با چه روى گشاده، مثل سربازهاى ديگران نيست كه بايد با فشار و زور و وعده و و عيد آنها را وادار كرده‏اند، اينها همچو به طبع خودشان. من وقتى كه در تلويزيون مى‏بينم كه يك گروه‏هائى، زن يك بلدى (خوب، همه بلاد اينطورند) نشستند و دارند براى اين جوان‏هائى كه در جبهه‏ها مشغول هستند با كمال جديت دارند بسته بندى مى‏كنند، دارند نان مى‏پزند، دارند بسته‏ها را درست مى‏كنند، من خجالت مى‏كشم كه ما چرا، ما چه هستيم و اينها چه هستند. يك ملت اينطورى شده است. يك ملت، ملتى شده است كه براى اسلام و براى وطن اسلامى خودش تمام قشرها قيام كردند، هر كه هر چه مى‏تواند. خوب، ديديد كه بعضى اين پير مردها، يكى از آنها هم آمده بود اينجا، از اين پيرمردها مى‏روند التماس مى‏كنند كه ما جبهه جنگ برويم. با اينكه نمى‏تواند برود مى‏گويد نه، من قدرتش را هم دارم بفرستيد مرا، مى‏توانم. بچه‏هاى كوچك هم همين فكر را دارند همين كار را كه بزرگ مى‏كنند، بچه‏ها هم همان كارها را انجام مى‏دهند و تعليمات نظامى كانه مى‏خواهند بگيرند. يك مملكتى اينطورى شده است، اين عنايت خداست كه به ما توجه پيدا كرده است. ما تا اين عنايت را داريم شكست نداريم. تا اين سايه عنايت حق تعالى به سر ملت ماست خوف از هيچ چيز نداريم. اگر ما يك موجود مادى بوديم، يك موجودى بوديم كه نمى‏ديديم، چشم‏هايمان را از آن عالم بسته بوديم و هر چه مى‏ديديم اينجا را

صحيفه نور ج 13 صفحه 135

مى‏ديديم، بايد اگر يك نفر ازما كشته مى‏شود بنشينيم عزايش را بگيريم، لكن وقتى يك موجود، موجود اسلامى و براى مقصد اسلامى دارد كوشش مى‏كند، تمام كوشش‏ها را مى‏كند و در عين حال در خودش اصلاً شكست نمى‏بيند. ميدان‏هاى جنگى كه شما الان ملاحظه مى‏كنيد و همه رفتند و اشخاصى رفتند و ملاحظه كردند، اين جوان‏هائى كه در آن ميدان دارند جنگ مى‏روند و برادرهايشان مى‏بينند كشته شد و افتاد، هيچ فترت و فتورى در آنها دست نمى‏دهد، به همانطورى كه از اينجا با شوق رفتند، با همانطور در جنگ هم با اشتياق و با دلاورى و با جرات، با آغوش باز شهادت را استقبال مى‏كنند. اين يك مسأله‏اى است، ايران يك وضعى پيدا كرده است كه ما نمى‏توانيم اين وضع را تعبيرى از آن بكنيم جز اينكه بگوئيم يك مملكت الهى است، يك مملكتى است كه فهميدند افرادش و اشخاصش كه براى اسلام بايد جانفشانى كرد. شما مقايسه‏اى بكنيد بين ملت ما و ساير ملت‏ها (نه، ملت‏ها همه خوبند، آنها باز يك قدرى به واسطه آن فشارهائى كه بر آنها مى‏آيد نمى‏توانند درست قيام كند و انشاء الله مى‏كنند) يك مقايسه‏اى بكنيد بين سردمدارهاى ممالك ديگر با رؤساى اين مملكت. آقاى كارتر در كدام جنگ‏ها رفته است توى جبهه جنگ؟ ايشان در همان كاخ سفيد و آن كاخ ييلاقى‏اش نشسته و وا مى‏دارد اشخاص را جنگ بكنند، كشته هم بشوند به جهنم، شما براى من كار بكن، بمير و بدم. و آقاى صدام در كدام جبهه‏ها آمده است و سركشى كرده؟ اين از سربازهاى خودش هم مى‏ترسد، از ملت خودش هم مى‏ترسد. در كجا شما سراغ داريد كه رئيس جمهورش در جبهه دائماً در جبهه از اين شهر به آن شهر باشد؟ و رؤساى ديگرش، اين آقاى رئيس مجلسش هم جبهه برود؟ كجا اين مسائل هست؟ امام جمعه‏ها را در كجا شما ديديد كه مثل جندى‏ها لباس بپوشند و در جبهه بروند؟ كجا هست اينها؟ در كجا شما ديديد كه سربازهايش و ارتشى‏هايش و رؤساى ارتشش اينطور فداكارى بكنند از آنها كشته مى‏شود، باز جلو بروند. در كجا هست اين مسائل؟ يك مسائلى است كه جز در راه صراط مستقيم انسانى حل نمى‏شود. براى اين است كه ملت ما با دولتش، با ارتشش، با اين چيزهايش دو تا نيستند، همه از هم هستند، از هم نمى‏ترسند. كى ما الان گرفتارى اين را داريم كه تهران‏مان يا اصفهان‏مان يا شيرازمان يا كجا حكومت نظامى بشود؟ كى ما همچو نگرانى داريم كه نبادا فلان قشر، فلان عشيره، فلان - عرض كنم كه - جمعيت در اطراف ايران به ضد ما قيام كنند؟ ما همچو نگرانى نداريم. يك چهار نفر بچه و جوان گول خورده‏اى كه هستند، اينها هم حالا ديگر فهميدند نبايد اين كارها را بكنند، انشاء الله درست بفهمند. اين يك مملكت نمونه است الان و ما دلمان مى‏خواهد كه اين مملكت نمونه آن نمونه عالى بشود و الگو بشود براى همه مملكت‏ها. اين يك مملكت، شما در تاريخ نگاه كنيد از صدر تاريخ تا آخر اگر پيدا كرديد يك جايى را كه زن‏ها و زن‏هاى جوانى كه حالا بايد فرض كنيد كه بروند سراغ جوانى شان، و پيرزنش، و پيرمردش، پيرزنش اينطور كوشش كند در اينكه پشتيبانى از ارتشش بكند، پشتيبانى از پاسدارهايش بكند. شما كجا، اگر داريد سراغ بگوئيد ما هم بفهميم. كجا شما همچو چيزى داريد كه دوش به دوش مردها و پاسدارها و ژاندارمرى و ارتش و همه قواى مسلح، دوش به دوش اينها زن‏ها هم همراهى بكنند؟ هر كه هر قدرى مى‏تواند. عراق اينطورى است؟ همه مردم

صحيفه نور ج 13 صفحه 136

عراق ؟! خيلى مضحك است اين مطلب، ايشان گفته بودند كه، آقاى صدام، كه فرق ما بين اينهائى كه داوطلب شدند براى ما كه چهار صد هزار نفرند با آنهائى كه در ايران هستند، اينها به ما احترام مى‏گذارند و به ما توجه دارند، آنها اصلاً پشتشان را كردند به پاسدارها و نظامى‏ها. خوب، انسان دهنش باز است، هر چه دلش بخواهد مى‏گويد. اما خوب وقتى مطالعه كنيد، وقتى، ايشان خيال مى‏كند كه عراق را توى محفظه‏اى گذاشتند هيچ كس نمى‏بيندش يك محفظه‏اى هست كه جمعيت عراق توى آن محفظه است فقط، هر چه به آنها نسبت بدهند هم چيزى خوب، اگر اينطورى هست، كه اين حكومت نظامى‏ها چيست؟ اگر مطلب اين است كه همه همراه شما هستند، خوب، شما يك وقتى صاف و پاك برو تو اين جمعيت‏ها ببين مى‏توانى قبل از اين، همانطورى كه زمان محمد رضا بود، شما ديديد كه اينها اگر يك، اگر محمدرضا مى‏خواست از يك خيابانى عبور كند، در عين حالى كه اتومبيلى كه نشسته بود، مسلح به همه جور چيزى بود و شيشه‏هايش هم ضد گلوله و همه بساط بود، معذلك از يك هفته قبل مى‏رفتند همه خانه‏ها را تخليه مى‏كردند و جايش نظامى‏ها و ساواكى‏ها را مى‏نشاندند تا ايشان بيايند از اينجا عبور كنند بروند آن طرف. حالا ما مى‏بينيم كه همه اين اشخاص، اين نخست وزير ما مى‏رود توى جمعيت با آنها صحبت مى‏كند، رئيس جمهور ما هم همين طور مى‏رود آنجا و همه اركان ما. اين، اگر ايشان درست مى‏گويد، خوب، برود توى جمعيت‏ها، چرا خودش را قنداق كرده آن كنار؟

ما سر اسلام دعوا داريم، اسلام و ضد اسلام نمى‏شود با هم تفاهم كنند

خوب، چه داعى داشت ايشان كه بى مطالعه، بدون اينكه بفهمد قصه چه است، بدون اينكه ملت‏ها را در حساب بياورد، همين كه بعضى از شياطين مثل خودش، به گوشش خواندند كه الان وقت اين است كه حمله بكنيم و ايران را، يك شخصيتى براى خودمان درست كنيم (اينها راهش انداختند براى همچو جنايتى) چه داعى داشت اين كار را بكند كه حالا افتاده به اين طرف و آن طرف كه بيائيد ما را صلح بدهيد؟ چه جورى صلح بكنيم ما؟ با كى صلح بكنيم؟ اين همانى است كه يك كسى بگويد كه فرض كنيد كه پيغمبر اسلام با ابوجهل صلح بكنند، آخر اين قابل صلح نيست. توئى كه اينهمه جنايات وارد كردى به كشور خودت و كشور ما، توئى كه اينهمه مسلمان‏ها را به كشتن دادى، توئى كه اين جنايات را كه گمان ندارم در تاريخ نظيرش زياد باشد، اينهمه جنايات را كردى، توئى كه در دزفول آنطور جنايات را كردى، حالا ما فرض كنيد رئيس جمهور ما و مجلس ما و نخست وزير ما بنشينند در يك جلسه‏اى با شما جلسه كنند و دست بدهند و احوالپرسى كنند و بگويند بيائيد، بسم الله! شط العرب مال شما، ديگر ما را رها كنيد مسأله اين است ؟! ما جواب ملت عراق را چه بدهيم؟ حالا ملت خودمان هيچ، جواب ملت عراق را چه بدهيم كه يك رژيمى كه چندين سال بر او حكومت كرده است غاصبانه و آنقدر از جوان‏هاى آنها را كشته و آنقدر از جوان‏هاى آن را معيوب كرده و آنقدر از علماى آنجا را شهيد كرده و حالا ما بنشينيم، ما كه ادعا مى‏كنيم مسلمانيم، بنشينيم سر يك ميز و با ايشان صحبت كنيم كه بيائيد با هم مصالحه كنيم؟ جواب ما، حالا جواب خدا هيچ كه جواب بايد بدهيم، جواب انبيا هيچ كه جواب بايد بدهيم، جواب ملائكه الله هيچ كه

صحيفه نور ج 13 صفحه 137

جواب بايد بدهيم، جواب مستضعفين جهان هيچ كه بايد جواب بدهيم، جواب اين ملت عراق را ما چه بدهيم اگر از كربلا يك طومارى براى ما برسد كه شما چرا با يك آدمى كه علماى ما را شهيد كرده، روشنفكرهاى ما را در حبس كرده (حبس‏هايشان الان جا نمى‏شود، يك جاهايى را تخليه كردند براى حبس از براى اينكه، از طورى كه نقل كردند براى ما) شما نشستيد با اينها صلح مى‏كنيد؟! چه صلحى ما داريم؟ ما با اين شهدائى كه داريم چه جواب بدهيم؟ ما اينقدر شهيد داديم حالا بنشينيم سر يك ميز و با ايشان صحبت كنيم؟! مسأله ما، مسأله مكتبى است، مسأله دلخواهى نيست، ما سر اسلام دعوا داريم، ما مى‏گوئيم كه يك نفر آدمى كه اسلام را اصلش مخالف با حزب خودش مى‏داند، اسلامش اسلام عفلقى است كه از اسلام كارترى هم بدتر است، يك نفر آدم و حزبى كه اسلام را مخالف همه چيز خودش مى‏داند و با تمام قوا اگر دستش برسد مى‏كوبد اسلام را، ما با او مى‏توانيم مصالحه كنيم؟ يعنى اسلام را ما فدا كنيم؟ مگر اسلام زمين است؟ مگر اسلام آسمان است؟ همانطورى كه در زمان شاه مخلوع اگر به ما گفتند بيائيد با هم مصالحه (گفتند هم )، با ما بيائيد مصالحه بكنيد، خوب، ما حق داشتيم مصالحه كنيم، يك كسى كه با اسلام مخالف است؟! باز مخالفت او كمتر از اين است، منتها همان حقه بازى‏هايى كه آن مردك مى‏كرد و در ايران او مى‏رفت به چيز حضرت رضا مى‏آمدند عكسش هم مى‏انداختند، همان كارها را اين مى‏كند، حالا مى‏رود، در راديو بود، كجا بود، نوشته بود كه بى ركوع نماز خوانده، حال اين اشكال به او نيست، ما با اينها هيچ راه مصالحه‏اى نداريم براى اينكه مقصد ما يك مقصدى است و آن اسلام است، همه ملت ما اسلام را مى‏خواهند، مقصد آنها هم يك مقصد ضد اسلامى است، و آن اسلام است، همه ملت ما اسلام را مى‏خواهند، مقصد آنها هم يك مقصد ضد اسلامى است، اسلام و ضد اسلام نمى‏شود با هم تفاهم كنند. بله، اسلام اجازه داده به اينكه يك كسى اگر مسلمان شد و به آداب اسلامى‏اش رفتار كرد و فهميديد كه مسلمان است و اينها، او را قبول كنيد. ايشان خودش را دست بردارد از اين كارها و از مملكت عراق هم دست بردارد و بشود يك نفر مثل افراد عادى و توبه كند و بگويد من مسلمان شدم حالا الاسلام يجب ماقبل و اما خدا همچو قلب‏هاى اينها را در آن مهر زده است و سياه كرده است به واسطه اعمال خودشان كه اينها ديگر قابل اصلاح نيستند، هيچ قابل نيستند، اينها ديگر نمى‏توانند اصلاً توبه كنند، اينها كارهاى خودشان را، اينها آدمكشى را، آنطور جنايت را به اينها تبريك گفته، به اينهائى كه جنايت‏ها را كردند، اين اصلاً قابل اصلاح نيست و ما هم حق نداريم اصلاح كنيم، فرضاً من بخواهم، فرض كنيد شهوت نفسانيم اقتضا كند، اما تكليف الهى را چه بكنيم؟ ما مكلف هستيم،ما همانطورى كه با محمد رضا نمى‏توانستيم اصلاح بكنيم، جواب نداشتيم از اينهايى كه شصت هزار جمعيت از آنها مرده است و كشته شده و شهيد شده، اگر آن پيرمرد، من بعضى وقت‏ها با كسانى كه خير خواهى مى‏كردند، مى‏گفتم خوب، من جواب اين پيرزنى كه جوانش را از دست داده، چه بگويم؟ ما بيائيم آقاى محمدرضا را با او مصالحه كنيم به اينكه او حكومت نكند، سلطنت بكند!! معنى سلطنت اين است كه ايشان آن بالاها بنشينند و ما اعليحضرت آريامهرش را بگوئيم و عرض مى‏كنم همه تشريفات و همه تجليلات را از او بكنيم، منتها او ديگر تو سر ما نزند. من مى‏گفتم من جواب اين

صحيفه نور ج 13 صفحه 138

پيرزنى كه آمده مى‏پرسد از من كه تو چكاره بودى كه جوان من از دستم رفت تو او را اعليحضرت همايونى مى‏خوانى؟ الان هم همان حرف است، ماها چكاره هستيم كه برويم بنشينيم با اينها صلح كنيم. اين دنيايى كه هى فرياد مى‏زنند به اينكه بيائيد با هم مصالحه كنيد و به اسلام برگرديد، اينها اسلام را مثل اينكه نشناختند، بعضى از اين آخوندهاى دربارى كه ما را نصيحت مى‏كنند كه بيائيد به اسلام برگرديد، اينها اسلام را نمى‏دانند چه است، اينها اسلام را جز خوردن چيزى نمى‏دانند، همان مسائل حيوانى اگر اينها اسلام را مى‏دانستند، اينها كه مى‏دانند كه اين مردك، اين حزب عفلقى مسلمان نيست و هجوم كرده به يك مملكت اسلامى، تكليف آن كسى كه هجوم مى‏كند به مملكت اسلامى، تكليف همه مسلمين است كه به او هجوم كنند، تازه آن آخوند دربارى مى‏گويد كه بيائيد با هم به اسلام برگرديد !! آخر تو بيا به اسلام برگرد، تو بيا بفهم اسلام چه است. اگر اسلام خلاصه مى‏شد در اكل و شرب و مارب حيوانى، آنوقت بله بايد بيائيم با هم بنشينيم به آن اسلامى كه شما مى‏گوئيد برگرديم، اما اسلام آن است كه آن شهدا را داده است، اسلام آن است كه براى رسيدن به مقصد آنهمه زحمت را نبى اكرمش و اوليائش متحمل شدند، حالا ما براى اينكه چند نفر جوان از دستمان رفته است (با اينكه خيلى عزيزند) از اسلام دست برداريم و برويم بنشينيم مصالحه كنيم؟ ما و ملت ما همانى است كه در اين خيابان‏هاى تهران و در شهرستان‏هاى ديگر آنهمه جوان‏ها را از دست داد و مصالحه نكرد، در صورتى كه همه قدرتها دست آن شخص خبيث بود و دنبال كرد مقصد خودش را تا به مقصد رسيد. جوان‏هاى ما، مردم‏ما، زن و مرد مااينها هستند كه دنبال مقصد و مكتب‏شان هستند و مصالحه نخواهند كرد با هيچ قدرتى و با هيچ ابر قدرتى. فرق ارتش ما و ارتش آنها اين است كه ارتش ما دستش بسته است، ارتش ما اسلام برايش تكليف معين كرده، ارتش آنها دستشان باز است، توپ، موشك زمين به زمين به اصطلاح خودشان مى‏اندازند، نه مترى، ده مترى، يك شهر هم همه‏اش را خراب كنند، آنوقت تبريك مى‏شنوند. ارتش ما نمى‏كند اين كار را، نمى‏تواند اين كار را بكند و نخواهد كرد، ارتش ما فقط موارد جنگى آنها و اشخاصى كه مخالف اسلام و قيام بر ضد اسلام كردند، مى‏كوبد و خواهد كوبيد. من بايد يك تسليت به سرتاسر ايران و تبريك عرض كنم و خصوصاً به خوزستان و اخص، بالاخص به دزفول تبريك عرض كنم براى اينكه آنطور روح مقاومت دارند و آنطور مردانه قيام كردند و مشغول به مقابله با دشمن هستند و تسليت به كسانى كه جوان‏هايشان را از دست دادند و ما همه هستيم، همه شريك هستيم، جوان‏ها مال همان تنها پدر و مادرها نبود، جوان‏ها مال اسلام بود. پيغمبر اسلام تسليت به شما مى‏گويد، مصيبت بر اسلام وارد شده به آنها از آنها تشكر كنم به اينكه براى اسلام خوب قيام كرديد و اجر شما با اسلام است، با خداى اسلام است و تشكر كنم از همه قواى مسلحه‏اى كه در اين جنگ بين اسلام و كفر، قيام به وظيفه كردند و خوب هم قيام كردند، شهيد دادند و خرابى براى مملكت‏مان وارد شد، اينها هم شهيد دادند و كوشش كردند و مردانه قيام كردند، از آنها هم همه و از همه رده‏هاى بالائى كه (بالا و پائين ما نداريم انشاء الله) برادرهايى كه در اين مسائل وكيل بودند رفتند آنجا، نخست وزير است نمى‏دانم رئيس جمهور است، امام جمعه

صحيفه نور ج 13 صفحه 139

است، همه اينها كه مشغولند به اين خدمت و صادقانه هم مشغولند، از آنها تشكر كنم و ملت ما بايد قدردانى بكنند از آنها. اينها برادرهاى شما و ما هستند كه در جبهه‏ها رفتند و شهيد مى‏دهند و جديت مى‏كنند و انشاء الله پيروز مى‏شوند، كسانى كه بر ضد اسلام هستند، به جاى خودشان مى‏نشانند. و از مملكت عراق و از ملت عراق تشكر كنم كه در اين وقت آنها هم به آنقدرى كه ميسورشان هست پشتيبانى مى‏كنند از مملكت ايران كه پشتيبانى از اسلام است، از آنها هم تشكر كنم و از همه جوان‏هايى كه، و غير جوان‏هايى كه از همه بلاد عالم، از اقصى بلاد، از آمريكا، از اروپا و از پاكستان، از هندوستان، از همه جا پشتيبانى كردند از ما، اظهار پشتيبانى كردند، مهيا بودن خودشان را براى دفاع از اسلام اعلام كردند، از همه آنها هم تشكر كنم و از خداى تبارك و تعالى توفيق سعادت براى همه بخواهم و انشاء الله به آنجا نمى‏رسد كه محتاج بشود كه همه جوان‏ها از همه اطراف و همه مردم دنيا و متعهدين از همه جا هجوم كنند و يك همچو آدمى را از بين ببرند، ما جوان‏هاى خودمان و ارتش خودمان كافى است براى اين امر و عمده اين است كه خداى تبارك و تعالى با ماست و ما اتكال به خداى تبارك و تعالى داريم و اميدواريم كه اين اتكال را تا آخر داشته باشيم تا عنايات حق تعالى را حفظ كنيم. از خداوند تعالى سلامت و سعادت همه ملت‏ها را، مستضعفين را خواستارم.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 168

تاريخ: 25/8/59

بيانات امام خمينى در جمع فارغ التحصيلان دومين دوره دانشكده افسرى ارتش جمهورى اسلامى

دشمن اصلى ابر قدرت‏ها، اسلام است

بسم الله الرحمن الرحيم‏

از شما برادران و عزيزان رزمنده تشكر مى‏كنم كه در اينجا آمديد و از نزديك با هم ملاقات كنيم و بعض مسائل را در ميان بگذاريم. من از ارتش و از ساير قواى انتظامى و نظامى و از قواى مسلح ديگر، پاسداران، داوطلبان و همه قشرهايى كه در جبهه مشغول فداكارى براى اسلام هستند، كمال تشكر را مى‏كنم و همانطور كه خود شماها مطللعيد چون اين يك لشگر اسلامى است و يك قواى مسلح اسلامى است، تمام ملت ايران پشتيبانى از اين قوا دارند و از زن و مردشان مشغول جهاد هستند، هر كدام به آن مقدارى كه مى‏توانند كمك مى‏كنند، همراهى مى‏كنند. پشتوانه همه شما اسلام است، قرآن كريم است و ملت‏هاى اسلامى در هر جا كه هستند چنانچه ملاحظه مى‏كنيد كه از ملت‏ها پشتيبانى‏هاى زياد، اظهار همراهى با اين ملت ستمديده ايران و با ارتش ايران اعلام مى‏كنند كه ما هم مى‏خواهيم بيائيم در جبهه‏ها با بازيخورده‏هاى رژيم بعث كافر عراق جنگ كنيم و البته احتياج به اين نيست كه آنها بيايند ولى تشكر از آنها مى‏كنم و قواى مسلحه خود ما بحمدالله كافى است براى جلوگيرى از اين شرارت اشرار و انشاء الله به زودى غلبه اسلام بر كفر ظاهر مى‏شود. و انشاء الله ملت مظلوم عراق را از زير ستم اين ستمكاران نجات خواهيم داد.

من هيچ خوفى از جنگ ندارم و شما هم نداريد و ملت ما هم ندارند، لكن آن خوفى كه هست كه من براى شما كه مى‏خواهيد افسر باشيد و در جبهه‏ها برويد و با كفار جنگ كنيد، بايد تذكر بدهم كه نقشه‏هاى حساب شده در كار است براى شكستن اسلام، مقصد اصيل اين است كه اينها چون از اسلام سيلى خورده‏اند و با قدرت الله اكبر آنها را از ايران بيرون كردند و دست چپاولگرها را كوتاه كردند و لهذا دشمن اصلى، اسلام است، نه ارتش است، نه روحانيت است و نه جمهورى اسلام و نه حكومت اسلامى و نه آنهايى كه در راه اسلام دارند فداكارى مى‏كنند، دشمن اصلى اينها نيستند، دشمن اصلى اسلام است منتها با يك نقشه حساب شده دارند پيشروى مى‏كنند. نمى‏دانم اين مثل را شما شنيديد - مثل‏هايى كه در بين مردم هست آموزنده است اين مثل را كه من شنيدم و لابد بسيارى از شما هم شنيديد، مى‏گويند كه، يك آخوند و يك سيد و يك نفر هم از اشخاص متعارف رفته‏اند در يك باغى براى دزدى، صاحب باغ وقتى كه آمد ديد خوب، اينها سه نفرند و نمى‏تواند با سه نفر، اين مقابله كند،

صحيفه نور ج 13 صفحه 169

رو كرد به دونفرشان گفت كه خوب، اين به آنها رو كرد گفت كه اين سيد اولاد پيغمبر است، حق دارد، ما بايد احترام از او بكينم از اين جهت قدمش روى چشم مثلاً هر كارى كرده مال خودش بوده اين آقاى شيخ هم خوب ،عالم است، جليل‏القدر است، اسلام به او احترام گذاشته است، ما بايد به او احترام كنيم، خوب، اين آدم عامى چه ميگويد، آن دو نفر را با خودش موافق كرد، آن آدم عامى را گرفتند و بستندش، زدندش، بعد رو كرد به آن دو نفر گفت كه اين آقا اولاد پيغمبر است، اولاد پيغمبر، عزيز است پيش ما، چطور توئى كه صورت روحانى دارى، آخر روحانى كه دزدى نمى‏كند چرا تو آمدى در اينجا، خودش با سيد دست به هم دادند و آن روحانى‏نما را زدند و بستند و انداختند آنجا، بعد رو كرد به سيد گفت كه سيد اولاد پيغمبر! جدت به تو گفته است دزدى بكنى؟ براى چه آمدى تو باغ مردم، گرفت خودش ديگر زورش به او مى‏رسيد، آن هم گرفت و انداخت، اين يك مثل است كه شايد واقعيت هم هم ندارد اما مثل است، مثل خوبى است. الان وضع ايران اينطورى شده است، يك وقت صحبت مى‏كردند كه اين ارتش طاغوتى است و مال رژيم سابق است و اينها قابل اينكه لشگر اسلام باشند، قابل اين نيستند و اينها بايد اصلش منحل بشود، خوب، در مقابلش صحبت شد كه نه، نبايد منحل بشود، اينها نمى‏خواستند ارتش را منحل كنند اينها مى‏خواستند كه يك قوه بزرگى كه مى‏تواند كار انجام بدهد او را از دست بگيرند و كنارش بگذارند، بعدش بيايند سراغ روحانيين كه روحانيين نبايد اصلاً دخالت بكنند در امور سياسى، اينها بايد بروند تو مسجدها و دعا بخوانند و از اين كارها، نماز و دعا بخوانند، آنها را هم كنار بگذارند، بعد بيايند سراغ دولت و مردم و اينها كه آن قوا را از آنها گرفتند و اين قوه روحانى را هم از آنها گرفتند و مردم را جدا كردند از ارتش و مردم را جدا كردند از روحانيت، به حساب آنها برسند، دولت را از بين ببرند و رئيس جمهور را از بين ببرند و عرض مى‏كنم كه قدرت‏هاى ديگرى كه هستند از بين ببرند، چون مى‏بينند اگر اينها با هم مجتمع باشند، يك قدرت بزرگى است كه نمى‏شود اين را از بين برد. خوب، ديدند كه اينها وقتى كه با هم اتصال پيدا كردند، وقتى مردم قيام كردند، ارتش هم به آنها متصل شد، بازار هم به آنها متصل شد دانشگاه هم به آنها متصل شد، همه متصل شدند، يك قدرت بزرگى بود كه اين قدرت بزرگ نمى‏شود مقابلش ايستاد، هيچ حكومتى هم نمى‏تواند و ديدند كه محمدرضا را با همه قدرتى كه داشت بيرون كردند و آنهايى هم كه تبع او بودند و در رديف‏هاى بالا بودند كه خيانتكار بودند، آنها را هم همين ملت و همين ارتش و همين قواى مسلحه و نظامى و انتظامى از بين بردند، از اين جهت باز دنبال اين نقشه هستند، اينطور نيست كه يك دسته‏اى كه در تهران راهپيمايى مى‏كند و در قم راهپيمايى مى‏كنند، اينها با اشخاص مخالف باشند، اينها، آنهايى كه كارگردان‏ها هستند، نه آنهائى كه بازيخورده هستند، آنها دنبال اين هستند كه اسلام را از بين ببرند چون از او بد ديدند از اين جهت يك شعارهايى درست مى‏كنند كه اين شعارها به ذهن مردم زننده نباشد و همراه با هم پيدا بكنند و لهذا مى‏بينيد كه همين‏هايى كه يك وقتى مى‏گفتند ارتش را بايد كنار گذاشت، حالا دارند مى‏گويند كه روحانى بايد كنار برود، برود سراغ ارشادش در قم، بعد از اين كه اين عده بازيخورده از آنهايى كه اساس كار را دارند راهنمايى مى‏كنند،

صحيفه نور ج 13 صفحه 170

اين عده بازيخورده جمع مى‏شوند و در قم كه مركز روحانيت است، مركز اسلام است، قطعنامه صادر مى‏كنند و در آن قطعنامه هست كه روحانيون نبايد اصلاً دخالت بكنند دراين چيزها، آزادى مطلق بايد باشد، آزادى مطلق بايد باشد كه آنها مى‏گويند، اين است كه چريك‏هاى فدائى و فلان دسته منافق و فلان دسته كافر و فلان دسته‏اى كه هيچ اعتقاد به اسلام ندارند اينها آزاد باشند و بيايند و هر چه دلشان مى‏خواهد بگويند و هر كارى مى‏خواهند بكنند و ولو فرض كنيد كه به ضد اسلام حرف بزنند آزادند و ولو به ضد قرآن حرف بزنند آزادند و ولو به ضد جمهورى اسلامى حرف بزنند و اين هم آزادند و يك دسته نفهم هم مى‏گويند نخير بايد اين چيزها باشد. اينها مقصودشان اين نيست كه آزاد باشيم، اينها مقصودشان آن نقشه‏اى است كه طرح شده است برايشان و مرتب خواهند پياده كنند آن را. آزاد باشيم كه به هر چيزى از اشعار اسلامى كه هست بتازيم، آزاد باشيم كه در دانشگاهها آن شعارهايى كه همه‏اش به ضد قرآن است بنويسيم، آزاد باشيم كه با همه شعائر اسلامى مخالفت كنيم، آزاد باشيم كه هر چه دلمان مى‏خواهد به ضد ارتش، به ضد روحانى، به ضد مؤمنين، متدينين بگوئيم، بعد اجتماعى درست بكنند و جدا كنند يكى يكى طوائف را از هم، امروز طرزشان اين است كه روحانيين بايد بروند و دعا بكنند و عرض مى‏كنم كه اينها، اين همان طرزى است كه امريكا نقشه‏اش را دارد و انگلستان هم از سابق داشته است و الان هم همه دولت‏هايى كه، ابرقدرت‏هايى كه مى‏خواهند ايران را بچاپند و شرق را بچاپند و از اسلام مى‏ترسند و از مظاهر اسلامى ترسند. اين همان طرح است و من متأسفم كه اين طرح در قم دارد انجام مى‏گيرد، اگر بازارى قم، بازارى تهران با اين حرف موافق است مصيبت بسيار زياد است براى اينكه طرحشان پياده شد و اگر بازارى تهران و قم با اين موافق نيستند، چطور صحبتى نكردند، اين همان طرحى است كه انگلستان از دويست سال پيش از اين يا بيشتر طرح ريزى كردند كه جدا كنند روحانيت را از سياست، جدا كنند روحانيين را از مردمى كه مى‏خواهند فعالانه كار بكنند براى اسلام، اينها بروند همان توى مسجدها بنشينند و دعا بكنند، آنها هم هر كارى دلشان مى‏خواست بكنند و هر چپاولگرى و هر سلطه جويى كه خواستند بكنند. در عرض پنجاه سال كه روحانيين را عقب‏زده بودند و هر چه هم جديت مى‏كردند نمى‏توانستند كه كارى انجام بدهند از باب اينكه مردم را از روحانيون كنار زده بودند، در عرض پنجاه سال همه حيثيت شما را به باد فنا دادند و اسلام را به آنجا رساندند كه براى اينكه اسلام پيروز شده است بر ايران، گريه كردند و حرف زدند و در شعرهايشان فحش دادند و همه الواطى را كردند و همه دارائى‏هاى شما را به چپاول برده‏اند براى اينكه يك كسى نبود بگويد چرا؟ اين روشنفكرهايى كه الان دارند مى‏گويند و مع الاسف بين‏شان بعضى متدينين هم هست كه بازيخورده‏اند و غربزده‏اند، مى‏گويند كه روحانيون بايد بروند سراغ كار خودشان و ملت را بگذارند، سياست را بگذارند براى ما، شما سياست را پنجاه سال داشتيد و هيچ غلطى نكرديد، شما كجا يك كار مثبتى توانستيد انجام بدهيد هر كدامتان كه ملى بوديد يا فرض كنيد متدين بوديد، تا صدايتان در مى‏آمد توى سرتان مى‏زدند، چه بود كه اين ملت را غلبه داد بر همه؟ آن چه گروهى بودند كه نقش بزرگتر از همه را در اين جنبش داشتند؟ شما با همه اين جنبش‏ها آنوقت‏ها مخالف مى‏كرديد،

صحيفه نور ج 13 صفحه 171

شما را من مى‏شناسم نمى‏خواهم اسمتان را هى ببرم، سر جايتان بنشينيد، آدم بشويد

وقتى يك ملت در يك امر اسلامى همدست شدند، هيچ قدرتى نمى‏تواند آنها را عقب بزند

در اين راهپيمائى كه روز تاسوعا و عاشورا مى‏شود بايد توجه بكنيد، دو نكته را من بگويم: يكى اينكه راهپيمائى، عزادارى را از شما نگيرد، عزادارى كنيد و با عزادارى راه برويد، همه با هم مجتمع بشويد به عزادارى. وقتى كلمه راهپيمائى پيش مى‏آيد خيال نكنيد كه معنايش اين است كه عزادارى نمى‏خواهيم، ما از همين اسلام و مظاهر اسلام و شهداى اسلام مى‏توانيم كارهايمان را انجام بدهيم والا نه توپ ما و نه تانك ما مقابله با تانك و توپ آمريكا ندارد، شوروى ندارد. ما يك ملتى مى‏خواهيم كه براى اسلام همدست بشوند و مطمئن باشيد كه وقتى يك ملت در يك امر اسلامى همدست شدند كه چنانچه مى‏بينيد شدند، هيچ قدرتى نمى‏تواند شما را عقب بزند، آنها هم اين معنا را فهميده‏اند و مى‏بينند كه خوب، يكى از اشخاص، يكى از گروه‏هايى كه نقشى دارد در اين امر و نقش بزرگى دارد، روحانى است. از اولى كه اين انقلاب پيدا شد تا حالا يك دستجات روشنفكر وقلمدارى، آنهايى كه قلم‏هايشان و نطق‏هايشان و گفتارهايشان بر ضد اسلام است و يا خودشان نمى‏دانند و يا دانسته اين كار را مى‏كنند، از اول اين مسأله را مى‏گفتند كه روحانيون بروند يك كار ديگرى بكنند، ماها هم مى‏رويم سراغ چيز، همين ماهايى كه، مملكت اسلام را دو دستى مى‏خواهند تقديم كنند به آنهايى كه ارباب‏هايشان هستند يا آنهايى كه به خيال خودشان براى ما مفيد هستند. آقا مملكت اسلام از اول 15 خرداد تا حالا بيشتر از صد هزار جمعيت از آن كشته شده است و بيشتر از صد هزار معلول ما الان داريم، اينها براى چه معلول شده‏اند؟ براى چه كشته شده‏اند؟ براى نفت بوده است؟ آدم براى نفت خودش را مى‏كشد؟ براى خانه بوده است؟ براى ارزانى بوده است؟ خوب، ما از تظاهرات مردم بايد اينها را بفهميم، همه مى‏گفتند ما اسلام را مى‏خواهيم. اگر اسلام نبود، نه نفت مى‏توانست هيچ كارى بكند و نه ساير چيزها، مگر مردم مى‏شود جوان‏هايشان را بدهد براى نفت؟ مى‏شود جوانشان را بدهند براى خانه؟ الان كه شما در جبهه‏هاى جنگ هستيد و ارتشى‏هاى ما كه خداوند نصرتشان بدهند در مراكز فعال هستند، الان كى هست كه دارد از آنها پشتيبانى مى‏كند؟ آن زن‏هايى كه براى شما نان‏پزد و آن مردمى كه براى شما پول مى‏دهد و آن مردمى كه براى شما ذخيره مى‏دهد و آنقدر چيزها را مى‏فرستد، همين مردم مسلمانند، شما ببينيد در تلويزيونتان كه يك زنى كه ده تا تخم مرغ آورده، دارد مى‏آورد دهد همين را، يك بچه‏اى كه ده تومان دارد اين را ميدهد، اينها براى چه اينها را مى‏دهند اينها براى اسلام است، براى كشور اسلامى است، چطور شماها هيچ كارى نمى‏كنيد، اينهايى كه هى نق مى‏زنند چه مى‏كنند؟ چه غلطى مى‏كنند؟ كدام از اينها رفته است در جبهه؟ اين نقشه است، شمايى كه الان انشاء الله وارد مى‏شويد در ارتش و در جهات بالاى ارتش، اين نقشه را توجه بكنيد، شما كه افسر هستيد، اين نكته‏ها را بايد توجه بكنيد كه مى‏خواهند شما را از مردم جدا كنند، روحانيون را هم از

صحيفه نور ج 13 صفحه 172

مردم جدا كنند، مردم وقتى كه نه قدرت روحانى دارند و نه قدرت عرض بكنم كه اسلحه‏اى دارند يك كارى بكنند، يك كودتايى بكنند، تمام كنند قضيه را، مسأله اين است.

اين روزنامه‏ها نمى‏فهمند يا فهميده عمل مى‏كنند، چرا بايد اين روزنامه‏ها دامن بزنند به اينطور اختلافات، اختلافى كه اشخاصى چيز مى‏كنند طرح ريزى‏اش را مى‏كنند كه اگر اين اشخاص پيش ببرند، نه تو روزنامه نگار را و نه آن رئيس روزنامه را نخواهند گذاشت، تمامتان را از بين خواهند برد، آقا نقشه است، شما را به بازى گرفته‏اند، روزنامه‏ها را به بازى گرفته‏اند، جبهه‏ها را به بازى گرفته‏اند، نقشه است كه شماها را از هم جدا كنند، دولت را از ملت، ملت را از دولت، رئيس جمهور را از مردم، مردم را از او، حالا به تدريج. آن روزى كه دست‏شان برسد، اول كسى كه در دولتى‏ها كشته مى‏شود همين رئيس جمهور است، چشم‏هايتان را باز كنيد، همين رؤساى ارتش است، همان رؤساى روحانى است وبعد هم مى‏آيند حساب احزاب را، آنهايى كه با آنها موافقند نه، آنها كه اهلاً و سهلا و آنهايى كه با آنهامخالف هستند حساب آنها را هم مى‏كشند، بازار هم دستش اسلحه از دستش افتاد كارى ديگر از او نمى‏آيد، نه روحانى است كه همه را مجتمع كند و نه ارتشى است كه بتواند جلوگيرى كند. بيدار بشويد! چرا اينقدر خوابيد! اى سران! چرا اينقدر خوابيد؟ چرا چشم‏هايتان را باز نمى‏كنيد؟ هر كه، هر جا صحبت مى‏كند، به ضد هم صحبت مى‏كند. هر جا مى‏نويسد به ضد هم مى‏نويسد. بايد بيدار بشويم ما، اگر خداى نخواسته جدا كردند روحانى را از ملت، جدا كردند ارتشى را از ملت و هر كدام را عليحده كردند و آنطورها كه مى‏خواهند انجام بدهند كردند، ارتش را منحلش بكنند به واسطه يك تبليغاتى، روحانى را كنار بزنند و منزوى كنند به واسطه يك تبليغاتى، اگر يك همچو كارى بكنند، ديگر نه بازارى او كارى مى‏آيد كه انجام بدهد و نه دانشگاهى، تا شما با هم مجتمع هستيد، تا با هم هستيد مى‏توانيد كار بكنيد. يكى از مثل‏هاى ديگرى كه در بين مردم هست بايد عرض بكنم، يك كسى كه خواست، يك پدرى كه مى‏خواست بميرد، چند تا پسر داشت، هفت، هشت تا پسر داشت، خواست‏شان، يك چوب‏هايى هم تهيه كرده بود، يكى از اين چوب‏ها را داد گفت اين را بشكن، شكستش، دو تا را گذاشت پهلو هم گفت اينها را هم بشكن، شكستش، بعد آن 7،8 تايى كه به عدد بچه‏هايش بود پهلو هم گذاشت گفت اينها را بشكن، هر چه زور زد نشكست، گفت شما عددتان به عدد اين چوب‏هاست، اگر يكى يكى باشيد، شكسته مى‏شويد اگر دو تايتان يك طرف و چهارتايتان يك طرف باشد، شكسته مى‏شويد اگر همه‏تان با هم باشيد مثل اين چوب‏ها كه همه با هم باشند، هيچ كس نمى‏تواند بشكند شما را. اگر روحانى تنها باشد، مى‏شكنندش، اگر ارتشى تنها باشد، مى‏شكنندش، اگر مردم تنها باشند، مى‏شكنند آنها را، آنى كه آسيب بردار نيست آنى است كه همه قوا با هم باشند، حرفش را مى‏زنند و عملش بر خلافش است، هر كدام صحبت مى‏كنند، از اتحاد صحبت مى‏كنند، لكن در عمل، اين عمل را انجام نمى‏دهند، چه شده شما را؟ پيروز شديد؟ شمايى كه الان لشگر كفر بر شما حمله كرده، شمايى كه الان در سوسنگرد آن بساط را داريد، در آبادان آن بساط را داريد، در اهواز آن بساط را داريد، نبايد به خودتان بيائيد كه ديگر توى روزنامه‏تان اين غلطها را نكنند؟ روزنامه‏ها مى‏خواهند

صحيفه نور ج 13 صفحه 173

كه من يك وقت صدايم در بيايد؟ يك روزنامه به طرفدارى آن طرف، يك روزنامه به طرفدارى آن جمله. آخر شما مسلمانيد، مسلمان بايد با هم باشد، اعتقاد به خدا داريد، اعتقاد به اسلام داريد، اعتقاد به معاد داريد، چرا جلوى روزنامه‏ها را نمى‏گيريد؟ مكرر من گفته‏ام به آنها، چرا نمى‏گيرند جلوى روزنامه‏ها را؟ من بگيرم جلويش را؟ چرا جلوى دهن‏هايشان را نمى‏گيرند؟ چرا جلوى قلم‏هايشان را گيرند؟ در يك همچو مشكلى كه ما الان داريم، شما هم بايد به جان هم بيفتيد؟

من اميد اين را دارم كه شما جوان‏ها و جوان‏هاى ايران و همه قشرهاى ملت الا يك دسته‏اى كه اميدى ديگر از آنها نيست اينها با هم مجتمع بشوند و همين طورى كه الان اكثر مردم بلكه درصد نود مردم يا بيشتر الان وفادار هستند به جمهورى اسلامى و به اسلام و من اميد اين را دارم كه اشخاصى كه از اين كارهاى خيلى ناجور و خيلى پست دست بردارند و همه مشغول بشوند براى اسلام كار بكنند، اگر همه با هم مجتمع باشيد، اگر سران همه با هم مجتمع باشند، ايراد نگيرند به هم، آن به او اشكال كند، او به او اشكال كند در يك همچو موردى، در يك همچو موقعى كه ما داريم، كارها هم همه اصلاح مى‏شود، و اميدوارم كه خداوند هدايت كند همه ما را و همه شما را و همه ملت ما را و انشاءالله تعالى پيروز باشيد. و شما همه براى خدا انشاء الله عمل كنيد، همه‏تان با هم باشيد، پشت و پناه هم باشيد، ملت خوب است، ملت يك ملت روشنى است، يك ملت خوبى است، شماها هم همه با هم مجتمع بشويد،

دولت و ملت، اركان دولت، رئيس جمهورش، نخست وزيرش مجلسش، همه اينها با هم مجتمع بشوند و در يك همچو موقع خطيرى كه همه گرفتار پيروز بشوند، نه نخست‏وزيرى باقى مى‏ماند و نه رئيس جمهورى باقى مى‏ماند و نه مجلسى باقى مى‏ماند و نه روحانى باقى ماند و نه بازارى، بايد با هم باشيد تا اينكه كار را پيش ببريد، اگر هر كدام عليحده، عليحده و هر كس دلش مى‏خواهد يك جايى يك اجتماعى بكندو يك تظاهرى بكند و يك حرف مفتى بزند به اسمى كه خودش براى همان آدمى كه تظاهر مى‏كند، اول او را مى‏كشند. آنهايى كه تظاهرات مى‏كنند، آنهايى كه الان در اين موقعى كه جنگ هست در ايران و همه نواميس مسلمين در خطر است و همه حيثيات مسلمين در خطر است امروز شلوغكارى مى‏كنند و اجتماع مى‏كنند و نطق مى‏كنند و حرف مفت مى‏زنند اگر آنها غلبه بكنند، پدر خود شما را اول در آورند، يك قدرى بيدار بشويد، يك قدرى توجه كنيد به مسائل، اينقدر تو سر هم نزنيد، اينقدر به هم نپريد.

اگر كسى شعارهاى باطل خواست بدهد، با قوت او را بكوبيد

انشاء الله روز عاشورا كه جمعيت بيرون بيايد، مراسم تعزيه حسين سلام الله عليه بايد با قوت خودش باشد و در راهپيمائى‏ها همه‏اش مراسم امام حسين (ع) باشد و اگر كسى شعارهاى باطل خواست بدهد، با قوت او را بكوبيد و نگذاريد يك شعارهاى باطل بدهند، خود مردم مأمورند، تكليف اسلامى‏شان اين است كه اگر يك كسى شعار عليه كسى، عليه كسى، براى كسى، براى تفرقه انداختن بيايد، خود مردم مأمورند كه آن را بگيرند و تحويل به مراكز، كه بايد بدهند، بدهند. من از خداى تبارك

صحيفه نور ج 13 صفحه 174

و تعالى خواهانم كه خداوند همه ما را بيدار كند. اينهائى كه هر كدامشان ديگرى را متهم كنند و غلط دارند رفتار مى‏كنند، بيدار كند اينها را اينهايى كه سران اسلام را دارند مى‏شكنند خدا بيدارشان كند. اينهايى كه مى‏خواهند تفرقه بيندازند بين صفوف مسلمين، خداوند بيدارشان كند. خداوندانشاء الله به همه شما نصرت بدهد و شما برادران عزيزى كه الان از دانشكده بيرون آمديد و مى‏خواهيد برويد به محل كارتان، خداوند به شما نصرت عنايت كند. شما عزيزان ملت هستيد شما پاسدارهاى ملت هستيد و ملت باشماست، امروز از هيچ نترسيد براى اينكه سابق ملت و شما جداى از هم بوديد و الان بحمدالله همه با هم هستيد و همه در يك جبهه هستيد و من وقتى كه نگاه مى‏كنم به تلويزيون كه نشان مى‏دهند آنهايى كه براى همين ارتش و براى همين سپاه پاسداران و براى همه اينهايى كه در جبهه هستند زحمت مى‏كشند، زن‏ها، مردها، بچه‏ها، پيرمردها، من اين را به فال نيك مى‏گيرم كه اجتماع است با هم و شما پيروز هستيد انشاء الله. اسلام انشاء الله پيروز است. خداوند همه شما را حفظ كند و با سلامت و صحت وارد بشويد به اين جنگى كه بين اسلام و كفر است و اميدوارم كه آن كسانى هم كه در جبهه‏ها هستند با قدرت و با قوت و با قدرت اسلامى به جبهه‏ها بروند و اميدوارم كه آن لشگر بازيخورده عراق هم كه آمده‏اند و براى غير مسلمين، به ضد مسلمين دارند عمل مى‏كنند، آنها هم بيدار بشوند و دست از اين كارى كه بر خلاف قرآن، اسلام است و بر خلاف اسلام است و بر خلاف مصالح اسلام است، بر خلاف پيغمبر اسلام است، دست بردارند و خداوند همه شما را پيروز و موفق كند.

والسلام عليكم و رحمه‏الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 175

تاريخ: 27/8/59

بيانات امام خمينى در جمع اقشار مختلف مردم قم

اسلام همه قدرتمندها را از بين برد و بيرون كرد

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من مسائلى را در آن مطالعه كردم كه براى خاطر آن مسائل، گاهى يك صحبتى مى‏كنم. ما اگر چنانچه در تاريخ اين صد ساله، صد ساله اخير مطالعه كنيم خواهيم ديد كه براى چه است كه گروه‏ها از خارج و داخل، توطئه كن‏ها از خارج و داخل، به ضد روحانيت قلم دست مى‏گيرند و به ضد روحانيت صحبت مى‏كنند و در روزنامه‏هايشان مى‏نويسند، اين منشاش چى هست. در قريب صد سال سابق ديدند كه يك پيرمردى در يكى از دهات عراق سامره وقتى كه ديد ايران در معرض فشار خارجى‏ها هست و آن قرارداد ننگين رادرآن زمان بسته بودند، اين پيرمرد كه در كنج يك ده بود يك سطر نوشت و همه قواى خارج و داخل نتوانستند در مقابل اين يك سطر استقامت كنند. آن، مرحوم ميرزاى بزرگ بود رحمه الله كه در سامره تحريم كرد تنباكو را، براى اينكه تقريباً ايران را در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است. و حتى بستگان خود آن جائر هم و حرمسراى خود آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتوا و قليان‏ها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهائى كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند بر آن قرار داد، و لغو شد قرار داد و يك همچو چيزى را اينها ديدند كه يك روحانى پيرمرد دركنج يك دهى از دهات عراق يك كلمه مى‏نويسد و يك ملت قيام مى‏كند و قراردادى كه ما بين شاه جائر و انگليس‏ها بوده است به هم مى‏زند و يك قدرت اينطورى دارد روحانيت باز ملاحظه كردند كه در وقتى كه انگليس‏ها هجوم آورده بودند به عراق و عراق را در معرض استعمار قرار داده بودند، يك پيرمرد به مردم امر كرد و حكم دفاع داد و قيام كردند مردم و ملت عراق را نجات دادند. اين يك قدرتى بود از يك پيرمرد و آن ميرزاى شيرازى دوم، مرحوم آقاميرزا محمد تقى رضوان الله عليه است و در مشروطه ديدند كه يك ملا يا چند ملا در نجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حكومت خودكامه‏اى كه در آنوقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر كردند. و در اين مسائل آنهائى كه مخالف هم بودند از پا ننشستند، آنها هم فعاليت خودشان را مى‏كردند كه حالا بخواهيم همه را بگوئيم طولانى است، لكن راجع به همين مشروطه و اينكه مرحوم شيخ فضل الله رحمه الله ايستاد كه: مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين موافق اسلام باشد. در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از كوشش

صحيفه نور ج 13 صفحه 176

ايشان بود، مخالفين، خارجى‏ها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مى‏ديدند كارى كردند در ايران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف، روحانى‏نما، او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند. اين شايد گاهى شما يا مردم خيال بكنند كه من اگر چنانچه ازروحانيت طرفدارى مى‏كنم براى اين است كه من هم يك معمم هستم و اين گروه گرائى است و من كراراً گفتم كه من با هر كه معمم است و اسم خودش را روحانى گذاشته است موافق نيستم، و من كراراً گفتم كه روحانى كه برخلاف مسلك روحانيت و اسلام عمل بكند و توطئه‏گر باشد اين از ساواكى بدتر است، براى اينكه ساواكى ساواكى است و اين ساواكى به صورت معمم و - به صورت لباس روحانيت پوشيده است. قضيه اين نيست كه من بگويم هر كه عمامه سرش است، اين مورد تأييد است. خير، من از بسياريشان متنفرم و بسياريشان هم اعتقاد به آنها ندارم و كراراً هم گفتم كه اينجاهائى كه دادگاه هست، آنجاهائى كه مثلاً كميته‏ها هستند بايد مواظب باشند كه اگريك روحانى بر خلاف كرد، خودش را شكايت كنند و همان روحانى را هم بياورند محاكمه كنند، لكن مسأله اين نيست كه با روحانى بد، اينها بدند، مسأله اين است كه با آن روحانى كه جلوى انگلستان را در زمان ميرزاى شيرازى گرفته و جلوى استبداد را در زمان مشروطه گرفته است و جلوى انگلستان را در زمان مرحوم آقا ميرزا محمد تقى گرفته است و جلوى ابرقدرت‏ها را گرفته است، با اين مخالفند.

توطئه براى اين است كه اينها در كار نباشند. اينها مى‏گويند كه روحانى‏ها بروند در مسجدها و همان جا نماز جماعت بخوانند. بسيار خوب، شما مى‏گذاريد روحانى‏ها در مسجد نماز جماعت بخوانند شما توى همان مسجد هم مى‏رويد يك عده‏اى را از اشرار مى‏بريد، يك نفر آدمى كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارد، جلو وا مى‏داريد، صورت نماز درست مى‏كنيد براى اينكه مسجد را هم از اينها بگيريد. قضيه اين نيست كه اگر چنانچه روحانيين دست برداشتند از كارهاى ارزنده‏اى كه دارند مى‏كنند و رفتند تو مسجدها، رهايشان كنند، مى‏خواهند مسجدها هم از روحانى پاك كنند به اصطلاح خودشان، مى‏خواهند مسجدها را از مسلمان‏ها بگيرند. شما ديديد در زمان محمدرضا براى هر مسجدى در مساجد تهران، كه مسلم جاهاى ديگر هم شايد بوده نمى‏دانم يك نفر سرهنگ باز نشسته منحرف ساواكى را گذاشتند آنجا براى مراقبت كردن اوضاع. اگر اينها دست بردارند از اين كارى كه انجام دادند و به وسيله آنها انجام گرفته است، از اينها دست برمى‏دارند اينها؟ يا خير، مسجد هم نبايد داشته باشند؟ آن روز مى‏گفتند عمامه هم نبايد داشته باشند، حالا هم به آن خواهد رسيد اگر شما مسلمان‏ها سست بگيريد. اينها به روحانى هم كارى ندارند، اينها به اسلام كار دارند. آن كه روحانى را تقويت مى‏كند كه يك كلمه‏اش را همه مى‏پذيرند، آن اسلام است، اساس اسلام است. آنها با آن اساس مخالفند. آنها، آنهائى هستند كه دوستانشان قرآن كريم را دست گرفت و گفت: تا اين (با كلمه فحش قرآن را دستش گرفت) تا اين بين مسلمين است انگلستان نمى‏تواند سيادت كند. اينها مقلدين آنها هستند. مع الاسف بچه‏ها را، ساده دل را مى‏روند در مدارس پيدا مى‏كنند يك صورتى به آن مى‏دهند

صحيفه نور ج 13 صفحه 177

اينها هم بيچاره‏ها خيال مى‏كنند كه نه حق همين است. لكن عقلا بايد فكر كنند ببينند كه اينها اساسشان چى هست، چه مى‏خواهند بگويند. البته من هم، آنطورى كه مى‏گفتند، بسيار متعجب شدم كه من قم را مى‏شناسم، من كه، تو قم بزرگ شدم من، من قبل ازاينكه همه شما تقريباً متولد بشويد آمدم قم و همان جا هم بودم و هستم، حالا هم هر وقتى كه حالم مساعد بشود باز مى‏آيم پيش شما. من مى‏دانم كه شما قمى‏ها به اين زودى از اسلام دست بر نمى‏داريد و به هيچ وجه هم دست بر نمى‏داريد. من اين را يك كلمه‏اى است كه مى‏گويم براى زمان‏هاى بعد كه شما بعد از من هم توجه به اين معنا داشته باشيد. هر روزى كه ديديد شخصى يا گروهى يا جبهه‏اى يا حزبى، هر كس، بر خلاف روحانيت چيزى گفت يك وقت يك نفر است به خلاف يك كسى با يك كسى دعوا دارد به خلاف او مى‏گويد، صحبت نيست به خلاف روحانيت يك چيزى گفت، يا به خلاف كسى كه منشاء اثر است در روحانيت، از حالا تا هر وقت كه شما بوديد و بعد نسل آينده هم آمدند، هر وقت كسى برخلاف اصل روحانيت كه گفت روحانيت بايد برود منزوى بشود اين معناى اينكه برود در مساجد با اينكه كه گفتم نمى‏گذارند اين را، لكن برود در مسجد همان مشغول نماز بشود يا به شخصى كه در روحانيت مؤثر است، مورد توجه مردم است و مؤثر است در روحانيت، اگر قلمى يا بيانى اين را خواست بشكند اين نظرش به اين شخص نيست، نظرش به آن گروه هم نيست، اين نظرش به اين است كه اين قشر كه مخالف با اساسى است كه آنها دارند، مخالف با اين است كه مملكت اسلامى تحت سلطه غير باشد. قرآن امر فرموده است كه نبايد باشد، و اين كلام قرآن را منتشر مى‏كند. اينهائى كه با اصل روحانيت ولو به صورت اينكه: نه، ما مى‏خواهيم احترام اينها محفوظ باشد، اگر اينها وارد در سياست بشوند احترامشان از بين رود پيش مردم، و ما ميل داريم احترامشان محفوظ باشد با اين دو زو كلك‏ها مى‏خواهند روحانيت را از صحنه بيرون كنند و كشور شما را تسليم كنند يا به طرف شرق، يا به طرف غرب، اساس اين است، والا با چهار ذرع چلوارى كسى مخالفت نمى‏كند. روحانى هم از خود اينهاست، پيش همين‏هاست. چطور وقتى رضاخان مى‏آيد، مطمح نظرش روحانيين هست؟ آن كه تعليم به او مى‏داد چطور اين را، اينها را مطمح نظر قرار دادند؟ چطور حالا وقتى كه آقايان مى‏خواهند دلسوزى كنند مى‏گويند روحانيين بروند كنار؟ خوب بروند كنار، رفتند كنار، شما مى‏گذاريد اينها تو مسجدها باشند؟ يا اينكه تو مسجد هم وقتى كه آمده است يك آقائى دارد نماز مى‏خواند، يك دسته‏اى پا مى‏شوند مى‏آيند و مى‏ايستند نماز مى‏خوانند براى شكستن اين نماز، براى بيرون كردن اين روحانى از مسجد، مى‏خواهند اين سنگر را از شما بگيرند مسجد يك سنگر اسلامى است و محراب محل جنگ است، حرب است اين را مى‏خواهند از دست شما بگيرند، ميزان هم همين نيست كه اين بگيرند، اينها مقدمه است، والا هى برويد نماز بخوانيد. اما اينها از مسجد بد ديدند، خصوصاً در اين دو سه سال اخير، در اين دو سه سال اخير مسجد يك محلى بود كه مردم را به نهضت و به قيام بر ضد ظلم تهييج مى‏كرد، اينها مى‏خواهند اين سنگر را بگيرند. خوب، اين را گرفتند، رها مى‏كنند؟ دانشگاه هم از باب اينكه در دنيا مثلاً دانشگاه اگر نباشد خوب نيست، يك دانشگاهى مى‏خواهند درست كنند مثل

صحيفه نور ج 13 صفحه 178

دانشگاه زمان آريامهر كه آنهائى كه از آن بيرون مى‏آيند همان‏هائى باشند كه در خدمت غرب باشند. اكثراً اينطور است يا در خدمت شرق باشند، دانشگاه هم خواهند در خدمت آنها باشد و حكومتى هم كه روى كار مى‏آيد و مجلس شورائى هم كه روى كار مى‏آيد، آن هم در خدمت آنها باشد. وقتى اين مصادر در خدمت آنها واقع شد، مردم اين ملت كارگر، كشاورز، بازارى، همه چيزهائى كه اينها به دست مى‏آورند، در خدمت آنهاست. اينها اساس را مى‏خواهند بگيرند و هر چيز را مى‏خواهند يك كارى كنند كه غربى بشود، استعمارى بشود. اينها مى‏خواهند اين كار را بكنند. مطلب اين نيست كه اينها با آخوند بد هستند براى اينكه با اسلام بد هستند. مى‏بينند آخوند براى اسلام دارد چه مى‏كند، چهار تا آخوند هم بد است، جهنم، اما نمى‏گويند چهار تا آخوند، ميگويند روحانيين، وضع اينطورى است اين يك نقشه‏اى نيست كه حالا كشيده باشند، اين نقشه اين است كه بعد از آنكه ديدند كه در اين صد سال، صد سال آخر، ديدند كه يك همچو قدرت‏هائى موجود است، خوب، بايد اين قدرت را بشكنند تا راه آنها باز بشود. تا يك چنين قدرتى هست، تا وقتى كه روحانى با دانشگاهى همراه هست، تا وقتى كه بازارى با روحانى، با دانشگاهى همراه هستند، تا وقتى كه ملت همه گروه‏هايشان با دولت، با همه ارگان‏هاى دولتى موافق هستند، خوب نمى‏توانند آنها كارى بكنند، نمى‏توانند آنها آسيب برسانند به يك كشورى كه همه قشرهايش با هم مجتمعند. دنيا اجازه نمى‏دهند به آنها بايد چه بكنند؟ بايد خرده خرده جلو بيايند، يك قدم جلو بيايند و سنگرگيرى كنند، مثل همين‏هائى كه حالا در مرز اين كار را مى‏كنند. يك قدم مى‏آيند جلو سنگرگيرند، بعد مى‏روند سراغ يكى ديگر. حالا يك روحانى، دو روحانى را بكوبند ديروز كسى به من گفت پريروز يا ديروز كه يك كسى مى گويد كه اينكه در راديو مى‏بينيد كه مردم چيز جمع مى‏كنند، مردم جمع مى‏كنند مى‏دهند، مردم جمع مى‏كنند مى‏دهند، اينها را اين آخوندها مى‏خورند اصلاً نمى‏فرستند به آنها. اينها مى‏خواهند يك قدم يك قدم پيش ببرند، حالا فرض كنيد روحانى را، فردا دانشگاهى، پس فردا دولت را در تظاهراتشان، به دولت هم تعرض بوده، ناشيگرى كردند، اينها مى‏خواهند كه آنهائى كه براى اسلام دارند خدمت مى‏كنند اينها را يكى يكى خلع سلاح كنند، بعد بماند يك اشخاصى كه هيچ كارى به اين كارها ندارند و دخالتى در امور ندارند و اگر عالم را آب ببرد آنها را خواب مى‏برد. اينها نقشه صحيح پيش خودشان درست كرده‏اند از زمان سابق براى حالا، و حالا بدتر ديدند. حالا از اسلام به حسب خارج ديدند چه جورى شد؛ ديدند كه اسلام همه قدرتمندها را از بين برد و بيرون كرد، وقتى ديدند اسلام يك همچو كاره‏اى است، با اسلام اينجا مخالفت مى‏خواهند بكنند.

بايد اين اسلام را حفظش كنند و در زير پرچم اسلام مجتمع بشوند

من اين نصيحتى كه مى‏كنم، براى شماست و براى نسل‏هاى آينده كه بدانند اين را كه هر وقت يك قلم فاسدى خواست مطلق روحانيت را از بين ببرد يا به يك صورتى منزوى كند، يا روحانى كه در بين ملت مؤثر است، او را خواست كه منعزل كند اين روى آن نقشه دارد عمل مى‏كند. روى نقشه‏اى كه

صحيفه نور ج 13 صفحه 179

داشتند و دارند و خواهند داشت و همه ما بايد بيدار باشيم، توجه داشته باشيم كه اينطور نشود كه يك وقت ما را متشتت كنند باز؛ و ماها را رو به هم قرار بدهند و يك دسته‏اى از آن طرف و يك دسته‏اى از اين طرف و يك دسته‏اى از آن طرف فرياد كنند و يك دسته از اين طرف فرياد كنند، ماها را مقابل هم قرار بدهند و نتيجه را آنها بگيرند. من به همه ملت اين سفارش را كنم، همه ملت‏هائى كه در دنيا هستند سفارش مى‏كنم، به همه ملت‏هائى كه در آتيه خواهند آمد سفارش مى‏كنم كه اساس اين است كه اسلام مخالف با مقاصدشان است و اسلام بايد يا نباشد يا اگر چنانچه يك صورتى باشد به دست اشخاصى باشد كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارند، يك آيه از قرآن مى‏گيرند، يك جمله از نهچ البلاغه را مى‏گيرند و به ديگرهايش هيچ كارى ندارند و با آن يك جمله مى‏خواهند نهج البلاغه و قرآن كريم و اسلام را از بين ببرند. اين جملاتى كه از دهان بعضى از اين منحرفين در مى‏آيد، در ديوارهاى عراق اين جملات هست همين حزب بعث كافر اين جملاتى كه اين اشخاص منحرف در اينجا ذكر كنند، در ديوارهاى نجف هم، در ديوارهاى ساير بلاد هم، در كربلا هم بعضى‏هايشان را من خودم ديدم. اين جملات نه اين است كه اينها به اسلام عقيده دارند، حزب بعث، اسلام را مخالف خودش مى‏داند نه اينكه اينها با اسلام آشنا هستند، اينها مى‏خواهند با شمشير اسلام خواهند اسلام را از بين ببرند همين‏ها كه در اين جا هستند و سينه مى‏زنند براى اسلام، بعضى‏شان با شمشير اسلام مى‏خواهند اسلام را از بين ببرند والا مسأله اگر يك مسأله‏اى بود و مثلاً فرض كنيد كه با روحانى‏ها مخالف بودند، روحانى‏ها هم فرض كنيد بد بودند كى حرف مى‏زد؟ اگر مسأله اين بود، اما مسأله اين نيست، مسأله اين است كه قرآن را به بازى مى‏گيرند، اينكه يك كلمه از قرآن را مى‏گيرد و به باقيش گويد من كار ندارم. حالا يادم آمد از يك نفرى كه من در جوانى مى‏خواستم مشرف شوم حضرت عبدالعظيم، يك نفر واعظ خيلى مقتدر، خيلى واعظ اما به اسلام خيلى كار نداشت، وقتى ديد من معمم هستم، به من گفت بيا اينجا بنشين پهلوى من، ما با اتوبوس مى‏خواستيم تا حضرت عبدالعظيم برويم. وقتى كه حرف‏هائى زد و چيزهائى گفت و من هم گوش كردم، تا نزديك شد به حضرت عبدالعظيم به شوفر گفت زود برو نماز مغرب قضا مى‏شود، با اينكه اول مغرب بود من به او گفتم كه نماز مغرب كه حالا قضا نمى‏شود. گفت يك روايتى دارد كه اگر تأخير بيندازند چه مى‏شود. گفتم خوب، آخر روايات ديگرى هم هست. گفت من به آنها كارى ندارم، مسأله اين است. مى‏گويد از نهج البلاغه اين كلمه‏اش را قبول دارم باقيش را قبول ندارم، از قرآن هم اين را نمى‏گويد، اين را ندارد. از قرآن يك كلمه‏اش را، يك جمله را مى‏گيرد اما نمى‏داند كه اين جمله مفسر دارد، در خود قرآن تفسير دارد، در روايات دارد از چيزهائى كه دراين زمان واقع شده. اين هم براى شكستن اسلام و روحانيت است. همين چيزهائى است كه همه اين اشخاص منحرف ادعا مى‏كنند كه ما اسلام را مى‏خواهيم بگوئيم اسلام غير آن اسلام سنتى. يكى از مصيبت‏ها اين است كه يك آدمى كه از اسلام نمى‏داند اسلام با سين است يا با صاد، از اسلام بى‏اطلاع است، از مدارك اسلام بى‏اطلاع است، اين يك كلمه را برمى‏دارد و مى‏رود پيش جوانان خواهند و داد مى‏زند و فرياد مى‏زند و جوان‏ها را وادار به يك كارى مى‏كند. يك نفر فقيهى

صحيفه نور ج 13 صفحه 180

كه 60 سال عمرش را صرف كرده در فقه و در مدارك فقه، حالا هم وقتى كه مى‏رسد به يك حكمى و مى‏بيند كه روى مدارك نمى‏تواند به طورى جذب بشود باز با احتياط از كنارش رد مى‏شود. لكن اين آدمى كه يك روز ننشسته در فقه نظر بكند و نمى‏تواند بنشيند نظر بكند، يك همچو آدم‏هائى خيال مى‏كنند كه حالائى كه مثلاً انقلاب شده، بايد در اسلام هم انقلاب بشود، اسلام هم بايد اينجورى بشود. اينها نمى‏فهمند يا بسياريشان هم فهميده هستند، لكن مى‏خواهند اساس را از بين ببرند، احكام اسلام را يكى يكى مى‏خواهند از بين ببرند. توجه داشته باشيد شما برادرها! من مى‏دانم كه شما قمى‏ها كه خدا حفظتان كند و همه بازارى‏هاى ايران، تهران، يزد، همه اينها علاقه مندند به اسلام. اينها زحمت كشيدند، خون دادند، جوان دادند براى اسلام. اينهائى كه همه چيزشان را براى اسلام دادند و حالا هم دارند مى‏دهند، اينهائى كه جوان‏هايشان را مى‏فرستادند به سرحد و مى‏بينند در معرض خطر است، در معرض كشته شدن است و بعضاً اگر كشته بشود تبريك گويند، يك همچو ملتى كه براى اسلام اينطور فداكارى كرده است، نخواهد كسى توانست كه به اين زودى‏ها منحرفش كند، باز دو سال نگذشته اينها را منحرف كند و برگرداند از اسلام. اينكه نخواهد شد، لكن شياطين نقشه مى‏كشند براى صد سال بعد از اين. آنها حوصله‏شان زياد است، از حالا نقشه مى‏كشند. خوب، وقتى كه اين نقشه عمل بشود ولو پنجاه سال، صد سال ديگر اينها نقشه‏هايش را مى‏كشند، از حالا شروع كنند يكى يكى مسجد را خالى‏اش كنند، آن مسجد را خالى كنند، آن را عوضش يك نفر آدمى كه از اسلام اطلاع ندارد و نمى‏داند نماز هم چند ركعت است، مى‏رود نماز مى‏خواند برايشان. بعد اين، يكى يكى، وقتى اينها چيز شد بعد مى‏روند سراغ يكى ديگر. ما بايد در اين زمان و نسل‏هاى آتيه بايد در زمان‏هاى خودشان توجه به اين داشته باشند كه شياطين در كمينند، شياطين دنبال اين هستند كه اين اسلام را بشكنند، شياطين آنچه كه از اسلام ديدند از هيچى نديدند. در عين حالى كه روحانيت مسيح مثل روحانيت اسلام نيست، آنها روحانيتى است كه فقط در كليساست. اينها معذلك همان روحانيت آنجا را هم در آنوقت شكستند، همان مقدار از روحانيت كمى كه در آنجا بود، باز آن را شكستند و گفتند بايد شما برويد در كليسا و مشغول عبادت بشويد و سياست را به امپراطور واگذار كنيد. همين حرفى است كه پريروز در قم گفتند، اين همانى است كه انگليس‏ها سابقاً و امريكا هم حالا دارد گويد و ديگران هم مى‏گويند.

ما بايد، نسل‏هاى آتيه بايد متوجه باشند كه اين اسلام را حفظش كنند، در زير پرچم اسلام مجتمع بشوند. و اسلام همه چيز دارد، اسلام هم دنيا دارد، هم آخرت دارد، اسلام همه بعدها را نظر به آن دارد. حكومت اسلامى مثل حكومت‏هاى ديگر نيست كه فقط به يك بعد نظر داشته باشند، حكومت اسلامى حكومتى است كه همه اگر انشاء الله پياده بشود، انشاء الله اگر چنانچه موفق شود اين ملت و اسلام به آنطورى كه هست، به آنطورى كه بر پيغمبر اكرم نازل شده است قرآن كريم، احاديث ائمه، احاديث اسلام، به آنطور اگر بشود، سعادت دنيا و آخرت ملت‏ها را ضمانت كرده است و مى‏كند.

صحيفه نور ج 13 صفحه 181

انقلاب اسلامى ما، پرثمرترين و كم ضايعه‏ترين انقلاب جهان

البته يك انقلاب وقتى كه واقع مى‏شود، هيچ كس نبايد توقع داشته باشد كه فرداى آن انقلاب، همه كارها درست بشود. اين امر غير معقولى است. انقلاب شوروى كه به شصت و چهارمين سالش وارد شد، باز هم نتوانستند درست اداره‏اش كنند، و انقلاب‏هاى ديگر كه بيست سال، ده سال از آن مى‏گذرد، باز نتوانستند كه مهارش كنند. اين انقلاب براى اينكه انقلابى نبوده است كه يك حزبى اين انقلاب را درست كرده باشد، يك گروهى اين انقلاب را درست كرده باشد، انقلابى بوده است كه از متن خود ملت بوده است و براى اسلام بوده است. وقتى انقلابى براى اسلام شد و از متن خود جامعه شد، اين آن انقلاب‏ها و آن اثراتى كه بعد از انقلاب در جاهاى ديگر هست كمتر دارد، اما نمى‏شود كه هيچى نداشته باشد. در يك انقلاب اسلامى يك عده كثيرى هستند، كثير فى الجمله‏اى هستند كه اينها محروم مى‏شوند از آن دزدى‏ها و از آن كلاهبردارى‏ها، اينها مخالفند. خارجى‏ها هم كه محروم شدند از آن چپاولگريشان، آنها هم دست‏بردار نيستند، آنها هم عمال دارند در اينجا و دار و دسته دارند. اين دار و دسته‏ها كه وقتى جمع شدند وبه هم پيوستند، خوب، يك جمعيتى هستند، اما نه اين است كه در مقابل اين سيل خروشان ملت چيزى باشند.

تا امروز شما هيچ انقلابى را پيدا نخواهيد كرد كه مثل انقلاب ايران پر ثمر و كم ضايعه، انقلاب‏ها كه شده است يك ميليون جمعيت را يك وقت مى‏گذاشتند جلو مسلسل‏كشتند، تمام مطبوعات از بين مى‏رفت، تمام حزب‏ها را تعطيل مى‏كردند و سرانشان را حبس مى‏كردند. در يك نوشته‏اى كه چند وقت پيش از اين پيش من آورد، كه حالا درست هم همه‏اش را يادم نيست نوشته بود كه يك ميليون كشته و يك ميليون و نيم هم حبسى، تمام روزنامه‏ها تعطيل، يك روزنامه دو روزنامه دولتى هست. تمام درها را در اول انقلاب مى‏بندند به روى خودشان و مشغول مى‏شوند به جنايت. شما در تمام دنيا انقلاباتى را كه ملاحظه كنيد، هيچ انقلابى مثل ايران نبود كه به اتكاى اينكه مردم مسلمند و مردم خودشان انقلاب كردند، درها باز بود بر همه جمعيت‏ها، مطبوعات تا چند ماه باز بود، هر كس هر چه مى‏خواست مى‏نوشت، حالا هم بعضى‏ها كه منحرفند، دارند نويسند و در عرض دو سال كه بر اين مملكت گذشته است و انقلاب گذشته است، تمام چيزهايش كه بايد بشود، مجلس و نمى‏دانم چه و رئيس جمهوريش، همه چيزش درست شده و همه را هم مردم رأى داده‏اند، در اين، بعد از اينكه مدت‏ها حكومت عراق نه قانون داشت، نه مجلس داشت، نه چيز ديگر، فقط يك مجلس انقلاب بود و با همه خشونت‏ها كارها را انجام مى‏دادند، بعد كه مى‏خواستند مجلس درست بكنند و رأى بگيرند اعلام كردند كه هركس رأى ندهد يا در مجلس‏شان از قرارى يكى از علما گفت اين را كه آمده بود از آنجا، در مجلس‏شان گذراندند كه هر كس مخالف، به هر جور مخالفتى بكند، حكمش اعدام است، اعدام است. يعنى اگر به شما بگويند كه امروز شما برويد آنجا، شما نرويد، حكمتان اعدام است، نه مخالف دولت، مخالف با اين مثلاً سازمان امنيت يك چيزى بگويند، بگويند شما نماز نرو، چنانچه اينطور شد يكى از علماى آنجا به او گفتند نماز نرو، نماز رفت، او را با يك عده‏اى گرفتند خودش را كشتند،

صحيفه نور ج 13 صفحه 182

آن عده را هم حبس كردند اينها يك همچو اعلام مى‏كردند كه هر كس مخالفت كند با امر حاكم، حكمش اعدام است، و بعد اعلام كردند كه هر كس رأى ندهد، حكمش اعدام است. رأى داد نشان اينجورى بود، رأى آزاد يعنى آزادى كه ياراى بدهى يا كشته بشوى. ايران از 35 ميليون جمعيت 22 ميليون رأى داد بر جمهورى اسلامى سابقه در دنيا ندارد، سابقه ندارد 35 ميليون جمعيت 22 ميليون رأى دادند بر جمهورى اسلامى. اين معنايش اين است كه اتفاق آراء بوده است، لكن آن عده ديگر همچو هست و مريض هست و غيره، يك همچو وضعى است. كجا ما يك همچو چيزى داريم؟ حفظ كنيد يك همچو وحدتى را، نگهش داريد اين را. اينهائى كه نق مى‏زنند براى نمى‏دانم چه و چه، اينها متوجه نيستند كه اين صف‏ها، الان درشوروى به يك كسى كه اينجا بود خودش گفت نوشته، گفت پسر من آنجاست و به من نوشته، نوشته اين صف‏ها در آنجا هست، در شوروى كه شصت و چند سال است انقلاب كرده است و به خيال خودش انقلاب اين چيزها را دارد.

شما اسلام را مى‏خواهيد، اسلام كه مى‏خواهيد زنده كنيد اسلام را البته فداكارى مى‏خواهد، بدون فداكارى كه نمى‏شود آدم يك اسلامى را زنده كند. همين فداكارى بود كه در صدر اسلام خود پيغمبر اسلام و اولياى اسلام كردند. حالا نوبت شماست، نوبت ماست. انشاء الله خداوند همه شما را تأييد كند، موفق باشيد، مؤيد باشيد. و اين را هم باز تأكيد كنم كه انشاءالله فردا و پس فردا كه راهپيمائى‏هائى هست، عزادارى‏ها بايد باشد، منتها عزادارى يك وقت در يك جائى است و يك وقت همه در خيابان‏ها عزادارى مى‏كنند. انشاء الله همه مؤيد و موفق باشيد.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 187

تاريخ: 15/9/59

بيانات امام خمينى در جمع استانداران سراسر كشور

آن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جدائى مردم از آن دولت است آن عبارت از كيفيت عمل همه دستگاه‏هاست

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من يك مطلب راجع به آقايان استاندارها كه تشريف دارند و عموم استاندارها و عموم ادارات دولتى و عموم كسانى كه در جمهورى اسلامى دست‏اندر كار هستند چه لشگرى، چه كشورى. من از زمان احمد شاه تا حالا اين رژيم زمان احمدشاه را ديده‏ام، اواخر آن رژيم را از زمان رضاشاه و پسرش را تمامش را تا منتهى شده به حالا. آن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جدائى مردم از آن دولت هستند آن عبارت از كيفيت مسلمان‏هاست، كيفيت عمل همه دستگاه‏هاست، يعنى يك حكومتى كه در يك جايى مى‏رود، در مركز كارهايش را درست كرده بود و رشوه‏هايش را به آنهايى كه بايد بدهد، داده بود، آنها هم اجازه اينكه هر كارى مى‏خواهد بكند داده بودند و هر كارى در آنجا مى‏كرد يا كسى جرات نمى‏كرد صحبت كند يا اگر مى‏كرد اثر نداشت. اين منحصر به آن رده بالا نداشت همه رده‏ها تا آخر وضع اينطورى بود. در بعضى از اوقات، در بعضى از جاها يك حكومتى كه آنوقت مى‏خواست برود، كه حالا استاندار بوده، از فرض كنيد خراسان مى‏خواست يك كسى برود به حسب اختلاف در آمد در آنجا براى استاندار و براى حكومت، او اجاره مى‏كرد آنجا را، تيول بود خراسان، تيول مثلاً فلان شاهزاده بود و چقدر به شاه يا به دستگاه داد و آنجا را تيول مى‏كرد و بعد هم آنجا هر كارى مى‏خواست مى‏كرد. بايد آن چيزى را كه داده است در آورد و مضاعف بر او، زياد براى خودش و دوستانش ذخيره كند. وهمين طور نظامى‏ها، ژاندارمرى مثلاً فرض كنيد كه كلانترى‏ها يا، همه باب اين باب بوده است. اگر كسى آن مسائل آنوقت را درست بررسى بكند و بنويسد، يك كتاب قطورى خواهد شد كه چه مى‏كردند اينها با مردم و از صدر تا ذيل وضع همين طور بود. زمان رضا شاه از باب اينكه همه دزدى‏ها منحصر به خودش بود، انحصار دست خودش بود، حكومت‏ها به اين قدرت نبودند، زمان احمدشاه اينطور نبود كه خود آنها بتوانند همه برداشت‏ها را براى خودشان بكنند، اين بود كه دار و دسته‏هائى كه مى‏فرستادند اين بساط را درست كردند. زمان رضاشاه همه دزدى‏ها از گردنه‏ها رفته بود تهران، همه زلى‏ها از همه جا متمركز شده بود در خود دستگاه دولتى و از همه بالاتر خود رضاشاه و امثال اينها و اين اسباب اين شده بود كه مردم با دستگاه‏هاى دولتى مطلقاً

صحيفه نور ج 13 صفحه 188

مخالف بودند منتها جرأت نمى‏كردند حرف بزنند، بعضى وقت‏ها هم مى‏كردند جرأت. من يادم است بچه بودم كه حكومت خمين يك نفر از خان‏ها را گرفته بود بعد از دو سه شب، سه چهار شب ريختند خان‏ها و حكومت را گرفتند و حبسى خودشان را بيرون آوردند و حكومت را به اسيرى بردند، واحدى از مردم هيچ، همچو نبود كه چرا بگويند، خوشحال هم بودند، شايد بعضى‏شان هم منزل حكومت را آمدند تتمه را غارت كردند. من شاهد قضيه بودم كه آن خانه‏اى كه حكومت را از آن بردند، من بچه بودم پشت يك درى ايستاده بودم و نگاه مى‏كردم به وضع آنها كه آنها حمله كرده بودند و حكومت هم مرد قلدرى بود، او هم باز آنوقت ده تيرى داشت او، او هم حمله مى‏كرد و يك نفر را هم ظاهراً از آنها كشته بود لكن بعد اسير شد. اين وضع حكومت بود در آنجا كه شرح طولانى دارد و زمان رضاشاه را هر كه يادش باشد مى‏داند چه قضايا واقع شد و زمان محمدرضا هم كه همه يادتان هست. اين اسباب اين شد كه دولت مقابل ملت، ارتش مقابل ملت، همه هم مقابل ملت بودند، يعنى هر چه مى‏توانستند اين كلانترى‏ها و اين ارتش و اين ژاندارمرى و اينها هر چه مى‏توانستند از مردم اخاذى مى‏كردند به زور، به ارعاب شايد يادتان باشد، كه اين را گفتم، نمى‏دانم، در مطبوعات لابد نبوده، رضاخان يك وقتى كه وارد شده بود در ژاندارمرى، دست‏هايش را در جيبش گذاشته بود، وقتى كه وارد شده بود. گفته بود مى‏ترسم از جيبم بدزدند. اين ممكن است كه اولاً راه نشان دادن به آنها باشد كه بايد دزديد ولو از من، و ممكن است معرفى آنها باشد به اينكه وضع اينطورى است، همه ملت هم دستشان در جيبشان بايد باشد كه خود اعلى‏حضرت ندزدند، مسأله اين است.

بايد لفظاً و عملاً به مردم حالى كنند كه ما خدمتگزاريم

دولت و همه ارگان‏هاى دولتى كه شما آقايان هم در هر استانى در رأس هستيد، بايد فكر اين مسائل را، اين تاريخ آخر اين زمان‏ها را يك قدرى مطالعه كنيد. نه آن تاريخى كه براى شاه نوشتند آنها تاريخ نيستند، آنها دروغ هستند، مشاهده كنيد و كارهاى اينها را ببينيد و ببينيد كه چرا ملت از اينها جدا بود چرا كارشكنى مى‏كرد ملت؟ من يادم است اين را، شايد خيلى شما يادتان است اينها هم خيلى‏هايتان يادتان است كه وقتى اين متفقين از اطراف ريختند به ايران و زمان رضاخان ريختند به ايران و آن مردم آنقدر خوف داشتند از اينها كه آيا چه خواهند كرد لكن خوشحال بودند از اينكه رضاخان را بردند، يكى از بركات اين هجوم را با اينكه همه اشكالات را مردم در نظرشان اين بود كه چه خواهد شد و چه خواهند كرد، لكن اين معنا مثل اينكه يك هديه‏اى بود آسمانى براى اينها رسيده بود كه رضاخان رفت و مع الاسف آنوقت اشخاصى كه خود ملت يك رأسى كه بتواند آنها را جمع بكند، نبود كه پسر رضاخان را آنها گذاشتند اينجا و در صورتى كه اگر آنوقت در دو سه تا شهر تظاهر مى‏شد به ضد، نمى‏گذاشتند او را، لگن هيچ كس حرف نزد تا اينكه آن خوف سابق بود و ريخته نشده بود آن خوف، از اين جهت مردم جرأت نمى‏كردند، كسى هم نبود كه آنها را وادار كند به يك همچو مسائلى، شايد اگر مرحوم مدرس در آنوقت بود، آن كار را مى‏كرد لكن كسى نبود كه اين كارها را بكند.

صحيفه نور ج 13 صفحه 189

اين قصه‏ها كه من براى شما مى‏گويم خيلى هم خودتان مى‏دانيد، اين راهى است براى همه شماها و همه كسانى كه دست‏اندر كار هستند و امور مملكت را مى‏گردانند به هر جورى كه هست كه بفهمند كه حكومت‏ها از بالا گرفته، رئيس جمهور گرفته تا آنجاهائى كه در ده، يك نفرى، فرض كنيد بخشدار است اينها بايد در خدمت ملت باشند. اگر اينها در خدمت ملت نباشند باز كم كم همان خواهد شد كه در زمان آنها شد. حالا بدتر از آنوقت است، براى اينكه حالا مردم ديگر آن خوف را ندارند از هيچ كس. اينها تا آمدند خوف ايجاد كنند، يكى دو نسل بعدش شايد ثمر برسد، خيال نكنند كه مثلاً اگر بخواهند يك نفر يا چند نفر ديكتاتورى بكنند در اين نسل، مى‏شود، نه نمى‏شود. اين يك مطلبى است كه اگر حالا پايه‏اش ريخته شد، در دو نسل ديگر آنوقت نتيجه گرفته مى‏شود يعنى اينها كارش را مى‏كنند، آنها نتيجه‏اش را مى‏گيرند. از اين جهت ما بايد درست همه ملت و همه استاندارها و همه كسانى كه دست‏اندر كار هستند اينها، مواجهه با ملت اينطور نباشد كه در آنوقت بود كه يك بيچاره‏اى اگر خواست استاندار را ببيند نتواند تا آخر، يك كسى كه به او ظلم شده است اگر مى‏خواست حكومت يك شهرى را ببيند، فرض است كه استاندار يك فرض كنيد ناحيه باشد اصلاً قدرت اين را نداشت كه، همچو جرأتى به خودش نمى‏داد كه من ببينم ايشان را. جرأت نبود يك همچو چيزى، نمى‏شد يك همچو چيزها، از اين جهت عقده‏ها در دل مردم همين طور انباشته شد تا يك وقتى كه آن عقده‏ها باز شد و آن كار را انجام دادند. ماها بايد متوجه اين مسائل باشيم كه حالا اينكه دست شما آقايان آمده است حكومت و دست بالاترى آمده است حكومت خوى مثلاً، توجه به اين معنا باشد كه بايد اينها در خدمت مردم باشند و به مردم حالى كنند كه ما خدمتگزاريم، حالى كنند لفظاً، حالى كنند عملاً. در عمل اينطور باشد كه مردم ببينند كه اين استاندارى كه آمده است در اينجا، آمده است خدمت كند به مردم، مشغول خدمت به مردم است و وقتى مردم ببينند كه كسى مشغول به خدمت است ديگر دعوا ندارند با او، دعوا آنجا پيدا مى‏شود كه ببينند آمده است كه مردم را داغ كند، آمده كه با هر وسيله‏اى اخاذى بكند، آمده است قدرت خودش را تثبيت كند. وقتى مردم ببينند كه يك نفرى مى‏خواهد قدرت خودش را تثبيت كند، مردم با او مخالف مى‏شوند و حالا هم مى‏گويند مردم، مثل آنوقت نيست كه عقده بشود، حالا ديگر عقده‏ها شكافته شده است، حالا ديگر اجازه نمى‏دهند به كسى كه بخواهد اين كارها را بكند، اين جز آبروريزى خود آنها چيز ديگرى بار نمى‏آورد. آدم عاقل فرضاً اگر يك نفرى باشد كه در باطنش يك ديكتاتوريى باشد، خوب، در شرق تقريباً اين جورى هست، خيلى، غرب هم هست، همه جا هست، انسان اينجورى است. بر فرض اينكه باشد لكن بايد اگر عقل دارد اين را حالا ذخيره كند براى يك وقتى كه اگر وقت باشد، نه براى هم (حالا) عجله نكند در كار، اين عجله اسباب اين است كه انسان را از بين ببرد. در هر صورت من عرضم به آقايان اين است كه منحصر به شما هم نيست، به هر كس هست اين است كه توجه كنيد به اينكه هم صلاح خود شماست و هم صلاح كشور شماست و هم صلاح ملت است كه شما با مردم دوست باشيد، مردم احساس كنند كه اينها دوست‏هاى آنها هستند كه آمده‏اند براى اينكه مثلاً فرض كنيد كه ژاندارمرى مثل آنوقت نباشد كه مردم از ترس او

صحيفه نور ج 13 صفحه 190

نمى‏توانستند عبور كنند نه از دست دزدها، مثل عرض مى‏كنم كه شهربانى نباشد كه مردم از ترس آنها نمى‏توانستند اظهار بكنند كه يك كسى به ما چه كرده است. شايد شما آنوقت در شهربانى نرفته باشيد يا رفته باشيد شايد هم، در اين كلانترى‏ها كه مردم كار داشتند عزا مى‏گرفتند. اگر مى‏خواستند بروند توى كلانترى، آيا چه خواهدشد؟ يك مظلومى مى‏خواهد برود آن چيزى كه به او شده است آن ظلمى كه شده است به اينها بگويد، عزا مى‏گرفتند چطور ما برويم توى اينجا، اين مثل از حبس بدتر بودند اينها، اينها يك چيز عجيبى بود، يك ارعاب عجيبى كرده بودند، بنابراين بود كه ايجاد خوف بكنند در مردم، ارعاب كنند مردم را كه كسى در ذهنش هم نيايد كه مخالفت كند. اين بساط بنابراين بوده است، حالا يا تعليم بالاترها بوده است يا خودشان، شيطنت خودشان. در هر صورت ما براى خاطر حفظ يك كشورى، براى خاطر استقلال يك كشورى كه باز يك قدرت‏هائى نيايند دوباره در كشور ما و بخواهند چه بكنند، بايد مردم را نگه داريد. هر كدام در هر جا كه هستيد مردم را همراه خودتان نگه داريد و مردم را با هم جوش بدهيد يعنى صحبت‏هائى كه مى‏كنيد، در مجالسى كه مردم دارند، برويد صحبت كنيد براى مردم و مردم را آگاه كنيد كه اين بساطى كه فرض كنيد كه بعضى از روشنفكرها خواهند درست بكنند، اين بساط، بساطى است كه اگر اشتباه كرده‏اند خوب، اشتباه است يا اگر يك نقشه‏اى در كار هست كه يك همچو كارهايى بشود، نقشه‏اش را به هم بزنند، مردم با هم باشند. آقا مردم تا حالا در اين چند سال آخر كه چقدر اينها زحمت كشيده‏اند، مردم خيلى خوبند، مردم ما واقعاً خوبند شايد نظير ملت ايران در هيچ جا نباشد، ماها بديم، آنها خيلى خوبند. من گاهى در ذهنم اين معنا مى‏آيد كه اگر چنانچه در آخرت من خودم را مى‏گويم من جهنم بروم آن كسى كه براى من يك كارى كرده، به خيال اينكه من آدم هستم براى من يك كارى كرده است در بهشت باشد، مى‏گويند بهشت مشرف به جهنم است، مى‏بينند آنها را، خوب من چه جواب بدهم به او، اينها به من بگويند كه ما براى تو مثلاً الله اكبر گفتيم تظاهر كرديم تو جورى بودى كه رفتى جهنم و ما براى خاطر تو بهشت رفتيم تو خودت ملعون بودى، رفتى جهنم. اين مردم خوبند، اين خوب‏ها را نگه داريد، اين مردم خوب را با خودتان همراه كنيد. وقتى تمام استان‏ها، اشخاصى كه در استاندارى هستند، تمام استاندارها بنا را بر اين بگذارند كه كارهاى خودشان را خوب انجام بدهند، در خدمت مردم باشند، حالى كنند به مردم كه حكومت اسلامى، حكومت خدمت است، پيغمبر اكرم خدمتگزار مردم بود با آنكه مقامش آن بود ولى خدمتگزار بود، خدمت مى‏كرد. آن قصه مالك اشتر را من كراراً گفته‏ام: عبور مى‏كرد از يك جائى سردار اول اسلام بود، از يك جايى عبور مى‏كرد يك كسى نشناخت و يك فحشى داد، يك چيزى گفت، وقتى رد شد آن كسى كه آنجا نشسته بود گفت: تو او را شناختى؟ گفت نه. گفت: مالك اشتر بود، دويد مردك، ديد رفته مسجد، رفته مسجد نماز مى‏خواند، رفت عذرخواهى كرد.گفت: من نيامدم مسجد الا اينكه براى تو طلب مغفرت بكنم، اين يك كلمه ببينيد چه مى‏كند با قلب آن آدم.

صحيفه نور ج 13 صفحه 191

بايد جورى باشيد كه مردم مثل برادر شما را در آغوش بگيرند، مملكتتان با اين ترتيب حفظ خواهد شد

اين قلب‏هاى صاف پاك مردم را نگه داريد، اين كشاورزها و نمى‏دانم كارگرها و اينها بودند كه شما را به استاندارى رساندند والا شما را استاندار نمى‏كردند. زمان رضاشاه هيچ كدامتان استاندار بوده‏ايد؟! راه نمى‏دادند شما را، اين مردم بودند كه اين دولت را بوجود آوردند و اين رئيس جمهور را، رئيس جمهور كردند و عرض مى‏كنم اين مملكت را برگرداندند از آن حالى كه يك حاكمى كه وارد يك جايى مى‏شد هزار جور فساد مى‏كرد حالا آنجور نباشد. ما بايد درست توجه داشته باشيم به اين مسائل و خدا را حاضر ببينيم همه جا، در قلوب ما حاضر است، در هر مجلس حاضراست، ما در محضر خدا هستيم، وقتى ما در محضر خدا هستيم، بندگان خدا كه عزيز خدا هستند در محضر خدا ما به آنها اذيت بكنيم اين جرم بخشودنى نيست. بايد نگه داريد اين مردم را. اگر بخواهيد كشور شما دوباره اسير نشود و همه چيز را از شما نگيرند و اين پنجاه سال اختناقى كه بعضى از شماها يادتان هست و ده، پانزده سال كه بعضى يادتان هست، همه يادتان هست، آن اختناق دوباره بوجود نيايد و آن ذلتى كه براى همه بود، براى بزرگان بيشتر بود منتها نمى‏فهميدند، اينها اينقدر قلبشان ظلمانى شده بود كه نمى‏توانستند ادراك كنند. من خدا مى‏داند اين مطلب هيچ از يادم رود كه وقتى ديدم يك كسى كه خودش را شاه يك كشورى مى‏داند، ما التبه هيچ وقت او را نپذيرفته بوديم به اينكه اين شاه است، اين يك دزدى بود آمده بود اينجا به زور، اما يك كسى كه به عنوان شاهى، مردم ممالك ديگر شناخته بودند او را، در مقابل نيكسون بود، نيكسون گمان مى‏كنم بود، جانسون بود، او آنجا ايستاده بود و او اينجا ايستاده بود، او اصلاً توى صورت او نگاه نمى‏كرد، از خودش، عينكش را برداشته بود، چشمش را از آن طرف دوخته بود، اين هم مثل يك بچه مكتبى كه مقابل آن معلم‏هاى سابق بود نه حالا، معلم‏هاى سابق، اينطور ايستاده بود. من خجالت مى‏كشيدم از اينكه، خوب، ما در مملكتمان يك نفر مقامى كه عالم او را شناخته‏اند به اينكه او مثلاً شاه ايران است، او در مقابل يك رئيس جمهور آنطور ذليل هست، چرا بايد باشد؟ براى اينكه مى‏خواهد از آنجا اجازه حكومت بگيرد و اينجا بچاپد، همان كارى كه خود آن سلاطين سابق هم كردند و نخست وزيرهاى آنوقت و نمى‏دانم فرمانفرماهاى آنوقت مى‏كردند كه به تيول مى‏دادند كشور چيز را، حكومت‏هاى تكه تكه را، همين كار را مى‏خواهد او بكند كه آنها اجازه غارت بدهند، بيايد هر كارى بكند آنها هم نگذارند كسى صدايش در بيايد. خوب، اگر بخواهيد كه برنگردد اين اوضاع، من چند روز ديگر بيشتر نيستم اما مملكت، مملكت شماست، مملكت، مملكت ايران است، اگر ايرانى‏ها از آن صدر تا آن ذيل بخواهند كه اين مملكت‏شان اينطورى كه حالا پيش خودشان هست و انشاء الله اين غائله‏ها هم ختم مى‏شود، به خير ختم مى‏شود انشاء الله، اگر بخواهيد مملكت‏تان مال خودتان باشد و مال خود اين ملت باشد، بايد اين ملت را به همان گرمى‏اى كه هست نگه داريد و تخيل اينكه ما يا به شرق متمايل باشيم يا به غرب متمايل باشيم اين در ذهنتان اصلاً ديگر وارد نشود و نگذاريد در ذهن كسان ديگرى كه با شما تماس دارند يا ملت وارد بشود، اينها را

صحيفه نور ج 13 صفحه 192

همين طور منسجم نگه داريد. يك ملت اصلاً نظير ندارد اين، اگر زمان محمدرضا يك جنگى واقع مى‏شد، آن در مثلاً فرض كنيد در اهواز واقع مى‏شد، در خراسان برايش زن‏ها نان مى‏پختند؟! دعا مى‏كردند كه انشاء الله شكست بخورد، حالا وضع اينطورى است. در كجاى دنيا شما سراغ داريد يك همچو مطلبى يك همچو پشتيبانى مردم از حكومت، از ارتش، سراغ نداريم ما جائى در اين، نظير نداشته است اين، در تاريخ هم نمى‏توانيد پيدا بكنيد، از بچه‏هاى كوچكى كه ده تومان دارند مى‏دهند به، براى ارتشى كه آنجا، قواى مسلحه‏اى كه آنجا كار مى‏كنند با آن پيرزن هشتاد ساله‏اى كه چند تا تخم‏مرغ دارد، اين ارزش دارد، ارزش اينها زياد است اما بايد حفظ كنيم اين ارزش را. پيروزى مملك ما براى همين ارزش‏هاست، اين پيروزى قلوب، بالاتر از پيروزى كشور است. از قلوب اينطور، اينطور فتح قلوب بالاتر از فتح كشورهاست، اين را حفظش بكنيد و دائماً در نظرتان باشد كه ما يك بنده خدايى هستيم كه اين مردم ما را به اين محل رساندند و ما براى آنها بايد خدمت بكنيم. رئيس جمهور بايد فكر بكند كه اين مردم كوچه و بازار من را از پاريس آوردند اينجا و رئيس جمهور كردند، من بايد خدمت بكنم به مردم. نخست وزير بايد فكر همين معنا باشد كه اين مردم بودند كه من را از حبس‏ها و زجرهاى آنجا بيرون آوردند و نخست وزير كردند، من بايد خدمت به آنها بكنم. شما آقايان هم همين طور، هر كدام كه در آنوقت زجر كشيديد و حبس رفتيد همين ملت شما را نجات داده است، هر كدام هم كه نبوديد، اصلش مملكت يك حبسى بود، تمام كشور يك زندانى بود براى همه، بنابراين آن چيزى كه اساس است در اين مملكت، هم سياست اقتضا مى‏كند، هم ديانت اقتضا مى‏كند، هم انصاف و وجدان اقتضا مى‏كند، اين است كه اين خدمتگزارهايى كه مجانى براى شما دارند خدمت مى‏كنند و براى حكومت دارند خدمت مى‏كنند، اينها را ارجشان را بدانيد و بدانيد كه اگر خداى نخواسته اين پيوند سست بشود و گسسته بشود، خداى نخواسته كار همان است كه اول بود، حالا نشود چند وقت ديگر، چند وقت ديگر. از حالا بايد اين بنيان محكم باشد، اين بنيان بايد هميشه دنبال استحكامش باشيد و اين استحكام را هر كدام شما در محل‏تان عهده دارش هستيد، يعنى يك تكليف شرعى، وجدانى است كه شما نگذاريد در هر جايى كه هستيد آن كسانى كه در زير نظر شما وزير عرض كنم حكومت شما هست به مردم بد سلوكى كنند، مردم را بپذيريد براى خودتان، برويد توى مردم، جدا نشويد از مردم. آنوقت اينطور بود كه مردم را نمى‏پذيرفتند، جدا بودند از مردم. اگر محمدرضا مى‏خواست از يك راهى برود، چند روز از قبلش بايد همه آنجا را، خانه‏ها را كنترل كنند تا بتواند از آنجا عبور كند، اين سلطنت نيست كه، اين ذلت است، اسمش را سلطنت گذارند. بايد جورى باشيد كه مردم مثل برادر شما را در آغوش بگيرند، الان اينجورند مردم، اين را حفظش كنيد، مملكتتان با اين ترتيب حفظ خواهد شد، هر روزى براى مملكت مشكل پيدا مى‏شود، حلالش خود مردم. الان اين مشكلى براى كشور ما پيدا شده است خوب مردم دارند كمك مى‏كنند. حلالش خود اين مردم هستند، اين پشتيبانى عظيمى كه مردم مى‏كنند و آن حضورى كه خودشان دارند و خودشان هست، از خودشان مى‏دانند همه چيز را، ارتش را از خودشان مى‏دانند، همه چيز را از خودشان

صحيفه نور ج 13 صفحه 193

مى‏دانند، اين بايد حفظ بشود تا حفظ بشويم، تا كشورتان حفظ بشود و اگر خداى نخواسته اين از دست ما برود، ما برمى‏گرديم به آنطورى كه اول بوديم.

كارهاى انجام شده را به مردم عرضه كنيد تا شياطين نگويند كارى نشده‏

و من خوف اين را دارم كه ما نعمت خدا كه به ما داده است و همه آنها از جانب خداى تبارك و تعالى بوده است ما كفران اين نعمت را بكنيم و عنايت خدا از ما منحرف بشود، ما خودمان اسباب اين بشويم و ما بدتر از آنكه بوديم بشويم.

اما مشكلاتى كه شما گفتيد و آقايان گفتند من نه اينكه نشنيده بودم من گزارش زياد برايم مى‏رسد، اينها انشاءالله كم‏كم بايد رفع بشود و رفع مى‏شود و در صدد هم هستند و من هم تعقيب خواهم كرد و شايد همين دو روز هم بيايند اينجا، من تعقيب خواهم كرد اين را و من براى همين جهت هستم. يك مملكتى كه دو سال است با آن زحمت‏ها و با آن رنج‏ها فتح شده است و يك مملكتى گذاشته‏اند كه آنهمه عيب دارد، آنهمه عيب را گذاشته‏اند و فرار كردند اصلاً مال مردم را، مال ملت را برداشتند، غارت كردند و رفتند، اينهايى كه از زمين‏هايشان و نمى‏دانم چه‏شان مصادره شده، بيشتر از اين را بدهكار هستند اينجا. غارت كردند اين مملكت را رفتند، محمدرضا گفته بود كه من مملكت را خراب مى‏كنم مى‏روم، درست گفت، خراب كردند و رفتند منتها ما خيال مى‏كرديم كه خرابى به اين است كه مثلاً بمباران كنند و بروند، آنها خراب بدتر كردند براى اينكه بمباران يك دفعه مى‏شود و تمام، اما اينها ريشه اقتصاد ما را از بين بردند كه حالا سال‏هاى طولانى بايد زحمت بكشند مردم تا اين خرابى‏ها را جبران كنند و اين كارهايى كه شماها انجام مى‏دهيد، من اين را از زمانى كه آقاى مهندس بازرگان نخست‏وزير بودند، به ايشان كراراً گفتم با يك مثلى و حالا به شما عرض مى‏كنم. من عرض كردم به ايشان كه يك مرغ يك تخم مى‏كند، ببينيد چقدر هياهو مى‏زند، چه اعلام‏هائى مى‏دهد، فريادهايى مى‏زند يك تخم كرده، شما كار مى‏كنيد و سكوت، خيال نكنيد كه ما براى خدا سكوت مى‏كنيم، خير براى خدا بگوئيد، براى اينكه اين مملكت را اين شياطين دنبال اين هستند كه بگويند هيچ كارى نشد، جمهورى اسلامى آمد و هيچى، مثل اول. اين بى‏انصاف‏ها كه حالا خودشان افسار گسيخته هستند و توى خيابان‏ها و همه جا با افسار گسيختگى دارند هر شرارتى مى‏خواهند بكنند و آنوقت نفسشان نمى‏توانست در بيايد حالامى گويند چيزى نشده است، جمهورى اسلامى آمده و آن هم هيچ كارى نكرد، در صورتى كه آنطورى كه به من گزارش مى‏شود اين مقدارى كه جمهورى اسلامى به مردم، با همه گرفتارهايى كه داشته در ظرف اين دو سال، يك سال و نيم انجام داده، بيشتر از آن مقدارى است كه در طول سلطنت اينها، كارى نكردند آنها، بيشتر از آن مقدارى است كه يك حكومت عادلى در آنوقت مى‏كرد لكن گفته نمى‏شود، مردم را، شما عرضه نمى‏داريد.

در هر صورت اين هم جزء نقص است، ما بايد هر كارى مى‏كنيم شماها آقايان هر كارى كه مى‏كنيد عرضه كنيد به مطبوعات، در راديو تلويزيون، در راديو، در مطبوعات عرضه كنيد. گاهى مثلاً

صحيفه نور ج 13 صفحه 194

يك چيزى در تلويزيون فيلم مختصرى مى‏آيد خيال مى‏كنند مردم همين بود در صورتى كه پريروز آقاى با هنر اينجا بودند و قضيه مدارسى كه ساخته شده است ايشان مى‏گفت: مدارس، پانزده هزار مدرسه است كه تا چند روز ديگر، چند وقت ديگر پانزده هزار تمام شوند، ده هزار تمام شده و در طول تاريخ اينها، در طول تاريخ، سه مقابل اين در تمام تاريخ ايران بود و اين پانزده هزار به قدر ثلث تمام آن كارهايى است كه از اول تا حالا كردند، اينها عرضه بايد بشود، گفته بايد بشود، مردم بفهمند كه چقدر خانه ساخته شده است، چقدر مسجد ساخته شده است، چقدر حمام ساخته شده است، چقدر زمين احيا شده است، چقدر آسفالت شده است، كار زياد شده است، بايد اين كارها را به مردم گفت كه خيال نكنند، شياطين هى نيايند بگويند كه كارى نشد، كارى نشد، خوب اين كارها شده است منتها يك مملكتى است كه بايد بشود. بعد هم انشاء الله مى‏شود و حالا هم همت بايد بكنيد، همه آقايان همت بكنند كه اين كارها پيش برود.

به اين بندگان خدا بايد خدمت بكنيم، چون خدا احتياج به خدمت ما ندارد

و من اميدوارم كه انشاء الله موفق باشيد و همه‏مان موفق باشيم و همه‏مان عازم خدمت به مردم. اينها بندگان خدا هستند ما به خدا بخواهيم خدمت كنيم، به اين بندگان خدا بايد خدمت بكنيم و خدا احتياج به خدمت ما ندارد. اينها عيال مردمند و شماها پرستار آن عيال. بايد حفظ بكنيد آنها را و خودتان تا حفظ بشويد خودتان.

انشاء الله خداوند همه شما را تأييد كند و توفيق بدهد، موفق و مؤيد باشيد و براى مملكت خودتان خدمت بكنيد و در ذهنتان هميشه اين باشد كه اين شرق و غرب دشمن ماست و هر چيزى كه او به ما بدهد دشمنى است كه براى هلاك ما به ما مى‏دهد و ما بايد كارى بكنيم كه دستمان پيش دشمن‏مان دراز نباشد.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 213

تاريخ: 27/9/59

بيانات امام خمينى در جمع اعضاى خانواده‏هاى شهداى اصفهان

سعادت را آنها بردند كه آن چيزى را كه خدا به آنها داده بود تقديم كردند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

ما هر روز مواجهيم با صحنه‏هائى كه در عين حال كه دلخراش است غرور آفرين است. ديروز جمع كثيرى از معلولين آمدند و امروز هم معلولين از اصفهان آمده‏اند با عكس‏هاى زيادى كه از شهدا آورده‏اند. من اين تحول عظيمى كه در ايران پيدا شده است كه در عين حالى كه پدرها با عكس جوان خودشان آمده‏اند و مادرها چند نفر از فرزندانشان را از دست داده اند، لكن روحيه آنها روحيه بسيار بلندى است و اين تحول مبارك است بر ملت ايران. من در اين مجمعى كه اين جوانان را و اين عكس جوانان را مى‏بينم بايد تأثرات خودم را به بازماندگان اينها تسليت خودم را به پدرها و مادرهاى اينها تقديم كنم و براى آنها هم طلب مغفرت. خداوند به شماها اجر عنايت كند و صبر عنايت كند و آن جوان‏هاى غرور آفرين ما را به رحمت واسعه خود غريق كند. اين مسائل در طول تاريخ بوده است، در صدر اسلام اينطور مصائب براى اولياء خدا و براى مسلمين صدر اسلام بسيار بوده است و شايد از آنوقت تاكنون اينطور وضعيتى كه در ايران هست و اين تحولى كه براى ملت ما از زن و مرد، بزرگ و كوچك حاصل شده است، سابقه نداشته باشد. خداوند تبارك و تعالى به ما هر چه داريم، داده است و ما هر چه داريم از اوست و بايد تقديم او كنيم. سعادت را آنها بردند كه آن چيزى را كه خدا به آنها داده بود تقديم كردند و ما عقب مانده آنها هستيم. من به شما همه برادران و عزيزان كه فرزندان خودتان را از دست داده تسليت و تبريك عرض مى‏كنم. تبريك براى اينكه شما خانواده‏هائى بوديد كه در دامن شما اين جوان‏هاى برومند تربيت شده‏اند كه فداكارى كردند براى اسلام. اسلام به ما حق بزرگ دارد، حق حيات دارد و ما هر چه در راه اسلام بدهيم آن حقى كه اسلام به ما دارد ادا نكرديم. من خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت همه شما را و رحمت براى اين جوان‏هائى كه فداكارى كرده‏اند، طلب مى‏كنم.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 228

تاريخ: 6/10/59

بيانات امام خمينى در جمع مسؤولان نهضت سواد آموزى سراسر كشور

قلم‏ها اگر در دنيا براى خدا و براى خلق خدا به كار بيفتد مسلسل‏ها كنار مى‏رود

بسم الله الرحمن الرحيم‏

از آقايان تشكر مى‏كنم كه در اين هوا و محل ضيق، مجتمع شدند تا بعض صحبت‏ها را بكنند و بكنيم. آقايان كه حالا آمدند پيش من، از اينكه در اين يك سال آنطورى كه بايد مردم اقبال كنند و وسائل فراهم باشد براى نهضت سواد آموزى نشده است ولى اميدارم كه بعد بشود. البته هر كارى كه انسان شروع مى‏كند ابتداء شروع، يك امورى پيش مى‏آيد كه پيش بينى نشده است و يك احتياجاتى است كه در وقتى كه مشغول به خدمت هستند احساس مى‏شود و من اميدوارم كه از اين به بعد، هم ملت ما و هم دولت اهتمام داشته باشند كه اين امر حياتى انجام بگيرد. در اين تابلوئى كه آقايان آوردند، نوشته‏اند كه اگر چه بشود قلم‏هايمان را به مسلسل تبديل مى‏كنيم. ما اميدواريم كه بشر به رشدى برسد كه مسلسل‏ها را به قلم تبديل كند. آنقدرى كه قلم و بيان به خدمت بشر بوده است مسلسل‏ها نبوده‏اند. مسلسل‏ها غالباً در خدمت ابر قدرت‏ها بودند و براى تباهى بشر بوده‏اند و اسلام هم كه امر فرموده است به اينكه جهاد بكنند و دفاع بكنند و البته محتاج به همه ابزار جنگى است، اساس بر اين است كه دفاع از حق بكنند و حق را و علم را جانشين مسلسل بكنند. قلم و علم و بيان است كه مى‏تواند بشر را بسازد، نه مسلسل و نه ساير قواى تخريب كننده. مسلسل‏ها هم و همه آلات حربى هم در سايه علم تحقق پيدا كردند منتها گاهى مسلسل‏ها و ساير ابزار به اصطلاح تمدن را اشخاصى ايجاد كرده‏اند كه موجب تخريب بلاد و عباد شده است و گاهى اشخاصى ايجاد كرده‏اند كه موجب تاييد انسان و ساختن انسان و آرامش در بين انسان‏هابوده است و در اين خدمت بوده است. شما كوشش كنيد كه با بيان و قلم مسلسل‏ها را كنار بگذاريد و ميدان را به قلم‏ها و به علم‏ها و به دانش‏ها واگذار كنيد. بشر تا در سايه مسلسل و توپ و تانك مى‏خواهد ادامه حيات بدهد، نمى‏تواند انسان باشد، نمى‏تواند به مقاصد انسانى برسد آنوقتى مردم به مقاصد اسلامى و انسانى مى‏رسند و به كمال دانش و علم مى‏رسند كه قلم‏ها بر مسلسل‏ها غلبه كند و دانش‏ها در بين بشر به آنجا برسد كه مسلسل‏ها را كنار بگذارد و ميدان، ميدان علم باشد. در قرآن كريم وقتى كه ظاهراً اول آيه‏اى كه بر پيغمبر اكرم وارد شده است، هم قرائت را توصيه كرده است،از آن استفاده مى‏شود هم آن جهتى را كه بايد قرائت در خدمت او باشد و علم در خدمت او باشد، هم آن را بيان فرموده است، فرموده است :

صحيفه نور ج 13 صفحه 229

اقراء باسم ربك قرائت مطلقا، علم مطلقا، دانش مطلقا مطلوب نيست چه بسا دانشى كه بر ضد انسانيت انسان و بر ضد كرامت انسان است، لكن دانشى كه جهت داشته باشد، براى خدمت بشر باشد، به اسم رب باشد، توجه به ربوبيت الهى داشته باشد، توجه به اسم خدا داشته باشد، آن قرائت و آن علم و آن مسلسل همه‏شان در خدمت انسانند. عمده آن جهت وغاياتى است كه در افعال انسان و در آلاتى كه انسان درست مى‏كند و در علم و دانش و ساير چيزهايى كه افعال انسان است آن چيزى را كه جهت مى‏دهد آن غايات است، آن چيزهائى است كه براى آن چيزها قلم‏ها وجود پيدا كرده است، مسلسل‏ها وجود پيدا كرده است، علم و دانش وجود پيدا كرده است اگر غايات و مقاصد و آن چيزهائى كه براى او اينها وجود پيدا كرده است الهى باشد، هم قلم و هم مسلسل و هم علم و دانش و هم هر عملى ارزش پيدا مى‏كنند، ارزش الهى. ارزش قلم به غايتى است كه براى او قلم زده مى‏شود. ارزش مسلسل هم به غايتى است كه براى او مسلسل كشيده مى‏شود. اگر اين ارزش غائى نباشد و اگر آن مقصد، مقصد انسانى و الهى نباشد، نه مسلسل آلتى است كه به درد بخورد و نه قلم، و خطر قلم بيشتر از مسلسل است و خطر بيان بيشتر از توپ و تانك است و خطر علم بيشتر از همه اينهاست لكن اگر چنانچه به خدمت خلق باشد و به دستور انسان باشد و در خدمت انسان باشد و در خدمت خداى تبارك و تعالى باشد تمام اينها ارزش پيدا مى‏كنند، مسلسل هم همچون قلم مى‏شود، قلم هم همچون مسلسل. بايد بشر به فكر اين باشد كه آن چيزهائى كه مقصد است و براى تربيت انسان است، براى آموزش انسان است، براى تعليم انسان است، جهت به آن بدهد. اگر چنانچه دانشگاه‏ها جهت به آن داده نشود، همان دانشگاه‏هائى مى‏شود كه در بين بشر هست و از همان دانشگاه‏ها قواى مخربه بيرون مى‏آيد و اگر جهت به آن داده بشود، دانشگاه‏ها كارى مى‏كنند كه مسلسل‏ها نمى‏تواند بكند، خدمتى مى‏توانند به بشر بكنند كه هيچ كس ديگر نمى‏تواند اينقدر خدمت بكند. عمده آن جهتى است كه طرف آن جهت رفته مى‏شود و قرآن اين را فرموده است اقراء باسم ربك الذى خلق قرائت كن، نه قرائت مطلق. بياموز، نه آموزش مطلق. علم تحصيل كن، نه علم مطلق و تحصيل مطلق؛ علم جهت دار، آموزش جهت دار. جهت، اسم رب است، توجه به خداست، براى خدا براى خلق خدا. قلم‏ها اگر در دنيا براى خدا و براى خلق خدا به كار بيفتند مسلسل‏ها كنار مى‏رود و اگر براى خدا و براى خلق خدا نباشد مسلسل ساز مى‏شود. ابزار كوبنده انسان با دست قلم دارها و با دست علمائى كه در همه دانشگاه‏ها هستند، با دست آنها وجود پيدا كرده است و همه ترقيات بشر هم با دست علما و بيان و قلم علما وجود پيدا كرده است. كوشش كنيد كه در اين آموزشى كه به مردم مى‏دهيد جهت دار باشد. در كلاس‏هائى كه جوان‏ها يا سالخوردگان براى آموزش مى‏آيند، همانطورى كه سواد را به آنها ياد مى‏دهيد و همانطورى كه نوشتن و خواندن را بر آنها ياد مى‏دهيد جهت هم به آنها بدهيد كه براى خدا بخوانند و براى خدا بنويسند. براى خدمت به خلق و براى خدمت به خدا و براى خدمت به اسلام.

صحيفه نور ج 13 صفحه 230

توجه كنيد كه آموزش و پرورش وقتى نافع است كه به اسم رب باشد

بايد آموزش و پرورش مردم توأم باشد. پرورش، پرورش انسانى، پرورشى كه به درد انسان برسد، آموزشى كه براى انسان باشد، جهت‏دار باشد، اسم رب در آن باشد، توجه به خدا باشد. بايد تمام كلاس‏هائى كه در سرتاسر كشور انشاء الله وجود پيدا مى‏كند و شما آقايان و كسان ديگرى كه در خدمت يك همچو امر بزرگى هستيد و متكفل يك همچو عبادت بزرگى هستيد توجه داشته باشيد كه آموزگاران را جهت به آنها بدهيد، توجه به خدا بدهيد، علمشان براى خدا باشد، براى اطاعت خدا. خداى تبارك و تعالى علم را يكى از عبادات بزرگ قرار داده است اگر چنانچه جهت داشته باشد، جهت هم همان است كه اقراء باسم ربك. در هيچ ملتى مثل ملت اسلام از علم توصيف نكرده است، قرآن كريم در جاهاى زياد از علم و از عالم و توجه به علم توصيف فرموده است و در كم جائى از آهن صحبت كرده است، آنجا هم كه از آهن صحبت مى‏كند منافع ناس درنظر گرفته شده است انزلنا الحديد فيه باس شديد باس شديد دارد و منافع براى ناس. اگر منافع براى ناس نداشته باشد و در خدمت ابرقدرت‏هائى كه مى‏بينيد داشته باشد آهن هيچ ارزش ندارد و اگر آهن در خدمت نفع مردم باشد، منافع مردم باشد، ارزشش بسيار زياد است. همانطورى كه قلم ارزش دارد، آهن هم ارزش دارد و همه چيز ارزش دارد. ارزش همه چيز به آن چيزى است كه براى او انسان مى‏كند. نماز هم كه انسان مى‏خواند ارزشش به آن نيتى است كه به آن نيت وارد نماز مى‏شود اى چه بسا نمازگزارانى كه نمازشان در جهنم وارد مى‏شود وقتى است كه ارائه بخواهند بدهند به مردم و چه بسا نمازگزارانى كه نمازشان در جهنم وارد مى‏شود وقتى است كه ارائه بدهند به مردم و چه بسا براى خدا عمل مى‏كنند، سربازهائى كه براى خدا عمل مى‏كنند، پاسدارانى كه براى خدا خدمت مى كنند، ارزش آنها از نماز هم بيشتر است، ارزش مسلسل آنها از قلم هم در آنوقت بيشتر خواهد شد. توجه كنيد كه آموزش بدهيد و در ضمن آموزش تربيت كنيد. باسم ربك اختصاص اين اسم كه رب است براى اينكه توجه به تربيت را بدهد به مردم كه بايد قرائت كنيد و به اسم رب براى تربيت بشر قرائت كنيد، قلم به دست بگيريد براى تربيت بشر، آنقدرى كه بشر از قلم‏هاى صحيح نفع برده است از چيزى ديگر نبرده است و آنقدر كه ضرر كشيده است، از چيزهاى ديگر ضرر نبرده است. قلم‏ها و بيان‏ها با مغزهاى مردم رابطه دارند. اگر قلم‏ها و بيان‏ها و علم‏ها و تعليم‏ها و آموزش‏ها براى خدا باشد، مغزها را الهى تربيت مى‏كنند و اگر چنانچه بر خلاف اين باشد، مغزها، مغزهاى غرورمند، مغزهاى طاغوتى از آن پيدا مى‏شود. من از همه ملت ايران مى‏خواهم كه در اين امر بزرگ و اين امر حياتى كمك كنند، در روستاها كه آقايان مى‏روند، اقبال كنند كسانى كه سواد ندارند، وارد بشوند براى سوادآموزى طلب العلم فريضه خداى تبارك و تعالى به وسيله نبى اكرم فرموده است. بنابراين حديث كه طلب علم فريضه است و در بعض از روايات فريضه على كل مسلم و مسلمه براى همه زن‏ها و مردها فريضه است. با علم است كه انسان مى‏تواند تأمين سعادت دنيا و آخرت را بكند، با آموزش است كه انسان مى‏تواند تربيت كند جوان‏ها را به طورى كه مصالح دنيا و آخرت خودشان را خودشان حفظ كنند. اگر كشور ما علم را بياموزد، ادب را بياموزد، جهت‏يابى علم و عمل را بياموزد،

صحيفه نور ج 13 صفحه 231

هيچ قدرتى نمى‏تواند بر او حكومت كند. تمام گرفتارى‏هائى كه ما در اين طول مدت تاريخ داشتيم بهره‏بردارى از جهالت مردم بوده است. جهالت مردم را آلت دست قرار دادند و برخلاف مصالح خودشان تجهيز كردند. اگر علم داشتند، علم جهت‏دار داشتند، ممكن نبود كه مخربين بتوانند آنها را به يك جهتى كه برخلاف آن مسيرى است كه مسير خود ملت است تجهيز كنند. علم و سواد است با آن جهتى كه بايد به او توجه كرد كه مى‏تواند ملت را از همه گرفتارى‏ها نجات بدهد و نمى‏توانند كسانى كه خواهند اين نهضت را، اين نهضت اسلامى را مى‏خواهند به خلل برسانند و توانند ببينند كه اسلام در اين مملكت پياده دارد مى‏شود. اين علم است كه مى‏تواند جلوى اين فسادها را بگيرد. اگر ملت ما علم را، آن علم جهت‏دار را ياد بگيرند، تربيت بشوند، در مقابل علم، در پهلوى علم هم تربيت باشد تربيت دينى، تربيت الهى، تربيت انسانى و هم علم، اگر اين دو حربه در دست شما باشد، كسى نمى‏تواند به شما تعدى كند، كسى نمى‏تواند استبداد را برگرداند و اگر اين علم نباشد مردم را توجيه كنند به جائى كه باز هم آن مسائل سابق برگردد و آن استبداد سابق و آن وابستگى‏هاى سابق. شما سوادآموزان در تمام كشور بدانيد كه يك خدمتى داريد به اين انسان مى‏كنيد كه بالاترين خدمت‏هاست و روستائيان و ساير قشرهاى بى‏سواد بدانند كه اين خدمت، خدمتى است كه بايد آنها به جان و دل قبول كنند و اينطور كه گمان كنند ما نمى‏توانيم، اينطور نيست، هر انسانى مى‏تواند سوادآموزى كند و مى‏تواند انسان بشود. علم از مهد تا لحد، از بچگى تا نزديك مردن. دنيا بايد با علم و با علم جهت‏دار اداره بشود. پيرمرد و پيرزن هم مى‏توانند آموزش ببينند، مى‏توانند تحصيل كنند مأيوس از خودشان نباشند. جوان‏ها، پيرها، بچه‏ها، روستائى‏ها، شهرى‏ها همه بايد كمك كنند و اين امر مهمى كه تمدن شما، اسلام شما، انسانيت شما و همه چيز شما تابع اوست و بسته به اوست، تربيت كنيد اينها را و همه چيز بسته به اوست همه بايد كمك كنند و همه با هم انشاء الله سال ديگر اگر من باشم، ببينم كه سوادآموزى به طور چشمگيرى پيش رفته است و اگر نباشم خود شما ببينيد. خداوند انشاء الله به همه شما توفيق بدهد و به همه ملت ما توفيق بدهد كه هم علم را ياد بگيرند و هم جهت علم را و هم مسلسل را براى آرامش دنيا به دست بگيرند و هم تربيت نظامى را.

والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 232

تاريخ: 6/10/59

بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن‏هاى اسلامى و كسبه مشهد

امروز حفظ وحدت و آرامش مهم‏ترين وظيفه براى پيشبرد انقلاب است

بسم الله الرحمن الرحيم‏

شما مهمان‏هاى عزيزى هستيد كه از محل تجلى نور، از محل توجه ملائكه الله، از آستان قدس رضوى آمديد و خوش آمديد. خداوند شماها را حفظ كند و اسلام را به جديت‏هاى شما و همه ملت به پيش ببرد. و من اميدوارم كه با دعاى شما در آستان قدس رضوى موفق بشوم به پاى بوس آن حضرت برسم.

آنچه كه من بايد در محضر شما دوستان، عزيزان عرض كنم اين است كه قدرت‏هاى بزرگ توجه دارند به اينكه اين ملت در سايه وحدت و اتفاق و توجه به خداى تبارك و تعالى پيروز شدند و منافع آنها را به خطر انداختند و آنها از پاى نخواهند نشست و هر روز يك راهى درست مى‏كنند براى اختلاف و براى اينكه وحدت ملت مارا به هم بزنند و ما بايد چشم و گوش خودمان را باز كنيم و هوشيار باشيم كه اختلافات را دامن نزنيم. ملت ما هر قشرى كه توجه دارند به اينكه اين كشور را اختلاف خواهد آسيب پذير كرد و هر گروهى كه علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به كشور اسلامى، علاقه دارند به ملت اسلامى ايران، به ملت ايران بايد كوشش كنند كه خللى در اين وحدت و اتفاق رخ ندهد. اگر خداى نخواسته دشمن‏هاى ما موفق بشوند به اينكه در هر گوشه‏اى بين ملت ما اختلاف بيندازند، آنها به آرزوى خودشان مى‏رسند.

امروز آنچه كه براى ما از همه چيز لازمتر است آرامش است. ما امروز مبتلاى به جنگ هستيم و مبتلاى به اين خرابكارى‏هاى داخلى هم هستيم و دشمن‏هاى ما شايد اهميت به اين اختلال‏هاى داخلى بيشتر بدهند تا هجوم نظامى، براى اينكه اختلافات داخلى ما را از باطن آسيب پذير مى‏كند و ما خودمان، خودمان را از بين مى‏بريم. بايد ما توجه به اين معنا داشته باشيم كه مبادا در بين ما اشخاص مغرضى نفوذ كنند و اختلاف بيندازند. اگر خداى نخواسته اين اشخاصى كه مغرضند، اختلاف بخواهند بيندازند شماها كه بيداريد و ملت ما كه بيدارند آنها را نصيحت كنند، نگذارند كه آنها به آمال خودشان برسند. ما خيلى احتياج به آرامش داريم. من از همه شما دوستان و از همه ملت ايران مى‏خواهم كه حفظ كنند آرامش خودشان را. اگر فرضاً هم كسانى باشند كه براى بعضى كارها

صحيفه نور ج 13 صفحه 233

بخواهند اختلاف بيندازند، شماها با عقل و تدبير حفظ كنيد آرامش را، نگذاريد در يك همچو موقعى كه ما احتياج به آرامش داريم خداى نخواسته اختلاف پيدا بشود. شما از مركزى آمديد كه آن مركز، مركز حقيقت اسلام است و شما مى‏دانيد كه حضرت رضا سلام الله عليه در آن ابتلائاتى كه داشت و در آن مصيبت‏هاى معنوى كه برايش وارد مى‏شد، بدون اينكه يك اختلافى ايجاد كند، با آرامش راه خودش را به پيش مى‏برد، مقيد بود به اينكه آرامش ملت را حفظ كند و شما مى‏دانيد كه حضرت امير سلام الله عليه، ابوالائمه، اول شخص اسلام بعد از رسول الله صلى الله عليه و آله، در طول مدت عمرشان در جهاد بودند و در آن مدتى كه اختلافات بين دستجات بود ايشان آرامش را حفظ كردند براى اينكه اسلام محتاج به آرامش است. ما همه اختلافات خودمان رابايد عقلا حل بكنند و نگذارند به سر و صدا و به اختلاف‏اندازى منتهى بشود. فرضاً اگر يك كسى بخواهد يك عملى بكند كه به واسطه او تحريك عواطف را بكند، تكليف ما اين است كه بايد در مقابل آنها امروز آرامش را حفظ كنيم و سكوت كنيم. من از خداى تبارك و تعالى سعادت و سلامت همه شما را و همه ملت ايران را خواستارم. و هدايت آنهائى كه در صدد هستند كه اختلاف ايجاد كنند از خداى تبارك و تعالى مسئلت مى‏كنم. من از شما برادران عزيز كه زحمت كشيديد و آمديد در يك همچو فضاى تنگى نشستيد و ايستاديد تشكر مى‏كنم و سعادت و سلامت همه شما را از خداى تبارك و تعالى خواستار هستم.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 239

تاريخ: 8/10/59

بيانات امام خمينى در جمع اعضاى خانواده‏هاى شهداى نيروى هوائى ارتش جمهورى اسلامى

حضور شيرزنان در صحنه براى فداكارى و مجاهدت

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من از شما بانوان محترم، بازماندگان شهداى نيروى هوائى و اقرباى معلولين نيروى هوايى تشكر مى‏كنم كه با روى گشاده و با روحيه قوى با من مواجه هستيد و به مخالفين نهضت با شجاعت، استفامت، نمايش مى‏دهيد كه شما شيرزنان مثل متعلقين شما، شيرمردان، در راه اسلام و در راه كشور اسلامى براى فداكارى و براى مجاهدت حاضريد. در قرآن كريم يك آيه در دو سوره وارد شده است كه دريك سوره يك ذيل كوچكى دارد، در يك سوره بدون آن ذيل است. در يك سوره وارد شده است فاستقم كما امرت امر به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمايد كه استقامت داشته باش در آن امورى كه مأمورى. در يك سوره ديگرى كه سوره هود وارد شده است كه فاستقم كما امرت و من تاب معك كه هم به خود رسول اكرم امر مى‏فرمايد كه: استقامت و پايدار باش در آن مأموريتى كه دارى و كسانى هم كه ايمان به تو آوردند و برگشتند به خدا با تو، آنها هم استقامت كنند. در اين دنيا كسانى كه براى شرافت خودشان، براى شرافت اهل ملتشان، براى شرافت اسلام امورى را انجام مى‏دهند، كارهايى را انجام مى‏دهند اگر در دنبالش استقامت داشته باشند، آنها را حوادث نلرزاند، اينها به مقاصد مى‏رسند، براى اينكه استقامت يك امر مهمى است و مشكلى. در سوره دومى كه سوره هود است كه داراى آن ذيل است كه همه ما مأموريم به استقامت و در رأس، رسول اكرم است، ايشان در اين سوره و در اين آيه از ايشان وارد شده است كه فرموده‏اند: شيبتنى سوره هود لمكان هذه الايه به حسب اين روايت از ايشان نقل شده است كه فرموده‏اند: سوره هود من را پير كرد، براى اين آيه. براى اينكه همه مأمورين را، همه ملت‏هاى اسلامى را، همه افراد مسلم را امر فرموده است به اينكه در مأموريتى كه داريد استقامت كنيد، پابرجا باشيد، متزلزل نشويد، چه بسا افرادى كه ابتدائاً در يك امرى وارد مى‏شوند لكن بعضى مشكلات وقتى پيش آمد نمى‏توانند خوددار باشند، توانند استقامت كنند و چه بسا اشخاصى كه مستقيم هستند استقامت‏كنند، پايدارى مى‏كنند تا آخر تعليمى كه خداى تبارك و تعالى به مسلمين داده است، اين است كه بايد در مأموريت خودتان استقامت داشته باشيد، پايدارى داشته باشيد. بحمدالله امروز ملت ما عموماً و ارتش و قواى مسلح ما خصوصاً و نيروى هوايى بالاخص اين امتحان را و اين مأموريت الهى را عمل

صحيفه نور ج 13 صفحه 240

كردند، هم فداكارى كردند و هم استقامت. شما بانوان محترم كه بازماندگان آنها هستيد و براى شما آنها شرافت و عزت به يادگار گذاشتند، خودتان هم مى‏بينم در گفتارتان استقامت از آن ظاهر مى‏شود.

ملت بايد علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد داشته باشد

ملتى كه بخواهد شرافت خودش را حفظ كند، اسلام را كه مبداء همه شرافت‏هاست بخواهد حفظ كند، اين ملت بايد علاوه بر جهاد، استقامت در جهاد داشته باشد. استقامت معنايش اين است كه اگر گرفتارى‏هائى پيدا شد در جهاد، اگر در جنگ‏هايى كه پيش مى‏آيد براى يك ملتى كه مى‏خواهد شرافتمند باشد، خواهد اسلام را و نهضت اسلامى را به ثمر برساند، از مشكلات هراس نداشته باشد، در مشكلات سستى نكند، اين امر خداست. خداى تبارك و تعالى كه دفاع را بر همه ملت و بر همه مسلمين واجب كرده است و ما هم الان در اين امر واقع شده‏ايم كه دفاع مى‏كنيم از شرافت خودمان، دفاع مى‏كنيم از اسلام عزيز. همان كه امر فرموده است كه دفاع كنيد، به همه ملت‏ها امر فرموده است كه پايدار باشيد استقامت كنيد. رسول اكرم در عين حالى كه بالاترين موجود بود در استقامت و حضرت امير سلام الله عليه در روايتى وارد شده است كه ما در جنگ هر وقت كه فشار بر ما مى‏آمد به رسول خدا پناه مى‏برديم. در عين حال خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد كه: فاستقم كما امرت امر مى‏كند كه پايدار باش! نلرزاند تو را چيزى، آنجايى كه مى‏رسد به اينكه تو و امت پايدار باشيد. پيغمبرمى فرمايد كه: من به واسطه اين آيه پير شدم براى اينكه استقامت مشكل است و من گرچه مى‏توانم استقامت كنم و افرادى هم مى‏توانند، ولى همه ملت اطمينان نيست كه بتواند مستقل باشد، مستقم باشد. استقامت در امر از خود امر مشكلتر است. چه بسا پيروزى‏هائى كه براى يك ملتى پيش مى‏آيد براى اينكه استقامت در آن امر كه موجود شده است ندارند، سستى مى‏كنند آن پيروزى از دست‏شان مى‏رود.

تلاش مفسدين شايعه‏ساز براى تضعيف روحيه ملت شما امروز هم و

تمام ملت و هم قواى مسلحه كه خداوند حفظشان كند و هم نيروى هوايى كه از او بيشتر از ديگران تعريف شود به پيروزى‏هاى چشمگير رسيده‏اند. ملت ما كارى كرده است كه تمام دنيا را به تحير وا داشته است. ملت مابر برزگترين قدرت‏هاى عالم غلبه كرده است. دست بزرگترين قدرت‏هاى عالم را از مملكت خودش قطع كرده است. دست دشمنان بشريت را از كشور خودش قطع كرده است. الگو شده است از براى همه كشورهاى مستضعفين. در عين حالى كه اين كار را كرده است، مأموريم ما همه، ملت ما، ارتش ما و ساير قواى مسلح و همه مستضعفان، مأموريم كه در اين امرى كه كرديم، در اين پيروزى كه به دست آورديم ما استقامت داشته باشيم، پايدارى داشته باشيم. جنگ‏ها كمبودى دارد، جنگ‏ها شهادت دارد. جنگ‏ها خوف دارد براى بسيارى، جنگ‏ها گرسنگى دارد، جنگ‏ها گرانى دارد، جنگ‏ها خرابى دارد و همه چيزهائى كه لوازم جنگ است، خصوصاً جنگى

صحيفه نور ج 13 صفحه 241

كه در ايران پيش آمده است و خصوصاً نهضتى كه ايران كرده است كه موجب اين شده است كه قدرت‏هاى بزرگ در مقابل او دست به يك توطئه‏ها زده‏اند و مى‏زنند كه محاصره اقتصادى يكى از آنهاست جنگ اين معانى را دارد و شما كه مى‏خواهيد كشور خودتان را نجات بدهيد، شمائى كه قيام كرديد و قريب صد هزار كشته داديد و قريب بيشتر از صد هزار، بيشتر از صد هزار معلول داشتيد تا پيروز شديد و به اينجا رسيديد، بايد استقامت داشته باشيد، پايدارى داشته باشيد. اين متاعى كه گير شما افتاده است در دنيا نظير ندارد، ديگران به اين متاع نرسيدند استقلالى كه شما پيدا كرديد ديگران به آن نرسيدند. آزادى كه شما پيدا كرديد ديگران به آن نرسيدند. اين آزادى، حفظش و نگهداريش، اين استقلال حفظ و نگهداريش زحمت دارد. خداوند مى‏فرمايد استقامت كنيد، پايدار باشيد. از اينكه بنزين كم است نبايد بلرزيد. ارتش ما دارند جان مى‏دهند شما براى بنزين سست مى‏شويد. جوان‏هاى ما، پاسدارهاى ما، ارتش ما، ژاندارمرى ما، بسيج ما، همه اينها در سرحدات دارند فداكارى مى‏كنند، جانفشانى كردند و مى‏كنند، شهيد دادند و مستقيمند، و در محال خودشان باز استقامت دارند مى‏كنند و هر روز پيشروى مى‏كنند. ملت بايد توجه كند به اين مسائل. اشخاصى كه تبليغات سوء مى‏كنند و از كمبود به گوش شما مى‏خوانند اين اشخاص، اشخاصى هستند كه مى‏خواهند اين پيروزى را از دست شما بگيرند، مى‏خواهند استقامت را از دست شما بگيرند. امر دائر است، يا حرف مفسدين را بشنويد يا حرف خداى تبارك و تعالى كه مى‏فرمايد فاستقم كما امرت و من تاب معك همه مأموريم، همه مأمور هستيم كه استقامت كنيم و پايدار باشيم. من از شما بانوان محترم و بازماندگان شهدا، باز ماندگان شهداى نيروى هوائى و همه بازماندگان شهدا در هر جا كه هستند تشكر مى‏كنم كه چنين روحيه قوى‏اى داريد، كه باز در مقابل همه توطئه‏ها ايستاديد و سخن مى‏گوئيد و مقاله مى‏خوانيد و مردم را دعوت به حيات مى‏كنيد و خداوند تبارك و تعالى به همه شماها و به همه ملت ما عزت عنايت كند، العزت لله عزت مال خداست. من اميدوارم كه اعطا كند به همه شما و به همه ملت ما و به همه مسلمين عزت را، شرافت را، مستقيم باشيد. پايدار باشيد كه پيروز هستيد. از گرانى نترسيد، از كمبود نترسيد. شوروى با آن قدرت بزرگش كه شصت و چند سال است نهضت كرده است به قول خودش، شورش كرده است، الان هم صف‏هاى بلند در آنجا براى اينطور مطالب هست. الان هم اشخاصى كه از آنجا مى‏آيند مى‏گويند همين كمبودهائى كه هست در آنجاها هم هست. الان هم محتاج به اين است كه گندم از آمريكا بخرد. در خود آمريكا، شما خيال مى‏كنيد كه آمريكا در رفاه دارد زندگى مى‏كند. آنقدر در امريكا فشار هست و مستمندان هستند كه شايد جاهاى ديگر به آن اندازه شايد نباشد، چرا بايد گوش بدهد ملت ما به اين مفسدينى كه مأمورند از طرف قدرت‏هاى بزرگ، براى شايعه درست كردن و براى تضعيف؟ چرا بايد گوش كند ملت مابه اين شايعه سازان و اين مفسدين كه هر روز در بين مردم مى‏روند و تضعيف مى‏كنند روحيه آنها را؟ شما با آن روحيه بزرگ معجزه ايجاد كرديد در دنيا. اعجاز كرديد شما در دنيا. با استقامت خودتان حفظ كنيد اين اعجاز را. حفظ كنيد اين پيروزى بزرگ را و به كسانى كه در مقابل شما مى‏ايستند و گويند كارى انجام نشده است، بفهمانيد كه ايران كارى كه

صحيفه نور ج 13 صفحه 242

كرده است در دنيا نظير ندارد. در طول تاريخ نظير ندارد كه يك ملت سى و چند ميليونى به يك قدرت‏هاى بزرگ چند صد ميليونى با آنهمه ابزار غلبه كرده است و دست آنها را كوتاه كرده است. چه مى‏خواهد ديگر بشود، بالاتر از اين امر چيست امروز روز استقامت است، امروز روز پايدارى است. برادران و خواهران بايد پايدار باشند و استقامت كنند و اين نهضت را انشاء الله به پيروزى‏نهايى برسانند و من از خداى تبارك و تعالى رحمت براى شهداى شما و سلامت براى معلولين شما و عافيت براى خود شما و بستگان شما و براى تمام ملت ايران خواستارم.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 234

تاريخ: 7/10/59

بيانات امام خمينى در جمع اهالى خرم‏آباد و خانواده‏هاى شهداى دزفول

عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد

بسم الله الرحمن الرحيم‏

بعضى وقت انسان متحير است كه با اين منظره‏هائى كه مواجه است چه بگويد من الان در مقابلم عكس‏هائى از شهدا مى‏بينم و در آن تابلو نوشته بود كه خانواده‏هاى شهداى دزفول آمده‏اند و جمعى هم از عشاير محترم خرم آباد و از اهالى خرم آباد آمده‏اند و در آن كنار هم كودكان موسويه تهران آمده‏اند. و با ديدن اين منظره‏ها چه بايد بگوئيم؟ انسان در اين دنيا، هر انسانى كه باشد از انسان‏هاى بزرگ مثل انبيا و اوليا تا هر جا كه برسد، مورد امتحان است. امتحان ملازم با وجود انسان است و هيچ انسانى بدون امتحان نخواهد در اين عالم زيست كند. گاهى امتحان به خوف، به جوع به نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اينهاست كه الان در مراكزى كه جنگزده است، بسيارى از اينها تحقق دارد. و اين يك امتحانى است كه از شما آقايان كه در ذزفول و در اهواز و سوسنگرد و ساير محالى كه مورد تعدى كفار شده است، واقع شده‏ايد، اين يك امتحانى است الهى براى آزمايش ما و شما. گاهى امنيت مورد آزمايش است، انسان را گاهى به ناامنى و خوف امتحان مى‏كنند و گاهى به امنيت و اطمينان، گاهى به نقص در ثمرات و انفس، جوان‏ها را از انسان گيرند، برادرها را مى‏گيرند و بچه‏ها و زن‏ها را به اين راه امتحان مى‏كنند و گاهى به زياد كردن ثمرات، زياد كردن اموال، توسعه‏دادن و امنيت اعطا كردن امتحان مى‏كند. بشر در امتحان واقع است، با ادعاى اينكه من مؤمن هستم، رها نمى‏شود، پيغمبرهاى بزرگ امتحان شدند. ابراهيم خليل عليه السلام در آن قضيه حيرت انگيز امر به اينكه بايد اولادت را ذبح كنى امتحان شد، پيغمبرهاى بزرگ، اولياء بزرگ امتحان شدند. حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه امتحان شد، اولاد و احفاد او هم امتحان شدند، و همه ماها هم امتحان مى‏شويم، و همه بشر هم امتحان خواهند شد و امتحان به امنيت و دارائى و ثروت و رياست و امثال ذلك بزرگتر است از امتحان در نقص اولاد و انفس، چه بسا اشخاصى كه ادعا مى‏كنند كه ما مؤمن هستيم، لكن وقتى كه امتحان مى‏شوند معلوم شود كه فقط ادعا بوده، و چه اشخاصى كه ادعا مى‏كنند كه ما طرفدار ضعفا هستيم لكن وقتى كه امتحان مى‏شوند از امتحان درست در نمى‏آيند و چه اشخاصى كه ادعا مى‏كنند كه اگر ما صفحه جنگ پيش بيايد، پيشقدميم و در وقت عمل از امتحان درست در آيند. شما دزفولى‏ها و اهوازى‏ها و سوسنگردى‏ها امتحان داديد و خوب از امتحان بيرون آمديد.

صحيفه نور ج 13 صفحه 235

اين عكس‏هائى كه الان در مقابل من هست و موجب تأثر و تأسف اين سند امتحان شماست و سند افتخار شما. خداى تبارك و تعالى فرمايد: بشر الصابرين آنهائى كه صبر مى‏كنند، به آنها بشارت بده. آنهائى كه در مصيبت‏ها، در نقص ثمرات، در نقص انفس، در نقص اولاد صابر هستند و مى‏گويند كه: انالله و انا اليه راجعون ما از خدا هستيم و به او بر مى‏گرديم، از او هستيم و به او رجوع مى‏كنيم. جوان‏هاى ما از خدا هستند و در راه خدا فداكارى كردند و به خدا مراجعت مى‏كنند. انسان اگر چنانچه هر چه دارد بفهمد كه از خداست، اگر زندگى دارد، خدا به او داده است و اگر اولاد دارد، خدا به او اعطا كرده است و اگر ثروت دارد، خدا به او اعطا كرده است و همه چيز را خداى تبارك و تعالى اعطا فرموده است، اگر دل انسان به اين معنا ايمان بياورد و اطمينان به اين معنا داشته باشد، چيزى كه امانت الهى است، به خدا برگردانده، اولادها اماناتى هستند از خدا، زن و فرزند امانت‏هايى هستند از خدا، دارائى‏ها امانت‏هائى هستند از خدا و به او رد شده است، و ما از خدا هستيم و به سوى او رجوع مى‏كنيم. اگر امتحان را درست داديم و همانطورى كه اوليا و انبيا امتحان دادند ما هم به آنها اقتدا كرديم، مورد آن بشارت هستيم كه خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد و به آنها رحمت مى‏فرستد، مغفرت مى‏فرستد و آنها را اصحاب هدايت مى‏داند. اين امتحان آسان‏تر است از آن امتحان‏هائى كه به دولتمردان خدا دولتمردان را خدا امتحان مى‏كند. چه بسا از اين رؤساى جمهورى كه در دنيا هستند، مدعى احترام به حقوق بشر هستند، قبل از رسيدن به مقام رياست جمهور مدعى آزاديخواهى، مدعى دوستى با بشر، مدعى پاسدارى رفاه بشر هستند، لكن وقتى كه مى‏رسند به مسند و امتحان مى‏كند خداى تبارك و تعالى آنها را، نمى‏توانند از امتحان بيرون بيايند، به جاى طرفدارى از حقوق بشر، بشر را به تباهى مى‏كشند، به جاى طرفدارى از ضعفا، ضعفا را به هلاكت مى‏رسانند، همانطورى كه در آن طرف بشرالصابرين است به رحمت و مغفرت و حيات ابدى، براى اينها هم بشارت و عذاب اليم است، بشارت به ننگ است. بايد امتحان بشويم. مجرد دعواى اينكه من خداخواه هستم من آزاديخواه هستم، من حقوق بشر را مراعات مى‏كنم، من اگر به رياست جمهورى، به حكومت، به نخست‏وزيرى، به رئيس مثلاً قبيله، به رياست عشاير برسم با مردم رفتار خوب مى‏كنم و مردم را به آزادى و رفاه دعوت كنم و خودم هم همين طور هستم، مجرد دعوا پذيرفته نيست، وقتى كه داده شد آن منصب به آن شخص رسيد به آن منصب، آنوقت است كه مطالعه در حال او بايد كرد كه آيا مثل كارتر هست يا مثل على ابن ابيطالب، با مستضعفين و مستمندان آن مى‏كند كه على ابن ابيطالب سلام الله عليه كرد، يا آن مى‏كند كه كارتر كرد، يا آن مى‏كند كه استالين كرد. آنها هم همه مدعى هستند. استالين هم مدعى اين بود كه براى مردم مى‏خواهد كار بكند و مردم را به طور آزاد، مساوى نگه دارد، لكن وقتى كه به مقام رياست رسيد فوج فوج مردم را فانى كرد و از بين برد، كارتر هم همين ادعاها را مى‏كند كه ما براى بشر آزادى مى‏خواهيم و رفاه مى‏خواهيم و بشر دوست هستيم، لكن وقتى كه به مقامش رسيدند ديديم كه آنطور بودند، كردند با بشر آنچه را كردند، صدام هم ادعاى اين را مى‏كند كه من مى خواهم كه عرب را چه بكنم و با عرب چه بكنم، لكن وقتى كه امتحان پيش آمد، اعراب را آنطور در خوزستان به كشتن داد

صحيفه نور ج 13 صفحه 236

كه مغول نكرده بود و اگر مهلت داده بشود به او، با عراق و ايران و هر جا دستش برسد آن كند كه مغول با ايران كرد. ادعا نمى‏شود كرد كه، من ادعا كنم كه من يك ملائى هستم و مردم دوست هستم، وقتى كه رسيدى به منصب آنوقت ببين چه هستى. آنوقتى كه امثال آقاى نخست‏وزير در حبس بود و زجر بود، ادعاى اين معنا را البته در دل داشت كه اين حكومت بده است و اگر من به رياست برسم چه خواهم كرد، اگر در ذهنش بوده لكن الان در معرض امتحان است. الان همه اين رؤسا، رئيس جمهور، نخست‏وزير، رئيس مجلس، رؤساى دادگاه‏ها، رؤساى همه استان‏ها، حكومت‏ها فرماندارها، استاندارها، همه اينها در معرض امتحانند و اين امتحان از امتحان در نقص اولاد و انفس بالاتر است. امتحان مردم به رياست، به رياست در هر مقام، به رسيدن به هر مقام، اين امتحان سخت‏تر است از امتحان در نقص اولاد و انفس و مشكل‏تر است كه انسان بتواند از اين امتحان نجات پيدا بكند و درست امتحان بدهد در معرض اعمالى كه مى‏كند و در پيشگاه خدا آبرومند باشد. رؤسا هر جا هستند، در هر كشورى هستند، دولتمردان در هر كشورى كه هستند و در هر جا كه هستند بايد بدانند كه رسيدن به اين مقام، امتحانى الهى بوده است و سخت امتحانى است. خودشان توجه كنند به اينكه قبل از رسيدن به اين مقام و بعد از رسيدن به اين مقام، چقدر در حالشان تفاوت حاصل شده است. قبل از رسيدن به اين مقام به رؤساى جمهورى كه سابق بودند، به نخست وزيرانى كه سابق بودند، به وكلاى مجلسى كه سابق بودند، به استاندارهائى كه سابق بودند، به دادگاه‏هائى كه در سابق بودند، قبل از رسيدن خودشان به اين مقامات به آنها اشكال داشتندو آنها را تقبيح مى‏كردند، الان كه خودشان رسيدند آيا همان نقشه را عمل مى‏كنند كه آيندگان آنها را تقبيح كنند؟ يا خير، وقتى كه به مقام رسيدند رفتارى مى‏كنند كه همانطورى كه بعد از هراز و چهار صد سال نسبت به امير المؤمنين مردم نظر مى‏دهند؟ همان كه بعد از اينكه مقام رياست داشت، به حسب اصطلاح شما تمام ايران و عراق و مصر و جاهاى ديگر در زير سلطه او بود، رفتارش با مردم آنطور بود كه هيچ كس نمى‏تواند آن رفتار را داشته باشد. در خطبه جمعه، گاهى كه يك وقتى كه در خطبه جمعه آمده بودند و منبر بودند، دامنشان را حركت مى‏دادند براى اينكه پيراهن را شسته بودند و پيراهن عوضى نداشتند. بيدار بشويم ما، دولتمردان بيدار بشوند، استاندارها بيدار بشوند، دادگاه بيدار بشوند، ما دعوى شيعه‏گرى را مى‏كنيم، ادعا هست كه ما شيعه و تابع هستيم، در مقام امتحان باز شيعه هستيم تبع هستيم آنطورى كه او هست؟ به اندازه‏اى كه وسعت وجودى ما هست تبعيت مى‏كنيم؟ با دوستانمان، با رفقايمان، با همكيشانمان، با بشر آنطور رفتار مى‏كنيم آن شخصى بود كه وقتى يك خلخال را از پاى يك ذميه يا يهودى يا نصارا بوده است بيرون آورده بودند اشرار، قريب به اين معنا فرموده است كه اگر انسان بميرد براى اين ننگى كه واقع شده و اين چيزى كه واقع شده است، خيلى بعيد نيست. ما هم مدعى هستيم كه شيعه هستيم. رؤسا و دولتمردان بيدار بشوند، مخاصمه را ترك كنند، اين منظره‏ها را ببينند، اين جوان‏هايى كه خون خودشان را در راه اسلام داده‏اند، ببينند، اين جوان‏هايى كه شما را به اين مقام رسانده‏اند، ببينند و دست از مخاصمات بردارند، آتش بس كنند. در محضر خداست، همه ما در محضر خدا هستيم و

صحيفه نور ج 13 صفحه 237

همه ما خواهيم مرد و همه ما خواهيم حساب پس داد. بيدار بشويد ملت، بيدار بشويد دولت، همه بيدار باشيد، همه‏تان در محضر خدا هستيد، فردا همه بايد حساب پس بدهيد، از روى خون شهداى ما نگذريد بدو ن نظر، و براى مقام دعوا نكنيد با هم. ما همه كه به صدام اينطور نفرين مى‏كنيم و ننگ نثارش مى‏كنيم، مبادا خودمان آنطور باشيم. در حال خودمان مطالعه كنيم. وقتى كه خلوت هست خودمان را آزمايش كنيم كه ما اگر به مقام رسيديم آيا همانطورى كه صدام مى‏كند، ما هم همانطور خواهيم كرد، يا شبيه به او؟ يا ما شبيه به خليفه رسول الله عمل مى‏كنيم حكومت كردن بر يك جامعه‏اى، بزرگترين آزمايشى است كه خداى تبارك و تعالى از بشر مى‏كند. حكومت كردن اگر حكومت اسمش باشد، به اصطلاح حكومت كردن بر يك همچو جامعه‏اى كه خون خودش را در راه اسلام و در راه كشور اسلامى دارد مى‏دهد و جوانان برومندش را دارد فدا مى‏كند، از كارهاى بسيار مشكل و از امتحانات بسيار مشكل است.اى رؤسا! شماها در معرض امتحان در آمده‏ايد و اعمال شما دقيقاً تحت نظر خداى تبارك و تعالى است، توجه بكنيد به اين ملتى كه به اينطور همراهى به شما مى‏كند. اى پاسداران! اى ارتشيان! ژاندارمرى! و اى ساير قواى مسلح نظامى و انتظامى! و اى رؤساى هر جا كه هستيد، هر قبيله كه هستيد و اى استاندارهاى همه سرتاسر كشور! در معرض امتحان هستيد، مبادا با خون اينها براى خودتان بخواهيد مقامى درست كنيد، خدا نكند شماها بخواهيد ديگران خون خودشان را بدهند و شما مقامتان بالاتر برود، خدا نكند كه يك همچو حيوانى در باطن شما باشد و شما خيال كنيد انسانيد. بشر در معرض امتحان است. احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون شما گمان كنيد، مردم گمان مى‏كنند كه همين كه گفتند من مؤمنم رهايشان مى‏كنند امتحانشان كنند؟ همين كه گفتيد ما آزاديخواهيم رهايتان مى‏كنند بر مسند مى‏نشانند تا بفهمند كه راست مى‏گوئيد يا نه و بفهمانند، به مجرد اينكه ادعا كرديد كه من براى اين ملت و براى اين كشور خدمتگزارم رها مى‏شويد؟ امتحان خواهيد شد و در امتحان هستيد. از من طلبه تا تمام افراد اين مملكت و تمام افراد بشر و تمام انبيا و اوليا همه در معرض امتحانند، به ادعا و گفتار رها نمى‏شوند. فرموده است كه: سابقين را ما امتحان كرديم تا اينكه معلوم بشود كه چه كسى مؤمن است و چه كسى منافق. همه گروه‏ها، همه مردمى كه در اين مملكت يا در رأس امور هستند، يا در بازار هستند، يا در كشاورزى هستند، يا در كارخانه‏ها هستند، يا در گروهك‏هاى مفسد هستند، همه بدانند كه در محضر خدا هستند و در معرض امتحان. در گفتار بسيار آسان است كه انسان ادعا كند كه من چه هستم و چه هستم، لكن همان معنائى را كه ادعامى كند در همان امتحان مى‏شود، همان شخصى كه مى‏گويد من بشر دوستم، در همان معنا امتحان مى‏شود، همان شخصى كه مى‏گويد كه من طرفدار حقوق بشر هستم در همان معنا امتحان شود، اگر در آن مقامى كه رسيد، با آنوقتى كه قبل از آن مقام بود هر دو مساوى است و نقش او يك طو راست و رياست براى او سنگينى نمى‏كند، اين شيعه على ابن ابيطالب است و پيرو او، و از امتحان روسفيد بيرون آمده من خجالت مى‏كشم وقتى كه شماها را مى‏بينم كه از خوزستان و خرم آباد و از جنوب و از غرب آمده‏ايد و آنهمه رنج ديده‏ايد و آنهمه جوان‏هاى شما شهيد شده‏اند و آنطور خانه‏هاى شما خراب‏

صحيفه نور ج 13 صفحه 238

شده‏اند و وقتى كه بيائيد در اينجا ببينيد اوضاع طور ديگرى است سرخون شما دعواست. قلم‏هاى در روزنامه‏ها، دست‏هايى كه اين قلم‏ها به دست‏شان است، آنهائى كه در راديو تلويزيون و در ساير جاها سخنرانى مى‏كنند همه مورد امتحان خدا هستند. آنوقتى كه قلم به دست مى‏گيريد بدانيد كه در محضر خدا قلم دست گرفته‏ايد، آنوقتى كه مى‏خواهيد تكلم كنيد بدانيد كه زبان شما قلب شما، چشم شما، گوش شما در محضر خداست. عالم محضر خداست در محضر خدا معصيت خدا نكنيد، در محضر خدا با هم دعوا نكنيد سر امور باطل و فانى، براى خدا كار بكنيد و براى خدا به پيش برويد. اگر ملت ما براى خدا و براى رضاى پيغمبر اكرم به پيش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد شد. خداوند ما و شما را از اين امتحان بزرگ سرفراز و روسفيد بيرون بياورد. خداوند تمام افراد ملت ما را آبرومند كند. خداوند اين نهضت را متصل به نهضت امام زمان سلام الله عليه بكند. خداوند دشمنان ما را هدايت كند.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 265

تاريخ: /1018/59

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان مراكز تربيت معلم شهرستانهاى اصفهان، شيراز، يزد و اراك

عالم، مدرسه است و معلمين آن، انبيا و اوليا هستند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

آقايانى كه از بلاد مختلفه آمده‏اند و دانشجويان تربيت معلم هستند، لازم است كه راجع به معلم و تربيت معلم، يك چند جمله عرض كنم. عالم، مدرسه است و معلمين اين مدرسه، انبيا و اوليا هستند و مربيان و مربى اين معلمين، خداى تبارك و تعالى است. خداى تبارك و تعالى تعليم و تربيت كرده است انبيا را، و ارسال كرده آنها را براى تربيت و تعليم كافه ناس. انبياء بزرگ اولوالعزم مبعوثند بر تمام بشر و سمت معلمى و مربى دارند نسبت به تمام بشر، و معلم آنها و مربى آنها حق تعالى است و آنها هم بعد از اينكه به تعليمات الهى تعلم شدند و تربيت پيدا كردند مأمورند كه بشر را تربيت كنند و تعليم. راجع به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در قرآن كريم است كه هوالذى بعث فى الاميين رسولاً مهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتابه و الحكمه انگيزه بعث را در اين آيه شريفه ذكر مى‏فرمايد كه: خداى تبارك و تعالى است كه در بين اميين و بى‏سوادها و كسانى كه تربيت و تعليم الهى نداشته‏اند، رسول فرستاده است تا اينكه آيات خدا را بر آنها قرائت كند و آنها را با قرائت آيات قرآن و تربيت‏هائى كه خود او شده است در تعليمات الهى، آنها را به مردم عرضه كند و تزكيه كند آنها را و تعليم كند بر آنها كتاب و حكمت را. در اين آيه نكات زيادى هست راجع به اهميت تربيت معلم و اهميت تعليم و تعلم. با تعبير هوالذى اوست كه اين كار را كرده است كانه يك مطلب با اهميتى است كه مى‏فرمايد: هوالذى بعث آن است كه فرستاده است بين مردم، و همه عالم امى هستند، حتى آنهايى كه به حسب ظاهر درس‏هايى خوانده‏ايد و به حسب ظاهر صنايعى را مى‏دانند و مسائلى را اطلاع بر آن دارند لكن همه آنها نسبت به آن تربيتى كه از جانب خدا به وسيله انبيا به آنها مى‏شود همه امى هستند، همه در ضلال مبين هستند. تنها راه تربيت و تعليم راهى است كه از ناحيه وحى و مربى همه عالم رب العالمين، تنها راه آن راهى است كه از ناحيه حق تعالى ارائه مى‏شود و آن تهذيبى است كه با تربيت الهى به وسيله انبيا، مردم آن تربيت را مى‏شوند و آن علمى است كه به وسيله انبيا بر بشر عرضه مى‏شود و آن علمى است كه انسان را به كمال مطلوب خودش مى‏رساند همانى كه در آيه ديگر مى‏فرمايد كه: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات. دو گروهند مردم، يك گروه مؤمن هستند كه تحت تربيت انبيا واقع شده‏اند،

صحيفه نور ج 13 صفحه 266

به واسطه تربيت انبيا از همه ظلمت‏ها و از همه گرفتارى‏ها و از همه تاريكى‏ها خارج شدند آنها، به واسطه تعليمات انبيا وارد شدندنور، در كمال مطلق، اين آيه ميزان مؤمن را و معيار ايمان را بيان مى‏فرمايد و مدعيان ايمان را از مؤمنين جدا مى‏فرمايد. مؤمنين آنها هستند كه به واسطه تربت حق تعالى و به واسطه تربيت انبيائى كه مربا هستند به تربيت الهى، از همه ظلمت‏ها، از همه نقيصه‏ها، از همه چيزى كه انسان را از راه باز مى‏دارد، اينها را خارج مى‏كنند از همه ظلمت‏ها به نور، ميزان مؤمن، اين ميزان است هر كس از همه ظلمت‏ها به واسطه تعليم انبيا خارج شده است و به نور مطلق رسيده است اين مؤمن است، مدعيان ايمان زيادند، لكن مؤمنين‏اند كند. آنهائى كه در مقابل مؤمنين هستند، والذين كفروا آنهائى كه كافر هستند آنها اولياءشان خدا نيست و طاغوت است و طاغوت، كفار را از نور خارج مى‏كند و به همه ظلمت‏ها واصل مى‏كند. معيار مؤمن و غير مؤمن به حسب اين آيه شريفه اين است، مؤمن حقيقى آنطور تبعيت از انبيا كرده است و آنطور در تحت تربيت انبيا واقع شده است كه از همه ظلمت‏ها و از همه نقص‏ها بيرون آمده است و به نور رسيده است و مربى او و ولى او هم خداى تبارك و تعالى است و مربيان به واسطه هم انبيا هستند يعنى اينها تربيت شده‏هاى خدا هستند و آمده‏اند كه ماها را، همه بشر را تربيت كنند و اگر چنانچه ما در تحت تربيت آنها واقع بشويم، از آن علومى كه آنها براى بشر آورده‏اند ما استفاده كنيم و از آن تعليماتى كه كرده‏اند ما بهره برداريم، ما در صراط مستقيم واقع مى‏شويم و هدايت به نور مى‏شويم، هدايت به خداى تبارك و تعالى مى‏شويم كه آن نور مطلق است.

تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است

مسأله تربيت بالاتر از تعليم است، در آن آيه شريفه هم تلاوت آيات قرآن را، يعنى رساندن آن تعليماتى كه در راه تربيت و تعليم است، بعد از اينكه اين را مى‏فرمايد، بعد ويزكيهم را مى‏فرمايد، از اين ممكن است استفاده بشود كه مسأله تزكيه و مسأله تزكيه نفس اهميتش بيشتر از مسأله تعليم كتاب و حكمت است، مقدمه از براى اين است كه كتاب و حكمت در نفس انسان واقع بشود، اگر تزكيه بشود انسان، تربيت بشود به تربيت‏هائى كه انبيا عليهم السلام براى بشر هديه آوردند، بعد از تزكيه كتاب و حكمت هم در او به معناى حقيقى خودش، در نفس انسان نقش مى‏بندد و انسان به كمال مطلوب مى‏رسد و لهذا بعد از يك آيه ديگر مى‏فرمايد كه مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا مى‏خواهد بفرمايد كه علم تنها فايده ندارد، علمى كه تربيت در او نباشد، تزكيه در او نباشد اين علم فايده ندارد، همانطورى كه اگر الاغ و حمال، اگر چنانچه الاغ به بار او كتاب باشد، هر كتابى باشد، كتاب توحيد باشد، كتاب فقه باشد، كتاب انسان شناسى باشد، هر چه باشد، در بار او باشد و به دوش او باشد چطور فايده ندارد و آن حمار از او استفاده نمى‏كند، آنهائى هم كه انبار علم در باطنشان هست و باطنشان تمام علوم را فرض كنيد، تمام صناعات را، تمام تخصصات را داشته باشند، لكن تربيت و تزكيه نشده باشند، آنها هم آن علومشان براى آنها فايده ندارد بلكه بسيارى از اوقات مضر

صحيفه نور ج 13 صفحه 267

است. بسيارى از اوقات هست كه آن كسى كه عالم است، آن كسى كه همه چيز را مى‏داند لكن تزكيه نشده است، تصفيه نشده است، تربيت الهى نشده است، آن علمش وسيله است از براى اينكه بشر را به تباهى بكشد، چه بسا عالمانى كه براى بشر تباهى هديه مى‏آورند، آنها از جهال بدتر هستند و چه بسا متخصصانى كه براى بشر هلاكت ايجاد مى‏كنند، تباهى ايجاد مى‏كنند، آنها از مردم عامى بدتر هستند، ضررشان بيشتر است، همان است كه قرآن فرموده كه: كمثل الحمار و از آن هم بالاتر اينكه موجب صدمه به ديگران مى‏شود. شما كه براى تربيت معلم قيام كرديد و هر كس كه براى تربيت معلم قيام كرده است بايد بداند كه اولاً شغل، شغل الهى است. خداى تبارك و تعالى مربى معلمين است كه انبياء باشند، اولاً شغل، شغل الهى است و ثانياً تربيت و تزكيه مقدم بر تعليم است. مدرسه‏هاى ما، دانشسراهاى ما، دانشگاه‏هاى ما و همه مدارس علوم، چه علوم اسلامى يا غير اسلامى باشد، اينها اگر چنانچه در آنها تربيت باشد، تزكيه باشد، آنها مى‏توانند خدمت‏ها بكنند و براى بشر سعادت را به هديه بياورند و همه سعادت‏هاى بشر از علم و ايمان و تزكيه است ان الانسان لفى خسر انسان، اصلش اين حيوانى كه به اسم انسان خوانده مى‏شود، در خسارت و زيان است مگر يك طايفه، آنهائى كه ايمان آوردند به خداى تبارك و تعالى و آنچه كه او فرموده است و اعمال صالحه بجا آوردند وآثارش هم اين است كه تواصوا بالحق توصيه به حق و توصيه به صبر مى‏كنند و الا اگر چنانچه از اين استثناى الاالذين امنوا خارج شد، لفى خسر است، در خسران است، در زيان است. كوشش كنيد كه تربيت بشويد و تزكيه بشويد قبل از اينكه تعليم و تعلم باشد، كوشش كنيد كه همدوش با درس خواندن و تعليم، تربيت باشد كه او مقدم است به حسب رتبه بر تعليم و بر تلاوت آيات و در و بر تعليم كتاب و حكمت. تربيت معلم بايد بكنيد يعنى معلمينى تربيت بشوند كه اين معلمين با، علاوه بر اينكه آگاهى بر همه علومى كه مورد احتياج انسان است و مورد احتياج بشر، چه در دنيا و چه در آخرت هست علاوه بر اين و مقدم بر اين تزكيه در كار باشد، تصفيه نفس دركار باشد والا تربيت‏هاى شما و تعليم‏هاى شما بدون تزكيه و بدون اينكه تصفيه نفس بشود، براى بشر اگر ضرر نياورد، نفع نخواهد آورد بلكه ضرر دارد. تمام اين ضررهائى كه بشر مى‏بيند، تمام اين خسران‏هايى كه بشر در اين سياره مى‏بيند، از دست همين عالم‏هائى هستند كه تخصص را دارند، لكن تربيت را ندارند. ما اگر چنانچه تزكيه داشتيم و تربيت اسلامى شده بوديم و خداى تبارك و تعالى ولى ما بود ولى ما طاغوت نبود، اين نقص‏هائى كه در اطراف كشورمان و همين طور در اطراف جهان هست، اين نقص نبود، اين اختلافات نبود، همه اختلافاتى كه پيدا مى‏شود الا فقط يكى، كه آن اختلاف ما بين حق و باطل است، تمام اختلافاتى كه پيدا مى‏شود براى اين است كه ما تربيت نشديم و ما تزكيه نشديم. بزرگترين دشمنى كه ما داريم عبارت از خودمان است اعدى عدوك آن نفسى است كه در بين جنبه خودشما هست، خود انسان دشمن بزرگ خود انسان است اگر چنانچه تربيت نشود، اگر چنانچه تزكيه نشود، انسان را همان خود انسان به تباهى مى‏كشد و به ظلمت‏ها وارد مى‏كند و آخرش ظلمت بزرگ است كه آن جهنم است. ما اگر چنانچه خودمان را تربيت بكنيم، مشكلاتمان همه رفع مى‏شود، همه مشكلات از اين است كه ما تربيت

صحيفه نور ج 13 صفحه 268

نشده‏ايم، يك تربيت الهى و تحت بيرق اسلام در نيامديم، به حسب واقع، همه اين كشمكش‏هائى كه شما ملاحظه مى‏كنيد، همه اين كارشكنى‏هايى كه براى ملت ما هست، همه اينها براى اين است كه تربيت نيست در كار، تزكيه نيست در كار فقط يا جهالت است و يا علمى كه از جهالت براى انسان مضرتر است ميزان علم را خداى تبارك و تعالى به وسيله انبيا ذكر فرموده است و واقع مطلب همين است كه العلم نور علم نورى است كه خدا در قلوب مردم او را وادار مى‏كند، اگر نورانيت آورد، براى انسان اين علم است و اگر چنانچه حجاب شد براى انسان، آن علم نيست، آن حجاب است العلم هو الحجاب الاكبر.

شمايى كه مى‏خواهيد تربيت بشويد، تربيت معلم يا تربيت بكنيد، تربيت معلم، در رأس هر امرى اين است كه با اين تعليم تربيت را مقدم بداريد. اين جوان‏ها نفوسشان مستعد است از براى گرفتن هر چيزى كه وارد بشود در نفوس، نفوس جوان‏ها يك آينه صيقلى است كه باز از آن فطرت خودش جدا نشده است و اين آينه همه چيز در آن نقش مى‏شود ببندد. اگر چنانچه معلم، يك معلمى باشد كه دعوت به نور بكند، دعوت به صلاح بكند، دعوت به اسلام بكند، دعوت به اخلاق صالحه بكند، دعوت به ارزش‏هاى انسانى بكند، آن ارزش‏هائى كه عندالله ارزش است، اگر معلم اين كار را بكند همانطورى كه انبيا مردم را از ظلمات به نور مى‏كشانند، اين معلم هم اين بچه‏ها را از ظلمات به نور وارد مى‏كند و همين شغلى است كه شغل انبياست و اگر خداى نخواسته معلمى يا معلم‏هائى بر خلاف مسير حق باشند، تربيت نشده باشند تزكيه نشده باشند، بر خلاف صراط مستقيم الهى باشند، اين آينه‏هاى صيقلى كه نفوس جوان‏هاى ماست، در آن همان تعليمات اعوجاجى كه در اين خود معلم هست نقش مى‏بندد و او را رو به انحراف مى‏برد يا به طرف شرق و يا به طرف غرب.

جمهورى ما وقتى اسلامى مى‏شود كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت حاكم باشد

جمهورى اسلامى محتاج به تربيت و تزكيه است، تمام قشرهاى ملت ما و همه ملت‏ها احتياج به تربيت و تزكيه دارند، احتياج به تعليماتى كه از ناحيه انبيا آمده است دارند، مجرد اينكه ما ادعا بكنيم كه جمهورى ما اسلامى است اين ادعا پذيرفته نيست. آنوقت جمهورى ما اسلامى مى‏شود و به كمال خودش مى‏رسد كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت و در اين كشور حاكم باشد يعنى از آن نقطه اولى تا آن آخر حكومت، حكومت الهى باشد، سردمداران همه الهى باشند، كسانى كه در رأس حكومت هستند، كسانى كه در رأس امور هستند، الهى باشند، از نفسانيت خارج شده باشند، خود را نبينند، شخصيت خود را نبينند چون نه خودى دارند ونه شخصيتى، هر چه هست از خدا ست. اگر انسان الهى بشود و ادراك بكند كه اين بندگان راه خدا، اينها بندگان خدا هستند و بايد با آنها آن كرد كه خدا راضى است، اگر ما بيدار بشويم و بفهميم كه ما از خدا هستيم و به او رجوع مى‏كنيم انالله و انا اليه راجعون، اگر اين دو كلمه را ما در زندگى بفهميم كه ما از او هستيم و همه از اوست و ما هيچ هستيم و هيچ نداريم و هر چه داريم از اوست و ما به سوى او برگشت مى‏كنيم و از ما حساب مى‏برند، ما را در

صحيفه نور ج 13 صفحه 269

حساب واقع مى‏كنند، اين دو كلمه را اگر ما بفهميم، با بندگان خدا آنطور كه خدا راضى است و آنطور كه امر خداست عمل مى‏كنيم. در همه ارگان‏هاى دولتى، در همه بازارهاى اسلامى، در همه كوچه و خيابان‏هاى ممالك اسلامى و در همه جا اگر اين كلمه الهى وارد بشود، در كارخانه‏ها وارد بشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانه‏ها وارد بشود، در مجالس شورا و شوراها اين دو كلمه اگر وارد شد و ايمان به او آمد و انسان ادراك كرد اين را و ايمان به او آورد يعنى در قلبش واقع شد كه ما و همه از خدا هستيم و به او رجوع مى‏كنيم، همه موجودات از خداست و بايد با عدل الهى با آنها رفتار كرد و همه ما برمى‏گرديم به خداى تبارك و تعالى و اگر با عدل الهى رفتار كرديم، خداى تبارك و تعالى به ما رحمت بزرگ را وارد مى‏كند و اگر با عدل الهى رفتار نكرديم، آنجا خدا با ما با عدل رفتار مى‏كند كه هيچ كس نمى‏تواند از زير آن بار بيرون برود.

آن علمى ميزان و براى بشر سعادت است كه تربيت در آن باشد

آنها كه گمان مى‏كنند كه مدارس بايد علم در آن باشد و ديگر كارى به اين مسائل نداريم، بايد متخصصين باشند، ساده انديشند آنها، ساده‏انديشى است كه انسان گمان كند كه يك معلمى كه انحراف دارد، معلمى كه يا طرف شرق است و يا طرف غرب، يا تربيت شرقى دارد يا تربيت غربى، آن را ما معلم قرار بدهيم از براى اين فرزندانى كه نفوسشان مثل آينه صيقلى است و هر چه در او وارد بشود مى‏پذيرد، ساده‏انديشى است كه ما جوان‏هاى خودمان را به دست معلمى بدهيم كه به طرف شرق مى‏رود و بچه‏هاى ما را شرقى كند يا به طرف غرب‏رود و بچه‏هاى ما را غربى كند ساده‏انديشى است كه ما گمان كنيم كه فقط تخصص ميزان است و علم ميزان است، علم الهى هم ميزان نيست، علم توحيد هم ميزان نيست، علم فقه و فلسفه هم ميزان نيست، هيچ علمى ميزان نيست آن علمى ميزان است و آن علمى براى بشر سعادت است كه تربيت در او باشد كه از مربى القا شده باشد، از كسى كه تربيت الهى شده است القا بشود به بشر، آن اگر چنانچه در همه مدارس ما، چه مدارس علوم اسلامى و چه مدارس علوم ديگر، اگر در همه آنها اين معنا باشد و انحراف در كار نباشد و استقامت باشد، چندى نمى‏گذرد كه همه جوان‏هاى ما كه اميد آتيه اين مملكت هستند، همه اطلاح مى‏شوند و همه نه شرقى و نه غربى بار مى‏آيند و همه بر صراط مستقيم واقع مى‏شوند. ساده‏انديشى است كه ما گمان بكنيم كه كافى است براى ما اينكه يك اشخاصى باشند داراى علم، اشخاصى باشند كه علم داشته باشند و تربيت، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند. فرضاً كه ما بخواهيم كه علم را رواج بدهيم و با از علم علما استفاده كنيم. بايد علمى باشد و لااقل انحراف نباشد، كار نداشته باشد به شرق و غرب، اينطور نباشد كه معلمين ما و مربى‏هاى جوان‏هاى ما، تربيت مسكو شده باشند يا تربيت واشنگتن، ساده‏انديشى است كه ما گمان كنيم كه بايد همه اينها كه تخصص دارند هر طورى مى‏خواهند باشند، بايد بيايند و ما از آنها استفاده كنيم. استفاده نمى‏توانيم بكنيم اگر مرض ظاهرى ما را يك متخصص خوب بكند، امراض باطنى براى ما ايجاد مى‏كند، از يك مرض كم به يك مرض بزرگ، از يك مرض

صحيفه نور ج 13 صفحه 270

كوچك به يك مرض بزرگ ما را مى‏كشاند. بايد توجه داشته باشيم ما به همه مسائل. همين حزب بعثى را كه ملاحظه مى‏كنيد كه الان مبدااينهمه گرفتارى براى كشور ما و براى كشور مسلم عراق ايجاد كرده است و براى آنجا بيشتر از اينجا ايجاد كرده است، اينها همين‏ها هستند كه بسيارى‏شان متخصصند و بسيارى‏شان دانشگاه رفته بيرون آمده‏اند لكن تربيت نداشتند، تزكيه نداشتند. اگر علم باشد و تزكيه نباشد، هم آن رژيم سابق پيش مى‏آيد و هم اين رژيم صدام. اگر ما تزكيه نكنيم خودمان را و اگر چنانچه همراه با علم تزكيه نباشد، كشور ما هم كشيده مى‏شود به همان طرف‏ها و ما هم صدام خواهيم شد. بايد تربيت شما، تربيت معلم، يك تربيت اسلامى باشد، يك تربيت انسانى باشد، يك تربيت در صراط مستقيم باشد و الا تربيت مسكو را نمى‏توانيم بپذيريم و تربيت واشنگتن را هم نمى‏توانيم بپذيريم.

اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه

اگر ما تربيت بشويم، و بحمدالله ملت ما تحولى حاصل كرده است و مقدمه اين است كه تربيت آخر را هم بشود، با همه اشخاصى كه با ما هم حتى مخالف هستند به طور انسانيت عمل مى‏كنيم، چنانچه الان مى‏بينيد كه ارتش ما و پاسدارهاى ما، با اين اسرايى كه آوردند، به طور انسانيت عمل مى‏كنند و بايد بيشتر عمل كنند. من سفارش مى‏كنم به تمام كسانى كه اين اسرا در اسارت آنها هستند، به حسن سلوك و به رفتار انسانى، و مهمانند اينها براى شما و البته الان در دست آنها اسلحه نيست و من اعلام مى‏كنم كه هر كس از افراد ملت ما اسلحه را كنار بگذارند بيايد در ملت ما وارد بشود مثل ساير افرادى كه هستند آنها در پناه اسلام محفوظ هستند. ولى ما اينقدر ساده انديش نيستيم كه كسانى كه اسلحه دارند و اتاق جنگ دارند آنها را هم وارد بكنيم در بين كشور خودمان و شغل به آنها بدهيم و يا معلمشان كنيم و يا در وزارتخانه‏ها ببريم. اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه. اسلام خيانتكار را تاديب مى‏كند و كسانى كه توطئه گرند از دنيا بيرون مى‏كند. ما نه آنطور هستيم كه اگر توبه كار بشوند و اسلحه را زمين بگذارند و بيايند، آنها را نپذيريم. اگر چنانچه هر يك از جيش عراق كه به روى ما اسلحه كشيده است اسلحه را كنار بگذارد و پناه بياورد به مملكت اسلامى ما، آنها را مثل مهمانان عزيز مى‏پذيريم و هر كس از اين جناح‏هاى داخلى كه تا حالا شرارت كردند و مشغول شرارت دست بردارند و اسلحه را كنار بگذارند و در دامن ملت وارد بشوند آنها را مى‏پذيريم و هر كس اسلحه در دست اوست مثل جيش صدام حسابش مى‏كنيم. الان اين اشخاصى كه اسير مملكت اسلامى هستند اينها اسلحه ندارند و اينها بايد به طور انسانى، به طور خوب با آنها رفتار بشود كه مى‏شود، لكن در عراق آن دستگاه‏هاى تبليغاتى عراق كه هر روز دروغ مى‏گويد، راجع به اين هم دروغپردازى مى‏كند كه نه، اشخاصى كه اسير مى‏شوند با آنها چه مى‏كنند و چه مى‏كنند، در صورتى كه اين حرف دروغ است و مملكت ما اين اسرا را به طور انسانى، به طور اسلامى، به طور خوب با آنها رفتار مى‏كند و پذيرايى از آنها مى‏كند و هر كس كه مى‏خواهد بيايد، از دنيا بيايند ببينند كه چه مى‏كنند اينها، البته تبليغات سوء زياد

صحيفه نور ج 13 صفحه 271

است و ما بايد احتراز كنيم از كارهايى كه تبليغات سوء در آن كارها بهانه پيدا مى‏كند.هر كس به من نسبت بدهد مطلبى را بر خلاف دستورات اسلامى، دروغ گفته است ما در هر جا كه هستيم، پاسبان‏ها در هر جا كه هستند، پاسدارها در هر جا كه هستند، ارتشى‏ها در هر جا كه هستند، ژاندارمرى در هر جا كه هست و ارگان‏هاى دولتى هر جا كه هستند موظفند كه به مسائل اسلامى رجوع كنند و مسائل را اسلامى ختم كنند. ما مى‏خواهيم يك مملكت اسلامى باشد و من اعلام مى‏كنم كه هر كس به من نسبت بدهد مطلبى را كه بر خلاف دستورات اسلامى است. دروغ گفته است و هر كس كه به من نسبت بدهد كه من راضى هستم به اينكه يك وجب از زمين مردم غصب بشود، بر خلاف موازين اسلامى اخذ بشود يا يك شاهى از مردم گرفته بشود و مصادره بشود و موازين اسلامى نداشته باشد يا يك محاكمه بشود بر خلاف موازين اسلامى، يا يك تازيانه به كسى زده باشد بر خلاف مصالح اسلامى، من از آنها برى هستم و خداى تبارك و تعالى هم برى است. من از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت همه انسان‏ها را و سلامت و سعادت ملت خودمان و كشور خودمان را مى‏خواهم و از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم كه شما موفق بشويد در تربيت معلم، و معلم‏هاى تربيت شده صحيح را در كشور ما تربيت كنيد كه سعادت ملت ما حاصل بشود.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها