صحيفه نور ج 9 صفحه 199
تاريخ: 4/7/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت فاطميون تهران
رژيمهاى سلطنتى گذشته، مانع تحقق اسلام واقعى بودند
بسم الله الرحمن الرحيم
تفاوت ما بين رژيم پهلوى با رژيمهاى سابق و دولت اموى و عباسى اين بود كه همه اينها در يك معنى مشترك بودند و آن اينكه نمىخواستند اسلام آنطورى كه هست تحقق پيدا بكند، هم بنىاميه اين مطلب را مىخواستند، اسلام را به حسب ظاهر قبول داشتند و در راه او هم كارهائى مىكردند و جماعت جمعه همان سلاطينشان به جا مىآوردند، هم بنىاميه، هم بنى عباس، لكن نمىخواستند آن اسلامى كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود و اهل بيت آن را مىشناختند، نمىخواستند اين تحقق پيدا بكند براى اينكه آن اسلام او بود كه خود پيغمبر و اميرالمؤمنين سلام الله عليه رأس آن بودند و زندگىشان آن بود.
اينها مىديدند كه اگر اسلام را به آن نحو بخواهند ارائه بدهند، آنطورى كه اهل بيت خواستند ارائه بدهند، نمىتوانند ديگر كاخ داشته باشند و آن وسائل، و مردم در كوخها باشند و اينها در آن كاخها و با عظمت باشند كه بعد از اينكه بعضىشان مردند طلاهايشان را با كلنگ شكستند و تقسيم كردند. اسلام يك همچون عنوان سرمايهدارى به آن معنا كه هست نمىپذيرد، اسلام قواعد دارد، اينها هم نمىخواستند اينطور باشد، يعنى طبق قواعد، لكن غير از اين رژيم اخير هم سلاطين كه همهشان سر تا پايشان فاسد بوده و گمان ندارم در تمامشان بتوانيد پيدا كنيد كه به اندازه دو نفر، سه نفر پيدا بكنيد كه اينها يك اشخاص صحيحى بودند، آنهائى هم كه معروف به جنت مكان هستند، آنها هم دوزخ مكان بودند، همانها بودند كه پسر خودشان را كور كردند براى اينكه مبادا چه بشود و همان كه معروف به انوشيروان عادل است وقتى ظلمهايش را تاريخ مىگويد روى تاريخ را سياه كرده. لكن تا قبل از اين رژيم اخير، آن رژيمهاى بنى اميه و بنى عباس و رژيمهاى سلطنتى غالباً اسلام را به حسب ظاهر پذيرفته و به حسب واقع نمىخواستند آنطور باشد، لكن براى خودشان همه را مىخواستند، هر چيزى را مىخواستند براى خودشان، مىخواستند كه مملكت اسلامى را گسترش بدهند براى اينكه نفوذشان زياد بشود، كشور گشائى بكنند كه نفوذخودشان زياد بشود، هر چه مىخواستند، مىخواستند براى خودشان و دار و دسته خودشان باشد.
صحيفه نور ج 9 صفحه 200
مورد هدف قرار دادن روحانيون از سوى رژيم جهت مخالفت با اسلام بود
لكن اين رژيم فاسد، ما را براى ديگران مىخواست. از اول كه رضاخان آمد و من هم يادم هست و از اولش در مسائل بودم تا حالا، اولى كه آمد و ابتدائا با سالوسى رفتار كرد، وقتى كه مستقر شد اول هدف اسلام بود، لكن نمىگفت هدف را، آن قرار داد كه اسلام نباشد (البته به تعليم ديگران، تعليم خارج) لكن از روحانيين شروع كرد، از مجالس وعظ و خطابه و روضه جلوگيرى كرد. از اينجا شروع كردند كه بلكه مؤفق بشوند اساس، اساسى كه خارجىها از آن مىترسيدند از بين ببرند، آنها مطالعات دامنهدار دارند نسبت به شرق و نسبت به ايران ما مطالعات دامنهدار دارند، هم نسبت به ذخائرى كه ايران دارد اينها نقشه بردارى كردهاند و مطلعند، بهتر از خود ايرانىها مىدانند كجا چه هست و هم مطالعات دامنهدارى شايد بيشتر از آن مطالعات نسبت به گروههاى مردم كردند. عشاير را مطالعه كردند كه ببينند اينها چه جور مقاصد دارند، چه جور مىشود اينها را به دام انداخت، طوايفى كه در شهرستانها بودند و جز عشاير نبودند اينها را با چه مىشود همراه كرد كه همان مقصد مشترك كه اسلام نباشد، اينها را با هم همصدا كرد و بدون اينكه اسمش را بياورند واقعيتش باشد. در زمان رضاخان كه من شاهد مسائل بودم طورى كرده بودند كه شاعرش، نويسندهاش، گويندهاش، همه بر ضد روحانيت بودند. آن شعرا و گويندگان خودشان بودند نه گويندگان مردم، شاعرش مىگفت، كه نمىخواهم شعرش را بخوانم، كه تا آخوند و قجر در اين مملكت هست اين ننگ را كشوردارا به كجا خواهد برد، آخوند را ننگ مىدانستند، قجر هم كه با او دشمن بودند. يك جلسهاى درست كرده بودند اينها، من شنيدم همان وقتها يك مجلس نمايش مىدادند فتح اعراب را كه ايران را فتح كرده بود، در آن مجلس نمايش دادند و عربهائى كه مثلاً پا برهنه بودند و با آن وضعى كه بوده نمايش دادند واينكه كاخهاى آن را از آنها گرفتهاند در آنجا، دستمالها بيرون آمد براى گريه كه اسلام غلبه كرد بر اينها، الان هم كه من و شما اينجا نشستهايم همچو فكرهائى هست كه متاسفند از اينكه اسلام بر مليت غلبه كرده، اسلام را كارى با او ندارند، مخالف با او هستند. الان هم در نويسندههاى ما، در گويندههاى ما و در روشنفكرهاى ما، در غربزدههاى ما، اين معنى هست كه اسلام را نمىخواهند و آنها كه راست نمىگويند مليت را مىخواهند، وقتى هم از مليتشان مىخواهند اسم ببرند، از همين شاهها اسم مىبرند، از همين شاههائى كه همهشان در تاريخ معلوم است كه چكاره بودند. از اولى كه رضاخان آمد، بعد از اينكه مستقر شد، البته اولش خيلى هم روضه مىگرفت، هم روضه مىرفت و هم تكيهها، همه را رفت يك مرتبه در يك محرمى گفتند همه تكيهها را رفته بود، بعد كه بازى داد ملت راو ملت ماهم صفاى نفس دارند زود بازى مىخورند، بعد كه بازى داد ملت را، آنوقت آن چهرهاش را نشان داد، تمام روضهها را سرتاسر مملكت قدغن كرد و بر معممين آن كرد كه نمىتوانست يك نفر معمم ظاهر بشود توى خيابان، بعضى از محترمين معممين كه نمىخواهم اسمش را ببرم، بردند در كلانترى و همانجا با چاقو عبا و قبايش را بريدند به شكل اينكه كت و شلوار بايد باشد و رهايش كردند و معممين را قدغن كرده بودند كه شوفرها هم سوارشان مىكردند، بعضى از شوفرها هم خوش رقصى مىكردند مقصد
صحيفه نور ج 9 صفحه 201
آخوند نبود، مقصد اسلام بود اينها را مىديدند كه تا اينها هستند اسلام را نمىشود از بين برد، بايد اينها را از بين برد بعدش اسلام را، اسلام منهاى روحانيت همين تز است، حالا گويندهاش ملتفت نيست و يا ملتفت است و مغرض.
مجالس روضه است كه مردم را تهييج مىكند كه به همه چيز حاضرند
اين مطلبى كه الان القا كردهاند به جوانهاى ما كه تا كى گريه و تا كى روضه و اينها، بيائيد تظاهر كنيم، اينها نمىفهمند روضه چيست و اين اساس تا حالا سر كى نگه داشته شده است، اين را نمىدانند و نمىشود هم بهشان بفهمانند.
اينها نمىفهمند كه اين روضه و اين گريه آدم ساز است، انسان درست مىكند، اين مجالس روضه، اين مجالس عزاى سيدالشهدا و آن تبليغات بر ضد ظلم، اين تبليغ بر ضد طاغوت است، بيان ظلمى كه به مظلوم شده تا آخر بايد باشد. همين در عين حالى كه جوانهايشان كه كشته شدند و برايشان فرياد مىزنند و چه مىكنند، لكن بازى خوردند و مىگويند آن جوانها را از ياد ببريد براى اينكه آنهائى كه به اينها تلقين مىكنند اساس را سيدالشهدا مىدانند، اساسى كه همه چيز را تا حالا نگه داشته او بوده، پيغمبر (ص) هم فرمود كه انا من حسين يعنى ديانت را او نگه مىدارد و اين فداكارى، ديانت اسلام را نگه داشته است و ما بايد نگهش داريم. اين جوان توجه ندارند، البته يك دستهاند و تزريق به اينها شده از اشخاص كه مىخواهند نباشد. اينها از اساس مىخواهند روضه را از بين ببرند كه روضه خوانى است كه عواطف مردم را همچو تهييج مىكند كه بر همه چيز حاضرند. وقتى مردم ديدند كه سيدالشهدا جوانهايش را آنطور قطعه قطعه كردند و آنطور جوانهاى خودش را داد، براى مردم آسان مىشود كه جوان بدهند و ما با اين حس شهادت دوستى اين معنى را ملت ما پيش برد و رمز همين معنائى بود كه از كربلا منعكس شد به همه جهاتى كه ما داشتيم، به همه ملت ما، و همه آرزوى شهادت مىكردند، همان شهادتى كه سيدش سيدالشهدا بود و اينها نمىفهمند كه اينجاست كه نگه داشته است، آنهائى كه مىفهمند تزريق مىكنند و ديگران را گول مىزنند.
آنهائى كه به ضد روحانيت حرف مىزنند، قلمفرسائى مىكنند و حالا بيشتر براى اينكه مىبينند كه اين روحانيت است كه اسلام را نگه داشته و اين اسلام است كه با منافع آنها مخالف است، اين اسلامى است كه طرفدار مستضعفين است، (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين) وعده فرموده و عمل خواهد كرد. اين طبقهاى كه آن بالانشينها پست مىشمردند، مىگفتند طبقه پائين، منطق مستكبرين همين بود كه استكبار و تكبر مىفروختند بر جامعه، ملت ما را طبقه پائين حساب مىكردند، بالا كى بود؟ آقاى آريامهر و دستجات خودش، آنها بودند و همه شما را و همه ما را و همه ملت را حساب نمىآوردند، چيزى نيستند اينها، قضيه استضعاف اين است، نه اينكه خدا مىفرمايد ضعفا، ضعفانه مستضعفين يعنى آنهائى كه قدرت دارند، قدرت ايمان دارند و آنها نمىفهمند و اينها را مستضعف حساب مىكنند، مىگويند اينها ضعيفند. آنهائى كه اينها را جزء ضعفا
صحيفه نور ج 9 صفحه 202
مىشمارند نه اينكه ضعفا هستند، بعضىها اين كلمه را چون نفهميدهاند، مستضعف را نفهميدهاند مىگويند كه خوب، چرا ما بايد مستضعف باشيم آنها ما را حساب مىكنند مستضعف وضعيف، نه اينكه شما ضعيفيد، شما قوه ايمان داريد، شما آن بوديد كه يك همچو قدرتى را با مشت عقب زديد و به جهنم فرستاديد. قوت ايمان در شماست و حس شهادت خواهى كه جوانها مكرر اين معنا را مىخواهند، زنها مكرر مىگويند به اينكه فلان جوان، فلان جوان از من رفته دو تا ديگر هست، اين هم مىدهم برود.اين حس بود، اين حس شهادت خواهى، فداكارى بود كه يك ملتى كه هيچ نداشت بر طاغوت غلبه پيدا كرد.
همه روز بايد ملت ما مقابل ظلم بايستد
اساس را بايد حفظ بكنيم، اساس، اسلام است و جمهورى اسلامى با محتواى اسلامى، بايد كوشش كنيد تا حفظ شود، اين مجالس و مجامع اسلامى را بايد حفظ كرد، هر دو جهت بايد باشد نه آنطورى كه سابق بود و اصلش كارى به دستگاه ظلم نداشتند آن هم با يك تبليغاتى كه شده بود، نه آنكه ما بيائيم نمازمان را بخوانيم و برويم سراغ كارمان توى خانهمان بنشينيم و اهل منبر هم بروند و چهار تا كلمه روضه بخوانند و اگر بشود چهار تا كلمه اخلاق هم بگويند و بروند در خانههاشان بنشينند، بايد در مقابل ظلم، در مقابل ستم بايستند. اين كلمه (كل يوم عاشورا وكل ارض كربلا) يك كلمه بزرگى است كه اشتباهى از او مىفهمند، آنها خيال مىكنند كه يعنى آنها خيال مىكنند كه يعنى هر روز بايد گريه كرد لكن اين محتوايش غير از اين است. كربلا چه كرد، ارض كربلا در روز عاشورا چه نقشى را بازى كرد، همه زمينها بايد اينطور باشند، نقش كربلا اين بود كه سيدالشهدا سلام الله عليه با چند نفر جنگ كرد، عدد معدود آمدند كربلا و ايستادند در مقابل ظلم يزيد و در مقابل دولت جبار، در مقابل امپراطور زمان ايستادند و فداكارى كردند و كشته شدند، ولكن ظلم را قبول نكردند و شكست دادند يزيد را، همه جابايد اينطور باشد، و همه روز هم بايد اينطور باشد، همه روز بايد ملت ما اين معنا را داشته باشد كه امروز روز عاشور است و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را ما پياده كنيم، انحصار به يك زمين ندارد، انحصار به يك افراد نمىشود، قضيه كربلا منحصر به يك جمعيت هفتاد و چند نفرى و يك زمين كربلا نبوده، همه زمينها بايد اين نقش را ايفا كنند و همه روزها، غفلت نكنند ملتها از اينكه بايد هميشه مقابل ظلم بايستند. در بعضى روايات كه من حالا نمىدانم صحت و سقمش را، هست كه يكى از چيزهاى مستحب اين است كه مومنين در حال انتظار اسلحه هم داشته باشند، اسلحه مهيا، نه اينكه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر، اسلحه داشته باشند براى اينكه با ظلم مقابله كنند، با جور مقابله كنند. تكليف است، نهى از منكر است، به همه ما تكليف است كه بايد مقابله كنيم با اين دستگاههاى ظالم خصوصاً دستگاههائى كه با اساس مخالفند.
صحيفه نور ج 9 صفحه 203
ما ملت و مليت را در سايه تعاليم اسلام قبول داريم
اگر يك دستگاهى بود كه مثلاً سلاطين سابق كه مىخواستند براى خودشان يك چيز مىكردند، ولى با اساسش معلوم نبود كه مخالف باشند، اما يك دستگاهى كه با اساس مخالف است، نمىخواهد اسلام باشد، نمىخواهد مجالس اسلامى باشد، مىخواهد هميشه چيزهائى باشد مربوط به غير اسلام ولو ملت باشد، مليت باشد، ما ملت را در سايه تعاليم اسلام قبول داريم و ملت، ملت ايران است و ما براى ملت همه جور فداكارى مىكنيم اما در سايه اسلام است نه اينكه همهاش مليت و همهاش گبريت است، مليت حدودش حدود اسلام است و اسلام هم تاييد مىكند او را. مليت اسلام را بايد حفظ كرد، دفاع از ممالك اسلامى جزء واجبات است نه اينكه ما اسلامش را كنار بگذاريم و بنشينيم فرياد مليت بزنيم و پانايرانيسم.
اسلام سياست است و سياست، خدعه و فريب نيست
در هر صورت نقشه يك مطالعاتى كه اينها كردهاند طولانى و مخازن ما را به دست آوردند كه ما چقدر داريم و تا چه وقت به اينها پس بدهيم و از ما بگيرند و همه ملتها و اقشارى كه ما داريم و همه قطرها را مطالعه كردهاند در اين معنا كه ديدهاند ما اگر بخواهيم اين مخازن را از آنها بگيريم و اين مملكت و اين كشور را از اينكه پايگاه خودمان براى كارهاى نظامى، تا اسلام زنده است نمىشود، بايد اسلام را سر بريد حالا اگر مىشود توى دامن خود مردم، و اين را كردند و خيلى هم توفيق حاصل كردند. يك روزى بود كه اگر يك ملائى راجع به مطلب سياسى يك كلمه مىگفت، مىگفتند اين آخوند سياسى شده بيندازش دور، شايد به نماز او هم نمىرفتند، اين چه بود؟ اين روى نقشهاى بود كه آخوند را از سياست كنار بگذارند، اسلام را كنار بگذارند و سياست هم كنار و عليحده، آنها هم كارهاى خودشان را انجام بدهند و مخازن ما را ببرند و مملكت ما را تحت سلطه قرار بدهند آخوند هم برود توى خانه آخوند هم برود توى خانهاش بنشيند و حمد و سوره بخواند، خيلى هم كار بكند، يك چند كلمه مسائل اخلاقى را براى مردم بگويد، اين نقشهاى بود كه مىخواستند اسلام را كنار بگذارند از سياست، سياست دست آنها و اسلام هم بر كنار.
پاكروان به من گفت در همان روز آخرى كه ديگر از همانجا از حبس به حصر ما را آوردند (حبس دوم) گفت كه سياست دروغ گفتن است، خدعه است، فريب است و كلمهاش هم اين بود كه پدر سوختگى است، همين جا مىخواست پدر سوختگى كند يعنى مىخواست كلاه سر من بگذارد، به من گفت، به اين معنا كه شما مىگوئيد ما هيچ وقت همچو سياستى را نخواستيم، خدعه و فريب و از اين چيزها، بعد آمد بيرون و منتشر كرد در روزنامه كه ما تفاهم كرديم و فلان و اينكه دخالت در سياست نكند، من هم بالاى منبر گفتم كه ايشان اين را گفت، من هم اين را گفتم كه بيخود گفته، آنها مىخواهند كه ماها با همين خدعه و فريب كه سياست، خدعه است، شما نكند از سياست كنار برويد، سياست خدعه نيست، سياست يك حقيقتى است، سياست يك چيزى است كه مملكت را اداره مىكند، خدعه
صحيفه نور ج 9 صفحه 204
و فريب و اينها نيست، اينها همهاش خطاست. اسلام سياست است، طبيعت سياست است، خدعه و فريب نيست. اين نماز جمعه يك نماز جمعه سياسى است. يك اجتماعى سياسى است كه معالاسف در سالهاى طولانى از دست ما رفته بود و مورد طعن ديگران هم شده بود. اين اجتماع حج از امور بسيار سياسى اسلام است كه تمام طبقات مستطيع كه هر جاى ايران اسلامى هستند، هر جاى ممالك اسلامى هستند جمع بشوند در هر سال در يك محلى، چند تا مجتمع شان بكنند، بنشينند مطالبشان را بگويند، بنشينند رفع اشكالاتشان را بكنند.
يك همچو مجلسهائى كه اسلام درست كرد مثل حج، هيچ قدرتى نمىتواند درست كند، هيچ قدرتى، همه ممالك اسلامى و سران ممالك اسلامى جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جائى ببرند، نخواهند مؤفق شد، با خرجهاى فلانها، تبليغات فلان. خداى تبارك و تعالى با كلمه ولله على الناس حج البيت با يك كلمه مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم كرده است. مع الاسف استفاده كرد، اجتماعات هست استفاده كرد، وقتى هم كاروانهاى ما در آنجا رفت همه استفادههايش را آريامهر مىكرد، براى اوشان و شوون او را در آنجا مىگفتند در صورتى كه اين اجتماعات، اجتماعات سياسى است، اجتماعى است، بايد در اين اجتماعات گويندگان، نويسندگان همه بلاد مسلمين در آنجا مسائل اسلام را، مسائل بلاد مسلمين، گرفتارى كه دارند، مسلمين از دست كى گرفتارى دارند و آن بايد چه بكند، دولتهائى كه با مسلمين چه مىكنند با او چه بكند، كوشش كنند در وحدت كلمه، كوشش كنند در اينكه مطلب را همه يكى قرار بدهند، اعتصام (بحبل الله) سرمشق است براى همه، خداى تبارك و تعالى فراهم كرده اسبابش را، و ما مسلمين نمىتوانيم از آن استفاده كنيم، بيعرضه هستيم، او فراهم كرده همه را، سالى يك دفعه حج، آن كنگره عظيمى كه در دنيا سابقه ندارد لكن مىروند آنجا و كار مثبتى انجام نمىدهند، از اول هم مىروند، فكر اينند كه سوغاتى چقدر بگيرند، فكر آنى كه بايد باشند نيستند، اعمالشان را بجا مىآورند، بعدش هم هيچ كلمه اى راجع به گرفتارىهاى مسلمين و گرفتارىهاى اسلام، اين گرفتارىهائى كه همه دول اسلامى الان مبتلا به آن هستند، فكر اين نيستند.
اين نهضت عظيم را كه مورد توجه دنياست حفظ كنيد
و انشاءالله اگر اسلام يك ظهورى پيدا كرد، يك نمايش واقعيتش داد، اميدوارم كه جمع هم درست بشود. بايد اين نهضت را حفظش كنيد. شما با دست خالى يك امپراطورى بزرگ دنيا را شكست داديد. الان به ما مىگويند كه اينها ملتفت نيستند كه چه كردند، خارج مىفهمد، خارج كه مىرويم عظمت اين نهضت و عظمت اين فداكارى ايران در خارج منعكس است، هر كه از خارج مىآيد و از هر جا مىآيد، همين چند روز هم يك چند نفرى، يك نفرى از بيرون آمده بود، از بنگلادش هم چند نفرى آمده بودند، اينها مىگويند كه همه توجهات دنيا الان به ايران است، همه توجهات الان به ايران است، ايران سرمشق همه مسلمين شده است و بايد بشود. انشاءالله اين را حفظش كنيد كه ماها
صحيفه نور ج 9 صفحه 205
هيچ نيستيم، هيچ براى خودتان يك چيزى خيال نكنيد كه هستيد، نه من و نه تو، نه هيچ كس، هيچ نيستيم، هر چه هست خداى تبارك و تعالى است، اوست كه شما را غلبه داد، الله اكبر، شما را غلبه داد و با مشت خالى همه چيز را درهم شكستيد. اين ايمان، اسباب اين معنا شد، اين توجه به خدا اسباب اين شد كه بچه كوچك و پيرمرد هشتاد ساله و زنهاى محترمه و مردهاى عزيز همه را به بيرون ريخت و مقابل يك دستگاه ظلم قرار داد. اين اسلام بود، اسلام همه چيز دست اوست و ما هيچ نيستيم، اين را حفظش كنيد، اين اسلام و اين نهضت را با اسلاميتش حفظ كنيد. خداوند انشاءالله شماها را حفظ كند براى نگهدارى اين نهضت و تا اين نهضت هست از هيچ نترسيدو اصلاً ترس در دل خود راه ندهيد. اين حرفهائى كه كردستان چه شد و بلوچستان چه، اينها همه حرف است، آنها هم برادر ما هستند و آنها هم برادر هستند و آنها هم مفسدين را بيرون مىكنند و هيچ وقت به دلتان راه ندهيد كه مائى كه آن قدرت عظيم را درهم شكستيم حالا از يك حزب مثلاً دموكرات و از چهار تا جوان مثلاً فاسد بترسيم، هيچ اصلاً اين حرفها نيست مملكت شما بحمدالله بيمه شده و خداوند با شماست به شرط اينكه شما هم به وظيفهتان عمل كنيد، شما وفاى به عهدتان بكنيد، خداوند هم وفا مىكند، شما توجه به اسلام داشته باشيد و آنطورى كه اسلام گفته به او عمل بكنيد، خداوند هم پشتيبان شماست. خداوند انشاءالله به شما صحت و سلامت و عظمت و قدرت عنايت كند و من هم دعاگوى همهتان هستم و خدمتگزار همه
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته