صحيفه نور ج 9 صفحه 59
تاريخ: 17/6/58
بيانات امام خمينى به مناسبت 17 شهريور
انبيا مبعوثند به اينكه مردم را از ظلمتها به نور خارج كنند
بسم الله الرحمن الرحيم
در قرآن كريم مىفرمايد كه ما موسى را فرستاديم به سوى قومش ان اخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكرهم بايام الله دو تا ماموريت به حضرت موسى مىدهد خداى تبارك و تعالى. يكى اينكه مردم را از ظلمات خارج كن به نور و يك ماموريت ديگر اينكه ذكرهم بايام الله اينها را متذكر كن به ايام خدا.
همه انبيا مبعوثند به اينكه مردم را از ظلمتها به نور خارج كنند. خداى تبارك و تعالى هم مىفرمايد كه الله ولى الذين آمنوايخرجهم من الظلماتالى النوروالذين كفروااولياءهم الطاغوت يخرجونهم منالنور الى الظلمات طاغوت را در مقابل خودش قرار مىدهد، خداى تبارك و تعالى شغل طاغوت را هم بيان مىفرمايد. همانطورى كه خداوند ولى مومنين است و مومنين را از ظلمات، از همه انواع ظلمات و تيرگىها به سوى نور مىبرد، در مقابل، ولى كفار طاغوت است و آنها را از نور به ظلمات مىكشد.
ملت تا از غربزدگى بيرون نيايد استقلال پيدا نمىكند
اين دو مطلبى است مقابل هم. اخراج از ظلمات به نور، ظلمتهاو تاريكىها را زدودن و به نور رساندن ملت. در مقابل، نورها را از بين بردن و مردم را به ظلمت كشيدن، اين شغل طاغوت است. آن هنوز هم امر خدا. تمام ناروادئىهاظلمات است، تمام عقب افتادگىها ظلمت است، تمام توجههاى به عالم طبيعت ظلمت است، همه غربزدگىها ظلمت است. اينهائى كه توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبلهشان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اينها در ظلمات فرو رفتهاند، اوليائشان هم طاغوت است.
ملتهاى شرقى كه به واسطه تبليغات داخل و خارج، به واسطه تعليمات عمال داخلى و خارجى، رو به غرب آوردهاند و قبله آمالشان غرب است و خودشان را باختهاند و نمىشناسند خودشان را، مآثر و مفاخر خودشان را گم كردهاند و خودشان را باختهاند و گم كردهاند و به جاى آنها يك مغز غربى نشستهاست، اينها اوليائشان طاغوت است و از نور به ظلمات وارد شدهاند و همه
صحيفه نور ج 9 صفحه 60
بدبختىهاى شرقىها هم از آن جمله ماها، همه گرفتارىهاى ما و بدبختىهاى ما هم همين است كه خودمان را گم كرديم، يك كسى ديگر به جاى ما نشسته است و لهذا مىبينيد كه هر چيزى كه در ايران هست تا يك اسم غربى نداشته باشد رواج ندارد. داروخانه هم بايد اسم غربى داشته باشد، كارخانههاى ما هم كه پارچه مىبافند بايد آن حاشيهاش خط غربى باشد، اسم غربى هم رويش بگذارند، خيابانهاىمان هم بايد يك اسم غربى داشته باشد، همه چيزمان بايد رنگ غربى داشته باشد، كتاب هم كه مىنويسند همين كتاب نويسها، همين روشنفكرها بعضىشان كتاب هم كه مىنويسند يا يك اسم غربى روى آن مىگذارند يا مطالب را وقتى ذكر مىكنند استشهاد مىكنند به قول يك نفر غربى عيب هم اين است كه هم آنها غربزده هستند و هم ماها. اگر كتابها آن اسمها را نداشته باشد، اگر فاستونى آن اسم را نداشته باشد، اگر دواخانه آن اسم را نداشته باشد كمتر به آن توجه مىشود. وقتى به كتاب زياد توجه مىشود كه از اول كه انسان وارد مىشود هى اصطلاح غربى ببيند، هى الفاظ غربى ببيند، الفاظ خودشان را فراموش كنند، لغت خودشان را فراموش كنند، مفاخر خودشان را بكلى فراموش كردهاند، دفن كردهاند و به جاى آن ديگران را نشاندهاند. اينها همه ظلمتهائى است كه طاغوت ما را از نور به اين ظلمتها خارج كرده است. همين طاغوت زمانهاى اخير، زمانهاى ما، همينها دامن زدند به اين غربزدگى، هر چيزى را به غرب نسبت دادهاند، هر مطلبى را از غرب گرفتهاند. هر مفخرى را از غرب گرفتند و به خورد ما دادند. دانشگاههاى ما هم در آن زمان دانشگاههاى غربى بود، اقتصادمان هم غربى، فرهنگمان هم غربى، اصل خودمان را بكلى از ياد برديم و به جاى خودمان يك موجود غربى نشانديم. به مجرد اينكه يك كسى مريض مىشود مىگويند بايد برود انگلستان، بايد برود اروپا، با اينكه اطباء اينجا هم هست. در ذهن من اين است كه يكى از بستگان محمدرضا مخلوع، ملعون، لوزتين پيدا كرده بود، از اروپا براى او يك كسى كه عمل لوزه بكند آوردند در صورتى كه اطباى اينجا، عمل لوزه يك عمل آسانى است. اين چه مىفهماند به عالم كه يك كسى كه در راس يك مملكت به زور واقع شده و او را شناختند به اينكه شاه مملكت است، اين براى لوزتين هم طبيب قائل نباشد كه در ايران هست ، اين به طب ايران و به طبيب ايران چه لطمه وارد مىكند، چه خيانتى است اين به ملت ايران كه ملت ايران معرفى بشود به اينكه در سرتاسر كشور ما يك طبيبى كه لوزتين را بتواند عمل بكند نيست، از اين جهت از خارج مىآورند كه لوزتين را عمل كند. اين چقدر كمك مىكند به استعمار، چقدر كمك مىكند به غرب و چقدر حيثيت ملت ما را از بين مىبرد. وقتى كه او اين كار را كرد مردم هم تا آن زمان همه آنها چشمشان به اين بود كه چه مىكند اين آدم، آنها وقتى كه مريض پيدا مىكردند حتى الامكان بايد بروند به خارج در صورتى كه اطباء ما داريم.
در آن زمان جوانى من يادم هست كه چشم من ضعيف شد كه الان هم ضعيف هست و در آنوقت امين الملك، خداوند رحمتش كند، طبيب چشم بود و من رفتم تهران براى اينكه چشمم را معالجه كنم. يك كسى كه با ما آشنا و با او آشنا بود، گفت: برويد پى امين الملك و ايشان نقل كرد ( آن آقا نقل كرد) كه فلان الدوله چشمش معيوب شده بود بود رفته بود اروپا پيش اطباء آنجا، آنجا پيش آن طبيبى كه
صحيفه نور ج 9 صفحه 61
رفته بود، پرفسورى كه رفته بود، گفته بود كه اهل كجا هستى. اهل ايران، تهران. گفته بود، مگر امين الملك نيست آنجا؟ گفته بود يا هست يا نمىشناسيم. آنطور كه آن آقا نقل مىكرد، گفته بود: امين الملك از مثل اينكه همچو چيزى ما بهتر است. طبيب خوب داريم لكن مغزهايمان، مغزهاى غربى شده است. خود طبيبها همين طورند. خودشان هم وقتى پيش خودشان برويد مىگويند ديگر بايد بروى اروپا براى اينكه خودشان هم مغزشان اين طورى شده خودشان را گم كردهاند، قدرت را از دست دادهاند، حيثيت، مليت خودشان را از دست دادهاند و از دست دادهايم همهمان. تا اين ملت از اين غربزدگى بيرون نيايد استقلال پيدا نمىكند. تا اين نويسندههاى ما كتابهايشان به اين وضع است كه هر مطلبى كه مال خودمان هست وقتى بخواهند بيان بكنند استشهاد به قول فلان خارجى مىكنند، فلان غربى مىكنند، تا از اين وابستگى شماها در نيائيد استقلال پيدا نمىكنيد. تا اين خانمها (شما را نمىگويم شما توده هستيد، آن خانمهارا مىگويم) تا اينها توجهشان به اين است كه فلان چيز بايد، فلان مد از غرب به اينجا بيايد، فلان زينت بايد از آنجا به اينجا سرايت بكند، تا يك چيزى آنجا پيدا مىشود اينجا هم تقليد مىكنند، تا از اين تقليد بيرون نيائيد نمىتوانيد آدم باشيد و نه مىتوانيد مستقل باشيد. اگر بخواهيد مستقل باشيد، اگر بخواهيد شما را به اينكه يك ملتى هستيد بشناسند و بشويد يك ملت، از اين تقليد غرب بايد دست برداريد. تا در اين تقليد هستيد، آرزوى استقلال را نكنيد. تا اين نويسندههاى ما، نويسندگان ما، همه حرفهايشان غربى است، اين را دست از آن برندارند، اميد نداشته باشند كه ملتشان مستقل بشود. تا اين اسمهائى كه در خيابانها و در داروخانهها و در كتابها و در پارچهها و در همه چيزتان، فقط مساجد است كه اسماء خارجى را ندارند آن هم براى اينكه روحانيون تا حالا به حسب نوعشان آنجور نشدهاند و الا همه چيز بايد يك اسم غربى داشته باشد هم آنهائى كه مىنويسند اسم غربى مىگذارند، هم شما كه مىخواهيد بخوانيد، اينهائى كه مىخواهند بخوانند تا يك اسم آنطور نباشد به آن اقبال نمىكنند. والذين كفروا اولياء هم الطاغوت آنهائى كه كافر هستند، كفران نعمت خدا را مىكنند . مستور است واقعيات پيش آنها، در سطح و در تيرگى هستند كه اينها اوليائشان طاغوت است. كار طاغوت چيست؟ يخرجهم من النورالى الظلمات از نور، از نور مطلق، از هدايت، از استقلال، از مليت، از اسلاميت، اينها را بيرون مىكند و وارد مىكند در ظلمتها. در اين ظلمات اينها را وارد مىكنند. ماها الان خودمان را گم كرديم، مفاخر خودمان را الان گم كرديم، ماثر خودمان را گم كرديم، تا اين گم شده پيدا نشود شما مستقل نمىشويد. بگرديد پيدايش كنيد، بگرديد شرق را پيدا كنيد. تا ما اينطور هستيم، تا نويسندههاى ما آنطور است، تا روشنفكرهاى ما آنطور فكر مىكنند، تا آزاديخواهان ما آنطور آزادى غربى را مىخواهند همين است كه هست. فرياد مىزنند كه ما اختناق است، اختناق است، آزادى نيست. چه شده است كه آزادى نيست؟ نمىگذارند اين آخوندها زنها و مردها با هم توى دريا بروند بغلطند، اين آخوندها نمىگذارند كه اين جوانهاى ما آزاد باشند بروند در مشروبخانهها و در قمارخانهها و در فحشا فرو بروند، آزادى نيست، اينها نمىگذارند كه راديو و تلويزيون ما زنهاى لخت را نشان بدهد و آن وجه وقيح را فضيح
صحيفه نور ج 9 صفحه 62
را، قبيح را و بچهها و نوجوانهاى ما را مشغول كند. اين يك آزادى وارداتى است كه از غرب آمده است، آزادى استعمارى است يعنى ممالك مستعمره را ديكته كردند به آنهائى كه خائن به مملكت هستند به اينكه ترويج اين آزادىها را بكنيد، آزادند كه هروئين بكشند، چه بكنند، آزادند كه افيون بكشند، آزادند كه به قمارخانهها بروند، آزادند كه به عشرتخانهها بروند، آزادند كه به سينماها بروند. نتيجه چه؟ نتيجه اينكه اين جوانهائى كه بايد براى يك مملكت و براى سرنوشت يك مملكت فعاليت داشته باشند، نسبت به سرنوشت مملكت بىتفاوت باشند. تمام نظرشان به اين است كه كى شب بشود ما سينما برويم و كى تابستان بشود ما دريا برويم. همه نظر اين است. يك آدم افيونى نمىتواند فكر كند براى يك مملكت، يك آدمى كه مغزش به موسيقى عادت كرد نمىتواند براى مملكت مفيد باشد و اينهائى كه بازى خوردند از خارج يا بازى نخورده عمال خارج هستند و ترويج موسيقى مىكنند، ترويج فحشا مىكنند، ترويج اين كارهائى كه جوانهاى ما را به تباهى مىكشد مىكنند، اينها كارهايشان، نتيجه كارهايشان اين است كه يك مملكت را كه قدرتش بايد از جوان سرچشمه بگيرد، بايد جوان آن قدرت را داشته باشد تا اداره بكند، اين قدرت را از جوان مىگيرند. اين فكر اينكه چه مىگذرد به اين مملكت، حكومتها چه مىكنند با اين مملكت، محمدرضا چه به سر اين مملكت آورد، اين فكر از توى كلهها بيرون مىرود، تمام توجه، تمام اين مغز، مغز موسيقى مىشود، به جاى مغز جدى، مغز لهوى مىنشيند. بايد يك آدمى باشد كه به سرنوشت خودش فكر كند، اين فكر را از او گرفتهاند. اين آزادى است كه آزادى استعمارى بايد به آن بگوئيم غير آزادى است كه در ملت بايد باشد. آزادى است كه از خارج وارد شده است و ماها را اينطور كرده است، جوانهاى ما را اينطور كرده است. جوانها، آنهائى كه عادت بكنند، چند روز عادت بكنند به اين كارها، به اين عشرتها، به اين چيزهائى كه در سينماها مىكردند و نمايش مىدادند، اين ديگر در فكر اينكه نفت ما را كى مىبرد و آهن ما را كى مىبرد و گاز ما را كى مىبرد، اين به اين فكرها ديگر نيست. چه كار دارم، بگذار عيش و عشرتم را بكنم. مگر بيكارم كه بروم وقتم را صرف كنم براى اين چيزها اينطور ما را بار آوردند. تا جوانها را اين نويسندگان بىانصاف ما نجات ندهند و آزادى سالم را ترويج نكنند و آزادى فاسد را جلويش را با قلم و قدم نگيرند، اميد اينكه يك مملكت آزاد مستقل داشته باشيم اين اميد را به گور بايد ببريم.
موسى (ع) مامور شد ان اخرج قومت را از ظلمات به نور، ماموريت است، ماموريت همه انبيا اين است كه اينها را از اين ظلمتها، از اين چيزهائى كه بر خلاف مسير انسانيت است، بر خلاف مسير مليت است، اينها را خارج كنند و متوجه به نور كنند. وارد كنند در نور و نورانى باشد. قلب نورانى نمىتواند ببيند كه ماثر و مفاخرش را دارند زير پا مىگذارند و حرف نزند. نمىتواند يك قلب نورانى ببيند كه ملتش را به اين ذلت كشيدند و افرادش در اطراف تهران هم باز يك سوراخ منزلشان است و اين صحبت نكند و آنها مىخواهند كه شما را جورى بار بياورند كه در همه امورشان بىتفاوت باشيد، نپرسيد كه چرا اين مستمندان به حال مستمندى باقىماندهاند و نفتهاى ما راديگران مىبردند،
صحيفه نور ج 9 صفحه 63
نپرسيد در ذهنتان اصلا نيايد، در ذهن وارد نشود كه يك همچو گرفتارى هائى هم ما داريم. شما حالا را ملاحظه نكنيد كه نور وارد شده است در قلبهاى شما. شما پانزده سال پيش از اين، بيست سال پيش از اين را ملاحظه كنيد ببينيد كه هيچ مقاومتى بود در مقابل آنهائى كه همه چيز ما را مىبردند؟ نبود، كارى نداشتند به اين حرفها، يك دستهاى گاهى وقت يك نقى مىزدند، نه توى مجلسمان صحبت بود و نه توى مسجدمان صحبت بود و نه توى دانشگاهمان صحبت بود و هيچ جا.
ايام الله را از ياد نبريم
امر دومى كه فرموده است خداى تبارك و تعالى به حضرت موسى وذكرهم بايام الله اينها را متذكر كن به ايام خدا. همه ايام مال خداست لكن بعضى از ايام يك خصوصيت دارد كه براى آن خصوصيت يوم الله مىشود.
روزى كه پيغمبر اكرم (ص) هجرت كردند به مدينه اين روز يوم الله است. روزى كه مكه رافتح كردند يوم الله است. يوم قدرت نمائى خداست كه يك يتيم را كه همه ردش كرده بودند، نمىتوانست زندگى بكند تو وطن خودش، تو خانه خودش، بعد از چندى فتح مكه به دست او شد و آن قلدرها و آن ثروتمندها و آن قدرتمندها همه در تحت سيطره او واقع شد و فرمود انتم الطلقاء مىگويند آزادتان كردم، برويد. اين يومالله است يوم خوارج، روزى كه اميرالمومنين سلام الله عليه شمشير را كشيد و اين فاسدها را، اين غدههاى سرطانى را درو كرد اين هم يوم الله بود. اين مقدسهائى كه پينه بسته بود پيشانيشان لكن خدا را نمىشناختند، همينها بودند كه كشتند اميرالمومنين را. قيام كردند در مقابل اميرالمومنين سلام الله عليه، از لشكر خودش بودند، قيام كردند در مقابل او براى خاطر آن قضايائى كه در صفين واقع شد و امام (ع) ديد كه اگر اينها باقى باشند، فاسد مىكنند ملت را. تمامشان را كشت الا بعضى كه فرار كردند. اين يوم الله بود. روزهايى كه خداى تبارك و تعالى براى تنبيه ملتها يك چيزهائى را وارد مىكند، يك زلزلهاى وارد مىكند، يك سيلى وارد مىكند، يك طوفانى وارد مىكند كه شلاق بزند به اين مردم كه آدم بشويد، اينها هم يوم الله است. چيزهائى است كه به خدا مربوط است، از آن يوم اللهها پانزده خرداد بود. پانزده خرداد هم از ايام الله بود كه يك ملت ايستاد در مقابل يك قدرت و كارى كرد كه پنج ماه تقريباً حكومت نظامى شد منتها قدرت نداشت ملت، باز اجتماع درست نشده بود. بيدار نشده بودند، شكست خوردند، نه شكست، به حسب ظاهر، والا از همانجا مبدأ پيروزى ملت است. هفده شهريور هم كه امروز ما اينجا مجتمع هستيم، آن هفده شهريور سال گذشته ايام الله، آن هم از ايام خدائى بود كه يك ملت زن و مردش، جوان و غير جوانش، بايستند و خون بدهند براى احقاق حق. اين روز خداست. هفده شهريور من ايام الله بايد متذكر باشيد، بايد يادآورى كنيد اين ايام الله را چنانچه كرديد، از ياد نبايد برود اين ايام الله براى اينكه اين ايامند كه آدم سازند، در اين ايام است كه جوانهاى ما را از عشرتكدهها بيرون مىآورد به ميدان جنگ مىبرد. اين ايام الهى هست كه ملت ما را بيدار مىكند و بيدار كرد. امر مىكند ذكر هم بايام الله ايام الله را در ذكر مردم وارد كن.
صحيفه نور ج 9 صفحه 64
يادتان نرود اين ايام بزرگى كه بر ملت ما گذشت و ايام الله بود. مثل پانزده خرداد، مثل هفده شهريور، آن روزى كه اين خبيث فرار كرد از ايام الله بود كه يك ملتى كه هيچ نداشت، يك قدرت را شكست. به طورى كه نتوانست بماند. نه قدرت خودش، قدرت همه دنيا ايستاده بود مقابل شما. من مطلع بودم. دنيا ايستاده بود پشتيبان، پشتيبان خودش اول، پشتيبان وارث آن، كه اين شخص بختيار باشد ثانياً، ايستاده بودند دنبال او كه نگهشان دارند. دو دستى آمريكا چسبيده بود كه شاه را نگه دارد. وقتى او فرار كرد دو دستى چسبيده بودند بختيار را نگه دارند، مىفرستادند پيش ما كه اين از ماست اين مال ماست. نوكر بودند اينها. و اين را بعيد ندانيد كه يك نفر را ده سال، پانزده سال، بيست سال با يك صورتى نگه دارند، به يك صورت ملى، صورت دروغى ملى، صورت ملى كاذب نگه دارند براى يك روز كه به دردشان مىخورد. ممكن است بيست سال يك كسى تو مسجد نماز بخواند عرض مىكنم كه عبادت بجا بياورد كه يك روز براى آنها كار بكند، اين ممكن است و ممكن است يك نفر آدم ده، بيست سال ادعاى صداقت بكند و مليت بكند و فحش هم بدهد به خارجىها، مقاله هم بنويسد براى آنها، به ضد آنها، تا در دل مردم درست جاگير بشود، براى يك روز، آن يك روز آن روزى بود كه وقتى او رفت او جايش باشد براى حفظ منافع اجنبىها هيچ بعيد شما ندانيد اينها را، چنانچه شد و واقع شد و ديديد و به ما مىگفتند كه زود است، شما حالا نرويد زود رس است، حالا شما به ايران نرويد. مىخواستند جمع و جور كنند قدرت خودشان را و آشفتگىها را تمام كنند كه ديگر امكان رفتن نباشد. آن هم يكى از ايام الله بود و يكى از ايام بزرگ خداى تبارك و تعالى، آن شبى بود كه كودتا كردند اينها، آن شبى كه ما تهران بوديم و اعلام حكومت نظامى روز هم شد كه روز هم كسى بيرون نيايد و آن شب، بعدها به ما اطلاع دادند كه اينها آن شب بنا داشتند كه تمام سران قوم، هر كس گوشش مىجنبيد بكشند و تصفيه كنند تمام بشود كار. خدا نخواست. آن قيام ملت و آن قيام نورانى ملت، ملت متعهد كه بعدش كه اينها قيام كردند، نيروهاى آن طرف هم به اين طرف ملحق شدند، هى ملحق شدند، يك مسالهاى بود كه الهى بود و من ايام الله بود. اين را از ياد نبريد كه تمام چيزها را جمع كردند و تمام كيدها را درست كردند براى اينكه در يك شب بريزند كودتا كنند و همه اشخاصى كه احتمال مىرود يك كارى از آنها بيايد همه را از بين ببرند، ملت را باز برگردانند به آن حال اول، خدا نخواست. اين يكى از ايام الله بود كه شما ملت شريف نورانى با قلبهاى پر از ايمان نترسيديد و آن روز ريختيد به خيابانها بااينكه اعلام حكومت نظامى بود، ريختيد به خيابانها و خنثى شد آن چيزى كه آنها مىخواستند. مىخواستند خيابانها خلوت بشود تانكها را بياورند همه جا مستقر بكنند و شب مشغول آن جنايت بشوند. همه قدرتها دنبال اينها بودند، همه قدرتها، نه فقط قدرت ابر قدرت، ديگران هم بودند، آنهائى كه به نرخ روز كارهايشان را مىكنند، نان را به نرخ روز مىخورند. همه آن روز پشتيبانى مىكردند، معذلك خداى تبارك و تعالى با شما مرحمت فرمود شما را بر اين قدرتهاى بزرگ پيروز كرد و دست اجانب را از مملكت شما كوتاه كرد و انشاءالله تا آخر كوتاه است.
اين ايام يادتان باشد از يادتان نبريد، اين ايام بزرگ الهى كه از ايام الله است اينها را يادتان
صحيفه نور ج 9 صفحه 65
باشد.يادتان نرود كه ما يك پانزده خرداد داشتيم، پانزده خرداد مبدأ نهضت اسلامى ايران است. يادتان نرود كه ما يك هفده شهريور داشتيم، هفده شهريور از ايام الله است و بايد يادمان نرود اين را. آنقدر شهيد داديم، آنقدر خون داديم ما آن روز در مقابل اجانب و در مقابل وابستگان به اجانب. قيام كردند ملت ما و خونشان ريخته شد لكن پيروز شديم، مبدأ پيروزى و همه روزهائى كه نمىتوانيم ما بشمريم اين روزهائى كه آنها با كمال شقاوت حمله مىكردند و شما با كمال شجاعت زن و مردتان مىايستاديد در مقابلشان، يك كسى كه براى من نقل كرد گفت من خودم ديدم كه يك بچه ده، دوازده ساله ( يك همچو چيزى) سوار موتور سيكلت بود و رفت طرف تانك، تانك هم او را زير گرفت از بين برد اما يك همچو روحيهاى پيدا شده بود كه بچه دوازده ساله هم حمله به تانك مىكند با دست خالى و هيچى. شماها هم با دست خالى يك امپراتورى - نمىدانم دو هزار و پانصد ساله و يك جنايتكاران دو هزار و پانصد ساله را كه اگر مطالعه بكند كسى تاريخ را، در اينها شايد يك نفر هم پيدا نشود كه جنايتكار نباشد منتها كم و زياد داشتند، كم و زياد داشتند، آنها هم كه به آنها جنت مكان مىگويند آنها هم جنايتكار بودند، آنها هم پسر برومند خودش را كور كرد براى اينكه مبادا يك وقتى قدرت نمائى كند. آنها هم اينطور بودند لكن جنايت اصيل، آن كسى كه اصيل در جنايت بود اين پسر بود، پدر به اين اصالت نبود، براى اين، هم ارث برده بود و هم خودش بود. آن كه اصيل بود در جنايت، آن كه همه چيز ما را به اسم تمدن بزرگ عقب نگه داشت آنكه اسلام عزيز ما را با اسم اسلام مىخواست محو بكند، آن كه مفاخر ما را از بين مىخواست ببرد، تاريخ بزرگ ما را مىخواست به هم بزند، كه از همه اصالتش بيشتر در جنايت بود اين شخصى بود كه حالا معلوم نيست كجاها دارد سرگردان مىگردد.
به مظاهر و مفاخر اجنبى پشت كنيد
شما اين مظهرهاى خودتان را از ياد نبريد، روشنفكرهاى ما و نويسندگان ما، نويسندگان ما و تمام طبقه عالم و روشنفكر توجه به مفاخر خودشان داشته باشند، اينقدر طرف غرب سجده نكنند كتاب بنويسند. شما مطلب خودت دارى، چه كار دارى فلان كس چه گفته؟ جهنم. چرا استشهاد به يك قول اجنبى مىكنى تا روح جوانهاى ما را افسرده كنى و اينها را از قالب خودشان بيرون بكنى. شماملت هم بنابر اين بگذاريد كه اگر يك داروخانهاى اسم خارجى داشت از او چيزى نخريد تا اسمش را عوض كند. اگر يك كتابى، اين دانشگاهىهاى عزيز ما، اينها هم توجه به اين معنا بكنند كه اگر يك نويسندهاى در هر كتابى شروع مىكند از ديگران در كتابش استشهاد كردن، اين كتاب را نخوانيد. نخوانند اين كتاب را. اگر اينطور بكنيد و مشترىها كنار بروند (اينها مىخواهند مشترى پيدا كنند) اگر مشترىها كنار بروند، اينها هم دست بر مىدارند از اين كارها. وقتى متاعى مشترى نداشت ديگر عرضه نمىشود. شما بنابر اين بگذاريد كه اين چيزهائى كه دارد شما را مىكشد به طرف غرب و مفاخر شما را زير پا مىگذارد و به جاى او مطالب غربى را مىنشاند، شما هم اعراض كنيد از او، پشت كنيد به اين. به نويسنده اين طورى پشت بكنيد، به كتاب اين طورى پشت بكنيد، اين كتابهائى كه هر چه صحبت مىشود
صحيفه نور ج 9 صفحه 66
از لنين و استالين و زهر مار صحبت مىشود، نخريد. الزامى نيست كه شما بايد كتاب بخريد، نخريد اين كتابها را، نخوانيد اين كتابها را من وقت گذشته است كه تفسير اين قضيه را كه فردا ما مبتلا هستيم به دانشگاه و مبتلا هستيم به توطئهگريهائى كه در دانشگاه بنا دارند مىكنند، من حالا وقت ندارم كه راجع به آن يك صحبتى بكنم، گذشته وقت، لكن بايد خود، خود جوانهاى ما كه اكثرا متعهد هستند، اكثرا اين ملت ملى هستند، اكثرا به اسلام اعتقاد دارند، اينها نگذارند يك عدهاى بيايند آنجا و شلوغ كنند و توطئه كنند. پشت كنند به اينها. كتابهايشان را نخوانند. من نمىگويم آتش بزن، نه، آتشسوزى غلط است. هيچ آتشسوزى بدتر از اعراض نيست. وقتى آتشسوزى بشود مردم خيال مىكنند يك چيزى توى اين بوده، حالا آتشش زدهاند، وقتى پشت بكنيد به آنها تمام مىشود. نخريد كتابهايشان را، نگذاريد اين متاعى كه مىآورند شما مشتريش باشيد، نه، مشترى نباشيد. بيايند بريزند آنجا، صد خروار هم كتاب را بريزند اينجا. نه، نريزيد و آتش نزنيد و پاره نكنيد لكن نخوانيد و نخريد. اگر نخوانيد و نخريد بعد از چند روز مىبينيد كه خبرى نيست ديگر، اين كتابها، كتابها را مىآورند كه شما بخوانيد. مىخواهند شما را از شرقيت به غربيت، آن هم به آن بدترين اقسام ديكتاتورى، بدترين اقسام ديكتاتورى را به شما مىخواهند تحميل كنند. نخريد اين كتابها را
انشاءالله اگر فرصتى باشد در يك وقتى بيشتر راجع به اين مطلب، اين مطلب را من نمىتوانم حالا حقش را ادا كنم. حالا من دعا مىكنم به شما كه خداوند تبارك و تعالى همانطور كه عنايت كرد بر اين ملت، رحمت كرد بر اين ملت و اين ملت را از شر اجانب و از شر نوكرهاى اجانب نجات داد، اين نظر رحمت را بر اين ملت حفظ بكند كه ديگر اين اجانب رخنه نكنند در اين مملكت.
خداوند به شما سعادت، سلامت، عزت، قدرت، جديت بدهد و شما را از اين آزادىهائى كه استعمارى هست و از خارج وارد شده است به اين مملكت، نجات بدهد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته