0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 26

تاريخ: 14/4/58

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از نابينايان مدرسه ابابصير اصفهان‏

مطالعات گسترده استعمارگران در اوضاع مشرق زمين به منظور غارت و چپاولگرى هر چه بيشتر

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من ابتدا يك نكته‏اى راجع به اين مطلبى كه آن آقا گفتند عرض كنم. اينكه تذكر داديد كه در حدود پنجاه سال پيش يك نفر آمده است و مدرسه تأسيس كرده است، شما باور نكنيد كه اينها مدرسه‏اى براى نصرانيت درست كنند، اين چپاولگرها نه به نصرانيت اعتقاد دارند نه به اسلام و نه به هيچ مبدائى از مبادى. اينها براى اين بوده است كه بچه‏هاى ما را از اسلام منصرف كنند و اين نقشه تنها در سازمان ابوبصير نيست، اين نقشه در همه سازمان‏ها بوده است. از وقتى كه غربى‏ها راه پيدا كردند به شرق، از سالهاى بسيار قديم شايد حدود قريب سيصد سال كه اينها راه پيدا كردند به ايران، كارشناس‏هاى خودشان را فرستادند و مطالعه كردند ايران را و شرق را، تنها نه ايران را، همه شرق را مطالعه كردند. يك قسم مطالعات، مطالعات در خصوص زمين اينجا، معادن اينجا، چيزهاى، ذخائر زيرزمينى اين ممالك شرقى، اين يك قسم مطالعات بوده است كه در آنوقتى هم كه اين وسائل نقليه حالا نبوده است در تاريخ است كه اينها با شتر مى‏رفتند و حتى آن بيابانهاى بى‏آب و علف را هم گردش مى‏كردند و لابد نقشه‏بردارى مى‏كردند و معادنى كه در اين ممالك است، آنها با نقشه‏بردارى‏ها و با وسائل علمى كه داشتند اطلاع بر آنها پيدا مى‏كردند. من در يك سالى كه (خيلى سابق) همدان بودم يكى از آشنايان ما يك ورقه‏اى آورد كه تقريبا حدود يك متر بيشتر در يك متر بيشتر، اين راجع به نقشه همدان بود كه آنها نقشه‏كشى كرده بودند و روى آن نقشه نقطه‏هاى به رنگ ديگرى زياد بود، آن آقا كه اين را آورد گفت اين نقطه‏ها هر يك علامت اين است كه در اين ده، در اين بيابان يك معدنى است، يك ذخيره زيرزمينى هست. اين يك قسم از مطالعاتشان بوده است كه بفهمند اين ممالك شرقى چه دارند، چه چيزهائى هست كه مى‏شود از آنها استفاده كرد و چپاول كرد. يك مطالعات ديگر راجع به عقائد اين مردم بوده است و اينكه اين عقائدى كه اينها دارند تا چه حدود مى‏تواند فعاليت داشته باشد و تا چه حدود مى‏تواند جلوگيرى كند از چپاولگرى كه اين هم يك مطالعات دامنه دارى اينها در اين معنا داشتند. يك صنف مطالعاتشان هم مطالعات روحيات گروه‏هاى مختلفه‏اى كه در اين ممالك بوده است كه حالا مملكت خودمان را حساب كنيم، ايل‏هائى كه در مملكت ما بوده، عشائرى كه‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 27

بوده است مطالعه كرده‏اند، در بين اين عشائر رفته‏اند با آنها صحبت كرده‏اند، روحيات آنها را مطالعه كرده‏اند كه ببينند كه اينها هر كدام را به چه جور مى‏شود مهار كرد. اينها چيزهائى بوده است و بيشتر از اينها كه اينها مطالعه كرده‏اند و شرق را تماماً مطالعه كرده‏اند كه بايد چه جور اين شرق را چاپيد و چه قدرت‏هائى مى‏تواند جلوى اين چاپيدن را بگيرد و چه جور بايد اين قدرت را مهار كنند كه نتوانند. تبليغات دامنه دار غربى‏ها برضد روحانيت، اين دژ مستحكم اسلام از چيزهائى كه آنها، قدرتى كه آنها فهميدند كه مى‏شود اين قدرت از ساير قدرتها بيشتر جلو چپاولگرى و سلطه آنها را بگيرد، قدرت اسلام بود در اين ممالك اسلامى و عقيده اسلامى، با اصل اسلام شروع كردند مخالفت كردن و مبلغين آنها به طور وسيع با همه دين‏ها و در اين ممالك اسلامى با خصوص اسلام مخالفت كردند و مى‏خواستند كه اسلام را غير از آنى كه هست به مردم نمايش بدهند و خود اين مردمى كه در اينجاها زندگى مى‏كنند و عقائد اسلامى دارند، اينها را از اسلام منحرف كنند و اسلام را پيش آنها كوچك كنند و بد نمايش بدهند و مع‏الاسف از تفاله آنهائى كه اين مسائل را چشم بسته قبول كرده‏اند حالا هم موجود است. الان هم اشخاصى پيدا مى‏شود كه از همان‏ها ارتزاق فكرى كرده‏اند بدون اينكه اصلاً از اسلام اطلاعى داشته باشند و احكام اسلام را، حكومت اسلامى را، رژيم اسلامى رااصلاً بدانند چيست. همين كه غربى راجع به اسلام بدبين هستند و تبليغات كرده‏اند، اينها هم براى اينكه بگويند ما روشنفكر هستيم، دنبال آنها رفتند و از اصل اسلام انتقاد كرده‏اند. الان هم شما در همين قشرهائى كه به اسم روشنفكر هستند، اشخاصى را مى‏بيند، نه همه، در اينها اشخاص متفكر خوب زياد است اما باز شما در بين اينها اشخاصى را مى‏بينيد كه اين اشخاص در همين جمهورى اسلامى، اسلامى‏اش را نمى‏خواستند، مى‏گقتند جمهورى باشد، جمهورى دموكراتيك باشد. اين دنباله آن تزريقات بود كه آنها كردند، تبليغاتى بود كه خارجى‏ها كردند و اينها گوش و چشم بسته بدون اطلاع از اسلام تسليم آنها شدند و غربزده شدند. يكى از قدرتهائى كه آنها باز احراز كردند كه بايد شكسته بشود، قدرت روحانيت بود كه اينها با تجربه و با عينيت در جاهاى مختلف ديدند كه قدرت روحانيت مى‏تواند جلوگيرى كند از مفاسدى كه آنها مى‏خواهند ايجاد كنند، از انتفاعاتى كه آنها مى‏خواهند از ما ببرند و ما را عقب نگه دارند اينها مى‏توانند يك چنين كارى بكنند. قضيه تنباكو در زمان مرحوم ميرزا به اينها فهماند كه با يك قتواى يك آقائى كه در يك ده در عراق سكونت دارد يك امپراطورى را شكست داد و سلطان وقت هم با همه كوششى كه كرد براى اينكه حفظ كند آن قرارداد را نتوانست حفظ بكند و مردم ايران قيام كردند و شكستند آن پيمانى كه آنها داشتند. اين يك تجربه‏اى شد براى آنها كه ببينند كه يك آقائى در يك ده وقتى يك كلمه مى‏نويسد كه امروز استعمال تنباكو در حكم محاربه با امام زمان است و اين موجش مى‏آيد همه ايران را فرا مى‏گيرد به طورى كه شاه مستبد با آن قدرت را مى‏كوبد، قلم اين آقا مى‏كوبد آن سرنيزه‏هاى آن روز را. اينها فهميدند كه بايد اين قدرت را بگيرند، تا اين قدرت زنده است نمى‏گذارد كه اينها هر كارى دلشان مى‏خواهد بكنند و دولت‏ها عنان‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 28

گسيخته شده باشند و هر طورى دلشان مى‏خواهد عمل بكنند.

لهذا با كمال كوشش تبليغات كردند بر ضد روحانيت و زائد بر اصل تبليغات عمل خارجى كردند. در زمان رضاخان (كه اكثر شما يادتان نيست و شايد كمى از شما يادتان باشد ابتداء زمان رضاخان را و من همه‏اش را يادم هست و از اولى كه آمد تا حالا مسائل را يادم هست) با دست رضاخان شروع كردند كوبيدن روحانيون، عمامه‏ها را برداشتن و مدرسه‏ها را جلويش را گرفتن، لباس‏ها را تغييردادن با آن شدتى كه انسان شرم مى‏كند كه چه كردند با اين طايفه و اين هم به اسم اينكه مى‏خواهيم اصلاح بكنيم (همين اصلاحاتى كه پسر مى‏خواست بكند) با اسم اصلاحات، با اسم اينكه همه ايران يك رنگ باشند، ملت ما كذا باشد، با اين حرف‏هاى ناروا اين قدرت را هم مى‏خواستند بشكنند و شكستند در آنوقت و سخت هم شكستند و چند قيامى كه در ايران از جانب روحانيون شد كه يكى از آنها از اصفهان بود كه با يك دايره وسيعى كه تقريباً از همه شهرهاى ايران اتصال پيدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نورالله رأسشان بود و مخالفت با رضاخان كردند، اين را هم با قدرت و حيله شكستند چنانچه قيام آذربايجان و علماء آذربايجان و قيام خراسان و علماء خراسان، اينها را همه را با قدرت، شكستند و آنوقت هم به ما بعضى گفتند كه مرحوم حاج آقا نورالله را كه در قم فوت شد ايشان را مسموم كردند (ما مطلع نيستيم اما اينطور مى‏گفتند بعضى از اشخاص كه از اصفهان، از علماء اصفهان آمده بودند اينجا) و علماء تبريز را دو نفر شخصى كه در رأس بود از آنجا گرفتند و بردند (گمانم اين است كه) در سنقر، آنجا مدتى تبعيد بودند و بعد هم كه اجازه رفتن را دادند و مرحوم حاج ميرزا صادق آقا كه شخص اول آنوقت روحانيت تبريز بود آمد و در قم ماند و در همين جا هم فوت شد و ديگر نرفت آنجا، مى‏رفت هم كارى نمى‏توانست بكند. و علماء مشهد را دست‏جمعى گرفتند و آوردند به تهران و حبس كردند و مرحوم آقازاده كه در رأس علماء آنوقت خراسان بود، به محاكمه مى‏بردند با سر برهنه و يك نفر سرباز همراهش مى‏بردند كه در عدليه محاكمه‏اش كنند. آنوقت قدرت شيطانى، اين قوه را مى‏خواستند بشكنند منتها خوب نتوانستند و خدا حفظ كرد اين جمعيت را.

ملاحظه تاريخ اسلام و سرگذشت انبيا باطل كننده ياوه‏سرائى دشمنان‏

در زمان اين يكى كه آنطور قلدرى ديگر وقتى گذشته بود يا آنها هم صلاح نمى‏دانستند كه به اين نحو باشد شروع به تبليغات كردند، تبليغات زياد كردند، نسبت به اهل علم، روحانيت تبليغات زياد شد (آن سرنيزه برداشته شده بود اما نه به آن شدت) مساجد را نگذاشتند تبليغات صحيح بشود، درست كردند مبلغينى كه بر ضد اسلام به صورت روحانى لكن ضد اسلامى بود، خود آنها هم تبليغات در همه جا و خصوصاً در دانشگاه، در دانشگاه دامنه تبليغات ضد روحانى خيلى اوج گرفت به طورى كه بكلى دانشگاه را از روحانيين جدا كردند و هم دانشگاه را شكستند و هم روحانيون را شكستند يعنى مى‏خواستند بشكنند. اينها كه مى‏گوئيد كه مدرسه درست كردند در آنجاها يا بعداً در همه جا داشتند

صحيفه نور ج 8 صفحه 29

مدارس، نه اينكه آنها يك اعتقاد به يك مبادى داشتند منتها مى‏گفتند اسلام نباشد و نصرانيت باشد، آن‏ها نه نصرانيت را مى‏خواهند و نه اسلام را مى‏خواهند و نه كارى به اين مسائل دارند، آنها منافع مادى خودشان را، مى‏خواهند به هر جورى شده بچه‏هاى ما را منحرف كنند، از اسلام منحرف بشوند، نصرانيت هم كارى از او نمى‏آيد براى اينكه آن چيزى كه الان در نصرانيت است اين است كه مردم يك دعائى بكنند و يك ذكرى بگويند و يكشنبه كليسا بروند و ديگر كارى به دولتشان نداشته باشند چنانچه الان هم اين دستگاه نصرانيت كارى ندارد با نفوذ اينها، اگر نگوئيم دنبال آنهاست. اسلام بود كه تحرك داشت و مع‏الاسف ما را از اسلام جدا كرده بودند. اين قرآن كريمى كه هر كه مطالعه بكند مى‏بيند كه يك كتابى است كه در آن جنگ‏ها هست، تحرك‏ها هست بر ضد اين اشخاصى كه مى‏خواهند مستتضعفين را از بين ببرند، اين قرآن را نگذاشتند حتى ما خودمان درست مطالعه كنيم. همچو تبليغات كردند كه ما ديگر از قرآن آن استفاده را نگذاشتند بكنيم كه خودمان ببينيم چه نوشته قرآن، چى بوده است. در صدر اسلام همين قرآن بود كه مردم را تجهيز كرد و دو تا امپراطورى بزرگ را با يك عده معدود عربى كه اسلحه نداشتند، هر چند تايشان يك شتر داشتند، هر چند تايشان يك شمشير، آن هم آن شمشيرهاى آنوقت در مقابل يك قدرت‏هائى كه در آنوقت روم داشت وآن قدرت قدرتهايى كه در آنوقت ايران داشت كه در جنگى كه در روم بين ايران و آنجا - بين چيز واقع شد - بين لشكر اسلام واقع شد آن كتيبه‏شان كه عبارت از پيشقراول‏ها بود شصت هزار نفر بود از آنها و دنبال او هم هفتصد هزار يا هشتصد هزار از لشكر بود. يكى از سردارهاى اسلام گفت كه ما اگر بخواهيم با اينها به ميدان برويم از ما نمى‏آيد. تمام لشكر اسلام سى هزار بودند. يك سى هزار نفرى كه ابزار جنگى نداشتند بلكه درست خوراك هم نداشتند، يك مردم فقيرى بودند لكن ايمان داشتند. اين سردار گفت ما اگر بخواهيم با اينهابه طرز متعارف جنگ بكنيم ما حريف اينها نيستيم من سى نفر انتخاب مى‏كنم و امشب با اين شصت هزار نفر مى‏روم جنگ مى‏كنم. مسلمان‏ها گفتند آخر با سى نفر چطور مى‏شود؟ بالاخره قرار شد كه با شصت نفر برود كه هر نفرى مقابل هزار نفر باشد، يعنى هر نفر با يك شمشيرى آنوقتى كند (اگر حالا تندش كردند نمى‏دانم، لابد با آن بساطى كه آنها داشتند) اين شصت نفر شبيخون زدند و شصت هزار را عقب نشاندند. اين اسباب اين شد كه لشكر روم بكلى شكست خورد از اينها. اينها از اسلام تاريخ را ديده‏اند و - عرض مى‏كنم كه - به عين در وقت خودش ديده‏اند و از اسلام ضربه خورده‏اند و ديده‏اند قدرت اسلام چيست و اين قدرت ايمان است. اين قدرت را بايد بگيرند. خوب، چه كنند كه قدرت را بگيرند؟ بخصوص اسلام توجه كنند؟ نه، اول به تمام اديان. اصل دين افيون است دين را اينها اينطور تبليغات كردند و مع‏الاسف در خود ايران و در جوانهاى ما هم تاًثير گذاشت و گذاشته و در بعضى از اين روشنفكرهاى ما هم باز اثرش هست. اينها از همان تفاله‏هايند حالا كه حالا باز اثرش هست هست در آنها، دين افيون است،افيون جامعه است معنايش اين است كه دين را همين قدرتمندها درست كردند براى اينكه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند. همانطورى كه افيونى وقتى افيون كشيد چرت مى‏زند و ديگر توجه به چيزى ندارد، دين را هم اينها تبليغ‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 30

كردند كه يك همچو چيزى است كه قدرتمندها درست كردند كه مردم توجه به دين بكنند و مثل آدمى كه افيون مى‏كشد خواب بروند و آنها بيايند غارت كنند و از بين ببرند. راجع به دين اينطور گفتند، آنوقت اسلام را كه قدرتمندتر دين بود كشاند همين حرف‏ها اسلام براى هزار و چهار صد سال پيش خوب است اين را حالا بعضى از اشخاصى كه از تفاله‏هاى آنها ماندند حالا هم باز اين را مى‏گويند كه نمى‏شود همه احكام اسلام الان تحقق پيدا بكند، اين مال سابق است، مال حالا نيست، و از اين حرفهائى كه همين‏ها گاهى هم نفهميده اكثراً هم شايد از روى نفهمى مى‏زنند نه اينكه عداوت دارند، از روى نفهمى كه اسلام را نمى‏دانند چيست تا اينكه اسلام مال چه وقت است، اينهااصلاً اطلاع ندارند كه اسلام چيست در صورتى كه هر كس تاريخ را ديده باشد و لااقل تاريخ اسلام را ديده باشد كه نزديك است به ما، تاريخ را ديده باشد كه چه اشخاصى در قبال چه اشخاصى بوده‏اند، اين انبيا كه اينها مى‏گويند كه درست كرده‏اند انبيا را براى اينكه دين درست بشود، براى اينكه قدرتمندها را حفظ كنند، هر كه تاريخ انبيا را ملاحظه كند كه اين انبيا از چه طبقه‏اى بوده‏اند و اينها با كى مخالفت داشتند، مى‏بيند كه انبيا از اين طبقه مستضعفين بوده‏اند، از همين طبقه سوم مردم بوده‏اند و مردم را وادار كردند كه جنگ كنند با آن مستكبرين. يكى حضرت موسى است كه به ما باز يك قدرى نزديك‏تر است. حضرت موسى يك آدمى بوده، شبان بوده است با عصاى شبانى مدت‏ها هم در خدمت حضرت شعيب بوده و شبانى او را مى‏كرده است و از همان مردم عادى بوده است در صورت، و همين حضرت موسى كه از توى همين جمعيت پا شد، همين‏ها را تجهيز كرد بر ضد فرعون. فرعون موسى را درست نكرد براى اينكه تختش را حفظ كند، موسى مردم را برداشت رفت تخت فرعون را به هم زد، نه اينكه دين افيون است. به نظر آنها فرعون موسى را درست كرده كه مردم را خواب كند تا خودش سلطنت كند، عكس آنى كه واقع هست كه موسى مردم را تجهيز كرده يعنى اين طبقه سه را تجهيز كرده و برده و تاج و تخت فرعون را به باد فنا داد. خوب تاريخ اسلام كه نزديك است، آيا قريش و قدرتمندهاى قريش رسول اكرم را درست كردند كه مردم را خواب كنند كه آنها به رباخوارى خودشان و به تجارت خودشان و به اخاذى خودشان و به غارتگرى خودشان ادامه بدهند؟! يا پيغمبر اكرم در مقابل قريش بود؟ خودش هم از قريش بود اما يك آدمى بود كه از همين طبقات پائين بود، از اشراف به آن معنى كه طايفه‏دار بوده، بود اما هيچ چيز نداشت، نتوانست در مدينه زندگى كند، از دست همين پولدارها و همين قلدرها مدتى در يك كوهستانى رفت، در يك غارى بود تا اينكه كارهاى زيرزمينى را انجام داد و بعد تشريف بردند مدينه. مدينه كى همراه پيغمبر بود؟ باز آن قدرتمندها بودند؟! باز قلدرها بودند؟! باز رباخوارها بودند؟ تاجرها بودند؟! يهودى‏هائى كه آنوقت جزء متمكنين بودند، آنها بودند؟! يا پيغمبر وارد شد به يك آدم درجه سه‏اى و اشخاصى كه دورش جمع شده بودند يك اشخصاص فقير بى‏بضاعتى و خودش هم يك منزل و اطاق (نه مثل اين اطاق) يك اطاقى با ساقه خرما چند تا اتاق براى خودش و مسجدش هم آنطور و اصحاب حضرت هم يك دسته‏شان كه اصحاب صفه بوند آنهائى بودند كه منزل هم نداشتند ومى‏آمدند روى سكوئى در آنجا مى‏خوابيدند و زندگيشان همين بود. اينها را برداشت برد و آنها را از بين برد. اين‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 31

فقرا را، اين مستضعفين را، اينهائى كه درجه سه بودند و حتى خانه رانداشتند، حتى در جنگ يكى‏شان يك خرما وقتى پيدا مى‏كرد دهن خودش مى‏گذاشت و در مى‏آورد به دهن رفيقش مى‏گذاشت و او در مى‏آورد و به دهن رفيقش و... يك خرما را اينطورى دور مى‏زدند، اينها بودند كه پيغمبر تجهيز كرد و در جنگ‏هاى با قريش، آنها با همه بساطى كه داشتند و اينها با همه فقر و فلاكتى كه داشتند، لكن ايمان داشتند. واقعه غير آنى است كه به جوانهاى ما گفته‏اند و تبليغات كرده‏اند كه خير اينها، اسلام يا ساير اديان، همه‏اش افيون بوده. خير، اسلام و ساير اديان همه محرك بودند، بيدار كردند مردم را، تعليمات انبيا مردم را بيدار كرد، تجهيز كرد مردم را بر ضد قدرتمندان، بر ضد مشركين. قرآن مى‏شود گفت كتاب جنگ است، كتابى است كه تجهيز مى‏كند مردم را به جنگ كردن، در عين حالى كه همه تعليمات انسانى در آن هست لكن اشداء على الكفار رحماء بينهم قاتلوا المشركين كافه قرآن وادار كرد مردم را و بيدار كرد مردم را، دلدارى داد به مردم كه ملائكه همراه شماست. ملائكه هم بود همراهشان. يك دسته كوچكى حركت مى‏كرد يك قدرت بزرگ را مى‏شكست با همان قدرت ايمان و آن تحركى كه پيغمبر اكرم و قرآن كريم ايجاد كرده بود در آنها، پس اين تعليم كه مع‏الاسف در بعض از جوان‏هاى ما هم اثر گذاشته است، اين تبليغى است كه آنها كرده‏اند كه بشكنند اين قدرت را كه مى‏تواند در مقابل ساير قدرت‏ها بايستد و آنها ما را بچاپند. مى‏آئيم سراغ روحانيين كه ببينيم كه آيا اينها دربارى‏اند،اينها را انگليس‏ها درست كردند كه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند؟! اين قيام‏هائى كه در اين صد سال شده است از كى بوده؟ چند قيام در اين صد سال؟ كى راس اينها بوده؟ قيام تنباكو، مرحوم ميرزا بود، قيام مشروطه از نجف، آقايان نجف، از ايران، علماى ايران ايجاد كردند. اين چند قيامى كه ما شاهدش بوديم همه از علما بود. علماى اصفهان قيام كردند رأسشان مرحوم حاج آقا نورالله رحمت الله بود. علماى تبريز قيام كردند، علماى مشهد قيام كردند. يك وقت مرحوم آقاى قمى خودش تنها پاشد راه افتاد آمد كه من تهران بودم، ايشان به حضرت عبدالعظيم آمدند و ما رفتيم خدمتشان و ايشان قيام كردند، منتها حبس كردند در همانجا حبسش كردند و بعد هم تبعيدش كردند. قدرت بود ديگر، در اين صد سال هر چه قيام بوده است، تقريباً از اينها بوده، تبريز هم خيابانى يكى از آقايان بود، از علما بود. البته جنگل هم بوده‏اند، اينها هم بوده‏اند لكن در اقليت بودند، عمده‏اش اينها بودند. پس اينكه مى‏گويند كه روحانيون دربارى‏اند يعنى براى دربار دارند كار مى‏كنند، اينها كارى مى‏كنند كه مردم را خواب كنند و دربار بچاپندشان اين حرف صحيح نيست. باز در هر شهرى از شهرها برويد آن روحانى آن شهر اگر علناً نتواند مخالفت كند با اينها، مخالفت مى‏كرده است. من نمى‏گويم صد درصد معمم درست است. ما معمم‏هائى داشتيم كه از سازمان امنيتى‏ها بدتر بودند. من روحانيون را مى‏گويم. آنها بطور مطلق مى‏گويند روحانيون اينطور هستند و من عرض مى‏كنم نه، مسأله اين نيست. من نمى‏خواهم بگويم كه هر كس عمامه سرش گذاشت اين روحانى است و هر كس عمامه سرش گذاشت اين مخالفت كرده، نه. خيلى از عمامه به سرها هم موافقت كرده‏اند، زياد هم موافقت كرده‏اند، اما روحانيين مطلقاً اينطور بودند صحيح نيست. اين هم براى اين بود كه اين قدرت را بشكنند و وقتى كه اين قدرت را شكستند،

صحيفه نور ج 8 صفحه 32

از آنطرف اسلام را در نظر مردم كوچك كردند، از اين طرف روحانيون را در نظر مردم كوچك كردند. اين دو تا قدرت را از ما گرفتند آنوقت هر كارى مى‏خواستند مى‏كنند،از آن طرف آمدند دانشگاه‏ها را جدا كردند از روحانيون، در دانشگاه‏ها تبليغات بر ضد روحانيين، در مساجد و منابر و عرض مى‏كنم كه جاهاى ديگر گروه‏هاى روحانى تبليغات بر ضد دانشگاه راه انداختند و اين نه براى اسلام بود كه اينها مى‏آمدند مى‏گفتند كه دانشگاهى‏ها مثلاً اشخاصى هستند كذا، خير، اين نبود، اين نقشه بود، اين يك مطلب حساب شده بود، مى‏خواستند اين دو تا قدرتى كه مى‏تواند كار بكند (دانشگاهى مى‏تواند كار بكند، روحانى هم مى‏تواند كار بكند) مى‏خواستند اين دو تا قدرت را از هم جدا بكنند و جدا هم كردند. دانشگاه مى‏رفتى اسم روحانى را نمى‏شد بياورى (حالا نه، آنوقت) اسم معمم را نمى‏شد بياورى، در محيط روحانى هم اسم دانشگاهى را نمى‏شد برد. جدا كردند اين دو تا قدرت را از هم، يعنى دو قدرت فعاله‏اى كه مى‏توانست اگر با هم پيوند كند اساس اين چپاولى‏ها و اين دست‏هائى كه از خارج به اين سفره يغما دراز شده اينها مى‏توانستند قطع كنند، اين دو تا طايفه را از هم جدا كردند. اينها يك نقشه‏هائى بود. هوشيارى در مقابل نقشه‏هاى تفرقه‏انگيز اجانب و توجه به تصويب قانون اساسى خوب، الحمدالله در اين نهضت اين پيروزى حاصل شد براى مسلمان‏ها كه همه بيدار شدند و همه با هم انسجام پيدا كردند. پيوند پيدا كردند مع‏الاسف حالائى كه ما رسيديم به يك مرتبه‏اى از پيروزى، دست آنها را كوتاه كرديم، چپاولگرها هم به همت همه مردم بيرون رفتند مع‏الاسف حالا باز نقشه‏ها اين است كه تفرقه بيندازند، گروه گروه بكنند مردم را، همان نقشه‏اى كه در زمان سابق، زمان همين رژيم سابق بود، چه قبل از ماه رمضان و قبل از محرم و صفر، اين دو موعد جاى تفرقه‏اندازى بود براى اينكه ماه رمضان شهرالله بود و قدرت روحانيون در ماه رمضان نمايشش زياد بود، اجتماع مسلمين زياد بود، ماه محرم هم ماه امام حسين بود و قدرت اينها، اهل منبر و روحانيون آنوقت هم زياد بود. جلو ماه رمضان يك چيزى درست مى‏كردند، جلوى ماه محرم هم يك چيزى درست مى‏كردند، حالا هم ما جلو ماه رمضان هستيم الان هم درست كرده‏اند الان اصفهان يك قصه‏اى درست شده است، مشهد هم همين طور، سر يك مطلب پوچى ريخته‏اند به هم. اين چقدر غفلت مى‏خواهد، يك حالى كه الان مقدرات اسلام مطرح است، قانون اساسى اسلام مطرح است حكومت اسلام مطرح است، رئيس جمهور اسلام مطرح است، از اينها دست برداشتند يك جبهه‏هائى كه حساب شده آنها كارهاى خودشان كرده‏اند و بسيارى‏شان هم از روى بى‏اطلاعى چند تا گروه درست كرده اند، صد تا حزب و گروه در همين چند وقت درست كرده‏اند، هر كدام گروه گروه شدند و مع‏الاسف در اصفهان، در تهران هم يك مقدارى، در مشهد هم، حالائى كه قبل از ماه رمضان است و حالائى كه بايد قدرت‏ها با هم جمع بشوند و اين مقدرات مملكت را درست بكنند و اسلامى‏كنند حكومت را، سر يك شخصى دعوا مى‏كنند آيا اين مسلمان است يا نه ؟ مسلمان است به من چه، مسلمان نيست به تو چه ؟ چرا همه‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 33

قدرتها را به باد فنا مى‏دهيد براى اينكه زيد مسلمان است يا غير مسلمان؟ قضيه مرحوم شمس‏آبادى شما خيال كرديد كه يك چيز عادى بود، اينهم جزء همان‏ها بود كه با طريق‏هاى مختلف اينها مى‏آمدند و درست مى‏كردند. يك وقت شهيد جاويد را پيش مى‏آوردند از اين طرف و از آن طرف و يك ماه محرم و صفر و بيشتر را منبرها همه خرج اين مى‏شد كه شهيد جاويد چى. از اين طرف و از آن طرف يك دسته‏اى تأييد، از آن طرف يك دسته‏اى تكذيب. يك قدرى كه اين سست مى‏شد، باز يك چيز ديگرى درست مى‏كردند. مرحوم شمس آبادى هم از اين امور بود كه شايد هم خودشان اين كار را كردند (من نمى‏دانم) كه يك كسى را بكشند و صدا در بياورند يك دسته از آن طرف و يك دسته از اين طرف و بساط درست كنند و يك قدرى كه اين كمتر مى‏شد آنوقت يك كس ديگر را به ميدان مى‏آوردند كه اين كتاب‏هايش چطور است. او مى‏گفت كافر است، اين مى‏گفت مسلمان است، آن مى‏گفت كه مسلمانى است در تالى مثلاً انبيا، آن ديگرى مى‏گفت كافرى است از ابوجهل بدتر. اما نقشه توى كار است، آنهائى كه اينها را درست مى‏كنند نه به اسلام عقيده دارند و نه به روحانيت عقيده دارند و نه به هيچ چيز،آنها ماديت در نظرشان هست و مسلمان‏ها را به جان هم بريزند تا آنها چپاول كنند. امروزى كه ما احتياج‏مان به وحدت كلمه از همه اوقات بيشتر است، امروزى كه اين توطئه‏ها، مرزى و غير مرزى، در كار است، باز ما سر يك چيز مختصرى دعوا مى‏كنيم، اين نيست جز اينكه يك جهالت است در ما، رشد ما نداريم كه مواقع را تشخيص بدهيم كه چه وقت بايد چى گفت و آنها كه نقشه مى‏كشند مى‏فهمند كه دارند چه مى‏كنند، آنها مى‏دانند كه بايد چه وقت چه چيز را چاپ كرد و منتشر كرد، كسانى را واداشت ضدش، كسانى را واداشت تأييدش.

ما بايد بيدار باشيم آقا، توجه داشته باشيم، وقت اين نيست كه امروز سر افراد ما دعوا بكنيم، وقت اين است كه امروز همه قوايمان را متحد كنيم و اين گروه گروه‏ها يكى بشوند و همانطورى كه با يكى بودن به جلو برويم، نه اينكه حالائى كه با يكى بودن قدرت را به زمين زديم حالا متفرق‏مان كنند و بعد هم يك قدرتى بيايد و همه ما را از بين ببرد. الان وقت وحدت كلمه است، الان وقت اين است كه همه ما قدرت‏هايمان را روى هم بگذاريم، از من كه يك طلبه هستم، از شما آقايان، از اين علماى اعلام اصفهان يا جاهاى ديگر، وقت اين است كه همه فكرهايشان را متوجه به اين بكنند كه حالا بايد چه كرد. حالا كه قانون اساسى مطرح است طرح بدهند، نظر بدهند، مسائل را بگويند به مردم، بگويند فردا كه بناست مجلس خبرگان درست بشود، خبره اسلامى تعيين كنند. حالائى كه وقت اين حرف‏هاست، يك وقت ما مى‏بينيم كه يك طرحى آوردند او فحاشى به يك كسى كرده، يك دسته هم از آن طرف فحاشى، يك دسته هم از آن طرف تأييد، يك دسته هم از آن طرف، باز همان مسائل كه در زمان محمدرضا درست مى‏شد قبل از ماه رمضان، دوباره حالا قبل ماه رمضان ما، آن هم در يك همچو موقعى. و اين ماه رمضان و ماه شعبان، غير ماه شعبان و رمضان‏هاى ديگر است، ماه رمضانى است كه سرنوشت ما را مى‏خواهد درست بكند. ما بايد همه قوا را روى هم بريزيم و برويم سراغ اين مصيبت. نبايد ما مشغول يك چيزى بشويم كه هيچ ارزشى پيش اسلام ندارد، هيچ ارزشى به هيچ وجه ندارد. ما

صحيفه نور ج 8 صفحه 34

نبايد برويم دنبال اين مسائل، بايد برويم دنبال اين مسائل اساسى، اين يك جمله‏اى بود راجع به عموم.

ارزش انسان به قلب و بصيرت اوست، نه به بصر

اما چيزى كه راجع به اين عزيزها، راجع به اين فرزندان عزيز بگويم، اين است كه انسان با روح انسان است، با بصيرت انسان است. ما همه با همه حيوانات شركت داريم در اينكه گوش داريم، چشم داريم، پا داريم و ما دست داريم چه، اما اين مناط و انسانيت نيست، آنى كه انسان را از همه موجودات جدا مى‏كند، از همه موجودات طبيعى جدا مى‏كند، آن قلب انسان است، آن بصيرت انسان است. شما بصيرت داشته باشيد، انسانيد. اگر بصيرت نداشته باشد، ابوجهل چشم داشت اما انسان نبود، بعضى از انبيا هم چشم نداشتند و نبى بودند. ميزان در انسانيت معنويت انسان است. كوشش كنيد كه خودتان را با محتوا كنيد، معنويت در خودتان ايجاد بكنيد و از اين هيچ باكى نداشته باشيد كه انسان دست ندارد، پا ندارد، چه ندارد. در روايت است كه بعضى از انبيابودند كه چشم نداشتند و دست و پا هم حتى نداشتند. حضرت مى‏فرمايد كه مى‏بينم فلان را (كه الان من درست يادم نيست) دست و پا نداشتند ولى نبى بودند و البته مرسل به آن معنى نبودند اما نبى بودند. بسيارى از علما، بسيارى از نوابغ بودند كه چشم نداشتند، در زمان ما هم بعضى را ما ملاقات كرديم كه از علما بودند، نابغه بودند، اطلاعات زياد و وسيعى داشتند، اسنان بودند هيچ از اين معنى نگران نباشيد كه حالا شما صاحب يك حسى نيستيد، شما معنويت‏تان را انشاءالله تقويت كنيد، روحتان را تقويت كنيد و از همه بصيرها شما انشاءالله بصيرتر باشيد. خداوند انشاءالله شما را حفظ كند و همه ما را براى اسلام خدمتگزار كند و همه ما اين راهى را كه آمده‏ايم بتوانيم تا آخر انشاءالله برسانيم.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:00 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 35

تاريخ: 15/4/58

بيانات امام خمينى در جمع صاحبان صنايع و بازاريان تهران‏

موعظه به صاحبان كارخانه‏ها در رعايت حقوق كارگران و پيشگيرى از انفجار عمومى‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من يك كلمه به طور موعظه با شما صحبت مى‏كنم، يك كلمه هم راجع به اساس قضايا كه شما مى‏گوئيد اينكه بطور موعظه عرض مى‏كنم اين است كه آقايان صاحب كارخانه‏ها بايد وضعشان را يك قدرى از آن رژيم سابق تغيير بدهند براى اينكه در رژيم سابق كه مردم آن را رژيم اسلامى نمى‏دانستند و طاغوتى مى‏دانستند، اگر كارى مى‏شد مى‏گفتند كه در رژيم طاغوتى شده است و اگر يك ناراحتى‏هايى براى كارگرها پيدا مى‏شد يا يك تحريكاتى مى‏شد كه اينها اعتصاب كنند، شورش كنند، آنها با فشار و اگر چنانچه نوبت به روحانيين هم مى‏رسيد با موعظه اما الان با آنوقت فرق دارد. الان همه ما اين ادعا را داريم كه يك مملكت اسلامى است و روى احكام اسلام بايد عمل بشود. اگر خداى نخواسته در يك مملكت اسلامى طورى بشود كه در كارخانه‏ها كارگرها به واسطه اينكه درست به آنها رسيدگى نمى‏شود انفجار حاصل بشود، اين انفجار از محيط يك مملكتى است كه مدعى اسلام است، نه روحانى مى‏تواند اين را خاموش كند و نه كس ديگر. براى اينكه روحانى آنوقت مى‏تواند چيز بكند كه بگويد خوب يك اشخاصى غير اسلامى اين كارها را كرده‏اند اما اگر مملكت اسلامى به اينكه اسلامى است يك طورى بشود كه انفجار در كارگرها حاصل بشود، اين انفجار ديگر قابل كنترل نيست و اين يك خطرى است كه بر همه شماها و بر همه ما هست و ما را تهديد مى كند. از اين جهت بايد صاحبان كارخانه‏ها توجه به اين داشته باشند كه با كارگرها نظير سابق عمل نكنند، با اينها برادر و دوست باشند و تا آن حدودى كه آنها، كارگرها هم چنين نيست كه خيلى بلندپرواز باشند، اينهايك زندگى مى‏خواهند. آقايان كارى بكنند كه يك زندگى براى اينها حاصل بشود و جلوگيرى بشود از يك انفجارى كه قابل كنترل نيست. عرض كردم انفجار، اگر ياس از حكومت اسلامى باشد و انفجار پيدا بشود هيچ چيز نمى‏تواند جلويش را بگيرد به خلاف آنجايى كه انفجار حاصل بشود و پناه به اسلام بخواهند بياورند، آن قابل كنترل است اما اگر يك مملكتى اسلامى شد و باز بساط، همان بساط سابق باشد كه لفظ، لفظ اسلامى است، عمل، عمل طاغوتى باشد و خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، با اينهمه تحريكاتى كه مى‏بينيد الان هست، توطئه كه الان هست اگر انفجار بشود،

صحيفه نور ج 8 صفحه 36

انفجار بر ضد اسلام است. يك همچو انفجارى، انفجارى است كه از باطن يك مملكتى كه مدعى اسلامى است پيدا شده و مأيوس از اسلام شده‏اند، مأيوس از برنامه‏هاى اسلام شده‏اند، يك همچو انفجارى را هيچ كس نمى‏تواند جلويش را بگيرد، ديگران هم كه دامن مى‏زنند و همان مسائل را دارند طرح مى‏كنند كه تغييرى نكرده است، يك اسمى تغيير كرده، آنوقت مى‏گفتيم حكومت شاهنشاهى، حالا مى‏گوئيم جمهورى اسلامى، واقع مسائل همان مسائل است، كارگرها همان كارگرها هستند، كارمندها همان كارمندها هستند، مردم همان مردمند، رباخوارها همان رباخوارها هستند، زورگوها همان زورگوها هستند اگر در يك همچو محيطى خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، غير از انفجارهاى ديگر است، اين ديگر چيزى براى كسى باقى نخواهد گذاشت و لهذا بايد خود آقايان در فكر اين معنا باشند كه يك همچو چيزى نشود و آن به اين است كه شماها يك قدرى پايين‏تر بيائيد، كارگرها را هم يك قدرى بالاتر ببريد، آنها نمى‏خواهند در عرض شما باشند، آنها يك زندگانى مى‏خواهند، شماها كه الحمدلله دارا هستيد و داراى كارخانه‏ها هستيد و دارأى كارمندان زياد هستيد، يك قدرى براى مصلحت خودتان و براى اينكه خداى ناخواسته يك وقت انفجارى نشود كه همه چيز به باد رود، همه چيز يك كشور به باد برود، شماها هم يك مقدارى خودتان با دست خودتان به اينها يك كمك‏هايى بكنيد، يك كارهائى بكنيد كه آنها ببينند كه در اين وضعى كه حالا شده است به آنها رسيدگى مى‏شود. البته دولت هم رسيدگى مى‏كند ما هم موعظه‏شان مى‏كنيم و رسيدگى مى‏كنيم اما مسأله اين است كه اينها ببينند كه در يك جمهورى اسلامى، اين كارگرها ببينند كه اين اشخاصى كه در رأس هستند و كارفرما آنوقت به آنها مى‏گفتند اينها بنا دارند كه با اينها يك جور ديگرى رفتار كنند، آنچه كه كمونيست‏ها يا اشخاص منحرف تبليغ مى‏كنند، اينجور نيست، بنابراين است كه با اينها يك طرز بهترى رفتار بشود، به زندگى آنها رسيدگى بشود، به احتياجات آنها رسيدگى بشود. اين معنا امروز ديگر عملى نيست كه يك دسته‏اى آن بالاها باشند و همه آن چيزهايى را كه بخواهند، به طور اعلى تحقق پيدا بكند، پارك‏ها و اتومبيل‏ها و بساط، يك دسته هم اين زاغه‏نشين‏ها باشند كه اطراف تهرانند و مى‏بينند آنها را اين نمى‏شود. اين نه منطق اسلامى دارد، نه منطق انصافى دارد، نه صحيح است. و اگر خداى نخواسته اينها صدايشان درآيد ديگر قابل خاموشى نيست، شماها بايد يك فكرى بكنيد براى اينها. شما براى حفظ خودتان، حفظ خانواده‏تان، حفظ ثروتتان، حفظ حيثيت خودتان، خودتان بنشينيد با هم تفاهم بكنيد، دسته‏هاى ديگر هم كه آمدند، از اصفهان يك دسته‏اى آمده بودند و من همين حرف‏هايى كه به نظرم مى‏آيد به آنها گفتم كه بايد يك فكرى خودتان بكنيد كه اين تفاوت طبقاتى به اينطور نباشد، يك تعديلى بشود. اسلام تعديل مى‏خواهد، نه جلو سرمايه را مى‏گيرد و نه مى‏گذارد سرمايه آنطور بشود كه يكى صدها ميليارد دلار داشته باشد و براى سگش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلك و اين يك شب كه برود پيش بچه‏هايش نان نداشته باشد. نمى‏شود اين عملى نيست، نه اسلام با اين موافق است نه هيچ انسانى با اين موافق است، اين با دست شماها نصفش حل مى‏شود، نصفش، اگر نگويم همه‏اش، نصفش با دست شما حل مى‏شود يك قسمت ديگرش هم با دولت است كه براى‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 37

اينها خانه درست بكند، بسازد - عرض كنم كه - يك زندگى، همانقدرى كه آن بيچاره‏هامى‏خواهند. شما خيال نكنيد آن كارگرها مى‏گويند ما اتومبيل مى‏خواهيم، ما پارك مى‏خواهيم اين حرف‏ها نيست آنها يك زندگى مى‏خواهند وقتى بروند منزلشان اگر بچه‏اش بگويد من كفش ندارم بتواند كفش بخرد برايش، بشرند آنها، ناراحت مى‏شوند خود شما فكر كنيد، كه خودتان برويد منزل، يك بچه عزيز داشته باشيد از شما يك چيز بخواهد نداشته باشيد، يك وقت ندهيد، نه؟ ناراحتى ندارد؟ يك وقت بخواهيد و نداشته باشيد به او بدهيد. فرضاً از اينكه يك وقت برود منزل و ببينيد كه پدرش برايش نان نياورده، خوب شما فكر اين را بكنيد، اين منطق ديگر درست نمى‏شود كه بگوييد كه ما اختيار داريم و همه اختيارات را داريم و ما بايد چه باشيم و چه باشيم و ديگران هيچ. نمى‏شود اين، اين، من حالا كه عرض مى‏كنم از نظر جهت سياسيش مى‏گويم كه جهت سياسى براى خود كارخانه دارها و براى خود كارفرماها جهت سياسى اقتضاء مى‏كند كه خودشان فكر بكنند و اين مسائل را بين خودشان حل كنند. من به آن اصفهانيها هم كه آمدند گفتم شما خودتان يك چيزى تشكيل بدهيد يك مجلسى تشكيل بدهيد با هم صحبت بكنيد با هم قرار بدهيد كه كمكهايى بكنيد به اينها كه اينها دلخوش بشوند به شما هم كار خوب بكنند برايتان و هم آن انفجارى كه احتمال هست و من ترس از او دارم آن حاصل نشود. اين آن مطلبى است كه عرض كردم كه به طور موعظه مى‏گويم و مسأله اساسى است و سبك نگيريد اين را. شما حالا ممكن است كه خيلى توجه به مسائل نكنيد اما يك وقت از دست بگذرد، وقتش بگذرد و علاج براى هيچ كس ممكن نباشد نه ما بتوانيم مهارش كنيم و نه شما بتوانيد، اين يك فكر مى‏خواهد.

عمل بر خلاف مسير اسلام ممنوع!!

اما آنچه راجع به قضاياست، آنكه مربوط به من است بايد صحبت بكنم البته يك چيزهائيش مربوط به دولت است يكى مربوط به وزارت كار است، يكى مربوط به - عرض كنم كه - ديگر است و آن اين است كه ما اجازه نخواهيم داد كه يك قدم خلاف اسلام بردارند. اسلام مالكيت را به طور مالكيت مشروع تثبيت كرده، اجازه داده و كسانى كه دارأى كارخانه‏اى هستند، صنعتى هستند، آنها اگر چنانچه به غير مشروع نباشد، اينها بايد باشند سر جايشان و طرح دولت هم اين نيست كه صنايع خاص مردم را چه بكنند، دولت هم آن طرحى كه حالا داده‏اند كه من باز درست تمامش را با دقت نگاه نكردم اين است كه گفتند يك دسته‏اى هستند كه اموالشان اموالى بوده است كه چه كرده‏اند و برده‏اند و خورده‏اند واز بين برده‏اند و اموال غير است و كذا، و صاحب كارخانه‏هايى كه آنطور هستند، آنها ملى مى‏شود و اين حق است. يك دسته هم آنها هستند كه بدهكار به دولت هستند، بيشتر از آن اندازه‏اى كه دارند در آنجا. يك دسته اشخاص هستند كه به اندازه‏اى نه، بدهكار نيستند، خودشان شريكند آن شريكشان عبارت از كسى بوده است كه مثلاً صاحب منصب و امثال اينها بوده است، يكى هم شريك خاصى داشته‏اند اينها هم بيايند اينها شركتشان محفوظ است. يك دسته هم هستند كه خودشان‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 38

مى توانند اداره كنند خودشان را. پس اين نبوده است كه دولت بخواهد، اينجا مملكت كمونيست نيست كه دولت، حرفى از كمونيست كه نيست، اينجا دولت اسلامى است، آنقدرى كه اسلامى مى‏شناسد مالكيت را، دولت نمى‏تواند تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند كنارش مى‏گذارند، اينطور نيست كه شما خيال بكنيد كه بخواهند هر كس هر كارخانه‏اى دارد بگيرند. چنانچه در زمينها گفته بودند كه خوب زمين‏ها را مى‏خواهند بگيرند، مسأله اين نبود. زمين موات بود، زمين موات آن است كه هيچ كس در آن چيز نكرده آنوقت اين موات را فروخته بودند همين فروش غلط بود زمين موات را نمى‏تواند كسى بفروشد يا يك خطكشى كرده بودند و فروخته بودند، آن هم غلط است، آن موات را مى‏گيرند بلكه ارفاق هم مى‏كنند كه هر كه خودش مى‏تواند برود چه بكند اما زمينى كه كسى احياء كرده و مالك هست، كى مى‏گيرد آن را كى مى‏تواند بگيرد آن را. اين مسائل مطرح نيست، اين مسائل يك مسائل اسلامى است، يك برنامه اسلامى است و تاكنون هم هر چه اينها گفته‏اند و طرح داده‏اند من نديدم يك چيزى باشد كه خلاف اسلام باشد و بخواهند اين را، ولى شايعات زياد است. يك كلمه كه گفته مى‏شود كه اراضى موات گرفته مى‏شود يكدفعه شايع مى‏شود به اينكه مى‏خواهند خانه‏هاى مردم و زمين‏ها را بگيرند از مردم. اما اشخاص غير مسؤول اگر يك حرفى، نطقى بكنند، توى روزنامه يك چيزى بنويسند، اينها ميزان نيست. هر وقت خود دولت صحبت كرد، سخنگوى دولت صحبت كرد آن ميزان است. روزنامه‏ها خيلى چيزها همين طورى مى‏نويسند يا يك اشخاصى كه غير مسؤولند يك حرف‏هايى مى‏زنند اين مربوط به دولت و مربوط به اسلام نيست ما روى خط اسلام بايد عمل كنيم من تا زنده هستم از خط اسلام نمى‏گذارم دولت خارج بشود و من اميدوارم خودمان هم خارج نشويم.

لزوم هميارى دولت وملت در رفع حوائج يكديگر و بازسازى ايران اسلامى‏

و شماها سرگرم كارتان باشيد لكن اين مطلبى را كه به شما گفتم خيلى در نظر داشته باشيد، خيلى توجه داشته باشيد، شما فكر بكنيد اينها فرزندان خودتان هستند شما فكر كنيد كه يك فرزندى داريد برود منزل براى بچه‏اش نان نداشته باشد به شما چه مى‏گذرد. فكر اين را بكنيد يك قدرى افكارتان را بياوريد توى اين جمعيتى كه زير دستتان هست، توى اين جمعيتى كه زاغه‏نشين هستند، توى اين جمعيتى كه هيچى ندارند. البته دولت هم مشغول است لكن بى‏انصاف‏ها اينقدر خرابى كرده‏اند و رفته‏اند كه به اين زودى نمى‏شود اصلاحش كرد. هر جا شما دست بگذاريد خرابى است. هر چه توانستند بانك‏ها را چاپيدند و رفتند، به عنوان قرض. الان اين چيزهايى كه اينها گذاشته‏اند از قبيل عمارات و اينطور چيزهايى كه گذاشته‏اند، همه‏اش را قرض كرده‏اند و برده‏اند كه بايد قرض اينها را بدهند. اينطور نيست كه اين ثروت را ما اكثراً خيال مى‏كرديم خوب، براى اصلاح حال فقرا همين كه اينها گذاشتند كافى است، ما هم اينها را بنياد مستضعفين درست كرديم بعد كه رسيدگى كردند ديدند چه. اينقدرى كه اينها چاپيدند و رفتند و اين اخيراً قرض كردند و همچو كه فهميدند كه امكان دارد كه بروند قرض كردند از همه بانك‏ها با هر طورى كه توانستند چاپيدند و بردند اين بنياد مستضعفين هم‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 39

آنقدر سرمايه ديگر ندارد. معلوم شد اينطورها نيست كه ما خيال مى‏كرديم كه كافى است براى ما. ما بايد دستمان را باز پيش ملت دراز كنيم براى اينكه اين مستضعفين و اين بيچاره‏ها و اين زاغه‏نشين‏ها را نجاتشان بدهيم، بايد به ملت رجوع كنيم و ملت اين كارها را بكند. همه‏مان يعنى با هم، همه‏مان روى هم رفته دست به هم بدهيم كه يك وضع متوسطى براى اينها حاصل بشود كه نه بى‏انصافى باشد نسبت به برادرهاى هم نوع شما اينها را برادر خودتان حساب كنيد، كارگرها، كارگردان‏ها را نوكر حساب نكنيد، برادر حساب كنيد، فرزند حساب بكنيد. حوائجشان را ببينيد چه، براى اولادتان حوائجى اگر داشته باشد هر چه بتوانيد بر مى‏آوريد، اينها آنقدرها نمى‏خواهند، آنقدرى كه يك زندگى متوسطى، همچو نباشد كه هر چه را دست بگذارد، نداشته باشد، اين اسباب اين مى‏شود كه خداى نخواسته يك وقت غير آنطورى كه ما فكر مى‏كنيم بشود. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و همه‏تان، همه‏تان در فكر اين باشيد كه اين مملكت را راهش بيندازيد. اينكه شما خيال كنيد دولت تنها بتواند، نمى‏تواند. مسأله اين نيست كه دولت بتواند كار بكند. يك قشر از مردم بتوانند، نمى‏توانند. بايد هر كس در هر جا هست مشغول بشود به خدمت تا اينكه بشود اين كار را انجام بدهيم. من كه اينجا نشسته‏ام و يك طلبه هستم به اندازه طلبه‏اى به مردم سفارش كنم و چه بكنم و شما كه صاحب كارخانه هستيد و خداوند به شما عنايت كرده، شما هم به اندازه خودتان كار را انجام بدهيد. كشاورزان هم به اندازه خود، هر كس در آن محيطى كه هست آنجا را درست بكند. انشاءالله بلكه ايران به دست همه درست بشود تا دوباره چپاولگران نيايند همه چيز شما را ببرند. هر چه نتيجه عملتان است چپاولگران به صورتهاى مختلف و به جهات مختلف ببرند. اين بسته به اين است كه خود ما قيام كنيم به امر و گمان نكنيم كه مطلب ديگر تمام است. نخير، مطلب تمام نيست. الان ساختن برتر از سابق است، سابق براى بيرون كردن آنها خيلى معونه نمى‏خواست يعنى جز معونه مشت و فرياد، اما حالا محتاج به عمل است و همه عمل مى‏كنند. و همه براى خدا عمل بكنند. انشاءالله خداوند همه شما را مؤيد كند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:00 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 40

تاريخ: 15/4/58

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از اقشار مختلف مردم‏

واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من بايد به يك واقعيتى ملت ايران را تذكر دهم واقعيتى كه شايد باز هم تذكر داده باشم لكن اهميت موضوع موجب مى‏شود كه من باز به ملت ايران تذكر دهم.

كوشش‏هاى زيادى در ظرف قريب 20 سال شد تا گروه‏هاى مختلف ملت را به هم پيوست، كوشش‏هايى شد تا آنكه تبليغات اجنبى‏ها، آنهائى كه مى‏خواستند ما را غارت كنند و عقب نگه دارند خنثى شد. كوشش‏ها شد تا گروه‏هاى مختلف ملت را به هم پيوست، جوانان دانشگاهى را با جوانان روحانى پيوند داد، كارمندان دولت را با بازارى و روحانى و دانشگاهى به هم پيوست. اين قشرها، قشرهاى مختلف از كارگر تا دهقان تا كشاورز، بازارى، روحانى، دانشگاهى، تمام قشرهابه هم پيوستند و به هم جوش خوردند. زحمت‏هاى زياد، كوشش فراوانى شد تا اين متفرقات مجتمع شدند تا اين قطره‏ها دريا شدند، تا اين قطره جداى از هم به يك شكل سيل بنيان‏كن در آمدند و بنيان ظلم و جور و دست‏هاى اجنبى را از بيخ و بن كندند و قطع كردند و شما ملت بزرگ ايران، از شهرستانى‏ها گرفته تا دهات و قصبات، بانوان محترم و برادران عزيز، بدون توجه به گرفتارى‏هاى خودتان همصدا با هم اين سد بزرگ انسانيت را شكستيد. من مى‏ترسم كه در اين نيمه راه زحمت‏هايى كه تاكنون كشيده شده است، به واسطه نادانى يك عده و غرض‏ورزى عده ديگر از بين برود و خون جوانان ما هدر رود. شما مى‏بينيد كه در ظرف دو ماه، سه ماه كه از پيروزى شما گذشته است و همه ديديد در پناه وحدت كلمه و در پناه قدرت اسلام اين پيروزى را تحصيل كرديد و رمز پيروزى شما ايمان و وحدت كلمه بود، در ظرف يكى دو ماه قريب صد گروه با اسم‏هاى مختلف اظهار وجود كردند يعنى آن انسجامى كه ملت به هم پيدا كرد و آن وحدتى كه ملت پيدا كرد و اجانب احساس كردند كه با وحدت كلمه ملت و با قدرت ايمان هيچ قدرتى نمى‏تواند مقابله كند با اين قدرت، در صدد بر آمدند اين قدرت را تضعيف كنند، هم قدرت اسلامى را و هم وحدت كلمه را. زحمت‏هاى چندين ساله‏اى كه براى انسجام گروه‏هاى مختلف و براى وحدت كمله بود، اجانب درصدد بر آمدند كه به هدر بدهند اين زحمت‏ها را و با دستهاى ناپاك خودشان و با بى توجهى به بسيارى از اشخاصى كه ادعاى همه چيز مى‏كنند، اين زحمت‏ها نزديك است به هدر برود. ما گروه‏هاى مختلف را مجتمع كرديم و اين سد را

صحيفه نور ج 8 صفحه 41

شكستيم و الان گروه‏هاى مختلف حدود صد گروه تاكنون اظهار وجود كرده‏اند و اين اظهار وجود منتهى به معدوميت همه خواهد شد.

اى احزاب مختلفه!اى گروه‏هاى مختلف !اگر شما براى كشور خودتان دلسوز هستيد و براى ملت خودتان دلسوز هستيد،بايد بدانيد كه اين ايجاد گروه‏هاى مختلف براى ملت سم قاتل است و كشور شما را باز به حال اول خداى نخواسته بر مى‏گرداند.اى اشخاصى كه داد از مليت مى زنيد، داد از دوستى با ملت مى‏زنيد، داد از دوستى با مستضعفين مى‏زنيد، اين اظهار وجودها، اين گروه گروه كردن ملت موجب اين مى‏شود كه ملت شما باز به حالت اول برگردد. شما داريد رمز پيروزى ملت را از دست مى‏دهيد. شماها كه حسن نيت داريد در تحت تأثير شياطينى كه سوء نيت دارند واقع شده‏ايد. خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا امر به اجتماع و نهى از تفرق. شماها اجتماع مسلمين را به هم مى‏زنيد و موجب تفرقه مى‏شويد.

هواهاى نفس را كنار بگذاريد، با ملت در يك مسير برويد. اين ملت جوانهاى خودش را از دست داد، اين دانشگاه زحمت كشيد، اين مدرسه‏ها زحمت كشيدند، اين مدرسه فيضيه كشته داد، قرآن‏ها را در اين مدرسه فيضيه بى‏احترامى كردند ،بلكه گفته بود آتش زدند. ما زحمت كشيديم و روحانيون را با دانشگاه آشتى داديم و تبليغات سوء اجانب را خنثى كرديم و شما در اين وقت، در وقتى كه ما احتياجمان به وحدت بيشتر است موجب تفرق داريد مى‏شويد. اين خدمت به خلق است؟! اين خدمت به كشور است؟! اين گروه گروه شدن خدمت به انسانيت است؟! خدمت به مستضعفين است؟! يك قدرى تأمل كنيد و يك قدرى در كارهايتان تجديد نظر كنيد.

گروه گروه مى‏شويد و هر گروهى مخالف گروه ديگر. اگر همه در يك مسير مى‏رفتيد، باز مضايقه نبود كه گروه‏هايى همه در مسير واحد لكن دست‏هاى خبيث اجانب در كار است كه شما را ندانسته گروه گروه كند و مخالف با هم. آنهايى كه مى‏خواهند ما را بچاپند و ذخائر ما را ببرند و ما را به اسارت بكشند، مشاهده عينى كردند كه دو چيز براى ما پيروزى آورده است و به اين دو چيز حمله كردند: يكى ايمان، اسلام، يكى وحدت كلمه. با دست عمال خودشان، اين رمز پيروزى كه داراى دو جهت بود به هر دو حمله كردند و در سطح وسيعى در ايران مشغول تفرقه افكندن شدند، تفرقه در همه اطراف ايران، احزاب مختلفه، گروه‏هاى مختلفه، جبهه‏هاى مختلفه و مع‏الاسف همه با هم مخالف. اين وحدت كلمه را دارند از ما مى‏گيرند. قدرت ايمان بود كه شما رابه اين پيروزى رساند و آنها مشاهده عينى كردند كه ايمان منشاء شكست آنها شده است اين را هم دارند در آن خدشه مى‏كنند. آنهايى كه با اسلام مخالفند، امروز اگر چنانچه عقل دارند مخالفت نكنند كه‏اسلام پيروز مى كند آنها را. آنها كه نوكر اجنبى هستند حسابشان معلوم است. اين يك نگرانى است براى من كه زحمت‏هاى چندين ساله اشخاصى كه دنبال اين بودند بين قشرهاى مختلف آشتى بيندازند و تبليغات باطل اجانب را خنثى كنند و بحمدالله كردند و پيروز شدند، اين اجتماع به هم بخورد و تفرقه حاصل شود.

يك نگرانى ديگرى كه ما داريم اين است كه دوست‏هائى كه نادان هستند توجه به مسائل ندارند

صحيفه نور ج 8 صفحه 42

موجب اين بشوند كه اسلام را طور ديگرى نشان بدهند. ما امروز رژيم جمهورى اسلامى داريم. ما امروز تمام قشرهايمان مدعى هستند كه جمهورى اسلامى هستيم، كه رژيم ما جمهورى اسلامى است، دادگاه‏هاى ما دادگاه‏هاى اسلامى است، كميته‏هاى ما كميته‏هاى اسلامى است، پاسدارهاى ما پاسدار اسلامى است، ارتش ما، ژاندارمرى ما، شهربانى ما، قواى انتظامى ما اسلامى است، دولت ما اسلامى، ادارات ما اسلامى ما همچو ادعا داريم. من خوف آن دارم كه به واسطه كارهايى كه از قشرهايى كه غرض ندارند لكن نادان هستند كارهائى صورت بگيرد كه مكتب ما را آلوده كند و بد معرفى كند، ما شكست بخوريم در مكتب،اسلام دفن بشود.

اگر كميته‏ها، چه آنهايى كه در آنها بعضى معممين هست و چه آنهائى كه نيست اگر خداى نخواسته بر خلاف موازين اسلامى عمل كنند، مكتب ما را شكست مى‏دهند و اين مسؤوليت بزرگى است براى معممين. اگر خداى نخواسته در شهرستان‏ها، در جاهايى كه علما و روحانيون هستند يك اختلاف نظرى باشد كه منتهى به اختلاف ظاهر بشود، مكتب ما خدشه‏دار مى‏شود و اين مسئوليت بزرگى است متوجه به روحانيون. اگر دادگاه‏هاى ما بر خلاف موازين اسلامى، بر خلاف عدالت رفتار كنند مكتب ما خدشه‏دار مى‏شود. اگر پاسدارهاى ما كه پاسدار جمهورى اسلامى هستند، پاسدار انقلاب اسلامى هستند كارى بكنند كه بر خلاف موازين پاسدارى باشد، مكتب ما خدشه‏دار مى شود و اين مسؤوليت بزرگى است. ما اگر در رژيم سابق شكست مى‏خورديم و كشته مى‏شديم لكن مكتب ما محفوظ بود غم نداشتيم، نگرانى نداشتيم.

ما اگر در رژيم سابق بعضى كارهاى خلاف فرض كنيد مى‏كريدم به مكتبمان مربوط نبود، امروز اگر كار خلاف بكنيم مكتب شكست مى‏خورد. مصيبت آن است كه مكتب شكست بخورد سيدالشهدا (ع) شهيد شد با همه اصحاب و عشيره لكن مكتب جلو رفت، شهادت او مكتب را جلو برد. ما هم اگر در آن رژيم شهيد مى‏شديم و شما هم اگر شهيد مى‏شديد، مكتب جلو مى‏رفت لكن با اعمال ما، با كردار ما، با گفتار ما، با قلم‏هاى ما، با قدم‏هاى ما اگر امروز كارهاى خلاف واقع بشود، مكتب متزلزل مى‏شود. مصيبت بزرگ اين است كه مكتب از دست برود، مكتبى كه انبيا براى آن كشته شده‏اند، مكتبى كه اوليا براى آن كشته شده‏اند.

ملت ايران! بانوان محترم! بردادران محترم! به داد اسلام برسيد اسلام امروز امانت است در دست شما، خيانت نكنيد به اين امانت. روحانى! دانشگاهى! بازرگان! دهقان! كارگر! شهرى! دهاتى! عشاير! اسلام امروز در خطر است، نه ما. خطر براى ما بود اشكال نبود. اسلام را دريابيد، كارهاى خلاف ما اسلام را بد جلوه مى‏دهد، اسلام را دفن مى‏كند كه تا آخر به آن توجه نشود. قلم ناپاك، چشم‏هاى ناپاك در صددند كه از شما خرده‏گيرى كنند و مكتب شما را بد جلوه دهند و بگويند اين هم جمهورى اسلامى، چنانچه در كارخانه‏ها مى‏روند و مى‏گويند، چنانچه قلم‏هاى خائن مى‏نويسد. ما امروز از دوستان مى‏ترسيم، ديروز از دشمن‏ها مى‏رسيديم. آن ترس خيلى زياد نبود، اشكالى نبود. امروز از دوست‏ها مى‏ترسيم كه اين دوست‏هاى بى‏توجه به عمق مسائل، بى‏توجه به موقعيتى كه الان ما

صحيفه نور ج 8 صفحه 43

در آن واقع هستيم كارى بكنند كه مكتب ما در دنيا مكتب فاسد قلمداد شود، مكتب عقب مانده قلمداد شود.

اين است كه ما را رنج مى‏دهد، اين است كه ما را نگران كرده. امروز بر همه ما، بر همه ملت، بر بانوان، بر برادران، بر علما، بر دانشگاهى‏ها، بر وكلا، بر وزرا، بر همه قشرهاى ملت است كه احتراز كنند از اختلاف و احتراز كنند از كارهائى كه مخالف با نهضت اسلامى است، مخالف با جمهورى اسلامى است. دست از اختلافات برداريد، در يك امور جزئى با هم اختلاف نكنيد، امروز روز اختلاف نيست. دست از هواهاى نفسانى برداريد، براى رياست كميته و پاسدارى و اينها خداى ناخواسته خلاف نكنيد. امروز روز هواى نفس نيست. امروز روزى است كه سرنوشت شما، سرنوشت اسلام، سرنوشت قرآن بايد معلوم شود. با هم برادر باشيد. دانشگاهى‏ها با ما برادرند، ما خدمتگزار آنها هستيم. برادران دانشگاهى! توجه كنيد كه شما را جدا نكنند از روحانيون. برادران روحانى! توجه كنيد كه شما را جدا نكنند از دانشگاهى‏ها. همين چند روز در اصفهان، در مشهد، در تهران اساس يك خلاف را دارند طرح‏ريزى مى‏كنند كه دانشگاه را از روحانى جدا كنند. بعضى منبرهاى نادان و بعضى دانشگاهى‏هاى نادان مى‏خواهند اين دو قشر را از هم جدا كنند، طرحش را ريخته‏اند در يك موقعى كه موقع طرح قانون اساسى است، در يك موقعى كه موقع نتيجه‏گيرى است، در يك موقعى كه نزديك به ماه مبارك رمضان است و اجتماعات شما براى آنهائى كه مى‏خواهند ايران را از بين ببرند خطر دارد. ماه مبارك، ماه اجتماع است، ماه وحدت است، ماه خداست. در يك همچو موقعى قبل از ماه رمضان و موقع نتيجه‏گيرى از اين خون‏ها، از اين زحمت‏ها، از اين رنج‏ها طرح يك اختلاف بزرگ بين روحانيون و دانشگاهى ريخته شد، يكى جزوه مى‏دهد لعن مى‏كند يك كسى را، يكى جزوه مى‏دهد تعريف مى‏كند از كسى. هر دو خلاف است. هر دو امروز غلط است. دست برداريد از نادانى، شما را تحريك نكنند آنهائى كه با اسلام دشمن هستند. خيانت به اسلام نكنيد. اين تفرقه امروز خيانت به اسلام است با هر اسمى كه باشد. امروز سر ولايت اميرالمؤمنين (ع) اختلاف كردن خيانت به اسلام است. امروز اين حرف‏ها را طرح نكنيد همه توجه به اين معنا داشته باشيد كه اين سرنوشتى كه بناست براى ايران تحقق پيدا كند خوب باشد. با اعمال شما مبادا اسلام فراموش بشود، با اعمال شما مبادا اسلام دفن بشود. اگر دلسوز به اسلام هستيد دست از تفرق برداريد، اگر دلسوز به ملت هستيد دست از تفرق برداريد، اگر دلسوز به كشورتان هستيد دست از اين تفرقات برداريد. اين طرح شيطانى كه در اصفهان ظهور كرده و در مشهد و در تهران هم، اين طرح شيطانى را خنثى كنيد. سر يك نفر آدم كه آيا كافر است يا مسلم، تو سر هم نزنيد، توجه به مسائل كنيد، شما را مى‏خواهند به جان هم بريزند و آنها نتيجه بگيرند. خداوند انشاءالله ما را از غفلت بيدار كند. خداوند انشاءالله اجتماع ما را حفظ كند. خداوند انشاءالله تفرقه‏اندازها را هدايت كند. خداوند انشاءالله اسلام را پيروز كند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:00 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 65

تاريخ: 17/4/58

بيانات امام خمينى در جمع وعاظ و روحانيون تهران‏

وقتى كه قلب الهى شد همه چيز انسان الهى مى‏شود

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من چند جمله راجع به تكاليف كلى روحانيون و اهل محراب و منبر بايد عرض بكنم و بعد مشكلاتى كه هست. آقايان روحانيون و خصوص اهل منبر، خطبا، اينها سخنگوى اسلام هستند. اگر حكومتى سخنگو مى‏خواهد، سخنگوى اسلام آقايان خطبا هستند و وقتى مى‏توانند آقايان خطبا سخنگوى يك اسلامى باشند، آن اسلامى كه همه چيز در آن هست، اين اگر خودشان را اسلامى كنند و مطالبى كه گفته مى‏شود، اسلامى باشد و از قلب پاكيزه اسلامى بيرون بيايد، اين صلاحيت سخنگويى براى اسلام را دارد. سخنگوى دولت‏هاى ديگر هيچ كارى به اين ندارند كه اين حرفى كه تو مى‏زنى، باوردارى، از روى قلب است. به قلب هيچ كارى ندارند اينها، فقط كار دارند كه اين خوب صحبت بكند و مطالب دولت را خوب ادا بكند، حالا به حسب قلبش معتقد باشد يا نباشد كارى به آنها ندارد و از سخنگويى او هم چيزى كسر نمى‏شود اما اسلام اينطور نيست، اسلام آنقدرى كه به قلب اعتنا دارد، به زبان اعتنا ندارد. مركز، قلب است، مركز، لب انسانى است. اگر خداى نخواسته شما حرف‏هايى كه مى‏زنيد همه‏اش اسلامى باشد، لكن از يك قلب اسلامى بيرون نيايد، اين شايستگى براى سخنگويى در اسلام ندارد ولو خيلى هم خوب صحبت بكند. و اگر از قلب اسلامى بيرون بيايد، يعنى قلبى كه اعتقاد دارد به مبانى اسلام، ايمان آورده است به اينكه اسلام همه چيز است و مكتب اسلام مكتبى است كه تنها اين مكتب و مكتب‏هاى الهى كه آنها هم همه اسلامند، اين مكتب است كه مى‏تواند انسان‏ها را به همه ابعادى كه دارد، تربيت كند و نظام را به همه ابعاد برقرار كند و انسان‏ها را برساند به آنجايى كه مقام انسانيت است. با همچو اعتقادى، با همچو ايمانى اگر چنانچه خطيب خطبه بخواند و ملا موعظه بكند و روحانى عمل بكند، اگر از روى يك همچو قلبى بيرون بيايد، روحانى، روحانى است خطيب هم خطيب اسلامى است و اهل منبر هم سخنگوى اسلام هستند، روحانيون هم باز سخنگوى اسلام. ابتدا از قلب شروع مى‏شود، همه چيزها از قلب انسان شروع مى‏شود، نه اين قلبى كه حيوانى است، قلب انسانى، همه مسائل از قلب انسانى شروع مى‏شود و اگر چنانچه قلب، يك سرچشمه نور و هدايتى در آن باشد، زبان هم به نورانيت قلب منور مى‏شود، چشم هم به نورانيت قلب منور مى‏شود، همه اعضاى انسان كه تابع قلب است، وقتى قلب الهى شد، همه چيز انسان الهى مى‏شود يعنى حرف كه مى‏زند،

صحيفه نور ج 8 صفحه 66

حرفش هم الهى است، استماع هم كه مى‏كند، استماعش هم الهى است، راه هم كه مى‏رود، راه رفتنش هم الهى است. اين همان است كه انبيا آمده‏اند براى تربيت انسان‏ها كه اين انسانى كه يك حيوانى است، با ساير حيوانات فرق ندارد يا بدتر از ساير حيوانات است مى‏خواهند كه اين انسان را از اين لجنزار بيرون بياورند و يك انسان الهى، يك انسانى كه سر تا پايش معرفت الله باشد، توحيد باشد، حركتى نكند الا به حركت الهى و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى نه اين است كه معنايش اين است كه خدا تير را با دست انداخت. اين دست، دست خداست و نفسانيت در تو نبوده است تا اينكه رمييى كه مى‏كنى، رمى تو باشد. تو الهى بودى، تو يك موجود الهى بودى، موجود الهى همه چيزش الهى است، رميش رمى الله است، عينش، عين الله است، همه چيزش خداست.

بايد كوشش كنيم ما معممين، ما كه خودمان را اسممان روحانى گذاشتيم، چه طبقه اهل منبر باشند، چه اهل محراب باشند، چه از قشرهاى ديگر، همين بنگاه، اين بنگاه را بنگاه اسلامى‏اش كنيم. ما كه امروز همچو قدرتى خدا به ما داد و اعطاى خدا بود، ليس الا براى اين نيم توجهى بود كه به اسلام شد و همه گفتند اسلام را مى‏خواهيم، يك همچو قدرت‏هايى را از بين برديم، برديد و همه قشرها هم در اين شركت داشتند، زن‏ها، مردها، بچه، بزرگ‏ها، ما همه، روحانى، دانشگاهى، همه، ما كه الان آن قدرت‏ها را از بين برديم و الان هم مدعى هستيم كه رژيم ما رژيم اسلامى است و جمهورى ما جمهورى اسلامى است، بايد اكتفاى به اين نكنيم كه يك لفظى را برداشتيم و يك لفظ ديگر جايش گذاشتيم يا يك رژيمى را منقرض كرديم، يك رژيم ديگرى جايش گذاشتيم. بايد ما همه متوجه اين معنا باشيم كه لااقل اين محيط بنگاه روحانى، اين محيطى كه سر و كار دارند با قلوب مردم، دعوت مى‏كنند مردم را و سر و كارشان با دل‏هاى مردم است، شمائى كه سر و كارتان با جان مردم است، بايد كوشش كنيد كه جان خودتان را، قلب خودتان را اصلاح كنيد، الهى كنيد كه وقتى كه منبر مى‏رويد مثل منبرهاى، البته نمى‏شود، اما شيعه آن صاحب منبر حقيقى كه حضرت امير سلام‏الله عليه هست باشد كه هر چه مى‏گفت و از قلب الهى سرچشمه مى‏گرفت ضربت على يوم الخندق كافضل من كذا.. اين نه اينكه مسأله اين بود كه تمام كفر با تمام اسلام مقابله كردند، از اين جهت شده است. ما اگر فرض مى‏كرديم كه غير حضرت امير همين ضربه را زده بود و همان شكست را هم داده بود، باز اصلاً معلوم نبود كه يك فضيلتى داشته باشد تا فضيلتش از نماز انبيا هم بالاتر باشد اين ضربه ضربتى بود كه از روح اميرالمومنين سرچشمه گرفته بود همه ايامى كه ضربت مى‏زد، فضيلتش بالاتر از همه بود براى اينكه قلب، قلب الهى بود، قلبى بود كه غير از خدا در او راه نداشت. ضربتى كه از آن قلب سرچشمه بگيرد، تصميمى كه از آن قلب سرچشمه بگيرد، اين ارزشش همان است كه فرموده است افضل از همه چيزهائى كه در عالم واقع شده است. البته براى ماها و بالاتر از ماها اين مقام ميسور نيست لكن آن تا حدودى كه ميسور است ما بايد كوشش كنيم حالا كه نشد، هيچ، نباشد حالا كه ما نمى‏توانيم حضرت امير سلام‏الله عليه باشيم شيعه‏اش هم نبايد باشيم؟! نه، خود ايشان هم فرمودند كه شماها نمى‏توانيد اينطور باشيد لكن اعانت كنيد مرا به تقوا و به امثال ذلك.

صحيفه نور ج 8 صفحه 67

رسالت عظيم روحانيت در حفظ شؤونات و اداى مقاصد اسلام‏

بايد شما سخنگوى اسلام باشيد، اين شغل شماست و اين شغل اگر چنانچه واقعيتى داشته باشد از همه شغل‏ها بالاتر است براى اينكه مقاصد اسلام با زبان شما ادا مى‏شود، همه مقاصد اسلام، و مسؤوليتش از همه چيز زيادتر است. اگر خداى نخواسته يك نفر از كسانى كه ادعاى اهل منبرى مى‏كنند يا محرابى، يا در منبر مى‏روند و يا در محراب اگر چنانچه آن كسى كه منبر مى‏رود، زبانش يك وقتى يك زبانى باشد كه بر خلاف مسير اسلام باشد، اين غير از يك آدم عادى است كه توى دكانش يك خلافى مى‏كند، يك كم فروشى مى‏كند، اين خطر، خطر به مكتب است. شماها سخنگوى اسلام هستيد اگر سخنگوى اسلام يك چيزى بگويد كه با برنامه اسلام مخالف باشد، با مقاصد اسلام مخالف باشد، اين مسؤوليتش غير از آن مسؤوليتى است كه يك نفر آدم عادى يك چيزى مى‏گويد. يا بايد اين ادعا را نكنيد و اين شغل را قبول نكنيد يا اگر قبول كرديد و اين ادعا را كرديد، بايد سرش بايستيد همه‏مان، همه ما الان اين لباسى كه الان شعار است لباس اسلام است، شعار است لباس روحانيت است، ما كه اين لباس را پوشيديم، به لوازم اين لباس بايد التزام پيدا بكنيم دنبال اين باشيم كه شؤون اين لباس كه مى‏گوئيم لباس اسلام است شؤون اين را بايد حفظ بكنيم اگر خداى نخواسته ما شؤون اين را حفظ نكنيم لباس، يك لباس غصبى است، ماقاچاق هستيم براى اينكه لباسى كه بايد يك فردى بپوشد كه اسلامى باشد ما اين لباس را از او غصبا پوشيده ايم. بايد مافكر اين مطالب باشيم كه اول شرط روحانى بودن، چه آن قشر از روحانى كه اهل منبر و خطبا هستند كه سرو كار با روحانيت دارند، سر و كار با روح دارند و چه آن قشرى كه اهل محراب و اهل تحصيل و اهل فتوى و اهل اين چيزها هستند، اين يك مسئله‏اى است كه براى همه سنگينى دارد و مشكلات دارد و براى همه مسئوليت دارد منتها مسئوليت‏ها كم و زياد دارد. يك كسى است فرض كنيد كه اگر چنانچه يك خلافى بكند يك مملكت به واسطه خلاف او يك وقت خداى نخواسته به اعوجاج كشيده مى‏شود، يك وقت يك كسى هست كه يك شهر، يك وقت يك كسى است كه يك ده، يك وقت كسى يك كسى است كه يك مسجد، البته فرق مى‏كنند اينها،لكن همه مشتركند در اينكه مسئول هستند و همه مشتركند در اينكه بايد از اين مسئوليت درست از كار بر آيند. الان يك رژيم اسلامى به حسب رأى همه مردم، رژيم ما ديگر رژيم سلطنتى نيست و جمهورى اسلامى است، اما آنقدرى كه تا حالا واقع شده است همين است كه ما رأى داديم به يك مسأله‏اى و دنيا هم ايران را شناخت به اينكه جمهورى اسلامى است، اما محتواى اين جمهورى اسلامى كه يك مقداريش مربوط به دولت است و دستگاه‏هاى دولتى كه آن الان به ما، محل صحبت ما نيست، يك قسمت مهمش هم مربوط به اين بنگاه است، به اين بنگاه روحانيت است، ما بايد اين بنگاه روحانيت را يك كارى بكنيم كه اسلامى بشود و ما بتوانيم بگوئيم كه ما در جمهورى اسلامى واقع شديم، ما حالا ديگر آزاد هستيم، اختناق نداريم و مسائل اسلامى را آنطور كه بايد مى‏گوئيم، آنطور كه بايد عمل مى‏كنيم پيشتر نمى‏توانستيم، آزاد نبوديم، منبر آزاد نبود، محراب آزاد نبود، حالا آزاد شديم اما نه آزاد به اينكه حالا بخواهيم هر چه دلمان مى‏خواهد بگوئيم و هر چه

صحيفه نور ج 8 صفحه 68

بخواهيم بكنيم، نه آزاديم كه پيشتر نمى‏توانستيم عمل به اسلام و مقاصد اسلامى را بگوئيم، حالا آزاديم كه مقاصد اسلامى را بگوئيم.

امروز تمامى چشم‏ها براى طرح اشكال متوجه جمهورى اسلامى است‏

الان همه چشم‏ها دوخته شده است به اين مملكت و شايد بيشتر به اين بنگاه كه اين بنگاهى كه در اسلام در طبقه بالا واقع شده‏اند، مربى هستند، تربيت مى‏خواهند بكنند، سخنگوى اسلام هستند، اينها چه مى‏كنند وضع همان وضع است و لفظ تغيير كرده است يا خير حالا وضع را دارند تغيير مى‏دهند محتوا را دارند تغيير مى‏دهند، متبدل شده‏اند، همين طورى كه حكومتشان، رژيمشان متبدل شد از طاغوتى به رژيم اسلامى، اين قشر هم كه قشر روحانى باشند اعم از مراجع اسلام، از علماى اسلام و از خطباى اسلام، از همه اينها، مسأله‏گوى اسلام، همه اينها كه در اين بنگاه واقع شده‏اند، نظرها الان دوخته شده است به اينكه اينها چه مى‏كنند، الان در چه حالى هستند، تغييرى در ورحيه اينها پيدا شده، در اعمال اينها پيدا شده است يا اعمال همان اعمال و روحيه همان روحيه و يك لفظى را برداشتند يك لفظ ديگرى جايش گذاشتند. در دولت هم همين طور، در وزارتخانه‏ها هم همين طور، در ادارات دولتى هم همين طور است، در ارتش هم همين طور، همه جا همين است مطلب، منتها يك چشم‏هاى دشمن است كه به ما دوخته شده است و يك چشمها هم از غير دشمن آن چشم دشمن كه به ما دوخته شده است، هم در داخل كم نيستند و هم در خارج زيادند. اينها چشم‏هايشان را دوخته‏اند به ما كه از ماها اشكال بگيرند، به ما اشكال بكنند و اشكال را به آن باد بزنند تا زياد بشود، يكى را چندين هزار كنند و در مجلات اينجا و روزنامه‏هاى اينجا به طور كنايه و رمز و در خارج به طور صريح حمله كنند، نه حمله به بنده و شما، حمله به مكتب. مسأله اين است كه از اعمال ماها يك بهانه‏اى دست دشمن داده بشود كه مكتب ما را بگويند اينطورى است. اين مكتب دارها شما هستيد اگر مكتب دارها خدشه در آنها پيدا شد، آنها مى‏گويند مكتب خدشه دارد، براى اينكه ساير قشرها سر و كار با موارد طبيعت دارند، با اسلام هم اگرسر و كار دارند، به اين رژيم طبيعى اسلام آنها سر و كار دارند اما شماها و ماها همه ادعايمان اين است كه ما سر و كار با ارواح مردم داريم ما خواهيم روح مردم را تربيت كنيم، اگر چنانچه ما كه سروكارمان با معنويات اسلام است و با واقعيات اسلام است، از ما يك مسائلى ببينند، در محراب ببينند، در مسند ببينند، در منبر ببينند، اگر ببينند، نمى‏گويند كه اين آقا كه منبر است يك آدم كذائى است، مى‏گويند كه روحانيون اينطورند، اهل منبر، خطباى اسلام اينطورند، بعد جرش مى‏كنند به اسلام كه اصلاً اين همين است ديگر،اين رژيم هم همان رژيم است منتها يك اسمى را تغيير دادند و يك افرادى رفتند، يك ظلمه‏اى رفتند و يك ظلمه‏اى ديگر جايشان نشستند، يك منحرفينى رفتند يك منحرف‏هاى ديگر جايش نشستند. اينها براى ما يك همچو چيزهايى درست مى‏كنند. امروز مسئوليت‏مان مسئوليت شخصى نيست كه من موظفم كه حفظ آبروى خودم را بكنم. اين وظيفه است براى همه، هر كسى وظيفه دارد حفظ حيثيت و آبروى خودش را بكند، اختيار ندارد كه آبروى خودش

صحيفه نور ج 8 صفحه 69

رابريزد. قضيه اين نيست كه حيثيت شخص من، حيثيت شخص شما يك وقتى خدشه دار بشود تا مسئوليت به حدود همان خود آدم برگردد، صحبت در اين است كه با عمل ما، مكتب ما دفن بشود، يعنى حالائى كه ما جمهورى اسلامى پيدا كرديم و هياهو كرديم كه ما ظلم نمى خواهيم و عدالت مى‏خواهيم، حالا ما كه اولى هستيم به اينكه اين عدالت را اجرا بكنيم، اولى هستيم به اينكه اعوجاجات را مستقيم كنيم، خداى نخواسته از ما عملى صادر بشود كه بر خلاف مجارى عدالت است، انحرافى است اگر اينطور شد جمهورى اسلامى شكست مى‏خورد. اگر اين جمهورى اسلامى شكست خورد اسلام مدفون مى‏شود، ديگر خيال نكنيد بعدها شما بتوانيد دوباره يك كارى انجام بدهيد. مسئوليت يك همچو مسئوليتى است. مسئوليت يك مسئوليتى است كه انبيا و اوليا و همه خونشان را دادند براى حفظ اين، همه براى حفظ مكتبشان خون‏هايشان را دادند، چه انبياء سابق و چه نبى اكرم كه همه تاريخش را مى‏دانيد، همه چيزشان را دادند براى اينكه حفظ بشود اين مكتب و يك وقت اعوجاجانى در آن پيدا نشود. سيدالشهدا سلام الله عليه كه آن قيام را كردند، براى اينكه معاويه و پسرش اسلام را وارونه كرده بودند، هم امام جماعت بود و هم امام جمعه بود و هم خطيب بود و هم شارب الخمر و هم همه چيز، مكتب داشت از بين مى‏رفت. يك وقت يك كسى است كه مى‏گويد من رضاخان پهلوى هستم، هر غلطى بكند به مكتب ضرر نمى‏زند مردم مى گويند مرديكه كذاست. يك وقت يك كسى است كه مى‏گويد من خليفه رسول الله هستم، مى‏آيد خطبه مى‏خواند و مى‏آيد جماعت خواند و خلافت رسول‏الله است و با اينكه خلافت رسول الله است، آن اعوجاج‏ها را مى‏كند،آن خطاها را مى‏كند، اين غير خطاى محمد رضا و رضاست. خطاى يزيد قضيه اين نبود كه سيدالشهدا را كشت، اين يكى از خطاهاى كوچكش بود، خطاى بزرگ اين بود كه اسلام را وارونه‏اش كرده بودند و سيدالشهدا به داد اسلام رسيد، سيدالشهدا اسلام را نجات داد.

روضه و مصيبت سيدالشهدا، مايه حفظ مكتب اسلام‏

روضه سيدالشهدا براى حفظ مكتب سيدالشهداست. آن كسانى كه مى‏گويند روضه سيدالشهدا را نخوانيد، اصلاً نمى فهمند مكتب سيدالشهدا چه بوده و نمى دانند يعنى چه، نمى‏دانند اين گريه‏ها و اين روضه‏ها حفظ كرده اين مكتب را. الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها با اين روضه‏ها و با اين مصيبت‏ها و با اين سينه زنى‏ها ما را حفظ كرده‏اند، تا حالا آورده‏اسلام را. اين عده از جوانهايى كه اينطور نيست كه سوء نيت داشته باشند، خيال مى‏كنند ما حالا بايد حرف روز بزنيم. حرف سيدالشهدا حرف روز است، هميشه حرف روز است، اصلاً حرف روز را سيدالشهدا آورده است دست ماها داده و سيدالشهدا را اين گريه‏ها حفظ كرده است مكتبش را، اين مصيبت‏ها و داد و قال حفظ كرده اين سينه زنى‏ها و اين دستجات و عرض مى‏كنم اينها حفظ كرده. اگر فقط مقدسى بود و توى اطاق و توى خانه مى‏نشست براى خودش و هى زيارت عاشورا مى‏خواند و تسبيح مى‏گرداند، نمانده بود چيزى. هياهو مى خواهد، هر مكتبى هياهو مى‏خواهد،بايد پايش سينه

صحيفه نور ج 8 صفحه 70

بزنند، هر مكتبى تا پايش سينه‏زن نباشد، تا پايش گريه كن نباشد، تا پايش توى سر و سينه زدن نباشد، حفظ نمى‏شود. اينها اشتباه مى‏كنند،بچه‏اند اينها، نمى دانند كه اين نقش روحانيت واين نقش اهل منبر چه هست در اسلام، خودتان هم شايد خيلى ندانيد. اين نقش يك نقشى است كه اسلام را هميشه زنده نگه داشته، آن گلى است كه هى آب به آن مى‏دهند زنده نگه داشته،اين گريه‏هازنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را،اين ذكر مصيبت‏ها زنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را . ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مى‏رود، علم بپا كنيم، نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم، فرياد كنيم. ديگران مى‏كنند، ديگران فريادزنند وقتى يكى از آنها كشته بشود، فرض كنيد كه از يك حزبى يكى كشته بشود ميتينگ‏ها مى‏دهند، فريادها مى‏كنند. اين يك ميتينگ و فريادى است براى احياء مكتب سيدالشهدا واينها ملتفت نيستند، توجه ندارند به مسائل، همين گريه‏ها نگه داشته اين مكتب را تا اينجا و همين نوحه سرايى‏ها، همين‏هاست كه ما را زنده نگه داشته، همين‏هاست كه اين نهضت راپيش برده، اگر سيدالشهدا نبود، اين نهضت هم پيش نمى برد، سيدالشهدا همه جا هست كل ارض كربلا همه جا محضر سيدالشهداست، همه منبرها محضر سيدالشهدا است،همه محراب از سيدالشهداست اگر سيدالشهدا نبود، يزيد و پدرش و اعقابشان اسلام را منسى كرده بودند،اگر نسيان شده‏بود، يك رژيم طاغوتى در خارج منعكس شده بود. معاويه و يزيد، يك رژيم اسلامى را رژيم طاغوتى داشتند معرفى مى‏كردند،اگر سيدالشهدا نبود اين رژيم طاغوتى را اينها تقويت مى‏كردند، به جاهليت بر مى‏گرداندند،اگر حالا من و تو هم مسلم بوديم مسلم طاغوتى بوديم، نه مسلم امام حسينى. امام حسين نجات داد اسلام را، ما براى يك آدمى كه نجات داده اسلام را و رفته كشته شده هى سكوت كنيم؟ ما هر روز بايد گريه كنيم، ما هر روز بايد منبر برويم براى حفظ اين مكتب، براى حفظ اين نهضت‏ها، اين نهضت ها مرهون امام حسين سلام الله عليه هست. نمى‏فهمند اينها، بچه‏اينها، سوءنيت ندارند، بله خوب، ممكن است بعضى از آنها هم سوءنيت داشته باشند، بعضى‏ها هم روى نقشه كار مى‏كنند همانطورى كه زمان رضاخان، منتهااو يك قدرى روى نفهمى كرد، بعدها روى فهميدگى، جلوى منبرها را همه را گرفت، نگذاشت كسى منبر برود، محراب‏ها را هم همه را يك جور ديگرى گرفت، يك مجلس روضه‏اى نداشتند. در همه قم، آنقدرى كه من،آنوقت‏ها بود، مى‏گفتند يك مجلس آقاى صدوقى بود كه قبل از اذان شايد،يا قبل از آقتاب تمام مى شد. شب بود...اين يك مطلبى بود، نه اين است كه من باب اتفاق رضاخان آمد منبرها را نگذاشت و محراب‏ها را جلويش را گرفت و روحانيون را متحدالشكل كرد. نخير،اين مسأله نقشه بود، نقشه اينكه اين قوه را بكوبند،اين قوه محراب منبر كه از آن مى‏آيد يكدفعه يك ملت را هول بدهد به يك طرف و يك همچو سلطنت را از بين ببرد. اين رااز بين ببرند اين قدرت را از دست ما بگيرند. نمى‏دانند اين قشرهاى سياسى كه چه خدمتى اين منبر،اين محراب به اين كشور كرده.

اينها اگر چنانچه ملى هستند ما كار نداريم كه آيا به خدا هم كار دارند يا نه اگر ملى هستند،اگر كشورشان را مى‏گويند مى‏خواهيم اگر ملت را مى‏گويند كه ما مى‏خواهيم،اينها بايد دامن بزنند به اين روضه خوانى‏ها براى اينكه

صحيفه نور ج 8 صفحه 71

اين روضه خوانى‏ها اين ملت شما را حفظ كرده،اين روضه خوانى‏ها و مصيبت و گريه است كه كشور شما را حفظ كرده. بله، اگر چنانچه يك مردمى هستند كه روى همان نقشه‏اى كه طرح شده است كه بايد قدرت اسلام گرفته بشود و قدرت روحانى گرفته بشود و قدرت خطيب گرفته بشود تا راه باز بشود براى آنهائى كه بايد استفاده كنند و استفاده كردند،آنها يك مردم ديگرى هستند كه با آنها نمى توانيم حرف بزنيم اما ساير مردم، اينهايى كه مسجد مى‏آيند، منبر را گوش مى‏كنند ،مطالب را گوش مى‏كنند، همچو كه به روضه مى‏رسند، رد مى‏شوند روند، اين از باب اين است كه ملتفت نيستند چه هست. آن روضه است كه اين محراب،كه اين منبر را حفظ كرده، اگر آن روضه نبود،اين منبر هم نبود،اين مطالب هم نبود، آن حفظ كرده. مابايد به شهيدمان گريه كنيم، فرياد كنيم، مردم را بيدار كنيم. البته يك مطلبى هم كه بين همه ما بايد باشد اين است كه اين نكته را به مردم بفهمانيم همه‏اش قضيه اين نيست كه ما مى‏خواهيم ثواب ببريم، قضيه اين است كه ما مى‏خواهيم پيشرفت كنيم. سيدالشهدا هم كه كشته شد، نه اينكه رفتند يك ثوابى ببرند، ثواب براى او خيلى مطرح نبود، آنطور رفت كه اين مكتب را نجاتش بدهد، اسلام را پيشرفت بدهد اسلام را زنده كند. شما هم كه داريد نوحه خوانى مى‏كنيد، حرف مى‏زنيد، خطبه خوانيد، نوحه مى‏خوانيد، مردم را به گريه وادار مى‏كنيد، مردم هم كه گريه مى‏كنند، همه روى اين مقصد باشد كه اين اسلام را ما خواهيم با همين هياهو حفظش كنيم. با اين هياهو، با اين گريه، با اين نوحه خوانى، با اين شعر خوانى، با اين نثر خوانى ما مى‏خواهيم اين مكتب را حفظ كنيم چنانچه تا حالا هم حفظ شده. بايد اين نكته را هم به مردم گفته بشود، تذكر داده بشود كه آقا قضيه روضه خوانى قضيه اين نيست كه من يك چيزى بگويم و يكى هم گريه كند، قضيه اين است كه با گريه حفظ شده است اين، با گريه اين حفظ شده، حتى تباكى هم ثواب دارد، خوب تباكى چرا ثواب دارد ؟ براى اينكه تباكى كمك مى‏كند به اين مكتب، كمك به مكتب مى‏كند. اينها اشتباه است كه اينهايك طرف قضيه را مى‏بينند يك طرف قضيه را نمى بينند و مع‏الاسف ما هميشه، يعنى اسلام هميشه مبتلا بوده به اين يك طرف ديدن‏ها،هميشه مبتلا بوده. اينكه در روايت است كه اسلام غريب است، از اول غريب بوده و الان هم غريب است، براى اينكه غريب آن است كه نمى شناسند او را، در يك جامعه‏اى هست او اما نمى شناسند، نمى شناسند اسلام را، هيچ وقت شناخته نشده به آنطورى كه بايد باشد، مگر پيش خودمان، هميشه يك ورق را گرفته‏اند، آن ورق ديگر را حذفش كرده يا مخالفت با آن كرده‏اند. يك مدت زيادى گرفتار عرفا ما بوديم، اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتارى براى اين بود كه همه چيز بر مى‏گردانند به آن طرف، هر چه دستشان، هر آيه‏اى دستشان مى‏آمد مى‏رفت آن طرف، مثل تفسير ملا عبدالرزاق، خوب بسيار مرد دانشمند بسيار مرد با فضيلتى اما همه قرآن را برگدانده به آن طرف كانه قرآن با اين كارها كار ندارد. يك وقت هم گرفتار شديم به يك دسته ديگرى كه همه معنويات را بر مى‏گردانند به اين طرف،اصلا به معنويات كار ندارند، كانه اسلام آمده براى اينكه اسلام هم طريقه‏اش مثل هيتلر كه او آمد كه دنيا گيرى كند و كشورگشائى كند،اسلام هم آمده كشورگشائى كند. هر چه مربوط به عرض مى‏كنم

صحيفه نور ج 8 صفحه 72

زندگى است و هر چه مربوط به طبيعت است و هر چه، اينها را گرفته‏اند، هر چه معنويات است برگردانده‏اند به اين طرف. بعضى از تفسيرها،بعضى از اشخاصى كه مى‏خواهند اظهار فضيلت مثلاً بكنند، ملاحظه كنيد همه مسائل را برگردانده‏اند به اين آب و خاك، همه چيز را فداى حيوانيت كرده‏اند. عرفا همه چيز را فداى انسانيت كرده‏اند، خوب باز او، اما اينها غفلت از آن كرده‏اند. اسلام همه چيز است آقا ،اسلام آمده انسان درست كند و انسان همه چيز است، همه عالم است انسان. آن كه مربى انسان است بايد همه عالم را آشنا بر آن باشد و انسان را به همه مراتب آشنا به آن باشد تا بتواند اين انسان را به آن مدارجى كه دارد برساند، اسلام را به همه جهاتش بشناسد. يكى مى‏آيد چهار تا از جنگ‏هاى اسلام را بررسى مى‏كند، بعد مى‏شود اسلام شناس. خوب تو جنگ شناسى، از اسلام بگو، من اين ورقش را مى‏شناسم. فقيه حق ندارد بگويد كه من اسلام شناسم، فقيه بايد بگويد من فقه شناسم، من فقه اسلام را مى‏شناسم، آن كه از همه بهتر مى‏داند همان است كه فقه اسلام را مى‏داند. فيلسوف حق ندارد بگويد من اسلام شناسم، اين بگويد من يك قسمى از مثلاً معقولات اسلام را ادراك كردم. آن هم كه حكومت اسلامى را بررسى كرده و اطلاع پيدا كرده كه وضع حكومت چه بوده او حق ندارد بگويد من اسلام شناسم، بگو من حكومت اسلام شناسم. ادعاى اسلام‏شناسى جز براى آن كه همه جهات اسلام را بداند چه جورى است و همه مراتب معنويت اسلام و ماديت اسلام را بداند، او مى‏تواند بگويد من اسلام شناسم. على ابن ابيطالب اسلام شناس بود، در عملش هم آنطور بود كه عملش هم اعجاز است، يك معجزه‏اى بود ولهذا مى‏بينيد كه فقها حضرت امير را از خودشان مى‏دانند، خطبا هم از خودشان مى‏دانند، پهلوان‏ها هم از خودشان مى‏دانند، زورخانه كارها هم از خودشان. زورخانه كارها وقتى اينجا مى‏آيند، همه دم از على است، شما هم همين طور. يك موجود اعجوبه‏اى بوده است كه همه كس او را از خودش مى‏دانسته، از همه بوده و از هيچ كدام نبوده، از همه بوده براى اينكه هر كدام يك جهت على را توجه به آن داشته، آن كه خوب توجه دارد، از اين جهت، از آن جهتش از شما هم بوده، از اين جهتش از يك دسته ديگر بوده، نبوده از باب اينكه يك جهت نبوده، همه چيز بوده، كيست كه همه چيز باشد.

پيروزى نهضت مرهون اظهار ارادت ملت به اسلام و توجه به مقصد

حالا طولانى شد صحبت و اسباب زحمت آقايان، لكن ما حالا بايد بگوئيم چه بكنيم. الان ما گرفتار هستيم به يك گرفتارى‏هاى زيادى يعنى حالا گرفتارى ما بيشتر از آن گرفتارى است كه قبل از پيروزى بود. قبل از پيروزى يك گرفتارى بود و آن است كه دو تا قدرت، يكى با هيچ و يكى با همه چيز رو به هم رفته بودند يعنى يك قدرت ايمان و يك قدرت‏هاى شيطانى زياد، دعوا بود و مبارزه ديگر طرح چيز ديگرى نبود، همه از اين راه داشتند مى‏رفتند. آن كه با برنامه مى‏رفت، مى‏رفت، آنهاى ديگرى هم كه برنامه نداشتند، كشيده مى‏شدند. ديگر وقتى يك جامعه‏اى راه افتاد، آن هم كه نخواهد، قهراً كشيده مى‏شود. اگر الان همه شما يك فريادى بزنيد، چاره نداريم ما هم فريادبزنيم، وضع جامعه

صحيفه نور ج 8 صفحه 73

و اجتماع اينطورى است. همه اينها كشيده شدند يك طرف. خوب، دنبال آن همه رفتند و همه مقصد اين بود كه اين سد را بشكنند و الحمدلله شكستند و رفتند، آن وقت گرفتارى فقط يك كلمه بود و آن اينكه برويم بشكنيم، همه الله اكبر مى‏گفتند، بچه‏هاى كوچك هم با اينكه نمى‏دانستند دارند چه مى‏گويند، لكن از پدرها ياد گرفته بودند كه الله اكبر مى گفتند - و چيز مى‏كردند - بچه‏هاى كوچولو هم كه روى دوش پدر بودند، آنها هم يك چيزى به تبع مى‏گفتند، براى اينكه همه داشتندگفتند. حالا آنطور نيست حالا يك مقصد كه مقصد اصلى ماست باقى مانده است و يك جهات مختلفه و گرفتارى‏هاى مختلف پيش آمده. آنوقت هيچ صحبت اين نبود كه در سرحدات چه مى‏گذرد، هيچ صحبت نبود، صحبت نبود كارخانه‏ها چه مى‏كنند، همه با هم موافق بودند، كارخانه‏ها و كارمندها و علما و شما، همه قشرها با هم دست به هم داده بودند و فرياد مى‏كردند ما اسلام را مى‏خواهيم. همين مقدار كه ما فرياد مى‏كرديم اسلام، اگر چه قلب ما هم خيلى با اسلام آشنا نبود اما همين اظهار ارادت و اظهار اسلاميت و توجه به مقصد، شما را پيروز كرد.

پرهيز از تشتت و كوشش براى انتخاب وكلاى مطلع و معتقد به مكتب حياتبخش اسلام‏

امروز قشرهاى مختلفى توطئه دارند مى بينند و به عبارت اخرى مع‏الاسف ماها كه آنوقت با هم مجتمع بوديم، همه با هم بوديم، الان داريم از باطن مى‏پوسيم. آنهايى كه شكست خوردند، از باطن دارند رشد مى‏كنند، آنها دارند، همين امروز بود، كى بود كه كاغذ نوشته بود، هر روز از اين حرف‏ها هست كه در فلان جا فلان اشخاص با هم اتحاد پيدا كرده‏اند با هم وحدت پيدا كرده‏اند با هم اجتماع دارند پيدا مى‏كنند، شايد همين چند روز مثلاً چه بكنند، ولو حرف است اما خوب، اشتغال دارند. اينها نتوانند يك مطلبى است اما اشتغال دارند و اگر چنانچه كوشش نشود،يك وقت هم مى‏توانند. فرق ما - بين حالا وآنوقت اين است كه آنوقت همه با هم منسجم مى‏شديم به هم و كار را انجام مى‏داديد و داديد، اين انسجام حالا دارد گسسته مى‏شود، از باطن مى‏پوسد آنها آنوقت انسجامشان را از دست دادند و شكست خوردند يعنى ارتش پشت كرد، ژاندارمرى پشت كرد عرض كنم شهربانى پشت كرد ادارات پشت كردند، كارگرها پشت كردند، كارمندان، همه پشت كردند به او و آن انسجامى كه آنوقت بود، همه قواى آنهابا هم منسجم بودند، آن انسجام گسيخته شده، از اين طرف انسجام بود از آن طرف گسيختگى، پيش برديد شما. الان عكس است، الان دارد دست‏هايى، دست‏هايى توطئه مى‏كند كه اين قشرهائى كه با هم انسجام پيدا كرده بودند حلش كنند و همان‏ها هم دارند انسجام براى خودشان درست مى‏كنند. آنها دارند باهم روابط پيدا مى‏كنند، ماها داريم با هم قهر مى‏كنيم. عاقبت اين امر چه خواهد شد كه دشمن ما دارد با هم روابطش را زياد مى‏كند و ما داريم روابطمان را از دست دهيم؟ نتيجه شكست است، چاره نيست. همان رمزى كه در پيروزى ما بود آنها دارند به دست مى‏آورند و همان چيزى كه در شكست آنها بود براى ما الان دارد حاصل مى‏شود. از سابق اينطور بود كه قبل از ماه

صحيفه نور ج 8 صفحه 74

رمضان و قبل از ماه محرم كه وقت يك نتايج اسلامى بود، در همان رژيم سابق شما اگر توجه كنيد به اين قضايايى كه پيش آمده، ببينيد اينها چه وقتى پيش آمده. يك قصه يك وقت مى‏بينيد درست شد شهيد جاويد آقا،اين منبرى، آن منبرى، آن محراب، آن محراب، آن محراب، در سطح كشور همه حرف‏ها شهيد جاويد بود، شهيد جاويد چه بود كه اينقدر داد بكنيد؟ براى چه؟ نزديك محرم مى‏شد مى‏ديدند كه اگر اين قوه‏ها با هم باشند و يك وقت نكند كه توجه بكنند به گرفتارى‏هاى خودشان، توجه بكنند به آنكه گرفتارشان كرده، شهيد جاويد را پيش مى‏آورند ما هم غفلت از مسائل روز و از مسائل سياسى، همه به جان هم مى‏افتاديم، همين قم تمام وقتش را صرف كرد سر شهيد جاويد، تا تمام شده، بعد كه تمام شد حالا يك وقت ديگر نزديك مى‏شود، آقاى شمس آبادى را پيش كشيدند، شايد هم خودشان كشتند تا پيش بياورند، بعد اين هم يك خرده‏اى كم شد شريعتى راپيش كشيدند، هى دامن بزن، از اين طرف تكفير،از آن طرف تمجيد، هر دو طايفه غافل از اينكه كى دارد كلاه سرشان مى‏گذارد، هر دو طايفه غافل، هر دو براى خدا، براى خدا يعنى محرابى و منبرى عرض مى‏كنم چيزى كه اشكال مى‏كرد مى‏گفت كه براى خدا، دارد دين خدا از دست مى‏رود، آن جوان و چه مى گفت نه باز هم او براى خدا،اين ما را آشنا كرد به اسلام هر دو كلاه سرتان رفته و آنها نتيجه بردند و الان فكر اين هستند همين كه اين صدا را بلند كنند تكليف منبرى و محرابى اين است كه يك كلمه راجع به اين مسائل حالا صحبت نكنند. الان روز اين مطلب نيست، الان روز اين است كه شما همه قوايتان را روى هم بگذاريد و آن كه بايد براى مجلس خبرگان تعيين بشود، انتخاب كنيد و مردم را وادار كنيد كه اينها را منتخب كنند.اگر امروز چهار نفر از اين معوج‏ها بروند در اين مجلس خبرگان ممكن است اين چهار نفر آدم توطئه چى مطلع از مسائل خارج،اين ديگران را هم بسياريشان را تحت تأثير قرار بدهند. بايد شماها، همه ما، شماها كوشش كنيد به اينكه اشخاصى كه انتخاب شوند اشخاصى باشند مطلع بر اسلام، اشخاصى باشند دلسوز براى اسلام، اشخاصى كه معتقدند كه اسلام مى‏تواند استقلال ما را حفظ كند و اسلام مى تواند آزادى ما را حفظ كند، اسلام مى‏تواند ما را ترقى بدهد اسلام مى تواند كه اقتصاد ما را حفظ كند، يك اشخاصى معتقد به اسلام كه قبول كرده باشند اسلام يك مكتب مترقى است و مملكت ما بايد اسلامى بشود. يك همچو اشخاص اگر رفتند و قانون اساسى ما را عرض مى‏كنم مطالعه كردند و بررسى كردند و تنظيم كردند، ما برده‏ايم. اگر چنانچه از الان غفلت بكنيم، هى بنشينيم و طرح بدهيم، آن هم طرح پيش من، من حالا دخالتى در اين امر ندارم طرحى كه مى‏دهند بايد بدهند مجلس سنا كه آنجا اجتماع هست براى اين كار، هر كس هر طرحى دارد آنجا بايد بدهد، الان بايد همه شما، همه ما بايد قوايمان را روى هم بگذاريم كه مبادا ديگران‏ببرند اين مطلب را و ما را وقتمان را صرف اين بكنند كه آيا اسب حسين خان بهتر است يا اسب حسن خان، دعوا را يك جاى ديگر، ما را منحرف كنند از مقصد خودمان به طرف جاى ديگر، جاى ديگر ما برويم آنها هم كار خودشان را انجام بدهند. الان نقشه اين است كه ماها از صحنه خارج بشويم خودمان با رضا و رغبت، اين منبر، اين منبر، آن منبر، خوب مردم هم توى همين منبرها و توى همين مساجد هستند، وقتى

صحيفه نور ج 8 صفحه 75

منبرى رفت و شروع كرد به مثلاً يك مسأله‏اى كه انحرافى بود ولو حق بود لكن در اين زمان انحراف است، اگر يك مسأله را طرح كرديد، آن اشخاصى هم كه آنجا نشستند آنها هم كم كم ذهنشان اين طرف آيد، از آن مسأله اساسى كه ما الان پيشمان مطرح است كه بايد اساس و شالوده يك حكومت اسلامى حق انجام بگيرد از اين ما را منحرف مى‏كنند شياطين به يك طرف ديگرى و خودشان مى‏روند سراغ آن كارها ،به ما مى‏خندند،به ريش ما مى‏خندند، خودشان مى‏روند كارها راانجام مى‏دهند. الان بايد فكر اين مطلب باشيد، اين ماه مبارك شعبان، اين ماه مبارك رمضان كه خداى تبارك و تعالى يك حربه‏اى دست شما داده، الان اين حربه دست شماست و ديگران ندارند اين را و اين هم از بركت امام حسين سلام الله عليه است، اين حربه الان دست شماست، اين حربه را به كار ببريد، مثل شمشير ابى عبيده است كه خودش بايد به كار ببرد، هر كسى نمى تواند اين شمشيرى كه دست شماست بتواند به كار ببرد. غفلت نكنيد، اغفالتان نكنند. ممكن است الان اشخاصى بيايند هى بيخ گوش شما بخوانند كه ديدى اسلام از بين رفت، چطور شد اين نظر سوء دارد نظر حسن ندارد، شما بگوئيد ما الان مى‏خواهيم اسلام را درستش كنيم بعد كه اسلام درست شد، آنوقت مى‏رويم سراغ اشخاص كه كى مسلم است يا غير مسلم. ما الان را همان اين راه است، شما هم بايد در مساجدتان، در منابرتان عرض مى‏كنم مردم را دعوت به اجتماع بكنيد. اين اجتماعات است كه اسلام را حفظ كرده، اين اجتماعات، اين فريادها، اين زنده بادها اين مرده بادها، اينهاست كه ما را پيش برد. اين اجتماعات مساجد را زياد كنيد،مردم را دعوت كنيد به مساجد، بفهمانيد به آنها كه نكته گريه چيست گريه فقط براى اين نيست كه ما عزادار هستيم، مردم براى پدرشان هم و فرزندشان هم دو، سه روز گريه مى‏كنند و تمام شد، چرا اين تمام نشد؟ براى اينكه مكتب تمامى ندارد و اين مكتب ماست، اين سند مكتب ماست، ما مى‏خواهيم مكتبمان را با اين حفظش كنيم.

مسائل ديگرى كه ايشان فرمودند كه راجع به همين قضيه انتخابات و قضيه اينها باشند، اينها از مسائلى است كه من الان نبايد دخالت در آن بكنم به يك جهاتى، اينها هر كدام هر كس مسأله‏اى داردبدهد به همان مجلسى كه براى اين قضيه هست كه بررسى بكنند. ومهم مطلب اين است كه اشخاصى را انتخاب بكنند آقايان آنجا، آقايان هر بلدى، علماى هر بلدى، اشخاصى را انتخاب كنند و به اهل منبر بگويند وآنها هم معرفى بكنند و شايد اين مسأله بشود كه اشخاصى درصدد بررسى الان هستند اشخاصى كه پيدا بكنند و بايد هم اكثرا از علما باشند،بدانند چه مى‏كنند.انشاءالله خداوند همه شما را تاييد بكند و موفق باشيد، ادامه بدهيد به اين شغل شريف و محترم و بگريانيد مردم را، گريه بكنيد خودتان بر شهيدى كه اسلام را زنده كرده.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:01 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 78

تاريخ: 17/4/58

بيانات امام خمينى در جمع كاركنان و دانشجويان دانشگاه شيراز و گروه اطباء سنتى اسلامى‏

ضرورت پرداختن به تدوين قانون اساسى و عدم طرح مسائل غير اساسى‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

ما بالفعل يك مسائل اساسى داريم كه بايد فكر آن مسائل اساسى باشيم. در يك همچو موقعى كه اين مسائل اساسى مطرح هست، طرح مسائل ديگر اشتباه است. من كرارا گفته‏ام كه اگر چنانچه يك زلزله‏اى بيايد و يك خانه‏هايى را خراب و يك مردمى زير آوار باشند، ديگر شما به خودتان اجازه مى‏دهيد كه بنشينيد راجع به مسائل طب صحبت كنيد، يا مسائل رياضى، يا مسائل ديگر مطالعه كنيد؟ يا همه بايد هجوم بياوريد و اين زلزله زده‏ها را بيرون بياوريد؟

ما الان يك مملكتى داريم كه يك خرابى‏هايى دارد اساسى و يك مسائلى ما الان داريم كه اين مسائل، اساس مملكت ماست. مسائل اساسى را ما الان بايد طرح كنيم و همه با هم دنبال اين مسائل اساسى باشيم. بعد كه اين مسائل اساسى را درست كرديم و اساس مملكت مان را مستقر كرديم ،آنوقت شما برويد سراغ طب سنتى،آنها هم بروند سراغ طب وارداتى. امروز روزى نيست كه شما صرف كنيد همه قوايتان را در اينكه آياطب اسلامى به اصطلاح شما، يا طب سنتى ابوعلى و رازى بايد عمل بشود يا طب‏هاى ديگر. اين الان نبايد مطرح بشود. الان شما در يك وضعى واقع هستيد كه بين وجود و عدم كشورتان، بين وجود و عدم مذهب و اسلامتان واقع شده‏ايد، سر دو راهى الان واقع شده‏ايد، گمان نكنيد حالا كه رژيم سابق را عقب زديد، ديگر مسائل تمام است. الان شما ملاحظه مى‏كنيد كه در اين مملكت ريشه‏هايى كه از همان رژيم سابق هست كه مشغول فعاليتند، يك اشخاصى از خارج آمده‏اند با اسمهاى مختلف آنها هم مشغول فعاليتند، مى خواهند نگذارند كه اين مملكت رژيمش مستقر بشود. سابق با رفراندم مخالفت مى‏كردند، بعد با طرح قانون اساسى مخالفت مى‏كنند. بعد هم هرقضيه‏اى را كه پيش بياوريد. يك قشرى هستند كه از عمال خارجى‏ها مخالفت مى‏كنند. در يك روزى كه راجع به اساس مذهب، راجع به اساس كشور، ما مواجه با مخالفين هستيم، همه ما بايد توجه به همين معنا بكنيم. چطور آن روز كه مى خواستيد اين رژيم را خارج كنيد، هيچ طرحى نمى كرديد مسائل خودتان را، گرفتارى‏هاى خودتان را با اينكه داشتيد آنوقت هم گرفتارى لكن مى‏ديديد كه الان وقت طرح اين نيست. الان هم همانطور است، الان وقت طرح اينكه دانشگاه وضعش چطور است، طب سنتى يا طب جديد وضعش چه جور است، يا ساير چيزهايى كه ما به آن احتياج داريم و همه خرابى‏هايى كه الان

صحيفه نور ج 8 صفحه 79

گذاشتند و رفتند، الان وقت طرح اينها نيست، اينها يك وقتى دارد. الان ما يك دولت متزلزل انتقالى داريم، استقرار پيدا نكرده است الان رژيم ما، استقرار پيدا نكرده حكومت ما. ما قانون اساسى خواهيم كه اساس يك مملكتى بر قانونش هست، بعد از آن رئيس جمهور خواهيم كه الان نيست، بعد از آن مجلس شوراى ملى خواهيم كه با رأى مردم تحقق پيدا كند، بعد كه مجلس تحقق پيدا كرد و رئيس جمهورى تحقق پيدا كرد و دولتى تحقق پيدا كرد، يك دولت مستقرى، و دست اينها و طمع اينها از اين مملكت بريد، آنوقت، وقت اين است كه من مشكلاتى كه دارم، بگويم، شما مشكلاتى كه داريد، آقايان هم مشكلاتى كه دارند، نه اينكه ما نمى دانيم، مشكلات زياد است و نه اينكه ما نمى دانيم كه علومى كه در شرق بود، دسيسه اسباب اين شد كه عقب بزنند آنها را و به جاى آن علوم غرب را بياورند، دانش‏هايى كه در شرق بود و اروپا از آن تقليد مى‏كرد، دست‏هايى آمد آنها را عقب زد و محتوا را از ما گرفت و الان وضع ما وضعى شده است كه خيال مى‏كنيم كه هر چه هست، در غرب است و ما هيچ چيز نداريم. محتواى خودمان را گرفتند،يعنى مغزهاى ما را شستشو كردند جايش يك مغز ديگرى گذاشتند كه از همان غرب ارتزاق مى‏كند و اين يك مطلب مهم است كه بايد به تدريج اين مملكت از زير آن بار بيرون برود. يكى هم از مسائل، همان مسأله طب قديم است. آنها همه اين دردهايى كه الان هست، با همين دواهاى علفى معالجه مى‏كردند و معالجه‏شان يك معالجات اساسى بود و اروپا از طب بوعلى تا همين آخر استفاده كردند. كتاب بوعلى تا همين آخر، شايد حالا هم مورد نظر آنها باشد، بروزش را نمى‏دهند. من نه اين است كه ندانم اينهارا. مى‏دانم اشكالات زياد است لكن همه چيز اينطور است، همه مسائل اينطوراست كه ما را، به ما اينطور فهماندند كه خودتان هيچ چيز نيستيد و همه چيز آنها هستند و اينها مى‏خواستند همچو ما را از صحنه انسانيت بيرون بكنند، بگويند ما اصلاً هيچ چيز نداريم، الان هم شما مى‏بينيد كه ما طبيب داريم، معالج داريم لكن تا يك كسى يك مرضى پيدا مى‏كند، راهش را مى‏رود به انگلستان، مى‏رود به امريكا، همين جا مى‏تواند معالجه كنند لكن اينها مى‏روند به آنجا، بعد از مدتى كه آنجا ديدند آنجا هم معالجه‏شان نكرده‏اند، گاهى هم معالجه كردند. اين از باب اين است كه ما را جورى الان بار آوردند كه خيال مى‏كنيم كه غير از آنجا چيزى نيست در كار و حال آنكه نه، هست، اينجا هم هست در كار. در هر صورت ما همه اشكالات را دانيم لكن وقت دارد اينها، الان شما بايد تمام همتان را صرف اين معنا بكنيد كه اين مراحلى كه ما داريم و دارند با آن مخالفت مى‏كنند، اين مراحل را ماطى بكنيم. الان مااحتياج داريم كه قانون‏اساسى‏مان بكنند و تصويب بكنند يك عده آدم مطلع، خبير، مجلس خبرگان پيدا بشود، بايد همه افكار را متوجه اين بكنيد كه يك اشخاص صحيحى، يك اشخاص مسلمانى، يك اشخاص متعهد به اسلامى، يك اشخاص معتقد به اينكه اين مكتب است كه مى‏تواند ما را مستقل قرار بدهد، يك همچو اشخاصى را تعيين بكنيد تا بروند به مجلس و انشاءالله قانون اساسى را آنها چه بكنند و بعد هم به رفراندم گذاشته بشود و اين مرحله را ما طى بكنيم. در همين مرحله‏اى كه ماهستيم، الان ما مخالف داريم. الان همين حرف‏هايى كه شما مى‏زنيد من احتمال مى دهم كه يك كسى بيخ گوشتان است خودتان هم متوجه

صحيفه نور ج 8 صفحه 80

نيستيد. گفتيد كه ببين طب ما از بين رفته، بيائيد برويم آنجا طرحش بكنيم. وقت طرح نيست الان، الان وقت اين نيست كه ما بنشينيم بگوييم كه طب ما چه جور است. دانشگاه ما چه جور است همه اينها اشكال دارد دادگسترى ما چه جور است همه اينها بايد متحول بشود اما موقعش وقتى است كه ما يك حكومت صحيح پيدا بكنيم، ما بتوانيم در دنيا بگويى كه اين مملكت ما، اين رژيم ما، اين قانون ما،اين رئيس جمهور ما، اين مجلس ما، كه مردم، كه دنيا ما را بپذيرد به اينكه ما يك رژيم تام العيارى هستيم. بعد از اينكه اينطور شد،آنوقت بيائيم سراغ اين خرده ريزهايى كه چه شده است، چه عقب افتادگى داريم، چه گرفتارى‏هايى براى ما اين رژيم منحوس سابق درست كرده است، همه چيزها را به هم ريختند، رفتند.

انشاءالله خداوند همه‏تان را تاييد بكند و وظيفه فعلى‏تان را به آن توجه پيدا كنيد. و شماى دانشگاهى و آن طب سنتى و ديگران، همه اين خواهرهاى محترم و شمابرادرها و همه ايران، همه با هم الان بايد توجه به همين مسير داشته باشيم كه نهضت‏مان تو راه هست، اين نهضت را بايد همچنان زنده نگه داريد تا اين مسائل بگذرد. اگر يك سستى بكنيد و برويد سراغ كارهاى ديگر، آن بگويد من خانه ندارم و آن بگويد طب من چطور است و آن بگويد دانشگاه من چطور، در بين راه ما مى‏ترسيم كه يك وقتى يك عايقى پيدا بشود،يك مانعى پيدا بشود و همه اين حرف‏هاى شما بشود ديگر هيچ و تمام بشود و تا آخر ديگر باز ما زير بار همان مسائل باشيم. خدا همه تان را انشاءالله حفظ كند.

والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:01 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 53

تاريخ: 16/4/58

بيانات امام خمينى در جمع پاسداران كميته انقلاب اسلامى حصارك كرج‏

جديت در شناخت عوامل پيروزى و كوشش فراوان جهت حفظ آن‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من اول راجع به آنچه گذشته است يك كلمه عرض مى‏كنم و بعد آنچه بايد در آينده بشود و ما تكليف داريم راجع به آنچه گذشت و بحمدالله خوب گذشت. چه چيز اسباب شد كه اين ملت، اين راه را رفت و پيروز شد و چه بايد كرد كه اين پيروزى ادامه پيدا كند؟ چه بسا يك لشكرى، يك جمعيتى پيروز بشوند به يك جمعيت يا ملت ديگر و خوب از عهده بر آيند لكن نتوانند حفظ كنند پيروزى خودشان را. بسيارى از اين كشورگشاها بوده‏اند كه زده‏اند، رفته‏اند و جلو رفته‏اند و فتح كرده‏اند لكن نتوانستند حفظ كنند. وقتى كه به يك حدى رسيدند، يك جهاتى پيش آمد كه نتوانستند حفظ كنند، شكست خوردند. اين بايد عبرت بشود براى كسانى كه در يك ميدان پيروز شدند و باز تتمه دارد، نرسيده‏اند به مقصد. در همين جنگ‏هاى عمومى كه شده است، يك وقت، يك سردارى با فشار و زور و با لشكر خيلى جرار جاهايى را گرفت و پيش رفت مثل هيتلر، پيش رفت فرانسه را گرفت و - عرض مى‏كنم - حمله كرد به شوروى و يك مقدارى هم از شوروى گرفت لكن جهاتى پيش آمد كه در همان جا شكست خورد و شكستن هم تا آخر تا ملزم شد (به طورى كه گفته‏اند) خودش را بكشد.

ما نبايد مغرور بشويم به اين پيروزى كه پيدا كرده‏ايم با اينكه پيروزى بزرگى بود، يعنى يك پيروزى بود كه احتمالش را نمى دادند، شايد اين حركات ما را يك حركات غير عاقلانه مى‏دانستند، حتى در اين اواخر هم كه خود آن مردك رفته بود و بختيار جايش بود باز ناصح‏هاى بى‏اطلاع نصيحت مى‏كردند كه بايد ساخت ديگر با اينها، بايد شوراى سلطنتى را تأييد كرد و بعد رفت وكيل درست كرد و بعد از راه او مسأله را ختم كرد و شايد اين پافشارى‏هائى كه از طرف بعضى مى‏شد، اينها صحيح نمى‏دانستند. حالا شما به يك پيروزى بحمدالله رسيديد و يك پيروزى بزرگى بود كه هم يك قدرت بسيار بزرگ را شكستيد و هم از كشور خودتان دست قدرت‏هاى بزرگ را كوتاه كرديد. تا اينجا بايد ما از همه ملت تشكر كنيم و اين خدمتى كه ملت كرد، اين وحدت كلمه‏اى كه پيدا كرد، اين كوششى كه كرد، اين جان نثارى و فداكارى كه كرد، در محضر خداى تبارك و تعالى مأجور است و مورد نظر ولى عصر (سلام الله عليه) است. تا اينجا خوب رفتيم و نتيجه هم خوب گرفتيم اما ما كارمان كه به آخر نرسيده است، الان نه يك حكومت مستقر داريم، يك دولت انتقالى است، در عين حال كه خوب است‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 54

لكن يك دولت متزلزل انتقالى است، و نه قانون اساسى كه اساس هر كشورى هست الان داريم و نه يك رئيس جمهور داريم و نه يك مجلس شورا داريم كه اينها اساس يك حكومت است و همه اينها بايد باشد آنقدرى كه ما تا حالا به آن رسيديم اين است كه با رأى و رفراندم عمومى آن رژيم از بين رفت و به جاى او جمهورى اسلامى آمد، الان ايران به عنوان جمهورى اسلامى در دنيا شناخته شده است، اما جمهورى اسلامى كه فقط ما به آن رأى داديم اما مجلس نداريم و رئيس جمهور نداريم و قانون اساسى نداريم اينها را بايد درست كنيم. پس ما بين راهيم، مثل يك لشكر فاتح مى‏ماند كه زده و رفته و يك جايى را گرفته است لكن معلوم نيست كه بتواند حفظش بكند. ما الان معلوم نيست كه با اين توطئه‏ها كه هست و با اين تفرق‏ها كه موجود شده است و با اين كارها كه انجام مى‏گيرد، بعد از پيروزى معلوم نيست سرنوشتمان چه خواهد شد، نگرانى داريم. تكليف ما امروز چه هست؟ ما اگر بخواهيم پيروزيمان كه تا اينجا رسيده به آخر برسد، چه بكنيم كه حفظ بشود اين پيروزى و مثل قضيه هيتلر نشود كه محتاج بشود به خودكشى. ما بايد بفهميم چرا پيروز شديم، اين چرا را اگر فهميديم آنوقت بايد كوشش كنيم كه همان چيزى را كه ما را پيروز كرده حفظش كنيم، اگر حفظش نكنيم، همان است كه يك لشكر فاتحى آمده و نتوانسته بعدش را حفظ كند. اكثر فتح‏هائى كه شده نتوانستند حفظ كنند بعد رفتند و رها كردند. حتى نادرشاه هم كه رفت هندوستان را گرفت، آنجا ديد نمى‏تواند حفظ كند يك قراردادى كرد و برگشت. حفظ يك نظامى، حفظ يك پيروزى از اصل يك پيروزى مشكلتر است و نكته‏اش هم اين است: در آنوقت كه يك جمعيتى دارند حمله مى‏كنند براى گرفتن يك قلعه‏اى، همه توجه‏شان به گرفتن قلعه است، هيچ توجه ديگرى ندارند، هيچ كس فكرش اين نيست كه ما امشب وقتى شب شد شام چه داريم، ناهار چه داريم، بچه‏مان كسالت دارد، هيچ در فكر نيستند، تمام قواى هر فرد دنبال اين است كه اين فتح را بكنند، اين قلعه را بگيرد و يك گروهى كه با هم مجتمع شدند، همه يكصدا و قواى مختلفه جمع شده است و به حال حمله است، همه قوا مجتمع شده است و همه هم نظرشان يك چيز است و آن اين است كه اين قلعه رابايد ما فتح بكنيم، تا وقتى كه رسيدند و فتح كردند و آنوقتى كه در داخل قلعه بودند و نشستند و ديدند الحمدالله فتح كرديم، سستى‏ها شروع مى‏كند پيدا شدن، خستگى‏ها، سستى‏ها، اختلاف‏ها، در داخل همان قلعه ممكن است كه هم سستى براى اين افرادى كه آنوقت با اين قدرت پيش رفتند، پيش بيايد و قدرت خودشان را از دست بدهند و هم تا حالا همه متحدالكلمه براى اين فتح و پيروزى بودند حالا كه خودشان را پيروز مى‏بينند مى‏افتند به گله‏هايى كه از هم دارند، اشكالاتى كه برايشان هست، زندگيمان چطورى هست، بچه‏هايمان چطورند، مناقشاتى كه بعضى با بعضى دارند، اغراضى كه دارند، آن سستى بعد از پيروزى و اين اختلاف بعد از پيروزى موجب اين مى‏شود كه نتواند اين فاتح حفظ كند فتح خودش را و آنهايى كه شكست خورده‏اند بسيار اينطور اتفاق افتاده آنهائى كه شكست خورده‏اند، آنها براى اينكه عقده شكست خوردن درشان هست شروع مى‏كنند به پيوند با هم. از آن طرف شكست خورده‏ها روى عقده‏اى كه پيدا كردند بنا مى‏كنند اين جزيى جزيى‏ها به هم متصل بشوند و وحدت پيدا بكنند،از اين طرف اينهائى كه فتح كرده‏اند، براى‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 55

اينكه عمق مسائل را درست ادراك نكرده‏اند شروع مى‏كنند به اينكه استراحت بكنند، سستى پيدا مى‏كنند و عمده، اختلافات، جدا از هم بشوند، آنوقت كه با هم مجتمع بودند فتح كردند، حالا آنهايى كه شكست خوردند دارند با هم مجتمع مى‏شوند، اينهايى كه فتح كردند دارند از هم جدا مى‏شوند، نتيجه چه ميشود؟ نتيجه اين مى‏شود كه همان رمزى كه در فتح شما بود در اينها پيدا مى‏شود و همان رمزى كه در شكست آنها بود در شماپيدا مى‏شود. پس ما بايد چه بكنيم؟ اين فتحى را كه كرديد، يك فتح كوچكى نبود، ما باز ادراكش را خيلى نمى كنيم، اينهائى كه از خارج مى‏آيند، از امريكا مى‏آيند، از انگلستان مى‏آيند، از بلاد خارج و غرب مى‏آيند، اينها گاهى به ما مى‏گويند كه ايرانيان نمى‏دانند كه چه كرده‏اند، نمى‏دانند كه چه فتحى كرده‏اند، يك فتحى بوده است كه همه عالم را به تعجب واداشته است كه چطور يك جمعيتى كه هيچ چيز دستشان نبود بر يك قوائى كه همه قواى عالم با هم جمع شده بودند، شما خيال مى‏كنيد كه فقط محمد رضا بود و امريكا؟ مسأله اين نبود، محمدرضا بود و دنبال سرش همه دولت‏ها، چه اسلامى و چه غير اسلامى، همه دنبال سرش بودند. بى جهت بود كه ما را در كويت راه ندادند؟ با ما دشمنى نداشتند آنها، براى اينكه پشت سر او بودند. بى‏جهت بود كه ما را كارى كردند كه نتوانيم عراق بمانيم؟ بى‏جهت بود كه من ممالك اسلامى را رها كردم و رفتم به خارج، در يك مملكت كفرى؟ اينها همه جهت داشت براى اينكه من ديدم همين كارى كه عراق دارد مى‏كند و همين كارى كه كويت مى‏كند نمى‏گذارد ما از اين طرف شهر برويم آن طرف شهر سوار طياره بشويم و برويم، اينقدر هم مانع شدند، گفتند از همان جا كه آمديد به همان جا برگرديد. اين براى اين بود كه همه اينها طرفدار بودند با آن رژيم، آنوقت آن قدرتهاى بزرگ هم همه پشت سرش بودند، بعضى‏ها صريح مى‏گفتند مثل امريكا و انگلستان، بعضى‏ها هم صريح نمى‏گفتند لكن بودند براى اينكه منافع خودشان را به وجود او مى‏دانستند و متأسف بودند از رفتن او.

در عين حال كه همه قوه‏هاى عالم بر خلاف يك 35 ميليون جمعيت، يك جمعيت ايرانى، همه قوه‏هاى عالم مخالف، معذلك نتوانستند نگه دارند او را چه اسباب اين شد كه يك همچو پيروزى پيدا شد؟ ماها چنين عرضه‏اى داشتيم؟ نه، ايمان و نظر خدا بوده وقتى همه شما از ظلم بيزاريد و همه شما به عدالت اسلامى رو آورديد خداى تبارك و تعالى به شما كمك مى‏كنند، ملائكة الله به شما كمك مى‏كنند، اين ملائكة الله كه در جنگ‏هاى اسلامى به جمعيت‏هاى كوچك كمك مى‏كردند كه پيروز مى‏شدند بر جمعيت‏هاى بزرگ، منتها خود مردم آنجا نمى‏دانستند، پيغمبر(ص) مى‏دانست به وحى، الان هم اگر پيغمبر بودند، شايد مى‏فرمودند كه شما اين پيروزى را كه پيدا كرديد ملائكةالله با شما موافق بود، همه اسلام را مى‏خواستيد، دين حق را مى‏خواستيد و از رژيم فاسد اعراض كرديد، اين اسباب اين معنا شد، اين دو تا كلمه، همه با هم وحدت كلمه و همه با هم اسلام. اين دو تا كلمه رمز پيروزى شما بود و عمل به آيه كريمه: واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا در اين آيه همين رمز است كه همه‏تان با هم به خدا بپيونديد و جدا از هم نباشيد، اجتماع با هم باشد و توجه به خدا باشد، تفرقه هم نباشد در كارهايتان، اين اسباب اين شد كه يك جمعيت كمى با نداشتن هيچ ساز و برگ‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 56

جنگى مشتى داشتند و ايمانى داشتند، غلبه كردند بر جمعيت‏هاى بزرگ و با اشخاصى كه منافعشان در خطر بود، منافع حياتشان در خطر بود و پشتيبان او بودند، هيچ كس هم نتوانست اين را نگهش دارد. ما تا اينجا آمده‏ايم، پس ما يك فاتحى هستيم كه در نيمه راهيم. از اينجا به بعد چه بكنيم كه اين فتح را به آخر برسانيم، حفظ كنيم اين فتح را، اين پيروزى را حفظ كنيم، مثل هيتلر نشويم كه بين راه برش گرداندند، توى دهنش زدند برش گرداندند و محتاج به خودكشى شد؟ آنچه كه بايد بكنيم اين است كه همين رمز را، همين دو تا كلمه را حفظ كنيم: يكى جدا نشويم از هم و الان دستهايى در كار است كه مى‏خواهند اين رمز را از ما بگيرند، دست‏هاى زياد، دست‏هايى كه مع‏الاسف اغفال كرده‏اند دوستان ما را، نه همان دشمن‏ها، دوستان را هم اغفال كرده‏اند و دارند بذر نفاق و جدائى را در اين مملكت پخش مى‏كنند. اين مملكتى كه از مركز تا سرحدات همه جا يك كلمه مى‏گفتند، مى‏گفتند: جمهورى اسلامى، يك كلمه مقدمه آن بود، مى‏گفتند: كه اين رژيم نه، از مركز اين بود تا سرحدات،از هر طرف بروى، هر جائى مى‏رفتى همين كلمه بود، فهميدند آنهايى كه مى‏خواهند غارت كنند ما را كه رمز پيروزى ما اين وحدت كلمه بود و مقصد، يك مقصد بودن، هر كس يك طرف نمى‏كشيد، همه يك چيز مى‏گفتند، همه مى‏گفتند: جمهورى اسلامى. حالائى كه ما رسيده‏ايم به اينجا، الان آنهايى كه اين معنا را لمس كردند كه اين وحدت كلمه و وحدت مقصد، همه با هم و همه با هم اسلام، اين پيروز كرده ما را، مى‏خواهند اين را از ما بگيرند، همه را بگيرند، اسلامش را هم بگيرند. اين دو تا كلمه‏اى كه اساس پيروزى شما بود، الان شياطين در صددند كه از شما اين رمز را بگيرند و اگر اين رمز را حفظش نكنيد و شياطين خداى نخواسته غلبه كنند بر شما و رمز را بگيرند، مملكت ما مى‏شود مثل همان قضيه هيتلر مى‏شود، در نيمه راه برش مى‏گردانند، مى‏زنند توى دهنش بيرونش مى‏كنند. مابايد اين را حفظش كنيم.

بيدارى در برابر نقشه‏هاى حساب شده شياطين و پيشگيرى از اختلاف و افتراق‏

الان شما ببينيد، در تهران از قرارى كه روزنامه‏ها مى‏نويسند قريب صد گروه پيدا شده‏اند، اظهار وجود كرده‏اند، گروه، گروه،گروه، ولو چيزى نيستند اينها، در مقابل ملت اينها چيزى نيستند لكن اين زنگ خطر است. اين زنگ خطر براى اينكه آن رمز پيروزى كه اجتماع بود از ما بگيرند. آنوقت ما گروه گروه‏ها را به هم پيوند داديم، ملت، گروه، گروه‏ها را به هم پيوند داد، حالا در مقابل او بعد از اينكه به اين حد رسيديد، دارد پيوندها از هم گسسته مى‏شود و گروه گروه مى‏شوند. اين كيست؟ حزب چه اين كيست؟ حزب چه. اين كيست؟ جبهه چه. آن كى؟ بسيارش هم اسم اسلام رويش هست، اما غفلت از اينكه حالا تكه تكه كردن صحيح نيست، محله محله كردن، گروه گروه كردن الان صحيح نيست، ما در يك حالى الان هستيم كه بايد اين مراحل را طى كنيم تا بتوانيم بگوئيم ما حالا پيروز شده‏ايم. آنوقت هم بايد حفظش بكنيم. هميشه بايد حفظش بكنيم اما حالا نيمه پيروزى است، نه پيروزى، الان ما يك مقدارى جلو رفتيم، مقدار ديگرش مانده است. اگر در اين نيمه راه كه ما هستيم غلبه كنند بر ما، ما از هم جدا بشويم، كم كم آنها از زير پيوند كنند،مثل همان فاتحى كه قلعه رافتح كرده‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 57

و لشكرش رو به سستى و رو به افتراق گذاشته است و اهالى قلعه‏اى كه شكست خورده بودند رو به اجتماع و روى دسته‏بندى كه با هم يكى بشوند، نتيجه‏اش اين مى‏شود كه بعد از چندى اين گروه فاتح شكست خورده مى‏شوند و از قلعه بيرونشان مى‏كنند. اگر ما اين رمز را حفظ نكنيم (ما مقصودم همه ايران است، همه مملكت، طبقه روحانى، طبقه دانشگاهى، پاسداران، بازارى، كارمند، كارگر، دهقان، همه مكلفيم) اگر ما نگه نداريم اين پيروزى كه برايمان پيدا شده است و اين فتح عظيمى كه براى شما پيدا شده است، اگر حفظش نكنيم، در حالى كه بين راه هستيم، آنها دارند با هم مجتمع مى‏شوند ما داريم گروه گروه مى‏شويم الان بسيارى از اين منحرفين، زيرزمينى با هم مجتمع دارند مى‏شوند، با هم پيوند مى‏كنند. اضافه كنيد دست هم از خارج هست كه دست‏ها، آن كمك‏هاى خارجى هم اين مطلب را به آن باد مى‏زنند، كمك مى‏كند. از مرزها الان باز اشخاصى وارد مى‏شوند اسلحه وارد مى‏شود، از اين چيزها، در داخل باز اينطور روابط دارد درست مى‏شود، گروه‏ها با هم مجتمع مى‏شوند. آنها دارند مجتمع مى‏شوند، ماها داريم متفرق مى‏شويم. ما خودمان را فاتح ديديم به سستى گرائيديم و جدا داريم از هم مى‏شويم، آنها خودشان را مغلوب ديدند و عقده پيدا كردند و دارند با هم پيوند مى‏كنند و ما را متفرق مى‏كنند، رمز را از ما مى‏گيرند خودشان رفتار مى‏كنند رمز پيروزى يعنى يك رمزش را و آن وحدت كلمه و آن اجتماع، اجتماع را دارند از ما مى‏گيرند، گروه گروهش مى‏كنند. آقا اين بى‏جهت نيست كه صد گروه يك وقت، در حدود يك ماه يا يك خرده بيشتر در تهران پيدا بشود، اين يك مسأله عادى نيست كه يك دسته‏اى دلشان خواسته، دلشان خواسته، اين يك نقشه‏اى است و يك چيزى است كه زير پرده يك دستى پشت سر اينهاست، آنهايى كه آدم‏هاى صحيح هستند و حسن نيت دارند، غفلت مى‏كنند، بايد بيدار بشوند، آنهايى كه شياطين هستند روى نقشه كار مى‏كنند. اگر اين دسته‏هايى كه علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به كشور خودشان، علاقه دارند به ملت خودشان، اين دسته‏ها از اين تفرق‏ها دست بردارند، براى آنها چيزى خيلى نمى‏ماند، ديگر آنها صد گروه نيستند. از آن طرف دارد آنها مجتمع، از اين طرف گسسته مى‏شود. نتيجه اين مى‏شود كه خداى نخواسته اگر ما سستى كنيم، اگر ما غفلت كنيم، شياطين هم با هم مجتمع بشوند، يك وقت چشممان را باز كرديم كه يك كودتا شد و همه بساط را به هم ريخت. همه بساطى كه تا حالا، همه خون‏هائى كه تا حالا داديد هدر مى‏رود، همه زحمت‏هايى كه كشيديد باطل شد، بايد چه كرد؟ نبايد امروز ما هى فرياد كنيم كه ما چنين كرديم، ما امروز بايد فرياد كنيم كه بايد اين كار را بكنيم. نبايد يك لشكر فاتح هى بنشيند از فتحش بگويد، اين ثناخوانى از فتح اسباب اين مى‏شود كه دلگرم بشوند كه الحمدلله ديگر گذشت، سستى پيدا مى‏شود. - ما بايد از آن طرف صحبت كرد، فرياد كنيم كه ما بايد جلو برويم، همان فريادهاى الله اكبرى كه كرديد و با قدرت الهى پيش برديد اين پيشبرد عظيم را، همين را بايد حفظش بكنيد.

اين مساجد را بايد مسلمان‏ها پر كنند از جمعيت‏

الان ماه مبارك رمضان جلو است، ماه بسيار شريف شعبان هم درش واقع هستيم،اين مساجد

صحيفه نور ج 8 صفحه 58

را بايد مسلمان‏ها پر كنند از جمعيت، اين سنگرهاى اسلامى را پر كنند از جمعيت‏ها و در آنجا مسائل روز رابگويند و فرياد كنند. الان ما احتياج به الله‏اكبر بيشتر داريم. تا آن وقتى كه آن مردك بود. الان احتياج ما بيشتر است، الان ما به اجتماعات بيشتر احتياج داريم. حربه دست شماست، اگر بتوانيد نگهش داريد. شما همه چيز داريد، اگر بتوانيد نگه داريد. شماقدرت ايمان داريد بايد نگهش داريد. شمايك ملت رنجديده بوديد كه از وقتى چشمتان را باز كرديد و هوشتان بوده است هى سازمان امنيت به گوشتان خورده، هى در سازمان امنيت چه شده، هى دلتان لرزيده براى اينكه سازمان امنيت مبادا چه بكند، پاسبان مبادا چه بكند. شما با اين تنفرى كه پيدا كرديد از اين رژيم و با آن توجهى كه پيدا كرديد به اسلام، پيروز شديد.

اين وحدت كلمه را حفظش كنيد و اين ايمان را، اين ايمان را كه جوانهاى عزيز ما، بسيار عزيز ما مى‏آيند استدعا مى‏كنند كه دعا كنيد ما شهيد بشويم، اين جوان 30 ساله، 20 ساله، 25 ساله، كمتر، 18 ساله مى‏آيد كه دعا كنيد من شهيد بشوم اين رمز پيروزى است. اين احساس، اين تحولى كه در جامعه ما پيدا شد، اينها رمز پيروزى ما بود، اين را نگهش داريد. اين روحيه، اين روحيه بزرگ، اين روحيه الهى، غيبى، اين را حفظش كنيد و از تفرقات، از اين افتراق‏ها پرهيز كنيد. من همه را دارم مى‏گويم، من خطابم به هر جا برسد صدايم. معنا ندارد امروز در يك مملكتى كه فتحش نيمه كاره است احزاب مختلف بگذارند استقرار پيدا بكند بعد هر كارى مى‏خواهند بكنند. بگذارند ما درست مستقر بشويم، اقتصادمان درست بشود، زراعتمان درست بشود، لااقل دستمان دراز نباشد براى ديگران كه گندم بده، جو بده، چه بده، همه چيزمان را از ديگران بگيريم بگذاريد اينها قدرى درست بشود، اگر شما خدا را مى‏شناسيد، براى خاطر خدا، اگر شما ملت را دوست داريد، براى خاطر ملت، اگر كشورتان را مى‏خواهيد، براى خاطر كشور بازى نخوريد از اين يك مشتى كه دارند كارى مى‏كنند كه همه چيز ما به باد برود، تا مى‏توانستند نمى‏گذاشتند كسى زراعت درست بكند، بعدش نمى‏گذاشتند كسى زراعتش را بردارد، حالا كه برداشت كرده‏اند آتش مى‏زنند. اينها دلشان براى ملت سوخته؟ ارزاق يك ملتى را كه اينطور دارند به باد مى‏دهند آنوقت مى‏گويند كه ما ملى هستيم، ما با ملت آشنا هستيم. نيست مطلب اينطور، باز نخورند اين جوانان عزيز ما، اينهائى كه قصدشان اين است كه خدمت بكنند لكن راهش را نمى‏دانند، دست بردارند اينها از اين متفرق شدن و گروه گروه درست كردن.

با رفتار موافق موازين و انجام وظايف انسانى - اسلامى پاسدار مكتب باشيد

مطلب زياد است و من هم نمى‏توانم ديگر ادامه بدهم، محول به خودتان. اسلام را امروز به دوش من و شما گذاشته‏اند كه اين را حفظش كنيم، مسئوليتش به دوش من و شماست، به دوش اين ملت است اين را حفظش كنيد. شما پاسداران خدمت مى‏توانيد بكنيد به اين نهضت، و خداى نخواسته مى‏توانيد كارى بكنيد كه اسلام از دست برود، شما پاسدارها اگر پاسدارى واقعاً از اسلام مى‏كنيد،

صحيفه نور ج 8 صفحه 59

پاسدارى از مملكت اسلامى مى‏خواهيد بكنيد، توجه كنيد به اينكه خودتان يك قدم خلاف بر نداريد. اگر شمايى كه الان پاسدار اسلاميد از شما يك خلاف ببينند، مى‏گويند اسلام اينطورى است، چنانچه اگر از روحانيون يك چيزى ببينند، مى‏گويند اسلام اين است. بايد شماها وظايف پاسدارى از اسلام، پاسدارى از جمهورى اسلامى پاسدارى از مملكت اسلام، شمائى كه الان به اين شغل بسيار شريف و لباس بسيار مبارك در آمديد، قدرش را بدانيد. اگر الان شما يك خلافى بكنيد، گردن شما نيست مى‏گذارند گردن جمهورى اسلامى، مى‏گويند جمهورى اسلامى هم همين است، آنوقت سازمان امنيت به ما ظلم مى‏كرد و حالا پاسداران اسلامى. مكتب ما را، آن مكتب بزرگ ما را دفن مى‏كند. اگر در اين نهضت مكتب ما شكست بخورد، دفن مى‏شود و ديگر كسى نمى‏تواند بيرونش بياورد. كارى بكنيد كه شكست نخوريد، كارى بكنيد كه مكتبتان شكست نخورد. شما به وظايف انسانى و اسلامى خودتان رفتار كنيد و ما هم همين طور انشاءالله و همه گروه‏ها هم همين طور تا اينكه اين فتحى كه تا اينجا رسانديم بتوانيم نگهش داريم تا به آخر برسانيم و بتوانيم ما عرضه كنيم به دنيا كه ما يك چنين متاعى داريم، اسلام يك چنين چيزى است. اگر بنا باشد كه حالايى كه يك پيروزى نصيب ملت ما شده است، كميته‏ها تعدى بكنند خداى نخواسته، پاسدارها تعدى بكنند خداى نخواسته، روحانيون خلاف مسلك روحانيت عمل بكنند خداى نخواسته، دولت خلاف دولت اسلامى رفتار كند خداى نخواسته، ارتش خلاف ارتش اسلامى رفتار كند خداى نخواسته، و همين طور، اگر يك چنين قصه‏اى پيش بيايد، در دنيا منعكس مى‏شود، آنهايى كه در صددند كه اين نهضت را آلوده كنند و اسلام را - دشمن دارد اسلام - آنها در خارج و در داخل منعكس كنند كه اعمال همان تا عمال است مهره‏ها عوض شده آنوقت نصيرى بود حالا بصيرى، عمل چه عملى است. اگر ما اعمالمان را موافق با آنكه جمهورى اسلامى اقتضا دارد منطبق نكنيم، اگر ما كه پاسدار احكام و شما پاسدار اسلام (همه‏مان الحمدلله اميدورام پاسدار باشيم) اگر ما اعمالمان را مطابق با آن وظيفه پاسدارى نكنيم، ما را متهم مى‏كنند به اينكه، (خودمان را متهم نمى‏كنند، آنها ديگر حالا كارى به شخص ندارند) مكتب ما را متهم مى‏كنند به اينكه اين هم همان رژيم شاهنشاهى است، افراد فرق كرده‏اند، اسمش فرق كرده، آنوقت مى‏گفتند رژيم شاهنشاهى و حالا مى‏گويند جمهورى اسلامى، آنوقت مى‏گفتند شاهنشاه حالا مى‏گويند يكى ديگر، اما معنا همان معناست، محتوا همان محتواست، اشكالات هم همان اشكالات است و تعديات همان تعديات است. اگر يك كارى بكنيد، زيادش مى‏كنند، اگر كسى يك تعدى بكند، نمى‏گويند اين كرده، مى‏گويند پاسدارهاى اسلام اينطور، از اينجا هم برش مى‏دارند و مى‏گذارند روى اسلام و مى‏گويند اسلام اين است، آن اسلامى كه اينها فرياد مى‏كردند ما اسلام مى‏خواهيم، ما رژيم شاهنشاهى نمى‏خواهيم، ما رژيم اسلام را مى‏خواهيم، اين هم اسلامشان. اينطور براى ما مى‏گويند.

توصيه به اصلاح خويشتن و مؤاخذه از خلافكاران‏

امروز اسلام به شما محتاج است، قرآن كريم محتاج به شماست، خودتان را اصلاح كنيد. شما هم‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 60

خودتان را اصلاح كنيد، اين طبقه هم خودش را اصلاح كند. اگر هر كس يك جايى فرض كنيد يك صورت روحانى به خودش داد و چهار تا از اين تفنگدارها را دور خودش جمع كرد و شروع كرد خلاف آن چيزى كه وظيفه روحانى است عمل بكند، اسلام را باد داده، امروز نمى‏گويند زيد اين كار را كرده مى‏گويند جمهورى اسلامى اين است، منعكس مى‏كنند اين جمهورى اسلامى است. وظيفه سنگين، مسئوليت سنگين و همه‏تان مسؤول خواهيد بود. اگر يكى‏تان يك كارى بكند ديگرى ساكت باشد او هم مسؤول است يكى يك خلاف كرد، همه بايد برويد دنبالش كه آقا چرا. لازم نيست كه كتك‏كارى بكنيد، مؤاخذه كنيد. اگر يك نفر خلاف كرد، 20 نفر از شماها رفت گفت نكن اين كار صحيح نيست، تحت تأثير واقع مى‏شود. اگر يك معمم، يك صورت معمم، يك كار خلاف كرد، از اطراف، معممين هجوم به آن آوردند كه چرا اين كار را مى‏كند، ديگر اگر من دخالتى كردم همه‏تان هجوم آورديد كه چرا اين كار را مى‏كنى من سر جايم مى‏نشينم، همه‏تان مسؤوليد همه‏مان مسؤوليم، امروز مسؤوليت بزرگ است براى ما، ما نصف راه هستيم و من خوف اين را دارم كه قضيه ما قضيه هيتلر بشود.

خداوند انشاءالله شما را سلامت بدارد. ماها همه را به وظايف خودمان آشنا كند و مملكت ما را از همه شرها نجات بدهد و نادان‏هاى ما را دانا كند و آن كسانى كه خيانت مى‏خواهند بكنند به اين مملكت، هدايت كند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:01 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 44

تاريخ: 15/4/58

بيانات امام خمينى در جمع روحانيون و پاسداران انقلاب اسلامى اروميه‏

شكست ظاهرى و شهادت اهل حق به نفع اسلام است‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من بايد با آقايان روحانيون و پاسدارهاى محترم و ساير آقايان محترم كه تشريف دارند، خطرهائى كه حالا به ما متوجه است و اشكالاتى كه در حال حاضر ما داريم و موضعى كه ما در اينوقت داريم فى الجمله عرض كنم و من در مجامع ديگر هم مطلب را چون اهميت دارد گفته‏ام و باز هم تكرار مى‏كنم.

موضع ما الان از دو جهت حساستر از اوقات ديگر است. در رژيم سابق و آنوقتى كه همه شما و همه قشرها مشغول مبارزه بودند با رژيم سابق، آنوقت رژيم، رژيم طاغوتى بود و شما هم بر ضد طاغوت قيام كرده بوديد اگر ما در آن روز شكست مى‏خورديم، كشته مى‏شديم اشكالى خيلى نداشت براى اينكه يك لشكر اسلامى، يك لشكر الهى با لشكر طاغوتى مقابله كردند و شكست خوردند، يك شكستى كه اولياء خدا هم در مقابل طاغوت گاهى شكست مى‏خوردند و اين شكست در آن حال به ضرر اسلام تمام نمى‏شد، به نفع اسلام بود و قدرت اسلام و صحت مكتب ما بيشتر ثابت مى‏شد. به وجهى نظير مبارزه حضرت سيدالشهدا سلام‏الله عليه با دولت وقت كه دولت طاغوتى بود. شهادت سيدالشهدا به اسلام هيچ لطمه‏اى وارد نياورد، اسلام را جلو برد. اگر نبود شهادت ايشان، معاويه و پسرش اسلام را يك يك جور ديگرى در دنيا جلوه داده بودند به اسم خليفه رسول الله، با رفتن در مسجد، اقامه جمعه و امام جمعه بودن، اقامه جماعت و امام جماعت بودن. اسم، اسم خلافت رسول الله و حكومت، حكومت اسلام لكن محتوا بر خلاف. نه حكومت، حكومت اسلامى بود به حسب محتوا و نه حاكم حاكم اسلامى. سيدالشهدا سلام‏الله عليه اين نقشى كه اينها داشتند براى برگرداندن اسلام به جاهليت و نمايش دادن اسلام را به اينكه اين هم نظير همان چيزهاى سابق است آن را باطل كرد. و اگر هم در اين مبارزه‏اى كه مى‏كرديم شكست مى‏خورديم، كشته مى‏شديم، اسلام از او ضررى نمى‏ديد بلكه اسلام نفع مى‏ديد براى اينكه يك جبهه مجاهد اسلامى با يك عده طاغوت مبارزه كردند، مبارزه‏شان هم بين حق و باطل بود منتها باطل قوه‏اش زياد بود و آنهائى كه اهل حق بودند شهيد شدند، لكن حالا وضع چه جور است؟ آنوقت رژيم، رژيم طاغوتى بود و حكومت وقت حكومت طاغوتى بود و همه دستگاه‏ها دستگاه‏هاى طاغوتى بودند و لكن حالا كه حكومت ما مى‏گوئيم اسلامى، همه‏تان رأى داديد به‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 45

جمهورى اسلامى و رژيم تغيير كرد از رژيم سلطنتى به حكومت جمهورى اسلامى، الان ما كه معمم هستيم و شما كه پاسدار هستيد و ساير قشرهائى كه در اين مملكت هستند، همه در حكومت اسلامى هستيد، همه ما در جمهورى اسلامى واقعيم، الان رژيم ما جمهورى اسلامى است، آن خطرى كه الان متوجه به ماست خطر كشته شدن نيست، خطر شكست يك جمعيت اسلامى در مقابل طاغوت نيست، آنها اصلاً خطر نيست. آن خطرى كه الان براى ماست اينست كه مكتب ما شكست بخورد، اسلام شكست بخورد. اين خطر بزرگترين خطرى است كه الان متوجه به ماست و آنكه ما را تا اينجا رساند و پيروز كرد اين بود كه با هم قشرها اختلاف نداشتند، همه با هم فرياد مى‏كردند كه جمهورى اسلامى مى‏خواهيم، فرقى ما بين شهر و ده نبود، مركز و سرحدات نبود، همه دست به هم دادند و فرياد كردند كه ما جمهورى اسلامى مى‏خواهيم و اين دو جهت كه يكى وحدت كلمه همه بود، اكثرا با هم بودند و يكى هم مقصد، مقصد اسلامى بود، شما را پيروز كرد. شما الان يك لشكر فاتح هستيد. اما لشكرهاى فاتح در سابق هم غالبا اينطور بوده كه بعد از فتح طورى مى‏شد كه شكست مى‏خوردند. امروز من براى يك جمع ديگر كه صحبت كردم هيتلر را مثال زدم كه حركت كرد و نهضت كرد و زد و كشت و فرانسه را فتح كرد و ساير كشورها را فتح كرد و حمله كرد به شوروى، با آن قدرتى كه شوروى داشت، فتح كرد بسيارى از جاها را لكن نتوانست نگه دارد، آن فتح و پيروزى كه كرده است نتوانست نگه دارد. چون نتوانست نگه دارد شكست خورد و منتهى شد به آنجائى كه خودكشى مى‏گويند كرد. فاتح‏ها هميشه تقريبا اينطورى بودند كه بعد از اينكه فتح مى‏كردند، يك عواملى پيدا مى‏شد كه اينها را به شكست منتهى مى‏كرد.

تخطى از موازين، خطرى براى اسلام و حربه‏اى به دست دشمنان‏

من خوف اين را دارم كه شما كه يك لشكر اسلامى، ملت اسلامى فاتح هستيد الان و فتحى هم كرديد كه همه دنيا را به اعجاب آورديد، عواملى پيدا بشود كه شكست بخوريد و شكست هم از ناحيه خودتان باشد، نه از ناحيه دشمن. من خوف اين را دارم كه ما، چه طبقه روحانيون و چه ساير طبقات كه مهمش اينهائى است كه مستقيما اسم اسلامى رويشان هست، دولت اسلامى، وزارتخانه‏هاى اسلامى، كميته اسلامى، پاسداران اسلامى و دادگاه‏هاى اسلامى و اين‏هائى كه الان به اسم اسلام و لباس اسلامى دارند در حكومت اسلامى پاسداران اسلامى داريم و دادگاه اسلامى و همين طور كميته، اگر در يك همچو موقعى ماها كه ادعا مى‏كنيم كه ما هم پاسدار هستيم و شماها هم كه پاسدار هستيد، در يك همچو موقعى ما يك كارهائى انجام بدهيم كه آنهائى با ما مخالف‏اند و دشمن‏اند، آنها مراقب هستند و با كمال مراقبت به كارهاى ما چشم دوخته‏اند، ما يك كارهائى انجام بدهيم كه اين كارها با محتواى جمهورى اسلامى موافق نباشد. اين شكست مسلم در مقابل كافر نيست، شكست سيدالشهدا در مقابل يزيد نيست، اين شكست اسلام است. ما ادعا كرديم كه جمهورى اسلامى داريم و ادعا كرديم كه حكومت اسلامى تنها حكومت عادلانه است، تنها حكومتى است كه از رئيس جمهورش تا پاسبانش تابع اسلام‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 46

است، نه رئيس جمهورش مى‏خواهد بزرگى بفروشد به پائين‏ترها نه پائين‏ترها مى‏خواهند مردم را از باب اينكه مثلاً نظامى است، پاسدار است مردم را آزار بدهند، اين چيزى است كه ما ادعايش داريم مى‏كنيم. جمهورى اسلامى يعنى يك حكومت عادلانه اسلامى چنانچه مملكتى كه اسلامى است و جمهورى در تحت لواى اسلام دارد اداره مى‏شود، اين مملكت هم بايد اجزائش اسلامى باشد. اگر چنانچه در اين مقطعى كه از زمان ما هستيم و در اينوقتى كه ما ادعاى تبديل طاغوت به اسلام، همچو ادعائى را داريم، اگر چنانچه ما كه معمم هستيم و شما كه پاسدار هستيد بر خلاف آنطورى كه بايد پاسدارهاى اسلامى، روحانيون كه پاسدارند و شماها كه پاسداريد بر خلاف آن اگر يك وقت يك عملى صادر بشود ولو از يك مصداق، يك فرد صادر بشود و ديگران جلويش را نگيرند، آنهائى كه الان متوجه‏اند كه به ما اشكال كنند، يكى را هزار مى‏كنند و در بوق تبليغاتى در خارج و در داخل منتها در داخل به يك طرز ديگر و در خارج با صراحت كه: اسلام هم همانست، تغييرى حاصل نيست، اسلام اصلش همين طورى است، اسلام هم مثل رژيم شاهنشاهى است منتها اينها حالا يك اسمى جاى يك اسمى گذاشته‏اند. رأى داده‏اند فقط به يك چيزى اما محتوا، محتواى ديگرى است. يك چيز ديگرى است. اسلام اينجورى است آنوقت سازمان امنيت مردم را آزار مى‏كرد، حالا پاسداران اسلامى، آنوقت روساى طاغوتى به مردم تعدى مى‏كردند حالا روساى جمهورى اسلامى.

آنوقت روحانيون در زمان طاغوت بودند، اگر يك كارى از بعضى‏شان صادر مى‏شد مردم مى‏گفتند كه اينها ساواكى هستند، يكى كار خلاف مى‏كرد نمى‏گفتند كه اينها نوكر اسلامند و اين كار را مى‏كنند مى‏گفتند اينها جزء ساواكند. امروز اگر از يك روحانى صادر بشود كى مى‏گويد ساواكى است؟ هيچ كس، كى مى‏گويد كه الزام دارد به اين كار؟ اگر امروز يك خطائى از يك نفر معمم صادر بشود و سايرين جلويش را نگيرند و اعتراض نكنند، جنگ لازم نيست، اعتراض، گفتن، نهى از منكر. در خارج آنهائى كه دشمن شماها هستند منعكس مى‏كنند كه جمهورى اسلامى با رژيم شاهنشاهى هيچ فرقى ندارد فقط يك اسمى تغيير كرده و الا واقع همان واقع است، دليلش هم اينست كه اين پاسدارها ببينيد مثل ساواكى عمل مى‏كنند، اين كميته‏ها ببينيد مثل مثلاً چه عمل مى‏كنند، اين دادگاه‏ها را ببينيد مثل همان دادگاه‏هاى طاغوتى است و هكذا و هكذا. آنكه امروز نگرانى دارد، آنكه امروز مصيبت است براى ما اين است كه مكتبمان يعنى اسلاممان در معرض اين است كه دنيا به آن پشت بكنند و با اعمال ما دفنش كنند، فكرى براى اين بايد كرد. تا ما خودمان را اصلاح نكنيم نمى‏توانيم بگوئيم كه ما يك اشخاصى هستيم كه براى خدا داريم كار مى‏كنيم، مى‏خواهيم اصلاح كنيم مردم را. تا آقا خودشان صالح نباشند نمى‏توانند دعوت به صلاح بكنند. كسى كه خودش خداى نخواسته پايش را كج مى‏گذارد اگر به مردم بگويد پايت را راست بگذار مسخره‏اش مى‏كنند، مى‏گويند اگر پا راست گذاشتن صحيح بود خودت بگذار. اگر شما كه پاسداريد و مدعى هستيد كه ما براى پاسدارى خدمت مى‏كنيم به اسلام مى‏خواهيم خدمت كنيم، اگر خداى نخواسته همانطور كه در رژيم سابق گاهى مى‏ريختند منزل يك كسى و اثاثش را مى‏بردند، زن و بچه‏اش را به زحمت مى‏انداختند، اگر حالا هم از يكى از شما خداى‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 47

نخواسته يك همچو چيزى صادر بشود و ديگران جلويش را نگيرند و تربيتش نكنند، نهى‏اش نكنند، اين حربه را دست دشمن ما مى‏دهد و مى‏گويد پاسداران اينجورى‏اند. نمى‏گويد آن يك آدم اينجورى است، نمى‏گويند اين يك روحانى ملبس به اين لباس اينطورى است، مى‏گويند آخوندها اينطورند و پاسدارها اينطورند. اين خطر را چه جور بايد رفع كرد؟ ما الان مواجهيم با اين.

امر به معروف و نهى از منكر، تكليف همگانى امت است‏

الان مكلفيم ما، مسووليم همه مان مسووليم، نه مسؤول براى كار خودمان مسؤول كارهاى ديگران هم هستيم كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته همه بايد نسبت به همه رعايت بكنند، همه بايد نسبت به ديگران، مسؤوليت من هم گردن شماست، شما هم گردن من است. اگر من پايم را كج گذاشتم شما مسووليد اگر نگوئيد چرا پايت را كج گذاشتى، همه روحانيون بايد به او هجوم كنند كه چرا بر خلاف موازين؟ ساير مردم هم بايد بكنند و نهى از منكر اختصاص به روحانى ندارد، مال همه است، امت بايد نهى از منكر بكند، امر به معروف بكند. اگر ما ملت كه الان مدعى هستيم كه رژيم ما اسلام است، حكومت، حكومت عدل است و امثال ذالك و به دنيا هم اعلام كرديم و دنيا هم شناخته مملكت ما را به اسم جمهورى اسلامى، ممالك ديگر شناختند اكثرا و الان ما را يك رژيم اسلامى مى‏دانند، اگر چنانچه ما محتواى اين رژيممان اسلامى نباشد و كارهائى كه مى‏كنيم منطبق نباشد با قوانين اسلام، سر يك قضاياى جزئيه‏اى با هم معارضه بكنيم، سر يك قضاياى جزئيه‏اى با هم دشمنى بكنيم، سر يك قضاياى جزئيه اى براى ديگران كارشكنى بكنيم كه همه اينها مخالف با قواعد اسلام است، اگر يك همچو چيزى بشود و دنيا بگويد كه اسلام هم همين است، همين رژيم است، ديگر همه سر يك كرباس هستيد. اين قضيه اين نيست كه ما در يك جنگى شكست خورديم، سيدالشهدا سلام‏الله عليه از يزيد شكست خورد همه را كشتند لكن همچو شكستى به رژيم معاويه داد كه تا ابد دفن‏شان كرد. ما اگر كشته مى‏شديم در اين نهضت شايد ما هم دفن مى‏كرديم رژيم را، اما حالا كه ما پيروز شديم و رسيديم به اين مرتبه، اگر اختلافات بين خودمان حالا شروع بشود، اگر نزاع‏هاى شخصى بين خودمان حالا شروع بشود، اگر سر يك كارهائى جزئى با هم اختلاف بكنيم، اگر خداى نخواسته پاسدارى برود منزل مردم و تعدى بكند، اگر دادگاهى رأى بر خلاف اسلام بدهد، اگر كميته‏اى بر خلاف موازين اسلامى عمل بكند، اين ديگر پاى اين حساب نمى‏شود كه در رژيم طاغوتى دارد اين كارها مى‏شود. در رژيم اسلامى دارد اين كار مى‏شود، در حكومت اسلامى دارد اين كار مى‏شود، اين پاى اسلام حساب مى‏شود، دشمن‏هاى ما اين را پاى اسلام حساب مى‏كنند. يكدفعه مى‏بينيم كه در همه روزنامه‏هاى خارج صريحا نوشتند به اينكه اينها همان است فرقى ندارد. اينجا هم كه جرات نمى‏كنند به طور صحيح بنويسند، به طور كنايه مى‏نويسند. الان خوف از اين دشمن‏ها بيشتر از خوف محمدرضا بود، محمدرضا جنگ بود و نزاع بود و زد و خورد بود و بحمدالله زديد و بيرونش كرديد. حالا كه جنگ نيست، الان جنگ قلم است، الان‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 48

جنگ اعصاب است، آن جنگ نيست كه آسان است. الان يك همچو جنگى هست كه در خارج و داخل قلم‏ها را برداشته‏اند و مى‏خواهند بر ضد اسلام چيزى بنويسند، نه برضد من و شما و زيد و بكر، بر ضد اسلام. اينها از اسلام مى‏ترسند، از من و تو نمى‏ترسند اينها از اسلام مى‏ترسند. اسلام بود كه جوانهاى ما را غلبه داد بر توپ و تانك و همه چيزها، بر همه قدرت‏ها ملت ما را غلبه داد. اگر اين پاسبان‏هاى ما بعد از اين غلبه يك كارى بكنند كه اسباب شكست اسلام بشود، اين مسؤوليت غير مسؤوليت آدمكشى است، غير مسؤوليت گناه‏هاست، اين يك گناهى است كه قابل بخشيدن نيست. اگر ما اسلام را آنطورى كه هست بر خلاف آنطورى كه هست نمايش بدهيم به خارج،عرضه كنيم به خارج، اين شكست اسلام است، نه يك معصيت، قضيه معصيت نيست. اين آنى است كه انبيا سرش كشته شدند، آنى است كه اوليا سرش كشته شدند. دين حق دينى است كه اوليا و انبيا كشته شدند سرش! اگر كسى يكى از انبيا را بكشد، يا اسلام را كارى بكند، اين گناهش بالاتر از او هست. انبيابراى اسلام كشته شدند، اين از نبى كشتن بالاتر است، اين از سيدالشهدا كشتن بدتر است. سيدالشهدا براى اسلام خودش را به كشتن داد، همان اسلامى كه حالا دست ما افتاده و مع‏الاسف بعضى از ما بازى مى‏كنند با او.

رعايت حدود الهى و پرهيز از اختلاف به منظور حفظ اسلام‏

بايد اصلاح كنيد خودتان را، مسئوليت زياد است آقا، خيال نكنيد كه مسؤول نيستيم، من مسئول نيستم، او مسئول نيست. من عمامه‏اى مسئولم، شماى غير عمامه‏اى هم مسئوليد، بازارى مسئول است، دانشگاهى مسئول است. همه مسئول هستيم، همه مراقب اين باشيم كه اين مكتب محفوظ باشد. دشمن‏ها الان دنبال اين هستند كه مكتب ما را به تباهى بكشند براى اينكه آنى كه از آن مى‏ترسند اين است. دشمن‏هاى ما از من و شما نمى‏ترسند. از مكتب ما مى‏ترسند. آنها - شكسته خورده‏اى - كه خودشان را شكست خورده مى‏دانند، شكت خورده از من و شما نمى‏دانند، شكست خورده از ايمان شما مى‏دانند. آنها فهميدند، لمس كردند كه يك دسته‏اى با هيچ با قدرت الله اكبر بر آنها غلبه كردند. اينها اين قدرت را مى‏خواهند از شما بگيرند و شما حفظش كنيد، حفظش كنيد، حفظش به اين است كه من معمم و هر كس كه معمم هست، از حدود الهى يك كلمه، يك قدم برنداريد، شماى پاسدارهاى معظم (كه خداوند حفظتان كند) از حدود پاسدارى اسلام قدمى تجاوز نكنيد. آن طبقه بازارى و آن طبقه ادارى و آن دولت و آن ملت هم، همه در رژيم اسلامى الان واقع هستيم، همه در دولت اسلام الان هستيم، وظيفه دولت اسلامى را از دست ندهيد. اختلافات را در يك امورى كه نبايد هم در آن اختلاف كرد اين اختلافات را كنار بگذاريد همه. اين حزب بازى و نمى‏دانم گروه گروه كه صد گروه به حسب آنطورى كه در روزنامه‏ها بود، قريب صد گروه، در اين چند هفته صد گروه اظهار وجود كرده‏اند، يعنى صد گروه كارى دارند مى‏كنند كه اين انسجامى كه پيدا شد و رمز قدرت شما بود به هم بزنند. صد گروه دشمن داريد شما منتها يك عده مى‏فهمند و شايد اكثرا توجه ندارند.

اين گروه گروه شدن همين طورى نيست كه خيال بكنيد كه من باب اتفاق اظهار وجود مى‏كنند،

صحيفه نور ج 8 صفحه 49

هر روز در روزنامه‏ها مى‏خوانيد كه گروه كذا هم اظهار وجود كرد، بسيارشان به اسم اسلام است و خيلى‏شان هم غير اسلامى، هم آن كه به اسم اسلام است حالا اشتباه دارد مى‏كند، هم آن كه به اسم غير اسلام است اشتباه مى‏كند. همه بايد تحت لواى لااله الا الله باشيم، همه يكى باشيم انشاءالله.

توصيه به حسن استفاده از نعمت آزادى‏

خطر بزرگ است، مسئوليت بزرگ، مسئوليت من و آقايان زيادتر از شماست، مسؤوليت شما هم بزرگ است. از تحت اين مسئوليت بايد صحيح بيرون بيائيم. اصلاً امتحان است، خداوند يك نعمت بزرگى به شما داده است و الان تحت امتحان هستيد. نعمت آزادى بالاترين نعمتى است كه بشر دارد، شما فاقد بوديد اين نعمت را نمى‏توانستيد يك كلمه حرف بزنيد، نمى‏توانستيد اينجا با هم مجتمع بشويد. امكان داشت براى شما؟ قبلاً امكان داشت كه ماها بنشينيم با هم صحبت كنيم؟ نمى‏گذاشتند كسى از اين در داخل بشود، اگر يك وقتى قاچاقچى داخل مى‏شديد وقتى بيرون مى‏رفتيد توى سازمان امنيت بايد برويد.

خدا به شما نعمت آزادى را داده و شما را در امتحان اين آزادى قرار داده كه ببيند كه شما با اين آزادى چه مى‏كنيد. آيا اين نعمت خدا را كفران مى‏كنيد و با آزادى خودتان مردم را رنج مى‏دهيد يا اين نعمت را تشكر از آن مى‏كنيد و اين آزادى را حسن استفاده از آن مى‏كنيد. اين چيزى است كه من خودم را موظف مى‏دانم در اين زمان هر گروهى كه مى‏آيند همين مسائل را بگويم، براى اينكه درد اين است. درد اين است كه الان اختلافات زياد، گروه گروه‏ها زياد، آنها دارند باهم مجتمع مى‏شوند ماها داريم از هم متفرق مى‏شويم. بايد همه بيدار بشويم، همه توجه بكنيم، همه اصلاح كنيم خودمان را كه خداى نخواسته تخلف نكنيم و همه توجه كنيم به اينكه اگر يكى تخلف كرد جلويش را بگيريم، نه به داد و دعوا، گفتن با ملايمت. اگر يك كسى يك كار خلافى كرد و صد نفر آدم با ملايمت سلام كرد، تعارف كرد، بگويد آن كار خوب نبوده، تأثير مى‏كند در انسان و نمى‏تواند تخلف بكند.

خداوند انشاءالله شما پاسدارها رابراى اسلام حفظ كند و شما آذربايجانى‏ها را كه هميشه عزت اسلام بوديد باز هم عزت اسلام قرار بدهد و همه ما را موفق كند به خدمت به اسلام و به مسلمين و به ساير كشورهائى كه مستضعف هستند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:01 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 50

تاريخ: 16/4/58

بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان اهواز

بايد از طريق عمل محتواى اسلام را متحقق سازيم‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من اميدوارم كه حالا كه مملكت‏مان يك مملكت اسلامى است و جمهورى اسلامى الان حكومت ماست و رژيم طاغوتى از بين رفته است و دست خيانتكارها و ظلمه كوتاه شده است، ما همه و شما دانشجوهاى محترم و اين داشنجويان، خواهران ما همه كوشا باشيم به اينكه اينطورى كه بايد و آنطورى كه لازم است در جمهورى اسلام ما عمل كنيم. همچو نباشد كه فقط لفظ باشد كه ما جمهورى اسلامى هستيم لكن نه دانشگاه‏هايمان، نه دانشسراهايمان و نه دادگاه‏هايمان و نه پاسدارهايمان و نه كميته‏هايمان هيچ كدام آن معنايى كه بايد در اسلام باشد در آنها نباشد. اگر خدا نخواسته اينطور باشد كه فقط يك رأى به جمهورى اسلامى داديم و ديگر فكر اين نباشيم كه اين جمهورى اسلامى بايد همه چيزش اسلامى باشد، نه اينكه لفظ جمهورى اسلامى و محتوا غير اسلامى، و اين بسته به عمل همه هست خصوصاً قشر دانشجو و قشر اساتيد دانشگاه، استادهاى دانشسراها و آنهائى كه جوانند و در صدد تعلم و دانش هستند و دانشجو هستند و مى‏خواهند بعدها براى كشور خودشان مفيد واقع بشوند.

اهميت تزكيه و تربيت همراه با تحصيل‏

بسيار اشخاص هستند كه دانشمندند، خيلى هم دانشمندند لكن چون تربيت اسلامى ندارند وجودشان گاهى ضرر مى‏زند به كشور و ضرر مى‏زند به اسلام، اين فرقى نيست مابين اينكه دانش، دانش علوم قديمه باشد يا دانش علوم جديده، چه در جانب علماء اسلام و روحانيون و چه در جانب شما دانشجوها و دانشگاهى‏ها و ساير طبقاتى كه در صدد تعليم و تعلم هستند، اگر چنانچه فقط دنبال ياد گرفتن باشيد، حالا اين ياد گرفتن همراه با يك تربيت صحيح و تزكيه نفس و درست راه رفتن نباشد، يك انبارى از معلومات يا به قول سعدى كه به تعبيرى ديگر، قرآن هم همان تعبير مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملواها كمثل الحمار يحمل اسفاراً كسى كه ياد مى‏گيرد لكن ياد گرفتنش همان ياد گرفتن است و به كار نمى‏بندد آن يادگرفتن‏ها را، تربيت، تربيت انسانى نيست، در تعبير قرآن كريم اين است كه مثل يك حيوانى، الاغى مى‏ماند كه به پشتش كتاب بار باشد. اين كتاب فرق نمى‏كند كه‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 51

پشت يك كسى باشد يا خير، در مغز و در فكرش باشد، بلكه آن كه در مغز و كتاب هست، تعليمات هست لكن مربا به تربيت انسانى نيست اين ضرر دارد براى جامعه، چه در جانب ما باشد و چه در جانب شما باشد هيچ فرقى نيست، چه علوم اسلامى و فلسفه اعلا باشد و چه علوم طبيعى و امور مربوط به طبيعت باشد. اگر همراه با تعليم، تربيت نباشد، همراه با تعلم تربيت نباشد، تربيت انسانى نباشد يك حيوانى هست كه انبارى از معلومات دارد. اكثر اين دين‏هائى كه باطل بوده و درست شده است، به وسيله اهل علم درست شده است، غير اهل علم دين‏سازى نكرده اهل علم دين‏سازى كرده و بسيار از اين خيانت‏هايى كه به كشور ما شده است از همين درس خوانده‏هاست. اين درس‏خوانده‏ها هستند كه كمك كردند به دستگاه و دكترها و نمى‏دانم كذا و اينها كمك كردند به دستگاه و پنجاه سال مملكت ما را به باد فنا دادند.

اگر دانشگاه‏ها درست نشود و مدرسه‏هاى ما هم درست نشود اميد اينكه يك جمهورى اسلامى ما پيدا بكنيم نداريم. اگر اين دو قشر تربيت شدند به طورى كه اسلام مى‏خواهد، تربيت انسانى شدند، هم مملكت ما مصون مى‏شود از تصرف شياطين و روى چرخ خودش گردش مى‏كند بدون وابستگى به خارج و بدون خيانت‏هاى داخلى و هم ترقيات حاصل مى‏شود براى شما. مهم در دانشجويى و در دانشيارى و در استادى و در شاگردى و در تربيت، در علم اين است كه يك تربيت صحيح همراه علم باشد، عالم تربيت شده به تربيت انسانى، كه همان تربيت اسلامى است. كوشش كنيد كه هر قدمى كه براى علم بر مى‏داريد، براى عمل ظاهرى و براى اعمال باطنى، ايجاد تقوا در خودتان، ايجاداستقامت، امانت در خودتان بكنيد كه وقتى از دانشگاه انشاءالله بيرون مى‏آييد يك انسانى باشيد كه هم معلومات داشته باشيد و هم امانتدار باشيد. براى معلوماتتان، هم امانتدار باشيد و هم تزكيه نفس كرده باشيد، نفس خودتان را مهار كرده باشيد. نفس انسان سركش است و سركشى آن انسان رابه زمين مى‏زند. همانطورى كه انسان اگر سوار يك اسب سركش باشد و مهار نداشته باشد اين اسب سركش انسان را به هلاكت مى‏رساند، نفس انسان بدتر از هر سركشى است. سركشى نفس، انسان را به هلاكت مى‏رساند. هر قدمى كه براى تعليم و تعلم بر مى‏داريد همراه آن قدم، قدم باشد براى مهار كردن نفستان كه از اين سركشى كه دارد و آزادى كه براى خودش فرض مى‏كند كه هيچ مهارى در كار نباشد خودتان مهار كنيد نفس خودتان را. اگر يك همچو تعليم و تربيتى در يك كشورى باشد اين كشور مى‏تواند مستقل باشد، مى‏تواند آزاد باشد، اقتصادش را مى‏تواند تأمين كند، مى‏تواند فرهنگش را درست كند و مى‏تواند همه چيزش را اصلاح كند يك همچو كشورى ديگر حكومتش نمى‏تواند معوج بشود، ارتشش نمى‏تواند زورگو باشد، ژاندارمرى‏اش نمى‏تواند تعدى بكند، شهربانى‏اش نمى‏تواند خلاف بكند. عمده اين است كه از دانشگاه‏ها، چه دانشگاه‏هاى علوم جديد باشد و چه دانشگاه‏هاى علوم قديمه باشد، كه مقدرات يك مملكت دست اين دو قشر است، از اينها انسان بيرون بيايد، نه چهارپايى و بر دوشش كتابى چند، اينطور نباشد كه تعلم باشد، دنبال دقايق علوم، شما در طرف علوم طبيعى و اين طايفه هم در طرف علوم فقهى و الهى، دقايق علوم را بررسى كنيد لكن از آن جهالاتى كه در نفس است‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 52

و از آن سركش‏هايى كه در نفس است غفلت بكنيد. اگر غفلت بكنيد هر قدمى كه در علم برداريد از انسانيت دور شده‏ايد، هى دورتر. انسانيت يك راه مستقيمى است، يك راه مستقيم كه اگر از اين طرف كسى برود معوج است و بر خلاف انسانيت است و اگر از آن طرف هم برود بر خلاف است و آن كسى كه اعوجاج پيدا كرد و راه مستقيم نرفت، هر چه پيش برود دور مى‏شود از راه انسانيت. مثل اين مى‏ماند كه يك خط مستقيم بكشيد، دو خط اينطور، هر چه اين خط جلوتر بروند، از خط مستقيم دورتر مى‏شود. هر چه درس بخوانيد و بخوانيم، اگر چنانچه به راه مستقيم نباشيم و مهار نكنيم معلومات خودمان را و مهار نكنيم نفس خودمان را و در اين راه مستقيم نكشيم نفس را، هر چه معلومات زيادتر بشود، از انسانيت، انسان دورتر مى‏شود و مشكلتر مى‏شود انسان خودش را برگرداند. شما كه الان جوان هستيد و قواى جوانى را الحمدلله داريد و مبتلاى به سستى پيرى نشديد زود مى‏توانيد خودتان را اصلاح كنيد. خيال نكنيد كه بگذاريم آخر عمر، آنوقت توبه كنيم. آخر عمر توبه ممكن نيست براى آدم، اگر از اول عمر دنبال قضيه نباشد، خودش، خودش را نسازد، آخر عمر ديگرنمى‏تواند، قواى شيطانى در انسان ريشه كرده و قوى شده و قوه خود آدم ضعيف شده و اراده‏اش ضعيف شده و كارى از او نمى‏آيد. جوان‏ها قدر جوانى‏شان را بدانند كه صرف كنند در علم و در تقوا و در سازندگى خودشان كه اشخاص امين صالح بشوند كه مملكت با اشخاص امين صالح مى‏تواند مستقل باشد. همه اين پيوستگى‏هايى كه ما به خارج پيدا كرديم، دنبال اين بود كه ما رجال صالح نداشتيم، آنوقت اگر رجال صالحى بودند، كنار بوند، كنار گذاشته بودند، آنهايى كه در ميدان بودند آنها رجال صالح نبودند، دانشمند هم بودند اما رجال صالح نبودند، به درد مملكت نمى‏خوردند و آنها بودند كه ما را پيوسته به خارج كردند و سال‏هاى طولانى مملكت ما در حلقوم خارجى منافعش فرو رفت و به ما آن كردند كه الان مى‏بينيد كه هيچ نداريم. شماها ذخائر اين مملكت هستيد، جوانيد، دانشجو هستيد، ذخيره اين مملكت هستيد طورى بكنيد كه اين ذخيره‏ها براى مملكت مفيد واقع بشود و خودتان رااصلاح بكنيد تا انشاءالله يك انسان‏هاى متعهد صحيح‏العمل امين، كشورتان دست خودتان و خودتان اداره‏اش بكنيد. آدم امين را هيچ كس نمى‏تواند معوجش كند، اشخاصى كه اعوجاج دارند اينها امانت ندارند، اينها صلاحيت ندارند.

خداوند انشاءالله همه شما را، هم خواهرها را و هم برادرها را كه همه ارجمند هستيد و ذخيره هستيد براى اين مملكت همه‏تان را حفظ كند و همه‏مان را به راه راست هدايت فرمايد.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:01 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 88

تاريخ: 18/4/58

بيانات امام خمينى در جمع راهپيمايان تهرانى‏

كوشش كنيد كه عملتان براى خدا و مقصدتان جلب رضاى او باشد

بسم الله الرحمن الرحيم‏

اگر اين راه را براى خدا مى‏رويد، اگر اين طريق را براى خدا طى مى‏كنيد، افسرده نباشيد از اينكه به شما اعتنا نمى‏شود، خداوند به شما عنايت دارد. كوشش كنيد كه راه براى خدا باشد، كوشش كنيد كه چشمتان را از مخلوق، از ما سواى خدا ببنديد، توجه‏تان به اين نباشد كه اگر خدمتى براى خدا مى‏كنيد، ديگران پيش شما بيايند تواضع كنند. شما جوان‏هائى هستيد كه در طول اين مدت زحمت كشيديد براى خدا رنج برديد، براى خدا عمل كرديد، حالا يك راه طولانى را براى خدا طى كرديد و آمديد اينجا با ما صحبت كنيد، و درد دل كنيد. كارى كه براى خداست خدا توجه مى‏كند و اگر براى خدا نباشد، همه عالم هم توجه كنند چيزى نيست.

رفع آشفتگى‏ها و گرفتارى‏هاى حاصل از افساد رژيم منحوس با روحيه‏اى قوى‏

من هم مى‏دانم كه الان مشكلات زياد است. توطئه زياد است، تفرق‏ها زياد است و گرفتارى همه قشرهاى ملت زياد، لكن شما هم مى‏دانيد كه چه مشكلاتى را براى اين مملكت اينها بار آورده‏اند و چه كارها كرده‏اند كه به اين زودى‏ها نمى‏شود درستش كرد. اين فسادى كه پنجاه سال اينها دامن به آن زده‏اند، اين جوان‏هاى ما كه پنجاه سال است تربيت فاسد كرده‏اند، مراكز فحشا برايشان درست كرده‏اند، همه جا را مركز فحشا قرار داده‏اند، سينماها كه بايد مركز تربيت جوان‏هاى ما باشد، مركز فساد و مركز فساد اخلاق بود، مدرسه‏ها كه بايد مركز سازندگى باشد، نگذاشتند به آنطور باشد، جوان‏ها كه بايد ذخيره اين ملت باشند و مقررات اين مملكت را به دست بگيرند، نگذاشتند يك تربيت صحيح بشود كه اينها بتوانند يك همچو كارى را بكنند. الان شما بعد از انقلاب هستيد، يعنى در حال انقلاب، باز بعد از انقلاب نيست الان شما در حال انقلاب هستيد در همه جاى دنيا حال انقلاب و بعد از انقلاب آشفتگى است. و بحمدالله ايران نه حال انقلابش آنطور آشفتگى بود نه بعد از انقلاب. شما اگر انقلاب‏هاى بزرگ دنيا را ملاحظه كنيد، فسادهائى كه در آن انقلاب‏ها بوده است، قتل عام‏هائى كه بوده‏است، گرفتارى‏هائى كه بعد از انقلاب بوده است، طرف مقايسه نيست با اينجا. نكته‏اش اين است كه اين انقلاب، انقلاب اسلامى بود، انقلاب اسلامى آن مفسده‏هائى كه در ساير انقلابات هست كم است

صحيفه نور ج 8 صفحه 89

مشكلات زياد است اما ما نبايد روحيه خود را ببازيم لكن همه مى‏دانيم، شما مى‏دانيد، ما ميدانيم، دولت مى‏داند، ملت مى‏داند كه الان آشفتگى زياد است و گرفتارى هم زياد و دست‏هاى خبيثى هم هستند كه در كارند كه در توطئه هستند و مى‏خواهند نگذارند اين نهضت ما به ثمر نهائى برسد. ما الان يك مسائل بزرگ ديگر داريم كه آن مسائل بايد حل بشود، بايد به آن برسيم تا يك دولت مستقرى، يك مجلسى، يك رئيس جمهورى، يك قانون اساسى داشته باشيم و بعد از اينكه اينها شد، آنوقت باز اول اين است كه سازندگى بشود،نه اينكه دولت نخواهد بشود، اينها شب و روز مشغولند ،لكن آشفتگى زياد است. من كه اينجا هستم شب و روز تقريبا مواجهم با اين مشكلات. مشكلات مال شما تنها نيست، از هر جاى ايران كه‏آيند، مشكلات زياد دارند و اتفاقا هر گروهى كه مى‏آيند، مى‏گويند مشكلات ما از همه جا بيشتر است، خرابى ما از همه جا بيشتر است، از بختيارى‏ها مى‏آيند همين را مى‏گويند،از اهواز مى‏آيند همين راگويند، از هر جا مى‏آيند همين مسائل مطرح است و ما هم نبايد روحيه خودمان را از دست بدهيم براى اين مشكلات.

پيشبرد نهضت بسته به ايمان راسخ و حفظ روحيه الهى است‏

با روحيه قوى شما جوان‏ها وبا توجه‏هاى خدا اين مشكل بزرگى كه عبارت از اين رژيم فاسد بود آن را برانداختيد و از بين برديد،اين روحيه را حفظ كنيد،اين روحيه قوى را حفظ كنيد، خدا با شماست. وقتى خدا با كسى باشد كارها درست شود. البته پشت سر هر انقلابى مشكلات زياد هست لكن آنهائى كه اعتقاد به‏اين انقلاب دارند، ايمان به اين نهضت دارند،اين روحيه قوى‏اى كه با آن روحيه قوى و آن ايمان راسخ و آن توجه به خداى تبارك و تعالى شما را پيش برد، مادامى كه‏اين روحيه محفوظ باشد، شما پيش مى‏رويد. حالا گاهى كندى دارد، گاهى تندى دارد، گرفتارى دارد، راه حق گرفتارى دارد، هر راه حقى مشكلات دارد، شياطين نشسته‏اند سر راه حق كه مردم را منحرف كنند، مال حالا نيست، زمان پيغمبر هم همين طور بوده، مشكلات پيغمبر از مشكلات ماها زيادتر بوده است، مشكلات اميرالمومنين سلام الله عليه از مشكلات ما بيشتر بوده ،گرفتارى آنها از گرفتارى ما بيشتر بوده، آنها از دوستانشان مخالفت‏ديدند،اين دسته‏اى كه قيام كردند در صفين در مقابل حضرت امير و ايستادند و شمشير كشيدند به روى حضرت، اينها از دوستان حضرت بودند، مخلصين حضرت بودند. گرفتارى حضرت از مخلصينش شايد بيشتر بود از سايرين. امام حسن سلام الله عليه آنقدر گرفتارى كه از اين دوستان و اصحابش داشت از ديگران نداشت. اصحابى كه توجه نداشتند كه امام زمانشان روى چه نقشه دارد عمل كند با خيال كوچكشان با افكار ناقصشان در مقابلش مى‏ايستادند و غارتش كردند، اذيتش كردند و عرض مى‏كنم كه شكستش دادند، معاهده با دشمنش كردند و هزار جور بساط درست كردند. گمان نكنيد كه اين مشكلات براى من و شماست، هر چه مشكلات زيادتر باشد، اجرش زيادتر است، الهيتش زيادتر است. اگر آدم در حال خيلى وسعت، در حال خيلى تفريح و تفرح، گرايش به اسلام كند، اينكه چيزى نيست، خوب همه وقتى كه وقت نتيجه

صحيفه نور ج 8 صفحه 90

بردن است حاضرند. آن روزى كه براى اسلام زحمت پيش مى آيد، آن روزى كه زحمت و مرارت دارد، آن روزى كه خون دارد، آن روزى كه رنج دارد،آن روزى كه باسر نيزه آدم مقابل است، آن روزى كه با توپ و تانك مقابله مى‏كند، آن روز، روزى است كه مرد از غير مرد تميز داده مى‏شود، مسلمان از غير مسلمان. آن روز، روزى است كه روز اجراست، روزى است كه خداوند توجهش را به اين ملت كرد.

تحول روحى و حصول پيروزى در اثر عنايات مقلب القلوب‏

آن رمزى كه شما را پيروز كرد كه ايمان به خدا، توجه به خدا بود (كه من در قيافه شما دارم مى بينم) اين را حفظش كنيد، گله نكنيد از ديگران. شما براى خدا داريد مى كنيد، هر چه توانستيد، اينهائى كه مبتلا هستند،اينها را نجات بدهيد. هر چه‏نتوانستيد، عذر داريد پيش خدا. هر چه ما توانستيم، آنهائى كه افتاده‏اند بايد دستشان را بگيريم. آنهائى كه مبتلاى به اين مخدرات هستند، اينها برادران ما هستند و ما بايد اينها را نجات بدهيم و با چشم پدرى، برادرى به اينها نگاه كنيم، اينها را هدايت كنيم، نجات بدهيم، كوشش كنيم براى نجات اين جمعيت نجات اين ملت. شما با اين عزم راسخ، با اين قوه ايمان پياده آمده‏ايد، خواهرها بالاتر پياده آمده‏اند و من خجلم ازاين عواطف، من خجالت مى‏كشم كه خودم اينجا نشسته‏ام و دوستانم اينطور بيابانگردى مى‏كنند. من دعاگوى شما هستم. خداوند انشاء الله شما را حفظ كند. شما ذخيره‏اسلام هستيد، شما جوان‏هائى هستيد كه ذخائر اين ملت هستيد اين عواطف شما را پيروز كرد، اين تحول روحى، اين تحولى كه در جوان‏هاى ما پيدا شد، اين دست خدا بود، بشر نمى‏تواند در ارواح مردم اينطور موثر باشد. آن خداست كه مقلب القلوب است، قلب‏ها دست اوست، متحول مى‏كند، قلب ضعيف را قوى مى‏كند، آن قلبى كه از يك پاسبان مى‏ترسيد، حالا مقابل توپ و تانك مى‏رود، استقبال مى‏كند از مردن، از شهادت، اين كار خدا بود، خدا را در اين امور بايد ديد، اعتمادتان به خدا باشد خلق از شما پذيرفتند يا نپذيرفتند چيزى نيست كوشش‏تان همين باشد كه برادرهاى خودتان را نجات بدهيد، ملت خودتان را نجات بدهيد، كوشش اين باشد كه اسلام را ما بتوانيم در اين مملكت، آنطورى كه اسلام است، آنطورى كه خداى تبارك و تعالى مقرر فرموده است، آنطور ما بتوانيم در ايران پياده كنيم. راه طولانى است و قوى باشيد،قدرتمند باشيد، اراده تان‏قوى باشد. انشاءالله كه اين چهره‏نورانى ذخيره براى اسلام باشد و متصل بشود اين زمان به زمان ظهور مهدى سلام الله عليه.

والسلام عليكم ورحمةالله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:01 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 94

تاريخ: 19/4/58

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از نمايندگان كشورهاى اسلامى‏

ايمان به اسلام و روحيه شهادت طلبى رمز پيروزى مسلمين در صدر اسلام‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من ابتدائا تشكر مى‏كنم از اينكه آقايان آمدند اينجا و از شعب آنها هم تشكر مى‏كنم. و بعد ما بايد ببينيم كه چه شد كه اسلام در صدر اول با يك جمعيت كمى و با يك دست خالى كه هيچ ساز و برگ جنگى نداشتند قريب نيم قرن گذشت و معموره را فتح كردند، و چه شد كه مسلمين بعدها با اينكه جمعيت‏هايشان خيلى زياد و ساز و برگ جنگى هم دارند و از حيث ذخاير هم غنى هستند و معذلك همه چيزشان را از دست داده‏اند. اين چه شد كه آنها آنطور و ما اينطور. علت اين است كه در صدر اسلام افرادى كه بارسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بيعت كرده‏اند و بودند، اينها افراد كمى بوده‏اند لكن متعهد به مسلك خودشان و معتقد به اسلام و براى آنها طرح نبود اينكه زندگى بكنند ولو با هر ذلت و زحمت، اينها شهادت را براى خودشان سعادت دانستند و اين روحيه كه در آنها بود آنها را غلبه داد بر روم و ايران دو امپراطورى بسيار بزرگ، كه آن دو امپراطورى روم و ايران هر دو قويتر از حالاى اين دو معموره است و بعدها مسلمين كم كم آن قدرت ايمان را از دست دادند و وارد شدند در شوون دنيا و دلبستگى به همين ماديات و آنهائى هم كه مى‏نشستند و صحبت مى‏كردند و حالا هم كه ما اجتماع مى‏كنيم و صحبت مى‏كنيم، بحث‏هاى عددى است، يك بحث‏هائى نيست كه سازنده باشد. در اين ممالك اسلامى كه ممالك بسيار وسيعى هستند و قدرت‏هائى هم دارند وقتى كه انسان ملاحظه مى‏كند، مى‏بيند كه مسئله شعر و خطابه و فلسفه و آنهائى كه ديگر خيلى چيز هستند، عرفان و امثال اينها مطرح است و آن چيزى كه در صدر اسلام رمز پيروزى بود مطرح نمى‏شود.اگر آنكه در صدر اسلام در اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و لشكر اسلام بود، عشر او در اين مملكت اسلامى بود، قدرتى بودند كه از تمام ابرقدرت‏ها مقدم بودند لكن بكلى آن روحيه ايمان را از دست دادند و آن كه خيلى مؤمن بود آن بود كه به مسجد برود و از مسجد برگردد منزل و دعا بخواند، ديگر آن جهاتى كه در صدر اسلام مطرح بود اصلاً در بين ممالك اسلامى مطرح نيست، الان هم مطرح نيست. الان هم وقتى كه مجالسى كه تهيه مى‏شود براى اينكه ببينند بايد چه بكنيم، از حدود نطق (و هر كه بهتر نطق بكند) معلوم نيست بيشتر باشد، همچو نيست كه واقعاً رسيدگى بكنند به اينكه چرا ما عقب افتاده هستيم و چرا و چه چيز ممكن است كه ما را از اين عقب افتادگى نجات بدهد، طرح بكنيم و دنبالش

صحيفه نور ج 8 صفحه 95

برويم، عمل بكنيم. نه در هر سالى، هر چند سال يك جلسه‏اى درست بكنيم و هر كس هم از هر جا بيايد يك مقدارى خطابه و شعر و يك مقدار هم از مسائل اسلامى و احتياجات مسلمين و بعد هم كه از آن مجلس خارج شدند ديگر اصلش همه چيزها مغفول عنه بمانند. بايد بگوئيم كه دشمن‏هاى اسلام، ممالكى كه به اسلام سلطه پيدا كردند و به مسلمين، آنها مرد عمل بودند، نه حرف، و مسلمين در اين بعد از صدر اول مرد حرف بودند، نه عمل. خيلى خوب شعر مى‏گفتند، خيلى خوب خطابه مى خواندند وقتى هم مطرح مشكلات مى‏شد، خيلى هم خوب طرح مى‏كردند امااز حدود گفتار خارج نمى‏شد، به عمل نمى‏رسيد. اگر از حدود گفتار خارج مى‏شد نمى‏تواند انسان باورش بيايد كه بيشتر از صد ميليون عرب در مقابل اسرائيل آنطور زبون باشند و انسان نمى‏تواند باور كند كه با داشتن همه چيز، و احتياج غرب در بسيارى از امور به ممالك اسلامى، اينها همه تحت سلطه آنها باشند با داشتن جمعيت‏هاى زياد و ذخاير زياد. اين نيست جز اينكه آن روحيه‏اى كه در صدر اسلام بود و منشاء غلبه شد، آن روحيه را ما از دست داديم. دليل بر اينكه يك همچو روحيه‏اى مى‏تواند غلبه كند بر مشكلاتش، قصه ايران است. اگر در ايران هم مثل سابق، مثل سالهاى گذشته تمام مسائل بر مى‏گشت به اينكه مشكلات گفته بشود و هيچ عمل نشود، مصيبت‏ها را ذكر بكنند و بروند منزلشان بخوابند، اگر اينطور بود الان هم زير بار همان رژيم و همان گرفتارى‏ها بوديم لكن خداوند خواست كه اين ملت از حد حرف به حد عمل بيايد و آن روحيه‏اى كه در صدر اسلام بين مسلمين بود، تا حدودى در اين ملت پيدا شد و همان رمز پيروزى يك مشت فاقد همه چيز بر يك قدرتهاى شيطانى بزرگ، همان روحيه كه در صدر اسلام بود و مسلمين دنبال شهادت مى‏رفتند، جنگ مى‏رفتند و اگر از جنگ بر مى‏گشتند شايد پيش خودشان معلوم بودند، اين تا يك حدودى در ايران پيدا شد به طورى كه جوان‏هاى برومندى كه اول جوانى‏شان بود و هست چه در آنوقتى كه من نجف بودم و چه حالا كه ايران هستم و چه قبل از اين پيروزى و چه بعد، اينها از من مى‏خواهند كه دعا كنم شهيد بشوند و جدا دعا ميخواهند و بعضى‏ها تأسف مى‏خورند، اظهار تأسف مى‏كنند كه ما نشديم. اين روحيه تا در مسلمين پيدا نشود همينند كه هستند، مجلس‏ها اثرى ندارد، اجتماعات اثرى ندارد، كنفرانس دولت‏هاى مختلف و اجتماعاتشان اثرى ندارد، صحبت است. دل خوش كردن به اين چيزها موجب تنفر ما شده است و مى‏شود. مسلمين فكرى بكنند كه اين تحول در آنها حاصل بشود، تحول از خوف به شجاعت و تحول از توجه به دنيا به ايمان به خدا. منشاء همه پيروزى‏ها همين كلمه است، ما متحول بشويم به يك موجودى اسلامى انسانى با ايمانى كه خداوند تبارك و تعالى از ما خواسته است، والا شما تشريف مى‏آوريد اينجا با ما صحبت مى‏كنيد ما هم با شما صحبت مى‏كنيم دردها را گوئيم و درمانش هم گاهى گفته مى‏شود لكن شما كه ميرويد و ما كه اينجا هستيم هيچ ديگر در فكر اين نيستيم كه يك عملى انجام بگيرد.

منشاء مصائب و گرفتارى‏هاى مسلمين‏

اضافه بر همه اين مسائل قضيه دولت‏هاى اسلامى است كه مصيبت مسلمين بسيارش از

صحيفه نور ج 8 صفحه 96

دولت‏هاى اسلامى سرچشمه مى‏گيرد. دولت اسلامى كه بايد با هم همصدا باشند، همفكر باشند، همه از يك ديانت، صاحب يك كتاب، و همه هم مى‏بينند كه با اختلافاتى كه بينشان هست ديگران نتيجه مى‏گيرند، درد را مى‏دانند لكن دنبال دوا نمى‏روند، بلكه هر روز اختلافاتشان بيشتر مى‏شود و جدائى از هم بيشتر پيدا مى‏كنند و دولت‏هاى بزرگ هم حرفشان همين است كه ماها از هم جدا باشيم و با هم بلكه دشمن باشيم و اشتغال پيدا كنيم به حال هم و آنها استفاده كنند. بايد مسلمين فكر اساسى براى خودشان بكنند و دولت‏هاى اسلامى فكر اساسى بكنند. فكر اين نباشند كه چند روزى كه هستند مرفه باشند و داراى سلطه بر كشور خودشان، و اين درد تفرق را خودشان دوا كنند، والا هيچ علاجى ديگر نيست در كار و هيچ مجلس و هيچ كنفرانس و هيچ اجتماعى اثرى نخواهد گذاشت. من از خداى تبارك و تعالى خواستارم كه مسلمين را عموماً و دولت‏هاى اسلامى را خصوصاً بيدار كند و بر مشكلات خودشان غالب بشوند و اسلام آنطور كه هست در ممالك اسلامى تحقق پيدا بكند، آن‏طور كه در صدر اسلام بود.

(آنگاه يكى از نمايندگان سخنانى را به زبان عربى معروض داشت و امام در پاسخ وى فرمودند:)

بله يكى از مشكلات كه باز مسلمين، من گرفتارش هستم و مشكله دولت و ملت است، و دولت‏ها در آن قدرى كه ما اطلاع داريم و شما هم مطلع هستيد، دولت‏ها، دولت‏هائى هستند كه با ملتشان تفاهم ندارند، معامله دولت‏ها با ملت‏ها، معامله دشمن بادشمن است، ملت پشت مى‏كند بر دولت و دولت مى‏خواهد تحميل كند بر ملت از اين جهت ملت‏ها پشتوانه دولت‏ها نيستند بلكه معامله دشمن با دشمن مى‏كنند و اين موجب ضعف دولت‏هاست. ما ديديم كه اين پدر و پسر كه در ايران حكومت كردند، حكومت جابرانه، هم در زمان پدر همچو ملت پشت به او كرده بود كه وقتى متفقين آمدند و همه جهات مملكت ما در خطر بود، وقتى كه رضا شاه رفت مردم شادى كردند و شكست او را در جنگ با شادى تلقى كردند براى اينكه او را هم دشمن خودشان مى‏دانستند و محمدرضا وقتى كه با قدرت مردم بيرون رفت، مردم در روز رفتن او مثل عيد رفتار مى‏كردند و عيد گرفتند و اين يك مطلبى است كه در اكثر دولت‏هاى اسلامى (اگر نگويم در همه) هست كه دولت‏هاى اسلام ما با ملتشان هيچ تفاهم ندارند، معامله دشمن با دشمن است، ملت از آنها فرار مى‏كنند آنها مى‏خواهند به ملت تحميل كنند. و اين هم يكى از مشكلاتى است كه در ممالك ما هست و شايد حلش به اين زودى‏ها امكان نداشته باشد. ما الان كه يك دولتى داريم كه با مردم تفاهم دارد، الان تظاهرات مردم در خيابان‏ها له اوست در عين حالى كه خيلى نتوانستند تاكنون براى ملت كارى بكنند لكن ملت با او موافق است، با دولتشان موافقند، پشتيبان آن هستند يعنى يك دولت ملى است، يعنى دولتى است كه يك ملت پشت سرش هست، و اما اگر حساب بكنيد در ساير ممالك اكثراً (اگر همه نباشند) مسأله اينطور نيست، مردم با رضاى نفس از آنها پشتيبانى ندارند، آنها هم مصالح مردم را نمى‏خواهند مصالح خودشان رامى‏خواهند و تا اين مشكل هست باز ما به همين حال هستيم و باز من از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم كه اين مشكل حل بشود.

صحيفه نور ج 8 صفحه 97

دولت‏ها توجه بكنند به اينكه چه شد كه اين قدرت شيطانى از بين رفت و ملت ما غلبه كرد. اين براى اين بود كه ارتش او هم وقتى كه ملت را ديد يك طرف مى‏رود، پشت به او كرد، قواى خودش بر خود او پشت كرد چون كه ديدند كه ملت يك راهى دارد و آنها راه مخالف. از اين جهت اينها غلبه كردند و دولت‏ها اگر چنانچه با مردم تفاهم كنند و خدمتگزار مردم باشند، مردم پشتيبان آنها هستند و شكست براى آنها ديگر نيست لكن مع الاسف، هم دست‏هاى خارجى نمى‏گذارند و هم عدم رشد خودمان.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:02 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 61

تاريخ: 16/4/58

بيانات امام خمينى در جمع بانوان مكتب ولى عصر

نقش عظيم تعليم و تربيت در رشد معنوى انسان‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من اميدوارم كه همه خواهرها و برادرها و همه قشرهاى اين ملت و همه ما از خدمتگزاران به اسلام و ولى عصر سلام‏الله عليه باشيم.

ما در يك مملكتى هستيم كه مملكت ولى عصر است و وظيفه آنهائى كه در مملكت ولى عصر زندگى مى‏كنند، يك وظيفه سنگين است. نمى‏توانيم ما لفظا بگوئيم ما در زير پرچم ولى عصر سلام‏الله عليه هستيم و عملا توى آن مسير نباشيم، چنانچه نمى‏توانيم بگوئيم كه ما جمهورى اسلامى داريم و عملا آنطور نباشيم اسلامى نباشيم. شما كه به نام مقدس ولى امر يك گروه متشكلى تشكيل داده‏ايد و زحمت مى‏كشيد و خدمت مى‏كنيد و احكام اسلام را ترويج مى‏كنيد و تعليم و تربيت مى‏كنيد، تعليم بايد پهلويش تربيت باشد، تربيت صحيح، تربيت اسلامى. اگر تعليم تنها باشد بى‏تربيت، فايده ندارد بلكه گاهى مضر است، تربيت بى‏تعليم هم نمى‏شود، به نتيجه نمى‏رسد. اين دوتا بايد با هم باشند، توأم باشند، تعليم و تربيت. انسان يك موجودى است كه با تعليم و تربيت رشد مى‏كند. يك رشد نباتى و حيوانى انسان دارد كه با نباتات و با حيوانات شريك است، همه با هم، اين قافله حركت دارند مى‏كنند، انسان هم يكى از آنهاست، يك نباتى است اول و بعد يك حيوانى مثل ساير حيوانات است و تا سرحد حيوانيت با حيوانات شريك است چنانچه تا سرحد نبات با نباتات شريك است. يك موجودى است كه هم نبات است و هم حيوان و تا سرحد حيوانيت با همه حيوانات شركت دارد. و از آنجا راهش جلوتر مى‏رود. حيوانات با انسان شركت دارند در همين امور مادى، همان خوردن و خوابيدن و توليد مثل كردن، همه حيوانات همينند، انسان هم اگر همين باشد، حيوانى است مثل ساير حيوانات ولو اينكه خوراكش با او فرق داشته باشد، حيوانات هم بعضى‏شان با بعضى خوراكشان فرق دارد، يكى گوشتخوار است، يكى علفخوار است و انسان هم جزء آنهاست كه علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربيت و تعليم نداشته باشد توأم با هم، در همين حد حيوانيت باقى مى‏ماند و انسان از ساير حيوانات اگر آن تربيت و تعليم نباشد، بدتر است.

صحيفه نور ج 8 صفحه 62

شعاع آمال و آرزوها و شهوات انسان نامحدود است‏

حيوانات حدود شعاع فعاليتشان خيلى محدود است و حدود تجاوز و تعديشان هم محدود است، يك طعمه‏اى گير مى‏آورد و مى‏خورد و ديگر ذخيره نمى‏كند الا بعضى‏شان و همان وقتى كه سير شد مى‏رود سراغ كارش مى‏خوابد. انسان يعنى اين حيوانى كه حالا نرسيده به حد انسانيت، اين حيوان، اين قسم از حيوان كه ما اسمش را انسان مى‏گذاريم براى اينكه بعدها ممكن است انسان بشود، اين هيچ حدى ندارد، نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهائى كه بايد باشد حد دارد. شما اگر فرض كنيد براى يك انسانى، يكى از همين‏ها، ابتدائاً خودش خيال مى‏كند كه من اگر يك خانه خوبى داشتم بس بود. وقتى به خانه مى‏رسد مى‏بيند بس نيست، خوب يك باغى هم پهلوى آن خانه بود بس بود، به باغ رسيد مى‏بيند بس نيست، يك مزرعه‏اى داشتيم، خوب، بد نبود. به مزرعه هم مى‏رسد، يك دهكده خوب بود داشته باشيم، به آن مى‏رسد. هر چه بالا مى‏رود زيادتر مى‏شود، ابتدائاً يك چيز مختصرى مى‏خواست، هر چه بالاتر رفت، زيادتر مى‏شود، طمعش زيادتر مى‏شود، آرزويش زيادتر مى‏شود. اينهائى كه يك مملكت دارند، مى‏بينيد كه مى‏روند دنبال يك مملكت ديگر، مملكت‏گيرى مى‏كنند. اگر همه ممالك دنيا را يك انسانى بگيرد، آنوقت به فكر مى‏افتد برود كره ماه، برود آنجا را هم بگيرد، بعد به فكر مى‏افتد برود كره مريخ، آنجا را هم بگيرد، بعد مى‏رود سراغ جاهاى ديگر. آخر ندارد، اين يك موجودى است كه خدا اينطور خلقش كرده است كه در حد حيوانيت، يعنى همان‏هائى كه حيوان مى‏خواست اين زيادترش را دارد، حدود هم ندارد. حيوانات در يك وقت خاصى شهوت دارند، در وقتى كه وقت حمله است، وقتى است كه مى‏خواهند توليد مثل بكنند، در ما بقيش آنطورها نيستند. انسان اينجور نيست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه يك طور خاصى كه غير از آنطورى كه انبيا آمده‏اند محدودش كردند به حدودى، انسان هيچ اين حرف‏ها ندارد، با آن بهترين محارمش هم فرق نمى‏كند پيشش با او، دخترش با اجنبى فرقى ندارد پيش او. يك همچو حيوانى است، در هر چيز نامحدود است. شما يك موجود نامحدود هستيد. اگر اين نامحدودى در طرف حيوانيت صرف شد، يك حيوان نامحدود، يك حيوانى كه با ساير حيوانات فرق دارد، حيوانات ديگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است، اين انسان نامحدود است، اگر به همين حال حيوانيت باشد و دنبال همين كارهاى حيوانى، دنبال همين شهوات، دنبال همين آمال و آرزوهاى حيوانى كه همه اين آمال و آرزوهائى كه مربوط به طبيعت است، تمام آمال و آرزوهائى كه مربوط به امور طبيعى است، حيوانى است، اگر به اين حد باقى بماند اين تا آخر حيوان است، اينجا صورتش، صورت انسان است وقتى اين پرده برگشت و آن عالم پيدا شد، صورتش هم يك صورت ديگر مى‏شود. همچو نيست كه به صورت انسانيت آنجا محشور بشود، اگر انسان اينجا شد، آنجا انسان است، اگر كسى در اينجا توانست خودش را انسان بكند، آنجا كه برود، آنجا انسانيتش به طور كمال و آنطورى كه چشم‏هاى اين عالم نمى‏تواند او را ببيند، به طور كمال در آنجا تحقق پيدا مى‏كند و اگر چنانچه نتواند اين كار را بكند، مهار را رها كند، خوب بسيارى هستند كه مهار ندارند، رها هستند، آزادند، اين آزاديى كه غربى‏ها

صحيفه نور ج 8 صفحه 63

مى‏خواهند همين است، آزادند، هر چه مى‏خواهند، هر كارى مى‏خواهند بكنند، ظلم بكنند آزاد است، شهوات غير مشروع، آزاد است، بدگوئى به هر كس، آزاد است، قلمفرسائى به ضد هر كس، آزاد است. اگر اين آزاديى كه همين غير محدود بودن اين قسم حيوان، غير محدود بودن اين قسم حيوان، اين حدى ندارد براى خودش، آزاديش را حدى قائل نيست، هر جا جلو برود باز در اين آزادى مى‏خواهد جلوتر برود.

نياز انسان به هدايت انبيا در پيمودن مسير كمال و كنترل غرائز

اگر ما تربيت و تعليم نداشته باشيم، تربيتى كه انبيا آورده‏اند براى اينكه غير انبيا راه را نمى‏دانند، ما الان يك راهى را داريم قهراً مى‏رويم خودمان هم ملتفت نيستيم و آن راهى كه انبيا براى ما آوردند كه از آن راه بايد برويد آن صراط مستقيم كه منتهى مى‏شود به آنجائى كه ماها ديگر الان نمى‏توانيم ادراك بكنيم، اين را انبيا آورده‏اند، مكتب غير انبيااطلاع از ماوراء طبيعت ندارد، هر چه مكتب هست همين طبيعت است، مكتب انبيا است كه ماوراء طبيعت را هم طرح مى‏كند. در مكتب‏هاى ديگر اصلاً طرح نمى‏شود ماوراءالطبيعه، بله مى‏گويند دروغ است. يك آدمى كه اصل نمى‏داند ماوراء طبيعت چيست، همين طور نشسته توى خانه‏اش و مى‏گويد نخير، نيست. انبيا مى‏دانند راه چه هست، از كجا بايد رفت، چه جورى بايد رفت. راهى است كه تا بوسيله انبيا و تعليمات انبيا نباشد، انسان نمى‏تواند به مقصدش برسد. از راه مستقيمى كه انسان را به مقصد مى‏رساند اگر راه انبيا نباشد معوج مى‏شود يا اين طرف مى‏رود يا آن طرف مى‏رود. انبيا هستند كه ما را به راه مستقيم هدايت مى‏كنند و كيفيت تربيت و تعليمى كه براى آن عالم هم باشد، هم اين عالم و هم آن عالم، نه اينكه انبيا به اين عالم كارى ندارند، اين عالم هم با هر چيزى كه بگوئيد، آنها منافى و مخالف با آن نيستند، مخالف با دل بستن به دنيا هستند، اين دو تا اشتباه مى‏شود. آنهائى كه مى‏خواهند عيب‏گيرى كنند مى‏گويند كه با همه تمدن‏ها مخالف است. اسلام با همه تمدن‏ها مخالف است، اين اشتباه است، اسلام با هيچ تمدنى مخالف نيست، اسلام يك تمدنى را ايجاد كرد، ششصد، هفتصد سال يك دنيا را تقريباً اكثر معموره را چيز كرد، با اينكه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نيست، با دلبستگى و محدود شدن مخالف است كه همه آمال و آرزوى ما همين باشد، همه هم ما همان علفمان باشد، تمام همت ما اين باشد كه خوب بخوريم، خوب بخوابيم و خوب شهوات. دلبستگى را مخالف است. اين هم انسان علفش باشد يا الفش باشد، با اين مخالف است اسلام. تمدن به اعلى مرتبه، مهار، مهار در معنويت. همه مظاهر تمدن را انبيا قبول دارند لكن مهار شده، نه مطلق و رها. شهوات را جلويش را نگرفتند، جلوى اطلاقش را گرفتند، جلو رهائى و آزادى را گرفتند. يك كسى، در همان زمان‏هاى سابق به يك ظريفى كه از آشناهاى ماست راجع به امور جنسى گفته بود كه فلان، اين حل شده. اين گفته بود اين را در صدر خلقت، خرها حل كرده بودند. آن آزادى كه شما مى‏گوئيد كه حل شده همان است كه حيوانات در صدر خلقت آزاد بودند. انبيا آمدند اين آزادى را جلويش را بگيرند و الا اصلش را مخالف نيستند،

صحيفه نور ج 8 صفحه 64

دعوت هم به آن كرده‏اند، اين دعوت به ازدواج، اينقدر تعريف از ازدواج براى اينكه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از اين شهوات مطلق، از اين مراكز فساد و فحشا انبيا جلوگيرى مى‏كنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبيعى است و بايد هم كار خودش را انجام بدهد اما حدود دارد. اگر تربيت و تعليم آنطورى كه انبيا و تحت تربيت انبياست تحقق پيدا بكند، انسان، هم اينجايش صحيح مى‏شود و روى يك نظمى تحقق پيدا مى‏كند و اين آكل و مأكول و اين تعديات و اين تجاوزها و اين اختلاف‏هاى طبقاتى پيدا نمى‏شود و هم آن طرف، كه عمده آن طرف است، آن حيات جاويدى كه آخر ندارد، هم آن طرف تأمين مى‏شود. كوشش كنيد كه شما كه حالا منتسب به ولى امر سلام‏الله عليه هستيد، مكتب ولى امر را به آن توجه كنيد كه براى تعليم و تربيت اين انسان است كه از حد حيوانيت برساندش به حد انسانيت و رشد انسانى پيدا كند و تربيت انسانى پيدا كند و تعليمات، تعليمات صحيح باشد. خداوند همه شما را انشاءالله موفق بدارد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:02 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 98

تاريخ: 20/4/58

بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى سپيد دشت‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

شما برادران پاسدار كه از سپيد دشت آمده‏ايد، من از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم كه سفيد رو باشيد. انشاءالله همه ما در اين نهضت، كارى بكنيم كه پيش خداى تبارك و تعالى سفيد رو باشيم. امروز ملتفت هستيد كه هر جا يك نغمه‏هاى ضعيف البته، اما ناراحت كننده هست و پاسدارها بحمدالله همه جا قدرت دارند و همه جا جلوگيرى مى‏كنند از اين ريشه‏هاى فاسدى كه در صدد توطئه هستند و با هوشيارى، ما از زحمات هوشيارانه شماها تشكر مى‏كنيم.

و اميدوارم كه اين خدمت را كه خدمت به اسلام است و خدمت به امام زمان سلام الله عليه است به آخر برسانيد و برسانيم و همه با هم اين منزل را طى بكنيم و انشاءالله وكلائى كه، اشخاصى كه براى اهل خبره هستند، خوب تعيين بشود و قانون را خوب، به طورى كه با اسلام موافق باشد و با مصلحت مسلمين موافق باشد بررسى بكنند و انشاء الله تصويب بشود اساس مملكت كه عبارت از قانونش است. درست بشود و در اين مدت كه اين قانون بايد تصويب بشود و بعدش يك رئيس جمهور تعيين بشود و مجلس شورا تعيين بشود، از موارد حساسى است كه پاسداريش با شما آقايان است. همه بايد پاسدارى بكنيم لكن يك پاسدارى است كه از قوه جوان بر مى‏آيد، يك پاسدارى است كه از ماها كه با صحبت بايد، من از خدا مى‏خواهم كه شماها انشاءالله همانطورى كه اسمتان پاسدار است و در اين زيب شرافتمندانه وارد هستند، پاسداران امام زمان سلام الله عليه باشيد و خداى تبارك و تعالى شما را حفظ كند و سعادتمند كند، قدرت و قوه بدهد و همه در همين راهى كه نهضت باشد، در اين راه برويم و حفظ كنيم اين نهضت را و نگذاريم اختلافات واقع بشود. پاسدارها در عين حالى كه شغلشان بسيار شريف است لكن مسئوليت‏شان هم زياد است. مبادا يك وقتى كارى انجام داده بشود از بعضى از نادان‏ها كه اسباب اين بشود كه اصل پاسداران را مردم راجع به آنها يك چيزى بگويند. بايد خود شما از اشخاصى كه يك قدرى مثلاً جوان هستند، يك قدرى تند هستند يا گاهى جهالت دارند، شماها بايد جلوگيرى كنيد. نگذاريد يك وقتى پاسدارى مثلاً يك كار خلافى بكند، موجب بشود كه بگويند پاسدارهاى جمهورى اسلامى هم اينطورى هستند و اين امر مهمى هست كه به عهده خود شماست و اميدوارم از اين به بعد هم پاسدارى‏تان هم يك پاسدارى خالصانه و براى اسلام باشد و همه با هم به پيش برويد و موفق و مويد باشيد و اميدوارم كه اين بچه‏هائى كه حالا آمدند براى ما

صحيفه نور ج 8 صفحه 99

شعر خواندند، اينها هم پاسداران اسلام بشوند و بعدها ملحق بشوند به شماها در پاسدارى و خوب تربيت بشوند و خوب درس بخوانند. خدا همه شما را انشاءالله حفظ كند و من دعا به همه مى‏كنم و خدمتگزار همه شماها هستم. سلام بر همه شما انشاءالله موفق و مويد باشيد.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:02 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 102

تاريخ: 21/4/58

بيانات امام خمينى در جمع برادران اهل مريوان و سنندج و پرسنل گران 62

بسم الله الرحمن الرحيم‏

شما مى‏دانيد كه الان موقع حساسى است كه بايد ما اين مراحلى كه پيش داريم، جلو برويم و بايد در اين مراحل اوليه كه قانون اساسى و خبرگان و مجلس شوراى ملى و رئيس جمهور و اينهائى كه اساس يك مملكت است، اينها را ما الان جلو داريم و بايد همه برادرها با هم متحد باشيم و اين مسائل را پيش ببريم. در يك همچو موقع حساسى دشمن‏هاى شما و ما در صدد هستند كه نگذارند اين مراحل پيش برود و لهذا ديديد كه در رفراندم شلوغكارى كردند و الان هم مى‏خواهند شلوغ بكنند و نگذارند مسائل اسلامى پيش برود.

اينها از اسلام مى‏ترسند براى اينكه اسلام دين برابرى و برادرى است و در آن اصلاً نژاد مطرح نيست. كرد و فارس، ترك و عرب و فارس ابداً در اسلام مطرح نيست و آن چيزى كه در اسلام مطرح هست تقوا و صفا و برادرى و برابرى است. و اينها مى‏دانند كه اگر اسلام به آنطورى كه هست، در اين مملكت تحقق پيدا بكند، دستشان كوتاه خواهد شد. آنها مى‏خواهند كه همان قلدرى‏هائى كه در سابق مى‏كردند، همان چپاولگرى‏هائى كه مى‏كردند همان‏ها را ادامه بدهند يا برگردانند و تنها اسلام است كه مى‏تواند جلو اينها را بگيرد از اين جهت اينها مى‏خواهند يك شلوغى‏هائى بكنند، يك نفاق‏هائى ايجاد كنند، يك اختلاف‏هائى ايجاد كنند كه اين مراحل ابتدائى نگذرد و منعكس كنند در خارج كه ايران نمى‏تواند خودش را اداره كند. با تبليغاتى كه در خارج و در خارج از مرزها و در داخل هم يك مقدارى بكنند اين است كه اينها رشد ندارند. ايران باز رشد اينكه خودش. خودش را اداره بكند ندارد محتاج به اين است كه يك كسى، يك قيمى بيايد او را اداره بكند، و مى‏خواهند همان مسائل را برگردانند. امروز روزى است كه ما، همه برادرها، برادرهاى مرزنشين و مركز نشين با هم همانطورى كه در ابتداء نهضت همه با هم بوديد و همه با هم اين نهضت را پيش برديد از حالا به بعد هم اين نهضت را پيش ببريد به طورى كه يك حكومت اسلامى مستقر شود. الان يك حكومت انتقالى است، بايد قدرت را انتقال بدهد، يك حكومت اسلامى مستقر ما پيدا بكنيم با قوانين اسلام آنوقت خواهيد و خواهند دنيا فهميد كه آن رژيمى كه عدالت پرور است، آن رژيمى كه براى دهقان بيشتر مقام قائل است تا براى بالاترى‏ها آن رژيم اسلام است. آن رژيمى كه اصلاً در آن گروه‏ها و زبان‏ها هيچ در آن مطرح نيست اسلام است. ما بايد كوشش كنيم كه اين مطلب را به دنيا ثابت كنيد كه مملكت ما يك مملكتى است كه‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 103

متحول شد از رژيم طاغوتى به رژيم اسلامى انسانى و محتوايش، واقعش تغيير كرده، تحول واقعى. فقط اسم نبود كه ما بگوئيم جمهورى اسلامى، نه ما مى‏خواهيم تمام قواعد اسلامى همانطور كه در صدر اسلام بوده است در ايران تحقق پيدا بكند و ما ارائه بدهيم به دنيا كه اسلام اين است، اسلام مترقى اين است، احكام مترقى اسلام اين است. آن كه به حال مستمندان و ضعفا بيشتر عنايت دارد تا به حال ديگران، آن كه طرفدار مستضعفين است، آن رژيمى كه مى‏خواهد مستضعفين را از قيد و بند آن گرفتارى‏ها بيرون بياورد آن اسلام است. آن كه پيشش اصلاً مطرح نيست مرزنشينى و مركز نشينى، بالانشينى و پائين نشينى پيشش مطرح نيست اسلام است آن كه وقتى حكومتش، راسش مثل رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى كه با اينكه راس بود، بااينكه اداره يك كشور ميكرد وقتى كه مى‏آمدند در يك مجلسى كه نشسته بودند اصحاب حضرت و حضرت نشسته بودند، بالا و پائين معلوم نبود چيه. مى‏آمد مى‏گفت كدام يكى‏تان پيغمبر هستيد ؟ از باب اينكه دور مى‏نشستند اصحابشان با خودشان، همه با هم دور هم مى‏نشستند. يكى بالا و يكى پائين، يكى اين زيرش باشد نبوده است، روى همان زمين و اگر هم يك بوريائى بوده، بورياى آنوقت براى مسجد بوده روى آن بوريا همه مى‏نشستند دور هم و از همان مسجد كه اينطور زندگى مى‏كردند تجهيز قوا مى‏كردند و ممالك را مى‏گرفتند. يك همچون حكومتى ما مى‏خواهيم كه اينطور باشد كه اين طبقات مختلفه‏اى كه چپاولگرند يك دسته شان ،اينها نباشد و اين دهقان‏ها به حالشان رسيدگى بشود، اين مستمندها، اين زاغه‏نشين‏ها. شما بدانيد كه در خود تهران الان زاغه‏نشين‏هائى هست كه در كردستان شبيهش را نمى‏بينيد، در اطراف خودتان شبيهش را نمى‏بينيد، آنقدر اينها مستمند هستند و همه اينهارا اين شاه مخلوع ايجاد كرد، به اسم اصلاحات ارضى همه اين گرفتارى‏ها را براى اين مستمندها پيش آورد. من اميدوارم كه بعد از اينكه ما الان بنا بگذاريم همانطور كه تا حالا بوده است كه الان صف خودمان را محكم نگه داريم، شما كه در مرز هستيد و اميدوارم كه مرزها را شما خودتان باقدرت خودتان حفظ كنيد و ماها كه در اينجا هستيم همه يك كلام داشته باشيم و او اسلام، جمهورى اسلامى، برگشت به صدر اسلام. وقتى كه اين را داشته باشيم اين مسائل خود به خود حل مى‏شود ديگر آن مسائلى كه اينها بخواهند پيش بياورند، وقتى قوانين اسلام آمد آنها حل است، آن قدرت‏ها از بين خواهند رفت. قدرت، قدرت اسلام است، قدرت ملت اسلامى است.

من از شما و همه دوستان اينجا مى‏خواهم كه اين وحدت را حفظ كنيد و اين اراده و تصميم‏قوى‏تان را حفظ كنيد و با اين بازوهاى قدرتمند جلو اين حشيش‏هائى كه هست و اين حشاش‏هائى كه هست، بگيريد. انشاءالله مملكت خودتان براى خودتان باشد و همه اينهائى كه مى‏خواستند، مى‏خواهند باز يك سلطه‏اى پيدا كنند بر امثال شماها، همه اينها از بين خواهند رفت.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:02 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 114

تاريخ: 23/4/58

بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت اعزامى از كشور يوگسلاوى‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من از ملت و دولت و اين هيأتى كه از آنجا آمده‏اند تشكر مى‏كنم و سعادت همه را از خداوند مى‏خواهم. نهضت ايران نهضت اسلامى است و نهضت اسلامى نهضتى است انسانى كه اگر اطلاع بر عمق آن پيدا بكند بشر، همه طرفدار او خواهند بود مگر آنها كه از انسانيت به دور هستند. برنامه دولت اسلامى آنست كه همه بشر به سعادت برسند و همه در كنار هم به طور سلامت و رفاه زندگى كنند. اسلام با همه كشورهايى كه در جهان هستند مى‏خواهد كه دوست باشد و دولت اسلامى با همه ملت‏ها و با همه دولت‏ها مى‏خواهد كه تفاهم و ارتباط صحيح داشته باشد در صورتى كه آنها متقابلاً احترام دولت اسلامى را مراعات كنند. برنامه جمهورى اسلامى اينست كه يك دولتى بوجود بيايد كه با همه قشرها به عدالت رفتار كند و امتياز بين قشرها را ندهد مگر به امتيازات انسانى كه خود آنها دارند. ما اگر موفق بشويم و جمهورى اسلامى را با محتواى اسلام پياده كنيم و يك حكومت اسلامى به تمام معنا در ايران بپا كنيم اين الگو خواهد شد از براى همه كشورها كه معنى دمكراسى را به آن معناى حقيقى، نه به آن معناى طرحى بدون حقيقت، و معنى آزادى را به آن معناى حقيقى، نه به آن معنايى كه براى اغفال ديگران است، انشاءالله پياده بشود. ما اميدواريم كه با همه ملت‏ها و دولت‏ها با حسن جوار، با حسن نيت و با حسن رفتار و با ارتباطات حسنه رفتار كنيم و دولت ما با همه دولت روابط حسنه متقابله داشته باشد. سلامت و توفيق همه بشر را و همه مستضعفين را از خداوند مى‏خواهم.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:02 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 8 صفحه 105

تاريخ: 21/4/58

بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان كاركنان روزنامه جمهورى اسلامى‏

كوشش رژيم شاهنشاهى در انحراف نيروى انسانى و از بين بردن اتكاء به نفس‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

قبلا يك قصه‏اى را عرض كنم كه شايد شماها هيچ كدام يادتان نيست. در اين جنگ عمومى دوم كه هيتلر پيش برد و فرانسه را گرفت و خيلى جاهاى ديگر و حمله كرد به شوروى و اينها، چرچيل آن سياستمدار انگليسى آمد در مجلس انگلستان و شروع كرد راجع به ضعف خودشان و راجع به گرفتارى‏ها و راجع به شكست خوردن‏ها ما كجا را از دست داديم و كجا را از دست داديم كار ما چطور است، مملكت ما چه خواهد شد، زندگى ما چه خواهد شد خيلى طولانى شكايت و اينكه ما از بين رفتيم، آخرش يك كلمه گفت، گفت لكن پيروزى مال كسى است كه روى موج‏هاى نفت سوار است وحدسش هم درست بود و پيروزى هم مال اينها شد كه نفت‏هاى ما را بردند من هم حالا اين معنا را عرض مى‏كنم كه الان كه بعد از انقلاب است و در همه انقلابات يك آشفتگى‏هاى فراوان هست، ما هم مبتلاى به آشفتگى هستيم، مضافا به اينكه در طول، اگر نگوييم دو هزار و پانصد سال رژيم شاهنشاهى، لكن آنقدرى كه ما مشاهده كرديم در طول پنجاه و چند سال رژيم پهلوى كوشش شده است كه مملكت ما را از هر جهت عقب بزنند، از جهت نيروى انسانى كه از همه بالاتر است كه الان بايد بگرديد، شما درسى و پنج ميليون جمعيت بگرديد اين طرف و آن طرف چند نفر پيدا كنيد كه دولت تشكيل بدهند. يك نفر بخواهيد پيدا كنيد رئيس جمهور بشود، بايد شمع برداريد و دور همه جا بگرديد و چه بكنيد. اينها يك نيروى انسانى را بكلى نه به باد دادند، منحرف كردند. يك وقت اين است كه نيروى انسانى به باد داده شده، يك وقت يك نيروى مقابل با نيروى انسانى درست كرده‏اند، يعنى انسانى كه بايد متكى به خودش باشد، متكى به ملتش باشد، متكى به عقايدش باشد، اين را متحول كردند به يك نيروئى كه متكى به غرب است، به يك نيروئى كه خودش را از دست داده، به خيال خودش، خودش هيچ نيست، هر چه هست خارجى‏ها هستند. نه اينكه نيرو را ما از دست داده‏ايم، نيروى متضاد با نيروئى كه ما بايد داشته باشيم به جاى آن نيرو نشسته. درست يك انسانى كه بايد متكى به خودش باشد و به فرهنگ خودش باشد و به رژيم خودش باشد اين را متحولش كردند به يك آدمى كه بدبين شده است راجع به فرهنگ خودش، راجع به نيروى ملت خودش، راجع به همه اينها بدبين شده است، خودش را از دست داده و به جاى يك انسان شرقى، شده يك آدم غربى. مصيبت اينجا اين‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 106

است كه طولانى سال‏ها مى‏خواهد تا اين غربزده‏ها برگردند به حال طبيعى، نه به حال يك انسان مترقى، به حال يك انسانى كه هيچ نيست حالا مى‏خواهد از سر شروع كند. اين خيلى طولانى است يك شستشوهاى مغزى داده بشود به اين ملت كه يعنى آنهائى كه در اين امور وارد بودند، كه اينها برگردند به آن حالى كه در اول قبل از اينكه غربزده بشوند داشتند. اين يك مشكله است كه شايد از همه مشكل‏هاى ما زيادتر باشد و خيلى هم از اين مشكلات داريم، لكن ما هم حرف چرچيل را نظيرش را مى‏گوئيم، ما به نفت اتكاء نداريم، ما اتكاء داريم به اينكه مى‏گوئيم پيروزى مال آن كسى است كه ملت با او موافق است و ملت با اسلام و با سعادت اسلامى، با جمهورى اسلامى موافق است. بنابراين ما هيچ خوفى از اين ريشه‏هايى كه حالا دارند انقلابات مى‏كنند نداريم منتها اگر خوفى باشد، براى اين است كه شلوغ مى‏كنند، ناراحت مى‏كنند، دولت را ناراحت مى‏كنند، ملت را ناراحت مى‏كنند عرض بكنم كه اينطور چيزها والا اينها يك چيزى كه ما بتوانيم بگوئيم مشكلى است و نمى‏شود حلش كرد نيست.

استقرار حكومت و محدود شدن هرج و مرج با بررسى قانون اساسى و تشكيل مجلس‏

و آنچه مى‏خواهم عرض بكنم اين است كه اصل اين قضايا را، اصلاح اين قضايا را به نظر من آسان است و آن در وقتى است كه ما يك مجلسى داشته باشيم. اگر مجلس شورا آن‏طورى كه ما بخواهيم ملى و اسلامى باشد، همه اين مطبوعات اصلاح خواهند شد، همه اين راديو تلويزيون‏ها اصلاح خواهند شد، همه اين ادارات تصفيه خواهند شد، يعنى ملت بايد تصفيه كند به وسيله اشخاصى كه مى‏فرستد. انشاء الله در اين دوره بر خلاف دروه‏هائى از زمان، يكى دو دوره شايد بعد از مشروطه تا حالا و يا از زمان رضا شاه تا حالا ديگر آنطورها نخواهد شد كه يك كسى به قول محمدرضا ليست را از چيزها، سفارتخانه‏ها بفرستند و ما هم مأمور اجرا باشيم. ايشان خودشان اين مطلب را به صراحت گفتند منتها خواست تعريف از خودش بكند كه ما حالا ديگر آنطور نيست. از پدرش تكذيب كرد و از خودش ماقبل اينوقت را، اصلش هم دروغ گفت. انشاءالله ما اميدواريم كه ديگر ليستى در كار نباشد كه يكى ليستى بدهد و شما ملزم باشيد، بله ليست بدهيد كه هدايت كند ملت را به اينكه اينها افراد خوبى هستند، اما الزام كند ملت را كه اينها را تعيين كنيد يا اصلاً به ملت كارى نداشته باشد، خودش تعيين كند و ببرد مجلس چون اصلش از خيلى وقت‏ها اينطور بود، اينها ديگر پيش نمى‏آيد و انشاءالله وقتى كه يك مجلسى ملى اسلامى به همت همه ملت تهيه شد اين مسائل كه حالا يك قدرى هرج و مرج است و يك قدرى از اين آزادى سوء استفاده مى‏كنند، اينها محدود خواهدشد و مجلس اصلاح خواهد كرد اينها را. الان شما بخواهيد كه در اين مسائل وارد بشويد، من چون مى‏بينم كه حالا كه صحبت قانون اساسى است هى طرح‏هاى زياد مى‏آيد كه بسيارش انقلاب آميز است و بسياريش شلوغ بازى و بر هم كردن است، مخالف ايجاد كردن است. در همين چند روزى كه صحبت قانون اساسى است، زيادتر اين هجوم به اينجا شود، مشكلات را مى‏گويند، من هم قبول دارم مشكلات

صحيفه نور ج 8 صفحه 107

هست، از اطراف مى‏آيند و مشكلات خودشان را مى‏گويند و من هم به همه آنها اين سفارشى را كه به شما حالا عرض مى‏كنم به همه شان عرض كرده‏ام كه ما يك مسائل اصلى داريم كه الان به آن مبتلاييم و آن اينكه تدوين قانون اساسى شده منتشر هم كرده‏اند و بايد نظر داده بشود. الان وقتى است كه ما همه قوايمان را صرف كنيم در اينكه طرح بدهيم، اشكالاتى كه راجع به قانون اساسى داريم بكنيم و بدهيم به مجلس سنا كه بعدها خبرگان بيايند و نظر كنند و بالاتر از آن اينكه همه قوا را صرف كنيم در انتخاب اشخاص صحيح، اشخاصى كه غربى نباشند كه بعد ما را بكشانند به طرف غرب، شرقى نباشند كه ما را بكشانند از آن طرف، به صراط مستقيم اسلام باشند و مسلم باشند، متعهد باشند، عالم به اوضاع وقت، عالم به اسلام و عرض مى كنم كه امين در كارهايشان، اينطور باشند. يك همچو اشخاصى با همت همه قشرهاى ملت تعيين بشود تا اينكه اين قانون اساسى بررسى بشود و عرض مى‏كنم كه نقايصى اگر دارد رفع بشود و اگر يك چيزى بايد به آن زياد بشود، زياد بشود و چيزى بايد كم بشود، كم بشود و بعد هم به دسترسى ملت بدهند و ملت نگاه كند و رأى بدهد، يا آرى يا نه. آنوقت اساس مملكت ما يك پايه‏اش درست شده و آن پايه قانون اساسى است. دو پايه ديگر مانده و آن اينكه مجلس شورا را بايد ملت خودش وكلا تعيين كنند وكلا هم همين جورى كه عرض كردم وكلاى ملى، وكلائى كه مردم در بلاد خودشان شناختند كه اينها مردم صالحى هستند، اينها مردم اسلامى هستند، اينها گرايش به شرق و غرب، گرايشى به مكتب‏هاى فاسد ندارند، اينها را تعيين كنند. يك مجلس شورا داشته باشيم، آنوقت رئيس جمهور هم انشاءالله تعيين بشود و مملكت ما رسمى، يك دولت مستقر رسمى داشته باشد با قانون اساسى، با آن جهاتى كه اساس مطلب است، بعدش بيائيم برسيم به قضيه مطبوعات كه مى‏دانيم مطبوعات صحيح نيستند، راديو تلويزيون اشكال در آن هست عرض كنم ادارات در آنها اشكال هست، در وزارتخانه‏ها اشكال هست، در بازارخيلى اشكال هست، در همه جا اشكالات زياد است اما ما الان بخواهيم برويم سراغ آن اشكالات فرعى، ممكن است كه نقشه باشد كه ذهن ما را به آن طرف منحرف كنند و خودمان هم متوجه نباشيم ، ذهن ما را برگردانند به يك طرف ديگرى و آنهائى كه مى‏خواهند نتيجه بگيرند، ما كه الان مى‏خواهيم نتيجه بگيريم نتيجه‏اش را آنها بگيرند ، يعنى آنها در قانون اساسى طرح بدهند. من اشخاص مختلفى كه از علماى بلاد و از اشخاصى آمده‏اند اينجا صحبت شده است گفتم آقا ننشينيد تا دشمن‏هاى شما طرح بدهند، شما خودتان طرح بدهيد ، خودتان صحبت كنيد، نيائيد پيش من بگوئيد، طرح را بنويسيد بدهيد به آنجاهائى كه بايد بررسى بشود و بعد هم خودتان بايد، ملت خودش بايد انتخاب كند اشخاصلى الله عليه وآله را، البته يك معرفى هم از طرف اشخاصى كه مطلع بر اوضاع هستند و مطلع بر افراد هستند، يك معرفى هم از آنها خواهد شد لكن ملت خودش بايد نظر بدهد. ما الان مى‏ترسيم كه در اينوقتى كه وقت نتيجه گرفتن از اين نهضت است و بايد ما جديت كنيم كه اساس را درست بكنيم، بخواهند ذهن ما را از اين مطلب منصرف كنند به يك مشكلاتى كه همه اينها مشكلات صحيح است، مشكل است همه اينها ذهن ما را منصرف كنند و خود آنها مسائل اصلى را خود آنها تصرف در آن بكنند. از اين جهت به نظر من مى‏آيد كه بايد ما همانطورى‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 108

كه اقلا شماها تا آنوقتى كه چشمتان باز شد و توجه پيدا كرديد، زير مشكل بوديد و زير بار - عرض كنم كه انحرافات بوديد يكى دو ماه ديگر، دو سه ماه، ديگر بايد تحمل كنيد و اذهانتان متوجه باشد به اين مسائل اصلى كه قدم به قدم پيش برود. بايد انسان هر وقت به آن مسأله‏اى كه راجع به آنوقت است توجهش را بكند اين مسائل، مسائل دست دومند و اين مسائل دست دوم انشاءالله حل مى‏شود و انشاءالله كم كم هم روزنامه ها ترتيبش حل مى‏شود و هم سايرچيزهائى كه هست، انشاءالله درست مى شود، لكن اين نكته را من هر وقت و هر آن مى‏گويم از باب اينكه خوب، دردى است كه بايد گفت و نبايد اينكه ترسيد كه چرا هى گوئيد اين راه ما، هى بايد اين را بگوئيم، يك نفر آدم كه سرش درد مى‏كند، براى اينكه تكرار نشود، يك دفعه هم بگويد دلم درد مى‏كند؟! خوب سرم درد مى كند، بترسد از اينكه تكرار مى‏كند؟! اين طبيب مى‏آيد، به طبيب بايد بگويد سرم درد مى‏كند، اگر يك طبيب ديگرى آمد، به او بگويد دلم درد مى‏كند كه مبادا آن دفعه گفتم سرم درد مى‏كند اين دفعه بگويم دلم ؟! نه ما الان سرمان درد مى‏كند، هر كس را مى‏بينيم بايد اين ناله را بزنيم كه آقا آه سرم درد مى‏كند، هر كسى را مى‏بينيم بايد بگوئيم الان وقت اين است كه راجع به اين قدمى كه الان پيش داريم ما الان طرحى كه هست نظر بدهيم و راجع به وكلايى كه مى‏خواهيم تعيين كنيم و اشخاصى كه مى خواهيم تعيين كنيم كه خبره مسأله هستند ، چشممان را باز كنيم كه مبادا يك اشخاصى نابابى وارد بشوند ولا اقل اشكال توليد كنند، نتوانند ولو اينكه يك كارى بكنند، لكن اشكال و هياهو و بساط براى ما درست بكنند. انشاءالله من اميدوارم كه همه مسائل با توجه به خدا، با حفظ وحدت كلمه، با حفظ اين انقلابى كه در خود روحيه‏ها شد كه روحيه را متبدل كرد به يك روحيه صحيح اسلامى، اين مسائل انشاءالله با قدرت خودتان حل بشود و حل مى‏شود انشاءالله وخواهد شد انشاءالله.

والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 109

تاريخ: 21/4/58

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از بازاريان تهران‏

پرداختن به قانون اساسى و مجلس خبرگان از مسائل ضرورى و تعيين كننده كنونى‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

مطالب شما دو بخش بود: يكى راجع به امور بازرگانى و بازار و برگرداندن بازار را به يك بازار اسلامى كه اشخاصى كه بر خلاف موازين اعمالى مى‏كنند جلوگيرى بشود، يكى هم راجع به قانون اساسى و وضع قانون اساسى. من حالا اعتقادم اين است كه آن قسمت اول يك قدرى ما صبر بكنيم و قسمت ثانى كه الان اولويت دارد، در آن صحبت بكنيم و بعد مربوط به آن اقدام بكنيم. الان چيزى كه مطرح است آن چيزى است كه اساس اسلام و اساس مذهب مبتنى بر آن است و آن قانون اساسى مملكت است. در قانون اساسى مملكت، يك صحبت در اين است كه شما گفتيد كه بايد روى موازين شرعيه باشد. شك نداريد اين، لكن شماها مطالعه كنيد، همين قانونى كه منتشر شده است و هر جا كه نظر داريد يا اصحاب نظر، نظر داده‏اند نظرتان را بنويسيد و به مجلس سنا كه بناست همه نظرها مجتمع بشود آنجا بدهيد تا انشاءالله بعد آن خبرگانى كه آنجا مى‏روند، آنجا روى هم بريزند و اصلاح كنند و يك مسأله ديگر كه مهم است قضيه خبرگان است. در قضيه خبرگان اهميت خيلى زياد است براى اينكه ممكن است كه يك وقتى اگر ماها، شماها غفلت كنيد يا سستى كنيد يا انظارتان را متوجه به يك مسائل ديگر بكنيد، اشتغال به مطالب ديگر پيدا بكنيد، اشخاصى كه با مسير شما مخالف هستند چند نفرى بفرستند در مجلس و موجب زحمت بشوند. از اين جهت در اينوقت بايد همه توجه به آن دو تا مطلب باشد: يكى تدوين قانون اساسى يعنى نظر در قانون اساسى كه شماها هر كس صاحبنظرند نظر بدهند و يكى هم انتخاب اشخاصى كه بايد بشود ، اشخاصى كه متدين باشند، اشخاصى كه اهل نظر باشند، شرقى و غربى نباشند، مورد اطمينان جامعه باشند. اين چند نفرى كه در تهران شده است بايد يك همچو اشخاصى باشند، كه البته يك معرفى هم بعضى اشخاص صاحبنظر مى‏كنند. در هر صورت الان طرح همه چيزها (چون طرح‏هاى زيادى الان هى مى‏آيد) طرح همه چيز الان يك قدرى با مسير مخالفت دارد. آن چيزها قدم قدم بايد پيش رفت، يعنى هر چى در هر وقتى كه موقعش هست. يك مسائلى است كه حالا موقعش است، يك مسائلى است كه بعد موقعش است، يك مسائلى است كه متاخرتر.

صحيفه نور ج 8 صفحه 110

خدشه در اصول قانون اساسى مايه ضربه به پيكر يك جامعه‏

آن كه الان مطرح است آنهايى است كه اساس حكومت ماست اگر در اساس قانون اساسى ما يك خدشه‏اى بشود، يك اشتباهاتى باشد يا عمدى يا خطئى ، اين سرنوشت يك مملكتى را عوض مى‏كند. بنابراين الان راجع به اصناف و گرفتارى‏هائى كه در اصناف است و چيزهائى كه در بازار واقع مى شود، الان طرح اين مسأله يك قدرى زود است. اين، طرح اين مسأله بايد بشود كه همه نظر بدهيد راجع به قانون اساسى، قوايتان راصرف اين مطلب بكنيد. الان ما احتياج‏مان به اين مسأله است، نه احتياجمان به بازار. الان اگر راجع به ما همه احتياجات داريم، خوب مدارس ما نواقص دارد بايد رفع بشود، دانشگاه هم نواقص دارد، دادگسترى هم نواقص دارد، همه اينها بايد رفع بشود، اما اگر ما حالا از اين مطلبى كه الان اساسى است براى ما، دست برداريم و برويم سراغ آن مسائل ، خداى نخواسته رخنه مى‏كنند در اين مسأله اساسى ما، بعد هم اگر خداى نخواسته آنها غلبه بكنند، ديگر نه بازارى براى شما مى‏ماند و نه مدرسه‏اى براى ما. پس حالا بايد اين دو تا مسأله‏اى كه الان موقعش است، دو مسأله ديگر هم بعد از اين موقعش است: يكى انتخابات است ، يكى انتخاب رئيس جمهور. انتخابات مجلس شوراست كه امسال غير سالهاى سابق است، غير دوره‏هاى سابق است. دوره‏هاى سابق فرمايشى بود، هيچ كدامتان هم اطلاع نداشتيد كه كى وكيل مى‏شود و كى مى شود. چه بخواهيد چه نخواهيد مى‏شود، اما حالا اينطور نيست. خود شما بايد تعيين بكنيد ودر آنجا هم آن قدم بعد بايد برداشته بشود و وكلايى كه آنجا تعيين مى‏شود هم بايد بعد نظر همه‏تان بدهيد كه و بعد از اينكه اين مسائل تمام شد ويك استقرارى در حكومت پيدا شد ، آنوقت اين مسائل بايد به طور دقيق بررسى بشود. پس حالا همه ما، نه من به احتياجات خودم و نه شما به احتياجات خودتان الان نظر نكنيد ، خيال كنيد كه، كه دو سال ديگر هم خداى نخواسته اين حكومت آن بود. يك چند ماهى است. انشاءالله با يك چند ماهى تمام مى‏شود مسأله و اين چند ماه هم روى همان سال‏هاى طولانى كه گذشت است.

ايجاد اختلاف، حركتى است در مقابل پيشرفت نهضت‏

و مهم اين است كه يك اختلافاتى الان ايجاد مى‏كنند يعنى اشخاصى كه مى‏خواهند نگذارند كه نهضت ما نتيجه بگيرد. ما يك نهضتى كرده‏ايد شما، يك قدرت بزرگى را شكست داديد لكن نتيجه اين نبوده است كه فقط به قدرت برسيد. اگر عوض آن قدرت، يك قدرتى نظير آن بيايد، خوب همان است كه بود پس عمده اين است كه ما بعد از رفتن آن قدرت نتيجه‏اى كه اسلام مى‏خواهد نتيجه‏اى كه صلاح مسلمين است بگيريم. در همين حالى كه براى نتيجه مشغول بررسى و اقدام است، يك دستهايى از خارج و داخل مشغول ايجاد اختلافاتند، يك اختلافاتى بين مردم به جهات مختلفه، به اسماء مختلف، به جهات مختلف، خيلى توجه به اين معنا بكنيد و به دوستانتان و بازارى‏ها هم بعداز اينكه سلام من را رسانيد اين مطلب را بگوئيد كه توجه‏تان به اين معنا داشته باشيد كه هر كس‏

صحيفه نور ج 8 صفحه 111

بخواهد ايجاد اختلافى بكند، بدانيد كه يا آدم نادانى است، تحت تأثير واقع شده است، يا آدم شيطانى است كه مى‏خواهد نگذارد نهضت درست بشود. الان اختلاف سر هيچ نكنيد. من در آن صحبت‏هاى طولانى هم كه كردم سفارش كرده‏ام اين مطلب را. شما هم رفقايتان، دوستانتان، خودتان توجه به اين معنا را داشته باشيد كه الان اختلاف ايجاد نشود، يكى بيايد بگويد كتاب كى چطور است، كى بگويد چطور است اينها. الان اختلافات اسباب اين مى‏شود كه ما نتوانيم اين قدم را كه الان لازم است برداريم.

استمداد از افراد خير براى جلوگيرى از اجحاف و گرانفروشى و كوشش براى آبادانى‏

بنابراين، اين مسأله اول شما انشاءالله بعد از يك مدتى كه يك استقرارى پيدا بكند، لااقل يك حكومت چه مستقرى پيدا بكنيم و اين نقيص و خيلى نقايص ديگر ، يكى، دو تا نيست براى اينكه 50 سال، اقلاً پنجاه و چند سال و 25000 سال هم جلوتر كوشش كرده‏اند تا اينكه خراب كنند، براى اينكه آبادى كوششى نكرده‏اند، منتها يك كسى خراب مى‏كرد و نمى گفت كه من دارم آباد مى‏كنم، اين محمد رضا خراب مى‏كرد و فرياد مى‏كرد كه ما خواهيم به تمدن بزرگ برسيم. ما را عقب راندند، فرهنگ ما عقب است الان، اقتصاد ما سالم نيست، درست انشاءالله مى‏شود و همه چيز ما خراب است، همه جا را خراب، هى وعده دادند. الان از هر طرفى كه از ايران مى‏آيند اينجا پيش ما، تقريبا هر چند روز يك دفعه يك گروهى از اطراف مى‏آيند، همه شكايت از اينكه ما هيچى نداريم، نه بهدارى داريم، نه آسفالت داريم، نه چى داريم. من گاهى به آنها مى‏گويم كه آقا ، شما خيال نكنيد كه شما هيچى نداريد، تهران هم ندارد. تهران اين زاغه‏نشين‏ها را برويد ببينيد كه اينها هيچ ندارند، يك تكه‏اى از تهران است كه چيز دارد. اين بيچاره‏ها و مستضعفينى كه اطراف تهران الان خيمه دارند و نمى‏دانم كپر دارند و امثال ذلك، آنها هم هيچى ندارند. اينها كوشش كرده‏اند به اينكه نگذارند يك مملكتى آباد بشود، با اسم اينكه مى‏خواهند تمدن بزرگ درست كنند بكلى خراب كردند. انشاءالله اينها بايد بعداً زاينكه اساس مطلب درست بشود به اينها رسيدگى بشود. يكى‏اش هم قضيه بازار است، يكى‏اش هم كه حالا هم خوب ، صحبتش هست قضيه گرانفروشى‏هاى زياد. آخر فكر نمى‏كنند اينهايى كه اجحاف اينقدر مى‏كنند، گرانفروشى اينقدر مى‏كنند كه اين برادرهايشان، اين بيچاره‏ها، اين سراپا برهنه‏ها كه فرياد كردند توى اين خيابان‏ها و خونشان را دادند، حالا بايد اينطور باهاشان معامله كنند كه يك كس كه هيچ ندارد نتواند هندوانه بخرد و در تابستان يك فقيرى كه چند تا بچه دارد نتواند هندوانه بخرد، نتواند يك ميوه‏اى براى زن و بچه‏اى ببرد براى اينكه وضع گرانى آنطور است و ما نمى‏دانيم بايد چه بكنيم. آيا مى‏شود كه در بازار يك خيرمندانى باشند يك دكان‏هايى باز كنند عمومى براى مردم با يك قيمت مناسبترى رويش بگذارند تا اين گرانفروشى تمام بشود؟ اين را كه نمى‏دانم حالا. على ايحال خداوند همه‏تان را تاييد كند و موفق باشيد كه يك بازار اسلامى، يك مملكت اسلامى پيدا بكنيد كه اين الگو بشود براى همه جا انشاءالله.

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:02 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها