0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

با سلام ...

در اين  تاپيک ،مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره) از سال 1341 تا سال 1368 هم به صورت صوتي هم تصويري به همراه متن آورده شده است.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  11:52 AM
تشکرات از این پست
taghvimi
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

صحيفه نور جلد 1 صفحه 8

تاريخ: 10/ 1/ 41

بيانات امام خمينى در مورد نقش روحانيت در احياى اسلام

بسم الله الرحمن الرحيم

خداوندا! زبان ما را از بيهوده گفتن و جدال و لغو و دروغ حفظ بفرما. (الهى آمين) خداوندا! قلوب ما را به نور اسلام و روحانيت روشن بفرما. (الهى آمين) خداوندا! گوش شنوا عنايت بفرما به سلاطين دول اسلام به روساى جمهور دول اسلامى، به نمايندگان مجلسين دول اسلامى، به نخست‏وزيران و وزراى دول اسلامى، به روساى دانشگاه‏هاى دول اسلامى، به كارفرمايان و كارمندان دول اسلامى خداوندا! آنها را قرار بده ....

رژيم پهلوى، خونخوارتر از مغول.

و اين سال براى روحانيت، از جهتى بسيار بد سالى بود و از جهتى بسيار خوب سالى بود. بد بود براى اينكه يك مملكتى كه بايد به دنيا معرفى بشود به اينكه مملكت صحيحى است، هيأت حاكمه درستى دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگسترى دارد، محاكم قضائى دارد، اقتصادش خوب است، زراعتش خوب است، يك مملكتى كه بايد به صلاح و به صحت معرفى بشود، در جامعه بشر معرفى شد به مركز فساد و مركز هرچيزى كه شما بخواهيد اسمش رابگذاريد، از آن برتر بخواهيم بگوييم مثل زمان مغول است، نمى‏توانيم همچنين بى‏احترامى‏اى رابه مغول بكنيم. آنها يك جمعيتى بودند كفار و شايد مهدور مى‏دانستند دم ما را و وارد شدند در مملكت براى گرفتن مملكت اجنبى، آنهم مملكتى كه برخلاف مسلك آنها و ديانت آنها بود و كردند آن كارهايى را كه كردند. اينجا در اين قضايا، اينها مدعى اسلام هستند، مدعى ايمان هستند، مدعى تشيع هستند، در عين حال كه با اين ادعاها امرار روز مى‏كنند و امرار حيات مى‏كنند كارهايشان همان كارهايى است كه مغول بايد انجام بدهد، چنگيز بايد انجام بدهد. در مراكز علمى مى‏ريزند، خون بچه‏هاى 16 ساله و 17 ساله مى‏ريزند، خراب مى‏كنند مكتبهاى علمى را، به علما اهانت مى‏كنند، فحش‏هاى ناموسى مى‏دهند، در حبس مى‏برند، زجر مى‏كنند، مى‏كشند، مى‏زنند، خونخوارى مى‏كنند، در عين حال نطق مى‏كنند، اظهار اسلاميت مى‏كنند، اظهار تشيع مى‏كنند، اظهار كسب كرامت مى‏كنند. آنها ديگر نمى‏گفتند كه ما شيعه هستيم، دشمن بودند با ما، در حال تهاجم وارد شدند در مملكت ما، اينها با حال دوستى و ادعاى دوستى ادعاى تشيع،بالاتر از تشيع، با اين ادعاها اين اعمال را انجام داده‏اند و مى‏دهند.

صحيفه نور جلد 1 صفحه 9

نقشه رژيم، نابودى قم شهر جنود حق.

من به شما عرض كنم كه مطلبى نيست كه مال اين چند ماهه باشد، اين يك مطلب ريشه‏دار است، مطلبى است كه مال چندين سال پيش از اين است، اگر نگويم چهل و چند سال پيش از اين لااقل بيست سال پيش از اين است كه اينها نقشه‏شان اين بود كه قم نباشد. در زمان حيات مرحوم آقاى بروجردى رضوان الله عليه هم نقشه اين بود كه ايشان نباشند و قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر مى‏دانند. قم يك شهر حق است، جنود ابليس جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف مى‏دانند. در همان زمان ايشان هم نسبت به ايشان تعبيراتى مى‏شده است كه من نمى‏توانم در اين منبر عرض كنم. همان وقت بوده است كه، نقشه خارجى اين بوده است كه قم نباشد تا ما هركارى مى‏خواهيم انجام بدهيم و يك نفس‏كش در مقابل ما صحبت نكند، حرف نزند، بحث نكند، ايراد نكند، اعتراض نكند. اينها از همان زمان مرحوم آقاى بروجردى (اگر نظر است )چهل و چند سال پيش از اين، از زمان مرحوم آقاى بروجردى اين نقشه را داشتند منتهى با بودن ايشان مى‏ديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايى را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالى، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزى، كوبيدن آن مركز ديگر را، نه از باب اينكه حبى به آن مركز راداشتند، به هيچ مركزى از مراكز ديانت،اينها احساس حب نمى‏كنند، نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند، از باب اينكه قم را نمى‏خواستند، قم موى دماغ بود، نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مى‏كرد و كارهاى اينها زود در آن منتشر مى‏شد. اينها قم را نمى‏خواستند منتها نمى‏توانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، مى‏گفتند نجف آره، مشهد آره. در قم چيزى به نظر نمى‏خورد، فهميدند كه چيزهايى به نظر مى‏خورد، چيزهايى به چشم مى‏خورد، چيزهايى به دهان مى‏خورد، به گوش مى‏خورد، فهميدند كه نه، آنطور نبوده است. اينها از آنوقت نقشه كشيدند براى نابودى روحانيت و دنبالش نابودى اسلام و دنبالش به نفع رساندن اسرائيل و عمال اسرائيل.

از اول مطلب اينطور بود. منتهى در پرده بود،اعلان نكرده بودند مطالبشان را، گاهى اعلام مى‏كردند لكن مضمضه مى‏كردند مطالب كفر خودشان را. بعد از فوت ايشان ابتدائا يك نقشه شيطانى كشيدند و در بلاد ايران، آنجاهايى كه من مطلع شدم، از مردم مى‏خواستند التزام بگيرند به اينكه شمابه فلان مركز تلگراف كنيد و انتخاب كنيد فلان مركز را، نه از باب اينكه علاقه به آن مركز داشتند، از باب اينكه اين مركز را نمى‏خواستند. مردم اعتنا نكردند به آنها.

دنبال آن نقشه‏ها كشيده شد، دولت‏ها سر كار آمد، نمى‏دانم به آن دولت‏ها اين پيشنهادها شد و قبول نكردند، يا اينكه نتوانستند اينقدر بى شرافتى بكنند. شايد شريف بودند، عالم بودند، دكتر بودند، مهندس بودند و نتوانستند با همه مراكز علم مخالفت كنند، تااينكه منتهى شد به اينكه بايد دولت، دولتى باشد كه علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تاكلاس پنج بيشتر درس نخوانده باشد آنهم در كرج تحصيل اجازه نامه با اعمال نفوذ كرده باشد، نداند معناى علم چه است، نداند معناى ديانت چه هست، نداند نقش روحانيت در بقاى اين مملكت چيست، نفهمد مطالب را، سربسته و چشم بسته به او ديكته

صحيفه نور جلد 1 صفحه 10

كنند و بگويد و نفهمد چه مى‏گويد و بكند و نفهمد چه مى‏كند.

قضيه، معارضه با اسلام است

ديديم كه از اولى كه اين دولت بيسواد و بى‏حيثيت روى كار آمد، از اول هدف، اسلام را قرار داد، در روزنامه‏ها با قلم درشت نوشتند كه بانوان را حق دخالت در انتخابات داده‏اند لكن شيطنت بود، براى انعكاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود كه نظرشان به الغاى اسلام و الغاى قرآن، درست نيفتد و لهذا در اولى كه اينجا ما متوجه شديم و اجتماع شد و آقايان مجتمع شدند با هم براى علاج كار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضيه، بعد كه مطالعه كرديم، ديديم آقا قضيه، قضيه بانوان نيست، اين يك امر كوچكى است، قضيه معارضه با اسلام است. منتخب و منتخب، مسلمان لازم نيست باشد، حلف به قرآن لازم نيست باشد، قرآن را ميخواهيم چه كنيم؟! بعد كه مصادف شدند با تودهنى از ملت مسلم، تعبير كردند حرفشان را به اينكه خير مراد ما از كتاب آسمانى قرآن است. ما هم از آنها پذيرفتيم به حسب ظواهر شرع لكن به مجرد اينكه اينها يك چند نفر عمله را دور خودشان ديدند و يك زنده باد و مرده باد را ديدند، باز همان مسائل خبيثشان را از سر گرفتند، همان مطلبى را كه ابطال كرده بودند دوباره از سر گرفتند، دوباره تساوى حقوق من جميع الجهات تساوى حقوق من جميع الجهات پايمال كردن چند تا حكم ضرورى اسلام است، نفى كردن چند تا حكم صريح قرآن است. بعدش باز ديدند كه مصادف شد با يك ناراحتى‏ها و يك حرف‏ها و يك چيزهايى، حاشا كردند، وزيرشان يك جا حاشا كرد، اميرشان يك جا حاشا كرد. در روزنامه‏ها به صراحت لهجه نوشتند كه بردن بانوان به سربازى، تصويبش در دست تنظيم است لكن بعد از آنكه ديدند كه خيلى فضاحت بار آمد، مردم ناراحت شدند، همان نوكرهاى ارباب به حسب واقع هم ناراحت شدند، وقتى ديدند ناراحت شدند، گفتند اكاذيب است. پرونده سازى خواستند بكنند، پرونده سازى‏هاى بچگانه، مضحك بكنند.

حمله عمال رژيم تحت لواى دهقان‏ها به اسلام و مراكز علم.

اين سال بد بود براى اينكه حمله به اسلام زياد شد، حمله به قرآن زياد شد، مراكز علم را كوباندند به حسب توهم خودشان، بچه‏هاى ما را، عزيزهاى ما را زدند، سرهايشان را شكستند، پاهايشان را شكستند، بعضى‏شان را كشتند، ازپشت بام‏ها انداختند. اگر اينها دهقان‏ها بودند پس چرا اين دستگاه انتظامى كمكشان مى‏كرد؟ اينكه ديگر مخفى نبود، اين را صدهزار جمعيت از توى خيابان‏ها و از توى شهر و از توى مدرسه خوب مى‏ديدند كه دستگاه شهربانى دارد كمك مستقيم مى‏كند، اين دهقان‏ها را كمك مى‏كرد بر ضد اسلام. اگر راست مى‏گويند كه دهقان‏ها بودند، پس چرا وقتى كه مرضاى ما را بردند در مريضخانه‏ها، شهربانى و اينها فرستادند گفتند: دشمن‏هاى اعليحضرت رامى‏بريد در مريضخانه؟ پدرتان را در مى‏آوريم، اينها بايد بروند. اگر دهقان‏ها بودند، به‏

صحيفه نور جلد 1 صفحه 11

اعليحضرت چه كار دارند؟ اگر كماندوها بودند و آنهايى كه مربوط به خود ايشان است و از دستگاه خود ايشان هست، با قول ايشان بوده؟ با فرمان ايشان بوده است و يا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع هست، خوب بگويند ما تكليفمان را با ايشان بفهميم، خوب بفهميم ما طرفمان كى هست؟ يك نفر است اصلا؟ اگر اينطور نيست خوب بگويند تا ما بفهميم كه اين كماندوها سرخود آمدند و همين طور بيخود، بيخودى آمدند يا سازمان امنيت اينها را آورد، يا شهربانى‏ها آوردند، يا نخست‏وزير امر كرد، يا فلان وزير فلان امير امر كرد؟ خوب بگويند چه كسى اين كارها را كرده، چرا حاشا مى‏كنند، پيش هر كسى مى‏روى، گردن ديگرى مى‏گذارند. به هر كسى اعتراض مى‏كنى، به ديگرى نسبت مى‏دهد. دستگاه شهربانى مى‏گويد كه سازمان امنيت، سازمان امنيت مى‏گويد شهربانى، دوتاى آنها مى‏گويند امر اعليحضرت. راست مى‏گويند كه امر اعليحضرت است؟ اعليحضرت با ديانت اسلام مخالف است؟ واقعا با قرآن مخالف است اعليحضرت به حسب قول اينها؟ اگر مخالف هست آن حرفها چى هست ديگر؟ آنهمه كسب و كرامت كجاست؟ اگر مخالف نيستند پس چرا جلوگيرى نمى‏كنند از اين وحشيگرى‏ها؟ چرا تو دهنى نمى‏زنند به اين شهربانى‏ها، به اين سازمان‏ها، به اين نخست وزيرها؟ ايشان كه فعال مايشائند، مى‏توانند يك همچو كارى را بكنند. حالا كه ديگر مطلبى نيست، برگرد به عصر سابق و قبل از صد سال پيش از اين، حالا كه مطلب اينطورى است، خوب بزنند تو دهنى به اينهايى كه كار بد مى‏كنند، كارهاى خلاف اسلام مى‏كنند، كارهاى خلاف ديانت مى‏كنند و نسبت مى‏دهند به ايشان، تبرئه كند خودش را. آقا، نمى‏شود سلطان اسلام با اسلام مخالف باشد، نمى‏شود اين. اگر نيستند بگويند،اظهار كنند، اظهار تاسف كنند به اينكه مردك آمده است ريخته مدرسه فيضيه را خراب كرده است. بنده باز مسايل اين جوان‏هاى خودمان را نديدم و بعد از مباحثه مى‏روم مى‏بينم، اول وقتى است كه مى‏روم مى‏بينم، بروم آنجا يك فاتحه‏اى بخوانيم براى آنهايى كه كشته شدند، يك اظهار تاثرى بكنم براى آنها، اينها كه نمى‏گذارند ما فاتحه هم بگيريم. اگر دهقان‏ها كردند، پس چرا نمى‏گذاريد، فاتحه بگيريم؟ چرا فاتحه تهران را به هم مى زنيد؟

سال 41، سال مفتضح شدن هيأت حاكمه‏

سال بدى بود براى اينكه مفتضح شد هيأت حاكمه، مفتضح شد دستگاه جبار و ما نمى‏خواستيم. ما نمى‏خواهيم كه مملكت ما در خارج معرفى بشود كه همچنين عناصر خبيثى سر كارند، ما نمى‏خواستيم اين را. ما مى‏خواهيم كه مملكت ما از آن نقطه اوليش تا آن آخرش جورى باشند، طورى سلوك بكنند كه مايه افتخار يك مملكتى باشد، بگويند آقا ما امير كبير داريم، وزراء سابق، مشاورين سلاطين سابق علما بودند، على بن يقطين بوده است، گاهى ائمه اطهار عليهم‏السلام - بوده‏اند، حالا مشاورين چه كسانى هستند؟ اسرائيل! مشاورها اسرائيل! از يهود آن بزرگ شده است. دو هزار نفر بهايى را به اقرار خودشان در روزنامه دنيا (بعد فردا مردك نگويد كه اشاعه اكاذيب است، در روزنامه دنيا دو هزار نوشته است) اسرائيل بهايى را، اسم بهائى نياورده‏است، بعضى وابستگان به بعضى از

صحيفه نور جلد 1 صفحه 12

مذاهب (اسمشان را مذهب گذاشت!) دو هزار نفر را و مى‏گويند پنجهزار است، دو تايش را اينجا نوشته است (اين كه نوشته حالا) اينها با كمال احترام، نه مثل حاجى‏هاى بدبخت ما كه وقتى مى‏خواهند تذكره به آنها بدهند، بايد چقدر زحمت بكشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بيچارگى بكشند تااينكه يك چند تااز آنها را رد كنند، چند تاى آنها را قبول بكنند، آن وقت در فرستادنشان چه فضاحت‏ها باشد، در برگشتشان چه فضاحت‏ها باشد، وقتى هم مكه ميروند در منا، حتى آن نماينده بى عرضه آنجا هم شكايت مى‏كند كه فلان آقا را بگيريد از باب اينكه اينجا يك حرف حقى زده است گفته اسلام در خطر است از دست يهود، آقا مگر شما يهوديد؟ مگر مملكت ما، ممكلت يهود است؟ دو هزار نفر را با كمال احترام، با دادن به هر يك از اينها پانصد دلار ارز، به هر يك پانصد دلار از مال اين ملت مسلم به بهايى داده‏اند، ارز داده‏اند، به هر يك هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما، چه بكنند؟ بروند در جلسه‏اى كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است شركت كنند.

سكوت، موجب پايمال نواميس مسلمين زير چكمه عمال اسرائيل است.

واى بر اين مملكت، واى بر اين هيأت حاكمه، واى بر اين دنيا، واى بر ما، واى بر اين علماى ساكت، واى بر اين نجف ساكت، اين قم ساكت، اين تهران ساكت، اين مشهد ساكت. اين سكوت مرگبار اسباب اين‏شود كه زير چكمه اسرائيل به دست همين بهايى‏ها، اين مملكت ما، اين نواميس ما پايمال بشود. واى بر دين ما، واى براين اسلام، واى براين مسلمين. اى علما ساكت ننشينيد، نگوييد الان مسلك شيخ رضوان الله عليه، والله شيخ اگر حالا بود تكليفش اين بود امروز سكوت همراهى با دستگاه جبار است، نكنيد سكوت. دو هزار بهايى را با پانصد دلار ارز به هر يك و هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما فرستادن به لندن (و اينها در روزنامه دنياست) يك شخصى به من گفت كه يك معامله‏اى كرده است شركت نفت با ثابت پاسال و در اين معامله تخفيفى داده است كه بيست و پنج ميليون تومان در اين تخفيف نفع برده است، براى نفع اين جمعيتى كه فرستادند به لندن بر ضد اسلام. اين وضع نفت ما، اين وضع ارز مملكت ما، اين وضع هواپيمايى ما، اين وضع وزير ما، اين وضع همه ما، سكوت كنيم باز؟! هيچ حرف نزنيم؟! حرف هم نزنيم؟! ناله هم نكنيم؟! خانه‏هايمان را خراب كنند آخ هم نگوييم؟! مردك مى‏فرستد رئيس شهربانى را، رئيس اين حكومت خبيث را مى‏فرستد منزل آقايان، من راهشان ندادم، ايكاش راه داده بودم تا آنروز دهنشان را خرد كرده بودم. مى‏فرستند منزل آقايان كه اگر نفستان در فلان قضيه در آيد، فرمودند، اعليحضرت فرمودند اگر نفس شما در آيد، مى‏فرستم منزل‏هايتان را خراب مى‏كنيم، خودتان را هم مى‏كشيم، نواميستان را هتك مى‏كنيم. اين وضع ماست با اين اعليحضرت، اگر اينها راست‏گويند. اگر دروغ مى‏گويند، پس ايشان بگويند دروغ مى‏گويند، ايشان بفرمايند، اعلام كنند كه حكومت قم دروغ گفته است تا من پدر حكومت قم را در بياورم، بگويند رئيس شهربانى دروغ گفته تا من زير چكمه اهل علم، پدرش را در بياورم د نمى‏گويد كه.

صحيفه نور جلد 1 صفحه 13

سال 41، سال اعلام ارزش و موجوديت روحانيت به دنيا

واما سال خوبى بود براى اينكه روحانيت ارزش خودش را به دنيا اعلام كرد، فهماند كه آن كه صحبت مى‏كند، باز روحانى است، آن كه ايستادگى مى‏كند در مقابل ظلم و جور، ظالم و جاهل، باز حوزه‏هاى علميه است، كتك مى‏خورد داد مى‏زند، كشته مى‏دهد، فرياد مى‏كند، مدرسه فيضيه‏اش را خراب مى‏كنند اعتنا نمى‏كند، باز صحبت خودش رامى‏كند، هر كارى سرش بياورند اين صحبت مى‏كند. روحانيت موجوديت خودش را به همه عالم اعلام كرد. پس بد بود چون هيأت حاكمه فضاحت ايران را در همه جا اعلام كرد و خوب بود براى اينكه روحانيت حيثيت خودش را به عالم معرفى كرد، فهماند به عالم كه آدميم ما، روحانى هستيم ما، همه‏اش قضيه ذكر و دعا نيست، ما داد مى‏زنيم، ما مى‏گوئيم نبايد بكنيد اين كارها را، ما نصيحت مى‏كنيم به شما.

رفراندومى كه حتى زور سرنيزه نتوانست افتضاح آن را جبران كند.

من نصيحت كردم به شاه، فرستاد آدم آنجا، در آن اول امر قبل از رفراندوم، به وسيله بهبودى، به وسيله پاكروان پيغام دادم به او، آقا نكن اين كار را، اين رفراندوم را نكن، اين خوب نيست براى شما اين كار را بكنيد، دست به اين قانون نزن، اگر امروز "ارسنجانى" چهار تا رعيت را بياورد، برقصاند و بگويند زنده باد، فردا چهار تا رعيت مى‏آيند وگويند مرده باد، نكن اين كار را، صلاح نيست بكنى اين كار را. گوش نكرد، ديديد چه جور شد، دو هزار نفر راى نداشتند، باقى‏اش زور بود، همه مى‏دانند بازار تهران بسته شد كه راى ندهد، بازار قم بسته شد كه راى ندهد، ساير شهرستان‏ها راى ندادند، اينها دو هزار تا راى آزاد بدون سرنيزه نتوانستند تهيه كنند. ما نمى‏خواستيم اينطور مفتضح بشويد، ما نمى‏خواستيم ملت از تو رويگردان بشوند، ما مى‏خواستيم شما آدمى باشيد كه وقتى يك چيزى را بگوئى، ملت، تمام ملت لبيك بگويند، ما ميل داريم شاه ما اينجور باشد، ما ميل داريم وزير ما اينجور باشد كه اگر يك مطلبى را گفت تمام ملت با او موافق باشند نه اينكه با حرف‏هايش (6 ميليون ) (6ميليون). به جان عزيز شما اگر اينها چند هزار هم داشتند، باقى‏اش يا پر كردن صندوق شايد به سمع ايشان نرسيده است. شايد آنها گفته‏اند به او كه (6 ميليون، اكثريت قاطع) و الا شاه كه دروغ نمى‏گويد! نمى‏شود كه دروغ بگويد. (با اكثريت قاطع! تمام قاطبه اهل ايران!)پس بازار تهران از اهل ايران نيست؟! خيابان‏هاى تهران اهل ايران نيستند؟! قم از اهل ايران نيست؟! روحانيون از اهل ايران نيستند؟! ساير شهرستان‏ها ايرانى نيستند؟! اين ايران كجاست؟ اين آراء از كجا آمد؟

ايستادگى روحانيت در مقابل ظلم، عامل احياى اسلام.

بد شد امسال براى اينكه اين مطالب واقع شد و خوب شد براى اينكه شما آقايان زنده كرديد اسلام را، ايستاديد، در مقابل ظلم ايستاديد. اگر نايستاده بوديد خدا مى‏داند كه حالا رفته بودند تا آن آخر، ايستادگى شما اسباب اين شد كه حاشا كردند مطالبشان را، گفتند خير طلاق به دست مرد است، كى ما گفتيم؟ د مردك از حزب مردم است. آن مردك هم كه داد زد تساوى حقوق من جميع الجهات، تساوى حقوق من جميع الجهات از اين طرف مى‏گويند، از آن طرف مى‏گويند كى ما گفتيم طلاق به دست زن باشد، نخير طلاق به دست مرد است. از آن طرف مى‏گويند نخير كى ما راجع به ارث گفتيم، نخير ارث هم همانطورى كه خدا گفته است. از آن طرف هم مى‏گويند كى ما گفتيم زنان بروند به نظام وظيفه. تو روزنامه‏هايتان هست آقا.اين روزنامه‏هائى كه ديكته مى‏كند سازمان امنيت و مى‏نويسند.

بى‏حيثيتى مطبوعات.

مى‏گويند كه مدير كيهان گفته است ما ديگر راحتيم براى اينكه آنوقت ما مى‏نوشتيم و اينها نظر مى‏كردند، حالا خودشان مى‏نويسند، ما ديگر راحتيم. منتهى اين اعتراض هست كه آقا چرا اينقدر بى‏حيثيت هستيد كه آنها بنويسند و شما هم بنويسيد؟ چرا بايد مطبوعات ما اينقدر بى‏حيثيت باشند؟

خطر براى اسلام.

خوب بگوئيد آقا حرف را، چه مى‏كنند؟ اگر همه علماى اسلام يك مطلبى را بگويند، حالا كه خطر براسلام وارد شده است و آن خطر يهود است و حزب يهود كه همين حزب بهائيت است، اين خطر كه حالا نزديك شده است، اگر آقايان علماى اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم همصدا بگويند كه آقا ما نمى‏خواهيم كه يهود بر مقدرات مملكت ما حكومت كند، ما نمى‏خواهيم كه مملكت ما با مملكت يهود هم پيمان بشود در مقابل پيمان اسلامى آنها، مسلمين با هم، هم پيمان مى‏شوند، آقايان بايهود هم پيمان مى‏شوند! چه وضعى است اين مملكت؟ اگر نوكر هم هستيد چرا اينقدر نوكر؟ من سرم درد مى‏كند و من براى خواندن يك فاتحه لازم مى‏دانم بروم به مدرسه فيضيه و از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم كه در اين سال و سال‏هاى بعد، همه سالم باشيد، اسلام مؤيد باشد، اسلام مؤيد باشد.

والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  11:55 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور جلد 1 صفحه 54

تاريخ : 13/3/42

بيانات امام خمينى در مدرسه فيضيه در مورد نقشه‏هاى اسرائيل

اسرائيل براى غارت ايران در صدد شكستن موانع است.

بسم الله الرحمن الرحيم

الان عصر عاشورا است...گاهى كه وقايع روز عاشورا را از نظر مى‏گذرانم اين سوال برايم پيش مى‏آيد كه اگر بنى اميه و دستگاه يزيد بن معاويه تنها با حسين سر جنگ داشتند آن رفتار وحشيانه و خلاف انسانى چه بود كه در روز عاشورا با زن‏هاى بى پناه و اطفال بى‏گناه مرتكب شدند؟!بچه‏هاى خردسال چه تقصيرى داشتند؟ زن‏ها چه تقصير داشتند؟بر نظرم مى‏گذرد كه آنهابا اساس سروكار داشتند. بنى‏هاشم را نمى‏خواستند، بنى اميه با بنى‏هاشم مخالفت داشتند، نمى‏خواستند شجره طيبه باشند. همين فكر امروز در سرزمين ايران به نظر مى‏رسد اينها با بچه‏هاى 16 - 17 ساله ما چكار داشتند؟ سيد 16 -17 ساله به شاه چه كرده بود؟ به دستگاه‏هاى سفاك چه كرده بود؟ لكن اين فكر پيش مى‏آيد كه اينها با اساس مخالفند،با بچه مخالف نيستند، اينها نمى‏خواهند كه اساس موجود باشد،اينها نمى‏خواهند صغير و كبير ما موجود باشد. اسرائيل نمى‏خواهد در اين مملكت دانشمند باشد، اسرائيل نمى‏خواهد در اين مملكت قرآن باشد، اسرائيل نمى‏خواهد در اين مملكت علماى دين باشند، اسرائيل نمى‏خواهد در اين مملكت احكام اسلام باشد، اسرائيل به دست عمال سياه خود مدرسه را كوبيد. ما را مى‏كوبند، شما ملت را مى‏كوبند، مى‏خواهند اقتصاد شما راقبضه كنند،مى خواهند زراعت و تجارت شما را از بين ببرند، مى‏خواهند در اين مملكت داراى ثروتى باشند، ثروت‏ها را تصاحب كنند به دست عمال خود،اين چيزهائى كه مانع هستند، چيزهايى كه سد راه هستند، سدها را بشكند، قرآن سد راه است بايد شكسته شود،روحانيت سد راه است بايد شكسته شود، مدرسه فيضيه سد راه است بايد خراب شود، طلاب علوم دينيه ممكن است بعدها سد راه شوند بايد از پشت بام بيافتند، بايد سرودست آنها شكسته شود براى اينكه اسرائيل به منافع خودش برسد، دولت ما به تبعيت اسرائيل ما را اهانت مى‏كند.

دنيا بايد قضاوت كند كه روحانيت مفتخور است يا رژيم شاه.

شما آقايان قم ملاحظه فرموديد آن روزى كه آن رفراندوم غلط انجام گرفت، آن رفراندوم مبتذل انجام گرفت،آن رفراندومى كه چند هزار نفر بيشتر همراه نداشت؛ آن رفراندومى كه برخلاف ملت

صحيفه نور جلد1 صفحه 55

ايران انجام گرفت،در كوچه‏هاى اين قم، در مركز روحانيت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را، چند نفر از بچه‏ها و اراذل را راه اندختند، در اتومبيل‏ها نشاندند و در كوچه‏ها گرداندند، گفتند مفتخورى تمام شد،پلوخورى تمام شد.آقايان ملاحظه بفرماييد، اين وضع مدرسه فيضيه را ملاحظه كنيد، اين حجرات را ملاحظه كنيد، اين اشخاصى كه لباب عمرشان را در اين حجرات مى‏گذرانند، آن اشخاصى كه مواقع نشاطشان را در اين حجرات مى‏گذرانند، آن اشخاصى كه بيش از سى، چهل الى صدتومان در ماه ندارند اينها مفتخورند؟ آن اشخاصى كه هزار ميليونشان (هزار ميليونشان يك قلم است ) هزار ميليونشان در جاهاى ديگر است، اينها مفتخور، زياد نيستند؟! ما مفتخوريم؟!مائى كه مرحوم آقاى حاج شيخ عبدالكريم‏مان وقتى كه فوت مى‏شوند، آقازاده‏هاى آن همان شب چيز نداشتند، همان شب شام نداشتند (گريه شديد حضار) مامفتخوريم؟!مائى كه مرحوم آقاى بروجردى مان وقتى كه از دنيا مى‏روند ششصدهزار تومان قرض مى گذارند، ايشان مفتخورند؟!اما آنها كه بانك‏هاى دنيا را پر كرده‏اند، كاخ‏هاى عظيم را روى هم ساخته‏اند و باز رها نمى‏كنند اين ملت را و باز دنبال اين هستند كه ساير منافع اين ملت را به جيب خودشان يا اسرائيل برسانند، اينها مفتخور نيستند؟! بايد دنيا قضاوت كند، بايد ملت قضاوت كند كه مفتخورى چيست.

كارى نكن كه رفتن تو موجب شادى ملت گردد.

آقا من به شما نصيحت مى‏كنم، اى آقاى شاه! اى جناب شاه !من به تو نصيحت مى‏كنم، دست بردار از اين كارها، آقا اغفال دارند مى‏كنند تو را. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروى همه شكر بكنند. من يك قصه‏اى را براى شما نقل ميكنم كه پيرمردهايتان، چهل ساله‏هايتان يادشان است، سى ساله‏ها هم يادشان است، سه دسته، سه مملكت اجنبى به ما حمله كرد، شوروى انگلستان و امريكا به مملكت ايران حمله كردند، مملكت ايران را قبضه كردند، اموال مردم در معرض تلف بود، نواميس مردم در معرض هتك بود لكن خدا مى‏داند كه مردم شاد بودند براى اينكه پهلوى رفت. من نمى‏خواهم تو اين طور باشى، نكن، من ميل ندارم تو اين طور بشوى، اين قدر با ملت بازى نكن، اين قدر با روحانيت مخالفت نكن. اگر راست مى‏گويند كه شما مخالفيد ،بد فكر مى‏كنيد. اگر ديكته مى‏دهند دستت و مى‏گويند بخوان، در اطراف فكر كن، چرابيخود،بدون فكر اين حرف‏ها را مى‏زنى، آيا روحانيت اسلام، آيا روحانيون اسلام اينها حيوانات نجس هستند؟!در نظر ملت اينها حيوان نجس هستند كه تو مى‏گوى؟!اگر اينها حيوان نجس هستند پس چرا اين ملت دست آنها رامى بوسند، دست حيوان نجس رابوسند؟! چرا تبرك به آبى كه اومى خورد مى‏كنند؟حيوان نجس را اين كار ميكنند؟!آقاما حيوان نجس هستيم؟! (گريه‏شديدحضار) خدا كند كه مرادت اين نباشد،خدا كند كه مرادت از اينكه مرتجعين سياه مثل حيوان نجس هستند و ملت بايد از آنها احترازكند،مرادت علما نباشد والا تكليف ما مشكل مى‏شود و تكليف تو مشكل مى‏شود، نمى‏توانى زندگى كنى، ملت نمى‏گذارد زندگى كنى ، نكن اين كار را، نصيحت مرا بشنو. آقا چهل و پنج سالت است

صحيفه نور جلد 1 صفحه 56

شما،چهل وسه سال دارى، بس كن، نشنو حرف اين و آن را،يك قدرى تفكر كن، يك قدرى تامل كن،يك قدرى عواقب امور را ملاحظه بكن، يك قدرى عبرت ببر، عبرت از پدرت ببر، آقانكن اين طور، بشنو ازمن ،بشنو از روحانيون، بشنو از علماى مذهب، اينها صلاح ملت راخواهند،اينها صلاح مملكت را مى‏خواهند.ما مرتجع هستيم؟! احكام اسلام ارتجاع است؟!آن هم ارتجاع سياه است؟!تو انقلاب سياه، انقلاب سفيد درست كردى؟! شما انقلاب سفيد به پاكرديد؟! كدام انقلاب سفيد را كردى آقا؟!چرا مردم را اغفال مى‏كنيد؟ چرا نشر اكاذيب مى‏كنيد؟ چرا اغفال مى‏كنى ملت را؟ والله اسرائيل به درد تو نمى‏خورد، قرآن به درد تو مى‏خورد.

شاه و اسرائيل اساس گرفتارى ما

امروز به من اطلاع دادند كه بعضى از اهل منبر را برده‏اند در سازمان امنيت و گفته اند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چى‏خواهيد بگوييد،يكى شاه را كار نداشته باشيد، يكى هم اسرائيل را كارنداشته باشيد،يكى هم نگوئيد دين در خطر است، اين سه تا امر را كار نداشته باشيد، هر چى مى‏خواهيد بگوئيد. خوب اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم، ديگرچى بگوئيم؟ ما هرچى گرفتارى داريم ازاين سه تاهست، تمام گرفتارى ما. آقا اينها خودشان مى‏گويند من كه نمى‏گويم. به هر كه مراجعه مى‏كنى ميگويد شاه گفته، شاه گفته مدرسه فيضيه را خراب كنيد،شاه گفته اينها را بكشيد. آن مرد كه آمد در مدرسه فيضيه (حالااسمش را نمى‏برم،آن وقت كه دستور دادم گوش‏هايش را ببرند،آن وقت اسمش را مى‏برم )آمد در مدرسه فيضيه فرمان داد، سوت كشيد، تمام مستفر شدند در گوشه اى، گفت متنظر چى هستيد،بريزيد تمام حجرات را غارت كنيد، تمام را ازبين ببريد، گفت حمله كن، حمله كردند. از ايشان مى‏پرسى، آقا چرااين كار را كرديد؟ مى‏گويد اعليحضرت فرموده!اينها دشمن‏اعليحضرت هستند؟!اسرائيل دوست اعليحضرت است؟اينها دشمن اعليحضرت هستند؟ اسرائيل مملكت را به باد مى‏برد،اسرائيل سلطنت را مى‏برد، عمال اسرائيل،آقا يك چيزهائى، يك حقايقى دركاراست. (من باز سرم دارد درد مى‏گيرد)يك حقايقى در كار است، شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهائى‏ها مراجعه كنيد در آنجامى نويسد:تساوى حقوق زن ومرد راى عبدالبهاءآقايان هم‏از او تبعيت مى‏كنند، آقاى شاه هم نفهميده مى‏رود بالاى آنجا مى‏گويد تساوى حقوق زن ومرد،آقا اين را به تو تزريق كردند،تو مگر بهائى هستى كه من بگويم كافر است بيرونت كنند. نكن اين طور،نكن اين‏طور...نظامى كردن زن، راى عبدالبهاء آقا تقويمش موجود است، نگوييد نيست،شاه نديده اين را؟ اگر نديده مواخذه كنداز آنهائى كه ديده اند و به اين بيچاره تزريق كرده اندكه اين را بگو. والله من شنيده‏ام كه سازمان امنيت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بياندازد تا بيرونش كنند ولهذا مطالب را معلوم نيست به او برسانند. مطالب خيلى زياد است، بيشتر از اين معانى است كه شما تصوركنيد. مملكت ما،دين ما در معرض خطر است، شماهى بگوييد كه: آقايان نگوئيدكه دين درمعرض خطر است، ما كه نگفتيم در معرض خطر


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  12:04 PM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

صحيفه نور جلد 1 صفحه 67

تاريخ 25/2/43

بيانات امام خمينى پس از آزادى از زندان

بسم الله الرحمن الرحيم

انا لله و انا اليه راجعون‏

تاسف و تالم شديد از 15 خرداد

من تاكنون احساس عجز در صحبت‏ها نكرده‏ام و امروز خودم را عاجز مى‏دانم، عاجز مى‏دانم از اظهار تألمات روحيه‏اى كه دارم براى اوضاع اسلام عموماً و اوضاع ايران خصوصاً و قضايايى كه در اين يك سال منحوس پيش آمد خصوصاً قضيه مدارس علمى، قضيه 15 خردادقضيه 15 خرداد را من مطلع نبودم تا اينكه از حبس به حصر تبديل شد و اخبار خارج به من رسيد. خدا مى‏داند كه مرا اوضاع پانزده خرداد كوبيد. (گريه شديد حضار) حالا هم كه به اينجا آمده‏ام از قيطريه، مواجه هستم با يك منظره‏هائى، با بچه‏هاى كوچك بى پدر، (گريه شديد حضار) با پدرهاى جوان از دست داده، با مادرهاى جوان مرده، با زن‏هاى برادر مرده، با پاهاى قطع شده، (گريه شديد حضار) با افسردگى‏ها، اينها علامت تمدن آقايان است و ارتجاع ما. افسوس كه دست ما از عالم كوتاه است، افسوس كه صداى ما به عالم نمى‏رسد، افسوس كه گريه‏هاى اين مادرهاى بچه مرده نمى‏رسد به دنيا (گريه شديد حضار)

نسبت دادن ارتجاع سياه به روحانيت توسط اجانب

ما را كهنه پرست معرفى مى‏كنند، ما را مرتجع معرفى مى‏كنند، علماى اسلام را به ارتجاع سياه تعبير مى‏كنند، جرايد خارج از ايران، آنهايى كه با بودجه‏هاى گزاف براى كوبيدن ما مهيا شده‏اند در خارج ما را مخالف اصلاحات (كه اسلام در راس اصلاحات واقع شده است) معرفى مى‏كنند، مخالف ترقى مملكت معرفى مى‏كنند، مى‏گويند آخوندها مى‏خواهند با الاغ باز سوار بشوند از اين طرف به آن طرف بروند، آخوندها مى‏گويند كه برق نمى‏خواهيم، آخوندها مى‏گويند طياره نمى‏خواهيم، اينها مرتجع هستند، اينها مى‏خواهند به قرون وسطى برگردند.

عمل به اسلام و مخالفت باديكتاتورى ارتجاع و كهنه پرستى است؟!

آخوندها با اين سياه روزى‏هائى كه نصيب مملكت است مخالفند، اين كهنه پرستى است؟!

صحيفه نور جلد 1 صفحه 68

علماى اعلام با اين زدن‏ها، كشتن‏ها، قلدرى‏ها، ديكتاتورى‏ها و استبدادها مخالفند، اين كهنه پرستى است؟! علماى اسلام در صدر مشروطيت در مقابل استبداد سياه ايستادند و براى ملت آزادى گرفتند، قوانين جعل كردند، قوانينى كه به نفع ملت است، به نفع استقلال كشور است، به نفع اسلام است، قوانين اسلام است، اين را با خون‏هاى خودشان، با زجرهائى كه ديدند و كشيدند، با بيچارگى‏هايى كه متوجه به آنها شد، گرفتند، اين آخوندها مرتجع هستند؟!

امروز هم روحانيت قيام كرده است، نهضت كرده است، ملت به تبع روحانيت نهضت كرده است، ملت‏هاى اسلام بيدار شده‏اند، نهضت كرده‏اند. خواسته‏هاى روحانيت عمل به قوانين اسلام است، اين ارتجاع است؟! رسول اكرم مرتجع بود؟! قوانين آسمانى، قوانين الهى كه ما براى آن اين قدر اهانت مى‏شويم، اين قدر زجر مى‏كشيم، دعوت به عمل كردن به قوانين آسمانى ارتجاع است؟! خداى تبارك و تعالى مرتجع است؟! جبرئيل امين، واسطه وحى الهى مرتجع است؟ پيغمبر اكرم مرتجع است؟! ائمه هدى مرتجع هستند؟! علماى از صدر اسلام تا امروز كه از خودشان چيزى ندارند، آنها قوانين اسلام را، قوانين وحى را به مردم ابلاغ مى‏كنند، ابلاغ قوانين الهى ارتجاع است؟!

شما اگر چنانچه به احكام اسلام اعتقاد داريد، اين احكام اسلام است، اسلام انسان را آزاد خلق كرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش بر جانش و بر نواميسش خلق فرموده، امر فرموده است كه مسلط است انسان، آزاد است انسان، هر انسانى در مسكن آزاد است، در مشروب و مأكول آنچه خلاف قوانين الهيه نباشد آزاد است در مشى آزاد است. حكم اسلام است كه اگر كسى حمله برد به منزل كسى، براى آن كسى كه مورد حمله واقع شده است جايز است كشتن او اسلام اين قدر با آزادى‏ها موافق است، اسلام ارتجاع سياه است؟! علماى اسلام كه از خودشان چيزى ندارند، ما كه خودمان حرفى نداريم، ما هر چه مى‏گوييم قال رسول الله مى‏گوييم، رسول الله هم قال الله مى‏فرمايد، اگر ما مرتجعيم معلوم مى‏شود رسول الله مرتجع است، اگر شما ما را مرتجع مى‏دانيد، ما را كهنه پرست مى‏دانيد (مردك امروز هم باز برداشته نوشته) اگر ما را كهنه پرست مى‏دانيد ما كه از خودمان حرفى نداريم ما مى‏گوييم قال الله تعالى، ما مى‏گوييم قال رسول الله، پس شما رسول الله را كهنه پرست مى‏دانيد! اف بر اين تجدد.

اگر قوانين را قبول داريد، اگر اسلام را قبول داريد كه ما تبع آن هستيم و اسلام سر منشأ همه آزادى‏ها، همه آزادگى‏ها، همه بزرگى‏ها، همه آقائى‏ها، همه استقلال هاست، اسلام را قبول داريد، اين احكام اسلام است، كجايش ارتجاع است؟ بفرماييد كجاى احكام اسلام را آقايان ارتجاع سياه مى‏دانند؟ بفرمايند بيايند تفاهم كنند، آخر اينكه تو بروى آنجا براى خودت صحبت بكنى و هر جا پيش آيد يك صحبتى بكنى و هى كهنه پرستى را ما مى‏كوبيم، چطور مى‏كنيم رجز بخوانى، اينكه نمى‏شود. خوب بيا بنشين بگو آقا اينكه پيغمبر فرموده است، اين ارتجاع سياه است، تا ما ببينيم كه شما درست مى‏فرمائيد؟ تا ما اثبات كنيم نخير ارتجاع نيست.

ما مى‏گوئيم آقا، غلام حلقه به گوش ديگران نباشيد. ما عزت و شرف شما را مى‏خواهيم. ما به‏

صحيفه نور جلد 1 صفحه 69

شماها نصيحت مى‏كنيم كه آقا شما دولت اسلام هستيد، هيأت حاكمه بر مسلمين به اصطلاح هستيد، شما عزيز باشيد، آقا باشيد، بزرگ باشيد، استقلال را حفظ كنيد، تبعيت را دست برداريد، دستتان را براى چهار دلار دراز نكنيد، هر جلسه‏اى كه شما تشكيل مى‏دهيد هى مى‏گوئيد دلار بده، ما با اين چيزها مخالفيم، اگر اين ارتجاع است ما مرتجعيم و اگر آن تمدن است شما متمدنيد. اگر به قوانين اسلام شما اعتقاد داريد اين قوانين اسلام و اگر به قوانين اساسى، به قانون اساسى شما اتكاء داريد، قانون اساسى مردم را آزادى داده است در مسكن، در كارهاى خودش، در مالش، در جانش آزادى داده، از اين زورگويى‏ها قانون منع كرده است. ما مى‏گوئيم شما آقا بيائيد به قانون عمل كنيد، مى‏گذاريم قانون را زمين، شما يك نماينده‏اى بفرستيد ما هم يك نماينده‏اى مى‏فرستيم، قانون اساسى را مى‏گذاريم زمين، شما كه مى‏گوييد ما قانونى هستيم، دموكرات هستيم، شما كه مى‏گوييد كه ما جلو رفته هستيم، مترقى هستيم، اين قانون اساسى ماست، مى‏گذاريم زمين، به قانون اساسى عمل كنيد اگر ما حرفى زديم. به اين متمم قانون اساسى شما عمل كنيد كه علماى اسلام در صدر مشروطيت جان دادند براى گرفتن اين ورفع كردن اسارت ملت‏ها، شما بنشينيد به اين قانون اساسى عمل كنيد. قانون اساسى مطبوعات را آزاد كرده است، شما آزاد مى‏كنيد؟! ما مرتجعيم كه مى‏گوييم بگذاريد به قانون اساسى عمل بشود؟! بگذاريد مطبوعات آزاد باشد؟! بگذاريد كه اين مطبوعات روى عقيده خودشان چيز بنويسند؟! گر چه همه شان خبيث هستند لكن با جميع خباثتشان باز نمى‏خواهند اينقدر سمپاشى كنند.

روسياهى رژيم در 15 خرداد از تاريخ محو نخواهد شد.

خوب، شما آقايان، ملت ايران روزنامه اطلاعات را، سر مقاله روزنامه اطلاعات روز سه شنبه را، سه شنبه 18 فروردين را ملاحظه فرموديد، ملاحظه فرموديد كه اينها چه نقشه‏اى كشيده بودند و كشيده‏اند. اينها ديدند كه بازور و با قلدرى و با سرنيزه، با 15 خرداد فراهم كردن، با مدرسه فيضيه خراب كردن، با خراب كردن و با اهانت به علماى اسلام كردن، با تبعيد كردن، با اخراج كردن، با حبس كردن و اينها، هر چه كردند گندش بالا آمد، اين قدر بالا آمد كه او هم فهميد، همه فهميدند، اينها ديدند كه خيلى بد شد، دنيا اعتراض كرد. 15 خرداد روى دولت‏ها را سياه كرد، ما نمى‏خواستيم اين قدر روسياهى بار بيايد. 15 خرداد ننگى بر دامن اين مملكت گذاشت كه تا آخر محو نخواهد شد، تاريخ ضبط مى‏كند اين را، خودشان هم گفتند كه 15 خرداد ننگ بود، من هم مى‏گويم ننگ بود لكن نكته را نگفتند و من نكته را مى‏گويم، ننگ بود كه مسلسل‏ها را، تانك‏ها را، توپ‏ها را، تفنگ‏ها را از مال اين ملت فقير به دست آوردند و به روى اين ملت فقير بستند، پايمال كردند اين بيچاره‏ها را، از اين ننگ بالاتر آيا مى‏شود كه انسان يك ملتى را اينطور پايمال كند؟ اين بيچاره‏ها چه كرده بودند آخر؟ چه كرده بودند؟

صحيفه نور جلد 1 صفحه 70

عمل به قانون اساسى، در نظر رژيم ارتجاع است.

ما يك سلسله نصايح كرديم، نصيحت كه اين قدر بساط نداشت. ما يك مطالب منطقى داريم، مى‏گوئيم قانون داريم آقا، اگر قانون اساسى را شما قبول نداريد پس بگوئيد آقاى دولت بروند در مجلس بگويند ما قانون اساسى را قبول نداريم. خوب باز بر گردند به قهقرا، هر جا مى‏خواهند. ما كه مى‏گوييم به قانون اساسى عمل كنيد ما مرتجعيم؟! يا شمائى كه دستجمعى مردم را حبس مى‏كنيد، تبعيد مى‏كنيد؟ سلول‏هاى شما پر است از حبسى‏ها، از علما، از اساتيد، از محترمين، از متدينين، بندرعباس پر است از تبعيد شدگان، براى اينكه اينها مى‏گفتند كه آقا ما نمى‏خواهيم اسير مردم باشيم، اسير استعمار باشيم.

آخر چه مى‏گويند به ما؟ ما مرتجعيم كه مى‏گوييم كه به قانون اساسى عمل كنيد؟ قانون اساسى را بگذاريد زمين همه‏مان عمل كنيم، اين را كه قبول داريد. ما مى‏گوييم به دين عمل بكنيد، شما مى‏گوئيد كه پيغمبر اكرم مرتجع است نغوذبالله، در لفظ نمى‏گوئيد، معنايش اين است. قانون اساسى را كه قبول داريد (ولو در آن وقت‏ها زمزمه مى‏كردند كه مال پنجاه سال پيش از اين است و فلان، قانون اساسى كه ديگر قضيه پنجاه سال پيش از اين ندارد) قانون اساسى مى‏گويد ملت‏ها بايد آزاد باشند، ملت ايران بايد مردمش آزاد باشند، مطبوعات بايد آزاد باشد، هيچكس حق ندارد جلوى قلم را بگيرد.

اعلام تفاهم روحانيت با شاه، دسيسه‏اى براى مرفوض ساختن روحانيت‏

شما ديديد كه روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردين نوشت كه: (بعضى مجلات هم نوشته بودند لكن اين بيشتر منتشر مى‏شود) جاى خوشوقتى است كه مقامات روحانى با دولت موافقت كردند در انقلاب شاه و ملت رفتند تهران اعتراض كردند كه آقا اين روحانى را معرفى كنيد، اين خمينى است تا ما بگوييم عليه اللعنه؟

يا ساير علماى اسلامند؟ خوب معرفى كنيد، دست بگذاريد رويش، (علماى طراز اول ما چند نفر در اينجا هستند، خداوند همه را حفظ كند، در تهران هستند، خداوند حفظشان كند، در مشهد هستند خداوند حفظشان كند، در نجف هستند خداوند حفظشان كند، در ساير بلاد مسلمين هستند خدا همه را تاييد كند.) اين علماى اسلام، اين علماى اسلام در ماوراى جو هستند؟ اينهايى كه با شما يك قرارداد سرى كرده‏اند خوب اسم ببريد، آقا اگر مردى تو اسم ببر، بگو كه: خمينى است، توى حبس ما رفتيم پيش او و او گفت كه برگذشته‏ها صلوات، خمينى غلط مى‏كند همچو حرفى مى‏زند خلاف دين اسلام، خمينى مى‏تواند تفاهم كند با ظلم؟ غلط مى‏كند. خمينى آنجا هم كه بود، تو حبس هم كه بود مجد اسلام را حفظ مى‏كرد، مى‏تواند حفظ نكند؟ اسلامى كه پيغمبر اسلام اين قدر زحمتش را كشيده است، ائمه هدى اين قدر خون دلش را خورده‏اند، علماى اسلام اين قدر زحمت كشيده‏اند، خمينى و امثال خمينى مى‏توانند كه يك چيزى بگويند كه بر خلاف مصالح اسلام باشد؟! خمينى را از جامعه بيرون مى‏كنند.

اينها نقشه اين را كشيده‏اند كه علماى اسلام را به معرفى كنند به اينكه اينها هم مثل ما

صحيفه نورجلد 1 صفحه 71

مى‏مانند. خودشان مرفوض جامعه هستند مى‏خواهند ما را هم مرفوض كنند. جامعه خودشان را نمى‏پذيرد، مى‏خواهند ما را هم بگويند نمى‏پذيريم، مى‏خواهند ما را با اين نقشه مشئوم، منفور جامعه كنند با سر صبر و راحت تبعيت ارباب‏ها كنند، تبعيت كارش از ارباب بود، مى‏خواهند تبعيت از اسرائيل كنند، وا مصيبت!.

مگر من مى‏توانم با يك مجلس، دو مجلس، چهار تا مجلس مفاسد اين مملكت را بگويم. من امروز حالم هم خوب نيست. ديشب خوابم هم خيلى كم بود. معذالك خوب، يك مطالب و كلياتى بايد گفته بشود. ما حق دفاع از خودمان نداريم؟

رفتند پيش مدير اطلاعات كه آقا كى به شما اين مطلب را گفته است؟ خوب بگوييد تا ما بفهميم كه اين روحانى كيست؟ اين روحانى سازمانى كيست كه با شما تفاهم كرده است و مطالب شما را قبول كرده است برخلاف دين اسلام؟ خوب بگوئيد. بيچاره خجل شده است گفته من نبودم اينجا، به فلان بگوئيد ببخشند، چه، چه، چه، چه، از اين حرف‏ها، يك شرح مفصلى، من سرمقاله‏ام حاضر است و سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود كه من اين را نوشته‏ام لكن سنجاق كرده از بعضى مقامات آورده‏اند داده‏اند كه اين را بايد بنويسى، بايد است من چه بكنم؟ من يك تكليفى براى او معين مى‏كنم و يك مطلبى براى خودمان مى‏گويم، اگر چنانچه اطلاعات، روزنامه اطلاعات، مدير اطلاعات يك آدمى است كه متاسف است از اين تحميلات، شما خوب ديگر بحمدالله متمولى، احتياج ندارى دست از روزنامه نگاريت بردار بشو وزير، الحمدلله اينجا همه وزير مى‏شوند، بشو وزير، بشو وكيل، بشو چه، گر چه مردم نمى‏كنند خودشان وكيلت مى‏كنند، لازم نيست مردم بخواهند مگر مردم حق وكالت دارند؟ نه! وكيلت مى‏كنند، منتصبت مى‏كنند، مثل سناتور منتصبت مى‏كنند. اگر تو از اين معنا عار دارى كه يك چيزى را بر تو تحميل كنند، خوب آسان است اين، روزنامه نگارى را كه الزام نمى‏كنند كه شما روزنامه‏نگار باشيد، دست از روزنامه‏تان برداريد برويد يك شغل بهترى. از آن طرف من به او پيغام دادم كه بايد اين درست بشود، بايد اين تكذيب بشود، از قرارى كه ديشب باز يك كسى آمده بود گفت كه: او قبول كرده است كه من نمى‏توانم با ملت مواجه بشوم، نمى‏توانم با روحانيت مواجه بشوم، فكرى بكنيد من يك سوژه‏اى درست مى‏كنم كه تكذيب بشود، دستگاه گفته اين دليل بر سستى كارماست خوب، ما مرتجعيم يا شما؟

يك دروغى را، آخر ما كه مرده نيستيم كه شما نسبت به ما مى‏دهيد، ما يك جمعيت كثيرى بحمدالله از علما داريم، ما مراجع بزرگ داريم، ما مراجع بزرگ عالى شأن داريم، ما علما داريم در بلاد، ما فضلا داريم در حوزه‏ها، ما مدرسين بزرگ داريم در حوزه‏ها، ما طلاب و فضلاى علوم دينيه داريم. اينها كه نمى‏نشينند كه گوش كنند كه كسى در روزنامه - منتشرو - كثيرالانتشارش يك دروغ شاخدارى بنويسد: بحمدالله موافقت كردند! ما داد مى‏كنيم، فرياد مى‏كنيم، نمى‏گذارند منعكس بشود، خوب آقا، آقايى كه ديروز گفتى كه، يا ديشب گفتى كه كهنه پرستى را جلو بگيريد، اين كهنه پرستى نيست كه شما جلو مطبوعات را مى‏گيريد؟ تحميل مى‏كنيد به روزنامه اطلاعات؟ سند

صحيفه نور جلد 1 صفحه 72

داريم، ديگر اينكه يك چيز دروغى نيست كه آقايان بگويند كه افترا بستى - روزنامه اطلاعات را - نوشته شما سنجاق در دفتر روزنامه اطلاعات است كه شما گفته‏ايد بايد اين را بنويسيد و نگذاشته‏ايد تكذيب كند.

ما حرفمان اين است كه آقا به قانون اساسى عمل بكنيد، مطبوعات آزادند، قلم آزاد است، بگذاريد بنويسند مطالب را. اگر دين داريد به دين عمل كنيد، اگر چنانچه دين را ارتجاع مى‏دانيد، به قانون اساسى عمل كنيد، خوب بگذاريد بنويسند. (مدير اطلاعات به دست و پا افتاد و چه شد و من به او پيغام دادم كه من از آن آدم‏ها نيستم كه اگر يك حكمى كردم بنشينم چرت بزنم كه اين حكم خودش برود، من راه مى‏افتم دنبالش، اگر من خداى نخواسته يك وقتى ديدم كه مصلحت اسلام اقتضا مى‏كند كه يك حرفى بزنم مى‏زنم و دنبالش راه مى‏افتم و از هيچ چيز نمى‏ترسم بحمدالله تعالى، و الله تا حالا نترسيده‏ام، آن روز هم كه مى‏بردندم آن روز هم آنها مى‏ترسيدند، من آنها را تسليت مى‏دادم كه نترسيد.)

ترس در راه مقاصد اسلامى نشانه بى‏دينى است.

اگر ما براى مقصد اسلامى، براى مقصدى كه انبيا خودشان را به آب و آتش زدند، اولياى عظام خودشان را به كشتن دادند، علماى بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بريدند، حبس كردند، تبعيد كردند، حبس‏هاى طولانى كردند، اگر چنانچه ما براى مقاصد اسلام بترسيم دين نداريم. ديندار هم براى اينكه خرقه را از اين عالم خالى كند مى‏ترسد؟ اگر ما ماوراى اين عالم را اعتقاد داشته باشيم، بايد شكر كنيم كه در راه خدا كشته بشويم و برويم در صف شهدا، بترسيم؟ از چه بترسيم؟ آن بايد بترسد كه غير از اين عالم جايى ندارد - ما - بحمدالله تعالى، خداى تبارك و تعالى وعده كرده به ما كه يك جاى خوب داريد اگر چنانچه به دين من رفتار كنيد و ما اميدوارم كه رفتار كنيم، اميد دارم كه رفتار كنيم. ما از چه بترسيم؟ چه ترسى ما داريم از شماها؟ شما آن آخر امر اين است كه ما را اعدام كنيد، اول زندگى راحت ماست، از اين كثافت كارى‏ها بيرون مى‏رويم، از اين رنج و محن خلاص مى‏شويم. آقاى ما فرموده: و الله لا بن ابى‏طالب انس بالموت من الطفل بثدى امه خوب ايشان فرموده است، ما البته نمى‏توانيم همچنين دعوى‏هائى بكنيم لكن ما شيعه او هستيم، ما اگر از مرگ بترسيم معنايش اين است كه ماوراءالطبيعه قبول نيست.

ارتجاع در تعبير رژيم.

ما كه مى‏گوئيم كه مطبوعات آزاد باشند، ما كهنه پرستيم؟! آقايان كه الزام مى‏كنند كه در مطبوعات اين نوشته بشود، آنها مترقى‏اند؟! خوب ما صدايمان از اين بلند گو تا آنجا مى‏رسد، آنها صدايشان از اينجا تا امريكا مى‏رسد. هر جا دلار مى‏گيرند صدايشان هم آنجا مى‏رسد. مال اين ملت را خرج مى‏كنند در مطبوعات خارجيه، مطبوعاتى كه در خارج هست بر ضد روحانيت، بر ضد اسلام، بر ضد مليت، بر ضد همه چيزها مقالات مى‏نويسند. به من مى‏رسد اين مطالب. اينها خطا كردند مرا رها

صحيفه نور جلد 1 صفحه 73

كردند، اشتباه كردند، به آنها هم گفتم آنجا، گفتم اگر مى‏خواهيد همان، رويه را داشته باشيد بگذاريد من اينجا باشم صلاح است، دوباره هياهو در نياوريد. حالا هم دارم مى‏گويم آقا ما مرتجع نيستيم به اين معنا كه شما مى‏گوئيد، ما با آثار تمدن مخالف نيستيم و اسلام با آثار تمدن مخالف نيست.

قدرت اسلام.

اسلام از خدا مى‏خواهد كه شما بر همه مقدرات عالم حكومت كنيد. اسلام آن بود كه شمشير را كشيد و تقريباً نصف دنيا يا بيشتر را گرفت، با شمشير گرفت، اين اسلام مرتجع است؟! اسلام آن بود كه اين ممالكى كه شما حالا تحت اسارت او هستيد، تحت اسارت آورد. آنها كه به احكام اسلام عمل مى‏كردند فى‏الجمله البته، حكومت‏هاى اسلامى تا حالا الا يكى دوتايشان به احكام اسلام عمل نكرده‏اند كه مع ذلك همين كه خودشان را زير بيرق اسلام مى‏دانستند، همين كه خودشان را وابسته به اسلام مى‏دانستند، همين كه به حسب ظاهر به احكام اسلام عمل مى‏كردند همچو قدرتى پيدا كردند كه يك بيست و چند هزار جمعيت عرب، اين مملكت به اين وسيعى را همچنين پايمال كرد و رفت تا آن آخر براى اينكه متمدنش كند، آدمش كند و كرد. اين افكار نورانى كه در علماى اعلام ما هست، در مراجع بزرگ ما هست، اينها به واسطه نور اسلام است. اين افكار نورانى كه در رجال عظيم‏الشان ما هست، هر جا باشد مال اسلام است. اين افكار پوسيده‏اى كه، كهنه پرستى‏هائى كه آقايان دارند، تبعيت از همه، سر بسته و در بسته تحويل دادن، همه مخازن يك مملكت را تحويل ديگران دادن، اين ارتجاع است. روى اين ارتجاع، سياه.

عذر خواهى نخست وزير.

فرستادند، از نخست وزير هم اينجا ديروز بود كه:بله اين عفو از شماست، اشتباه شده است، خطا شده است، يك اشتباهى شده، شما چه بكنيد، مبادا يك وقتى يك تشنجى بشود، مبادا يك وقتى جور ديگرى پيش بيايد، يك وقت چه بشود، چه بشود، چه بشود، ما مى‏خواهيم كه چه باشد، ما تابعيم. از اين مطالبى كه هميشه گفته مى‏شود ما هم گفتيم كه خوب حالا خود روزنامه اطلاعات كه مى‏گويد من بى‏تقصيرم و شماها اين كار را كرديد. شما هم كه آمديد مى‏گوئيد ديگر بايد او ملتزم بشود و شما هم قول بدهيد به اينكه تكرار نشود اين مطالب، اگر تكرار بشود مواجه با يك مطلب بدترى خواهد شد، نكنيد، اين قدر هى كهنه پرست را به رخ ما نكشيد تا ما هم مجبور بشويم كه مطلب را زود بازش كنيم از هم تا ببينيم كه آيا اين علماى عظام اسلام كهنه پرست هستند يا شماها؟ آنها مى‏گفتند: اين قدر تحميل بر ملت نكنيد.

عدم توجه دولت به وضع فقرا

اين بيچاره‏هاى گدا، اين مملكت مترقى كه امسال زمستانش دل ما را خون كرد، آن اصفهانش‏

صحيفه نور جلد 1 صفحه 74

آن همدانش، آن تهرانش و آن قمش، هم آن جاهاى ديگرش، اين سرماى كشنده هيچ فكرى كرديد براى اين بيچاره‏ها؟ به من اطلاع داده‏اند كه در همدان بيش از دو هزار نفر مرده‏اند امسال، در سرماى چهل و سه درجه و دو درجه، شما هيچ فكرى براى اينها كرده‏ايد؟ اى مملكت مترقى! اى آقايانى كه مملكتتان ترقى كرده! ما مى‏خواهيم واقعاً مترقى باشد، يك فكرى براى اين بيچاره‏ها بكنيد، هم گرسنگى بخ


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  12:04 PM
تشکرات از این پست
taghvimi
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

صحيفه نور جلد 1 صفحه 102

تاريخ 4/8/1343

بيانات امام خمينى در مورد طرح اسارت بار احياى كاپيتولاسيون‏

پايمالى استقلال و عظمت ايران با احياى كاپيتولاسيون.

بسم الله الرحمن الرحيم

انالله و انااليه راجعون. من تاثرات قلبى خودم را نمى‏توانم اظهار كنم، قلب من در فشار است، اين چند روزى كه مسائل اخير ايران‏راشنيده‏ام‏خوابم‏كم‏شده(گريه‏حضار)ناراحت هستم، قلبم در فشار است، باتاثرات قلبى روز شمارى مى‏كنم كه چه وقت مرگ پيش بيايد. (گريه شديد حضار) ايران ديگر عيد (گريه حضار) ندارد عيد ايران را عزا كرده اند، (گريه حضار) عزا كردند و چراغانى كردند، عزا كردند و دستجمعى رقصيدند. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانى كردند، پايكوبى كردند.اگر من به جاى اينها بودم اين چراغانى‏ها را منع مى‏كردم، مى‏گفتم بيرق سياه بالاى سربازارها بزنند، بالاى سرخانه‏ها بزنند، چادر سياه بالا ببرند. عزت ما پايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت، عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند.

قانونى در مجلس بردند در آن قانون اولا" ما را ملحق كردند به پيمان وين و ثانياً الحاق كردند به پيمان وين ! كه تمام مستشاران نظامى آمريكا با خانواده‏هايشان، با كارمندهاى فنى‏شان، با كارمندان ادارى شان، با خدمه شان، با هر كس كه بستگى به آنها دارد، اينها از هر جنايتى كه در ايران بكنند مصون هستند، اگر يك خادم امريكايى، اگر يك آشپز امريكايى مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پا منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلوى او را بگيرد! دادگاه‏هاى ايران حق ندارند محاكمه كنند! باز پرسى كنند! بايد برود امريكا!آنجا در امريكا ارباب‏ها تكليف را معين كنند! دولت سابق اين تصويب را كرده بود و به كسى نگفت . دولت حاضر اين تصويب نامه را در چند روز پيش از اين برد به مجلس و در چند وقت پيش از اين به سنا بردند و با يك قيام و قعود مطلب را تمام كردند و باز نفسشان در نيامد . در اين چند روز اين تصويب نامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت هائى كردندمخالفت هائى شد، بعضى از وكلا هم مخالفت هائى كردند، صحبت هائى كردند لكن مطلب را گذراندند، با كمال وقاحت گذراندند، دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفدارى كرد. ملت ايران را از سگ‏هاى امريكا پست تر كردند،اگر چنانچه كسى سگ امريكائى را زير بگيرد باز خواست از او مى‏كنند، اگر شاه ايران يك سگ امريكائى را زير بگيرد باز خواست مى‏كنند و اگر چنانچه يك آشپز امريكائى شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد،بزرگتر مقام را زير بگيرد هيچ كس‏

صحيفه نور جلد 1 صفحه 103

حق تعرض ندارد، چرا؟ براى اينكه مى‏خواستند وام بگيرند از امريكا، امريكا گفت اين كار بايد بشود (لابد اينجور است) بعد از سه چهار روز وام 200 ميليونى، 200 ميليون دلارى تقاضا كردند، دولت تصويب كرد كه در ظرف پنج سال مبلغ مزبور به دولت ايران بدهند و در عرض 10 سال 300 ميليون بگيرند، مى‏فهميد يعنى چه؟ دويست ميليون دلار، هر دلارى 8 تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ايران براى نظام و در عرض 10 سال سيصد ميليون، آنطور كه حساب كردند 300 ميليون دلار از ايران بگيرند يعنى 100 ميليون دلار يعنى 800 ميليون تومان از ايران در ازاى اين وام نفع بگيرند. معذلك ايران خودش را فروخت براى اين دلارها، ايران استقلال ما را فروخت، ما را جزء دول مستعمره حساب كرد، ملت مسلم ايران را پست‏تر از وحشى‏ها در دنيا معرفى كرد، در ازاى وام 200 ميليون كه 300 ميليون دلار پس بدهند. ما با اين مصيبت چه بكنيم؟ روحانيون با اين مطالب چه بكنند؟ به كجا پناه ببرند؟ عرض خودشان را به چه مملكتى برسانند؟

كاپيتولاسيون مخالف راى ملت است

سايرممالك خيال مى‏كنند كه ملت ايران است، اين ملت ايران است كه اينقدر خودش را پست كرده است، نمى‏دانند اين دولت ايران است، اين مجلس ايران است،اين مجلس است كه هيچ ارتباطى به ملت ندارد ،اين مجلس، سرنيزه است و اين مجلس چه ارتباطى به ملت ايران دارد، ملت ايران به اينها راى ندادند، علماى طراز اول، مراجع، بسياريشان تحريم كردند انتخابات را، ملت تبعيت كرد از اينها راى نداد لكن زور سرنيزه اينها را آورد در اين كرسى نشاند.

نفوذ روحانى مضر به حال دشمنان ملت است نه خود ملت.

در يكى از كتاب‏هاى تاريخى كه امسال به طبع رسيده است و به بچه‏هاى ما تعليم مى‏شود،اين است كه بعد از اينكه يك مسائل دروغى را نوشته است، آخرش نوشته است كه معلوم شد كه قطع نفوذ روحانيت، قطع نفوذ روحانيون در رفاه حال اين ملت مفيد است! رفاه حال ملت به اين است كه روحانيون را از بين ببرند! همين طور است، اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد اين ملت اسير انگليس يك وقت باشد، اسير امريكا يك وقت باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد كه اسرائيل قبضه كند اقتصاد ايران را، نمى‏گذارد كه كالاهاى اسرائيل در ايران بدون گمرك فروخته بشود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد كه اينها سرخود يك همچنين قرضه بزرگى را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد اين هرج و مرجى كه در بيت‏المال هست، بشود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد كه هر دولتى هر كارى مى‏خواهد انجام بدهد ولو صد در صد برضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد كه مجلس به اين صورت مبتذل در آيد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد كه مجلس با سرنيزه درست بشود تا اين فضاحت از آن پيدا بشود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد كه دختر و پسر با هم در آغوش هم كشتى بگيرند چنانكه در شيراز شده است. اگر نفوذ روحانيون باشد

صحيفه نور جلد 1 صفحه 104

نمى‏گذارد كه دخترهاى معصوم مردم زير دست جوان‏ها در مدارس باشند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد كه زن‏ها را در مدرسه مردها ببرند، مردها را در مدرسه زن ببرند و فساد راه بيندازند. اگر نفوذ روحانيون باشد توى دهن اين دولت مى‏زنند، توى دهن اين مجلس مى‏زنند، وكلا را از مجلس بيرون مى‏كنند. اگر نفوذ روحانيون باشد تحميل نمى‏تواند بشود يك عده از وكلا بر سرنوشت يك مملكتى كه حكومت كنند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمى‏گذارد يك دست نشانده امريكائى اين غلطها را بكند، بيرونش مى‏كنند از ايران. نفوذ ايرانى، نفوذ روحانى مضر به حال ملت است؟ نخير مضر به حال شماست، مضر به حال شما خائن‏هاست نه مضر به حال ملت. شما ديديد با نفوذ روحانى نمى‏توانيد هر كارى را انجام دهيد، هر غلطى را بكنيد، مى‏خواهيد نفوذ روحانى را از بين ببريد. شما گمان كرديد كه با صحنه سازى‏ها مى‏توانيد كه بين روحانيون اختلاف بيندازيد؟ نمى‏توانيد،اين خواب را بايد به در مرگ براى شما حاصل شود، نمى‏توانيد همچو كارى انجام دهيد، روحانيون با هم هستند. من به تمام روحانيون تعظيم مى‏كنم، دست تمام روحانيون را مى‏بوسم، آن روز اگر دست مراجع رامى‏بوسيدم، امروز دست طلاب را هم مى‏بوسم (گريه حضار) من امروز دست بقال را هم مى‏بوسم (گريه شديد حضار).

اعلام خطر به كليه اقشار ملت

آقا من اعلام خطر مى‏كنم، اى ارتش ايران ! من اعلام خطر مى‏كنم اى سياسيون ايران! من اعلام خطر مى‏كنم، اى بازرگانان! من اعلام خطر مى‏كنم، اى علماى ايران! اى مراجع اسلام! من اعلام خطر مى‏كنم، اى فضلا! اى طلاب ! اى مراجع! اى آقايان! اى نجف! اى قم! اى مشهد! اى تهران! اى شيراز! من اعلام خطر مى‏كنم، خطردار است، معلوم مى‏شود زير پرده چيزهايى است و ما نمى‏دانيم، در مجلس گفتند نگذاريد پرده‏ها بالا برود، معلوم مى‏شود براى ما خواب‏ها ديده‏اند. از اين بدتر چه خواهند كرد؟ دانم از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چه؟ چه مى‏خواهند با ما بكنند؟ چه خيالى دارند اينها؟ اين قرضه دلار چه به سر اين ملت مى‏آورد؟ اين ملت فقير ده سال 100 ميليون دلار، 800 ميليون تومان نفع پول به آمريكا بدهد؟! در عين حال ما را بفروشيد براى يك همچو كارى؟!

نظاميان امريكائى، مستشاران نظامى امريكايى به شما چه نفعى دارند؟ آقا اگر اين مملكت اشغال امريكاست پس چرا اينقدر عربده مى‏كشيد، پس چرا اينقدر دم از ترقى مى‏زنيد؟ اگر اين مستشاران نوكر شما هستند پس چرااز ارباب‏ها بالاترشان مى‏كنيد؟ پس چرا از شاه بالاترشان مى كنيد؟ اگر نوكرند مثل ساير نوكرها با آنها عمل كنيد، اگر كارمند شما هستند مثل ساير ملل كه با كارمندانشان عمل مى‏كنند شما هم عمل كنيد. اگر مملكت ما اشغال آمريكائيست پس بگوئيد، پس ما را برداريد بريزيد بيرون از اين مملكت. چه مى‏خواهند با ما بكنند؟ اين دولت چه مى‏گويد به ما؟ اين مجلس چه كرد با ما؟ اين مجلس غير قانونى اين مجلس محرم، اين مجلسى كه به فتواى و به حكم مراجع تقليد تحريم شده است، اين مجلسى كه يك وكيلش از ملت نيست، اين مجلسى كه به ادعا مى گويد ما، ما، هى

صحيفه نورجلد 1 صفحه 105

ما از انقلاب سفيد آمده‏ايم. آقا كو اين انقلاب سفيد؟ ! پدر مردم را در آوردند. آقا من مطلعم، خدا مى‏داند كه من رنج مى‏برم، من مطلعم از اين دهات، من مطلعم از اين شهرستان‏هاى دور افتاده، از اين قم بدبخت، من مطلعم از گرسنگى خوردن مردم، از وضع زراعت مردم.

سكوت در مقابل ابرقدرت‏ها از معاصى كبيره است.

آقا فكرى بكنيد براى اين مملكت، فكرى بكنيد براى اين ملت. هى قرض روى قرض بياوريد؟! هى نوكر بشويد!! البته دلار نوكرى هم هست، دلارها را شما مى‏خواهيد استفاده كنيد نوكريش راما بكنيم. اگر ما زير اتومبيل رفتيم كسى حق ندارد به امريكائى‏ها بگويد بالاى چشمت ابروست لكن شماها استفاده‏اش را بكنيد، مطلب اين طور است. نبايد گفت اينها را؟ آن آقايانى كه مى‏گويند كه بايد خفه شد، اين جا هم بايد خفه شد؟ اين جا هم خفه بشويم؟ ما را بفروشند و خفه بشويم؟ قرآن ما را بفروشند و خفه بشويم والله گناهكار است كسى كه داد نزند، والله مرتكب كبيره است كسى كه فرياد نكند (گريه شديد حضار).

به داد اسلام برسيد.

اى سران اسلام به داد اسلام برسيد، اى علماى نجف به داد اسلام برسيد، اى علماى قم به داد اسلام برسيد، رفت اسلام. (گريه شديد حاضرين در مجلس) اى ملل اسلام! اى سران ملل اسلام! اى روساى جمهور ملل اسلامى! اى سلاطين ملل اسلامى! اى شاه به داد خودت برس، به داد همه ما برسيد. ما زير چكمه امريكا برويم چون ملت ضعيفى هستيم؟! چون دلار نداريم؟! امريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروى از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پليدتر.

امروز دولت آمريكا منفورترين دولت در نظر ماست.

اما امروز سر و كار ما با اين خبيث‏هاست، با امريكاست. رئيس جمهور امريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما، امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما، يك همچنين ظلمى به دولت اسلامى كرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملت ايران با او خصم است. دولت امريكا بداند اين مطلب را، ضايع كردند او را در ايران، خراب كردند او را در ايران.

ما را به آمريكا فروختند.

براى مستشارها مصونيت مى‏گيريد؟ بيچاره وكلا داد زدند آقا از اين دوست‏هاى ما بخواهيد به ما اين قدر تحميل نكنند، ما را نفروشيد، ما را به صورت مستعمره در نياوريد، كى گوش داد به اينها. از پيمان وين يك ماده را اصلاً ذكر نكرده‏اند، ماده 32 ذكر نشده است، من نمى دانم آن ماده چه است، من كه نمى‏دانم رئيس مجلس هم نمى‏داند، وكلا هم‏نمى دانند،نمى دانند كه قبول كردند طرح را، طرح را

صحيفه نور جلد 1 صفحه 106

قبول كردند، طرح را امضا كردند، تصويب كردند اما عده‏اى اقرار كردند كه ما اصلا نمى‏دانيم چيست. (آنها هم لابد امضاء نكرده باشند) آن عده ديگر بدتر از آنها بودند، يك عده جهالند اينها.

رجال سياسى ما، صاحب منصب‏هاى بزرگ ما، رجال سياسى ما، يكى بعد از ديگرى را كنار مى‏گذارند، الان در مملكت ما به دست رجال سياسى كه وطنخواه باشند چيزى نيست، در دست آنها چيزى نيست،ارتش هم بداند يكى‏تان را بعد از ديگرى كنار مى‏گذارند، ديگر براى شما آبرو گذاشتند؟ براى نظام شما آبرو گذاشتند كه يك سرباز امريكائى بر يك ارتشبد ما مقدم است؟ يك آشپز امريكائى بر يك ارتشبد ما مقدم شد در ايران؟ ديگر براى شما آبرو باقى ماند؟ اگر من بودم استعفا مى‏كردم، اگر من نظامى بودم استعفا مى‏كردم، من اين ننگ را قبول نمى‏كردم، اگر من وكيل مجلس بودم استعفا مى‏كردم.

قطع نفوذ روحانى قطع يد رسول الله است.

بايد نفوذ ايرانى‏ها قطع بشود! بايد مصونيت براى آشپزهاى امريكائى، براى مكانيك‏هاى امريكائى براى ادارى امريكائى، ادارى و فنى، مامورين، كارمندان ادراى، كارمندان فنى براى خانواده‏هايشان مصونيت باشد لكن آقاى قاضى در حبس باشند! آقاى اسلامى را با دستبند ببرند اين ور و آن ور!اين خدمتگزارهاى اسلام، علماى اسلام در حبس بايد باشند، وعاظ اسلام در حبس باشند، طرفداران اسلام بايد در بندرعباس حبس باشند براى اين كه اينها طرفدار روحانيت هستند، خودشان يا روحانى‏اند يا طرفدار روحانى. اين را در تاريخ ايران دست مردم دادند اينها، سند دست دادند كه معلوم شد رفاه حال اين ملت به اين است كه قطع نفوذ روحانيين بشود! يعنى چه؟ رفاه حال ملت در اين است كه قطع يد رسول الله... از اين ملت بشود؟! روحانيون خودشان چيزى نيستند كه، روحانيون هر چه دارند از رسول الله است، بايد قطع يد رسول الله از اين ملت بشود! اينها اين را مى‏خواهند، اين را مى‏خواهند تا اسرائيل با دل راحت هر كارى اين جا بكند، تا آمريكا با دل راحت هر كارى مى‏خواهد بكند.

تمام گرفتارى‏هاى ما از امريكا است.

آقا تمام گرفتارى ما از اين آمريكاست، تمام گرفتارى ما از اين اسرائيل است. اسرائيل هم از امريكاست، اين وكلا هم از امريكا هستند، اين وزرا هم از امريكا هستند، همه تعيين آنهاست، اگر نيستند چرانمى ايستند در مقابل داد بزنند؟

روحانيت سدى در مقابل مطامع استعمارگران.

من الان حافظه‏ام درست نيست، نمى توانم بفهم مطلب را خوب، الان در حال انقلاب هستم، در يك مجلس از مجالس سابق كه مرحوم

مدرس، مرحوم آسيد حسن مدرس در آن مجلس بود،

صحيفه نور جلد 1 صفحه 106

اولتيماتومى از دولت روس آمد به ايران كه اگر فلان قضيه را انجام ندهيد (كه من حالا هيچى از آن را يادم نيست) ما از فلان جا كه قزوين ظاهرا بوده است مى‏آئيم به تهران و تهران را مى‏گيريم و دولت ايران هم فشار آورد به مجلس كه بايد اين را تصويب كند. يكى از مورخين، مورخين آمريكائى مى‏نويسد كه يك روحانى با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت آقايان اگر بناست ما از بين برويم چرا با دست خودمان برويم، رد كرد، مجلس به واسطه مخالفت او جرات پيدا كرد و رد كرد و هيچ غلطى هم نكردند، روحانى اين است، يك روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسيه سابق را، پيشنهاد اولتيماتومش را يك روحانى ضعيف، يك مشت استخوان رد كرد. امروز هم بايد روحانى نباشد، براى همين قطع يد روحانى بايد بكنند تا به آمال و آرزوى خودشان برسند، من چه بگويم؟

بر ملت است كه فرياد بزند چرا ما را فروختيد.

اين قدر انباشته است مطالب،اين قدر مفاسد در اين مملكت زياد است كه من با اين حالم، با اين سينه‏ام، با اين وضعم نمى‏توانم عرضه بكنم، نمى‏توانم مطالب را به آن مقدارى كه مى‏دانم به عرض شما برسانم لكن شما موظفيد به رفقايتان بگوئيد، آقايان موظفند ملت را آگاه كنند، علماء موظفند ملت را آگاه كنند، ملت موظف است كه در اين امر صدا در بياورد، با آرامش عرض برساند، به مجلس اعتراض كند، به دولت اعتراض كند كه چرا يك همچنين كارى كرديد؟ چرا ما را فروختيد؟ مگر ما بنده شما هستيم؟

دولت و مجلس غيرقانونى و خائن به اسلام و ملتند.

شما كه وكيل ما نيستيد، وكيل هم بوديد، اگر خيانت كرديد به مملكت خود به خود از وكالت بيرون مى‏رويد، اين خيانت به مملكت است. خدايا اينها خيانت كردند به مملكت ما. خدايا دولت به مملكت ما خيانت كرد، به اسلام خيانت كرد، به قرآن خيانت كرد. وكلاى مجلسين خيانت كردند، آنهايى كه موافقت كردند با اين امر، وكلاى مجلس سنا خيانت كردند، اين پيرمردها، وكلاى مجلس شورا آنهائى كه راى دادند خيانت كردند به اين مملكت، آنها وكيل نيستند، دنيا بداند اينها وكيل ايران نيستند اگر هم بودند من عزلشان كردم، از وكالت معزولند، تمام تصويب نامه‏هائى كه تا حالا نوشته‏اند، تمامش غلط است. از اول مشروطه تا حالا بر حسب نص قانون، به حسب نص قانون، قانون را اگر قبول دارند به حسب نص، به حسب نص قانون، بر حسب اصل دوم متمم قانون اساسى تا مجتهدين نظارت نكنند در مجلس، قانون هيچى نيست، كدام مجتهد نظارت مى‏كند الان؟ اگر پنج تا ملا تو اين مجلس بود، اگر يك ملا تو اين مجلس بود تو دهن اينها مى‏زد، نمى‏گذاشت اين كار بشود. من به آنان كه به ظاهر مخالفت كردند،اين حرف دارم به آنها، چرا آقا خاك تو سرتان نريختيد؟ چرا پانشديد يقه آن مردك را بگيرى؟ همين من مخالفم و سر جاى خود بنشينيد و آن همه تملق بگوئيد؟! مخالفت اين است؟

صحيفه نور جلد 1 صفحه 108

بايد هياهو كنيد، بايد بريزيد وسط مجلس، به هم بايد بپريد كه نگذرد اين مطلب، به صرف اينكه من مخالفم درست مى‏شود؟! ديديد كه مى‏گذرد، پس نگذاريد يك همچون مجلسى وجود پيدا كند، از مجلس بيرونشان كنيد. ما اين قانونى را كه در مجلس واقع شد، قانون نمى‏دانيم. ما اين مجلس را مجلس نمى دانيم، ما اين دولت را دولت نمى‏دانيم، اينها خائنند به مملكت ايران، خائنند.

خداوندا امور مسلمين را اصلاح كن. خداوندا ديانت مقدسه اسلام را عظمت به آن عنايت فرما. خدايا اشخاصى كه خيانت مى‏كنند به اين آب و ملك، خيانت مى‏كنند به اسلام، خيانت مى‏كنند به قرآن، آنها را نابود كن.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  12:04 PM
تشکرات از این پست
taghvimi
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

صحيفه نور جلد 1 صفحه 165

تاريخ: 6/3/50

بيانات امام خمينى به مناسبت جشنهاى 2500 ساله

بسم الله الرحمن الرحيم

من احساس تكليف مى‏كنم كه در بعضى از فرصت‏ها تذكراتى راجع به گرفتارى مسلمين به آقايان بدهم، شايد آقايان هم براى خودشان احساس تكليف كنند و شايد در صدد برآيند كه آن اندازه‏اى كه مى‏توانند، كمك كنند به برادران مسلمشان ولو كمك به نحو تبليغ باشد، كمك به نحو تلگراف و كاغذ باشد.

هواهاى نفسانى، سرچشمه گرفتارى‏هاى مسلمين.

از اول مسلمين و اسلام گرفتار هواهاى نفسانيه‏اى بوده اند و اين گرفتارى‏ها كه ماالان داريم سرچشمه‏اش همان هواهاى نفسانى بود كه بعد از رسول اكرم (ص) به واسطه آن هواها نگذاشتند كه حكومت حق تشكيل بشود. اگر گذاشته بودند كه حكومتى كه اسلام مى‏خواهد، حاكمى را كه خداى تبارك و تعالى امر به تعيينش فرموده است،رسول اكرم(ص) تعيين فرمود،اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد، حكومت، حكومت اسلامى باشد حاكم، حاكم منتخب منصوب من قبل الله تعالى باشد،آن وقت مردم مى‏فهميدند كه اسلام چيست و معنى حكومت اسلامى چيست. مع الاسف بعد از رسول الله (ص) منحرف كردند مردم را از آن چيزى كه پيغمبر امر فرموده بود و اتكاء به انحراف در زمان خود هم نبود بلكه زمينه فراهم كردند از براى اين كه تا آخر نشود يك حكومت اسلامى تشكيل بشود.

حكومت امير مومنان، درس عبرتى براى اسلام و مسلمين.

قضيه معاويه از چيزهايى بود كه با دست سابقين، آن مشايخ سابق اين زحمت براى مسلمين و اسلام پيش آمد و از اين اختلاف داخلى كه بدتر از هر نحو اختلافى بود پيش آمد و حضرت امير (ع) مبتلا شد به اين اساسى كه آنها درست كرده بودند و بعد از ايشان هم حكومت از صورت اسلامى به كلى خارج شد و به صورت ملك الملوكى يا شاهنشاهى بيرون آمد و تا آخر هم، تا حالا هم، اسلام به خودش يك حكومت اسلامى مگر يك چند صباحى كه حضرت امير سلام الله عليه - بعد از رسول الله و بعد از آن حرف‏ها متصدى امر شدند، نديد، آن هم با آن همه گرفتارى‏هايى كه پيدا كرد، گرفتارى جنگ جمل،

صحيفه نور جلد 1 صفحه 166

گرفتارى صفين، گرفتارى جنگ خوارج، آن همه گرفتارى‏ها كه بود. معذلك اين چند صباحى كه حضرت امير - سلام الله عليه - حكومت كردند و برنامه حكومتى خودشان را تعيين كردند، همين چند صباح هم براى مسلمين و براى اسلام يك درس عبرتى شد، يك مطلبى شد كه فهميدند كه اسلام يعنى چه، تا اندازه‏اى، همين چند صباح. اگر گذاشته بودند كه در پناه حكومت اسلامى و در پناه اسلام حكومت تشكيل بشود و مردم در پناه حكومت اسلامى باشند، اين همه گرفتارى‏هايى كه از براى ماها الان هم پيش آمده، اينها هم شايد پيش نمى‏آمد. حاكمى كه از طرف خداى تبارك و تعالى تعيين شد از براى امت، آن شخصى بود كه وقتى كه به حكومت رسيد، وقتى كه با او جمع شدند و بيعت كردند بعد از آن خرابكارى‏هايى كه شده بود تا آن روز و بعد از آن مصيبت‏هايى كه براى اسلام پيش آوردند و تا حالا هم فساد آن باقى مانده است، آن شخصى بود كه وقتى كه به حكومت رسيد در حال حكومتش زندگيش از جميع زندگى امثال ماها و شماها طلاب علوم دينيه يا امثال اين بقال‏ها و اين كاسب‏ها، زندگى او پست‏تر بود، يك تكه نان جو بود كه در آخر عمر مباركشان (از قرارى كه گفته شده است) از بس خشك بود حضرت با دستشان نمى‏توانستند بشكنند، با زانو مى‏شكستند آن نان را، با آب تناول مى‏كردند، اين حكومت اسلام بود. مى‏فرمود كه (به طورى كه نقل شده است) من مى‏ترسم كه در يكى از حوالى مملكت من يك وقت يك گرسنه‏اى باشد، يك وقت باشد كه گرسنه در كار باشد، چطور من بخوابم سير و رعيت من يك نفرشان ولو در بعضى از اجزاء مملكت، اينها گرسنه باشد.

آغاز حكومت مولاء على، جشن بسط عدالت.

بالاترين مصيبتى كه بر اسلام وارد شد، همين مصيبت سلب حكومت از حضرت امير سلام الله عليه - بود و عزاى او از عزاى كربلا بالاتر بود. مصيبت وارده بر امير المومنين و بر اسلام بالاتر است از آن مصيبتى كه بر سيدالشهدا - سلام الله عليه - وارد شد. اعظم مصيبت‏ها اين مصيبت است كه نگذاشتند بفهمند مردم، اسلام يعنى چه؟ اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگى مى‏كند، الان هم مبهم است، الان هم نمى‏دانند مردم كه معنى اسلام چيست؟ حكومت اسلامى چيست؟ اسلام چه مى‏خواسته بكند؟ چه برنامه‏اى اسلام داشته است در حكومتش؟ اين 5 سال حكومت يا 5، 6 سال حكومت حضرت امير، اين با همه گرفتارى‏هايى كه بوده است و با همه زحمت هايى كه از براى حضرت امير فراهم شد، سلبش عزاى بزرگ است و همين 5 ساله و 6 ساله، مسلمين تا به آخر بايد برايش جشن بگيرند جشن براى عدالت، جشن براى بسط عدالت، جشن براى حكومتى كه اگر چنانچه در يك طرف از مملكتش، در يك جايى از مملكتش، براى يك معاهد، يك زن معاهد، يك زحمت‏كش بيايد، يك خلخال از او، از پاى او درآورد، حضرت، اين حاكم، اين رئيس ملت آرزوى مرگ مى‏كند كه مرگ براى من مثلا بالاتر از اين است كه در مملكت من يك نفر زنى كه معاهد هست خلخال را از پايش در آورند. اين حكومت، حكومتى است كه در رفتنش مردم بايد به عزا و سوگوارى بنشينند و براى همين 5 سال و 5 روز حكومتش بايد جشن بگيرند، جشن براى عدالت، جشن براى خدا، جشن

صحيفه نور جلد 1 صفحه 167

براى اين كه اين حاكم حاكمى است كه با ملت يكرنگ است، بلكه سطحش پايين‏تر است در زندگى و سطح روحيش بالاتر از همه آفاق است و سطح زندگيش پايين‏تر است از همه ملت.

معاء مومن و كافر.

ان الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم اين ميزان است، هر كس كه ملاحظه كرد كه در تمتعاتش، در اكل و استفاده‏ها و لذائذش به افق حيوانى نزديك است يعنى مى‏خورد و لذت مى‏برد بدون اينكه تفكر كند كه از چه راهى بايد باشد، حيوان ديگر فكر اين نيست كه حلال است يا حرام است، فكر اين نيست كه امت در گرفتارى هستند يا نيستند، آنهايى كه بدون اين تفكر، بدون يك قانونى، بدون قانون اسلامى تمتع مى‏كنند و مى‏خورند، اينها اكلشان اكل حيوانى است و النار مثوى لهم در روايتى است كه از براى كافر هفت تا معاء است و از براى مومن معاء واحد است. مومن يك معاء بيشتر ندارد و آن معاء قانون است، شكمش را، ساير لذائذش را تطبيق مى‏كند با قانون اسلام، تخلف از قانون اسلام نمى‏كند اما آن كسى كه مؤمن نيست، از راه شهوت مى‏خورد بدون اين كه تطبيق با قانون بكند، اين يك معاء، از راه غضب مى‏خورد بدون اينكه تطبيق بكند با قانون، اين هم يك معاء، از روى هواى نفس مى‏خورد، اين هم يك معاء، مزدوج است بين هواى نفس و لذت و شهوت، بين هواى نفس و غضب، بين غضب و هواى نفس، اين هم سه تا، اين شش تا، مزدوج است از هر سه هواى نفس و غضب و شهوت، مزدوج شد و از راه اينها اكل كرد، اين هفت تا، هفت معاء دارد.مؤمن بيش از يك معاء ندارد و آن معاءش از راه قانون است، اسلام هر چه فرموده است همان يك راه است، اين جور نيست كه به غضب خودش، به شهوت. همه اينها به دست مؤمن ايمان آوردند، همه قوا تابع قوه عقل شدند و عقل هم تابع شرع است. براى يك همچنين حكومتى كه حكومت عقل است. حكومت عدل است، حكومت ايمان است، حكومت الهى است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراريش براى همان چند سال حكومت حضرت امير، مسلمين بايد جشن بگيرند.

برپائى جشن‏هاى شاهنشاهى با كمك اسرائيل عليرغم فقر و گرسنگى ملت.

آقا اينهايى كه من عرض مى‏كنم مطلب تصورى نيست، مع الاسف براى من كاغذهايى از ايران مى‏رسد و شكاياتى از ايران راجع به اوضاع مى‏رسد كه دائماً روح من را در عذاب دارد. از شيراز يكى از علماى محترم شيراز سلمه الله نوشته‏اند به اين كه اين جا قحطى واقع شده است در جنوب و عشاير اين جا به قدرى در قحطى و در گرسنگى هستند كه بچه هايشان را در معرض فروش قرار دادند. از فسا يكى از علماى آن جا به من نوشته است به اين كه، باز همان وضع را نوشته است لكن اين تكه آخر را ننوشته است راجع به گرفتارى‏هاى آنها واين كه من (كه يك مثلاً اهل علمى هست ايشان) در فكر افتادم كه با يك زحمتى براى اينها يك نانى، يك لباسى، يك چيزى تهيه كنم، بنده هم اجازه دادم كه از سهم امام اين كارها را انجام بدهند. از تهران به من نوشته‏اند كه در بلوچستان و سيستان و اطراف

صحيفه نور جلد 1 صفحه 168

خراسان، آنجا يك قحطى و گرسنگى‏اى شده است كه مردم هجوم آوردند به شهرهاى بزرگ و از گرسنگى نه حيواناتى دارند و نه حيوان خويش را مى‏توانند ذبح كنند و از گرسنگى اين طور هستند، اطراف مملكت ايران در اين مصيبت گرفتار هستند و ميليونها تومان خرج جشن شاهنشانى مى‏شود.

از قرارى كه يك جايى نوشته بود براى جشن خود شهر تهران 80 ميليون تومان اختصاص داده شده است، اين راجع به خود شهر است. كارشناس‏هاى اسرائيل براى اين تشريفات دعوت شدند. به طورى كه خبر شدم و نوشتند به من، كارشناس‏هاى اسرائيل مشغول به پاداشتن اين جشن هستند و اين تشريفات را آنها دارند درست مى‏كنند. اين اسرائيل كه دشمن با اسلام است و الان در حال جنگ با اسلام است، اين اسرائيل كه مسجد الاقصى را خراب كرد و ديگران مى‏خواستند ترميم كنند و روپوشى كنند جرم اسرائيل را، براى اين اسرائيل نفت از ايران رفته است. از قرارى كه گفته شده است و در راديوهاى بزرگ دنيا گفته شده است كشتى نفت ايران براى اسرائيل كه در حال جنگ با مسلمين است رفته است، اينها كارهايى است كه برايشان بايد جشن گرفت!

مسلمين بايد براى جنايات پادشاهان عزا بگيرند نه جشن.

شاهنشاهى ايران از اولى كه زاييده شده است تا حالا روى تاريخ را سياه كرده است. جنايات شاه‏هاى ايران روى تاريخ را سياه كرده است، برج از سر درست مى‏كردند، سر مردم را مى‏بريدند، قتل عام مى‏دادند بعد برج درست مى‏كردند با آن براى اين شاهان، ما بايد، ملت اسلام بايد جشن بگيرد! - بايد بازار تهران، حتمى است - بازار تهران بايد از سرمايه خودشان بدهند براى اين جشن ها. جشن براى آنى بايد گرفت كه در پناه او مسلمين راحتند، جشن براى آنى بايد گرفت كه براى اينكه يك خلخالى از پاى يك نفر معاهد، معاهده در مى‏آيد، آرزوى مرگ مى‏كند، نه كسى كه اگر يك دفعه يك شعارى برخلاف هواى نفس او داده بشود، بفرستد بريزند در دانشگاه. آقا نوشته‏اند كه دخترها را آن قدر زده‏اند كه پستان‏هاى آنها محتاج به جراحى است، در همين چند وقت واقع شده است و نجف بى‏اطلاع است (گريه حضار) چه فضاحت‏هاى ديگرى كه كردند، قابل ذكرنيست. چرا؟ براى اين كه شعار دادند كه: ما جشن 2500 ساله را نمى‏خواهيم، ما گرسنه هستيم، گرسنگى مسلمان‏ها را حل كنيد، جشن نگيريد، روى مرده‏ها جشن نگيريد. آقا برسانيد به دنيا، چرا نجف اين قدر خواب است؟ ما مسؤول نيستيم؟ تمام كار ما براى مسلمين درس است، فقط همين كه ما درس بخوانيم؟ ما نبايد به درد مسلمان‏ها برسيم؟ ما نبايد اعتراض كنيم كه چرا نفت ايران و اسلام را براى مملكتى كه در حال جنگ با مسلمين است مى‏فرستيد؟ اين اعتراض ندارد؟ نبايد اين گفته بشود؟ براى چه سلاطينى، براى چه سلاطينى جشن بگيريم؟ مردم چه خوشى از سلاطين دارند،براى آقا محمد خان قجر ما جشن بگيريم؟! در زمان خود ما، زمان خود من بوده است اين روسياهى‏هايى كه به بار آوردند. براى كسانى كه در مسجد گوهرشاد مسلمين را آن طور قتل عام كردند كه خون‏هايش به ديوار تا مدتى بود و مسجد را درش را بسته بودند كه كسى نبيند، ما جشن بگيريم؟ براى اينكه 15 خرداد را پيش آورده و به طورى كه

صحيفه نور جلد 1 صفحه 169

گفته‏اند و يكى از علماى قم به من گفت كه در قم 400 نفر را كشته‏اند و روى هم رفته گفته مى‏شود كه 15 هزار مردم را قتل عام كرده‏اند، ما جشن بگيريم؟! براى اينها ما بايد جشن بگيريم؟! خوب‏هاى اينها شقاوت داشتند، يكى از آنهايى كه جزو خوبها حسابش مى‏كنند و شايد فواتح برايش خوانده مى‏شود، براى خاطر اينكه يك وقت به كالسكه او جسارت كرده بود يك فوج گرسنه، در بين راه حضرت عبدالعظيم يك فوج گرسنه‏اى نان خواسته بودند، گرسنه بودند، بيچاره بودند، يك سنگى هم پرت شده بود يا كرده بودند به طرف كالسكه او، گفته بود ايشان كه اينجا فوج را طناب بيندازيد. بردند به طناب انداختند عده كثيرى رابا طناب خفه كردند و يكى از وزراء بزرگ، اطراف ايران رفت اعتراض كرد كه آقا اينها بنده خدا هستند، چرا اين طور مى‏كنيد؟ اين خوب‏هايشانند بدهايشان كه وا مصيبت است ما داريم مى‏بينيم.

اينها با هفت معاء مى‏خورند با هفت معاء، اصلا اعتنا به اين كه يك ملتى است كه اين ملت بايد زندگى بكند، ندارند، هر روز - هر روز نه البته، بسيارى از اوقات به ما مى‏نويسند كه (اجازه بدهيد فلان جا حمام درست كنيم). پس چه شد اين حرف‏هاى شما كه مى‏گوئيد همه ايران در رفاه هستند؟ همه ايران در رفاه هستند و بچه‏هايشان را مى‏فروشند؟ براى گرسنگى در رفاهند همه ايران؟! چه رفاهى الان براى ايران هست؟ بازار ايران را دارند الان چپاول مى‏كنند كه يك مقداريش را خرج اين جشن مفتضحانه بكنند، باقيش هم خودشان مصرف كنند يا مامورين مصرف كنند. سرمايه مردم و مسلمين بيچاره را صرف اين مى‏كنند و از بودجه خود مملكت چقدرها، چقدر ميليون‏ها، ده‏ها ميليون خرج يك همچنين ملعبه‏اى، يك همچنين مضحكه‏اى مى‏كنند، براى چه؟ براى هواى نفس، همين كه گفته بشود كه ما آنيم كه جشن گرفتيم و ما مفاخرمان اين است كه آقا محمد قجر داشتيم، مفاخرمان اين است كه نادر قلى داشتيم. يك آدم مزخرف سفاك اين آدم بود كه خدا مى‏داند چه‏ها بود. اينها جشن دارند؟ مسلمين بايد عزا بگيرند براى اين طور حكومتها، جشن براى او بايد بگيرند كه وقتى كه احتمال اين را مى‏دهد كه در آخر مملكت يك گرسنه‏اى باشد، به خودش گرسنگى مى‏دهد كسى كه كنار مسجد، دارالاماره‏اش و دكة القضاة او، همين مسجد كوفه يك گوشه‏اى از مسجد كوفه دكة القضاة او در آن هست و روى زمين مى‏نشيند و ياكل كما ياكل العبيد ويمشى كما يمشى العبيد.

وقتى هم پيراهن گيرش مى‏آيد پيراهن نو را به قنبر مى‏دهد، پيراهن كهنه را خودش برمى‏دارد و آستينش هم كه بلند است پاره مى‏كند همان طور مى‏پوشد و مى‏رود خطبه مى‏خواند، يك مملكتى هم دارد كه ده مقابل مملكت ايران است، اين جشن دارد.

تكليف علما و روحانيون براى نجات اسلام و مسلمين.

آقا به هوش بياييد، نجف را بيدار كنيد اعتراض كنيد. اگر صد تا تلگراف از نجف برود كه با كمال ادب، آقاى كذا و كذا، اعلى كذا، با كمال ادب، بگويد كه آقا اين گرسنه‏ها را سير كنيد، اين مقدار خرجى كه براى اين امور مى‏خواهى بكنى خرج اين ملت بيچاره گرسنه بكن. خرج اين ورشكسته‏هاى

صحيفه نور جلد 1 صفحه 170

بيچاره بكن كه بعضى از آنها فرار كردند از ايران، در همين جا بعضى هستند، در نمى‏دانم جاهاى ديگر هم بعضى. اگر يك صد تا تلگراف از اينجا، از علماى اينجا، از فضلاى اينجا و از طلاب اينجا برود، اجتماع را تاثير دارد، لكن كو كه يك همچنين چيزى بشود؟ اگر اعتراض نكنند كه چرا اعتراض مى‏كنيد خيلى ما متشكر هستيم. ما تكليف نداريم واقعا؟ ما باز به حال اين ملت بنشينيم نگاه كنيم هر چه سر ملت مى‏آيد، همان برويم حرم حضرت امير و يك دعايى بكنيم، همين مقدار كافى است براى ما؟ يا مايى كه داريم در پناه اسلام و با بودجه اسلام، اين بودجه‏اى كه يك جزئى، جزئيش را به ما مى‏دهند معذلك با بودجه اسلام داريم زندگى مى‏كنيم، براى اسلام يك قدم نبايد برداريم؟ ترته اسلام است؟ خوب آن هم بسيار خوب سر جاى خودش، اما كافى است همين؟ كفايت مى‏كند كه ما جمع بشويم در مسجد كذا و كذا و فقه بخوانيم و اصول بخوانيم لكن غافل باشيم از همه جهات مسلمين؟ غافل باشيم از اينكه اين يهود مى خواهد ممالك اسلامى را قبضه كند تا اين جا برسد، تا همه جا برسد. اين امور را مى‏خواهد خراب كند؟ ما بايد غافل باشيم از اين؟ آن وقت اين كسى كه نفت به اين آدم مى‏دهد مسلم است؟ اين اعتراض ندارد كه آقا نفت، نفت مسلمين را چرا به كفار مى‏دهيد؟ نفت مسلمين را چرا به كسى كه در حال جنگ با مسلمين است مى‏دهيد؟ او جواب دهد (من نوكرم، اين طور فرمودند بايد اطاعت كنم.) نوكر بايد اطاعت كند چاره ندارد. خودش گفت كه مرا، مرا نصب كردند، خود متفقين آمدند در اين جا، در يكى از نطق هايش گفت، گفت متفقين آمدند در ايران و صلاح اين ديدند كه من باشم، كه خاندان كذا باشد. خدا لعنتشان كند با اين صلاحشان.

بر ملت است كه با جشن‏هاى 2500 ساله مبارزه منفى كنند.

كسى كه دست‏نشانده ديگران است، خدمت بايد بكند، نمى‏تواند نكند. هواى نفس است، همه‏اش هواى نفس است. ريختن به دانشگاه جز هواى نفس هيچى نيست، ريختن به مدرسه فيضيه و آن فضاحتى كه در مدرسه فيضيه آورد كه شما خوابش را نديديد، آن بساطى كه در مدرسه فيضيه دادند، سيد جوان را از پشت بام انداختند پائين كه آوردندش منزل ما با كمر افسرده و شكسته، آن قدر عمامه سر تفنگ‏ها كردند، آتش زدند، به جعفر بن محمد جسارت كردند، به قرآن جسارت كردند، ما براى اينها بايد جشن بگيريم؟! جشنى براى ما نمانده است، براى ملت ايران چه جشنى مانده است؟ ملت ايران موظف است كه با اين جشن مبارزه منفى بكند، مثبت نه، لازم نيست، از خانه بيرون نيايند وقتى كه اين جشن‏ها هست، شركت نكنند در جشن ها، جايز نيست شركت كردن در اين جشن‏ها، هر چه مى‏توانند از زير بار اين طور چيزها بيرون بروند.

اگر علماى ايران دسته جمعى اعتراض كنند، همه‏شان را مى‏گيرند؟! همه علماى ايران را مى‏گيرند واعدام مى‏كنند يا تبعيد مى‏كنند؟! اگر از تمام مملكت ايران، علماى ايران كه اقلاً 150 هزار نفر معمم در ايران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت الاسلام و آيت الله دارد، اگر اينها اعتراض كنند و اين مهر سكوت را بردارند و اين امضاء را كه به سكوت آنها امضاء حساب مى‏شود، اين مهر را

صحيفه نور جلد 1 صفحه 171

بردارند، سكوت را بردارند، همه آنها را از بين مى‏برند؟! آنها اگر خواستند از بين ببرند اولش خوب بود مرا از بين ببرند، نبردند از بين صلاحشان نمى دانند، ايكاش صلاحشان بود، من مى‏خواهم چه كنم اين زندگى را، مرگ بر اين زندگى من. آنها خيال مى‏كنند كه من از اين زندگى خيلى خوشى دارم مى‏برم كه تهديد به من مى‏كنند، چه زندگى است كه من دارم، هر چه زودتر بهتر، بيايند، هر چه زودتر بهتر، خوب. عند اكرم الاكرمين انسان مى‏رود، آنجا كريم است، خدا كريم است، لااقل گوش انسان اينطور چيزهايى كه مى‏شنود، هر روز مى شنود، هر روز ناله مردم را مى‏شنود، هر روز اطلاع مى‏دهند كه دخترها را چه كردند، دخترها را كشتند، بعضى‏شان را سر ناهار ريختند آن قلدرها و چماق‏كش‏ها، ريختند سر ناهار، ديگ -نمى‏دانم - جوش را ريختند به سر اين بيچارها، چه، نمى شنود. چه شده است؟ گفتند مثلا مرده باد زيد، زنده باد زيد،اين آدم كشتن دارد؟! گفتند ما جشن 2500 ساله را مى‏خواهيم چه كنيم جشن را آنها بايد بگيرند كه زندگى دارند، آنها بايد بگيرند كه يك حكومتى دارند كه در تحت نظر آن حكومت در رفاه هستند، در پناه هستند. جشن براى حضرت امير بايد بگيرند كه در زير شمشير او مردم در پناه هستند، مردم در امان هستند، هيچ كس نمى‏ترسد در حكومت او الا از خودش، از حكومت نمى‏ترسد.آن روز، حكومت، حكومت عدل است، حكومت عدل ترس ندارد. از خودش انسان بايد بترسد. اما اين جا اين طورى نيست مملكت ما اين طور است كه مردم از خودشان بترسند و همه در فكر اين هستند كه چه وقت مأمور در خانه بيايد، بيگناه است اما خوب چه بكند؟ با احتمال، با احتمال ضعيف، همان طورى كه در زمان حجاج و ابن زياد و اينها بود كه همان احتمال اين معنا را كه شيعه على عليه السلام باشد كافى بود، همان يك احتمال ضعيفى بدهند كه اين مثلا چطور است، اين كافى است براى اين كه او را بگيرند، او را زجر كنند، او را چه بكنند. يك كلمه نصيحت كسى مى‏كند و يك كلمه نصيحت يك كسى منتشر مى‏كند و مى‏گيرند او را حالا معلومى هم نيست از كجا هست. يك كسى يك كلمه در سر منبر حرف مى‏زند، يك كلمه‏اى كه اصلا خيلى هم برخورد ندارد، وآن يك كلمه همان و او را گرفتن و حبس كردن همان، ما موظف نيستيم كه اين جنايات را لااقل ذكرش بكنيم؟!

تا صدا و قلم من مى رسد وظيفه دارم كه بگويم و منتشر كنم

من وظيفه مى‏دانم، چه بكنم من وظيفه مى دانم، وظيفه خودم مى‏دانم كه تذكر به شما بدهم، تا آن اندازه كه صداى من مى‏رسد فرياد كنم، تا آن اندازه‏اى كه قلم من مى‏رسد بنويسم، منتشر كنم. اگر آقايان هم صلاح دانستند، اين امت اسلامى را امت خودشان دانستند، شيعه خودشان دانستند، آنها هم بكنند اگر صلاح دانستند، ان شاء الله خداوند حفظ شان كند. گرفتارى‏هاى مااينهاست، من چه كنم؟ من حالا به شما اخلاق بگويم؟! اساس مسلمين و اسلام را دارند از بين مى‏برند، من براى شما حالا بنشينم تهذيب نفس بگويم؟! مهذب نيستيم كه در فكر نيستيم، اگر مهذب بوديم در فكر بوديم.

صحيفه نور جلد 1 صفحه 172

از حكومت بخواهيد از اين جشن دست بردارد.

شماها راه داريد و آن اين است كه يكى يك كاغذ بنويسيد، كاغذ كه آن قدر تمبرش پولش زياد نيست ولو مقوله شما كم است لكن يك كاغذ براى خاطر خدا بنويسيد، به حكومت ايران بگوئيد كه آقا اين جشن را دست از آن برداريد، مردم گرسنه‏اند، گرسنه‏ها را سير كنيد.از آقايان خواهش كنيد كه آنها هم خواهش كنند، من نمى‏گويم آنها صحبت بكنند، آنها هم خواهش بكنند، به طور تمنا و خواهش بخواهيد از آقايان، از افاضل اين جا، از علماء اين جا، از مراجع اين جا كه آقا نصحيت كنيد اين حكومت را، اين دارد پدر مردم را در مى‏آورد و اگر به اين افسارگسيختگى باشد مصيبت‏هاى بعد بالاتر است. هر روز اينها كار درست مى كنند، كارشناس دارند براى اين كه ايجاد كنند يك مطلبى را، هر روز جشن درست مى‏كنند و هر روز بساط درست مى كنند، آنچه كه در ذهن من و شما نمى‏آيد بعدها درست مى‏كنند اينها، اگر اعتراض بشود، خواهش بشود، تمنا بشود، به ممالك ديگر اسلام، به اينهايى كه مى خواهند در اين جشن زهر مارى شركت كنند و در خون ملت ايران شركت كنند، به اينها نوشته بشود كه آقا نرويد در اين جشن، اين جشن، جشن كثيفى است، نرويد در اين جشن، شايد تاثير بكند.

به اين ممالك اسلامى بگوئيد كه نرويد در اين جشنى كه اسرائيل دارد بساط جشنش را بپا مى كند يا درست مى‏كند، كارشناس‏هاى اسرائيل در اطراف شيراز دارند بساط جشن را درست مى‏كنند، در اين جشنى كه كارشناس اسرائيل دارند اين عمل را مى كنند، نرويد.

دشمنى اسرائيل با اسلام و قرآن.

اين اسرائيلى كه همين چند وقت پيش از اين، همين اخيرا به قرآن كريم نسبت داد به اين كه جنايت بعضى از امراض در آلمان گردن قرآن است براى اين كه قرآن دستور داده است، در سوره پنجم آيه ششم دستور داده است كه مسلمين وقتى كه مستراح مى‏روند حق ندارند با صابون بعدش دست خودشان را بشويند، بايد حتما با دست محل را چه بكنند و بعدش هم حق ندارند جز با آب بشويند، از اين جهت ميكروب سرايت مى كند به دست و كذ. آن آيه ششم سوره پنجم چه است؟ آيه وضوست و آيه غسل است. اينها، اين هستند، در آلمان يك بساطى درست كرد اين مطلب آن طورى كه نوشتند به بهدارى‏ها، به چه، به چه و اسرائيل نقل كرد اين مطلب را كه به قرآن يك همچنين نسبتى داده است، بعد هم كه اعتراض كردند بعضى از روزنامه‏ها و بعضى از مطبوعات دست‏نشانده آنها درست قبول نكردند، بعضى‏ها هم كه قبول كردند خيلى منتشر نكردند. اسرائيل يك همچنين كسى است كه با اسلام اين طور دشمنى دارد. چند وقت پيش از اين، پارسال بود كه قرآن را تحريف كرده بود، امروز هم كه - در چند وقت پيش ازاين هم - يك همچنين نسبتى به قرآن داده و آن هياهو را بار آورده، خداوند ان شاء الله تائيد كند اين دانشجوهايى كه در خارج هستند، آنها با كمال جديت تكذيب كردند اين معنا را و نوشتند و نشر كردند و ملاقات كردند و با عرض مى‏كنم - سران آنها ملاقات كردند كه مطلب يك مطلب دروغى بوده است و در مطبوعات آنها منتشر كردند. خوب حالا يك همچنين خدمتى چقدر

صحيفه نور جلد 1 صفحه 173

ارزنده است، ببينيد ما تا حالا يك همچنين خدمتى كرديم؟ آنها دانشجوهاى علوم جديده هستند منتها دانشجوى مسلم بيدار، من و شما هم دانشجوى قديم هستيم لكن خواب و گرفتار. اوضاع اين جا كه نبايد يك كلمه صحبت كرد! اصلا صحبت، با مرجعيت منافات دارد! صحبت، با آخوندى اصلاً منافات دارد! آخوند نبايد صحبت كند!

روحانيت بايد در كار دولت دخالت كند.

حضرت امير ملا نبود خطبه‏هاى به آن طولانى داشت؟! حضرت رسول خودشان خطبه‏هاى به آن طولانى دارند، ايشان ملا نبودند؟! وقتى نوبت به ماها مى‏رسد عذرها درست مى‏كنيم براى اين كه ما مى‏خواهيم از زير بار در برويم. شما اين طور تربيت نشويد آقا، شما موظفيد براى اين كه به اسلام خدمت بكنييد موظفيد، خدمت همين نيست كه درس بخوانيد،اين هم يك شعبه است، موظفيد كه گرفتارى‏هايى را كه براى مسلمين پيش مى‏آيد، شما دخالت در آن بكنيد، موظفيد دخالت بكنيد. هى به گوش ما خواندند كه آقا شما چكار داريد با كار دولت، دولت است، نمى دانم چه است، هى به گوش ما خواندند ما هم باورمان آمد كه نبايد دخالت در كار دولت بكنيم، نبايد معارضه بكنيم.

مخالفت اولياء الله با حكام جائر.

از اول تاريخ بشر تا حالا، دولت‏هاى جائر را مقابلشان انبيا ايستاده بودند و علما ايستاده بودند، آنها عقلشان نمى رسيد؟! خداى تبارك و تعالى كه موسى را مى‏فرستد كه اين شاهنشاه را از بين ببر، خداى تبارك و تعالى مثل من و شما نمى‏دانست قضيه را كه نبايد با شاه مخالفت كرد؟! در روايت است كه، طبرى نقل مى‏كند كه ملك الملوك را پيغمبر فرموده است كه منفورترين كلمات است پيش من، يعنى شاهنشاه، اين جزء كلمات منفور است كه به كسى از بشر نسبت داده شده، اين مال خداست. از اولى كه بساط انبيا بوده است تا زمان رسول اكرم تا بعدها زمان ائمه (عليهم‏السلام) مرتب مقابله كردند، توى حبس هم بودند مقابله كردند، موسى بن جعفر توى حبس هم مقابله مى‏كرد، حضرت ابى عبدالله با آن تقيه كذائى و كذائى، آن روايت معموله را مى فرمايد و مقابله مى‏كند با آنها، مقابله مى‏كند با كلام، با تبليغ، تبليغ بر ضدشان مى‏كند، مردم را سوق مى‏دهد به خلاف آنها، معاويه يك سلطانى بود در آن وقت، حضرت امام حسن بر خلافش قيام كرد در صورتى كه آنوقت همه با آن مردك بيعت كرده و سلطانش حساب مى كردند، حضرت امام حسن قيام كرد تا آنوقتى كه مى‏توانست، وقتى كه يك دسته علاف نگذاشتند كه كار را انجام بدهد، با آن شرايط صلح كرد كه مفتضح كرد معاويه را، آن قدر كه حضرت امام حسن معاويه را مفتضح كرد به همان قدر بود كه سيدالشهدا يزيد را مفتضح كرد.

مقابله هميشه بوده است بعدها هم علماى بزرگ هميشه، هميشه علماى بزرگ مخالفت مى‏كردند باقدرت‏ها، هميشه علماى بزرگ مخالفت مى‏كردند براى اين كه مى‏ديدند كه اين مخالفين، قلدرها، بودجه مملكت را خرج عياشى‏هاى فرنگشان و كذا مى‏كنند، قرض مى‏كنند به عهده اين ملت و مى‏روند

صحيفه نور جلد 1 صفحه 174

به عياشى، چند كرور قرض كرد اين شخص و رفت دو مرتبه، سه مرتبه مگر تمام مى شود شهوات انسان، علما با آنها مخالفت مى‏كردند آن وقت هم قدرت داشتند، ملت يك ملت زنده‏اى بود كه همراهى مى‏كرد با اينها كارها از پيش‏شان مى‏رفت . ما هم اگر زنده باشيم كار از پيش‏مان مى‏رود، اشتباه نكنيد منتهى ما هر كدام‏مان يك حكمى داريم. اگر صد ميليون آدم صد ميليون راى داشته باشد، اين نمى‏تواند كار بكند (يدالله مع الجماعه) اجتماع مى‏خواهد، متفرقه‏ها كار از آنها نمى‏آيد. اگر امروز علماى ايران، قم، مشهد، تبريز، اصفهان، ساير اعضاى مملكت اگر چنانچه اعتراض كنند به اين مطلب و به اين كثافت كارى‏ها كه اينها دارند مى‏كنند، اين جنايتكارى‏ها كه اينها دارند مى‏كنند، اين عياشى كه اينها مى‏خواهند راه بيندازند كه ملت و مملكت را به باد مى‏دهد، بدون شك تاثير مى‏كند و هيئت حاكمه در برابر ملت عقب‏نشينى خواهد كرد. خود ما در ابتداى مبارزه اخير ديديم كه به علت اتحاد و فعاليت دست جمعى ما دولت وقت عقب‏نشينى كرد. اما اگر بنا شد يكى براى جهتى و ديگرى براى جهت ديگر تكليف شرعى نداشته باشيم آن وقت مصيبت است. وجود چنين معممينى براى اسلام مصيبت است. معممى مثل من مصيبت است . من به شما اعلام خطر مى كنم و مى‏گويم كه آينده شما تاريكتر از حالا خواهد بود. شما قدرى به فكر باشيد. اين جا ننشينيد تكليف شرعى مخصوص خودتان درست كنيد. شما قدرت داريد و در مردم نفوذ داريد . نيروى شما بيش از نيروى امام حسين(ع) است. امام حسين(ع) نيروى چندانى نداشت و قيام كرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود مى‏توانست بنشيند و بگويد تكليف شرعى من نيست كه قيام كنم. دربار اموى خيلى خوشحال مى‏شد كه سيدالشهدا بنشيند و حرف نزند و آنها بر خرمراد سوار باشند اما او مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامى تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد. اگر او هم در مدينه سرجايش مى‏نشست و وقتى آن مردك آمد و بيعت خواست نعوذبالله مى‏گفت: بسيار خوب! خوشحال مى‏شدند و دستش را هم مى‏بوسيدند. امروز هم اگر هيأت حاكمه شما را احترام كند بايد توجه داشته باشيد كه اين احترام مثل احترامى است كه به امامزاده مرده مى‏كنند. به امامزاده مرده خيلى احترام مى‏كنند چون خطر و ضرر براى قدرتشان ندارد اما امامزاده زنده‏اى اگر يك كلمه بگويد، يا اگر خود حضرت امير(ع) باشد و مخالفت كند، همان بساطى را كه سر ديگران در آوردند سر او هم در مى‏آورند.

اينهايى كه به امور جامعه و مصيبت‏هاى مردم اهتمام ندارند و از جناياتى كه در كشور اسلامى مى‏شود، غافلند و ساكتند و سرگرم خوردن و لذت بردن و زندگى مادى خود هستند مصداق همان آيه شريفه‏اند: يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم بهره و لذت مى‏برند و مى‏خورند چنانكه حيوانات مى‏خورند و جايشان جهنم است.اينها كه غافلند و نمى‏دانند كه از بودجه اسلام دارند ارتزاق مى‏كنند و بايد براى اسلام و مسلمين خدمت كنند مثل حيوانند. حيوان نمى‏داند اين خوراكى كه دارد از كجا آمده است تمام دنيا كشته شوند اگر علفش سرجايش باشد خوشحال است و عين خيالش نيست، او علفش را مى‏خواهد و مى‏خورد ياكلون كما تاكل الانعام دنيا عار دارد از اينها، مسلمين عار دارند از اينها.

صحيفه نورجلد 1 صفحه 175

خداوند ان شاءالله همه شما را تاييد كند و بيدار كند،حوزه‏هاى مسلمين را و اسلام را و علماى اعلام را تاييد كند و آنها را متوجه كند به اين مفاسد و شما همه موظفيد به دعا كردن به اسلام و مسلمين و اين بيچاره‏ها كه الان گرسنه هستند و بيچاره هستند و گرفتار هستند و عده‏اى در حبس هستند و عده‏اى در رنج هستند و عده‏اى در بيمارستان‏ها هستند و عده‏اى را كه پستان‏هايشان را مى خواهند عمل بكنند و اينها، دعا كنيد به اينها، اينها مسلمان هستند، اينها بيچاره‏اند.

والسلام عليكم و رحمه‏الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  12:05 PM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

صحيفه نور جلد 1 صفحه 233

تاريخ: 6/7/1356

بيانات امام خمينى در مورد نقش احكام سياسى - عبادى قرآن در انسان‏سازى

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏

بسم‏الله‏الرحمن الرحيم

ديروز ما مساله غصب را عنوان كرديم و صحبت كرديم. بعد از مباحثه يكى از آقايان تذكر دادند كه اين مساله را قبلاً هم گفته بودى و اين مساله يك دفعه ديگر صحبت شده است و اين از مثل من بعيد نيست براى اين كه انسان وقتى كه سنش زياد شد و كهولت بر او غلبه كرد همه قواى ايشان ضعيف مى شود. همان طور كه قواى جسمانيه انسان وقتى كه پيرمرد شد ضعيف مى‏شود،قواى فكرى، قواى روحى،قدرت بر عبادات و حال عبادت هم ضعيف مى‏گردد و همه اينها در جوانى قدرت دارد و لهذا من كرارا عرض كردم به آقايان كه شما حالا كه اين نعمت را داريد،نعمت جوانى را داريد، اين را قدرش را بدانيد و هدر ندهيد اين نعمت را . اگر بنا باشد انسان جوان، من نمى گويم كه تفريح نداشته باشد، عرض نمى كنم كه همه‏اش مشغول باشد،من عرض مى‏كنم كه اوقاتش تقسيم باشد و فكر مهمش براى تحصيل. شما آقايان كه مهيا شده‏ايد از براى تحصيل، حالا كه نعمت جوانى را داريد اوقاتتان تقسيم بشود و قسمت مهمش صرف مباحثه و مطالعه و مذاكره و بحث و تدريس باشد. اگر چنانچه ايام جوانى از دست برود، ديگر خيال نكنيد كه مى توانيد عبادت را بگذاريد آخر ايام عمر و تحصيل را بگذاريد براى آخر عمر. درآخر عمر انسان نه عبادت مى تواند بكند و نه تحصيل مى تواند بكند و نه افكارش يك افكار قوى مستقيمى است كه بتواند مطالب علمى را درك بكند. بايد شما از حالا كه جوان هستيد تحصيل كنيد مبانى علمى را، مبانى فقهى را و آن وقت در آخر ايام يك چيزهائى كه تحصيل شده، آن وقت شاخ و برگ هايش - آن وقت - ثمره بدهد، آن وقت از آن استفاده بكنيد ولى اگر بگذاريد و هدر بدهيد اين نعمت را، بعدها موفق نخواهيد شد. بنابر اين، اين مطلب بايد در نظر آقايان باشد كه ايام پيرى، ايام نسيان و فراموشى است و لهذا ديديد كه من مباحثه‏اى كه قبلاً كرده بودم دوباره شروع كردم به گفتن، اين براى همين ضعفى است كه در ايام پيرى بر انسان حكم مى دهد.

انسان، عصاره خلقت.

و يك مطلب ديگرى كه به نظر من بسيار اهميت دارد اين است كه انسان ملتفت باشد اين مطلب را كه اولا خود انسان، اين موجودى كه عصاره همه خلقت است، جنبه هاى مختلف، ابعاد مختلف،

صحيفه نور جلد 1 صفحه 234

شؤون مختلف دارد. از جنبه‏اى با نباتات شريك است و همان طور كه نمو آنها به آب است و غذائى كه از زمين مى‏گيرند، نموانسان هم همان مثل نباتات ديگراز زمين است و از بركاتى كه خداى تبارك و تعالى داده است و جنبه حيوانى هم مثل ساير حيوانات دارد، چشم و گوش و كذا و كذا، ادراكات جزئى و اينها مشترك است با ساير حيوانات و بالاتر از اين هم (البته در بعضى حيوانات هم ضعيفش هست) يك مرتبه متعالى انسان دارد در اين جا، زائد بر اين مطالب حيوانى چيزهائى هست و يختص الانسان به تعقل و به يك معنويت و يك تجرد باطنى كه ساير حيوانات، اين مرتبه تعقل و مرتبه تجرد نفسانى را ندارند.

قرآن كتاب انسان‏ساز است.

و قرآن كريم كه در رأس همه مكاتب و تمام كتب است، حتى ساير كتب الهيه، آمده است كه انسان را بسازد، انسان بالقوه را انسان بالفعل و موجود بالفعل كند. تمام دعوت انبيا هم حسب اختلاف مراتبشان، تمام دعوت‏ها هم براى همين معناست كه انسان را انسان كند، انسان بالقوه را انسان بالفعل كند و تمام علوم و تمام عبادات و تمام معارف الهيه و تمام احكام عبادى و همه اين چيزهائى كه هست همه اينها براى اين معناست كه انسان ناقص را انسان كامل كند. قرآن كتاب انسان سازى است، كتابى است كه با اين كتاب اگر كسى توجه به آن بكند تمام مراتبى كه از براى انسان هست، اين كفايت دارد و همه مراتب را به آن نظر دارد.

حكومت‏هاى الهى و مادى

اسلام و ساير اديان الهى مثل ساير حكومتها نيست، حكومت اسلام مثل ساير حكومت‏ها نيست. ساير حكومت‏هاى مادى به هر رژيمى كه هستند، اينها فقط كارى به اين دارند كه نظم مملكت خودشان محفوظ باشد و كسى در خارج (اگر خيلى هم عدالت‏پناه باشند) كسى ظلم و تعدى به ديگرى نكند و اگر خودشان هم يك حاكم عادلى باشد، خودشان هم تعدى بر ديگران نكند فقط متكفل نظم مملكت خودشان هستند، اما حالا يك كسى در جوف خانه خودش هر كارى مى‏خواهد، مضر به حكومت نباشد و به وضع حكومت و به نظام، هر كارى در باطن منزل خودش مى‏خواهد بكند. مى‏خواهد شرب خمر بكند، مى‏خواهد - عرض مى‏كنم كه - قمار بازى بكند، مى‏خواهد ساير كثافت‏كارى‏ها را بكند، حكومت‏ها به او كارى ندارد ولى اگر چنانچه بيايد بيرون عربده بكشد، چون اين خلاف نظم است به او تعرض مى‏كنند اما اگر ازچهار ديوارى خانه بيرون نيايد و همان جا هر فسادى داشته باشد به او كارى ندارند. يك حكومتى عادل باشد يا غير عادل، جائر باشد، كارى به او ندارند كه در خانه‏ات تو چه مى‏كنى در جوف خانه چه مى‏گذرد، مگر تعدى در جوف خانه بشود كه عرض حال به حاكم ببرند و آن وقت البته آنها هم دخالت مى‏كنند.اما اسلام و حكومت‏هاى الهى اين جور نيستند، اينها در هر جا و هر كس در هر جا هست و در هر حالى كه هست، آنهابرايش احكام دارند، يعنى كسى در جوف خانه خودش بخواهد يك

صحيفه نور جلد 1 صفحه 235

كارى خلاف و كثافت كارى بكند، حكومت‏هاى اسلامى به او كار دارند، ولو اينكه نمى‏آيند تفتيش كنند لكن محرم است، حكم داده‏اند كه نبايد اين كار بكند، معاقب است اگر اين كار را بكند و اگر چنانچه اطلاع بر آن بكنند، خوب سياست‏هائى دارد، حرف‏هائى دارد، چيزهائى دارد روى موازينى كه كرده.

اسلام و همين طور ساير حكومت‏هاى الهى و دعوت‏هاى الهى، به تمام شؤون انسان از آن مرتبه پائين، مرتبه درجه پائين تا هر درجه‏اى كه بالا برود، همه اينها را سر و كار با آنها دارند. مثل آن حكومت‏ها نيست كه فقط به باب سياست ملكى كار داشته باشند، همان طورى كه سياست ملكى دارد اسلام، بسيارى از احكامش احكام سياسى است، يك احكام معنوى دارد، يك حقايق هست، يك معنويات هست، چيزهائى كه در رشد معنوى انسان دخالت دارد احكام برايش هست، چيزهائى كه درتربيت معنوى‏انسان هست براى آن احكام هست و در مرتبه پائين‏تر هم كه مرتبه اخلاقى باشد احكام اخلاقى دارد. عرض مى كنم كه تربيت‏هاى اخلاقى مى‏كند اسلام، در مرتبه معاشرتش هم با هر كس معاشر باشد حكم دارد اسلام، خودش (انسان) فى نفسه احكام دارد، خودش با عيالش احكام دارد، خودش با اولادش احكام دارد، خودش با همسايه‏اش احكام دارد، خودش با هم‏محله‏اش و يارش احكام دارد، با هم‏مملكتش احكام دارد، با هم‏دينش احكام دارد، با مخالفين از دينش احكام دارد، تا بعد از موت، قبل از اين كه اصلاً تولدى در كار باشد و قبل از ازدواج احكام دارد تا ازدواج و تا حمل و تا تولد و تا تربيت در بچگى و تربيت بزرگتر و تا حد بلوغ و تا حد جوانى و تا حد پيرى و تا مردن و در قبر و ما بعد القبر. قطع نمى‏شود به همين كه توى قبر گذاشتند مسائل تمام شد، اينها اول كار است. همه اينها، همه اين زندگى بشر در اين جا و تربيت‏هائى كه در اين جا عقلانى و اخلاقى و اينها مى‏شود، اينها آن وقتى كه از اين عالم منفصل شد و مرتبه كمال پيدا شد ومرتبه - عرض مى‏كنم كه - تجرد پيدا شد، بعد از اين كه در قبر رفت آن وقت عالم قبر، خودش اول حياتى است، حيات روحانى و قبرى، حيات روحانى و معنوى - عرض مى‏كنم كه - برزخى حيات روحانى و بالاتر از برزخ. و اسلام و احكام اسلامى كه خداى تبارك و تعالى اين احكام را فرستاده است محصور به اين عالم نيست و محصور به آن عالم هم نيست.

سه نوع تاويل از قرآن

بسيارى از زمان‏ها برما گذشت كه يك طايفه‏اى فيلسوف و

- عرض مى‏كنم كه - عارف و متكلم و امثال ذلك كه دنبال همان جهات معنوى بودند، اينها گرفتند معنويات را هر كسى به اندازه ادارك خودش و تخطئه كردند: قشريون. تمام ماعداى خودشان را قشرى حساب كردند و تخطئه كردند، بلكه وقتى دنبال تفسير قرآن رفتند ملاحظه مى‏كنيد كه (تمام آيات را نباشد) اكثر آيات را برگرداندند به آن جهات عرفانى و فلسفى و جهات معنوى و به كلى غفلت كردند از حيات دنيائى و جهاتى كه در اين جا به آن احتياج هست و تربيت‏هايى كه در اين جا بايد بشود، از اين غفلت كردند.

صحيفه نور جلد 1 صفحه 236

به حسب اختلاف مسلكشان رفتند دنبال همان معانى بالاتر از ادراك - مثلاً عامه مردم و علاوه برآن ما عداى خودشان را تخطئه كردند و در همين اوان و همين عصر، يك دسته ديگرى كه اشتغال داشتند به امور فقهى و به امور تعبدى، اينها هم تخطئه كردند آنها را، يا حكم الحاد كردند يا حكم تكفير كردند يا هر چه كردند، آنها را تخطئه كردند و اين هر دو روش خلاف واقع بوده است. اينها محصور كردند اسلام را به احكام فرعيه و آنها محصور كرده بودند اسلام را به احكام معنويه، به امور معنويه و به مافوق الطبيعه.

آنها به خيال خودشان مافوق الطبيعه همه جهات است و اينها هم به خيال خودشان احكام طبيعت و فقه اسلامى و اينهاست و ديگران همه‏اش بى‏جهت است.

و اخيرا باز يك وضع ديگرى پيدا شده است و آن اين كه اشخاصى پيدا شده‏اند، نويسنده‏هائى پيدا شده‏اند كه متدينند، خوبند، خدمتگزارند، چنانكه آنها هم خوبند، فقها هم خدمتگزار، متكلمين و فلاسفه هم و همه هم مى خواستند به اسلام خدمت كنند مى‏خواستند احكام اسلام را (او به حسب فهم خودش، او به حسب فهم خودش) براى مردم تشريح كنند و بيان كنند، حالا هم يك جمعى پيدا شده‏اند كه اينها نويسنده‏اند و خوب هم چيز مى نويسند لكن آيات قرآن را عكس آن چيزى كه فلاسفه و عرفاى آن وقت چيز كرده بودند و همه ماديات را بر مى‏گرداندند به معنويات اينها تمام معنويات را به ماديات بر مى‏گردانند، عكس آنها.

آنها مى گفتند كه اصلاً اسلام آمده است براى اين كه توحيد و ساير - مثلاً مسائل عقلى الهى را تعليم بكند و - سايرين - ساير چيزها همه مقدمه آن است و اينها را بايد رها كرد و خذالغايات بايد شد، از اين جهت اعتنا به (البته نه همه، بعضى‏از آنها) به فقه و فقها و اعتنا به اخبار و اعتنا به ظواهر قرآن و كثيرى ازاحكامى كه در قرآن هست، نداشتند اينها را كارى نداشتند رد نمى‏كردند لكن مثل رد كردن بود، همان كار نداشتن و بيطرف بودن و چى كردن و از آن طرف هم اصحاب اينها را تخطئه كردن و - عرض مى كنم - قشرى خواندن اينها،اين معنايش اين بود كه ما نؤمن ببعض و نكفر ببعض ديگر ما كار نداريم و يا قبول نداريم.

اما حالا كه جنبه ماديت در دنيا غلبه پيدا كرده است به اين سختى و دنيا با زرق و برق زياد شده است و - عرض مى كنم كه - اصحاب دنيا خيلى زياد شده‏اند، حالا هم يك دسته پيدا شده‏اند كه اصل تمام احكام اسلام را مى‏گويند براى اين است كه يك عدالت اجتماعى پيدا بشود، طبقات از بين برود و اصلا اسلام ديگر چيزى ندارد، توحيدش هم عبارت است از توحيد در نسل ملت‏ها در زندگى توحيد داشته باشند، واحد باشند، عدالتش هم عبارت از اين است كه ملت‏ها همه به طور عدالت و به طور تساوى با هم زندگى كنند يعنى زندگى حيوانى على السواء، با هم زندگى بكنند و - عرض مى‏كنم - با هم كار نداشته باشند. اين همه آياتى كه وارد شده است راجع به معاد و راجع به - عرض مى‏كنم - كه توحيد و آن همه براهينى كه وارد شده است راجع به اثبات يك نشات ديگرى، اينها، آنى كه متدين است غمض عين مى‏كند، چشم‏هايش را از اين آيات مى‏پوشد و مى رود سراغ آيات ديگر، آنكه خيلى تدينش قوى نيست تاويل مى‏كند.

صحيفه نور جلد 1صفحه 237

در اين ايام جوانى، يك روز ما ديديم كه دو سه تا از اين طلبه‏ها آمدند (كه البته مقدارى اعوجاج داشتند، اما اين حرف‏ها هنوز پيدا نشده بود) يك چيز تازه‏اى آورده بودند، گفتند: (ما يك چيز تازه‏اى فهميده‏ايم و آنهم عبارت از اين است كه قيامت همين جاست، هر چه هست همين است، اگر قيامت هست، همين است. همين جا جزاست و همين جا هر چه هست ختم مى‏شود به همين. حيات، يك حيات حيوانى است و تمام و مابقى‏اش همين جاست ديگر) نمى‏گفت كه قيامت را قبول ندارم، مى‏گفت (قيامت اين جاست)، نه اين كه اصل آيات قيامت را من قبول ندارم، مى‏گفت : (آيات قيامت مقصود همين جاست).

اين طايفه اى كه حالا پيدا شدند و متدينند و انسان به آنها علاقه دارد لكن اشتباه كارند، مشتبه‏اند انسان وقتى نگاه مى كند همه كتاب‏هايشان را و همه نوشته‏هايشان را، و چيزهايى كه در مجلات و در غير مجلات نوشتند و اينها، مى‏بيند كه مى‏گويند: (اسلام آمده‏است كه انسان بسازد يعنى يك آدمى كه طبقه نداشته باشد) (همين را گفته‏اند) يعنى حيوان باشد. (اسلام آمده است كه انسان بسازد، انسان بى طبقه) يعنى همين، يعنى در اين زندگى يك جور زندگى بكنند و در اين عالم يك نحو زندگى بكنند و يك دولت باشد و به اينها جيره بدهند همه على السواء جيره بدهند و همه هم خدمت دولت را بكنند و اينها.

اينها كانه آيات و ضرورياتى كه در همه اديان است، اينها را نديده مى‏گيرند، آيات را آن قدرى را كه دلشان مى خواهد و مى توانند، تاويل مى كنند به همين مطالب آنهايى كه ديگر نمى توانند تاويل كنند، اصلاً ذكرى از آن نمى‏كنند و منسى است.

چنانچه آنها هم وقتى كه هر كدام از آيات را كه مى شد برگردانيد به آن معناى عرفانى كه آقا فهميده است، ذكرش مى‏كرد و آن را بر ميگرداند به همان معناى عرفانى .ملاحظه مى‏فرماييد كه در قضيه موسى و آن خضر، آنهايى كه اهل اين مطالب بودند چه مطالبى دراين جاگفته‏اند.از كجا گفتند؟ خوب خدا مى داند خوب ديگر به اين حد كه انسان رسيد يعنى بعد از اين كه تمام توجه نفس به آن معانى غيبيه شد و به كلى از اين تربيت زمينى غفلت كرد، اينهايى هم كه ظاهر در يكى مطلبى نيست به نظر او ظاهر مى‏آيد، به نظر او ظاهرش همين معناست و غير از اين معنا نيست. قضيه خضر و موسى ظاهرش همين معناست كه مثلا پرداخته شد. اصلاً وقتى كه انسان اشتغال به يك علمى پيدا كرد و منحصر شد به او تمام توجهش انحصار به آن پيدا كرد، قلب همچو مى‏شود كه همه‏اش عرفان مى شود ديگر، كار به اين ندارد كه دنيا يك چيزى است تربيت‏هاى دنيايى يك چيزى است و عبادات هم يك مطلبى‏است و - عرض مى كنم كه - ادعيه هم يك مطلبى است.او مى‏گويد تمام‏اينها برگشتنش به همان معناست (عرفان) و در دلش غير از اين معنا نيست و لهذا آن چيزهايى كه برخلاف اوست اصلاً ادراك نمى كند و همه اينها را برمى گرداند به آن مطلبى كه كه در پيش خودش مسلم است.

از آن طرف هم وقتى كه افتاد در آن طرف‏ها و ديگر غير از اين عالم چيزى سرش نشد، احساسش ناقص است، نمى فهمد، اينها نمى فهمند چى است، ادراكشان ناقص است، اينها اصحاب

صحيفه نور جلد 1 صفحه 238

برهان نيستند كه با برهان اثبات بشود فلان، اينها اصحاب بيانند كه دلشان مى خواهد يك بيان قشنگى بكنند، اينها ادراك نمى‏كنند ماعداى اين جا را. ولهذا آيات را تأويل مى‏كنند به فكر خودشان به همين زندگى حيوانى دنيايى، منتهى اين زندگى بى‏طبقه، مرفه و اين كه همه‏شان يك جور باشند و اينها، اگر امكان داشته باشد.

اسلام درست شناخته نشده است

و بايد گفت كه اسلام بدا غريبا و هنوز هم غريب است. از اول تا حال اسلام غريب بوده است و كسى اسلام را نشناخته است. آن عارف، اسلام شناسى را به آن معانى عرفانى، آن معانى غيبيه مى‏داند، آن آدمى هم كه حالا پيدا شده است و اين اشخاصى هم كه حالا در مجلات و اينها چيز مى‏نويسند، اينها هم اسلام شناسى را عبارت از اين مى‏دانند كه حكومتش چه جورى باشد و تربيتش و ظاهرش و عدالتش چه جور باشد و - عرض مى‏كنم كه - همين كه به يك زندگى مادى طبيعى رسيد غايت اسلام حاصل است. اسلام غايتش اين است كه همين زندگى مرفه حيوانى باشد مثل ساير حيواناتى كه در كوهستان‏ها مى چرند و به هم كار ندارند و هر كدام علف على السواه مى خورند و مثل آن انسان‏هائى كه مثلا مى‏گويند در اول‏ها بوده است و همه از ماهى‏ها على السواء مى‏گرفته‏اند و از درياها ماهى مى‏گرفته‏اند و از بيابانها آهو مى‏گرفته‏اند و يا حيوانات ديگر رامى‏خورده‏اند و به هم كارى نداشته‏اند آن مرتبه اعلائى بوده است كه داشته اسلام، دنبال اين است كه آن را پيدا كند. اسلام آمده است و ساير مكاتب الهى آمده‏اند كه مردم را برگردانند به آن جور كه زندگى يك زندگى مرفه حيوانى باشد، آن جا با ماهى دريا زندگى مى‏كنند، اين جا با مرغ و ماهى! اما زندگى مرفهى باشد و - عرض مى‏كنم - عبا و كلاه انسان و علف انسان درست باشد. ماعداى معارف الهيه، ماعداى اين عالم، مافوق اين طبيعت، ادراك اين را نمى‏توانند بكنند كه مافوق اين طبيعت چى هست، يك عالمى است، چه جور عالمى است؟ نمى‏توانند ادارك بكنند، وقتى نتوانستند ادراك بكنند چه بكنند؟!

هشدار به اعتراضات‏

بنابراين شما آقايان كه مشغول به تحصيل علوم هستيد نه آنها حق دارند به شما بگويند كه، بر حسب واقع اين كسى كه اسلام را مى شناسند و مى‏داند كه اسلام چى هست، نه حق مى‏دهد به آنها كه بگويند آن ريش و عمامه‏ها به درد نمى خورد و اين درس‏ها به درد نمى خورد (اين براى اين است كه اسلام را نشناخته‏اند) و نه شما حق داريد كه بگوئيد كه اين معانى معرفت و اين - عرض مى‏كنم كه - معارف الهيه، اينها ديگر چى است؟ (اين هم براى اين است كه اگر يك همچنين چيزى بگوئيد شما هم مثل آنهاهستيد) و نه حق داريد كه هر دو دسته، حرف‏هايى كه اينها (دسته سوم) مى‏زنند كه بايد رفع ظلم بشود و عرض مى‏كنم كه عدالت بسط پيدا كند، تخطئه كنيد، براى اينكه همه اينها هست، محصور نيست اسلام به اينها، اسلام انسانى مى‏سازد عدالتخواه و عدالت‏پرور، صاحب اخلاق كريمه،

صحيفه نور جلد 1 صفحه 239

صاحب معارفه الهيه كه وقتى كه ازاين جا رفت، رخت بربست و وارد شد در يك عالم ديگرى، به صورت انسان باشد، آدم باشد.

بينش وسيع اسلام‏

آنهائى كه اين طرف را مى‏بينند و آن طرف را نمى‏بينند ناقصند، اهدناالصراط المستقيم غيرالمغضوب عليهم،و لا الضالين. در يك روايتى هست (من نميدانم وارد هست يا نه) نقل مى‏كنند كه قضيه مغضوب عليهم بر حسب قول مفسرين عبارت از يهود است و ضالين عبارت از نصارى. در يك روايتى نقل مى‏كنند (من نمى‏توانم تصديق كنم، من نقل مى‏كنم از آنهائى كه نقل كرده‏اند) كه رسول الله فرموده است كه: كان اخى موسى عينه اليمنى عمياء و اخى عيسى عينه اليسرى عمياء و انا ذوعينين آنهايى كه بخواهند تاويل كنند مى‏گويند كه: چون تورات بيشتر توجه به ماديات و امور سياسى و دنيوى داشته است، يهود هم كه مى‏بينيد كه دو دستى چسبيده‏اند و دارند مى‏خورند دنيا را و باز هم بس‏شان نيست،آمريكا هم آنها دارند مى‏خورند، ايران را هم الان اينهامى‏خورند باز هم بس‏شان نيست، همه جا و همه را مى‏خورند، و در كتاب حضرت عيسى توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است، از اين جهت (عين اليسرى) كه عبارت از طرف طبيعتش بوده است عمياء بوده است (البته من نمى‏توانم بگويم اين از پيغمبر صادر شده است لكن گفته‏اند) يعنى توجه به اين جهت، يسار كه عبارت از طبيعت است نداشته است و كم داشته است و او هم (حضرت موسى) بر حسب طبيعتش توجهش به ماديات زياد بوده‏است. و انا ذوعينين هم جهات معنوى، هم جهات مادى، شما احكامى را كه مى‏بينيد شهادت بر اين چيزاست. احكام معنوى دارد و بسيارى از احكامش سياسى است.

دين از سياست جدا نيست

البته در اذهان بسيارى بلكه اكثرى، بيشتر از مردم، بيشترى از اهل علم، بيشترى از مقدسين اين است كه اسلام به سياست چه كار دارد، اسلام و سياست جداست از هم. همين چيزى كه حكومت‏ها نمى‏گذارند، همين كه از اول القاء كردند اين اجانب در اذهان ما و حكومت‏ها در اذهان ما كه اسلام به سياست، آخوند چه كار دارد به سياست. فلان آخوند را وقتى عيبش را مى‏گيرند مى‏گويند: آخوند سياسى است، اسلام مى‏گويند از سياست كنار است، دين على‏حده است، سياست على حده، اينها اسلام را نشناخته‏اند. اسلامى كه حكومتش تشكيل شد در زمان رسول الله و باقى ماند اين حكومت به عدل يا به غير عدل و در زمان حضرت امير بود باز حكومت عادله اسلامى بود، يك حكومتى بود با سياست با همه جهاتى كه بود. مگر سياست چى است؟ روابط مابين حاكم و ملت، روابط ما بين حاكم با ساير حكومت‏ها - عرض مى كنم كه - جلوگيرى از مفاسدى كه هست، همه اينها سياست است احكام سياسى اسلام بيشتراز احكام عبادى آن هست.كتابهائى كه اسلام در سياست دارد بيشتر از كتابهائى است كه در عبادت دارد. اين غلط را در ذهن ما جاى‏گير كردنده‏اند و حتى حال باورشان آمده است

صحيفه نور جلد 1 صفحه 240

آقايان به اينكه اسلام با سياست جداست، يك احكام عبادى است مابين خود و خدا، برويد توى مسجدتان و هر چى ميخواهيد دعا كنيد، هر چه مى خواهيد قرآن بخوانيد ما هم با شما كار نداريم اما اين اسلام نيست اسلام در مقابل ظلمه ايستاده است، حكم به قتال داده، حكم به كشتن داده، در مقابل كفار و در مقابل متجاسرين و كسانى كه چيز هستند احكام دارد. اين همه احكام در اسلام نسبت به اينها هست، اين همه احكام حكم به قتال و حكم به جهاد و حكم به اينها هست، اسلام از سياست دور است ؟! اسلام فقط اين مسجد رفتن و قرآن خواندن و نماز خواندن است؟ اين نيست، اين احكام را دارد و بايد اين احكام هم اجراء بشود.

ارزش عبادات

از آن طرف هم اگر كسى بگويد: چرا مى رويد توى مسجد؟ اصلا نماز خواندن يعنى چه؟ اين هم غلط است.اسلام نماز دارد بنى الاسلام على الصلاه نماز دارد، فقط دنيا نيست و زندگى حيوانى تا تو بگوئى كه وقتى من زندگيم درست شد ديگر نماز را مى‏خواهم چه‏بكنم ؟! ديگر دعا را مى‏خواهم چه بكنم؟!

بله اگر ماعداى اين عالم را كسى انكار بكند حق بااوست، وقتى ماعدايى نباشد اصلاً هيچ يك از اين مسائل ديگر نبايد باشد اما وقتى كه يك ماعدائى است، وقتى برهان قائم است،اديان همه قائل هستند، برهان قائم است بر اينكه يك عالم ديگرى ماوراى اين عالم طبيعت هست، آن وقت همان طورى كه عالم طبيعت بايد با ابزار خودش درست بشود و عدالت اجتماعى در بين مردم جريان پيدا كند و حكومت عادله بسط عدل بدهد در بين مردم و اين جا را، اين عالم را تنظيمش بكند، اين اگر واقف بود تا همين حدود، مانعى نداشت كه حكومت وقتى اين كار را كرد تمام است مطلب. اما بعد از اينكه به برهان و به ضرورت همه اديان، ماعداى اين عالم هست ماعداى اين، يك زندگى ابدى هست، آن جا هم يك ابزارى دارد، زندگى آن جا هم يك ابزارى دارد، يك چيزهائى دارد براى زندگى آن جا، اينها را انبيا آوردند، دعا و ذكر و قرآن و نماز و همه اينها ابزار آن جاست، اين احكام عبادى ابزارى است براى زندگى آن طرف، معارف الهيه يك فيضى است براى زندگى آن طرف، براى نورانيت آن طرف.

تكليف است كه علم بياموزيم و عمل كنيم‏

پس اينهائى كه اين طرف افتاده‏اند حق ندارند تخطئه كنند آن طرفى‏ها را و اشكال به آنها تخطئه است و انحصار است. آنهايى هم كه آن طرف هستند حق ندارند به‏آنهائى كه مى‏گويند: بايد عدالت اجتماعى در بين مردم باشد، بايد با ظلم و با تعدى و اينها مبارزه كرد، تخطئه كنند و بگويند كه نه، ما تكليف‏مان اين است كه بنشينيم و درس بخوانيم. نه، همه مسلمانان‏ها تكليف شان اين است كه هم عمل بكنند، هم علم پيدا بكنند، هم عمل داشته باشند، هم مبارزه با ظلم و با فساد به اندازه قدرتشان بكنند و اگر اين تكليف را همه مردم عمل مى‏كردند امكان نداشت كه يك دولتى بتواند در بين ملت خودش

صحيفه نور جلد 1 صفحه 241

تعدى بكند و يا يك دولت ديگرى بتواند به دولت ديگر تعدى بكند. همه اينها براى اين است كه پشتوانه اين اشخاصى كه حكومت‏ها به دست آنها هست ملت نيست ملت راهش على حده است، اينها راهشان على حده. اينها يك جورى نكرده‏اند با مردم كه ملت همراهشان باشد، اينها يك كارى كرده‏اند كه ملت‏ها مخالفشان هست . شكاف بين دولت و ملت ما وقتى كه اوضاع مملكت خودمان را ملاحظه مى‏كنيم، اينها يك جورى درست كرده‏اند كه الان شكاف ما بين دولت و ملت جورى است كه اگر يك وقت ان شاء الله ساقط بشود اين دولت، همه چراغان خواهند كرد، شما نمى‏دانيد اين چراغانى چقدر باشكوه است. چرا؟ اگر حضرت امير هم ساقط مى‏شد اين جور بود؟! ملت اين طور بود؟! براى اين كه اينها جدا هستند از مردم. اينها كارى به مردم ندارند نه، كار دارند اما كار ظلم و تعدى، كار اشاعه فحشاء و شما نمى‏دانيد كه اخيرا چه فحشائى در ايران شروع شده است. شما اطلاع نداريد، گفتنى نيست كه چه فحشائى در ايران شروع شده است، در شيراز عمل شد و در تهران مى‏گويند بناست عمل بشود و كسى حرف نمى‏زند! آقايان ايران هم حرف نمى‏زنند، من نميدانم چرا حرف نمى‏زنند؟! اين همه فحشا دارد مى‏شود و اين ديگر آخرش هست يا نميدانم از اين ديگر آخرتر هم دارد. در بين تمام مردم، جمعيت، نمايش داد اعمال جنسى، خود عمل را و نفسشان هم در نيامده است ديگر براى كجا گذاشته‏اند؟ براى كى؟ چه وقت مى خواهند يك صحبتى بكنند؟ يك حرفى بزنند؟ يك اعتراضى بكنند؟

نقش دستگاه در تخدير مردم

خوشمزه اين است كه خود سازمان‏ها و خود دولت و خود مرديكه كذ، همين معنا با رضايت آنهاانجام ميشود بدون رضايت آنهامگر امكان دارد يك همچو امرى واقع بشود؟ يك همچو فحشائى واقع بشود؟ بعد روزنامه‏نويس‏ها را وادار مى‏كنند كه انتقاد كنند كه كار قبيحى بود، كار وقيحى بود. حالا به گوش مردم برود، آن جا به چشم مردم بخورد! اين جا هم به گوش مردم بخورد كه يك خرده آرام بشوند، آتش‏ها اگر باشد خاموش بشود.

بايد اعتراض شود

فردا هم در تهران خداى نخواسته اين كار خواهد انجام گرفت و نه آخوندى و نه سياسيى و نه دكترى و نه مهندسى و نه ديگرى اعتراضى نمى كند. اينها بايد اعتراض بشود. بايد گفته بشود. اگر ملت همه با هم، ملت همه با هم مطلبى را اعتراض كنند و احكام اسلام را بايستند و بگويند، امكان ندارد يك همچو قضايائى واقع بشود. اينها واقع مى‏شود از سستى ما و از ضعف ما و استفاده از ضعف ما.

مى‏گويند اينها دسته‏اى هستند ضعيف و بيچاره، در صورتى كه قوه داريد شما، شما پشتوانه‏تان ملت است،

صحيفه نور جلد 1 صفحه 242

ملت مسلمان است، اين ملت مسلمان علاقه دارد به اسلام، علاقه دارد به روحانى اسلام. روحانى اسلام بايد خدمت بكند، اگر خدمت نكند مردم عمل روحانى با او نمى‏كنند.

اسلام، جامع تمام جهات مادى و معنوى

در هر صورت، اسلام همه اين معانى را دارد و جامع تمام جهات مادى و معنوى و غيبى و ظاهرى هست براى اين كه انسان داراى همه مراتب است و قرآن كتاب انسان‏سازى است. انسان چون بالقوه همه مراتب را دارد، كتاب خدا آمده است كه انسان را انسان كند و همان طورى كه جامعه‏اش را اصلاح بكند خودش هم كامل كند تا برسد به مرتبه عالى. و نبايد آن طايفه به اين طايفه تعرض كند و اين طايفه به آن طايفه. اينها هر كدام مساله‏اى است براى خودش مستقل، مساله است على حده، تو عقلت نمى‏رسد كه مثلاً فقه چيست، چرا به فقه جسارت مى‏كنى؟ تو عقلت نمى‏رسد، تو عقلت نمى‏رسد به فلسفه و مافوق فلسفه، چرا جسارت به اصحاب آن مى‏كنى؟ عقلت نمى‏رسد. آن هم كه نمى‏تواند بفهمد كه اين طايفه چى مى‏گويند و اينها دنبال چى هستند، آن هم حق اعتراض ندارد، اين هم شايد فكرش كوتاه باشد.

دست به دست هم دهيد و از زيربار بيرون رويد

اينها همه بايد دست به دست هم بدهند، بايد اجتماع كنند، فقيهش با مهندسش، با دكترش، با محصلش، دانشگاهى با مدرسه‏اى دست به دست هم بدهند تا بتوانند يك كارى انجام بدهند و بتوانند از زير اين بارهائى كه به آنها تحميل دارد مى‏شود و هر روز زيادتر مى‏شود، از زير اين بارها بيرون بروند و نمى‏كنند! من نمى‏دانم چرا؟!

حالا يك قدرى شروع شده است در ايران، يك مقدارى شروع شده، و فرصتى پيدا شده و اميد است ان شاء الله كه فرصت‏هاى خوب پيش بيايد.

ان شاء الله خداوند تبارك و تعالى به همه شما توفيق بدهد و اسلام را تاييد كند و علماى اسلام را تاييد كند و محصلين را تاييد كند و مسلمين را تاييد كند.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته




پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  12:05 PM
تشکرات از این پست
taghvimi
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

صحيفه نور جلد 1 صفحه 255

تاريخ: 10 / 10 / 56

بيانات امام خمينى پس از شهادت آيةالله حاج‏آقا مصطفى خمينى

اعوذ بالله من الشيطان‏الرجيم‏

بسم الله الرحمن الرحيم

الطاف خفيه الهى‏

بنده قبلاً بايد از عموم طبقات، طبقات روحانيين در همه بلاد، چه عراق، چه ايران، و چه ساير كشورها كه اظهار محبت كرده‏اند تشكر كنم و چه مراجع اسلام - دامت بركاتهم - و چه علماى اعلام بلاد در ايران و در اينجا و در ساير جاها - دامت عزهم - و چه خطباى عظام و چه طبقه محصل، دانشگاهى يا غير دانشگاهى و چه كسانى كه از خارج كشور مثل امريكا و اروپا و هندوستان و ساير جاها اظهار محبت كرده‏اند. از همه آقايان تشكر مى‏كنم و توفيق و سلامت همه را از خداوند تعالى مسألت مى‏كنم و اگر من در اين جلساتى كه آقايان اظهار محبت مى‏كنند و تشكيل مى‏دهند نتوانم در همه‏اش شركت كنم يا نتوانم در بازديد آقايان با اين سن پيرى بروم از همه تشكر مى‏كنم و از همه عذر مى‏خواهم و اميد است كه آقايان عذر من را بپذيرند.

اينطور قضايا مهم نيست خيلى، پيش مى‏آيد، براى همه مردم پيش مى‏آيد و خداوند تبارك و تعالى الطافى دارد به ظاهر و الطافى خفيه‏است. يك الطاف خفيه‏اى خداى تبارك و تعالى دارد كه ماها علم به آن نداريم، اطلاعى بر او نداريم و چون ناقص هستيم از حيث علم، از حيث عمل از هر جهتى ناقص هستيم، از اين جهت در اينطور امورى كه پيش مى‏آيد جزع و فزع مى‏كنيم، صبر نمى‏كنيم اين براى نقصان معرفت ماست به مقام بارى تعالى، اگر اطلاع داشتيم از آن الطاف خفيه‏اى كه خداى تبارك و تعالى نسبت به عبادش دارد و انه لطيف على العباد و اطلاع بر آن مسائل داشتيم، در اينطور چيزهايى كه جزئى است و مهم نيست، آنقدر بى‏طاقت نبوديم، مى‏فهميديم كه يك مصالحى در كار است، يك الطافى در كار است، يك تربيت‏هايى در كار است. اين دنيا، دنيايى است كه عبور از آن بايد بكنيم ما، دنيايى نيست كه در اينجا ما زيست كنيم، اين راه است، اين صراط است كه اگر توانستيم مستقيما اين صراط را طى كنيم همانطورى كه اولياى خدا طى كردند جزنا و هى الخامده اگر توانستيم كه از اين صراط به طور سلامت عبور بكنيم سعادتمنديم و اگر خداى نخواسته در اينجا، در اين راه لغزش داشته باشيم، در آنجا هم همين لغزش ظهور پيدا مى‏كند، در آنجا هم موجب لغزش‏ها مى‏شود، موجب گرفتارى‏ها مى‏شود. از خداى تبارك و تعالى مسالت مى كنم كه ما را بيدار كند،

صحيفه نور جلد1 صفحه 256

ما رابه آن الطافى كه خفى است و ما مطلع بر آ ن نيستيم، ما را بر آنها مطلع بفرمايد تا اينكه ما هم مثل اشخاصى كه معرفت دارند به مقام ربوبيت، معرفت دارند به مدارج انسانيت و دنيا را مد نظرشان نمى‏آورند، استقلال به آن نمى‏دهند، مآرب دنيايى‏شان تحت نظرشان نيست مستقلا و اينجا را طريق مى‏دانند از براى جاهاى ديگر، از براى سعادت‏هاى بزرگ ديگر، اگر ما هم ان شاء الله توفيق خدا بدهد و ما هم برسيم به يك همچو مرتبه‏اى، آن مرتبه‏هايى كه ما نمى‏توانيم ادراكش بكنيم نمى‏توانيم در اين عالم كه هستيم - نمى‏توانيم - بفهميم چه مدارجى است، چه عوالمى است، چه بساطى است، اين بساط دنيا- را- چشم‏مان را همه‏اش را باز كرديم و اين دنيايى كه ما نظر الله اليه منذخلقه (به حسب روايت)، به عالم اجسام در روايت هست كه نظر لطف خداى تبارك و تعالى نكرده است منذخلقه. (از آغاز خلقت) با اينكه اين عالم اجسام و اين عالم طبيعت، اينطورى كه تا حالا ادراك كرده‏اند، تا حالا كشف كرده‏اند محيرالعقول است، عقول ماها به آن نمى‏رسد، آنقدرى كه تا حالا فهميده‏اند و ماعدايش هم الى ما شاء الله هست كه كسى دستش به نورش نمى‏رسد، ستاره‏هايى هست كه - نورشان 6 بيليون سال - 6 بيليون سال نورشان به زمين مى‏رسد، اين عدد را تفهيم آنرا نمى‏توانيم بكنيم. در بعضى نوشته‏ها هست كه بعضى از ستاره‏ها اگر جوفش را باز كنند 500 ميليون شمس در آنجا جايش مى‏شود و بعضى از ستاره‏ها هست كه اگر در مركز شمس بگذارند تا زمين مى‏آيد، بزرگيش هست،اين پهناورى كه عقول به آن نمى‏رسد، كسى نمى‏تواند بر آن اطلاع پيدا كند، اينها همه‏اش عالم دنياست عالم پست است. بعضى از اهل معرفت مى‏گفتند اينكه اين عالم را دنيا گذاشته است اسمش را، براى اينكه خجالت مى‏كشد واقع اين قضيه را، واقع دنيا را بفرمايد، از اين جهت - همين - با همين اسم به دنيا تعبير كرده است. اين عالم با اين پهناورى، با اين بساط، عالم دنياست. اين آسمان‏ها با همه چيزهايى كه تا حالا كشف شده است، (به حسب لسان قرآن زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب)، آسمان پايين، پايين، اينكه همه تا حالا كشفش كرده‏اند اينها همه در لسان قرآن، آسمان پايين است، آن آسمان‏هاى بالا را باز كشف نكرده‏اند كه چه خبر است، در عين حال بر حسب روايت مانظر اليه نظر لطف منذ خلقه و بر حسب قرآن هم كه متاع اسمش باشد حيات دنيا. حيات آخرت، حيات است، زنده است، اينجا زندگى نيست، مردگى است اينجا، حيات آخرت، حيات است دارالاخرة لهى الحيوان ما اطلاع نداريم در آن.

از تكاليف الهيه كه الطافى الهى است، غفلت نكنيد.

در عين حال ما در اينجا كه هستيم، از قبل خداى تبارك و تعالى مأموريت‏ها داريم. ما تا دراين حيات دنيوى هستيم، تا در اينجا هستيم، مأموريت‏ها از طرف خداى تبارك و تعالى داريم و بايد قيام كنيم به اين مأموريت‏ها، بايد غفلت نكنيم از تكاليف الهيه، تمام تكاليف الهيه الطافى است الهى و ما خيال مى كنيم تكاليفى است، همه‏اش الطاف است، چه تكاليف فردى كه براى هر نفرى هست براى تربيت او، براى تكميل او، براى اينكه غير از اين راه، راه تكميل و راه ترقى نبوده است، درجاتى هست كه

صحيفه نور جلد 1 صفحه 257

بدون اين راه نمى‏شود به آن درجات رسيد و چه تكاليف اجتماعى كه ما مكلف هستيم، در اجتماع تكاليفى داريم و بايد به آن تكاليف عمل كنيم براى تنظيم اين اجتماع. انبيا هم، همه چيزهايى كه مربوط به روح و مربوط به مقامات عقليه و مربوط به مراكز فيضيه است براى ما بيان كرده‏اند و قرآن هم بيان كرده است و اهلش مى‏دانند و هم آن چيزهايى كه وظايف شخصيه است و دخيل در ترقيات انسان و تكامل انسان است در سنت و در كتاب بيان شده است و هم آن چيزهايى كه مربوط به اجتماع است و امور سياسى است و امور اجتماعى است و راجع به تنظيم وتربيت اجتماع است، بيان فرموده است و ما همه و همه بشر مكلفند بر اينكه همه اين مراتب را، همه اين مقامات را مواظبت كنند و منحصر به يك طرف نكنند.

به همه جناح‏هاى خادم اسلام علاقه دارم.

من با تمام اين جناح هايى كه هستند و براى اسلام خدمت مى‏كنند، چه جناح‏هاى روحانى كه از اول تا حالا خدمت كرده‏اند و چه جناح ديگر از سياسيون، از روشنفكران كه براى اسلام خدمت مى‏كنند، من به همه اينها علاقه دارم و از همه اينها هم گلايه دارم اما علاقه، بايد هر مسلمى، اشخاصى كه گروه‏هايى كه براى اسلام خدمت مى‏كنند، قلما، قدما، براى اسلام خدمت مى‏كنند، بايد هر مسلمى، بايد هر انسانى كه ببيند اينها براى انسانيت، براى اسلام يعنى براى انسانيت - اسلام مكتب انسان‏سازى است - وقتى كه انسان ببيند كه گروه‏هايى در خدمت انسان هستند، در خدمت انسانيت هستند، در خدمت اسلام كه انسان‏ساز است هستند، چاره ندارد الا اينكه علاقه داشته باشد به آن، اين اشكال نيست كه علاقه‏مند است.

علما حافظ اسلام در همه ابعادش بوده‏اند.

از آن طرف گلايه هم هست از همه گروه‏ها، گلايه ارادتمندانه. اما آن گروههاى روشنفكر و دانشگاهى و محصلين جديد و آنها (ايدهم الله)، آنهايى كه خدمتگزارند براى اسلام، خداوند تأييدشان كند، من از آنها گلايه دارم براى اينكه مى‏بينم كه در نوشته‏هايشان، بعضى نوشته‏هايشان، اينها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علماى اسلام، راجع به فقه اسلام، اينها يك قدرى زياده‏روى كرده‏اند، يك قدرى حرفهايى زده‏اند كه مناسب نبوده است بزنند، اينها غرض ندارند، من مى‏دانم كه غالبا اينها براى اسلام مى‏خواهند خدمت كنند، نه اين است كه مغرض باشند و از روى سوء نيت حرفى بزنند، اينها اطلاعشان كم است. من هم اطلاعم از تاريخ كم است لكن من هشتاد سالم است و قريب 60 سال در جوامع علمى بوده‏ام و قريب سى سال در مجارى امور، من يك مشاهداتى خودم دارم و در اين صد و چند سالى كه ديگر نزديك است به ما، ما از آن سوابق - سوابق - كم اطلاع، يعنى بنده كم اطلاع هستم، اينقدرى كه اطلاع داريم از سوابق، از زمان اول، عصرهاى اول اسلام تا حالا اطلاعات اجمالى است. ما مى‏بينيم كه اين اسلام را به همه ابعادش روحانيون حفظ كرده‏اند،

صحيفه نور جلد 1 صفحه 258

به همه ابعادش يعنى معارضش را روحانى حفظ كرده است، فلسفه را روحانى حفظ كرده است، اخلاقش را روحانى حفظ كرده است، فقه‏اش را روحانى حفظ كرده است، احكام سياسيش را روحانى حفظ كرده است، همه اينها با زحمت‏هاى طاقت‏فرساى روحانيين محفوظ شده. الان كه شما يك همچو فقه غنى‏اى مى‏بينيد كه فقه شيعه غنى‏ترين فقهى است كه در دنيا هست، اين قانونى است كه با زحمت‏هاى علماى شيعه توضيح و تصريح شده است، غنى‏ترين فقه است. غنى‏ترين قوانين است در دنيا، قوانينى در دنيا به اين غنا نيست، قوانين ديگر، آنهايى كه آسمانى است البته غنى بوده اما ديگر به ما نرسيده، آنهايى كه زمينى است و اهل زمين درست كرده‏اند اينها به اندازه همان ادراركات ضعيفى كه اگر چنانچه مغز انسان (روايت است) يك گنجشك بخورد سير نمى شود با اين مغزها درست شده است، آنهايى كه مغزهايشان درست كار مى‏كند (آنهايى كه درست كار نمى‏كند كه اطلاع ندارند) همه اينهايى كه اينها درست كرده‏اند ناقص است، در هر جايى كه اين قوانين درست شده است يك قوانين ناقصى است، آن هم براى يك محيط خاصى، آن هم براى يك وضع خاصى، براى مثلاً تمشيت امور يك مملكتى، براى سياست بين مملكت و مملكت ديگر، اما ديگر، قوانين ديگرى ندارد، آنى كه دارد اسلام است و در اسلام آن فقهى كه غنى‏ترين فقه‏هاست، فقه شيعه است، همچو فقهى در دنيا نيست، نه در بين مسلمين هست الى كثرتهم و نه بين غير مسلمين و اين با زحمات طاقت‏فرسا از علماى شيعه درست شده است، از اول كه زمان پيغمبر بوده است و دنبالش زمان ائمه، اين علماى شيعه بودند كه جمع مى‏شدند دور ائمه (ع) و احكام را از آنها اخذ مى‏كردند و در اصولى كه چهار صد تا كتاب بوده است، نوشته‏اند و آن اصول بعد در اصول ديگرى كه اين كتب اربعه ما و ساير كتب است، تدوين شده است و اينها همه با زحمت علماى شيعه و فقهاى شيعه درست شده است. تمام ابعادى كه اسلام دارد و قرآن دارد، آن مقدارى كه در خور فهم بشر است، تمام اينها را اين جماعت عمامه به سر به قول اين آقايان، عمامه به سر و ريش دار، اينها درست كرده‏اند، تا اينجا اسلام را اينها رسانده‏اند و كتابهايى كه اينها نوشته‏اند، در هر رشته‏اى از رشته‏ها كه شما ملاحظه كنيد، كتابها نوشته شده است، زحمت‏ها كشيده شده است، تا حالا رسيده است به اين طبقه. اين در رشته علم، علم اسلام. در رشته علوم اسلامى است.

هدف علما از نزديك شدن به سلاطين، ترويج مذهب تشيع بوده است.

در باب امور سياسى، آن مقدارى كه من، عرض كردم كه تاريخ نمى‏دانم و اگر ديده باشم يادم نمانده است ديگر حالا، اما خوب اين تاريخ صد ساله، صد و چند ساله اخير در دست است، ما يك خرده جلوترش مى‏رويم مى‏بينيم كه يك طايفه از علما، اينها گذشت كرده‏اند از يك مقاماتى و متصل شده‏اند به يك سلاطين، با اينكه مى‏ديدند كه مردم مخالفند لكن براى ترويج ديانت و ترويج تشيع اسلامى و ترويج مذهب حق، اينها متصل شده‏اند به يك سلاطينى و اين سلاطين را وادار كرده‏اند خواهى نخواهى براى ترويج مذهب، مذهب تشيع. اينها آخوند دربارى نبودند، اين اشتباهى است كه بعضى نويسندگان ما مى‏كنند، اطرافيان سلاطين اين آقايان بودند، اينها اغراض سياسى داشتند، اغراض دينى داشتند.

صحيفه نور جلد 1 صفحه 259

نبايد يك كسى تا به گوشش خورد كه مثلاً مجلسى رضوان الله عليه، محقق ثانى رضوان الله عليه، نمى‏دانم شيخ بهايى رضوان الله عليه، با اينها روابط داشتند و مى‏رفتند سراغ اينها، همراهى‏شان مى‏كردند، خيال كند كه اينها مانده بودند براى جاه و - عرض مى‏كنم - عزت و احتياج داشتند به اينكه سلطان حسين و شاه عباس به آنها عنايتى بكنند، اين حرف‏ها نبوده در كار، آنها گذشت كردند، يك گذشت، يك مجاهده نفسانى كرده‏اند براى اينكه اين مذهب را به وسيله آنها، به دست آنها ترويج كنند. در يك محيطى كه اجازه مى‏گرفتند كه شش ماه ديگر اجازه بدهيد ما حضرت امير را سب كنيم، وقتى جلوگيرى از سب حضرت امير مى‏خواستند بكنند (در يكى از بلاد ايران شنيدم اجازه خواستند كه خوب شش ماه ديگر صبر كنيد ما سب‏اش بكنيم) اينها در يك همچو محيطى كه سب حضرت امير اينطورها بوده و رايج بوده و از مذهب تشيع هيچ خبرى نبود و هيچ اسمى نبوده، اينها رفته‏اند مجاهده كرده‏اند - خودشان را پيش مردم - مردم آن عصر شايد اشكال به آنها داشتند از باب نفهمى، چنانچه حالا هم اگر كسى اشكال كند نمى‏داند قضيه را، غرض ندارد، نمى‏داند قضيه را، زمان ائمه هم - خوب - بودند، على بن يقطين از وزرا بود، در زمان ائمه هم بودند، حضرت امير بيست و چند سال به واسطه مصالح عاليه اسلام در نماز اينها رفت - عرض بكنم كه - تبعيت از اينها كرد براى اينكه يك مصلحتى بود كه فوق اين مسائل بود، سايرائمه (ع) هم گاهى مسالمت مى‏كردند، يك وقتى نمى‏شد آنوقت چه مى‏كردند. مصالح اسلام فوق اين مسائلى است كه ما خيال مى‏كنيم، اين دسته از علمائى كه جانفشانى كردند و خودشان را جورى كردند كه حالا شما به آنها اشكال مى‏كنيد از باب اينكه اطلاع بر واقعه نداريد، نه اينكه سوء قصد داريد، نه اينكه سوء نيت داريد، اطلاع از واقعيات نداريد، اين آدم‏سازى است، نه اين است كه اينها دربارى شدند، اينها مى‏خواهند آدم بسازند، من گله دارم.

علما پرچمدار نهضت‏هاى ضد استبدادى.

اين راجع به فقه‏شان و راجع به اين جهات و آن مقدارى كه من حالا اطلاع داشتم. راجع به جهت سياسى كه اينها داشتند، آن مقدارى كه من مطلعم و نزديك بوده به ما، نهضت‏هايى كه واقع شده است بر خلاف چيزهايى كه مخالف مصالح اسلام بوده، در اين صد و چند سال يكى از آنها قضيه تنباكو بود كه همه مطلع هستيد، ميرزا(رضوان الله عليه) ميرزاى شيرازى بزرگ (رضوان الله عليه) امر فرمود و علماى ايران، علماى بلاد ايران (رضوان الله عليهم) كه در رأسشان ميرزاى آشتيانى بود در تهران، اجرا كردند اين مطلب را و دولت ساقط شده ايران را زنده كردند. ساقط كرده بودند اينها براى يك مقدار كمى كه مى‏خواستند بروند تعيش كنند و دوره‏گردى كنند، اينها فروخته بودند ايران را به خارجى‏ها و ميرزاى شيرازى (رضوان الله عليه) امر فرمود و ساير علماى ايران جانفشانى كردند و زجر كشيدند، زحمت كشيدند، قيام كردند، مردم را به قيام وا داشتند تا اينكه لغو شد. اين نهضت در مقابل استبداد و مشروطيت، اين نهضت از نجف شروع شد به دست علما، در ايران هم با دست علما بود

صحيفه نور جلد 1 صفحه 260

كه اين استبداد سخت كه هر كارى مى‏خواهد بكند، هر كس را بكشد، كشته نتيجه اين كار، اين سربازهاى بيچاره از اطراف آورده بودند، به آنها نان نمى‏دادند، كالسكه اعليحضرت همايونى از طرف حضرت عبدالعظيم مى‏رفت، اينها جمع شده بودند آنجا شكايت كنند، يكى هم سنگى زده بود، فرستاد اينها را - از قرارى كه در تاريخ هست - آوردند و جمع كردند اينها را و گفت اينها را خفه كنيد، عده كثير اينها را خفه كردند تا يكى از مستوفى‏الممالك بود، او بود رفت فرياد كرد آخر اين چه كارى است، شفاعت كرد. يك همچو مردمى بودند، يك همچو مستبدهايى بودند. آن محمد على ميرزايش را همه مى شناسند چه آدم، چه جانورى بوده است ديگرانش هم همين طور. در مقابل اين مشت استبداد، علما قيام كردند و يك نهضتى به وجود آوردند و در صف اول علما بودند كه مى‏خواستند بشود، نشد، نه اينكه شد، اگر شده بود خوب بود، نتوانستند، خوب وقتى نتوانستند، چه بكنند؟ (وضع) آنها از ما بهتر شده بود آنوقت، از آنوقت كه يك مرديكه‏اى هر كارى بكند لا يسئل عمايفعل از آنوقت بهتر شد، منتهى نه مثل آنچيزى كه مى‏خواستند. خوب متمم قانون اساسى با زحمت علما درست شد لكن عمل نكردند به متمم قانون. الآن اين دولت ايران رسمى نيست، دولت رسمى نيست قانونى نيست. الآن اين وكلاى ايران قانونى نيستند، اينها رسمى نيستند به حسب قوانين اساسى، اين مجلس ايران الآن رسمى نيست، مجلس ايران به حسب قانون اساسى بايد پنج نفر از فقها ناظر بر آن باشند، حالا يك نفرش هم هست؟ اصلا نظارتى در كار هست؟ اصلا وكالتى در كار هست؟ يا نصب است؟ ديگر نصب است، نخواستيد، خواستند بشود، نشد. خوب باز هم تا آن اندازه‏اى كه بود باز نهضت روحانيون بود، باز همت روحانيون بود و ديگران هم تبعيت مى‏كردند، البته ديگران هم سهم داشتند اما روحانيون هم در صف اول بودند. در قضيه عراق اگر چنانچه اين مجاهدات علماى عراق نبود از دست مى‏رفت. پسر سيد در جنگ كشته شد، پسر مرحوم آسيد محمد كاظم در جنگ كشته شد، علماى اينجا تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابله، مرحوم آقاى خوانسارى، آقاى آسيد محمد تقى خوانسارى (رضوان الله عليه) به حبس رفت يعنى گرفتند اسيرش كردند، با يك عده ديگرى اسير كردند و بردند در خارج كه ايشان فرمودند كه ما را مى‏شمردند، يك، دو، سه، چهار تحويل يك كسى مى‏دادند آنوقت مى‏گفتند اينها آدم مى خورند، اينكه مى‏شماريم براى اين است كه اينها آدم‏خورند، رعايايى بودند كه آدم مى‏خورند و ما مى‏شماريم كه مبادا شما را بخورند.

قضيه عراق را ميرزاى شيرزاى دوم، اين شخص عظيم‏الشأن، اين شخص بزرگ، اين شخص عالى مقام در علم و در عمل، اين نجات داد اين عراق را. او حكم جهاد داد و فرستاد اينها را به چيز و - عرض مى‏كنم - آنوقت هم تبعيت مى‏كردند عشاير از علما، مثل حالا نبود، تبعيت مى‏كردند، عشاير آمدند خدمت ايشان و ايشان حكم داد، حكم جهاد داد، جهاد كردند، كشته دادند، كشته شدند تا مستقل كردند عراق را، اگر نبود حالا ما اسير بوديم، حالا ما هم جزو مستعمره انگلستان بوديم، آن هم با جديت علما واقع شد. اين علماى عراق را كه تبعيد كردند به‏ايران، براى مخالفتى بود كه مى‏كردند با دستگاه ها. مرحوم آسيد ابوالحسن و مرحوم آقا نائينى و مرحوم شهرستانى و مرحوم خالصى و اينها را

صحيفه نور جلد 1 صفحه 261

كه تبعيد كردند از عراق به ايران، براى اين بود كه اينها برخلاف آنها صحبت مى‏كردند، خلاف اين دستگاه‏ها حرف مى‏زدند، از اين جهت تبعيد كردند و اينها را هم فرستادند به ايران كه ما خودمان ديگر اينها را شاهديم. در زمان اين مرد سياه كوهى، در زمان اين رضاخان قلدر نانجيب، يك قيام از علماى اصفهان بود، علماى اصفهان از اصفهان آمدند به قم و علماى بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و نهضت كردند بر خلاف اينها، حالا اين نهضت را شكستند، خوب، اينها زور كه نداشتند، آنها نهضت را شكستند حالا با فريب يا با هر چى. يك نهضت، نهضت علماى خراسان بود، مرحوم آقازاده و مرحوم آسيد يونس و ساير علماى آنوقت، همه را گرفتند آوردند در حبس، در تهران و من خودم مرحوم آقازاده (رضوان الله عليه) را، آميرزا محمود آقازاده (رضوان الله عليه) را ديدم كه يك جايى نشسته بود بدون عمامه، با اينكه تحت مراقبت بود، يك جايى نشسته بود بدون عمامه و كسى هم حق نداشت پيش او برود و ايشان را بدون عمامه مى‏بردند توى خيابان به دادگسترى محاكمه مى‏كردند، آنوقت هيچ خبرى از اين احزاب نبود،در اين قيام‏هايى كه اينها كردند از اين احزاب اصلا خبرى نبود، بودند اما مرده بودند. يك نهضت هم از آذربايجان شد، مرحوم آميرزا صادق آقا، مرحوم انگجى، اينها هم نهضت كردند، آنها را هم گرفتند بردند، مدت‏ها در تبعيد بودن كه مرحوم آميرزا صادق آقا بعد از آن هم كه گفتند كه شما آزاديد، ديگر نرفت به آذربايجان در صورتى كه آذربايجان او را خيلى گرامى مى‏داشتند، هيچ ديگر نرفت، در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان مى‏رسيديم. مرحوم مدرس (رحمة الله) خوب من ايشان را هم ديده بودم، اين هم يكى از اشخاصى بود كه در مقابل ظلم ايستاد، در مقابل ظلم آن مرد سياه‏كوهى، آن رضاخان قلدر ايستاد و در مجلس بود. ايشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ايشان با گارى آمد تهران از قرارى كه آدم موثقى نقل مى‏كرد، ايشان يك گارى آنجا خريده بود و اسبش را شايد خودش مى‏راند تا آمد به تهران، آنجا هم يك خانه مختصرى اجاره كرد و من منزل ايشان مكرر رفتم، خدمت ايشان (رضوان الله عليه) مكرر رسيدم‏ايشان به عنوان طراز اول آمد لكن، طراز اول كه اصلا از اول مجلسش منتفى شد، بعد ايشان وكيل مى‏شد، هر وقت هم كه ايشان وكيل مى‏خواست بشود، وكيل اول، در تهران وكيل اول مدرس بود.

ايشان در مقابل ظلم، تنها مى‏ايستاد و صحبت مى‏كرد و اشخاص ديگرى از قبيل ملك الشعرا و ديگران همه دنبال او بودند اما او بود كه مى‏ايستاد و برخلاف ظلم، برخلاف تعديات آن شخص صحبت مى‏كرد. يك اولتيماتوم در همان وقت دولت روسيه فرستاد براى ايران و سربازش هم، قارداشش هم به اصطلاح خودشان تا قزوين آمدند و آنها از ايران (من حالا يادم نيست چه مى‏خواستند، تاريخ است) يك مطلبى را مى‏خواستند كه تقريبا اسارت ايران بود و مى‏گفتند بايد از مجلس بگذرد، آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند كه چه بايد بكنند، ساكت كه چه كنند، در يك مجله خارجى نوشته است كه يك روحانى با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت: حالا كه ما بناست از بين برويم، چرا خودمان از بين ببريم خودمان را؟ رأى مخالف داد بقيه جرأت پيدا كردند و رأى مخالف دادند، رد كردند اولتيماتوم را، آنها هم هيچ غلطى نكردند. بناى سياسيون هم

صحيفه نور جلد 1 صفحه 262

همين معناست كه يك چيزى را تشر مى‏زنند ببينند طرف چه جورى است، اگر چنانچه طرف ايستاد مقابلشان، آنها عقب مى‏روند و اگر چنانچه نه، آن بيچاره عقب رفت اينها هم جلو مى‏آيند حيوانات هم همين جورند، حيوانات هم همين خصوصيت را دارند كه اول مى‏آيند جلو ببينند اين چه آدمى است، اگر اين آدم ايستاد دستش را بلند كرد، فرار مى‏كند اگر اين فرار كرد دنبالش مى‏روند اين خوى حيوانى است. آن هم باز يك روحانى بود كه در مقابل يك چنين قدرت بزرگ يك چنين قدرت شوروى بزرگ ايستاد يا به اصطلاح آن دست لرزان، گفت حالا كه ما بناست از بين برويم، چرا خودمان، خودمان را از بين ببريم؟ رأى مخالف داد، ديگران هم جرأت كردند رأى مخالف دادند، اينها ايستادند، اين نهضت آخرى هم كه منتهى شد به 15 خرداد و اينهمه كشته دادند مردم، اين هم در صف اولش اهل علم بودند، علما بودند، تا حالا هم دنباله‏اش كشيده شده است، تا حالا هم آن كه بيشتر هياهو مى‏كند باز اهل علم است، البته دانشگاهى هم حالا داخل است‏آنها هم داخلند، ساير مردم هم به تبعيت علما مى‏رفتند نه به تبعيت ديگران. علماى تهران را تقريبا اكثرشان را گرفتند حبس كردند، از خطبا، از علما گرفتند حبس كردند، چندين روز حبس بودند، زجر ديدند اينها.

جناح روحانى را كه جناج ملت است كنار نزنيد

آقا،اينهااينطور نيست كه شما خيال بكنيد كه ما اسلام را مى‏خواهيم اما ملا نمى‏خواهيم مگر مى‏شود اسلام بى‏ملا، مگر شما مى‏توانيد بدون ملا كار را انجام بدهيد، باز اين ملاها هستند كه جلو مى‏افتند كار انجام مى‏دهند،اينها هستنند كه جانشان را مى‏دهند. الان هم ما تو حبس ملاها داريم، الان هم علما داريم، الان هم علماى فداكار داريم، الان هم هستند تو حبس و زير بار اين ظلم‏ها نمى‏روند و چيزشان مى‏دهند كه شما هم عذرى بخواهيد و نمى‏خواهند. خوب الان هم داريم، الان هم داريم، الان هم علماى ما در حبس هستند، علماى بزرگ ما در حبس هستند من اين كه عرض كردم يك چيزهايى بود كه خود من مشاهده كردم و خيلى‏هايش هم يادم نيست و جلوترش هم كه ما ديگر اهل تاريخ نيستيم كه ببينيم. اين گله هم كه من دارم از اين آقايان روشنفكرها اين است كه يك همچو جناح بزرگى كه ملت پشت سرش ايستاده، اين را از خودتان كنار نزنيد بگوييد كه (ما اسلام مى‏خواهيم ملا نمى‏خواهيم) اين خلاف عقل است، اين خلاف سياست است، شما بايد اينها را باآغوش باز بگيريد و اگر چنانچه اينها در مسائل سياسى اطلاعاتى ندارند، ضم به ايشان بشويد، اطلاعات سياسى به اينها بدهيد. اينها بهتر از شما توى مردم، بهتر يعنى كه شما نفوذ نداريد، اينها دارند، در بين مردم نفوذ دارند، هر ملايى در محله خودش نافذ است. شما بايد شمايى كه دلسوزيد براى اسلام، شمايى كه مى‏گوييد ما اسلام را مى‏خواهيم، نگوئيد كه ما اسلام را مى‏خواهيم آخوند نمى‏خواهيم، شما بگوييد اسلام را مى‏خواهيم آخوند هم مى‏خواهيم. آخوند، ملتفت مثلا بعضى مسايل سياسى نيست، جمع بشويد دور آن آخوندى كه مسايل سياسى را نمى‏داند، يادش بدهيد آن مسايل را تا او عمل كند تا من‏بعد دنبالش باشد، تا بتوانيد اجرا كنيد. اگر شما بخواهيد خودتان باشيد و منهاى آخوند، تا قيامت هم در زير بار ديگران هستيد.

صحيفه نور جلد 1 صفحه 263

شما همه جمع بشويد، همه با هم باشيد، همه برادر باشيد، اينها را رد نكنيد، اين يك قدرت لايزال است، اين قدرت ملت است، شما اين قدرت ملت را كنار نگذاريد بگوييد ما نمى‏خواهيم، شما هر چه هم بگوييد ما نمى‏خواهيم - خوب - مردم مى‏خواهند، شما يك عده‏اى هستيد، ديگران همه هستند، بازارها مى‏خواهند اينها را، خيابان‏ها اينها را مى‏خواهند. گله من از اين طبقه روشنفكر در عين حالى كه من علاقه دارم به اينهايى كه خدمت مى‏كنند به اسلام خصوصا اين خارج اينهايى كه خارج كشور هستند، اينهايى كه در امريكا هستند، اينهايى كه در اروپا هستند، اينهايى كه در هندوستان هستند، من با اينها روابط دارم، اينها خدمتگزارند، اينها مى‏خواهند به اسلام خدمت بكنند، اينها گاهى كه اشكالاتى كه در آنجا شده است با تمام قوت رفع كرده‏اند، اينها مى‏خواهند رفع ظلم بكنند، اينها علاقه به اسلام دارند لكن نبايد اينهايى كه علاقه به اسلام دارند، بعضى از اينها خدمت علماى اسلام و آخوند جماعت را نديده بگيرند و بگويند كه ما اسلام مى‏خواهيم منهاى آخوند، نمى‏شود آقا اين، اسلام بى‏آخوند مثل اين است كه بگوييد ما اسلام مى‏خواهيم، اسلامى كه سياست نداشته باشد و اسلام و آخوند اينطور توى هم هستند، اسلام بى‏آخوند اصلا نمى‏شود. پيغمبر هم آخوند بود، يكى از آخوندهاى بزرگ پيغمبر است، رأس همه علما پيغمبر است. حضرت جعفر صادق هم يكى از علماى اسلام است، اينها فقهاى اسلامند، رأس فقهاى اسلام هستند. (من آخوند نمى‏خواهم) حرف شد؟! من گله دارم از اينها.

لزوم وحدت جناح‏هاى روحانى و دانشگاهى.

از آقايان هم، علماى اعلام هم گله دارم، اينها هم غفلت از بسيارى از امور دارند، اينها هم از باب اينكه يك اذهان صافيه‏اى دارند، تحت تأثير يك تبليغات سويى كه دستگاه راه مى‏اندازد واقع مى‏شوند. هر روزى يك الم شنگه درست مى كنند براى يك امر جزئى، اين امر بزرگ را، اين امرى كه همه گرفتار آن هستيم،از آن غفلت مى‏كنند و اينها را به غفلت وامى‏دارند يعنى دست‏هايى هست كه يك چيزى درست مى‏كنند، دنبالش يك صدايى راه مى‏اندازند. هر چند وقت يكدفعه يك مسأله‏اى درست مى‏شود در ايران، تمام وعاظ محترم، تمام علماى اعلام، وقت‏شان را كه بايد صرف بكنند در يك مسائل سياسى اسلام، در يك مسائل اجتماعى اسلام، صرف مى‏كنند در اينكه زيد كافر و عمرو مرتد و آن وهابى است و عالمى كه پنجاه سال زحمت كشيده است، فقه‏اش از اكثر اينهايى كه هستند ثقيل‏تر است مى‏گويند وهابى است اين، آخر اشتباه است اين حرف‏ها، آقا جدا نكنيد همه را از هم، شما يكى يكى را هى كنار بگذاريد و بگوئيد كه اين كه وهابى است، اين هم كه بى‏دين است، اين هم كه نمى‏دانم چه، خوب چى مى‏ماند براى ما؟ پيغمبر اكرم (ص) (اصلا من تاريخ درست نمى‏دانم اما اينهايى كه به گوشم مانده) بعد از اينكه فتح حنين را كردند، دو مطلب كه آموزنده است براى اشخاصى كه بخواهند چيز بفهمند، دو كار ايشان كرده‏اند از قرارى كه در تاريخ است يكى اينكه يكى از سران اين كفار فرار كرد و رفت به جده كه توى كشتى بنشيند و فرار كند، پيغمبر اكرم جبه مباركشان را (به حسب اين نقل) دادند به كسى كه ببر به او بده، من از او گذشتم، بياورش. اين ابوسفيان كه تا آخر

صحيفه نور جلد 1 صفحه 264

عمرش هم اسلام نياورد همين صورت بود، آن اولادش هم همين طور، آن ابوسفيان با اين همه چيز و آن كفار قريش با آن همه كذا غنائم را وقتى كه آوردند، غنائم جنگ حنين را وقتى كه آوردند، حضرت به اينها داد، صد شتر به اين، صد شتر به اين، سيصد شتر به آن، چقدر شتر به اينها داد با اينكه - خوب - حضرت كه مى‏دانست اينها كافرند، حضرت كه مى‏دانست اينها مشركند، مقدسين ايستادند كه آقا آخر ما چكاره‏ايم؟ حضرت فرمود كه اينها شتر بردند، من همراه شما هستم، شما ميل نداريد رسول الله به جاى شتر همراه شما بيايد؟! شما ببينيد چه بزرگى بود، چه آدم بزرگى بوده است اين مرد، با قطع نظر از باب نبوت، مغز، چه مغز عالى است از آن طرف كفار قريش را آنطور استمالت مى‏كند كه اينها لا اقل اگر در باطن خبيث هستند ظاهرشان، ظاهر مسلم باشد، بيايند بچسبند به اسلام، از اين طرف هم آنهايى كه اشكال مى‏كنند، به آن طور نرم و خوب و قشنگ جواب مى‏دهد و قانعشان مى‏كند. آنهايى كه دارند الان براى اسلام كار مى‏كنند و چيزى مى‏نويسند - و عرض مى‏كنم كه چيزند - حتما يك خطايى هم كرده‏اند، خطايش را رفع بكنيد، طرد نكنيد. آقا ما امروز يك دانه آدم را لازم داريم، يك دانه هم براى ما غنيمت است الآن، در يك زمانى كه همه قلم‏ها و همه قدم‏ها و همه تبليغات بر ضد ماها هست، نه راديو داريم كه حرف ما را به كسى برساند، نه مطبوعاتى داريم، نه مطبوعات آزاد است كه بگذارند كه يك كلمه توى آن نوشته بشود، در يك همچو زمانى كه ما دستمان بسته است هيچ كاراز ما نمى‏آيد، به اين معنا كه تبليغات نداريم،راهى نداريم در يك همچو زمانى ما هر فرد را لازم داريم آنهائى كه قلم دستشان گرفته‏اند و دارند ترويج مى‏كنند از شيعه، فرض كنيد چهار تا هم غلط دارد خوب غلطش را رفع بكنيد، طرد نكنيد، بيرون نكنيد، شما دانشگاه را رد نكنيد از خودتان، اين دانشگاهى‏ها فردا مقدرات مملكت دست اينهاست تو كه وزير نمى‏شوى، من و تو كه وزير نمى‏شويم، ما شغلمان على حده است. فردا مقدرات اين مملكت دست اين دانشگاهى‏هاست، اينها هستند كه مى‏آيند يا وكيل مى‏شوند يا وزير مى‏شوند يا - عرض مى‏كنم كه - چه مى‏شوند، شما اينها را براى خودتان حفظ كنيد، هى طرد نكنيد، هى منبر نرويد و بد بگوئيد، منبر برويد و نصيحت كنيد، نه منبر برويد و فحش بدهيد، فحش هم چيز شد در عالم؟! نصيحت كنيد اينها را. شما بخواهيد اين جناح بزرگ را كه الان دارند فعاليت مى‏كنند، آنها هم توى حبس رفته‏اند، آنها هم زجر ديده‏اند، آنها هم تبعيد شده‏اند، آنها هم بيرون از مملكت‏شان هستند، آنها هم جرأت نمى‏كنند وارد مملكت بشوند. آنهايى كه الان در اين جا چيز مى‏نويسند، منتشر مى‏كنند مسائل اسلامى را، مسائل دينى را دارند مى‏نويسند، منتشر مى‏كنند، درج مى‏كنند، شما اينها را از خودتان طرد بكنيد فردا اگر چنانچه اين مقدرات مملكت دست يك دسته‏اى از اينها بيفتد و ببيند كه اينهمه آخوند بود كه اينها را اينقدر زجر داد، با اين آخوندها بعد كه مى‏آيند چه خواهند كرد؟ همه دست به هم بدهيد، آقا مملكت، ممالك اسلامى، نه مملكت ايرانى،ايران هم يكى از آن است، ممالك اسلامى در نزديك پرتگاه‏هاست. من خدا مى‏داند گاهى وقت‏ها تأسف مى‏خورم به اينكه، خوف اين معنا دارم كه اگر خداى نخواسته يك جنگى پيدا بشود، ايران چند روز مى‏تواند آذوقه داشته باشد، اگر اين كشتى‏هاى آذوقه بيايد يك وقتى نخواهند آذوقه بدهند به ايران، آنهايى كه كار شناسند

صحيفه نور جلد 1 صفحه 265

مى‏گويند كه ايران سى و سه روز براى خودش مى‏تواند ارزاق تهيه كند. چه ايرانى؟ آن ايرانى كه يك خراسانش براى همه ايران تا آخر سالش بس بود، يك خراسانش، باقى‏اش را بايد بدهند به غير. اصلاحات ارضى براى ما كردند، چه كردند؟ آن اصلاحات ارضى كه خدا ان شاء الله لعنتشان كند، اينها اين كار را كردند كه زراعت را از دست مردم بكلى گرفت و الان طورى شده است كه تمام اين چيزهائى كه روى هم بگذارند - اگر اين مجله راست گفته باشد - سى سه و روز و الا ممكن است كمتر هم باشد. اگر يك روز نيايند اين كشتى‏ها و آنهايى كه يك بازار درست كرده‏اند براى اين چيزهائى كه مى‏خواهند، آذوقه‏ها را بفرستند اينجا، بازار درست كرده‏اند، اصلاحات ارضى يعنى بازار درست كردن براى مملكت خارجى‏است، اينها گندم‏هايشان را دريا مى‏ريختند زياد بود، دريا مى‏ريختند - اصلاحات ارضى - خوب حالا گندم را به ايران مى‏فرستند و وقتى ايران فرستادند پول مى‏گيرند، چرا به دريا بريزند؟ زراعت ايران را فلج كردند، حالا همه چيز از آنجا مى‏آيد، همه چيز از خارج مى‏آيد. شما ببينيد مجلات را، اينها گاهى وقت‏ها خودشان خيلى با مبالغه، خيلى با مباهات كه ما چقدر گندم وارد كرديم، چقدر جو وارد كرديم، چقدر مثلا چه وارد كرديم، خوب بيچاره، اينكه بايد خجالت بكشيد، شمايى كه بايد گندم صادر كنيد، شما كه يك آذربايجانتان بس بود برايتان و باقيش را بايد صادر كنيد، حالا نشستيد مباهات مى‏كنيد كه مائيم كه بايد وارد كنيم! بايد خجالت بكشيد از اين اصلاحات ارضى‏تان و هكذا و هكذا همه اصلاحاتتان.

من گله‏ام از آقايان هم اين است كه آقايان هى جدا نكنند، اين جناح‏ها را از خودشان جدا نكنند، اين جناح‏ها را،اين جناح‏ها را با هم ربط بدهند، از اين طرف هم روحانيون بايد قدر اين جمعيتى كه براى اسلام دارند كار مى‏كنند، براى اسلام دارند چيز مى‏نويسند،بدانند اينها را بايد بياورند توى كار، آقايان گوش‏تان را باز كنيد،نگوييد كه اين دانشگاهى‏هاى - عرض كنم كه - فاسق، فاجر و كذا، دائما جدا نكنيد، آنها شما را جدا كنند كه اين نمى‏دانم مرتجع است و قديمى، كى آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پيشروها واقع است، اين مرتجع است؟! شما هم از آن طرف بگوئيد كه اين نمى‏دانم دانشگاهى است و اين بى‏دين است و اين نمى‏دانم چطور و فلان، نخير غلط است اينها، هر دو با هم دست برادرى بدهيد، دست برابرى بدهيد، مسائلتان را طرح بكنيد. امروز يك فرجه پيدا شده، من عرض مى‏كنم به شما يك فرجه پيدا شده، اگر اين فرجه پيدا نشده بود، اين اوضاع امروز نمى‏شد در ايران، يك فرجه‏اى است اين، اگر الان - از اين - غنيمت بشمارند اين را، اين فرصت است اين فرصت را غنيمت بشمارند آقايان، بنويسند، اعتراض كنند، الان نويسنده‏هاى احزاب دارند مى‏نويسند، امضا مى‏كنند، مى‏نويسند، اشكال مى‏كنند امضا مى‏كنند، شما هم بنويسيد، صد نفر از علما امضا بكنند، مطالب را گوشزد بكنيد، اشكالات را بگوييد، امروز روزى است كه بايد گفت و پيش مى‏بريد و من خوف اين را دارم كه خداى نخواسته اگر اين فرصت از دست برود و اگر اين مرد پايش يك خرده‏اى محكم بشود، همچو لطمه‏اى بزند به مردم كه آن طرفش پيدا نباشد و اولش شما روحانيون هستيد، من خوف اين را دارم، نگذاريد اين فرصت از دست برود، با هم بنويسيد، بنويسيد، اشكالات را

صحيفه نور جلد 1 صفحه 266

به دنيا اعلام كنيد، نمى‏توانيد تو ايران، بفرستيد در خارج منتشر مى‏كنند براى شما، به يك وسيله‏اى بفرستيد اينجا، ما مى‏فرستيم منتشرش مى‏كنند، اشكالاتتان را بنويسيد، به خودشان اعتراض كنيد، مثل آن


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  12:05 PM
تشکرات از این پست
taghvimi
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور جلد 1 صفحه 267

تاريخ: 19/10/56

بيانات امام خمينى پس از فاجعه كشتار نوزدهم دى

از چه كسانى بايد تشكر كرد؟ به چه كسانى بايد تسليت گفت؟

بسم الله الرحمن الرحمن الرحيم

من متحيرم كه اين فاجعه را، اين فاجعه بزرگ را به كى بايد تسليت بگويم؟ آيا به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام و به حضرت حجت سلام الله عليه تسليت بگويم يا به امت اسلام، به مسلمين، به مظلومين در تمام اقطار عالم تسليت بگويم، يا به ملت مظلوم ايران تسليت بگويم، يا به اهالى محترم قم داغديده تسليت بدهم، يا به پدر و مادرهاى مصيبت ديده تسليت بدهم، يا به حوزه‏هاى علم و علماى اعلام تسليت بگويم؟ به كى بايد تسليت گفت و از كى بايد تشكر كرد در اين قضايا كه براى اسلام پيش مى آيد و اين ملت بيدار ايران در مقابل اين مصيبت‏ها استقامت مى كند، كشته ميدهد، هتك مى‏شود. بى جهت و بدون هيچ مجوزى مردم را به مسلسل بستند و تاكنون آنچه به ما اطلاع دادند گر چه مختلف است لكن بعضى از خبرگزارى‏ها هفتاد و بعضى صد و غالبا كه به ما تذكر داده‏اند صد تا دويست و پنجاه نفر و از بعضى تلگرافاتى كه از اروپا آمده است يا از امريكا، عدد را سيصد نوشتند و باز هم معلوم نيست. عدد مجروحين الان معلوم نيست بعد احصائيه لابد پيدا مى كند اگر بتواند، اگر مثل 15 خرداد به درياچه حوض سلطان مردم را نريخته باشند، اگر بتوانند آمار پيدا كنند. گفته شد، تاييد هم شد كه اشخاصى رفتند كه خون خودشان را بدهند به اين اشخاصى كه محتاج به خون بودند در مريضخانه‏ها و آنها را گرفته‏اند و آنهايى كه خون به آنها نرسيده بعضى مرده‏اند و كشته‏ها را ندادند به صاحبانش، اگر يكى هم اصرار كرده، مى گويد پانصدتومان گرفتند براى اينكه كشتند او را، اينها را بايد ما از كى تشكر كنيم؟ به كى تسليت بگوئيم؟

ايستادگى‏ها نتيجه خواهد داد

ملت ايران را بايد ما از آنها تشكر كنيم، ملت بيدارى است، ملت هوشيار و مقاومى است در مقابل ظلم. در عين حالى كه اينهمه ظلم مى‏بيند، اينهمه كشته ميدهد، در عين حال مقاومت مى كند، ايستادگى مى‏كند و اين ايستادگى به نتيجه خواهد رسيد. هيچ اشكالى نيست كه بعد از اينكه ملت‏ها بيدار شدند و بعد از اينكه حتى زن‏ها قيام كردند بر ضد دولت و بر ضد اين جباران، يك همچنين ملتى پيروز مى شود ان شاءالله.

صحيفه نور جلد 1 صفحه 268

گرفتن اسلحه از افراد نالايق، از اهداف انبياء

من شنيده‏ام كه در زمان رضاخان، مرحوم مدرس به رضاخان پدر اين خان گفته بوده است كه من شنيدم كه شيخ الرئيس گفته من از گاو مى‏ترسم براى اينكه اسلحه دارد و عقل ندارد. اين حرف اگر از شيخ الرئيس هم مثلا ثابت نباشد يك حرفى است حكيمانه كه اسلحه وقتى در دست اشخاص غير صالح افتاد و ناشايسته، چه مفاسدى دارد. از اول بشر مبتلاى به همين مشكل بوده كه اسلحه در دست اشخاص ناصالح بوده است. از اولى كه بشر تمدن پيدا كرد به خيال خودش، اسلحه‏ها در دست ناصالح‏ها بوده و همه مشكلات بشر همين معناست. تا خلع سلاح نشوند اين اسلحه‏دارهاى ناشايسته، كار بشر سرانجام پيدا نمى‏كند. انبيا هم آمدند كه اين اسلحه دارهاى بى صلاحيت بى عقل را خلع سلاح كنند و نتوانستند، آنها قلدر بودند. در هر عصرى هم اشخاص لايق كه خواستند اين اسلحه را از نالايق‏ها بگيرند و خود در دست بگيرند موفق نشدند و اين اسلحه در دست نالايق‏ها و بى عقل‏ها و غير صالح‏ها بود. همه اين مشكلاتى كه شما ملاحظه مى كنيد همين معناست. از اولى كه بشر در دنيا آمده است و باب تنازع بين صالح و غير صالح پيدا شده است، در همه اين دوره‏ها اسلحه‏ها دست غير صالح‏ها بوده (مگر بسيار كم بسيار نادر ) و با اين اسلحه‏ها چه جنايت‏ها كه واقع شده است. حالا ما به آن تاريخ‏هاى خيلى دور نمى رويم، اين جنگ هايى كه اخيرا" يعنى در اين صد سال در دنيا اتفاق افتاده است، جنگ اول جهانى، جنگ دوم جهانى،اين جنگ هايى كه در ويتنام در اين آخر اتفاق افتاده، اين كشتارهايى كه از مردم شد براى اين بود كه اسلحه‏ها در دست غير صالح ها بود، ناشايسته‏ها اسلحه‏ها را به دست داشتند.

جنايات پنجاه سال سلطنت غير قانونى پهلوى‏

اين خونريزى هايى كه در اين 50 سالى كه ما ياد داريم و چه تلخى‏ها در ذائقه ما هست از اين 50 سال و كمى از شما يا هيچ يك از شما تمام اين قضايايى كه در اين 50 سال سلطنت غيرقانونى اين روسياه‏ها منعقد شده است، ما كه سنمان به كهولت رسيده است شاهد اين سياه بختى‏هاى مردم و اين جنايات و اين كشتارهائى كه اين قداره‏دارهاى غير صالح‏انجام دادندبوديم ازاول كه آن كودتاى اول واقع شد و ما آنوقت در اراك بوديم، اين به حسب چيزهايى كه در راديوهاى آنوقت در بعد از اينكه اين جنگ دوم شروع شد، در راديوهاى آنوقت اين مطلب را گفتند، مردم مى دانستند تا يك حدودى لكن درست نه،تبليغات سوءنمى گذاشت درست مردم بفهمند لكن بعد از آنكه آن شخص را، آن آدم سياه‏رو را، رضاخان را از ايران بيرون كردند در راديوهاى دهلى گفتند كه ما اين را آورديم سركار وچون خيانت كرد حالا برديمش . رضاخان را از اول انگليسى‏هاى جنايتكار، انگليسى‏هاى غير صالح كه اسلحه در دستشان بود،رضاخان را اسلحه‏دار كردند واين آدم ناشايسته‏بى اصل را بااسلحه‏آوردند و مسلط كردند برمردم وچه‏جناياتى،چه‏جناياتى دراين مدتى كه آن مرد سياه‏رو روى كار بود، نمى شود تشريح كرد، نمى توانيم تلخى‏هاى آن روزها را براى شما تشريح كنيم . اينها به طور اطمينان در

صحيفه نور جلد 1 صفحه 269

تواريخ محفوظ است و ان شاءالله با انقراض اين دودمان سياه رو تاريخ‏ها بيرون مى آيد و نوشته‏ها بيرون مى آيد و ان شاءالله شماها ببينيد و اگر ماها و شماها نديديم نسلهاى بعد خواهند ديد، اگر بتوانند تشريح كنند آن جناياتى كه آن مرد كرد، چه خون‏ريخت، چقدر از علما را اسير كرد، چقدربه اسم اتحاد شكل به اين ملت بيچاره فشارآوردند و چقدر مظلوم‏ها را كتك زدند و چقدر علما را هتك كردند و چقدر عمامه‏ها را از سر اهل علم برداشتند اين مرد بى صلاحيت وقتى كه تركيه رفت، آن جا ديد كه آتاتورك يك همچون كارها و همچون غلط هايى كرده است، از همانجا از قرارى كه آن وقت مى گفتند تلگراف كرده است به عمال خودش كه مردم را متحد الشكل كنيد. آن وقت منتهى به عذر اين كه اين زارعين از باب اين كه در آفتاب مى خواهند بروند كار بكنند، كلاه لبه دار داشته باشند تا اين كه توى آفتاب اذيت نشوند لكن مطلب معلوم بود كه اينها نيست. وقتى هم كه از سفر آمد كه ديگر فشارها شروع شد.

يك رشته فشارهاى زياد دنبال همين اتحاد شكل بود و جنايات. چقدر علما را در اين قضايا اذيت كردند، تبعيد كردند، بعضى را كشتند و بهانه دومى كه باز به تقليد از آتاتورك بى‏صلاحيت، آتاتورك مسلح غير صالح باز انجام داد قضيه كشف حجاب با آن فضاحت بوده. خدا مى‏داند كه به اين ملت ايران چه گذشت در اين كشف حجاب، حجاب انسانيت را پاره كردند اينها. خدا مى‏داند كه چه مخدراتى را اينها هتك كردند و چه اشخاصى را هتك كردند. علما را وادار كردند با سرنيزه كه با زنهايشان در مجالس جشن يك همچو جشنى، كه با خون دل مردم با گريه تمام مى‏شد. شركت كنند. مردم ديگر هم به همين ترتيب، دسته دسته را دعوت مى‏كردند و الزام مى‏كردند كه با زن هايتان بايد جشن بگيريد. آزادى زن اين بود كه الزام مى‏كردند، اجبار مى‏كردند با سرنيزه و پليس، مردم محترم رابازرگان‏هاى محترم را، علما را اصناف را به اسم اينكه خودشان جشن گرفتند. در بعضى از جشن‏ها (به اصطلاح خودشان) آن قدر گريه كردند مردم كه اينها از آن جشن شايد اگر حيايى داشتند پشيمان مى‏شدند. يك رشته هم اين بود كه خدا مى‏داند كه چى كردند.

يك رشته هم جلوگيرى از منابر و جلوگيرى از روضه خوانى و خطابه به هر عنوان. در تمام ايران شايد گاهى اتفاق افتاد كه عاشورا يك مجلس نباشد. بعضى از اشخاصى كه يك قدرى مثلا جرأت داشتند، نصف شب، آخر شب سحر مجلس داشتند كه اول اذان مثلا تمام بشود. همه ايران را از اين فيض و از اينكه حتى ذكر مصيبتى بشود، ذكر حديثى بشود محروم كردند. اين جز اين است كه اسلحه در دست بى‏عقل بود؟ افاضل بايد اسلحه‏دار باشند. اگر اسلحه در دست ناصالح باشد، آنوقت اين مفاسد از آن پيدا مى شود و آن جناياتى و كشتار عامى كه در مسجد گوهرشاد واقع شد، دنبال آن علماى خراسان را گرفتند آوردند، به تهران حبس كردند، علماى بزرگ را حبس كردند و بعضى‏شان را هم محاكمه كردند و بعضى‏شان را هم كشتند. براى اينكه اسلحه در دست بى‏عقل بود. علماى اصفهان، علماى آذربايجان، اينها به مجرد اينكه كلمه‏اى گفتند، يك نهضتى كردند، اينها را گرفتند و تبعيد كردند و بردند به جاهايى. علماى آذربايجان مدت‏ها ظاهرا در سنقر بودند مرحوم حاج ميرزا صادق آقا رحمة الله

صحيفه نور جلد 1 صفحه 270

تا آخر هم نرفت به تبريز. يك رشته هم در زمان آن مرد خبيث اين رشته‏ها بود كه چه كردند وقابل ذكر نيست يعنى من كه حافظه ندارم، كسى هم كه حافظه داشته باشد با يك مجلس و دو مجلس نمى‏شود اين مصايب را ذكر كرد.

تمام كشتارها و جنايات به امر شاه است.

در زمان شماها هم كه مبتلاى به اين شاهزاده بى‏عقل شده‏ايد گمان نكنيد كه يك تفنگ انداخته بشود در ايران طرف يك آدم بدون اذن شاه، هيچ همچو گمانى نكنيد كه رئيس نظميه قم، رئيس سازمان قم، پليس قم يك چنين جرأتى داشته باشد كه تفنگ بزند و مردم‏كشى كند. گمان اين مطلب را هيچ عاقلى نبايد ببرد. تمام اينها گزارش داده مى‏شود كه وضع اينطور است و تصريحا خود اين خبيث بايد دستور بدهد كه بزنيد. 15 خرداد را خود اين خبيث از قرارى كه گفتند در طياره، در هليكوپتر چرخ مى‏زد و فرمان مى‏داده، فرمان مى‏داده كه به لشكرهاى خارجه دنيا، لشكرهايى كه هجوم آوردند به ايران، به آنها حمله كنند!! اين بيعرضه كه در مقابل سلاطين يا در مقابل رئيس جمهورها خصوصا رئيس جمهور آمريكائى بالفعل اينقدر خاضعند و اينقدر چاپلوسند و خودشان را وابسته و پيوسته به‏اينها مى‏دانند، همين بيعرضه‏ها - بيعرضگى‏شان - وقتى كه وارد مى‏شوند در جمعيت خودشان چون مسلط هستند اينها را اذيت مى‏كنند. آنجا دستبوسى مى‏كنند و چاپلوسى، وقتى كه مى‏رسند به مملكت خودشان شروع مى‏كنند به كارهاى هرزگى. من قبلا، كه مى‏گفتند آزادى‏هايى داده‏اند، همين جا اين مطلب را به آقايان عرض كردم كه اگراين آدم نوكرى خودش را تحكيم كند با اين كارتر خبيث - اين - اين دفعه يك سيلى به صورت مردم بزند كه بالاتر از هميشه باشد.لكن ما نمى‏دانستيم به‏اين زودى همچو دنبال اين كه، دنبال اين معنا كه با كارتر حسابش را تمام كرد و نوكريش را تثبيت كرد بهانه درست كند كه ضرب شست نشان بدهد. بهانه درست كردند در قم و الا قم آنطورى كه همه نقل مى‏كنند، آن طورى كه اشخاص نقل مى‏كنند، غير مطبوعات خودشان آنهايى كه بودن در آن جا، باآرامش مردم مى‏آمدند و مى‏خواستند عرض حالشان را به علما بكنند، يكى از بين آنها (از خودشان وادار مى‏كردند آنها) يك سنگى زده يك جايى را شكسته، هجوم كردند و تيراندازى كردند. 15 خرداد هم همين بود، 15 خرداد هم مردم البته خودشان براى فرض كنيد كه مصالحى قيام كرده بودند لكن شلوغ‏كارى نبود در كار.

اينها يك دسته‏اى خودشان در تهران چيز كردند، كتابخانه‏اى را آتش زدند و جايى را، دكانى را غارت كردند و بهانه درست كردند، با بهانه مردم را به مسلسل بستند، بهانه درست كردند. اين جنايت اخير هم كه با بهانه واقع شد و الا مردم كه نمى‏خواستند جنگ بكنند. كسى كه اسلحه ندارد با يك گاو اسلحه‏دار نمى‏تواند جنگ بكند، جنگى در كار نبوده است .

همه به من راى دادند! همه با من موافقند!

لكن ايشان بايد بفهماند كه من ديگر، آن آدمى كه قبلا بود، نرفته ملاقات نكرده بود، نيستم، من

صحيفه نور جلد 1 صفحه 271

ملاقات كردم، من كارم را درست كردم. من تحكيم كردم نوكرى را، ديگر شما حق نداريد كه خيال كنيد كه من نخير ديگر وابسته نيستم، من وابسته‏ام، من مى‏كشم. اين اشتلم‏ها و الدرم‏ها براى همين معناست كه مى‏خواهد به مردم ضرب شست نشان بدهد كه مبادا يك وقتى يك چيزى، يك كسى خيال بكند، لكن بدخوانده بود، نمى‏دانست كه با اين كشتار چه فضاحتى به سرش در مى‏آيد. آدمى كه مى‏گويد يك ملت همه بامن موافقند، همه راى دادند به اينكه مثلا اين انقلاب سفيد خونين، همه رأى به من دادند، مردم سرتاسر ايران بر ضد ايشان قيام كرده‏اند، از قم و تهران شروع شد و رفت تا خراسان و آذربايجان و از آن طرف تا كرمان و از آن طرف تا اهواز و - عرض مى‏كنم كه - آبادان، سرتاسر ايران قيام كردند بر ضد ايشان. اين اشخاصى كه ايشان ادعا مى‏كرد كه همه با من موافقند، ما همه هستيم، ما را مى‏خواهند، ملت من را مى‏خواهد، اگر يك روز اين سرنيزه امريكا از سر اين برداشته بشود، در خود دربار پوست اين آدم را مى‏كنند، خود دربار. يك روز، يك همچون تجربه‏اى آقاى كارتر بكند، رها كند اين ملت ضعيف را، رها كند اين مردم را. اين سازمانهايى كه گوش ما مى‏رسد سازمان مثلا چه وكذا همه‏اش بازى است،امنيتى در كار نيست كه سازمان امنيت اين جا باشد يا امنيت عمومى باشد اينها همه براى بازى دادن مردم است .

كمونيستى مخدر جامعه است.

مى‏خواهند مردم را نظير كمونيستى تخدير كنند، كمونيستى يك مخدرى است براى مردم، نه اين است كه يك چيزى، يك حل عقده‏اى مى‏كند، مگر مى‏شود كسى كه خودش آدم نيست براى آدم‏ها كار بكند. مگر مى‏شود كه يك مسلح غير صالح براى مردم ضعيف كار بكند؟ من خودم شاهد اين قضيه بودم كه وقتى كه در همين جنگ عمومى كه بنا بود سران لشكرها، سران دول در ايران با هم ملاقات بكنند، استالين آنوقت رئيس شوروى بود، اين استالينى كه حالا هم عكس هايش را مى‏اندازند و چه ميكنند، گرچه اخيرا ديگر آبرويى ندارد لكن ايشان رئيس شوروى بود، آن دو تاى ديگرى كه يكى از آن آمريكا بود و يكى ديگر از انگلستان بود، اينها با امر عادى آمدند و رفتند (آنطور كه نقل مى‏كردند آنوقت ) به سفارتخانه‏هاى خودشان و بنا بود در تهران يك جلسه‏اى داشته باشند لكن استالين كه همه به او برادر مى‏گفتند و همه مى‏گفتند ما همه با هم مثل هم هستيم و براى مردم دلسوزى مى‏كرد و قارداش به او مى‏گفتند، ايشان، مى‏گفتند حتى گاوى كه از آن شير مى‏خواهد بخورد آورده‏اند همراهش كه مبادا از گاوهاى ايران شير بخورد، گاو را با طياره‏اى كه حامل خودش بوده، حامل يك گاو هم بوده، هم گاو اسلحه‏دار بى‏عقل و هم خودش اسلحه‏دار بى‏عقل، بلكه خدا مى‏داند كه او بدتر از آن رفيقش (گاو) بود، خدا مى‏داند كه اينطور بود. ايشان كه اين آدم با حتى گاو شيرده آمد و وارد شد و اين را ديگر خودم با چشمم ديدم كه در بين راه خراسان از شاهرود يا يك قدر جلوتر اين ديگر منطقه آنها بود، منطقه شوروى بود، ايران را به چند منطقه قسمت كرده بودند، آن منطقه شوروى بود، من خودم ديدم كه ما در اتوبوس مى‏رفتيم براى زيارت،اين سربازهاى آنها مى‏آمدند گدايى مى‏كردند

صحيفه نور جلد1 صفحه 272

جلوى اتومبيل و يك دانه سيگار وقتى كه به يكى مى‏دادند آن قدر خوشحال مى‏شد كه دستش راپشتش مى‏گذاشت و شروع مى‏كرد به سوت زدن كمونيستى براى اين است كه مردم را بازى بدهند. مگر مى‏شود كسى به مبادى غيبى اعتقاد نداشته باشد و در فكر مردم باشد و در فكر اصلاحات؟ بازى است همه‏اش. همه اين اسلحه‏دارها گاهى با كتك و گاهى با تبليغات و گاهى با كتك و تبليغات توأم با هم كار خود را از پيش مى‏برند. الان هم مى‏بينيد كه زده‏اند مردم را كشته‏اند، اينهمه جنايت وارد كردند.حالا تبليغات را ببينيد چه مى‏كند، تبليغات دست خودشان است، همه گناه‏ها را گردن مردم مى‏اندازند و (كشته‏ها هم 6 تا بودند كه چندتاش زير پاى مردم رفته، يك بچه 13 ساله، يك چيزى از طرف آنها جنايتى واقع نشده) اينها تبليغات دست خودشان است، از آن طرف اينطور تبليغات مى‏كنند،از آن طرف اين طور كشتار مى‏كنند. تمام اين مفاسد براى اسلحه‏دار بودن غير صلحاست، صلحا بايد اسلحه داشته باشند.

اگر عدالت بين زمامداران باشد اين مفاسد پيش نمى‏آيد.

اسلام خدايش عادل است، پيغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضى‏اش هم معتبر است كه عادل باشد، فقهيش هم معتبر است كه عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جمعه‏اش هم بايد عادل باشد، از ذات مقدس كبريا گرفته تا آن آخر زمامدار بايد عادل باشد ولات آن هم بايد عادل باشند، اين ولاتى كه در اسلام مى‏فرستادند، والى‏هايى كه مى‏فرستادند به اين طرف و آن طرف امام جماعت آنها هم بوده‏اند، بايد عادل باشد، اگر عادل نباشد، اگر عدالت در بين زمامداران نباشد، اين مفاسدى است كه داريد مى‏بينيد، اسلحه دست اشخاص غير صالح، اسلحه دست اشخاص ناصالح اشخاص بى‏انصاف، بيعدالت. اينها از اين طرف آدمكشى مى‏كنند، از آن طرف (عدالت اجتماعى، عدالت اجتماعى) از آن طرف فشار مى‏آورند به زنها كه بايد بى‏حجاب بشويد، از آن طرف (آزادى نسوان، آزادى نسوان) اينها مضحكه است، آزادى نيست. از آن طرف (اصلاحات، اصلاحات ارضى چه) از آن طرف بازار براى امريكا درست مى‏كنند. تمام‏اصلاحات ارضى ما اين شد كه ما يك گوشه‏اى از مملكت‏مان براى تمام مملكت‏مان آذوقه داشت باقيش بايد مى‏رفت بيرون و پول مى‏گرفتند، حالا به هر چه دست مى‏زنى مى‏گويند از خارج بايد بيايد آنوقت هم افتخار مى‏كنند به اين كه ما آنيم كه گندم از خارج آورديم، جو از خارج آورديم، پرتقال از خارج آورديم، تخم مرغ از خارج آورديم . گريه دارد اين و حيا در كار نيست . اصلاحاتشان هم يك همچنين اصلاحاتى است كه همه آن مفسده است‏

تنها معممين ساختگى شاه با او موافقند.

آنوقت مى‏گويند كه همه علما موافق با اصلاحاتى است كه ما كرديم و با انقلاب سفيد در تمام ايران اگر يك عالم تو پيدا كردى كه موافق با انقلاب خونين تو باشد حق دارى بگويى همه علما، اين معممى كه خودت درست كردى را بگذار كنار، اين كه عالم نيست. معممى كه خودت عمامه سرش گذاشتى و مى‏رقصانيش هر

صحيفه نور جلد 1 صفحه 273

جورى دلت مى‏خواهد، خوب البته در هر جا يك همچو چيزى يكى دو تا هم هست اما تو در ائمه جماعت تهران يك امام جماعت پيدا كن كه موافق با تو باشد، كه بگويد من موافقم، در تمام ائمه جماعت ولايات يك امام جماعت پيدا كن كه بگويد من با تو موافقم، در قم تو يك ملا پيدا كن كه بگويد من با تو موافقم. حيا در كار نيست. همه مفسده‏ها را انجام مى‏دهند، همه كارهاى خلاف را انجام مى‏دهند و بعد براى اينكه مردم را بازى بدهند مى‏گويند (كه بامن، همه علما موافقند، يكى هم كه اهل اينجا نيست مخالف است).

اسلحه قلم

اسلحه دست بى اصل و دست غير صالح است، همه اسلحه‏ها را ملاحظه كنيد، يك نظر عمومى بكنيد، قلم خودش يكى از اسلحه‏هاست، اين قلم بايد دست اشخاص صالح و دست افاضل باشد، وقتى كه قلم دست اراذل افتاد، مفسده زياد خواهد شد. الان قلم دست اراذل است در يك محيطهايى و در يك جنبه‏هايى و اين اراذل هر چه آن رذل انجام مى‏دهد، به يك صورت زيبايى با يك قلم شيوايى اينها خوب بزك كرده نشان مى‏دهند. اين جنايتى است كه از قلم به اين ملت مى‏خورد. مفسده‏هايى كه آنها مى‏كنند، جناياتى كه آنها مى‏كنند، خونريزى‏هايى كه آنها مى كنند، اين اهل قلم غيرصالح كه اين حربه در دستش است، اين با قلمفرسايى خودش و مى‏نشينند توى خانه‏اش و قلمفرسايى مى‏كند و همه چيزها را وارونه نشان مى‏دهد، هر مطلبى شده باشد عكسش مى‏كند. اين هم يك رشته است كه قلم بايد دست اشخاص صالح باشد.

فرهنگ، مبدأ همه بدبختى‏ها و خوشبختى‏هاست.

فرهنگ مبدأ همه خوشبختى و بدبختى‏هاى ملت است. اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوان‏هايى كه تربيت مى‏شوند به اين تربيت‏هاى فرهنگ ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مى‏كنند. فرهنگ استعمارى، جوان استعمارى تحويل مملكت مى‏دهد. فرهنگى كه با نقشه ديگران درست مى‏شود و اجانب براى ما نقشه‏كشى مى‏كنند و با صورت فرهنگ مى‏خواهند تحويل جامعه ما بدهند، اين فرهنگ، فرهنگ استعمارى و انگلى است و اين فرهنگ از همه چيزها حتى از اين اسلحه اين قلدرها بدتر است. اين قلدرها اسلحه‏شان بعد از چند وقت مى‏شكند و حالا هم شكسته اما وقتى فرهنگ فاسد شد جوان‏هاى ما كه زير بناى تأسيس همه چيز هستند، از دست ما مى‏روند و انگل بار مى‏آيند، غربزده بار مى‏آيند، اينها را از همان اول، همان كلاس‏هاى اول توى ذهنهايشان هى مطالبى مى‏كنند تا برسند به آن بالا. اگر فرهنگ، فرهنگ صحيح باشد جوان‏هاى ما صحيح بار مى‏آيند. اگرفرهنگ، فرهنگ حق باشد، فرهنگ الهى باشد، فرهنگى باشد كه براى منفعت اهل ملت، براى منفعت مسلمين باشد، اين افرادى كه مى‏بينيد كه الان سر كار هستند،اينها ازآن بيرون نمى‏آمد. فرهنگ ما يك فرهنگ استعمارى است، فرهنگ ما در دست صلحا نيست، صالح اداره‏اش نمى‏كند.

صحيفه نور جلد 1 صفحه 274

دانشگاه استقلالى و استعمارى

اگر دانشگاه ما يك دانشگاه صحيح استقلالى بود، مستقل بود و اشخاصى كه در آن جا (اگر صالحى هم در آنجا باشد) مى‏توانستند كه كارى را كه مى‏خواهند و صلاح است انجام بدهند، روزگار مملكت ما به اينجا نمى‏رسيد و به بدتراز اين براى نسل آتيه شايد خداى نخواسته بشود. دانشگاه ما را اشخاصى قبضه كردند كه اينها خودشان انگل هستند و خودشان استعمارى هستند و خودشان نوكرمآب هستند و تمام اينها سرچشمه‏اش همان يك نفر آدم است حالا مگر در دانشگاه اگر يك معلمى، يك استادى بخواهد يك چيزى بگويد قدرت دارد، مگر سازمان امنيت به امر اعليحضرت مى‏گذارد كه يك چنين حرفى بشود.اگر دانشگاه ما يك دانشگاه صحيحى بود،اين جوان‏هاى ما كه در دانشگاه مى‏خواهند يك حرف حقى رابزنند،با پليس خفه‏شان نمى‏كردند. دختر را مى‏زنند، پسر را مى‏زنند، جوان را مى‏زنند، حبس مى‏كنند، چه مى‏كنند، اين براى اين است كه دانشگاه ما استقلالى ندارد. دانشگاه ما نداريم، دانشگاهى كه يك نفر آدم بر آن حكومت كند،اين دانشگاه نمى‏شود، محيط علم بايد محيط آزاد باشد.

مجلس ملى و مصونيت مستشاران نظامى!!

اگر مجلس ما يك مجلس صالحى بود و اين ابزار دست صلحا بود، اين قوانين را مى‏گذاشتند بگذرد؟ مصونيت مستشارهاى امريكايى كه ذلت ايران و ننگ ايران است و بود، اينها مى‏گذاشتند تصويب بشود؟ مجلس ما نداريم،يك عده اشخاص را مأمور هستند، هم مأمور سازمان امنيت اسمش را گذاشته‏اند مجلس اينها مأمور هستند همه‏شان، اگر اينها آزاد بودند و اگر مجلس، مجلس ملى بود و مال مردم بود كه نمى‏گذاشتند اينهمه اسلحه بخرند، نفت ما را بدهند و آهن بخرند، آهنى كه نمى توانند به كار بيندازند، خودشان هم متحيرند بايد مستشار آمريكايى و متخصص آمريكايى بيايد نشان بدهد و به اينها هم نشان نمى‏دهند، آنها يك جانورهايى هستند كه به اين حرف‏ها تسليم نمى‏شوند، و آنها آمدند اينجابا حقوق‏هاى گزاف، حقوق‏هاى گزاف كه مااطلاع نداريم و تصورش هم نمى‏كنيم كه اينها هر يكيشان ماهى چقدر مى‏گيرند، همين قدر عددشان را مى گويند زيادند مستشارها و تعدادشان چند صد نفر و يا چند هزار نفر من الان نمى‏دانم و آن وقت (60 هزار نفر ظاهرا گفتند) با چقدر حقوق، هر يك چقدر حقوق از اين ملت مى‏گيرد، از جيب اين فقرا و بيچاره‏ها در مى‏آورند و به جيب اين گردن‏كلفت‏ها مى‏ريزند و آنوقت اينها مگر به نظامى ما تعليم نظامى مى‏دهند؟اينها مى‏خواهند اين نظامى‏ها را همين طورى نگه دارند كه هر طورى دلشان مى‏خواهد عمل بكنند.

شاه، سرمنشاء تمام مفاسد.

اگر ما يك ارتش انگلى نداشتيم و يك ارتش مستقلى داشتيم اجازه نمى داد كه مستشارها بيايند همه چيزها در تحت دستور آنها باشد و اينها صاحب‏منصب‏هايشان جز آلت هيچ چيز نباشند براى اين كه

صحيفه نور جلد 1 صفحه 275

ارتش ما هم يك ارتشى نيست، همه‏اش در تحت نظر يك آدم است. يك آدم فاسد همه چيز را فاسد كرده است. يك بز فاسد كچل، مى‏گويند يك گله را كچل مى‏كند. اين فساد، همه فسادها، منتهى ايران از باب اختناقى كه هست نمى‏توانند دست بگذارند روى آن كه همه مفسده‏ها زير سراوست، مى‏گويند مأمورين، مأمورين، آقا مأمورين از كى امر دارند كه بكشند مردم را؟ از كى امر دارند كه بريزند توى مدرسه حجتيه و طلبه ها را بكشند؟ از كى امر دارند كه بكشند مردم را؟ از كى امر دارند كه در چهارراه‏ها مسلسل را بكشند و مردم را بكشند؟ مگر كسى مى‏تواند امر بدهد الا خود آن مردك؟ از خود اوست همه اين مفاسد. مگر مجلس حق دارد كه يك كلمه اى بگويد بدون اذن اين مردك؟ مگر ارتش حق دارد يك كلمه بگويد بودن اذن اين؟ مگر قضات ما آزادند؟ مگر استقلال قضايى ما داريم؟ قضات ما هم حربه قضا دستشان است و صلاحيت هم ندارند. اشكال اين است كه چرا رفتى قاضى شدى، مى گويى نمى‏توانم حكم حق بكنم، خوب غلط كردى رفتى قاضى شدى رها كن الان اداره مملكت ما هر گوشه‏اش را دست بگذاريد اسلحه دست غير صالح‏هاست و سر همه امور هم برمى گردد به دربار و بر مى گردد به اين شخص، اين را بايد از بين برد.

ملت ديگر بيدار شده است.

من نمى‏دانم كه اين ارتش چرا خواب است، آخر چرا اينقدر ذلت مى كشد چند روز بيشتر نگذشته بود از رفتن كارتر زهرمارى اين بساط را درست كرد، حالا هم اولش است اگر مجال به او بدهند اولش است اگر تنبه پيدا نكرده باشند كه چند نفر را كشتند و يك هياهويى پيدا شد كه موجش در همه دنيا رفت و همه عالم فهميدند و راديو صدايش را به خارج و همه جا برپا كرد. راديوى خودشان هم هر چه دلشان مى‏خواهد بگويند، مگر مردم ديگر بازى مى‏خورند از اين حرفها، ملت بيدار شده آقا، مردم بيدار شدند، اگر مردم بيدار نبودند كه بازارها را اينطور نمى بستند. روز جمعه، روز پنجشنبه از قرارى كه هم نقل شده است و هم مقامات اطلاعات رسمى اطلاع داده‏اند بازار تهران اعتراضا تعطيل شده. مسأله تعطيل بازار تهران يك امر عادى نيست، يك امر خلاف عادت است، هيچ كس نمى‏تواند اين كار را بكند، اين احساسات و بيدارى ملت است كه اين كار راانجام داده. اين آقا كه مى‏گفت كه (همه با من موافق هستند) اين بازار تهران، آن هم بازار اهواز، آن هم اصفهان آن هم شيراز، اين كيفيت زندگى ماست.

اتحاد و تفاهم ملت، بركننده ريشه هاى استعمار ما.

اميدواريم كه همه طبقات، چه طبقات علما و مجتهدين و چه طبقات محصلين علوم دينيه و چه بازارى ها، بازرگان و چه لشكرى‏ها و كشورى‏ها كه همه خون دل مى‏خورند از دست اين خبيث ما اميدواريم كه تمام اينها دست اتحاد به هم بدهند، احزاب سياسى ما مستقلا كار نكنند، همه با هم روابط داشته باشند، همانطورى كه اخيرا در اين قضيه اخير هم اظهار تنفر كردند و هم بعضى احزاب سياسى اظهار تنفر كردند

صحيفه نور جلد 1 صفحه 276

و هم علماو هم اهل بازار و هم دانشگاهى‏ها و همه داخلى‏ها و هم خارجى‏ها براى ما تلگراف كردند واظهار تنفر خودشان را از دستگاه كردند، از امريكا، از اروپا و آنها بعضى شان نوشتند سيصدنفر در اين قضيه از بين رفته‏اند، من اميدوارم كه همه جبهه‏ها،همه جبهه‏ها با هم همدست بشوند واگر ملت به همه ابعادش همدست بشود، اين اسلحه از دست اين ناصالح‏ها خلع مى‏شود و شاخ اين گاو شكسته مى‏شود. تشتت نكنند، اسباب تشتت فراهم نكنند، با بهانه‏هاى جزئى و بچگانه با هم جنگ نكنند، با هم در نيفتند. اين چيزها را آنها درست مى‏كنند و بين مردم درست مى‏كنند تا مردم را به هم مشغول كنند و استفاده كنند. بيدار بشوند مردم كه شده‏اند ان شاء الله و با هم بشوند، مجتمع باشند، تمامشان با هم دست به هم بدهند و ان شاء الله به حول و قوه خدا با دست هم دادن شما به هم و تفاهم همه جبهه‏ها با هم به زودى قطع مى شود اين ريشه، به زودى ان شاء الله قطع مى‏شود ان شاء الله. و من از خداى متعال سلامت همه را خواهانم و من تشكر خودم را به همه طبقات، به همه از اينكه علماى اسلام را تنها نگذاشتند و همه جبهه‏خصوصا علماى اعلام، خصوصا بازارى‏هاى بزرگوار، من تشكر از همه آنها مى‏كنم و از همه آنها استدعا دارم كه هم دعا به اسلام بكنند و هم جبهه‏هاى خودشان را محكم كنند و واحد كنند و كلمه واحده باشد و آن كلمه واحده قطع ايادى ظلمه و ايادى اجانب باشد بلكه اين مملكت يك سر و سامانى پيدا بكند و دست اجانب از آن كوتاه بشود، منافعى كه خود مملكت ما دارد صرف ضعفا و صرف مصالح خود اهل مملكت بشود و همه چيزش درست بشود و اين نمى‏شود الا اينكه خلع بكنند اين سلاح را از آنها و اميد است ان شاء الله خلع بشود اين سلاح‏ها.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  12:08 PM
تشکرات از این پست
taghvimi
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 2 صفحه 52

23/2/1357

بيانات امام خمينى درباره جنايات شاه‏

بسم الله الرحمن الرحيم

جنون مستبدين در هنگام سقوط

من نمى‏دانم از كجا شروع كنم، مصيبت‏ها را بگويم يا بشارت‏ها را، همه جا الان در ايران مصيبت است و همه بشارت. اين مطلبى را كه من سابقاً پيش بينى كردم كه اين ديكتاتورها و اين مستبدين و چماق به دست‏ها در اواخر عمرشان، آن وقت كه سقوط خودشان را پيش بينى مى‏كنند و مى‏بينند يا به مرگ، يابه مرگ مقام و سياسى، ديوانه مى‏شوند، اعصابشان را به كلى از دست مى‏دهند و با حال ديوانگى و جنون با مردم معامله مى‏كنند، الان همان مطلب را ايرانى‏ها بالعيان دارند مشاهده كنند و شما آقايان دستى از دور بر آتش داريد.

قم مركز روحانيت و اسلام، در قبضه لشكر جرار محمدرضا

الان قم مركز روحانيت مركز فقه اسلام در قبضه لشكر جرار مغول است لشكر جرار محمدرضا شاه بدتر از چنگيز است و خانه‏هاى مردم را آن طور كه به ما اطلاع دادند، همانطور - دارند - يكى پس از ديگرى دارند تفتيش مى‏كنند و معلوم نيست كه دنبال چه مى‏گردند. الان جيش در قم با توپ و تانك و مسلسل مقيم است و تمام مدارس و خانه‏هاى آقايان هم به حسب قاعده در تحت مراقبت پليس جيش است و - در منزل آقايان - هجوم كرده‏اند به منزل مراجع و در داخل منزلشان، آدم كشتند و جنايت كردند. الان آقايان در مريضخانه هستند، در بيمارستان، الان به حسب آنطورى كه اطلاع امروز بوده است، آقايان در بيمارستان هستند.

سقوط اين خاندان نزد ملت از پنجاه سال پيش بوده است

اين جنونى است كه عارض شده است بر اين شخص و نمى‏دانم به كجا خواهد منتهى شد. اين حال عصبى است كه چون خود را ساقط مى‏بيند، پيش ملت كه از اول ساقط بود، از آن روزى كه رضا شاه به امر انگلستان حمله كرد بر ايران و كودتا كرد، اولش اشخاص با اطلاع مى‏فهميدند و بعد هم كه شروع كرد به اراذلى و اوباشى و پليسش با مردم آنطورها، با علما آنطورها رفتار كرد، با زن‏ها آنطور رفتار كرد، با مدارس دينى آنطور رفتار كرد، با تبليغات دينى آنطور رفتار كرد، مردم فهميدند كه

صحيفه نور ج 2 صفحه 53

گرفتار چه اعجوبه‏اى و چه حيوانى هستند. اين كه از اول اين خاندان ساقط بود پيش ملت، سقوط از حالا نيست از پنجاه سال پيش از اين، اينها ساقط بودند پيش ملت، منتهى حالا يك جنبشى در ملت ايران پيدا شده است و به حسب آنطورى كه گفته شده است بيش از سى شهر در ايران تظاهر بر ضد اين مرد كردند و (مرگ برشاه) گفته‏اند.اين سى شهر اين همه ايران، اينها به منطق شاه از خارج كشور با تذكره قاچاقى وارد ايران شده‏اند و يك عده معدود آشوبگرند اينها! تمام مراجع اسلام، تمام علماى بلاد از اول تا آخر كه بر ضد اين شخص قيام كرده‏اند و آنطورى كه امروز اطلاع داده‏اند پنجاه وشش نفر از علماى تهران از رفتن به مسجد اعتراضاً به اين كارها، خوددارى كردند و اعلام كردند كه نمى‏روند به مسجد براى خاطر اعتراض براينها، اينها همه با تذكره قاچاقى از بيرون آمده‏اند! و اين عده آشوبگرند! اخلالگرند! علماى تهران علماى قم، علماى خراسان، علماى آذربايجان، علماى يزد علماى كرمان علماى همه جا، اينها يك مشتى آشوبگر هستند!!

محمدرضا، مصلحى كه ما را به دروازه تمدن بزرگ مى‏رساند!!!

آن كه آشوبگر نيست محمدرضاخان است! اين آشوبگر نيست! اين مصلح هست! اين دارد ما را به دروازه تمدن بزرگ وارد مى‏كند! اگر كسى اين كتابى كه براى ايشان نوشته‏اند - خودش كه عقلش نمى‏رسد كه بنويسد، اينها برايش مى‏نويسند، من نمى‏دانم حالا مطالعه هم كرده است كه بفهمد چه جفنگ‏هائى تو اين كتاب هست يا مطالعه هم نكرده اگر كسى اين كتاب را ببيند واقعاً خجالت مى‏كشد كه يك قلمى اينطور اينطور بى بندوبار، اينهمه اختناق اينهمه گرفتارى مردم، اينهمه كشتار اينهمه زدوبند اينهمه فروختن ملت به اجانب، اينهمه خيانت بر ملت مسلم ايران اينها را همه خدمتگزارى بخواند (آزادى است در ايران) يك آزادى‏اى كه هيچ كس نمى‏داند! هر كس اين كتاب را بخواند و از كره مشترى آمده باشد و اين كتاب را بخواند خيال مى‏كند كه اين يك مطلبى است كه همان طرز فكر افلاطون است. معلوم مى‏شود كه ايران يك عالم ديگرى است، يك عالمى ماوراى اين عالم است. اما وقتى كه بيايد در ايران وارد بشود و ببيند طرز حكومت ايران چه جور است و طرز حكومت شاه چه جور است آنوقت مى‏فهمد كه همه‏اش لاف و گزاف، بيخود گفتن، توى كتاب نوشتن هست. بخوانيد اين كتاب را، البته آن كسى كه نوشته آدم مطلعى هم بوده است، حالا نمى‏دانم خودش مطالعه كرده يا نكرده اما آن آدم، آدم مطلعى بوده كه نوشته لكن نشسته و از ماوراى طبيعت، از ماوراى اين عالم چيز نوشته. ايشان هم كه مى‏خواهند ما را، به دروازه تمدن بزرگ برسانند يعنى اين كار انجام شده است، ما در دروازه تمدن هستيم! الان ما وارد شهر ماوراى طبيعت هستيم! در تمدن بزرگ ما الان وارد هستيم! اما چه داريم؟ شما يك چيزى كه ما داشته باشيم، خودمان داشته باشيم، جز دروغ گفتن و گزافه كه از خودمان است، ماوراى ان ما چه داريم؟ جز اين جنايت‏چه داريم؟ جز آدم كشى، جز اختناق، جز دروغگويى، حتى مخبرين روزنامه با آن وضعى كه چهل، پنجاه سال است داشته‏اند، حالا اعتراض كردند كه ما را اينقدر وادار به دروغگويى نكنيد، مخبرين روزنامه‏ها، اينها

صحيفه نور ج 2 صفحه 54

اعتراض كرده‏اند كه اينقدر ما را به دروغگويى وادار نكنيد. اساتيد دانشگاه‏ها از قرارى كه گفته مى‏شود، اعتراض كردند كه ما نمى‏رويم سر اين كلاس‏ها و درس‏ها با اين وضعى كه شما پيش آورديد در دانشگاه‏ها، اينها هم لابد يك دسته از اوباش هستند!!

مخالفين ديكتاتورى در اصطلاح شاه مشتى اراذل بيگانه‏اند

اين علماى تهران كه الان بنا دارند كه از قرارى كه امروز اطلاع رسيده است كه اعتراضاً دست از جماعت بردارند و اين حوزه قم كه الان در حال تعطيل وانعطال است، اينها همه يك مشتى اوباش هستند كه از خارج مرز با تذكره‏هاى دروغى آمده‏اند در ايران! آذربايجانى‏ها همه‏شان كه همچو قيامى كرده‏اند كه بيسابقه تقريباً بوده است، همچو تعطيلى كردند كه بيسابقه بوده است، اينها هم يك مشتى اراذل بودند! يزدى‏ها هم همين طور، همه ايران، تمام ايران يك مشتى اراذل به اصطلاح اينها هستند كه اينها نمى‏فهمند چى چى مى‏گويند! در اصطلاح اينها هر كس كه مخالف با ديكتاتورى است، مخالف با كسانى است كه به اسلام دارند خيانت كنند، كسانى كه به اين ملت خيانت كرده‏اند، هر كه مخالف اينهاست يك مشت اراذلى است كه از خارج آمده!

ادعاى پوچ شاه در پشتيبانى ملت از او

الان هم با اين همه بساطى كه در ايران در آمده است و اينهمه مخالفتى كه از همه شهرها، سى و چند شهر، همه شهرهاى ايران بايد گفت، سى و چند شهر خوب دهاتش هم بوده است، از دهات هم مى‏گويند هست اين مطالب، الان هم با همه اين مسائلى كه اينها روبرو هستند، باز وقتى كه صحبت مى‏كنند ابداً از آن حرفهاى اول دست برنمى‏دارند، (تمام ايران با ما موافقند! تمام اصناف! همين ديشب اين مطلب بوده كه صدوبيست و چند رئيس صنف گفته‏اند. تمام اصناف تهران با شما وفادارند! و به انقلاب شاه و ملت راى دهند! و معترضند به اين آشوبگرها! به اين آشوبگرهااعتراض دارند واز دولت خواسته‏اند كه اينها را مجازات كنند!) اين صدوبيست و چند صنف خارج از ايرانند اينها يا تهرانند و بازار تهرانند؟ اگر تهران است و بازار تهران است، بازار تهران كه حالا مى‏گويند چهار روز است بسته است. حالا امروز را من اطلاع ندارم اما مى‏گويند چهار روز بسته بوده، اعتراض داشته‏اند، هياهو از بازار بلند مى‏شود. مبدا هياهو دانشگاه هست و بازار، دانشگاهى‏ها از خارج آمده‏اند؟ بازار تهران هم از خارج آمده‏اند؟ آن اصناف و صدوبيست و چند صنفى كه همه اظهار وفادارى كرده‏اند اينها زيرزمين، در زير زمين اينها هستند. ما در خارج نمى‏بينيم اينها راحلال زاده اينها را نمى‏تواند ببيند. اينها همه، همه موافقند!! همه سى و چند ميليون جمعيت ايران همه موافقند!! چند هزار، چند نفر معدود، اول كه مى‏گفتند به عدد انگشت هاى مثلاً انسان، كم كم يك قدرى زيادش كردند، حالا رسيده به چند هزار، دوسه هزار جمعيت كه با اينها مخالفند! ديگر چندين ميليون جمعيت همه موافق هستند!! اما اين جمعيت كجاست ما نمى‏دانيم، اين جمعيت در

صحيفه نور ج 2 صفحه 55

يزد است؟ در قم است؟ در تهران است؟ در مشهد است؟ آذربايجان است؟ كردستان است؟ اهواز است؟ اينها كجا هستند كه ماوراى اين جمعيتى كه الان در ايران موجود هست، هستند؟ جمعيتى كه در ايران الان موجود است، همه مى‏دانند، همه خبرگزارى‏هايى كه بايد اطلاع بدهند اطلاع دادند و گفته مى‏شود كه بيست و چند (بعضى‏ها 25 شهربعضى‏ها 33) شهر از شهرهاى ايران همه اعتصاب كرده‏اند، همه تظاهر كرده‏اند بر ضد شاه، در راديو هم هست. يك كلمه هم گفته شده است كه اينها، شاه يا دستگاه شاه از فلان طلبه كه من باشم مى‏بينند ولى من مى‏بينيد ولى من مى‏گويم تمامش زير سر خود اوست، تمام اين سى و چند شهر كه قيام كرده‏اند، با تحرك خود ايشان قيام كرده‏اند. دزد اگر بخواهد بگويد كه دست من را حاكم بريده است، بايد به او گفت نه خودت بريدى حاكم اجراى قانون مى‏كند، تو خودت دست خودت را بريدى، تو دزدى كردى و كسى كه دزدى بكند دستش به هدر مى‏رود.

سقوط حتمى شاه

تو فكر كن كه (اگر قوه تفكر براى تو ديگر باقى مانده باشد، سقوط خودت را به چشمت دارى مى‏بينى و قوه تفكر از دستت رفته) تو فكر كن كه در اين پنجاه سال بر اين ملت، تو و پدرت چه گذراندى، اين ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. اينهمه داغ‏ها كه در دل اولياى اين مقتولين هست از آن زمان تا حالا، از زمانى كه در مسجد گوهرشاد آن جنايت را آن مرد جنايتكار كرد لعنه الله تعالى تا امروز كه با دست تو اين جنايات دارد اجرا مى‏شود، با اين ملت شما چه كرديد.

با اين هرزگى‏ها جلوى انفجار ملت را نمى‏توان گرفت

مى‏خواهيد انفجار نشود؟ ديگر يك كسى بايد باشد كه راس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار كند؟ اين خود به خود منفجر است اين ايران، ايران خود به خود منفجر است. مگر مى‏شود جلوى انفجار را با اين هرزگى‏ها گرفت كه گروه انتقام يك وقت درست مى‏كنند و كميته پيكار درست مى‏كنند و اين حرف‏هاى نامربوط؟ مجلسشان را وقتى كه مى‏روى گوش مى‏كنى حرف‏هاى اين چهار نفر بيچاره‏اى كه آنجا براى خاطر اينكه سال ديگر هم اينها مجلس بروند خودشان هم گفتند اين را كه سال ديگر هم اينها مجلس بروند ببينيد چه حرفها مى‏زنند، حتى وكيل خود آذربايجان مى‏گويد (اينها آذربايجانى نيستند، آذربايجانى كه با شاه مخالف نمى‏شود) پس اينها كجائى‏اند؟ تبريزى‏ها كجائى‏اند آقاى وكيل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطى كه پيدا شده است در مجلس، يك وقت مدرس توى مجلس هست، يك وقت هم اينها كه مى‏بينيد.يك وقت مدرس است كه مى‏ايستد و مقابل همه صحبت مى‏كند و مقابل رضاشاه مى‏ايستد، تا آخر نفس ايستاد بعد هم او را كشتند البته.

يك وقت هم اينها هستند كه براى خاطر اينكه يك روز ديگرى هم وكيل بشوند، حالا يك همچو حرف‏هايى مى‏زنند كه همه، هم خودشان مى‏دانند دروغ مى‏گويند هم ديگران مى‏دانند كه اينها دروغ

صحيفه نور ج 2 صفحه 56

مى گويند. معذالك مى‏گويند، براى جلب نفع خودشان، جلب رضايت رضاشاه محمدرضاشاه سخط خداى تبارك و تعالى را بر خودشان مى‏خرند. اين وضع مجلس ما، آن وضع قوانين ما، آن وضع احكام شرعى ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما.

خدا مى‏داند كه بعضى از اين صاحب منصب‏ها گاهى همين جا قاچاقى پيش من مى‏آيند، چه خون دلى اينها دارند از اين مستشارهاى آمريكايى كه هر چند وقت يك دفعه يك جبهه‏هاى تازه‏اى مى‏آيد اينجا و با ما چه مى‏كند و چه معاملاتى اين نانجيب‏ها با اينها مى‏كنند.

چرا صاحب منصب‏هاى ما اينقدر بى‏عرضه‏اند؟

من نمى‏دانم، واقعاً براى من معماست كه اين صاحب منصب‏هاى ما چرا اينقدر بى‏عرضه‏اند، چرا اينها اينقدر بى عرضه هستند؟ چرا نشستند تو خانه‏شان تا اينطور تحميلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهاى آمريكايى را اجازه مى‏دهند كه با آنها اينطور رفتار كنند؟ چرا اين مردك را بيرونش نمى‏كنند؟ به ما مى‏گويند كه خوب اگر اين برود كى جاى اين بيايد به جايش؟ من گفتم اگر اين برود عبيدالله هم بيايد بهتر از او است براى اينكه هر كس بيايد حالا فكر مى‏كند. يك مقدار اين حالا كهنه كار شده و اواخر عمرش است و عصبى شده و ديوانه شده است و به هر جازند و مى‏كشد و نمى‏دانم به كجا مى‏رسد. اما اگر چنانچه او برود هر كه بيايد، هر كس را شما تصور كنيد بيايد، در اول امر تا يك مدت‏هايى مردم راحت هستند، اگر اين باشد يكساعت راحتى نيست، اگر اين برود هر كس بيايد مردم باز يك مدتى راحت هستند. خيال نكنيد كه حالا اگر اين رفت دنيا به هم مى‏خورد، هيچ چيز به هم نمى‏خورد. اين صاحب منصب‏ها كجا هستند؟ هى ارتشبد كذا و نمى دانم سپهبد كذا و سرلشكر كذا، حرف است اينها، مثل وكلا مى‏مانند، وكيل هستم!!! وكيل كجا و ملت! هر كدام از قول ملت حرف مى‏زنند. مرديكه خودش هست تنهايى، آنوقت گويد ما و همه ملت. آخر اين ملتى كه همه الان بر ضد اين مرديكه قيام كرده‏اند، اين ملتى كه مى‏بينند همه چيزشان را اين آدم از دست داده و برده و از بين برده است، اين ملتى كه مى‏بينند جوان‏هاى آنها را به فساد كشيده دخترهاى آنها را مى‏خواهد به فساد بكشد، اين ملت همه‏شان موافقند با اصل انقلاب؟! انقلاب شاه و ملت؟! باز هم خجالت نمى‏كشند مى‏گويند انقلاب شاه و ملت!! بگويند انقلاب آمريكا راحت كنند خودشان را، بگويند دستور آمريكا، انقلاب آمريكا، چه بايد كرد، همانطور كه خودش در يكى از نوشته‏هايش گفت كه خوب صلاح ديدند كه ما باشيم، آن متفقين صلاح ديدند كه ما باشيم عجالتاً، خدا لعنتشان كند اينها را كه همچو صلاحى براى ما ديدند.

حكومت نظامى و وحشت رژيم‏

الان قم حكومت نظامى است از قرارى كه گفته مى‏شود، تبريز حكومت نظامى است، مشهد

صحيفه نور ج 2 صفحه 57

حكومت نظامى است يا بدتر از نظامى، حكومت نظامى اينطور نيست كه، حكومت نظامى، يك نظامى هست كه يك نظامى مى‏آيد حاكم مى‏شود و بعضى رفت و آمدها و بعضى اجتماعات را جلو مى‏گيرد، اما بريزند تو خانه مردم، حكومت نظامى است؟ بريزند تو خانه مردم تفتيش كنند؟ همه محله‏هاى قم را مى‏گويند همين طور احاطه كرده‏اند و مشغول تفتيش هستند، دنبال اسلحه مى‏گردند. اينها از سايه خودشان مى‏ترسند بيچاره‏ها، خيال نكنيد اين اشتلم‏ها را هيچ (خيال)، هيچ خيال نكنيد اينها چيزى هستند، اينها الان از سايه خودشان مى‏ترسند. همچو خوف اينها را برداشته كه مثل گربه‏اى كه آن آخر ديگر به همه چيز حمله مى‏كند و با دست و پنجه و چه حمله مى‏كند از خوفش، اينها هم به آن مرتبه رسيده‏اند كه حالا با دست و پنجه و لگد و هر چيز هست مسلسل و تانك و توپ و اينها حمله مى‏كنند به مردم، به مردم بى دفاع، خانه‏هاى قم را مى‏گردند، گفتند در آذربايجان هم بنا دارند اين كار را بكنند، بايد همه ايران را اينها تفتيش بكنند، بايد همه ايران را اينها بگردند.

اساس انفجارات و انقلابات، خود شاه است.

تمام اينها با تحريك خود ايشان است، نه تحريك من. من هم يك طلبه‏اى هستم كه مثل ساير آقايان طلاب، مثل ساير آقايان شهرها من هم يك ناله‏اى مى‏كنم از دست اين، آن كه اساس مطلب است، آن كه اساس اين انقلابات است، آن كه اساس اين انفجارهاست خود اين آقاست، خود اين آدم است، اساس خود اين است، آن كه خيانت مى‏كند بايد اگر آمدند گفتند خيانت و داد و قال و آشوب دارند مى‏كنند خيانت مى‏كنند، نگويند محرك دارند. تو محركى، به خيانتت تحرك كردى مردم را، تو به اين مردم خيانت كردى مردم هم در مقابلش ايستادند و حرف مى‏زنند، حرف است. الان بيچاره‏ها چه بكنند، تو همه حيثيت اين مملكت اسلامى را از دست دادى و بردى و الان هم مشغول فعاليتى براى بيشتر از دست دادن و بردن.

مردم ديگر به تنگ آمده‏اند

مردم ديگر به تنگ آمده‏اند، مردم از جان خودشان هم به تنگ آمده‏اند، جوانش را مى‏كشند خودش باز مى‏آيد، قم آدم مى‏كشند باز توى محلاتش بچه و بزرگ و آنها حمله مى‏كنند براى اينكه از جانشان هم سير شده‏اند مردم. ديگر با اين وضع، با اين اساسى كه تو بنيان گذاشتى در اينجا، براى كى يك راحتى هست، يك راحتى يك روزه هست؟ يك راحتى يك ساعته هست تا اينكه يك زندگى داشته باشد؟ آخر، زندگى اينطور را مردم ترجيح مى‏دهند كه نباشد اينطورى، پس تقصير از خود توست و ديگر هم نمى‏توانى اصلاحش كنى. توبه تو پيش ملت پذيرفته نيست. ممكن است يك توبه حقيقى بكنى و مال مردم را دستشان بدهى و همه جنايات را جبران بكنى، خدا ممكن است، خدا بزرگ است بپذيرد اما ملت نمى‏پذيرد. ماها نمى‏توانيم توبه تو را بپذيريم، توبه تو مرگ است، توبه گرگ مرگ است. ديگر آن آخرى افتاده به اين كه دستور داده‏ام كه خيلى مردم را چيز نكنند، همين ديشب مى‏گفت كه

صحيفه نور ج 2 صفحه 58

(دستور دادم - كه - امر كه ديگر مردم را چيز)، اين همان توبه گرگ است كه مرگ است. تو حالا با يك راه ديگرى مى‏خواهى راه باز كنى براى جنايات، و الا تو ممكن نيست كه دست بردارى از جناياتت. كسى كه اعصابش اينطور خرد شده و خراب شده مى‏بيند همه ملت با او مخالف هستند، ارباب‏ها هم، مى‏ترسد كه اگر ملت مخالفتشان طول بكشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند و خدا مى‏داند كه اگر يك روز دستش را اين آمريكاى خبيث از سر اين بردارد، اين را هيچ برايش نمى‏گذارند بماند، همان اطرافيانش هم خواهند خورد او را.

هيچ اسلحه‏اى با ايمان و قيام ملت نمى‏تواند مقابله كند

ولى حالا ملت چه بكند؟ مستشارهاى خارجه ريختند به اينجا و همه چيز دست آنها هست، قدرت دست آنهاست ملت ضعيف است. اين اشخاصى كه از حقوق بشر هى دم مى‏زنند، همين‏ها ملت ما را به اينطور گرفتارى كشاندند. چه بكند يك ملت ضعيفى كه اسلحه ندارد؟ - چيز ندارد - ولى هيچ اسلحه‏اى با ايمان نمى‏تواند مقابله بكند. هيچ اسلحه‏اى با قيام ملت نمى‏تواند مقابله بكند. امروز همه اسلحه‏ها نمى‏توانند مقابله كنند با قيام مردم، هر چه بكشند باز نمى‏توانند. اين مصيبت‏ها كه مى‏بينيد كه همه شهرها الان گرفتار هستند، هر روزى يا گرفتار پليسش هستند يا گرفتار جندى‏ها و لشگرى‏ها هستند با تانك و توپ و مسلسل، يا گرفتار يك دسته‏اى هستند كه مى‏آيند تظاهر مى‏كنند و زنده باد و جاويد باد مى‏گويند و توى خانه بعضى مراجع مرديكه رفته و تفنگش را كشيده و چه كرده كه من همه شما را مى‏كشم اگر نگوييد جاويد كذا، آنها هم نگفتند و به او چه كردند از قرارى كه شنيدم، اينها گرفتار اينها هستند كه بايد جاويد كذا بگوييد. مگر با گفتن جاويد، جاويد مى‏شود؟ گذشت ديگر مطلب، برود سراغ كارش، اگر بتواند جانش را از دست اين ملت نجات بدهد، يواشكى فرار كند. بيخود برنامه حركتش را به خارج از كشور لغو كرد به خيال اينكه خودش در دست بگيرد قدرت را، آدمكشى را خودش در دست بگيرد، نبادا جا را خالى كند ديگرى بيايد جايش، چه بروى چه نروى تو ديگر رفتنى هستى بيچاره و خودت اين كار را كردى، ما اين كار را نكرديم، ملت اين كار را نكرد، تو اين كار، اساس را تو درست كردى. اگر يك حكومت صحيح بود، يك قدرت صحيح بود و يك مجرى قدرت صحيح بود و دلسوز ملت بود، اسلامى بود، ممكن بود اين مسائل پيش بيايد؟ ممكن بود تظاهرى بر خلافش بشود؟ امكان نداشت چنين چيزى، پس اينكه مى‏بينيد كه همه يكدل و يك جهت تظاهر بر ضدتان مى‏كنند، بدان كه زير سرخودت است اين مسائل، تو اين كارها را كردى.

در همه مصيبت‏ها بشارت پيروزى ملت هست‏

اينها مصيبت‏هاى ماست و بشارت‏ها، در همه اينها بشارت، بشارت پيروزى ملت، بشارت قطع ايادى اجانب ان شاءالله، بشارت قطع اين دودمان و رفتن اينها از اين مملكت يا از اين عالم، اينها همه بشارت است و مردم بايد قوى، دلخوش، بى‏هراس باشند.

صحيفه نور ج 2 صفحه 59

اسلام از اول بر ضد شرك، كفر و بى‏عدالتى قيام كرده‏

هر انقلاب اسلامى در آن يك مطلبى هست، در آن يك كشتنى هست، يك ناراحتى هست - همچو نيست كه - خوب اسلام را ما بايد ببينيم اولش چه جور به دست آمد، اين اسلام، اين پيغمبر اكرم (ص) آنوقتى كه اجتماعات را درست كرد و توانست قيام بكند بر ضد شرك و كفر و بى‏عدالتى‏ها، با چه مصيبت‏هايى گرفتار بود، چه جنگ‏هايى كرد و چه كشتارهايى داد و خودش چه زحماتى كشيد و چه جراحاتى برداشت. اسلام از اول وقتى زاييده شده است، آن روزى كه اعلام شد به اينكه حالا ديگر بايد قيام كرد در مقابل اينها، از آن روز برنامه‏اش اين بود كه بزند و بكشد و كشته بشود براى اصلاح حال جامعه، براى اينكه اين دزدها و اين خيانتكارها را قطع اياديشان را بكند، قطع حياتشان را بكند، اينها مضر به جامعه هستند، اين باغدارها و اين كاروان‏دارهاى قريش مضر به جامعه هستند، اينها بايد از بين بروند. از اول اسلام وضعش اين بوده، وقتى دست من و شما رسيده، اسلام درآمده به اين صورت كه جز مطالعه كتاب كار ديگر نمى‏كنيم و كار ديگر هم نمى‏گوييم بكنند.

به داد حوزه نجف برسيد

خدا مى‏داند كه من براى حوزه‏ها متاسفم، من براى حوزه نجف متاسفم، آقا حيثيتش را دارد از دست مى‏دهد حوزه نجف، حيثيت را پيش مسلمين دارد از دست مى‏دهد، من متاسفم براى اين اشخاصى كه نيستند، من براى يك حوزه متاسف هستم، يك حوزه هزار ساله و هزار و چند صدساله دارد حيثيتش را از دست مى‏دهد. شما ملاحظه كنيد در تمام اين صحبت‏هايى كه در ايران هست از اول تا آخر برويد مطالعه كنيد، تمام اعلاميه هايشان را مطالعه كنيد، اعلاميه چه جناح متدين، چه جناح روشنفكر، چه جناح اهل علم، برويد مطالعه كنيد، اسمى از نجف ديگ نيست، نجف منسى است، يك قدرى به داد اين نجف برسيد شما آقايان.

حوزه قم حوزه زنده است، كشته مى‏دهد، مى‏كشد، كشته مى‏دهد، عرض مى‏كنم كه اگر بتواند مى‏كشد، الان هم در تحت فشار هست و معذالك زنده است، معذالك ايستاده است. طلبه قم ايستاده است، قمى ايستاده است، ملت قم ايستاده است، كتك مى‏خورد و ايستاده است. طلبه قم كشته مى‏دهد و ايستاده است و لهذا زنده است، اصلاً در اذهان مردم قم است هر چى هست و من براى نجف متاسفم. من قمى هستم اما براى نجف متاسفم. ما علاقه داريم به همه اينها، ما علاقه داريم به يك همچو حوزه هزار و چند صد ساله، نگذاريد اين حوزه از بين برود، نگذاريد اين حوزه منسى بشود.

به قيامتان سازمان دهيد

بايد حالا كه ايران قيام كرده است و خداوند توفيق بدهد به آنها بايد نظام داشته باشد، بى نظام نبايد باشد. روابط بايد باشد بين حوزه قم، حوزه تهران و همه شهرستان‏ها روابط مى‏خواهد، سازمان بايد بدهيد به اين قيام، متفرقات نباشد، سازمان داشته باشد كه اگر يك روزى قم ايستاد، تمام ملت بايستد، متفرق نباشد، جناح‏ها همه با هم بشوند.

صحيفه نور ج 2 صفحه 60

جناح‏ها بدون روحانيت يك شاهى ارزش ندارند

اين اشتباه هست كه بعض جناح‏ها از قرارى كه امروز به من كاغذ بعضى از آقايان رسيد اينها ديگر از روحانيت صحبت نمى‏كنند، نمى‏فهمند اينها، اينها نمى‏دانند كه بى روحانيت يك شاهى اينها ارزش ندارند. اگر چنانچه دست ناپاكى در كار نباشد و اينها را وادار نكند به اينكه در نوشته‏هايى كه مى‏نويسند روحانيت را ساقط كنند و اگر مقصود اين نباشد كه جناح‏ها با هم مختلف بشوند و متشتت بشوند و از راه بى فهمى باشد، بى ادراكى باشد و هواى نفس باشد، اصلاح كنند خودشان را، تمام جناح‏ها با هم بشوند، سازمان واحد باشد، يك حزب الهى در مقابل حزب رستاخيز، حزب خدا، حزب‏الله، همه با هم باشيد، همه باهم صحبت كنيد همه با هم قيام كنيد، همه با هم قعود كنيد. هر دسته‏اى عليحده و آن براى خودش، آن براى خودش، غلط است امروز. روحانيين با آنها، آنها با روحانيين، دانشگاهى با شما شما با دانشگاهى، بازارى با همه، كارگر با همه.

مصيبت مشترك است، همه با هم قيام كنيد

همه شما يك مصيبت داريد، همه گرفتار يك مصيبت هستيد. مصيبت، مصيبت مشترك است. همه مصيبت زده هستيم. يك امرى نيست كه اختصاص به روحانيت داشته باشد، اختصاص به احزاب داشته باشد يا اختصاص به دانشگاهى داشته باشد. اين مطلبى نيست كه اختصاص داشته باشد، اگر نفت را مى‏برند، نفت همه را دارند مى‏برند، اگر يك مشت آهنپاره بيخود وارد مى‏كنند در مملكت، براى همه هست اين مصيبت، اگر مستشارهاى آمريكا را در اينجا مى‏آورند، اين مصيبت براى همه هست، براى يكى و دو تا نيست، اگر پايگاه براى آمريكا درست مى‏كنند، اين براى همه هست، اگر خيانت به ما مى‏كنند، خيانت به ملت مى‏كنند، خيانت به همه است. همه دست به دست بدهيد، عليحده هر كس براى خودش يك سازى بزند، اين غلط است، اين شكست است. بايد سازمان داده بشود به اين قيام با اين نهضتى كه الان بالفعل موجود است، بايد عقلاى قوم سرهاى قوم سازمان بدهند به اين، يعنى روابط پيدا بشود بين همه جناح‏ها، همه شهرستان‏ها بايد با هم روابط داشته باشند، بايد، مجالس در روز واحد باشد. يكى از اقسام روابط كه من سابق مى‏خواستم در قم ايجاد بكنم و نگذاشتند ايجاد بشود - خداوند اصلاحشان كند انشاءالله من بنابر اين گذاشتم كه در تمام ايران، يك روز تعطيل، يك روز اجتماع باشد، اجتماع اهل علم يعنى فرض كنيد روز شنبه يا شب شنبه تهران يك اجتماع اهل علمى باشد، خراسان اجتماع اهل علمى باشد، فلان ده هم اجتماع اهل علمى باشد، فلان جا هم چه باشد، اين يك سازمان بود، نگذاشتند، نفهميدند.

حالا آقايان بيدار بشويد، ملتفت باشيد، دشمن شما حالا هم قوى است، حالا با چاقو آمده به ميدان، حالا با تانك آمده به ميدان حالا - عرض بكنم كه با مسلسل آمده به ميدان، لكن نترسيد از

صحيفه نور ج 2 صفحه 61

اين مسلسل‏ها، مسلسل‏ها چيزى نيستند، شما حقيد، حق با شماست، خداوند تعالى با شماست، سازمان بدهيد به اين، نهضتى كه الان در ايران پيدا شده است، روابط بايد با هم باشد. آقايان علما با همه جناح‏ها، همه جناح‏ها با آقايان علما، همه ملت با هم سازمان داشته باشد. سران قوم در يك وقت معين اجتماع داشته باشند با هم كه اگر يك روزى يك كلمه‏اى فرض كنيد از يك جايى صادر شد، تمام با هم يك كلمه باشند، يك حركت باشند اهالى ايران. مژده مى‏دهم به همه جناح‏هايى كه در ايران براى اسلام، براى احقاق حق قيام كردند كه (ان الصبح لقريب) نزديك است انشاءالله.

براى رسيدن به پيروزى، هواهاى نفسانى را بكشيد و همه با هم باشيد

شما پيروزيد انشاءالله اما به شرط اينكه عوامل مختلف در كار نباشد، به شرط اينكه هواهاى نفسانى، اين براى خودش بكشد و آن براى خودش بكشد، اين نباشد در كار. همه با هم برادريم، من يك طلبه هستم، تو هم يك آقا هستى، آن هم يك كاسب هست، آن هم يك دانشگاهى هست، آن هم يك دكتر هست، آن هم يك مهندس هست آن هم يك روشنفكر هست، همه ما با هم مصيبت واحده داريم، همه با هم بايد بنشينيم و شيون كنيم.

خداوند انشاءالله به همه جناح‏ها توفيق بدهد، به همه سلامت بدهد. خداوند انشاءالله قطع ايادى اجانب را از مملكت اسلامى بكند و از همه ممالك اسلامى بكند

والسلام عليكم و رحمه‏الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

یک شنبه 10 اردیبهشت 1391  12:08 PM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 2 صفحه 125

تاريخ: 19/7/57

بيانات امام خمينى در مورد سرسپردگى رژيم پهلوى، به ابر قدرت‏ها و وظيفه مسلمين در قبال نهضت

بسم الله الرحمن الرحيم

رئيس اطلاعاتشان آمد پيش من و راجع به اينكه شما ملت ايران را مسلح نكنيد، شما فعاليت نكنيد، ما تعهداتى داريم نسبت به دولت ايران. من گفتم كه خوب شما تعهداتى نسبت به دولت ايران داريد اما من نسبت به آن تعهد ندارم و ما هم تعهداتى خودمان داريم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان ما به كار خودمان ادامه مى‏دهيم شما هر كارى كه مى‏خواهيد بكنيد. گفت آخر شماها هى اعلاميه مى‏دهيد، هر روز يك نوارى فرستيد و چه مى‏كنيد، شما كمش كنيد. گفتم نه، من اعلاميه مى‏دهم، نوار هم پر مى‏كنم و مى‏فرستم منبر هم اگر رفتم صحبت مى‏كنم اينها چيزى است كه من نمى‏توانم كنارشان بگذارم. او هم رفت و بعد تشديد كردند به طورى كه من ديدم كه اينها ديگر تحمل مطلب را ندارند و پيشتر او اين را گفته بود كه فلانى حالا هيچ، اما شماها (رفقاى ما) را چه خواهيم كرد. من ديد كه ممكن است يك وقتى اينها به رفقاى ما يك تعرضى بكنند و ما هم مقصدى (مكانى) پيشمان مطرح نيست، ما مى‏خواهيم كارمان را انجام بدهيم بنا گذاشتم كه بروم به كويت و از آنجا بعد به يكى از ممالك اسلامى بروم. با اينكه ويزا هم داشتيم، در سرحد كويت دولت كويت مانع شدند، حتى اجازه اينكه ما برويم به فرودگاه از آنجا پرواز كنيم، آن قدر هم اجازه ندادند، ما باز برگشتيم به عراق. معلوم شد كه خود آنها هم تفاهمى داشتند، منتظر ما بودند، همان جمعيتى كه ما را آورده بودند باز آنجا ايستاده بودند. ما برگشتيم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندين ساعت بردند بغداد و از بغداد هم ديديم كه حالا بيائيم اينجا شايد بتوانيم يك فلان محلى براى خودمان انتخاب كنيم. موقتاً آمديم به فرانسه و من خودم را ملزم مى‏دانم يعنى ملزم شرعى مى‏دانم عقلى ميدانم كه در يك وقتى كه مردم ايران قيام كرده‏اند و دارند كشته مى‏دهند، جوان هايشان را گرفته‏اند ازآنها يك دسته‏اى را كشته‏اند، يك دسته‏اى را حبس كرده‏اند، عده‏اى از علماى ما الان در حبس هستند، عده زيادشان در تبعيد هستند و مردم همه از بچه كوچك تا پيرمرد ايستاده‏اند الان در مقابل دستگاه شاه و همه با يك صدا مى‏گويند ما شاه را نمى‏خواهيم، همه مسؤول مى‏شويم براى اين ملت.

ملت حق تعيين سرنوشت خود را دارد

و اين ملت و هر ملتى حق دارد خودش تعيين كند سرنوشت خودش را.

صحيفه نور ج 2 صفحه 126

اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست، هر كس، هر ملتى خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكنند، ديگران نبايد بكنند. اين ملت با هم الان همه ايستاده‏اند و مى‏خواهند سرنوشت خودشان را تعيين كنند.

بى تفاوتى در مقابل جنايات بر خلاف شرع و انصاف و انسانيت است‏

اين است كه ما، اين آدمى كه به ما خيانت كرده است، به اسلام ما، به دين ما خيانت كرده است مخازن ما را دارد به اجنبى مى‏دهد، در مقابلش يا اسلحه مى‏گيرد و مردم را مى‏كشد و يا مى‏گيرد و مقدارى، يك مقدارش را خرج همين كارها مى‏كند باقيش را هم خودشان و رفقاى خودشان از بين مى‏برند، يك مردمى كه الان ايستاده‏اند و دارند خون مى‏دهند براى اين كار، مائى كه در خارج هستيم مكلف هستيم كه با اينها همزبان باشيم. الان آنها، همين الان هم كه ما اينجا نشسته‏ايم شما بدانيد كه در آنجا انقلاباتى هست، الان در ايران، همين چند روز پيش از اين در خيلى از جاهاى ايران آدم كشته‏اند. خيلى است، الان هم كه ما اينجا نشسته‏ايم، باز نمى‏دانيم، شايد الان هم در ايران يك صدائى باشد و هست اما حالا كشتار هست يا نه، الان ما نمى‏دانيم، چرا، دور هستيم. هر روز اين مسائل هست. آنها در ميدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستندماها اينحا بى تفاوت باشيم و مشغول به مثلاً كارهاى عادى خودمان باشيم اين برخلاف انصاف، برخلاف انسانيت‏برخلاف شرع، بر خلاف همه اينها هست. من مى‏توانم حالا با شما صحبت كنم و شما را دعوت كنم به اينكه با ملت خودتان كه براى منافع همه كه شماها هم جزو آنها هستيد، قيام كردند و شماها موافقت كنيد، اين جبهه‏هاى خارجى هر چه هستند، اينها همه همدست بشوند. من به‏اندازه‏اى كه مى‏توانم براى شما چند نفر حالا صحبت كنم صحبت مى‏كنم، آن مقدارى هم كه مى‏توانم بنويسم مى‏نويسم و منتشر كنم. شما هم به هر اندازه‏اى كه مى‏توانيد، تظاهر هر وقت وقتش شد، مناسب شد، نوشتن، گفتن، به روزنامه نگارها چيز گفتن، هرچه مى‏توانيد، هر كس به هر اندازه‏اى كه مى‏تواند با اين ملت ضعيف كه الان تحت چكمه اين بى‏انصاف‏ها هست بايد همراهى كرد.

قيامى كه در تاريخ سابقه ندارد

و يك همچنين قيامى كه الان در ايران هست من گمان ندارم در تاريخ سابقه داشته باشد اين را كه يك مسأله واحدى را همه بخواهند. الان همه، اين بچه‏هايى كه تازه خودشان هم الان نمى‏دانند چه دارند مى‏گويند اما مى‏گويند ما شاه را نمى‏خواهيم، يا اينكه همه گفته اينها هم گويند. يك بچه هفت، هشت ساله، پنج شش ساله، آن كه زبان باز كرده الان مى‏گويد كه (مرده باد شاه) براى اينكه ديده همه مى‏گويند او اين هم مى‏گويد. اين زبان همه است، اين منطق همه است و در طول تاريخ شايد ما نداشته باشيم يك وقتى كه همه يك مطلبى را با هم بگويند يعنى آن كه در آن طرف ايران، در اقصى بلاد ايران است با آن كه در مركز است حرفش يكى باشد. الان وضع اينطور شده است و يك ملتى وقتى وضعش اينطور شد، اين پيش مى‏برد. اين ديگر نمى‏شود كه اين ملتى كه ايستاده الان در مقابل‏

صحيفه نور ج 2 صفحه 127

ظلم و در مقابل قلدرى‏ها و آنها با توپ و تانك و او با مشت دارد مقاومت مى‏كند و نمى‏رود كنار، اين ملت شكست نمى‏خورد.

بسيج تبليغاتى براى شكست نهضت

الان تبليغات مختلف شروع شده است، اين شروع بود، زياد شده است تبليغات مختلف براى اينكه بشكنند اين وحدت را و جبهه‏هاى مختلف اشخاص مختلف، اينها با آن صورت‏ها حتى گفتند كه بنا دارند كه در دانشگاه وقتى كه باز شد دانشگاه، يك دسته سازمان امنيتى را به صورت دانشجوها بياورند و شعار كمونيستى بدهند براى اينكه به مردم بفهمانند كه اگر شاه نباشد خواهد اينطور شد. اين شاه از كمونيست‏ها هم بدتر است، اين شاه، هر كسى از اين شاه، از اين آدم كه بهتر است. اين چه گذاشته براى مملكت ما، جز اينكه همه‏اش تبليغات است؟ چقدرها خرج تبليغات در داخل و خارج مى‏شود تا اينكه روزنامه‏ها در خارج براى او دروغ‏ها را بنويسند و در داخل برايش دروغ‏ها را بنويسند. اين مشغول اين كارهاست و مشغول جمع كردن مال و در اطراف دنيا زينت تهيه كردن و زمين خريدن، همين است كار ايشان، ديگر چيست؟ يا آدمكشى و آدمزنى است يا يك استفاده اينطورى از مردم. دارد استفاده مى‏كند و مال اين ملت را دارد تضييع مى‏كند.

استعمارگران بر سر خوان يغما

حرف ما اين است. ما يك كلمه حرف داريم و آن اين است كه اينهائى كه نشسته‏اند سر اين خوان يغما كه اسمش ايران است و هر كس از هر طرف آمده است، هر مملكتى از هر طرف آمده است دارند از اين خوان يغما مى‏خورند و اين ملت ما، كنار اين دارد گرسنگى مى‏خورد، ما مى‏گوئيم اين نباشد. ما مى‏گوئيم يك مملكتى ما داريم نفت دارد، مخازن ديگر دارد، غنى است مملكت ما اين مملكت را براى خودمان بگذاريد، خودمان هم كارهايش را مى‏كنيم، اگر بخواهيم هم كارشناس بياوريم خودمان مى‏آوريم، چرا شما مى‏آوريد با ماهى نمى‏دانم چند صدهزار تومان. كارشناس مى‏آوريد كه اينطور نباشد، خودمان كارشناس درست مى‏كنيم.

فرهنگ استعمارى، مانعى براى رشد استعدادها

دانشگاه حالا از وقتى كه امير كبير ايجاد كرده است تا حالا به قدر 70 سال يا بيشتر، خيلى سال مى‏گذرد از عمرش، لكن نگذاشتند جوان‏هاى ما درست بشوند خوب، خوب كار را انجام بدهند. اصلاً مانع شدند از اينكه رشد بكنند جوان‏هاى ما. دانشگاه‏هائى كه به دست ديگران درست شده است كه نگذارند رشد در آن پيدا بشود. نظامى‏هاى ما را نمى‏گذارند كه تربيت نظامى صحيح بشوند. مستشارهاى آمريكايى اينها را به راه كج مى‏برند يعنى راهى كه براى آنها سازگار است مى‏برند. فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است. ما بايد فرهنگ خودمان را داشته باشيم. اين فرهنگها

صحيفه نور ج 2 صفحه 128

فرهنگ‏هائى است كه نمى‏گذارند بچه‏هاى ما با فرهنگ بزرگ بشوند يك لوزه الان مى‏خواهد عمل كند، همين خود اين شاه راجع به يكى از لوزه‏اش يكى را از اروپا آوردند اين لوزه را عمل كرد. خوب، توئى كه مى‏گويى كه ما ديگر مملكتمان را ترقى داديم، لوزه‏تان را هم داريد جاى ديگر عمل مى‏كند، پس معلوم مى‏شود كه شما هيچى نداريد. يك خط مى‏خواهند بكشند از اينجا به آنجا از خارج مى‏آورند و درست مى‏كنند براى اينكه يك خطى بكشند. آنوقت يك قرارداد با يك كمپانى مى‏بندند، در يكى از اين قراردادها بوده است من يادم نمى‏ماند اين چيزها كه نمى‏دانم چند متر راه درست كرده بود و باقى آن را برداشت و رفت پى كارش اينها اينطور ريختند به جان اين مملكت. گازش را شوروى مى‏برد، نفتش را آمريكا مى‏برد. ما كه مى‏گوئيم كه حكومت اسلامى مى‏خواهيم، مى‏خواهيم جلوى اين هرزه‏ها گرفته بشود، نه به منطق شاه كه مى‏گويد (اينها مى‏گويند كه ما مى‏خواهيم برگرديم به زمان هزار و چهار صدسال پيش ازاين ما مى‏خواهيم به عدالت هزاروچهارصد سال پيش از اين برگرديم، نه اينكه زندگيمان زندگى آنوقت بشود، نه، همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داريم لكن اينهائى كه اينها دارند مظاهر تمدن نيست.

مظاهر تمدن شاه!!

اينهمه آدمكشى مظاهر تمدن است؟ اين حكومت نظامى عرض مى‏كنم كه به جان مردم ريختن، اين مظاهر تمدن است؟ اينهمه نفت‏هاى ما را به ديگران دادن و در مقابلش اسلحه‏اى كه نمى‏توانند اين اسلحه را به كار ببرند. اسلحه‏هايى كه به ايران مى‏آورند ما نداريم كسى كه كارشناس باشد بداند اين را چه جورى بايد به كارانداخت، بايد خود مستشارهاى آنها بالاى سرشان باشد. پاپگاه درست كردند اينجا، پايگاه آمريكائى درست كردند به صورت اينكه ما مى‏خواهيم مملكتمان را چه بكنيم، پايگاه آمريكاست اينجا ما اينكه حرفمان است اين است كه مى‏خواهيم اينطور اين آشفتگى كه الان اين آقا ايجاد كرده است، اين نوكر ايجاد كرده براى ارباب‏هاى خودش، ما مى‏خواهيم اين نباشد.

تاريخچه سرسپردگى رژيم پهلوى

از روز اول كه من يادم است، شماها جوانيد يادتان نيست، از روز اولى كه رضاشاه كودتا كرد، كودتايى بود كه با دست انگليس‏ها بود، خود انگليس‏ها هم وقتى كه اين رفت، در راديو دهلى گفتند كه (من خودم شنيدم) ما رضاشاه را آورديم و ليكن خيانت كرد برديمش. آنوقتى كه بردند او را به جزيره كذا، در راديو دهلى كه مربوط به انگليس‏ها بود گفتند كه ما رضا شاه را آورديمش سركار و بعد از اينكه خيانت كرد او را برديم. خود آقاى محمد رضاخان گفت كه، دريكى از چيزهايش نوشته بود كه (شايد هم در همان خدمت براى وطنم باشد لكن بعدش اين را از بين بردند ديدند بد حرفى زده است) (متفقين وقتى كه آمدند اينجا صلاح ديدند كه من باشم، از خاندان ما باشد) لكن جنابعالى هم دست نشانده هستى. (صلاح ديدند كه من باشم)

صحيفه نور ج 2 صفحه 129

معنايش اين است كه آنها مرا قرار دادند. ما مى‏گوئيم نمى‏خواهيم يك كسى كه با پناه متفقين آمده اينجا و حالا هم براى متفقين دارد كار مى‏كند، زحمت مى‏كشد، همه هستى ما را دارد به باد مى‏دهد. استقلال ما نداريم. آزادى بيان نداريم، آزادى قلم نداريم هيچى نداريم.

غارتى به نام اصلاحات ارضى

زراعت يك مملكت زراعى كه زراعتش بايد صادر بشود چقدرها، اينها براى سى وسه روز (مثل اينكه اينطور نوشته بودند، يا سى‏وچهار روز يك همچو چيزى) دارد، باقى آن را بايد از خارج بياورند. شما الان بينيد كه از خارج هى سيل گندم است و جو است و چه و چه وچه، تخم مرغ است و همه چيز را از خارج دارند مى‏آوردند. اينها به اسم اصلاح ارضى زراعت ايران را به باد دادند يعنى دهقان و رعيت بيچاره را بيچاره كردند كه ديگر نتوانستند اينها بمانند در مزرعه خودشان، از آنجا كوچ كردند و آمدند به تهران و اطراف شهر تهران به وضع بدى زندگى مى‏كنند، به وضع بسيار اسفناكى. الان عده كثيرى، زياد شايد قريب چهل مورد، چهل محل شايد اين مقدارها كه صورتش را به من داده‏اند كه در نجف اين صورت پيش من بود كه در كجاى شهر، فلان عده، در كجاى شهرفلان عده، همين طورى در شهر متفرق با كوخ كوچك با چادر نشينى، اينطورى است، در تهران مركز اينطور است كه با چادرنشينى و كوخ نشينى دارند اينها زندگى مى‏كنند. نوشته بود كه بخواهد يك كوزه آب براى بچه‏هايش بياورد بايد نمى‏دانم چند پله، صد پله، چقدر از آن گودالى كه اينها زندگى در آن مى‏كنند بايد بياورند به بالا و برسند به شير آبى كه اينجا گذاشته‏اند. در زمستان سرما اين زن بايد اين كوزه را بياورد بالا و بعد از اين پله‏ها برگردد يك كوزه آب ببرد براى بچه هايش.

ماموريتى براى غارت بين المال مسلمين

ما مى‏گوئيم اين وضع آشفته بايد از بين برود.از آن طرف خرج‏هاى خودشان آنطور خرج‏ها است كه همين آخرى من خواندم كه براى فلان ويلائى كه براى يكى از خواهرهاى شاه بود، خود ويلا را چقدر خريدند الان من يادم نيست ولى زياد بود و پنج ميليون دلار براى خرج گلكارى و زينت گلكارى بود اين وضع اينها و بيشتر از اينها كه الان ما نمى‏توانيم تصورش را بكنيم، اين وضع عده كثيرى از مردم كه در خود شهر تهران زندگى دارند مى‏كنند با يك چادرى، با يك كوخى، بى همه چيز، نه يك چراغ دارند نه يك عرض بكنم كه آب دارند، اسفالت و اين حرفها هم اصلش معنى ندارد. ما كه مى‏گوئيم حكومت اسلامى، ما مى‏گوئيم اين وضع بايد از بين برود. نمى‏گوييم كه حكومت اسلامى شاه مى‏گويد كه اينها مى‏گويند كه بايد ما برگرديم به آن زمانى كه با الاغ راه برويم، كدام آدم اين حرف را زده است كه شما بايد با الاغ برويد؟ ما مى‏گوئيم كه اين وضع را بايد به هم زد و تا محمد رضا و دودمان پهلوى هست ما مى‏توانيم يك روى آزادى و يك روى استقلال براى مملكتمان ببينيم. اين يك‏

صحيفه نور ج 2 صفحه 130

نوكرى هست كه گذاشتند او را اينجا و مامور براى وطنش هست، خودش هم مى‏گويد (ماموريت براى وطنم) راست مى‏گويد اما ماموريت از جانب كيست؟ مامور است از جانب آمريكا براى وطنش كه اين وطن را، وطن بيچاره را نه بگذارد رشد معنوى بكند و نه مالشان را خودشان بخورند، مالشان بايد نصيب آمريكا بشود ما كه مى‏گوئيم حكومت اسلامى، مى‏گوئيم حكومت عدالت ما گوئيم يك حاكمى بايد باشد كه به بيت المال مسلمين خيانت نكند، دستش را دراز نكند بيت المال مسلمين را بردارد، ما اين مطلب را مى‏گوئيم. اين يك مطلب مطبوعى است كه در هر جامعه بشرى كه گفته بشود، براى هر كس گفته بشود از ما مى‏پذيرند. ملت ما امروز قيام كرده است براى اين مطلب كه اين آدم به ما خيانت كرده، اموال ما را خورده است و برده است و عرض مى‏كنم كه در ممالك ديگر براى خودش و براى خانواده‏اش و براى اتباعش ويلاها خريد و عرض مى‏كنم كه زندگى هاى بزرگ تهيه كرده است و ما گرسنه هستيم گرسنه‏ها جمع شده‏اند و مى‏گويند كه ما نمى‏خواهيم او را، چى مى‏گويد؟ خوب، منطق ما اين است، ما غير از اين حرفى نداريم‏

حكومت اسلامى، بازگشت به عقب نيست

حالا در ضمن روزنامه‏هاى اينجا هر چه مى‏خواهند بنويسند اسلام ارتجاعى است، اسلام هر چه هست، اينها اين كلمه را، شما اين را جواب بدهيد. من اين كلمه را كه مى‏گويم، اين روزنامه‏ها، همه روزنامه دنيا جمع بشوند جواب اين كلمه را بدهند كه آقا ما مخازن نفت داريم مخازن مس داريم، مخازن چيزهاى ديگر داريم، همه چيز داريم لكن دارند مى‏برند، غارت مى‏كنند، ما ملت ضعيف عقب افتاده نمى‏خواهيم غارت بشويم. شما مى‏گوئيد عقب افتاده‏ايم، بسيار خوب، خواهيم آقا، شما كه غارت مى‏كنيد جلو افتاديد، ما كه غارت شديم عقب افتاديم شما به عرض كنم دروازه تمدن!! رسيديد كه داريد مردم را غارت مى‏كنيد، مردم ديگر شايد نرسيده‏اند به آنجا كه به آنها آزادى بدهيد. مرديكه مى‏گويد: (اينها نرسيدند به آن حدى كه لايق آزادى بشوند). نرسيدند به آن حد، من نمى‏فهم يعنى چه چطور نرسيدند به آن حد كه به آنها آزادى بدهند؟ مردم كه داد مى‏كنند كه آقا چرا آن كارهاى غلط را مى‏كنى، اينها نرسيده‏اند به آن ؟، حالا برسند به آن حد بايد حرف نزنند؟ هر چه تو سرشان مى‏زنند ديگر حرفى نزنند تا اينكه رسيده باشند به آن حدى كه بشود به آنها آزادى داد؟!

ملت، طالب حقوق اوليه بشر

مملكت ما امروز قيام كرده است و اين قيام، قيامى است كه همه موظفيم دنبالش برويم يعنى از منى كه طلبه هستم تا شمايى كه محصل هستيد، تا آن كه كاسب است، تا آن كه تاجر است، تا هر كس كه هست، اهل اين مملكت است بايد دنبال اين اهالى مملكتش باشد تا اين كار بشود، بلكه مسأله‏اى است كه، منطقى است كه بشر بايد دنبالش باشد. اينها دارند حقوق اوليه بشريت را دارند مطالبه مى‏كنند. حق اوليه بشر است كه من مى‏خواهم آزاد باشم، من مى‏خواهم حرفم آزاد باشد، من مى‏خواهم‏

صحيفه نور ج 2 صفحه 131

مستقل باشم، من مى‏خواهم خودم باشم. حرف ما اين است، اين حرفى است كه در هر جا شما بگوئيد همه از شما مى‏پذيرند.

كمك به نهضت با تمام قوا

و ما همه موظفيم كه دنبال اين مطلب باشيم، تا آن اندازه‏اى كه مى‏توانيم به برادرهائى كه دارند كشته مى‏دهند كمك بكنيم، هر چه مى‏توانيم وآنهائى كه الان در ميدان جنگ هستند، ما به اينها كمك برسانيم، هر طورى كه مى‏توانيم كار كنيم، با قلم، با بيان، با صحبت، با هر چه كه مى‏شود، با تظاهرات، اين حرف ماست.

از خداى تبارك و تعالى توفيق همه‏تان را مى‏خواهم و اميدوارم كه همه‏تان يك اشخاص صحيح و مبارز باشيد و با فساد مبارزه كنيد و همه موفق باشيد ضمن اينكه رضاى خداى تبارك و تعالى را كه همه‏اش اين است كه اين ملت ملت‏هاى قوى باشند، ملت قدرتمند باشند، ملت‏هاى مرفه باشند، انشاءالله همه موفق باشيد كه اين مطلب را به دست بياوريد.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:32 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 2 صفحه 152

تاريخ: 22/7/57

بيانات امام خمينى در مورد نقش انسان ساز مكتب اسلام

بسم الله الرحمن الرحيم

قصد شاه قبل از رفتن، تبديل ايران به تلى از خاك

الان به من اطلاع دادند كه شاه تصميم گرفته است كه فردا در اين اعتصاباتى كه مسلمان‏ها براى آن كشته‏هايى كه داده‏اند بنا دارند كه اعتصاب كنند، خواهد يك قتل عام بزرگ بكند. من اين را كراراً گفته‏ام كه اين آدم اعصاب خودش را از دست داده است، الان به طور جنون آميز دارد زندگى مى‏كند و چون اواخر عمرش را دارد مى‏گذارند، از اين جهت مى‏خواهد كه انتقام بگيرد از ملت ايران. تا حال هر چه جنايت بوده است كرده، حالا هم كه مردم ايستاده‏اند و مى‏گويند كه بايد بروى احساس اين را كرده است كه بايد برود و به طور جنون آميز مى‏خواهد كه مردم را قتل عام كند و برود. در يكى از حرف‏هايش گفته بود كه (من اگر بنا شد بروم، ايران را به يك تل خاك برمى گردانم و ميروم، يك تل خاكش مى‏كنم ايران را و مى‏روم.) حالا معلوم مى‏شود كه مى‏خواهد عمل كند به اين گفته .امروز مطلع شدم، يعنى گفتند كه تلفن شده است از ايران كه آمادگى دارد پيدا مى‏كند براى اينكه مردم را يك كشتار عظيمى بكند و ما نمى‏دانيم كه بايد با اين دستگاه چه بكنيم ملت مظلوم ايران نمى‏دانند كه با اين آدمى كه الان جنون پيدا كرده است و اعصابش از بين رفته است بايد چه بكنند، بايد چه فكرى ما بكنيم. من ناراحتم از فردا كه مبادا اين مطلب صحيح باشد واين مردم را به مسلسل ببندد و به تانك و توپ ببندد و تلافى كند و آخرى كه مى‏خواهد برود، ديگر كسى را نگذارد و برود.ما گرفتار يك همچنين موجودى هستيم و بايد دعا كنيم، بايد دعا كنيم كه خداوند به خير بگذارند اين كار را، اگر چنانچه عملى بشود، يك خسارات بزرگى بر ايران وارد مى‏شود، گرچه رفتن اين، همه مصيبت‏ها را جبران مى‏كند لكن چرا بايد ما مجال به اين داده باشيم كه اين كارها را بكند، البته مسلسل‏هاى آمريكا و سلاح‏هاى آمريكا پشت سر اين است والا همچو مجالى مردم به او و دولت او نمى‏دادند اما حالا هست، الان باز مستشاران آمريكائى هستند و اين هم آخر عمرش هست و او خواهد رفت. آن چيزى كه خواستم به آقايان بگويم و فردا هم اگر چنانچه مجلسى داشتيم، فردا هم باز تذكر مى‏دهم و قبل از اين تذكر، اين را عرض بكنم كه فردا مجلسى كه ما داريم مال همه دانشجويان و كسانى كه در اينجا، در خارج اقامت دارند از ايرانى‏هاى خودمان، اين مجلس مال همه است و مثل منزل من مى‏ماند كه منزل همه آقايان است و درآن باز است براى اينكه هر كس بيايد، مجلس هم

صحيفه نور ج 2 صفحه 153

اگر چنانچه فردا اشكالى پيدا نكند، آن هم مجلس خود آقايان است و كسى در اين دخالت ندارد، تو همى كه شده است كه كسى دخالت دارد، كسى مثلاً كنترل مى‏كند نه، شما همه با هم هستيد، همه با هم برادر هستيد و كس معينى بناى بر اين كار نيست كه دخالت داشته باشد، همه آقايان منزل خودشان است، آنجا هم اگر مجلسى باشد، همه آقايان با آن على السواء هستند، همه. ما نسبت به همه على السواء هستيم، به همه تان علاقه دارم، دعا براى همه تان مى‏كنم و صنف خاصى دخالت ندارد، تو هم اين نشود كه يك صنف خاصى در اين امور دخالت دارند يا من با يك صنف خاصى رفاقت دارم. نه ما با همه شما رفافت داريم و همه شما را دعا مى‏كنيم .

ابعاد اسلام و برداشت اسلام شناسان

آنكه مى‏خواستم تذكر بدهم و اگر فردا هم مهلت پيدا بكنم و بشود كه صحبت بكنم تفصيلش را بيشتر مى‏دهم اين است كه يك فاجعه‏اى براى اسلام از اول تا حالا بوده و آن فاجعه اينكه اسلام را نشاخته‏اند. كسانى كه بحث از اسلام كردند، چه در سابق و جه در لاحق، اينها اسلام را با همه ابعادش نشناخته‏اند. هر كسى يك بعدى از ابعاد اسلام را در آن نظر كرده است و همه مطالبى كه در اسلام بوده است و در قرآن كريم بوده است، به همان معنائى كه خودش ادراك كرده برگردانده است .در قرن‏هاى سابق يك دسته متكلمين بودند كه اينها روى فهم تكلم خودشان، روى فهم ادراك خودشان اسلام را آنطور توجيه مى‏كردند كه خودشان فهميده بودند يك دسته فلاسفه بودند كه روى فلسفه‏اى كه آنها مى‏دانستند اسلام را به صورت يك فلسفه ادارك مى‏كردند، خيال مى‏كردند كه مكتب فلسفى است. يك دسته عرفا و اين طايفه بودند كه اسلام را به فهم عرفانى توجيه مى‏كردند و اسلام را....و يك مكتب عرفانى مى‏دانستند تا اين زمان آخر. از آنوقت تا اين زمان‏هاى آخر اسلام چندين بعدش شناخته نشده بوده‏است و بعضى از ابعادش را البته شناخت تمام نه، اما خوب مقدارش. هر طايفه‏اى روى ادراك خودش، روى علم خودش، اسلام را مطالعه مى‏كرده‏است و همه آيات قرآن را و همه اخبار پيامبر و ائمه عليه السلام را روى آن ادراك خودش، برداشتى كه خودش كرده بوده است از اسلام، روى آن برداشت حساب مى‏كرده، همه اوراق را بر مى‏گردانده به آن ورقى كه خودش فهميده است و لهذا از اين بعدى كه اسلام دارد كه بعد دنيايى است و حكومتش است، آنجا وقتى كه ببينيد هيچ خبرى نيست همه آن مسائل فلسفى و عرفانى است اما وظيفه مردم در حالا كه دارند زندگى مى‏كنند چه است و كيفيت حكومت اسلام چه حكومتى است و مردم چه جور بايد برخورد داشته باشند با طبيعت، هيچ در كلمات آنها ديده نمى‏شود، آنها همه‏اش راجع به مسائل ما بعدالطبيعه و مسائل عرفانى و فلسفى و اينطور چيزها بحث كرده‏اند تا آمده است و رسيده است نوبت به اين قشر متاخر. اينها عكس آنها عمل كردند يعنى آن ابعادى كه اسلام در معنويات داشته است، در فلسفيات داشته است، در عرفانيات داشته است آنها را بكلى كنار گذاشته‏اند و همين ورق ظاهر را ديده‏اند يعنى اسلام را يك مكتب مادى تصور كرده‏اند، آنطورى كه آنها يك مكتب معنوى كه از ماده اصلش كانه جداست

صحيفه نور ج 2 صفحه 154

تصور كرده بودند و حتى‏آياتى كه راجع به قتال واقع شده بود، به قتال با مشركين واقع شده بود، آنها را هم توجيه كرده بودند به قتال با نفس و امثال ذالك، در مقابل آنها الان از چند سال پيش در اين وقتى كه مثلاً علوم غرب به ما رسيده است و عرض مى‏كنم كه آن تبليغات اينها رسيده است، اينها در عين حالى كه مسلمانند، در عين حالى كه همانطور كه آنها بوده‏اند، در عين حالى كه خوبند لكن شناختشان از اسلام همان شناخت ماديت اسلام است. آنها دعوت به باطن مى‏كردند و از ظاهر و از طبيعت غافل بودند اينها دعوت به ماديت مى‏كنند و از معنويت غافلند و اين هر دو اشتباه است اسلام نه محصور در آن معنوياتى است كه آنها مى‏گويند دارد معنويات اما محصور نيست و نه در محصور اين مادياتى است كه اينها مى‏گويند، يعنى ماديات را دارد لكن محصور به آن نيست.

اسلام‏مكتب انسان ساز

اسلام يك مكتبى است كه براى انسان سازى آمده است و ما بايد ببينيم كه اين انسان كه به قول بعضى ماهيت ناشناخته است، اين انسان چه ابعادى دارد و چه احتياجاتى دارد و اسلام كه براى انسان سازى آمده است، آيا جهت حيوانى اين را فقط خواهد بسازد يا جهت معنوى او را مى‏خواهد بسازد؟ يا انسان مى‏خواهد بسازد؟ انسان مثل ساير موجودات نيست، ساير موجودات مثل مثلاً حيوانات كه حالا در درجه بعد از نباتات و معادن اينها واقع شده است، حيوان همان حال طبيعى دارد و از ماوراءالطبيعه يك چيز كمى، يك احساسى، يك ادراكى، اما ادراك ناقص دارد و ديگر هم مراتب ندارد ماوراءالطبيعه‏اش. انسان از اين نقطه اول طبيعت تا آن آخرى كه يك موجود الهى مى‏شود، مراتب انسان است، يعنى يك انسان مى‏تواند سير بكند از عالم طبيعت تا ماوراءطبيعت و از ماوراءطبيعت تا مرتبه الوهيت سير بكند، تا برسد به اينكه آنجا را ادراك بكند.

اسلام، رشد دهند تمام ابعاد انسان

انسان يك موجود جامع هست، نه يك موجود يك بعدى يا دو بعدى‏موجودات ديگر بعضى‏شان يك بعدى‏اند، بعضى دو بعدى، بعضى چند بعدى‏اند لكن همه ابعاد وجود در ساير موجودات نيست، فقط انسان هست در بين همه موجودات كه يك موجود چندين بعدى است كه براى هر بعدش احتياجات دارد، براى رشد هر بعد او، احتياج دارد، احتياجات دارد و مكتب‏هائى كه در عالم هست، در عالم طبيعت هست، هر مكتبى را كه شما برويد ملاحظه بكنيد به استثناى مكتب اسلام و مكتب توحيدى و مكتب انبيا(كه درست دست ما نيست و از بين رفته است اما حالا اسلام محفوظ است) هر مكتبى را به استثناى مكتب اسلام كه ملاحظه كنيد يك مكتب مادى است كه انسان را حيوان تصور كرده است، يك موجودى كه همان خوردن و خوابيدن است منتهى بهتر خوردن و بهتر خوابيدن، حيوانات هم مشتركند با ما در خوراك خوردن و خوابيدن لكن اين مكتب‏ها مى‏خواهند انسان را يك حيوانى كه اينطور ادراك كرده‏اند از انسان كه اين هم مثل ساير حيوانات هست كه تمام چيزهايى و

صحيفه نور ج 2 صفحه 155

رشدهايى كه دارد در همان ادراكات مادى دور مى‏زند، در امور مادى دور مى‏زند، اسم آن را گفته‏اند امور عينى، خيال مى‏كنند كه امر عينى عبارت از همين عالم طبيعت است و حال اينكه عوالم ديگرى هست كه اينها ادراكش نكرده‏اند و آنها عوالم عينى بيشتر، يعنى از عينيت بيشتر حظ دارند تا عالم طبيعت، عالم طبيعت در آخر موجودات عالم وجود واقع شده است، در آن آخرش واقع شده است يعنى منتهى اليه عالم، عالم وجود، عالم طبيعت است، پست‏ترين عالم‏ها عالم طبيعت است، و اينطور نيست كه انسان فقط خودش باشد و همين طبيعت و مرتبه‏اى نداشته باشد، انسان مراتب دارد. آن كسى كه رفته سراغ آن مرتبه بالاى انسان و از اين مراتب غافل شده است، اشتباه كرده است، آن كسى كه چسبيده است به اين عالم ماده و مرتبه طبيعت را ديده و غافل از ماوراى الطبيعت است اين هم‏اشتباه كرده‏است.

اسلام براى اين انسانى كه همه چيز است يعنى از طبيعت تا ماوراءالطبيعت تا عالم الوهيت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام خواهد انسان را يك انسانى بسازد جامع يعنى رشد به آنطور كه هست بدهد، از حظ طبيعت دارد، رشد طبيعى به او بدهد، حظ برزخيت دارد، رشد برزخيت به او بدهد، حظ روحانيت دارد، رشد روحانيت به او بدهد، حظ عقلانيت دارد، رشد عقلانيت به او بدهد، حظ الوهيت دارد، رشد الوهيت به او بدهد. همه خطوطى كه انسان دارد و به طور نقص است، الان نرسيده است، اديان آمده‏اند كه اين ميوه نارس را رسيده‏اش كنند، اين ميوه ناقص را كاملش كنند. نبايد آقايانى كه در اين غرب واقع شده‏اند و غرب هم غرق در طبيعت دنياست و هيچ ملتفت به ماوراء الطبيعت نيست آقايان از اين مكتب‏ها گول بخورند و خيال كنند كه انسان غير از اينكه مى‏خورد و مى‏خوابد و اينها چيز ديگرى نيست، همين است‏چيز ديگرى در كار نيست، اين اشتباهى است كه اسلام را بد شناخته‏اند آنهائى كه همه‏اش توجه‏شان به اين است و همه آيات و اخبارى كه در اسلام براى رشد انسان آمده برگرداندند به اين و هم آنها در اشتباه بودند كه همه آيات و اخبار را برگرداندند به آن، بايد هر چيزى سرجاى خودش عمل بشود يعنى انسان رشد طبيعى داشته باشد به هر مقدار كه ممكن است، حظ طبيعى داشته باشد به هر مقدار كه سالم است، البته روى موازين عفت و سلامت و اين مرتبه را رشد كه پيدا كرد، مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و همه ابعادش وسيع بشود تا يك انسان بشود.

اسلام مثل مكاتب ديگر (مادى) نيست

انسان شدن كار مشكلى است لكن لازم است براى انسان. مقصود من از اين حرف اين است كه شما خيال نكنيد كه اسلام آمده حيوان تربيت كند، آمده است كه آب و خوراك براى حيوان درست كند، اين يكيش است، اين را هم درست مى‏كند لكن اين يك بعد است آن هم بعد آخرش هست، بعدهاى ديگرى دارد كه آنها هم همه‏اش از اسلام است وبراى تربيت انسان است و انسان را مى‏خواهد يك موجود رشيدى كه همه اين ابعاد را داشته باشد تربيت كند و براى همه اينها هم دستور دارد اسلام، نسبت به يك جهت و جهت ديگرى نيست، براى حكومت اسلامى دستور دارد براى تشكيلاتش‏

صحيفه نور ج 2 صفحه 156

دستور دارد، براى مقابله با دشمنان دستور دارد، براى تحرك جامعه دستور دارد، براى رسيدن به ماوراى الطبيعت دستور دارد، همه اينها را دارد، يك بعدى نيست كه انسان خيال كند من اسلام را شناختم و شناختم اين است كه مثلاً تاريخش چه جور بوده و فرض كنيد كه زندگى بشريش چه جور بوده و كذا چه بوده و دستورات طبيعى‏اش چه بوده و اينها، مسأله اين نيست، مسائل اسلام بالاتر از اين معانى است و

ابعاد زياد دارد و بايد كسى كه مى‏خواهد بشناسد اسلام را، درست نگاه كند به قرآن كه مبدا اصلى است و همه ابعادى كه در قرآن هست همه را ملاحظه كند، خيال نكند كه من فقط آن آياتى را قبول دارم كه مربوط به طبيعت است و مربوط به حكومت، آن آياتى كه مربوط به قيامت است قبول ندارم. براى اينكه نمى‏داند اين آدم قيامت يعنى چه و آن روزى كه مى‏آيد چه روزى هست او خيال مى‏كند خيالى است، نخير عينى است و عينيتش از عينيت اين طبيعت زيادتر است منتهى حالا ما به آن نرسيديم.

در هر صورت مى‏خواستم اين سفارش را به همه محصلينى كه در اروپا خداوند همه را توفيق بدهد بكنم كه اسلام را محصورش نكنيد در يك محفظه‏اى كه خيال كنيد مكتب مثل مكتب كمونيست است، مكتب مثل مكتب ماركسيست است، مكتب مثل مكاتب ديگر است اينجورها نيست در كار اينها، كسانى كه نمى‏دانند اسلام چيست خيال مى‏كنند يك همچو مطلبى است.

با انعكاس جنايات رژيم، به ايران در حال اعتصاب كمك كنيم

مطلب ديگر اين است كه خوب ما الان موظف هستيم به وظايفمان، الان ما همه كه اينجا آرام نشستيم ايران نا آرام است، الان ما فرداى ايران را از آن نگران هستيم نمى‏دانم فردا در ايران چه خواهد شد بايد فكرى ما بكنيم حالا من هم در فكرش هستم كه بايد چه بكنم اما همين طورى كه ملاحظه مى‏كنيد تا حالا الان قريب يك سال است كه آرامش از ايران رفته است، هر گوشه‏اى از آن را كه مى‏بينيد يك انقلابى است، هر طرف شهرى از شهرهايش را كه مى‏بينيد يك عرض مى‏كنم كه اعتصابى هست، حالا كه در اين چند روز آخر و تقريباً چندين روز آخر است كه اعتصاب تمام ايران را فرو گرفته است، همه كارخانه‏ها، همه روزنامه‏ها، همه عرض بكنم كه عمال دولتى و غير دولتى در اعتصاب الان هستند تقريباً، در اعتصاب هستند، مردم هم همه در مصيبت و اعتصاب هستند و ما كه در اينجا هستيم و آرام هستيم نبايد فراموش كنيم آنها را، ما بايد به آن اندازه‏اى كه مى‏توانيم به آنها كمك بكنيم، با قلم مى‏توانيد، با قلم كمك كنيد، مى‏توانيد در مطبوعات اينجا يك چيزى را از حالات ايرانى‏ها و از ظلمى كه دارد برايشان مى‏شود و ازجناياتى كه اين رژيم بر آنها كرده است، بتوانيد در مطبوعات اينجا يك چيزى را منعكس كنيد بايد منعكس كنيد، هر كارى از شما مى‏آيد بكنيد و هر كه از آن كارى نمى‏آيد لااقل دعا كند به اينهايى كه فردا گرفتار اين رژيم منحط هستند.

انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند واگر فردا توانستم من و مجال داده شد، انشاءالله فردا هم چند كلمه‏اى با شما صحبت مى‏كنم و من از اينكه هم دير مى‏آيم و هم كم مى‏توانم اينجا

صحيفه نور ج 2 صفحه 157

بنشينم از آقايان معذرت مى‏خواهم براى اينكه سن من را مى‏دانيد حدود قريب هشتاد سال است و شما الحمدلله جوان هستيد و قدرت داريد كه مقاومت كنيد، بنشينيد، من همچو قدرتى ندارم، از اين جهت من معذرت مى‏خواهم كه نمى‏توانم زياد پيش شما بنشينم.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:32 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 2 صفحه 145

تاريخ: 21/7/57

بيانات امام خمينى در مورد حقوق بشر و فضاى باز سياسى!

بسم الله الرحمن الرحيم

تعهداتم نسبت به اسلام و مسلمين اجازه سكوت در برابر غارت و كشتار شاه را نمى‏دهد

گفتم نه و به وسيله سازمان امنيت نجف اين كاغذ را ابلاغ كردند. من كاغذ را گرفتم گذاشتم كنار، جواب ندادم به آنها لكن كار خودم را ادامه دادم، تا از يكسال به اين طرف كه كارها و فعاليت‏ها زياد شد و برعلاوه بر اعلاميه‏ها و فعاليت‏هاى ديگر مصاحباتى هم با بعضى روزنامه‏هاى خارجه مثل لوموند و اينها شد، آنها تعقيبشان زياد شد كه رئيس امن عام آمد پيش من، خودش آمد (آن باز تقاضايش همين معنا بود كه يك وقت حرفش مى‏شد) كه شما هر فعاليتى مى‏خواهيد بكنيد لكن مصاحبه نكنيد. ماهم اصل مصاحبه خيلى عادت نكرده بوديم به آن، به اين جوابى نداديم لكن يك مصاحبه ديگرى شد، از فرانسه هم آمدند و مصاحبه كردند از فرانسه هم آمدند و با اينها هم مصاحبه شد ولو اينكه اينها آنها را گرفتند، بعد كه از منزل بيرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از اين تشديد كردند راجع به اين معنى كه شما در اينجا (به تعبير آنها منزل خودتان است هر جورى مى‏خواهيد باشيد لكن فعاليت سياسى نكنيد، روحانى خوب است كه همان (حرفشان اين بود كه) درس بگويد و مسأله بگويد. من گفتم كه اسلام از سياست جدا نيست، اسلام مثل چيزهاى ديگر نيست، مثل مذاهب ديگر نيست كه ذكر و دعا باشد، اسلام سياستش با ساير احكامش با هم هستند و من دخالت سياسى مى‏كنم، - حالا ندارم - و من هم اعلاميه مى‏دهم و هم در ضبط حرف هايم را ضبط مى‏كنم و هم اگر مقتضى شد در منبر صحبت‏هايم را مى‏كنم و اين يك تكليفى است شرعى براى من. گفتند كه آخر ما يك تعهداتى با دولت ايران داريم، با آن تعهدات نمى‏شود اينكارها. گفتم خوب من هم (قريب به اين معنى) يك تعهداتى با اسلام دارم و با ملت ايران، من هم نمى‏توانم كه از تعهداتم دست بردارم. منتهى شد به اينكه آنها گفتند كه نه، نبايد بشود و ما مى‏گفتيم بايد بشود و آنها ما را محصور كردند در منزل، البته نه اينكه بگويند شما نيا بيرون، نه همچنان نبوده است ايرانى‏هائى كه از بيرون مى‏آمدند، اينها را مانع شدند، يكروز هم طلبه‏ها را مانع شدند، الا يكى دو سه نفر. من بيرون نيامدم از آنجا، بيرون كه نيامدم خوب در ايران يك چيزهائى كه رخ داد من ديدم كه خوب ما بخواهيم اينجا توى منزل بمانيم و كارى نكنيم و بگوئيم ما درس مى‏خوانيم وبه اين كارها كار نداريم مثلاًاين مخالف با وضع ماست

صحيفه نور ج 2 صفحه 146

ما الان در ايران كشته داديم، ما بچه هايمان را، بزرگ هايمان را كشتند در ايران، الان هم هر روز اين بساط هست. الان هم در در روزنامه‏هاى آنجا منعكس است كه در دانشگاه ديروز يا پريروز (گفته بود) هفتاد و چند نفر، هفتادوپنج نفر زخمى شدند (واين يك چيزى است كه معلوم است، دولت ايران گفته) و چندين نفر هم كشته. اينها به جان اين ملت افتادند، از اين طرف همه چيز ملت را مى‏برند، حالا جان اين ملت را دارند مى‏گيرند. ما چطور با اين وضعى كه اينها دارند بتوانيم، وجدان ما اجازه به ما بدهد، ديانت ما به اجازه بدهد كه ما بنشينيم نگاه كنيم و فرزندان اسلام را اينها درو كنند و بكشند؟ ما صدايمان را به آنقدرى كه بتوانيم، آنقدرى كه بگذارند دولت‏ها، صدايمان را به دنيا مى‏رسانيم كه ببينند كه اين وضع اين ايران چه وضعى است الان.

دوام سلطنت شاه در زير سايه سرنيزه‏هاى آمريكا

من گمان نمى‏كنم كه هيچ مملكتى شبيه به مملكت ايران باشد، يك مملكتى باشد كه همه‏اش حكومت نظامى باشد. خوب همه شهرها را تقريباً دوازده شهر بزرگ ايران كه اساس شهرهاى ايران است، حكومت نظامى قراردادى، باقى آن هم حكومت نظامى است يعنى الان نظامى ايران را دارد اداره مى‏كند. حالا هم از قرارى كه گفتند بناست يك نظامى نخست وزير بشود. فريدون جم را مى‏گويند مى‏خواهد نخست وزير بشود، اين هم يك نظامى است. اينها نمى‏توانند ادامه حيات بدهند، شاه نمى‏تواند ادامه حياتش را بدهد الا زير پرچم نظام و زير سرنيزه نظامى‏ها كه دنبالش سرنيزه آمريكايى است. اگر سرنيزه آمريكائى نباشد معلوم نيست نظام ايران الان آنطور انقياد را داشته باشد.

حقوق بشر و شوراى امنيت، حربه‏اى در دست غارتگران ملل ضعيف اينها بيدار شدند، اينها آدمند، آنهم ايرانى، آنهم دارد مى‏بيند كه در ايران چى مى‏گذرد. روزى نيست كه در يك شهرى يك صدائى در نيايد به مجرد صدا درآيد مى‏زنند، كشند. با اين وضعى كه ايران دارد، با اين اغتشاشى كه الان در ايران هست و اين دول بزرگ هم كه بشر دوست!!حقوق بشر! همه‏اش شعر است همه اين حرف‏هائى كه اين دولت‏هاى بزرگ مى‏زنند و جامعه‏هائى درست كرده‏اند براى حقوق بشر، براى امنيت، براى چه، نه امنيت شان به امنيت آدم مى‏برد و نه اين حقوق بشرشان به حقوق آدم مى‏برد، همه‏اش براى اين است كه اين ملل ضعيف را ببلعند. اين همه مسائلى كه ملاحظه مى‏كنيد در هر يك از اين ابرقدرت‏هائى كه يك صدائى‏است، يك نظامى هست، نظام اين است كه اين بلاد شرق را، بلاد ضعيف را اينها ببلعند.

نفت در قبال استقرار پايگاه‏هاى تسليحاتى آمريكا

در شرق چون مخازن زياد است، مخازن نفت زياد در شرق هست مثل كويت، مثل حجاز، مثل ايران، در اينجااينطور مخازن هست، آن خارجى تمام چشمشان دوخته شده است به اين مخازن ما و دارند

صحيفه نور ج 2 صفحه 147

مجانى مى‏برند همين طورى. شما خيال مى‏كنيد كه آمريكا پول به ايران مى دهد؟ آمريكا - اسلحه - براى خودش در ايران پايگاه درست مى‏كند، اين اسلحه‏هائى كه مى‏گويند كه فروختند به ايران، به جاى نفت دادند، اين اسلحه‏ها همان‏هائى است كه اينها مى‏خواهند در ايران باشد و پايگاه باشد كه مبادا يك وقتى شوروى حمله بكند، نه اين است كه اينها به ما چيزى داده‏اند، اينها بازى است سر ما در مى‏آورند.

سكوت و تاييد خلق پرستان از شاه در برابر كشتار ملت استقلال طلب ايران

اين ابرقدرت‏هائى كه يكى به اسم مملكت كمونيستى، يكى كمونيست چين، يكى نمى‏دانم سوسياليست زهر مار، همه اينها بساطشان براى خوردن ماست. اين چينى كه گفته مى‏شود كه كمونيست است و با توده‏ها كذاست و با خلق كذاست، ديديد همه كه در اين كشتار بزرگ تهران كه تابيست هزار هم گفته‏اند (ولى خوب حالا اين مبالغه است اما چهارهزار تا، حدود چهارهزار، اين زياد گفته شده است، حتى گفته شده است كه در قبرستان تهران يك همچو حدودى دفن شده) اين رهبر چين كمونيست، اين رهبرى كه بعضى جوان ما در اشتباه هستند و خيال مى‏كنند اينها مفيد هستند براى جامعه، اين در عين حالى كه اين كشتار داشت واقع مى‏شد آمد به ايران و دست داد به اين شاه غاصب پشتيبانى كرد، يك كلمه هم نگفت، به اينكه آخر اينها را چرا مى‏كشى؟ آخر چه كرده‏اند اينها؟ اينها دارند مى‏گويند ما آزادى مى‏خواهيم، چه مى خواهيم، اينها مى‏گويند ما مى‏خواهيم آزاد باشيم، آزادى، استقلال، دادشان اينطور در آمده بوده يك كلمه اين آدم نگفت كه خوب اينها بشر هستند، اينها انسان هستند، چرا اينطور؟ بچه كوچك اين قدرى را بچه دبستان را، حالا ديگر دستشان از آن بزرگ‏ها مثل اينكه چيز شد، حالا كوچك‏ها، بچه‏هاى دبستانى را حالا ديگر دستشان از آن بزرگ‏ها حالا كوچك‏ها، بچه‏هاى دبستانى را دارند مى‏كشند، اينهم هر روز دارد اخبارش مى‏آيد مثل اينكه چيز شد، اينجا، بچه كوچولوى دبستانى، دختر دبستانى، پسر، دوازده سال، دختر و پسر يا دختر، همين دو سه روز - يك جائى - كشتند، يك كلمه اين آدم نگفت به اين شخص كه شقى اين چه كارى است مى‏كنى؟ آمد و دست داد به او، با آغوش باز ملاقات كردند و به اين صورت و خنديدند به اين توده هاى بيچاره و ما جوان هايمان اشتباه مى‏كنند، خطا مى‏كنند، خيال مى‏كنند كه اينها براى آنها مفيد هستند. آنهم كاخ نشينان كرملين. پانزده خرداد كه پانزده هزار (آنطورى كه مشهور شد) اين اين مردم كشتند، در روزنامه‏هاى شوروى تاييد كردند از آنها، الان هم تاييد كردند اين را با اين كشتار كه الان شما ملاحظه مى‏كنيد در ايران هر روز يك گوشه‏اى هست، الان هم هست اينها همه شان براى اين است كه اين گاز ايران را مى‏خواهد، آن نفت ايران را مى‏خواهد، آن دارد گاز ايران را مى‏برد، آن دارد نفت ايران را مى‏برد. همه دنبال اين هستند كه اين ملت ضعيف عقب بمانند، چشم هايشان باز نشود. مبلغ هايشان، تبليغاتشان هميشه تبليغ به ضد دين و به ضد روحانيت است تا مردم را از اينها جدا كنند، مردم را از ديانت جدا كنند، مردم را از روحانيت جدا كنند خودشان را به جان هم بريزند و آنها استفاده‏اش را ببرند. ما كشته بدهيم محمدرضاخان استفاده كند، آن بالاترها هم زيادتر استفاده كنند.

صحيفه نور ج 2 صفحه 148

اعطاء آزادى و تشكيل جامعه مترقى با زور و سرنيزه!!

اين ملت برايش چه مانده، اين ملت برايش همين كه تو سرش بزنند و نظامى باشد، اصلش تمام حكومت هر جا هست حكومت نظامى باشد، هر كس سرش را از تنش در مى‏آورد بزنند بكشند. اين وضع يك وضع خاصى است كه ايران اين وضع را دارد، مطالعه كنيد ببينيد اصلاًدر دنيا شبيه دارد، يك همچو شبيهى ما در دنيا داريم كه مملكت حكومت نظامى باشد و نتوانند حكومت نظامى را بردارند؟ نمى‏توانند هم بردارند براى اينكه مردم ايستاده‏اند، مقابلشان ايستاده‏اند. حالا هم كه حكومت نظامى‏است مردم ايستادند اما ايستاده‏اند چه چيز مى‏گويند؟ ايستاده‏اند آن حرفى كه آقاى كارتر ديروز گفته است مى‏گويند؟! آقاى كارتر مى‏فرمايند كه شاه آزادى خوب مى‏خواهد بدهد، آزادى مطلق مى‏خواهد بدهد و شاه مى‏خواهد كه يك مملكت مترقى، يك اجتماع مترقى درست كند و اين مردم با آن مخالفند!! مخالفت مردم براى اين است كه مردم آزادى نمى‏خواهند و ايشان با زور، با سرنيزه مى‏خواهد آزادى بدهد!! اين سرنيزه‏ها براى اين است كه تو سر مردم مى‏زند مى‏گويد آزادى بخواه! مردم جامعه مترقى نمى‏خواهند، سرنيزه آمده مى‏گويد بخواه! اين آقاى كارتر نمى‏دانم فهمش اينقدر است يا حقه بازيش اينقدر است؟ مى‏خواهد اغفال كند؟ آخر كى را مى‏خواهد اغفال كند؟ - مردم - شايد آنهائى كه نمى‏دانند در ايران چه مى‏گذرد آنهائى كه نمى‏دانند چه خبر است در ايران. شمائى كه مى‏دانيد در ايران چه خبر است، شمائى كه ميدانيد در ايران الان چه خبر است، مردم چه مى‏خواهند، اينها چه مى‏گويند.

طرح آمريكايى اصلاحات ارضى جهت تشكيل بازار فروش كالاهاى آمريكائى

مردم مى‏گويند آقا ما ميخواهيم نفت مان مال خودمان باشد، ما مى‏خواهيم مملكتمان آن زراعتى كه داشت دوباره برگردد به آن. آقا زراعت را همچنان به هم زدند، اين اصلاحات ارضى را كه آقا گفتند و آنقدر طمطراق كردند، اصلاحات ارضى به امر دولت آمريكا بود براى اينكه بازار درست كنند كه چيزهاى آنها فروش برود يعنى زراعت ما به هم بخورد ما محتاج بشويم. الان هم كه مى‏بينيد كه هر چى مى‏خواهيم از خارج بايد بيايد، زراعت ما اينجور شد، زراعت ما را آنجور كردند. خوب مردم ريختند، آن زارعين بيچاره‏اى كه ديگر در آنجا نتوانستند زندگى كنند ريختند به شهرها، به تهران. الان تهران يك محله زيادى چندين محل حدود چهل تاست كه براى من نوشته بودند، محله‏هاى كوخ نشين، محله‏هائى كه خانه‏هاى گلى دارد كه هيچ چيز ندارد و ده نفر عائله در يك چادر كوچكى در اين زمستان سرد زندگى بايد بكنند، آب ندارد، بايد آب را از پنجاه، شصت پله ببرند بالا، لب خيابان برسند كه گودال منزلشان است، لب آن خيابان برسند و از آنجا آب را بردارند بياورند از اين پله‏ها پائين براى بچه‏هايشان اين چه شد؟ براى اينكه اصلاحات ارضى فرمودند! در اصلاحات ارضى به هم خورد اوضاع دهقان‏ها، وقتى كه به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند كه رو بياورند به شهرستان‏ها، آمدند شهرستان‏ها و آن شد، وضع بيچاره‏ها اينطور شد، از آن طرف وضع زراعت ما به هم

صحيفه نور ج 2 صفحه 149

خورد. ايرانى كه مركز زراعت بود، شايد آذربايجان ايران بس بود براى ايران، باقى آن را بايد صادر كنند، الان به اندازه يك ماه، سى روز يا سى و سه روز، آنهائى كه اطلاعات دارند و حساب كردند مى‏گويند ايران به اندازه سى و سه روزش براى خودش چيز دارد، باقى آن را بايد از خارج بياورند.

ملت غارت شده ايران يا مستشاران غارتگر، كدام يك وحشى هستند؟

خوب اين ايرانى جمع شدند، همه ايرانى‏ها الان صدايشان درآمده الان سرتاسر ايران اعتصاب است، اگر اين حكومت نظامى و نظام را بردارند، مردم اين دستگاه را به قدر يك ساعت مى‏پيچندش به هم و پيروز مى‏شوند، براى اينكه بد ديدند از اينها اين مردم، م‏ى خواهند آزادشان كنند و از رفاه بدشان مى‏آيد؟! از زندگى خوب بدشان مى‏آيد؟! مى گويند ما حتماًبايد توى خاك‏ها بخوابيم؟! يا مى‏بينند كه مال اينها را دارند مى‏خورند و اينها را خاك نشين كردند؟ دادشان اين است. آقاى كارتر چه مى‏گويد؟ آخر اينها چه مى‏گويند؟ از جان ما چرا اين نفت‏هاى ما را مى‏برند؟ آنهم مجاناًمى‏برند. مى‏برند و آقايان مى‏گويند كه ما اسلحه خريديم، تو اسلحه مى‏خواهى چه كنى؟ اسلحه‏اى كه خريدند اسلحه‏اى است كه فرمش را اينها نمى‏دانند، ايران م‏ى تواند استعمال كند اين اسلحه را. آن چيزهائى كه آنها درست كردند، شياطين خودشان مى‏توانند عمل بكنند، اينها نمى‏توانند. مستشارها آمدند براى اينكه در اينجا باشند، هم نظام ما را نظام انگل بار بياورند كه هست و هم اينجا مطالعات بكنند كه چه جور - بايد - بهتر مى‏شود اين لقمه چرب را خورد آنطور ماند، آنطور باشد اين ملت حرف نزند، اگر حرف بزند يك ملت وحشى است!! يك ملت وحشى است كه داد مى‏زند كه آقا ما را آزاد كنيد!! يك ملت وحشى است كه داد مى‏زند آقا مال مارا نخوريد! اما آنها وحشى نيستند! آنها مترقى هستند! مال مردم را بايد بخورند آنها!! بايد غارت كنند!!

اين ملت ما الان صداشان از بچه كوچكش تا پيرمردش درآمده براى اينكه مى‏بينند كه مملكتشان دارد سقوط مى‏كند، دارد از بين مى‏رود اين مملكت، بايد به فرياد اين مملكت برسند ولهذا مى‏بينيد كه جان مى‏دهند، بچه هايشان را مى‏كشند و آنها مى‏گويند بايد كرد، دنبال مى‏روند باز. اين وضع ايران ما و اين وضع اين دولت‏هاى بزرگ با ما.

انعكاس اهداف قيام و مصائب ملت يك تكليف عقلى و شرعى است‏

و ما وظيفه داريم، مائى كه الان اينجا، شمائى كه اينجا نشستيد و منى كه اينجا نشستم، ما وظيفه داريم كه با آنها همصدا باشيم يعنى هر مقدارى كه از دست ما برمى آيد بايد كمك بكنيم. كمك به غير نيست، كمك به خودتان هست، اينها براى شما قيام كردند. مردم ايران الان براى شما دارند خون مى‏دهند، براى شما بچه هايشان، جوانان هايشان از بين مى‏رود، دخترهايشان، بسرهاشان از بين مى‏رود. ما بايد به آنها كمك كنيم، ما خيال نكنيم كه اينجا نشستيم تكليف نداريم، همه مان تكليف وجدانى داريم، تكليف شرعى داريم، تكليف عقلى داريم كه با اين جمعيت مظلومى كه قيام كردند مى‏خواهند حق خودشان را، آن حق خودشان كه حق ما هم هست بگيرند، ما هم با

صحيفه نور ج 2 صفحه 150

آنها همراهى كنيم، ما هم دنبال آنها باشيم. مى‏توانيم مقاله بنويسيم، مى‏توانيم در روزنامه چيز بنويسيم، مى‏توانيم به هر قدرى مى‏توانيم در اين دانشگاه‏هائى كه مى‏رويم به مردم بگوئيم، به مردم اينجاها بگوييم مسائل آنجا را. مسأله را منتشر كنيد. آقا هر كدام شما در يك نقطه‏اى كه هستيد مسايل ايران را منتشر كنيد، بگوييد، با آه دل بگوئيد روزنامه هايشان هم گاهى مى‏نويسند اما از خود شما بايد گفته بشود، نوشته بشود. بايد اين وضع آشفته ايران به همه عالم معلوم بشود.

سر نيزه ابر قدرت‏ها در برابر خواسته‏هاى بر حق ملت تاب مقاومت ندارد

و اگر چنانچه يك ملتى ايستاد و حق خودش را خواست سرنيزه نمى‏تواند جلويش را بگيرد. سرنيزه، اصلاً قدرت ندارد با گوشت طرف بشود، اين خيال است كه گوشت نمى‏تواند با سرنيزه. تمام قدرت‏هاى عالم جمع بشوند وقتى يك ملتى گفت من اين كار را نمى‏خواهم نمى‏توانند تحميلش كنند.الان نمى‏توانند تحميل به ايران بكنند كه شاه را قبول كن، نمى‏توانند. الان زور ايستاده آنجا، اما مردم قبولش ندارند. مردم داد مى‏زنند نمى‏خواهيم. قبول كردن را مردم هيچ تن ندادند به اين مطلب. تن به اين ننگ، ايرانى‏ها نمى‏دهند و نداده براى اينكه اين آدم را ديدند كه همه مصالح اسلام، همه مصالح كشور را به باد داده، در عين حال (ما آزادى داديم و ما نمى‏دانم چه داديم، ترقى داديم به ايران)، ترقيات‏شان همين است كه داريد مى‏بينيد، آزاديش همين است كه با سرنيزه است. ما مكلفيم به اينكه خدمت كنيم به اين مردم، به اين بيچاره‏ها، به اين جوان مرده ها. ما انسانيم بايد خدمت كنيم و خدمت به آنها خدمت به خودمان است يعنى در اين منافعى كه ايرانى دارد مشتركيم، همه مان شريكيم. اگر مملكت ما يك مملكت مستقلى بشود، تبع نباشد، اگر مملكت ما يك مملكت آرامى باشد، اگر مملكت ما يك مملكت عرض مى‏كنم كه مرفعى باشد، خوب ما جزء آن مملكت هستيم، ما هم در رفاه هستيم، ما هم چه هستيم. اينها قيام كردند و ما هم بايد دنبال آنها باشيم، اينطور نيست كه عذر بياوريم كه من اروپا هستم و آن آمريكا هست و آنها ايران هستند، اين عذر نيست شما هم در آمريكا كه هستيد هر مقدارى كه مى‏توانيد، شما هم در پاريس كه هستيد هر مقدارى مى‏توانيد، من هم كه اينجا هستم هر مقدارى كه، من حالا شما را ديدم اين مقدار مى‏توانم به شما چيز بگويم، حرف بزنم، مى‏گويم. شما رفقايتان را، آنهائى كه اهل اينجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم قرار بدهيد كه كمك بكنيد به اين نهضتى كه هست.

لزوم تداوم نهضت

تاريخ سراغ ندارد اينجور نهضتى كه الان در ايران هست تاريخ ايران تا حالا سراغ ندارد اينجور نهضتى كه تمام ايران تمام بايستند، بچه اينقدرى بگويد كه مرگ برشاه، پيرمردش هم بگويد مرگ برشاه، همچو نهضتى ما نداشتيم در ايران‏

صحيفه نور ج 2 صفحه 151

اين نهضت را نگذاريد كه بخوابد تا اينها از بين بروند، تااين هيات حاكمه بروند يك هيات حاكمه صحيح سركار بيايد. خدا انشاءالله همه شما را حفظ كند. موفق باشيد. خدا شر اينها را بكند از سر مسلمين. شر اين ابرقدرت‏ها را بكند كه اين نوكرها را نگذارند سربلاد مسلمين. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:32 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 2 صفحه 206

تاريخ: 3/8/57

بيانات امام خمنى در مورد عفو زندانياان سياسى رژيم شاه‏

بسم الله الرحمن الرحيم

اميد باطل شاه براى نجات از قيام عمومى مردم با عفو زندانيان سياسى‏

امروز اطلاع دادند كه زندانى‏هاى سياسى را يك مقدارى آزاد كردند و مقدارى را هم حالا آزاد خواهند كرد. ببينيم كه اين آزاد كردن جبران كند اين مسائل را؟ امت‏هاى اسلام را ده سال، پنج سال يا كمتر يا بيشتر از همه جهات ساقط كنند، همه آزادى‏ها را از او بگيرند، در حبس همه شكنجه‏ها و زجرها را به او بدهند بعدش بگويند كه آزاديد!! خوب اين پنج سال تضييع عمر يك مسلمان، يك انسان، پنج سال، ده سال زجر دادن به يك انسان، به يك مسلم، اينها هيچ؟! حالا آزاد، تمام شد قضيه ؟! همين كه آزاد كردند يك عده‏اى از علما را و ساير طبقات را ما قانع هستيم؟! حالا ديگر آرام بايد بشود ملت؟! آشتى كردند آنها با ملت؟ با اينكه جو يك محيطى است كه برايشان ديگر امكان نمانده است كه ادامه بدهند، دست و پا مى‏زنند براى اينكه خودشان را از اين محيط جوى كه تمام نفوس بر ضد آنها توجه پيدا كردند، با اين دست و پاخواهند نجات بدهند خودشان را، لكن آيا مى‏شود؟! قابل نجات هستند اينها؟! اين شاه كه حدود سى سال بر ما حكومت كرده، به مسلمان‏ها حكومت كرده، اين حكومت چنگيزى اينهمه از مسلمان‏ها را كشته، اينهمه از مسلمان‏ها را از وطن آواره كرده، اينهمه از انسان‏ها را از حقوق بشرى جدا كرده است، محروم كرده است، حالا مى‏گويد كه خوب آزادشان كرديم ديگر چى مى‏خواهيد از جان ما. ده سال عمرخواهند از جانتان، شما ده سال عمر يك انسان را در حبس، در يك اتاق دو ذرعى هدر داديد. زندگى يك انسان كه بايد به اين مردم خدمت كند، بايد با قلم و قدم در محيط آزاد به مردم خدمت كند تو گرفتى از او ده سال عمر يك ملت را ضايع كرديد، حالا آزاد كرديد ديگر ما چه‏خواهيم؟ ما جبران اين ده سال را مى‏خواهيم، مردم جبران اينكه بچه هايشان را، اولادشان را ده سال در زندان زجر دادى جبران اين را مى خواهند و اين جبران در اين دنيا امكان ندارد. از ادله واضحه بر اينكه بايد خداى تبارك و تعالى، يك جاى ديگر باشد كه سزاى اين ظالم‏ها را بدهد، اين است كه شما فرض كنيد كه جمع شديد و محمدرضا خان را تكه تكه‏اش كرديد، يك آدم را كشتيد، يك آدم هم يك آدم پست، خوب يك آدم در مقابل يك آدم، ما فرض مى‏كنيم كه خير ايشان هم يك آدم شريف اما همه در مقابل يك آدم شريف؟! اينهمه آدم شريف را ايشان از هستى ساقط كرده، اينهمه جوان‏هاى ما را كشته است و از هستى ساقط كرده. حالا يك نفر آدم را كه يك كسى كشت جزايش اين است كه خود او را عوض

صحيفه نور ج 2 صفحه 207

او بكشند، ... اگر فوج فوج مردم را به كشتن داد و كشت، مى‏شود مااينجا جبرانش را بكنيم؟! البته بايد اينجا جزا به او بدهيم به اشد جزا، اما مى‏شود كه جبران بشود اين ؟! جبران يك عائله، يك عائله را كه او از هستى ساقط كرده، از هستى اگر او را ساقط بكنيم جبران يك عائله است، عائله‏هاى ديگر چى؟ حالا ما دلمان را خوش كنيم كه آقا عفو فرمودند؟! اينها مردانى بودند كه عفو شاه اعتنائى ندارند، قضيه عفو نيست، قضيه الزام است و الان ملزمى كه اينها را بيرون كنيد. بسيارى از حبسى‏ها بودند كه آن حبس غير قانونى‏شان تمام شده بود وقتش. از اول حبس غير قانونى بوده، اين حبس غير قانونى هم وقتش تمام شده بوده و اينها را نگه داشتند همين طور بيخود اين عمال ساواكى كه اينقدر جريمه مرتكب شده‏اند، حالا آمدند در حبس را باز كردند آنها را از حبس بيرون كردند، تمام شد مطلب؟! اول مطلب هست حالا. اين و تمام عمال اين بايد محاكمه بشوند و بعد هم كه همه‏شان فرض كنيد كه اعدام بشوند باز جبران نشده است براى اينكه صد نفر در مقابل صدها نفر، در مقابل هزارها نفر. در يك كشتارشان در تهران چهار، پنج هزار نفر مى‏گويند كشته شده. همين كشتار آخرى همدان را مى‏گويند تا صد نفر بود، من نمى‏دانم ديروز، پريروز. الان هم همدان باز متشنج است .همين ديروز و امروز هم در قم تشنج‏ها بود و صداى تير مى‏آمد... زنجان هم همين مسائل بوده است، كرمان هم خونريزى همه جا بوده است. هر جا دست رويش بگذارى جنايت بوده است، حالا عفو فرمودند!! غلط كردند عفو فرمودند، اگر فشار عمومى ملت نبود و اين توجه همه طرفه ملت نبود كه اينها عفو نمى‏كردند. اين عفو نيست، اين، اين الزام است. جبران نمى‏شود جنايات اينها به اين مسائل. ماها نمى‏توانيم جبران كنيم براى اينكه چطور، چطور ما كشتن چهار، پنج هزار نفر را جبران كنيم و يك نفر از بين برود آنهم يك نفر آدم اينطور كه مى‏بيند. اين دليل بر اين است كه بايد يك عالمى باشد كه در آن عالم دائماً در عذاب باشد تا جبران بشود، دائماً در آن عذاب‏هائى كه مهيا شده است براى آن ستمكارها.

ايستادگى در برابر سلاطين جائر، سيره و روش انبياء و اولياء الله براى صيانت اسلام

ما نمى دانيم واقعاً چه بكنيم با اين وضع فعلى ايران. البته وضع اميد بخش است، اينطور نيست كه حالا ما نگران باشيم كه وضع چرا اينطور است اما خوب مى‏دانيد چه مى‏كنند، چه ديوانگى راه انداختند لكن همه اين مسائل ارزش دارد كه يك ملتى را نجات دهد. نبايد ما نگران باشيم از اينكه فدائى مى‏دهيم، اين سيره انبياء بوده اين كارها را مى‏كرده‏اند انبيا، اوليا در مقابل ظلمه، در مقابل اشخاص كه ظلم به مردم مى‏كردند، قيام مى‏كردند و كشته مى‏شدند و كشتار مى‏كردند و جوان‏هايشان را مى‏دادند و اصحاب شان را مى‏دادند مسأله‏اى نيست كه ما حالا يك نگرانى داشته باشيم كه مبادا خون راه بيفتد. بايد خون راه بيفتد، بايد يك ملتى كه مى‏خواهد خودش را نجات بدهد از زير بار اينهمه جنايات و اينهمه خسارات كه بر او وارد شده است،

صحيفه نور ج 2 صفحه 208

همين طور مجانى نمى‏شود كه انسان به دست بياورد. يكى از اين مادرها ظاهراً در بهشت زهرا ايستاده و صحبت كرده كه درخت آزادى محتاج به آبيارى است و خون پسر من يكى از چيزهايى است كه آبيارى مى‏كند. ما يك چنين شير زنان داريم. احتياج دارد اسلام به اينكه فدا بدهيم براى اين اسلام از صدر اسلام تا حالا چه نفوس طيبه‏اى فدائى شدند. حضرت امير كه جنگ كرد و در صفين هيجده ماه با معاويه جنگ كرد و چقدرها (بيشتراز ده هزار نفر) كشته دادند و كشتند (خيلى بيشتر) معاويه يك مردى بود كه مى‏گفت كه من مسلمانم و من خليفه پيغمبر بايد باشم و نماز جماعت مى‏خواند و امام جمعه بود و همه كارها را او انجام مى‏داد همه اين ظواهر را انجام مى‏داد، معاويه ظواهر را خوب حفظ مى‏كرد مثل يزيد نبود كه ظواهرش هم ناجور بود، ظواهر را حفظ مى‏كرد و اظهار اسلام هم مى‏كرد، خوب چه شد كه حضرت امير به جنگ او پا شد؟ براى اينكه يك ظالم بود كه مردم را استثمار كرده بود، رفته بود زمام را گرفته بود مقابل حكومت اسلام و مردم راداشت به ظلم به تعدى وادار مى‏كرد، چپاول مى‏كرد مال مردم را، بيت المال را. حضرت امير تكليف داشت به اينكه با او جنگ بكند، چه شكست بخورد چه شكست بدهد. حضرت امير ديگر مبالات اين را نداشت كه حالا من كه مى‏روم، لعل شكست بخورم. وقتى ديد كه مى‏تواند حالا مقابل او بايستد، لشكر كشيد و جنگ شد و بالاخره حضرت امير در اينجا شكست خورد. سيدالشهدا (سلام الله عليه) وقتى مى‏بيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مى‏كند، تصريح مى‏كند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مى‏كند، ظلم دارد به مردم مى‏كند بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند هر قدر كه مى‏تواند. با چند نفر، با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود لكن تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند، تا اينكه اين علم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاى خودش را داد براى اسلام. مگر ما خون ما رنگين تر از خون سيدالشهداست؟ ما چرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا اينكه جان مى‏دهيم؟ آنها هم در ماجراى دفع سلطان جائرى كه مى‏گفت مسلمانم، مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود اگر بهتر نبود بدتر نبود لكن چون با ملت اينطوركرد و مردى بود متعدى و ظالم و ملت را مى‏خواست زير بار اطاعت خودش بى جهت ببرد، سيدالشهدا لازم مى‏ديد كه سلطان جائر را سراغش برود ولو اينكه جان بدهد. خوب ما همين است سيره انبيا همين بوده است كه اگر چنانچه يك سلطان جائر بر مردم حكومت مى‏خواهد بكند بايستيد در مقابلش و يا به هر جا مى‏خواهد منتهى بشود بايد برويم سراغش و نهى از منكرش و امر به معروفش كنيم و بكشيم او را پائين از آن تخت باطل. پس ما مبالاتى نداريم در اينكه كشته مى‏دهيم، كشته بدهيم، البته بايد هم بدهيم.

بكشيم و كشته شويم در راه حق، پيروزيم

ما مى‏خواهيم يك ملت را آزاد كنيم، ما مى‏خواهيم يك امت را آزاد كنيم، ما مى‏خواهيم يك امت را مستقل كنيم، ما مى‏خواهيم از زير بار آمريكا و انگلستان و روسيه بيرون برويم،

صحيفه نور ج 2 صفحه 209

البته فداكارى مى‏خواهد، جوان دادن مى‏خواهد، حبس مى‏خواهد، ده سال حبس مى‏خواهد. لازم است اين امور، همه چيز لازم دارد و ما اصلاً در اين معنا ناراحت نيستيم كه داريم حبس مى‏رويم، جوان‏هاى ما دارند از بين مى‏روند، براى اينكه در مقابل حق است، براى خداست. وقتى يك امرى براى خدا شد و مقابل ظلم شد، ما چه غمى داريم، ديگر اين غمى ندارد كه ما براى خدا داريم كار مى‏كنيم و جوان‏هاى ما براى خدا دارند فداكارى مى‏كنند. هيچ ابداً از اين هراسى به دلتان راه ندهيد. وسوسه‏هاى شياطين كه خوب (ما چه كنيم، چه مى‏شود كه) يا از اين حرف‏هائى كه شياطين القاء مى‏كنند و بعضى شياطين مى‏گويند به ماها و به شما، هيچ ابداً، خودتان محكم بايستيد و هيچ هراسى به دلتان راه ندهيد كه شما پيروزيد ان شاءالله. چه كشته بشويم و چه بكشيم حق با ماست. ما اگر كشته هم بشويم در راه حق كشته شديم و پيروزى است و اگر بكشيم هم در راه حق است و پيروزى است.

با سرنيزه نمى‏شود حق را ساقط كرد

هيچ باكى از اين مسائل نداريم هر چه مى‏خواهند حمله كنند لكن خواهند به خاك غلطيد و خواهند آنها از بين رفت. هر چه هم مى‏خواهند اين ممالك بزرگ اعلام پشتيبانى كنند از ايشان، هر كس مى‏خواهد اين كار را بكند لكن يك ملت ايستاده و (نه) دارد مى‏گويد. در مقابل (نه) يك ملت هيچ توپ و تانكى اثر ندارد و لهذا ديديم كه حكومت نظامى، الان قم حكومت نظامى است، ديروز با تظاهرات زياد بوده است و امروز هم گفتند بوده اعتنا نمى‏كنند مردم ديگر به اين، نمى‏شود ديگر، با سرنيزه نمى‏شود حق را ساقط كرد، قابل نيست. انشاءالله خداوند همه ما را حفظ كند و توفيق بدهد كه خدمت بكنيم همه‏مان به اين ملت و به اسلام و به تكليف‏مان كه به عهده‏ماست عمل بكنيم انشاءالله.

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:33 AM
تشکرات از این پست
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 

صحيفه نور ج 2 صفحه 161

تاريخ: 23/7/57

بيانات امام خمينى در مورد مطالبات اجانب در عادات و روحيات شرقيان به منظور استعمار و استثمار

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

شرق شناسى (ايران شناسى) حيله‏اى براى نفوذ قدرت‏هاى خارجى‏

من وقتى آقايان را ملاقات مى‏كنم ... كم كم قدرت بيان از من سلب شده است از جهت اينكه اولاً پيرمردى و كبرسن است كه نمى‏گذارد من حتى صدايم به چند قدمى برسد و ثانيا" اوضاع ممالك اسلامى مطلقا" و اوضاع داخله ايران بالخصوص يك وضعى شده است كه سلب آسايش را از انسان مى‏كند و قدرت هر چيز را از انسان مى‏گيرد و من امروز هم بنا داشتم كه در اين محلى كه آقايان مجتمع شدند بيايم و در آنجا بعض مطالب، بعض درددل‏ها را به آقايان تذكر بدهم لكن مقتضياتى پيش آمد كه صلاح نديدم كه امروز بيايم. در هر حال وضع ممالك اسلامى خصوصاً اين ممالكى كه داراى مخازن هستند مثل مملكت ايران كه در راس آنهاست مورد مطالعه اين قدرتمندها، اين دولت‏هاى ابرقدرت، مورد مطالعه اينها بوده است اوضاع شرق و اگر ملاحظه كرده باشيد در اين سياح‏هايى كه از اينها از شايد سيصد سال پيش از اين كه راه يافتند به شرق، سياح‏هايى كه از اينها آمدند به اسم سياحت، اينها يك مامورين سياسى بوده‏اند براى مطالعه اين ممالك شرق، در ايران اينها مى‏آمدند و در تمام شهرهاو دهات همه اينها را مطالعه مى‏كردند، بيابان‏ها، حتى آن بيابان‏هايى كه هيچ آب و علفى نداشتند، اينها با تحمل زحمت‏هاى فراوان با شتر در آنوقت مى‏آمدند و با كاروان‏ها حركت مى‏كردند و اوضاع جغرافيائى اين ممالك را و مهمتر براى آنها، آن مواردى كه مخازن، هر مخزنى يعنى طلا، مس نفت، گاز، هر چه بوده، اينها دقيقاً مطالعه كردند و نقشه‏بردارى كردند و مواردى كه در اين ممالك و اينكه ما مى‏دانيم در ايران داراى يك چيزى بوده است كه براى آنها مفيد بوده است، آنها را نقشه برداشتند، علامت گذاشته، نشانه گذاشته، يادداشت كردند و ضبط است پيش آنها. قبل از اينكه آمريكا پايش باز بشود به اين ممالك، مقدم بر همه انگليس‏ها بودند و روس‏ها بودند و بعضى ممالك ديگر. در هر صورت اين ممالك ما، اين ممالك شرق از قريب سيصدسال يا يك قدرى بيشتر مورد بررسى اينها و طمع اينها بوده است منتهى هر چه جلوتر آمده است، كارشناس‏هاى آنها بيشتر تخصص پيدا كرده‏اند و بيشتر آمده‏اند دراينجا، در اين ممالك و تمام اينها را، آنها اطلاعاتشان از خود اهالى آن مملكت بيشتر است، اطلاع بر روحيه مثلاً ايلاتى كه ما در ايران داشتيم مثل ايل بختيار، ايل قشقايى اينها و امثال

صحيفه نور ج 2 صفحه 162

اينها، شاهسون‏ها، مطالعاتى داشتند براى اينكه به دست بياورند روحيه اينها چه جور است، تا چه حد مى‏تواند اين ممالك از اينها استفاده ببرد و مطالعاتى هم راجع به شهرستان‏ها و دهات، تمام دهاتى كه در ايران هست. از آن دهات بسيار دور افتاده و كوهستانى تا آخر، اينها تمامش را اطلاع دارند يعنى كارشناس‏ها را فرستادند، همه اينها هم نقشه بردارى شده است و هم هر چه دارد در آنجا، هر كجا چيزى درآن پيدا مى‏شود كه براى آنها دندان گير است از آن يادداشت برداشتند و خودشان را مهيا كردند براى غارت، منتهى اين كسانى كه در راس بودنداز سلاطين يااز روسا كه در راس بودندمختلف بودند در رساندن منافع به اينها، گاهى اشخاصى بودند كه تا آن حد خيانتكار نبودند و گاهى هم خيانتكار زياد بودند كه به همه ابعاد تسليم شده‏من در همدان يك وقت بودم، يك نفر از دوستان من يك نقشه‏اى آورد، نقشه بزرگى شايد مثلاً يك متر در يك متر و آن نقشه هم مال همدان بود دهات همدان تمام در آنجا آنطور كه او مى‏گفت، مى‏گفت تمام دهات همدان در اينجا ثبت است و در آن نقطه‏هايى بود زياد، نقطه‏هايى در آن ورقه با رنگ ديگرى بود كه زياد بود، آن شخص كه آشناى ما بود گفت كه اين نقطه‏هايى كه در اينجاها گذاشتند علامت اين است كه در زير اين نقطه و اين دهى كه در اينجا هست يك چيزى پيدا مى‏شود، حالا يا يك معدن مسى، نفتى، چيزى پيدا مى‏شود، كه الان هيچ چيزش تا حالا درنيامده و آنها مى‏دانند كه كجا چه هست. در هر صورت با نقشه از اول وارد شدند و احوال و اوضاع ممالك شرق را و مملكت ايران كه الان مورد اطلاع ماست، با نقشه اينجاها را همه چيزش را تعيين كردند.

اسلام و روحانيت اصيل، دوقوه در برابر سلطه خارجى‏

بعد يك مطالعات روانى آنها كردند كه آيا چطور ممكن است كه دست بيابند به اين مخازن عظيمى كه در اين ممالك هست، در ممالك اسلامى آيا چه بكنند كه اين مخازن با سهولت به دستشان بيايد و مواجه با يك مخالفت‏هايى، مواجه با يك زد و خوردهايى نشود. يك مطالعات زيادى هم در اين باب اينها كرده‏اند و به آنكه رسيدند در ممالك اسلامى، دو چيز را ديدند كه اين اگر باشد ممكن است كه سد راه آنها باشد، يكى اصل اسلام، اگر چنانچه اسلام به آنطورى كه هست و به آنطورى كه خداى تبارك و تعالى اسلام را تاسيس كرده اگر به آنطور اسلام پياده بشود فاتحه مستعمرين خوانده مى‏شود، اين راجع به اسلام كه فكر كردند برايش، يكى هم روحانيت اسلام اگر اينها قوه داشته باشند و اينها آنطورى كه بايد، مقتدر باشند در اين بلاد،باز هم آنها نمى‏توانند آنطورى كه مى‏خواهند استفاده بكنند، اينها با تمام ملت سروكار دارند و در بين ملت اگر قدرت داشته باشد كسى، اينها هستند كه در همه ملت ممكن است قدرت داشته باشند، درصدد برآمدند كه اين دو تا سد را به هر جور هست بشكنند يعنى كارى بكنند كه خود ملت‏هاى اينها، هر جمعيتى كه هستند، در هر جا كه هستند اين دو تا سد را با دست خود اينها به واسطه تبليغاتى كه اينها شروع كرده‏اند از زمان‏هاى قديم، با اين تبليغاتشان اين دو تا سدرا كه احتمال قوى دادند كه اگر مواجه با خطر بشود استعمار و منافع استعمارى، اين دو تا سد است

صحيفه نور ج 2 صفحه 163

اينها و امثال كه خطر است، (اين را بشكنند) ديگر باقيش خطر به آنطور نيست، البته يك جهت ديگر هم هست كه عرض مى‏كنم، جهت ديگرى كه هست جهت فرهنگ جوامع بوده است، اين جوامع ديده‏اند، مطالعه كردند كه اگر فرهنگ اينها يك فرهنگ مستقل صحيح باشد، از توى اينها يك جمعيت‏هاى سياسى مستقل و امين پيدا مى‏شود و اين هم براى آنها مضر است. بناء عليه در جانب اسلام و روحانيت دو چيز را سد مى‏ديدند: يكى اصل اسلام را و يكى هم روحانيت را و در جانب ديگر باز احتمال اين را كه اگر اين فرهنگ يك فرهنگ مستقلى باشد، در بين اينها تربيت مى‏شوند يك جوان‏هايى و يك رجالى، اگر اينها تربيت بشوند ولا محاله مقدرات مملكت دست اينها مى‏افتد، باز هم مانع مى‏شود اينكه اينها برسند به آمال خودشان كه آن آمال زيرزمينى‏هاست، روى زمينى هم هست ولى مهمش آنهاست كه در زيرزمين دارند و درصدد برآمدند كه اين سه تا مطلب را، آن كه مطلب اصلى است، اين سه تا مطلب را و اين سه تا سد را بشكنند.

تخريب ارزش‏هاى اسلامى و منفعل كردن مسلمين، اساس كار بود

اما راجع به اسلام شروع كردند تبليغات كردن به اينكه اسلام يك مكتبى است كه مى‏گويد ملايم، كم كم لابد پيش مى‏رود)، يك مكتبى است كه مربوط به دعا و ذكر و يك روابطى مابين مردم و مابين خالق، و سياست را كارى به آن ندارد، اسلام به حكومت كار ندارد، به سياست كار ندارد، اين را آنقدر تبليغات روى آن كردند كه در جامعه خود روحانيت هم به خورد آنها هم دادند كه بسيارى از آنها هم همين اعتقاد را پيدا كردند كه روحانى را به سياست چه كار دارد؟ به حكومت چه كار دارد؟ به نظام حكومت چه كار دارد؟ روحانى مسجد برود و نماز بخواند و عرض مى‏كنم كه از اين صنف كارها، درس بگويد و مباحثه بكند و آن آداب شرعيه را به مردم نشان بدهد. آنها ديدند كه نماز روحانيون و نماز اسلام هيچ به آنها ضرر ندارد، هر چه مى‏خواهند نماز بخوانند، آنها به نفت كار نداشته باشند، نماز بخوانند تا هر چه خواهند تا خسته بشوند، درس هر چه دلشان مى‏خواهد بدهند، مباحثه هم هر چه مى‏خواهند بكنند، كار نداشته باشند به اينكه سياست استعمارى در اينجا نبايد اجرا بشود، هر كارى مى‏خواهند بكنند، اينقدر خواندند به مردم و تبليغات كردند كه مردم همه تقريباً به اين معنا عادت كردند كه حالا هم باز اين صحبت هست كه دخالت در سياست به شأن روحانيت نيست شأن روحانيت نيست كه برود و ببيند كه كيفيت حكومت چيست و چه مى‏كنند اين ظلمه با مردم، شأن روحانيت همان است كه تو مدارس باشند و نماز جماعت هم بخوانند و اول ظهر و اول مغرب مردم هم همين مقدار به روحانيت بيشتر نظر نداشته باشند. اسلام را اصلش مى‏گفتند كارى ندارد به سياست، جداست، سياست و ديانت از هم جداست، سياست مال آنها و ديانت مال ما، مراكز قدرت دست آنها كه هر كارى مى‏خواهند بكنند و مساجد و پيرمردهاى توى مسجد هم مال ما، اين تفسيرى است كه از اول كردند و آنهايى كه يك قدرى جراتشان زيادتر بوده است گفتند كه ارتجاع است، اصل دين در بين بشر كه آمده است براى اين است كه مردم

صحيفه نور ج 2 صفحه 164

را خواب كند. اينها مى‏گويند دين از اول به دست قدرتمندها و سرمايه‏دارها پيدا شده است براى اينكه اين به واسطه ديانت مردم را آرام كنند و آنها مال مردم را بخورند. كم كم اين مطالب باور حتى خود مسلمان‏ها، حتى بعضى از روحانيون و معممين هم آمده است كه نه، اين يك چيزى است كه حالا نمى‏شود اين را پياده‏اش كرد، اين چيزى است كه مال هزار وچند صد سال پيش از اين بوده است، اينطور معرفى كرده‏اند.اسلام را به خود جوامع مسلمين. آخوند را هم شروع كردند تبليغات كردند به اينكه‏اينها يك مردمى هستند كه‏فقط نشسته‏اند آنجا و مى خواهند بگيرند مال مردم را و زندگى كنند.

بنابر اين اسلام را به اينكه اولاً مكتبش بيش از اينكه يك نمازى خوانده بشود و يك روزه‏اى گرفته بشود و اينها، نيست و كارى به زندگى مردم ندارد، كارى به دنياى مردم ندارد و از آنطرف روحانيون را معرفى كردند كه - اينها هم - قدرت‏ها اينها را روى كار آوردند براى اينكه افيون باشند از براى جامعه، اينها مردم را خواب كنند، سست كنند كه اگر چنانچه آنها ببرند چيزهايشان را، اينها نتوانند حرف بزنند يعنى ديگر مردم را نگذارند حرف بزنند، اينها خواب كنند مردم را و آنها، اينهائى كه خوابند اموالشان را ببرند. اين را آنقدر تبليغ كردند و گفتند كه حتى بعض روشنفكرهاى ما هم كه بى اطلاع از قرآن و سنت بودند باورشان آمده است و آنها هم دنبال كردند و هم نفس شدند با آنها. ما نبايد هر حرفى كه بشنويم يا منتشر باشد بين اقشارى نبايد بى دليل مطلب را قبول كنيم انسان اگر بى‏دليل يك مطلبى را قبول كند اين مريض است، انسان سالم نمى‏شود يك مطلبى به او بگويند و بى دليل، همين طور وقتى گفتند قبول كند.

بازگشت به قرآن‏

ما بايد يك مطالعه سطحى، لازم نيست خيلى مطالعه دقيق، يك مطالعه سطحى در قرآن بكنيم، يك مطالعه سطحى در آنهايى كه مردم را دعوت كردند و پيغمبرهايى كه مردم را دعوت كردند، بكنيم ببينيم كه آيا آنهايى كه دعوت كردند مردم را، اينها يك اشخاصى بودند كه آمدند و توده را ضعيف كردند توده را خواب كردند؟ براى خواب كردن توده آمدند؟ و اينها عمال قدرتمندها هستند؟ يك مطالعه‏اى در حال آنها بكنيم كه ببينيم اينها عمال قدرتمندانند يا نه، يك مطالعه جزيى هم در قرآن بكنيم كه ببينيم كه قرآن آمده است كه براى ذكر و دعا و براى حرز و امثال ذلك، يا نه قرآن را نشناختند؟ اگر در قرآن مطالعه كنيد مى‏بينيد كه آنقدر آيات در جنگ هست كه وادار به جنگ است، وادار به جنگ با كى؟با قدرتمند. قرآن آياتى زياد دارد يكى دو تا نيست، آيات زياد دارد در جنگ، در كيفيت جنگ و جنگ‏هائى كه در صدر اسلام بوده است‏بين قدرتمندها و بين پيغمبر اسلام بوده است و قرآن يك كتابى است كه از آن تحرك بيشتر استفاده مى‏شود تا چيزهاى ديگر، يك كتابى است كه مردم را حركت داده است، از اين خمودى كه دارند حركت داده است و با همه طاغوت‏ها در انداخته است قرآن.

صحيفه نور ج 2 صفحه 165

مبارزات پيگير پيامبران و ائمه عليهم السلام با ظلم و ظلمه در طول تاريخ

آنوقتى كه پيغمبر اكرم در حجاز بودند، قدرتمندان حجاز كه ابتدا سر و كار داشته پيغمبر با آنها، يك دسته‏شان در مكه بودند كه تجار خيلى معتبر و قدرتمند بودند، يك دسته‏شان در طايف بودند كه آنها ثروتمندهاى آنجا بودند و قدرتمندهاى آنجابودند، ابوسفيان وامثال اينها، اينها نظير حكام و سلاطين بودند و داراى همه چيز بودند و پيغمبر اسلام با آنها درافتاد. وقتى كه تشريف آوردند به مدينه با همين فقرا بودند ايشان، نه با ثروتمندان بودند براى خواب كردن جمعيت، با فقرا بودند براى بيدار كردن فقرا، اين فقرا را شوراندند به آن اغنيايى كه مال مردم را مى‏خوردند و ظلم به مردم مى‏كردند. جنگ‏هاى پيغمبر زياد است و همه اين جنگ‏ها، جنگ‏هاى با قدرتمندها و ثروتمندها و ظلمه بوده است. جلوتر برويد حضرت موسى (ع) عصايش را برداشت با فرعون، با سلطان عرض مى‏كنم كه مصر، با او در افتاد، نه اينكه از قبل سلطان مصر مردم را خواب كرد، مردم را با همين عصا و با همين تبليغات بر ضد سلطان عصر خودش شوراند.

ابراهيم را كه ملاحظه مى‏كنيد، تيشه‏اش رابرداشت اين بت‏هائى كه مال اشراف بود شكست و با اشراف درافتاد براى منافع توده‏ها و براى اينكه ظلم به توده‏ها، اينها نكنند البته آنها معنويات هم نقطه اصليش بوده است لكن وقتى مى‏ديدند كه يك ظلمى درجامعه واقع مى‏شود، موظف مى‏دانستند خودشان را كه باآن سرانى كه ظلم مى‏كند درافتند و جنگ بكنند با هر جورى كه ممكن است برايشان، باآنها درافتادند. پس اينكه مى‏گويند كه اينها را قدرتمندها قرارداده‏اند براى خواب كردن، اين يك چيزى است كه حرف استعمار است يعنى آنها اين را درست كردند براى اينكه شما را از قران و از كتاب خدا و از اسلام رويتان را برگردانند و اين سد را بشكنند و خوب هم شكستند در بين مسلمين اين سد را. مسلمين خواب رفتند به واسطه تبليغات اينها، مسلمين به جنگ برخاستند با اسلام، خودشان ملتفت نبودند، اين معنا را كه كسى بگويد اسلام به زندگى چه كار دارد، اين جنگ با اسلام است، اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد اين جنگ با اسلام است. بين خود مسلمين كه اين مسأله مطرح است كانه يك مسأله است كه جنگ با اسلام الان شروع كرده‏اند و مى‏كنند. از آن طرف ما بايد ببينيم كه آنهائى اسلام را تبليغ كرده‏اند از اول با چه كسانى جنگ مى‏كردند. خود پيغمبر اسلام با كى جنگ كرد؟با اين قدرتمندان مكه و اين قدرتمندان حجاز. بعدش خلفائى كه بودند، چه خلفائى كه ما قبولشان داريم، چه خلفائى كه ما قبول نداريم آنها با كى جنگ كردند؟ آنها هم لشكر كشيدند با سلاطين ايران و سلاطين روم. با اينها جنگ كردند، با سلاطين جنگ مى‏كردند نه اينكه از قبل سلاطين مامور بودند كه مردم را خواب كنند، آنها مامور تحرك بودند به اينكه مردم مسلم و ضعفارا، مستضعفين را بشورانند بر اين اشخاصى كه دارند مال مردم را مى‏خورند. رومى هاو - عرض مى‏كنم كه ايرانى‏ها آنوقت محل ابتلا بودند، جنگ‏كردند با اينها و فتح كردند آنجاها را براى مسلمين و براى اسلام و ابداً اين مسأله مطرح نبوده است كه يك كسى بگويد كه بسازيد با اين دولتمندان، بسازيد با اين سلاطين، يك همچو مطلبى نبوده است در كار. هميشه جنگ‏

صحيفه نور ج 2 صفحه 166

بوده، خود پيغمبر اسلام و بعدش هم خلفاى پيغمبر. زمانى هم كه حضرت امير(ع) بودند ايشان هم مبتلا شدند به يك جنگ داخلى و ديدند كه اگر اين جنگ داخلى را چيز نكنند، اسلام را معاويه فاتحه را مى‏خواند. معاويه يك حكومت بود در شام، مثل سلطنت زندگى مى‏كرد، داراى لشكر، دارى همه چيز بود. حضرت امير هم كه در راس روحانيت و آقاى روحانيون است، ايشان هم كه وقتى مى‏خواهند جنگ بكنند، وقتى كه مى‏خواهند زندگى بكنند و خلافت بشناسند، نمى‏آيند مردم را خواب كنند تا قدرتمندها بيايند اينها را بخورند، ايشان هم جنگ مى‏كند ؟با معاويه كه در مركز شام نشسته و اسلام در بودن او در خطر است و الان دارد مردم را استعمار كرده وظلم مى‏كند. اينها، ائمه ما عليه السلام همه شان كشته شدند براى اينكه همه اينها مخالف با دستگاه ظلم بودند. اگر چنانچه امام‏هاى ما تو خانه‏شان مى‏نشستند و عرض بكنم آنطورى كه اينها مى‏گويند براى مردم، مردم را دعوت مى‏كردند به بنى اميه و بنى‏عباس و اينها كه محترم بودند، روى سرشان مى‏گذاشتند ائمه مارا، لكن مى‏ديدند هر يك از اينها حالا كه نمى‏تواند لشكركشى كند از باب اينكه مقتضياتش فراهم نيست، دارد زيرزمينى اينها را از بين مى‏برد، اينها را مى‏گرفتند، حبس مى‏كردند، ده سال در حبس آنها بودند. براى نماز و روزه بود كه حبس كردند؟ حضرت موسى بن جعفر را چون نمازخواند، چون روزه مى‏گرفت، چون مردم را دعوت مى‏كرد كه به هارون الرشيد و اينها، شما برويد و با آنها بسازيد، هر چه آنها ظلم مى‏كنند شما حرف نزنيد؟ يا قضيه اين نبوده است؟ آنها از باب اينكه مى‏ديدند اين يك خطرناك است، براى دولت خطرناك است،براى اين قدرت هااينهاخطرناك بوده‏اند، اينهاهم خطرناك بوده‏اندبراى اينها ازاين جهت اينطور شد كه آنها را حبس كردند، كشتند،چه كردند، تبعيدكردند،مى گويندمرديكه از چيز برمى دارد امام عليه‏السلام راآورد در اينجا، يا حضرت عسكرى را در سامرا چندين سال نگه دارد و تحت فشار و در نظام، در عسكر، در نظام، درجند، ايشان را نگه دارد و محبوس است امام عليه‏السلام در آنجا. اين از باب اينكه نماز خواست بخواند؟ پس چه؟ خود آنها هم نماز مى‏خواندند، به نماز چه كار داشتند؟ چون امام عليه‏السلام پسر پيغمبر بود - آن وقت پسردارها خيلى هم - اگر پسر پيغمبر سر جاى خودش مى‏نشست و كار نداشت به مردم، چنين نبود اما آنها گاهى به اشاره آنها در ظاهر چون موردى بود كه اگر چنانچه مى‏فهميدند ريشه اينها را مى‏كندند - در ظاهر وقتى كه يكى از اين هاشميون قيام مى‏كردند بر ضد حكومت‏ها، در ظاهر اينها يك انتقاد صورى هم از آن مى‏كردند لكن با دست اينها بود، اينها، آنها را وادار مى‏كردند كه اين كار را بكنند. دعا مى‏كند امام عليه السلام به زيد و امثال اينها كه قيام كردند بر ضد اين خلفا و برضد اين قدرتمندان. روحانيت هميشه مخالف باقدرتمندها بوده‏است .اگر يك وقت شما مثلاًفرض كنيد يك فردى، چند نفرى ديديد كه يك سازشى كرده است يا منحرف است به اسلام مربوط نيست، مكتب، اين مكتب نيست و يا اينكه يك مقتضياتى مى‏بيند كه در اين مقتضيات الان صلاح نيست كه اينطور عمل بكند. اين دو تا سد را اينها در بين مسلمين به واسطه تبليغات شكستند، جدا كردند مردم را از آن واقعيات اسلام و جدا كردند مردم را از روحانيت مترقى براى اينكه استفاده كنند، خود آنها تبليغ كردند لكن وقتى كه سد شكسته شد،

صحيفه نور ج 2 صفحه 167

آنها آزاد آمدند نفت‏ها را بردند و هيچ كس هم نتوانست حرف بزند، هيچ كس هم حرف نزد. فرهنگ ما هم كه برايش خطر قائل بودند، فرهنگ ما را هم در تحت قبضه گرفتندو يك فرهنگ استعمارى درست كردند نه يك فرهنگ استقلالى، الان هم يك فرهنگ مستقلى كه برنامه‏اش را خود عقلاى قوم ريخته باشند نيست.

غارت و چپاول ذخاير ايران‏

الان هم آنها دخالت دارند در كار، نه طبيب حسابى مى‏گذارند درست بشود، نه سياستمدار حسابى مى‏گذارند درست بشود، يك سياستمدارهايى كه براى ما درست مى‏كنند همان‏هاست كه به نفع آنها كارها را انجام مى‏دهند، اينهم فرهنگ ما، (حالا ديگر من وقت اين را كه طولانى صحبت بكنم ندارم) اين سدها را شكستند و آزادنه آمدند مشغول شدند به بردن چاپيدن اموال مسلمين و شما ايرانش را مى‏دانيد، چاپيدن نفت كه الان دارند مى‏برند. الان نفت‏هاى ما را به قدرى دارند زياد نفت مى‏برند، آنها مى‏برند انبارم كنند، نفت‏هاى ما را از زيرزمين‏هاى ما براى اينكه مبادا يك وقتى پيدا بشود كه جلويش را بگيرد، از حالا همه‏اش را مى‏برند آنجا در انبارهاى خودشان انبار مى‏كنند. از زمان رضاشاه (خداوند انشاءالله كه جزاى او را شديداً بدهد و مى‏دهد) از زمان رضاشاه تا حالا اينها مبتلا هست ايران به يك حكومتى كه تمام حيثيت ايران را دو دستى تحويل داده به اين نفتخوارها. وقتى كه ملاحظه بكنيد، اقتصاديات ملت را ملاحظه بكنيد، زراعت ما را بكلى به هم زدند به اسم اصلاحات ارضى كه تز آمريكا بود، اصلاحات ارضى به ما چه مصيبت‏ها وارد آورد؟ مصيبتى كه وارد آورد، تمام زراعت‏هاى ايران را از بين برد، يك مملكت زراعى كه يك استان آذربايجان يا خراسانش مى‏توانست كه قوت اين ملت را بدهد حالا رسيده به آنجائى كه براى 30 روز يا 33 روز (فوقش 33) تمام زراعت ايران براى 33 روز جمعيت فعلى ايران كافى است. ما بقيش از كجاست؟ مابقيش يك بازار درست كردند براى آمريكا، آنها زياد داشتند، مى‏سوزاندند يا به دريا مى‏ريختند، حالا دهند پول مى‏گيرند، نفت مى‏گيرند، اين يك باب كه زراعت ما را از بين بردند و ما شديم جيره‏خوار آنها و بازار براى آنها مصرف ما شديم. از آن طرف يك ضرر ديگر خورد و آنكه تمام اين دهقان‏ها كه ايشان در اول فرمودند كه ما ديگر رعيت‏ها را از چيز درآورديم دهقان شدند ديگر، هم سطح شدند با چه تمام اين بيچاره‏ها وقتى كه زراعت‏هايشان از دستشان رفت، كوچ كردند به شهرها (كه عمده‏اش تهران است) آمدند در اطراف تهران با يك كوخ‏هائى، با يك چادرهائى، با يك خانه‏هاى گلى كوچك با عائله زيادشان در آنجا منزل گرفتند و با يك مصيبت‏هائى اين بيچاره‏ها اعاشه مى‏كنند و زندگى، نه برق دارند، نه آب دارند، نه اسفالت دارند، در يك گودال‏هايى زندگى مى‏كنند كه آب را اگر خواهند براى بچه‏هايشان بياورند، اين مادر بدبخت بايد در زمستان سخت از پله‏هايى كه الان عددش را يادم نيست لكن زياد است عددش، از پنجاه بيشتر، صد تقريباً از اين پله‏ها بايد برود تا خيابان برسد، يك كوزه آب كند باز برگردد اين پله‏ها را طى كند برود توى اين كوخ براى بچه‏اش آب ببرد. اين

صحيفه نور ج 2 صفحه 168

دهقان‏هاى بزرگى كه درست كرده‏اند و اين دروازه تمدن، اينهاست‏اينها را براى ما درست كردند، اين قضيه زراعت ما، زراعت ما بكلى فلج شده است، ديگر ما زراعت نداريم و معلوم نيست كه عاقبتش به كجا برسد.

ايران پايگاه تسليحاتى غرب

از آنطرف نفت ما را مى‏دهند به آمريكا، عوضش چى مى‏گيرند؟ من اين را كه مى‏گويم، من بايد هر روز اينها را بگويم براى اينكه هر روز ممكن است يك گوش اينجا باشد كه نشنيده باشد اين حرف را، مى‏دهند به آمريكا، عوض چه مى‏گيرند؟ عوض اسلحه مى‏گيرند، كدام اسلحه؟ اسلحه‏هائى كه ايران نمى تواند استعمال كند،نمى داند چه جورى بايد اين اسلحه را استعمال كند. براى چه مى‏دهند؟ براى اينكه پايگاه درست كنند در آنجا براى آمريكا، هم نفت رامى خورند هم عوضش را.اينها پول نفت را خيال كنيد كه به ما مى‏دهند؟ نه اين يك اشتباه است، اينها هم نفت را مى‏خورند و هم اسلحه مى‏آورند، اسلحه‏هائى كه هيچ نظيرش مثلاً حتى در فرانسه پيدا نمى‏شود، آمريكا مى‏دهد به اينها، اما مى‏دهد براى ايران؟ نه، پايگاه درست مى‏كند براى خودش، هم عوض را مى‏خورد هم معوض را مى‏خورد. خدا مى‏داند كه اين مرد نالايق كه اسمش محمدرضاست، اين مرد نالايق چه خيانت‏هايى به اسلام كرده و مسلمين كرده من و شما حالا مى‏توانيم مطلع بشويم، بگذاريد اين بميرد يا برود از اين مملكت ما، قدرت اين سلب بشود آنوقت ببينيد آنهائى كه نوشتند مسائل را، حتماً اشخاص تاريخ را ثبت كردند و تاريخ‏ها كه بيرون آمد آنوقت خواهيد ديد كه آنها چه كرده‏اند با اين مملكت. نفتى كه ايشان مى‏گويد كه بعد از 30 سال ديگر تمام مى‏شود و ما الان بايد فكر كنيم از انرژى شمس استفاده بكنيم، آقايى كه با چراغ نفتى هم نمى‏تواند كارى انجام بدهد از انرژى شمس مى‏خواهد استفاده كند!! اين نفتى كه تمام مى‏شود، چرا تمام مى‏شود؟ براى اينكه اين لوله‏عظيمى كه انسان، كسانى كه در بيست سال پيش از اين رفتند، الان زيادتر از اين معانى است) كسانى كه آنوقت رفته بودند مى‏گفتند لوله‏هايى كه آنجا گذاشتند كه براى نفت از آن استفاده بشود، همين طور صاف آدم مى‏رود توى آن، به اين بزرگى است، لوله‏هاى چند متر در چند مترى است، با اين لوله‏ها دارد نفت ايران مى‏رود، عوضش اسلحه مى‏آيد براى پايگاه درست كردن. اگر اينها نفت را درست بفرستند و نفت درست فروش برود يعنى به اندازه احتياج ايران فروش برود،به اندازه‏اداره مملكت فروش برود ما تا دويست سال ديگر هم شايد نفت داشته باشيم، تمام مى‏شود خوب، آنها دارند تمام مى‏كنند، ايشان مى‏گويند تمام مى‏شود، كى تمامش مى‏كند؟ تو تمامش مى‏كنى بعدها ما چه بكنيم؟ اين ملتى كه چند وقت ديگر به قول ايشان نفتش را دادند به غير و تمام شد، زراعتش هم كه از بين رفت بعدش ما چه بكنيم ديگر؟ اين ملت ضعيف چه بكند؟ (صنعتى مى‏خواهيم بكنيم)!! آخر، قضيه صنعتى نيست گول نخوريد، قضيه ذوب آهن نيست، قضيه درست كردن مطلب نيست، قضيه پايگاه درست كردن براى شوروى است، مى‏خواهند كه عمال‏

صحيفه نور ج 2 صفحه 169

شوروى كه به اينجا مى‏آيند راحت بيايند و همه كارها را انجام بدهند، گاز ما را كه دارند آنها مى‏برند، نفت ما را هم كه دادند آنها مى‏برند، بعد نه گاز است، نه نفتى است، نه چيزى، نه زراعتى، نه هيچ چيز، اين ملت بايد چه بكند؟ معلوم نيست. اينكه او مى‏گويد كه من اگر بروم همه ايران را تل خاك مى‏كنم اين حالا اين كار را كرده است اگر بماند بدتر مى‏كند تل خاك ايران را، اگر برود باز ممكن است اشخاص صحيحى و امينى بيايند سر كار و نفت ما را حفظ كنند كه براى خودمان باشد، زراعتمان را سروسامانى به آن بدهند.اگرايشان خرابكارى كند كه دارد مى‏كند خرابكارى كند و گورش را گم كند و برود به نفع ما هست.ما كه فرياد مى‏زنيم، ما براى همين فرياد مى‏زنيم نه براى اينكه ما مى‏خواهيم اصلاً مظاهر تمدن نباشد، ايشان مى‏فرمايند كه آخوندها مى‏گويند كه ما نمى‏خواهيم اين مظاهر تمدن را، ما مى‏خواهيم حالا هم با الاغ سوار بشويم و برويم. يك آدمى است كه، انسان چه بگويد به او؟ ما كه اينقدر فرياد مى‏زنيم مى‏گوييم كه ما همه مظاهر تمدن را قبول داريم اما مظاهر تمدن اين است كه حكومت نظامى اين كار را به مردم بكند؟ آقاى بچه هاى كوچك مارا، دختر بچه‏هاى 8 ساله و 9 ساله را اين چند روز كشتند حالا كارشان را از دبيرستان‏ها خون دانشگاهى‏ها را كه ريختند و آنقدر چيز كردند كه هميشه در اعتصابند آنها، حالا از آنجا آمدند سراغ دبستان‏ها و آن بچه‏هاى كوچك دبستان را اينها دارند مى‏كشند، اينها الان دارند خرابكارى مى‏كنند، آن خرابكاريى كه ملت ما را ميخواهند بكشند و بروند. ما فريادمان اين است كه بايد اين ملت هر چه دارد مال خودش باشد و خودش اداره خودش را بكند، ما مستشار نمى‏خواهيم از آمريكا، شصت هزار مستشار كه اينقدر بودجه دارد كه من و شما تصورش را نمى‏كنيم، اين بودجه مملكت را صرف مستشارها ديگر نكنيد. اين خيلى عجيب است، پايگاه براى آنها درست مى‏كنند، مستشاران مى‏آورند خرجش را ما بايد بدهيم. نفتمان را مى‏دهيم براى درست كردن پايگاه آخر شما حساب بكنيد اين را و بعد مطالعه كنيد در اين امور، يك اسلحه‏هايى كه ايران به دردش به هيچ وجه نمى‏خورد اين مال جنگ‏هاى بزرگى است كه بين دو تا ابرقدرت يك وقتى اين جنگ‏ها مى‏شود، يك همچو اسلحه‏هايى براى ما نيست، ما يك همچو اسلحه‏هايى نداريم، ما مسلسل‏ها و اينها كافى مان است، آنقدر كه مى‏توانيم استعمال كنيم براى تنظيم امور داخلى خودمان ما كه مى‏خواهيم جنگ بكنيم، مگر ما با شوروى حالا مامى‏توانيم جنگ كنيم يا با آمريكا مى‏توانيم جنگ كنيم؟ ما با بازار تهران مى‏توانيم جنگ كنيم‏خوب مسلسل‏ها بس است! ما با دانشگاه و جوان هاى دانشگاهى مى‏توانيم جنگ كنيم! ما حالا رسيديم به آنجايى كه با دبستانى‏ها، با اين بچه‏هاى هشت ساله و نه ساله جنگ بكنيم! همين ديروز خواندم كه تلفنى آمده بود - همين ديروز يا پريروز باز ريخته‏اند توى يك دبستان و بچه‏ها را زده‏اند و شل كرده‏اند، و چه كرده‏اند خوب ما، اين مسلسل براى كشتن اهل ملت خودمان كافى است ديگر محتاج به آن چيزها نيستيم،پس آنها مال ما نيست، مال كس ديگر است، مال آنى است كه مى‏تواند استعمال كند، مال آنى است كه به دردش خورد، آن آمريكاست، آنوقت آن نفت را داديم و پايگاه براى خود آنها درست كرديم يعنى براى اينكه پول نفت باشد، مستشارها را آورديم براى مطالعه در اين امور و پولش را ما مى‏دهيم. اين كارهاست كه آنها

صحيفه نور ج 2 صفحه 170

دارند مى‏كنند، مملكت را رسانده‏اند به آنجايى كه ساقط دارد مى‏شود، از بين دارد مى‏رود اين مملكتتان آقا.

فرياد مستضعفان

الان مردم مملكت ما قيام كرده است، ما مكلفيم كه به آنها كمك كنيم هر مقدارى كه مى‏توانيم هر قدر كه مى‏توانيد با رفقايتان مى‏نشينيد بگوئيد، صحبت كنيد، برسانيد به رفقاى اروپايى‏تان كه داريد، با آنها صحبت كنيد، مطلبتان را برسانيد، هر كدام به ده نفر از آنها بگوييد، شما چند هزار نفر هستيد، به چندين هزار نفر مى‏توانيد مطالبتان را بگوييد، اينها بد منعكس كردند اوضاع ايران را.

روزنامه‏هاى اينجا كه صد ميليون دلار اين مرد براى تبليغات مى‏دهد به آنها، بد منعكس مى‏كنند مسائل ايران را، شما ايرانى هستيد مسائل ايران را براى اين اروپائيان بگوئيد، تشريح كنيد، مى‏توانيد بنويسيد در روزنامه يا در مجله‏ها،بنويسند، ما نبايد بى تفاوت باشيم براى يك ملتى كه جانش را دارد براى شما مى‏دهد، اينها جوان هايشان را دارند مى‏دهند، فردا كه روز چهلم جمعه سياه هست، من نمى‏دانم چه مصيبتى بر اين ملت خواهد وارد آمد. اينها ايستاده‏اند جان مى‏دهند، بچه هاى 7 ساله و 8 ساله شان ايستاده‏اند و مى‏گويد مرگ بر اين سلطنت و تظاهر مى‏كند و كشته مى‏شود، فردايش هم همان بچه ديگر باز دوباره مى‏گويند، اينطور ايران الان قيام كرده است و نهضت كرده است و ما مكلفيم كه به اينها كمك بكنيم، بى تفاوت نباشيم .مى‏توانيم بگوييم، در جوامع بگوئيم، بنويسيم، منتشر كنيم عالم را آگاه كنيم از اين مصيبتى كه بر سر ملت ما آمده است. ديگر حالا وقت نماز شد. خداوند انشاء الله همه تان را حفظ كند و موفق باشيد انشاءالله.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  1:33 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها