پاسخ به:بانک مقالات راهنمایی و مشاوره
هدف: محققان حوزه هاي روان شناختي، علوم زيستي و علوم اجتماعي به اهميت نقش شادي در بهداشت رواني، سلامت جسماني، کارآمدي، بهره وري و مشارکت اجتماعي اشاره نموده اند و به ارايه انواع روش هاي افزايش شادي پرداخته اند. اين پژوهش به بررسي تاثير آموزش روان درماني مبتني بر بهبود کيفيت زندگي بر شادکامي زنان و مردان متاهل شهر اصفهان پرداخته است. روش: اين پژوهش تجربي از نوع ميداني است. جامعه آماري اين پژوهش زنان و مردان مراجعه کننده به مرکز مشاوره الفباي زندگي در بهار و تابستان سال 1389 بودند. نمونه پژوهش شامل 32 زن و مرد متاهل بودند که به روش نمونه گيري داوطلب با جايگزيني تصادفي انتخاب شدند و در دو گروه آزمايش و کنترل قرار داده شدند. زنان و مردان متاهل گروه آزمايش، به مدت 8 جلسه در هشت هفته تحت آموزش به شيوه کيفيت زندگي درماني قرار گرفتند و بر روي گروه کنترل مداخله اي صورت نگرفت. در پايان از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. ابزار اندازه گيري در اين پژوهش، پرسشنامه شادکامي آکسفورد بود. يافته ها: تحليل يافته ها مبتني بر آزمون تي براي گروه هاي مستقل نشان داد که تفاوت معنادار بين نمرات شادکامي گروه آزمايش و کنترل در مرحله پس آزمون وجود دارد. به اين معني که کيفيت زندگي درماني بر شادکامي زنان و مردان متاهل موثر بوده است.
نسخه قابل چاپ
هدف: پژوهش حاضر به منظور بررسي اثربخشي مداخلات آموزشي رواني گروهي بر عملکرد خانواده بيماران مبتلا به اختلالات خلقي انجام شد. روش: اين پژوهش يک طرح نيمه آزمايشي با گروه کنترل و گمارش تصادفي بود. در اين پژوهش، شش نفر بعنوان گروه آزمايشي و نه نفر بعنوان گروه کنترل شرکت داشتند. کليه شرکت کنندگان که اعضاي خانواده بيماران مبتلا به اختلالات خلقي را تشکيل مي دادند ابزار سنجش عملکرد خانواده (FAD) را تکميل نمودند. گروه آزمايش به مدت دوازده جلسه در جلسات مداخلات آموزشي رواني گروهي شرکت داشتند، ولي گروه کنترل در اين مدت هيچگونه مداخله اي دريافت نکردند. همچنين به منظور تحليل داده ها از آزمون تحليل کوواريانس استفاده شد. يافته ها: نتايج تحليل داده هاي پژوهش حاضر نشان دهنده بهبود معناداري در ميانگين نمره عملکرد خانواده گروه آزمايشي بود. نتيجه گيري: نتايج حاصل از پژوهش نشان مي دهد که مداخلات آموزشي رواني گروهي مي تواند کارايي خانواده را بهبود بخشد.
زمينه و هدف: اغلب مداخله ها و روشهاي زوج درماني در صدد ارتقا خودآگاهي و بينش زوجين هستند. بينش شناختي به عنوان توانايي ارزيابي و تصحيح باورهاي تحريف شده و تفسيرهاي نادرست تعريف شده است. هدف پژوهش بررسي اثربخشي مداخله هاي آموزش گروهي طرح واره محور و سبک زندگي محور در افزايش سطح بينش شناختي زوجين داراي نارضايتي زناشويي است. روش: به اين منظور از بين جامعه زوجين داراي نارضايتي زناشويي مراجعه کننده به مراکز مشاوره دولتي و خصوصي شهرستان خوي، تعداد 106 نفر از زوجين پس از اعمال ملاک هاي ورود و خروج غربال شدند، سپس 90نفر (زن و شوهر) به صورت تصادفي در سه گروه مداخله طرح واره محور (30 نفر)، سبک زندگي محور (30 نفر) و کنترل (30 نفر) گماشته شدند. مداخله هاي طرح واره محور و سبک زندگي محور هر کدام 11 جلسه (1.5 ساعت) براي دو گروه آزمايشي اجرا شدند و گروه کنترل هيچ مداخله اي را دريافت نکرد و در ليست انتظار قرار گرفت. پس از اتمام مداخله ها از هر سه گروه پس آزمون گرفته شد و پس از يک ماه پيگيري به عمل آمد. داده ها با روش آماري تحليل کوواريانس مورد تحليل قرار گرفت. يافته ها: نتايج نشان داد که مداخله هاي آموزشي طرح واره محور و سبک زندگي محور در ارتقا سطح بينش شناختي اثربخش هستند. همچنين نتايج نشان داد که مولفه خود انديشمندي تحت تاثير مداخله هاي فوق قرار گرفته، اما در مولفه اطمينان به خود تاثيري ايجاد نشده است. مداخله آموزشي طرح واره محور در افزايش سطح خود انديشمندي زوجين اثربخش تر از مداخله سبک زندگي محور بود. نتيجه گيري: مداخله هاي آموزشي طرح واره محور و سبک زندگي محور مي توانند به عنوان برنامه هاي مداخله اي مقرون به صرفه و آسان و با هدف افزايش سطح بينش زوجين، در دسترس روان شناسان و مشاوران خانواده قرار بگيرند.
مقدمه: تعارضات زناشويي نقش به سزايي در عدم موفقيت و ناپايداري کانون خانواده دارد. تحقيق حاضر درصدد بر آمده است تا تاثير آموزش تيپ هاي شخصيت اينه گرم را بر کاهش تعارضات زناشويي مورد مطالعه قرار دهد. روش: طرح تحقيق از نوع شبه آزمايشي پيش- پس آزمون با گروه کنترل مي باشد، بدين منظور 14 زوج با استفاده از نمونه هاي دسترس انتخاب شدند و به شيوه کاملا تصادفي در گروه هاي آزمايش و کنترل قرار گرفتند و به آزمون تعارضات زناشويي قبل و بعد از مداخله پاسخ دادند. گروه آزمايش (7 زوج) به مدت پنج جلسه يک و نيم ساعته با تيپ شناسي اينه گرم آشنا شدند. يافته ها: داده هاي پژوهش به کمک آزمون هاي t مستقل و تحليل کواريانس تجزيه و تحليل شدند. نتايج تحليل آزمون t بر تفاضل نمرات پيش و پس آزمون و تحليل کواريانس نشان داد، بين گروه آزمايش و کنترل در ميزان کاهش تعارضات زناشويي تفاوت معني داري وجود دارد. نتايج: نتايج به دست آمده از يافته ها با تحقيقات پيشين هماهنگ است و هر کدام از نه تيپ شخصيتي انيه گرم راهبردهاي مقابله متفاوتي براي ارتباط با خود، ديگران و محيط دارد.
با مطالعه با هدف مقايسه اثربخشي خانواده درماني مبتني بر حضور ذهن (MBFT) و خانواده درماني فراشناختي (MCFT) بر کيفيت روابط زناشويي در مراجعان در آستانه طلاق صورت گرفت. روش: طرح اين پژوهش از نوع آزمايشي به شيوه پيش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. براي اين منظور 66 مراجع متقاضي طلاق به مراکز مشاوره اي به طور تصادفي انتخاب شدند و به شيوه گمارش تصادفي به سه گروه 22 نفري تقسيم شدند. به وسيله پرسشنامه صميميت زوجين، ابتدا ميزان کيفيت روابط زناشويي در اين مراجعان اندازه گيري شد (پيش آزمون) و بعد از مداخله گروهي بر روي دو گروه آزمايشي در 8 جلسه، سرانجام پرسشنامه مجددا اجرا شد (پس آزمون). يافته ها: داده هاي به دست آمده براي بررسي ميزان تاثير روش هاي درماني تحليل شدند. نتايج تحليل کواريانس چند متغيري بين مراجعان متقاضي طلاق گروه هاي آزمايش و کنترل در متغير وابسته يعني کيفيت روابط زناشويي تفاوت معنا داري نشان داد. نتيجه گيري: بر اساس نتايج اين مطالعه اثربخشي خانواده درماني MBFT و MCFT بر کيفيت روابط زناشويي تائيد شد. همچنين اثر تقريبا يکساني براي دو روش درماني مورد استفاده يافت شد.
مقدمه: زندگي افراد متاهل متاثر از کيفيت زندگي آنها است که شامل درک افراد از موقعيت خود در زندگي از نظر فرهنگ، سيستم ارزشي که در آن زندگي مي کنند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولويت هايشان مي باشد. روش: اين مطالعه با هدف بررسي رابطه بين ايدئولوژي جنسيتي، نقش هاي زناشويي، هوش هيجاني و کيفيت زندگي کارکنان متاهل اداره هاي دولتي شهر شيراز بود. 250 کارمند متاهل (125 مرد و 125 زن) از بين کارکنان اداره هاي دولتي شهر شيراز با روش نمونه گيري تصادفي طبقه اي انتخاب شدند و به پرسشنامه هاي ايدئولوژي هاي نقش هاي جنسيتي بروگان و کاتنر، نقش هاي زناشويي محقق ساخته، هوش هيجاني شاته و کيفيت زندگي سازمان بهداشت جهاني پاسخ دادند. ويژگي هاي روانسنجي ابزارهاي مورد استفاده همگي رضايت بخش بودند. يافته ها: نتايج همبستگي هاي مثبت بين 0.23 تا 0.52 بين متغيرهاي ايدئولوژي جنسيتي، نقش هاي زناشويي، هوش هيجاني و کيفيت زندگي را نشان داد. تحليل رگرسيون هم نشان داد که از بين متغيرهاي پيش بين (ايدئولوژي هاي جنسيتي، نقش هاي زناشويي و هوش هيجاني) متغيرهاي نقش هاي زناشويي و هوش هيجاني پيش بيني کننده متغير ملاک (کيفيت زندگي) است. نتايج: اين نتايج نشان مي دهد که در جامعه ايراني نقش هاي زناشويي در درک افراد از موقعيت زندگي نقش بسزايي بر عهده دارد.
هدف: طلاق از استرس زاترين فقدان ها مي باشد و موجب آشفتگي هاي هيجاني و مشکلات رفتاري در افراد مي شود، در اين ميان آسيب پذيري زنان از پيامدهاي طلاق بيشتر از مردان است. هدف از پژوهش حاضر بررسي اثربخشي شناخت درماني مذهب محور بر افسردگي زنان مطلقه بوده است. روش: پژوهش حاضر از نوع آزمايشي با پيش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل و دوره پيگيري بوده است. جامعه آماري اين پژوهش شامل 30 زن مطلقه است كه با استفاده از روش نمونه گيري در دسترس به طور همتاسازي انتخاب شدند. اين افراد از نظر سن، وضعيت اقتصادي - اجتماعي، عدم ابتلا به بيماري هاي جسماني، دارا بودن يک انحراف معيار بالاتر از ميانگين در پرسشنامه افسردگي بک و ساير متغيرهاي مورد نظر در پژوهش كاملا همگون بودند. سپس آزمودني ها به طور تصادفي به دو گروه آزمايش و کنترل تقسيم شدند. در مورد گروه آزمايش 12 جلسه 45 دقيقه اي روان درماني شناختي - رفتاري مذهب محور اجرا گرديد اما در مورد گروه کنترل هيچ مداخله اي صورت نگرفت. ابزار جمع آوري اطلاعات در اين پژوهش پرسشنامه افسردگي بک ويراست دوم بود. يافته ها: نتايج حاصل آشکار ساخت که بين گروه آزمايش و کنترل پس از اجراي روان درماني شناختي - رفتاري مذهب محور تفاوت معني داري وجود داشت (p<0.001). همچنين ميزان افسردگي گروه آزمايش نسبت به پيش آزمون و گروه كنترل به طور معني داري كاهش يافته بود. اين نتايج در دوره پيگيري كماكان پايدار بود. نتايج: درمان شناختي - رفتاري مذهب محور باعث كاهش افسردگي در زنان مطلقه شده است.
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسي تعارض تکاليف کار با تکاليف زندگي خانوادگي در مراحل رشدي و تحصيلي مختلف بوده است. زمينه نظري اين پژوهش مبتني بر برخورد مراحل رشد رواني اجتماعي اريکسون (سه مرحله آخر) با دنياي کار و تاثير آن بر زندگي خانوادگي بوده است. روش: جامعه آماري اين پژوهش، شامل تمام کارکنان ايستگاه هاي منطقه دو عمليات انتقال گاز (اصفهان) مشتمل بر 613 نفر بوده است که در سال 1389 مشغول به كار بودند. با استفاده از روش نمونه گيري تصادفي طبقه اي 150 نفر از کارکنان ايستگاه هاي منطقه دو عمليات انتقال گاز انتخاب شدند که در نهايت 124 پرسشنامه جمع آوري شد (نرخ بازگشت 83 درصد) که به پرسشنامه تداخل کار - خانواده پاسخ دادند. يافته ها: نتايج حاصل از تحليل داده ها بيانگر آن بودند که با افزايش سن و با توجه به مقتضيات مراحل تحول رواني اجتماعي اريکسون، سرريز شدن مسايل کاري به زندگي خانوادگي کاهش مي يابد. همچنين يافته هاي پژوهش نشان دادند که با افزايش سطح تحصيلات، تداخل خانواده - کار تشديد مي گردد. نتايج: همبستگي منفي مراحل سني و ادراک تداخل کار - خانواده، با استفاده از نيازمندي ها و منابع در دسترس افراد براي برآورده کردن اين نيازمندي ها در مراحل تحولي متفاوت، قابل تبيين است. همچنين در تبيين همبستگي مثبت سطح تحصيلات و ادراک تداخل کار - خانواده مي توان به افزايش آگاهي از مسووليت هاي خانوادگي و افزايش مسووليت هاي شغلي در اثر افزايش سطح تحصيلات اشاره کرد. با توجه به نتايج تحقيق به نظر مي رسد با مديريت صحيح، نيازمندي هاي مراحل تحول فرد و همچنين برنامه هاي مداخله اي براي افراد با سطح تحصيلات بالا بتوان از سطح تداخل کار - خانواده کاست. اين پژوهش زمينه توجيه کاربردي اين مساله را فراهم کرده است. محدوديت عمده اين پژوهش نوع بررسي مقطعي آن است که دلايل آن ذکر شده است و البته با پيشنهاد يک پژوهش طولي راهي براي غلبه بر آن ارايه شده است.
هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسي رابطه ميان دو بعد عزت نفس (خودارزنده سازي و خودناارزنده سازي) با سلامت رواني با ميانجي گري فرسودگي شغلي است. روش: جامعه آماري شامل كليه معلمان زن مدارس شهرستان شادگان بودند كه از ميان آنها يک نمونه تصادفي چند مرحله اي به تعداد 120 نفر انتخاب شدند. در اين پژوهش - كه يک طرح توصيفي از نوع همبستگي بود - سه آزمون عزت نفس روزنبرگ (1963)، فرسودگي شغلي مسلش (1981) و سلامت عمومي گلدبرگ (1978) استفاده گرديد. يافته: به منظور تحليل داده ها، از روش مدل يابي معادلات ساختاري استفاده شد و تجزيه و تحليل مدل پژوهش با نرم افزار Amos18 انجام گرفت. شاخص هاي برازش مدل يابي معادلات ساختاري، مدل كلي پژوهش را تاييد کردند؛ به عبارت ديگر، نتايج نشان دادند دو بعد خودارزنده سازي و به ويژه خودناارزنده سازي از طريق يک ساختار زيربنايي (متغير مكنون) فرسودگي شغلي بر متغير مكنون ابعاد سلامت رواني اثر مي گذارد. نتايج: نتايج حاصل از روش خودراه انداز و فاصله اطمينان حاصل از آن نشان داد كه اندازه اثر غيرمستقيم خودناارزنده سازي بر سلامت رواني از طريق فرسودگي شغلي برابر با 0.33 است كه در سطح p=0.002 معني دار است. تلويحات نظري مهمي از كاركرد متفاوت ابعاد مثبت و منفي عزت نفس بر سلامت رواني از طريق فرسودگي شغلي در معلمان زن حاصل شده است كه در متن مقاله به آن پرداخته مي شود.
در عصر حاضر، بشر به لحاظ روحي و رواني بيش از گذشته مضطرب، افسرده و تنها به نظر مي رسد و براي رهايي از اين حالت ها، به راه هاي گوناگون گريز از متن و واقعيت زندگي متوسل مي شود. افزايش آمار خودکشي، طلاق، اعتياد به مواد مخدر، اعتياد به مواد توهم زا، مصرف بالاي داروهاي آرام بخش و رشد روزافزون خشونت و جرايم، مويد اين مساله است. بهره مندي از امکانات مادي، تمام نيازهاي انسان امروز را برطرف نساخته بلکه مشکلات روحي او را بيشتر و پيچيده تر کرده است. پرداختن به «معناي زندگي» يکي از موضوعاتي است که فلسفه ورزي و تامل در آن مي تواند اميدبخش باشد. معناي زندگي يکي از مهم ترين موضوعات فلسفي، روان شناختي و ديني است که از چشم اندازهاي گوناگون مي توان به آن نگريست. دين نگاهي فرا دنيوي به زندگي دارد و انسان را به سوي ارزش هايي والاتر از حيات مادي محض دعوت مي کند. راه تحقق و تعميق معناي زندگي نهادينه سازي سازه ها و مولفه ها معناي زندگي است که اين امر تنها از مجراي تعليم و تربيت امكان پذير است. با توجه به اهميت و نقش تعليم و تربيت در معنادار کردن زندگي براي افراد و نقش کليدي کتاب هاي درسي در انتقال مفاهيم، در اين پژوهش کتاب هاي دين و زندگي سه پايه در دوره دبيرستان بر اساس مولفه هاي معناي زندگي از نظر اسلام مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته اند. بنابراين هدف از انجام اين پژوهش تحليل محتواي کتاب هاي دين و زندگي پايه اول، دوم و سوم دبيرستان، به منظور تعيين ضريب درگيري دانش آموزان با محتوا و پرسش هاي کتب مذکور بوده است. براي اين کار، پس از مشخص کردن مولفه هاي مورد نظر به عنوان ملاک هاي تحليل و تعيين پاراگراف هاي هر درس به عنوان واحد تحليل، بر اساس روش رمي به تحليل محتواي متن و پرسش ها اقدام گرديد. نتايج تحليل حاکي از آن است که ميزان توجه به مولفه هاي معناي زندگي، در کتاب اول و سوم دبيرستان در حدي پايين تر از متوسط (ضريب درگيري پايين تر از يک) و کتاب دوم دبيرستان در حد بالاتر از متوسط (ضريب درگيري بالاتر از يک) بود.
هدف اصلي اين پژوهش بررسي رابطه هوش هيجاني و سبک هاي مقابله با استرس شامل سبک مقابله مساله محور، سبک مقابله هيجان محور مثبت و سبک مقابله هيجان محور منفي بود. چهارصد و سيزده دانشجوي دانشگاه تهران (140 پسر و 273 دختر) در اين پژوهش شرکت کردند. از آزمودنيها خواسته شد مقياس هوش هيجاني و مقياس سبک هاي مقابله تهران را تكميل کنند. براي تحليل داده هاي پژوهش از شاخص ها و روش هاي آماري شامل فراواني، درصد، ميانگين، انحراف معيار، آزمون تحليل واريانس چند متغيره، ضرايب همبستگي و تحليل رگرسيون استفاده شد. نتايج پژوهش نشان داد كه هوش هيجاني با سبک هاي مقابله مساله محور و هيجان محور مثبت همبستگي مثبت و با سبك مقابله هيجان محور منفي همبستگي منفي دارد. هوش هيجاني از راه مولفه هاي تنظيم و مديريت هيجان ها، بهره وري يا تسهيل هيجاني و ارزيابي و ادراک هيجاني، استفاده از سبک هاي مقابله مساله محور و هيجان محور مثبت را افزايش و استفاده از سبك مقابله هيجان محور منفي را کاهش مي دهد.
هدف از پژوهش حاضر بررسي رابطه ابعاد جهت گيري هدفي با خلاقيت در دانش آموزان پايه سوم دبيرستان شاغل به تحصيل در مدارس استعدادهاي درخشان شهر شيراز بود. در اين پژوهش، 203 نفر دانش آموز دبيرستاني (100 دانش آموز دختر و 103 دانش آموز پسر) شركت داشتند. داده هاي پژوهش از طريق پرسشنامه جهت گيري هدفي اليوت و مك گريگور و پرسشنامه خلاقيت عابدي جمع آوري گرديد و سپس با استفاده از روشهاي آماري تحليل رگرسيون چندمتغيره و تحليل واريانس، مورد تحليل قرار گرفت. نتايج نشان داد که رابطه معناداري بين ابعاد جهت گيري هدفي با خلاقيت وجود دارد. بدين ترتيب كه ابعاد جهت گيري هدفي 21 درصد از متغير خلاقيت را پيش بيني مي كند؛ به طوري كه از اين ميان جهت گيري عملكردي- اجتنابي و جهت گيري عملكردي - رويكردي به صورت منفي و جهت گيري تبحري - رويكردي به صورت مثبت سهم معناداري در پيش بيني خلاقيت داشته اند. در حالي که بين جهت گيري تبحري - اجتنابي با خلاقيت، رابطه معناداري وجود نداشت. همچنين يافتههاي به دست آمده نشان داد که دانش آموزان دختر و پسر از نظر ابعاد جهت گيري هدفي و خلاقيت تفاوت معناداري داشتند.
پژوهش حاضر با هدف بررسي رابطه بين سبک هاي تفکر و رويکردهاي يادگيري با پيشرفت تحصيلي دانشجويان دختر و پسر انجام شد. 386 دانشجو [156 پسر (SD=2.1, M=22.1) و 230 دختر (SD=1.8, S=21.1)] به فهرست سبک هاي تفکر و پرسشنامه تجديدنظر شده فرايند مطالعه پاسخ دادند. در اين مطالعه، براي بررسي پيشرفت تحصيلي دانشجويان، ميانگين کل نمرات دانشجويان شركت کننده از طريق آموزش هر دانشکده، جمع آوري شد. در بخش تحليل داده ها، به منظور بررسي رابطه بين سبک هاي تفکر و رويکردهاي يادگيري با پيشرفت تحصيلي، از چند طرح تحليل رگرسيون گام به گام و براي بررسي نقش تفاوت هاي جنسي بر سبك هاي تفکر و رويکردهاي يادگيري، از چند طرح تحليل واريانس چندمتغيري، استفاده شد. نتايج تحليل رگرسيون گام به گام نشان داد که ابعاد چندگانه سبک هاي تفکر، شامل كاركردها، سطح ها، شکل ها، حوزه ها، گرايش ها و رويکردهاي يادگيري سطحي و عميق، سطوح متمايزي را از تغييرپذيري نمرات پيشرفت تحصيلي دانشجويان تبيين کردند. نتايج تحليل واريانس چندمتغيري نشان داد كه از نظر سبک هاي تفکر کلي، دروني، آنارشيست، سلسله مراتبي و سلطنتي، تفاوت بين دو جنس معنادار بود. در مجموع، نتايج پژوهش حاضر، ضرورت بازشناسي نقش سبک هاي تفکر و رويکردهاي يادگيري را در پيش بيني پيشرفت تحصيلي دانشجويان مورد تاكيد قرار مي دهد. تلويحات يافته هاي پژوهش حاضر براي معلمان بحث مي شود.
منابع مرجع الکترونيکي از مهم ترين فناوري هايي به شمار مي آيد که در سال هاي اخير محيط کتابخانه ها را دستخوش تحولات مثبتي نموده است. با در نظر گرفتن منابع مذکور به عنوان يک نوآوري در محيط کتابخانه ها تحقيق حاضر به بررسي روند اشاعه منابع مرجع الکترونيکي رد محيط کتابخانه هاي دانشگاهي پرداخته است. براي اين منظور نظريه اشاعه نوآوري ها از جامعه شناس معروف اورت ام. راجرز به عنوان چارچوب نظري تحقيق انتخاب گرديد. اين تحقيق به روش پيمايشي و با استفاده از پرسشنامه صورت گرفته است و جامعه پژوهش شامل کتابخانه هاي مرکزي دانشگاه هاي وابسته به وزارت علوم، تحقيقات و فناوري است. از آن جا که در نظريه راجرز اصل گروه بندي پذيرندگان يک نوآوري مورد تاکيد قرار گرفته است، در اين تحقيق نيز کتابخانه هاي پذيرنده منابع مرجع الکترونيکي بر اساس زمان پذيرش منابع مذکور به ترتيب به سه گروه کتابخانه هاي پيشرو، محافظه کار و کندپذير تقسيم شدند. نتايج حاصل از تحليل داده هاي گردآوري شده نشان مي دهد که منحني پذيرش منابع مرجع الکترونيکي در طول زمان کاملا بهنجار بوده و برهمين اساس آهنگ پذيرش اين منابع در طول زمان به صورت S شکل در آمده است. همچنين چهار مرحله آگاهي، ترغيب، تصميم و همنوايي که در نظريه راجرز براي فرايند اشاعه يک نوآوري تعريف شده اند، در ميان کتابخانه هاي پذيرنده تشخيص داده شد. نتايج نشان مي دهد که وضعيت گروه پيشرو در عبور از اين مراحل، متمايز از دو گروه ديگر، وضعيت مناسب تري بوده است. در ميان دو گروه محافظه کار و کندپذير نيز، محافظه کاران با اندکي تفاوت بهتر از کندپذيران عمل کرده اند.
پژوهش حاضر، با هدف بررسي اثربخشي آموزش مهارت هاي زندگي بر سازگاري زناشويي زنان متاهل 40-20 ساله تحت آموزش نهضت سوادآموزي، با كنترل طول مدت ازدواج انجام شده است. جامعه آماري اين پژوهش، شامل کليه زنان متاهل 40-20 ساله تحت آموزش نهضت سواد آموزي شهر اهواز در سال 86 بود. نمونه اي مشتمل بر 50 نفر از اين زنان، به روش نمونه گيري تصادفي خوشه اي انتخاب شده و در گروه آزمايش و کنترل گمارده شدند. براي گردآوري داده ها از پرسشنامه سازگاري زناشويي لاک - والاس استفاده شد. طرح پژوهش، از نوع طرح پيش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل بود. پس از انتخاب تصادفي گروه هاي آزمايشي و کنترل، مداخله آزمايشي (آموزش مهارت هاي زندگي) بر روي گروه آزمايشي، به مدت 10 جلسه 70-60 دقيقه اي و 2 جلسه در هفته اجرا شد و پس از اتمام برنامه آموزشي، از هر دو گروه، پس آزمون به عمل آمد. داده هاي به دست آمده با استفاده از روش آماري تحليل کوواريانس، مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. سطح معني داري در اين تحقيق، p=0.05 در نظر گرفته شد. نتايج حاصل از تحليل داده ها نشان داد، آموزش مهارت هاي زندگي، بدون کنترل و با کنترل طول مدت ازدواج، مي تواند باعث افزايش سازگاري زناشويي زنان متاهل گروه آزمايش در مقايسه با کنترل شود. در آموزش مهارت هاي زندگي با استفاده از شيوه هاي کارآمد گوش فرا دادن، صحبت کردن، ارايه پاسخ هاي غيرکلامي موثر، کيفيت رابطه بين زوجين ارتقا مي يابد. همچنين، فراگيري مهارت حل مساله باعث ارايه راهکارهاي موثر، در هنگام وقوع مشکل و در نتيجه افزايش ميزان رضايت و خشنودي آن ها از زندگي زناشويي مي شود.