گروه اقتصادی برهان/ امین عسکری؛ در نوشتارهای قبلی بیش از هر چیز بر ضرورت نگاه سیستمی به موضوع حمایت از تولید داخلی تأکید شد و چنین نگاهی به عنوان شرط لازم برای درک درست موضوع معرفی گردید. در ادامه نقش مهم دولت در این زمینه به خصوص نقش سلبی آن یعنی آنچه که دولت نباید انجام دهد، مورد بررسی قرار گرفت و دو خطای «غفلت» و «مداخله» به عنوان مهمترین خطاهایی که دولت باید از آنها اجتناب کند، مطرح گردید. اکنون و در این نوشتار لازم به نظر میرسد که به معرفی بازیگر اصلی عرصهی تولید داخلی یعنی بخش خصوصی پرداخته و الزامات عملکرد موفق آن را مورد کنکاش قرار دهیم.
قبل از ورود به این بحث لازم است بدانیم که صحبت از بخش خصوصی و عملکرد موفق آن تنها در نظامی تحت عنوان اقتصاد آزاد معنا پیدا میکند. البته این آزادی به هیچ عنوان به معنای هرج و مرج و یا عدم حضور دولت نیست بلکه اتفاقاً شرط موفقیت در عملکرد یک اقتصاد آزاد، برخورداری از حمایت و پشتیبانی دولتی مقتدر و کارآمد و صد البته قانونمند و پایبند به تعهدها و حفظ حریم بخش خصوصی میباشد. تجارب تلخ کشورهای سوسیالیستی و نیز کشورهایی که به پیروی از نسخههای صندوق بین المللی پول به یک باره دست به آزاد سازی اقتصاد خود زدند، مؤید مطلب یاد شده است.
این تجارب نشان داد که به همان اندازه که اقتصاد دولتی مطلق قادر به تخصیص بهینهی منابع و بهرهگیری کارا از آن نیست، به همان اندازه نیز در صورت نفی کامل حضور دولت، نتیجهای جز شکلگیری انحصارها و رکودهای عمیق و تورمهای شدید به بار نخواهد آمد. بنابراین شاید بتوان یکی از اهداف مهم تدوین این سلسله نوشتارها را معین کردن مرزهای ظریف اما حساس عملکرد دولت و بخش خصوصی در اقتصاد دانست. به طوری که بتوان این حضور همزمان را یک تعامل سازنده و پیش برنده نامید.
نگرانی اصلی و دغدغهی این نوشتار این است که دولت به هنگام حمایت از محصولات داخلی دچار سردرگمی نشود و منابعی را که این روزها و با توجه به شرایط تحریمی به سختی به دست میآید، نادرست و نابهجا تخصیص ندهد. به خصوص که تجربه نشان داده است که این گونه حمایتهای غلط بیش از هر چیز به تولید داخلی ضربه زده است. بنابراین تلاش خواهیم نمود تا در ابتدا تصویر صحیحی از نحوهی حمایت دولت از تولید داخلی، آثار، پیامدها و پیش نیازهای آن ایجاد نماییم و آن گاه با تکیه بر چنین تصویر صحیحی به ارایهی راهکارهایی برای عملیاتی نمودن این حمایت بپردازیم.
مزیت رقابتی
شاید بتوان کلیدیترین واژه را در بحث تولید داخلی و حمایت از آن، مفهوم «مزیت رقابتی» دانست. این اهمیت از آن جهت است که سنگ بنا و محور تمام بحثهای مربوط به رقابت میان بنگاهها با یکدیگر و همچنین رقابت میان بنگاههای داخلی با رقبای خارجی را مسألهی مزیت رقابتی شکل میدهد. به رغم استفادهی وسیعی که در متون مطبوعاتی و نیز در کلام مدیران اجرایی و حتی گاه نظریه پردازان از این واژه میشود اما متأسفانه به نظر میرسد که مفهوم آن به درستی درک نشده است و از این رو ارایهی تعریفی دقیق از آن لازم به نظر میرسد. هر محصول یا خدمتی که به یک مصرف کننده عرضه میشود بیگمان برای آن فرد سطحی از رضایت خاطر یا در اصطلاح اقتصاددانان مطلوبیت به همراه دارد.
البته هر کالا یا خدمتی دارای ویژگیهای متعددی است که هر یک از این ویژگیها در ایجاد مطلوبیت کل کالا نقش دارد و بنابراین، رضایتی که از مصرف یک کالا برای فرد حاصل میشود، مجموع و برآیند مطلوبیت تک تک ویژگیهای اشاره شده است. به عنوان مثال اگر کالای مورد نظر یک خوراکی باشد، ویژگیهای مهم آن را میتوان مزه، رنگ، نشان، خواص پزشکی و نظر مثبت یا منفی مردم راجع به آن، ماندگاری و فساد ناپذیری، قیمت آن و... دانست.
بدون شک فرد به هنگام خرید این محصول به طور خودآگاه یا حتی ناخودآگاه تمام مشخصههای آن را در نظر میگیرد، آن گاه این مشخصهها را با مشخصههای سایر کالای مشابه مورد مقایسه قرار میدهد و در نهایت یکی را به دیگری «ترجیح» داده و اقدام به خرید آن میکند. مفهوم مزیت رقابتی دقیقاً در هنگام شکلگیری ترجیحات آشکار میشود. به عبارت بهتر «مزیت رقابتی» ناشی از آن دسته مشخصهها و ویژگیهایی از یک کالا (یا خدمت) است که منجر به ترجیح نهایی آن کالا به کالاها (و خدمات) مشابه میشود و عاملی است که موجب برتری و ترجیح عملی محصول یک شرکت نسبت به دیگر شرکتها از سوی مصرف کنندگان میگردد و از این رو نقش اصلی را در میزان فروش یک محصول ایفا میکند.
در ارتباط با این مفهوم به ظاهر ساده و در واقع پیچیده، دانشمندان بحثهای زیادی انجام دادهاند و موشکافانه ابعاد و نحوهی شکلگیری و تشخیص آن را مورد بحث قرار دادهاند. در واقع تنها راه این که علت ترجیح یک کالا به خصوص بر سایر کالاها را بدانیم، درک مزیت رقابتی نهفته در آن است. ناگفته نماند که اگرچه بسیاری از این مزیتها طبیعی و ماهیتی میباشند اما بسیاری دیگر نیز پس از مطالعات فراوان و دقیق از سوی شرکتهای سازنده (با حمایت دولتها) در محصول گنجانده شدهاند و بدین طریق موفق به فتح بازارهای داخلی یک کشور و حتی رسوخ عمیق به بازارهای کشورهای دیگر گردیدهاند.
انواع مزیت رقابتی
دستهبندیهای متعددی برای مزیت رقابتی وجود دارد. اما آنچه که در این مجال طرح آن مناسب و بلکه ضروری است، تبیین و تشریح «مزیت ناشی از هزینهی کمتر» در مقابل «مزیت ناشی از تمایز بیشتر» است که اولی دلالت بر ترجیح یک کالا از سوی مصرف کنندگان به دلیل قیمت کمتر و به عبارت بهتر ارزانتر بودن نسبی است در حالی که دومی تمایز و تفاوت زیاد برخی وجوه یک کالا را نسبت به کالاهای مشابه نشان میدهد. همچنین یادآور میشویم که هر شرکتی در هنگام اتخاذ استراتژی تولید و فروش خود معمولاً تنها خلق یکی از این مزیتها را سرلوحهی کار خود قرار میدهد و بر آن متمرکز میشود. (این موضوعی است که متأسفانه در غالب شرکتهای داخلی در ایران رعایت نمیگردد.) یک مثال خوب از مزیت هزینهای را میتوان استراتژی برخی شرکتهای چینی دانست که با آگاهی از وضع تورم و سطح درآمد پایین در بسیاری از کشورهای آسیایی به رغم این که توانایی زیادی در ساخت محصولات با کیفیت و استفاده از مواد اولیهی خوب و کارگران متخصص دارند، اما با اقدام به کاستن از کیفیت تلاش میکنند تا به مزیت رقابتی هزینهی کمتر دست یابند و در عمل نیز با این استراتژی بازارهای بسیاری از کشورهای یاد شده را اشغال نمودهاند.
در مقابل باید از مزیت رقابتی ناشی از تمایز بیشتر نام برد که حتی با وجود قیمتهای بالاتر، عموماً با اقبال بیشتر مصرف کنندگان مواجه میشود و شرکتهایی که این استراتژی را در پیش گرفتهاند، موفق میشوند کالاهای خود را گاه حتی با چندین برابر قیمت کالاهای مشابه به فروش برسانند. از این گروه میتوان خدمات برخی از شرکتهای هواپیمایی خارجی را نام برد که رمز موفقیت آنها تمایز و تفاوت فاحشی است که مشتریان در مقایسه میان خدمات آنها با خدمات سایر شرکتها احساس میکنند و از این رو با وجود قیمتهای بسیار بیشتر، با تقاضای زیادی مواجه هستند. به عنوان مثال خدمات متمایز بانکهای سوئیس را میتوان یک نوع دیگر از این استراتژی دانست. بسیاری از این بانکها دارای کارکنانی میباشند که هر یک به حداقل چهار زبان بینالمللی مسلط هستند و از این رو به هر مشتری با هر گویشی از اقصی نقاط جهان مشاوره داده و از آنها حمایت میشود و مشتریان نیز به سهولت در امور مالی نیاز خود را در میان میگذارند.
این مسأله مزیتی است که تنها در بانکهای این کشور مشاهده میشود و بر اساس تعریفی که در ابتدای مقاله عنوان شد، مزیتی رقابتی به شمار میرود. مزیت رقابتی دیگری که این بانکها را از سایر رقبایشان متمایز میکند، عدم افشای اطلاعات شخصی و مالی مشتریان در مقابل هیچ دولت یا نهاد بینالمللی است. در مجموع این مزیتها موجب گردیده است که این بانکها بتوانند با وجود سود کمتری که نسبت به سایر بانکهای رقیب به سپردههای مشتریان میدهند همچنان با اقبال مواجه باشند. به طوری که حتی شنیده شده است که برخی از این بانکها سپردههای با سود منفی نیز دارند یعنی در مقابل نگهداری پول و حفظ امنیت آن و نیز عدم افشای اطلاعات از مشتری مبلغی هم دریافت میکنند.
دولت و مزیت رقابتی
لذا مهمترین نکتهای که باید به آن توجه داشت، این است که کار دولت به هیچ عنوان خلق مزیت رقابتی نیست بلکه حمایت از آن است. به عنوان مثال دستیابی به مزیتهای متمایز معمولاً با هزینههای بالایی میسر است که دولت میتواند برخی از آنها را کاهش دهد.
شاید اکنون بتوان به پرسشی که در ابتدا طرح گردید، پاسخی هر چند به اجمال داد. دولت باید از مزیتهای رقابتی ایجاد شده توسط تولید کنندگان داخلی حمایت کند. البته در آینده بیان خواهد شد که دولت هم در مرحلهی ایجاد و خلق مزیت رقابتی و هم در مرحلهی حفظ و گسترش آن میتواند حضور بسیار مؤثری داشته باشد اما با توجه به این که این سلسله نوشتار با هدف روشن شدن فضا و کمک به دولت مردان و نجات آنان از سردرگمی در چگونگی حمایت از تولید داخلی تدوین گردیده است، بیان مفصل این موضوع را در دستور کار خود قرار داده و از این رو نوشتارهای آینده به نحوهی ورود صحیح دولت به عرصهی حمایت از مزیت رقابتی اختصاص خواهد یافت.
ادامه دارد...
*امین عسکری؛ کارشناس ارشد اقتصاد و مدرس دانشگاه/انتهای متن/
سایت برهان