بانک مقالات رشته کودکان استثنایی
هدف: در پژوهش حاضر، هدف بررسي تاثير آموزش حل مساله اجتماعي بر سازگاري اجتماعي و پيشرفت تحصيلي دختران کمروي دوره راهنمايي با دامنه سني 14 - 11 سال در شهرستان اردبيل بود. روش: با استفاده از روش نمونه گيري تصادفي چندمرحله اي 700 دانش آموز انتخاب شدند. همه اين دانش آموزان، مقياس کمرويي را تکميل کردند. از ميان آنها هشتاد دانش آموز که نمراتشان دو انحراف استاندارد بالاتر از ميانگين بود، انتخاب و به طور تصادفي به دو گروه آزمايشي و کنترل تقسيم شدند. سپس به دانش آموزان گروه آزمايشي روشهاي حل مساله اجتماعي طي هفت جلسه آموزش داده شد. از خرده آزمون سازش اجتماعي آزمون شخصيتي کاليفرنيا براي تعيين ميزان سازگاري اجتماعي و از ميانگين نمره هاي نيمسال تحصيلي براي تعيين ميزان پيشرفت تحصيلي دانش آموزان در پيش آزمون و پس آزمون استفاده شد. يافته ها: نتايج نشان داد که تفاوت نمرات پيش آزمون پس آزمون در دو گروه آزمايشي به طور معني داري بيشتر از تفاوت نمرات پيش آزمون پس آزمون در گروه کنترل است (P=0.001). نتيجه گيري: آموزش حل مساله اجتماعي مي تواند سازگاري اجتماعي و عملکرد تحصيلي دانش آموزان کمرو را بهبود بخشد.
نسخه قابل چاپ
پاسخ به:بانک مقالات رشته کودکان استثنایی
هدف: در اين پژوهش، اثربخشي دو روش آموزش فرايند و آموزش تکليف – فرايند به دانش آموزان مبتلا به ناتواني در املانويسي بررسي و مقايسه شده است. روش: از بين دبستانهاي شهر مبارکه در سال تحصيلي 87 - 1386، 8 دبستان دخترانه و پسرانه به طور تصادفي انتخاب شدند. براي کليه دانش آموزان پايه سوم و چهارم اين 8 دبستان، ابتدا ميانگين نمرات درس املا محاسبه شد و سپس بر اساس نمرات آزمون تشخيصي املا که دو انحراف معيار پايين تر از ميانگين کلاسي بود، تعداد 30 دانش آموز که در ساير دروس در سطح دانش آموزان ديگر کلاس بودند، به طور تصادفي انتخاب و در سه گروه آموزش فرايند و آموزش تکليف – فرايند و گواه قرار گرفتند. آزمون هوشي کتل، آزمون توالي حافظه ديداري، آزمون حافظه شنيداري، توالي شنيداري، حساسيت شنيداري و آزمون تشخيصي املا به صورت ابزار اصلي پژوهش، مورد استفاده قرار گرفتند. يافته ها: يافته هاي پژوهش نشان مي دهند که بين ميانگين هاي نمرات پس آزمون گروه آزمايشي اول (روش فرايند) و گروه آزمايشي دوم (روش تکليف – فرايند) و گواه، تفاوت معنادار است (p=0.01) همچنين يافته ها نشان دادند که بين ميانگين نمرات پس آزمون گروه آزمايشي اول (روش فرايند) و گروه آزمايشي دوم (روش تکليف – فرايند) در بهبود املا تفاوت معنادار است (p<0.01). نتيجه گيري: نتيجه پژوهش نشان مي دهد که روش آموزش فرايند و روش آموزش تکليف – فرايند به دانش آموزان مبتلا به ناتواني در املانويسي و بهبود آن موثر بوده است (p=0.01) همچنين نتايج آزمون تعقيبي LSD نشان مي دهد که از بين دو روش آموزشي، روش آموزش تکليف – فرايند از روش آموزش فرايند اثربخش تر است (p<0.01).
هدف: پژوهش حاضر مطالعه يک مدل علي براي تبيين بهزيستي روان شناختي در مادران داراي کودکان کم توان ذهني و مقايسه آن با مادران کودکان عادي بود. روش: گروه نمونه اين مطالعه 75 نفر مادر داراي کودک کم توان و 75 مادر کودک عادي مدارس شهر اروميه بود که از نظر تحصيلات و طبقه اقتصادي – اجتماعي، و سن، جنس و پايه تحصيلي فرزندان همتا گرديده بودند. در مدل طراحي شده هوش هيجاني ادراک شده، کنترل تفکر منفي متغير برون زا (مستقل)، افسردگي متغير ميانجي و بهزيستي روان شناختي متغير درون زا در نظر گرفته شدند. جهت سنجش متغيرهاي مدل از آزمونهاي افسردگي بک، هوش هيجاني ادراک شده ماير و سالووي (TMMS)، آزمون کنترل تفکر ولز و ديويس و بهزيستي روان شناختي ريف استفاده شد. آزمونها از نظر ويژگيهاي روانسنجي از طريق تحليل عاملي اکتشافي و تاييدي مورد بررسي قرار گرفتند. بر اساس نتايج حاصل مدل اوليه اصلاح و سپس از طريق معادلات ساختاري آزمون شد. يافته ها: نتايج اين بررسي نشان داد مدل پيشنهادي در گروه داراي فرزند عادي برازش مناسبي داشته و متغيرهاي درون مدل بخوبي قادر به تبيين بهزيستي روان شناختي هستند ولي در گروه مادران کم توانان ذهني مدل قادر نيست آن را تبيين کند. متغيري که در هر دو گروه داراي مسير علي معني دار با بهزيستي روان شناختي بوده و مي توانست آن را تبيين نمايد راهبردهاي کنترل تفکر بود. نتيجه گيري: در گروه مادران دانش آموزان عادي متغيرهاي هوش هيجاني ادراک شده، توانايي کنترل تفکر منفي و افسردگي قادر به پيش بيني بهزيستي روانشناختي است اما در گروه مادران داراي کودک کم توان ذهني اين مدل فاقد کارآيي لازم است. براين اساس به نظر مي رسد بايد مدل ديگري براي مادران کودکان کم توان ذهني طراحي کرد که بر اساس پيشينه پژوهشي يکي از اجزاي آن شدت کم تواني ذهني کودک و طبق يافته هاي پژوهش اخير توانايي کنترل تفکر منفي باشد.
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسي اثربخشي دوره آموزش حين خدمت فراگير بر نگرش آموزگاران مدارس عادي نسبت به آموزش فراگير دانش آموزان آسيب ديده شنوايي است. روش: روش اين پژوهش از نوع نيمه آزمايشي بود که در آن نمونه اي شامل50 نفر (25 نفر آزمايش و 25 نفر گواه) از آموزگاران پذيراي دانش آموزان آسيب ديده شنوايي شهر تبريز انتخاب و پس از جايگزيني بدون انتصاب تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه مورد مطالعه قرار گرفتند. در فرايند طرح، گروه آزمايشي تحت آموزش حين خدمت فراگير قرار گرفت و گروه گواه هيچ مداخله اي دريافت نکرد. يافته ها: تحليل کوواريانس نشان داد که نگرش کلي گروه آزمايشي نسبت به گروه گواه به طور چشمگيري تغيير کرده و مثبت تر شده است (p<0.01)، به ديگر سخن، برگزاري دوره آموزشي حين خدمت سبب مثبت تر شدن کل نگرش آموزگاران شده است. همچنين تحليل يافته ها نشان دادند که نگرش گروه آزمايشي در حيطه هاي باور به فلسفه فراگيرسازي، احساس شايستگي خود، تامين پشتيبانيهاي لازم، روابط دانش آموزان عادي و آسيب ديده شنوايي و نتايج حاصل از فراگيرسازي نسبت به گروه گواه به طور چشمگيري مثبت تر شده و در حيطه جو يادگيري در کلاس و مدرسه فراگير تفاوت قابل توجهي نداشته است (p<0.01). نتيجه گيري: برگزاري دوره آموزشي حين خدمت فراگير احتمالا مي تواند نگرش کلي و نگرش در حيطه هاي باور به فلسفه فراگيرسازي، احساس شايستگي خود، تامين پشتيبانيهاي لازم، روابط دانش آموزان عادي و آسيب ديده شنوايي و نتايج حاصل از فراگيرسازي آموزگاران پذيراي دانش آموزان آسيب ديده شنوايي را نسبت به فراگيرسازي مدارس براي اين دانش آموزان مثبت تر کند. اما در حيطه نگرش به جو يادگيري در کلاس و مدرسه فراگير، تغييري ايجاد نمي کند.
هدف: اين پژوهش با هدف بررسي رابطه ويژگيهاي شخصيتي و راهبردهاي رويارويي در والدين کودکان با اختلالهاي گستره درخودماندگي انجام شد. روش:80 نفر از والدين (40 پدر و 40 مادر) کودکان با اختلالهاي گستره درخودماندگي از ميان مدارس استثنايي شهر تهران از طريق روش نمونه برداري تصادفي ساده، انتخاب شدند و پرسشنامه روشهاي مقابله اي لازاروس - فولکمن و نيمرخ - سياهه شخصيتي گوردون در مورد آنها، اجرا شد. داده هاي به دست آمده از طريق روش تحليل رگرسيون چندگانه و آزمون تي استودنت براي دو گروه مستقل مورد تحليل قرار گرفت. يافته ها: نتايج نشان داد 1- بين ويژگيهاي شخصيتي ثبات هيجاني، مسووليت پذيري وخستگي ناپذيري با راهبردهاي مساله محور و نيز بين ويژگي شخصيتي جامعه پذيري با راهبردهاي هيجان محور در مادران رابطه معنادار وجود دارد. 2- بين راهبردهاي رويارويي پدران و مادران کودکان با اختلالهاي گستره درخودماندگي تفاوت معنادار وجود ندارد. 3- بين ويژگيهاي شخصيتي جامعه پذيري، تفکر ابتکاري و خستگي ناپذيري در پدران و مادران کودکان با اختلالهاي گستره درخودماندگي تفاوت معنادار وجود دارد. نتيجه گيري: اين پژوهش ضرورت بررسي ويژگيهاي شخصيتي و راهبردهاي رويارويي والدين کودکان با اختلالهاي گستره اوتيسم و نيز اهميت آنها را براي شناخت هرچه بيشتر والدين و تدوين برنامه هاي درماني مناسب مطرح مي کند.
هدف: اين پژوهش به منظور برآورد پايايي و روايي نشانگر بهزيستي شخصي - مقياس نارساييهاي شناختي کامينز و لاو در کودکان کم توان ذهني اجرا شده است. روش: در اين مطالعه مجموعا 356 نفر از کودکان کم توان ذهني در دو شهر تهران و همدان براي در نظر گرفتن دو نمونه نسبتا برخوردار در شمال شهر تهران و يک نمونه در خارج از مرکز کشور به عنوان نمونه کمتر برخوردار انتخاب شدند که از اين تعداد 200 نفر در شمال شهر تهران مناطق (1، 2، 3) با روش نمونه گيري تصادفي نظام دار و 156 نفر در شهر همدان با روش سرشماري مورد آزمون قرارگرفتند. داده هاي جمع آوري شده با استفاده از ضريب آلفاي کرونباخ براي حصول پايايي مقياس و رگرسيون چند متغيره خطي براي دست يابي به روايي مقياس تحليل شدند. يافته ها: نتايج نشان داده است که نشانگر بهزيستي شخصي - مقياس ناتوانيهاي شناختي در کودکان کم توان ذهني داراي پايايي و روايي مطلوبي مي باشد و اين نشانگر با ضريب آلفاي کرونباخ 0.789 پايا بوده و همچنين در بررسي روايي 78.5% از پراکنش رضايت کلي از زندگي توسط حيطه هاي اين نشانگر تبيين مي شود. بر پايه توصيه سازنده مقياس، توانايي پيش بيني واريانس رضايت کلي از زندگي توسط حيطه هاي 7 گانه در تحليل رگرسيون حاکي از روايي آن است. نتيجه گيري: نشانگر بهزيستي شخصي - مقياس ناتوانيهاي شناختي براي اندازه گيري بهزيستي شخصي در جامعه کودکان کم توان ذهني کارايي مناسبي دارد و پيشنهاد مي شود که کارشناسان مربوطه و مشاوران محترم در زمينه کودکان استثنايي از اين نشانگر در برآورد بهزيستي شخصي کودکان کم توان ذهني استفاده کنند.
هدف: هدف کلي اين پژوهش، مقايسه توالي حافظه شنوايي - بياني، تشخيص شنوايي، درک زباني از جملات امري همزمان و تشخيص صداها در اول، وسط و آخر کلمات کودکان ADHD و عادي است. روش: اين تحقيق، از نوع کاربردي و روش انجام آن زمينه اي است. جامعه آماري اين پژوهش را کودکان منطقه 2 شهر تهران تشکيل مي دهند که در محدوده سني 3 تا 8 سال قرار داشتند. تعداد کل نمونه 195 نفر بود که براي انتخاب نمونه کودکان عادي، از روش نمونه گيري تصادفي ساده و براي انتخاب نمونه کودکان ADHD از روش نمونه گيري در دسترس استفاده شده است. براي جمع آوري داده ها از چهار چک ليست تهيه و تنظيم شده توسط سيف نراقي و نادري بهره گرفته شده است. براي تجزيه و تحليل اطلاعات گردآوري شده، از آمار توصيفي (فراواني، فراواني تراکمي، درصد و امثال آن) استفاده شده است. از آزمون خي دو براي بررسي فرضهاي تحقيق بهره گرفته شده است. يافته ها: يافته ها نشان داد که در فرضيه يک و در مقاطع سني 3 تا 4، 4 تا 5 و 6 تا 7 سال تفاوت معني داري بين کودکان ADHD و عادي در توالي حافظه شنوايي – بياني مشاهده نشده است، اما در مقاطع سني 5 تا 6 و 7 تا 8 سال تفاوت معني داري بين کودکان ADHD و عادي در اين زمينه، مشاهده شده است. در فرضيه دوم و در همه مقاطع سني، تفاوت معني داري بين کودکان ADHD و عادي در تشخيص شنوايي، مشاهده شده است. در فرضيه سوم و در همه مقاطع سني، به غير از 7 تا 8 سالگي تفاوت معني داري بين کودکان ADHD و عادي در درک جملات امري همزمان مشاهده شده است. در نهايت در فرضيه چهارم در هيچ کدام از مقاطع سني، تفاوت معني داري بين کودکان ADHD و عادي در تشخيص صداها در اول، وسط و آخر کلمات مشاهده نشده است. نتيجه گيري: نتايج کلي اين تحقيق نشان مي هد که کودکان ADHD درمقايسه با کودکان عادي در زمينه هاي توالي حافظه شنوايي - بياني، تشخيص شنوايي و درک جملات امري همزمان، پايين تر عمل مي کنند.
هدف: هدف پژوهش حاضر، مقايسه هوش هيجاني و سبک دلبستگي کودکان داراي لکنت و بدون لکنت در مدارس راهنمايي پسرانه شهر اردبيل بوده است. روش: براي دستيابي به اين هدف از بين مدارس راهنمايي پسرانه شهر اردبيل در سال تحصيلي 87 - 86 تعداد 14 مدرسه (3700 دانش آموز) به صورت تصادفي انتخاب و پس از شناسايي دانش آموزان داراي لکنت (N=50)، تعداد 30 دانش آموز داراي لکنت با روش نمونه گيري تصادفي ساده انتخاب و از لحاظ سن، جنس و تحصيلات با 30 نفر دانش آموز بدون لکنت همتاسازي شدند. سپس پرسشنامه هاي هوش هيجاني شوت و پرسشنامه پيوند با والدين پارکر و همکاران را تکميل کردند، همچنين روش پژوهش حاضر، تحليلي از نوع مقطعي - مقايسه اي بوده و در تحليل داده ها از آزمون t استفاده شده است. يافته ها: نتايج پژوهش حاضر، نشان داد که شيوع لکنت در مدارس راهنمايي پسرانه شهر اردبيل برابر با 1.35 درصد مي باشد و همچنين بين دانش آموزان داراي لکنت و بدون لکنت، درشش مولفه هوش هيجاني (ارزيابي هيجانات خود، ارزيابي هيجانات ديگران، ابراز هيجاني، تنظيم هيجاني، سودمندي هيجانات و حل مساله و تنظيم هيجاني ديگران) و سبک دلبستگي، تفاوت وجود دارد. نتيجه گيري: نتيجه کلي اين پژوهش نشان مي دهد که شيوع لکنت در جامعه مورد پژوهش حدود 0.35 درصد بالاتر از ميانگين کل کشور است و در کنار ديگر علل لکنت، مي توان متغيرهاي هوش هيجاني و سبک دلبستگي را نيز به عوامل لکنت اضافه کرد.
هدف: در اين تحقيق، هدف طبقه بندي و بررسي انواع غلطها، سرعت و دقت خواندن بريل و تعيين تاثير نقش پايه تحصيلي، وضعيت بينايي، جنسيت در عملكرد خواندن بود. روش: 41 دانش آموز مبتلا به آسيبهاي بينايي كه وسيله اصلي نوشتاري آنها بريل بود از مركز ويژه آموزش نابينايان به صورت قضاوتي انتخاب شدند، 5 متن خواندن محقق ساخته را خوانده و فيلم آنها ضبط شد. داده هاي استخراج شده بر اساس فيلمها از طريق آزمون كروسكال واليس، يومان - ويتني و تحليل مانوا تحليل شد. يافته ها: غلطها به 6 طبقه از جمله غلطهاي اعرابي، حذف حرف، حذف نقطه، حذف كلمه، معكوس سازي نقطه ها و حدسي تقسيم شد. نتايج نشان داد كه حذف كلمه، شايع ترين غلطها در هر 5 پايه بوده است. ميزان شيوع انواع غلط با پايه تحصيلي و عملكرد خواندن رابطه دارد و با بالا رفتن پايه تحصيلي، عملكرد خواندن بهبود مي يابد. افراد كم بينا نسبت به افراد نابينا، دختران نسبت به پسران دقت خواندن بالاتري را نشان دادند. نتيجه گيري: حذف كلمه شايع ترين غلط در خواندن بريل است و پايه تحصيلي، وضعيت بينايي و جنسيت با عملكرد خواندن رابطه دارد.
هدف: در پژوهش حاضر به بررسي تاثير آموزش کارکردهاي اجرايي در چهار عامل سازمان دهي، برنامه ريزي، حافظه فعال و بازداري پاسخ بر بهبود عملکرد خواندن و رياضيات دانش آموزان با اختلال يادگيري ويژه پرداخته شده است. روش: با توجه به ماهيت موضوع از روش نيمه تجربي و طرحهاي بلوکي تصادفي ساده با پيش آزمون - پس آزمون و مرحله پيگيري استفاده شد. جامعه آماري پژوهش حاضر شامل دانش آموزان دختر و پسر پايه چهارم دبستان با اختلال خواندن و اختلال رياضيات شهر اصفهان به تعداد 209 نفر بوده است. با استفاده از روش نمونه گيري تصادفي ساده 90 دانش آموز به شکل تصادفي انتخاب و در دو گروه آزمايش و کنترل به شکل تصادفي قرار گرفتند. در مرحله پيش آزمون از آزمونهاي حافظه فعال کورنولدي و آزمون عصب شناختي کوليج براي اندازه گيري کارکردهاي اجرايي و از آزمونهاي رياضيات کي - مت و آزمون تشخيص سطح خواندن به ترتيب براي اندازه گيري عملکرد رياضيات و خواندن استفاده شد. آموزش کارکردهاي اجرايي به شکل گروهي و براي هر کارکرد در هر بلوک ده ساعت آموزش اعمال شد. تمرکز اصلي آموزش بر فعاليتهايي بود که موجب تحريک و تقويت پيوندهاي عصب شناختي کودک مي شد. پس از آموزش، پس آزمون و بيست و پنج روز بعد مرحله پيگيري به اجرا درآمد. از روش تحليل واريانس چندمتغيره آميخته همراه با اندازه گيري مکرر براي آزمون فرضيه ها استفاده شد. يافته ها: نتايج آزمون تحليل واريانس چندمتغيره نشان داد که بين کارکردهاي اجرايي در دو گروه دانش آموزان با اختلال خواندن و اختلال رياضيات به تفکيک جنسيت تفاوت معنادار آماري وجود دارد . همچنين تاثير آموزش کارکردهاي اجرايي بر بهبود عملکرد خواندن و عملکرد رياضيات به لحاظ آماري معنادار است (p<0.01). نتيجه گيري: آموزش و توجه به تقويت کارکردهاي اجرايي به مثابه کارکردهايي با زيربناي عصب شناختي مي تواند به صورت رويکردي نوين در درمان اختلالهاي يادگيري ويژه، مطرح شود.
هدف: اين پژوهش به منظور بررسي اثر درمان شناختي - رفتاري در كاهش اضطراب دختران نوجوان مبتلا به اختلال اضطراب فراگير انجام شده است. روش: آزمودنيهاي پژوهش دخترساله مبتلا به اختلال اضطراب فراگير بودند كه از طريق پرسشنامه نگراني پن استيت و مصاحبه تشخيصي به وسيله روان پزشك انتخاب و به طور تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه جاي داده شدند. براي بررسي اثر درمان شناختي - رفتاري در كاهش اضطراب قبل و بعد از درمان شناختي - رفتاري از آزمون اضطراب كتل استفاده شد. داده هاي گردآوري شده با بهره گيري از آزمون آماري t و آمار توصيفي تحليل شد. يافته ها: يافته هاي اين پژوهش نشان داد كه بين ميانگين نمرات اضطراب آزمودنيها در گروه آزمايش و گواه قبل از درمان شناختي - رفتاري هيچ تفاوت معناداري وجود ندارد. در حالي که بعد از درمان شناختي - رفتاري نمرات اضطراب آزمودنيهاي گروه آزمايش کمتر از گروه گواه بود. همچنين، بين ميانگين نمرات اضطراب آزمودنيها در گروه آزمايشي در تست اضطراب كتل قبل و بعد از درمان شناختي - رفتاري تفاوت معناداري مشاهده شد. نتيجه گيري: درمان شناختي - رفتاري سبب كاهش اضطراب در دختران نوجوان مبتلا به اختلال اضطراب فراگير مي شود.
هدف: هدف پژوهش حاضر ارزيابي سن بينايي - حركتي در كودكان با نارساييهاي ويژه يادگيري است و اينكه آيا اين كودكان به لحاظ عملكردهاي بينايي - حركتي متناسب با سن تقويمي خود عمل مي كنند. روش: پژوهش از نوع كاربردي و روش آن زمينه يابي است. جامعه آماري اين پژوهش دانش آموزان مقطع ابتدايي هستند كه در ارديبهشت ماه سال 1385 به مركز نارساييهاي ويژه يادگيري - تهران مراجعه كردند. نمونه آماري برابر جامعه آماري و 58 كودك با نارساييهاي ويژه يادگيري هستند. براي جمع آوري داده ها از آزمون مهارتهاي بينايي - حركتي (TVMS-R) استفاده شده است. مقايسه سن بينايي - حركتي نمونه هاي آماري با سن تقويمي آنها با آزمون t يك جامعه اي صورت گرفته است. يافته ها: در تمام پايه هاي تحصيلي (از اول تا پنجم) اختلاف معنادار آماري بين ميانگين سن بينايي - حركتي و سن تقويمي اين كودكان ديده شد. نتيجه گيري: سن بينايي - حركتي كودكان با اختلال ويژه يادگيري در مقطع ابتدايي پايين تر از سن تقويمي آنها و در پايه هاي بالاتر، اين فاصله بيشتر بوده است.
هدف: اين پژوهش با هدف مقايسه ويژگيهاي زبان شناختي دانش آموزان تيزهوش و عادي انجام گرفت. روش: تحقيق حاضر از طرحهاي علي - مقايسه اي است و جامعه آماري آن را دانش آموزان تيزهوش و عادي دختر در پايه هاي اول تا سوم ابتدايي شهر اصفهان در سال تحصيلي 87-1386 تشكيل دادند که در محدوده سني شش تا هشت سال و يازده ماه بودند. از طريق نمونه گيري چند مرحله اي از بين نواحي مختلف آموزش و پرورش شهر اصفهان، با استفاده از آزمون هوشي کاتل فرم الف، دانش آموزان تيزهوش و عادي مشخص و انتخاب شدند. حجم نمونه در هر گروه تيزهوش و عادي 60 نفر و مجموع کل نمونه 120 دانش آموز بودند. براي اندازه گيري ويژگيهاي زبان شناختي، از آزمون رشد زبان 3) TOLD-P)1 استفاده شد. يافته ها: داده هاي به دست آمده با استفاده از روش مانوا مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. تحليل و مقايسه نتايج مانوا نشان داد كه بين ميانگين نمرات دانش آموزان تيزهوش و عادي در زمينه ويژگيهاي زبان شناختي، تفاوت معناداري وجود دارد (0.0001>P). تفاوت ميانگينها نشان داد كه نمرات دانش آموزان تيزهوش در مقايسه با دانش آموزان عادي در حوزه هاي زبان گفتاري، گوش كردن، سازمان دهي، صحبت كردن، معني شناسي و نحو بيشتر است. نتيجه گيري: نتايج بر اساس بنيادهاي نظري مورد بحث قرار گرفت. بر اساس يافته هاي به دست آمده مي توان گفت كه دانش آموزان تيزهوش در نمونه مورد پژوهش نسبت به دانش آموزان عادي در ويژگيهاي زبان شناختي برتري دارند.
هدف: هدف اين پژوهش مقايسه مهارتهاي مقابله اي و تحمل ابهام دانش آموزان دختر گوشه گير و عادي بوده است. روش: اين پژوهش، علي - مقايسه اي است و با روش پرسشنامه اي انجام شده است. جامعه آماري پژوهش، دانش آموزان دختر دوره متوسطه منطقه يک شهر اردبيل بودند که از ميان آنها، 725 نفر انتخاب شدند و به مولفه گوشه گيري پرسشنامه وودورث پاسخ دادند که 50 نفر از آنها گوشه گير تشخيص داده شدند. از ميان اين50 نفر،20 دانش آموز گوشه گير به صورت تصادفي انتخاب شدند. همچنين 20 دانش آموز ديگر که گوشه گير نبودند، از ميان دانش آموزان همان کلاسها انتخاب و همتاسازي شدند. اين همتاسازي از نظر سن،جنس و تحصيلات صورت گرفت. از هر دو گروه خواسته شد «مقياس تحمل ابهام» و «پرسشنامه شيوه هاي مقابله اي» را تکميل کنند. داده هاي جمع آوري شده از اين پرسشنامه ها با استفاده از آزمون t مورد تجزيه وتحليل قرار گرفتند. يافته ها: نتايج پژوهش نشان داد که بين دانش آموزان عادي و گوشه گير در مهارتهاي مقابله اي و تحمل ابهام تفاوت وجود دارد و نيز يافته هاي تحقيق نشان دهنده آن است که راهبردهاي مقابله اي استفاده شده از سوي دانش آموزان عادي، بيشتر مساله مدار، شناختي و رفتاري است. در حالي که اين راهبردها در دانش آموزان گوشه گير بيشتر هيجان مدار و اجتنابي است. نتيجه گيري: نتيجه کلي اين تحقيق نشان مي دهد که دانش آموزان گوشه گير در مقياس تحمل ابهام نمره پايين و در راهبردهاي مقابله اي اجتنابي و هيجان مدار نمرات بالايي دارند، با بررسي اين راهبردها مي توان دانش آموزان گوشه گير را تشخيص داد و اقدامات لازم را براي پيشگيري از گوشه گيري و کمک به درمان آنها انجام داد.
هدف: پژوهش حاضر مقايسه مهارتهاي اجتماعي و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان آسيب ديده شنوايي و بينايي در مدارس تلفيقي و استثنايي استان قزوين است. روش: در پژوهش پس رويدادي حاضر، از بين دانش آموزان استثنايي، کليه دانش آموزان طرح تلفيق (85 نفر) انتخاب و از دانش آموزان استثنايي مشغول به تحصيل در مدارس استثنايي (1376 نفر) نيز تعداد 115 نفر از آنهايي که بيشترين شباهت را باتوجه به متغيرهاي کنترل مثل سن، جنس، پايه تحصيل و نوع معلوليت داشتند به عنوان گروه همتا شده با دانش آموزان تلفيقي انتخاب شدند. براي ارزيابي مهارتهاي اجتمايي دانش آموزان از مقياس درجه بندي مهارتهاي اجتماعي گرشام و اليوت (1990) فرم ويژه ارزيابي توسط معلم استفاده شد. يافته ها: نتايج اين پژوهش نشان داد که بين ميانگين نمره مهارتهاي اجتمايي و همچنين پيشرفت تحصيلي دانش آموزان مشغول به تحصيل درمدارس استثنايي و مدارس عادي (تلفيقي) تفاوت معناداري وجود ندارد. همچنين مقايسه دو گروه نشان داد که تفاوت معناداري بين دانش آموزان دختر و پسر ناشنوا در موقعيت تلفيقي و استتثنايي وجود دارد. و اين تفاوت نشان مي دهد که دختران از نظر مهارت اجتماعي و پيشرفت تحصيلي نمرات بالاتري کسب کرده اند. نتيجه گيري: از يافته هاي پژوهش نتيجه گيري مي شود که تلفيق دانش آموزان استثنايي در مدارس عادي اين استان تاثيري در جهت افزايش مهارتهاي اجتماعي و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان ندارد و بايد همراه با اين اقدام به عوامل موثر در تلفيق دانش آموزان نيز توجه شود.