پاسخ به:بانک مقالات حقوق
بررسي روش شناختي مباني حقوقي فقيهان صاحب مكتبي چون محقق اردبيلي، تاثير بسزايي در تبيين تكامل اجتهاد پيشرو و هم سو با شرايط زمان و مكان دارد. ويژگي هاي فقهي محقق اردبيلي ، منشور روشي جامعي است كه برخي از ابعاد آن در اين مقاله با عناوين ذيل، تشريح شده اند: استقلال راي و محوريت استدلال (عدم حجيت شهرت)، بازنگري و تامل دربسياري از ابواب فقهي، هماهنگي در احتياط علمي و عملي، دوري از بحث هاي كم فايده و بي فائده، ادب و اخلاق علمي.
نسخه قابل چاپ
رشوه از جمله مفاسد اخلاقي و بلاياي بزرگ اجتماعي است كه منشاي سودجويي، پليدي، ظلم و بي عدالتي، پايمال شدن حقوق ديگران و سبب به وجود آمدن جو بي اعتمادي در جامعه مي گردد. رشوه ممكن است به صورت مالي، فعلي يا قولي باشد. نظر مشهور ميان فقهاء اين است كه متعلق رشوه مال است، اما سوالي كه مطرح است اين است كه آيا فعل و قول مي تواند متعلق رشوه قرار گيرد؟ برخي از فقها قايل به تعميم آن شده اند و بعضي ديگر فقط رشوه مالي را حرام دانشته اند، اما مشهور در اين مورد نظر خاصي ابراز نكرده اند. آنچه دراين مقاله مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرد، تعميم يا عدم تعميم رشوه به فعل و قول، بررسي اقوال فقهاي موافق و مخالف در اين مورد و در نهايت بيان نظريه مختار كه حرمت رشوه غيرمالي اعم از قول و فعل و تفصيل ميان رشوه عملي (فعلي) و رشوه قولي در مسووليت مدني و كيفري و عدم آن است.
لفظ (غنا) در آيات قرآن استفاده نشده و امرو نهي خاصي صريحا بدان تعلق نگرفته است بلكه تمسك كنندگان به آيات، آنها را به واسطه دلايل خارجي همچون احاديث وارده، دليل بر حرمت گرفته اند. در اين آيات الفاظي نظير «قول زور» و «باطل» و «لهو الحديث» آمده است، كه برخي آنها را «غنا» معنا كرده اند. در باب غنا و موسيقي، آيات و احاديثي دال بر حرمت و حليت وجود دارند كه هيچ يك توانايي اثبات حكم مطلق غنا را نداشته و وافي به مقصود قايلان به حرمت مطلق يا حليت مطلق نيست. نتيجه اين بررسي كوتاه چنين است كه غناي شهواني و فسادانگيز حرام و غير آن حلال و مباح است، از اين رو معناي غناي حرام در آواز لهوي و مفسده انگيز متعين مي گردد.
ميراث زوجه از دو جهت مورد بررسي فقهي قرار خواهد گرفت. 1- ميراث زوجه اي كه تنها وارث متوفي است، براي پاسخ به اينكه در اين فرض، حكم تركه مازاد بر سهم قرآني زوجه (ربع) چيست؟ آيا اين مازاد (همانند زوج) به زوجه مي رسد يا چنانكه فقهاي معاصر مي گويند و قانون مدني (ماده 866) نيز آن را پذيرفته به عنوان حق امام به حاكم واگذار مي شود؟ 2- دومين مساله مورد بررسي اينست كه ميراث زوجه از همه اموال متوفي است يا از بعضي آن و آيا در اين مورد بين زوجه اي كه از متوفي داراي فرزند است و زوجه اي كه فاقد فرزند از متوفي است تفاوتي هست يا خير؟ نگارنده با بررسي اقوال و ادله، در مساله اول، ديدگاه مختار فقهاي معاصر را بيشتر قابل دفاع دانسته، اما در مساله دوم ديدگاه فقهاي معاصر و قانون مدني را قابل نقد و تامل جدي مي داند.
اختلاف مجتهدان در آراي اصولي و فتاوي فقهي واقعيتي مسلم است كه آثار و پيامدهايي در دينداران، دينداري و پاسداري از دين داشته است. اين واقعيت از زمانهاي گذشته مورد توجه دانشمندان بوده است امروزه نيز با حساسيت بيشتري مورد بررسي قرار مي گيرد. برخي آن را علت پويايي و به روز بودن دين دانسته و عده اي نيز آن را يكي از دلايل نسبيت فهم دين مي نامند. اين واقعيت از جهات مختلف قابل تحقيق و بررسي است. در اين مقاله علت و منشاء اختلاف آراي اصولي و فتاوي فقهي فقها را مورد تحقيق قرار مي دهيم.
اصوليان و فقها در نشان دادن اينكه دو علم اصول و فقه دانش هاي مستقل و داراي هويت معرفتي معيني هستند، بايد آنها را با الگوي خاصي از علم شناسي انطباق دهند. مهمترين مساله در علم شناسي، ملاك وحدت بخش و تمايز دهنده مسايل علم است. تنها الگوي علم شناسي فقها و اصوليان، علم شناسي منطقي موضوع محور ارسطوئيان است. اين نشان دادن موضوع علم اصول و بيان اينكه مسايل اصول، عرضي ذاتي ان موضوع است، نزاعهاي فراوان و مباحث چالش برانگيزي را به ميان مي اورد. موضع اصوليان در قريب به ده قرن، نشان دادن انطباق پذيري اصول با الگوي علم شناسي ارسطوييان و رفع تكلف آميز معظلات ناشي از ان بود. خراساني الگوي ارسطويي علم شناسي را مورد نقد قرار داد و به جاي آن الگوي علم شناسي غايت محور رابه ميان آورد. كساني چون خويي و طباطبايي با نظريه تفصيلي، علوم حقيقي را از علوم اعتباري متمايز مي كنند و تنها در علوم حقيقي به علم شناسي ارسطويي پاي بند مي شوند و درعلوم اعتباري مبناي خراساني را مي پذيرند. امام خميني رشد تاريخي علوم را مهمترين دليل بر عدم انطباق همه علوم - اعم از حقيقي و اعتباري - بر الگوي ارسطويي مي داند. اين بصيرت تاريخي، الگوي جديد علم شناسي را به ميان مي آورد.
اين گفتار به تحليل (كلام نفسي) و (كلام لفظي) در اثار مولوي مي پردازد و نشان ميدهد كه در يك چشم انداز كلي، تقسيم و تفكيك سخت و زبان به زبان لفظي و زبان يا كلام نفسي و نيز لوگوس باطني و لوگوس به بيان آمده، به زماني بسيار دور باز مي گردد. با تاكيد بر تاثير چشمگير بحثهاي مطرح درحوزه كلام اشعري بر آثار مولوي در دو بخش مجزا، كلام در قلمرو الوهيت و قلمرو انسان شناسي مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرد و در ادامه، اصول و مباني ياد شده با آراي مولوي مقايسه و بررسي مي شود.
يكي از مشكلاتي كه در استفاده از بارداري با تلقيح مصنوعي يا روشهاي كمكي در توليد مثل (ART) مطرح است، فقدان قوانين و مقررات مدون در كشورهاي اسلامي از جمله ايران است كه در صورت تدوين، بايد منطبق و برخاسته از اصول و مباني اسلام باشد. با توجه به اينكه مساله تلقيح مصنوعي جزء مسايل نوپديد است، به طور طبيعي نمي توان در تحقيقات فقه پژوهان متقدم ردپايي از اين موضوع يافت. پيش نياز تدوين قانون انجام پژوهشهايي است كه بتواند قانونگذار را در اين مهم ياري رساند، از اين رو اين نوشتار يكي از محورهاي اساسي اين موضوع را بررسي كرده است، آنچه در اين مقاله مطرح شده (نسب ناشي از لقاح مصنوعي با دخالت عامل بيگانه) است كه آيا به نسب ناشي از زنا ملحق مي شود يا به نسب ناشي از نكاح؟ به عبارتي كودك متولد شده ولد مشروع است يا نامشروع؟ كه در صورت ثابت شدن مشروعيت آن طبيعي است از كليه حقوق متعلق به اولاد برخوردار خواهد شد. حرمت ازدواج در مورد كودك دختر و پدر و منسوب شدن طفل به مادر از مسايل مطرح اين موضوع است. شايان ذكر است كه شرايط گوناگون، اقتضائات خاص خود را دارند.
عقلانيت به معناي سازگاري، ارتباطي مستقيم با استنتاج منطقي دارد. اين ارتباط كه جنبه صوري منطق را در بر مي گيرد، انديشه پنهان در برهان خلف است.
احمد احسايي (1166-1241 ق) يكي از با نفوذترين چهره هاي دو سده اخير شمرده شده است. او نوآوريهاي گوناگوني در مسايل كلامي و به ويژه جهان شناسي، پديده آورده است. اين مقاله در جستجوي پاسخ به اين پرسش است كه آيا احسايي اموزه هاي جهان شناختي خود را، آن چنان كه خود ادعا مي كند، مستقيما از ائمه اثني عشر اقتباس نموده است؟ با مقايسه برخي از آرا و نظرات او با پيشاهنگان عرصه انديشه درصدد بر آمده ايم تا تاثير پذيري او را از سرچشمه هاي متنوع نشان دهيم.
نظريه (نفس كلي و نفوس افلاك) در اين مقاله با توجه به بطلان مباني آن كه از طبيعيات قديم گرفته شده، ابطال گرديده و تاثير آن بر فهم صدرا از آيات قران مورد نقد و بررسي قرار گرفته است. به اين منظور، با بررسي تمام كتب تفسيري و فلسفي صدرا، مواردي كه او آيات قرآن را بر نفس كلي و يا نفوس افلاك منطبق كرده، جمع اوري شده است. سپس با توجه به ساير آيات، روايات، معناي ظاهري و سياق آيات و قرائن موجود در انها، معناي ان آيات به دست آمده و با توجه به خصوصياتي كه براي نفس كلي و نفوس افلاك در فلسفه ذكر شده، صحت و سقم انطباق آن آيات بر اين نظريه، معلوم و اين نتيجه به دست آمده است كه نمي توان هيچ يك از چهارده موردي را تاييد كرد كه صدرا آيات قرآن را بر اين نظريه تطبيق كرده است.
پژوهش حاضر پس از ملاحظه تعاريف مختلف از نظريه مطابقت در صدق از ارسطو و حكيمان مسلمان تا منطق دانان جديد غرب، به طرح اشكالات عمده ترين چالش با ان يعني شبهه دروغگو مي پردازد. منطق دانان و حكيمان مسلمان از جمله تفتازاني، دواني و صدرالدين دشتكي، راه هاي مختلفي در اين مقاله ارايه كرده اند. در ميان منطق دانان غربي نيز راه حل راسل و نظريه مراتبي زبان آلفرد تارسكي از معروف ترين راه حلهاي معاصر براي حل شبهه دروغگو تلقي شده است. پس از بررسي تطبيقي و انتقادي راه حل هاي ياد شده، بر مبناي نظريه اصالت وجود و قاعده اتحاد قاعده اتحاد عاقل و معقول ملاصدرا، تبيين قابل قبولي از نظريه مطابقت ارايه مي شود، به گونه اي كه اشكالات مطرح شده بر آن وارد نباشد.
رابطه دين و فلسفه همچنين نسبت نقل و عقل، از مسايل مهمي است كه از ديرباز ذهن متفكران اديان مختلف را به خود مشغول كرده است. انديشمندان مسلمان نيز از اين امر مستثنا نبوده و در اثار خود به اين مطلب پرداخته اند. درفرهنگ مسلمانان مشهور آنست كه متكلمان به اين دليل كه مباني فلسفه را معارض با شريعت مي دانسته اند، با فلسفه مخالف بوده اند. بارزترين چهره مخالف فلسفه را ابوحامد غزالي، انديشمند بزرگ قرن 5 قمري مي دانند كه با نوشتن تهافت الفلاسفه، ظاهرا بزرگترين لطمه را به فكر فلسفي درعالم اسلام وارد كرده است. دراين مقاله، به روشي تطبيقي و با توجه به سير تاريخي مساله مورد بحث، آراء و مباني غزالي با فارابي و ابن سينا از فيلسوفان مقدم بر او، و ابن رشد از فيلسوفان قرن 6 قمري و از معروف ترين معارضان او، و طباطبايي از فيلسوفان معاصر، مقايسه گرديده و نشان داده شده كه مخالفت غزالي و ديگر متكلمان - با فلسفه، در حقيقت مخالفت با آراي معيني از فلسفه، و نه خود فلسفه بوده است. بنابراين مخالف شمردن وي با فلسفه چندان درست به نظر نمي رسد.
باورهاي ما مبتني بر دو پايه شواهد تجربي و نظريه پردازي اند ولي در رياضيات اساس كار، برهان عقلي است. برهان عقلي نيز متكي به مقدمات و پيش فرض هاست. ولي نمي توان اين فرآيند برهان را تا بي نهايت ادامه داد و بالاخره بايد به اصول موضوعه رسيد. معمولا همين اصول موضوعه، معرف شاخه اي از رياضياتند. مثلا حساب با اصول موضوعه پئانو تعريف مي شود. رياضي دانان، دراواخر قرن 19 ميلادي و اوائل قرن 20 ميلادي كشف كردند كه اصول موضوعه شاخه هاي مختلف رياضيات را ميتوان به اصولي بنيادي تر، يعني اصول موضوعه نظريه مجموعه ها، فروكاست. مساله اين است كه اصول نظريه مجموعه ها را ثابت نمي كنيم، به بداهت ذاتي انها عقديه نداريم. پس چرا آنها را قبول مي كنيم؟ آيا مي توانيم اين اصول را كم و زياد كنيم يا آنها را به دلخواه خود تغيير دهيم؟ صدق يا كذب آنها را چگونه در مي يابيم؟ از كجا به تماميت و سازگاري آنها پي مي بريم؟ طبيعت گرايي، در حل اين مشكلات مي كوشد. در اين پژوهش تلقي و برداشت نگارنده از طبيعت گرايي مطرح ميشود و نظر پروفسور پنه لوپه مدي نقد و رد مي گردد.
تبيين هستي شناسانه نسبت حق تعالي با خلق از مهمترين مباحث مورد نظر همه دانشمندان الهي اعم از متكلمان، حكيمان و عارفان است. اين بحث ازيك سو مبتني بر مباحث امور عامه و از سوي ديگر مقصود از آن، هستي شناسي در تفكر الهي است. به هرحال، تفاوت در مباني امور عامه، تاثير به سزايي درتصوير سازي از نسبت حق با خلق دارد. نسبت حق با خلق در تصوير كلامي به رابطه (صانع و مصنوع) و درتصوير فلسفي مشايي به رابطه (علت و معلول) بر مي گردد. اين امر درفلسفه صدرايي با تحليلي نو از عليت چهره اي ديگر مي يابد كه مي توان آن را به دو تمثيل عمده (شمس و شعال) و (واقعيت و صورت مراتي آن) ارجاع نمود. پس از توضيح و تطبيق اين دو تصوير همراه با ذكر برخي مباني و نتايج آنها، ترجيح تصوير دوم بر تصوير نخست بيان مي شود.