پاسخ به:بانک مقالات رشته علوم تربیتی
تحقيق حاضر نقش جهت گيري هاي مذهبي در پيش بيني سبک هاي هويت را بررسي کرده است. يکي از مباحث اصلي در روان شناسي اجتماعي و شخصيت در چند دهه گذشته بحث هويت است. امروزه، جهت گيري مذهبي به يک ديدگاه مرکزي در روان شناسي مذهب تبديل شده است. بر همين اساس اين تحقيق به منظور بررسي نقش جهت گيري هاي مذهبي (جهت گيري دروني، بيروني و سوال) در سبک هاي پردازش هويت برزونسکي، انجام شده است. بدين منظور تعداد 195 نفر (98 نفر دختر و 97 نفر پسر) از دانشجويان دانشکده هاي مختلف دانشگاه شيراز به روش نمونه گيري خوشه ايي تصادفي چندمرحله ايي، انتخاب شدند و مقياس جهت گيري مذهبي، جهت گيري سوال، و سبک هويت را تکميل کردند. نتايج حاصل از رگرسيون نشان دهنده اين است که جهت گيري مذهبي دروني و سوال، سبک هويتي اطلاعاتي را به صورت مثبت پيش بيني مي کند. جهت گيري مذهبي دروني، سبک هويتي هنجاري را به صورت مثبت و جهت گيري مذهبي سوال اين سبک را به صورت منفي پيش بيني مي کند همچنين جهت گيري مذهبي سوال، سبک هويتي سردرگم – اجتنابي را به صورت منفي پيش بيني مي کند.
نسخه قابل چاپ
دانش به عنوان تنها منبع استراتژيکي سازمان، در سرمايه هوشي آن قرار دارد. در برابر سرمايه هاي سنتي، اين سرمايه بسيار متحرک و متنوع است، لذا جذب، استخدام و ابقاي آن ها، چالش اصلي مديران مي باشد. به توجه به اهميت تنوع نيروي کار، اين پژوهش با هدف ارزيابي جو تنوع و رابطه آن با فرايند دانش آفريني در نظام آموزش عالي انجام شد. روش پژوهش توصيفي – همبستگي بود. مشارکت کنندگان در اين پژوهش 132 نفر از اعضاي هيات علمي دانشگاه بودند که با استفاده از نمونه گيري طبقه اي انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه پژوهشگر ساخته بود. تجزيه و تحليل داده ها با نرم افزار spss انجام شد و از آزمون هاي آماري خي دو، همبستگي و رگرسيون استفاده شد. يافته هاي پژوهش نشان داد در سطح فردي و مديريتي، نگرش مثبتي در ارتباط با تنوع نيروي کار وجود دارد، اما در سطح سازماني در مقابل آن، مقاومت ملاحظه مي شود. همچنين، بيت تنوع نيروي کار و فرايند دانش آفريني نظام آموزشي عالي رابطه مثبت وجود دارد.
خيال مفهومي دو وجهي که وجهي از آن عدمي است، اين مفهوم بيشتر نزد عامه مردم به کار مي رود و در محاورات روزانه از آن مفهوم «پوچي» را استنباط مي کنند، اما وجه ديگر خيال وجه «وجودي» آن نزد فيلسوفان و هنرشناسان است. در ديدگاه اخير «خيال» از جنس هنر و بستر ظهور خلاقيت هنري است. درک بهتر اين مفاهيم مستلزم شناخت نظرياتي است که متفکران اسلامي در اين باره بيان داشته اند. اين مقاله به دنبال تبيين نقش خيال در بروز و ظهور آثار هنري بوده و کوشيد تا هنرآفريني را از اين منظر به مثابه فرايندي استعلايي در ساختار ذهني انسان معرفي کند. يافته هاي اين مقاله – که به روش تحليل اسنادي انجام شده – نشان داد که هنر، نتيجه شهود حقيقت متکي بر صورتهاي خيالي و عالم هنر، رهين عالم خيال است. هنرمند هر اندازه که قواي خيالي خود را به مثابه شاني ارجمند از وجود پالايش کند به توفيق هنري بيشتري دست خواهد يافت.
اين پژوهش به منظور تشخيص عوامل موثر بر اثربخشي دوره هاي آموزشي کارکنان به اجرا در آمد. هدف اصلي آن بود که از طريق دستيابي به اهداف پژوهش راهکارهايي براي ارتقا سطح اثربخشي دوره هاي آموزشي شرکت برق منطقه اي خراسان پيشنهاد شود. به اين منظور ديدگاه کارکنان و مديران درباره 6 عنصر اصلي برنامه هاي آموزشي يعني نيازسنجي، محتواي منابع يادگيري، مربي، روش، شرايط اجرا و ارزشيابي بررسي شد. براي پاسخ به 6 سوال پژوهش روش پيمايشي برگزيده شد. پرسشنامه محقق ساخته به کمک منابع ارزيابي موجود در شرکت، منابع علمي معتبر و مشورت با صاحب نظران، شامل 26 سوال بسته پاسخ، طراحي و تاييد اعتبار شد. داده ها از طريق توزيع پرسشنامه ميان 220 تن از کارکنان و اجراي مصاحبه هاي نيمه ساخت يافته با 6 تن از مديران ارشد جمع آوري شد. يافته ها نشان داد که در بين عناصر اصلي يک دوره آموزشي به ترتيب روش آموزش و شرايط اجرا، اثرگذارتر از نيازسنجي، محتواي يادگيري، مربي و ارزشيابي هستند. در پايان مقاله، سياهه ارزشيابي پيش از اجراي برنامه و رهنمودهايي براي مديران در راستاي ارتقا اثربخشي دوره هاي آموزشي ارائه شده است.
در راستاي بررسي اثربخشي آموزش راهبردي مديريت هدف بر خودکارآمدي دانش آموزان با در نظر گرفتن اثرات ميانجي سبک هاي اسنادي، تعداد 60 دانش آموز با روش نمونه گيري خوشه اي از ميان دانش آموزان دختر مقطع سوم دبيرستان شهر تبريز انتخاب و سپس با توجه به متغيرهاي سن، جنس، رشته تحصيلي و طبقه اجتماعي در دو گروه آزمايش و کنترل جايگزين شدند. گروه آزمايش در 12 جلسه 60 دقيقه اي آموزش هاي مربوط به مديريت هدف را دريافت کردند. با توجه به اينکه طرح تحقيق پيش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود مقياس هاي سنجش ابعاد علي واينر (CDS) و خودکارآمدي عمومي شرر (GSES) در دو نوبت قبل و بعد از آموزش اجرا شد. داده هاي آماري به دست آمده با استفاده از روش تحليل کوواريانس و ضريب همبستگي پيرسون در نرم افزار SPSS تجزيه و تحليل شد. نتايج نشان دادند که آموزش مديريت هدف با در نظر گرفتن سبک هاي اسنادي (دروني – بيروني) بر خودکارآمدي گروه آزمايش تاثير مثبت دارد و نيز نتايج نشان داد ميان سبک هاي اسنادي (دروني – بيروني) و خودکارآمدي رابطه مثبت وجود دارد.
در اين پژوهش به طراحي، ساخت و آزمايش يک الگوي آموزشي سازاگرايانه، براي کاربرد در دانشگاه هاي ايران اقدام شد. ابتدا با روش توصيفي تحليلي، سازاگرايي مطالعه و اصول آن شناسايي شد. بر مبناي اين اصول، يک الگوي آموزشي با هدف پرورش مهارت هاي تفکر سطح بالا و رشد عواطف مثبت طراحي شد. عناصر اصلي آموزش را مساله مداري، همياري و استفاده از رايانه، تشکيل مي داد. الگو در قالب يک برنامه آموزشي براي درس روش ها و فنون تدريس در دانشگاه بيرجند توليد و اجراي آن بر اساس يک طرح نيمه آزمايشي بررسي شد. از آزمايش تي و ضريب همبستگي اسپيرمن براي تحليل داده ها استفاده شد. يافته هاي اين پژوهش نشان داد که اجراي الگو در عملکرد سطح بالاي شناختي و بازخورد تغييرات معناداري را ايجاد نکرد، ولي در داخل گروه آزمايش، بين سطح فعاليت هاي دانشجويان و سطوح بالاي تفکر رابطه معناداري مشاهده شد.
اين پژوهش رابطه بين هوش هيجاني مديران و سبک مديريت تعارض آنها را بررسي کرده است. هوش هيجاني بيان کننده توانايي فرد در شناسايي، ارزيابي و بيان عواطف و هيجانات است به گونه اي که عملکرد، بهبود روابط و تسهيل فرايند تفکر را افزايش مي دهد. از طرف ديگر، وجود تعارض در هر سازماني امري اجتناب ناپذير است. از اين رو شيوه اي که مديران در رويارويي با تعارض بکار مي برند، سبک آنها را نشان مي دهد. مديران با پنج سبک رقابت، همکاري، ايثار، اجتناب و مصالحه با تعارض برخورد مي کنند. 600 نفر از ميان مدير دوره هاي تحصيلي راهنمايي، متوسطه و پيش دانشگاهي استان هاي خراسان رضوي، شمالي و جنوبي، با استفاده از روش خوشه اي چند مرحله اي انتخاب شد. از اين تعداد 589 نفر به پرسشنامه پاسخ دادند. براي تعيين سبک مديريت تعارض از آزمون سبک مديريت تعارض رابينز و براي سنجش هوش هيجاني از پرسشنامه هوش هيجاني شرينک استفاده شد. داده ها با استفاده از روش همبستگي و آزمون t تجزيه و تحليل شد. نتايج نشان داد که بين هوش هيجاني و سبک همکاري و سبک اجتناب همبستگي مثبت و بين هوش هيجاني و سبک ايثار و سبک رقابت همبستگي منفي وجود دارد، اما بين هوش هيجاني و سبک مصالحه همبستگي معناداري مشاهده نشد. از طرف ديگر، بين هوش هيجاني مديران در مقاطع راهنمايي و دبيرستان تفاوت معناداري ديده نشد و بين سبک مديريت تعارض مديران در مقطع راهنمايي و دبيرستان فقط در ميزان استفاده از سبک مصالحه تفاوت معنادار وجود داشت. مديران دبيرستان بيشتر از مديران راهنمايي از سبک مصالحه استفاده مي کردند.
اين پژوهش با هدف بررسي کيفيت دانش مرتبط با خردمندي دانشجويان و نقش آن در فرآيند حل مساله زندگي واقعي و همچنين بررسي سطح باورهاي معرفت شناسي آنها و ارتباط آن با خردمندي انجام شد. با استفاده از روش نمونه گيري طبقه اي 101 نفر از دانشجويان کارشناسي و کارشناسي ارشد انتخاب شدند. داده هاي مرتبط با خردمندي با استفاده از دستورالعمل ارزيابي عملکرد خردمندانه پارادايم برلين در قالب حل مساله و مصاحبه استاندارد شده و داده هاي مرتبط با باورهاي معرفت شناسي با استفاده از مصاحبه نيمه ساختار يافته قضاوت تاملي کينگ و کيچنر جمع آوري شد. داده هاي حاصل با استفاده از آزمون t گروه هاي مستقل و ضريب همبستگي پيرسون تجزيه و تحليل شد. يافته هاي پژوهش حاکي از آن است دانشجويان از لحاظ سطح دانش مرتبط با خردمندي از حد متوسط بسيار پايين تر بوده اند و ميان دانشجويان کارشناسي و کارشناسي ارشد، در خردمندي تفاوت معناداري وجود نداشت، اما ميان دانشجويان گروه تحصيلي علوم انساني و علوم پايه تفاوت معناداري مشاهده شد. از لحاظ سطح باورهاي معرفت شناسي دانشجويان بين دو سطح پيش تاملي و شبه تاملي قرار داشتند. ميان دانشجويان علوم انساني و علوم پايه، از لحاظ قضاوت تاملي تفاوت معناداري وجود نداشت، اما ميان دانشجويان کارشناسي و دانشجويان کارشناسي ارشد تفاوت معناداري وجود داشت. همبستگي بين خردمندي و باورهاي معرفت شناسي در حد نسبتا ضعيف است.
هدف پژوهش حاضر، تعيين رابطه دانش فراشناختي و تدريس اثربخش اعضاي هيات علمي دانشگاه هاي دولتي شهر اصفهان در سال تحصيلي 88-87 است. اين پژوهش از نوع توصيفي - همبستگي بود و آزمودني ها 82 عضو هيات علمي که از طريق نمونه گير طبقه اي نسبي و 820 دانشجو انتخاب شده بودند. ابزارها عبارت بود از پرسشنامه آگاهي فراشناختي که ميان اعضاي هيات علمي از طريق نمونه گيري طبقه اي نسبتي توزيع گرديد، و پرسشنامه نشانگرهاي تدريس اثربخش که توسط دانشجويان اعضاي هيات علمي حاضر در نمونه توزيع شد. يافته ها حاکي از همبستگي معنادار بين دانش فراشناختي و تدريس اثربخش است. نتايج همبستگي بين مولفه هاي دانش فراشناختي و تدريس اثربخش با عوامل مردم شناختي سن و سنوات تدريس معنادار نبود (P>0.05). همچنين تفاوت بين مرتبه هاي علمي در هر دو مولفه دانش فراشناختي و تدريس اثربخش معنادار نبود (P>0.05). يافته هاي حاصل از تجزيه و تحليل رگرسيون نيز نشان داد که مولفه دانش فراشناختي به همراه خرده مقياس هاي آن با هم مي توانند 0.022 درصد واريانس تدريس اثربخش را تبيين کنند.
هدف پژوهش بررسي رابطه سبک هاي دلبستگي و سبک هاي هويت با سلامت عمومي و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان دختر پيش دانشگاهي شهر قزوين را شامل بود. نمونه آماري پژوهش 343 دانش آموز دختر پيش دانشگاهي را شامل بود. اين دانش آموزان با استفاده از روش نمونه گيري خوشه اي چند مرحله اي انتخاب شدند. سبک هاي دلبستگي و سبک هاي هويت و سلامت عمومي آزمودني ها به ترتيب با استفاده از پرسشنامه هاي سبک هاي دلبستگي بزرگسالان کولينز و ريد، سبک هويت برزونسکي، و سلامت عمومي گلدبرگ سنجيده شد. يافته هاي پژوهش نشان داد که: سبک هاي هويت و دلبستگي با يکديگر و با سلامت عمومي و سبک هاي هويت با پيشرفت تحصيلي رابطه معنادار دارد، اما سبک هاي دلبستگي با پيشرفت تحصيلي رابطه معنادار ندارد.
پژوهش حاضر با هدف ارزشيابي ميزان تاثير کارگاه هاي آموزش مديريت خشم بر معلمان در ارتباط با دانش آموزان کم توان ذهني طراحي و اجرا شد و اين پژوهش از نوع شبه آزمايشي با طرح پيش آزمون - پس آزمون تک گروهي است. 31 معلم به روش نمونه گيري در دسترس از دو مدرسه ويژه کودکان کم توان ذهني در تهران به طور داوطلبانه در اين پژوهش مشارکت کردند. برنامه مديريت خشم هفته اي يک بار، به صورت گروهي و به مدت هفت جلسه دو ساعته براي آزمودني ها اجرا شد. شرکت کنندگان، مقياس ارزيابي خشم معلم را قبل و پس از دوره آموزشي و همچنين به منظور پيگيري نه ماه پس از مداخله تکميل کردند. نتايج تحليل واريانس با طرح اندازه گيري مکرر نشان دهنده اين بود که شدت خشم معلمان در موقعيت هاي خشم انگيز در ارتباط با دانش آموزان کم توان ذهني به طور معناداري کاهش يافت. همچنين در مرحله پس آزمون نسبت به پيش آزمون استفاده از راهبردهاي کنترل عصبانيت به لحاظ آماري افزايش ملاحظه پذيري داشته است؛ اما در مولفه بيان بيروني خشم تفاوت معناداري مشاهده نشد. يافته هاي پژوهش حاضر، همسو با نتايج پژوهش هاي ديگر تاييدي بر کارآيي مداخلات شناختي - رفتاري در کنترل خشم است.
اگر يک نظام آموزشي بر آن است تا دانش آموختگان آن از آموزش و پرورشي متوازن و متعادلي بهره مند شوند، طبيعي است که به برنامه هاي مناسب تربيت فلسفي، فکري و استدلالي آن نظام به طور جدي توجه شود تا بروز خلاقيت ها و شايستگي هاي نهفته آنها امکان پذير شود و اين ضرورتي است که بسياري از کشورها به آن توجه کرده اند. در حال حاضر توسعه مهارت ها و برنامه هاي آموزش فلسفه براي کودکان در کشورهاي مختلف جهان از روند در حال رشدي برخوردار شده، و کشورهاي مختلف با توجه به نيازهاي آموزشي و بافت اجتماعي خود شکل خاصي از اين برنامه را در کشور خود پياده کرده اند. لذا با توجه به اين مهم در اين مقاله با روش توصيفي ـ تحليلي رويکردهاي مختلف اين برنامه بررسي و نسبت آنها با برنامه درسي رسمي تبيين شد. نتايج که به طور کلي دو رويکرد فلسفه در مقام فلسفيدن و فلسفه در مقام آموزش آرا فلاسفه در آموزش هاي فلسفي مطرح است. که به رويکرد فلسفيدن به واسطه برنامه فلسفه براي کودکان در کشورهاي مختلف توجه شده است. اما حضور اين برنامه در برنامه درسي کشورهاي مختلف تفاوت هايي را در پي داشته و به سه شيوه به آن توجه شده است: 1. به عنوان واحد درسي مستقل در برنامه درسي رايج، 2. به عنوان جاري شدن روش و روح فلسفيدن در کل برنامه درسي، 3. به صورت ترکيبي يعني هم به عنوان واحد درسي مستقل و هم به صورت تلفيق در دروس ديگر.
تربيت اجتماعي به معني همسازي و همنوايي (سازگاري) فرد با ارزشها، هنجارها و نگرشهاي گروهي و اجتماعي است. به رغم اينکه تربيت اجتماعي افراد در گرو ارتباطات و تعاملات اجتماعي است، فن آوري هاي نوين اوقات زيادي از فرصت هاي نوجوانان را پر مي کند. برنامه هاي اين رسانه ها حاوي الگوهاي فرهنگي ويژه اي است که مي تواند بر تربيت اجتماعي نوجوانان موثر باشد. هدف از اجراي اين پژوهش بررسي آثار اين فن آوري ها بر تربيت اجتماعي استفاده کنندگان از آنها است (از آنجا که يکي از مولفه تربيت اجتماعي سازگاري است در اين پژوهش تاثير فن آوري ها بر سازگاري سنجيده مي شود). به اين منظور از بين دبيرستانهاي تهران به روش نمونه گيري تصادفي چند مرحله اي 233 نفر از دانش آموزان دختر و پسر سال دوم دبيرستان مناطق 2 و 18 تهران انتخاب شدند و پرسشنامه سازگاري دانش آموزان دبيرستاني (AISS) و يک پرسشنامه محقق ساخته براي جمع آوري اطلاعات مورد نياز پژوهش اجرا شد. يافته هاي تحقيق به وسيله آزمون t.test و آزمون پيرسون تجزيه و تحليل شد، نتايج تحقيق رابطه معناداري را بين استفاده از فن آوري هاي نوين و سازگاري دانش آموزان آشکار نکرد. اما نشان داد که با افزايش مدت زمان استفاده از اينترنت و بازيهاي رايانه اي شاهد بهبود سازگاري خواهيم بود، همچنين با توجه به منفي بودن جهت رابطه متغيرهاي ميزان تماشاي ماهواره و ميزان سازگاري مي توان نتيجه گرفت که با افزايش مدت زمان تماشاي ماهواره شاهد کاهش سازگاري دانش آموزان خواهيم بود.
هدف پژوهش حاضر بررسي سبک دلبستگي و تصور از خدا در ميان زنان خواهان طلاق و غيرخواهان طلاق شهرستان کاشان بود. نمونه اين پژوهش متشکل از 200 زن متاهل (100 زن غيرخواهان طلاق و 100 زن خواهان طلاق) با استفاده از روش نمونه گيري در دسترس انتخاب و از طريق دو پرسنامه سبک دلبستگي و تصور از خدا ارزيابي شدند. براي تجزيه و تحليل اطلاعات گردآوري شده از روش ضريب همبستگي و t مستقل استفاده شد. نتايج اين تحليل نشان داد، که بين سبک دلبستگي و تصور از خدا رابطه معناداري وجود دارد. همچنين ميان زنان خواهان طلاق و غيرخواهان طلاق در نوع سبک دلبستگي و تصور از خدا تفاوت معناداري وجود دارد. به اين معني که زنان خواهان طلاق بيشتر سبک دلبستگي ناايمن (اضطرابي، اجتنابي) دارند و در مقابل تصور آنها هم از خدا منفي تر است.
هدف تحقيق توصيفي حاضر بررسي کارايي داخلي دوره ابتدايي استان هاي کشور در سال تحصيلي 85-1384 بر اساس شاخص هاي مصوب بين المللي بوده است. نتايج حاصل از تجزيه و تحليل داده ها حاکي از آن بوده که در تمامي شاخص هاي کارايي داخلي (نرخ هاي ارتقا، تکرار پايه، ترک تحصيل، ماندگاري (بقا، نگهداري، نگهداشت) در هر پايه، تکميل (فارغ التحصيلي) دوره، اتلاف، درصد اتلاف ناشي از تکرار پايه، درصد اتلاف ناشي از ترک تحصيل، ميانگين طول سالهاي تحصيل براي هر فارغ التحصيل، نسبت درون داد به برون داد، ايده آل و ضريب کارايي داخلي استان هايي همچون شهر تهران، تهران، مازندران و اردبيل داراي مطلوبترين وضعيت و استان هايي همچون سيستان و بلوچستان، کهکيلويه و بويراحمد، هرمزگان، خوزستان و کرمان داراي نامطلوبترين وضعيت بوده اند، ميانگين کشوري ضريب کارايي داخلي دوره ابتدايي برابر با %91.8 بوده که شهر تهران با %97 بالاترين و سيستان و بلوچستان با %74.8 پايين ترين ضريب کارايي داخلي دوره ابتدايي را در بين استان هاي کشور داشته اند.