پاسخ به:بانک مقالات زبان و ادبیات عربی
اين نوشتار به بررسي چگونگي شکل گيري هويت و ماهيت وجودي آن در بين سازه انگاران متعارف و راديکال مي پردازد. سازه انگاري متعارف به دليل تاکيد بر نظريه ساختاريابي و نيز برخي مفروضات رئاليسم علمي از سوي سازه انگاران راديکال متهم به ذات انگاري و پذيرش هويت پيشيني براي کارگزاران است. علاوه بر آن عدم توجه به گفتماني بودن رابطه و ناديده گرفتن نقش قدرت در آن، دوگانه انگاري مدرنيستي خود/ ديگري، فرض وجود دو کنشگر خردمند در «ديدار اول»،- که «خود»، پيش از تعامل «ديگري» را مي شناسد- فرض يکپارچه بودن معناي «نشانه»، فرض توانايي ترسيم رابطه علي بين کنش خاص و معناي خاص و فهم تثبيت شده از هويت به عنوان يک متغير در تبيين علي، از ديگر نقدهاي سازه انگاران راديکال است که در مقابل بر سياليت و گفتماني بودن هويت، توجه به تفسير تا تبيين، عدم تمايز معنايي خود/ ديگري، بر نقد «آوامحوري» يا مرکزيت صدا براي بيان ناممکن بودن يکپارچگي و وضوح معنايي ژست و اهميت قدرت و نيز سوژه- موقعيت در گفتمان هاي به هم واکنشي، تاکيد مي نمايند. ادعاي اين مقاله اين است که علاوه بر موارد فوق سازه انگاري متعارف دچار اين نقد هم مي باشد که به رغم اهميت هويت در فهم رفتار، امکان شناخت تغيير هويت از بررسي تغيير رفتار وجود ندارد.
نسخه قابل چاپ
از موضوعات مهم روابط بين الملل، «همکاري و منازعه» بين دولت هاست که به منظور تبيين آن تلاش هاي نظري بسيار از جانب انديشمندان و متفکران مکاتب مختلف بويژه رئاليست ها و ليبراليست ها به عمل آمده است. موضوعي که اين مقاله به آن مي پردازد، ديدگاه ها و نظريات يکي از انديشمندان جريان سازه انگاري به نام «الکساندر ونت» است. از آنجا که وي روابط بين الملل را «برساخته اجتماعي» مي داند که در فرايند تعامل با کنشگران قوام مي يابد، بررسي ديدگاه وي راجع به موضوع مورد مطالعه از اهميت بسيار برخوردار است. فرضيه اصلي نويسندگان اين است که الکساندر ونت در ارايه يک نظريه اجتماعي درباره همکاري و منازعه دولت ها مخصوصا منازعات قومي موفق است اما اين نظريه از قدرت تبييني چندان جهت توضيح روابط همکاري جويانه و منازعه جويانه دولت ها در همه شرايط برخوردار نيست.
مي توان انتظار داشت تفاوت ها در نوع نگرش به ذات، تواناييها و خصوصيات بشري سويه هايي گوناگون را در فرجام يک نظام انديشگي رقم زند و از همين رو آثار چنين مباني را در بستر فرهنگ سياسي جوامع نيز مي توان جستجو کرد. نوع برداشت و تصور از محدوديت ها و توانايي هاي بشري و کيفيت سيرت و طبيعت انساني، سوژه ها را در قبال موقعيت و وضعيت خود در هستي انساني شان به بصيرتي مي رساند که در نحوه تصميم گيري و انديشه آنان در قبال چگونگي عمل ورزي سياسي اجتماعي شان جهت مي بخشد. در جريان اين تحقيق با مطالعه ده رمان شاخص فرانسوي و انگليسي قرن نوزدهم و تحليل محتواي انسان شناختي آنها، رد پاي نوع نگاه ماهوي و برداشت از سرشت انسان و در عين حال توالي آن در زيست سياسي اجتماعي مردمان اين کشورها مورد مقايسه قرار مي گيرد.
در سده 19 ميلادي با تلاقي جامعه سنتي ايران با مدرنيته غرب پرسش چه بايد کرد؟ طرح شد. پاسخ عبدالرحيم طالبوف تبريزي به اين سوال، پذيرش مشروط مدرنيته بود. وي عناصر مهم مدرنيته و هويت مدرن مانند خردگرايي، قانونگرايي، حاکميت ملي، انتقادپذيري و تا حدي سکولاريسم را مي پذيرد ولي برخلاف آخوندزاده و آقاخان کرماني دين ستيز نيست. با وجود اين، به مثابه يک دموکرات و نه ليبرال، بر بومي کردن مدرنيته در ايران با تکيه بر حفظ هويت فرهنگي، کاربست خرد بشري و دين روز آمد براي قانونگذاري، تهذيب اخلاق و تنظيم روابط افراد، استفاده از وجه آگاهي بخش مدرنيته براي تحول در هويت سنتي، حفظ و تحکيم هويت ملي و طرد استبداد و استعمار تاکيد داشت. در اين مقاله، سعي بر آن است که رابطه هويت در سطوح ملي، ديني، فرهنگي و سنتي با مدرنيته و هويت مدرن در ارتباط با جامعه ايران در انديشه سياسي طالبوف تبريزي به بحث گذاشته شود.
در سير تحولات معرفتي در عرصه مطالعات علوم انساني، مقولات انديشه اي از جمله انديشه سياسي بر اساس گرايشهاي کمتر انتقادي و بيشتر تقليدي و متاثر از ورود ترجمه اي مباحث، بستر انديشه ورزي سياسي و اجتماعي از قوت کافي برخوردار نشده است. حتي پس از انقلاب اسلامي نيز تقسيم بندي قابل اطمينان نحله ها و آثار در حيطه انديشه سياسي شکل نگرفته است. اين در حالي است که مقوله توليد علم و ضرورت نظريه پردازي که از اهداف استراتژيک نظام سياسي محسوب مي شود، ضرورت انديشه ورزي سياسي و تامل در مقدمه انديشه سياسي به صورت روشمند و با اتکا به مباني معرفتي و شرايط محيطي جامعه اسلامي را مورد عنايت نخبگان و دست اندرکاران قرار مي دهد. اما علي رغم شرايط و مقتضيات مناسب و تغييرات محيطي که موجب دگرگوني در سطح تقاضاي جامعه شده است، همچنان طرح اين سووال اساسي مطمح نظر نخبگان و انديشه ورزان قرار دارد: چرا رکود فکري و تکوين انديشه ورزي در ايران معاصر همواره مانع از برخورد خلاق و روزآمد با مفهوم و مباحث در «انديشه سياسي» شده است؟
از آنجا که يکي از مهم ترين ابعاد نظريه هاي روابط بين الملل، بعد تحليلي آن ها نسبت به سياست خارجي است، هدف اصلي اين مقاله بررسي نقش و جايگاه سياست خارجي در اين نظريه ها است، چرا که امروزه تصميم گيرندگان اين حوزه براي رسيدن به تصميمات موفق و عقلاني بايد به ارتباط ظريف ميان نظريه و عمل دقت کنند و بتوانند علاوه بر فهم دقيق جايگاه سياست خارجي در متون نظري از اين متون تجويزاتي سياست گذارانه و عملگرايانه را نيز استخراج کنند. در اين مقاله، ابتدا نظريات سنتي روابط بين الملل از جمله واقعگرايي و ليبراليزم، سپس ديدگاه هاي خرد، کلان و ميانبرد و نهايتا ديدگاه سازه انگارانه روابط بين الملل به عنوان نظريه اي جديد در خصوص سياست خارجي بررسي مي شود. در بخش نتيجه گيري نيز اين نکته بيان مي شود که ميان اين نظريه ها رابطه اي قوام بخش و هم تکميلي در زمينه تجزيه و تحليل سياست خارجي وجود دارد، نکته اي که يک تصميم گيرنده سياست خارجي بايد از آن بهره تمام بگيرد.
اين مقاله به بررسي آرا عزيز نسفي (تولد احتمالي در 596 ه. ق) يکي از عرفا و فلاسفه قرن هفتم هجري مي پردازد که در تلفيق عرفان و فلسفه در ايران بسيار موثر بود. وي علاوه بر طرح ايده مراتبي بودن معرفت، مفهوم حرکت جوهري را نيز مطرح کرد که بعدها در مکتب اصفهان تداوم يافت. اين مقاله نشان مي دهد که چگونه تفکر عزيز نسفي به تاسيس انديشه سياسي بر مبناي انديشه عرفاني در ايران منجر شد. چنين مي نمايد که اين جريان در ايران تداوم يافت و به جرياني مسلط تبديل شد. انديشه سياسي نسفي را مي توان انديشه سياسي عرفاني ناميد و بدين ترتيب مقاله حاضر به بررسي وجوه تاثيرپذيري انديشه سياسي ايراني از آرا عرفاني نسفي درباره امر سياست مي پردازد.
دموکراسي مهم ترين عنصر در تفکر ديويي است. در اين مقاله ضمن توصيف نظريه ديويي چالش هاي موجود در اين نظريه بررسي مي شود: يکم، ديويي هيچ استدلال فلسفي بر اين اعتقاد خود که «دموکراسي يک ايده آل اخلاقي است»، ارايه نداده است. دوم، اگر برتري دموکراسي بر ساير شيوه به روش پسيني آشکار شده پس اين ايده را نمي توان به آينده تعميم داد و مي توان آن را نقد کرد و روش ها يا نظام هاي ديگري را فرض کرد. سوم، حتي در صورت برقراري دموکراسي، از آنجا که برقراري شرايط مشابه براي همه انسانها امکان پذير نيست، ظرفيت عقلاني آنها براي حکم کردن مشابه نخواهد بود. چهارم، ديويي در نظريه خود از عناصر غيرعقلاني در تصميم گيري اعضاي جامعه غفلت کرده است. سرانجام از آنجا که او شناخت مطلق را انکار مي کند تلاش او براي بناي کردن يک جامعه دموکراتيک فاقد اساس عقلاني است.
ناهماهنگي قواي سه گانه حاکميت در پاره اي موارد شکل بحراني به خود مي گيرد و کارآمدي سيستم هاي سياسي را تحت تاثير قرار ميدهد. مهار اين بحران در وهله اول مستلزم ارايه يک توصيف نظري از ويژگي هاي اساسي آن است. اين مقاله با همين هدف و با بهره گيري از روش هاي قياسي و استقرايي، شاخص هاي اصلي بحران ناهماهنگي قواي سه گانه را 1) عملکرد متعارض قواي سه گانه 2) فقدان سازوکارهاي حقوقي کارآمد براي اعاده هماهنگي و نهايتا 3) پيدايش اختلال در کارکردهاي نظام سياسي معرفي مي کند و براي بررسي تجربي اين توصيف نظري، تجربه ايران را در اين خصوص، به عنوان مطالعه موردي، مورد کنکاش قرار مي دهد. حاصل کار، دستيابي به يک ابزار مفهومي نسبتا کارآمد براي ترسيم تئوريک بحران ياد شده است.
تحولات سياسي اجتماعي ايران در دهه 40 شمسي در تاريخ معاصر کشورمان نقطه عطف به حساب مي آيد. براي تسريع روند نوسازي، محمدرضاشاه با تکيه بر ارتش و ساواک تمام مخالفان اين روند را سرکوب کرد. با کنار رفتن اين مخالفان که عمدتا معتقد به عمل سياسي در چارچوب قانون اساسي مشروطه بودند، مخالفان جديد به صحنه آمدند که متناسب با فضاي سرکوب و خفقان، استراتژي مقاومت مسلحانه انقلابي را برگزيدند و به مقاومت عليه دولت پرداختند. نقش نهضت آزادي به عنوان يک تشکل فکري- سياسي در اين تغيير و تحولات که در نهايت به انقلاب اسلامي 1357 منتهي شد، مشهود است. اين تشکل با قرار گرفتن به عنوان نيرويي واسط بين نيروهاي ملي و مذهبي و همچنين فراهم کردن بستري مناسب براي تکوين سازمان مجاهدين خلق، نقشي موثر در ايجاد، گسترش و به ثمر نشستن موج انقلابي دهه هاي 40 و 50 ش داشته است.
اين مقاله الگوي اتحاد راهبردي را به عنوان يکي از رويکردهاي توسعه منطقه اي و منطقه گرايي جديد مورد کنکاش قرار مي دهد. گرايش به سوي رويکرد سياست گذاري اتحاد راهبردي، مشارکت شرکت هاي چندمليتي با اقتصاد ملي و منطقه اي است. اين امر در راستاي توسعه اقتصاد جهاني و افزايش ظرفيت اقتصاد سرمايه داري انجام گرفته است. اين مجموعه ها توانسته اند شبکه هاي توليد جهاني را در مناطق در حال توسعه فعال کرده و به اين ترتيب، سرمايه هاي منطقه اي را توليد نمايند که شامل موضوعاتي همانند فنآوري، منابع انساني و سرمايه اجتماعي است. اين نکته نشان مي دهد که سرمايه گذاري مالي بدون توجه به مولفه هاي انساني، اجتماعي، فرهنگي و صنعتي شکل نمي گيرد. کشورهايي که توسعه منطقه اي را تجربه نموده اند، شاهد به کارگيري روش هاي سازمان يافته اي در سياست گذاري توسعه اقتصادي بوده اند. بنابراين، توسعه اقتصادي نخستين گام براي توسعه منطقه اي محسوب مي شود. اين رويکرد در کشورهاي آسياي شرقي در راستاي توسعه صنعتي شکل گرفته است. دومين شاخص توسعه منطقه اي را مي توان مشارکت نهادهاي اقتصاد بين المللي با مجموعه هاي ملي و منطقه اي دانست. در اين شرايط شبکه هاي توليد، توزيع و بازار جهاني گسترش بيشتر پيدا مي کنند. اين شاخص ها را مي توان در روند سياست گذاري توسعه منطقه اي در آسياي شرقي مورد ملاحظه قرار داد.
زبان در جوامع ساده اوليه، همچون همه وجوه زندگي، وابسته به عادات و سنت هايي است که در نظر مردمان تقدس يافته است. با تحولات جامعه و خروج آن از وضع طبيعي، نوعي خاص از زبان متناسب با تحولات اجتماعي شکل مي گيرد. جامعه اسلامي از قرن سوم شاهد تحولاتي مهم همچون افزايش ثروت، انتقال قدرت، ظهور گروه هاي جديد اجتماعي، مشارکت ايرانيان و تسلط فرهنگي آنان بود. اين شرايط سبب شد صاحبان قدرت به زبان نوشتاري توجه ويژه مبذول دارند. متناسب با تحولات اجتماعي زبان نوشتاري کم کم دچار تفکيک شد و انواع ادبي، سياسي، اخلاقي و ديني از دل آن سر برآورد. جاحظ متکلم معتزلي قرن سوم و مبدع بلاغت از تاثيرگذارترين چهره هاي عالم عربي – اسلامي است در اين مقاله سعي بر اين است که ارتباط ميان معضلات اجتماعي و شکل گيري انديشه هاي جاحظ مورد بررسي قرار گيرد.
ليبراليسم به عنوان ايدئولوژي نظام هاي سياسي غرب در اصول بنيادين خويش به حقوق اساسي بشر و از جمله حق حريم خصوصي كه بايد از دخالت همه كس به خصوص قدرت عمومي مصون باشد اذعان دارد. اما قدرت عمومي همواره به بهانه ايجاد نظم و امنيت و يا شرايط اضطراري به محدود كردن آزادي ها و از جمله دخالت در حوزه خصوصي افراد مبادرت كرده است. حملات تروريستي 11 سپتامبر 2001 در ايالات متحده، محيط امنيتي جديدي را ايجاد كرده كه نظام سياسي اين كشور با وضع قوانين و مقررات مداخله جويانه و از جمله قانون پاتريوت به شكلي گسترده نسبت به نقض حقوق فردي و از جمله دخالت در حريم خصوصي اقدام كرده است. در اين مقاله اهميت حريم خصوصي در ايدئولوژي ليبرال و تاثيرات قانون پاتريوت در اين خصوص بررسي مي شود.
هدف اصلي اين مقاله، بررسي مباني و مفاهيم انديشه اي سازمان القاعده است. شناخت اين مباني و مفاهيم خود مي تواند اقدامات تروريستي اين سازمان را نشان دهد. به عبارتي، بعد از عمليات يازدهم سپتامبر بدليل اسلامي بودن اين سازمان، رابطه دو سويه اسلام و تروريسم به طور رسمي وارد قاموس روابط بين الملل شد. پيوند گفتمان القاعده با وهابيت تندرو در شبه جزيره عربي و ارايه روايت هايي از اسلام، باعث معماي اسلام و تروريسم شده است. در همين راستا بررسي اين رويداد از لحاظ علمي، يعني کندوکاو اسلام سياسي القاعده ضروري است. نوشتار حاضر، به بررسي مساله تروريسم و چگونگي پيدايش سازمان القاعده، مي پردازد؛ سپس مباني هستي شناسي و شناخت شناسي سازمان مزبور را مورد کندوکار قرار مي دهد و در پايان با بررسي مفاهيم مورد اهتمام سازمان القاعده ارزيابي کلي مقاله را به اتمام مي رساند.
عراق با موقعيتي پر مساله و بغرنج در آوريل 2003 /فروردين 82 از سوي نيروهاي امريكايي و متحدانش به اشغال درآمد. اين كشور در اكتبر 2005 /مهر 84 طي يك روند پر فراز و نشيب صاحب قانون اساسي شد. در شكل گيري اين قانون اساسي عوامل و عناصر متعدد با پيشينه هاي خاص موثر بوده اند. اين مقاله با توجه به عوامل داخلي، منطقه اي و بين المللي دخيل در ساختن فضاي موجود در عراق امروز درصدد است تا به مطالعه عوامل شكل گيري قانون اساسي عراق در اكتبر 2005 /مهر 84 بپردازد.