پاسخ به:بانک مقالات گوناگون از کلیه رشته ها
كودك آزاري مي تواند آثار مخرب جدي بر سلامت رواني و تحول كودكان داشته باشد. در طي ساليان پژوهش هايي صورت گرفته تا بتوان از آزمون هاي ترسيمي براي ارزشيابي آثار كودك آزاري استفاده كرد. هدف از اين پژوهش مقايسه آزمون هاي ترسيمي آدمك، درخت، خانه، و خانواده در كودكاني كه مورد كودك آزاري جسمي قرار گرفته اند با كودكان عادي است. بدين منظور نمونه معرف (N=100) شامل 50 كودك آزارديده و 50 كودك عادي با روش نمونه گيري هدفمند انتخاب شدند و آزمون هاي ترسيمي آدمك، درخت، خانه و خانواده بر آن ها اجرا گشت. سپس تحليل واريانس چند متغيري و تك متغيري ميان دو گروه با روش آزمون اثر هتلينگ انجام شد تا گروه ها از حيث مولفه هاي افسردگي، اضطراب، پرخاشگري، حرمت خود پايين و احساس گناه و شرم مقايسه گردند. يافته هاي پژوهش نشان دادند كه نمرات گروه اول در تمامي مولفه هاي هر چهار آزمون به طور معني داري از نمرات گروه دوم بالاتر بود به جز مولفه احساس گناه و شرم كه به دليل ثابت بودن در گروه اول در سه آزمون اول خود به خود حذف شد. اين بدين معني است كه كودكاني كه مورد تنبيه بدني قرار مي گيرند، از كودكان عادي افسرده تر، مضطرب تر و پرخاشگرتر هستند، حرمت خود پايين تري دارند و از احساس گناه و شرم بيشتري رنج مي برند.
نسخه قابل چاپ
پژوهش حاضر با هدف بررسي كيفيت ارتباط والد - فرزند به عنوان پيش شرط تربيت ديني فرزندان طراحي و اجرا گرديد. تعداد 374 نفر دانشجو (177 پسر و 197 دختر) به عنوان نمونه طبقه اي نسبتي در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه سبك تربيتي يا محيط خانوادگي (نقاشان، 1358) و پرسشنامه محقق ساخته را تكميل نمودند. به طور كلي نتايج آزمون مجذور كا نشان داد در حالي كه در سبك تربيتي مقتدرانه بيشترين فراواني مربوط به آزمودني هايي است كه والدين خود را «افرادي مذهبي در نظر گرفته اند كه براي تربيت ديني آن ها سعي و تلاش كرده اند»، در سبك تربيتي مسامحه كارانه بيشترين فراواني مربوط به آزمودني هايي است كه والدين خود را «افرادي بي تفاوت نسبت به مذهب در نظر گرفته كه براي تربيت ديني آن ها سعي و تلاش نداشته اند». هم چنين در حالي كه درصد آزمودني هايي كه خود را در گروه هاي «من مسلمان هستم و اگر چه دوست دارم كه دستورات ديني را رعايت كنم، ولي گاهي چنين نيستم» و «من به خدا ايمان دارم و اگر چه دوست دارم خواسته هاي او را انجام دهم ولي گاهي اوقات نمي توانم» در سبك تربيتي مقتدرانه داراي بيشترين فراواني است. درصد آزمودني هايي كه خود را در گروه هاي «هنوز در مورد دين خود تصميمي نگرفته ام» و «ممكن است خدا وجود داشته باشد، ولي اين امر به زندگي من ارتباطي ندارد» قرار داده اند، در سبك تربيتي مسامحه كار بيشترين فراواني را دارد. در مطالعه حاضر هم چنين نشان داده شد كه منابع شناخت ديني در سبك هاي تربيتي مختلف، متفاوت است. به طوري كه در سبك تربيتي مقتدر شناخت ديني بيشتر از طريق خانواده و در سبك تربيتي مختلف، متفاوت است. به طوري كه در سبك تربيتي مقتدر شناخت ديني بيشتر از طريق خانواده و در سبك تربيتي مسامحه كار شناخت ديني بيشتر از طريق اماكن مذهبي است. در تبيين نتايج فوق به ارتباط والد - فرزند در دوران كودكي با توجه به نظريه هاي روابط موضوعي، دلبستگي و يادگيري اجتماعي اشاره شده است. اين نظريه ها فرض مي كنند كه ارتباط بهينه والد - فرزند در جامعه پذيري ديني فرزندان نقش مهمي ايفا مي كند.
مطالعات بسياري نشان داده اند كه، عشق به عنوان يك پديده رواني، يك پيش بيني كننده مهم شادكامي، رضايت و هيجان هاي مثبت است. در اين پژوهش رابطه عشق رفاقتي و عشق پرشور با رضايت از زندگي و عاطفه مثبت و منفي بررسي مي شود. از بين دانشجويان متاهل دانشگاه تربيت مدرس، 123 نفر (63 زن و 60 مرد) به عنوان نمونه در دسترس انتخاب شدند. براي اندازه گيري متغير عشق، از مقياس عشق پرشور (هاتفيلد و رپسون، 1993) و مقياس عشق رفاقتي (استرنبرگ، 1986) و براي اندازه گيري بهزيستي ذهني از مقياس رضايت از زندگي (پيوت و داينر، 1993) و مقياس عاطفه مثبت و منفي (واتسون، كلارك و تلجن، 1988) استفاده شد. داده هاي بدست آمده با استفاده از روش هاي تحليل رگرسيون چندمتغيري تحليل شد. با توجه به نتايج، بدون در نظر گرفتن تفاوت هاي جنسيتي، رابطه عشق رفاقتي با رضايت از زندگي، مستقيم و معنادار و با عاطفه منفي، معكوس و معنادار بود؛ ولي عشق پرشور با هيچ كدام از متغيرهاي بهزيستي ذهني ارتباط معناداري نداشت. تفاوت هاي جنسيتي تنها در رابطه بين عشق رفاقتي و عاطفه مثبت و منفي مشاهده شد. به گونه اي كه در زنان، عشق رفاقتي بالاتر با عاطفه مثبت بالاتر و عاطفه منفي پايين تر رابطه داشت؛ ولي در مردان رابطه بين عشق رفاقتي و عاطفه مثبت و منفي معنادار نبود. بنابراين نتايج اين مطالعه نشان مي دهد كه عشق به سادگي موجب شادكامي نمي شود و رابطه بين عشق و بهزيستي ذهني يك رابطه چند بعدي است. در مجموع يافته هاي پژوهش حاضر از اهميت نقش عشق رفاقتي در برخي مولفه هاي بهزيستي ذهني حمايت مي كند.
هدف از پژوهش حاضر، مقايسه سلامت عمومي و حمايت اجتماعي بين سالمندان ساكن خانه سالمندان و سالمندان ساكن در خانواده هاي شهر اهواز بود. نمونه شامل 50 نفر از سالمندان ساكن خانه سالمندان (25 زن و 25 مرد) و 50 نفر از سالمندان ساكن در خانواده ها (25 زن و 25 مرد) بود كه به طور تصادفي خوشه اي انتخاب شدند و با آزمون هاي سلامت عمومي (GHQ) و حمايت اجتماعي فيليپس مورد ارزيابي قرار گرفتند. تحقيق حاضر از نوع علي - مقايسه اي بود و براي تجزيه و تحليل داده ها از روش تحليل واريانس چند متغيري (مانوا) در سطح معناداري P<0.0001 استفاده شد و تفاوت در ميانگين ها با استفاده از آزمون پيگيري توكي بررسي گرديد. پس از مقايسه نمرات به وسيله نرم افزار SPSS نتايج نشان داد كه بين سالمندان ساكن خانه سالمندان و سالمندان ساكن در خانواده ها از نظر سلامت عمومي و مولفه هاي آن يعني نشانه هاي جسماني، اضطراب، اختلال در عملكرد اجتماعي، افسردگي و حمايت اجتماعي تفاوت معناداري وجود دارد. هم چنين براي آزمون تفاوت بين زنان و مردان در دو گروه سالمندان از لحاظ دو متغير نام برده شده از روش تحليل واريانس عاملي (2×2) استفاده شد كه نتايج نشان داد تفاوت معناداري بين زنان و مردان در هر دو گروه سالمند، از نظر متغيرهاي سلامت عمومي و مولفه هاي آن و حمايت اجتماعي وجود ندارد.
ايدز بيماري مهلكي است كه تاثير عميقي بر زندگي مبتلايان به اين بيماري مي گذارد. پژوهش حاضر طرح ريزي شده است تا به بررسي كيفيت زندگي در زنان مبتلا به اين بيماري در شهر تهران بپردازد. اين مطالعه از نوع توصيفي و پيمايشي و بر روي 12 بيمار زن ايدزي انجام گرفت. از پرسشنامه كيفيت زندگي چند بعدي مربوط به بيماران ايدزي (MQoL-HIV) جهت ارزيابي كيفيت زندگي در زنان مبتلا به بيماري ايدز و از پرسشنامه هاي نگرش هاي مذهبي، رضايت زناشويي انريچ، GHQ، تجارب زندگي (LES) جهت شناخت عوامل مرتبط با كيفيت زندگي استفاده شد. نتايج نشان داد که 17% اين زنان داراي کيفيت زندگي خيلي پايين، %51.8 داراي کيفيت زندگي پايين و %31.2 داراي كيفيت زندگي متوسط بودند. علاوه بر اين، مشخص گرديد كه كيفيت زندگي در زنان مبتلا به ايدز بر حسب طول مدت ابتلا، وضعيت رواني، استرس هاي محيطي، اعتقادات مذهبي و رضايت زناشويي داراي رابطه معنادار مي باشند، اما بر حسب نحوه ابتلا و سن داراي رابطه معنادار نمي باشد.
هدف اصلي اين پژوهش بررسي نقش تحصيلات والدين بر خوداثرمندي اجتماعي، تحصيلي، هيجاني و جسماني دختران و پسران نوجوان است. جامعه آماري اين پژوهش شامل كليه دانش آموزان مقطع متوسطه و پيش دانشگاهي شهر تهران در سال تحصيلي 84-1383 است. نمونه پژوهش شامل 946 نفر (471 دختر و 475 پسر) از شمال، جنوب، مركز، شرق و غرب تهران مي باشد كه به روش نمونه گيري خوشه اي چند مرحله اي انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه ويژگي هاي دموگرافيك، پرسشنامه خوداثرمندي كودكان و نوجوانان و پرسشنامه خوداثرمندي جسماني نوجوانان بود. داده هاي حاصل از اين پژوهش با روش تحليل واريانس چندمتغيره و آزمون تعقيبي توكي مورد تحليل قرار گرفتند. نتايج نشان داد كه نقش تحصيلات پدر و مادر بر حيطه هاي مختلف خوداثرمندي دختران معني دار است و تفاوت معني داري بين خوداثرمندي اجتماعي، تحصيلي، هيجاني، جسماني دختران داراي والدين كم سواد و باسواد (از ديپلم به بالا) وجود دارد. اما اين موضوع در مورد پسران صدق نمي كند بدين معني كه نقش تحصيلات پدر و مادر بر حيطه هاي مختلف خوداثرمندي پسران معني دار نيست.
رفتار جنسي جنبه مهمي از كيفيت زندگي زناشويي است. افراد رفتار جنسي خود را در متن يك نظام جنسيتي شكل مي دهند. آن ها طرحواره هاي نقش جنسيتي خود را به عنوان مجموعه اي از كليشه هاي فرهنگي مشترك كه بر رفتار جنسي آن ها تاثير مي گذارد كسب مي كنند. هدف اين مطالعه مقايسه رفتار جنسي و چگونگي تاثيرپذيري آن از طرحواره هاي نقش جنسيتي در دو گروه از دانشجويان متاهل است. اين مطالعه، مطالعه اي توصيفي و تحليلي است و آزمودني هاي مورد مطالعه را 60 دانشجوي متاهل (30 دانشجوي زن و 30 دانشجوي مرد) تشكيل داده اند كه با روش تصادفي ساده از ميان كليه دانشجويان متاهل در خوابگاه دو دانشگاه انتخاب شدند. ابزارهاي مورد استفاده در اين پژوهش عبارتند از: آزمون نقش جنسي بم، آزمون تجارب شخصي و پرسشنامه اطلاعات فردي. يافته هاي حاصل بر اساس آزمون هاي آماري t و مجذور كا مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. نتايج نشان مي دهد كه تفاوت معني داري از لحاظ نمره كلي در رفتار جنسي بين دانشجويان مرد و زن وجود ندارد (t=0.45, df=58, p<0.05). اما در برخي از زمينه هاي اختصاصي تر مثل ارگاسم (c2=17.97, df=1, p<0.05) و احساس آزردگي و رنجش از همسر (c2=14.96, df=1, p<0.05) تفاوت معني داري بين زنان و مردان دانشجو وجود دارد. يافته ها هم چنين حاكي از اين است كه طرحواره هاي نقش جنسيتي در زنان (نه در مردان) بر رضايت مندي از رفتار جنسي تاثير دارد (c2=8.28, df=3, p<0.05). نتايج بر اساس يك مدل جديد درباره رفتار جنسي زنان مورد بحث قرار گرفته است.
پژوهش حاضر به منظور تعيين ميزان آگاهي و نگرش نسبت به رابطه جنسي در دوران بارداري و عوامل مرتبط با آن بر روي زنان مراجعه كننده به بيمارستان هاي تحت پوشش دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي در سال 1383 انجام گرفت. اين تحقيق به روش توصيفي بر روي 400 زن كه به روش نمونه گيري چند مرحله اي انتخاب شده بودند، انجام شد. متغيرهاي مربوط به آگاهي نظير وضعيت مناسب حين مقاربت در حاملگي و وضعيت آسيب رساندن به جنين و بارداري و نيز متغيرهاي مربوط به نگرش نظير رضايت رواني زن در نزديكي، احتمال آسيب به جنين، احساس شرك در حضور جنين، احساس گناه، سهولت زايمان با نزديكي، لذت بيشتر، ميل كمتر، وضعيت ظاهري و متغيرهاي آگاهي نظير وضعيت مناسب حين مقاربت و تاثير بر جنين با پرسش از زنان در پرسشنامه ثبت گرديد. پرسشنامه به روش اعتبار محتوا و آزمون مجدد تعيين اعتبار و اعتماد شد، سپس ميزان آگاهي و نگرش نسبت به رابطه جنسي دوران بارداري در نمونه ها و تعيين و ميزان آن در جامعه برآورد گرديد و نقش عوامل مرتبط در آن ها تعيين شد. نقش عوامل مرتبط با آگاهي نشان داد مواجهه با مشكل در حاملگي فعلي و منبع كسب اطلاعات با آگاهي ارتباط دارد (P<5.05). نقش عوامل مرتبط با نگرش نيز نشان داد سابقه زايمان زودرس، تعداد بارداري، شغل، سواد، سن، مشكل در حاملگي فعلي و منبع كسب اطلاعات با نگرش ارتباط معني دار آماري دارد (P<5.05). به طور كلي حدود 2.3 زنان مورد مطالعه آگاهي مناسب و نگرش مثبت نداشتند و با توجه به نقش عوامل مرتبط به نظر مي رسد وقتي مادر دچار مشكل مي شود با كسب آگاهي نگرش منفي پيدا مي كند، حتي در زنان به منبع كسب اطلاعات مرتبط است يعني با وجود افزايش آگاهي نگرش منفي ايجاد مي شود و به نظر مي رسد دادن آگاهي سطحي بيشتر توليد اضطراب مي كند. لذا جهت اصلاح نگرش و افزايش آگاهي احتياج به برنامه هاي آموزش بهداشت جنسي عميق و پايه ريزي شده در طولاني مدت از زمان كودكي تا سنين باروري مي باشد.
بعد از خانواده، مهم ترين سازمان موثر در تكوين شخصيت و رشد جنبه هاي مختلف انسان، مدرسه است. بنابراين، رشد مهارت ها و استعدادهاي لازم براي زندگي افراد در جامعه بايد يكي از اهداف اساسي مدرسه محسوب شود. با توجه به اين كه آموزش مسايل زندگي خانوادگي به دانش آموزان مي تواند در استحكام خانواده و كاهش ناهنجاري هايي از قبيل طلاق نقش داشته باشد؛ اين پژوهش درصدد بررسي اين موضوع است كه از ديد دانش آموزان چهار عامل آموزشگاهي: مدير، دبير، مشاور، مربي پرورشي و كتاب هاي درسي تا چه حد به مسايل زندگي خانوادگي در دبيرستان مي پردازند. اين تحقيق توصيفي- تحليلي است و جامعه آماري آن را دانش آموزان دختر سال سوم نظام متوسطه نظري در سه شهر يزد، اردكان و ميبد تشكيل مي دهند. با استفاده از روش نمونه گيري تصادفي چند مرحله اي متناسب با حجم، 210 دانش آموز از جامعه انتخاب گرديد. براي جمع آوري داده ها از يك پرسشنامه محقق ساخته شامل 46 سوال به سبك ليكرت و پنج سوال باز پاسخ استفاده شد. داده هاي آن با نرم افزار SPSS در دو سطح آمار توصيفي و استنباطي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. يافته هاي حاصل از پژوهش مشخص نمود كه نقش عوامل آموزشگاهي در آموزش مسايل خانواده، از نظر دانش آموزان كمتر از سطح متوسط (3) مي باشد. البته نقش اين عوامل به نظر آن ها يكسان نبوده، بيشترين تاثير مربوط به نقش مديران و كمترين تاثير مربوط به نقش دبيران بوده است. بر اساس اين يافته ها نتيجه گيري مي شود كه عملكرد دبيرستان ها در آموزش مسايل زندگي خانوادگي از ديد دانش آموزان كمتر از حد مورد انتظار آنان بوده، لازم است برنامه ها و كتاب هاي آموزشي ويژه اي براي آموزش مسايل زندگي خانوادگي براي دانش آموزان تدارك ديده شود.
پژوهش حاضر به منظور بررسي تاثير نوبت كاري بر رضامندي زناشويي پرستاران زن و متغيرهاي پيش بيني كننده رضايت زناشويي آنان اجرا گرديد. روش پژوهش از نوع علي- مقايسه اي است كه نمونه آماري آن به طور مساوي از بين پرستاران شاغل در نوبت شب و پرستاران روزكار از 6 بيمارستان، شامل 2 بيمارستان دانشگاهي، 2 بيمارستان خصوصي و 2 بيمارستان نظامي، به روش نمونه گيري چند مرحله اي انتخاب شدند و رضامندي زناشويي 10 نفر از پرستاران شاغل در نوبت شب و 10 نفر از پرستاران شاغل در نوبت روز هر يك از بيمارستان ها شامل 120 پرستار زن با پرسشنامه 115 ماده اي «انريچ» مورد اندازه گيري قرار گرفت. داده هاي جمع آوري شده با روش هاي آماري t براي گروه هاي مستقل و تحليل مورد بررسي قرار گرفت. نتايج نشان داد كه در دو مولفه «روابط جنسي» و «نظارت مالي» در سطح معناداري 0.02 زنان پرستار شب كار به طور ميانگين پايين تر هستند. نتايج نشان دهنده اين است كه افراد در گذار زمان با اين پديده منطبق شده اند و اكنون نوبت كاري تاثيرات خود را در مواردي كه نياز بيشتري به نزديكي فيزيكي همسران است، مي گذارد. تحليل مسير نشان داد كه نوبت كاري داراي اثر مستقيم با ضريب 0.09 و اثر غيرمستقيم از طريق «ارتباط» و تاثير آن بر «رابطه جنسي» و «نظارت مالي» برابر با 0.08 است كه در نتيجه اثرات مستقيم و غيرمستقيم نوبت كاري بر رضايت زناشويي 0.17 است. اين نتايج لزوم بررسي آموزش نوبت كاران در زمينه روش هاي مديريت زمان بر كاهش تاثيرات منفي نوبت كاري را نشان مي دهد.
پژوهش حاضر با هدف بررسي تفاوت تصور از خدا در ميزان مذهبي بودن والدين و منابع متفاوت شناخت ديني طراحي و اجرا گرديد. از ميان دانشجويان چهار رشته دندان پزشكي، علوم انساني، برق و كامپيوتر و معماري دانشگاه شهيد بهشتي تعداد 374 نفر دانشجو (177 پسر و 197 دختر) به عنوان نمونه طبقه اي نسبتي در دسترس انتخاب شدند، پرسشنامه هاي تصور از خدا (مظاهري و همكاران، 1384؛ بازسازي مقياس لارنس، 1997)، ميزان مذهبي بودن والدين (گرنكويست، 1998) و پرسشنامه محقق ساخته (در خصوص منابع متفاوت شناخت ديني) تكميل شد. نتايج تجزيه و تحليل داده ها با استفاده از آزمون تحليل واريانس يكراهه نشان داد كه ميانگين تمامي خرده مقياس هاي تصور از خدا در مواردي كه آزمودني ها ميزان مذهبي بودن هر دو والد خود را بالا ارزيابي كرده اند، بالاتر است. در پاسخ دهندگاني كه ميزان مذهبي بودن والدين خود را در سطح بالايي ارزيابي كرده اند، تفاوت زيرمقياس هاي «تاثيرپذيري»، «مشيت الهي» و «حضور» آزمون تصور از خدا با آزمودني هايي كه ميزان مذهبي بودن والدين شان در سطح پايين است، معنادار بود. بنابراين كيفيت تصور از خدا در افرادي كه ميزان مذهبي بودن والدين شان بالاتر است، مثبت تر مي باشد. پژوهشگران ميزان مذهبي بودن والدين را به عنوان جنبه اي از جامعه پذيري ديني براي فرزندان، و مهم ترين عامل پيش بيني كننده تصور فرد از خدا مي دانند. هم چنين تجزيه و تحليل دقيق تر داده ها نشان داد كه در تصور از خدا به عنوان حامي، در دسترس، مراقب، راهنما و پاسخگو نيز بين دو گروه (سطح مذهبي هر دو والد بالا و سطح مذهبي هر دو والد پايين) تفاوت هاي معناداري وجود دارد، طوري كه در گروهي كه ميزان مذهبي بودن هر دو والد بالاتر است تصور از خدا مثبت تر، و در گروهي كه ميزان مذهبي بودن هر دو والد پايين تر است تصور از خدا منفي تر است. داده ها هم چنين نشان داد تصور از خدا در منابع شناخت ديني مختلف، متفاوت است. تفاوت نمرات زيرمقياس هاي «تاثيرپذيري»، «مشيت الهي»، «پذيرندگي» و «حضور» تصور از خدا در شرايطي كه كسب اطلاعات از طريق خانواده باشد، به طور معناداري بالاتر از ديگر منابع اطلاعاتي بوده، مثبت ترين تصور از خدا در اين گروه جاي گرفته است.
هدف اين تحقيق بررسي ميزان كودك آزاري به تفكيك جنس، سن، نوع آزار جسمي، جنسي، رواني، اجتماعي و مسامحه و غفلت، هم چنين بررسي تاثير عوامل اعتياد والدين و ميزان تحصيلات آنان بر پديده كودك آزاري است. بدين منظور اطلاعات مذكور از كليه گزارش هاي تلفني كه در سال 1384 در زمينه كودك آزاري با خط تلفن كودك سازمان بهزيستي استان اصفهان برقرار شده بود، استخراج گرديد و با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون خي دو مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. نتايج نشان داد كه فراواني كودك آزاري در دختران و پسران تفاوت معناداري ندارد. فراواني كودك آزاري رواني- عاطفي نسبت به ديگر انواع آزار، به طور معناداري بيشتر است (P<0.05). گروه سني 10-5 سال از بيشترين فراواني كودك آزاري برخوردار است (P<0.05). تحصيلات پايين والدين در بروز كودك آزاري موثر بوده، فراواني كودك آزاري در والدين بيسواد و كم سواد به طور معني داري بيش از والدين تحصيل كرده بود (P<0.05). نتايج پژوهش حاضر بر آموزش عمومي والدين، در سطح جامعه در زمينه حقوق كودكان، خصوصا در مورد نيازهاي عاطفي آنها و توجه ويژه به كودكان سنين 10-5 سال تاكيد دارد.
پژوهش حاضر به بررسي رابطه تحولي پايگاه هاي هويتي با ميزان دلبستگي ايمن نوجوانان پسر سنين 14، 16 و 18 ساله شهرستان كامياران به چهره هاي دلبستگي (پدر، مادر و همسالان) مي پردازد. به اين منظور از ميان دانش آموزان پايه هاي سوم راهنمايي، دوم دبيرستان و دوره پيش دانشگاهي به صورت تصادفي چند مرحله اي 312 نفر به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند. ابزارهاي مورد استفاده در اين تحقيق، پرسشنامه پايگاه هويتي من (EOM-EIS2) و پرسشنامه دلبستگي به والدين و همسالان (IPPA) است. براي تحليل داده ها از آزمون تحليل واريانس دو راهه استفاده شد. نتايج نشان داد كه تعامل سن و پايگاه هاي هويت با ميزان دلبستگي ايمن به چهره هاي دلبستگي در ارتباط مي باشد. در مجموع بيشترين و كمترين دلبستگي ايمن به چهره هاي دلبستگي در اين تحقيق به ترتيب متعلق به پايگاه هاي پيش رس و سردرگم بود؛ نتايج نشان داد كه در پايگاه هويت پيش رس، دلبستگي ايمن به والدين در سن 18 سال كاهش پيدا مي كند؛ در حالي كه در پايگاه هاي هويتي مطلوب (در حال هويت يابي و موفق) حداقل ثابت مي ماند. به طور كلي گروه هويت پيش رس با افزايش سن از غيرواقعي بودن هويت خود بيشتر آگاه شده و اين موضوع زمينه كاهش دلبستگي ايمن آن ها را به والدين فراهم مي سازد، در حالي كه در رابطه با گروه هويت مطلوب چنين مطلبي صدق نمي كند. گروه سر در گم نيز الگويي نامنظم از دلبستگي ايمن به والدين در سنين مورد مطالعه را نشان مي دهد. ميزان دلبستگي ايمن به همسالان نيز در پايگاه هاي هويت پيش رس و مطلوب در سن 18 سال به بيشترين حد خود مي رسد. اين موضوع اهميت نقش همسالان را در سنين بالاتر نوجواني و به خصوص در زمينه هويت يابي نشان مي دهد. به نظر مي رسد اكتساب هويت چه از نوع مطلوب و چه پيش رس، شرايط برقراري روابط دلبستگي ايمن به همسالان را مهيا مي سازد.
پژوهش حاضر با هدف بررسي تعيين تقيدات مذهبي در سازگاري زناشويي انجام شده است. از آن جايي كه اعتقادات ديني و تقيدات مذهبي بر تمامي ابعاد زندگي انسان و از جمله روابط خانوادگي اثرگذار است و با توجه به اين كه در شرايط كنوني استحكام ارزش هاي ديني در خانواده يكي از اهداف جامعه اسلامي ما است، لذا پژوهش در اين زمينه ضروري است. در اين پژوهش تعداد 1320 نفر (660 زوج) ساكن استان تهران با استفاده از روش نمونه گيري در دسترس انتخاب و مورد بررسي قرار گرفتند. اين پژوهش از نوع توصيفي – همبستگي است. اطلاعات مورد نياز در زمينه ميزان تقيدات مذهبي از طريق پرسشنامه محقق ساخته و نيز اطلاعات مربوط به سازگاري زناشويي از طريق آزمون رضايت زناشويي انريچ جمع آوري شد. جهت بررسي نقش تقيدات مذهبي در سازگاري زناشويي از روش آماري تحليل واريانس يك طرفه بهره گرفته شد. نتايج نشان داد كه ميزان سازگاري زناشويي در بين افرادي كه تقيدات مذهبي زيادي دارند به طور معني داري بيش از كساني است كه داراي تقيدات مذهبي كم هستند. بر اين اساس ميزان سازگاري زناشويي در بين افراد داراي تقيدات مذهبي خيلي زياد، بيشترين حد و در بين افراد داراي تقيدات مذهبي كم، كمترين ميزان را دارد.
دو مشكل عمده در ارزيابي و سنجش خانواده وجود دارد: اول چارچوب هاي مفهومي متعددي كه براي توصيف خانواده ارايه مي شود، دوم تفاوت ابزارهايي كه براي اندازه گيري كاركرد خانواده به كار مي رود. يعني ابزار واحدي كه مورد توافق همگان باشد، براي ارزيابي آن وجود ندارد (كيت نر و همكاران، 1996). از اين رو هنجاريابي ابزارهاي خانواده، اهميت ويژه اي براي خانواده درماني و كمك به خانواده ها دارد. در اين پژوهش اعتباريابي ابعاد پرسشنامه سنجش كاركرد خانواده (FAD) بدست آمده كه مي تواند مقدمه اي مناسب براي هنجاريابي اين مقياس باشد. پرسشنامه سنجش كاركرد خانواده توسط 494 نفر از مادران دانش آموز مدارس ابتدايي شهر تهران تكميل شد، 32 نفر از مادران دو بار پرسشنامه را دريافت كردند و پاسخ دادند؛ پس از جمع آوري داده ها، آلفاي كرونباخ سوالات مربوط به هر يك از ابعاد، تعيين و معادل سازي نمرات خام به نمرات استاندارد Z و تعيين نمرات استاندارد با ميانگين 50 و انحراف استاندارد 10 (نمره t) انجام شد. نتايج بدست آمده نشان داد كه آلفاي كرونباخ كلي اين پرسشنامه و خرده مقياس هاي آن اعتبار دارد و ابعاد پرسشنامه از اعتبار بازآزمايي كافي برخوردار است. در اين پژوهش، هم چنين سوالاتي كه همخواني معتبري نداشتند، مشخص شدند.