بانک مقالات گوناگون از کلیه رشته ها

هدف از اين پژوهش بررسي رابطه بين دلبستگي ايمن کودک و ابعاد رفتار مادرانه بود. 60 زوج مادر-کودک به صورت تصادفي خوشه اي از بين مادران اصفهاني که داراي حداقل يک فرزند، حداکثر 5 و حداقل 1 ساله بودند انتخاب شدند. ابزار جمع آوري داده ها شامل دو پرسشنامه بود: پرسشنامه کيو ست دلبستگي (آ.کيو.اس) و مقياس درجه بندي رفتار مادرانه. براي تحليل داده ها، روش هاي توصيفي، روش پروتوتايپ و تحليل رگرسيون سلسله مراتبي (به روش گام به گام) استفاده شد.
و نتايج نشان دادند که دلبستگي ايمن کودک با ابعاد شور و شوق و سرزندگي و مسووليت از ابعاد رفتار مادرانه رابطه مثبت و معنا داري دارد. هم چنين تحليل زيرمقياس ها نشان داد که دلبستگي ايمن کودک با حساسيت، گرمي و لذت موجود در رفتار مادرانه رابطه مثبت و معناداري دارد.

 نسخه قابل چاپ

خوداثرمندي والديني اشاره به باورها يا قضاوت هاي يک والد از توانمندي هايش جهت نظم دهي و اجراي يک سري از تکاليف مربوط به والدگري با کودک را دارد. احساس خوداثرمندي ضعيف در والدين مي تواند مقدمه اي بر بدرفتاري با کودک و تاثيرات سوء بر رشد اجتماعي، هيجاني و شناختي کودک باشد و نيز مي تواند عملکرد و سازگاري روان شناختي والدين را تحت تاثير قرار دهد. اين مطالعه با هدف اثر بخشي آموزش برنامه فرزندپروري مثبت بر خوداثرمندي والديني مادران صورت گرفته است.
اين پژوهش از نوع تجربي و به صورت پيش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل است.
نمونه پژوهش شامل 24 نفر از مادران دختران 7 تا 9 ساله شهر بردسکن در سال تحصيلي 89-88 است که به صورت تصادفي و همتاسازي شده در دو گروه آزمايش و کنترل قرار گرفته اند. اعضاي گروه آزمايش به مدت 8 هفته، هر هفته يک جلسه، به مدت 2 ساعت در جلسات برنامه فرزندپروري مثبت شرکت کرده در حالي که گروه کنترل هيچ گونه آموزشي دريافت نکردند. ابزارهاي گردآوري داده ها شامل پرسشنامه خوداثرمندي والديني و پرسشنامه توانايي ها و مشکلات بود. به منظور تجزيه و تحليل داده ها از روش هاي آماري t مستقل و تحليل کوواريانس استفاده شد. يافته هاي حاصل از تحليل کوواريانس نشان داد که ميانگين نمرات در دو گروه، بعد از برنامه آموزش، داراي تفاوت معناداري در سطح P<0.05 است. به طور کلي مي توان گفت که برنامه فرزندپروري مثبت توانسته است از طريق تقويت رفتار هاي مثبت کودکان به وسيله مادر، الگو سازي والدگري مناسب، تلفيق سطح دانش و توانايي مادران، ايجاد تعاملات موثر والد-کودک و فراهم آوردن حمايت اجتماعي، سطح خوداثرمندي والديني مادران را ارتقا بخشد.

 نسخه قابل چاپ

بسياري از تحقيقات نشان داده اند که خانواده هاي کودکان اتستيک، به خصوص والدين آن ها با استرس شديدي مواجه مي شوند و دچار مشکلات روان شناختي مي گردند. بنابراين به کارگيري مداخلات درماني که علاوه بر کودک والدين را نيز مدنظر دارند، شايان توجه است.
يکي از اين برنامه ها پرنده کوچولو است که در اين تحقيق اثر آن بر سلامت عمومي مادران کودکان اتيستيک سنجيده شده است. تحقيق از نوع شبه آزمايشي است که در آن يک گروه آزمايش و يک گروه کنترل مورد مطالعه قرار مي گيرند. بدين منظور 24 مادر کودک اتيستيک انتخاب شدند که در دو گروه آزمايش و کنترل قرار گرفتند، شيوه نمونه گيري به صورت همتاسازي بود. مداخله روي گروه آزمايش اجرا و گروه کنترل در ليست انتظار قرار گرفت. در هفته قبل از اجراي برنامه، در هفته شانزدهم (هفته اتمام برنامه) و يک ماه پس از اجرا پرسشنامه سلامت عمومي (GHQ) به دو گروه آزمايش و کنترل داده شد و در انتها نتايج دو گروه مقايسه گرديد. داده هاي بدست آمده با روش آماري تحليل واريانس با استفاده از اندازه هاي مکرر صورت گرفت. نتايج نشان دادند برنامه بر بهبود سلامت عمومي اثرگذار بوده است.
برنامه با تصحيح بازخوردها و ادراک هايي که والدين نسبت به رفتارهاي دشوار فرزندشان داشته اند، به افزايش توانايي مقابله در رويارويي با وظايف والدگري منجر شده و کاهش استرس والديني و در نتيجه بهبود سلامت روان را به دنبال داشته است.

 نسخه قابل چاپ

هدف تحقيق حاضر تعيين رابطه عملکرد خانواده اصلي و کيفيت زندگي است. روش تحقيق از نوع توصيفي است. نمونه مورد مطالعه شامل 317 دانشجو که به روش نمونه گيري خوشه اي از بين کليه دانشجويان انتخاب شدند. براي گردآوري داده ها از پرسشنامه ابزار سنجش خانواده (FAD) و پرسشنامه کيفيت زندگي (SF-36) استفاده شد. براي تجزيه و تحليل داده ها نيز از ضريب همبستگي پيرسون و رگرسيون گام به گام استفاده شد. نتايج نشان دادند که بين اختلال در عملکرد خانواده و کيفيت زندگي دانشجويان رابطه معکوس وجود دارد (r=-0.381).
بين اختلال در هر يک از ابعاد عملکرد خانواده (عملکرد کلي، حل مشکل، ارتباط، نقش ها، همراهي عاطفي، کنترل رفتار و آميزش عاطفي) و کيفيت زندگي دانشجويان رابطه معکوس وجود دارد (r به ترتيب 0.369-، 0.272-، 0.251-، 0.32-، 0.247-، 0.328-، -0.29).
به منظور پيش بيني کيفيت زندگي از روي ابعاد عملکرد خانواده از تحليل رگرسيون گام با گام استفاده شد که نتيجه نشان داد حدود 14 درصد از تغييرات کيفيت زندگي در دانشجويان را ابعاد عملکرد کلي و کنترل رفتار تبيين مي کنند. براي ارتقاي کيفيت زندگي دانشجويان مي توان عملکرد خانواده آن ها را از طريق برنامه هاي آموزشي و مشاوره اي بهبود بخشيد.

 نسخه قابل چاپ

 نسخه قابل چاپ

هدف پژوهش حاضر مقايسه کارکرد خانواده و هيجان ابراز شده در خانواده هاي داراي بيمار آرتريت روماتوئيد با خانواده هاي داراي بيمار اسکيزوفرني است. جامعه آماري اين پژوهش کليه خانواده هاي داراي بيمار آرتريت روماتوئيد و اسکيزوفرني مراجعه کننده به بيمارستان هاي لقمان و طالقاني شهر تهران در فاصله زماني خرداد تا آبان ماه سال 1389 مي باشد.
نمونه پژوهش شامل 82 خانواده داراي بيمار آرتريت روماتوئيد و 80 خانواده داراي بيمار اسکيزوفرني بودند که به صورت در دسترس انتخاب شدند. ابزارهاي مورد استفاده شامل ابزار سنجش خانواده و پرسشنامه خانواده است که مراقبين بيمار آن ها را تکميل کردند.
داده ها با استفاده از روش آزمون t يک گروهي، آزمون t مستقل و تحليل واريانس چند متغيري مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند. نتايج نشان دادند کارکرد خانواده و هيجان ابراز شده در خانواده هاي بيماران آرتريت روماتوئيد و اسکيزوفرني تفاوت معناداري دارد. کارکرد کلي خانواده، حل مساله، پاسخگويي عاطفي و آميختگي عاطفي در خانواده هاي بيماران اسکيزوفرني ناکارآمدتر از خانواده هاي بيماران آرتريت روماتوئيد مي باشد. ولي بين ابعاد کارکردي ارتباطات، نقش ها و کنترل رفتار تفاوت معناداري مشاهده نشد. هم چنين هيجان ابراز شده در دو بعد انتقادگري و درگيري بيش از حد عاطفي در خانواده هاي بيماران اسکيزوفرني بيشتر از خانواده هاي بيماران آرتريت روماتوئيد مي باشد. بنابراين کارکرد خانواده در خانواده هاي هر دو گروه ناکارآمد مي باشد. خانواده هاي بيماران اسکيزوفرني در حوزه حل مساله، پاسخگويي عاطفي و آميختگي عاطفي نسبت به خانواده هاي بيماران آرتريت روماتوئيد مشکلات بيشتري دارند. علاوه بر اين انتقادگري و آميختگي عاطفي بيش از حد بيشتري در ارتباط با بيمار به کار مي برند.

 نسخه قابل چاپ

در قوانين جمهوري اسلامي ايران دو سن مختلف (15 و 18 سال) به عنوان حداقل سن اشتغال تعيين شده است. هم چنين، کارگران بين سنين 15 تا 18 سال نيز تحت عنوان «کارگر نوجوان»، تعريف شده و مقررات خاصي در مورد شرايط کاري آنان وضع گرديده است.
با وجود اين، ملاحظاتي در قانون کار وجود دارد که باعث مي شود تحقق مفاد آن، در رابطه با كار كودكان و نوجوانان با چالش مواجه گردد.
براي مثال، مواد 188، 191 و 189 امکان مستثنا شدن کارگران کارگاه هاي خانوادگي، کارگران کارگاه هاي کوچک کمتر از 10 نفر و هم چنين برخي از فعاليت ها در بخش کشاورزي و دامداري از شمول قسمتي از قانون کار را فراهم مي کند. استثنائات فوق باعث مي شود تا بسياري از کودکان، نوجوانان و جوانان شاغل در بخش هاي غيردولتي (که اکثريت شاغلان نوجوان و جوان را تشکيل مي دهند) از مزاياي رفاهي در نظر گرفته شده توسط قانون کار محروم شوند.
مقاله حاضر با استفاده از روش توصيفي-تحليلي و گردآوري اطلاعات مورد نياز به صورت کتابخانه اي به واکاوي اين موضوع و بررسي خلأهاي موجود در قوانين کشور مي پردازد.

 نسخه قابل چاپ

هدف اصلي اين پژوهش، مطالعه رابطه سبک هاي فرزندپروري اقتداري، آمرانه و سهل گير والدين با ابعاد کمال گرايي خودمحور، ديگرمحور و جامعه محور فرزندان در نمونه اي از خانواده هاي ايراني است. سيصد و چهل و دو دانش آموز (184 دختر، 158 پسر) مشغول به تحصيل در پايه هاي اول تا سوم دبيرستان هاي مناطق 8، 10، 11 و 19 شهر تهران در سال 1388 همراه با والدين شان (342 پدر، 342 مادر)، در اين پژوهش شرکت کردند.
دانش آموزان مقياس کمال گرايي چندبعدي تهران TMPS)؛ بشارت، 1386) و والدين پرسشنامه اقتدار والدين (PAQ؛ بوري، 1991) را تکميل کردند. براي تحليل داده هاي پژوهش از ضريب همبستگي پيرسون و رگرسيون همزمان استفاده شد. نتايج پژوهش نشان دادند که سبک فرزندپروري آمرانه پدر با کمال گرايي خودمحور (P?0.05، r=0.110)، ديگر محور (P?0.01، r=0.145) و جامعه محور فرزندان (P?0.01، r=0.228) رابطه دارد، هم چنين سبک اقتداري مادر، کمال گرايي ديگرمحور فرزندان را پيش بيني مي کند (P?0.027، b=0.125). در تبيين يافته هاي پژوهش مي توان گفت خانواده هاي داراي سبک فرزند پروري آمرانه فرزندان را براي عملکرد کامل تشويق مي کنند و نسبت به شکست هاي آن ها با نااميدي، اضطراب و بي قراري واکنش نشان مي دهند، در نتيجه فرزندان نيز از هر اشتباهي ترسيده و سعي مي کنند با کمال گرا بودن از اشتباه و شکست دوري کنند.

 نسخه قابل چاپ

شکل گيري مفهوم خداوند در کودکان و نقش چهره هاي دلبستگي در پيدايش و تحول اين مفاهيم، به ويژه در دهه هاي اخير مورد توجه روان شناسان قرار گرفته است. در همين راستا، پژوهش حاضر با هدف بررسي تاثير تجربه فقدان بر ادراک کودکان در مورد مادر، پدر و خداوند طراحي و اجرا گرديد. در اين پژوهش که از نوع علي مقايسه اي است، از ميان کليه دانش آموزان مقطع ابتدايي نواحي چهارگانه شهر شيراز، تعداد 126 نفر به روش نمونه گيري تصادفي طبقه اي چند مرحله اي انتخاب شدند. سه مقياس افتراق معنايي آزگود در مورد ادراک کودک از پدر، مادر و خداوند جهت جمع آوري داده هاي پژوهش مورد استفاده قرار گرفت.
نتايج تجزيه و تحليل داده ها با استفاده از آزمون تحليل واريانس نشان داد بين کودکان داراي تجربه طلاق والدين، کودکان داراي تجربه فوت والدين و کودکان عادي از نظر اندازه هاي مربوط به ادراک خداوند، ادراک صفات مهرورزانه خداوند، ادراک صفات مهرورزانه مادر، ادراک پدر و ادراک صفات مهرورزانه پدر تفاوت معناداري وجود دارد. بدين ترتيب که کودکان داراي تجربه فقدان، خداوند و پدر و مادر را کمتر واجد صفات مهرورزانه توصيف مي کردند. اين تفاوت بين گروه ها در اندازه هاي مربوط به ادراک خداوند و ادراک صفات مهرورزانه خداوند، بين گروه هاي عادي با گروه فوت والدين و در اندازه هاي ادراک پدر و ادراک صفات مهرورزانه پدر، بين گروه هاي عادي و گروه داراي تجربه طلاق والدين نيز بود. هم چنين، در اندازه هاي ادراک خداوند، ادراک پدر، ادراک صفات مهرورزانه خداوند، ادراک صفات مهرورزانه مادر و ادراک صفات مهرورزانه پدر، بر اساس آن که کودک با چه کسي زندگي مي کرد، بين گروه ها تفاوت معناداري وجود داشت. نتايج اين مطالعه همسو با الگوي تطابقي دلبستگي به خداوند نشان مي دهد، دلبستگي کودک به ويژه به پدر، در نتيجه فقدان با اضطراب همراه بوده و به دلبستگي به خداوند نيز تسري مي يابد. در نتيجه، کودک والدي را که از دست داده، و به دنبال آن خداوند، را کمتر واجد ويژگي هاي مهرورزانه تلقي مي نمايد.

 نسخه قابل چاپ

پژوهش حاضر با هدف بررسي اثربخشي آموزش مديريت والدين بر کارکرد خانواده هاي کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه/بيش فعالي صورت گرفته است. روش پژوهش اندازه گيري مکرر (از نوع طرح تک آزمودني) است. جامعه آماري شامل مادران داراي فرزند 12-4 ساله مبتلا به اختلال نقص توجه/بيش فعالي مي باشد که به بيمارستان رفيده مراجعه کرده اند. نمونه آماري شامل 14 مادر مي شود که حاضر به شرکت در پژوهش بوده و با روش نمونه گيري در دسترس انتخاب شده اند.
ابزار پژوهش، ابزار سنحش خانواده (FAD) مي باشد. يافته هاي حاصل از پژوهش با استفاده از فرمول آماري تحليل واريانس (انداره گيري مکرر) مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند. نتايج نشان دادند که در پايان دوره آموزش، کارکرد خانواده به طور معناداري بهبود يافته است. هم چنين پژوهش نشان داد که آموزش مديريت والدين منجر به افزايش و بهبودي کارکرد خانواده در خانواده هاي کودکان مبتلا به ADHD شده است.

 نسخه قابل چاپ

پژوهش حاضر با هدف بررسي تغيير ملاک هاي ازدواج در سه نسل، در ميان اهالي روستاي کبودان از توابع شهرستان قائن انجام شده است، تا علاوه بر تعيين تغييرات در ملاک ها، علل و عوامل موثر بر اين تغييرات را در بين سه نسل بررسي کند. به اين منظور از روش نظريه زمينه اي (GT)، به عنوان يک روش تفسيري استقرائي که مبتني بر کدبندي داده هاست استفاده شده است.
اين بررسي يک مطالعه کيفي مي باشد که از مصاحبه عميق و شرکت کننده مشاهده گر استفاده شده است. جهت تحليل اطلاعات يافته هاي بدست آمده شامل هشت مقوله عمده مي باشند که عبارتند از: کاهش خويشاوندگرايي، اجبار در برابر اختيار، ورود عناصر نوسازي (آموزش مدرن، رسانه هاي جمعي، رفت و آمد به شهر) و رفاه، الگوبرداري از فرهنگ هاي غيرمحلي، افزايش تحصيلات، افزايش آگاهي، تغيير شکل خانواده و مقوله هسته اين بررسي «جايگزيني نسبي» است که مقولات عمده فوق را در برمي گيرد. بر اين اساس، شرکت کنندگان در تغيير ملاک هاي ازدواج يک جايگزيني نسبي مي بينند. نظريه حاضر در قالب يک مدل زمينه اي شامل سه بعد شرايط، تعاملات و پيامدها که خود بيانگر نظريه زمينه اي نهايي مي باشد، ارائه شده است.

 نسخه قابل چاپ

اگرچه حضور زنان در مشاغل مختلف افزايش قابل ملاحظه اي داشته است، اما هم چنان بخش عمده اي از مسووليت هاي خانه بر عهده آن هاست. پژوهش حاضر با هدف بررسي عوامل تاثيرگذار بر تقسيم کار خانگي ميان زوجين، عدالت ادراک شده از تقسيم کار خانگي و تاثير آن ها بر رضايت زناشويي انجام شد.
162 نفر از زنان شاغل با استفاده از روش نمونه گيري در دسترس و تعداد 150 نفر از زنان خانه دار به وسيله روش نمونه گيري خوشه اي چند مرحله اي از ميان زنان متاهل شهرستان کامياران انتخاب شدند. براي تحليل داده ها از ضريب همبستگي پيرسون، همبستگي جزئي، آزمون t براي گروه هاي مستقل و رگرسيون گام به گام استفاده شده است. نتايج نشان دادند که بين تقسيم کار خانگي و رضايت زناشويي رابطه بسيار ضعيف، اما ميان عدالت ادراک شده از کار خانگي و رضايت زناشويي رابطه قوي تري وجود دارد. مدل به دست آمده از تحليل رگرسيون بيانگر اين است که 16.9 درصد از کل تغييرات رضايت زناشويي توسط متغيرهاي عدالت ادراک شده از کار خانگي و سطح تحصيلات و هم چنين 5.5 درصد از کل تغييرات متغير تقسيم کار خانگي توسط متغيرهاي ساعات کاري و تحصيلات همسر تبيين مي گردد.

 نسخه قابل چاپ

هدف اين پژوهش بررسي نقش ويژگي هاي رواني شخصيتي زوج هاي ناسازگار در ايران (اصفهان) و كانادا (تورنتو) در سازگاري زناشويي آن ها است. به منظور دستيابي به اين هدف، از جامعه آماري زنان و مردان مراجعه كننده به مراكز مشاوره شهر اصفهان و تورنتو به ترتيب 137 و 71 نفر به عنوان گروه نمونه با استفاده از روش نمونه گيري در دسترس براي پاسخگويي به ابزارهاي پژوهش انتخاب شدند. از پرسشنامه سازگاري زناشويي اسپانير و هفت زيرمقياس برگرفته شده از MMPI-2 شامل افسردگي، آشفتگي فكري، ملال ذهني، ناسازگاري خانوادگي، افكار گزند و آسيب، بيگانگي عاطفي و مشكلات خانواگي به منظور دستيابي به داده هاي مورد استفاده در پژوهش استفاد شد.
داده ها با استفاده از ضريب همبستگي پيرسون و رگرسيون گام به گام مورد تحليل قرار گرفتند. در سطح همبستگي در گروه ايراني بين ويژگي هاي شخصيتي رواني با سازگاري زناشويي رابطه منفي معنادار (P<0.01) بدست آمد. اما در گروه كانادايي فقط افسردگي، آشفتگي فكري، ملال ذهني، ناسازگاري خانوادگي و مشكلات خانواگي با سازگاري زناشويي داراي رابطه منفي و معناداري (P<0.05 يا P<0.01) بودند. نتايج رگرسيون گام به گام نشان داد كه از بين كليه ويژگي ها، ناسازگاري خانوادگي و افكار گزند و آسيب در نمونه ايراني و در نمونه كاناديي فقط ناسازگاري خانوادگي قادر به پيش بيني سازگاري زناشويي هستند.

 نسخه قابل چاپ

پژوهش حاضر با هدف بررسي پيامد هاي طلاق عاطفي و استراتژي هاي مواجهه با آن، و به روش نظريه مبنايي انجام شده است. اطلاعات از طريق مصاحبه عميق با بيست نفر از زنان مراجعه کننده به يکي از مراکز مشاوره تهران جمع آوري و با استفاده از کدگذاري نظري تحليل شده اند. زنان در مصاحبه ها پيامدهاي طلاق عاطفي را مواجهه خود و فرزندان با فشارها و مشکلات روحي بيان کرده اند. آنان استراتژي هاي متفاوتي را در مواجهه با طلاق عاطفي دنبال کرده اند؛ استراتژي هاي زنان را بر اساس هدف مي توان به سه دسته رابطه محور، خويشتن محور، و فرزندمحور تقسيم کرد. استراتژي هاي رابطه محور در صدد اصلاح و بهبودبخشي رابطه همسري است؛ استراتژي هاي خويشتن محور در جهت بازيابي خويشتن و بهبودبخشي زندگي شخصي اتخاذ شده اند؛ و هدف استراتژي هاي فرزندمحور نيز بهبودبخشي وضعيت فرزندان در زمينه هاي مختلف است. هم چنين استراتژي ها بر اساس تاثيري که بر رابطه همسري دارند، به سه دسته مثبت، منفي و خنثي تقسيم مي شوند. در مجموع استراتژي هاي رابطه محور، استراتژي هايي مثبت يا خنثي هستند؛ و استراتژي هاي خويشتن محور و فرزندمحور استراتژي هايي منفي يا خنثي هستند. نتايج پژوهش تفاوت و حتي در مواردي تضاد در استراتژي هاي زنان را نشان مي دهد، لذا در درمان طلاق عاطفي توجه به تفاوت ها ضروري است و نمي توان به روش هاي درماني يکسان براي خانواده هاي مختلف بسنده کرد.

 نسخه قابل چاپ

 نسخه قابل چاپ