پاسخ به:بانک مقالات گوناگون از کلیه رشته ها
هدف از اين پژوهش بررسي و شناسايي ويژگيهاي طرح برنامه درسي دانشگاههاي مجازي ايران و مقايسه آن با الگوي راهنماي طراحي برنامه درسي دانشگاه مجازي بود. در اين پژوهش از بين دانشگاههاي مجازي ايران دانشکده مجازي علوم حديث، مرکز آموزش الکترونيکي دانشگاه علم و صنعت و مرکز آموزشهاي الکترونيکي و آزاد دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي به صورت نمونه گيري هدفمندانه و در دسترس انتخاب شدند. براي جمع آوري اطلاعات مربوط به طرح برنامه درسي اين سه دانشگاه نيز از دو روش مصاحبه با آگاهان کليدي و بررسي سامانه مديريت يادگيري استفاده شد. داده هاي به دست آمده با استفاده از شيوه هاي تحليل کيفي بررسي و تحليل شدند. يافته هاي اين پژوهش نشان مي دهد که در طرح برنامه درسي سه دانشگاه مجازي ايران به عوامل اثرگذار بر برنامه درسي دانشگاه مجازي توجه نشده است. برخي از عناصر برنامه درسي اين دانشگاهها مانند رويکرد تدوين هدفها، شکل ارايه محتوا، تعيين فعاليتهاي يادگيري و شيوه هاي ارزشيابي مطابق با الگوي راهنما تدوين نشده است. همچنين، در تدوين و طراحي عناصر ديگر برنامه درسي همچون مواد و منابع يادگيري، انتخاب راهبردهاي تدريس، زمان و فضا به اصول و نمونه ها مطابق الگوي راهنما توجه شده است.
نسخه قابل چاپ
هدف از مطالعه حاضر بررسي نقش آموزش کارآفريني بر اشتغال دانش آموختگان آموزش عالي ايران در دنياي در حال تغيير است. نمونه پژوهش 46 نفر از متخصصان کارآفريني بوده اند که با استفاده از روش دلفي مورد مطالعه قرار گرفتند. داده ها پس از گردآوري با استفاده از آزمونهاي مجذور آزادي کاي و همبستگي کندال تحليل شدند. بررسي نتايج نهايي نشان داد که اغلب متخصصان معتقد بودند که در گستره جهاني شدن، آموزش سبک تفکر و فرهنگ کارآفرينانه، گسترش مراکز تحقيق و توسعه (R & D) کارآفريني، برگزاري کارگاههاي آموزش کارآفريني ديجيتالي، کسب و کارهاي الکترونيکي، سياستگذاريها و برنامه ريزيهاي آموزشي و پژوهشي دانشگاهها با ارزشهاي کارآفريني، همکاريهاي علمي با مراکز آموزشي و پژوهشي کشورهاي توسعه يافته، تبادل استاد و دانشجو و.... مي تواند راهکار ارزشمندي براي ايجاد تفکر کارآفريني و اشتغال دانش آموختگان آموزش عالي باشد.
يکي از مهم ترين رسالتهاي دانشگاهها در عصر کنوني دانش آفريني و توليد دانش است. ضرورت دانش آفريني در دانشگاهها از دو بعد بيروني (پاسخ به نيازهاي جامعه) و دروني (بهبود کيفيت آموزش، ارتقاي جايگاه دانشگاه، افزايش درآمد و ...) قابل ارزيابي است. بر اساس مدل مفهومي اين تحقيق براي رشد و توسعه دانش آفريني در دانشگاهها، عوامل موثر بر فرآيند دانش آفريني تعيين و نقاط قوت و ضعف آنها شناسايي شدند. اين عوامل را ميتوان به عوامل راهبردي دانش آفريني تعبير کرد. در اين تحقيق 12 عامل راهبردي دانش آفريني تعيين و از طريق پرسشنامه، نقاط قوت و ضعف آنها از ديدگاه اعضاي هيات علمي دانشگاههاي انتخاب شده شناسايي شد. داده هاي پرسشنامه با استفاده از روش اندازه گيري مکرر و آزمون t تحليل شد که در نتيجه، بيشترين نقاط ضعف به ترتيب در عوامل ارتباط با دولت و جامعه، ارتباطات علمي در سطح ملي و بين المللي، تجهيزات، امکانات و فضاي کالبدي، ساختار سازماني، مراکز پژوهشي و تحقيقاتي، نظام ارزشيابي و پاداش دهي، همايشها، نشستها و نمايشگاههاي علمي، نظام جذب نيروي انساني و دوره هاي تحصيلات تکميلي و بيشترين نقاط قوت به ترتيب در منابع فرهنگ سازماني، نظام آموزش و توانمند سازي و شبکه دانش شناسايي شد. همچنين، بر اساس نتايج به دست آمده پيشنهادهايي براي تقويت عوامل راهبردي دانش آفريني در دانشگاهها ارايه شده است.
يکي از معضلات و چالشهاي جدي کشور ما در دوران کنوني پديده مهاجرت نخبگان است. تحليلها و پژوهشهاي بسياري در زمينه علل و راهکارهاي مقابله با اين پديده ارايه شده اند، اما هيچ يک از راهکارهاي اجرا شده تاکنون نتوانسته اند در ايران با اين پديده به صورت ريشه اي مقابله کنند. در اين مقاله تلاش شده است تا پس از شناسايي عوامل کليدي اثرگذار بر مهاجرت و ارايه يک مدل ديناميکي در اين زمينه، اثر سياستهاي مختلف و نقش آموزش عالي بر اين پديده بررسي شود.
با توجه به اينکه ستانده هاي بنگاه هاي دانش متنوع، نوآورانه، منحصر به فرد، ناهمسان، ناهمگن و سيال اند و به طور کامل و دقيق قابل اندازه گيري نيستند، با روشهاي مبتني بر ستانده نمي توان کارآيي آنها را به درستي و بدون خطا اندازه گيري و تحليل کرد. بنابراين، هدف مقاله حاضر ارايه روشي جديد براي اندازه گيري و تحليل کارايي اقتصادي بنگاههاي دانش است. اين روش «مرز تصادفي هزينه کوششهاي تحقيقاتي» ناميده شده است. استفاده تجربي از اين روش براي بنگاههاي دانش کشور ايران نشان مي دهد که با احتمال زياد مي توان وجود ناکارايي اقتصادي در بنگاههاي دانش را تاييد کرد؛ همچنين، بررسي نتايج تخمين نشان مي دهد که بعضي از ويژگيهاي انتخابي بنگاههاي دانش از جمله نوع مالکيت، اندازه و همکاري تحقيقاتي با مراکز غير دانشگاهي در وقوع ناکارايي اقتصادي آنها نقش درند.
پژوهش حاضر به منظور بررسي نگرشهاي کارآفرينانه دانشجويان و نيز شناسايي برخي موانع درون دانشگاهي اين نگرشها انجام شده است. نگرشهاي کارآفرينانه دانشجويان در پنج بعد توفيق طلبي، استقلال طلبي، اعتماد به نفس، خلاقيت و نوآوري و نيز ريسک پذيري قابل ارزيابي است. نتايج حاصل از تحقيق نشان مي دهد که ضريب همبستگي بين متغير وابسته؛ يعني «نگرشهاي کارآفرينانه دانشجويان» و متغيرهاي مستقل؛ يعني «عوامل درون دانشگاهي» شامل سبک مديريت، ويژگيهاي مدرسان، ويژگي نظام اداري - مالي، عملکرد کارکنان، ويژگيهاي دانشجويان، دسترسي به تجهيزات و امکانات آموزشي و ويژگي فضاي آموزشي و محتواي دروس به ترتيب عبارت اند از: 0.192، 0.295، 0.158، 0.194، 0.385، 0.082، 0.082 و 0.230. بنابراين، بجز دو عامل «دسترسي به تجهيزات و امکانات آموزشي» و «ويژگي فضاي آموزشي» که با نگرشهاي کارآفرينانه دانشجويان همبستگي ندارند، شش عامل ديگر داراي همبستگي با متغير وابسته اند. از طرفي، نتيجه آزمون علامت و فريدمن نشان مي دهد که چهار عامل سبک مديريت، محتواي دروس، نظام اداري - مالي و عملکرد کارکنان دانشگاه به ترتيب به عنوان مهم ترين موانع درون دانشگاهي نگرشهاي کارآفرينانه دانشجويان به حساب مي آيند.
پارکهاي علم و فناوري تسريع کننده روند رشد و توسعه اقتصادي دانش محور منطقه اي هستند. اين سازمانها براي نيل به اهداف خود در جذب سرمايه گذاري و توسعه شرکتهاي دانش بنيان در محل پارک و نيز تشويق و ترغيب نوآوري در منطقه ميزبان تلاش مي کنند. با توجه به هزينه هاي سنگين تاسيس و راه اندازي اين سازمانها، ناتواني در جذب و حفظ شرکتهاي دانش بنيان ايجاد پارکهاي علمي را با عدم توجيه اقتصادي رو به رو خواهد کرد. اين امر توجه مديران پارکها به برنامه ريزي راهبردي بازاريابي را ضروري مي سازد. حتي اگر پارکهاي علمي هنگام تاسيس داراي مزيت مکاني و جذابيت لازم نيز باشند، در صورت نبودن مديريت موثر بازاريابي پايداري خود را براي بقا در رقابت مکاني از دست خواهند داد. از طرفي، به دليل ويژگيهاي محصول مکان پارکهاي علمي، صرف استفاده از تئوريها و تجارب بازاريابي شرکتهاي خصوصي و موسسات غير انتفاعي در بازاريابي پارکها اثر بخشي لازم را نخواهد داشت. در اين پژوهش تلاش شده است تا با استفاده از تجارب مديريت بازاريابي مکان و نيز بررسي ادراکات طراحان و صاحبنظران پارکهاي علمي ايران، الگويي از فرآيند مديريت بازاريابي مکان پارکهاي علمي ارايه شود.
يکي از مهم ترين موضوعاتي که سازمانها در شرايط رقابتي کنوني با آن سر و کار دارند، آگاهي از ميزان رضايت مشتريان و نظرهاي آنان در خصوص عملکرد سازمان، محصولات و خدمات آن است. قابليت پايش لحظه به لحظه رضايت مشتري، زمينه اتخاذ سياستي مناسب براي بقا در محيط رقابتي و کسب سهم بالاتري از بازار را فراهم خواهد ساخت. بسياري از سازمانها روشهايي را براي جمع آوري اطلاعات در خصوص نظرها و عقايد مشتريان خود توسعه داده اند. استفاده از نظامي که بتواند به حصول يک شاخص عددي واقعي براي رضايت مشتريان منجر شود، اهميت زيادي دارد. اين مساله براي سازمانهاي خدماتي که محصولي ناملموس را به مشتريان خويش عرضه مي کنند از اهميت مضاعف برخوردار است. در اين مقاله طراحي يک مدل اندازه گيري جديد براي برآورد استنباط مشتريان از کيفيت خدمات پژوهشي مطابق با ساختار دانشگاههاي ايراني و با استفاده از روشهاي مختلف آماري که قابليت اطمينان آن را تضمين کند، بررسي و نشان داده شده است که استفاده از اين روش به شناسايي درست فرصتهاي بهبود کيفيت در خدمات پژوهشي دانشگاه منجر خواهد شد. همچنين، شواهد عيني مبني بر کفايت و اعتبار مدل مذکور نيز ارايه و در نهايت، مزايا و تبيين ضرورت استفاده از مدلهاي مفهومي و ابزارهاي آماري معتبر براي ارزيابي کيفيت خدمات بررسي شده است.
در اين مقاله مشتري مداري به عنوان يکي از اصول اساسي مديريت کيفيت فراگير در دانشگاه کشاورزي و منابع طبيعي رامين و دانشکده کشاورزي دانشگاه شهيد چمران اهواز بررسي شده است. مطالعه به روش توصيفي پيمايشي انجام شده و اطلاعات با استفاده از ابزار پرسشنامه و از 322 نفر از دانشجويان و 81 نفر از اعضاي هيات علمي دو دانشگاه به دست آمده است. از روش نمونه گيري تصادفي طبقه اي براي انتخاب دانشجويان دوره کارشناسي استفاده شد و از دانشجويان دوره هاي تحصيلات تکميلي و اعضاي هيات علمي سرشماري به عمل آمد. يافته هاي پژوهش نشان داد که وضعيت مشتري مداري در دو دانشگاه مورد مطالعه مطلوب نيست. همچنين، تفاوت معني داري بين ديدگاه دانشجويان و اعضاي هيات علمي دو دانشگاه در خصوص ميزان مشتري مداري وجود دارد. بر مبناي يافته ها بالاترين و پايين ترين ميزان مشتري مداري به ترتيب در ساختارهاي محسوسات و انتقال به دست آمد. گروههاي آموزشي زراعت و اصلاح نباتات، بيوتکنولوژي، ماشينهاي کشاورزي، گياه پزشکي، خاکشناسي و باغباني، نيازهاي آموزشي نزديک تر و همسوتر و گروههاي آموزشي ترويج و آموزش کشاورزي، علوم دامي و صنايع غذايي نيز نيازهاي متفاوتي داشتند. در پايان مقاله پيشنهادهايي براي بهبود فرآيند مشتري مداري در دانشگاهها ارايه شده است.
از کليه گروههاي آموزشي دانشگاههاي دولتي تحت پوشش وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، برحسب اينکه ارزيابي دروني در آنها انجام شده يا نشده است، دو گروه آزمايش و گواه به روش نمونه گيري تصادفي انتخاب شده و با بررسي تاثيرات «ارزيابي دروني» بر «برنامه ريزي براي بهبود» در بازه زماني 1380 تا 1385 نتيجه گرفته شده است که ارزيابيهاي دروني اجرا شده در گروههاي آموزشي دانشگاههاي ايران بر «استفاده از الگوي تعاملي در برنامه ريزي براي بهبود در سطح گروه» تاثير گذاشته است. در عين حال، کم و کيف برنامه ريزي براي بهبود در سطح گروههاي آموزشي دانشگاهها بيش از اينکه از طريق اجرا يا عدم اجراي طرح ارزيابي دروني قابل پيش بيني باشد، با وضعيت زمينه اي آن گروهها شامل 1. فرهنگ سازماني و جو گروه؛ 2. خودآگاهي راهبردي اعضاي گروه؛ 3. فضاي هم انديشي، همکاري و اعتماد متقابل؛ 4. فرهنگ ارزشيابي و کيفيت؛ 5. تعاملات اجتماعي گروه رابطه دارد. نتايج اين نخستين تحقيق از نوع تاثير پژوهي در ارزيابي، با يافته هاي ساير تحقيقات در جهان مقايسه شده است. نيمه دوم دوره (1380 تا 1385) در مجموع، وضعيت نسبتا بهتر و معناداري را در برخي از مولفه هاي مورد بررسي در تحقيق نشان مي دهد. نتايج تحقيق همچنين، حاکي از آن است که امر ارزيابي دروني در رشته هاي علوم انساني، به مراتب پيچيده تر و دشوارتر از رشته هاي علوم طبيعي و فني و مهندسي بوده است.
هدف از اجراي اين پژوهش بررسي تاثير ارزيابي پايان ترم بر عملكرد آموزشي اعضاي هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي طي نيمسالهاي تحصيلي 80-1379 تا 85-1384 بوده است. در اين پژوهش به منظور جمع اوري اطلاعات از روش اسنادي استفاده شده است. نمونه آماري اين تحقيق متشكل از 192 نفر از اعضاي هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي بوده است كه عملكرد آموزشي آنان در پايان نيمسالهاي 80-1379 تا 85-1384 مورد ارزيابي قرار گرفته است. اطلاعات مورد بررسي در باره ويژگيهاي جمعيت شناختي نمونه آماري شامل جنسيت، مرتبه علمي، سابقه تدريس و دانشكده محل تدريس است كه از طريق آمار توصيفي تحليل شده است. به منظور تجزيه و تحليل اطلاعات جمع اوري شده، ابتدا پنج شاخص«آموزش و تدريس»، «ارتباط با دانشجو»، «رعايت مقررات آموزشي»، «توسعه فكري و شخصيتي دانشجويان» و «رضايت كلي دانشجويان از استاد» تعريف شد و پس از محاسبه انها تحليل هاي استنباطي به عمل آمد. نتايج حاكي از آن است كه بين ميانگين نمرات ارزيابي پايان ترم سالهاي تحصيلي 80-1379 و 85-1384 اعضاي هيات علمي در شاخص «آموزش و تدريس» تفاوت معنادار مشاهده نشده، ولي بين ميانگين نمرات ارزيابي پايان ترم سالهاي تحصيلي 80-1379 و 85-1384 اعضاي هيات علمي در شاخصهاي «ارتباط با دانشجو»، «رعايت مقررات اموزشي»، «توسعه فكري و شخصيتي دانشجويان» و «رضايت كلي دانشجويان از استاد» تفاوت معنادار مشاهده شده است.
هدف اصلي مطالعه حاضر تحليل و ارزشيابي آثار «مساله خود - انتخابي و برنامه عمل» ناشي از تصميم گيري افراد براي تحصيل در دانشگاه بر بازده آموزش عالي است. براي اين منظور، از مباني نظري - تحليلي مساله خود - انتخابي - يعني رگرسيون شرطي - و داده هاي مستخرج از آمارگيري مركز آمار از ويژگيهاي اقتصادي و اجتماعي خانوار سال 1380 استان تهران استفاده شده است؛ ابتدا آثار مساله خود - انتخابي بر برآوردهاي بازده آموزش عالي شاغلان استان تهران تحليل و ارزيابي شده و سپس، نتايج به دست آمده با نتايج مربوط به دو نمونه آماري از جامعه آمريكا مورد مقايسه و انطباق قرار گرفته است. نتايج به دست آمده نشان مي دهند كه: 1. آموزش براي شاغلان استان تهران سرمايه گذاري پر بازدهي است؛ 2. بازده آموزش عالي به طور چشمگيري بيشتر از بازده آموزشهاي ديگر است؛ 3. لحاظ كردن مساله خود - انتخابي در تحليل ها آثار تجربي برنامه آموزش عالي را متاثر مي سازد و آن را به طور چشمگيري افزايش مي دهد؛ 4. نتايج نمونه به دست آمده از استان تهران كاملا منطبق با يافته هاي حاصل از نمونه هاي استفاده شده در جامعه آمريكاست. بدين ترتيب، الگوواره يافته هاي همه نمونه ها مشابه و مطابق با تحليل هاي نظري است؛ يعني برآوردهاي تجربي بازده آموزش عالي كه مساله خود- انتخابي را ناديده گرفته، تورش دار و ناسازگارند و لذا، سياستگذاري بر پايه آنها مي تواند گمراه كننده باشد و نيز آثار نامطلوب جدي بر تخصيص منابع در يك جامعه به جا بگذارد.
پژوهش حاضر با هدف بررسي كيفيت زندگي كاري و رضايت شغلي اعضاي هيات علمي دانشگاههاي تهران و صنعتي شريف انجام شده است. با استفاده از روش تحقيق همبستگي 144 عضو هيات علمي با توجه به مرتبه علمي به صورت طبقه اي يا نسبي انتخاب شدند. داده هاي تحقيق پس از جمع آوري بر اساس سوالات تحقيق و با استفاده از روش همبستگي پيرسون، آزمون T براي گروههاي مستقل و رگرسيون گام به گام تحليل شدند. نتايج به دست آمده گوياي آن است كه: 1. استادان دانشگاههاي تهران و صنعتي شريف از نظر كيفيت زندگي كاري در سطح نسبتا نامطلوب و از نظر رضايت شغلي در سطح نسبتا بالايي قرار دارند؛ 2. بين مولفه هاي كيفيت زندگي كاري و رضايت شغلي رابطه مثبتي وجود دارد؛ 3. بين ميزان كيفيت زندگي كاري و رضايت شغلي استادان دانشگاههاي مذكور تفاوت معني داري وجود ندارد و تنها از بعد يكپارچگي و انسجام اجتماعي كه از ابعاد كيفيت زندگي كاري محسوب مي شود تفاوت اندكي وجود دارد؛ به عبارت ديگر، اعضاي هيات علمي دانشگاه صنعتي شريف از يكپارچگي و انسجام اجتماعي بالاتري نسبت به استادان دانشگاه تهران برخوردارند. 4. نتايج رگرسيون گام به گام بيانگر اين است كه به ترتيب اولويت قانونگرايي در سازمان، تامين فرصت رشد و امنيت مداوم و توسعه قابليتهاي انساني به عنوان ابعاد كيفيت زندگي كاري با رضايت شغلي همبستگي چندگانه دارند.
در دهه هاي اخير، هر روز با دستاوردهاي جديدي در كاربردهاي فناوري اطلاعات و ارتباطات در حوزه آموزش و پژوهش روبه رو هستيم. اين دستاوردهاي جديد انتظارات مخاطبان امر آموزش و پژوهش را از سطح خدماتي كه ارايه مي شود، تغيير داده است. امروزه، دانشجويان و استادان خواهان دسترسي آسان و سريع به منابع جديد علمي و تحقيقاتي، تعامل با يكديگر به صورت غيرحضوري، استفاده از فناوري براي تدريس و تفهيم بهتر و به طور كلي، دسترسي به فناوري اطلاعات و ارتباطات و استفاده از آن به منظور اثربخشي بيشتر امر ياددهي و يادگيري هستند. براي تحقق اين انتطارات بايد دانشگاهها و موسسات آموزش عالي براي رسيدن به سطح مطلوب دسترسي به فناوري اطلاعات و ارتباطات و استفاده از آن خود را به طور مستمر ارزيابي و امكاناتشان را تجهيز كنند. در اين تحقيق مدل ارزيابي آمادگي الكترونيكي دانشگاهها از طريق مطالعه ادبيات مدلهاي ارزيابي آمادگي الكترونيكي و نظرسنجي از خبرگان فناوري اطلاعات و ارتباطات دانشگاهها و موسسات آموزش عالي ايران متناسب با شرايط اجتماعي و فناوري كشور طراحي شده است. اين مدل داراي چهار بعد «مديريت، استراتژيها و سياستهاي مبتني بر فناوري اطلاعات و ارتباطات»، «دسترسي و زيرساخت فناوري اطلاعات و ارتباطات»، «نيروي انساني» و «استفاده از فناوري اطلاعات و ارتباطات در دانشگاهها و موسسات آموزش عالي» و همچنين، شامل 25 شاخص است. مدل طراحي شده در دو دانشگاه علم و صنعت ايران و آزاد اسلامي قزوين از نوع به ترتيب دولتي و آزاد اجرا و ميزان آمادگي الكترونيكي آنها اندازه گيري و ارزيابي شده است. مدل پيشنهادي ابزار مناسبي براي شناسايي نقاط قوت و ضعف دانشگاهها و موسسات آموزش عالي ايران در دسترسي به فناوري اطلاعات و ارتباطات و استفاده و از آن براي اثربخشي بيشتر و همچنين، تجزيه و تحليل شكاف ديجيتالي بين آنهاست.
اين مقاله بر گرفته از رساله دكتري با عنوان «بررسي توسعه سازماني در بعد مديريتي آموزش عالي ايران» است. در اين مطالعه ضمن مروري بر مباني نظري آموزش عالي، بر ويژگيهاي مديريتي اين نهاد اجتماعي تاكيد و يافته هاي تجربي آن، مستخرج از مصاحبه پژوهشي با عالي ترين مديران آموزش عالي، مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. استخراج يافته ها در خصوص وضعيت گذشته بر مبناي فراتحليلي از يافته هاي پژوهشي پيشين انجام شده است. در خصوص وضعيت حال و آينده نخست مصاحبه هاي پژوهشي به صورت كيفي اولويت بندي و باز تحليل شده است. در پايان، وضعيت نظام مديريتي آموزش عالي كشور در گذشته، حال و آينده برمبناي يافته هاي پژوهشي ترسيم شده است.