با نگاهى به آيات قرآن درمىيابيم كه قرآن ضمن تأييد مفاد اصول ذكر شده، توصيه مىكند تا از ابزار ادراكى خود به ويژه ديدگان و گوش استفاده كنند، و اگر مىفرمايد: به حيوان [شتر]، آسمان، كوهها و زمين بنگريد كه چگونه آفريده، افراشته، نصب و گسترده شده است، اين موارد براى نمونه و مصداق بيان شده است و منحصر به اينها نيست.
اما در اولين استثنا براى اين اصل انسان را از دائره فراگير و مطلق نگاه كردن بيرون مىكند و مىفرمايد: «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ... وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ؛ [اى پيامبر] به مردان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو بندند ... و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو گيرند. «نور، 30»»
بررسى آيه
تشريع احكام در قرآن كريم با تعبيرهاى گوناگونى صورت گرفته است. گاهى با تعبير «كتب» آمده است؛ مانند: «كتب عليكم الصيام و ...» گاهى با فعل امر و نهى بيان شده است؛ مانند: «اقيموا الصلوه»، «اغسلوا وجوهكم»، «جاهدوا الكفار» و «لا تأكلوا اموالكم» و «لا تنكحوا ما ...»، گاهى به صورت جمله خبرى تشريع شده است مثل: «الطلاق مرتان» و «لايحل لكم» گاهى با بيان وصف اعلام نموده است؛ همچون: «ماء طهوراً» و ... و در اين آيه مورد بررسى، خداوند سبحان با فعل مضارع كه توأم با تأكيد است، بيان فرموده؛ زيرا اين گونه تعبيرها، بيانگر انجام شدن موضوع است؛ بدين معنا كه صادر كننده حكم مىگويد: اين كار را انجام مىدهد!
به هر صورت، اين آيه مشتمل بر بيان حكم نگاه كردن زن و مرد به يكديگر است و حكم نيز از نوع تحريمى يعنى ممنوعيت مىباشد.
نكته بسيار لطيفى كه در آيه وجود دارد، به كار رفتن واژه «غضّ» و «بصر» به جاى غمض و عين است. «غض» به معناى كوتاه كردن نگاه و صداست، « مقائيس اللغه، ماده غض» در حالى كه «غمض» به معناى بستن چشم است، و «عين» به معناى چشم و عضو مخصوص است، ولى «بصر» اگرچه در معناى مرادف با «عين» مىباشد، كاربرد آن بيشتر درباره ديدن (عملكرد چشم) است.
ملاحظه مىشود كه قرآن نمىگويد زنان و مردان چشمان خود را ببندند، بلكه مىگويد: نگاهها را كوتاه كنند و به يكديگر خيره نشوند.
درباره شأن نزول آيه مىنويسند: جوانى در مسير خود با زنى روبهرو شد و چون در آن زمان، زنان مقنعه خود را پشت گوشها قرار مىدادند و به طور طبيعى بخشى از بدن [گردن و سينه] زن نمايان بود، چهره آن زن. نظر جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت. هنگامى كه آن زن گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را تعقيب مىكرد، در حالى كه راه خود را ادامهمىداد، تا اين كه وارد كوچه تنگى شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مىكرد كه ناگهان صورتش به ديوار خورد و زخم شد، بلافاصله خدمت پيامبر (ص) آمد و حكم مسئله را جويا شد كه در پىآن، اين آيه نازل گرديد. «وسائل الشيعه، ج 14، ص 138»
راز پرهيز از نگاه
در بدو نظر و با توجه به اصول گذشته چنين مىنمايد كه انسان بايد از اين ابزار ادراكى كمال بهرهبردارى را بنمايد و لذتهاى طبيعى هر عضو از جمله چشم را تأمين كند. آزادى انسان به او حكم مىكند تا به هرچه بخواهد نگاه كند؛ پس چرا ممنوعيت و چرا محدوديت؟
در پاسخ بايد گفت كه استفاده كامل از عضوى مانند چشم، گوش و ... هميشه به اين نيست كه هر آنچه در شعاع ديدش قرار مىگيرد، ببيند، يا به هر صدايى كه در فضاى زيست او وجود دارد، گوش فرا دهد. مگر هر ديدن و شنيدنى مىتواند انسان را به شناخت جديد و معرفتى نو سوق دهد؟ مگر هر عكس و نقشى كه از شبكه چشم و هر صدايى كه از پنجره گوش به صفحه ادراك انسان برسد مىتواند كمك كار انسان در رفع نيازهاى مادى و معنوى او باشد.؟
آيا واقعاً نگريستن به پيكر و هيكل انسان به خصوص جنس مخالف و به ويژه افراد صاحب جمال و موزون مىتواند مفسر آيات تكوين باشدو يا شنيدن صداى آنها مىتواند شارح آيات تشريع گردد؟ آيا به همان اندازه كه انسان با نگاه كردن به كوه، دشت، دريا، افلاك، كواكب و ... كسب معرفت مىكند، از نگاه به انسانها نيز مىتواند معرفت حاصل نمايد؟
مگر مىشود به همه لذتهاى طبيعى پاسخ مثبت داد؟ و اصلًا مگر گستره همه لذتها يكسان است تا با همه آنها به يك شيوه برخورد كرد؟ مگر نه اين است كه خواهش جسمانى انسان با مقدارى خوردنى، آشاميدنى و پوشاك اشباع مىشود و پس از سير شدن به لذيذترين غذاها و گواراترين نوشيدنىها ميلى ندارد، و حتى روح انسان نيز پس از چندى از شعر، سخنان موزون، محسنات لفظيه و محسنات معنويه خسته مىشود؟!
اما در آن سوى، غريزه جنسى هرگز سيرى ندارد و هرچه بيشتر بدان پاسخ مثبت داده شود، ولع آن افزون مىشود و بسان آتش كه هرچه بر مواد سوختى آن افزوده شود، شعلهورتر مىگردد و به قول شهيد مطهرى: غريزه جنسى غريزهاى نيرومند، عميق و دريا صفت است كه هرچه بيشتر اطاعت شود، سركشتر مىشود. «ر. ك، مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، ص 69»
غزيزه جنسى افزون بر آن كه در درون همچون كوره آتش مىسوزد، از دريچههاى گوش، چشم و لمس نيز پشتيبانى مىشود و به وسيله اين ابزار صدا بردارى، تصوير بردارى و سايش، بيش از پيش تهييج مىشود و گويا با هر عكس، تصور، صداى جديد و تخيل شهوانى به نوعى تجديد قوا مىكند، و چنان به پيش مىرود كه اگر به فرض از نيمى از افراد جنس مخالف و موافق كام بگيرد، از نيم ديگر نيز چشم نمىپوشد، و به خصوص در مرحله نگاه كردن اينگونه نيست كه با يكى دو نگاه، به دو يا چند نفر و شنيدن صدايشان سير شده و ديگر ميلى بدان نداشته باشد، بلكه چنان است كه هرچه بيشتر نگاه كند، تشنهتر مىشود؛ از اين رو است كه امام صادق (ع) مىفرمايد: «لايشبعن العين من النظر و الانثى من الذكر؛ چشم از نگاه كردن و زن از مرد سير نمىشود.» «ر. ك، بحار الانوار، ج 1، ص 221»
بنابراين، برداشتن حريم ميان پسر و دختر و آزادى معاشرت آنها، ثمرهاى جز التهاب جنسى در پى ندارد و با اندكى پيشرفت، تقاضاى سكس را به عطشى روحى و خواستى سيرناشدنى بدل مىكند.
اگر واقعاً مىپذيريم كه انسان در بعد غريزه جنسى نيز نيازمند به آرامش است، نمىشود او را به ابزار گوناگون سمعى، بصرى و سايشى تحريك و تهييج كرده و سپس بخواهيم با ارضاى آن، اين ديو وحشى و غريزه ديوانه آرام شود، بلكه بايد به نياز طبيعى او تا حدّى پاسخ مثبت داده و ارضاء شود و از بقيه جلوگيرى كرد و اينجا است كه اسلام در برابر اخلاق جنسى نوين امروز غرب، كه همان اخلاق جنسى فرسوده جاهليت مىباشد، اخلاق جنسى ديگرى را براى بشر ارائه كرده است، و بر اساس آن، حكم محدوديت روابط ميان زن و مرد، پسر و دختر، و نيز پسر با پسر، يا دختر با دختر، در حوزه نگاه، تماس، گفتگو و ديگر تمتعات را قرار داده است؛ چنان كه امام صادق (ع) مى فرمايد:
«اجتنب المسّ و القبله و النظر، فانّها سهم من سهام ابليس؛ از تماس [بدنى] و بوسيدن و نگاه كردن برحذر باشيد كه اينها تيرهاى شيطان هستند.» «. همان، ج 96، ص 275» و بالاتر اين كه از نگاه، بوسيدن و لمس كردن به زناى چشم، لب و دستان ياد مىكند و مىفرمايد: «فزنا العينين النظر، و زنا الفم القبله و زنا اليدين اللمس؛ زناى چشمان نگاه كردن و زناى لب بوسيدن و زناى دستان سايش است.» «ر. ك: فروع كافى، ج 5، ص 559»
دستاورد نگاه
نگاه كردن پسر و دختر و به طور كلى زن و مرد به يكديگر موجب انتقال تصاوير به صفحه ذهن مىشود و به صورت غير ارادى آثار عميقى در خيال و تصورات شهوانى انسان، حتى انسانهاى مؤمن به جاى مىگذارد؛ چرا كه اين عكسها در قوه خيال به گونهاى نقش مىبندد كه جزء جداناپذير فكر انسان مىگردد.
امام على (ع) به اين حقيقت اشاره كرده و مىفرمايد: «كم من نظره جلبت [اورثت] حسره طويله؛ بسا يك نگاه، حسرت و اندوه دراز مدتى را به بار مىآورد.» «غرر الحكم، و بحار الانوار، ج 104، ص 40» و نيز فرمود: «فكم من ناظر نظره زرعت فى قلبه شهوه؛ چه بسيار نگاههايى كه شهوت را در دل بيننده كاشته است.» «بحارالانوار، ج 14، ص 291»
و در جاى ديگر مىفرمايد: «اول نظره لك، و الثانيه لا لك، و النظره الثلاثه سهم مسموم من سهام ابليس؛ نگاه اول از آن تو است، نگاه دوم به سود تو نيست، و اما نگاه سوم تيرى از تيرهاى زهرآگين شيطان است.» «ر. ك، دعائم الاسلام، ج 2، ص 202» زيرا نگاه اول چون بدون توجه است، اثر آن چندانى ندارد، نگاه دوم كه با توجه است، كمى اثر دارد، اما نگاه سوم كه با قصد تصويربردارى انجام مىشود، به سان تيرى است كه به سوى قلب نشانه مىرود، زيرا هر آنچه ديده مىبيند، دل از آن ياد مىكند. اين را نيز مىپذيريم كه پاسخ مثبت به همه آنچه دل مىطلبد، نه عقلًا و عرفاً ممكن است و نه شرعاً جائز؛ بنابراين، بهتر آن است كه از همان چشم و چشمه جلوگيرى شود.
نكته اخلاقى
نگاه آن چنان بى رحم است كه نه جوان را مىشناسد و نه پير، نه دختر مىشناسد و نه پسر، نه شهرى مىشناسد و نه روستايى، نه شاه و نه شاهزاده مىشناسد و نه گدا. نگاه زليخا همسر عزيز مصر را شيفته يوسف كرده؛ يوسف را زندانى و زليخا را رسوا نمود. يك نگاه زنان مصرى به يوسف باعث شد تا به جاى ميوه دست خود را بريدند. «يوسف، 31»
اگر انسان و به ويژه جوان بتواند خود را از اين دام برهاند و از لذت پست، نگاه، چشم پوشى كند، به طور حتم شيرينى ايمان را خواهد چشيد و خواهد فهميد كه لذت هميشه در لذت بردن نيست، بلكه گاهى در ترك لذت است؛ چنان كه پيامبر (ص) فرمود: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس، من تركها خوفاً من الله اعطاه الله ايماناً يجد حلاوته فى قلبه؛ نگاه، تير زهرآلود شيطان است، هركس به خاطر خداترسى آن را ترك نمايد، خداوند ايمانى را به وى مىبخشد كه شيرينى آن را در خويش احساس مىكند.» «بحار الانوار، ج 104، ص 38»SNN