بسم الله الرحمن الرحيم
«طلبة شهيد: هوشنگ ستاري» «بسم رب الشهداء و الصديقين» ... با عرض سلام به محضر مبارکتان پدرجان! اين بنده عاصي و گناهکار خدا در روز 13 بهمن از قم اعزام به جبهه حق عليه باطل با چند نفر از برادران طلبه شدم و دليل اطلاع ندادن به اين علت بود که باک از آن داشتم که محبت دو جانبه باعث مسافرتم به طرف معبودم بود، بشود. پدرجان! وظيفهام بود که به شما خبر بدهم چون شما براي بنده خيلي پدرخوبي بودي ولي در مقابل اين همه خوبيها، من بنده ذليل و درمانده خدا جز بدي به محضرتان هيچ نکردم، ميدانم که از بنده ناراحت هستي ولي چه ميشود که وظيفه همه مسلمانان است که در جبهه حضور داشته باشند چون ناموس اسلام و مسلمين در خطر است. من نروم، شما نروي، آن ديگري نرود؛ پس چه کسي در مقابل اين همه شقاوتهاي شرق و غرب بايستد. من در خرمشهر هستم و به هر سوي خرمشهر (خونين شهر) مينگرم، درد دلم جاري ميشود، همهجا ويران است. مردمانشان آواره از وطن، گذشته از اينها نميداني که چگونه برادران رزمنده در موقع تصرف بعثيها به خرمشهر چه فداکاريها کرده و چه حماسه ها آفريدند. هر گلولهاي که به خرمشهر زده شد از بدن مبارک رزمندهاي رد شده که آن هم مثل من پدر و مادر داشت، خواهر و برادر داشت و براي همين علتها خود را موظف دانستم که در برابر دشمن بايستم و با برادراني که از صورتشان نور ميدرخشد، همراه آنان در جبهه نبرد با بعثيها باشم تا اين خون بنده- که صاحب گناهان زياد هستم- با خون پاک رزمندگان آميخته شود. اميد آن دارم که مثل کوه استوار در مقابل همه سختيهايي که خداوند به احترام خودش پسنديده بايستي. مادر جان، اي محبت دلم! تمام وجودم فداي خاک پايت. مادرجان! من سه روز مرخصي داشتم که ميخواستم به خدمت سلام عرض کنم ولي متأسفانه نتوانستم... مادر جان! در گردن من شما حق زيادي داري، من تو را خيلي مادر دلسوزي دانستم. اميد دارم مرا حلال کني و مرا دعا کني که خداوند متعال به درگاهش بپذيرد. عموي عزيزم همزه علي ستاري! تو برايم جاي يک پدر بودي و حق پدريات در گردنم داري اگر از من بدي ديدهاي به بزرگي خودت ببخشيد و حلالم کنيد . مادر بزرگ سکينه! دستت را از راه دور ميبوسم، اميدوارم خداوند متعال عمر طولاني عطا بفرمايد. چون موقع عمليات رسيد 3يا 4 دقيقه مانده که حرکت کنم؛ نميتوانم اسامي همه را ببرم. از خواهران مهربان، عزيزان دلم معصومه، زهرا، فاطمه، مهدي، ليلا، زهرا و حسين عزيزم التماس دعا دارم به خدمتشان از تمام فاميلها و غير فاميلهاي دهات حلاليت مي طلبم. از همه اگر بدي کرده باشم از کوچک تا بزرگ مرا حلال کنند. اما پدر جان! بنده هزار تومان در ساکم و 150 تومان به طلبه اي به نام نمازي و 520 تومان از بابت گواهينامه اسم نوشته بودم و مقداري در مدرسه که صندوق داريم از پولها 1000 تومان به مدرسه از بابت تلفن بدهيد و 1000 تومان به صندوق ابوالفضل (عليه السلام) بدهيد و بقيه در هر راهي که ميخواهي و براي آخرت بنده بدرد بخورد، خرج کنيد. درد دلم زياد است ولي وقت ندارم از همه برايم حلاليت بطلبيد. «والسلام عليکم و رحمه الله»