یکی دیگر از همرزمانش درباره خصوصیات حمید چنین نقل می کند :
حمید ، فرد بسیار گشاده رویی بود و رزمندگان در کنار او حتی در شرایط سخت نیز خوش بودند . زمانی که وی در سال 1361 در گردان میثم تیپ 27 محمد رسول الله (ص) ، مسئول گروهان بود و نیروها را برای شرکت در عملیات آتی ( مسلم بن عقیل ) آماده می کرد و هر روز صبح ساعتها ، نیروهای رزمنده را به مناطق کوهستانی و صعب العبور می برد و تمرینات سختی را به اجرا می گذاشت و گویی خستگی نمی شناخت و هنگام بالا رفتن از تپه ها همانند آهوان به سمت بالای تپه می دوید ، از این رو بچه ها وی را « غزال » خطاب می کردند و آن زمان که همه بچه ها خسته و کوفته به سمت مقر گروهان برمی گشتند با لهجة شیرین آذری سرودی می خواند که همه را به وجد می آورد و نیروی تازه ای به آنها می داد . من به این سرود بسیار علاقه مند بودم ولی قسمتهایی از آن را فراموش کرده بودم . به همین جهت نامه ای در پاییز 1361 برای حمید به نشانی سپاه مرند نوشتم و از او خواستم تا متن کامل سرود را برایم ارسال کند . در اسفند ماه 1361 نامه حمید با امضای حمید آرپی جی ، به دستم رسید و او با خط خود سرود را برایم نوشته بود که از این قرار است :
داغدا داشدا گَزَر ایسلام اردوسی
ایسلام اردوسونون یوخدی گورخوسی
منیم اِلیم آذریدی ، اوزوم ایسلام حامیسی
هِش مسلمان گورخاخ اولماز دایانمارام کِدَرَم
الله شاهد من دینیمنن باشدا بیر شِی سویَمَرم
اَلیمیزدَ سلاح گدیروخ جنگَ
آز قالوب صدامی گتیراخ چنگَ
صدامی گورندَ سنگرَ یاتاخ
مسلسل گولسین صداما آتاخ
آتاخ - آتاخ - آتاخ
معنی شعر هم که خود حمید نوشته به شرح زیر است :
در کوه و بیابان می گردد اردوی اسلام
اردوی اسلام ترسی ندارد
ایل من آذری است خودم حامی اسلام هستم
هیچ مسلمان ترسو نمی شه نمی ایستم می روم
خدا شاهد است من از دینم بالاتر چیزی را دوست ندارم
از شهادت نمی شه گذشت نمی ایستم می روم
در دستمان اسلحه می رویم به جنگ
کم مانده صدام را بگیریم به چنگ
وقتی صدام را ببینم توی سنگر بخوابیم
گلوله مسلسل به صدام بیاندازیم
بیاندازیم - بیاندازیم - بیاندازیم