با شروع جنگ تحمیلی و محاصره« آبادان»، با یک دسته خمپارهانداز که تحت مسئولیت شهید «باکری» اداره میشد به جبهههای جنوب شتافت. ایشان به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان برای حضور در جبهه« آبادان» با تحمل مشقات چندین روزه ، از طریق« ماهشهر» و به وسیله لنج از راه «خورموسی » خود را به این شهر رساند و در ایستگاه هفت مستقر گردید. بعدها با فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر شکستن محاصره ی« آبادان»، نقش تاریخی خود را در دفع متجاوزان و اشغالگران بعثی ایفا نمود.
پس از عملیات «طریقالقدس »به عنوان رئیس ستاد تیپ «کربلا» انجام وظیفه کرد و در شکلگیری، انسجام و فرماندهی آن نقش اساسی داشت.
در عملیات پیروزمندانه« فتحالمبین» معاون فرمانده تیپ« المهدی(عج)» بود و خاطره رشادتها و جانفشانیهای او در اذهان مسئولین جنگ و همرزمانش هرگز از یاد نمیرود.
پس از این عملیات، با اندیشه بلندی که داشت و تجربیاتی که کسب کرده بود، متوجه گردید که با گسترش سازمان رزمی مردمی، برای انجام عملیات بزرگ، نیاز به تشکیلات پشتیبانی آتشی به نام توپخانه میباشد. با همفکری تنی چند از فرماندهان، ضمن پیریزی و سازماندهی اولین آتشبارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه« فتح» در عملیات« بیتالمقدس» را به عهده گرفت و به خوبی از عهده این وظیفه بزرگ برآمد. او با برخورداری از قدرت ابتکار، خلاقیت و آیندهنگری، همیشه طرحهای درازمدت ، که مبتنی بر واقع بینی در کارها و برنامهها بود – ارائه میداد، ضمن آنکه بر مساله آموزش نیروها نیز تاکید فراوان داشت.
بعدها با تلاش بیوقفه و شبانهروزی خود قبضههای غنیمتی را در قالب توپخانههای لشکری و گردانهای مستقل توپخانه به سرعت سازماندهی کرد و در عملیات« رمضان»، اکثریت قریب به اتفاق توپها را علیه دشمن بعثی بکار برد. در ادامه، با به دست آوردن توپهای غنیمتی بیشتر، گروههای توپخانه را به استعداد چندین گردان شکل داد. این گروهها بازوهایی قوی برای فرماندهی قوای رزمی و پشتیبانی محکم برای رزمندگان بودند.
در نبردهای« خیبر»،« والفجر 8»،« کربلای 1»،« کربلای 4»،« کربلای 5» که سپاه به لحاظ عملیاتی مسئولیت مستقلی داشت، پشتیبانی آتش کل منطقه عملیات، با رهبری و هدایت ایشان انجام گرفت.
اوج هنرنمایی و شکوفایی خلاقیت ایشان در عملیات« والفجر 8 »تجلی یافت. آتش پرحجم و متمرکزی که با برتری کامل، علیه دشمن اجرا نمود، به اعتراف فرماندهان اسیر عراقی، در طول جنگ کسی به خود ندیده بود؛ زیرا قسمت اعظم یگانهای دشمن، قبل از رسیدن به خط مقدم و درگیری با رزمندگان اسلام، منهدم میشدند.
شهید «شفیعزاده» فردی صبور، متواضع. گشادهرو و بشاش بود. در تمام امور ایثار و گذشت بسیاری از خود نشان میداد و در هر کاری که پیش میآمد ابتدا خود پیشقدم میگردید. به هنگام عملیات و در زمانی که آتش دشمن درخط مقدم شدت پیدا میکرد، در خط اول حضور مییافت و آخرین وضعیت منطقه را برای برنامهریزی صحیح و هدایت دقیق آتش، بررسی میکرد. در تصمیمگیریها از نظرات دیگران سود میجست و در برخوردها و قضاوتها عدالت را رعایت میکرد. در روابط اجتماعی، با دیگران رفتاری پخته و پسندیده داشت و در هر محیطی که حضور پیدا میکرد همگان را تحت تاثیر قرار میداد.
شهید «شفیعزاده »در انجام واجبات و ترک محرمات کوشا بود. به مستحبات اهمیت میداد. اهل نماز شب بود. کم سخن میگفت و با کردارش دیگران را به عمل صالح دعوت میکرد.
از تشریفات و تجملات به شدت دوری میجست و سادگی و بیآلایشی را مشی خود قرار داده بود. از زمانی که خود را شناخت همواره در سعی در تلاش بود. در ایام پیروزی انقلاب اسلامی شب و روز نمیشناخت و بعد از آن، در طول جنگ تحمیلی، مخلصانه انجام وظیفه مینمود و هرگز راحت در بستر نخفت.
برادر ایشان نقل میکند:
«و بار او را در جبهه دیدم. بار اول زمانی بود که برای دیدنش به پادگان شهید «حبیباللهی»در «اهواز» رفتم و سراغ او را گرفتم. دوستانش خندیدند و گفتند اگر او را پیدا کردی سلام ما را هم به او برسان.
مرتبه دوم در قرارگاه کربلا بدون هیچگونه تکلفی در کنار سایر نیروها در آن گرمای سوزان جنوب در سنگر خوابیده بود، در حالی که روزنامه رویش انداخته بود. میگفتند شب نخوابیده و خیلی خسته است.
او مدام در حال سرکشی از یگانها و هماهنگی آتش پشتیبانی رزمندگان اسلام در جبهههای جنگ بود و معتقد بود هرچه قبل از عملیات تلاش نماید به اذن الهی تضمینی برای موفقیت لشکریان جبهه حق خواهد بود».
هشتم اردیبهشت 1366 در منطقه عملیاتی« کربلای 10» در شمالغرب (منطقه عمومی ماووت) در حالی که عازم خط مقدم جبهه بود، خودروی وی مورد اصابت ترکش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه خود نایل شد و با بدنی قطعه قطعه و غرق به خون به دیدار معشوق شتافت.
او همانطوری که در عرصه نبرد با دشمن متجاوز مراتب بالایی از توان و تخصص، مدیریت و پشتکار را ارائه داد، در میدان نبرد با نفس اماره نیز موفق و سربلند بود. ایثار و از خودگذشتگی، بخصوص اخلاق او کمنظیر بود و نهایت دقت و مراقبت را به عمل میآورد که اعمال و فعالیتش تماماً خالص و قربه الی الله باشد.
او با اقتدار به مولایش امام حسین(ع) شهادت را فوز عظیم میدانست و همواره مشتاق آن بود.
در یکی از شبهای عملیات، در دست نوشتههایش مینویسد:
«خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمدهام که جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی.
... به حق محمد و آلش مرا زنده به شهر و دیارمان برنگردان. دلم میخواهد در آخرین لحظههای زندگی، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد. ...»