او روستایی متدینی بود که با صدای آب روان و نسیم پاک کوهستان و سرسبزی شالیزارهای شمال جان گرفت .
بعد از گذراند تحصیلات ابتدایی برای تحصیل دروس دینی به قزوین و قم رفت ، در اوایل ورود به حوزه علمیه قم با قیام و حرکت انقلابی حضرت امام خمینی ( ره ) آشنا شد. در سالگرد یادبود شهدای حوزه علمیه قم , مأموران ساواک به جمعیت عزادار هجوم برده و عده ای را با ضرب و شتم متفرق و عده ای دیگر را دستگیر وبه زندان قم و گروهی از جمله سید باقر را به زندان اوین تهران منتقل کردند. او به 15 سال زندان محکوم شد . در حالی تحت شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت که هنوزبه سن قانونی نرسیده بود اما بعد از مدتی موفق شد از زندان فرار کند اما از آنجا که تحت تعقیب ساواک بود با اسم مستعار داود و مجید و با چهره های مبدل مشغول فعالیت شد .
آغاز زندگی مخفی و غریبانه او یادآور غربت مسلم در شهر سرد و بی روح کوفه بود ، اگر چه غریب و تنها بود اما اراده ی قوی ، قدمهایی با صلابت ، احساسی لطیف و پاک و بی توقع داشت ، چون علامت خاصی در شانه چپ خود داشت همین نشانه ای برای لو رفتن او بود .
وی در تعقیب و گریز از چنگ ساواک و مأموران امنیتی شاه مدتهای طولانی بی خبر از خانواده زندگی می کرد تا جایی که مادر چشم انتظارش گمان کرده بود که او به دست ساواک کشته شده است .
شجاع بود وبه عدالت عشق می ورزید و برای حق و حاکمیت حق ,خود را به آب و آتش می زد . بارها مأموران امنیتی برای پیدا کردن او به محل تولدش وارد شدند و به شکلهای مختلف در مسیر منزل کمین کردند تا شاید شناسایی و دستگیرش کنند , تا اینکه بار دیگر سید باقر را در حالی که مشغول مأموریتی مخفی بود ,دستگیر شد و پس از زندانی شدن اورابه عنوان سرباز به شیراز فرستادند . پادگان مکان مناسبی برای آموزش نظامی و رزمی بود . لذا با استفاده از این موقعیت مدت آموزش را به خوبی سپری کرد و بقیه اوقات بودن در آن پادگان را ,تلف کردن وقت می دانست ، به همین دلیل از آنجا فرار کرد و در محله ای دور افتاده ، دور از شهر قم خانه ای محقر کرایه کرده و مشغول تحصیل و فعالیت سیاسی مخفیانه شد .
او تا پیروزی انقلاب اسلامی چند بار دیگر به دست نیروهای ساواک افتاد ، زندانی و شکنجه شد و به طوری که آثار شکنجه در بسیاری از اعضای بدنش تا زمان شهادت وجود داشت . در کنار فعالیت های سیاسی به همراه بعضی از دوستان همرزم به فکر افتادند تا به خانواده هایی که سرپرستشان در زندانها به سر می بردند کمک مالی کنند ، لذا با اینکه خودشان تحت فشار مالی بودند در ضمن تحصیل به کتابفروشی ، نقاشی ساختمان و سنگبری مشغول شدند .
او دلسوزانه در کنار جوانان بحث هایی را طرح می کرد و برای رفع ابهام ذهنی شان کلاسهایی دایر می کرد .
با پیروزی انقلاب اسلامی ، کشورمان می رفت تا غروب چندین ساله اسلام و شیعه از چهره اش برداشته شود که ناگهان با افکار شوم دشمنان اسلام مواجه شد و مورد هجوم و حمله بی وقفه قرار گرفت و جنگی نا خواسته بر ملت ما تحمیل شد .
زمانی که نخلهای جنوب و زمین بکر آن دیار ، نفس به نفس قدسی جوانان رزمنده داده بودند و رزمندگان اسلام,عباس گونه با حضور عشق مولایشان ، کربلا ندیده ؛کربلایی شدند و دل و دیده به دلبر سپردند , سید باقر نیز با حضور در جبهه با رشادتهای خود در مناطق جنگی مخصوصاً لشکر محمد رسول ا... (ص) حماسه های ماندگار به جای گذاشت .