قائم مقام فرمانده گردان مسلم ابن عقیل(س)لشکر25کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
اولین روزسال 1343 در خانواده ای مذهبی در شهرستان علی آباد کتول به دنیا آمد. دوران کودکی را در دامان مادری مومن سپری کرد. چون تنها پسر خانواده بود به تشویق پدرش – که همواره در تکایا و هیئتهای مذهبی حضورداشت. به یادگیری قرآن کریم پرداخت. دورۀ ابتدایی را در دبستان دهخدا ( در سال 1354) گذراند و دورۀ راهنمایی را در مدرسۀ سپهر علی آباد کتول آغاز کرد. اما به علت ناتوانی مالی خانواده بدون اینکه دورۀ راهنمایی را به اتمام برساند در دوازده سالگی ترک تحصیل کرد. به دنبال آن در مغازه ای که پدرش اجاره کرده بود مشغول به کار شد. در این زمان در امور دینی بسیار کوشا بود و اوقات فراغت را در مساجد می گذراند و موذن مسجد محله بود.
با شروع جنگ تحمیلی, محمد حسن که شانزده ساله بود در سال 1360 به پادگان آموزشی منجیل اعزام و پس از فراگیری فنون نظامی از طریق لشکر 25 کربلا عازم جبهه شد. وی به عنوان نیروی رزمنده از 20 بهمن 1360 در جبهه حضور یافت و در عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر حاضر بود. پس از آن در گردان مسلم بن عقیل (ع) از لشکر 25 کربلا از 24 آبان 1361 به عنوان آر پی جی زن مشغول شد و در عملیاتهای رمضان, محرم و والفجر مقدماتی شرکت کرد. علاقۀ فراوان محمد حسن به فضای جبهه سبب شد که به عنوان آرپی جی زن و مدتی بعد ؛اطلاعات گردان مسلم بن عقیل (ع) از لشکر 25 کربلا تا 20 آذر 1362 در تمام عملیات شرکت داشته باشد. با حضور مداوم در جبهه بسیار دیر به مرخص می رفت و در مرخصی سعی می کرد به پدر و مادرش در رفع نیازهایشان کمک کند. ولی علاقه به پدر و مادر مانع از بازگشت به جبهه نیم شد. روزی خطاب به یکی از دوستانش گفت: از این که به مرخصی می روم ناراحتم. ای کاش زمینه ای فراهم می شد تا هیچ وقت به مرخصی نمی رفتم و همیشه در جبهه بودم. به همین سبب هرگاه به مرخصی می آمد تصفیه حساب نمی کرد تا دوباره به جبهه باز گردد. مسئولیت تسلیحات و مهمات گردان مسلم بن عقیل (ع) را از تاریخ 14 فروردین 1363 تا 23 آذر همان سال بر عهده داشت. مسئولیت ستادگردان مسلم بن عقیل (ع) در تاریخ 3 دی 1364 به وی واگذار شد. در عملیات والفجر 8 بر اثر بمباران شیمیایی در منطقه فاو در 22 بهمن 1364 به شدت مجروح شد. ولی پس از بهبودی نسبی دوباره به جبهه بازگشت و علی رغم اصرار خانواده مبنی بر ازدواج, جبهه را به هر امری ترجیح داد. با حضور دوباره در جبهه به مسئولیتهای متعددی از جمله فرماندهی گروهان ذوالفقار و جانشینی فرمانده گردان مسلم بن عقیل (ع) در 8 دی 1365 منصوب شد.
از خصوصیات بارز محمد حسن, حضور مداوم در نماز جماعت و نماز جمعه در شهرهای جنگی اهواز و آبادان و ...بود. علاقۀ وافری به اهل بیت داشت و با اخلاق نیکوی خود در بین همرزمان و دوستانش شهره بود. در نامه ای به تاریخ 1 شهریور 1363 خطاب به خانواده اش دربارۀ جبهه می نویسد:
جبهه مکانی نیست که در مرتبۀ پایین باشد جبهه مکان عبادت و درس عشق به خداست... هرکس که عاشق خدا باشد خدا هم عاشق او می شود و با دل و جان او را به بهشت به پیش شهدا می برد. جبهه جایی است که شهادت در آن وجود دارد و مدرسه ای است که انسان در آن آموزش می بیند.
در سال 1362 در منطقه غرب کشور (در کامیاران) به عنوان نیروی اطلاعات حضور داشت. یکی از رزمندگان در بیان خاطره ای از این دوران می گوید:
من در صف نمازگزاران ایستاده بودم که پس از نماز متوجه شدم محمد حسن قاسم دوخت کنار من نشسته است. هوا سرد بود و او با چهره ای خندان و کلاه پشمی بر سر به من لبخند می زد تا آن موقع او را نمی شناختم و فکر می کردم یک رزمندۀ عادی است. صحبت را شروع کرد و او از عملیاتی که در آن حضور داشت, گفت.پس از پایان صحبتها پرسیدم ببخشید برادر! مسئولیت شما در لشکر چیست؟ خندید و گفت: در لشکر به رزمندکان خدمت می کنم. بعدها فهمیدم از بچه های اطلاعات گردان مسلم بن عقیل (ع) است.
قاسم دوخت در جریان علمیات کربلای 5 در 20 بهمن 1365 در شلمچه از ناحیه کتف مجروح شد اما این موضوع را با کسی در میان نگذاشت و آن را از دیگران پنهان کرد.