ادعای نبوت توسط حسینعلی بهاء با این توجیه صورت گرفت که "خاتم الانبیاء" به معنی ختم پیامبران نیست و لذا می شود بعد از او پیامبرانی هم بیایند.
در رد این ادعاء باید گفت که:
"خاتم" از ماده "ختم" به معنی پایان است .
نامه وقتی تمام می شد آن را مهر می کردند. مهر کردن نشانه پایان نامه بود و به انگشتر هم از این جهت خاتم می گفتند که معمولا در سابق مهری را که با آن نامه ها را ختم می نمودند، نقش انگشتری خود می کردند تا همیشه همراهشان باشد، گم نشود و مورد سوء استفاده قرار نگیرد. بنابر این به انگشتر هم که خاتم گفته می شود بخاطر این است که مهر کننده و ختم کننده نامه ها و اسناد بوده است.
بعلاوه در قرآن مجید ماده ختم همیشه به معنی پایان دادن و مهر نهادن استعمال شده است. مثلا در "آیهالیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم"، یعنی: "امروز بر دهانشان مهر می نهیم و دستهایشان با ما سخن می گویند.[1]
و یا در آیه "ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم..".، یعنی خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده.[2]
بنابر این اگر کسی کمترین اطلاعی از ادبیات عرب داشته باشد می فهمد که کلمه "خاتم النبیین" که در آیه شریفه قرآن آمده است به معنی نگین و زینت نیست.
علاوه بر اینکه اگر به معنی نگین و انگشتر باشد این چه مدحی است در حق پیامبر که خداوند با این تعبیر بخواهد حضرت محمد را به عنوان زینت پیامبران مدح کرده باشد زیرا انگشتر یک زینت جزئی و فرعی است که کمترین جلوه را دارد.
بنابر این "خاتم الانبیاء" که در قرآن مجید بعنوان یکی از صفات پیغمبر اکرم (ص) است به معنی ختم کننده پیامبران است.
علاوه ما در قرآن آیات دیگری داریم که بر ختم نبوت توسط حضرت محمد (ص) دلالت دارد از جمله: 1- "و اوحی الی هذا القرآن لا نذرکم و من بلغ" یعنی: "این قرآن بر من وحی شده است تا شما و تمام کسانی که این قرآن به آنها می رسد را انذار کنم.[3]
تعبیر به من بلغ آن چنان وسعتی دارد که رسالت جهانی و خاتمیت پیامبر اکرم را روشن می سازد،
"تبارک الذی انزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا" یعنی: "جاوید و پربرکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.[4]
کلمه عالمین بیانگر جهانی بودن و خاتم بودن اسلام است.
3- "و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا" یعنی: "و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا آنها را به پاداش الهی بشارت دهی و از عذاب او بترسانی.[5]
4-"یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا" یعنی: "بگو ای مردم من فرستاده خدا به سوی شما هستم.[6]
با توجه به وسعت کلمه "ناس" و "کافة" که در این آیات آمده است، جهانی بودن و خاتم بودن دین اسلام و نبوت حضرت محمد (ص) روشن می گردد.
علاوه بر این آیات، روایات زیادی نیز داریم که بیانگر خاتمیت دین اسلام است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1- "حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه" یعنی چیزهایی را که پیغمبر اسلام حلال کرده تا قیامت حلال خواهند بود و آنچه را او حرام کرده تا قیامت حرام خواهد بود.[7]
"قال رسول الله (ص):یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی" یعنی پیامبر اکرم فرمود: ای علی تو برای من بمنزله هارون نسبت به حضرت موسی هستی ولی بعد از من پیامبری نخواهد بود.[8]
با توجه به این آیات و روایات شکی نیست که اسلام آخرین دین و حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر و خاتم آنهاست.
نکته ای که در رابطه با بهائیت قابل توجه است این است که ادعای نبوت توسط "حسینعلی بهاء" نه اولین ادعای او و نه آخرین ادعای او بوده است.
ادعاهای حسینعلی بهاء عبارت بودند از:
ادعای بندگی خدا: او در ابتدا ادعای بندگی خدا را داشت و در کتاب مبین گفته است: "پاک و منزه است خدایی که بر بنده اش از ابرهای قضاء، تیرهای بلا را نازل کرد و مرا در صبر و بردباری نیکو دید.[9]
ادعای "من یظهره اللهی" : محمد علی باب در کتاب هایش از مقام "من یظهره اللهی" زیاد سخن گفته و حسینعلی بهاء می گوید: "من یظهره الله که باب به آن بشارت داده است خود من هستم.[10]
ادعای رجعت: وی خطاب به پاپ می گوید: "ای پاپ پرده های حجاب را پاره کن که پروردگار در سایه ابرها آمد.[11] در اینجا حسینعلی خود را حضرت مسیح می داند که رجعت کرده است.
ادعای پیغمبری: در کتاب اقدس در موارد متعددی خود را پیامبر خدا معرفی می کند.[12]
در کتاب اقتدارات می گوید: "ای خدا من آنان را دعوت نکرده ام جز به چیزی که تو مبعوثم نموده ای و اگر گفته ام به سوی من بیایند، نظری نداشته ام جز چیزی که تو به او ظاهر ساخته و مبعوثم کرده ای.[13]
عباس افندی در کتاب مفاضات، علی محمد باب را در ردیف پیامبرانی چون ابراهیم و حضرت موسی و عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) دانسته است و او را همانند آنان دارای معجزاتی قلمداد کرده و سپس او را با همه طمطراقش، مبشر ظهور پدرش (بهاء) دانسته و پدرش "بهاء" را نیز در زمره آنها و افضل و اکمل همه آنها گفته است.[14]
بهاء در کتاب اشراقات می گوید: "ای پسر سلطان (ناصر الدین شاه) شما پیش از این مرا دیده بودید، یکی از مردان عادی بودم و اگر یک روز مرا بیابی با نوری می بینی که هیچ کس نمی داند کی او را ظاهر ساخته است و یا آتش می بینی که کسی نمی داند کی آن را افروخته است و لکن مظلوم (حسینعلی بهاء) می داند و می شناسد و می گوید: دست اراده خداوند که پروردگار جهانیان است او را روشن ساخته است.[15]
ادعای خدایی: این ادعا در کتابهای خود او و کتابهای بهائیان، خارج از حد شمارش است. در کتاب مبین می گوید: بشنو آنچه را وحی می شود.... که هیچ خدایی نیست جز من.)[16]
و در جای دیگر می گوید: آن کسی که عالم را خلق کرده برای خود، منع می کنند که نظر کند به یکی از دوستانش آگاه باشید که این ظلمی آشکار است.[17]
حال ما از شما می پرسیم که این چه پیغمبری است که یک روز ادعای بزرگی و روز دیگر ادعای نبوت و روز دیگر ادعای خدایی دارد؟ آیا اینها بر تزلزل شخصیت چنین فردی گواهی نمی دهد؟
[1]یس/ 65- ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.
[2]بقره /7- ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.
[3]انعام/19 ترجمه مکارم شیرازی.
[4]فرقان/1 ترجمه مکارم شیرازی.
[5]سبأ/28 ترجمه مکارم شیرازی.
[6]اعراف/ 158 ترجمه مکارم شیرازی.
[7]کافی ج1/ص 58- بحار ج86/ 147.
[8]کافی ج8/ ص 106- بحار ج5/ ص 20.
[10]در این باره نگاه کنید به کتاب: دانشنامه جهان اسلام ج 4 ص 744-733.
[12]کتاب اقدس ص 145-149-161-164.
|