0

پرسش و پاسخ های اعتقادی

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پرسش و پاسخ های اعتقادی


اعتقاد به خدا

پرسش:
چرا باید به خدا اعتقاد داشت هر چند چیزی که من فکر می کنم و انجام می دهم بر خلاف قرآن مجید و ایمان به خداوند نمی باشد. من به زندگی پس از مرگ اعتقاد ندارم هر چند اگر اتفاق بیافتد چرا باید مجازات شویم به خاطر عدم اعتقاد به خداوند. در حالی که من چیزی که ضربه به دیگران باشد را انجام نداده ام.
پایگاه حوزه7155، 7155
پاسخ:

نوشته اید: "من کاری که موجب ضربه زدن به دیگران و آزار و اذیت آنان شده باشد انجام نداده ام و لذا بر فرض وجود روز قیامت، نباید در آنروز عذاب شوم."

نکته ای که باید در اینجا خاطر نشان کرد این است که اولا: آنچه شما بدان اشاره کرده اید و ادعا دارید بدان پایبندید، صرفا رعایت حقوق دیگران است یعنی روابط فرد با اجتماع، در حالی که این مقدار، تنها بخش کوچکی از معارف دینی را تشکیل می دهد. معمولا آموزه های دینی بر چهار محور می چرخند:

الف: روابط فرد با خود

ب: روابط فرد با خدای خود

ج: روابط فرد با اجتماع

د: روابط فرد با طبیعت

روابط فرد با خود و خدای خود، به آن اندازه با اهمیت است که در قیامت مورد بازپرسی قرار می گیرد. باور ما بر این است که در حوزه روابط فرد با اجتماع، بدون بهره گیری از دین در بسیاری از موارد با مشکل مواجه خواهیم شد. در بسیاری از موارد، برای اصلاح روابط اجتماعی چه در حوزه اخلاقیات و چه معاملات و چه روابط زندگی، سیاسی و مانند آن، صرفا به عقل شخصی نمی توان اتکا کرد. در امور بسیاری تنها وحی است که گره گشای مسایل است.

اما نکته اساسی و مهم در پاسخ به سؤال این است که: بی تردید شما همانند ما قبول دارید که از بزرگترین نعمت های انسان، نعمت عقل است. یقینا این نکته را هم می پذیرید که افکار، باورها و اعمال انسان ضرورتا باید مطابق با عقل و عقل پسند باشد، از این رو بدون هیچ دلیل بدیهی، نمی توان قضاوت عقل را پشت سر انداخت و به آن بی توجهی کرد.

از طرف دیگر، مسلم است که در آموزه ها و معارف عقلانی، تنها اثبات نیست که دلیل می خواهد بلکه انکار این امور نیز باید مستند به براهین و دلایل عقل پسند باشد. تنها انسان های شکاک هستند که برای اثبات یا انکار به دلیل نیاز ندارند که بی تردید شما جزء این دسته از افراد نیستید.

با توجه به این دو مقدمه باید گفت که مسلما وقتی عقل انسان با این حقیقت مواجه می شود که عده ای که خود را پیامبر معرفی می کنند، معارفی نو برای بشر آورده اند از جمله باور به خدا و قیامت و مانند آن و مدعی اند پیروی از آنها و باور به توحید و نبوت و معاد، به سعادت دنیا و آخرت و انکار آنها به شقاوت دنیا و آخرت می انجامد، عقل ضرورتا حکم می کند که حداقل برای دفع ضرر محتمل، باید در این امور تحقیق نمود و در صورت حکم به صحت آنها، به آنها اعتنا پیدا کند.

لذا اعتقاد به خدا و قیامت، مسایل پیش پا افتاده و بی اهمیتی نیستند که بتوان به راحتی از کنارشان گذشت و بدون اعتقاد به هیچ دلیلی آنها را انکار کرد. چنانکه گفته شد به حکم یقینی عقل در این امور هم اثبات نیازمند دلیل است و هم انکار.

بنابراین شما حداقل برای این که نزد عقل خود، به خاطر باور به افکاری خاص، موجه باشید، لازم است باورهای خود را مستند به دلایل و براهین محکم عقلی کنید. این کار مستلزم آن است که دلایل عقلی اثبات این آموزه ها را بشنوید، در آنها تأمل کنید و بیاندیشید. آنگاه به نتیجه گیری مستند به حکم عقل برسید که باید به این امور باور داشت یا خیر.

نکته ی مهم دیگری که باید به آن اشاره کنیم اینست که ادعاء ضرر نزدن به دیگران و عدم ایمان به کتاب های آسمانی با هم جمع نمی شوند زیرا:

1-آیا پیامبران وائمه از مردم نیستند؟ در حالی که تو آنها را تکذیب کرد ه ای و شکی نیست که تکذیب دیگران اذیت آنان و ضرر زدن به آنهاست .

2-آیا وقتی مؤمنین بشنوند که کتابهای آسمانی و پیامبران آنها را تکذیب می کنی، قلوبشان جریحه دار نمی شود؟

3- به فرض اینکه بگویی من عقیده ام را برای دیگران بازگو نمی کنم تا آنها را تکذیب کرده و به آنها ضرری بزنم، باز هم به بعضی از آنها ضررزده ای ،مثلا خداوند برای بعضی از افراد حقوق شرعی مثل خمس، زکات و....را قرار داده که عقل آنها را درک نمی کند وشما یا آنها را به وجه شرعی ادا می کنید چون فرض کردید که دارید بر اساس قرآن عمل می کنید و این اعتراف به کتابهای آسمانی و ایمان به آنها است و یا آنها را نمی پردازی که در این صورت به آنان ظلم کرده اید.

(مثال دیگر) یا وقتی شما از ترکه (مالی که میت باقی می گذارد) پدر و مادرتان ارث دریافت می کنید و با خواهران و برادران خود براساس سهامی که شارع مقدس قرار داده است شریک می شوید این مشارکت را چگونه توجیه می کنید درحالی که می دانید شما فرزندی هستی که حق نداری چنین سهمی را دریافت کنی زیرا خداوند این سهم را برای فرزند پسر به شرط اینکه مؤمن باشد قرار داده است و بدون شرط ایمان تو حق نداری چنین سهمی را دریافت کنی!پس چگونه سهمی را که حقت نبوده است دریافت می کنی؟ !!

3-تازه لازم نیست که ضرر منحصر به دیگران باشد تا موجب غذاب الهی شود، بلکه انسان به خاطر  ظلم به نفس(خود) نیز مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت وشما آیا احتمال نمی دهی (و لو خیلی ضعیف) که پیامبران الهی (که قطعا راست گو هستند) راست گفته باشند؟ چگونه مطمئن هستی که به خودت ظلم نکرده ای وخود را به هلاکت نیفکنده ای؟ قطعا دفع ضرر محتمل واجب است.

4-خلاصه کلام این که انسان بی ایمان نمی تواند از ظلم واذیت کردن دیگران دور باشد (فرار کند)، حتی اگر تمام تلاش خود را به کار برده باشد، زیرا بسیاری از امور از چهار چوب عقل خارج هستند ودر محدوده شرع وارد می شوند.

در پایان باید گفت که ایمان، به زندگی انسان جهت می دهد و مسیر صحیح را برای انسان مشخص می کند و آثار فراوانی را بدنبال دارد و مجازات در آخرت بخاطر آن است که انسان از آن آثار بهره ای نبرده است و مقصر خود اوست نه کس دیگر.

ایمان به خدا و عمل صالح دو بال پرواز برای رسیدن به قله ی سعادت محسوب می گردند که با فقدان هریک، انسان به مقصد نخواهد رسید.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:37 AM
تشکرات از این پست
siasport23 javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

اثبات یگانگی خدا

پرسش:
لطفا یگانگی خدا را اثبات کنید.
پایگاه حوزه5554، 5554
پاسخ:

ادله فلسفی فراوانی بر توحید ذاتی خداوند اقامه شده است که اینک چند مورد را بیان می کنیم:

1ـ ذات واجب نه ماهیت دارد و نه جزء عدمی؛ بلکه صرف الوجود است. و صرف وجود واحد است و نمی تواند دو باشد یا تکرار شود. چرا که تحقق کثرت جز به تمیز افراد آن نیست. که هر فرد از آن کثرت دارای معنا و ویژگی باشد که در دیگر افراد نباشد. و این با صرافت نمی سازد چون هر چه را دوم فرض کنید باز به همان اول برمی گردد. اگر ما دو فرد را فرض کنیم، باید این دو فرد یک مابه الامتیاز و یک مابه الاشتراک داشته باشند. سؤال می کنیم که اگر همه اش مابه الاشتراک باشد این دو تا نیست و دوئیت فرض ندارد و اگر ما به الامتیاز و مابه الاختلاف دارند این مابه الامتیاز چه چیزی است اگر ماهیت است که خداوند نباید ماهیت و حد عدمی داشته باشد. و اصلاً ماهیت امر عدمی است، نه وجودی. و اگر غیر از وجود است، ما چیزی غیر از وجود نداریم. و اگر وجود است، وجود صرف غیریت و تعدد ندارد. پس خداوند باید واحد و یگانه باشد البته نه واحد عددی، بلکه واحد حقیقی.

2ـ خداوند وجود مطلق و نامحدود است و هر چیزی که محدود باشد، مخلوق است و نامحدود نمی تواند دوتا باشد چون یکی از آن دو موجب محدودیت دیگری می شود. پس خداوند واحد خواهد بود بوحدت حقیقی نه عددی.

3ـ اگر دو واجب باشد، تمایز آنان به مرتبه ای ازکمال باشد، لازم می آید که یکی از آنان کمالی را داشته باشد که دیگری فاقد آن باشد درحالی که واجب من جمیع الجهات واجب است و محال است که فاقد کمالی باشد و ترکیبی از وجود و عدم داشته باشد. اگر کمالی را فاقد باشد و آن کمال نامحدود و مطلق نباشد؛ باید آن کمال مخلوق باشد. و اگر کمالی از خداوند مخلوق باشد، او مرکب از واجب و مخلوق می شود. و امکان به او راه می یابد و این محال عقلی است.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:39 AM
تشکرات از این پست
siasport23 javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

خدا شناسی و راه های اثبات وجود خدا.

پرسش:
خدا کیست یا چیست؟ نحوه اثبات خدا چگونه است؟
پایگاه حوزه7364-297، 7364-297
پاسخ:

تصور ذات خداوند برای ما که موجوداتی محدود و مادی هستیم، امری است محال  و معرفت بشری نمی تواند به کُنه ذات پروردگار دست یابد. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «همت ها هر اندازه دورپردازی کنند، او را نمی یابند و زیرک ها هر اندازه در ژرفای دریای اندیشه فروروند، به او نائل نمی گردند.[1]»

عدم امکان معرفت حقیقی ما به ذات پروردگار متعال، به این دلیلی است که ذات باریتعالی نامحدود است و ما محدود، و محدود به کنه نامحدود راهی ندارد. علاوه، ما پیوسته در زندگانی مادی خود به یک سلسله معلولات جسمانی که آغشته به یک رشته قیود جسمانی و زمانی و مکانی می باشند، گرفتاریم و هیچ گاه حواس و تخیل ما یک موجود بی قید و شرط و مطلق را نمی تواند تصور کند. در عین حال ما یقین داریم که خدایی وجود دارد، زیرا این جهان هستی نمی تواند بدون خالق و مدبر باشد، پس خالق توانایی دارد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «تو آن خدایی هستی که در عقل ما نمی گنجی تا در معرض وزش اندیشه ها نقش پذیر کیفیات بشوی، و نه تحت کنترل فکر در می آیی تا محدود و قابل تغییر باشی.[2]»

در بعضی از روایات آمده است: «هم چنان که از چشم ها پنهان است، از عقل ها پنهان است.»

آن چه از سخنان معصومین علیهم السلام استفاده می شود، محدودیت قدرت سیر عقلانی بشر است، نه ناتوانی و ممنوعیت کامل عقل بشر. بنابراین گر چه خداوند را بطور کامل نمی توان شناخت، ولی اولا اصل وجودش را نمی توان انکار کرد، و ثانیا با استفاده از شناخت صفات او می توان به یک شناخت نسبی رسید و گفت: خداوند وجود مطلق، کمال مطلق، غنای مطلق، قدرت مطلق، علم مطلق و بطور کلی ذاتی است که دارای تمام کمالات و فاقد هرشناخت هر یک از این راه ها، نیازمند شرح و توضیحات فراوان است که در این مختصر نمی گنجد. ما در اینجا توضیح مختصری داده و توضیح مفصل را در مراجعه شما به کتب های مفصل خداشناسی و راه های اثبات وجود خدا می دانیم[3].

مراد از راه دل یا فطرت این است که انسان به سبب ساختمان خاص روحی خود، متمایل و خواهان خدا آفریده شده است. در انسان، خداجویی و خداخواهی و خدا پرستی نهاده شده است. همچنانکه غریزه جستجوی مادر در طبیعت کودک نهفته شده است.

خدا خواهی و خدا جویی نوعی جاذبه معنوی است میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف، و کانون هستی یعنی کمال مطلق، از سوی دیگر و انسان بدون آن که خود بداند، تحت تاثیر این نیروی مرموز قرار دارد.

دانمشندان روان شناس و روان کاو، در قرون اخیر به این حقیقت پی برده اند و به آن اعتراف کرده اند. از جمله این دانشمندان می توان به دکتر الکسیس کارل[4]، ویلیام جیمز[5]، پاسکال[6]، برگسون[7]و… اشاره کرد.

1- راه حس و علم (از راه طبیعت):

مراد از این راه، راه مطالعه در خلقت است که این راه را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

الف- تشکیلات و نظاماتی که در ساختمان جهان بکار رفته است.

ب- هدایت و راهنمایی رموزی که موجودات در مسیر خویش می شوند.

ج- از راه حدوث و پیدایش عالم.

2- راه عقل (از راه استدلال و فلسفه)

این راه یک راه برهانی است که برهان های این راه را به سه قسم می توان تقسیم بندی کرد ارسطوی، سینوی و صدرایی.

برهان ارسطویی همان برهان معروف «محرک اول» است که بر پنج اصل زیر بنا شده است:

الف- حرکت نیازمند به محرک است.

ب- محرک و حرکت زمانا توأم هستند، یعنی انفکاک زمانی ندارند.

 ج- هر محرک یا متحرک است یا ثابت.

 د- هر موجود جسمانی متحرک و متغیر است.

هـ- تسلسل امور مترتبه غیر متناهیه محال است.

نتیجه این اصول پنجگانه این است که: سلسله حرکات منتهی می شود به محرکی که متحرک نیست، و او خداست.

برهانی سینوی برهان معروف ابن سینا است که از راه تقسیم موجود به واجب و ممکن و نیازمندی ممکن به مرجع و امتناع دور و تسلسل، بر اثبات خالق استدلال کرده است. برهان صدرایی، همان برهان صدیقین است که در آن برای اثبات ذات حق چیزی به عنوان واسطه قرار نگرفته است. این برهان مبتنی بر اصول فلسفی اصالت الوجود، وحدت وجود، معدوم نشدن وجود، مساوی بودن حقیقت وجود و کمال، و... است که در فلسفه مفصل بحث شده است و ما در اینجا اشاره ای کردیم و شما را به مطالعه کتاب ارزشمند اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، با پاورقی های استاد شهید مطهری دعوت می کنیم تا هر چه بیشتر با این راه ها آشنا شوید.



[1] خطبه 1.

[2] نهج البلاغه، خطبه 89.

[3] آفریدگار جهان، مکارم شیرازی- هستی بخش، سید عبدالکریم هاشمی نژاد- خداشناسی، محمدی ری شهری و...

[4] رساله نیایش، ترجمه دکتر علی شریعتی، به نقل از اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 36.

[5] همان.

[6] دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، به نقل از اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 36.

و سیر حکمت در اروپا، ج 2، ص 14، به نقل از اصول فلسفه و روش رئالیسم.

[7] همان، ج 3، ص 321، به نقل از اصول فلسفه و روش رئالیسم.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23 javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

ادله ای بر فطرت خداجو ی انسان

پرسش:
کدام یک از آیات قرآن کریم بیانگر فطرت خدا جوی انسان است ؟ آیا دلیل دیگری هم براین امر وجود دارد؟
پایگاه حوزه6886، 6886
پاسخ:

چیستی فطرت

فطرت واژه‏ای عربی از ماده (ف، ط، ر) است . «فطر» در عربی به معنی شکافتن وآفریدن ابتدائی و بدون سابقه، آمده است[i].و در قرآن به هر دو معنیبه کار رفته است[ii]

فطرت بر وزن فعله برای بیان حالت فعل و به معنی سرشت، طبیعت و خلقت‏خاص است[iii]فطرت و فطریات اصطلاح‏های متعددی دارد اما آنچه منظور این مقالهاست، نحوه خاص آفرینش انسان است:«انسان فطرت دارد» به این معنی است که انسان مانندلوح سفید یا خمیر شکل یافته‏ای، به دنیا نمی‏آید بلکه از آغاز بینش‏ها و گرایش‏هایخدادادی خاصی را به همراه دارد که انتخاب‏ها و افعال او را در طول زندگی جهت می‏دهدومنظور از «فطری بودن توحید» این است که انسان نسبت‏ به تعالیم انبیاء، لااقتضاء وخنثی نیست ،بلکه در سرشت انسان، فطرت و تقاضایی است که بعثت انبیا پاسخگوی آن استوپیامبران الهی چیزی را عرضه داشته‏اند که بشر طبق سرشت ‏خود در جست و جوی آن است[iv].درآیاتی از قرآن و روایاتزیادی به فطرت خداجوی انسان اشاره شده است:

الف - آیه فطرت« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏ ، پس روی خویش رابسوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از همه کیش‏ها روی برتافته و حق‏گرای باشی،به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است ، آفرینش خدای ، فطرت توحید، رادگرگونی نیست، این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمی‏دانند.»[v]

در این آیه، فطرت خداجوی بشر و بعضی از ویژگی‏های آن بیان شده است ، طبق این آیه،یکتاپرستی و خداجوئی جزء آفرینش انسان‏ها است ، و طبیعت انسان اقتضا می‏کند تا دربرابر مبداء غیبی که ایجاد، بقا و سعادت او را به دست دارد، خضوع کند و شؤون زندگیشرا با قوانین واقعی جاری در عالم هستی، هماهنگ نماید ، دین فطری که مورد تاکید قرآنو سایر کتب آسمانی است، همان خضوع و همین هماهنگی است[vi]. هم چنین طبقاین آیه، همراهی و ملازمت انسان با آفرینش و خلقت‏ خود، همان آفرینشی که خداوندهمه انسان‏ها را بر آن نوع آفریده است، با توجه کامل به دین، مساوی و برابر است[vii]  دینی که خداوند توجه به آن را از ما می‏خواهد، تشریع مبتنی برتکوین است.

ب - آیه میثاق« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلین×  أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُون،و [یاد کن] آنگاه که پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشت‏های ایشان، فرزندانشانرا گرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد: [گفت:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند:چرا، گواه شدیم: [و این گواهی را گرفتیم] تا روز رستاخیز نگویید که ما از آن بی‏خبربودیم . یا نگویید که پدران ما از پیش شرک آوردند و ما فرزندانی از پس آنان بودیم،آیا ما را به سزای آن چه کجروان و تبه‏کاران ، کافران ، کردند، هلاک می‏کنی؟!»[viii]

ظاهر آیه این است که خداوند برای اتمام حجت ‏بر انسان‏ها، از آن‏ها برربوبیت ‏خویش عهد و میثاقی گرفته است، تا کافران در قیامت، هیچ عذر و بهانه‏اینداشته باشند . با توجه به روایات امامان معصوم(ع) ذیل اینآیه، می‏توانیم آن را همسو با آیه فطرت و دلیل بر سرشت ‏خدا جوئی انسان قرار دهیم.زرارة، راوی معروف، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است که این آیهرا به قرار دادن معرفت در قلب‏های بنی آدم تفسیر کرده است:« قال ثبت المعرفهفی قلوبهم ..»[ix]

از سوی دیگر، از امام محمد باقر علیه السلام نیز در تفسیر آیه فطرت چنین نقل شدهاست:«فطرهم علی معرفته انه ربهم ...»[x] از این دو روایت استفادهمی‏شود که مفاد آیه میثاق همان مفاد آیه فطرت است و منظور آیه میثاق از اینتعبیرات، معرفت فطری انسان به خالق خویش است . روایت‏های دیگری نیز این نظریه راتایید می‏کند.[xi]

به جز آیه فطرت و آیه میثاق از آیات متعدد دیگری نیز می‏توان بحث فطرت رااستفاده کرد، مانند: 10/ ابراهیم - 25/لقمان - 138/بقره آیات تذکر مانند: 54/مدثر-21/ غاشیه - 55/ذاریات و .... آیات نسیان مانند: 19/حشر و همچنین 65/عنکبوت-33/لقمان - 53/نحل - 177/آل عمران و   

ج - در نهج البلاغه آمده است:«لما بدل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه واتخذوا الانداد معه و . . . فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاقفطرته و یذکروهم منسی نعمته.....»[xii](و این هنگامی بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد درنوردیدند، و حق او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند و...پس هر چند گاهپیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق الست را بگذارندو نعمت فراموش کرده را بیاد آرند).

از عبارت «لیستادوهم میثاق فطرته‏» استفاده می‏شود که کار پیامبران ایجادخداشناسی، و خداجوئی در انسان نیست . آن‏ها نمی‏خواهند انسان را خداشناس کنند بلکهمیثاق فطری انسان را که از آن غافل شده است،‏ به او یادآوری می‏کنند و او را به آن چهدر درون دارد، رهنمون می‏شوند.

د - روایات متعددی نیز از امامان معصوم ( علیهم السلام) درباره مصادیق فطرت الهیبشر نقل شده است ، بعضی روایات فطرت را به معرفت تفسیر کرده‏اند.[xiii]در بعضی دیگر، توحید مصداق فطرت شمرده شده است.[xiv]

در برخی از فطرت به اسلام تفسیر شده است[xv].هم چنین در روایاتی،نبوت و امامت و در بعضی ولایت و در برخی توحید در خالقیت و در بخشی توحید درربوبیت، در تفسیر فطرت ذکر شده است.[xvi]محتوای کلی این احادیث ‏شریفاین است که وضعیت ‏خاصی که خداوند انسان را بر آن آفرید، توحید یا اسلام و یا…..است، یعنی انسان به گونه‏ای آفریده شده است که با این مسائل بیگانه نیست و اگر درشرایط مساعد قرار گیرد و آن فطرت الهی بالفعل شود، این معارف را می‏یابد ، البتهمی‏توان گفت این روایات هر یک مصداقی از مصادیق فطرت را بیان کرده‏اند، پس اینموارد با یکدیگر منافاتی نداشته، قابل جمعند، به این معنی که همه این موارد در خلقتانسان نهاده شده است.[xvii]

اثبات فطرت:

افزون بر دلیل نقلی از قرآن و روایات، ادله دیگری مانند دلایل فلسفی و شهودی نیزبر وجود فطرت خدا آشنای انسان وجود دارد، که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:

 1ـ دلیل فلسفی: انسان موجودی مجرد است و هر موجود مجردی، علت و خالق خود را بهصورت حضوری درک می‏کند ، در نتیجه انسان فطرتا خداشناس است،مجرد بودن انسان به این معناست که آنچه انسانیت انسان و هویت واقعی او را تشکیلمی‏دهد ،همان که از آن به «روح‏»تعبیر می‏کنیم و با «خود» یا «من‏» به آن اشاره می‏کنیم، موجودی مجرد (غیر مادی)است و از خصوصیات ماده خالی است; هر چند از ابزار مادی مانند چشم و گوش و. . .استفاده می‏کند و بر جسم مادی تاثیر می‏گذارد و از آن اثر می‏پذیرد . منظور از اینروح، همان است که شاد یا غمگین می‏شود . هم چنین تفکر، استنتاج و اراده نیزپدیده‏های روحی هستند.

دلایل عقلی و نقلی و شواهد تجربی متعددی بر تجرد روح وجود دارد که در برخی کتببه تفصیل آمده است.[xviii]

در توضیح مقدمه دوم دلیل فلسفی( هر موجود مجردی، علت و خالق خود را بهصورت حضوری درک می‏کند) باید گفت: از نظر فلسفی معلول، عین ربط بهعلت‏ خود است و وجود و استقلال معلول به وجود و استقلال علت است و معلول از خوداستقلالی ندارد ، نسبت معلول به علت، ‏شبیه نسبت‏ شعاع نور به منبع نور است که با قطعاتصال، شعاع معدوم می‏شود ، چنین معلول مجردی نمی‏تواند غایب از علت ‏باشد و همیشهدر محضر علت ‏خود است و در حد خودش عالم به علتش است.[xix]از این دو مقدمه نتیجه می‏گیریم که انسان فطرتا خداشناس است.

2 - دلایل شهودی:

ما در اینجا به دو دلیل از ادله شهودی اشاره می کنیم:

الف- یکی از خصوصیات فطریات، قابل تجربه درونی بودن،آنهااست . مثلا وقتی ما احساس یا گرایش «خود» به زیبائی یا حقیقت‏جوئی یا میل به کمالرا بدون این که هیچ منشاء بیرونی داشته باشد در درون خود تجربه می‏کنیم، در می‏یابیمکه این گرایش‏ها «فطری‏» است ، فطرت خداشناسی و خداجوئی انسان نیز قابل تجربه است،انسان با تامل می‏تواند در کنار شناخت ‏خود، ربط وجودی خود به خداوندرا در یابد، و همراه با این علم، به علم حضوری به خداوند برسد . ما به راحتیمی‏توانیم با علم حضوری، به خودمان متوجه و آگاه شویم ، اگر همین علم را ادامه دهیمو عمیق‏تر کنیم، متوجه علم حضوری به خداوند خواهیم شد.[xx]

البته فطرت خداشناسی انسان مانند بعضی فطریات دیگر بالقوه و ضعیف است و در شرایطخاصی بالفعل و قوی می‏شود، همان طور که حتی غرایزی مانند غریزه جنسی نیز بالقوه استو در شرایط خاصی بالفعل و قوی می‏شود و در شرایطی نیز خاموش یا سرکوب می‏شود، درمورد فطرت خداشناسی، تعلقات انسان به دنیا و امور مادی و جسم خودش، حجاب‏هایی استکه مانع بالفعل شدن، شکوفائی و رشد این فطرت می‏شود[xxi].گاهی غفلت ‏بهحدی است که شخص منکر این فطرت می‏شود . اما اگر شخص اختیارا یا اضطرارا از اینوابستگی‏ها جدا شود، خداوند را به روشنی می‏یابد . کسی که با ریاضت‏های شرعی ودستورات عرفانی، به تصفیه درون می‏پردازد، اختیارا خود را از این وابستگی‏ها جداکرده است و کسی که در شرایطی قرار گرفته که امیدش از اسباب مادی قطع شده، و خود رابی‏پناه و ناامید یافته است، بی اختیار حجاب‏ها از روی فطرت اصیل و خداشناس او کنارمی‏رود و ارتباط وجودی خود را با ذات مبداء متعال می‏یابد[xxii].پس یافتو شهود خداوند نیز دلیلی بر وجود این گرایش و شناخت است . و چون این یافت غیراکتسابی است، پس فطری است.

شخصی به حضرت امام جعفر صادق ( علیه السلام) عرض کرد:« بحث‏ها و مجادله‏ها دربارهوجود خداوند مرا متحیّر کرده است . مرا به خداوند راهنمایی کنید، حضرت فرمود: آیاهرگز سوار کشتی شده‏ای؟ پاسخ داد: بله، فرمود: آیا پیش آمده که کشتی تو بشکند و هیچراه نجاتی برای تو نباشد؟ پاسخ داد: بله، فرمود: آیا در آن هنگام قلب تو به چیزی کهقادر بر نجات تو باشد تعلق نگرفت؟ پاسخ داد: آری، قلبم به موجودی که قادر بر نجاتمباشد، تعلق گرفت . فرمود: همان موجود خداوندی است که وقتی هیچ نجات دهنده‏ای نباشدهم قادر بر نجات تو است»[xxiii].این حدیث، صحنه قطع همه تعلقات دنیائی راتصویر می‏کند که هر کسی حتی منکر خدا هم در آن لحظه، متوجه فطرت الهی‏اش می‏شود وخدا را می‏یابد[xxiv].

ب-دلیل شهودی دوم : میل انسان به کمال مطلق است. ما می‏توانیم به راحتی این گرایشرا در خود تجربه کنیم که همواره در همه زندگی، متوجه و مایل به کمال هستیم که همهفعالیت‏های انسان در این راستا قرار دارد، اما غالبا در اثر انس با اشیاء مادی ومحدود، کمال را در اشیاء محدود تصور می‏کنیم و آن را هدف و غایت ‏خود می‏پنداریم وپس از رسیدن به آن متوجه می‏شویم که کمال خواهی ما اشباع نشده و به آرامشنرسیده‏ایم: از اینرو کمال را در مرتبه بالاتری می‏بینیم و آن را هدف غایی قرارمی‏دهیم و پس از رسیدن به آن باز هم متوجه می‏شویم که کمال خواهی ما ارضاء نشده استو خواهان کمال بالاتری هستیم و این سلسله ادامه دارد . پس نتیجه می‏گیریم که انسانهمواره به دنبال کمال مطلق و منبع و مبداء همه کمالات یعنی ذات باری تعالی است . وفطرتا متمایل به آن سرچشمه است و تا به آن نرسد، تشنه و طالب است; اما در مصداق آناشتباه می‏کند

سال‏ها دل طلب جام جم از ما می‏کرد              آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می‏کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود                طلب از گمشدگان لب دریا می‏کرد

و چون این میل هیچ عاملی جز آفرینش ندارد و غیر اکتسابی است نتیجه می‏گیریم کهانسان دارای فطرت خداجویی است[xxv].وقتی دل انسان به دنبال خدا باشد،می‏داند که چه می‏خواهد یعنی خداجویی مسبوق به خداشناسی است و این گرایش، متعلق خودرا نیز نشان می‏دهد، پس خداشناسی فطری را نتیجه می‏گیریم[xxvi].

این نکته حایز اهمیت است که اگر چه این فطرت عامل گرایش و شناخت‏ خداست، اما انسان را ازعقل و تفکر و پیامبر(ص) و تذکر دهنده بی‏نیاز نمی‏کند[xxvii];از این رو قرآننیز بر تفکر و تدبر و تعقل تاکید کرده است و همچنین بدون وجود پیامبر(ص)، حجت را برانسان تمام شده نمی‏داند[xxviii]، و استضعاف فکری را از جمله عوامل به ثمرنرسیدن فطرت می‏داند. [xxix]

موانعشکوفایی فطرت :

گر چه انسان فطرتا خداجوست ولی گاهی به خاطر موانعی این فطرت شکوفا نمی شود بعضی این موانع عبارتند از:

1ـ آلودگی روح انسان به گناه. اصولاآلودگی به گناهان، دل را از خدا دور می‏کند و پاکی و لطافت نخستین آن را از بین می‏برد.فطرت چنین انسانی نمی‏تواند شکوفا شود . هم چنین آلوده بودن محیط و غرق شدن جامعهدر شهوت پرستی و هوای نفس، تحریک شهوات و تن‏ پروری و حیوان صفتی از عوامل انحراف ویا بی‏اثر شدن فطرت الهی انسان است . استاد مطهری می‏نویسد:

«اینها با هر گونه احساس تعالی اعم از مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری، منافاتدارد، آدم شهوت ‏پرست ‏حتی احساس عزت و شرافت و سیادت و شهامت و شجاعت را از دستمی‏دهد و اسیر شهوت می‏شود و جاذبه‏های معنوی او را نمی‏کشد همان طور که خداوندمی‏فرماید: «إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین[xxx]خداوند گروه فاسقین را هدایت نمی کند.»

2 ـ محیط نامناسب، درجامعه‏ای که عقیده رسمی آن، ماتریالیسم است، شنیدن ندای فطرت و پاسخ درست ‏به آن، مانندحرکت ‏بر خلاف جهت رودخانه است و ممکن است ‏باعث از دست دادن موقعیت‏های اجتماعی شود.

3ـ بیان نادرست مفاهیم دین، به صورت ایجاد تصور نامعقول و غیر علمی از خدا وصفات او یا ایجاد تعارض میان دین و سایر فطریات و تمایلات طبیعی بشر نیز از عواملسرکوبی فطرت مذهبی است[xxxi]

متقابلا بعضی عوامل، فطرت و امور فطری را تقویت می‏کنند عواملی چون، پاک بودناز گناه و معنوی بودن جامعه و محیط و بیان عالمانه و صحیح مفاهیم دین ، با وجود اینعوامل، فطرت خداجوی انسان به راحتی انسان را هدایت می‏کند و او نیز به ندای فطرتپاسخ می‏دهد. ترویج فساد و لهو و لعب بین جوانان و.....از سوی دشمنان به منظورخاموشی و یا انحراف همین فطرت پاک صورت می‏گیرد.[xxxii]



[i]-  ابن منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت، چاپ نخست، 1416، ج 1، ص 258 و ر . ک: الجوهری، الصحاح فی اللغه و العلوم، تجدید صحاح العلامه الجوهری، دار الحضاره العربیه، بیروت، ج 2، ص 248- 249; شیخ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد الحسینی، انتشارات کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ دوم، 1362، ج 3، ص 437 .

[ii]-  ابراهیم/10; افی الله شک فاطر السموات و الارض و انفطار/1; اذا السماء انفطرت .

[iii]- احمد بن محمد بن علی الفیومی، المصباح المنیر، دار الهجره، قم، چاپ نخست، 1405، ص 476 .

[iv]-  مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، ج 3، ص 602 .

[v]سوره روم، آیه 30.

[vi]- سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، اسماعیلیان، قم، چاپ دوم1390، ج 8، ص 299.

[vii]- عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ نخست، 1378،ج 12، (فطرت در قرآن) ص 28.

[viii]سوره اعراف، آیات 172- 173.

[ix]- محمد باقر المجلسی، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم،1403، ج 3، ص 280، حدیث 16.

[x]-همان، حدیث 13.

[xi]- همان، ص 278، حدیث 7، و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی،المکتبه الاسلامیه، تهران، 1388، ج 2، ص 10، حدیث 2.

[xii]- نهج البلاغه، دکتر صبحی صالح، بیروت، چاپ اول، 1387 ق، ص 43، خطبه اول.

[xiii]- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، دار الاضواء، بیروت، ج 2، ص 12 و 13 حدیث14.به نظر امام خمینی در کتاب شرح چهل حدیث، روایت «حسنه‏» است‏یعنی در مرتبهبندی علمی روایات از نظر سند، در مرتبه خوبی قرار دارد . و همچنین ر . ک: محمد باقرمجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 3، ص 279،حدیث 11 و 12 و 13.

[xiv]- محمد باقر مجلسی، همان، ص 277، حدیث 4، 5 و 6 و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوبکلینی، همان، حدیث 3، ص 12.

[xv]- محمدباقر المجلسی، همان، ص 278، حدیث 7، و همچنین ر . ک: محمد بن یعقوبکلینی، همان، ص 12، حدیث 2، که به نظر امام خمینی در کتاب شرح چهل حدیث، این روایت «صحیحه‏» است‏یعنی در رتبه ‏بندی علمی روایات از نظر سند، در مرتبه عالی قرار دارد.

[xvi]-محمدباقر المجلسی، همان، ص 280، حدیث 18 و ص 277، حدیث 2 و ص 279، حدیث 11 وص 278، حدیث 10 و 13.

[xvii]- امام خمینی، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم،تهران، 1372، ص 179- 187.

[xviii]- برای نمونه - به دو دلیل اشاره می‏کنیم:

الف) اثبات شخصیت; یعنی حقیقتی که با واژه «من‏» یا «خود» از آن یاد می‏شود، درطول عمر، واحد است و با وجود اینکه هر چند سال یک بار همه سلولهای بدن به تدریج جایخود را به سلول‏های جدید می‏دهند و در طول چند سال، ممکن است ‏بدن شخص تغییرات زیادیکند، حتی ممکن است ‏بخشی از بدن قطع یا فلج‏شود، باز هم مشارالیه «من‏» همان حقیقتنخستین است و هیچ تغییری نمی‏کند، پس «من‏» به این جسم مادی یا بخشی از آن اشارهنمی‏کند، به موجودی مجرد و فرامادی نظر دارد.

ب) نداشتن ویژگی‏های ماده: ماده و مادیات خواصی مانند احتیاج به مکان، قابلقسمت‏بودن و . . . دارد ولی روح انسان از این خواص خالی است . وقتی ما در خود تاملمی‏کنیم، به علم حضوری در می‏یابیم که آن «خود» بعد ندارد و از مکان بی‏نیاز است وفضا را اشغال نمی‏کند . نمی‏توان برای روح، مکانی در بدن یا خارج از بدن تعیین کرد.همچنین نمی‏توان آن را به دو نیمه قسمت کرد . اما اگر جسم و مادی تصور شود، قابلقسمت است . پدیده‏های روحی مانند غم و شادی، تفکر و اراده و . . . نیز چنین هستند.و چیزی که خواص ماده را ندارد، مجرد و غیر مادی است.

[xix]- سید محمدحسین طباطبائی، نهایه الحکمه،، علامه طباطبائی در نهایهالحکمه می‏نویسند:«و کذلک العلة حاضرة بوجودها لمعلولها الرابط لها القائم بها المستقل باستقلالها، فهی معلومة لمعلولها علما حضوریا اذا کانا مجردین و هو المطلوب»

[xx]- غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 625«من عرف نفسه فقد عرف ربه».

[xxi]- ملا صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه، ج 9، ص 124.

[xxii]- محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، مؤسسه در راه حق، قم، چاپ نخست، 1367، ج 1-3، ص 29.

[xxiii]- محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، مکتبه الصدوق،تهران، 1387، ص 231.

[xxiv]- عبدالله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدا و معاد، انتشارات الزهراء علیهاالسلام، قم، چاپ سوم، 1372، ص 75- 76.

[xxv]- امام خمینی، شرح چهل حدیث، حدیث فطرت، و همچنین ر . ک: محمدعلی شاه آبادی،رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360، ص 35- 37.

[xxvi]- معارف قرآن، پیشین، ص 34.

[xxvii]- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، چاپ ششم، ج 6، ص 908، و همچنین ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، چاپ شانزدهم،1376، ص 63.

[xxviii]سوره نساء، آیه 165

[xxix]سوره نساء، آیه 98

[xxx]



پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

دلائل منطقی برای اثبات وجود خداوند

پرسش:
خدا را چگونه باور کنم؟ آیا دلیل منطقی و محکمی برای اثبات وجود خداوند وجود دارد؟
پایگاه حوزه5095، 5095
پاسخ:

1- ما باید در پذیرش عقاید و افکار خود تابع استدلال محکم و دلایل متقن باشیم نه از سر تقلید و نگرشی سست عقاید خود را پذیرا باشیم.

2-ادله اثبات صانع فراوان است و در یک تقسیم بندی به ادله فلسفی ـ علمی ـ روانی تقسیم می شوند دلایلی مانند برهان نظم، برهان هدایت، برهان امکان و وجوب، برهان حرکت، برهان صدیقین، برهان علیت و فطرت... هستند که هر کدام به تنهایی می توانند اثبات گر صانع باشند برای شرح و تفصیل بعضی از این ادله شما می توانید به پاورقی های کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد 5 (با پاورقی های شهید مطهری) مراجعه کنید. و همچنین کتاب فلسفه دین یا بررسی ادله اثبات صانع آیت الله جوادی آملی در این مورد بحث کرده است.

3-ما در این جا تنها یک دلیل که دارای تقریرها و بیانات متفاوت است را به نحو ساده ای تحت عنوان برهان نظم می آوریم:

الف: اگر کسی بگوید که این شعر سعدی براساس اتفاق و ریختن ظرفی از مرکب بر صفحه کاغذ پدید آمده است چه نظری خواهید داشت شعر این است:

آب حیات من است خاک سر کوی دوست          گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست

گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل                       روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست

یا بفرمایید این شعر جناب مولانا:

گفت من آن آهوم کز ناف من                              ریخت این صیاد خون صاف من 

بر من است امروز و فردا بر وی است                 خون چون من کس چنین ضایع کی است[1].

آیا شما می پذیرید که واقعاً بدون دخالت یک شاعر دانا و قوی و تنها براساس یک تصادف و تصادم این ابیات پدید آمده اند و بر کاغذ نقش بسته اند.

ب: حال اگر کسی بگوید تمام شاهنامه فردوسی و مثنوی معنوی براساس یک تصادف کور و ناگهانی پدید آمده اند به چه چیزی حکم می کنی؟

ج: آیا شاهنامه و مثنوی معنوی پیچیده تر و سخت تر است یا ساختمان چشم یک سنجاقک و پیچ و تابهای مغز یک کبوتر ـ اگر شما قهراً نمی پذیرید که شاهنامه فردوسی و مثنوی معنوی تصادفاً و براساس یک اتفاق بدون علیت شاعر و عالم و آگاه و توانا پدید آمده اند حتماً نخواهید پذیرفت که یک چشم سنجاقک با آن همه ذره بین مرکب و مغز یک کبوتر با آن همه شگفتیها براساس یک تصادف پدید آمده باشند بلکه دستی آگاه و عالم و توانمند و دقیق آن را پدید آورده است.

د: این دست دقیق و آگاه و قوی و توانمند نمی تواند ماده باشد چون ذات نایافته هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش ـ ماده که خود فاقد شعور و آگاهی است چگونه می تواند چنین شعور و آگاهی به خرج داده و سیستمی چنین دقیق و مهیا فراهم کند.

ه: این تنها دو مثال کوچک در عالم اطراف ما بود نظم عظیم و حیران آور کهکشانها و منظومه های عالم سیارات و ستاره ها و اموری که به باطن اشیاء اطراف ما مربوط می شود از حرکت الکترونها و نوترونها و ... گرفته تا چرخش ستارگانی که یکصد میلیون بار از خورشیدی بزرگترند که خود یک میلیون برابر زمین است و ... آیا می توان این امور را ناشی تصادف و بدون دخالت موجودی آگاه و قوی دانست. موجودی که این هستی را پدید آورده است دست کم سه خصوصیت را دارا است. الف: علم ب: حیات ج: قدرت.



[1]مثنوی دفتر اول ص14.



پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

اثبات وجود خداوند به زبانی ساده

پرسش:
آیا می شود خداوند را به زبانی ساده اثبات کرد؟
پایگاه حوزه6649، 6649
پاسخ:

برای اثبات وجود خداوند براهین متعددی اقامه شده است که بعضی برای همه قابل فهمند و بعضی نیاز به تاملات دقیق فلسفی دارند یکی از براهین همه فهم و در عین حال متقن و قوی برای اثبات خداوند، برهان نظم است. این برهان از دو مقدمه تشکیل می شود:

1- در هر گوشه ای از جهان، آثار نظم و حساب و قانون و هدفمندی به چشم می خورد.

2- هر دستگاهی چنین باشد، سازنده ای عالم و عاقل دارد.

هر یک از این دو مقدمه را با ذکر دلایل و شواهد ثابت می کنیم:

مقدمه اول:

هر بیننده ای با اندک تاملی در دنیای اطراف خود پی به وجود نظم عظیم در عالم هستی می برد. کشف و اکتشافات در علوم نیز به این امر کمک می کنند. برای مثال به چند نمونه اشاره می کنیم:

1-   کره زمینی که در آن زندگی می کنیم با تمام عظمتی که دارد در مقابل مرکز منظومه شمسی یعنی قرص خورشید، به اندازه ای کوچک است که اگر یک میلیون و دویست هزار کره زمین را روی هم بگذارند، تازه به اندازه قرص آفتاب می شود. از سوی دیگر منظومه شمسی ما، جزئی از یک کهکشان عظیم بنام راه شیری است. جالب است بدانیم در کهکشان ما بیش از یکصد میلیارد 000/000/000/100 ستاره وجود دارد که خورشید تنها یکی از ستاره های متوسط آن محسوب می شود. از سوی دیگر در این جهان بزرگ، آنقدر کهکشان وجود دارد که از حساب و شماره بیرون است و هر قدر تلسکوپهای نجومی عظیمتر و مجهزتر می شوند، کهکشانهای تازه ای کشف می شود. بر اساس نظریه نیوتون مبنی بر جاذبه عمومی، قانون جاذبه عمومی به ضمیمه قوه گریز از مرکز به تمام سیارات حکمفرماست و در هر یک از سیارات، این دو قوه به طور متعادل وجود دارد و... و همین نیوتون معروف است که می گوید: «درباره آفریدگار جهان و خداوند هرگز شک نکنید زیرا معقول نیست ضرورت و علت و معلول فاقد شعور، به تنهایی رهبر وجود باشد....بلکه همه این امور حتما باید از مبدأی سرچشمه گرفته باشد که دارای علم و حکمت و اراده است.»[1]

 2-   به گفته دانشمندان اگر قشر خارجی کره زمین ده پا ضخیم تر از آنچه هست می بود، اکسیژن یعنی ماده اصلی حیات وجود پیدا نمی کرد یا اگر عمق دریاها چند پا بیشتر از عمق فعلی بود، کلیه اکسیژن و کربن زمین جذب می شد. اگر هوای محیط زمین، اندکی از آنچه هست رقیق تر می بود اجرام سماوی و شهابها دائما به سطح زمین می رسیدند و هر گوشه آنرا مورد اصابت قرار می دادند.

    کوچکترین ذره عالم، یعنی اتم، خود ساختمانی بسیار شگفت آور دارد که شرح این شگفتیها مجال جداگانه ای می طلبد.

بخاطر وجود این همه آیه و نشانه در عالم هستی است که خداوند در قرآن مجید می فرماید:(ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الالباب،مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز نشانه های روشنی برای صاحبان خرد و عقل است).[2]

مقدمه دوم:

تردیدی نیست که هر انسان فهیمی با مشاهده نظم و دقت پی به وجود ناظم می برد و هرگز آنرا ناشی از تصادف نمی داند. برای روشن تر شدن مطلب از راه حساب احتمالات مسأله را تبیین می کنیم.

کتاب صد برگی را در نظر بگیرید که اوراقش به هم ریخته است. این کتاب را به نابینایی می دهیم تا اوراق آنرا به صورت تصادفی مرتب کند، روشن است که اولین برگی که به عنوان برگ شماره 1 بر می دارد، احتمال 1 بودن آن یک درصد است. آنگاه برگ دوم را بر می دارد، احتمال اینکه این برگه شماره 2 باشد، یک در 99 است و لذا احتمال اینکه ایندو برگ به ترتیب 1 و2 باشند، حدود یک در ده هزار است.  سپس برگ سوم را بر می دارد، احتمال شماره 3 بودن آن یک در 98 است و لذا احتمال اینکه به ترتیب برگ های 1 تا 3 را برداشته باشد، حدود یک در یک میلیون است. و همینطور تا پایان کار در پایان احتمال اینکه کل کتاب به ترتیب چیده شده باشد یک در یک با 200 صفر روبروی آن است!

حال شعری زیبا با مضامین بسیار عالی و تشبیهات بسیار لطیف را در نظر بگیرید، آیا هیچ کس به خود اجازه می دهد که بگوید احتمال دارد طفل خردسالی با مدادش صفحه ای را خط خطی کرده باشد و این شعر را پدید آورده باشد؟!

وقتی در مورد یک کتاب یا یک شعر نمی توان حضور ناظم را نادیده گرفت آیا امکان دارد جهان هستی با این همه نظم و دقتی که دارد تصادفا و از روی اتفاق پدید آمده باشد و هیچ ناظم و مدبری نداشته باشد؟!

بنابر این برهان نظم با زبان ساده و گویای خود برهانی متقن و محکم برای اثبات خداوند است.



[1] دائرة المعارف فرید وجدی، ج 1، ص 496.

[2]سوره آل عمران.آیه 190. ترجمه تفسیر نمونه.

م

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:42 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

فرق بین برهان وجوب و امکان و برهان علیت

پرسش:
آیا بین برهان وجوب و امکان و برهان علیت فرقی وجود دارد یا هر دو یکی هستند؟
پایگاه حوزه3438-1، 3438-1
پاسخ:

برهان علیت که با استفاده از بعضی از احکام علت و معلول مانند «الشیء ما لم یجب لم یوجد» هم برای امتناع تسلسل و هم مستقیماً برای اثبات صانع بکار می رود در برهان امکان و وجوب بکار گرفته شده است اما غیر از آن حساب می شود. در برهان امکان و وجوب بعد از آنکه ما از سوفسطایی گری خارج شدیم و قبول کردیم در این دنیا چیزی هست بلافاصله یک تقسیم عقلی را صورت داده که اشیاء یا ممکن هستند و یا واجب و شق سوم امکان ندارد. حال این موجودات مملوس و مشهود ما کدام یک هستند اگر واجب هستند که دعوا تمام است و اگر واجب نیستند باید به واجب ختم شوند و الا تسلسل در علل لازم می آید که آن هم امری نامعقول و ناممکن می باشد. ملاک و محور برهان امکان و وجوب بر پذیرش نظام علت و معلول است ولی در برهان علیت می گوییم یک شیء در خارج باید تمام امکانات عدم به روی او بسته شود تا موجود شود مثلاً اگر برای موجود شدن هزار و یک شرط نیاز دارد تا همه این شرایط برآورده نشوند این شیء موجود نخواهد شد. حال کسی موجود شده است می پرسیم که آیا خود این موجود موانع را برداشته و شرایط را تحصیل کرده است؟ قهراً خود او نبوده است تا این شرایط را تحصیل کند و اگر تحصیل شرایط را به ممکن دیگر حواله دهیم او خود این مشکلات را خواهد داشت پس ناچار باید سد ابواب جمیع امکانات عدم را به موجودی بدهیم که وجود خودش ذاتی آن باشد. که همان واجب الوجود است. این بود خلاصه ای از این دو برهان که البته از حیث مواد و صورت با هم اشتراکات و شباهت هایی دارند.

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:44 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

اشکال به برهان علیت و برهان های جهان شناختی

پرسش:
در برهان علیت و به طور کلی برهان های جهان شناختی ایراد بزرگی وجود دارد که امیدوارم جواب مناسب برایش وجود داشته باشد. مشکل این است که حکم مسأله با فرضیاتش در تناقض است، به عنوان مثال برهان علیت:
پایگاه حوزه3226، 3226
پاسخ:

1)- نظام هستی دارای دو مرتبه واجب و ممکن است واجب الوجود یا خداوند پدیدآورنده هستی است و خود پدیده نیست و ما سوی الله پدیده است و پدید آورنده نیست.

2)- ملاک حاجتمندی یک شیء به علت و پدید آورنده، نیازمندی ذات اوست، هر چیزی که در ذات خود بی نیاز و غنی باشد محتاج علت نیست.

با بیان فوق درمی یابیم که نظام علت و معلول تنها در عالم ممکنات جاری است و نه در واجب چون واجب غنی بالذات است معنا ندارد که محتاج به علت و پدید آورنده باشد. و ممکن چون ذاتاً فقیر و نادار است قهراً محتاج به پدید آورنده و نگه دارنده می باشد.

با توجه به موارد فوق به این مطلب می رسیم که:

در برهان علیت ملاک نیازمندی معلول به علت وجود او نیست، یعنی برای هر موجودی دنبال علت نمی رویم بلکه ملاک نیازمندی معلول امکان است یعنی چیزی که با صرفنظر از وجود و عدم واقعی می تواند موجود باشد و می تواند موجود نباشد، در اینجا سوال می شود که چرا وجود پیدا کرد چرا وجود پیدا نکرد.

مثلاً انسان که می توان موجود باشد و می تواند موجود نباشد، برای وجود نیازمند علت است و اگر علت نبود معدوم است به این اشیاء “ممکن الوجود” می گوییم. در مقابل “ممکن” “واجب” قرار دارد واجب یعنی چیزی که “نمی تواند نباشد” مثل اصل وجود که نمی تواند نباشد یعنی عدم درباره او فرض صحیح ندارد، چنین چیزی نیاز به علت ندارد.

برای توضیح بیشتر به کتب فلسفه اسلامی مخصوصا کتاب “اصول فلسفه و روش رئالیسم” شهید مطهری مراجعه نمایید.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:44 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

از کجا آمده ایم؟ کجا هستیم؟ به کجا می رویم؟

پرسش:
چه کسانی هستیم؟ کجا هستیم؟ به کجا می رویم؟ دین ما چه می گوید؟
پایگاه حوزه3366-2، 3366-2
پاسخ:

این سؤالات اساسی ترین سؤال برای هر بشر خواهد بود. از کجا آمده ایم؟ به کجا می رویم؟ و کجا هستیم؟ انسان هر چه بهتر به این سؤالات پاسخ دهد کاملتر است. اجمالاً باید گفت: از کجا آمده ایم مربوط به مبدأ و توحید است که ما از خدا هستیم و به کجا می رویم مربوط به معاد است که به خدا برمی گردیم. و کجا هستیم مربوط به نبوت و امامت است که برای دستیابی به شرح و تفصیل آن که در این مقال امکان آن نیست، می توانید به کتب فارسی در موضوعات عمومی در کتابخانه سایت (چنانچه به زبان فارسی مسلط هستید) مراجعه نمائید:

www.hawzah.net

www.al-shia.com

www.makaremshirazi.org

در ضمن کتاب­های انگلیسی در این موضوعات از نویسندگانی نظیر شهید مطهری، علامه طباطبایی در سایتهای:

www.al-islam.org

www.makaremshirazi.org/books/index.htm

موجود می باشند.

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:45 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

راه یقین به خدا و معاد و...

پرسش:
چگونه می توان به یقین (به خدا ، معاد و ...) رسید؟
پایگاه حوزه5984، 5984
پاسخ:

یقین به خداوند اقسامی دارد و برای رسیدن به هر یک راهی ویژه را باید پیمود:

الف) یقین عقلی و نظری (علم الیقین): این مرحله اولین مرتبه یقین و نیل به آن کمال قوت نظری است. برای رسیدن به این مرتبه باید جهاد و خیزش علمی کلامی و فلسفی نمود و با تحقیقات و کاوش‏های پردامنه، ادله گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسی و حجاب شبهات را یکی پس از دیگری خرق نمود تا بتوان از پرتو خورشید تابان معرفت بهره گرفت.

در این زمینه مطالعه کتاب‏های زیر سودمند است: «بهترین راه شناخت خدا» اثر محمدی ری شهری؛ «آفریدگار جهان» اثر آیة الله مکارم شیرازی؛ «اثبات وجود خدا» اثر چهل تن از دانشمندان؛ «خدا در قرآن» اثر شهید بهشتی؛ «اصول فلسفه و روش رئالیسم» جلد 5 اثر علامه طباطبایی و شهید مطهری؛ «کلیات فلسفه» ترجمه دکتر مجتبوی؛ «علل گرایش به مادیگری» اثر شهید مطهری؛راه خدا شناسی اثر آیةالله جعفر سبحانی؛ براهین اثبات وجود خدا اثر استاد جوادی آملی؛ مقدمه­ای بر جهان بینی توحیدی اثر شهید مطهری.

 ب) یقین قلبی و شهودی: دراین مرحله به جای سیر با پای چوبین استدلال با بال تزکیه و تصفیه نفس از جمیع رذایل و خبائث از جمله: خودبینی و دنیا پرستی که ام الرذائل است و با آراستن دل به جمیع اوصاف محموده و عبادت و بندگی خالصانه می‏توان خدا را با تمام وجود یافت. به قول حافظ:

شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس

ورنه هر کو ورقی خواند معانی دانست

از این رهگذر به آن جا توان رسید که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «انی لم اعبد ربا لم اره؛خدایی را که نبینم بندگی‏اش نمی‏کنم». این کشف شهودی و احساس باطنی نیز مراتبی دارد که اول آن «عین الیقین» و آخر آن «حق الیقین» است و هر یک از آن دو را نیز درجاتی است بی­شمار. آن که به چنین جایگاه رفیعی رسید دیگر جهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمی‏دهد بل به کشف لمّی با رؤیت جمال و کمال حق، مخلوقات را که چیزی جز فعل او و عین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت. چنان که ابا عبدالله علیه السلام در دعای شریف عرفه به محضر حق عرضه داشت: «کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک عمیت عین لاتراک علیها رقیبا» چگونه بر تو به چیزی استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟ آیا غیر تو ظهوری افزون بر تو دارد تا آشکار کننده ای تو باشد؟ راستی کی پنهان گشته‏ای، تا نیازمند دلیل برای راهنمایی به سویت باشند؟ و کی دور گشتی تا آثار و نشانه‏ها رساننده به سویت باشند؟ آه چه نابیناست چشمی که تو را مراقب خود نبیند»

برای مطالعه و خودسازی در این زمینه نگاشته‏های زیر سودمند است: «چهل حدیث امام خمینی (ره)» «آداب الصلوه یا پرواز در ملکوت» امام خمینی (ره)؛  نامه حضرت امام به مرحوم سید احمد خمینی و به خانم فاطمه طباطبائی (همسر مرحوم حاج سید احمد خمینی)؛ «اسرار عبادات» اثر آیت الله جوادی آملی؛  «کلیات اخلاق اسلامی» (ترجمه جامع السعادات) ترجمه دکتر مجتبوی. «نامه­ها و برنامه­ها» اثر آیة الله حسن زاده آملی[i] 

ولی در این راه (رسیدن به یقین) باید اموری ملاحظه گردد:

1- خارج نشدن از مسیر شریعت و عمل به احکام که بالاترین ریاضت‏ها و اسباب علو مقام است.

2- مراقبت بر واردات قلبی و شناخت آنها چه این‏که فرموده‏اند: آدمی را دو گوش است یکی را شیطان در آن می‏دمد و دیگری را ملائکه، آن گاه که آدمی در معرض القائات شیطان قرار می‏گیرد، حالت تردید و شک به او دست می‏دهد. حتی ممکن است در این مرحله تا مرز کفر نیز پیش برود. مولوی می‏گوید:

این سوم هست آدمی­زاد و بشر        نیم او زافرشته و نیمیش خر

نیم خر خود مایل سفلی بود          نیم دیگر مایل عقلی بود[ii]

 

وسوسه، تردید و شک و فرمان به مخالفت با شریعت کار شیطان است که باید از شرّ آن به خداوند پناه برد. در این رابطه سوره «قل اعوذ برب الناس» را هر از گاهی تلاوت نمایید.

3- سعی کنید با مطالعه قوه ادراک خود را تقویت نمایید و همراه مؤانست با افراد متعهد و متدین، از اشتغال به اموری که جز غفلت و سرگرمی چیزی نیست پرهیز کنید. ابن سینا در رسائل عهد خود می‏گوید: من تصمیم گرفتم دیگر رمان و قصه نخوانم چون ذهنم را مشوش می‏کرد (رسائل ابن سینا). از این ‏رو باید بنیه عقلانی و معرفتی خود را تقویت نمود تا القائات نتواند آدمی را از مسیر صحیح بلغزاند.

4- یاد خدا الزاماً به معنای ذکر زبانی و عمل جوارحی نیست بلکه اگر اندیشه ‏آدمی نیز در این وادی سیر کند و به پدیده‏های هستی و پیچیدگی و عظمتی که در درون آنها نهفته و روابط آنها بیندیشد و به عظمت و قدرت خداوند پی برد، این نیز ذکر است و از بالاترین اذکار. در نهج البلاغه از حضرت علی (ع) روایت شده که فرمودند: «دل آدمی اقبال و ادبار دارد (روی نمودن و پشت کردن) آن گاه که اقبال و نشاط دارد آن را به ادای نوافل وادار سازید ولی در هنگام ادبار و نداشتن نشاط به فرایض اکتفا نمایید[iii].

5- یأس و نا امیدی از رحمت خداوند خود از گناهان کبیره است با توجه به این آیه قرآن که می­فرماید:«قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ»[iv] بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید» و آیات بی‏شمار دیگر قرآن، تصور بخشیده نشدن شخص تائب سوء ظن به خداوند است.

6- برای رهایی از القائات شیطانی و افکار بد و وسوسه‏های شیطانی، باید کاری کرد که انسان بر فکر و روح و باطن خود و خیالات خود غالب گردد. برای این کار چند راه وجود دارد:

الف) توجه به ذات اقدس الهی و تقوا و پرهیز از گناهان قرآن کریم می‏فرماید: «شیطان بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می‏کنند تسلطی ندارد. تسلط او تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده‏اند و آنها که به فرمان شیطان به جای فرمان خدا گردن می‏نهند»[v] 

ب) انجام یک سری مستحبات مثلا همیشه با وضو بودن و زبان را به ذکر مخصوصا «لاحول ولاقوة الا بالله العلی العظیم» عادت دادن و نیز خواندن قرآن در اوقات مختلف که دوای هر دردی است.

ج) خود را از بیکاری، تنهایی و عوامل وسوسه انگیز دور نگه داشتن.

د) ذهن را همواره به امور شریفه متوجه ساختن و عادت دادن.

ه) مطالعه پیوسته پیرامون خدا و معاد (مثلا روزی ده صفحه برای مدتی طولانی).

و) به طور منظم مثلاً هفتگی به زیارت اهل قبور رفتن و نسبت به عاقبت خود و احوال پس از مرگ اندیشیدن.

ز) خواب خود را کم کردن و به حداقل رساندن.

ح) شرکت کردن در مراسم دینی و فعالیت جدی در مسائل فرهنگی اجتماعی.

ط) نماز را با توجه و حال و عاشقانه و با حضور قلب خواندن.

چند کتاب جهت مطالعه پیشنهاد می‏شود.

1- اخلاق عملی، مهدوی کنی 2- تذکره المتقین، بهاری همدانی 3- (ترجمه المراقبات) چه باید کرد، میرزاجواد ملکی تبریزی 4- معراج السالکین و صلاة العارفین، امام خمینی 5- سیر و سلوک، بانو امین اصفهانی 6- اخلاق و سیر و سلوک، حسین قزوینی 7- اربعین، امام خمینی «درباره خداشناسی» 8- خدا از دیدگاه قرآن، شهید بهشتی 9- خداشناسی، چند دبیر 10- توحید مفضل، امام‏صادق (ع) 11- اثبات وجود خدا، از دیدگاه چهل دانشمند 12- دنیا فیلم آفرینش، حشمت اللَّه دولت‏شاهی 13- شگفتیهای آفرینش، حسین نوری 14- پیام قرآن، ج 2، مکارم شیرازی 15- منشور جاوید، ج 2، سبحانی «درباره معادشناسی» 16- آیین جاویدان، ج 1 و 2، محمد خالصی 17- آغاز و فرجام جهان، محمد رضا هاشمی 18- از خاک به افلاک، حسن موسوی خراسانی 19- به سوی جهان ابدی، زین العابدین قربانی 20- پیام قرآن، ج 5 و 6، مکارم شیرازی 21- منشور جاوید، ج 9، سبحانی 22- حقیقت روح، احمد زمردیان «درباره دوری از گناه» 23- نظام اخلاقی اسلام، حسین حقانی 24- بازگشت به خدا، علی اکبر ناصری 25- ایمان و وجدان، محسن شفائی 26- تفسیر موضوعی، ج 4، جوادی آملی 27- رهنمای گمشدگان، حسن مصطفوی 28- سی درس از نهج البلاغه، علی کاظمی‏

البته انجام بعضی از توصیه ها و استفاده برخی از کتب شاید از عهده شما خارج باشد که در این صورت تشخیص با خود شماست.



[i]با استفاده ازcd  پرسش و پاسخ نهاد رهبری در دانشگاهها

[ii]مثنوی معنوی دفتر چهارم ص621

[iii]شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 219

[iv]آیه 53 سوره زمر

[v]سوره نحل آیه 99و100.


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:45 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

شالوده و پیام اصلی دین

پرسش:
شالوده و پیام اصلی دین چیست؟
پایگاه حوزه4989، 4989
پاسخ:

شالوده و اساس ادیان ابراهیمی همان توحید است در ابعاد مختلف یعنی توحید و ربوبیت توحید ذات توحید افعالی توحید تشریعی و ... یعنی مثلاً دین اسلام همان توحید است اجمالاً و دین اسلام همان توحید است تفصیلاً.

چنانچه شالوده و اساس دین توحید است اساسی ترین و پایه ترین پیام خداوند برای بشر، دین است نتیجه آنکه اولین و آخرین پیام خداوند به بشر توحید می باشد.

توحید به معنی واقعی کلمه موجب گسیختن تمام قفل و زنجیر های بسته بر پای آدمیان است و موجب رهایی او از درد و آلام و رسیدن او به کمال و تمام لذت های معنوی و روحانی است.

به تعبیر حضرت امیر (س)التوحید حیاة النفس[i]یعنی توحید حیات و زندگی جان آدمیان است.

 در آیه 157 سوره اعراف در مورد پیامبر اکرم (ص) می فرماید:

و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم

از آنان سنگینی را برمی دارد و زنجیرها و غلها و قید و بندهای بر آنان را برمی دارد.

هدایت ـ سعادت ـ کمال و تکامل و... همه در ذیل این پیام اصیل و اصلی است که

"قولوا لا اله الا الله تفلحوا"بگویید لا اله الا الله و رستگار شوید[ii].

با ما در تماس باشید. و موفق باشید.



[i]غررالحکم ص84 آثار متفرقة .....  ص : 83

[ii]بحارالأنوار ج18  ص 202 باب 1- المبعث و إظهار الدعوة...

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:45 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

دلایل وحدانیت خدا

پرسش:
دلایل وحدانیت خدا را بیان کنید و چرا این مساله در غرب مشکوک است ؟
پایگاه حوزه6161-2، 6161-2
پاسخ:

توحید و یگانگی خداوند ، اصطلاحات گوناگونی در فلسفه  و کلام و عرفان دارد از جمله :

توحید در وجوب وجود یعنی هیچ موجودی جز ذات مقدّس الهی ، واجب الوجود بالذات نیست که این همان اعتقاد به وحدانیت خداونداست[1] که در مقابل شرک[2] است .

توحید به معنای بساطت و عدم ترکیب که دارای سه معنای فرعی است .

الف_ عدم ترکیب از اجزاء بالفعل

ب – عدم ترکیب از اجزاء بالقوه

ج – عدم ترکیب از اجزاء ماهیت و وجود

3- توحید به معنای نفی مغایرت صفات با ذات

4- توحید در خالقیت

5- توحید در فاعلیت حقیقی [3]

در مورد هر یک از این پنج قسم دلایل مستقلی در کتب فلسفه و کلامی اقامه شده است ، با توجه به اینکه به نظر می رسد سؤال شما مربوط به همان اصطلاح نخست یعنی توحید در وجوب وجود باشد ، به یکی از مهمترین و متقن ترین دلایل وحدانیت خداوند به این معنی اشاره می کنیم :

این برهان با استفاده از برهان صدیقین تشکیل می یابد . برهان صدیقین ، برهانی است که ملاصدرا برای اثبات واجب الوجود مطرح کرده است . از اینرو ابتدا به آن برهان برای اثبات واجب الوجود ، اشاره مختصری می کنیم و سپس به اثبات وحدانیت خداوند می پردازیم :

این برهان از سه مقدّمه تشکیل می یابد :

الف – اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت که در جای خود به اثبات رسیده است .

ب – وجود دارای مراتبی است و بین علت و معلول تشکیک خاص، وجود دارد بگونه ای که وجود معلول ، استقلالی از وجود علت هستی بخش ندارد .

ج – ملاک نیاز معلول به علت ، همان ربطی بودن و تعلقی بودن وجود آن نسبت به علّت یعنی ضعف مرتبه وجود آن است و تا کمترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچگونه استقلالی از آن نخواهد داشت . با استفاده از این مقدمات ، برهان صدیقین بدینگونه تقریر می شود :

مراتب وجود به استثناء عالیترین مرتبه آن که دارای کمال نا متناهی و بی نیازی و استقلال مطلق می باشد ، عین ربط و وابستگی است و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمی داشت ، سایر مراتب نیز تحقق نمی یافت زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقّق عالیترین مرتبه وجود این است که مراتب مذکور ، مستقل و بی نیاز از آن باشند درحالی که هیئت وجودی آنها ، عین ربط و فقر و نیازمندی است .

با استفاده از این برهان ، وحدانیت خداوند بدینگونه ثابت می شود :

الف – وجود، دارای مرتبه ای است که کاملتر از آن امکان ندارد یعنی دارای کمال بی نهایت است . این مقدمه همان نتیجه برهان صدیقین است زیرا از برهان مزبور این نتیجه بدست آمد که سلسله مراتب وجود باید منتهی به مرتبه ای شود که عالیترین و کاملترین است و هیچ ضعف و نقصی در آن راه ندارد یعنی دارای کمال نامتناهی است .

ب- چنین موجودی قابل تعدّد نیست یعنی دارای « وحدت حقة حقیقیه » می باشد زیرا اگر فرض شود چنین موجودی تعدّد داشته باشد لازمه اش این است که هر کدام از آنها فاقد کمالات عینی دیگری باشد یعنی کمالات هر یک محدود متناهی باشد ( زیرا تعدد تنها در صورتی معنا دارد که هر یک دارای کمالاتی غیر از دیگری باشد ) در صورتیکه طبق مقدمة الف، کمالات واجب الوجود ، نا متناهی می باشد .

ج – در نتیجه وجود خدای متعال قابل تعدد نیست [4]

لازم به ذکر است در کتب کلامی و فلسفه برهانهای فراوانی برای وحدانیت خداوند اقامه شده است که برهان ذکر شده از دقیق ترین آنهاست.

اما درباره اینکه پرسیده اید چرا این مساله در غرب مشکوک است ، باید گفت که اوّلا  چنین نیست یعنی مسأله یکتایی خداوند از مسائلی است که اکثر غربیان به آن باور دارند چرا که اکثر غربی ها به یکی از سه دین توحیدی اسلام ، مسیحیت و یهودیت باور دارند و هر سه دین مذکور یکی از اصول محکم اعتقادی خود را « توحید » قلمداد می کنند و شرک را به شدّت نفی می کنند ، البته ذکر این نکته ضروری است که گرچه بسیاری از فلاسفه دین، بر باور« تثلیث »5 در مسیحیت خرده می گیرند اما اکثریت این آموزه را به گونه ای تفسیر و توجیه می کنند که با توحید ذات الهی سازگار باشد ،در هر حال صرف نظر از قابل قبول بودن این تفسیرها و توجیه ها ، هم مسیحیان و هم صاحب نظران سایر ادیان در تقسیم بندی ادیان ،مسیحیت را دینی توحیدی به حساب می آورند نه دینی معتقد به چند خدا پرستی و شرک .

بنابراین وحدانیت خداوند را نمی توان آموزه ای دانست که اکثر غربیان منکر آن باشند بلکه مسأله کاملا برعکس است .

ثانیا : بر فرض که وحدانیت مسأله ای مورد تردید و انکار اکثر مردم باشد ، این امر با عقلانی بودن و برهانی بودن آن، منافاتی ندارد . عقل و وجدان همه مردم حکم می کند که به عنوان مثال رعایت قوانین راهنمایی ، رانندگی ضروری است اما با این حال بسیاری از مردم به حکم عقل و وجدان خود عمل نمی کنند ، آیا این باعث می شود آن حکم مورد تشکیک قرار گیرد؟.

البته دین باوری و اعتقاد به خدای یکتا نیز  مسایلی است که در تعارض کامل با خواهشهای نفسانی است ، دین به طور طبیعی و وظایف و تکالیفی به دنبال دارد که نفس همه انسانها حاضر نیست به این تن در دهد، هرچند عقلشان حکم به صحت آن کند . بنابراین بر فرض که چنین آموزه هایی مورد رد و انکار اکثریت باشد ( که البته چنانکه توضیح داده شد چنین نیست) ، این امر عقلانی بودن آنها را به هیچ وجه زیر سؤال نخواهد برد .

شما می توانید برای مطالعه بیشتر به کتاب « توحید » ( مجموعه سخنرانیهای ) شهید مطهری  که در جمع انجمن اسلامی پزشکان ایراد شده است و همچنین به کتاب فلسفه دین آیت الله جوادی آملی (ادله اثبات خداوند ) و توحید در قرآن آیت الله جوادی آملی مراجعه فرمایید.



[1]monotheism      

[2]polytheism

[3]ر. ک محمد تقی مصباح . آموزش فلسفه ، ج 2 ، درس 36                                                                           

[4]ر. ک: محمد تقی مصباح ، آموزش فلسفه ، ج 2، درسهای 62 و 63 .

 

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:46 AM
تشکرات از این پست
siasport23 javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

 
وحدت وجود
 
پرسش:
وحدة الوجود چیست ؟ و نظر ما شیعیان در رابطه با آن چیست ؟
پایگاه حوزه6057، 6057
پاسخ:
 
وحدت وجود بهصورت های گوناگونی مطرح شده است: یکی آنکه اساساً غیر از خدای متعال هیچ چیزی وجودنداشته است ونخواهدداشت وآنچه به نام موجودات دیگر نامیده می شود توهّمات و خیالاتیبیش نیست.
 
 شکل دیگر قضیّه این است که چیزی خارج از ذات خدا یا خارج از ظرف علم الهیوجود ندارد و بدین ترتیب، نوعی کثرت در وحدت پذیرفته می شود.
 
شکل دیگر مدّعا، کهشیوع بیشتری دارد، این است که سالک در نهایت سیرش، به مقام فنا می رسد و از او جزاسمی باقی نمی ماند.
 
 و بالاخره، شکل معتدل تر مدعا این است که سالک به مقامی می رسد کهچیزی جز خدا نمی بیند و همه چیز در او محو می شود. به تعبیر دقیق تر، محو بودن همهچیز را در وجود خدای متعال مشاهده می کند; مانند محو شدن نور ضعیف در نور خورشید.
 
 در خصوص مسأله یوحدتوجود، باید گفت: نفی وجود از غیر خدای متعال و نفی مطلق کثرت نه تنها مستلزمنفی اعتبار احکام عقل است، بلکه هم چنین مستلزم نفی اعتبار علوم حضوری متعلق به نفس و افعال و انفعالات آن نیز می باشد. در این صورت، چگونه می‎توان برای کشف و شهود،اعتباری قایل شد با اینکه بالاترین سندِ اعتبارش حضوری بودنِ آن است. پسوحدت وجودبا چنین تفسیری بههیچ روی، قابل قبول نیست، اما می‎توان برای آن تفسیر قابل قبولی در نظر گرفت که درحکمت متعالیه مطرح شده است، و حاصل آن این است که وجود مخلوقات نسبت به خدای متعالربطی و تعلّقی است، و با دقت، می توان گفت که عین ربط و تعلق است و از خود هیچ گونهاستقلالی ندارد،و آنچه را عارف می‎یابد همین نفی استقلال از سایر موجودات است که آنرا نفی وجود حقیقی می نامند.
 
در موردوحدت وجودهم آنچهدقیقاً مورد شهود واقع می شود اختصاص وجود استقلالی به خدای متعال است که با مسامحه،به وجود حقیقی تعبیر می شود و بر اساس آن، وجود حقیقی از سایر موجودات نفیمی گردد.[i]
 
‎علامه آیه الله حسینی طهرانی در این باب می فرمایند: کسانی که به وحدت وجود اعتراض و ایراد دارند، أبداً معنای آن را تعقّل ننموده اند. وحدت وجود، با توحید که مبنای اساس شرایع إلهیّه و بالاخصّ دین حنفیّة اسلام است ، یک معنی است . وحدت مصدر باب لازم و مجرّد است ، و توحید مصدر باب متعدّی و مزید فیه .
 
 اللهُ اکبر، و لا إله إلاّ الله ، معنایشان همین حقیقت بزرگ است .
 
ارباب شهود و کشف توحید می گویند: در عالم وجود، غیر از خدا چیزی نیست . یعنی وجود او چنان سیطره و إحاطه در اثر وحدت حقّة حقیقیّه و صرفه خود دارد که هیچ موجودی در قبال او، و در برابر او عرض اندام ندارد. وجود اقدس حقّ همه اشیاء را مندکّ و مضمحلّ و فانی نموده است . آنجا حدود و قیود که لازمه شیئیّت أشیاء هستند، کجا می توانند وجود و تحقّق داشته باشند؟!
 
  تمام موجودات در برابر ذات او وجودی ندارند؛ آنها همه تعیّن و ماهیّت و حدود می باشند؛ و اصل وجودِ موجودات بسته به ذات حقّ است ، که از آن به صمدیّت و مصدریّت و قیومیّت و منشأیّت تعبیر شده است .
 
 این معنی و مفهوم را اگر درست دقّت کنیم ، مفاد و مراد همین کلمه ی تکبیر و کلمه ی تهلیلی است که هر روز در نمازهای خود، واجب است چندین بار بر زبان آوریم ؛ و به محتوا و مفاد آن معتقد باشیم .
 
 امّا مسکینان نمی فهمند؛ و معنای وحدت را از نزد خود، حلول و اتّحاد می گیرند که منشأ آن شرک و دوئیّت است . این امر ناشی است از پائین آمدن سطع عمومی معارف اسلام ، و اکتفاء به علوم مصطلحه و مقرّره ، و دور شدن از آبشخوار حقایق .[ii]
 
همان بزرگوار در کتاب دیگرش می فرمایند:
 
وحدت وجود، از راقی ترین أسرار آل محمّد علیهم السّلام است .
 
 وحدت وجود از بزرگترین و عالیترین و غامض ترین و لطیف ترین مسائل حکمت متعالیه است ، و فهمیدنش کار آسانی نیست . إنسان باید یک عمر زحمت بکشد علماً و عملاً، آیا خدا به او قسمت کند که أصل و حقیقت وحدت وجود را بفهمد یا نه ؟! این از أسرار است .
 
وحدت وجودی می گوید: غیر از خدا هیچ نیست !
 
 فرق است بین این که بگوئیم : همه چیز خداست .(کُلُّ شَیْءٍ هُوَ اللَه ) و یا اینکه بگوئیم : غیر از خدا چیزی نیست . وحدت وجودی می گوید: غیر از ذات مقدّس حضرت واجب الوجود علی الاءطلاق ، وجودی در عالم نیست . وجود استقلالی یکی است و بس ؛ و او تمام موجودات را فرا گرفته است ، وَ لا تَشُذُّ عَنْ حیطَةِ وُجودِهِ ذَرَّة ! و هر موجودی را که شما موجود مستقلّ می پندارید، این استقلال ناشی از نابینائی و عدم إدراک شماست ! موجود مستقلّ اوست و بس . تمام موجودات وجودشان وجود ظلّی است ؛ وجود تَبعی و اندکاکی و آلی برای أصل وجود است . همه ، وجودشان وجودی است قائم به آن ذات مقدّس حیّ قیّوم . همه ، سایه ها و أظلال وجود او هستند.
 
 نه اینکه او می گوید:کُلُّ شَیْءٍ هُوَ اللَه ، با لفظ «شَیْءٍ» إشاره به حدود ماهوی میکند. حدود، همه نواقص و أعدام و فقر و احتیاجند؛ با خدا چه مناسبت دارند؟ و این مسلّم است که شرک است .
 
وحدت وجود، حقیقت لاَ إلَهَ إلاَّ اللَه است. وحدت وجود حقیقت ولایت است ! وحدت وجود حقیقت نبوّت است ! وحدت وجود حقیقةُ کُلِّ شَیْءٍ از جهت ربط خاصّ آن به ذات أقدس پروردگار است ! [iii]
 
آیات بلند قرآن کریم  هم،  برداشت های ابتدایی و ساده از توحید را به کناری می نهد و  فهم عرفا از توحید را تائید می کند. همانند: «َأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه» (بقره، 115) به هر طرف رو کنید چهرة خدا آن جاست. «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ» (واقعه، 85) از شما به او (میت) نزدیک تریم، «هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِن» (حدید، 3) و اصلا الهام بخش توحید به معنایی که ذکر شد، همین آیات قرآن بوده است.
 
در پایان توجه شما را به نظر دکتر دینانی جلب می کنیم:
 
ایشان در باره ی وحدت وجود می گویند: روح عرفان معرفت حقیقی است و معرفت حقیقی درک وحدت وجود است. این امر خلاصهی تعلیمات انبیاست. توحید واقعی بدون وحدت وجود و بدون وحدت حقه حقیقی امکان پذیر نیست[iv].
 
اما باید دقت کرد که وحدت وجود به کدام یک از معانی خود، موافق تعالیم شرع می باشد.
 
[i]‎عرفان وحکمت اسلامی،استاد ‎ ‎محمدتقی مصباح یزدی، عرفان و عقل
 
 

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:46 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

توحید ذاتی

پرسش:
توحید ذاتی چیست؟
پایگاه حوزه3882-2، 3882-2
پاسخ:

توحید ذاتی یعنی خداوند واحدی است که دوم برای او مقصور نیست و ناممکن است هم احدی المعنا و هم واحدی الذات است یعنی هم بسیط و غیر مرکب است و هم واحد و غیر متعدد است که تعدد برای آن ناممکن است.

 


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:46 AM
تشکرات از این پست
javid1000
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:پرسش و پاسخ های اعتقادی

گفتاری در توحید

پرسش:
این حدیث را توضیح دهید:
پایگاه حوزه4945-3، 4945-3
پاسخ:

این جملات که فقراتی از خطبه اول نهج البلاغه حضرت امیر (س) است از پرشورترین بیانات و عمیق ترین گفتارها در امر توحید است. در این فقره از خطبة اول، امام میخواهد تفاوت واجب الوجود را از ممکنات و به تبع، فرق نسبتها را تبیین کند. وقتی ما یک موجود امکانی زمان مند و مکان مند را نزدیک و بعید می دانیم تصوری داریم که این غیر از قرب و بعد مادی و قابل فهم همگان است. بلکه معنایی بس فراتر از آن میباشد. برای فهم نحوه ارتباط خالق با مخلوق علت با معلول آیه با ذوالآیه ـ محیط با محاط ـ رب با مربوب و ... به تفسیر نهج البلاغه حضرت علامه جعفری رجوع فرمایید. (خطبه 1 فقره دوم)


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

چهارشنبه 2 فروردین 1391  2:46 AM
تشکرات از این پست
siasport23 javid1000
دسترسی سریع به انجمن ها