پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی
يكي از نخستين محصولاتي كه توسط ملاصدرا در زمينه مستعد حكمت متعاليه به بار نشست، نظريه توفيق و هماهنگي ميان عقل و وحي است. حكمت متعاليه ملاصدرادر مقام داوري تنها به برهان ملتزم است. معارف ديني از نظر حكيم متاله از سه راه ظواهر نصوص، عرفان و حجت عقل قابل تحصيل است. در اين ميان، ادله نقلي تنها با احراز چند شرط مهم از جمله عدم تعارض با اصول عقلي قابل اعتنايند. بدين ترتيب هيچگاه ميان دليل عقلي كه دلالتش قطعي است و دليل نقلي (با دلالت ظني) معارضه اي رخ نداده و در صورت وقوع، دليل عقلي ترجيح مي يابد. برخي از پيروان حكمت متعاليه ميان عقل و بخش هاي مختلف معارف ديني نسبت هايي چون معيار و ميزان، مصباح و سرانجام مفتاح يافته اند. ملاصدرا در اجراي عملي طرح توفيق ميان عقل و دين، به اثبات فلسفي معاد جسماني نيز اقدام مي كند. اين تلاش او از جهاتي چند قابل تامل است. در ادامه، نظريه «وحدت حقيقت فلسفي و حقيقت ديني» به عنوان مبناي طرح توفيق عقل و دين مطرح شده و برخي از آراي مخالفان گزارش مي شود. سرانجام تفاوت روي آورد متالهاني چون طباطبايي با نگرش صدالمتألهين مورد تاكيد قرار مي گيرد.
نسخه قابل چاپ
اين مقاله اظهارات افلاطوني مشهور، لئون روبن را مبني بر اين که افلاطون ميان نفس و تعليميات نوعي قرابت نزديک به وحدت مي ديده است، تاييد و اثبات مي کند. بدين معني که منظور افلاطون از تعليميات و نفس سريان يافته در سر تا سر عالم صيرورت يک چيز بوده است؛ درست همان گونه که وي مثل را همان اعداد مي پنداشته است. پس چنانکه در يکي پنداشتن مثل و اعداد هيچ گونه استبعادي به ذهن صاحب نظران نرسيده است، اين جا نيز طرح چنين استبعادي منطقي به نظر نمي رسد؛ زيرا هر دو در راستاي انديشه اي واحد و مبتني بر نفوذ آموزه هاي فيثاغوري در تفکر افلاطون است. به ويژه اگر در نظر داشته باشيم که حيثيت بهره مندي، که گاه از آن با نان نظم و تناسب هاي رياضي و گاهي ديگر با نام نفس ياد مي شود، نمي تواند دو حيثيت باشد؛ زيرا که در آن صورت با هدف او که تبيين «وحدت در کثرت» در چارچوب نظريه بهره مندي است، ناسازگار شود. در ضمن مباحث نيز خواهيم دانست که تعليميات، اموري جدا از عالم محسوسات و از عالم مثل نيستند. روش کار عمدتا بر مبناي استفاده از تعاليم مشهور افلاطون، از جمله نظريه اعداد مثالي، نظريه بهره مندي، جايگاه نفس در نظام هستي، موقعيت امور ميانه يا تعليميات در نظام هستي و وحدت گرايي افلاطون بوده است. در عين حال از عبارات افلاطوني و برخي مفسران قديم و جديد برجسته نيز در تاييد مطلب استفاده شده است.
در تاريخ فلسفه، برهان صديقين به عنوان راهي که در آن خدا با خدا شناخته مي شود و عالم و صفات آن در راهيابي به معرفت الهي واسطه قرار نمي گيرد، موقعيت ممتازي در ميان براهين اثبات وجود خدا دارد. ريشه اين برهان را بايد در آيات قرآني و تعاليم امامان شيعه جست. در اين برهان تلاش مي شود تا از طريق تامل در نفس وجود و بررسي احکام ضروري آن، وجود واجب اثبات و در پرتو آن، وجود ساير موجودات تبيين شود. ابن سينا، ملاصدرا و علامه طباطبايي هر کدام بيان خاصي در باب اين برهان دارند. نبايد اين برهان را با برهان وجودي آنسلم و دکارت يکي دانست. کانت، فيلسوف معروف آلماني، معتقد است که براهين اثبات خدا در نهايت به دليل وجودي بر مي گردند و در نقد خود از اين براهين برهان وجودي را مورد نقد قرار مي دهد. کانت مي گويد در برهان وجودي مغالطه اي اساسي وجود دارد و با انکار وجود محمولي، برهان وجودي دکارت و آنسلم را از درجه اعتبار ساقط مي کند. از نظر ما نقادي کانت از برهان وجودي به برهان صديقين ملاصدرا وارد نيست و اين برهان مي تواند به عنوان مبنايي مطمين و استوار در جهت اثبات عقلي خدا مورد توجه قرار گيرد. اثبات اين معنا در کنار تحليل برهان صديقين ملاصدرا و مقايسه آن با برهان وجودي آنسلم و دکارت هدف نوشتار حاضر است.
ابن عربي بر مبناي وحدت وجود، تعريف صوفيان از توبه را نقادي کرده است. از نظر وي هر فعلي از هر موجود - اگر چه خطا محسوب گردد - فعل خداست. نسبت دادن افعال به غير خدا است و بايد از آن توبه کرد. از آنجا که فاعل حقيقي خداست، توبه به معناي مشهور شرک خفي است؛ زيرا لازمه آن فرض وجود گناه - يعني فعل انسان - است که مقتضاي اثبات هستي انسان در مقابل هستي خداست. پس توبه حقيقي، برايت جستن از استقلال در هستي و استقلال در فعل است. تايب حقيقي کسي است که رجوع وجودي عالم به حق تعالي را درک کند. اگر چه خود در حال مخالفت امر الهي باشد. يکي از اسما الهي «نواب» است و چون هر يک از اسما الهي اقتضاي مظهري دارد و حق تعالي در دنيا و آخرت داراي اين اسما است، عارف باله دايما تايب است.
کانت تصورات محض عقل، يعني خدا، جهان و نفس، را داراي دو کاربرد متفاوت مي داند؛ يکي کاربرد نادرست آنها که وي آن را کاربرد متعالي مي نامد و در آن براي تصورات، مابه ازاي خارجي در نظر گرفته مي شود. در اين کاربرد، تصورات ما به ازاي خارجي در نظر گرفته مي شود. در اين کاربرد، تصورات داراي نقش قوام بخش اند. ديگري کاربرد درست آنهاست که کانت آن را کاربرد حلولي تصورات مي نامد و در آن تصورات صرفا متوجه مفاهيم محض فاهمه و کاربرد آنهاست. نقش تصورات در اين کاربرد نظام بخشي است؛ به اين معنا که تصورات وحدت و تلايم شناخت حاصل از فاهمه را تبيين مي کنند. در اين مقاله نظر کانت درباره نقش تصورات و اصول محض عقل مورد نقد و بررسي قرار گرفته است.
ايمان گرايي ديدگاهي است که بر اساس آن، آموزه ها و اعتقادات ديني موضوع ارزيابي عقلاني قرار نمي گيرد؛ بلکه مستقل و متمايز از هر گونه نظام معرفتي به شمار مي آيد. ايمان گرايي در جهان معاصر به دو صورت ظهور پيدا کرده است؛ ايمان گرايي افراطي و معتدل. بر اساس ايمان گرايي افراطي، ايمان نه تنها برتر و فراتر از قلمرو عقل قرار دارد، بلکه ميان آن دو هيچ نسبتي وجود ندارد. اما بر طبق ايمان گرايي معتدل ايمان منطق و معقوليت خاص خودش را دارد و لزوما ميان عقل و ايمان تعارضي نيست. ويتگنشتاين جز ايمان گرايان افراطي به شمار مي رود. در اين مقاله تلاش شده است تا خاستگاه و رويکرد ديدگاه و انديشه ديني ويتگنشتاين مورد تحليل قرار گيرد و در برخي موارد با افکار و آراي ديگر متکلمين و فيلسوفان دين سنجيده شود، تا نقاط قوت و ضعف آن برجسته گردد.
در اين مقاله به کنکاش در ميان انديشه هاي مختلف رورتي پرداخته ايم و نتيجه تحقيق حکايت از آن دارد که وي چندين ويژگي و خصلت مهم را به سنت فلسفي مغرب زمين، که از زمان افلاطون تا زمان حاضر تداوم يافته است، نسبت مي دهد و آنها را نقد مي کند. در اين تحقيق تنها به شش ويژگي مهم اين سنت که در لابه لاي نوشته هايش بيش از ساير ويژگي ها به چشم مي خورد، اشاره مي کنيم. اين شش ويژگي عبارت اند از: 1. فرار از تاريخ 2. مبتني بودن بر معرفت شناسي 3. پايه فرهنگ بودن 4. رستگاري بخش بودن 5. جستجوي حقيقت و واقعيت غير بشري 6. تلقي ذهن بمثابه آينه
ايمانويل کانت (1724-1804م) يکي از فيلسوفان مهم عصر روشنگري، در تفکر فلسفي خود جايگاه قابل ملاحظه اي را به دين اختصاص داده و در اين راستا در سه رساله عمده خود اين موضوع را با تفصيل بيشتري بررسي کرده است. در نقد عقل محض توجهش به مولفه هاي ديني به ويژه ايده خدا معطوف است و با رد مهم ترين براهين الهيات عقلي نشان مي دهد که قوه شناسايي ما قادر به اثبات و انکار خدا به عنوان امري فرا تجربي نيست، و اين نتيجه طبيعي بررسي دين شناختي در حوزه معرفتي اوست. اما بنا بر تربيت ديني اش فعاليت خود را به جنبه سلبي محدود نمي کند و در حوزه ديگر اصول و مباني دين شناختي ايجابي خويش را شرح و بسط مي دهد. در نقد عقل عملي، دليل اخلاقي اثبات وجود خداوند را بر اساس غايت نهايي آن، يعني خير اعلا، تشريح مي کند. او در استدلال خود دو مولفه خدا و جاودانگي نفس را بر پايه سعادت و فضيلت اثبات مي کند و بر اين اساس دين را بر اخلاف مبتني مي سازد و معتقد است که قوانين اخلاقي با توجه به خير اعلا به سمت دين هدايت مي شود؛ يعني به حوزه اي که در آن همه وظايف انسان در عين حال که قوانين ذاتي هر اراده آزاد هستند، به عنوان فرامين الهي نيز لحاظ مي شوند. در کتاب «دين در محدوده عقل تنها» نيز بر اساس طبيعت بشر به شرح دين مي پردازد؛ يعني بعد از بررسي و تشريح طبيعت بشر، دوگانگي طبيعت انسان از لوازم موضع ديني او قرار مي گيرد و اخلاق او به سمت دين هدايت مي کند. در واقع نظام ديني او در جهت اصلاح انسان و مکمل نظام اخلاقي اوست. اين پژوهش نيز بر آن است تا با بررسي طبيعت انسان بر مبناي اصول اخلاقي کانت، موضع ديني و محتواي اخلاقي وي را مشخص سازد.
در مقاله حاضر مهم ترين انگيزه اي که همواره با انسان همراه است و تمام هدف ها، تلاش ها، رفتارها، نگرش ها، رفتارها، نگرش ها، تفسيرها، دوستي ها، دشمني ها و بالاخره تمام تصورات، تصديقات و استدلال هاي او را در تحت سيطره خود قرار مي دهد، تا حد ممکن، مورد بررسي قرار گرفته و نقش آن در امر تعليم و تربيت و مديريت بررسي شده است. آن انگيزه مهم عبارت از «من» يا «نفس» هر کس است؛ «مني» که قوام هستي هر کس بدان وابسته است؛ زيرا انسان از حفظ احترام آميز آن «من» هميشه به نحوي حاضر و عزيز و ارجمند باشد. انسان مي خواهد حتي پس از مرگ نيز «من» او به صورتي ارجمند، و به عنوان نام نيک و عزيز و پر آوازه باقي بماند؛ زيرا در غير اين صورت شقاوت و بدبختي بر انسان مسلط مي گردد. اين «من» را هر کس به نحوي حفظ مي کند و به نحوي به گمان و خيال خود عزيز مي دارد. ارزش ها نيز به سبب سودمندي و عظمت بخشيدن به اين «من» اعتبار خود را به دست مي آورند. هدف اصلي و اساسي تعليم و تربيت هدايت اين «من» به سويي است که مسرت زندگاني فرد و جامعه و روابط حسنه آنها را فراهم آورد. اين «من» هر چيزي يا هر حرکتي را که به ارجمند ساختن آن کمک نمايد، دوست تلقي کرده، شتابان به سوي آن مي رود. در مقاله حاضر روش هاي نيل به اين هدف مهم در حد امکان بررسي و لااقل، راه نفوذ در ديگران به نحو کلي مرتسم شده است.
متناقض نمايي، در حقيقت يک امکان زباني است براي برجسته سازي که به جهت شکستن هنجار زبان و عادت ستيزي موجب شگفتي و در نتيجه التذاذ هنري مي شود. متناقض نمايي با تضاد (طباق) متفاوت است. از اين جهت زيبايي آفرين است که موجب آشنايي زدايي، ابهام، دو بعدي بودن، برجستگي معنا و ايجاز در کلام مي شود. اين شگرد زباني، کم و بيش در تمام دوره هاي ادب فارسي مشاهده مي شود و عواملي چون تحول تکاملي ادبيات از سادگي به ژرفايي و آميختگي عرفان با ادب فارسي در پيدايش و گسترش آن نقش داشته اند. عناصر متناقض نما به صورت ترکيب يا تصوير پارادوکسي و جمله يا بيان پارادوکسي به کار مي روند. در اين مقاله، متناقض نمايي در دو مقوله ساختمان متناقض نمايي و حوزه هاي شکل گيري آن در قصايد خاقاني مورد بررسي قرار گرفته است. ساختمان متناقض نمايي (صور مختلف متناقض نمايي از نظر عناصر دستوري) در قصايد خاقاني به سه صورت مي باشد که عبارتند از الف) متناقض نمايي به صورت ترکيب ب) متناقض نمايي ميان عناصر يک جمله ج) متناقض نمايي ميان دو جمله. متناقض نمايي در قصايد خاقاني در حوزه هايي چون اغراق، استعاره، عناصر زباني و تشبيه شکل گرفته است.
در حلقه منابع اصلي و موثق مرتبط با مسايل اجتماعي و مدنيات گذشتگان، يقينا بايد به تواريخ محلي هم اشاره کرد. تحليل و تبيين مورخان اين نوع تواريخ، از آن روي که اغلب بر شناسايي و توصيف عناصر فرهنگي و اجتماعي مبتني است و در اين عرصه از اشتمال فراگيرتري نسبت به تواريخ عمومي برخوردار است، مطالعه آنها در رسيدن به سرچشمه مقولات مدني - تاريخي براي پژوهشگران حاوي فوايد بسياري مي تواند بود. تاريخ قم يکي از اين قبيل منابع است که نويسنده آن به تفصيل از مقتضيات و چگونگي خراج در دوره ساساني و سير تحول آن در دوره اسلامي سخن گفته است و به موازات توصيف اين مقوله اقتصادي، محقق را با برخي مسايل ديگر اجتماعي - فرهنگي ولايت قم نيز آشنا مي کند.
مفاد آيات 71 و 72 سوره مريم به اين ترتيب است که همه انسان ها اعم از کافر و مومن به آتش جهنم وارد مي شوند، اما افراد پرهيزکار نجات مي يابند و ناپاکان و پليدان در جهنم به طول ابدي و جاودانه باقي مي مانند. ادب عرفاني فارسي بر طبق رسم ديرينه خود - تاثر از نکات حساس و قابل توجه فرهنگ قرآني و اسلامي - از دو آيه فوق به طور گسترده متاثر شده و نويسندگان و شعراي عارف مشرب با تغييرات شگفت انگيزي به مساله ورود همه انسان ها به جهنم پرداخته اند. نکته قابل توجه اين است که اين موضوع - ورود همه انسان ها به جهنم و نجات مومنين و پرهيزکاران - يک سنت تغيير ناپذير الهي معرفي شده است.
کاويدن و يافتن زمينه ها و ريشه هاي فرهنگ و ادبيات عاميانه، موضوعي بين رشته اي و مورد توجه محققان فرهنگ، جامعه شناسي و ادبيات است. شاهنامه فردوسي به عنوان «حماسه ملي ايران» يکي از معتبرترين مراجع فرهنگ، اساطير، روايات داستاني، دين، تاريخ و تمدن ايران باستان و ايران پيش از اسلام است و از جنبه هاي گوناگون، در مرکز توجه ايرانيان - از عالم و عامي - بوده و بنابراين، هم بر زبان و ادبيات رسمي اثر گذاشته است و هم بر زبان و فرهنگ و ادبيات عاميانه و از جمله فولکلور (فرهنگ عامه). همچنين با نگاهي گذرا در مي يابيم که هم زبان پس از شاهنامه (اعم از زبان رسمي و غير رسمي) ادامه و دنباله زبان فردوسي (فارسي دري) است و هم درون مايه ها و موضوعات ادبيات رسمي و فرهنگ و ادب عاميانه، عميقا تحت تاثير انديشه ها، باورها، داستان ها، روايات و اساطير انعکاس يافته در شاهنامه است. مساله اي که در اين مقاله بدان پرداخته مي شود، دامنه، عرصه و گونه هاي اثرگذاري شاهنامه فردوسي بر ادبيات عياري به عنوان يکي از انواع مهم ادبيات عاميانه است. بدين منظور، ابتدا اشاراتي به فرهنگ عامه و گستره آن شده، سپس ادبيات عياري و عناصر و مولفه هاي آن به اجمال بررسي و پس از آن وجوه اثرپذيري آنها از شاهنامه، به تفصيل مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است. همچنين براي پرهيز از طولاني شدن مقاله، ضمن قايل شدن به سه دوره تاريخي نثر گذشته فارسي، سه کتاب از ميان داستان هاي عياري - که کم و بيش به سبب ويژگي هاي برجسته مشترک، به عنوان نماينده داستان هاي عياري در هر دوره قابل طرح و بحث توانند بود - برگزيده شد: داستان «سمک عيار» از دوره اول (پيش از صفويه)، داستان موسوم به «قصه حسين کرد شبستري» (از عصر صفوي) و داستان «امير ارسلان نامدار» (از عصر قاجار).
عرفا معتقدند که مخلوقات عين خالق و همه موجودات تجلي وجود خداوندند. اين اعتقاد با مخالفت سخت متکلمان و فقيهان رو به رو شد. در مقابل اين مخالفت ها، عرفا براي تبيين و اشاعه اين انديشه و پايداري در برابر مخالفان، به روشي هنري، کثرت و وحدت را جمع کردند. در اين مقاله براي تبيين اسباب و مراحل پيدايش و تکامل قالب و شکل بيان فناي ذات و صفات بنده يا وحدت وجود، آثار عطار نيشابوري را بررسي کرده ايم. عطار براي بيان انديشه فناي ذات و صفات بنده در سه مرحله وحدت انفسي، وحدت آفاقي و بقاي پس از فنا، تلاش کرده تا جمع دو نقيض کثرت و وحدت را به زبان بياورد و تجربه خود را در قالب شعر به مخاطب القا کند.
در کشور ايران، شهرها و روستاهاي ارجمندي بوده اند که برخي دگرگون يا ويران شده اند، اما برخي هنوز هم بر جايند. شهرها و روستاهايي که برخي فرزانگانش شهرت جهاني دارند، اما خود، از يادها زدوده شده اند. خطه هايي مانند: ابيورد خراسان، ميبد يزد، سهرورد زنجان و بيضاي فارس. اين مقاله به بررسي حضور بيضا در جغرافيا و تاريخ و فرهنگ ايران، و نيز به معرفي نامداران آن مي پردازد. کساني همچون: سيبويه، حلاج، ابن مقله بيضاوي، قاضي بيضاوي و ...