پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی
7 : معرفت فلسفي تابستان 1387; 5(4 (پياپي 20)):243-265. |
|
خاستگاه هاي فلسفه تحليلي به روايت مايکل دامت |
|
كلباسي اشتري حسين,نيك سيرت عبداله |
|
|
ديدگاه رايج درباره فلسفه تحليلي اين است که فلسفه مزبور منشا انگليسي - آمريکايي دارد و راسل و مور نيز از بانيان آن هستند؛ ولي مايکل دامت معتقد است: خاستگاه واقعي فلسفه تحليلي آلمان، و فرگه نيز موسس و پيش گام آن است؛ زيرا تحليل فلسفي چيزي جز تحليل انديشه ها از رهگذر زبان نيست و اين همان رسالتي است که نخستين بار فرگه آن را مطرح کرده بود.
دامت معتقد است که فرگه با طرح نظريه «چرخش زباني»، در آثار ماندگار خويش، به نام هاي «مقدمه مباني حساب» و «مفهوم نگاري» موجب شد تا پرسش شناسايي در فلسفه کلاسيک، يعني نسبت ميان تفکر و اشيا، به مساله رابطه زبان و دلالت و معنا تبديل شود. مبناي اين نظريه، اصل «اصالت متن» است که بر اساس آن، فقط در متن جمله است که واژه معنا مي يابد؛ يعني انديشه ها از طريق جملات انعکاس مي يابند و سخن گفتن از ساختار انديشه، سخن گفتن از پيوند معنايي اجزاي جمله است. البته، در اصل اين انديشه ها هستند که صادق يا کاذبند و جمله صرفا معناي ثانوي، متعلق صدق و کذب قرار مي گيرد. اين نوع رويکرد به مساله شناسايي، که از سوي فرگه ارايه شده، همان چيزي است که موجب ظهور فلسفه تحليلي شده است.
ساير انديشمنداني که عموما به زبان آلماني مي نوشتند مثل بلتسانو، ماينونگ و به ويژه هوسرل نيز با طرح نظريه «حيث التفاتي»، در نظريه چرخش زباني و در نتيجه فلسفه تحليلي نقش بسزايي داشته اند.
|
|
كليد واژه: معنا، مصداق، صدق، انديشه، چرخش زباني، اصالت |
|
|
نسخه قابل چاپ
|
شنبه 23 اردیبهشت 1391 10:42 PM
تشکرات از این پست