زبان گفتاري يکي از گونه هاي موجود زباني است که بيشتر در شعر معاصر ايران نمود پيدا کرده است، ولي با وجود پررنگي آن در شعر اين دوره، مراحل و کم وکيف اين شاخصه به صورت علمي بررسي نشده است. در اين مقاله شاعراني که زبان گفتاري در شعرشان نمود بيشتري دارد، در قالب جريان هاي شعري شناخته شده، بررسي خواهند شد. به نظر مي رسد دوره مشروطه نقطه عطفي در ورود شعر به حوزه عوام و نزديکي آن به زبان کوچه و بازار است. در جريان هاي شعري پس از مشروطه، سنت گرايان پاره اي از عناصر زبان محاوره را به منظور اعراض از تقليد و کهنگي زبان، وارد شعر مي کنند. رمانتيسيست ها در هر دو شاخه عاشقانه و اجتماعي به جانب زبان ادبي و زيبا، اما ساده گرايش دارند. زبان گفتاري، رسما در جريان سمبليسم اجتماعي به تشخص مي رسد. سمبليست ها هرچند زباني يکسر عاميانه ندارند، اما در چارچوب موازين ادبي عناصر زبان گفتاري را در شعر وارد مي کنند. اوج اين حرکت در تجربه هاي نوآورانه نيما رقم مي خورد. وي نخستين گام جدي را در اين زمينه برمي دارد و مجموعه وسيعي از اسامي پديده هاي محيط اطراف خود و ساختارهاي نحوي گفتاري را هماهنگ با ساير عناصر شعري، وارد شعر مي کند. پس از وي اين فرايند در آثار پيروانش به ويژه فروغ فرخزاد ادامه مي يابد. او شعرش را بر پايه زبان محاوره بنا مي نهد و به الگوي مناسبي براي شاعران دهه هاي بعدي براي نزديک کردن زبان شعر به زبان گفتاري تبديل مي شود. شاعران حجم و موج نو اگر چه در دستگاه صرفي از واژگان معهود امروزي بهره مي برند، اما در دستگاه نحوي و ادبي شعر را از مرزهاي زبان گفتاري دور مي کنند و عامدانه درصدد هرچه پيچيده تر کردن زبان شعر خود هستند. بعد از انقلاب اسلامي نيز جريانهاي نوظهور مانند جريان شعر مقاومت، به ويژه نوگرايان شعر جنگ، دوباره شعر را به زبان گفتاري نزديک ميکنند.