0

جزوات و مقالات فلسفی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

3 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) بهار و تابستان 1389; 46(5-6):39-58.
 
برون شدن از نتايج مشکل افرين رويكرد كانت به مساله وجود در پرتو حکمت سينوي
 
موسوي كريمي ميرسعيد*
 
* دانشگاه مفيد قم
 
 

ديدگاه كانت درباره مساله وجود نتايج مشكل افريني به بار مي آورد. مقاله حاضر با صورت بندي دو مشكل، كه ابتدا در مقاله جرمي شيفر (1962) توضيح روشني يافت، و در اين جا به ترتيب «مشكل تناقض» و «مشكل بيهوده گويي» نام گذاري مي شوند، شروع مي شود. بر مبناي مشكل نخست، گزاره هاي وجودي در حالي که بايد از ديدگاه كانت تركيبي باشند، تحليلي مي شوند. بر مبناي مشكل دوم، لازمه ديدگاه كانت اين است كه يا موضوع گزاره ها هيچ گاه مصداق دقيقي در خارج ندارند (نوعي ايده اليسم معرفت شناسانه)، يا هيچ حملي حقيقي نيست (همه گزاره ها همان گويانه يا شبه گزاره مي شوند). پس از آن به اختصار فراوان رويكردها و تعابير گوناگون جهت حل آن دو مشكل ارائه مي گردد. سپس نشان داده مي شود كه دو مشكل مذکور در صورتي مي توانند راه حل رضايت بخشي داشته باشند كه ديدگاه كانت در مورد وجود، نه بر مبناي رويكرد منطقي مابعد-فرگه اي، بلكه بر مبناي آرا فلاسفه مقدم بر كانت، يعني، دکارت، گاسندي، توماس اكويناس، و مقدم بر همه آن ها ابن سينا در مورد وجود، ماهيت، و نوع رابطه بين آن دو تفسير شود.

 
كليد واژه: كانت، ابن سينا، وجود، ماهيت، محمول واقعي، گزاره هاي وجودي، تركيبي، تحليلي، مشكل تناقض، مشكل بيهوده گويي
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 4 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) بهار و تابستان 1389; 46(5-6):59-73.
 
رديابي مضمون رهايي بخشي سوبژکتيويته از فرانکفورت تا پاريس
 
مصباحيان حسين*
 
* دانشگاه تهران
 
 

اين مقاله به بررسي وضعيت فلسفي سوژه در انديشه معاصر مي پردازد. پرسش هاي اصلي آن بدين شرح است: 1) اصولا مشکل يا مشکلاتي که فلسفه مدرن، از سوژه دکارتي تا صورت بندي کانتي از «اراده راديکال سوژه آزاد»، و تا سوبژکتيويته هگلي با آن مواجه است، چيست؟ 2) آيا بر مبناي نقادي هاي دروني مدرنيته و بر اساس تلاش آخرين بازمانده اصلي و مهم فلسفه مدرن يعني يورگن هابرماس، مي توان بر تعارض هاي دروني سوبژکتيويته غلبه کرد؟ 3) آيا نقد راديکال سوبژکتيويته توسط کساني همچون فوکو و دريدا، الزاما به از دست رفتن معناي جوهري انسان يعني گوهر آزادي مي انجامد يا اصولا برعکس، براي رديابي جوهري مضمون رهايي بخشي نظريه انتقادي بايد از فرانکفورت به پاريس کوچ کرد؟ اين سه پرسش، در سه قسمت اين مقاله بررسي مي شوند و لب پاسخ هاي آنها از اين قرار است: نخست اينکه سوژه براي اينکه سوژه باشد، به ابژه اي احتياج دارد و همين امر به انکار ذهن بنيادي ديگران منجر مي شود که اصلي ترين معضل فلسفه مدرن است. دوم اينکه هابرماس ادعا مي کند که در پارادايم جايگزين او_جايگزين پارادايم هگلي_ذهن بنيادي و جهان-شمولي از طريق ارتباط زباني به وفاق مي رسند، بي آنکه هيچ کدام از آنها قرباني ديگري شوند. گرچه نظريه ارتباط زباني هابرماس معتدل است و به ديگران در درون بودش خوشامد مي گويد، اما مسائلي بنيادي نظير اعتماد، عدالت و شکوفانندگي خود وجود دارند که نمي توانند در سوژه مدرن جايگاه واقعي خود را بازيابند. و سوم اينکه، درحالي که مفاهيم سنتي و مدرن سوژه، عقل گرا و ذات گرا و ايده اليستي و متافيزيکي بودند، انتقادهاي معاصر به سوژه_ يا آنچه در اين مقاله مکتب پاريس خوانده شده است_ امکان و انگيزه اي فراهم ساخته اند که برداشت هاي انتقادي تر و خلاق تر ذهنيت پسامتافيزيکي رشد يابند و تفکر فلسفي در خصوص سوژه از طريق برجسته شدن مساله آفريني هاي آن، غني تر گردد.

 
كليد واژه: مدرنيته، سوبژکتيويته، رهايي بخشي، سلطه، جهان شمولي، مکتب فرانکفورت
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 5 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) بهار و تابستان 1389; 46(5-6):76-86.
 
تعهد درون قاعده اي خواجه نصير در عكس نقيض و معضل نقض طرفين
 
فلاحي اسداله*
 
* دانشگاه زنجان
 
 

بسياري از قواعد منطق قديم نيازمند وجود موضوع هستند و اين وجود موضوع را مي توان يا در ساختار گزاره ها (محصورات چهارگانه) وارد كرد يا به عنوان مقدمه اي اضافي، جزئي از قواعد دانست. اين دو رهيافت را «تعهد درون گزاره اي» و «تعهد درون قاعده اي» مي ناميم. نخستين كساني كه به تعهد درون قاعده اي تصريح كرده اند، ابن سينا در قاعده نقض محمول و خواجه نصير در قاعده عكس نقيض هستند. خواجه نصير، به وجود موضوع نه تنها در مقدمات، بلكه در نتايج نيز متعهد گشته و در بيان احكام قاعده عكس نقيض، وجود موضوع اصل و عكس را با هم شرط كرده است. در دوران معاصر، مظفر قاعده اي به نام «نقض طرفين» (و نيز «نقض موضوع») به مجموعه قواعد منطق افزوده است كه هيچ يك از تعهدهاي درون گزاره اي و درون قاعده اي سينوي و خواجوي را ياراي اعتباربخشي به آن نيست. بنا به بحث هايي كه در مقاله انجام مي شود، نشان مي دهيم كه به هيچ وجه ديگر نمي توان از اين قاعده دفاع كرد.

 
كليد واژه: تعهد وجودي، تعهد درون گزاره اي، تعهد درون قاعده اي، نقض محمول، نقض طرفين، عكس نقيض
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 6 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) بهار و تابستان 1389; 46(5-6):87-103.
 
وجودشناسي معقولات ثاني فلسفي (با نگاه به تفسير «عروض ذهني و اتصاف خارجي»)
 
شانظري جعفر*,انشائي مهدي
 
* دانشگاه اصفهان
 
 

در شناسايي معقولات ثاني فلسفي، عبارت سهل و ممتنع «عروض ذهني و اتصاف خارجي» به کار مي رود. اين عبارت، بعد از ملاصدرا، در توضيح وجودشناسانه معقولات ثاني فلسفي در فلسفه اسلامي متداول شد. در دوره معاصر، استادان مطهري و جوادي آملي در تبيين و توضيح مقصود حکما به طور جدي کوشيده اند و نظر نهايي خود را ارائه داده اند. استاد مطهري اين اصطلاح را به معناي «هستي» اين معقولات در ذهن و «استي» آنها در خارج مي داند و آن را راه گشاي مشکل معقول ثاني مي انگارد و در نهايت، نظري جز نظر مشهور ندارد. استاد جوادي ضمن رد آن تفسير و ايراد اشکالات متعدد بر آن، اصطلاح مذکور را به معناي ذهني بودن معقولات ثاني فلسفي و ثبوت يک وجود رابط بين ذهن و خارج مي داند. به نظر وي، وجود معقولات ثاني فلسفي در خارج، وجودي غيرجوهري و غيرانضمامي و غيرربطي است؛ و در عين حال، « موجود به وجود موضوع» و «در محدوده موضوع» و «عين منشا انتزاع» است. در اين مقاله ضمن تحليل مساله، به داوري ميان آن دو تفسير مي پردازيم و در پايان، به تاثير نظريه «اصالت وجودي» در تفسير صحيح از عبارت فوق اشاره مي کنيم.

 
كليد واژه: معقول ثاني فلسفي، عروض، اتصاف، وجود رابط، وجود مستقل، ذهن
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 7 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) بهار و تابستان 1389; 46(5-6):106-120.
 
نقدهاي هيوم بر تقرير مبتني بر تمثيل دليل نظم و ارزيابي پاسخ هاي استاد مطهري
 
يزداني عباس*
 
* دانشگاه زنجان
 
 

يکي از رايج ترين تقريرهاي دليل نظم در اثبات وجود خداوند، تقرير مبتني بر تمثيل است. تقريري که کانون انتقادهاي کوبنده ديويد هيوم قرار گرفته است. اما از زمان طرح نقدهاي جدي هيوم بر دليل نظم، انديشمندان خدابـاور زيادي در سنت هاي ديني متفاوت تلاش نموده اند تا به انتقادهاي هيوم پاسخ مناسب و قانع کننده اي دهند. در اين ميان استاد مرتضي مطهري در آثار مختلف خود به دليل نظم و انتقادهاي جدي هيوم پرداخته است. هدف اين مقاله طرح انتقادهاي هيوم و ارزيابي پاسخ هاي استاد مطهري به اين انتقادها است. در اين نوشتار استدلال خواهد شد که پاسخ هاي استاد مطهري به انتقادهاي هيوم مقرون به توفيق به نظر نمي رسد. هم چنين نشان داده خواهد شد که گرچه استاد مطهري در برخي نوشته هاي خود درصدد رد و ابطال نقدهاي هيوم بر دليل نظم، برآمدند اما در برخي ديگر از نوشته هاي خود تلويحا بر بسياري از ارزيابي هاي هيوم از دليل نظم صحه گذاشته به ديدگاه وي بسيار نزديک شده است. همان طوري که هيوم معتقد بود استدلال از طريق نظم را نمي توان به عنوان يک برهان موفق فلسفي در اصطلاح الاهيات طبيعي دانست؛ چرا که قادر به اثبات خداي مورد نظر متدينين در سنت هاي مختلف ديني نيست، چون تنها بخشي از عناصر خداباوري را تاييد مي کند و نسبت به ساير بخش ها کاملا مبهم است؛ استاد مطهري نيز در نهايت بر اين باور است که چنين برهاني به تنهائي نمي تواند خداي مورد نظر متدينين را اثبات نمايد و همانند هيوم براي آن کارايي محدودي قائل است.

 
كليد واژه: دليل نظم، وجود خدا، بيان مبتني بر تمثيل، هيوم، مطهري
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

2 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) پاييز و زمستان 1388; 45(3-4):25-41.
 
استنتاج نتايج ضروري در ضربهايي با يک مقدمه ضروري، مساله اي درموجهات ارسطو
 
نباتي فرشته*
 
* دانشگاه علامه طباطبايي تهران
 
 

انتقادهاي فراواني به نظام قياسهاي موجه ارسطو وارد شده است. برخي از منطقيون تلاش کرده اند تا صورتبندي مناسب و رضايت بخشي از کل اين نظام ارايه دهند، ولي هيچ يک از اين کوشش ها قرين توفيق نبوده است. به همين دليل، منطق - داناني در صدد برآمدند تا تنها در مورد بخشهايي از اين نظام که بيشتر مورد مناقشه بوده، تبيين مناسبي ارايه دهند. مناقشه انگيزترين بخش اين نظام که به مساله "دو باربارا" مشهور است، در مورد اين ادعاي ارسطو است که ضرب هايي داراي کبراي ضروري و صغراي مطلقه نتيجه ضروري مي دهند، در حالي که ضرب هاي داراي کبراي مطلقه و صغراي ضروري نتيجه ضروري نمي دهند. برخي از منطق دانان اين نظر ارسطو را پذيرفته اند، برخي هر دو نوع ضرب را داراي نتيجه ضروري دانسته اند و برخي نيز نتيجه هر دو نوع ضرب را مطلقه اعلام و هر يک براي نظر خود دلايلي ارايه کرده اند. رشر در حمايت از نظر ارسطو موفق است و علاوه بر تبيين اين مساله، سازگاري آن را با ديگر نظرات ارسطو نشان مي دهد.

 
كليد واژه: قياس موجه، ضرورت، امکان، وجه شي، وجه گزاره، مساله دو باربارا
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 1 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) پاييز و زمستان 1388; 45(3-4):1-23.
 
ملاک تمايز مجرد از مادي در فلسفه افلوطين و ملاصدرا
 
اكبريان رضا,كرمي طيبه
 
 
 

مجرد داراي اقسامي است. عقل و نفس دو قسم مشهور مجردات هستند. در فلسفه افلوطين احد، و موجود مستقل و مطلق در فلسفه ملاصدرا، نيز مجردند. علاوه بر اين سه قسم، نوعي ديگر از مجرد به نام مجرد مثالي در فلسفه اسلامي مطرح است. مجردات در ديدگاه افلوطين و ملاصدرا ويژگي هايي متمايز از ماديات دارند. در مجردات احکامي مثل وجود، وحدت، عليت و علم غلبه دارد و عوارض مادي مانند ماده، حرکت، زمان و مکان از آنها سلب مي شود. البته، هر يک از اين احکام مختصات ويژه اي در هر يک از مراتب تجرد و در دو نظام افلوطين و ملاصدرا دارند. ملاصدرا با رفع تقابل ميان مجرد و مادي گامي در تسهيل ارتباط مجرد و مادي برداشته است، در حالي که افلوطين با طرح انفعال ناپذيري نفس در ترسيم اين ارتباط دچار مشکل شده است.

 
كليد واژه: مجرد، مادي، عقل، نفس، ملاصدرا، افلوطين
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 3 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) پاييز و زمستان 1388; 45(3-4):43-63.
 
ريچارد رورتي: از نو عمل گرايي ضد مابعدالطبيعي تا طرد فلسفه
 
اكرمي موسي*,محمودي محسن
 
* دانشگاه آزاد اسلامي، واحد علوم و تحقيقات، تهران
 
 

ريچارد رورتي، فيلسوف مابعدالطبيعه ستيزِ نوعمل گراي آمريکا، طي سه دهه در آثار گوناگون خود فلسفه سنتي، از افلاطون تا کانت، را مورد انتقاد قرارداده است. به باور وي، تاريخ فلسفه بيانگر اين است که هيچ گونه پاسخ نهايي به پرسش هاي سنتي در مورد « شناخت»، «حقيقت/ صدق»، و «بازنمود»، وجود ندارد؛ در نتيجه به جاي حل کردن اين پرسشها بايد آنها را منحل کرد. وي شناخت را باور صادق موجه تعريف مي کند، اما نظريه صدق او عمل گرايانه است و توجيه را حاصل گفت و گو، يعني فعاليت اجتماعي، اجماع گروهي و نوعي همبستگي اجتماعي مي داند. رورتي همچنين به اولويت دموکراسي در برابر فلسفه باور دارد، و با مبنا بودن فلسفه براي ديگر بخشهاي فرهنگ مخالف است. آراي فلسفي رورتي علي رغم برخورداري از نکاتي سودمند، چه در محور سلبي نقد جزمهاي مابعدالطبيعه سنتي و چه در محور ايجابي تاکيد بر پاره اي از دستاوردهاي فکري پسامدرن (همچون تاکيد برآزادي، دموکراسي، کثرت گرايي، تواضع فلسفي، و دوري از نخوت علمي) با مشکلاتي مواجه است. نگارندگان در اين مقاله به نقد مهمترين برنهادهاي چالش برانگيز او مي پردازند: 1- ناديده گرفتن ويژگي حکايتگري و اشاره اي زبان، 2- خلط ميان تاويل و واقعيت، 3- مخدوش کردن مرز ميان عينيت و ذهنيت، 4- تداخل امر عمومي و خصوصي، و 5- بي توجهي به نيازمندي علم، فرهنگ، فن شناسي و بويژه دموکراسي به فلسفه.

 
كليد واژه: مابعدالطبيعه، نوعمل گرايي، شناخت، صدق/ حقيقت، بازنمود، دموکراسي
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 4 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) پاييز و زمستان 1388; 45(3-4):65-86.
 
مقايسه ديدگاه علامه طباطبايي و محيي الدين ابن عربي در مساله رويت و مشاهده
 
رحيم پور فروغ السادات*,ياوري سوده
 
* دانشگاه اصفهان
 
 

مقاله حاضر، شهود به طور عام، و رويت حضرت حق به طور خاص را از ديدگاه علامه محمد حسين طباطبايي و محيي الدين عربي ـ که در حقيقت نماينده دو مکتب فکري حکمت متعاليه و عرفان هستند ـ مقايسه مي کند. موضوع هاي مورد بررسي در اين نوشتار، توجه به قلب به عنوان محل دريافت شهود، عوامل افزايش قابليت دريافت تجليات توسط قلب، خطا در علم شهودي و معيار تشخيص اين خطا و شهود خداوند است.
با نگاهي به تعريف اين دو متفکر از شهود، به نظر مي رسد اين تعاريف، در يک راستا و در واقع مکمل يکديگرند. در طرح مساله شهود نيز شباهت هايي بين آنان وجود دارد، مثلا از ديدگاه هر دو متفکر، قلب، محل دريافت شهود است و عارف مي تواند به کمک برخي مراقبات، قابليت قلب را براي دريافت تجليات افزايش دهد. از طرفي، آن دو علم شهودي، خطا پذير است؛ خطايي که به دليل غير الهي بودن وحي يا الهام و يا تفسير و برداشت نادرست از مشاهدات رخ مي دهد
.
اما تفاوت هاي مهمي نيز در شيوه تفکر ابن عربي و علامه طباطبايي وجود دارد که به نظر مي رسد مهمترين آنها تفاوت جايگاه "عقل" نزد آنان است؛ چنانکه علامه برخلاف ابن عربي براي عقل، به عنوان وسيله شناخت، اهميت ويژه اي قايل است و آن را يکي از معيارهاي تشخيص صحت علم شهودي مي داند
.

 
كليد واژه: علامه طباطبايي، ابن عربي، رويت، مشاهده، قلب، عقل
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 6 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) پاييز و زمستان 1388; 45(3-4):101-112.
 
اگو از ديدگاه لکان و هوسرل
 
فتح زاده حسن*
 
* گروه فلسفه، دانشگاه زنجان
 
 

هوسرل ـ حداقل در دورة سوم حيات فکري خود ـ متقاعد شده بود که سوژه در مرکز فلسفه قرار گرفته است و فلسفه چيزي نيست جز شناخت اگو. همين شاخصة دکارتي، هوسرل را به يکي از سرآمدان انديشه مدرن بدل مي سازد. اما در دوره معاصر، اين اگوي مرکزي و همراه با آن انديشه مدرن توسط پساساختارگرايان همواره به چالش کشيده شده، و در اين ميان بحث هاي لکان به خاطر تمرکز بر روان کاوي و نيز تقدم زماني آن بر ديگر نوشته هاي پساساختارگرايانه حايز اهميت است، افزون بر اين که جدال هوسرلي ـ لکاني را مي توان نماينده اي از جدال فراگيرتر بين مدرنيسم و پست مدرنيسم دانست. در اين مقاله، ابتدا به ايدة مرکزي لکان در نفي و انحلال سوژه دکارتي مي پردازيم و سپس با توضيح نظريات هوسرل، خواهيم ديد که وي چه راه برون رفتي در مقابل قواعد بازي روان کاوي لکان ارايه مي دهد. هوسرل با تقليل پديده شناختيِ رويکرد طبيعيِ نهفته در بطن علوم طبيعي (ازجمله روان کاوي) پديده شناسي را در بعدي متمايز و در جايگاهي برتر نسبت به اين علوم قرار مي دهد. بار اين دفاعيه را فرايند برکشيدن اگوي تجربي به اگوي استعلايي به دوش مي کشد.

 
كليد واژه: مرحله آينه، رويکرد طبيعي، اگوي تجربي، اگوي استعلايي
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 5 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) پاييز و زمستان 1388; 45(3-4):87-99.
 
اعتبارگرايي جان رالز و نظريه ادراکات اعتباري
 
زماني مهدي*
 
* دانشگاه پيام نور اصفهان
 
 

جان رالز، فيلسوف معاصر آمريکايي، عنوان «اعتبارگرايي» را براي ديدگاه خود در فلسفه اخلاق و فلسفه سياست برگزيده است. اساس ديدگاه او همان نظريه قرارداد اجتماعي است که پيش از وي توسط لاک و کانت مطرح شده است. او اين ديدگاه را با شرط انصاف و بي طرفي تکميل مي کند که با جهل نسبت به موقعيت خود (پرده جهل) در وضعيت نخستين مشخص مي گردد. ديدگاه رالز در اين زمينه با توجه به مخالفت با شهودگرايي و سودگرايي، نوعي نظريه غير واقع گرا خواهد بود که به جدايي ميان علم و اخلاق معتقد است و عينيت گزاره هاي اخلاقي را به معقول بودن آنها تعريف نموده، صحت آنها را به اعتبار آن ها بر اساس رويه اي بي طرفانه و مناسب معرفي مي کند. نظريه ادراکات اعتباري که توسط علامه طباطبايي مطرح شده است، موافقت ها، مخالفت ها و برداشت هاي مختلفي را در پي داشته، اما به عقيده بسياري، ديدگاهي بديع و اثر بخش در فلسفه اسلامي است. مطابق با اين نظريه بسياري از علوم و تصديقات و از جمله مفاهيم حسن و قبح و عدالت، اعتباري هستند. هدف اين مقاله، آن است که ضمن گزارش بعضي از ابعاد اين دو نظريه، به تحليل و مقايسه اي ميان آن ها دست زند و بعضي نتايج مشابه و متفاوت آن را در مقوله هاي غير واقع گرايي، عينيت، ملاک توجيه و جدايي علم و اخلاق بررسي کند.

 
كليد واژه: اعتبارگرايي، جان رالز، ادراکات اعتباري، علامه طباطبايي، حسن و قبح، عدالت
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 7 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) پاييز و زمستان 1388; 45(3-4):113-129.
 
همراه با صدرا در ساحت خيال و مرگ
 
پيراوي ونک مرضيه*
 
* دانشگاه هنر اصفهان
 
 

خيال و مرگ دو ساحت پر رمز و راز حقيقت اند که واسط (برزخ) ميان حس و عقل، دنيا وعقبي واقع شده اند. مراد از خيال، صورتهاي خيالي، قوه خيال و همچنين عالم خيال است. انسان در نشئه دنيا به مدد قوه متخيله قادر است تا حقايق و معاني متعالي (امور خفيه) را در کسوت صور خيالي مناسب براي خود متصور نمايد، به شرط آنکه خيال خود را به مبادي عالي هستي مرتبط سازد، نه آنکه در بند حس مشترک محبوس گرداند. مرگ نيز - که برزخي ميان دنيا و عقبي است - با کنار زدن پرده حواس، رويت حقايق مثالي را براي انسان ممکن مي سازد. وفور تنعمات بهشتي بنا بر اراده بهشتيان در عالم مثال (برزخ) که عرصه تروح اجسام و تجسد ارواح است، به مدد خيال متحقق مي گردد. ساحت مرگ، متجسم شدن اعمال و کردار آدمي، فشار قبر، حضور فرشتگان مامور مرگ و ... همگي بر اساس مثالي بودن خيال معنا مي يابند. مرگ و خيال، کنده شدن از مرتبه رقيقه (محسوس) و ورود به مرتبه تجرد برزخي است. مرگ و خيال نشان دهنده استعلا و فراروي هستي انسان از مرتبه نازله به مرتبه اي بالاتر است. بر همين اساس، انسان در مقام خيال و مرگ به نحوي از گشودگي (آزادي) و انکشاف دست خواهد يافت که هرگز در مرتبه حس به آن دست نيافته است. هنر که جولانگاه خيال است، مرگي است که رو به سوي جمال الهي دارد. صدرا در جلد هفتم اسفار اربعه، عشق عفيف صاحبان صنايع لطيفه (ظرفا) را سببي مي داند در نيل آنها به ذهني صاف و رواني رحيم و نگاهي ظريف که موجب ظهور جمالي مي شود که تجلي جمال حق است. در واقع، صور خيالي هنرمند، واسطه اي براي تعالي به اسم ا... مي گردد. به همين جهت، هنر به معناي اصيل کلمه، مرگ است، مرگ هر آنچه غير خداست و مظهريت جمال حق.

 
كليد واژه: خيال، مثال، برزخ، قوس نزول، قوس صعود، مرگ، هنر
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 1 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) بهار و تابستان 1388; 45(1-2):1-24.
 
اتحاد يا تمايز جوهري ذهن و بدن در مابعدالطبيعه دکارت
 
جامعي فهيمه,اكرمي موسي
 
 
 

در مابعدالطبيعه دکارت در جهان مخلوقات تنها دو نوع جوهر وجود دارند که از اساس با يکديگر متفاوتند؛ اين دو عبارتند از: جوهر «انديشنده» و جوهر «ممتد» يا نفس و ماده. نزد دکارت نه تنها بايد نفس انساني را از نفوس حيوانات جدا کرد، بلکه بايد آنها را داراي دو حيطه متفاوت انديشه و حرکات مادي دانست. نفس در فلسفه دکارت معادل ذهن است و جوهري انديشنده به شمار مي رود و همين جوهر غير مادي، اصل انسان تلقي مي شود. بدن که جزو ماديات محسوب مي شود، جوهري ممتد دارد و کاملا متمايز از نفس است. پس نفس، هم وجود دارد و هم مي تواند قبل از شناخت بدن شناخته شود و چون اصلا جسماني نيست، مي تواند پس از مرگ انسان نيز باقي بماند. از اين رو، دکارت با اصل تمايز جوهري مي تواند بقاي انسان را اثبات نمايد. از طرف ديگر، دکارت به عنوان يک تنکارشناس [/فيزيولوژيست] و روان شناس، در حقيقت معتقد به تعامل و اتحاد واقعي بين ذهن و بدن است، زيرا که برخي اندرکنش هاي علي ميان ذهن و بدن، نشان دهنده اتحاد جوهري بين آنهاست. در اين مقاله نشان داده مي شود که جمع بين اتحاد و تمايز جوهري ذهن و بدن، دکارت را با مشکلي جدي رو به رو مي کند و، علي رغم تلاشهاي او در ارايه راه حل هايي چون انگاره روح بخاري يا هر انگاره ديگري مثل قلب يا غده صنوبري، اين اشکال همچنان باقي مي ماند. از اين رو، به نظر مي رسد که چون دکارت نمي تواند از تنها دليل اثبات بقاي نفس آدمي صرف نظر کند، مجبور است از لحاظ نظري تمايز جوهري ذهن و بدن را در مابعدالطبيعه خود نگه دارد. در واقع، دکارت ترجيح مي دهد در مقابله با پارادوکسي که از يک طرف تمايز جوهري و از طرف ديگر، اتحاد جوهري ذهن و بدن را درست مي داند، جانب تمايز جوهري ذهن و بدن را بگيرد.

 
كليد واژه: دکارت، اتحاد جوهري، تمايز جوهري، ذهن، بدن
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 2 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) بهار و تابستان 1388; 45(1-2):25-46.
 
اخوان الصفا، ابن مسكويه، بيروني و نظريه تکامل زيستي
 
ميانداري حسن*
 
* موسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران
 
 

نظريه تکامل زيستي از دو جزء اصلي نياي مشترک و انتخاب طبيعي تشکيل مي شود. اين نظريه به اواسط قرن نوزدهم و آرا داروين باز مي گردد. صاحب نظراني گفته اند كه پيش از اين، برخي مسلمانان مانند اخوان الصفا، ابن مسکويه و بيروني، نظريه تکامل زيستي را طرح کرده بودند. ما بويژه آرا ابراهيم زاده، مطهري و اذکايي را مطرح مي کنيم. در برابر اينان، مخالفان مانند نصر و فلاطوري، اين تقدم را رد كرده اند. نصر معتقد است كه آن مسلمانان به «سلسله مراتب وجود» قائل بودند و فلاطوري بويژه در مورد بيروني، به نوعي تكامل تدريجي غير از تكامل زيستي، استناد مي كند. ما در اين مقاله، ابتدا اين آرا را گزارش مي کنيم. سپس براي تحرير محل نزاع، نظريه تکامل و «سلسله مراتب وجود» را توضيح مي دهيم. در انتها، ضمن نقد آرا ياد شده، استدلال مي کنيم که با توجه به تغييرات تدريجي که منجر به پيدايش نظريه تکامل از سلسله مراتب شدند، بيشتر حق با موافقان است و با توجه به تفاوتهاي آنچه مسلمانان مذکور گفته بودند، با نظريه تکامل، و تفاوتهاي مباني و لوازم فلسفي آنها، بيشتر حق با مخالفان است، ولي اگر سلسله صدرايي را مبنا قرار دهيم، آن تفاوتها مي تواند برطرف شود.

 
كليد واژه: تکامل زيستي، سلسله مراتب وجود، مسلمانان، حرکت جوهري
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی

 3 : متافيزيك (مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني اصفهان) بهار و تابستان 1388; 45(1-2):47-62.
 
تحليل اگزيستنسيال هيدگر در آينه فلسفه عملي ارسطو «خوانشي» نو از اخلاق نيكوماخوس ارسطو
 
حيدري احمدعلي*
 
* دانشگاه علامه طباطبايي
 
 

اين مقاله در صدد بيان اين موضوع است كه مهمترين مقومات فلسفه عملي ارسطو در تحليل اگزيستنسيال هيدگر صبغه هستي شناختي مي يابد. انحاء نسبت آدمي در قبال موجودات Verhaltenweisen آن گونه كه در كتاب ششم از اخلاق نيكوماخوس ارسطو مطرح شده، در خوانش نوين هستي و زمان هيدگر تبديل به انحا وجودي آدميSeinsweise  مي گردد. آنچه براي هيدگر بسيار اهميت دارد، احياي قوه انتولوژيك نهفته در تعينات سه گانه ارسطويي است كه در آن پراكسيس بر دو نحوه رفتاري كاشف از موجودات؛ يعني تئوري و پويسيس اولويت مي يابد.
هيدگر در بحث ارسطو از فضايل عقلاني، تعاريف و تعينات متناسبي را از زندگي انساني در آراي ارسطو كشف مي كند كه در فلسفه جديد و براي مثال، در فلسفه هوسرل شناخته نشده و موضوعيت نيافته اند. اگر تحليل اگزيستنسيال در پرتو تفسير پديدار شناختي ارسطو و بخصوص مطالب وي در اخلاق نيكوماخوس بازخواني گردد، شايد بتوانيم برنامه فلسفي هيدگر را بهتر بفهميم
.

 
كليد واژه: تحليل اگزيستنسيال، انحا نسبت آدمي در قبال موجودات، انحا وجود انسان، پراكسيس، پويسيس، تئوري، اخلاق نيكوماخوس، هستي و زمان
 
 

 نسخه قابل چاپ

 
 
شنبه 16 اردیبهشت 1391  10:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها