پاسخ به:جزوات و مقالات فلسفی
در ابتداي مقاله اين پرسش مطرح مي شود که آيا نظريه تکامل با ايده مداخله خدا در طبيعت سازگار است؟ آيا ما مي توانيم هم به مداخله خداوند در طبيعت معتقد باشيم و هم به قوانين طبيعي و از جمله به قانون تکامل وفادار باقي بمانيم؟ پس از طرح سوال فوق، اشاره کوتاهي به پيامدهاي کلامي نظريه تکامل شده است. سپس سير تحول نظريه تکامل از زمان داروين تا پيدايش زيست شناسي مولکولي و تا نظريه هاي اخير در خصوص پيچيدگي و پيدايش ژنتيک عام بيان گرديده است. در بخش دوم مقاله چهار ويژگي اصلي در تحولات زيست شناختي مورد توجه قرار گرفته است: 1- خودتنظيمي 2- عدم تعين 3- عليت از بالا و پايين 4- تبادل اطلاعات. در بخش سوم، مقاله به بررسي چهار الگوي کلامي متخذ از هر يک از اين چهار خصيصه موجودات زنده مي پردازد و در اين بخش چهار تصوير از خدا مطرح مي شود: 1- خدا به عنوان طراح رويدادي سامانمند 2- خدا به عنوان متعين کننده عدم تعين ها 3- خدا به عنوان علت از بالا و پايين 4- خدا به عنوان منتقل کننده اطلاعات. باربور پس از بررسي هريک از اين چهار الگو به بيان برخي از مشکلات و نارسايي هاي آنها مي پردازد. در پايان به الگوي پنجمي بر اساس الهيات پويشي پرداخته hsj و اين تصوير را تصوير مناسب تري مي داند.
نسخه قابل چاپ
روشنگري و ليبراليسم در افكار و اعمال دانش مندان و توده هاي مردم جهان آگاهانه و ناآگاهانه تاثير گذاشته است. عقل گرايي كه رابطه اي تنگاتنگ با فردگرايي دارد، از مهم ترين اركان نظري اين انديشه به شمار مي رود. اين نوشتار با باطل خواندن ديدگاه عقلانيت محض و مستقل از هر چيز غير عقلي و منفك از سنت، ناكامي مدعيان را براي نشان دادن اصول عقلي مشترك بين همه انسان ها بهترين گواه بر اين بطلان مي داند. علاوه بر اين ليبراليسم در طي تلاش براي تمسك به عقلانيت و رها شدن از سنت، نه تنها خود به سنت تبديل شده، بلكه كاملا به گونه اي ايدئولوژي درآمده كه البته بسيار ناكارآمد و ناموفق بوده و حيرت و سرگرداني بشر مدرن را سبب شده است.
اصل تناقض در فلسفه ارسطو جايگاه بالايي دارد. ارسطو اين اصل را «اول الاوايل» خوانده و در برخي از آثار خود به ويژه در متافيزيک از آن بحث کرده است. او در سرآغاز بحث هاي خود پيرامون اين اصل همواره کوشيده است تا آن را تعريف کند. در اين مقاله، نشان داده ايم که اولا اين تعريف ها مضمون واحدي ندارند؛ ثانيا داراي لوازمي هستند که با برخي ديدگاههاي ديگر ارسطو در زمينه هاي «مساله سلب»، «نظريه تعداد اجزا قضايا» و... ناسازگاري دارند؛ ثالثا تعبير ارسطو از اصل تناقض يا به دليل عدم ذکر تمام وحدت ها و يا به دليل عدم ذکر تمام اختلاف هاي متناقضان، به جاي اين که «گزاره» اي تعريفي باشد «گزاره نما» يي است که تا جاي خالي آن با عبارت معناداري پر نشود نمي توان آن را تعريف لفظي مانعي از اصل تناقض قلمداد کرد.
حلاج يكي از مشهورترين شخصيت ها در عرفان و تصوف اسلامي است؛ انديشه ها و سرگذشت ويژه او در زمان حيات و پس از مرگش هميشه محل بحث بوده است. بسياري از عارفان و شاعران از انديشه هايش تاثير پذيرفته اند. عطار نيشابوري شاعر عارف يكي از كساني است كه توجه ويژه اي به حلاج دارد و در منطق الطير، انديشه هاي حلاج را به شيوه هاي گوناگون بازگو كرده است. مقاله حاضر بخش هايي را از تاثيرپذيري عطار از حلاج با ارايه شواهد بررسي مي كند.
ديدگاه مولانا جلال الدين بلخي درباره مساله امکان و چگونگي شناخت خدا به دليل برخورداري وي از ميراث متنوع مشربهاي کلامي، فلسفي و عرفاني پيشينيان اهميت دارد. دو ايستار به ظاهر متخالف در آثار وي قابل رويت است: ناتواني عقل در شناخت خدا و امکان شناخت خدا براي بشر. تحليل آرا وي در هر دو ايستار نشان مي دهد که عقل استدلال گر بشر از شناخت ذات و صفات خدا عاجز است اما آثار خداوند به ويژه اوامر و نواهي خداوند واسطه اي است که تجربه بشر را از حضور خداوند تسهيل مي کند. به همين دليل وي مواجهه بشر با اوامر و نواهي الهي را مورد تحليل و مداقه قرار مي دهد. چنين مواجهه اي بر گونه خاصي از تجارب ديني رايج در فرهنگ اسلامي مبتني است. تحليل مولوي در پرتو مقايسه با ديدگاه تيليخ در تحليل گونه هاي دينداري و واسطه تجارب ديني ابعاد خود را نشان مي دهد.
بحث درباره علم خداوند از مهمترين مسايل فلسفه و الهيات است. فلاسفه بزرگ در مورد علم خداوند نسبت به ذات خود و اشيا آرا متخالف و متضادي ابراز نمودهاند. در اين مقاله تلاش شده تا با استفاده از متون اصلي آثار افلاطون نظر وي درباره علم الهي بررسي شود. بر همين اساس بخشهايي از محاورات پارامنيدس، سوفسطايي، جمهوري وتيمائوس گزينش شده و مورد تفسير و ارزيابي قرار گرفته است. در اين ميان ضمن اشاره به نظرات مفسران آثار افلاطون به تفسير نو افلاطونيان توجه بيشتري شده است. مطلب مهم ديگري که در مساله علم الهي مطرح ميشود، نحوه فعل خداوند و رابطه آن با علم الهي است که تلاش گرديده تا با توجه به محاوره تيمائوس، نظر افلاطون در مورد نوع فاعليت خداوند توضيح داده شود. علاوه بر اين نسبت ايده خير با عالم مثل ودميوژر، جايگاه عالم مثال، علل شش گانه و انگيزه آفرينش هستي از جمله مسايلي است که در خلال بحث از نحوه علم و نوع فعاليت خداوند مورد بررسي قرار گرفته است.
ما پيوسته در روند تعاملي تنگاتنگ با طبيعتي ضابطه مند هستيم. بسياري از رفتارها، برنامه ريزيها، پيش بيني ها و تفكرات و عقايد ما ناشي از قاعده مند دانستن طبيعت است. همچنين قوانين طبيعت به عنوان كليد اساسي علم و دانش بشري است، بنابراين تحليل و تبيين آن همواره در دستور كار بسياري از فيلسوفان بزرگ همچون افلاطون، ارسطو، ابن سينا، هيوم، ملاصدرا و كانت بوده است. در اين مقاله با اشاره به برخي از نظريه ها درباره قوانين طبيعت، به طور خاص ديدگاه هيوم را كه به ديدگاه انتظام شهرت گرفته است بررسي كرده، با فرق گذاري ميان قضاياي دائمه و ضروريه آن را نقد مي كنيم.
به نظر سارتر هستي داراي سه ساحت است: هستي في نفسه، كه از هيچ آگاهي برخوردار نيست و به تمامي، داده شده و بالفعل است. هستي لنفسه، كه آگاهي مي باشد و امكان پويايي دارد، و هستي لغيره. اصلي كه سارتر، تفكر خود را با آن آغاز مي كند، تقدم وجود بر ماهيت است كه آزادي، انتخاب، مسووليت و شكل گيري هويت انسان در آينده را ممكن مي سازد. لنفسه همان انسان است، اما نه از حيث بدن و جسم؛ بلكه از جهت آگاهي، آزادي، عمل و قدرت بر نفي. آگاهي هيچ محتوايي ندارد، و تنها در ارتباط با متعلقات خود معنا پيدا مي كند. انسان همواره امكان نفي يا طرح اموري را دارد، از اين رو آزادي نيز همواره همراه اوست.آزادي هر چند مطلق است، با موقعيت و وضعيت هاي بشري محدود مي شود. آزادي مطلق و مسووليت كلي و هراس حاصل از آن، انسان را به سوء نيت و خود فريبي سوق مي دهد. آزادي و آگاهي در عمل چهره مي گشايند، و انسان عبارت است از مجموع اعمال خود.
علم الهي يکي از چهار صفت مهم حقيقه واجب الوجود است که از اهميت خاصي برخوردار است. در مقاله حاضر پس از مرور ديدگاه هاي مختلف در تعريف علم و ارايه دلايل عقلي و نقلي عالم بودن خداوند، به تفصيل درباره کيفيت علم الهي بحث شده است. در ميان موضوعات مختلفي که متعلق علم الهي قرار مي گيرد موجودات مادي و حالت هاي وجودي آنها بيش از همه بحث انگيز بوده است. کيفيت علم الهي به حالات وجودي موجودات مادي قبل از ايجاد آنها و همزمان با ايجاد آنها و نيز بعد از فناي آنها متفاوت است. بيشترين اشکال در مورد علم الهي قبل الايجاد به حالات وجودي ماديات است که مقاله حاضر به تفصيل و با توجه به ديدگاه هاي مختلف در تعريف علم آن را بررسي کرده است.
اهميت ديدگاه فلسفي ملاصدرا آن است که جهان مادي، به ويژه ماديت، بستر خلقت و سير تکاملي انسان به سوي تجرد محض مي باشد. از آنجا که بر اساس نظريه حرکت جوهري، تمام عالم مادي داراي حرکتي تدريجي از ماديت به سمت تجرد کامل است، نفس انسان نيز داراي همين حرکت جوهري است. بدين سان، پيش فرض هاي اين مقاله چنين است: اولا، حرکت جوهري حرکتي تدريجي و مستمر است که در کل جهان هستي سريان دارد. ثانيا، نفس انسان جسمانيت الحدوث و روحانيت البقا است چرا که در نظريه ملاصدرا انسان در ابتداي خلقت موجودي جسماني است و جنبه روحي ندارد. نفس انسان تنها در صورت حيات در اين دنياي خاکي است که مراحل تکامل خود را طي مي کند و از ماديت به تجرد مي رسد. مقاله حاضر بر آن است که به تبيين چگونگي و ماهيت تکامل در ماده و جسم و نيز تبديل آن به تجرد تام که هدف خلقت است و انسان هم در اين سير قرار دارد، بپردازد.
مقاله حاضر درباره امکان و عدم امکان رويت، و در فرض امکان درباره وقوع و عدم وقوع آن بحث مي کند، ادله طرفداران امکان و عدم امکان و نيز ادله معتقدين به وقوع را مطرح و درباره آنها داوري مي کند و حاصل مباحث آن، عدم امکان رويت و به اولويت، عدم وقوع آن مي شود.
وجودشناسي از موضوعات و مسايل با اهميت در حوزه فلسفه و عرفان است، به طوري که محور اساسي اين دو دانش به شمار مي رود. هم فلاسفه و هم عرفا مدعي اند موضوع دانش آنها «وجود مطلق» است. اين اشتراک در لفظ موجب پيدايش برخي از لغزشها در حوزه فلسفه و عرفان به ويژه براي پيروان فلفه صدرايي شده است «چه آنها به هنگام بحث از اصالت وجود و مسايل مربوط به وجودشناسي براي تاييد نظرات خود به ديدگاه هاي عرفا استشهاد مي کنند در صورتي که هيچ اشتراکي- جز اشتراک در لفظ- ميان وجودشناسي صدرايي و وجودشناسي عرفاني وجود ندارد، زيرا اصالت وجود صدرايي در قلمرو وجود امکاني مطرح گرديده است، بدين معنا که وجود در قياس با ماهيت که هر دو مربوط به عالم امکان مي باشند (کل ممکن زوج ترکيبي له ماهيه و وجود) داراي اصالت است. ليکن مقصود عرفا از وجود مطلق وجود واجبي است و عارف هرگاه و هرکجا از وجود يا اصالت آن سخن مي گويد مرادش وجود خداست و نه چيز ديگر. در اين مقاله تلاش شده تا تفاوت اين دو ديدگاه تبيين گردد.
اگر در مباحث جهان شناختي پذيرفته باشيم كه هستي داراي دو بخش عالم غيب و عالم شهادت است و اين مساله نيز مستدل شده باشد كه هر امري كه در عالم شهادت رخ ميدهد در مبادي عاليه و عقول مجرده ثبت و ضبط است، در نتيجه دسترسي به عالم غيب به معناي پذيرش اتصال و ارتباط نفس انساني با مبادي عاليه است در اين مقاله سعي شده است با تبيين ديدگاه ابن سينا درباره نقش متخيله در ارتباط با غيب، ابتدا با ارايه مقدمه و مدخلي پيرامون نقش تخيل در تفكر و ادراك كليات به بررسي نحوه كاركرد متخيله در دريافت امور غيبي پرداخته شود، از اين رو با تبيين فلسفي مقوله وحي و رويا به عنوان دو مقوله اصلي در ارتباط با غيب به چگونگي كاركرد متخيله در معرفت شناسي اين دو مقوله پرداخته شده است.
انتخاب زبان عربي و همتاطلبي براي آن يکي از پرسش هاي مربوط به قرآن است. اين مقاله به شبهاتي مي پردازد كه برخي سايت ها درباره عربيت اين کتاب در افکنده اند. با آن كه رسالت دين جهاني ادعا شده، چرا زبان عربي براي آن گزيده شده و چرا به جاي عربي زبان ديگر انتخاب نشد تا براي عده بيشتري از مردم جهان فهميدني باشد؟ آيا غير منطقي نيست كه خدا كتابي به زبان عربي نازل كند و از ديگران بخواهد به آن ايمان آورند؟ آيا با آمدن زبان عربي مسير كشف اعجاز قرآن طولاني نمي شود؟ چگونه همگاني شدن و تصديق به آن، با زباني محدود ممكن است؟ و شبهاتي ديگر. در پاسخ به اين شبهه در مقاله توضيح داده شده که زبان عربي مانع شناخت مردم از محتواي اين کتاب نيست و همه وجه اعجاز قرآن، عربيت زبان نيست، محتوا و پيام هاي اين کتاب است.
دين مقدس اسلام، خداوند را قانون گذار حقيقي مي داند. انديشه ورزان مسلمان درباره برخورداري پيامبر اکرم (ص) از حق تشريع، اختلاف نظر دارند. دلايل معتقدان حق تشريع براي پيامبر و ائمه (ع)، قول به نقصان دين و تاييد نظريه بسط شريعت و تعدد مصادر تشريع و... را در پي دارد. اين مقاله، دلايل اين ديدگاه را بررسي مي کند و نظريه حق تشريع براي غير خدا را نامعتبر مي شمرد.