پاسخ به:مشاعره آنلاین
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
این دل که ز دست هر چه فریاد گرفت
هر تحفه که غم به دست او داد گرفت
تا بود بار غمت بر دل بی هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
اشک گرم و آه سرد و روی زرد و سوز دل
حاصل عشقند و من این نکته می دانم چو شمع
بر آستان جانان گر سر توان نهادن. گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد.
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
ما به فلک بوده ايم يار ملک بوده ايم
باز همان جا رويم جمله که آن شهر ماست
اگر می خواهید زندگی شادی داشته باشید آن را به یک هدف گره بزنید نه افراد یا چیزها “آلبرت انیشتین”
اگر چه باده فرح بخش و باد گل بیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
تا درد و ورم فرو نشیند
کافور بر ان ضماد کردند
دریا کشان کوه جگر باده ای به کف
کز تف به کوه لرزه دریا برافکند
خاقانی
در دایره وجود موجود علیست
اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست
گرخانه اعتقاد ویران نشدی
من فاش بگفتمی که معبود علیست
تورا تیشه دادم که هیزم کنی
ندادم که بنیان مردم کنی
یارب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده
«صائب تبریزی»