پاسخ به:مشاعره آنلاین
مرا می گفت دوش آن یار عیار
سگ عاشق به از شیران هشیار
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
حافظ
از این پنج شین روی رغبت متاب
شب و شاهد و شمع و شهد و شراب
فردوسی
بر درگه دوست هر که صادق برود تا حشر ز خاطرش علایق برود صد ساله نماز عابد صومعه دار قربان سر نیاز عاشق برود
دو چشم سیر نگردد همی ز دیدن او
دل گره زده بگشاید آن گشاده جبین
فرخی سیستانی
نمی توان به تو شرح بلای هجران کرد
فتاده ام به بلايی که شرح نتوان کرد هلالی جغتایی
دل میل گنه دارد از آن روز که دید
کو را رسن از زلف و درخت از بالاست
تا کی ب تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر که اول بنگرد پایان کار
اندر آخر او نگردد شرمسار
رسم دو رنگی آیین ما نیست
یکرنگ باشد شب و روز من
نیست در عالم ز هجران تلخ تر
هر چه خواهی کن و لیک آن نکن
نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل
لاله دیدم روی زیبا توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد
دیگرم،از پی دویدن بهر چیست؟
وین همه،رختم دریدن بهر چیست؟
تا کی هوس آوارهٔ پرواز توان زیست یا رب که جدا کرد سر زیر پر از ما؟