پاسخ به:مشاعره آنلاین
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و او یک نظر نکرد
در جست و جوی روی تو در پای گل بس خارها
ای یاس من گوید همیاندر فراقت یاسمن
«مولوی»
نسیم زلف تو چون بگذرد بر تربت حافظ
ز خاک کالبدش هزار لاله بر آید
حافظ
🍃دوری نکن از حضرت معبود که معبود
نزدیک به قدریست که محتاج صدا نیست
تو خدمت جانان کنی سر را چرا پنهان کنی
زر هر دمی خوشتر شود از زخم کان زرگر زند
در میکده دوش زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست
گفتم:ز چه در میکده جا کردی؟ گفت
از میکده هم به سوی حق راهی هست
تویی شاها و دیرینه مقام تست این سینه
نمیگویی کجا بودی که جان بیتو نزار آمد
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد،که مرا چاره درمان تو نیست!
تا کی به حبس این جهان من خویش زندانی کنم
وقت است جان پاک را تا میر میدانی کنم
می نگر در خود چنین جنگ گران
پس چه مشغولی به جنگ دیگران
پس بنای خلق بر اضداد بود
لاجرم جنگی شدیم از ضر و سود
در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من
هم سوی پنهان خانه رو ای فکرت و ادراک من
نام تو شده قدرت بازوی پیمبر
در غزوه احزاب تویی یک تنه لشکر
یک ضربه ات از کل عبادات فراتر
با فاطمه شد قدرت تو چند برابر
روزی برون آیم ز خود فارغ شوم از نیک و بد
گویم صفات آن صمد با نطق درانبار من
با رمضان رهیم از قید گنه شاید فرجی شود از عفو گنه
نه راه پیش مانده برایم نه راه پس
پلهای امن پشت سرم را شکسته ام
من دانه دانه اشک خودم را فروختم
نرخ طلایی گهرم را شکسته ام