پاسخ به:مشاعره آنلاین
قسم به جان تو خوردن طریق عزت نیست
به خاک پای تو کان هم عظیم سوگندست
سعدی
تا زبانم باز شد نام تو آمد بر زبان
تا که خود بشناختم کوی تو را کردم نشان
مهدیا تا زنده ام زین لطف محرومم نساز
من ز تو جانا بسی لطف و وفا دارم نشان
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
«حافظ»
دل ما شد کویر تفته! برگرد
خدا را! ای بهار رفته برگرد
تمام جمعه ها را صبر کردیم
اقلا جمعه این هفته برگرد
در این سرما و باران یار خوشتر
نگار اندر کنار و عشق در سر
«مولوی»
روز اول که به استاد سپردند مرا دیگران را خرد آموخت مرا مجنون کرد
دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است
روزن دل بر گشا حاضر و هشیار باش
شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد
ای خوشا شمعی که روشن می کند ویرانه ای را
ای فخر من سلطان من سلطان من
فرمان ده و خاقان من خاقان من
چون سوی من میلی کنی میلی کنی
روشن شود چشمان من چشمان من
نخواهی دید جز من، در کسی این سربه راهی را
بـــرای بردن دریــــا بیــــــاور تنگ ماهــــــی را
از لذت دزدی او هر پاسبان دزدی شده
از حیله و دستان او هر زیرکی گشته نهان
نیمه شب بسکه علی بود و علی بود وعلی
خشک شد طاقت آن چاه بیابانی ما
آن بخت ندارم که به کامت بینم
یا درگذری هم به سلامت بینم
وصل تو به هیچ گونه دستم ناید
نامت بنویسم و به نامت بینم
ابوسعید ابوالخیر
مرده و زنده دل من گریه و خنده دل من
خواجه و بنده دل من از تو چو دریا دل من
من که فرزند اين سرزمينم
در پي توشه اي خوشه چينم
شادم از پيشه ي خوشه چيني
رمز شادي بخوان از جبينم