پاسخ به:مشاعره آنلاین
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی
«حافظ»
یکروز صبح زود تو از خواب میپری
چشمت به او میافتد و پر در می آوری
یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد
دل هواي روي ماه يار دارد جمعه ها
دل هواي ديدن دل دار دارد جمعه ها
از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که میزنیم ای آب موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بیتابیم
مرا از میکده سهمی نمانده غیر آه و غم
در این وقت پریشانی، نگاهم می کنی امشب
به دریا شکوه بردم از شب دشت
وزین عمری که تلخ تلخ بگذشت
به هر موجی که میگفتم غم خویش
سری می زد به سنگ و باز می گشت!
تنها دعاي ديده من ديدنت بود
يک بار مستجاب نما اين دعاي چشم
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
تا بگویند برایت غزل جمعه وصل
«شفق» و «میثم» و امثال «حسان» چشم به راه
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
دلم را این پرستوی غریب آشیان بر دوش
بهار خاطراتت خوانده تا آفاق نامحدود
دوبیتی،گریه،بوی سیب،گلدان
نسیم مهر،یک آیینه،قرآن
دو چشم سبز،شبنم،فال حافظ
نگاه ما،گل و نان،شوق مهمان
نور را دیدن به روز و ماه شب
حال بیماری یقین است حال تب
بیا ای آخرین انسان مطلق!
شعور محض،جاویدان مطلق!
اسیر گیر و بند روزگارم!
رهایم کن از این طوفان مطلق!