پاسخ به:مشاعره آنلاین
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این؟
حافظ
نسیم مژده رسانْ جانِ تازه می بخشد
سپیده با قدم زرنگار در راه است
تا نیست نگردی ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند
دشمنت هر که شود قبر خودش راکنده
همه جا پر شده که دیده سقا داری
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
غروب ماه وخورشید است آیت
همین با دل نگــــــر دارد حکایت
تا کِی اینگونه بماند دل ما آقاجان؟
عاشق و فارق و درگیر و جدا-آقا جان
گفتم ای خواجه عاقل هنری بهتر ازین
نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟
یک شب به شتاب رفتنم را دیدی
دل را به افق سپردنم را دیدی
تا سوختن عشق ز پروانه پریدم سودای همه سوختگان خام گرفتم
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت
اگر انسان در زندگی قدردان نعمت های خداوند باشد ، خداوند در رحمت به رویش می گشاید و نعمتش بر او ارزانی و زیاد می گرداند . شاکر خداوند باشیم ، تا دچار بلا و گرفتاری نشویم .
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
«حافظ»
دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد
مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصههای سردابیم