پاسخ به:مشاعره آنلاین
رشتهى جمعيت اى ياران همدم مگسليد در پريشانى پريشانى است از هم مگسليد
در صورت تمایل پیام بدید
دوش می گفت به مژگان درازت بکشم
یارب از خاطرش اندیشه بیداد ببر
روی بنما و مرا گو که زجان دل بر گیر پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
ره نبرديم به مقصود خود اندر شيراز خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر
در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز
زل می زند به صندلی خالی خودش
احساس می کنم دو نفر فکر می کنم
چادر نماز اوست که گسترده یا که بر
پرهای نرم شانه به سر فکر می کنم
منم که دیده به دیدار دوست کرده ام باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
ز خوبرویی خوبان طمع ندارم هیچ، به خوبتر ز همه خوب، با تو می نازم
مرنج از بهر جان خسرو اگرچه میکشد یارت
که باشد خوبرویان بسی زین گونه مذهبها
اي عشق!همتي كن رنجم به سر بر اي عشق! از پا نشسته داري دستي بر آور اي عشق!
قطره ای که از جویباری می رود
ار پی انجام کاری می رود
درنگ آمدن ای عمر کم کن که عمر از بهر رفتن در شتاب است
تازیم در غم تو جامه درم
وز پس مرگ نویت کفن است
تا دل مسکین من در کار تست آرزوی جان من دیدار تست
تا تقاضا به میان آمده،مطلب رفته است
نیست غیر از کف افسوس طلبها، لبها