خيز ثانوى
تثبيت نشدن قله 1904 در مرحله سوم عمليات××× 1 در صورت تثبيت اين قله، شهر «پنجوين» در شرق استان سليمانيه عراق به تصرف نيروهاى ايرانى در مىآمد. ××× باعث شد تا وضع ناپايدارى در منطقه حكمفرما شود و براى مراحل بعدى، عمليات ديگرى طرحريزى شود. گسترش عوارض طبيعى در ارتفاعات «كانى مانگا» و نبودن راه تداركاتى مناسب از جانب نيروهاى خودى به بالاى ارتفاع 1904 و همچنين نبودن وقت كافى براى شناسايى منطقه، از جمله عواملى بود كه باعث شد لشكر 27 محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم به تمام اهداف موردنظر دسترسى پيدا نكند.××× 2 كمبود امكانات لازم براى عبور نيروهاى هفت گردان از رودخانه «قزلچه» از ديگر عواملى بود كه مىتوان بهطور جنبى در اين امر دخيل دانشت. ×××
از طرف ديگر، منطقه عملياتى و به ويژه ارتفاعات «كانى مانگا» به خاطر اشراف بر تنگه «روكان» (پنجوين) با شروع عمليات «والفجر 4« و شكستهاى پياپى دشمن در مراحل اول و دوم بسيار حساس شده بود و دشمن با آگاهى از حساسيت اين منطقه، در طى دو هفته به طور گسترده، لشكرها و تيپهاى پياده و زرهى خود را وارد منطقه كرده بود. غافلگيرى دشمن در اين مرحله از عمليات امكانپذير نبود، چرا كه عراقىها هر لحظه احتمال عمليات را از سوى نيروهاى ايرانى مىدادند. آرايش نظامى دشمن در اين مرحله از عمليات به نحوى بود كه از تمركز و تشكيل يك خط ثابت و مستحكم اجتناب كرده، نيروهاى خود را به شكل پايگاههاى كوچك و كمينهاى پراكنده، در مناطق مختلف گسترش داده بود.
ارتش عراق در نبردهاى كوهستانى، سابقه و تجربه كافى داشت. نبرد در ارتفاع بازى دراز (سال 60(، نبرد در شياكوه و تنگ كورَك (مراحل يكم و دوم عمليات مطلع الفجر - سال 60)، نبرد در قله 2519 جبهه حاج عمران (عمليات والفجر 2 - سال 62( و همچنين نبرد در ارتفاع نمه كلانبو (كله قندى مهران، عمليات والفجر 3 - سال 62( از جمله اين نبردها است. اكنون در قله 1904 كانىمانگا، نبردى بزرگ در جريان بود.
پس از عمليات مرحله سوم، بيشتر گردانهاى تيپهاى 1 و 2 و 3 لشكر 27 كه وارد كارزار شده بودند، بازسازى و سازماندهى شدند. گردانهاى تيپ 1 عمار در حساسترين و عميقترين مواضع دشمن وارد كار شدند و به خاطر شهادت فرمانده تيپ، علىاكبر حاجىپور، و شهادت فرمانده يكى از گردانهاى آن، يعنى، ابراهيم معصومى، نياز به سازماندهى پيدا كردند.
از طرف ديگر، گردانهايى كه در عمليات شركت نكرده بودند و با منطقه آشنايى كافى نداشتند، با ادغام در گردانهاى شركت كننده در عمليات و با ورود كادر گردانهاى عمليات ديده، تقويت شدند.
گردان «انصارالرسول»، از جمله واحدهايى بود كه براى اجراى مرحله تكميلى عمليات و جبران كمبود نيروى گردان مالك اشتر، يك گروهان از نيروهاى خود را در اختيار آن گردان قرار داد. در مقابل تعدادى از فرماندهان گردان مالك با گردان انصار همراه شدند.
با شهادت سردار اسلام، ابراهيم معصومى، رزمندگان گردان كميل به نيروهاى گردان مقداد پيوستند تا به فرماندهى احمدنوزاد در عمليات مرحله تكميلى شركت كنند و به همين ترتيب، گردانهاى ابوذر، مسلم، بلال و حمزه (جمعى تيپ 3 ابوذر) تغييراتى در سازمان رزم خود ايجاد كردند.
براى مرحله تكميلى عمليات «والفجر 4« از تمام تيپهاى لشكر 27 محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم، گردانهايى در نظر گرفته بودند كه داراى دو گروهان تقويت شده××× 1 گروهان تقويت شده داراى چهار دسته و شامل 200 نفر است. ××× و يا استعداد نيرويى در حدود سه گروهان داشتند. دشمن پس از پايان مرحله سوم عمليات و تنگتر شدن حلقه محاصره شهر «پنجوين»، احساس خطر بيشترى كرد و با مستحكم كردن خطوط پدافندى خود در ارتفاعات و دشت، و نيز با ايجاد موانع و جايگزينى نيروهاى تازه نفس، اقداماتى را براى مقابله با عمليات و حمله مجدد رزمندگان اسلام انجام داد. از سوى ديگر، مهدى كه با شهادت حاجىپور اينك عَلَم فرماندهى تيپ يكم عمار را بر دوش مىكشيد، سعى داشت با بازسازى و ادغام گردانها چند گردان را براى عمليات آماده كند. ضمن آن كه با انجام عملياتهاى شناسايى، درصدد شناخت بيشتر مواضع دشمن بود. جالب اينكه در اين امر نيز مانند ديگر كارها، هوش و ذكاوت فراوانى بروز مىداد. حاج آقا پروازى كه در يكى از مأموريتهاى شناسايى با مهدى خندان همراه شده بود، به اين استعداد وافر او به خوبى پىبرد. او مىگويد:
«در پايان مرحله سوم عمليات والفجر 4، بر روى ارتفاعات كانىمانگا، هنوز بخشى از اين ارتفاع سقوط نكرده بود. قرار بود بچهها از آن قسمت عقب بكشند. اما هنگام بازگشت تعدادى كمين عراقى بود كه سر راه بچهها قرار داشت. در حال بازگشت بوديم كه به يك كمين گروهى برخورديم. توى كمين چند تا چراغ روشن بود و فكر مىكنم حدود 15 سرباز عراقى داخل كمين بودند. ما توى ستون داشتيم حركت مىكرديم كه يكى از بچهها اسلحهاش را از ضامن خارج كرد و گرفت طرف كمين دشمن، اما تا مهدى فهميد، فورى پريد و او را بغل كرد و مانع تيراندازى او شد. با پچ پچ خفهاى به او گفت: ببين برادر جان! وقتى كه توى دل شب دارى به كمين عراقى مىرسى، اگر بخواهى با اسلحه تيراندازى كنى، اين كار تو با اصول نظامىگرى جور درنمىآيد؛ اگر با چيزى ديگر سرباز دشمن را در سنگر كمين مىتوانى از بين ببرى، ببر اما با اسلحه نه، چون سربازان دشمن آتش دهنه تفنگ تو را مىبينند و ما را به رگبار مىبندند. اما متأسفانه تا مهدى او را رها كرد، آن جوان خامى به خرج داد و يك تير شليك كرد، به محض اين كه تير انداخت، متقابلاً از سمت عراقىها خودش تير خورد و نقش زمين شد...
مهدى به سرعت مسير حركت ستون را تغيير داد، اما ديگر دير شده بود عراقىها شروع كردند به رگبار بستن روى ستون نيروها. بچهها درازكش خوابيدند روى زمين.
مهدى نيروها را پراكنده كرد و بعد، از نقطهاى ديگر آنها را به كمين رساند و گفت اين همان كمينى است كه ما يك ساعت پيش با آن درگير شديم، راه نابود كردن اين موضع كمين استفاده از اسلحه نيست، اگر با اسلحه بزنيد باز هم شما را درو مىكنند. بعد خودش آمد و به سرعت ضامن چند نارنجك را كشيد و آنها را انداخت توى سنگر كمين، به طورى كه هيچ يك از عراقىها نتوانستند با ما درگير شوند؛ همگى كشته و يا مجروح شدند و يا فرار كردند. توى آن شرايط بحرانى مهدى به اين سرعت تصميم گرفت و همه اينها نشان دهنده فهم و دقت و درايت نظامى بالاى مهدى در به كارگيرى تاكتيكهاى نظامى بود.»
كارِ شناسايى از مواضع دشمن به اتمام رسيد و نيروهاى اطلاعاتى به حاج همت اعلام آمادگى كردند كه منطقه براى اجراى عمليات آماده است. مهدى با كار طاقت فرسا سعى در آماده كردن نيروهاى تحت امر خود براى شركت در اين مرحله از عمليات داشت. او با كسب تجربه از اتفاقات مرحله سوم عمليات، نقاط ضعف و قوت عمليات را براى فرماندهان گردانها تشريح مىكرد. اما اين بار واژه واژه صحبتهاى مهدى، بوى جدايى و پرواز مىداد، پرواز و دل كندن از دنياى خاكى و ملحق شدن به سرچشمه آن نور ازلى كه شمس شهادت است و آن، حسين بن علىعليه السلام است. على جزمانى××× 1 على جزمانى فرمانده گردان مقداد بن اسود لشكر 27 محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم، روز 13 اسفند 1365 طى عمليات كربلاى پنج به شهادت رسيد. ××× فرمانده گردان مقداد بن اسود، درباره بروز اين حالات در كنش و منش مهدى گفته است:
«بچه هايى كه قرار است شهيد بشوند از چند روز قبل حركات و رفتارشان طور ديگرى مىشود، البته طورى نيست كه من بتوانم تفسيرش كنم، يعنى قابل بيان نيست بلكه بايد با اينها برخورد كرد، بايد اينها را ديد و عوالمشان را درك كرد، يكى از همين افراد برادر عزيزمان مهدى خندان بود كه من از سه روز قبلتر، احساس كردم اين برادرمان به انتهاى خط رسيده و موعد پروازش نزديك است، حالاتش، حالات ديگرى بود، چشمهايش اكثراً اشكآلود بود و بيشتر با خداى خودش راز و نياز مىكرد. وقتى داشتيم مىرفتيم عمليات، من به وضوح شادابى و نشاط را در چهره ايشان ديدم. شب حمله، شبى مهتابى بود و وقتى نور مهتاب به چهره مهدى مىافتاد، نور از سيماى او ساطع مىشد. من سه سال با مهدى بودم، اما هيچوقت چهرهاش را آنطور نورانى نديده بودم، دقيقاً چهرهاش مصداق توصيفى بود كه استاد مطهرى از شهيد داشت: «نشاط شهيد، نشاط زنده است.»
وقتى درگيرى شروع شد چيزى كه اصلاً براى مهدى معنا نداشت ترس و واهمه از دشمن بود. در گير و دار درگيرى، وقتى به مهدى نگاه مىكرديم پندارى تمام قامت او را با نور پوشانده بودند. وقتى هم كه درگيرى شروع شد تنها چيزى كه براى او اهميت نداشت ترس بود. او با رشادت و شجاعتى عجيب، رجز مىخواند و بچهها را به سمت دشمن هدايت مىكرد و...»
لشكر 27 محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم با ادغام گردانها در يكديگر و با استعداد كمترى از مرحله قبلى عمليات، براى انجام ادامه مرحله سوم نبرد والفجر 4 يا همان مرحله تكميلى آماده مىشد. مهدى اين بار مسؤوليتش سنگينتر بود، او با شهادت حاجىپور بايد به تنهايى بچههاى تيپ 1 عمار را هدايت مىكرد.
محدوده عملياتى لشكر 27 محمد رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم در مرحله تكميلى، قله 1904 و يالهاى غربى و شرقى آن، ارتفاع 1900 و نيز تصرف تپههاى مشرف به جاده، دره ميانه - نالپاريز بود.