0

شير كوهستان_26

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

شير كوهستان_26

 خيز ثانوى

تثبيت نشدن قله 1904 در مرحله سوم عمليات××× 1 در صورت تثبيت اين قله، شهر «پنجوين» در شرق استان سليمانيه عراق به تصرف نيروهاى ايرانى در مى‏آمد. ××× باعث شد تا وضع ناپايدارى در منطقه حكمفرما شود و براى مراحل بعدى، عمليات ديگرى طرح‏ريزى شود. گسترش عوارض طبيعى در ارتفاعات «كانى مانگا» و نبودن راه تداركاتى مناسب از جانب نيروهاى خودى به بالاى ارتفاع 1904 و همچنين نبودن وقت كافى براى شناسايى منطقه، از جمله عواملى بود كه باعث شد لشكر 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم به تمام اهداف موردنظر دسترسى پيدا نكند.××× 2 كمبود امكانات لازم براى عبور نيروهاى هفت گردان از رودخانه «قزلچه» از ديگر عواملى بود كه مى‏توان به‏طور جنبى در اين امر دخيل دانشت. ×××
از طرف ديگر، منطقه عملياتى و به ويژه ارتفاعات «كانى مانگا» به خاطر اشراف بر تنگه «روكان» (پنجوين) با شروع عمليات «والفجر 4« و شكست‏هاى پياپى دشمن در مراحل اول و دوم بسيار حساس شده بود و دشمن با آگاهى از حساسيت اين منطقه، در طى دو هفته به طور گسترده، لشكرها و تيپ‏هاى پياده و زرهى خود را وارد منطقه كرده بود. غافلگيرى دشمن در اين مرحله از عمليات امكان‏پذير نبود، چرا كه عراقى‏ها هر لحظه احتمال عمليات را از سوى نيروهاى ايرانى مى‏دادند. آرايش نظامى دشمن در اين مرحله از عمليات به نحوى بود كه از تمركز و تشكيل يك خط ثابت و مستحكم اجتناب كرده، نيروهاى خود را به شكل پايگاه‏هاى كوچك و كمين‏هاى پراكنده، در مناطق مختلف گسترش داده بود.
ارتش عراق در نبردهاى كوهستانى، سابقه و تجربه كافى داشت. نبرد در ارتفاع بازى دراز (سال 60(، نبرد در شياكوه و تنگ كورَك (مراحل يكم و دوم عمليات مطلع الفجر - سال 60)، نبرد در قله 2519 جبهه حاج عمران (عمليات والفجر 2 - سال 62( و همچنين نبرد در ارتفاع نمه كلان‏بو (كله قندى مهران، عمليات والفجر 3 - سال 62( از جمله اين نبردها است. اكنون در قله 1904 كانى‏مانگا، نبردى بزرگ در جريان بود.
پس از عمليات مرحله سوم، بيشتر گردان‏هاى تيپ‏هاى 1 و 2 و 3 لشكر 27 كه وارد كارزار شده بودند، بازسازى و سازماندهى شدند. گردان‏هاى تيپ 1 عمار در حساس‏ترين و عميق‏ترين مواضع دشمن وارد كار شدند و به خاطر شهادت فرمانده تيپ، على‏اكبر حاجى‏پور، و شهادت فرمانده يكى از گردان‏هاى آن، يعنى، ابراهيم معصومى، نياز به سازماندهى پيدا كردند.
از طرف ديگر، گردان‏هايى كه در عمليات شركت نكرده بودند و با منطقه آشنايى كافى نداشتند، با ادغام در گردان‏هاى شركت كننده در عمليات و با ورود كادر گردان‏هاى عمليات ديده، تقويت شدند.
گردان «انصارالرسول»، از جمله واحدهايى بود كه براى اجراى مرحله تكميلى عمليات و جبران كمبود نيروى گردان مالك اشتر، يك گروهان از نيروهاى خود را در اختيار آن گردان قرار داد. در مقابل تعدادى از فرماندهان گردان مالك با گردان انصار همراه شدند.
با شهادت سردار اسلام، ابراهيم معصومى، رزمندگان گردان كميل به نيروهاى گردان مقداد پيوستند تا به فرماندهى احمدنوزاد در عمليات مرحله تكميلى شركت كنند و به همين ترتيب، گردان‏هاى ابوذر، مسلم، بلال و حمزه (جمعى تيپ 3 ابوذر) تغييراتى در سازمان رزم خود ايجاد كردند.
براى مرحله تكميلى عمليات «والفجر 4« از تمام تيپ‏هاى لشكر 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم، گردان‏هايى در نظر گرفته بودند كه داراى دو گروهان تقويت شده××× 1 گروهان تقويت شده داراى چهار دسته و شامل 200 نفر است. ××× و يا استعداد نيرويى در حدود سه گروهان داشتند. دشمن پس از پايان مرحله سوم عمليات و تنگ‏تر شدن حلقه محاصره شهر «پنجوين»، احساس خطر بيشترى كرد و با مستحكم كردن خطوط پدافندى خود در ارتفاعات و دشت، و نيز با ايجاد موانع و جايگزينى نيروهاى تازه نفس، اقداماتى را براى مقابله با عمليات و حمله مجدد رزمندگان اسلام انجام داد. از سوى ديگر، مهدى كه با شهادت حاجى‏پور اينك عَلَم فرماندهى تيپ يكم عمار را بر دوش مى‏كشيد، سعى داشت با بازسازى و ادغام گردانها چند گردان را براى عمليات آماده كند. ضمن آن كه با انجام عمليات‏هاى شناسايى، درصدد شناخت بيشتر مواضع دشمن بود. جالب اين‏كه در اين امر نيز مانند ديگر كارها، هوش و ذكاوت فراوانى بروز مى‏داد. حاج آقا پروازى كه در يكى از مأموريت‏هاى شناسايى با مهدى خندان همراه شده بود، به اين استعداد وافر او به خوبى پى‏برد. او مى‏گويد:
«
در پايان مرحله سوم عمليات والفجر 4، بر روى ارتفاعات كانى‏مانگا، هنوز بخشى از اين ارتفاع سقوط نكرده بود. قرار بود بچه‏ها از آن قسمت عقب بكشند. اما هنگام بازگشت تعدادى كمين عراقى بود كه سر راه بچه‏ها قرار داشت. در حال بازگشت بوديم كه به يك كمين گروهى برخورديم. توى كمين چند تا چراغ روشن بود و فكر مى‏كنم حدود 15 سرباز عراقى داخل كمين بودند. ما توى ستون داشتيم حركت مى‏كرديم كه يكى از بچه‏ها اسلحه‏اش را از ضامن خارج كرد و گرفت طرف كمين دشمن، اما تا مهدى فهميد، فورى پريد و او را بغل كرد و مانع تيراندازى او شد. با پچ پچ خفه‏اى به او گفت: ببين برادر جان! وقتى كه توى دل شب دارى به كمين عراقى مى‏رسى، اگر بخواهى با اسلحه تيراندازى كنى، اين كار تو با اصول نظامى‏گرى جور درنمى‏آيد؛ اگر با چيزى ديگر سرباز دشمن را در سنگر كمين مى‏توانى از بين ببرى، ببر اما با اسلحه نه، چون سربازان دشمن آتش دهنه تفنگ تو را مى‏بينند و ما را به رگبار مى‏بندند. اما متأسفانه تا مهدى او را رها كرد، آن جوان خامى به خرج داد و يك تير شليك كرد، به محض اين كه تير انداخت، متقابلاً از سمت عراقى‏ها خودش تير خورد و نقش زمين شد...
مهدى به سرعت مسير حركت ستون را تغيير داد، اما ديگر دير شده بود عراقى‏ها شروع كردند به رگبار بستن روى ستون نيروها. بچه‏ها درازكش خوابيدند روى زمين.
مهدى نيروها را پراكنده كرد و بعد، از نقطه‏اى ديگر آنها را به كمين رساند و گفت اين همان كمينى است كه ما يك ساعت پيش با آن درگير شديم، راه نابود كردن اين موضع كمين استفاده از اسلحه نيست، اگر با اسلحه بزنيد باز هم شما را درو مى‏كنند. بعد خودش آمد و به سرعت ضامن چند نارنجك را كشيد و آنها را انداخت توى سنگر كمين، به طورى كه هيچ يك از عراقى‏ها نتوانستند با ما درگير شوند؛ همگى كشته و يا مجروح شدند و يا فرار كردند. توى آن شرايط بحرانى مهدى به اين سرعت تصميم گرفت و همه اينها نشان دهنده فهم و دقت و درايت نظامى بالاى مهدى در به كارگيرى تاكتيك‏هاى نظامى بود
كارِ شناسايى از مواضع دشمن به اتمام رسيد و نيروهاى اطلاعاتى به حاج همت اعلام آمادگى كردند كه منطقه براى اجراى عمليات آماده است. مهدى با كار طاقت فرسا سعى در آماده كردن نيروهاى تحت امر خود براى شركت در اين مرحله از عمليات داشت. او با كسب تجربه از اتفاقات مرحله سوم عمليات، نقاط ضعف و قوت عمليات را براى فرماندهان گردان‏ها تشريح مى‏كرد. اما اين بار واژه واژه صحبت‏هاى مهدى، بوى جدايى و پرواز مى‏داد، پرواز و دل كندن از دنياى خاكى و ملحق شدن به سرچشمه آن نور ازلى كه شمس شهادت است و آن، حسين بن على‏عليه السلام است. على جزمانى××× 1 على جزمانى فرمانده گردان مقداد بن اسود لشكر 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم، روز 13 اسفند 1365 طى عمليات كربلاى پنج به شهادت رسيد. ××× فرمانده گردان مقداد بن اسود، درباره بروز اين حالات در كنش و منش مهدى گفته است:
«
بچه ‏هايى كه قرار است شهيد بشوند از چند روز قبل حركات و رفتارشان طور ديگرى مى‏شود، البته طورى نيست كه من بتوانم تفسيرش كنم، يعنى قابل بيان نيست بلكه بايد با اينها برخورد كرد، بايد اينها را ديد و عوالم‏شان را درك كرد، يكى از همين افراد برادر عزيزمان مهدى خندان بود كه من از سه روز قبل‏تر، احساس كردم اين برادرمان به انتهاى خط رسيده و موعد پروازش نزديك است، حالاتش، حالات ديگرى بود، چشمهايش اكثراً اشك‏آلود بود و بيشتر با خداى خودش راز و نياز مى‏كرد. وقتى داشتيم مى‏رفتيم عمليات، من به وضوح شادابى و نشاط را در چهره ايشان ديدم. شب حمله، شبى مهتابى بود و وقتى نور مهتاب به چهره مهدى مى‏افتاد، نور از سيماى او ساطع مى‏شد. من سه سال با مهدى بودم، اما هيچ‏وقت چهره‏اش را آنطور نورانى نديده بودم، دقيقاً چهره‏اش مصداق توصيفى بود كه استاد مطهرى از شهيد داشت: «نشاط شهيد، نشاط زنده است
وقتى درگيرى شروع شد چيزى كه اصلاً براى مهدى معنا نداشت ترس و واهمه از دشمن بود. در گير و دار درگيرى، وقتى به مهدى نگاه مى‏كرديم پندارى تمام قامت او را با نور پوشانده بودند. وقتى هم كه درگيرى شروع شد تنها چيزى كه براى او اهميت نداشت ترس بود. او با رشادت و شجاعتى عجيب، رجز مى‏خواند و بچه‏ها را به سمت دشمن هدايت مى‏كرد و...»
لشكر 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم با ادغام گردان‏ها در يكديگر و با استعداد كمترى از مرحله قبلى عمليات، براى انجام ادامه مرحله سوم نبرد والفجر 4 يا همان مرحله تكميلى آماده مى‏شد. مهدى اين بار مسؤوليتش سنگين‏تر بود، او با شهادت حاجى‏پور بايد به تنهايى بچه‏هاى تيپ 1 عمار را هدايت مى‏كرد.
محدوده عملياتى لشكر 27 محمد رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله وسلم در مرحله تكميلى، قله 1904 و يال‏هاى غربى و شرقى آن، ارتفاع 1900 و نيز تصرف تپه‏هاى مشرف به جاده، دره ميانه - نالپاريز بود.


 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 23 اسفند 1390  2:36 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها