مسافر كربلا
آخرين روزهاى شهريور سال 1359 خزان سرخرنگى روستاى صبوبزرگ را در برگرفت. هجوم باد پاييزى امان شكوفهها را بريده بود. زمين پر بود از برگهاى زردى كه، از تن لرزان درختها بر زمين مىريخت و در حالى كه مىرفت تا زمين در خلسه يك رخوت پاييزى فرو رود، آژير تجاوز به صدا درآمد. ماشين جنگى رژيم بعثى صدام حسين، با استعداد 12 لشكر قدرتمند زرهى، مكانيزه و پياده، گرد آمده در سه سپاه رزمى، هجوم سراسرى خود را از پنج استان مرزى كشور اسلامى ما شروع كرد، تانكهاى پيشرفته اهدايى ابرقدرت شرق به صدام در زير شنىهاى خشنشان هرچه آبادى و آبادانى را سر راه خود ديدند، به تلى از خاك و ويرانى تبديل كردند. هواپيماهاى فرانسوى و روسى ارتش بعث در چندين اسكادران مرزهاى جغرافيايى را درنورديدند و مراكز حساس و حياتى كشور از جمله فرودگاه مهرآباد را بمباران كردند.
امام عزيز در پيامى به مردم فرمود:
«... هيچ جاى خوف نيست، يك ديوانهاى آمده، سنگى انداخته و فرار كرده ليكن ما چنان سيلىاى توى دهان صدام خواهيم زد، كه ديگر از جايش بلند نشود.»
در همين روزها كبوترى از روستاى صبوبزرگ پرواز كرد. از فراز گردنهها گذشت، به لانههاى گنجشكان سرك كشيد و بر شاخهاى از درخت تناور انقلاب (واحد بسيج مستضعفين سپاه پاسداران) نشست تا خستگى در كند. خون عشق همچون شوق پرواز در بال و پرش به جريان افتاد همانجا ماند و لانه ساخت و در سايه سار اين درخت سرسبز به دانهچينى خوشههاى ايمان مشغول شد.
عشق او به خدا و روح خدا، به شجره طيبه بسيج مستضعفين نيز، تسرى يافت. همنشينى با بسيجيان لواسان و تلاش مشترك براى راهاندازى «كتابخانه بسيج روستاى صبو بزرگ»، به شوق وافر مهدى براى خدمت هر چه بيشتر به قيام الهى امام خمينى(ره) دامن زد. مادر ارجمندش در اين باره مىگويد:
«... از بابت پايان كار لولهكشى آب روستا كه خيالش راحت شد، ديدم مدتى است خيلى اين بچه توى فكر مىرود، خيلى نگران است. يك روز از پدرش پرسيد: بابا، شما براى آينده من چه فكرى كردهايد؟ پدرش جواب داد: فكر كردن ندارد، حالا كه به سلامتى ديپلم خودت را هم گرفتى، يا برو دانشگاه، يا به خدمت سربازى. خودت بايد در اين مورد تصميم بگيرى پسر جان. مهدى بعد از شنيدن جواب پدرش، لحظهاى ساكت بود، هيچى نگفت. بعد گفت: بابا، شما اجازه مىدهى من بروم توى بسيج؟ بند دل من و پدرش لرزيد. خيلى نگران شديم. من به او گفتم: مادر جان، تو كه بچه با استعدادى هستى، برو دانشگاه، به درست ادامه بده. اما او كوتاه نيامد. رفت در بسيج ثبتنام كرد. چند روز بعد، آمد به ما گفت: من برگه آماده به خدمت خودم را گرفتهام، منتها مىخواهم بروم پادگان امام حسينعليه السلام سپاه تهران، آن جا يك دوره آموزش فشرده يك ماهه ببينم. بعد هم به خواست خدا، مىرويم جبهه. هر چه خواستم مانع بشوم، بىفايده بود. مىخنديد و به من مىگفت: هيچى نيست ننه، نترس، ناراحت نباش. خلاصه، چند روز بعد، مهدى براى آموزش، رفت به پادگان امام حسينعليه السلام».
همان ماههاى اول شروع جنگ بود كه آموزش مهدى در بسيج به اتمام رسيد. ابتدا قصد داشت براى مبارزه با ضدانقلابيون به كردستان برود، اما با ادامه تجاوزرژيم بعث قرار شد او و دوستان هم دورهاش را به يكى از جبهههاى جنوب اعزام كنند.
تا دىماه 1359 ماشين جنگى ارتش بعث، بخشهاى وسيعى از پنج استان ايران را به محاصره و اشغال خود درآورد. جوانان پرشور ميهن اسلامى به سوى جبههها سرازير شدند تا ارابههاى جنگى دشمن را از كار بيندازند، اما گويى مظلوميت ياران روحالله تمامى نداشت و آنها در اين جبهه هم بايد غربت و تنهايى را به دوش مىكشيدند. حاكميت آقاى ××× 1 نام رمز عملياتى بنىصدر كه از سوى سازمان جاسوسى آمريكا برايش در نظر گرفته شد. وى چند ماه پيش از رياست جمهورىاش، با حقوق ماهيانه 5000 دلار مخفيانه به استخدام C.I.A در آمده بود. براى اطلاع بيشتر، ر.ك. به كتاب: اسناد لانه جاسوسى آمريكا، جلد 9 (اسناد بنىصدر) دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، چاپ اول، تابستان 0631. ×××S.D.LURE.1!! بر مقدرات كشور و فرماندهى خائنانه او در جبهههاى جنگ، عرصه را بر نيروهاى مخلص بسيجى و پاسداران انقلاب تنگ كرد. بنىصدر با تز مضحك خود؛ جنگ به شيوه اشكانيان! و اين شعار كه زمين مىدهيم و زمان مىگيريم، اجازه داد تا دشمن خود را به پشت دروازههاى شهر اهواز برساند. او با اظهارات منافقانه خود هميشه سعى داشت تا نيروهاى مكتبى و در خط امام را منزوى نمايد و كار را تا آنجا رساند كه ضمن صدور حكمى خطاب به مسؤولين وقت ستاد مشترك ارتش، دستور داد هيچكس حق ندارد در جبههها به نيروهاى پاسدار اسلحه و مهمات بدهد. اشغال شهرهاى خرمشهر، هويزه، سوسنگرد، بستان و بخشى از آبادان توسط دشمن براى نيروهاى رزمنده بسيار سنگين و غيرقابل تحمل بود. از اينرو عدهاى از «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» به فرماندهى سيدحسين علمالهدى بر آن شدند تا با يورش به دشمن در محور هويزه بخشى از خاك ميهن اسلامى را از چنگ دژخيمان خارج سازند. مهدى، اين جوان رعناى لواسانى نيز، همراه با دانشجويان پيرو خط امام آماده شد تا ضربه مهلكى به دشمن وارد سازد.