0

شير كوهستان_5

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

شير كوهستان_5

 به همت فعاليت‏هاى فرهنگى بى‏وقفه مهدى، خيلى زود شمارى از جوان‏هاى روستا هم با او دست همراهى دادند و حاصل تلاش‏هاشان به ايجاد كتابخانه‏اى نسبتاً مجهز، با تعداد فراوانى از آثار علمى، ادبى، مذهبى و هنرى ارزشمند منتهى شد: كتابخانه بسيج روستاى صبو بزرگ.

از همان فرداى پيروزى انقلاب، آفت گروه‏گرايى در قالب تظاهر افراطى به طرفدارى از احزاب و سازمان‏هاى كمونيستى و التقاطى در محافل اجتماعى كشور و خصوصاً فرزندان نازپروده اقشار مرفه مشاهده مى‏شد. آقازاده ‏هايى كه تا همين چند ماه پيش سر سپرده گروه‏هاى موسيقى پاپ مبتذل آمريكايى و كشته مرده شبه فرهنگ منحط هيپى‏ها بودند و طوطى وار شعار «جنگ نكن، عشق بورز» آن‏ها را، به نشانه روشنفكرى جار مى‏زدند، از طليعه نخستين بهار آزادى، دفعتاً بدل شدند به دشمنان آشتى‏ناپذير! امپرياليزم جهانى، مدافعان سينه چاك مكاتب سوسياليستى؛ از چپ روسى و چينى گرفته تا چپ چريكى. مردم بافرياد الله‏اكبر و دست‏هاى خالى، ماشين نظامى - امنيتى جهنمى رژيم طاغوت را منهدم كرده بودند و از فرداى پيروزى، اين اشراف‏زادگان مدافع حقوق خلق‏ها، شعار مى‏دادند:
-: 
زنده باد مبارزه مسلحانه، ايران را سراسر ويتنام مى‏كنيم! شمارى از فرزندان سطوح بالايى قشر متوسط جامعه هم، كه بعضاً حتى قادر به روخوانى يك سوره كوچك مكى از كلام‏الله مجيد نبودند، دفعتاً هواى تأسيس يك جامعه بى‏طبقه توحيدى به سرشان زد و يك شبه بدل شدند به مفسرين انحصارى قرآن و نهج‏البلاغه و در شرايطى كه آغاز سخن با ذكر مقدس «بسم‏الله الرحمن الرحيم» را دون‏شأن خود مى‏دانستند، مدام اعلاميه‏ها و پلاكاردهاى سراسر نيرنگ گروهك «مجاهدين خلق» را كه با شعار شرك‏آميز «به نام خدا و به نام خلق قهرمان» مزين بود، به رخ مردم مسلمان شهرها و روستاهاى اين آب و خاك مى‏كشيدند.
لواسانات، به واسطه داشتن موقعيت ييلاقى ممتاز و ويلاهاى اعيانىِ متعلق به اشرافِ شمال تهران، از همان تابستان سال 58، به پاتوق دنج مرفه‏زادگان سوپر انقلابى! تبديل شده بود. اينان هر روز، صبح‏ها و غروب‏ها در معابر منطقه تجمع مى‏كردند و هر يك از ايشان، به سبكى و سياقى، ضمن تعريف و تمجيد ازسازمان و گروه و فرقه هپروتى خود، به تخطئه انقلاب اسلامى، رهبرى امام و دستاوردهاى نهضت ملت مسلمان ايران مى‏پرداخت. در بين اين جماعت، اكثريت با طرفداران «حزب كمونيست توده» و گروهك موسوم به «مجاهدين خلق» بود. تجمع اين انقلابيون قلابى در گذرگاه‏هاى ييلاقى لواسانات، خيلى زود توجه مهدى را به خود جلب كرد. يكى از دوستان مهدى در اين‏باره مى‏گويد:
«... 
تابستان سال 58، لواسانات شده بود بازار مكاره گروه‏هاى ضدانقلاب، آن روزها بازار بحث جمعى خيابانى، درباره سياست هم خيلى داغ بود. همه‏جور آدمى را مى‏شد در آن محافل ديد: عده‏اى به تقليد از لنين، ريش‏بزى داشتند و عده‏اى هم پشت لب‏هاى‏شان، سبيلى به قدر دو برابر كلفتى سبيل استالين جا خوش كرده بود. مى‏گفتند كه دين افيون توده‏هاست، اسلام را چه به انقلاب، آخوند را چه به سياست، چه كسى گفته خدا آدم را خلق كرده؟ كدام خدا؟ پروفسور اوپارين مى‏گويد همه عالم از ابر ئيدروژنى به وجود آمده، به گفته داروين منشاء انسان، نوعى ميمون ما قبل تاريخ بوده، كارگرهاى ايرانى به اين خاطر انقلاب كمونيستى نمى‏كنند كه لومپن شده‏اند و فاسد، دهقان‏ها و روستايى‏ها هم خرافه پرستند و ناآگاه!
مهدى هر وقت فرصت مى‏كرد، مى‏رفت سر وقت اين آقايان عقل كل. درست است كه سن و سالى نداشت، اما تا دل‏تان بخواهد، روشن بود و اهل مطالعه، فن بيان خوبى داشت و مى‏دانست چطور و از چه راهى بايد با اين جور اشخاص صحبت كند. همين جوانى، ذهن خلاق و بيان مؤدب و منطقى او، باعث مى‏شد ابتدا به ساكن آن‏ها مهدى را به جمع‏شان راه بدهند. او هم سعى مى‏كرد با روشى ارشادى و متين آنها را قانع كند، به خاطر دارم در همان ايام، تعدادىتوده‏اى پر مدعا در لواسان بودند كه مهدى مدام با آنها مباحثه داشت. او سعى مى‏كرد با استفاده از منطق و كتاب و سند و مدرك، آنها را متوجه اشتباه‏هايشان بكند. ساعت‏ها برايشان حرف مى‏زد و به صحبت‏هايشان هم گوش مى‏داد. بعد از مدتى، توده‏اى‏ها كه ديدند حريف اين يك الف بچه روشن و با سواد و خوش‏بيان روستايى نمى‏شوند، ديگر با او بحث نمى‏كردند، در عوض به اعتقادات مهدى توهين مى‏كردند. اين جا بود كه ديگر مهدى فهميد اينها زبان منطق سرشان نمى‏شود و مغرض‏اند. براى همين، خيلى محكم با توده‏اى‏ها برخورد كرد. طورى شد كه احدى از آن كمونيست‏هاى سبيل كلفت، هر وقت مهدى در لواسانات بود، جرأت نمى‏كردند توى منطقه آفتابى بشوند
مادر مهدى از چند و چون برخورد فرزندش با عناصر ضدانقلابى در روستاى صبو بزرگ، اين سان روايت مى‏كند:
«... 
شنيدم يك روز اهل محل مى‏گويند: نمى‏دانيم شب‏ها چه كسى مى‏آيد توى حمام، توى مسجد و توى كوچه‏هاى ده، اعلاميه‏هاى ضدانقلابى مى‏ريزد و مثل جن غيبش مى‏زند.
مهدى به محض اين كه اين خبر را شنيد، آمد و يكى از دوستانش را صدا كرد و به او گفت: از فردا شب، تو، آن سر كوچه و من اين سر كوچه مخفى مى‏شويم،تا ببينيم اين كار زير سر چه كسى است.
شب بعد، مهدى و دوستش آنها را شناسايى كردند. معلوم شد از طرفداران منافقين بودند. چهار نفر بودند. مهدى و دوستش آنها را گرفتند و بردند داخل ساختمان حسينيه محل. حتى من وقتى به آنجا رفتم، ديدم داخل حسينيه چهار نفر ايستاده‏اند و روبه‏روى آنها هم مهدى و دوستش ايستاده‏اند. كنجكاو شدم بفهمم آنجا چه خبر است.
مخفيانه گوش ايستادم، شنيدم كه بچه‏ام دارد خيلى آرام و آهسته و با زبان خوش، با آنها صحبت مى‏كند.
اين ماجرا گذشت. هفته بعد، باز شنيديم اينها جسارت كرده‏اند و مى‏خواهند دوباره توى ده، اعلاميه بياورند. مهدى هم عده‏اى از بچه‏هاى ده را جمع كرد و رفت جلوى آنها ايستاد. بعد از يك درگيرى و كتك كارى مفصل، عده‏اى از طرفداران منافقين فرار كردند و دو، سه نفر ديگرشان هم كه نتوانسته بودند فرار كنند، به چنگ بچه‏هاى ده افتادند. مهدى و رفقاى او، آنها را يك گوشمالى حسابى دادند و بعد، ول‏شان كردند بروند
در پايان تابستان و مقارن با فصل گشايش مدارس، مهدى بار ديگر راه تهران را در پيش گرفت. سال تحصيلى جديد )1358-59( در شرف آغاز بود و فرزند برومند خانواده خندان، آخرين پايه تحصيلى خود را در پيش‏رو داشت. روزها و از پى آنها، ماه‏ها، به سرعت برق و باد، سپرى مى‏شدند. پاييز برگ‏ريز، جاى خود را به زمستان سرد و برفى داد و در پى آن، بهارى ديگر از راه رسيد. اشتغال به درس و تحصيل و در پيش بودن فصل امتحانات، مانع از آن نشد تا مهدى، در فعاليت براى آبادسازى لواسانات سهم خود را ايفا كند.
از اواسط بهار سال 1359، مهدى وارد «جهادسازندگى» لواسانات شد. تلاش‏هاى او و ديگر جهادگران زحمتكش، منجر به آن شد كه روستاى صبو بزرگ از نعمت آب شرب لوله‏كشى برخوردار شود. مهدى خودش در تمامى مراحل اين پروژه عمرانى، حضور فعال داشت و كل خانه‏ها و مغازه‏هاى روستا را لوله‏كشى كرد. سپس براى رفع كمبود آب، در نارون يك دهنه چاه عميق حفر كرد و سرانجام با همكارى يارانش در جهادسازندگى، موفق شد تا حمام قديمى روستا را هم بازسازى كند. فعاليت‏هاى عمرانى مهدى در جهادسازندگى، منحصر به روستاى صبو بزرگ نبود. هر روستايى كه در منطقه لواسان براى كار عمرانى در نظر گرفته مى‏شد، او نيز در كنار بچه‏هاى جهاد، عازم آنجا مى‏شد. فعاليت‏هاى مهدى در جهاد سازندگى، فعاليت‏هاى ارزشى بود. عملكرد او در جهاد، بيانگر اين موضوع بود كه او هميشه به فكر كمك‏رسانى به محرومين روستايى است. چرا كه خود، محروميت و ندارى را با گوشت و پوست احساس كرده بود و حال كه امام فرمان بازسازى ويرانى‏ها را صادر كرده بود، مى‏كوشيد كمر همت به بازسازى ويرانه‏ها ببندد. در كنار اين فعاليت‏هاى فرهنگى و عمرانى، مهدى با تلاشى مضاعف موفق شد در پايان سال تحصيلى 58-59 از «هنرستان صنعتى دكتر ناصرى» ديپلم خود را در رشته اتومكانيك بگيرد.


 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 23 اسفند 1390  2:06 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها