بهمنماه سال 1357:
سرانجام تلاشهاى ملت رشيد ايران با رهبرىِ الهىِ امام خمينى(ره) به بار نشست و روح مبارزهجويى و عدالتخواهى مردم، سران رژيم شاه را در كابوس هولانگيزى فرو برد. خيل جوانان و زنان و مردان بىشمار، همچون سيلى بنيانكن به راه افتاد و در مسير خود، هر آنچه را كه رنگ ناراستى و ظلم داشت، با خود برد. مشتها در برابر تانك و سينهها در برابر گلولهها سپر شد. حماسه عاشوراىحسينى در هر روز خدا تكرار گرديد و خون بر شمشير پيروز شد. شاه و ديگر اعضاى خاندان منحط پهلوى از كشور گريختند اما بقاياى رژيم هنوز به اميد درهم كوبيدن قيام مردم مسلمان در كشور باقى مانده بودند. خونآشامان هر روز مردم را به گلوله مىبستند. با اين حال هنوز پير عارف انقلاب دستور مقابله به مثل نداده بود. تنها شعارى كه آن روزها لرزه بر اندام ستمپيشگانمىانداخت اين اتمام حجت مردمى بود كه: واى اگر خمينى(ره) حكم جهادم دهد - ارتش دنيا نتواند كه جوابم دهد.
عاقبت اين شور و التهاب مقدس مردم در بحرانىترين روزهاى انقلاب موجب شد كه ملت مسلمان ايران براى آخرين مصاف، در برابر رژيم قد علم كند. مهدى يكى از هزاران هزار نهال برومند بوستان آزادگىِ اين مرز و بوم بود كه با تمام وجود خود را در اختيار اين مقطع حساس از تاريخ سراسر مبارزه رهايىبخش مردممسلمان ميهنش قرار داد. او در مشكلترين مراحل درگيرى حاضر بود و از همه مىخواست براى كمك به انقلاب و نجات خود از چنگال رژيم دژخيم «عارى از مهر» وارد ميدان بشوند.
خواهر مهدى مىگويد:
«روز 21 بهمن 57 بود كه انقلاب وارد مرحله حساس شد. من و همسرم آن ايام در خيابان تهران نو واقع در شرق تهران زندگى مىكرديم. يادم هست مهدى با اسلحهاى كه بدست آورده بود آمد و آن را در خانه ما مخفى كرد و در همان حال به من گفت تا مىتوانيد به سربازهاى پايگاه نيروى هوايى دوشان تپه از نظر غذا، لباس و دارو رسيدگى كنيد. آنها برادران ما هستند. ما هم ملحفههايى كه به پتو دوخته بوديم را شكافتيم و براى استفاده سربازان انقلابى پايگاه و زخمبندى مجروحين به آنها داديم. مقدارى تخممرغ آبپز و نان لواش را هم به سربازهاى نيروى هوايى كه در حال زد و خورد با نيروهاى لشكر گارد شاه بودند رسانديم.»
سرانجام زمستان سرد وطن در عصر آفتابى روز 22 بهمن جاى خود را به بهار آزادى سپرد رژيم دژخيم عارى از مهر، سرنگون شد. طبيعى بود كه در چنان شرايطى، نهال نوپاى انقلاب از جانب دشمنان داخلى و خارجى مورد تهديد واقع شود. طيف نيروهاى موجود در انقلاب به دو دسته اكثريت مردمى و فاقد سازماندهى نيروهاى مذهبى و اقليت ناچيز نيروهاى غيرمذهبى لكن سازماندهى شده تقسيم مىشد. ضرورى بود ياران راستين انقلاب با متشكل ساختن صفوف خود، بيش از پيش مواظب باشند تا جريان انقلاب از مسير اصلى خود منحرف نشود چرا كه آمريكا و استكبار جهانى و ايادى وابسته به آنان در داخل و خارج تصميم گرفته بودند انقلاب اسلامى را در همان گام اول با شكست مواجه كنند. نظام اسلامى كه جايگزين رژيم ستمگر شاهنشاهى شده بود، در نخستين روزهاى موجوديت خود با كارشكنى دشمنان دوستنما مواجه شد، با هدايت مأمورين سفارت آمريكا در تهران و عناصر سرويسهاى اطلاعاتى C.I.A و موساد و رژيم بعثى حاكم بر عراق، توطئههاى رنگارنگى به نام دفاع از قوميتها طراحى شد و هراز گاهى افرادى ظاهرالصلاح اما قدرتطلب، آشوبى به پا كرده و خواهان ارث و ميراث خود از انقلاب مىشدند. گروههاى ريز و درشت از جاى جاى مملكت مثل قارچ رشد كردند و فضاى آزاد و سامان نيافته روزهاى آغازين انقلاب را صحنه تركتازى و كارشكنى عليه رهبر انقلاب و جريان طبيعى ساماندهى نظام اسلامى كردند. از يك سو ايادى شوروى سابق در پوشش حزبها و گروهها و دستههاى سياسى گوناگون به ترويج و نشر آراء ماركسيستى و ضددينى پرداختند و از ديگر سو با همدستى خانها، فئودالها و مالكين بزرگ كوشيدند، عشاير و اقشار روستايى را رودرروى انقلاب قرار دهند. بدين ترتيب توطئه جديدى در پوشش دفاع از حقوق قوميتها شكل گرفت و بحرانى را فرا راه انقلاب قرار دادند. از ديگر سو ياران بريده انقلاب يا به عبارت بهتر ميوهچينان انقلاب نيز با نفسپرستى و قدرتطلبى تلاش كردند تا ضمن مانعتراشىهاى گوناگون، به هر قيمت كه شده سهم خود را از انقلاب بردارند. با اين همه خداوند مقدر ساخته بود كه انقلاب اسلامى از دل اين همه توطئه و نفاق سربلند و به سلامت بيرون آيد.
در جريان برگزارى همهپرسى سراسرى جهت تعيين نظام سياسى آينده كشور، مهدى نيز، دوشادوش هموطنان خود فعالانه شركت كرد و به «جمهورى اسلامى، نه يك كلمه كم، نه يك كلمه بيش» رأى «آرى» داد. با همين رأى، زندگى مهدى وارد عرصه جديدى شد. به دنبال تشكيل «حزب جمهورى اسلامى» توسط بزرگانى همچون: آيتالله دكتر سيدمحمد حسينى (معروف به بهشتى)، آيتالله سيدعلى حسينى خامنهاى، آيتالله اكبر هاشمى بهرمانى (معروف به رفسنجانى)، دكتر محمدجواد باهنر، دكتر سيدحسن آيت و...، مهدى در تابستان سال 1358 با هدف پيوستن به يك تشكّل سياسى - مذهبى وفادار به حضرت امام(ره)، به عضويت واحد دانشآموزى شعبه شميرانات اين حزب درآمد. هر چند، دغدغهاى كه باعث شد تا مهدى در آستانه هجده سالگى حاضر به پيوستن به يك تشكل از طراز حزب جمهورى اسلامى شود، بيش از آن كه صبغهاى سياسى داشته باشد، رنگى مذهبى و فرهنگى داشت. وى تا جايى كه بضاعت مالىاش اجازه مىداد، از مراكز انتشاراتى معتبر تهران نظير: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، انتشارات بعثت، نشر صدرا و واحد تبليغات حزب جمهورى اسلامى، آثار مفيد نويسندگان و انديشمندان مذهبى و انقلابى كشور را خريدارى و آنها را در سطح منطقه لواسانات، بين علاقمندان توزيع مىكرد. مادر ارجمندش در خصوص اشتياق شديد مهدى به ترويج فرهنگ اسلامى از طريق توزيع كتب مذهبى مىگويد:
«... اصلاً از فرداى پيروزى انقلاب، تمام زندگى اين بچه خلاصه شده بود در كتاب و كتاب و كتاب. خيلى به كتابهاى شهيد مطهرى علاقه داشت. مخصوصاً وقتى بعد از شهادت ايشان، امام گفت كه من تمام آثار او را تأييد مىكنم. البته بيشتر از تمام كتابها، به قرآن علاقه داشت. دائم مىديديم به هر دوست و آشنايى كه مىرسد، كتابى به او هديه مىدهد؛ كتابهاى مذهبى.
يادم هست آن روزها، دختر عمهاش در آمريكا درس مىخواند. يك روز ديدم مهدى نشست و خيلى با حوصله، نامهاى براى او نوشت و بعد يك جلد قرآن و يك جلد مفاتيحالجنان را با تعداد ديگرى از كتب مذهبى، همراه آن نامه بسته بندى كرد و برايش به آمريكا فرستاد. مىديدم كه چقدر خوشحال است. به من مىگفت: اگر يك چنين كتابهايى در آمريكا رواج پيدا كند، براى اسلام و انقلاب ما، خيلى مفيد است. پرسيدم: چطور مادر جان؟ گفت: اسلام دين فطرت و منطق است، دينى كه خداى آن به قلم سوگند ياد كرده، خب مردم آمريكا هم فطرت دارند و انساناند و اهل منطق. ما با قرآن و كتابهاى مكتبىمان خيلى راحت مىتوانيم آنها را با اهداف انقلابمان آشنا كنيم.»